جنگ چیست، چرا و چطور بوقوع می پیوندد ؟

انجنیرنورمحمد سلطانی

واژه جنگ را نمی توانیم در یک یا دو جمله تعریف و تحت بررسی گرفت، معمولآ واژه جنگ در برخوردهای نظامی در جهان امروزی ما به استفاده گرفته شده، در صورتی که جنگ به توضیح  و تشریح وسیع تری را دارا بوده که به بحث وسیعت ر و عمیق ضرورت دارد.

تا جایی که می دانیم جنگ تاثیرات منفی قابل ملاحظه در زنده گی بشریت بجا گذاشته و می گذارد، و به همان اندازه که آغاز جنگ مغلق و دلایل موجه مطالبه داشته، ختم ان مغلق تر و مشکل تر از آن بوده و اقدامات برجسته و تعیین کننده را مطالبه می دارد.

جنگ یک پدیده پذیرفته و معمول در جوامع بشری بدلایل مختلف بوده و می باشد، عوامل جنگ اکثرآ مغلق، قابل بحث با نظریات مختلف و گوناکون می باشد و آن میتوان از موقف ها و جایگاهای اجتماعی افراد در جوامع گرفته، تا تفاوت های ایدیالوژیکی و عقیدتی و حتا جاه طلبی ها فکری و جغرافیایی بین افراد، اشخاص و ممالک بوده می تواند، ولی سوال بر این است که این تفاوت ها چطور و چرا بوجود آمده و ادامه دارد، جواب به این سوال به یک مطالعه دقیق ازموضوع را تقاضا داشته که توضیح مساله را بیش تر دلچسپ می سازد که در نتیجه می توانیم بدانیم که درجهان امروزی ما چه می گذرد.

اول تر از همه مهم است تا بپذیریم که جنگ یکی از حوادث مملو از خشونت بوده که در جهان دیروزی و امروزی مان اتفاق می افتد و کتله اهم جامعه در نتیجه ان تحت فشارهای روحی، اجتماعی و شخصی قرار گرفته و موقف اجتماعی انها را تحت سوال برده می تواند.

جنگ چسیت؟ جامعه شناسان معاصر تعریف های مختلف به واژه جنگ داده است، که از همه مهمتر به نظر بنده آن بوده که جنگ توسط گروپ های مشخص و منظم در نتیجه تصمیم و محاسبه سیاسیون به خاطر بدست اوردن بیشتر موقف های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی یک گروپ یا یک کشور بالای گروپ یا کشوری دیگری می باشد. بدین صورت جنگ یک پدیده اجتماعی بوده که معنا  و تعریف آن نظر به موقف و شرایط مشخص نیز تغیر می خورد. قابل یاد آوری می دانم که یکی از عوامل جهانی شدن، جهان امروزی مان نیز همین جنگ ها و کانفلیکت های جهانی بوده، توانمندی ها و گویا اشغالگری های نظامی جوامع غرب از دهه هفدهم بدین طرف توانسته فرهنگ و لسان غربی را به جوامع دیگر انتقال داده وبدین سبب تاثیرات بیشتر سیاسی ـ اقتصادی و حتا فرهنگی خویشرا بالای جوامع دیگر تحمیل نمایند. بدین ترتیب گفته می توانیم، جنگ به معنای امتیازات، اشغال و تاثیرات سیاسی- اقتصادی کشورهای پرقدرت و توانمند بالای کشورهای نسبتآ ضعیف و کوچک می باشد.

همانطوری که یادآور شدیم جنگ یک پدیده اجتماعی بوده و شکل و طرق آن می تواند نظر به اوضاع و حالات مرتبط تغیر خورده شکل براه انداختن آنرا نیز گوناگون می سازد، به طور مثال جنگ جدیدی که بنام جنگ علیه تروریزم جهانی توسط غرب به رهبری امریکا براه انداخته شده، اکثر مانرا در تعریف و توضیح واژه جنگ مجبور به تغیر نظرمان ساخته که علت و عوامل آنرا در قبال چنین جنگ ها نیز متفاوت ساخته است. جنگ ها همانطوریکه گفته شد مشکلات متعدد به جهان بشریت روا می دارد ولی بعضی از جامعه شناسان چون( مکس ویبر) جرمنی جنگ را یک پدیده ضروری و بعضآ اجتناب ناپذیر برای جوامع می داند. او پنهان نمی کرد که المان باید به یک قدرت اقتصادی جهان مبدل شود و بخاطر این توانمندی نظامی این کشور لازمی و ضروری می باشد، او همزمان تشویش داشت که طولانی شدن جنگ ها ممکن به انقلابات اجتماعی مبدل شود ولی میگفت که اگر شرط بر این باشد که دو، سه سال جنگ بیشتری که حتا منجر به انقلاب اجتماعی شود و جنگ کوتاه مدت بدون نتیجه وبدون انقلاب اجتماعی باشد، من جنگ طولانی را قبول خواهم کرد و لو منجر به انقلاب اجتماعی گردد.

ولی تروریزم چیست و چی مناسبتی با براه انداختن جنگ ها دارد؟ واژه تروریزم که شیوه جنگ امروزی به آن اطلاق گردیده، برای اولین بار در جنگ داخلی فرانسه در سال ۱۷۸۹ زاییده و استفاده گردیده و جالب این که واژه تروریزم که توسط انقلابیون بوجود آمده، توسط مخالفین آنها در مقابل انقلابیون بکار گرفته می شد، آنها این واژه را درشدت بخشیدن فشارهای محاربوی و جنگی بکار می گرفت که در نتیجه موجب فشار و تهدید علیه گروپ مقابل می گردید. واژه تروریزم یکبار دیگر در قرن بیستم ورد زبان های سیاسیون گردید که اکثرا توسط قوای جرمنی (نازی) و سرویس های استخباراتی وقت ستالین بکار گرفته می شد. تروریزم می تواند یک عمل انفرادی و غیر دولتی باشد ولی اگر کدام دولت و کشوری با چنین کرکتری عمل می کند می توان کشور و یا دولت ترورییستی نامیده شود. تروریزم همانطوری که گفته شد از همان جنگجویان آزادی خواه بوجود آمده است که می خواستند اراضی کشور خویشرا از متجاوزین خارجی ازاد سازد ولی بعدآ دیده شد که یک قسمت ازین اشخاص به شبکه های ترورییستس جهانی پیوستند و کشور ها ی دیگر را که بنظر انها حمایت کنندگان دشمنان داخلی ایشان هستند تحت حملات ترورییستی خویش قرار دادند، به هر صورت هر جنگ علیه تروریزم در قدم اول باید مستقیمآ علیه ان گروپ و افراد براه انداخته شود که مستقیما کشور ها و یا منافع ایشان در خارج مستقما توسط  آنها مورد تهدید قرار گرفته باشد. و ترورییست های بومی که اکثرا به جنگجویان  آزادیخواه مطلق می گردید، را با ترورییست های بین المللی تفاوت بدهد.

به طور نمونه کشور امریکا که جنگ فعلی که گویا علیه تروریزم براه انداخته، آیا آن ها ترورییست داخلی را با ترورییست بین المللی فرق داده؟ اکثر متخصصین سیاسی و نظامی به این فکر اند که جورج بوش رییس جمهور قبلی امریکا در جنگ خویش علیه تروریزم بین المللی چنین اشتباهی را مرتکب شد که این تفاوت را مدنظر نگرفته که در نتیجه گروپ های مختلف تندرو درین جنگ باهم متحد و علیه دشمن مشترک ایدیالوژیکی خویش به جنگ پرداختند. ولی طوریکه دیده می شود اداره فعلی امریکا ازین اشتباه خویش درس گرفته و اعلان می کند که گویا این ها رهبران طالبان را که مستقیما تهدید به منافع امریکا نباشد تحت حملات خویش قرار نخواهند داد، حتا بشمول رهبر آن ملا محمد عمر.

ما عوامل گوناگون جنگ را نام بردیم که یکی آن: جنگ فرهنگ علیه  فرهنگ و تفاوت های عقیدتی و لو اندک، همچنان جنگ قوم علیه قوم، تفاوت های زبانی ، جنگ تکنالوژی و حتا بازار مشترک اقتصادی که شکل تروریزم و جنگ علیه آن را تغیر داده است، قدرت های جهانی و بزرگ در ایجاد و استفاده از چنین امکانات اقدام به موقع کرده و پروگرام های جنگی خویش را که در نتیجه تاثیرات و منافع سیاسی اقتصادی آنها را تضمین می کند عملی می دارند همانطوری که در جنگ اخیر کشور امریکا علیه تروریزم جهانی که از حمله و اشغال افغانستان شروع  و تا اشغال عراق و دیگران رسید  می باشد.

دراین جا لازم می دانم تا مکثی کوتاهی بر علت اشغال افغانستان، و اغاز جنگ امریکا علیه تروریزم جهانی داشته باشم. تقریبآ ساعت ۸:۴۵ یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ چند طیاره خطوط هوایی امریکا توسط گویا اعضای گروپ القاعده به گروگان گرفته شده و بعدآ با مرکز تجارتی امریکا در نیویارک و پنتاگون مقر نظامی امریکا حمله و تصادم داده شد، که در نتیجه بیشتر از ۳۰۰۰ اتباع امریکایی از بین رفتند، امریکا این عمل را عمل ترورییستی القاعده بالای امریکا خوانده و جنگ علیه تروریزم بین المللی را در آسیا اعلان کرد و این کار را با حمله و اشغال افغانستان که نام آن در آنزمان با جنگ های داخلی و خارجی گره خورده بود و گویا مرکز القاعده و رهبران ان گردیده بود، آغاز نمود.

افغانستان که از جنگ های دوامدار چند دهه رنج می کشید و سخت تحت فشار و ارد بین دو سنگ کشورهای همسایه شده بود تا هر کدام شان به ذهن انها تاثیرات و امتیازات بیشتر سیاسی و اقتصادی را در افغانستان داشته باشند. کشوری که بعد از جنگ با اتحاد شوروی وقت فراموش جهان گردیده بود و گروپ القاعده ازین خلای سیاسی استفاده کرده ، خود را در آنجا جابجا و قوت بخشیده بود. افغانستان در آنزمان توسط گروپ طالبان تندرو مذهبی اداره می گردید که گفته می شد مناسبات نزدیکی با گروپ القاعده داشت. جالب اینست که ریشه طالبان از همان جنگ غرب علیه شوروی وقت اغاز گردیده که درین اواخر در اعترافات وزیر قبلی خارجه امریکا خانم کلینتن نیز این موضوع تایید شده. برای تندروان مذهبی، شوروی وقت بخاطر ایدیالوژی های ضد اسلامی شان دشمن بزرگتر نسبت به غرب تلقی میشد و در بحث های عام و ساده طوری توضیح داده می شد که روس ها کفار بدتری نسبت به غربی ها می باشند، و آن به خاطری که روس ها کتاب مذهبی نداشته ولی بالای غربی ها یعنی عیسوی ها کتاب آسمانی نازل و دارایی کتاب می باشند، ولی در نتیجه هر دو را کافر تلقی می کردند.

مجاهدین و تندروان مذهبی در آن وقت کمک های چشمگیری از جهان غرب به خصوص امریکا بدست آورده که این کمک ها توسط سی ای ای تنظیم و رهبری می شد. این مساله زنگ های خطر را در همان وقت در جوامع غربی به صدا آورده بود، چون غربی ها می دانستند که فرهنگ غرب به همان اندازه به این گروپهای تندرو مورد قبول نیست، به اندازه که آنها فرهنگ شوروری را رد و مرتود میشمردند، ولی برای غرب تهدید کمونیزم بزرگ تر از گروپ تندروان که در آن وقت یک پدیده تقریبآ جدید بود، شمرده می شد و در نتیجه به آن بهای کم داده و جنگ علیه کمونیزم را در سطر اجندا خویش قرار داد و ازین گروپها به حیث یک وسیله در جنگ علیه کمونیزم استفاده اعظمی خویشرا نمودند. ولی متاسفانه کار به این جا تمام نشد و تشویش جوامع غرب که در آن وقت ازاین گروپ های تندرو داشت به کرسی عمل نشسته و بلای که خود تربیت و پرورانده بودند، به جان خود شان افتاده که منجر به براه انداختن مبارزه و جنگ امروزی ایشان بنام جنگ علیه تروریزم بوده، گردید که باعث تلفات عظیم اتباع نظامی و ملکی خود و همکاران شان درین جنگ گردید برعلاوه هزاران تلفات بومی، و همچنان می جنگند، نداشته و نخواهد داشت تنها با تفاوت آنکه ما دردها و نتایج پرخشونت آنرا برای نسل ها مانده و درک می کنیم  و باقی حیوانات شاید این احساس را نداشته باشد که هنوز ما را بیشتر مسوول و مجرم به جوامع مان می سازد ادامه دارد.

اگر بحث را جمع بندی کنیم، اگر بعضآ جلوگیری جنگ ها بدلایل مختلف امکان پذیر نبوده، به همان اندازه ختم جنگ از حدود همان گروپ ها و کشور که آنرا در قدم اول براه انداخته بیرون رفته و منتج به قربانی ها و ختم بنیادهای جانی و اقتصادی انسان ها و کشورها می گردند. این پدیده مرگبار و خشنی که که اکثرآ درنتیجه خصلت و کرکتر اشخاص و افراد جاه طلب، بی حوصله و خود پسند براه انداخته شده خود و ملت های خویش را نیز تحت فشار قرار داده که اکثرآ قربانی های چنین جنگ ها نظر به دست آوردهای آن اندک بوده و تاثیرات دوامدار خشونت و بی باوری آن در بین اقوام و ملت ها باقی مانده است. جنگ ها که حالا در خون و روان انسان ها باقی مانده و اکثرا بخاطر امتیاز طلبی های سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی صورت می گیرد، هیچ تفاوتی با جنگ های باقی حیواناتی که دقیقآ با هم دیگر بخاطر همین اهداف صورت می گیرد ندارد.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۶ـ ۲۱۰۵

  تاریخ گواهست !

 

  داود کرنزی

یک حقیقت روشن  درکشورما دربین توده های عظیم مردم ورد زبان هاست که حزبی ها ( اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان ـ حزب وطن) و کارمندان دوران حاکمیت دموکراتیک از روسای جمهوری گرفته تا خوردترین ها  نه دارایی دارند، نه بلند منزل، نه چورکردند نه چپاول، نه پتی دارند و نه پلوان.

این حقیقت وقتی برای مردم روشن و آشکارتر گردید که فرمانروایان پس از حاکمیت  دموکراتیک  با وجود سرازیرشدن میلیارد ها دالراز سوی حامیان بین المللی شان درکنارعواید غیرمجاز، چون تولید، فروش، تجارت مواد نشه آور، فروش سلاح و فلج کردن وزارت های دفاع ، داخله و قوت های نظامی قبلی ، فروش املاک و دارای های  دولتی و دارای های عامه، موزیم ها و آثار تاریخی ،احجار قیمتی، معادن و جنگلات متعلق به مردم  و وطن و ده ها وصدها اقدام جنایات بار وغیرانسانی و غیراسلامی چون اختلاس ،سرقت و فحشا که همین اکنون نیزهمه روزه در جریان است؛ هنوز هم از ستم و جور بر مردم دست نکشیده و عطش آنها به زراندوزی ، ستم بر مردم  و تباهی کشور سیری ناپذیر می باشد. 

گاه گاهی از زبان نخستین رییس جمهور ممثل دولت اسلامی گرفته  تا حامد کرزی، وزرا و اراکین بلند مرتبه حاکمیت در باره دست پاک و صداقت رهبران و کارمندان این دوره حرف های مثبت و ستایش برانگیزی شنیده می شود.

حقیقت اینست که این ها  یکی از خصوصیات نیکو  و انکارناپذیر را به مقایسه گرفته اند. داوری تاریخ  دیگر چشم ها ( و لو دشمن ومخالف) را باز می کند.خلق خدا را می توان برای مدت کوتاه فریب داد، اما درمدت زمان طولانی تاریخ  و مردم قضاوت می کنند و حقایق زنده گی روشن می شود.

کاسترو این ابرمرد تاریخ گفته است: « تاریخ خود بهترین گواه و شاهد برای برائت ما خواهد بود».

به استناد این گفته ارزشمند سایر خصوصیات همرزمان  وکارمندان صادق، متعهد و وطنپرست آن دوره ( دوره حاکمیت دموکراسی  وعدالت اجتماعی را) که کمتر و یا بصورت پراگنده جمعبندی شده است برای اگاهی نسل جوان کشور ونسل های بعدی منحیث  سند پابندی به نورم ها و اصول اخلاقی؛  و خدمت گذاری به مردم و منافع وطن را تصنیف بندی و برمی شمارم.

این خصایل شامل آن ارزش های اند، که هویت وتعریف همرزمان و رهروان جنبش چپ ترقی خواه کشور را روشن می سازد:

ما حزبی ها انسان دوست بودیم

همرزمان ما اعتقاد به انسان  و انسانیت داشته  و دارند. بزرگ ترین آرمان ما سعادت وخوشبختی انسان جامعه ما بوده و است. بدین ملحوظ اجرای پلان های کوتاه مدت و طویل مدت دربخش های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی  وسیاسی هدف حزب وحاکمیت بوده است.

ما وهمکاران ما به مردم و وطن صداقت داشته و صادق بودیم.

اجرای خدمات بزرگ در عرصه های مختلف حیاتی انسان ها و وطن مستلزم صادق بودن و صداقت در کارها بوده است، صد ها دلیل وجود دارد که ما یک طیف عظیم از صادقان را به امر خدمت گذاری  به وطن ایجاد نموده بودیم.

وطنپرست بوده وطن دوستی شعارما بود .

ما وطن را دوست داشتیم  و دوست می داریم، به خاطر حفظ حاکمیت ملی و دفاع از وطن مسلحانه می رزمیدیم، و جان های عزیز خود را قربان وطن می کردیم،هـزاران شهید  در راه دفاع از حاکمیت ملی داریم. وطن فروشی، خاک فروشی و تسلیم شدن به دشمن را ننگ می دانسیتم.

عدالت خواه و داد پسند بودیم.

عدالت خواهی وداد پسندی ما شهرت جهانی کسب نموده بود ( نه غاصبین زمین وجود داشت ونه متجاوزین بر نوامیس ملی ) کم ترین حوادث تجاوز برزنان، تجاوز بر کودکان، حق تلفی ، تصرف مالکیت های شخصی وجود داشت اکثراً حق به حقدار می رسید و متجاوزین از طریق محاکم، محاکمه و مجازات می شدند. با وجود جنگ اعلان ناشده مردم در امن زنده گی می کردند.

با فرهنگ و کلتور بودیم.

حفظ اماکن مقدس ،مراکز کلتوری  و رشد فرهنگ مترقی، مساعد ساختن شرایط تحصیلی در داخل وخارج کشور مبارزه با جهل  و بیسوادی ، ارتقای توانایی های هنری ، علمی ، فنی و پژوهشی جوانان ومردم فراموش ناشدنی است.

به مردم دلسوز و مهربان بودیم.

توجه به رشد اقتصادی جامعه داشته  وسطح عاید ملی را بلند برده بودیم.  درهمان حالت جنگی برای میلیون ها نفر شامل کارمندان دولتی، نیروهای امنیتی ، ملا امام های مساجد و تکیه خانه ها  و درمسال ها کوپون توزیع نموده، به رفع احتیاجات اقتصادی مردم می پرداخیتم، بغرض کنترول نرخ ها و کمک به سایر نیازمندان، دولت سبسایدی های بررگ را متحمل شده بود.

نرخ شکر، مواد نفتی و سایر ما احتیاج مردم را از طریق ادارات دولتی  ومغازه های بزرگ استهلاکی تحت کنترول قرار داشت.

جنگجو و با إیمان بودیم.  

ما با نثار جان خود از سرحدات کشورما دفاع می کردیم، هیچگاهی دشمنان ما چه کشورهای خارجی و چه عمال وابسته به آنها توان حمله مستقیم  به سرحدات ما را نداشتند. آنها  دزدانه بصورت انفرادی  و بالباس زنانه وارد کشور شده با فیر راکت های کور از محلات دور برمردم ملکی حمله می نمودند. نیروهای امنیتی  ما  توان آنرا داشتند حینی که یک گروپ از محلات تربیه، از خاک پاکستان وارد کشورما می شد کشف شده  و خنثی می گردید؛ ویا در داخل  کشور سرکوب و دستگیر می گردید و به کیفر اعمالش رسانیده می شد. باوجود اینکه روزانه همه وسایل اطلاعات جمعی غرب در ٢٤ ساعت (١٢٠ ساعت ) برضد ما تبلغات می کردند مردم بکار روزمره خود مصروف  بودند.

اگر کدام حمله دسته جمعی می نمودند، مانند جنگ جلال آباد جواب دندان شکن نصیب شان می شد.

 انها توان تصرف شهر ها و ولایات را نداشتند. 

تحصیل کرده و افراد مسلکی بودیم .

مسلکی بودن در کارها خصوصیت قابل توجه ما بود. در این دوره  ده ها هزار نفر چه در داخل و خارج کشور به آموزش مسلکی پرداخته، قشر وسیع از روشنفکران، انجنیران، دوکتوران، دانشمندان، آموزگاران، سیاست مداران مسلکی ، ژورنالیستان میخانیکان و کارگران مسلکی وتحصیل کرده و متخصص بوجود آمده که در خدمت وطن ومردم قرار داشتند.  و ده ها و ِزه گی و صد ها دستآورد دیگر!

 

این چند سطر را برای آن نوشتم که  رسانه های وابسته  و ارتجاعی و حلقات معین در حاکمیت فساد و جنایت می کوشند  این ویژه گی ها  و نمونه های عالی از صداقت و پاکدامنی یک نسلی از انسان های وطن پرست ، مومن  و خدمت گذار مردم را از انظار بدور نگه بدارند.

جا دارد تا نسل جوان وطن با این ویژه گی های اخلاقی و جانفشانی های پدران و هموطنان شان آشنایی کسب نموده؛ و اعمال نیکو و پسندیده آنها را درخدمت به مردم و میهن سرمشق راه خود قرار دهند.

بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۶ـ ۰۵۱۲

 

 فیدل کاستر ابرمرد والگوی تاریخی مبارز جنبش چپ جهانی درگذشت

علی رستمی

فیدل کاسترو به روز ۲۶ نومبر ۲۰۱۶ ترسایی با وطن ومردم خود بعد از هفتادسال مبارزه سیاسی به عمر نود سالگی پدرود حیات گفت ، روح روانش شاد وخاطراتش گرامی باد.

فیدل آلخاندرو کاسترو ابر مرد تاریخی جنبش چپ جهان، این مبارزِ سربه کف راه  آزادی وعدالت اجتماعی که درجهان الگو بود، ازمیان همرزمان و خلق قهرمان خویش رخت بست. فیدل کاسترو این مبارز نستوه ، به تاریخ ۱۳ اگست ۱۹۲۶ترساییی درشهر بیران واقع درایالت اورینه کوبا بدنیا آمده وبعد ازسپری نمودن دوره جوانی درمکتب خصوصی واقع درشهر سانتیاگو کوبا و بعدآ  درهاونا دردانشکده حقوق پوهنتون هاوانا تحصیل خود را به پایان رسانید. کاسترو در دروران جوانی به مبارزه آغاز نمود . کاسترو در سال ۱۹۴۷ ترسایی عضو حزب مردم کوبا شد که درآنوقت بنام حزب اردتدوکس شهرت داشت . کاسترو سپس رهبر چپ  آن حزب  شد. کاسترو از عنفوان جوانی علاقمند به مبارزه علیه بی عدالتی های که درکشورش وجود داشت عضوی گروهی مسلح  که علیه نظام رافایل تروخینو در جمهوری دومینیکن مبارزه می نمودند، شد.جنبش انقلابی کوبا که از ۱۹۵۳ ترسایی به مبارزه آغازکرد، هدف شان سرنگونی رژیم فاسد باتیسا که نماینده گی از قشر اشراف زمیندار امریکایی شمالی می کرد ند، بود .دهقانان به شکل فجیع بهره کشی می شدند. این جنبش یک جنبش ملی و رهایی بخش بود .سپس جنبش کمونیستی  به شکل چریکی بوجود آمد، وایدیالوژ ی مارکسیزم راکاسترو در حزب رسمی ساخت. کاسترومانند لینن ومائومبارزه خلاق نظر به شرایط عینی جامعه مبارزه را پیش گرفت . کاسترو مبارز سرسخت علیه  نظام کاپیتالیسی واستثمارانسان از انسان بود و دراین راه جانبازانه مبارزه نمود تا اینکه  پیروز شد. با پیروزی انقلاب اکتوبر وایجاد دولت بزرگ شوراها درجهان که برای اولین بارنظام سوسیالیستی درجهان بوجود آمد،به مثابه الگوی جهانی برای همه احزاب مترقی جنبش سوسالیستی ورهایی بخش درجهان تبارز نمود و ازهمه جنبش های انقلابی حمایت و پشتبانی می کرد،که بالای این جنبش اثرگذاشت.

بدین اساس در سال ۱۹۵۹ ترسایی با مبارزه خسته گی ناپذیر فیدل کاسترو وهمرزم وفادارش چه گوارا انقلاب سوسیالیستی برای اولین باردرامریکای لاتین در زیر گلوی امپریالیزم امریکا به پیروزی رسید .پایه های نظام نوین سوسیالیستی را درکشوری خود اساس گذاری نمود. از آن وقت به بعد کاسترو در دوجبهه دست و پنجه نرم میکرد: یکی  برای از بین بردن میراث شوم بقایای نطام کهنه و فرسوده وایجاد جامعه سوسیالیستی . ازسوی دیگر علیه امپریالیزم جهانی که می خواست آنردرنطفه خنثی وازبین ببرد . اما به اثر جانفشانی حزب ومردمش توانست که فیدل کاسترو موفق بیرون آید ودرکشور خود عدالت اجتماعی را گسترش دهد. او مخالف حمله صدام به کویت و تجاوز امریکا و ناتو به عراق ، لیبیا  وسوریه بود وآنرا محکوم کرده وجنایت بشری می دانست.امپریالیزم امریکا « ۶۳۸ » بار توطیه  ازبین ببرد کاسترو را توسط سی آیی ای  به راه انداخت ، اما جان سالم بدر برد. علاوتاً ایالات متحده  امریکا تحریم های اقتصادی  را برضد رهبری کاسترو بکاربست.اگر این تحریم های نمی بود، امروز کوبا یک کشور کاملآ بیشرفته با داشتن قشر متوسط عالی می بود وزنده گی بیش تر وشایانی خلق کوبا نسبت به حال می داشتند.

بازهم کاسترو با رفقایهمرزمش از راه های پرخم وپیچ مبارزه موافقانه عبورکرده و الگو جنبش سوسیالیستی درجهان تبدیل گردید.

آرمانهایش پیروز وخاطراتش گرامی باد!

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۶ـ ۱۱۳۰

 

مکث مختصری به برنامه  ۳۱۴ آقای شفیع عیار

 

عبدالوکیل کوچی

همه می دانند که چرخ گردون درگردش وهوا پرتنش است خصوصاً درین اواخرکه اوضاع جوی دنیا توفانی و جو سیاسی طغیانی شده  و جوامع بشری از هرکدام آنها تاثیرپذیر . روند بلا انقطاع زمان با حمل زمانه ها  درهر برهه ای از تاریخ جو سیاسی جوامع را متحول وتفکرات انسانی را هدفمند تر می سازد در راستای نگرش ها ونظرهای متعدد درین اواخر آقای شفیع عیار را در ملاقات کارل مارکس ، فریدریش انگلس ولادیمیر ایلچ لنین یافتم که توجه را بیشتر از پیش بخود جلب می نمود . همان طوری که فرموده اند چای نخوردم و تمام حواسم را متوجه صحبت های نازنین آقای عیار نمودم وبا دقت تمام گوش فرادادم که صحبت های ایشان شکل یک فراخوان بزرگ برای نجات وطن را ارایه میکرد . همانطوری که ایشان فرموده اند این  برنامه بسیار مهم از برنامه های  در چند سال اخیر است  اینکه چطور پس از چهار دهه جنگ وآنهم درین مقطع زمانی مشخص و مطرح می شود به هر حال ، ماهی را هروقت که از آب بکشی تازه است . به این امید روی متن ومحتوای برنامه یاد شده نقاط نظر مختصری ارایه می گردد .بآنکه ابراز نظر کار صاحبنظران ، کارشناسان ،محققان وسروران قلم است واما فراخوان عمومی گسترده تر از آنست تا هرکس نظر خود را لااقل بیان کند.

 نظراول اینست که هر فراخوان و دعوت به منظور ایتلاف ، وحدت و اتحاد که بخاطر نجات وطن ارایه می شود کار شریفانه و قابل پشتیبانی است در صورتی که بر مبنای تفکر سالم ،آگاهانه ، هدفمند ، اصولی ، مسُولیت پذیری ، تحمل همدیگر، نواندیشی وعاری از تعصبات ، اغراض ، امراض وهرنوع خود محوری باشد. زیرا تجارب گذشته نشان داد که اهداف ناسالم وخود محوری ، وطن را به پرتگاه سقوط کشانید اینکه آقای شفیع عیار روی اشتباهات هرجناح وگروه ها تماس گرفتند نیز نظر بدی نیست زیرا بقول معروف : هرکس کارمیکند اشتباه نیزمیکند. انسان فرشته نیست بلکه آدم است اگر ما اشتباهات را خود برجسته نسازیم ودر زمانش راه حل نیابیم نسل های بعدی این کار را خواهند کرد با یک تفاوت که بار مسولیت ما نیز سنگین تر خواهد شد . ودرصورت مبارزه با اشتباهات وکاستی ها در صورت بدون اعراض که وحدت و اتحاد مردم شریف افغانستان را ضمانت کند رهکارخوبی خواهد بود .ازاین چه بهتر که تشکل نهاد جدید با چه خوب کلمه یعنی آب می آغازد وا ین نشانگر مزایاییست که میتوان آنرا بفال نیک گرفت . آب منبع حیات،  با آنکه می گویند آب شکل هرظرف را بخود می گیرد ولی چه فرق می کند که هر ظرف را زود تر اشغال هم کرده می تواند . جناب مولانا میفرماید :

هرکجا درد است دوا آنجا رود    هرکجا ظرف است آب آنجا رود

همچنان به گفته آقای عیار همین قطره قطره آب اگر یکجا می شود امواج خروشان ودریا بوجود می آید :

قطره قطره تا بهم یکجا شویم      موج نیرومند این دریا شویم

امید وارم این قطرات زمانی بهم یکجا شود ، سیل شود ،خروشان شود ، کاخ ستمگران را از بیخ وبن برکند ومردم افغانستان را از گرو زورمندان آزاد سازد .  

هرچند فراخوان سراسری سازمان آب به مثابه موضوع مهم جلب توجه نموده  همچنان طرح ها ، نظریات ، صحبت ها و کلمات عاطفی وابزاری پرامون آن ( موقعیت فکری و محدوده جغرافیایی این نهاد را  واضح  و آشکار می سازد )  باید گفت هر جریان که از قطرات  شروع می شود ومراحل جوی وجویبار را طی نموده ؛همچون دریای خروشان از موقعیت و محدوده جغرافیای خود عبور کرده به سوی بحر ره می گشاید، آنگاه به نیروی بزرگ سرآسری مبدل می گردد وجهانی را شاداب خواهد ساخت اما  در غیر ای نصورت علم ثابت کرده است که اگر آب به محدوده معین وجغرافیای کوچک منحصر بماند بدون شک که گنده خواهد شد .به امید جریان همیشه روان وفراگیر وگسترده می رویم به نظر دومی :

 نقطه نظردوم بنا به فرموده آقای عیار بحث های علمی مطالعات کلان می طلبد . روی این اصل با روحیه آزاد اندیشی خاطر نشان می گردد که آقای عیار به مثابه انسان فرهنگی و فعال سیاسی  درآغاز صحبت های شان مسایل را خوب شروع کردند پسان دیده می شود که  که در میان برنجها ریگهای نیزباقی مانده ودر صورتی که ریگها را بتوانیم از برنج جدا کنیم  به هدف نزدیک خواهیم شد که بقول معروف این کار را تا جایی ما وتا جایی زمان حل خواهد کرد . به همین خاطر است که می گویند تاریخ را نسل های بعدی وبی طرف خوبتر واقعبینانه ترمی نویسند . آقای شفیع عیار وقتی مکتب های بزرگ سیاسی ، آثار کبیر مارکس ،انگلس ولنین را با زبان شیرین وصاف وعام فهم به تعریف می گرفتند  ودر عین حال طوریست که گویا توفانی در عمق بحر آرام کلامش موج میزند واز آن  بخوبی معلوم بود که چنین تعاریف ، با اهداف اصلی مارکسیزم به توجه ودقت بیشتر نیازمند است . زیرا فاز دوم سوسیالیزم یعنی کمونیزم را تنها به یک جامعه مرفه آنهم مشابه به دوره کمون اولیه شبیه سازی کردن در واقع  کتمان یک دوره درخشان ونهایت پیشرفته تاریخ را نشان میدهد که بنام بهشت روی زمین پیشبینی شده است . درحالی که معشیت ومزیت کمون اولیه ده ها هزارسال پیش وبا تفاوت زمانی تا کمونیزم که در آثار مارکسیزم لنینیزم آخرین مرحله تاریخ ، نقطه اوج دانش بشری ، با تکنالوژی پیشرفته ، و بالا ترین سطح خرد انسانی واخلاق عمومی جامعه  واقتصاد اتوماتیزه را پیشبینی میکند . بازهم آقای عیارچنین جامعه پیشرفته را تنها به اشتراک غذا ومعشیت ، کور ، کالی ، دودی خلاصه کرده وبزعم خودش درسطح کمون اولیه یعنی مغاره ها تنزلش میدهد ( فرق ماه من و ماه گردون +  هست از روی زمین تا آسمان ) اما در جای دیگری با وجود تعاریف علمی وپیشرفته ای ازمرحله کمونیزم که خود در وصف آن بیان فرموده است بازهم مطابق عادت ، هموطنان روشنفکر خود را بنام کمونستان یاد نموده که فرموده های بالایی شان را نفی میکند. درجای دیگری آقای عیار انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را که در اثر مبارزات چندین ساله کارگران و زحمتکشان روسیه تحت رهبری حزب لنین بوسیله کارگران وسایر زحمتکشان روسیه به پیروزی رسیده است آنرا به یک خیزش نظامی تنزیل داده وطبقه کارگرصنعتی  وپرولتر را تنها به جامعه اروپایی نسبت می دهند واز موجودیت طبقه کارگر روسیه که برای اولین بار در تاریخ بشریت یوغ اسارت برده گی وزنجیر غلامی را شکستاند نام برده نمی شود . با آنکه مرا به چنین صحبت های ایشان غرضی نیست ولی از آنجایی که گپ بر سر تحلیل بزرگترین آثار مکتب سیاسی باشد نمی توان آنرا به قطب های معین قسمت کرد زیرا آقای شفیع عیار منحیث انسان آزاد و آزاد اندیش این راهم بدرستی میداند که تاریخ با جوامع انسانی رابطه همگانی دارد . دربخش دیگری آقای عیار نبودن تشناب در زندان پلچرخی را کلایه آمیز به دوران پرچمی وخلقی نسبت می دهند در حالیکه آقای شفیع عیار خود بهتر می دانند که زندان پلچرخی با تمام کامپلکس آن در زمان محمد داود خان به هرنیتی که بوده اعمار گردیده است  نه در زمان پرچمی وخلقی . ساختن زندان پلچرخی نتیجه چرخشی بود در افکار محمد داود خان درآنکشور عربی  که از اول تا بحال حاضر به افغانستان  تروریست صادر میکند .  یکی از شنیده گی های آنوقت بیادم آمد که  می گویند زمانی که سه چهار تن از وزرا ی کابینه محمد داود خان جهت کنترول از کار زندان پلچرخی به آنجا رفته بودند غوث الدین مرحوم  وزیر فواید عامه بود. در ابتدا وزرا نقشه ساختمان را مطالعه کردند دیدند که اتاق ها بسیار خورد وخفه کن است کسی از میان وزرا گفته بود که باید کمی کلانتر ساخته شود،  وزیر دیگر گفته بود برای ما نیست واما غوث الدین فایق گفته بود که شما اختیار تان ولی من به خود یک اتاق کلانتر می سازم واما هیاات درهمان لحظه متوجه تشناب ها نشده بودند. بهر حال جریان جنگ تباه کن نزدیک به چهار دهه نشان داد که کشورهای مدافع اسلام برای اسلام کار نمی کردند؛  بلکه بخاطر چپه کردن حریف بین المللی خود برای فریب مردم مسلمان افغانستان اشک تمساح می ریختند همین اکنون مجاهدینی که همه با الهام و پشتیبانی از سوی خارج وخارجی ها بلااستثنا به قدرت رسیدند این پیش بینی در تصور شان نبود

که در پاکستان وکشورهای عربی وقدرتمندان دیگر از میان آنها طالب واز میان طالب داعش بجان شان می سازند وهمه از یک آبخوره آب می نوشند. تا جایی که هردو گروه بعدی در جنگ با دولت مجاهدین مانند اینکه پسر و نواسه با پدرکلان خود به جنگ برخیزد این نمونه مثال ها در احزاب وسازمانها ی سیاسی نیز وجود دارد ولی دوام جنگ چهل ساله در ذهن و دماغ  قدرت مندان غیر قابل تصور بود که تا هم اکنون وطن در آتش آن می سوزد وحالا بعضی هایشان از ولی نعمتان دیروزی خود دهان به شکایت میگشایند

ازین مسایل که بگذریم با توجه به اصل مطلب :

پیشنهادات آقای شفیع عیار بآنکه دارای مطالب ارزشمندی است ولی پیش از آنکه موجز ومشخص باشد با عام گویی وابراز آرزوها عجین می باشد که با حرف های عمومی ونامشخص نمی شود به یک نیروی واحد و قابل قبول رسید  وبر مبنای آن وطن را به این ساده گی نجات داد؛ بلکه چنین طرح ها با یک تحلیل همه جانبه ، بسیارعلمی ، با میکانیزم عملی و قابل قبول نیاز دارد تا این جنبش به یک حرکت ملی سراسری بیانجامد و راه حلی برای نجات وطن از حالت کنونی پیدا شود . گرچه آقای عیار فرمودند که در برنامه های بعدی روی همین موضع صحبت هایی وسفرهایی خواهند داشت ولی بیایید همه چیز را از ابتدا و درآغاز درست اساس گذاریم اگر هدف آقای عیار مردم بی طرف بود در آن صورت کارش آسان وجذب وجلبش بیشتر می بود واگر برنامه موثر وهدفمندی را می خواهد اساس گذارد به مطالعه بیش تر احزاب وگروه ها وشخصیت های مستقل ملی ومردمی نیازمند است که این کار مستلزم تلاش های پیگیر می باشد تا طرحی به میان آید که به اصول ومعیار های اصولی موثر وعملی همه جانبه وبا نتیجه تمرکز داشته باشد وگذشته از همه برنامه کاری چنین طرحی روشن ومشخص باشد تا بر مبنای آن بتوان با شریک نظریات در عمل آنرا به صورت جمعی تحقق بخشید .زیرا سازنده اول در سرنوشت مردم خود مردم هستند واین مردم هستند. که روابط سالم ملی و بین المللی را ایجاد می کنند به این ترتیب هر کاروانی نیازمند سپیده دم  قله هایست که صبح روشن را در پی داشته باشد  معلوم شود که فروغ نهاد مطرح شده از کدام افق خواهد تابید .

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۶ـ ۱۱۳۰

 

چپ بر روی امواج رای توده ها به قدرت برمی گردد


داکترآرین

احزاب چپ در پرتو شرایط نو و فرصت استثنایی نوینی که در جهان میسر گردیده است برای رسیدن به آماج های سیاسی و برقراری دولت های مورد حمایت مردم وارد مرحله نوین سیاسی و اجتماعی می شوند.
بعد از شکست سیستم جهانی سوسیالیستی و فروپاشی « اتحاد جماهیر شوروی سابق »  و پیروزی ناگهانی غرب بر بلوک شرق و پایان « جنگ سرد!»  زمامداران امریکا جهان را یک قطبی اعلان نموده و پیاده نمودن آیدیای « جهانی شدن » را مکلفیت خویش خواندند، جنبش چپ که از این تغییر ناگهانی ضربه شدیدی را متحمل شده بود و آماده گی برخورد با شرایط نو را نداشت؛ در سراسر جهان گرفتار بحران تشکیلاتی و سردرگمی سیاسی شده و درهمه جا این پرسش جدی برای چپ مطرح بود که چه باید کرد؟ بدین گونه جنبش چپ ناکامی و پایان جنگ سرد را پذیرفته و این همان پیروزی و آرزوی بود که غرب انتظار آن را بی صبرانه می کشید ، اما متاسفانه که برای غرب این پیروزی نه تنها پایان جنگ سرد نبود، بلکه آغازیک حمله و مرحله تازه ای از جنگ سرد با سیاست نو بود، سیاست که نه با تکیه بر ایدیالوژی سرمایه داری و فلاسفه بوژوازی، نه با شیوه های دیپلوماتیک که در دوران جنگ سرد جهت نشان دادن برتری سیستم سرمایه داری و نمایاندن چهره بشردوستانه بوژوازی بخاطر رشد مادی و معنوی و آبادی و عمران کشورهای « جهان سوم »  و توسعه نیافته انجام داده می شد، بلکه با شعار های فریبنده  «  دفاع از جامعه مدنی و شهروندی، دفاع از حقوق فردی و سیاسی و اجتماعی، دفاع از حقوق بشر، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد » آغاز شده و صدور دموکراسی را بخصوص به کشورهای مسلمان در آسیا و افریقا ضروری و تحقق آنرا وظیفه خویش دانستند. سیاست نو با ماهیت و شکل جدیدی با تکیه بر گروه های راست افراطی و پشتیبانی همه جانبه از آنان به اهداف « جهانی سازی » پرداخت. تعدادی از سازمان ها و گروه های « چپ گرا و چپ نما » هم دل به این شعار ها بسته در مواضع  سازش و همکاری با نیروهای راست و راست افراطی قرار گرفتند و شماری از احزاب چپ حالت غیرفعال و مترصد را گرفت و رقم محدودی همچو گذشته به مبارزات خویش ادمه دادند.
اولین اقدامات «جهانی شدن » و جهانی ساختن از تهاجم آشکار به کشورهای ضعیف و حمله به آیدیولوژی های مترقی و مهین پرستانه و ملی گرایانه شروع شد و جهت تحلیل توانایی های فکری و ایده های عدالت خوا هانه و مترقی درکشورهای آسیا، افریقا و امریکای لاتین بخش اکثر مطبوعات و رسانه های گروهی و جامعه مدنی تسخیر، تهدید و یا خریده شد، در مدرسه ها تروریست تربیه می شد، مکاتب و دانشگاه ها در خدمت بنیاد گرایی و رژیم های بنیاد گرا قرار گرفته و تلاش صورت گرفت تا جوانان و نوجوانان را از اندیشه های ملی و مسیر مبارزات ترقی خواهانه منحرف و بدور داشته با پخش خرافات و خیالات آنان را گمراه و یا خنثی سازند. اماکن دینی و مذهبی در جهان به مراکز تبلیغ خشونت، تربیت و تشویق تروریزم تبدیل گردید، مفاهیم دموکراسی، حقوق بشر وعدالت اجتماعی بی اهمیت و فرهنگ های صداقت، شرافت، ترقی، میهن پرستی، صلح و دوستی یا نابود و یا به انحراف کشانده شد، آثار مترقی که با عث خودآگاهی خلق ها و روشنی اذهان می شد مردود گردیده و از بین برده شد و از گسترش و اهمیت اندیشه های عدالت خواهی و واژه های چون حاکمیت ملی، استقلال ملی، تمامیت ارضی، افتخارات ملی و هویت ملی با تمام قوت جلوگیری بعمل آمد، در کشورهای که دموکراسی! صادر می شد قوای مسلح آن منحل و یا سطح رزمی آنان به صفر ضرب می گردید، دولت های ارتجاعی و پوشالی و دست نشانده یا تعیین و تحمیل گردیده و یا در نتیجه ای انتخابات جعلی، رسوا و سرتا پا تقلب به قدرت می رسیدند که زمام داران دزد، رهزنان و گروهای بنیاد گرا، تکنوکراتان غربی و فساد پیشه بر مسند قدرت تکیه زده، بیت المال را غارت و کشور ها را با خلق های آن به لیلام می گذاشتند. فقر، مرض، قعطی و گرسنه گی زنده گی را در «جهان سوم »  تهدید نموده، کشت و قاچاق مواد مخدر گسترده شد که چندین میلیون نفر از زن، مرد و طفل مبتلا به مواد مخدر و چند میلیون دیگر قربانی آن گردید، دین، مذهب، ملیت و زبان به ابزار جنگ و تفرقه، انجام دادن انتحار، انفجار و ترور به ادامه سیاست و دوام حاکمیت تبدیل گردید. مناسبات میان دولت ها، احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشور ها به ابتذال گرفته شد، سازمان ملل به ارگان بی خاصیت و بی صلاحیت تبدیل گردیده و قوانین بین المللی آشکارا نقض می شد. هرکشوری به هرجای که خواست به هر بهانه ای تهاجم نمود و به هر شکل که توانست در امور داخلی دیگران مداخله و دخالت کرد، کودتا های رنگین سازمان داده شد و کشورها بی امنیت و بی ثبات گردید، هزاران نفر در جنگ های تحمیلی کشته و به میلیونها انسان خانه، کاشانه و میهن خویش را رها نموده ؛ روانه ای دیار بیگانگان شدند و به هزاران مهاجر تعمه ای نهنگان دریا شدند. به اختلافات مرزی میان کشورها دامن زده شد همسایه به جان همسایه افتاد و هیچ کشور مستقل خویش را در امن احساس نمی نکرد یک نوع قانون جنگل در جهان انسانیت حاکم می شد.
به این ترتیب حاکمیت سیستم جهانی امپریالیستی و فروپاشی سیتم جهانی سوسیالیستی به عنوان حافظ توازن نیروها در دنیا و پشتیبان جنبش های چپ و مترقی در جهان، ضربه محکمی را بر احزاب چپ و دولت های دموکراتیک و مردمی وارد ساخت. پشت جنبش های چپ و مترقی در صحنه جهانی خالی گردید و چپ در میدان نبرد تنها ماند، جنبش های کارگری و آزادی بخش پارچه، پارچه شد و اکثریت احزاب پیشاهنگ و انقلابی انشعاب بالای انشعاب را از سر گذراندند، دولت های چپ و ترقی خواه یا تسلیم شده و یا به کشورهای مستقل، وابسته و کوچک تجزیه گردید. هزینه های نظامی جهت صدور دموکراسی! و سرکوب نیروهای ترقی خواه و وطن پرست و به اسارت در آوردن و غارت ملت های دیگر به میلیونها  و چاپ چند ترلیون دالر رسید، هر صدایی عدالت خواهی خفه و هر کوششی برای دفاع از میهن، صلح و امنیت در جهان محکوم و یا در محاکمات فرمایشی بین المللی که دارای نام ها و القاب نهایت انسانی اند جنایت محسوب می گردید. آتش جنگ و بی ثباتی کشورها را فرا گرفته و خلق های آن میان شعله های آتش می سوخت و فریاد بی داد می کشیدند. زندان ها در نقاط مختلف جهان از بی گناهان پر شد و به هزاران نفر تحت شکنجه قرار گرفت، ده ها هزار پیر و جوان و طفل قربانی جنگهای تهاجمی و حملات هوایی گردیدند، زیر نام دفاع از دین و مذهب از دین دوکان ها ساختن و به ادیان ومذاهب توهین گردید. جوامع انسانی به وحشت کشانده شد تا جایی که انسان ها را در مظهر عام، سنگسار نموده، سوختانده و سربریدن، فرهنگ و انسانیت را تا آن سطح پایین آوردند که این جنایات را همگان با بی تفاوتی، بی عاطفه گی و سنگدلانه یا اینکه اصلا چیزی مهمی رخ نداده به آن نگاه نموده و اکثرا از این حوادث تکان دهنده احساس راحتی و خوشی می نمودند، سازمان های خیریه و ارگانهای حقوق بشر منفعل، محاصره و یا خریده شد به ده ها دستگاه رادیو و تلویزیون اساس گذاری شد و از آن طریق ترس، ناامیدی، نفرت و بنیاد گرایی تبلیغ گردید که با قضاوت های جانبدارانه سیاه را سفید؛ و سفید را سیاه معرفی می کردند. قانون و حاکمیت قانون به پاره کاغذهای بی ارزش و بی اثر تبدیل شده بود، زمامداران دولتی مانند « کنه » به قدرت چسپیده و بی خبر از عاقبت خویش به چپاول مردم مصروف و به خاطر تمدید قدرت اش حاضر به هر بی آبرویی و انجام جنایت بودند. وجدان، انسانیت و کرامت انسانی با پول ، سرمایه و قدرت اندازه و قضاوت می شد، نفس در سینه ای مردم جهان قید گردیده بود و جهان به طرف یک طغیان عظیم و یک انقلاب جهانی می رفت، انقلاب بدون برنامه و بدون رهبر برخواسته از نفرت و کینه توده های بزرگی از مردم جان برکف و با وجدان، نسبت به تمام بی عدالتی ها، ظلم، ستم، فساد و زور گویی ها.
خلاصه اینکه خشونت در جهان به اوج خود رسید و گروه های تروریستی در چپاول، غارت و کشتار بی گناهان از آزادی عمل بی سابقه ای برخوردار گردیدند، تمدن ها در جهان به ریختن آغاز کرد، به جای اینکه اقتصاد، فرهنگ، رفاه اجتماعی، سیاست، علم و صنعت و تکنولوژی بسوی « جهانی شدن »  برود، بر عکس جنایت، فساد و بربریت و تروریزم بطرف « جهانی شدن » حرکت نمود. تروریزم مرزها و قاره ها را درنوردیده و جهان را در مجموع با انتحار، انفجار و ترور به تهدید و ابتزار گرفت، تروریزم این « طاعون »  قرن بیست و یک به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی نمود، آثار باستانی از تمدن های جهان باستان وحشیانه ویران گردید. هرج و مرج، بحران اقتصادی، بیکاری های گسترده، عوامفریبی کشور ها را فرا می گرفت، جهان درگیر دشمنی ها و هزاران پدیده ای خطرناک دیگر اجتماعی شد، جنگ ها بخاطر گسترش نفوذ اقتصادی وسیاسی در جهان بر پا گردیده و کشتار بی گناهان گسترده تر گردید، تحریکات نظامی و سلطه جویی ها روز تا روز افزایش می یافت و جهانیان را به ورطه جنگ جهانی سوم نزدیک می گردید.
درست در چنین شرایطی مردم امریکا و به خصوص سیاست مداران بزرگ امریکا ( هیات های انتخاب ) این وضع وحشتناک جهان را با تمام ژرفای آن درک نمودند و به این نتیجه رسیدن که بدون یک تحول سیاسی و تغییر سیاست سلطه بلامنازع بر جهان که در دو دهه ای اخیر دنبال می شد کاهش تشنج بین المللی، برگشت صلح و امنیت به کشورها، روابط دوستانه ملل و همکاری دولت های بزرگ جهان جهت نابودی تروریزم، جلوگیری از ریختن دریا های خون در جهان و همزیستی مسالمت آمیز غیرممکن است و به همین اساس هم بود که طرح های جنگ طلبانه، آتش افروزانه و تشنج زای خانم کلنتون در حالیکه تمام گروه های مافیایی، ارتجاعی، متقلب، مزدور و مستکبر از او دفاع مادی و تبلیغاتی می نمودند به شکست مواجه شده، طرح ها و برنامه های رییس جمهور منتخب امریکا آقای دونالد ترامپ به پیروزی رسید، که نگارنده در نوشته قبلی ام از آن استقبال و تبریک گفتم.
سیاست خوب آنست که از هرعمل نیک و انسانی به نفع بشریت، بنفع صلح و ثبات در جهان باید استقبال کرد، حتا اگر یک خون کم بریزد، یک خانواده درصلح زنده گی نماید، به یک فامیل غذای کافی برسد، یک طفل به مکتب برود و در یک کوچه آتش جنگ خاموش گردد. هنر سیاست در ظرافت و باریک بینی آنست، در تحلیل و تجزیه علمی رویداد ها و وقایع است، در تشخیص درست وضع، در گرفتن تصمیم صحیح و به موقع، در تمیز دادن دقیق جناح های گوناگون، در طبقه بندی دشمنان و مخالفین و دراتخاذ تاکتیک ها و شعارهای علمی و عملی جهت رسیدن به اهداف و استراتیژی می باشد.
بعد از این مقدمه طولانی بازهم پرسش جدی به میان می آید که حالا چه باید کرد؟
حالا که راست افراطی، بنیاد گرایی و تروریزم دیگر خریدار ندارد، یتیم و بی سرپرست شده اند. حالا که احزاب چپ روی امواج رای توده های مردم به قدرت بر می گردند، هفته گذشته احزاب چپ در کشورهای بلغاریا و ملداویا در انتخابات به پیروزی رسیدند در کشورهای ایتالیا و فرانسه چپ آماده گی می گیرد و دربقیه کشورهای اروپایی درسال آینده جهان شاهد پیروزی های احزاب  و نیروهای چپ و صل خواه خواهند بود.
اما نیروهای چپ که درافغانستان سال های دشواری را گذشتانده اند چه گونه به قدرت بر خواهند گشت؟
به باور نگارنده سه امکان موجود است:
۱-  همانطوریکه تنظیم ها و احزاب اسلامی قدرت سیاسی را به شکل مسالمت آمیز از نیروهای چپ تسلیم شده بودند باید شرافتمندانه دریک روند صلح آمیز و میکانیزم عادلانه دولت را به شورای متشکل از تمام احزاب و نیروهای چپ و مترقی و وطن پرست و ملی به مردم افغانستان دوباره تحویل بدهند. به خاطری که در بیست و پنج سال اخیر به جز از بدبختی، جنایت، فساد، چور و چپاول، تجاوز، فریب، مواد مخدر، جنگ و خون، وطن فروشی، بی ثباتی و بی امنیتی، تروریزم و بنیاد گرایی چیزی دیگر به مردم افغانستان تحفه ندادند و دستاوردی ندارند. ادامه دولت وحدت ملی! ادامه بدبختی های بیش تر مردم افغانستان است، ادمه انفجار، ادمه انتحار و ادامه فساد گسترده تر و تفرقه ای بیشتر است.
در این مورد از تجارب جمهوری فدراسیون روسیه می توان استفاده کرد: زمامدار بی صلاحیت و بیکاره ای مانند آقای باریس یلتسن را تاریخ روسیه به یاد ندارد در نتیجه سیاست های اشتباه آمیز و غیرمسوولانه او هزاران فابریکه بسته شد و چندین میلیون کارگر بی کار گردید، فقر، جنایت، فساد و گروپ های مافیایی سرتا سر کشور را فراگرفت، ثروت های طبعیی روسیه به لیلام گذاشته شد، غارت و چپاول گردید. چیزی به تباهی کامل کشور نمانده بود، که وجدان آقای یلتسن به یکباره گی بیدار شده و تصمیم گرفت تا قدرت را از آنهای که گرفته بود دوباره به آنان تسلیم نماید، زیرا خودش و تیم کاری اش نتوانستند به مردم و میهن خدمت نموده و کشور روسیه را از بدبختی های بی شماری که دامنگیرش شده بود نجات بدهند به این ترتیب آقای بوریس یلتسن باوجود دشمنی قدیمی با حزب کمونیست شوروی و سازمان امنیت، یکی از اعضای سابقه دار حزب کمونیست روسیه و کارمند سازمان امنیت (کی گی بی) را به جای خویش انتخاب نموده و پیش از آنکه معیاد ریاست جمهوری اش به پایان برسد دولت را برای آقای ولادیمیر پوتین تحویل داد به این ترتیب آقای یلتسن علی رغم سازشکاری ها، لغزش ها و اشتباهات نابخشودنی خویش، خود را برایت داد، زیرا تصمیم او نهایت بجا و به وقت و انتخابش مساعد و مستعد بود که خود را سزاوار ریاست جمهوری ثابت نموده !
و کشورش را از پرتگاه نابودی نجات داد. به همین سبب است که تاریخ روسیه از آقای یلتسن به نیک نامی یاد نموده و موزیم بزرگی بنامش در قلب شهر مسکو اعمار گردیده است.
۲ ـ  تشکیل دولت ایتلافی یعنی تحقق و پیاده نمودن « طرح برای رسیدن به صلح  » است، که نگارنده به تاریخ دوم ماه فبروری سال جاری نوشته و پیشنهاد نمود ه ام و در آرشیف سایت های وزین، وطندار، بامداد و آزادی رو موجود می باشد. نگارنده بیشتر به همین زمینه تاکید می کند.
 ۳ ـ آماده گی نیروهای چپ برای اشتراک در انتخابات آینده و برگشت پیروزمندانه آن به قدرت سیاسی در افغانستان است، باید آشکارا تذکر داد که شرط این پیروزی وحدت نیروهای چپ و کشیدن « کاندید مشترک » به میدان نبرد انتخاباتی است، یعنی کاندید با اعتبار سیاسی، نیک نام و از سابقه داران چپ که هم پیروزی را آسان و هم دولت را عالمانه و موفقانه رهبری می نماید.
هوشدار می دهم که : چپ بعد از گذشتاندن شرایط ناگوار خارجی و داخلی، وضع و شرایط موجود سیاسی، وقت کم در اختیار دارد گذشت هر روز، هر هفته، و هرماه زمان را کمتر و انتخابات را نزدیک تر می سازد. زمان برای نیروهای چپ نهایت مهم و ارزشمند است و نه باید یک روز هم هدر برود و فدای جروبحث های بی نتیجه و ذهنی گری ها و منفی بافی های مایوس کننده، خودخواهی ها و پیش گویی های عالمانه شود. ورق برگشته  و زمان به نفع  وطن پرستان و نیروهای چپ و مترقی در حرکت است، مردم در مورد همه و همه چیز قضاوت نموده اند و جهان هم الترناتیف دیگر که با بنیاد گرایی، تروریزم و فساد مبارزه نماید به جز از وطن پرستان و ترقی خواهان ندارد.
اگرازاین شرایط استثنایی و فضای نوین سیاسی جهان که میسر شده است در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک استفاده بجا و لازم صورت نگیرد و اشتراک نیروهای چپ فعال و چشمگیر نباشد، تاریخ و نسل های آینده در مورد ما قضاوت خوب نخواهد داشت، هرقدر فشرده تر و مردمی تر شوید به همان اندازه به پیروزی نزدیکتر می شوید.
اما چطور یک انتخابات آزاد، دموکراتیک و عادلانه را می توان سازمان داد که رای مردم در آن تعیین کننده باشد؟
تدویر منصفانه و کشیدن آن از نمایش و تقلب بازهم مربوط به اتحاد و همکاری همه جانبه نیروهای چپ و مترقی می شود که توانایی دفاع از حق مردم و جلوگیری از یک انتخابات غیردموکراتیک و خودکامه را داشته باشند . به منظور کوتاه ساختن دست خیانتکاران از تقلب در انتخابات می توان از تجربه ذیل که در بسیاری از کشورهای پیشرفته و دارای دموکراسی مروج است استفاده کرد:
۱ـ شخص  رای دهنده داخل مرکز رای دهی شده، اسم و نمبرتذکره او دراسناد توسط اشخاص موظف ثبت و فورمه برایش داده می شود.
در این صورت مرده گان، فراری ها، اشخاص واهی و اشخاص بی تذکره از رای دادن محروم می گردند.
۲ـ  انگشت شخص رای دهنده رنگ نمی شود، بلکه ماشین الکترونیکی آن را عکاسی و ثبت کست مخصوص خویش می نماید که با مرکز انتخاباتی در پایتخت کشور وصل است.
در این صورت نه انگشت رای دهنده را طالب قطع می کند و نه کمپیوتر یک انگشت را دوبار ثبت می نماید و چند صدهزار دالر که جهت مصارف و خریداری رنگ تخصیص داده شده است به خزانه دولت اندوخته می شود.
۳-  فورمه رای دهی بعد از خانه پری و انتخاب کاندید مورد نظر توسط رای دهنده، به ماشین الکترونیکی دیگر ثبت و اسکن یا عکاسی می شود که به مرکز وصل است.
دراین صورت اگر کاندیدی اوراق بیشتر را داخل صندوق انداخته و بخواهد خیانت نماید با تعداد انگشت های ثبت شده و اوراق اسکن شده سر نخورده و یکی نمی باشد و از این نوع خیانت و تقلب هم جلوگیری به عمل می آید.
۴ ـ در مرحله آخر رای دهنده فورمه خویش را به صندوق مخصوص رای دهی می اندازد که بعد از شمارش آرا و نشانی شد ناظرین و نماینده گان احزاب سیاسی به مرکز انتخاباتی در پایتخت انتقال داده می شود.
در این صورت اگر صندوق های رای مردم از بدخشان تا به کابل توسط « خر » هم انتقال داده شود افزودن و یا کم نمودن اوراق رای دهی به این صندوق ها بی مفهوم است.
۵ ـ در ختم رای دهی در همان روز به مقابل ناظرین از تمام احزاب و سازمان ها رای ها حساب شده به مرکز  ایمیل  می شود و اوراق رای دهی بعد از نشانی شد تمام ناظرین به مرکز انتقال داده می شود یعنی یک رای سه بار به کمپیوتر ثبت می شود و سه بار توسط انسان ثبت و « نشانی شد » می گردد به این مفهوم که در اخیر باید شش سند ثبت و نوشته شده و انتقال داده شده باهم سر خورده و یکی باشد.
در این صورت ۹۰ فیصد از تقلب و خیانت جلوگیری شده، تنها یک راه خیانت و تقلب باز است که آن خریدن اشخاص به طور انفرادی و گرفتن رای آنان است.
نا گفته نباید گذاشت که تمام وسایل الکترونیکی در کشورهای دوست و دونر افغانستان موجود است می توانند کمک نمایند و هم می توانند بالای دولت افغانستان بفروشند و فایده دیگر این میکانیزم در آن است که دولت می تواند پنخاه فیصد از بودجه ای که برای مصرف و خرچ  پروسه انتخابات تخصیص داده شده است صرفه جویی نموده و برای یک پروژه دیگر اجتماعی بخرچ برساند.

یادداشت: منظور نگارنده از« چپ» تمام نیروها و احزاب مترقی سیاسی است که باورمند به دموکرسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، ترقی و پیشرفت جامعه و پشتیبان صلح، ثبات، همکاری و دوستی تمام ملل و مردم جهان اند.
نه به معنی جانبدارانه و کلاسیک آن.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۱۶ـ ۱۱۲۷