پاکستان د ډيورنډ کرښه ته د کرښې نوم ورکوي

محمداقا کوچی


د«ډیورنډ لاین» غیر شرعي او غیر قانوني معضلې  څخه نږدی ۱۲۴ کاله تیریږي. د افغانستان دبعضې پو لو په تاکنه کی روسانو اود هغه وخت استعمار د خپل استعماری موخو دورستېو تگلارو د تحقق لپاره هم په کافی اندازه کار وکړ. د « ډیورنډ لاین ۱۹۹۳ ز .کال» په نامه تحمیلی شوې، اجباري، مبهمه، فرضي، له سره غیر مشروع (وویډ) او بیا د افغانستان د اوومې شورا دپرېکړی پر بنیاد منسوخه ( وویډ ابل ) کرښه د زمان په تېریدوسره د هغه باطل والی ورځ په ورځ ثابتیږي او د حقوقي او انساني له لحاظه خپل اهمیت له لاسه ورکوي.
خو په پښتو ژبه کې يو متل دی چی وايي اوبه په ډانگ نه بېليږي، دا کرښه په تاريخي لحاظ د نړې لوی يرغلگر هېواد برتانېا لخوا دافغانستان پر خلکو تپل شوی ده ولی افغان ولسونو هيڅکله دا کرغېړنه پوله نه ده منلی که موږ دافغان انگريز ټول جنگونه په تاريخي لحاظ لوستلي وي نو ټول ملت ته دا روښانه ده چی دپولی دواړو خواوو ميشتو اوسيدونکود نه جلاوالي اود خپل وطن دازادی لپاره څومره اتلولی ښودلي د بېلگې په توگه يوڅو ته لنډه اشاره کوم.
هېنريموټيمرديورنډ « ليکلي، قبايل پاڅون کونکې خلک دي خو هيله منيم چی داځل تورغره ته زموږ ور تلونکي لښکری ډېری وپايږي او په دی هيله چی باجوړ او بونير هم کومه ورانکاري ونکړي اود وزيرو څخه د ماليی راټولولو وخت دی خو په څو مياشتو کې په سرحد کې اور بل شو.
په ۱۸۹۴زکال په چترال کې دانگريزانو د پوځ کلابندي او تباه کيدل،په ۱۸۹۷زکال دسوات دخلکو پاڅون ،دانگريزانو پر وړاندی د ملا سعدالله په مشری د مومندو جنگياليو په پښاورکې په هندوانو يرغل او بری. د شيملی په يوه غونډه کې د يوه ولسي مشر خبره د تاوده هرکلي سره مخامخ شوه چی ويلی داکسټ په ۲۳ انگريزانو ته شرمونکې خبر دخيبر په دره کې ور په برخه کړو دوی پوره ماته وخوړه.
په سلگونو بېلگې شته خو ما يو څو وليکلی داددی لپاره چی د پولی بندول دولسونو مخه نشي بنده ولی دوی خو اغزن تار پېل کړي خو که ولسونه بيدار شي دا غدار دښمن به ژر په گونډو شي د يو ملت جلاکيدل اسان کار نه دی.بېلگه تر دوهمې نړېوالی جگړی وروسته المان هم پر دوه برخو وويشل شو اود برلين مشهور د سمينټو ديوال جوړ شو خو کله چی المانيان سره يو شول ديوال په ۱۹۹۲زکال کې ړنگ شو او يو المان جوړ او بيا ورغول شو.
که دوی غواړي چی خپل ځان او خپل گاونډ له ترهگرو خلاص کړي د ترهگرو ځالی دی ړنگې کړي دوی دا پټ ځايونه خپله جوړ کړي دوی ته مالوم دي .
پاکستان پوځ او اي اس اي يوازی په دی پلمه دا نامقدسه کرښه منل غواړي کله دروازی جوړوي او کله په ټول پاکستان کې پښتانه ځوروي ، خو زما په اند دوی خپل قبر په خپله ځانته کني .

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۳۱۰۳

ایده های مانده کار کارل هنریش مارکس ازلابلای کتاب ها در روی پرده سینما

علی رستمی     

به تاریخ ۲ مارچ فیلمی بنام « مارکس جوان » در سینمای المان به نمایش گذشته شد. این فیلم توسط سینماگران اروپایی با هزینه مالی سه کشور ، فرانسه ، اتریش والمان درباره بخشی از زنده گی سیاسی مارکس ساخته شده است. فیلم بدون مبالغه و تحریف  ساخته شده که دیدنی است. به خصوص برای نسل جوان، که کار و مبارزه خستگی ناپذیر داهیانه مارکس و انگلس مستند نشان داده می شود. فیلم  بامقاله مارکس علیه جمع آوری چوب که در سال  ۱۸۴۲ ترسایی در روزنامه «راینیشه پست» منتشر شده بود، آغاز می شود. دهقانان تهیدست  و بی بضاعت برای جمع آوری چوب درجنگل رفته بودند ومی خواستند چوب های خشک شده را جمع آوری و باخود ببرند، اما به تحریک زمینداران بزرگ این دهقانان کوچک  از طرف ارتش دولتی به قتل می رسند. این عمل به شدت خشم مارکس را بر انگیخته،میگفت:«  ثروت ملی به مردم و زحمتکشان تعلق دارد، نه به بورژواها  و زمینداران بزرگ. شما زمینداران  دزدانی هستید که حق مردم را غضب و دزدی می کنید ؛ نه همه مردم زحمتکش وتهی دست» . این موضع گیری مارکس باعث شد که به فرانسه تبعید گردد . این فیلم متباقی فعالیت  سیاسی مارکس را الی تشکیل اتحادیه کمونیستی درلندن وتحریر مانفیست کمونیست با انگلس بازتاب داده وپایان میابد.

 یکی از ویژه گی های بسیار ارزشمند این فیلم اینست که صمیمت واحترام مارکس را نسبت به خانمش و زنان کارگر را نشان می دهند که چقدر باهم صمیمی  وهمکارهستند ، و دوشادوش مارکس کار وفعالیت سیاسی می نماید. این فیلم نشان میدهد ، که خانم مارکس  وانگلس هردو درنوشتن مانفیست با شوهران خویش کمک  وهمکار بوده اند. مارکس میگفت :«  که زنان راه رهایی خود را دربرنامه کارگری بیابند وپشت صفوف کارگران قرار گیرند.»

مارکس درپنجم می سال ۱۸۱۸  درشهر تریرالمان دریک خانواده روشنفکر بدنیا آمد و در ۱۳ مارچ سال ۱۸۸۳  ترسایی درگذشت. ۱۳۴ سال از مرگش  می گذرد،هنوزهم نظرها وایده های وی ورد زبان عناصر فعال سیاسی ، جنبش های کارگری وعدالت خواهانه چپ زنده هست ، و به مثابه الگوی تیوری مترقی وعلمی برای رهایی تهی دستان از زیر فقر وگرسنگی که ناشی از استثمار انسان توسط انسان در نظام سرمایداری می باشد ،رهنما بوده؛ و به نحوی از انحا ، خاطراتش در دانش بشری زنده وجای دارد. کارل مارکس شخصیت مبارز و انسان پرور ، که نامش به صفت رهبر و پیشوای کارگران جهان گره خورده است، از بنیان گذاران و تدوین، مفکوره جدید نظام سوسیالیزم علمی ازتخیل به علم  است. ونخستین بارجهان مدرنیته سرمایداری را به نقد گرفت و اهداف ونظریات آنها را ،« ایدیالوژی کاذب» نامید؛ و زیر ضربات سنگین نظرات انتقادی خود قرارداد وآنرا نظام غیرعادلانه ، مستبد و استثماری  دانست . او شیوه تولید سرمایداری را که مبتنی بر مالکیت خصوصی بالای کارگران حاکم و تحمیل می شد به نقد گرفت. وعلت سودافزایی  را از تولید اضافی که  « ارزش اظافی» بر بنیادر ارزش مبادله بوجود می آورد و مستقم به سرمایدار تعلق می گیرد کشف نمود. جامعه سرمایداری را درتناقض ارزش مصرف و ارزش مبادله می دید.

  مارکس بعد از سپری نمودن دوران آموزش در مکاتب درسال ۱۸۳۵  ترسایی وارد دانشگاه  برلین شد، تا دررشته حقوق تحصیل نماید. بعد از آن رشته فلسفه را انتخاب نمود، درآنجا الی کسب دکترا خود درسال ۱۸۴۱ ادامه داد .اندیشه فلسفه مارکس بعد از ارسطو، که درنوشته اولی آن انعکاس یافته است عبارت ازتفاوت میان دانش ماتریالیسیت  دموکریتوس  با دانش ماتریالیستی اپیکور درمورد طبیعت بود. اومی خواست دردانشگاه به رشته حقوق تحصیل نماید، اماسپس رشته فلسفه را ادامه داد. او دربرلین با هگل های جوان معرفی شد ، و با رهبران آنها برونوبویر، موسس هس، وارنولدروگه پیوند دوستی را ایجاد کرد.هگلی های جوان لیبرال های دگراندیش بودند که دیدگاه نقادانه به مسحیت داشتند، ومارکس با آنها همنوا بود. مارکس درهمین سال ها به مطالعه اثار هگل پرداخت و اولین رساله خویش را بنام « درآمدی به نقد  فلسفه حق هگل » درسال ۱۸۴۳  ترسایی منتشر ساخت.  مارکس تحت تاثیر اندیشه ها ی هگل ، فیلسوف کلاسیک المان قرارگرفت و دیالکتیک هگل به تدریج بالای روش وتدوین ایده های مارکس تاثیرگذاشت وآنرا بلاخره از سربه  پای بیستاد. انتقادات مارکس بالای هگل  متاثر از اندیشه های فویرباخ بود که سپس اندیشه و روش فویرباخ را نیزمورد انتقاد شدید خود قرار داد. اما مارکس که پیش از مطالعه  فویرباخ خود را ماتریالیست می دانست، بعد از آشنایی به آثار و اندیشه طبیعت گرایی فویرباخ به  اندیشه خود بیش تر مصمم ترگردید. انتقاد مارکس به فویرباخ ناشی از جزم گرایی فویرباخ که زندانی بودنش درطبیعیت گرایی بود و اندیشه  آنرا به انسان  واقعی، فعال و اجتماعی درپیشبرد و تحقق عمل رادیکال ثمربخش نمی دانست. مارکس بعد از فراغت ازدانشگاه ، دیپلوم خود را د رشته نظریات اپیکور ودموکریت بود ، بدست آورد .مارکس بعد از فراغت نسبت نظریات تند انتقادی اش بویژه عقاید لیبرالی و رادیکال مشهور شد. به همین نسبت نه توانست دردانشگاه اجازه تدریس بیابد و به روزنامه نگاری پرداخت؛ دراکتوبر سال ۱۸۴۲ ترسایی درکلن نشریه  « راینش سایتونگ » را با زبان تند لیبرالی علیه سلطنت استبدادی منتشرکرد و اما دیر نپاید که این روزنامه تعطیل و خودش به پاریس رفت. پاریس آنزمان مرکز فعالیت های اندیشه های انقلابی و سوسیالیستی بود.مارکس در آنجا با گروپ مهاجرین المانی آشنا وهمکار گردید. درماه می ۱۸۴۴ اولین فرزندش که دختر بود به دنیا آمد ونامش را ینی هم مانند  مادرش بود، گذاشتند. درسپتامبر همین سال درپاریس بود که با انگلس آشنا شد. انگلس در ۲۸ نوامبر در وپرتال (بارمن ) به دنیا  آمده بود و فرزند سرمایدار بود که درمانچستر کارخانه پارچه بافی داشت. این امر برای انگلس زمینه ساز شده بود که با طبقه کارگر انگلستان آشنا شود و کتابی را بعد ازیکسال بعد بنام  « موقعیت طبقه کارگرانگلستان » منتشر سازد. به تشویق او بود که مارکس به مطالعه جدی اقتصاد سیاسی پرداخت  و دوستی شان تا اخر تا زمان مرگ مارکس ادامه داشت. پیش از مرگ باهم مشهورترین اثر خویشرا بنام  «  مانفیست کمونیست »  منتشر ساختند، که مهمترین اثر سیاسی وبرنامه  تاریخی سوسیالیسم به حساب میاید.

مارکس در فرانسه پیشگفتاری به «  درآمدی به نقد فلسفه   حق هگل »  را نوشت.در آن برای اولین بار از «  پرولتاریا و انقلاب کارگری » سخن برده بود.  بعد از آن مارکس یاداشت های زیادی را نوشت که امروز بنام « دستنوشته های اقتصادی وفلسفی یا دستنوشته های ۱۸۴۴  » ویا « دستنوشته های پاریس» می شناسند.در یاداشت های متذکره هدف انسان گرایانه از کمونیسم مطرح کرده است ومحوربحث  آن: «  بحثی تضادی است میان سرشت بیگانه کار درسرمایداری با کارهمبسته تولیدکننده گان درکمونیسم ». مارکس بعداز کشف «  ارزش اضافی » علت اساسی اسثمار انسان از انسا ن را به مفهوم از خود بیگانگی انسان درروند تولید مطرح نمود ،که انسان بکلی درپروسه تولید با آنچه خودش خلق میکنند  بیگانه می شود، ازخود بیگانگی انسان درجامعه مدرن می اندیشید. مارکس در سال ۱۸۴۵ ترسایی نسبت فعالیت ها سیاسی اش از پاریس اخراج  و به بروکسل رفته وسفرهای کوتاه با انگلس به انگلستان کرده است. ازآن سالها به بعد مارکس آثاری زیادی راتحت عناوین ذیل ازخود بجا گذاشت .مشهورترین آنها: خانواده مقدس، تزهایی درانتقادبه فویرباخ، ایدیالوژی المانی، فقر فلسفه، کاپیتال  و مانفیست حزب کمونیست می باشد.درسال ۱۸۴۷ ترسایی  زمانی که مارکس وانگلس  به اتحادیه گروه سوسیالیستی به نام «  اتحادیه کمونیست » پیوست و عضو حزب کمیته فعالین این حزب شدند و سپس در دومین کنگره اتحادیه درلندن شرکت کردند در۱۸۴۷ اتحادیه کمونیست ها به مارکس وانگلس وظیفه داد تا اصول برنامه اتحادیه را بنگارند. آنها متن را با عنوان « مانفیست حزب کمونیست»  نوشتند.این امر بزرگترین سند تاریخیست که نقش طبقه کارگر را در سرنگونی نظام سرمایداری برجسته ساخته؛ و باعث پیدایش گروه ها و احزاب  سیاسی درمیان کارگران و سایر اقشار جامعه درجهان شد. بعد از آن شعله انقلابات ۱۸۴۸ در اروپا بلند شد. مارکس به مثابه رهبر خلاق و پیشوایی جنبش کارگری درجهان تبدیل شد. دراین سند تحلیل وپیشبینی انقلابات کارگری را کرده که منجر به سقوط نظام سرمایداری و پیدایش نطام سوسیالیستی وکمونیستی میشود.با بخش این سند با عظمت تاریخی پیروان  و رفقای هم اندیشه را در سایرنقاط جهان ازجمله در روسیه، ایتالیا، فرانسه ،پولند و زادگاه اش المان پیدا نمود.

مارکس درشروع انقلابات ۱۸۴۸ در اروپا، برای مراقبت اوضاع از فرانسه به المان آمده بود وبازهم  به فعالیت روزنامه نگاری شروع کرد و جریده ای را بنام « نَو راین سایتونگ »  را منتشر و مطاالب انقلابی و تحرک امیز می نوشت و هر روز درمیان رادیکال های انقلابی محبوبت و احترامش افزون می شد. دراثنای انقلاب اروپایی هشتاد نسخه مقالات به این روزنامه ، درمورد پیروزهای مردم وخیانت های بورژوازی وعقب نشینی ها وشکست تحریر نمود.  در اپریل ۱۸۴۹ او سخنرانی سال ۱۸۴۷ خود زیرعنوان « مزد،کار و سرمایه »  را منتشر کرد. بعد از آن درمی ۱۸۴۹ به پاریس  وسپس به لندن رفت. درحالی که مرتجعین و حاکمان ارتجاع  آنرا درغیاب محکمه می کردند . روزهای بعد از شکست انقلابت اروپایی برای مارکس  بنام  آغاز « شب طولانی وظلمانی مهاجرت » خوانده شد. در آخرعمر مارکس کاملآ بی چاره و بینوا شده بود لباس ژنده به تن داشت واز شرم لباس های خویش نمی خواست به کتاب خانه موزه  بریتانیا برود. بعد از انقلابات ۱۸۴۸ بزرگترین حادثه دیگر انقلاب کمون پاریس بود که مارکس از آن شدیدآ حمایت میکرد وبعد از شکست ان درباره کمون درکنگره بین المللی با عنوان « گزارشی درباره جنگ داخلی فرانسه » در دفاع و پشتبانی از داعیه کمون پاریس متن پرشور از اهداف و فعالیت  آن نوشت  و در۱۸۷۱ منتشر شد . مارکس برعلاوه دست نوشته های فلسفی ، نامه ها و یاداشت های پرعظمت دارد . ازجمله بزرگترین اثر مارکس  « کاپیتال »  اثر ناب و بی ماندان است  درسال ۱۸۷۵ منتشر شدکه دساتیر وایده ونظریات آن تابه حال دست به دست دانشمندان می گردد و تحلیل های آن درشرایط مختلف قابل تطبیق  و زنده هست. مارکس بعد از سال های تنهایی و غم وغصه ومصبیت مرگ سه دخترش ، زنده گی سختی را پشت سر گذاشت .او در۱۳ مارچ ۱۸۸۳ پس از صرف نهارهمراه  با سیگارش ، به خواب رفته دوباره بیدار نه شد، درگذشت.

عقاید مارکس چه د رزمان زنده گی اش ویا بعد از آن طرفداران زیادی دارد ونام اش با جنبش های کارگری و سوسیالیستی در جهان گره خورده است . بویژه بعداز پیروزی انقلاب اکتوبردر روسیه تزاری که توسط حزب کمونیست روسیه به پیروزی رسید و دولت بزرگ سوسیالیستی تشکیل  شد. باغلبه وشکست فاشیزم هیتلری توسط اردوی سرخ کشورِ شورا ها بعداز جنگ دوم جهانی ،  به مثابه دانشمند پرنبوغ  درجهان معرفی گردید و ایده های وی از تیوری به عمل تحقق یافت. در نظرخواهی های که درسال ۲۰۰۵  ترسایی ازطریق بی بی سی باشنونده گانی خود داشت، به عنوان بزرگترین متفکر هزاره دوم انتخاب شد.

مارکس در آثار به جا مانده خود تزهای را پیشکش کرد که چهره جهان را تغیر داد. وضع طبقه کارگر و مناسبات تولیدی را درکشورهای سرمایداری و پیشبینی هایش درمورد صنعتی  شدن جهان سرمایداری وبوجود آمدن کارگران صنعتی تحلیل ها ی عینی را با رویکردهای دیالکتیکی طرحریزی وفشرده  آنرا درمانفیست کمونیست انعکاس داده است.مارکس همیشه  در آثارخود به عنوان:« صنعت مدرن» ، بورژوازی مدرن، طبقه کارگر مدرن، قدرت سیاسی مدرن، نیروهای تولیدی مدرن،مناسبات تولیدی مدرن، علوم مدرن، اندیشه  مدرن، شیوه های مدرن،زنده گی مدرن وخواست ها ونیازهای مدرن»  بیان و بارها تکرارکرده است. او در جامعه پیشرفته صنعتی ، پرولتاری صنعتی  را عامل اجرای اندیشه های مدرن می دانست و براساس موضع پرولتاریا انتقاد خود را بالای جامعه مدرن وارد می ساخت و به مبارزه طبقاتی معتقد بود . مارکس جامعه مدرن را هم نظر با « دورکیم وبر» چنین تحلیل و اعلام کردند: «  بنیاد زنده گی اجتماعی گرد فعالیت های تولیدی (تولید مادی واقتصادی) انسان ها شکل گرفته است. تقسیم کارگسترده، بخردانگی فراشدهای اقتصادی و تولیدی ، تنش های شدید ناشی ازشهر نشینی وپیدایی جامعه غیرارگانیک  دربرابر مقاومت شکل های سنتی زنده گی درجامعه سنتی و ارگانیک ازجمله مشخصه های زنده گی مدرن است.»

 ازدید مارکس زنده گی مدرن از واقعیت آشکار ولی ازمراحل پیچیده مبارزه طبقاتی می گذرد ،از نظر وی دراین شرایط مبارزه طبقاتی با تمام شکل های تضادها وبرخوردهای اجتماعی ازجمله:«  مبارزه فردگرایی و با زنده گی جمعی ، خردورزی ابزارِی و ارتباطی تا اختلافات جنسیتی میان زن ومرد ،ستم نژادی  ، ستم قومی، اشکار می گرد».  او می گفت که جامعه سرمایداری ازبطن جامعه پیشین خود برمی خزد وبه مثابه نیروی پیشرونده علیه نابسامانی های سنتی جامعه بوده، و آنرا دگرکون می سازد.او پیدایش و رشد جامعه سرمایداری را یکنواخت و درهمه جا یکسان نمی دانست ، بلکه با ترکیبی از شرایط ضروری وخاص دگرگونی شده ،بر شالوده بنیادهای تولیدی واجتماعی پیشین دریک جامعه ،در وضع مختلف شکل می گیرد ، میدانست و الگوی آنها را  عبارت: رشد شهرنشینی  ،آزاد شدن افراد ازبندهای زنده گی و مناسبات پیشن تولیدی جامعه سرمایداری و فروش نیرو کارشان درنهادهای تولیدی سرمایداری. چنانچه درمانفیست کمونیست آمده است:« دوران ما، یعنی دوره بورژوازی .»

نکته محوری دربحث مارکس از آزادی: «  شکوفایی کامل نیروهای تولیدی، محوتقسیم کار یعنی محو تقسیم جامعه به طبقات، ازمیان رفتن شکاف میان توده ها با نیروی اجرایی ، وبه معنای دیگر محودولت بود » . درضمن گفته هست :« کمونیسم دستاورد نظری وعملی سخن وعمل مدرن است. ازاین رو:

۱ـ اشارات تاریخی به هسته های اندیشه کمونیستی در وجوه تولید پیشاسرمایداری راه گشای مسایل عملی امروز نیست،

۲ـ تحلیل نقادانه جامعه سرمایداری ناگزیر ما را باضرورت پذیرش کمونیسم روبرو می کند».

مارکس شیوه تولید نظام سرمایداری را نسبت به نطام پیشن  آن  از جهت نوشدن ابزار کار ودگرگونی های مناسبات اجتماعی  و تولیدی ،مترقی می دانست.

نهادی که برای اولین بار توسط مارکس تدوین و آنرا در پهلوی سایر علم های دیگر قراردادعلم « تاریخ » است یعنی  رهیافت مادی تاریخ را بر شالوده رویکردها وشیوه های وفعالیت زنده گی مادی انسان ها براساس نیازهای روزمره در روند تاریخی ارزیابی کرده که انسان ها درمراحل مختلف تاریخ درمناسبات تولیدی معین  قرار می گیرند که مستقل از آنهاست چنانچه درمانفیست کمونیست نوشته اند: « ..افراد انسان درجریان تولید زنده گی اجتماعی خود وارد مناسباتی تولیدی و اجتماعی می شوند که پیش از آنان وجود داشته ومستقل ازخواست ومیل آنهاست.»

بنابرین انسان ها برای زنده ماندن محبورند باید کارنمایند تا تولید نیازهای خود را خلق نمایند . مطابق ابزار و وسایل کارخود را از وضعیت طبیعی  جدا می سازد؛ دراین صورت درجریان تاریخی است که انسان ها پیشرفت نموده و« تاریخ » را می سازند. تغییراز یک مناسبات تولیدی براساس شیوه جدید وارد مناسبات تولیدی نو مبارزه ایست که انسان ها برای زنده بودن مایحتاج به خوردن ، نوشیدن، پوشیدن دارند. پس اولین کنش  تاریخی تولید برای از بین بردن نیازها است. این امر شرط اساسی تمامی تاریخ  است که از هزارها سال به این سو ادامه دارد. بنابراین مارکس اولین متفکری است که معتقد به مبارزه طبقاتی بوده و بازیگری اصلی را در روند تاریخ طبقات اجتماعی دانسته و آنها را نیروی اصلی و موتور تاریخ می دانست.چنانکه درمانفیست کمونیست تحریرکرده: «  تاریخ کلیه جامعه هایی که تا اکنون وجود داشته تاریخ مبارزه طبقاتی است» ، اومی گفت: « هرمبارزه طبقاتی سیاسی است.»  درجامعه سرمایداری تضاد اصلی را میان طبقه کارگر و سرمایدار که وسایل تولید را به اختیار دارد و براساس ارزش اضافی با کاراضافی استثمار شده وسود آن به سرمایدار تعلق می کرد؛ با مبارزه متشکل کارگران و حزب پیشتازان ، این روند به نفع طبقه کارتغییر  وجامعه نوین سوسیالیستی تشکیل می شود.

 مارکس ناقد جدایی انسان های اجتماعی بود، و آنرا ناشی از وضع حاکم مناسبات تولیدی سرمایداری مبنی بر تسلط مالکیت خصوصی  بالای ابزار تولید درک می کرد. انسان ها  در جریان تاریخی تولید وارد مرحله پیشرفته مناسبات تولیدی سرمایداری میشود، که خصلت تولید نه برای مصرف بلکه برای ارزش است .هرانچه تولید میکند به خودش تعلق نه گرفته، بلکه به بازار به نفع سرمایدار بفروش میرسد. یعنی: "بیگانگی "کاراز کارگر.دراینصورت  کیفت کار کارگر تبدیل به کیفت خارجی میشود که به زنده گی او تعلق نمیگرد وباعث ارزوها ونیازهای وی نمیشود وشی تولید شده به مثابه شی یی بیگانه پیش وی قرار میگرد. چنانچه مارکس گفته است:« بیگانگی کارگر از محصولاتی که می افریند نه تنها به معنای ان است که کارش تبدیل به یک شی ویک هستی خارجی شده است ،بلکه به این مفهوم هست که کارش درخارج او، مستقل ازاو، و به عنوان چیزی بیگانه با او موجودیت دارد و قدرتی است که  دربرابراو قرار می گیرد. اشیا یی که کارگر به آن حیات می دهد، چون چیزی بیگانه دربرابر او قرارمی گیرند» ؛ برشالوده ء این امر مزد کارگر مزد ناچیز است که تنها برای بخورنمیر برایش داده میشود تا تمدید انرژی نموده وانر مصرف تولیدی بعدی نماید (کار برای کاراست، نه برای زنده گی کردن )، مقدار کمی  از بهای تولید به ان تعلق میگرد. او مانند یک انسان ماشینی  کارمی کند، و نظارتش بالای روند کار کمتر می شود.  مارکس این مرحله را مرحله « بت واره گی کالاها » که مناسبات انسانی شی واره می شود یاد نموده است. مارکس دراین مورد افزوده است: «... که مناسبات اجتماعی خود تولید کنندگان با یکدیگر، وبا استثمارگران ونظم سرمایداری از راه فراشدپیروی ارزش مصرف از ارزش مبادله، دردنیایی خیالی ودرروابط شیی واره، ودرمنطق بت وارگی کالا، جاودانه به نظر می ایند. همچنین معلوم می شود که درنظام تولید سرمایداری، جهانی مستقل برای کالاهاساخته می شود،وانچه محصول کارخودانسان است مستقل ازاو، وحتی مسلط او، به زنده گی خودادامه می دهد».

نظریات مارکس وانگلس سرچشمه مبارزه انقلابی میلیون ها مردم جهان وطبقه کارگرشد.  انقلابات ۱۸۴۸ اروپایی ،کمون پاریس وانقلاب کبیر اکتوبر۱۹۱۷ درروسیه تزاری که  نظام سوسیالیستی  تشکیل کردید،که بعداز جنگ دوم جهانی به اردوگاهی بزرگ کشورهای های سوسیالیستی تبدیل شد. انقلابهای توده یی ،دموکراتیک وازادیبحش درچین ،امریکایی لاتین وسایر کشورهای جهان سوم وازادی کشورهای مستعمره اززیر یوغ نظام امپریالیزم جهانی درافریقا اسیا واروپا، یکی از دستاوردهای شگرف ودرخشان کشورهای سوسیالیسی در راس اتحاد جماهیر اشتراکیه شوروی سوسیالیستی بود، و جهان به دوقطب، سوسیالیستی وامپریالیستی تبدیل شده بودند.با تشکیل احزاب کمونیستی ودموکراتیک ملی وچپ درجهان ومبارزه علیه استثمار وجهان گشایی نیولیبرالیزم  ماهیت جهان تغییر نمود. ایجاد اتحادیه های کارگری ، نهادهای خدمات اجتماعی برای کارگران، مامورین متوسط وبلند پایه ، مانند: قانون بیمه وتقاعد واموزش وتعلیم وتربیه رایگان و سایر خدمات اجتماعی که باعث رفاه عامه درکشورهای سرمایداری شد ناشی از بوجودامدن اردوگاهی سوسیالیستی که خلق این کشورها ازمزایای  وارزشهای حقوق انسانی رایگان درهمه عرصه ها داشتند، درکشورهای سرمایداری  تاثیر گذاشت ؛وبا ضدیت با کشورهای سوسیالیستی  تغییرات ریفورمی به نفع کارگران (قشر متوسط) بوجود اوردند. با رویکردهای سازش گرانه وریفورمیستی رهبران  جنبشهای کارگری  را تطمیع ودرمیان انها انشعاب بزرگی تیوریکی رادرپراتیک بوجود اوردند. با بوجود امدن احزاب سوسیال دموکرات وتحقق نظریات ریفورمستی ورویزونیستی درجنبش انقلاب کارگری وبرداشت وتحلیل از نظریات مارکس، انگلس وانشعاب درکمنیترن کمونیستی به سطح جهان درمیان احزاب رادیکال انقلابی چپ درشرق وغرب بوجود امد.این رویکرد ضربه بزرگ درجنبش انقلابی طبقه کارگردر روند مبارزه طبقاتی واردنمود. درکشورهای سوسیالیستی تمام نیازمندی های اولیه مردم از  با قیمت نازل بدسترس مردم قرار می گرفت؛  آموزش وتعلیم تربیه درمکاتب و دانشگاه ها و برای اطفال کودکستان و شیرخوارگاه ها رایگان بود، همه کودکان مجبور بودند که شامل کودکستان ویا شیرحوارگاه ها باشند. زن و مرد درعرصه های اقتصادی اجتماعی و سیاسی  برشالوده دانش ، تجارب واسناد مسلکی  آموزشی ، بدون تبعیض به وظایف گماشته می شدند.فقر و گرسنگی قطعأ وجود نداشت.زنان اروپا و سایر کشورهای سرمایداری در۱۹۲۰  ترسایی حق رای وانتخاب شدن راکمایی کردند.اما درکشورهای سوسیالیستی و اتحادشوروی بعد از پیروزی انقلاب اکتوبر زنان به حیث کارمندان بلند پایه دولتی درامور دیپلوماسی درخارج تعین وحقوق شان مانند مردان به مثابه شهروند متساوی الحقوق درهمه عرصه های سیاسی، اجتماعی واقتصادی تامین بود.

چنانچه تاریخ گواهی می دهد که اندیشه های مارکس درقرن بیستم هم  وسیله و هم ابزار آزادی بود وهم ابزار قهرامیز دریک عده ازکشورها توسط افراد معین با برداشت غلط وانحرافی از نظریات مارکس مرتکب گناهی بزرگی شده اند.تعداد زیادی از نخبه گان  ودانشمندان که به اندیشه های مارکس باور داشتند وتاویل دقیق ازآن ارایه  می داشتند  ، بنام مخالفین مارکسیزم تبعید ، شکنجه ویا به قتل رسیده اند عده یی از رهبران  گروه ها و احزاب مارکسیستی ، بنام آزادی و استقلال بیرق بلند کردند و بر ضد مهاجمین و بزرگترین نیروی نظامی جهان امپریالیستی رزمیدند، شوربختانه داخل اشتباهات  شده اند.

هگل : « از نیرنگ خرد و ریشخند تاریخ یاد می کرد»  کدام نیرنگ  و ریشخند درکار بود که این بلا را برسراندیشه مارکس آورد؟

امپریالیزم جهانی درراس امریکا با توطیه و دسایس دستگاهی جهنمی جاسوسی خویش ، در طول هفتاد وپنج سال کوشید که باید نظام شوروی را ساقط و ازبین ببرد. ترور، تهدید نظامی ، تحریم های اقتصادی وغیره را دراین مدت بکار برد، تا اینکه این نظام ازدرون در۱۹۹۱ ترسایی ازهم پاشید. جهان بسوی یک قطبی و یکه تازی جهان امپریالیزم جهانی زیرنام  نیولیبرالیزم  وگلوبالیزم رفت. کشورهای که درسابق در اقمار شوروی قرارداشتند به اشکال مختلفی ازبین برده شد و جهان برای چور و چپاول به اختیار شان قرارگرفت.  کشورهای که آماده پذیرش ایده  ونظریات شان نشدند، ونمی خواستند زیر قیادت  حسود گرانه شان قرار بگیرند، با رویکردها و عمال گوناگون ، زیر نام به اصطلاح  « دموکراسی و گلوبالیزم »  به آن کشورها لشکر کشی نظامی  نموده وحکومت های آنرا سرنگون و میلیونها انسان را قتل عام  و بی خانمنان و کشورشانرا به سوی تجزیه  و جنگ های قومی ومذهبی سوق دادند، که هنوزهم  ادامه  دارد. تهاجمات نظامی و صدور جنگ های قومی ومذهبی در عراق ، لیبیا ، افغانستان ، یوگوسلاویا ،یمن، اوکرایین  و سوریه نمونه های بارز جهان گشایی شان می باشد.این عمال چه مستقیم توسط نیروهای نظامی ناتو ،امریکا و انگلیس و چه به شکل نیابتی توسط گروه های تروریستی القاعده، داعش ، جبهه النصر، االشباب وطالب و ده ها نیروهای خورد و برزگ بنیادگرایی اسلامی انجام شده است . چنان قتل و قتال گروهی را این جانیان انجام دادند که تاریخ درحافظه خود ندارد. این گروه کها توسط خود سازمان های جهنمی انگلیس ، امریکا با پشتبانی مالی و نظامی عربستان سعودی، قطر واسراییل صورت گرفته ، که بارها اعضای سنای امریکا  ومسوولین بلند پایه دیپلوماتیک  آنها به افتخار درتلویزیون وسایر رسانه های خبری از ایجاد و تربیه نظامی و سایر کمک های مادی و معنوی علنی بدون شرم به این نیروهای تاریک اندیش وننگ تاریخ اعتراف کرده اند .

 هر آنچه توان جنایت کردن را داشتند،  بنام « دموکراسی گلوبالیزم » انجام دادند و افتخار کرده به این عمال دهشت افگنانه خویش ادامه می دهند.امریکا درموجودیت  ۲۳۹ سال ۲۲۲ سال را درجنگ وتجاوز با ۶۵ کشورهای جهان از ۱۹۰۱ ـ ۲۰۱۶ سپری کرده است . به ویژه این مداخلات متوجه کشورهای بود که اکثریت آنها به  آرمان های طبقه کارگر ومارکس معتقد ویا با آرمان های ملی ودموکراتیک برضد نیولیبرالیزم بودند.

 مداخله بی شرمانه وناخواسته ناتو وامریکا بعد از سال ۲۰۰۱ ترسایی تحت نام مبارزه باتروریسم  به افغانستان  ، نتنها  تروریزم وگروه های بنیادگرایی اسلامی ازبین نرفت، بلکه امنیت افغانستان بهبود نیافته ، دوچند زیادتر وخیم تر شده است.  دراین صورت هدفش درافغانستان نه مبارزه با تروریزم ، بلکه ایجاد  پایگاهی نظامی واشغال دایمی افغانستان برای تحقق اهداف خویش به آسیا میانه ، روسیه ، ایران وچین میباشد. با بهانه های گوناگون میخواهد دوباره کمیت سربازهای خود را دوچند ساخته و جنگ را بیشتر شعله ور سازد.طوری که سران بلند پایه کنگره ملی امریکا ادعا کرده اند که « جنگ درافغانستان تا ۲۰۲۰ ادامه خواهد داشت وبه عساکر بیشتری ضرورت است ».هرزمانی که تقاضای بیشترعساکر به افغانستان می شود حملات  نیروهای تباه کن  تروریسم ، نسبت به هروقت دیگر تشدید وبیش تر می گردد . چنانچه  عمال تروریستی دهشت افگنانه و ضد بشری در شفاخانه سردارمحمد داوود مهلک ترین حمله تروریستی درشهرکابل بوده که به کشته شدن صدها تن از داکتران ومریضان داخل بستر کشته و زخمی  شده اند.

شوربختانه دولت افغانستان نسبت عدم توانایی ومدیریت مستقلانه رهبری سیاسی هرروز بی کفایتی خود را تثبیت ساخته وتنها به تقبیح کردن وتعین کمیسیون برای بررسی کردن حوادث اکتفا  ومردم را فریب داده است. .

دردمندانه، با این همه نابسامانی ها و ناهنجاری های  دلخراش هنوزهم نیروهای ملی ودموکراتیک ، براساس خودخواهی های ذهنی گرانه در اختلاف درونی خویش مصروف  و پراگنده بوده  و نتوانستند تا هویت سیاسی  وتوده ای خویش را به مثابه  مدافعین حق وعدالت ، درقبال سیاست های تباه کننده نیروهای هریمنی نیولیبرالیستی  وبنیادگرایان اسلامی  درمیان مردم ، ازخود تبارز بدهند واگرهم رویکردی ازجانب عده از آنها صورت گرفته  آنهم از موضع دولت دست نشانده غرب وسازش با سیاست های آن میباشد.هیچ امیدواری و روشنی دیده نمی شود ، که این نیروها درسیاست های بعدی درافغانستان جای معینی  داشته باشند.

رویکردها:

ـ مارکس وسیاست مدرن ،مولف،بابک احمدی.

ـ مانفیست کمونیست.

ـ مصاحبه فیلم ساز « مارکس جوان » با روزنامه یونگه ولت ـ ترجمه رضانافعی

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۵۰۳

جنرال عبدالرشید دوستم در میان فرازها و فرودها

 

عبدالو کیل کوچی

جای تعجب نیست که جنرال عبدالرشید دوستم در اثر فشار رقبای داخلی ویا مخالفان خارجی از قدرت به انزوا واز سیاست به حاشیه کشانیده شود . زیرا کشوریکه بوسیله گروه خاص وابسته به خارج اداره شود ، روزگار مردمش همینطور خواهد بود .

زندگی جنرال دوستم از همان آغاز جنگ نیابتی ارتجاع داخلی ، پاکستانی ها وحامیان غربی آنها در میدانهای  دفاع از وطن  و شخصیت آن منحیث یک سر باز وطنپرست از ایام جوانی الی اکنون در سنگر دفاع از وطن شکل گرفته است . از این رو مورد ستایش ،اعتماد وپشتیبانی مردم افغانستان قراردارد . جنرال دوستم تمام نیروی جوانی ، تجارب واندیشه های وطنپرستانه خود را در جهت بسیج واتحاد مردم در ایجاد لشکر مردمی بمنظور تقویت نیروهای دفاعی یعنی قوای مسلح کشو ر وقف نموده است .

تاریخ خوب بیاد دارد مادامی که پاکستانی ها به منظور مداخله وتجاوز بر حریم کشورما با راه اندازی جنگ اعلان ناشده وتحمیلی و بکارگیری گروه های عقب گرای داخلی مزدور در کنارعرب های مرتجع وحامیان بین المللی آنها همه در یک صف نامقدس با کمک های تسلیحاتی ومالی غرب برضد دولت قانونی ودموکراتیک افغانستان وبرعلیه مردم ومنافع ملی کشور ما قرار داشتند .

آنگاه شیر مردان وطن به خاطر دفاع از استقلال ، تمامیت ارضی ،حاکمیت ملی ومنافع علیای کشور درمبارزه علیه ارتجاع واستکبار پرچم مبارزه را به منظور سرکوب دشمنان وطن  با ایثار و فدا کاری برافراشته سنگر به سنگرحماسه آفریدند که شجاعت و دلاوری آنها را مردم افغانستان هرگز فراموش نکرده وهمچنان دشمنان داخلی وخارجی شکست وتلفات ننگین خود را هیچ گاه از یاد نخواهند برد. زیرا مبارزات قهرمانانه دوستمی ها ،رزمنده ها ، غلام حضرت ها ،مصطفی ها ، فیض محمد ها ،احمد الدین ها ، بدخشی ها ، جلیل ها  وصدها قهرمان راه آزادی ومدافعان صدیق کشور بود که تاریخ مبارزات آزادی خواهی را در جبهات قندهار ،کنر ،ننگرهار ،وازه خواه ،ست کندو ، لغمان وپغمان ،جوزجان وپروان پر رنگ ، جاودانه ومانده گار ساخت .

هرچند جنرال عبدالرشید دوستم اخیراً در آستانه  تحولات سیاسی سال ۱۳۷۱ خورشیدی با موضعگیری مصالحه جویانه در بسیج تمام نیروهای دفاعی علیه دشمنان خارجی به خاطر دفاع از وطن موفقیت چشمگیری داشته ودر سطوح بالایی سیاست گذاری ها مطرح گردیده بود و به همین ترتیب ساحات تحت امر آن در سمت شمال کشور  برای هموطنان بخصوص کسانیکه از جنگهای تنظیمی مجاهدین بر سر قدرت که درنتیجه آن هشتاد هزار نفر از همشهریان کابل شهید وهزاران دیگر مجروح وصدها هزار نفر دیگر مجبور بفرار گردیده بودند بمثابه جای امن وتکیه گاه مردم مبدل گردیده بود .

اما درانکشافات بعدی اوضاع  رشادت جنرال دوستم در جبهه پاکسازی مناطق از وجود دهشت افگنان طالب وتروریستها علی الرغم تایید موافقان ومخالفان موصوف بقول معروف نام جنرال  را در سرخط لیست سیاه دشمنان رقم زد که چالش های بعدی بر سر راه آن را در پی داشت .همین  قدرت رزمنده گی او بود که جنرال دوستم را در اریکه قدرت سیاسی دولتی وجنبش ملی اسلامی کشاند ولی این جنرال مجرب اوپراتیفی  اشتراک در جبهه جنگ را در کنار سربازان مدافع وطن نسبت به تکیه بر کرسی معاونیت اول ومقامات عالی دولتی ترجیح داده وبه منظور تقویت رزمنده گی وبلند بردن مورال دفاعی سربازان وطن در کنارآنها قرارگرفته و تاریخ مبارزات چهار دهه اخیر نشاندهنده آنست که نیروهای نظامی جنرال دوستم در کنار قوای مسلح قهرمان کشور بار ها حملات وحشیانه طالبان واقاعده وداعش را در ولایات مختلف افغانستان وبه خصوص شمال کشور عقب زده  ومردم را از چنگال دشمن رهایی داده اند .چنین است که عبدالرشید دوستم را تاریخ مبارزات وطندوستانه وپشتیبانی مردمش او را جنرال دوستم ، رهبر جنبش و دوستم پاچا ساخت .

واضح است که آگاهان سیاسی ونیز خود جنرال دوستم بهتر می دانند که قرار گرفتن در خط مردم و ایستاده گی در برابر دشمنان سوگند خورده  در واقع عبور از کوره راه هایست پراز چالش ها وخطرها  . چنانچه در داخل  و در میدان رقابت های ناسالم داخلی ،عدم تحمل شخصیت های مبارز، با اعتماد ومردمی از سوی گروه های بزرگ « کوچک نظر » که با منافع قوم سالاری شان در تضاد کامل قراردارد و در عرصه خارجی چنین پالیسی ها درسرزمین افغانستان به خصوص مناطق شمال کشورکه منحیث دهلیز عبور آتش از لحاظ  اهمیت جیوپولیتیک وجیواستراتیژیک با اهداف و استراتیژی های بزرگ منطقه وی همخوانی نداشته انگیزه های سیاسی را درپی دارد . بعضاً گفته می شود که جنرال دوستم بجای کار در پشت میز معاونیت اول ریاست جمهوری ، بیشتر متمایل به رفتن در جبهات است اما پاسخش را نیزخود می دانند .

چنانچه دولتی که در قلمرو تحت امر آن د ه ها وصدها مناطق دور و نزدیک کشور همواره مورد ضربات پیهم دشمن قرار داشته و در میان خون وآتش فرومی رود ، چگونه می توانند دولتمردان آن با وجدان آرام و آسوده از عقب میزهای کلان داخل ارگ وسپیدار امر و نهی صادرنموده و هر قضیه را به منظور فریب مردم با کلمات مزمن وعوامفریبانه بنام « تحقیق می کنیم »آرام بگیرند . دولتی که در تمام عمرش فقط یکبار آنهم در جریان کمپاین انتخاباتی به مردم مراجعه کرده و پس از آن زیر نام وحدت ملی فریبنده ترین کلمه تکراری ، هزاران کیلومتر از مردم فاصله داشته باشد و با بی تفاوتی در مسایل خیر وشر مردم چگونه می تواند خود را وحدت ملی بخواند .

درحالیکه مردم افغانستان با توجه به تجارب سی چهل سال جنگ و تحولات سیاسی  با کسب آبدیده گی سیاسی ، جریانات و موضعگیری های شخصی وسیاسی را زیر ذره بین  داشته هر آن عملکرد دولت ها وشخصیت ها را مورد قضاوت قرار میدهند ودر چشم انداز  بعدی به روز بازخواست  وعدالت مردمی باور وامید وار اند و در عین حال هر گونه مداخلات خارجی را بر سرنوشت خویش محکوم نموده درک میکنند که میزان مداخلات خارجی ها برابر با ضعفها ومقدار کارایی دولت افغانستان بوده زیرا  پروسه روابط اجتماعی وسیاسی اقوام داخل کشور با جوامع کشورهای همسایه و منطقه ریشه تاریخی واثرات متقابل دارد .

 به گونه مثال روابط خونی اقوام پشتون با ولایات آن سوی سرحد دیورند ، روابط فرهنگی برادران هزاره ما با آن سوی سرحدات غربی کشور واز ترکمنها با مردم ترکمنستان ، تاجیک ها با مردم تاجیکستان وازترک تباران با کشور ترکیه مشخص میسازد . تا وقتی که این گونه روابط برمبنای احترام متقابل ،حسن همجواری و با منا فع علیای هردو طرف مطابقت داشته باشد روابط مفید ودوستانه را بین طرف ها تحکیم بخشیده وهرگاه پای منافع فرمایشی ویک جانبه پیش می شود طبعاً پایه ی دوستی خلق ها را متزلزل ومنافع را یکجانبه می سازد  . به گونه مثال در مورد روابط ترک تباران افغانستان با کشور ترکیه در مقاله ی زیر عنوان ( دوستم کنار میرود ) بنقل از سایت وزین همایون میخوانیم «فراموش نکنیم که گلبدالدین حکمتیار از چندین دهه بدینسو با ترکیه روابط خوبی داشته است .رجب طیب اردوغان که حالا رییس جمهور ترکیه است از جمله یاران دیرینه سیاسی حکمتیار است ودر دوران جنگ های داخلی روابط گرمی با هم داشته اند وحال نیز این روابط بر قرار است .بناً تعجب آور نیست که پس از دوستم مردم ترکتبار در نتیجه هماهنگی های دوسویه از جانب حزب اسلامی و ترکیه یکی از کشورهای حامی ترک تباران افغانستان نیز گرایش به حزب اسلامی پیدا کنند »

از مطالب فوق چنین بر می آید که اهمیت جنگ وصلح نیز مطابق نرخ روز شکل میگیرد نی قول وقرار داد های اجتماعی وریشه دار تاریخی . و در این صورت سوال پیدا میشود که دولت ترکیه چگونه میتواند تاریخ قدرت ونفوذ مردمی جنرال دوستم را با همه وجوهات مشترک ودیرینه اش گویا تیر شده انگارد وگلبدین را که تا دیروز در لست سیاه تروریستی ملل متحد ثبت بود در سکوی قدرت ببیند . اگر چنین بود چرا این پالیسی را دولت های قبلی ترکیه از سالهای دهه هفتاد وهشتاد خورشیدی روی دست نگرفتند که حالا چنین روابطی در سطوح بالایی رنگ ورقم میگیرد . آیا این موضع گیری ها بیانگر علایقات شخصی رده های بالایی آن کشورخواهد بود ویا مصلحت و پالیسی منطقه وی ترکیه در قبال اوضاع منطقه .

به باوراین قلم بهترین سیاست رای و نظرعمومی وخرد جمعی مردم است همان طوری که دولت افغانستان ادعای وحدت ملی دارد می باید با پیگیری سیاست روشن ، متوازن وعادلانه در راه تحکیم وحدت ملی کشور گام های صادقانه برداشته درچنین شرایط حساس سیاسی ونظامی که پاکستانی ها مستقیماً حریم کشور ما را مورد تجاوز قرار می دهند ، اوضاع جاری نسبت به هرزمان دیگراز دولت افغانستان می طلبدکه درراه تحکیم وحدت ملی و تقویه صفوف نیروهای مسلح کشور بسوی وحدت ویکپارچه گی ملی گام های عملی برداشته با کسب اعتبار مردم فاصله ها را نابود سازد .

البته جامعه روشنفکری افغانستان ، نیروهای مبارز وترقی خواه ،وطن دوست ، احزاب سیاسی ، دموکرات وعدالت پسند ، شخصیت های مستقل ملی وعناصر آگاه و چیز فهم جامعه با درک این رسالت تاریخی در شرایط کنونی می توانند تمام اختلافات را به یکسو گذاشته وبا عزم جمعی و آهنین در راه نجات مردم ودفاع وطن بسیج گردند ونیروهای مدافع استقلال ،حاکمیت ملی وتمامیت ارضی را  تحکیم بخشند .

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۴۰۳

محافل سالروز و یادبود برای راه گیران و قطاع الطریقان در کابل

 

همـه جـا دوکان رنگ است همه رنگ می فروشد

دل من به شیــشه ســوزد همه سنگ  می فروشد

                                     ( رزاق فانی )

 

نجیب عظیمی

ازچندی به این سو حواص ام تا حدی پرت بوده و دل گیر بودم، که دلم نمی شد و تمایلی چندان نداشتم، که قلم را برداشته و چند نکته  بنویسم، گمان می بردم، که همه چیز در موردی زاده گاه  بی سرنوشتم، این کشوری جنگ زده و مردم فریب داده شده  آن گفته شده و تحریر گردیده است و چیزی نمانده، که گفته نشده باشد و چیزی نمانده، که نوشته نشده باشد ؟

همین چند شب پیش زمانی که عقب پرده یکی از تلویزیون ها قرارگرفتم، تلویزیون های که اکنون ده ها نوع آن در سراسر کشور فعال گردیده ؛ و بیست وچهار ساعت دُر افشانی می نمایند. دیدم که همان چهره های تکراری و( تجرید وتُفاله شده درمیان مردم) و باز چند تن از همان بازیگران آبرو باخته، که با دیده درایی کامل و تظاهر به بی خبری از همه آنچه که درطی این اضافه از یک و نیم دهه در کشور انجام داده اند، در محفل نمایشی و تکراری سالروز درگذشت این و یا آن (جهادگر عقب گرا) ظاهر گردیده و همان بیت های بی هوده و تکراری سی و چند سال پیش را سر می دهند.

به امید آنکه، با این تظاهـر و با سری هم گذاری چند جفنگ و دروغ ، بتوانند با حرف های اثری باخته شان و با براه اندازی نعره های دروغین تکبیر، بازهم چنگی به دلی از حاضری بی خبر بزنند و بازچند صباحی دیگری مردم را فریب داده و به همین نیرنگ ها آنها را به عقب خود به کشانند.

در اخیر باز خود فاتحانه و قهرمانه در حضور مردم ظاهر گردیده و همه چیزی بدست آمده توسط دیگران را، باز به تنهایی یا خود، و یا هم به اولاد و خانواده خود تخصیص داده و یا هم به اقارب نزدیک شان تقسیم نموده و خورانده و حتا استخوانی را هم برای همراه و هم سنگران خود ندهند.

درهمین ماه حوت این (جهادگران، تاریخ سپری شده، ولی مردم به گروگان گرفته) چندین محفل را براه انداختن و از جمله محفلی به ارتباط سومین سالروز وفات مارشال شان محمد قسیم خان فهیم و همان گونه به تاریخ هفدهم مارچ بازمحفلی را به ارتباط بیست و دومین سالروز کشته شدن یکی از راه گیران معروف شان بنام قوماندان پناه.

اینکه این محافل به پول و پیسه  کی و یا کدام پول باد آورده و یا هم (زیرزده شده) از جانب ( کی؟) براه انداخته می شود، معلوم نه بوده و معلوم هم نه خواهد شد؟

و یا آنکه به اصطلاح خودی شان این (قهرمانان) چون حال دیگر بالای خزانه دولت نیز تکیه زده اند ، می توانند محافل حق و ناحق شانرا شاید با پول های دولتی دایر و یا این گونه آنرا حیف و میل غرض جلب و جذب چند جوان خوشگذر، ولی پلوخور و چند میان سال مفتخور هم ولایت و هم قریه شان نمایند؟

در این چنین موارد کسی را پیدا نتوان کرد، که جواب بدهد، که این قدر محافل برای هرکدام، با کدام پول دایر و از جانب کی پرداخت می گردند؟

در محفل  قوماندان پناه جناب داکتر عبدالله چنین نشخوار نموده و به استحضار میرساند: « گروه های تروریستی افغانستان را مورد تجاوز قرار داده اند و از این ها حمایت هم می شوند و بازهم از مردم ما قربانی می گیرند و آون های که از این سرزمین دفاع می نمایند ، در حقیقت رهروان راه مجاهدین هستند، رهروران راه مقاومت گران هستند.»

 

می خواهم تبصره خود را در مورد این گفته های شان داشته باشم:

جناب ایشان به گمانم، که فراموش نموده اند، از زمانی که جناب کرزی با (پول سیاه و طیاره سیاه و دول پیش دوسیاه) در بن به قدرت تکیه داده شد، جناب شان نه بود، که چوکی وزارت خارجه را به عده گرفتند؟

همان طور دیگران شان به سایر چوکی ها تکیه نزدند؟

از همان زمان به بعد به غیر از مجاهدین، آیا کسی دیگری تشریف داشت، که بالای ارگان های نظامی و امنیتی دولت تکیه داده باشند ؟

چرا از دو گروه (طالبان و القاعد) در آن زمان، این بغاوت گران به اضافه از بیست گروه انکشاف نموده و فعلاً به یک خطر جدی برای کشور تبدیل گردیده اند؟

در طی همین حاکمیت مشترک اضافه از 50 کشور در افغانستان به غیر از مجاهدین سابق، کسی دیگر به جُز از چند نیم سواد و کم سواد و حتا ظرف شویان که از امریکا آورده شدند، آیا کسی دیگری توانست که برای احراز کدام چوکی نظامی و یا امنیتی کشور جراات تکیه زدن را نماید؟

اگر درمیان شما به اصطلاح خودی تان ( جهاد گران صادق !) کسی پیدا نگردید، که واقعآ به تواند برای آن ملت رنجدیده و عذاب کشیده کمرهمت ببندد و کشور را با اجندای وطن پرستانه خود به سوی ترقی و تعالی ببرد، گناه کی است ؟

آیا شما تاکنون به جُز از قماش خود و همراهان خودی تان کسی دیگری را گذاشتید، که صادقانه برای آن کشور کاری کرده بتواند؟

اینکه دو گروه را به بیست گروه انکشاف دادید، ثمره بی کفایتی های خودی شما را نشان میدهند.

شما نباید راه فرزندان پاکباز( سربازان معاش گیر دولت ) این کشور را با راه  رفته  خود یکی دانسته و قضیه را یا به اشتباه و یا هم عمدآ این طور به مقایسه گرفته و به خورد مردم بدهید؟

راه شما به ترکستان رفته بود، که امروز نه تنها خودی تان، بلکه همه مردم افغانستان آنرا دانسته و شاهد آن هستند؟

سربازان معاش گیر امروز کشور در مقابل آن های ایستاده اند، که هدایت گران آنها زمانی (ایام جهاد تان ) شما را هدایت و دستور می دادند.

طوریکه زمانی پاکستانیان در عقب شما قرار داشتند و شما را تجهیز و تسلیح می نمودند. امروزدرعقب طالبان قرار دارند و آنها را تجهیز و تسلیح می نمایند.

کجای این دو راه مشابه همدیگراند؟

زمانی شما و تمام گروه های جهادگر معاش خور پاکستانیان بودید ، امروز طالبان هستند. پس راه شما و راه طالبان یکی بود وامروز نباید مردم را، با حرف های دروغین و بدون پشتوانه تان فریب داد؟

پس خواهش این است، که برای مردم نباید بیشتر از این دروغ گفت و بیش تر از این نباید مردم را اغوا نموده و فریب داد.

برای شما یک پیشنهاد دوستانه دارم و می خواهم آنرا برای تان طرح نمایم و آن اینکه:

اگرشما از دریشی های تان که هرکدام آن شاید چند هزار افغانی و یا چند صد دالر ارزش داشته باشند ، فروخته و پول آنرا برای غُربا و فقرای وطن توزیع نمایید، شاید چند نفر فقیر و غریب وطن پیدا گردند، که چند روزی برای تان سلاح بدست گرفته و عقب منزل تان پیره و گزمه نماید.

درغیر آن دیگر نه خود را تکلیف بدهید و نه مردم بی چاره را فریب، که به گمانم مردم تا آن حد بیدار شده باشند، که دیگر فریب بیانیه های میان تهی و سخنان راه گُم گر تانرا نخورند؟

درهمین محفل جناب احمد ضیا مسعود چنین بیانیه ایراد نمودند:

« تا وقتیکه ما مردم را منسجم نسازیم ، ما قدرت بسیج مردم را نداشته باشیم، ما واقعآ برای مردم انگیزه ندهیم، ما واقعآ وفاداری های ملی را در ذهن مردم در قلب مردم به وجود نیآریم، و جنگ را هدفمند نسازیم و میلیون ها انسان سرزمین خود را در پشت این هدف بسیج نسازیم، بسیار مشکل است که ما این جنگ را بتانیم با مامورین خدمات ملکی و یا چند نفری که در راس قدرت هستند، ما بتایم این را به موفقیت برسانیم.»

تبصره من در باره صحبت های شان:

به جناب احمد ضیا خان باید که چنین مشوره داد که: از زمان برگشت پدر طالبان جناب کرزی به کابل و به تخت نشینی ایشان منحیث شاه شجاع ثانی در کدام حکومتداری شان نبود، که شما در آن تشریف نداشته باشید و در کدام چوری که نبود، که جناب شما در آن حضور به هم نرسانیده باشند؟

من یک سوال از این برادر (قهرمان جهاد افغانستان) دارم و آن اینکه :

اگر شما ها از روزی اول در فکری این مردم می بودید، امروز روزگار شما و خانواده های تان به این حالت نمی کشید؟

شما ها همه ای تان بدون استثنا رو به پول آورده و پشت به مردم تان نمودید؟

تمام شما که به اصطلاح لاف از (جهاد و مقاومت) می زنید، آن جهاد و مقاومت تان صرف در محدوده پنجشیر، اکثرآ درتخار و درزاب قرار داشت تا زمانیکه پای امریکاییان در شمال کشور گردید و جناب مارشال تان بعد از تقاضای دریافت میلیون ها دالر پول ازجانب امریکاییان را نمود، همه شما جهادیون رو به طرف کابل نمودید؟

رول همه تان درتمام فقروغُربتی که امروز دامنگیر مردم در شهر کابل و ولایات کشور گردیده، مشهود و هویدا می باشند؟

نمی شود که خود در ناز و نعمت و در قصر چند میلیونی در منطقه ایی که از جانب مردم دیگر بنام (شیرچور) مشهور گردیده است، زنده گی کرد و از مردم تقاضای وفا داری به آیده آل های را کرد، که وجود خارجی ندارند؟

نمی شود که از مردم دور بود، و با چندین بادی گارد و محافظ و درحفظ سیم خاردار زنده گی کرد، ولی ذهن، هوش و حواص مردم را در تصرف خود داشت ؟

نمی شود که خود را از شری جنگ خلاص دانست، و شب را در محافل غذاخوری و منازل گرم سپری کرد، ولی جنگ را برای مردم هدفمند ترسیم کرد؟

نمی شود، که خود و اولاد خود را به خارج فرستاد و مردم را در داخل کشور برای جنگ برای آینده آرام و مرفه خود و خانواده خود بسیج نمود.

نمی شود، که خود مامور با معاش بلند دولتی بود و مردم را با معاش بخور و نمیر به جنگ بی برگشت فراخواند؟

اینها همه مشوره های بودند، که در اختیار تان گذاشته شد، پیش از آنکه در جست وجوی استراتیژی جدید برآیید، علل و عوامل بی چاره گی و درمانده گی تانرا در وجود خود  تان و کم سوادی و بی دانشی و دورنااندیشی خود  تان جست وجو نمایید.

صحبت کننده دیگر هم جنای ادیب فهیم پسر مارشال قسیم بود، که فعلاً معاون امنیت ملی کشور می باشد، ایشان با سن خورد شان برای جهادگران پدرانه چنین نصیحت می نمایند:

« اختلاف نظر و دیدگاه به خاطری رسیدن به یک آرمان بزرگ ، مخصوصآ به آرمان بزرگ مجاهدین افغانستان، مثل هرآرمان دیگر، یک امرموجه می توانند باشند، اما توقع و انتظار از همه بزرگان مجاهدین ای است، که اختلاف نظرها را و تفاوت دیدگاه ما را به حدی بزرگ جلوه نتین و تا حدی بزرگ نه سازین ، که باعث خشنودی و یا خوشی بد بیننان و دشمنان مجاهدین ما گردد.»

 

تبصره من در مورد این عالی جناب:

از زمانی که هزاران سر به قربانی رفته اند ، خاری در پای این جوان نخلیده است و ایشان چنین دعوت سر می دهند.

داشتن اختلاف نظر در دیدگاه ها به خاطر رسیدن بیک آرمان بزرگ؟

کدام آرمان بزرگ؟

آرمان رسیدن به پول و قدرت، آرمان غصب  بزور زمین و جایداد مردم و ملت در کابل و ولایات کشور توسط باند گروه های مسلح مجاهدین؟

همین خانه که امروز در ساحه کارته پروان زنده گی می نمایید، آیا قبلاً از هندو ها نبوده، که پدر تان آنرا به زور از آن مردم بیچاره و صلح دوست گرفته اند؟

توقع و انتظار از بزرگان؟

کدام بزرگان، همین بزرگانی که سر را به پیش پای پول گذاشته و سر فدای شکم فدا نمودند؟

تفاوت دیدگاه ها را به حدی بزرگ جلوه نتن؟

کدام توافق قبلاً وجود داشت، که حال بروی آن استوار و وفادار نیستند؟

آیا برای این جهاد گران توصیه نگردیده بود ، که چشم به مال و دست به جیب مردم نداشته باشند؟ آیا توافق نگردیده بود، که مال و جان مردم حفظ و مصوون بمانند، و آیا چنین شد؟

از روزی که پای لچ های تان پا به کابل گذاشتند، همه در چور و چپاول دارایی مردم سهم نگرفتند؟

این همه سلاح های با ارزش دفاعی کشور، از اوره گان گرفته تا سکات و غیره همه کجا شدند؟

این همه طیارات جنگی و هلیکوپتر های فراوان، که سرمایه مجموعی ملت و مردم بود، به کجا برده و فروختانده شدند؟

کی ها این همه سرمایه های مادی ملت را ، از راه های که قبلاً بلد بودند، به پاکستان انتقال داده و به نرخی کاه و جو آنها را به فروش رسانیدن؟

آیا پاکستان بعد از بدست آوردن آنهمه سکات ها نبود، که با نصب کلاهک اتمی بالای آن، تا امروز جهان و مردم ما را از خود می ترسانند؟

این مردم هنوز بی چاره و بی رهبر هستند، که شما واری جوان بی خبراز نسل دوم جهاد گران را میدان داده اند، که چنین پند و نصیحت های را پدرانه را  به دیگران به فرستید؟

به امید بیداری این ملت !

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۴۰۳

بازار شـام خـاورمیانه مامـن سوداگـران سلاح

 

مهـدخت ذاکـری

براساس گزارش ارزیابی ریسک مجمع  تجارت جهانی سال ۲۰۱۶ ترسایی ریسک «تجارت غیرقانونی» در جدول ۱۰ ریسک مهمی قرار دارد که جهان را تهدید می‌کنند. مولفه‌های این ریسک، قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، قاچاق اسلحه و انواع دیگر جرایم سازمان ‌یافته است. بدون ‌شک دلیل قرارگیری این ریسک را می ‌توان منازعات سوریه  و ظهور کنشگر هیبریدی داعش و انجام فعالیت‌های مجرمانه ‌ای دانست که به‌ منظور درآمد زایی انجام می ‌دهد. قاچاق اسلحه به‌ مثابه یکی از مولفه‌ های این ریسک، یکی از تجارت‌های پردرآمد غیرقانونی جهانی به‌ شمار می ‌رود. این نوشته برآن است تا به نوسانات و فراوانی قاچاق اسلحه در منطقه  خاورمیانه در دوران پساظهور داعش بپردازد. 

گزارش سازمان همکاری و اقتصادی توسعه (OECD) ۲۰۱۶ ترسایی در موضوع  تروریسم بیان می‌ کند که داعش به‌ منظور تقویت بنیه مالی خود با گروه‌های جرایم سازمان ‌یافته، شبکه‌ های قاچاق و سندیکاهای مجرمانه منطقه پیوند خورده ؛ و به انجام قاچاق اسلحه، عتیقه  و انسان درطول مرزها  می‌ پردازد. بنا بر تصدیق شورای مقابله با تجارت غیرقانونی مجمع جهانی اقتصاد (WEF)  ارزش کلی «ا قتصاد سایه » در سال ۲۰۱۱ ترسایی بالغ بر دو تریلیون دالر بوده که سهم  درآمد حاصل از تجارت غیرقانونی اسلحه بالغ بر یک ‌میلیارد دالر برآورد شده است.
تجارت سلاح چگونه غیر قانونی می ‌شود؟
بنا بر تعریف کمیسیون خلع‌ سلاح سازمان ملل متحد، زمانی تسلیحات قانونی تبدیل به فرم قاچاق می‌شوند که:

 ۱ـ  دولتی وانمود کند قصد دارد سلاح را برای خودش بخرد درحالی‌که تصمیم  دارد برای مقاصد غیرقانونی از آن استفاده کند. به‌عنوان‌مثال کمپانی اسلحه محصول خود را به نیروی پولیس آن کشور می ‌فروشد، اما کشور مزبور این تسلیحات را در اختیار یک گروه شورشی در کشوری دیگر قرار می‌دهد.

 ۲ ـ فساد دولتی نیز عامل مهمی در این تغییر ماهیت است. به این صورت که مقامات دولتی فاسد به ‌منظور کسب درآمد تسلیحاتی را که قانونی وارد کشور شده به سازمان‌ها یا افراد دیگری بفروشند.

 ۳ ـ درصورت دزدی تسلیحاتی اگر این محصولات در اختیار گروه یا سازمان‌های غیرقانونی و مجرمانه قرار بگیرد.
منازعات سوریه و عراق و افزایش تجارت غیرقانونی سلاح
براساس گزارش کمیسیون خلع ‌سلاح سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۶ ترسایی  تجارت غیرقانونی سلاح عامل اساسی منازعات دوامدار خاورمیانه  و بارزترین مثال موقعیت داعش در این منطقه است. این گزارش عنوان می‌ کند که قاچاق سلاح منجر به افزایش خشونت و بی ‌ثباتی حتا در کشورهای باثبات خاورمیانه خواهد شد.
بنابر گزارش اخیر موسسه بین‌المللی تحقیقات صلح استکهلم  (SIPRI)  درباره تجارت سلاح، افزایش چشمگیری در حجم تجارت منطقه خاورمیانه روی داده است** ، به‌ طوری ‌که حجم خرید تسلیحات عربستان‌سعودی ۲۱۲ درصد افزایش داشته است. به گزارش گاردین، میزان هزینه‌ های تسلیحاتی منطقه خاورمیانه  از ۱۹۶میلیارد  دالر در سال ۲۰۱۴ با بیش از ٤,١ درصد افزایش به بیش از ۲۰۵‌میلیارد  دالر در ۲۰۱۵ رسیده است (لازم به ذکر است که اطلاعات تعدادی از کشورهای منطقه به دلیل منازعات و درگیری نسبت به سال‌های گذشته در دسترس نبوده است). خریداران اصلی منطقه کشورهای عربستان ‌سعودی، امارات متحده عربی، قطر، ترکیه، عراق و ایران بوده  و بزرگ‌ ترین صادرکنندگان نیز کشورهای امریکا، روسیه، چین، فرانسه و المان هستند، اما نکته قابل توجه، پیش ‌بینی دانشگاه براون امریکا از هزینه‌های نظامی این کشور در منطقه خاورمیانه است. براساس این پیش ‌بینی، این هزینه‌ها به حجمی بالغ بر ٤.٧ تریلیون دالر در سال ۲۰۱۷  ترسایی افزایش خواهد یافت.
علاوه‌ براین، براساس گزارش « شبکه تحقیقات بالکان »  (BIRN) و « پروژه گزارش فساد و جرایم سازمان‌یافته »  (OCCRP)   در چهار سال گذشته بیش از یک ‌میلیارد  یورو تسلیحات از اتحادیه اروپا به مقصد سوریه، وارد منطقه شده است. عمده کشورهای مبدأ، کشورهای شرق اروپا چون چک، بوسنی، بلغاریا، کرواسی، مونته‌ نگرو،  سلواکیا، صربستان و رومانیا  بوده‌اند.
مایکل چوزودوسکی، استاد اقتصاد دانشگاه اتاوا، معتقد است که یکی از دروازه‌های ورود سلاح قاچاق به منطقه خاورمیانه، شهر بندری « کونستانزا » در رومانیا در حاشیه دریای سیاه است. به این ترتیب که این سلاح‌ها از بازار سیاه شرق اروپا و بالکان به‌ سوی سوریه روان می ‌شود. براساس گزارش گاردین، در حمله نوامبر ۲۰۱۵ترسایی  پاریس، تروریست‌ها از سلاح‌ هایی که از شرق اروپا قاچاق شده، استفاده کرده بودند. مجارستان نیز از جمله دیگر مسیرهای قاچاق سلاح از اروپا به‌ سوی خاورمیانه است. سلاح‌ های امریکایی از دو مسیر تاشوچو(  (Taşucu   در ولایت مرسین ترکیه و بندر عقبه (Aqaba) در اردن، وارد سوریه می‌ شوند. براساس گزارش هفته‌ نامه دفاعی چين، تنها در دسامبر ۲۰۱۵  ترسایی مقدار ۹۹۵ تن سلاح از این  دو منطقه وارد سوریه شده است.
آنچنان  که برآمد، در منطقه خاورمیانه، تجارت سلاح، منازعه، بی‌ ثباتی و خشونت متغیرهای وابسته‌ ای هستند که تغییرات به‌هم‌ پیوسته‌ای دارند. با  وجود منازعات فعلی در سوریه، یمن و عراق، تقاضا برای تسلیحات در این فضای آشوب ‌زده رو به افزایش است. حجم بسیاری از این تقاضاها به صورت قانونی و دولتی از طرف کشورهای منطقه است، اما بخش دیگری نیز وجود دارد که در اختیار گروه‌های تروریستی و هیبریدی با مقاصد دفاعی یا درآمدزایی قرار می ‌گیرد. همان ‌طور که ذکر آن رفت، تجارت قانونی اسلحه به‌ آسانی قابل تبدیل به فرم قاچاق آن خواهد بود. در شرایط منازعه‌ خیزی، عواملی همچون ضعف دولت مرکزی، خلأ قدرت، وجود هرگونه مناقشه، افزایش ارتباطات تکنولوژیکی، فساد دولتی و ضعف اقتصادی نیز به‌عنوان عناصر شتاب ‌دهنده عمل کرده و این تسلیحات وارداتی قانونی به سهولت در دسترس گروه‌های غیرقانونی وخشونت ‌ورز قرار خواهد گرفت. بنابراین افزایش روزافزون حجم قاچاق اسلحه در خاورمیانه ۲۰۱۷ مادامی که شاهد منازعات هستیم ، دور از انتظار نخواهد بود. 

 * به گزارش بامداد زیرعنوان « ۳۰ درصد کل تسلیحات جهان در پنج سال گذشته به خاورمیانه صادر شد» در نشانی : http://www.bamdaad.org/djahan.html توجه فرمایید.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۱۷ـ ۰۶۰۳