مداخله نظامی امپریالیزم امریکا درکشورهای جهان؛ ونقش آن درتشکل نیروهای تروریست دینی ومذهبی وفاشیزم درجهان

( قسمت اول )

سرمایه داری پدیده یی تاریخیست که بعد از پیدایش خود در مرحله های مختلفی  بااستفاده از مولفه های سیاسی ، دینی ومذهبی ناهمگون، تسلط خود را بالای جهان پهن نموده است.  پالیس های مورد نظر خود را مرحله به مرحله  درسطح جهانی با مداخلات مستقیم  وغیرمستقیم نظامی وکمک های اقتصادی با استفاده از ارزش های لیبرال دموکراتیک ، با کمک جنبش های مدنی وسازمان های استخباراتی تحقق بخشیده است؛ که تحولات بنیادی را درسرنوشت مردمان کشورهای جهان در عرصه های اقتصادی وسیاسی ، بوجود آورده است.

 نظام سرمایه داری درقرن هجده و نزده، آهسته آهسته در اروپا ، امریکا ، آسیا وافریقا جهان گیر شد. کشورهای بزرگی اقتصادی مانند بریتانیا کبیر، فرانسه ، المان و امریکا پی هم  به اهرم بزرگ قدرت اقتصادی ، جهان تبدیل شدند. بریتانیا که درقرن هجده ونوزده بزرگترین امپراتوری را از غرب تا شرق تشکیل می داد ، زیادترین کشورها را زیر سلطه استعماری خود در آسیا، افریقا ،اروپا وامریکا داشت. بعد از جنگ اول و دوم جهانی  ،اضلاع متحده امریکا به مثابه بزرگترین کشور امپریالیستی درجهان تبارز نمود که درمحور تمام کشورهای سرمایه داری قرار گرفت.درمقابل این قدرتهای بزرگ سرمایدار ی قدرت نیرومند دیگری درجهان بعداز پیروزی انقلاب کبیر اکتوبردرسال ۱۹۱۷ ترسایی تبارز نمود که علیه نظام سرمایه داری مبارزه میکرد و نظام سوسیالیستی را در روسیه تزاری  برای نخستین باربنام دولت ا تحاد جماهیر اشتراکیه شوروی تشکیل وپایه گذاری نمود. این دونظام علیه هم قرار گرفته و به سطح جهانی رقیب همدیگر شده که برای پیروزی اهداف خویش مبارزه می نمودند که این روند بنام « جنگ سرد » مسمی و جهان به دو قطب شرق وغرب تبدیل شد. با دو قطبی شدن جهان کشورهای که  زیرسلطه استعماری کشورهای سرمایه داری قرار داشتند، با پشتبانی اتحادشوروی  به مبارزات  آزادی خوانه و رهایی بخش دست یازیدند، وبه زودی این کشورها درآسیا ،افریقا ،امریکا واروپا ازادی خودرا کسب ومستقل شدند.بازهم رقابت وکشمکش درمیان این دوقطب وجود داشت، وهرکدام برای تا مین منافع خود پیمآنهای نظامی را زیر نام « وارسا » "مربوط کشورهای سوسیالیستی  در راس اتحادشوروی وپیمان های«  ناتو و سنتو» مربوط کشورهای سرمایه دار ی وطرفدارانش در راس امریکا بوجود آمد که هرکدام برای گسترش نفوذ خود به اشکال مختلفی عمل می نمودند.کشورهای امپریالیستی زیادترین نفوذ را درمیان کشورهای حوزه خلیج فارس وسایر کشورهای اسلامی که منابع سرشار نفت وگاز دارند ، داشت.عده ایی  این کشوره راهنوزهم مستقیم و غیر مستقیم تحت تسلط مادی ومعنوی  آنها  قراردارد. دستگاهای استخبارتی امریکا وانگلیس برای تخریب و عدم نفوذ کشورهای سوسیالیستی در راس اتحادشوروی در کشورهای اسلامی از عقاید دینی مذهبی مردم استفاده می کردند و آنها را برضد جنبش های انقلابی ، دموکرات ومترقی؛  و دولت های مردمی زیر نام « کمونیست » و « ملحد ضد دین»  که خواستارجامعه عدالت اجتماعی  ونظام سوسیالیستی بودند، تحریک می کردند، حتا دست به سرنگونی آنها با اهمال گماشته گان خویش ، ازطریق انجام کودتاها وتجاوزمستقیم نظامی به بهانه های مختلف اقدام می نمودند. احزاب بنیادگرای اسلامی  بنام اخوان المسلمین ، وهابی وسلفیست  وبه مرور زمان گروه های تروریستی القاعده ، طالب وداعش وغیره درکشورهای عربی ،مصر ، پاکستان و افغانستان  وسایر کشورها زیرنام های مختلفی بوجو آمدند ،که از جانب دستگاه های استخباراتی امریکا وانگلیس  کمک های مادی ومعنوی می شدند، از جمله مستقیم   تحت نظر دستگاهی استخباراتی انگلیس بوجود آمد، وهابیت است که توسط اجنت معلوم الحال آنها « مستر همفر» که در دانشگاه بصره  با محمدبن عبدالوهاب مصروف آموزش بود، بعد ازشناخت و آشنایی به نظریات افراطی وی نسبت به سایرعلمای دینی کوشید، تا آنرا برای ظهور دین ومذهبی جدید آماده کند.بالاخره محمد بن عبدالوهاب بعداز مرگ پدرش درسال ۱۱۵۳ خورشیدی اشکارا درجهت تبلیغ عقاید خود پرداخت وبا کمک های مادی ومعنوی انگلیس پایه های فرقه وهابیت را درمیان بیابانگردهای« نجد » شهرِ واقع مدینه  و اردن بنیاد گذاشت تا اینکه بعداز فروپاشی عثمانی ها ،دین ومذهب شان رسمی و درریاض بنام عربستان سعودی دولت وهابیت را تشکیل دادند ، که تا به امروز به مثابه مرکز احزاب بنیادگرای اسلامی درجهان بوجود آمده که تمام گروه های تروریستی  بنیادگران را با مشوره  امریکایی ها و انگلیس هارهبری می نماید تا جلورشد احزاب مترقی  وانقلابی که به خواست کشورهای امپریالیستی  نه بوده وبرضد دولت های دست نشانده آنها شورش وقیام می نمودند ،با دسایس وتوطیه های مختلف بگیرند . در جریان جنگ سرد یکی از شیوه های که  باعث رشد اقتصاد نظام سرمایه داری شد ، با استفاده از عقاید دینی ومذهبی کشورهای جهان سوم که دارای منابع سرشار نفت وگاز وغیره بودند، می باشد. بالخصوص در کشورهای اسلامی که درشرق میانه وشاخ افریقا قرار داشتند، علیه اتحادشوروی زیرنام جلوگیری وگسترش نظام کمونیستی وجبش های مترقی ودموکرات دراین کشورها، رهبری وهدایت می شدند.

امریکایی ها وانگلیس ها درجهت تنظیم وتشکل احزاب وگروه های تروریستی دینی نسبت به دیگر کشورها پیش قدم بودند. ایالت متحدهء امریکا با استفاده از اسلام سیاسی درجهت پیاده نمودن اهداف امپراتوری خود درشرق میانه شیوه های تسلط خود را یافت وبا گسترش نفوذ خود درمنطقه وبعد با اشغال نظامی خود درشرق میانه وافغانستان  بهترین افزاربرای  آنها احزاب اسلامی بود، برعلاوه اینکه علیه اتحادشوروی کاربرد داشت از آن به مثابه سلاح علیه جنبش های ناسیونالیستی درجهان استفاده می نمود که ازجمله درمصر علیه جمال عبدالناصرومصدق درایران برای ازبین بردن وصدمه به شخصیت این افراد ،از وجود « الاخوان المسلمین » با کمک مالی به گروهی افراطی مذهبی که مانند الاخوان المسلمین مصر بودند، نقش بزرگی را بازی کردند. بعد ازآن امریکا وشرکایش برای  گسترش وسرکوبی  جنبش های چپ ناسیونالیستی از اسلام گرایان عربستان سعودی  بهره برداری نموده، و از رشد آنها جلوگیری کرده اند. برعلاو این همه تلاش های مذبوحانه جنبش های چپ ناسیونالیستی دردهه شصت درمصر، الجزایر ، سوریه،عراق وفلسطین گسترش یافت وامریکا برای مقابله با آنها عربستان را جزو متحد اساسی خود درمنطقه کرد ،  با این هدف بتواند مقاصد خود را در وجود بنیادگرایی وهابی  عملی نماید.با عقد پیمان با ملک مسعود وشاهزاده فیصل ، اتحادیه اسلامی را از شمال افریقا تا پاکستان وافغانستان تشکیل داداند. با کمک وهابیون واخوان المسلمین درسال ۱۹۶۱ وحدت جهان اسلامی ودرسال ۱۹۶۹ سازمان کنفرانس اسلامی بنیاد نهادند، که نخستین هسته « جنبش جهانی اسلامی» گردیدند.با مرگ جمال عبدالناصر درسال ۱۹۷۰ وفروکش نیروهای ناسیونالیسم عربی زمینه برای حرکت های نوین اسلام عقب گرا به حیث تکیه گاه دولت های وابسته به امپراتوری امریکا مساعد شد. با به کارآمدن انوراسادات درمصر وحمایت وپشتبانی از اسلام گرایان ارتجاعی وکودتای جنرال محمد ضیا الحق درپاکستان، وظهور  حسن الترابی  رهبر « الاخوان المسلمین » درسودان جهت کسب قدرت ،امریکا هم پیمانان ومتحدین اصیل خودرا پیدا نمود. وسلاحی موثری برضد اتحادشوروی وبه ویژه افغانستان وآسیای میانه برای امریکا گردید.امریکا وشرکایی جهانی ومنطقه ایی اش بعد از قیام هفت ثور که حکومت سردارداوود سرنگون وقدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال کرد مداخلات مذبوهانه را پیش گرفت،چون حزب دموکراتیک خلق افغانستان برنامه های مترقی و ضد امپریالیستی داشت ومتمایل به اردوگاهی صلح وسوسیالیزم بود ،یک سلسه تغییرات اجتماعی واقتصادی وسیاسی به نفع کارگران ودهقانان وهمه زحمتکشان بوجود اورد که برضد منافع طبقات اشراف فیودال وکمپرادورهای غربی بود؛ براین اساس تبلیغات وسیع را ازطریق رسانه های اطلاعات جمعی خویش برضد دولت جوان انقلابی آغاز کردند ، دولت وحزب را خلاف عقاید دین مذهب مردم دانسته؛ ومردم را علیه ان تحریک می کرد ، ازسوی دیگر با تشکیل گروه های اسلامی در خاک پاکستان اقدام های نظامی را مستقیم بدوش گرفته واعضای این احزاب را مسلح وتربیه نظامی داده وبه افغانستان گسیل ،و بنام جهاد وقیام علیه به اصطلاح « کمونیست ها » مردمان بی گناه ونهادهای اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی را تخریب وازبین میبردند ؛ ازجمله گلبدین حکمتیار رهبر تندرو وشیطان صفت وکینه جویی حزب اسلامی را تادندان مسلح وکمک های بزرگ مالی برایش را دریغ نمی ورزید؛ با ایجاد وتشکیل سایر احزاب جهادی کمپاین وسیع کشت مواد مخدره به کمک پاکستان وکشورهای غرب در افغانستان شروع کردید، که ازاین ناحیه درسال ۱۹۸۰ تنظیم های جهادی افغانستان نیمی از مصرف هیروئین امریکا را تهیه میکردندوبزرگترین صادرکننده تریاک جهان بودند. همین تنظیمهای جهادی بودند که بعد از قدرت رسیدن درسال ۱۹۹۲ علیه یکدیگربالای کسب قدرت جنگیدند ،که توسط این گروها بالخصوص حزب اسلامی گلبدین ۶۰ هزار از مردم کابل کشته ودومیلیون به کشورهای منطقه وجهان مهاجر شدندوشهر کابل به ویرانه تبدیل وتمام هست وبود دولت جمهوری افغانستان را چوروچپاول وغارت کرده و به پاکستان انتقال وبه فروش رسانیده اند . به هررو در هرگوشه دنیا که جنبش های مردمی برای اهداف مردمی  بوجود می آمد، توسط این نیروهای خایین ارتجاعی با کمک  وپشتبانی مادی ومعنوی امریکا و انگلیس سرکوب می شد . فعالیت نیروهای اسلامی به سرکرده گی محمد علی جناح  وموددی با پشتبانی وتشویق انگلسی ها برای انتقام ازمردم هند ،هند را به دوکشور هندو و مسلمان درسال ۱۹۴۷ ترسایی  تقسیم که پاکستان به مثابه مهره اساسی انتلجنیت سرویس امریکا به نیروهای ارتجاعی منطقه علیه جنبش های مترقی درآسیای مرکزی افزود گردید، که تابه امروز بزرگترین حامی تروریست وتامین منافع امریکا وانگلیس در منطقه بوده وچالش های بزرگی را بعد از قیام هفت ثور ۱۳۵۷تا به امروز  برای خلق وکشور رنجدیده افغانستان بوجود آورده که باعث تمام نابسامانی ها دراین منطقه گردیده است .

 چنانکه ا ضلاع متحده امریکا از سال۱۹۰۱  ترسایی برای گسترش سلطه بازرگانی و سیاسی واستثمار واستعمارکشورهای افریقا، آسیا وامریکای لاتین که دارای منابع سرشاری طبیعی بودند وبا بهانه مختلفی قرارذیل مداخله نظامی برای سرنگونی دولت های مردمی شان نموده وحکومت های دلخواهی خودرا بوجود آورده اند:

 اعزام مستقیم نیروهای خود به کلمبیا ،پانامه ومداخله درانتخابت دراین کشوراعزام نیروهای نظامی درسال ۱۹۰۸ ، به کوریا ومغرب، تجاوز نیروهای امریکای  درسال های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۱ درهندوراس برای حمایت از کودتای به رهبری مانویل بونیلا برضد رییس منتخب میگل داویا،سرکوب قیام ضد امریکایی درفلیپین درسال ۱۹۱۱ ،اشغال کوبا ،پانامه وهندرواس درسال ۱۹۱۲،حمله به نیگاراگوا درسال ۱۹۱۲و۱۹۳۳ ازاین به بعد نیکاراگوا به مستعمره برای احتکار موسسات امریکای تبدیل شد،بازهم  مداخله نظامی و کودتا درسال ۱۹۱۰ علیه حکومت نیکاراگوائه ،ورود نیروهای امریکایی درسال ۱۹۱۶ الی ۱۹۲۴ به دومینیکن برای سرکوبی انقلاب این جمهوریت، اشغال هایتی از سال ۱۹۱۴/۱۹۳۴ ترسایی جنگ با ویتنام درسال ۱۹۶۰ میباشد. امریکا به مثابه بانی ومدافع دموکراسی درجهان درطول پنج دهه گذشته درکشورهای که درآن دولتهای مترقی ودموکرات وتحول طلب مانند: گواتمالا،گویانا ، جمهوری دومینکین، برزیل،شیلی، اروگوای ،سوریه، اندونزی(تحت رژیم سوکارنو)یونان،ارژانتین، بولیویا،هاییتی یوگوسلاویا، افغانستان ، عراق ، لیبیا ، اوکرایین  وسایر کشورهای جهان توسط نظامیان امریکایی که توسط دولت امنیت ملی امریکا(سی.آی.ای )کمک وتامین مالی میشد سرنگون گشتند.

همچنان سازماندهی کودتا نظامی تحت نظر سی. آی . ای برای  سرنگونی حکومت مترقی و دموکرات چپ چیلی  که به رهبری سالوادورالینده بوجود آمده بود، زیرنام نجات دموکراسی  صورت گرفت ،که با ایجاد دیکتاتوری فاشیستی تحت رهبریجنرال اگستینوو پینوشه،  هزاران نفر را شکنجه وبه جوغه های دار اعدام کرد وهزارن نفر دیگر ناپدید شده وتمام رسانه ها و سازمان های مدنی واتحادیه های کارگری واحزاب سیاسی وسازمان های دهقانی سرکوب و ازبین رفتند. دوباره تمام فابریکه های  امریکایی که بعد ازانتخاب الینده بسته شده بود،  فعال کردید، که ازجمله جنرال موتور بود.

.تعداد نیروهای نظامی امریکا درسال   ۱۹۹۳ شامل نیم میلیون نفر سرباز در پیش از ۳۹۵ پایگاهی نظامی مستقر بوده اند.صدها تاسیسات خُرد وبزرگ درسی وپنج کشور جهان به شمول ناوگانها  متشکل از موشک ها هواپیماهای هسته ای ـ اتمی ناوشکن وکشتی جاسوس بوده است.دولت امریکا بعداز جنگ دوم جهانی پیش از ۲۰۰ میلیارد دلار کمک نظامی غرض آموزش وتربیه ۲.5میلیون نظامی ونیروهای امنیت داخلی در حدود هشتاد کشورجهان برای دفاع از تهاجم خارجی برای حفاظت از الیگارشی حاکم وسرمایه گذاران شرکت های بزرگ فراملیتی برای خطرات شورش های داخلی مردم بومی هزینه کرده است. طبق امارداده شده مرکز اطلاعات دفاعی امریکا در سال۱۹۹۳مبلغ ۲۹۱ میلیارد دالر مخارج نظامی داشته است؛مجموع بودجه نظامی امریکا  ازمجموع بودجه نظامی  پانزده کشورجهان بیشتر است.؛تنها هزینه ساخت یک ناوگان هواپیمابرمیتواند غذای ده سال چندین میلیون از فقیر ترین وگرسنه ترین اطفال امریکا را تامین نماید.

 طوریکه نمایشنامه تولد برشت میگوید:«  فاتحان وفتح شده گان وجود دارند ، درمیان فتح شده گان مردم عادی گرسنه گی می کشند؛ درمیان فاتحان بازهم مردم عادی گرسنه گی میکشند».

  درمجموع از سال۱۹۰۱ الی۲۰۱۵ ترسایی(۶۵) مراتبه  الی پشتبانی از حمله عربستان به یمن درسال ۲۰۱۵ مستقیم در کشورهای فوق مداخله نموده واهداف خودرا تحقق بخشیده است .هزارها تن دراین کشورها به شمول رهبرانی مردمی آنها کشته شده اند. با این حرکت های وسیع نظامی امپریالیزم امریکا  جای امپراتوری سابق بریتانیا و روم را درجهان اختیار کرد. با رویکردهای نوین سیاسی واقتصادی تاثیر خودرا بعداز جنگ اول وبه ویژه جنگ دوم جهانی بالا ی کشورهای مغلوب و غالب به وسیله کمک های مالی که ضربات بزرگ اقتصادی را متضرر شده بودند وارد نمود، و درراس آنها قرار گرفت. این کشور(امریکا )که ازعمرش ۲۳۹ سال می گذرد ۹۳ درصد عمر خود را یعنی ۲۲۲ سال آنرا درجنگ وتجاوز درسرتاسر جهان سپری کرده است.

( ادامه دارد...)

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۵۰۲

 

 

خبر آمد آمد گلب الدین حکمتیار به کابل

بصیر دهـزاد

بیش تر از سه ماه می شود که خبر آمد آمد گلب الدین حکمتیار در صفحات رسانه جا گرفته است. همه آنان که این خبر را تعقیب می کنند، کسی با اضطراب و ترس از وحشت ، کسی با بی حوصله گی و کسی هم با بی اعتنایی منتظر وقوع آخرین « چشم بندی » اند که از آقای حکمتیار ببینند تا هنر و طلسم غیابت وی در دستگاه دولت چگونه و با کدام دلایل رونمایی خواهد گردید. یعنی اینکه  او چه خواهد کرد و چه متاع جدید را از « چانته »  تا بحال پت و پنهانش برون خواهد کشید؟

چرا ترس و اضطراب؟

به خاطر اینکه وی و حزبش مسوول بی رحمانه  ترین جنایات جنگی از آغاز سال های ۱۹۷۸ ( سر بریدن، پوست کردن انسان های زنده، قتل های بدون محاکمه، ویران کردن و با توپ و تانک کشیدن  قریه ها در جنگ های بین الاتنظیمی با جمیعت اسلامی، ویرانی قسمت اعظم کابل و شریک بزرگ قتل عام شهریان کابل) می باشد که هیچگاهی و وی اطرافیان او حاضر به اعتراف و عذرخواهی نیستند  و تکرار آن جنایات را هم به کسی وعده نمی دهند.


چرا با بی حوصله گی؟

 صرفاٌ عناصر معاملات پشت پرده ، اعضای آن حزب که در هر چهره ، از لنگی سیاه و چپن رهبرانه مذهبی گرفته تا نکتایی پوشان که لنگی سیاه و سرمه را هر روزه در بکس های خود ( برای روز مبادا) دارند و منتظر لحظه ایی اند تا دوباره تغیر چهره دهند. تعداد دیگر هم با بی حوصله گی انتظار ورود این شخص را به کابل دارند تا « هیچ »  بودنش را ، مانند رهبران دیگر جهادی، در برابر سیاست های پشت پرده غرب و ناتو ، اخصاٌ انگلیس و امریکا، نشان داده در کنجی و در قصری مرمرینی زنده گی شاهانه خواهد کرد وبا موتر شیشه سیاه به هر جلسه ، عروسی و ختنه سوری برود و یا از عروسی های مطابق شریعت اسلامی؟ بدون موزیک استقبال کند.


و بالاخره چرا بی اعتنایی؟

سیاسیون و اهل نظر بدین باوراند که آقای حکمتیار ممکن آخرین چهره خریده شده و مهره سیاست های پس پرده غرب و پاکستان باشد که تا بحال خود را به مانند ببر کاغذی یک فیگور قدرت نظامی  و سیاسی جلوه داده است ولی در اصل جز تعداد « کندک های محافظتی» خودش چیزی دیگری را در اختیار ندارد. بدین معنی که افسانه « نام رستم به از رستم » حکمتیار دیگر ختم شده است.
مرتبط به آمدن حکتیار به کابل نباید چند نکته مهم را از نظر دور داشت:
سیاست انگلیس در تبانی با دستگاه آی اس آس پاکستان نقش تعین کننده و تضمین کننده را در آمدن حکمتیار به کابل و سمت دهی سیاست های کنونی دولت و اخصاٌ ارزش های قانون اساسی به سوی یک سیاست خطرناک خشن در برابر ملت و خواست های ملت بازی خواهد نمود. با آمدن حکمتیار به کابل شکل گیری خطرناک یک ایتلاف مثلث تندروان اسلامی - حلقات زبان و قوم پرست در داخل نظام و تعداد مجتمع های سیاسی و احزاب سیاسی ـ آخرین بقایای حلقات جاسوسی استخبارات غرب  و پاکستان و ارتجاع عرب زنگ یک دیکتاتوری زیر پرده را به صدا خواهد آورد. از آنجایی که حکمتیار و حزبش ، در تبانی با استخبارات پاکستان در تقریباٌ ۵۰ سال در سازماندهی و یا شراکت در کودتا ها دست بالا داشته است، اکنون این خطر در شرایط پیچیده کشور و دولت لرزان و مریض آن دارد بزرگ تر می شود.
جالب نیست که لاف های حکومات فرانسه و روسیه در جلوگیری از کشیدن نام حکمتیار از لست سیاه ملل متحد خشک و بی مزه از آب برآمد. بیانیه نماینده  دولت کار کشته شاهی انگلستان پیرامون برآمدن نام حکمتیار از آن لست ، قبل ازتصمیم شورای امنیت ملل متحد ، بیان یک سیاست قـوی و ماهرانه انگلیس را در آمدن حکمتیار به کابل مدلل می سازد. باید به یک مساٌله دیگرهم باید پیش بین بود که همه گروه های در ظاهر جدا شده از حزب اسلامی حکمتیار به احتمال قوی دو باره زیر چتر «  رهبر شان »  آی اس آس پاکستان، انگلیس و ارتجاع عرب متحد خواهند شد.
برد سیاسی حکمتیار در این پروسه جدید در آن است که او با این معامله ، ناتوانی خود را در برابر طالبان و داعش روپوش گذاشت و خود و یک حلقه نه چندان بزرگ سیاسی- نظامی خود را بزرگ تر و اثربخش از آنچه نشان داد که هست ، به اصطلاح بمانند یک قمارباز زیرک « درصافش چال کلان رفت.»

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۶۰۲

 

 صــدای مهاجـــران

صدای دادخواهی وعدالت است

عبدالو کیل کوچی

 همه می دانند که در کشوری بنام افغانستان اوضاع ازهمان آغاز تحول جمهوریت با دسایس وتوطیه همراه بود . دسایسی  که بنام جهاد درخاک پاکستان  طرح و در افغانستان تحمیل شد . پس از قیام ثور با رویکار آمدن تحولات سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی  وفرهنگی که برای دشمنان داخلی و خارجی افغانستان غیرقابل تحمل بود با شعله ورشدن جنگ نیابتی مجاهدین ، افغانستان به می دان کشمکش ها و رقابت های بین المللی مبدل گردیده  وتمام هست وبود کشور به خاک یکسان شد .

دراین جنگ خانمانسوز زیرساختار های اقتصادی ، دستگاه های صنعتی ، تولیدی وکشاورزی ، بناهای فرهنگی ، مکاتب ومدارس، پل  ها وشاهراه ها ، بند وانهار یکسره نابود ؛ وکشور را به مخروبه مبدل وصدها هزار انسان را به کام مرگ فروبرد که مصیبت های فقر ، مرض ، بیکاری ، جهالت و تولید مواد مخدره را نیز درپی داشت . جنگی که میلیون ها انسان را بی خانمان و فراری نموده وجوانان را از حق کار واشتغال محروم و مردم را به گروه های مستهلکین مبدل ساخت همچنان  با انتقال قدرت بدست مجاهدین  در حمایت پاکستانی ها وغربی ها باردیگر شهرکابل به آتش و خون نشسته و افغانستان به جهنم عمومی ملت مبدل گردید. درچنین حال و هوای آشفته  دولت های بعدی وشرکای آنها نیز به جای خدمت به مردم میلیاردها میلیارد دالراز کمک های خارجی را دزدیدند وبه خاطر روز های مبادا خود به بانک های خارجی تحویل دادند .

دوام جنگ های سه ـ چهار دهه درکشور به ظهور دسته جمعی طالبان و گروهای القاعده وسایر گروه های تروریستی وداعش منجرشد .

دشمنان صلح وترقی این حامیان بین المللی جنگ و ایجاد گران تروریزم طالب و داعش که با تعقیب استراتیژی مداخله جویانه دست به بازی خطر ناکی زده دستجات تروریستی  را برای نا امن ساختن کشورما ومنطقه می خواهند افغانستان را به مرکز تروریزم و تولید داعش مبدل ساخته وازاین طریق به آسیای میانه نفوذ دهند.

 در چنین شرایط زنده گی برای عموم مردم وبالاخاصه برای جوانان وطن غیرقابل تحمل گردیده با تاسف گروه های بزرگی ازجوانان  به ناچاری راه خارج را در پیش گرفتند چیزی که غربی ها می خواستند کشورما از وجود نیروی بالنده تهی گردد، ومغزهای متفکر وشخصیت های مسلکی وتحصیل کرده در خدمت اوشان قرار گیرد. .راین میان بیش ترین قربانی از قشر جوان کشور ، کودکان و زنان راتشکیل می دهد که با دادن تلفات سنگین جانی و مالی نیمی از هزاران هزار مهاجر می تواند خود را به اروپا برسانند.

برغم مشکلات فراوانی که در شرایط مهاجرت بر جوانان سایه می افگند، هستند کسانی از سردمداران رژیم ع و غ که بی شرمانه تلاش می کنند تا شرایط زنده گی را به اروپا یی ها آرام جلوه داده عودت مهاجران را از خارج کشور ونگهداری آنها را در داخل کشورمتعهد می شوند تا مگر برعلاوه میلیاردها میلیارد دالر دزدی شده توسط زورمندان پول پرست ، پول دیگری بنام مهاجران بدست آورند تا به جیب های گندیده آنها سرازیر شود. به این ترتیب مهاجرین افغانستان ساکن اروپا را درخطر دیپورت و یا اخراج از اروپا قرار می دهند که شرم ونفرین باد برآنهایی که با سرنوشت مهاجران بازی می کنند .

همین اکنون بر اساس توافقا ت حاصله بین آنها شرایط را پیچیده ترکرده است زیرا  مهاجرانی که تمام هست و بود خود را برای رسیدن به خارج از دست داد ه به خطر بازگشت مواجه شده اند. آیا وجدان دولت مردانی که این زمینه را می سازند تکان نمی خورد .جوانا نی که اگردروطن بمانند طعمه داعش شوند وا گر ایران بروند به جنگ سوریه ویمن کشته شوند واگر راهی پاکستان شوند در زندان حبس ابدی ببیند واگر به اروپا برسند زهر بازگشت خورانده شوند پس چه راهی برای جوانان مهاجر باقی می ماند به جز سیه روزی .

در حالیکه عده یی از جوانان مهاجر در شرایط غربت ودور از عزیزان و خاک شیرین وطن آرامش فکری وعقلی خود را از دست داده  طوری که گفته می شود مصیبت خطر بازگشت وناهنجاری های روحی باعث قتل وقتال اعضای فامیل خود شده ماه ها در زندان نگهداری می شوند  وآنهایی که سلامتی خود را از دست داده ماه ها درشفاخانه ها باقی می مانند که در چنین مصیبت های هولناک  کسی نیست که در جنازه مهاجران تا هدیره ، در فاتحه رفته گان تا مسجد و در تداوی مریضان تا شفاخانه قدم رنجه کنند .

همچنان اوضاع به میراث مانده در داخل کشور متوجه کسانیست که فابریکات ،بند برق ودستگاهای صنعتی ، مکاتب ، مدارس وکشتزار ها را نابود کرده واسلحه این ناموس وطن را در پاکستان به لیلام می گذاشتند وکشورش را به ویرانه وکشت مواد مخدره مبدل ساختند گاهی وجدان شان تکان خورده فکر می کنند که جواب خدا و مردم عذاب کشیده را چه خواهند داد آیا این ها به روز بازخواست عقیده خواهند داشت که روزی در دادگاه تاریخ محاکمه و مجازات خواهند شد؟

 آیا دولت نابکار وضعیف افغانستان گاهی می اندیشد که قوماندانان خود سر داخلی که گفته می شود سلاح و مهمات به داعش می فروشند چه تدابیری را بایست در پیش گیرند وگذشته از آن طوریکه معلوم است .

درچنین شرایط جنگ وناامنی درکشور مهاجرانی که جبراً به بازگشت به کشور مجبور ساخته می شوند آیا طعمه جنگ جنایتکاران طالبی و داعشی نخواهند شد یا اینکه دولت مردان درامتداد فاجعه غارت گرانه میلیونها دالری خود حالا زیر نام پول کمک به مهاجران بار دیگر جیب های بزرگ تری دوخته اند و درکنار تمام بی مسوولیتی های شان اینک مرگ جوانان توسط دشمنان وطن را نیز با سکوت می گذرانند شرم وننگ است بر جبین آنها ننگی ابدی!

 بآنکه جوانان به مثابه  نیروی بالنده کشور بوده وطن به آنها نیاز مبرم دارد که موجودیت جوانان منحیث آکسیجن در حیات جامعه برای دفاع وطن مهم وبا اهمیت دانسته می شود؛ ولی این شرایط هولناک بوجود آمده زمینه زنده گی برای جوانان را در داخل کشور غیرقابل تحمل ساخته است  .   

 وقت آن رسیده است که  تمام نیروهای روشنفکری داد خواه وترقی خواه از احزاب سیاسی گرفته تا سازمان های خیریه وبشر دوست همه باهم دست مهاجرین تازه وارد را گرفته در شرایط دشوار زنده گی مورد پشتیبانی قرار داده شوند  ومی باید با آنها در هولناک ترین شرایط زنده گی غمشریکی کرده واز حق پناه جویی آنها قاطعانه دفاع نمود  مردم غیور وشرافتمند افغانستان به خوبی می دانند که دشمن در کمین است میتوان با هوشیاری کامل دوستان ودشمنان را از هم تشخیص داده صفوف فرزندان راستین وطنپرست اعم از سازمان های صل حدوست وعدالت پسند را تحکیم بخشید .

وقت آن رسیده است که مردم باهمصدایی فریاد های اتحاد وهمبسته گی را برای نجات وطن وبرضد تجاوزگری ومداخله ، برضد جنگ وجنگ افروزی بلند کرده همه با یک مشت پولادین با وحدت وهمبسته گی وبا اتحاد وهمدلی در یک صف مقدس دفاع از وطن متحد ویکپارچه شوند تا شرایطی مساعد گردد که به موجب آن در وطن آرامش سرتاسری بوجود آمده هیچ جوان وطن راهی دیار بیگانه نگردد.

مشرب و مکتب ما خواب پریشانی نیست

از همـین خـاک  بسازیم  جهــان  دگــری

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۷ ـ ۲۹۰۱

 

  تدابیـر نجـات افغانستان 

داکتر آرین

 

بیست و پنج سال اخیر دوره تاریکی در تاریخ جهان و سال های پر از وحشت و دهشت برای جهانیان بوده، تشنج و تهاجم کشورها را تهدید می نمود ترس، وحشت، بیم و هراس چهره زندگانی عادی مردم را در اکثریت کشورهای دنیا دگرگون ساخته بود. از یک طرف بنیادگرایی و تروریزم بنام اسلام کشورها را یکی پی دیگر به آتش و خون می کشیدند و از جانب دیگر سیاست مدارانی در کشورهای مختلف سالوسانه با کشیدن نقاب « حقوق بشر و دموکراسی»  بر چهره، زیر نام دموکراسی و حقوق بشر جنایات را انجام می دادند که اعمال تبه کاران المان نازی در برابر آن رنگ می باخت. فریاد خلق های جهان به گوشی نمی رسید و پیشنهادات کشورهای صلح دوست را بیهوده و بی معنا می خواندند، چنین تصور می شد از طرف یک حلقه جنگ طلب و روانی، که خواستارحاکمیت مطلق بالای تمام جهان هستند آخرین تصمیم و تدارکات قاطع برای به آتش کشیدن جهان و نابودی بشریت گرفته شده است.

تهاجم قدرت های بزرگ به بهانه های مختلف در یوگوسلاویا، افغانستان، عراق ، لیبیا، سوریه و یمن اسناد غیرقابل انکار بر محکومیت سیاست های نادرست، در رابطه به لشکر کشی ها و  مداخلات نظامی  است که هزاران کشته و زخمی به جا گذاشته و تا هنوز کسی رقم درستی آنرا نمی داند، در جهان شرایطی به وجود آمده بود و هنوز هم ادامه دارد که اگر روزی خبر حوادث اسفناک و به خاک و خون کشیدن ها را نشنوی باید آنروز را جز استثناها  دانست و جشن گرفت. بهار عربی و کودتا در اوکرایین  جهان را در مجموع نا امن نموده و دامنه این بی امنی ها هر روز وسعت بیشترپیدا می کرد.

حملات ۱۱ سپتامبر در امریکا، بمب گذاری های ۱۱ مارچ در مادرید، گروگان گیری ها در تیاتر ماسکو و مکتب شهربسلان در قفقاز روسیه، حملات تروریستی در لندن، فرانسه، بلجیم، جرمنی، آسترلیا، کانادا و ایالات متحده امریکا و وقوع صدها انفجار و انتحار در افغانستان، عراق، سوریه و لبیا  و رشد تروریزم در کشورهای جهان سوم - آسیا و افریقا، در نیم قرن اخیر در تاریخ جهان سابقه ندارد، این جنایات تاریخی و باور نکردنی پرده از چهره ریاکارانی برداشته است که توانسته بودند سال ها مردم را زیر نام دین اسلام  و مذاهب مختلف بازی داده، اصلیت خویش را پنهان و قرآن را دام  فریب مردم سازند.

عفریته ای پست و زشت دیگری که در این دوره سیاه کشورها و مردم جهان با آن مواجه بودند دولت های ضد مردمی و پر از فساد و زمامداران مزدور، فروخته شده و خاین به دولت و مردم بود، در این دولت ها جرم، جنایات سازمان یافته، قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه و انسان، فساد گسترده، بی مسوولیتی، وطن فروشی، نبود حاکمیت و استقلال سیاسی، ظلم و ستم بی پایان بالای مردم، غارت بیت المال و عضویت در سازمان های جاسوسی کشورهای خارجی از جمله خصوصیات و افتخارات روسای جمهور و ارکان دولتی شان محسوب می شد، که یکی از این دولت های پیش قدم در این دوره و به این صفات رژیم های تروریستی و بنیاد گرا و پر از فساد افغانستان است که شب و روز مصروف جنایت و خیانت می باشند، اما جنایت بارتر و خیانت بارتر این است که تمام این جنایات بشری زیر نام دین و « دولت اسلامی» در افغانستان، برای بدنامی دین و مسخره ساختن اسلام صورت می گیرد.

فاجعه عظیمی ضد بشری دیگر - تروریزم که در نوع خویش بی مانند است جهان را تهدید می نمود و در این « بازار قیامت »  آتشی درجهان برپا شده بود که امید و آرزوهای صلح خواهی و عدالت طلبی، آرامش و امنیت در شعله های سوزان آن می سوخت و جهان را یک جنگ تباه کن جهانی تهدید می کرد. هرچند که گرفتن تصمیم جهت آغاز نبرد با تروریزم، جلوگیری از فاجعه و پایان این غوغای بزرگ بعید به نظر می رسید، اما وجدان جامعه بشری به ویژه مردم امریکا  تشنج، تروریزم و مداخله را با رای و اراده خویش محکوم نموده و رییس جمهور ایالات متحده امریکا آقای دونالد ترامپ این امر را به انجام رسانید.

با آنکه نگرانی های فراوان وجود دارد و تلاش های رنگارنگ  دشمنان صلح و امنیت در جهان از آغاز مبارزات انتخاباتی آقای ترامپ، حتا لحظه هم قطع نشده است و می خواهند نیات خوب را بد جلوه بدهند، افترا و تهمت می بندند، ولی آنچه که مسلم است ورق در تاریخ جهان برگشته و سخنان رییس جمهور امریکا آقای ترامپ مبنی بر مبارزه قاطعانه با تروریزم، پاک کاری و « محو کامل آن از روی زمین»، همچنان توقف « صدور دموکراسی » از امریکا به کشور های جهان، کاهش تشنج، شناخت اصل حاکمیت ملی کشورها، ساختن دنیایی با امن تر، معقول تر، عادلانه تر و شگوفاتر، آغاز اقداماتی است که تمام بشریت مترقی و دموکرات از آن استقبال نموده و با پیروزی دولت جدید در امریکا جهانیان خود و کشورهای خویش را مصوون احساس می کنند.

 

اما اینکه: ورق در تاریخ جهان برگشته به افغانستان چه ارتباط دارد؟

باور نگارنده این است که :ارتباط مستقیم دارد، یعنی در افغانستان بخت « دولت وحدت ملی» برگشته است و یا ساده تر بگویم، گلیم دولت وحدت ملی، بنیاد گرایی و تروریزم جم می شود. چرا؟ به خاطری که: بیست و پنج سال است افغانستان را برای مردم « جهنم » ساخته اند، بعد از این که  قدرت سیاسی را صلح آمیز از دولت شهید داکتر نجیب الله بنیاد گرایان تسلیم شدند یک روز هم در افغانستان جنگ خاموش نبوده، تجاوز با مال و منال مردم، کشتار دسته جمعی، غارت بیت المال، همکاری با تروریزم، سازمان دادن انتحارها و انفجارها، فساد گسترده و ثروتمند شدن غیر قابل باور و اتوماتیک، اندوختن سرمایه از هیچ تا به پنجصد میلیون دالر و هزار میلیون دالر و به هزاران جنایت و خیانت دیگر که مردم افغانستان شاهد آن اند و دولت های افغانستان با انجام این اعمالی ضد انسانی حکم محکومیت خود را به دست خویش صحه گذاشته اند، اگر تا به حال مجرمین به محاکمه کشانده نشده اند و به کیفر نرسیده اند مردم افغانستان می ترسیدند، زیرا نمی خواستند گرفتار توطیه و سزای مرگ شوند ورنه از ابتدا اعمال جنایتکارانه دولت های جهادی، طالبی و جهادی- طالبی « کرزی» و « غنی» محکوم و نفرین شده است و خوشبختانه که اسناد، مدارک، آمار و امثله به شکل کاملا مشخص، مستند و روشن مبنی بر فساد، چپاول، جنایت، شیادی و سواستفاده آنان از قدرت دولتی وجود دارد.

خلاصه اینکه: با توجه به رویدادهای نوین درامریکا و بررسی سیاست های نو، نگارنده منظرگاهی یک دولت واقعا دموکراتیک و مردمی را در آینده نه چندان دور در افغانستان می بینم، زیرا  ماهیت دولت کنونی را چور و چپاول جان و مال مردم افغانستان تشکیل می دهد و این ها همه مور و ملخ جهت دزدی و غارت افغانستان و کمک های جامعه بین المللی جمع شده اند، آرزوی این دولت ها هیچ وقت خدمت به مردم نبوده و هرگز به ترقی وطن و سعادت خلق مصمم نبوده اند، همین که  کمک های جامعه جهانی قطع و یا محدود شود و یا جامعه جهانی و امریکا از آنها گذارش مصارف میلیاردها دالر را بخواهند، که بعید هم نیست، در چنین شرایطی « تاج را از سر خویش برداشته » فرار را بر قرار ترجیع می دهند و وحشتناک تر برای آنان این است که: آنها خطر بازخواست و محکمه تودهای مردم را نیز درک می کنند، با جنایات، بی مسوولیتی ها، و خیانت های که صورت گرفته ثابت ساخته اند که لیاقت یک محکمه ملی و یا بین المللی را دارند.

با این وصف، اگر گاهی حادثه ای را پیش از وقوع آن احساس کرده باشید، فرار سران دولت افغانستان همانطور است، خطری جدی وجود دارد که دولت فعلی در یک معامله با تروریزم و وهابیت این وطن را برای آخرین بار فروخته و از کشور فرار نمایند.

هموطنان عزیز، نیروهای مترقی، احزاب سیاسی چپ میهن پرست و شخصیت های با اعتبار ملی و بین المللی در چنین شرایط بد و بحرانی چه باید کرد؟

آیا سکوت کرد؟ یا بی تفاوت و سیل بین بود؟ آیا غفلت کرد و غافل گیرشد؟ یا در پی چاره و یافتن راه های علمی، عملی و صلح آمیز و بدون خشونت آن برآمد؟

اما چطور؟

تدابیریکه برای نجات افغانستان گرفته شود قرار ذیل است:

- عملی نمودن «  طرح بخاطر رسیدن به صلح » که نگارنده بتاریخ ۲۴جنوری ۲۰۱۶ نوشته ام.

- آماده گی نیروهای چپ و مترقی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری. برای معلومات بیشتر به نوشته نگارنده:«  چپ بر روی امواج رای توده ها به قدرت بر می گردد » مراجعه شود.

- تسلیم مسالمت آمیز دولت به « شورای احزاب سیاسی چپ و مترقی».درمورد چگونگی و میکانیزم آن به نوشته ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶ ترسایی نگارنده زیر عنوان:« چپ بر روی امواج رای توده به قدرت بر می گردد.» مراجعه شود

 من باور کامل دارم که سیاستمداران افغانستان، عناصر مترقی و میهن پرست صلاحیت و فهم ساختار و تشکیل « شورای احزاب سیاسی چپ و مترقی » را دارند، اما بی جا نخواهد بود اگر چند کلمه در این مورد به عرض برسانم.

« شورای سیاسی احزاب چپ و مترقی » متشکل از تمام احزاب سیاسی صلح خواه، ترقی پسند، چپ و دموکرات افغنستان است است، که به مثابه یک نیروی یگانه و متشکل بسیج کننده تمام مردم افغانستان دریک « جبهه ملی » به خاطر پایان جنگ و اسقرار صلح، ترقی، دموکراسی و امنیت دایمی در افغانستان عمل می نماید، سازماندهی این شورا بدون شرکت فعال و همکاری مستقیم جزایر جدا شده از « حزب وطن»  غیر ممکن است، بر شالوده این باور تشکیل « شورا سیاسی احزاب » تنها و تنها در صورت اتخاد و همکاری همه جانبه نیروهای مترقی و میهن پرست امکان پذیر است. زمان و شرایط سیاسی برای تمام احزاب چپ بیدار باش و هوشیارباش می دهد که خود را برای مکلفیت و رسالت مقدس خویش نجات وطن و مقابله با دسایس و توطیه ها تجهیز کنید.

شرایط نوین در جهان به نفع وطن پرستان و نابودی تروریزم و بنیاد گرایی است، اما از آنجایی که ارتجاع و بنیاد گرایی«  سخت جان » اند و توطیه گر.تا به فرارسیدن انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان که پیروزی حتمی از نیروهای مترقی و چپ است کدام تدابیر را در نظر گرفت:

- در صورت تشدید حملات تروریستی.

- درصورت فرار سران دولتی افغانستان و به وجود آمدن خلا قدرت.

 - در صورت وقوع حملات احتمالی بالای قوای خارجی و یا اتباع خارجی در افغانستان، این توطیه امکان دارد، زیرا دشمنان دولت جدید امریکا می خواهند وانمود کنند که سیاست خارجی دولت جدید علمی و عملی نبوده و آنرا بدنام نمایند، که آغاز «گدو ودی» ها را از توطیه علیه ستر جنرال عبدالرشید دوستم شروع نموده اند.

- در صورت تسلیمی و فروختن قدرت سیاسی به تروریستان و وهابیت.

  در وقوع تمام این حوادث شورای احزاب سیاسی و نیروهای چپ و مترقی، باید آماده گی کامل مبارزه با این شرایط ناگوار و ناآگاهانی را داشته باشند، تا یک بار دیگر مردم افغانستان چپاول نشده و توده های بی گناه و بی دفاع به خاک وخون کشیده نشود. اما چطور؟

نیروهای که امکانات بیشتر مادی و معنوی را داشته و درخور توانایی نبرد را جهت جلوگیری از این وقایع و حوادث ناگوار و ناآگاهانی و دفاع از وطن و مردم را دارند ، امکانات سترجنرال عبدالرشید دوستم معاون اول رییس جمهور و توانایی های شخصیت با اعتبار سیاسی و مذهبی افغانستان جناب سید منصور نادری است، همچنان متحدین دوران حاکمیت دموکراتیک (حزب وطن) و اعضای سابق حزب وطن می توانند نقش برازنده ای را در امر صلح و ثبات در کشور و دفاع از میهن و مردم داشته و به خاطر ساختن و سازماندهی « شورای احزاب سیاسی چپ و مترقی»  و « جبهه ملی »  به هدف اشتراک فعال در انتخابات ریاست جمهوری آینده و پیروزی مردم افغانستان  سهمگیری، کار و پیکار آنان دارای اهمیت بزرگ سیاسی می باشد.

گفتن این نکته ضروری است که: سرنوشت افغانستان و مردم آن مصرانه و پیگیرانه می خواهد که بی درنگ اختلافات فرعی را کنار بگذارید و به مبرم ترین و فوری ترین خواست جامعه و مردم ما پاسخ داده و تلاش نمایید، (بعد از نجات وطن تصفیه گله و گذاری ها)،  این عمل شجاعانه و میهن پرستانه نه انقلاب است و نه کودتاه، این حق مسلم و قانونی مردم افغانستان است تا در حالات بحران سیاسی عمومی و بحران امنیتی تدابیر جهت نجات افغانستان اتخاذ نموده و بسوی تامین صلح و امنیت و عدالت اجتماعی حرکت نمایند.

 به این ترتیب، تشکیل«  شورای احزاب سیاسی چپ و مترقی» و به دنبال آن اساسگذاری« جبهه ملی» متشکل از تمام نیروهای خواستار صلح، امنیت و ترقی افغانستان در داخل و خارج کشور وظیفه تاریخی تمام میهن پرستان راستین، شجاع و فداکار است که هرچه زود تر تلاش، سعی و کوشش خود را در این راه پر افتخار بخاطر نجات وطن و مردم آن بکار اندازند.

سوال آخر که خواننده گان گرامی به آن می اندیشند این است که از کجا شروع کرد و کدام شخصیت و کدام حزب رشته ابتکار را بدست بگیرد؟

هرکی پا کج می گذارد  خون دل ما می خوریم

شیـشـه  نـامــوس عـالــم در بـغــل داریــم  مـا

از آنجایی که تثبیت، تحکیم، پیاده نمودن و عملی ساختن این طرح در شرایط حساس و بغرنجی ملی و بین المللی و موقعیت فعلی افغانستان کار آسان و ساده نیست، به این سبب دو شخصیت سیاسی و شناخته شده ملی را پیشنهاد می نمایم در داخل افغانستان شخصیت شجاع،مدبر، سیاستمداربی بدیل که در زنده گی سیاسی خویش همیشه شکوهمندانه درخشیده است، عضوبیروی سیاسی« حزب وطن - منظورحزب دوران حاکمیت دموکراتیک است»  محترم ظهور رزمجو  و در خارج از افغانستان شخصیت با اعتبار سیاسی، با تدبیر و دانشمند عضوکمیته مرکزی « حزب وطن» - منظور حزب دوران حاکمیت دموکراتیک است ـ  محترم دوکتور حبیب منگل.

امید است که ظهور رزمجو گرانقدر و دوکتورحبیب منگل گرامی نگارنده را ببخشند، زیرا نظر آنان را در مورد این پیشنهاد قبلا خواستار نشده ام. و برای این که وطن پرستان سرگردان رهبری جهت سازمان دادن و رهبری « شورای احزاب سیاسی چپ و مترقی »  نشوند و هرچه زود تر در این راه گام برداشته شود این پیشنهاد را اریه کردم.

درگریبان غوطه خوردم رستم از آشوب دهر

کشـتی ام مـی بـرد طـوفان لـنگـرم آمـد بـیـاد.

به توفیق و یاری جهاندار جان آفرین

برای معلومات بیشتر در مورد به نوشته نگارنده لطفا مراجعه نمایید که به تاریخ ۲ ماه سپتامبر۲۰۱۶ تحت عنوان« پیروزی ترامپ و آینده افغانستان » نگاشته ام.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۱۷ـ ۲۹۰۱

          

 

  

 

 

به نظر من نظام مختلط گزینه مناسب است!

( مساله  نظام سیاسی)

 

ډاکترحبیب منګل


در این اواخر بحث نظام و تعدیل نظام سیاسی درحلقات سیاسی کشور مجددا بالا گرفته است . برخی از این حلقات به این نظر اند که نظام کنونی ریاستی به (  نظام پارلمانی ) تعدیل شود،  وعده ایی هم خواهان حفظ نظام کنونی ریاستی اند ،  وبرخی خواستارایجاد نظام ریاستی - صدراتی ( ریس جمهور + صدراعظم ) درنظام کنونی ریاستی هستند ؛ و اما عده دیگری ( نظام مختلط ریاستی - پارلمانی) را برای کشور مناسب می دانند. قبل ازاینکه دراین موضوع ومساله نظر خود را ابراز نمایم ؛ برچیستی و ویژه گی نظام های سیاسی ویا حکومتی متذکره مکث می نمایم :


نظام ریاستی :
کشور ما بر اساس قانون اساسی خویش نظام ریاستی را برگزیده است که نتیجه تفکیک کامل قواست. در این نظام رییس ‌جمهور که با رای مردم انتخاب می ‌شود ؛ ریاست قوه مجریه و ریاست کشور را بر عهده دارد و از قدرت قابل توجهی در رهبری هر سه قوه دولت برخوردار می باشد . اعضای کابینه را تعین؛ و برای تایید و یا رد به پارلمان ( قوه مقننه ) معرفی می نمایند. و  ولسی جرگه حق رد؛ استیضاح وسلب اعتماد کابینه دارا می باشد ومجلس حق انتخاب رهبری ستره محکمه کشور را نیز بر عهده دارد و از صلاحیت پشنهاد درمورد محاکمه ی جمهور نیز برخوردار می باشد ؛ دراین نظام حکومتی قوه قضا نیز از استقلال کامل برخوردار است .


نظام پارلمانی:
نظام پارلمانی یا مجلس‌ محوری نوعی نظام حکومتی است که از تفکیک نسبی قوا ایجاد می ‌شود . در نظام پارلمانی ، قوه مجریه از دل قوه مقننه می برآید و لذا قوه مقننه برقوه مجریه بر تری حقوقی و قانونی دارد  و همانگونه که آن را به وجود می آورد، منحل هم کرده می تواند . در این نظام ؛ رییس کشور ( پادشاه یا رییس‌ جمهور ) و رییس قوه مجریه ( صدراعظم یا نخست وزیر ) دو شخص متفاوتند ؛ رییس کشور نقش مهمی را برعهده ندارد و قدرت اصلی در دست نخست ‌وزیر قرار دارد که از اکثریت پارلمانی ومعمولا ( اکثریت حزبی ) ازسوی رییس دولت موظف و توسط پارلمان انتخاب می‌ شود . دراین نظام قوه اجراییه و قوه مقننه درهمکاری با یکدیگر فعالیت می‌ کنند و از ابزارهایی برای تاثیرگذاری و نفوذ بر یکدیگر برخوردارند. کابینه حق پیشنهاد قانون به مجلس و شرکت در مذاکرات و مباحثات مجلس نماینده گان را دارند و پارلمان نیز حق سوال، استیضاح و دادن رای عدم اعتماد به کابینه را دارا می باشد  ودر مقابل رییس‌ دولت ( رییس جمهور ) نیز حق دارد پارلمان را منحل کند . دراین نظام قوه قضا از استقلال معین برخوردار است .بنآ در نظام پارلمانی تفکیک نسبی قوا حاکم است و قدرت مطلق را نه پارلمان به عنوان مرجع مشروعیت بخش و نه قوه ی اجراییه دارد .


نظام مختلط:
در نظام حکومتی مختلط (نیمه پارلمانی- نیمه ریاستی)، آمیزه ای از نظام های ریاستی و پارلمانی است. در اینگونه نظام ؛ رییس جمهور که عالی ترین مقام کشور است و درانتخابات مستقیم مردم برگزیده می شود ؛ دارای صلاحیت های گسترده نسبت به نخست وزیر برگزیده شده از سوی پارلمان می باشد .اما نخست وزیر که به پشنهاد رییس جمهور از میان اکثریت پارلمانی موظف وکسب رای اعتماد پارلمان انتخاب می شود نه فقط دربرابر پارلمان بلکه در برابر ریس حمهورنیز مسوول و پاسخ گو می باشد.
درنظام مختلط ؛ همکاری قوه مقننه و قوه اجراییه از الزمات اساسی می باشد ، قوه اجراییه ازحقوق مشارکت در امورقانونگذاری ؛ حضور در پارلمان و تدوین آیین نامه ها برخوردار است و درمقابل قوه مقننه نیز از حق نظارت کامل به مثابه تمثیل کننده بخشی ازحاکمیت ملی برقوه اجراییه ؛ استجواب ؛ استیضاح و عزل اعضای کابینه وساقط ساختن حکومت ؛ تصویب بودجه، حق نظارت، حق تحقیق و بررسی در امور اجرایی و حق مشارکت در امور اجراییه  برخوردار است.
هر چند که انتخا ب از میان سه نوع نظام ؛ بر مبنای ویژه گی های ومتناسب به سطح توسعه سیاسی و فرایند استفرار دموکراسی صورت می گیرد وبه طور کل هیچ یکی از این نظام های حکومتی ناکار آمد گفته شده نمی تواند و کارآمدی ونا کار آرایی آن به سرشت قدرت و حاکمیت ومجریان نطام منوط ومشروط است .
و به نظر من گزینه مناسب برای کشور ما « نظام مختلط ریاستی - پارلمانی » می باشد.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۹۰۱