نقش جنرال پاکستانی در طرح نظامی منطقه ای عربستان سعودی
ناصر جانجوا، مشاور امنیت ملی پاکستان می گوید :
انتصاب لوی درستیز پیشین ارتش به فرماندهی ارتش اسلامی فرصتی گران بها برای کشور پدید می آورد تا برای « امت مسلمان » فعالیت کند.
جنرال رحیل شریف، لوی درستیز پیشین ارتش پاکستان، برای یافتن شغل بعدی مجبور نشد وقت زیادی بگذارد. دولت عربستان سعودی او را به فرماندهی به اصطلاح « ارتش اسلامی»ای که از مدتی پیش در حال شکل گیری بوده است، برگزید. این ارتش اسلامی پیشنهادی، در ظاهر گویا اتحادی ضد تروریزم با شرکت ۳۹ کشور سنی مذهب است که بودجه اصلی آن را پادشاهی عربستان سعودی و کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج تامین می کنند. مرکز فرماندهی این اتحاد نظامی درشهر ریاض، پایتخت عربستان سعودی، خواهد بود.
عربستان سعودی طرح تشکیل این ارتش را در دسامبر سال ۲۰۱۵ ترسایی دو سال پیش و پس از آغاز جنگ فرسایشی بر ضد کشور هم جوارش، یمن، اعلام کرد. هدف تعیین شده در تشکیل این ارتش اسلامی که رسانه های منطقه آن را « ناتوی مسلمانان » نامیدهاند؛ گویا جنگ بر ضد افراط گرایی و تروریزم در منطقه خاورمیانه و شاخ افریقا است. درحال حاضر، ایتلافی از این ارتش ( با ارتش های دیگر)، به رهبری عربستان، سرگرم جنگ فرقه ای در یمن است.
بین کشورهایی که در این اتحاد عضویت دارند، از مصر، ترکیه و پاکستان ، که همه گی نیرویهای نظامیای قدرتمند دارند، میتوان نام برد. حتا کشور نیجریه که نظام سیاسی آن جمهوریای سکولار یا دولت غیردینی با جمعیتی مسلمان و مسیحی همسنگ دارد، حمایت اش را از این اتحاد اعلام کرده است. محمدو بوهاری، رییسجمهور این کشور، دو سال پیش در دیداری رسمی از عربستان سعودی حمایت از این اتحاد را اعلام کرد. این تصمیم بدون رایزنی با نهادهای قانون گذاری کشور یا حتا همکاران رییس جمهور در هیات دولت گرفته شد و مردم را غافل گیر کرد. او در توجیه این تصمیم گفت: « ما بخشی از این اتحاد هستیم، زیرا در نیجریه تروریستهایی داریم که ادعا می کنند اسلامی هستند. از این جهت، اگر برای جنگ با تروریزم ایتلافی اسلامی وجود دارد نیجریه بخشی از آن خواهد بود زیرا ما خود قربانی تروریزم اسلامی هستیم.» از آن موقع تا اکنون، دولت نیجریه به سبب درگیری با گروه تروریستی « بوکو حرام » و پا گرفتن جنبش جدایی طلبان در جنوب کشور که خواهان تشکیل کشوری مسیحی اند، در رابطه با این تصمیم درواقع اقدامی عملی درپیش نگرفته است.
در حقیقت برخی از دولتها، هنگامی که عربستان نام کشورشان را در فهرست نخستین این مشارکت نظامی آشکار کرد، شگفت زده شدند. پاکستان، باوجود اینکه عربستان اعلام کرده بود که این کشور بخشی از ایتلاف به رهبری عربستان در جنگ علیه یک کشور مسلمان همدست است، از گسیل نیرو به یمن سرپیچی کرد. چنین می نماید که دولت نوازشریف در آن زمان تصمیم خردمندانه ای گرفت. با نگاهی به گذشته و باتوجه به این واقعیت که هنوز نشانه ایی از پایان جنگ در یمن دیده نمی شود، و این درگیری نابرابر به بزرگ ترین بحران انسانی حتا بزرگ تر از بحرانی که دامن گیر سوریه شده انجامیده است، چنین تصمیمی حرکتی تردستانه و دلاورانه شمرده می شود. با این حال، پاکستان در حدود یک هزار سرباز پیاده نظام برای آموزش سربازان سعودی به منطقه ایی در عربستان نزدیک به مرز یمن، فرستاده است. ارتش پاکستان از مدت ها پیش در حفظ کارایی امنیت داخلی و ورزیده گی نیروهای نظامی عربستان و بحرین در مقام وردست آنها بوده است.
پارلمان پاکستان در سال ۲۰۱۵ ترسایی به اتفاق آرا تصمیم گرفت تا به کارزار نظامی به رهبری عربستان در یمن نپیوندد. انور قارقاش، وزیر امور خارجه امارت متحده عربی، به طور آشکار از این تصمیم پاکستان در آن زمان انتقاد کرد و گفت، با وجود کمک های اقتصادی کشورهای خلیج در زمینه های گوناگون به پاکستان، پاکستان از عمل متقابل در برابر درخواست کمک نظامی به این کشورها کوتاهی کرده است. پیآیند اظهارنظر وزیر امور خارجه امارات * کدورتی گذرا میان ابوظبی و اسلامآباد بود . از کشورهایی که از برخورد سیاسی بین دو کشور فرصت طلبانه بهره برداری کرد هند بود. امارات متحده عربی مناسبات خود با هند را بهسازی و تعهد کرده است که میلیاردها دلار در طرح های مالی و زیربنایی در این کشور سرمایه گذاری کند. شیخ محمد ابن زاید آل نهیان، امیر و حاکم امارات متحده عربی، مهمان اصلی امسال در جشن روز جمهوری در دهلی نو بود. عربستان سعودی نیز پس از پاسخ منفی پاکستان به تقاضای آن برای گسیل پیاده نظام به یمن، مناسبات خود با هند را تقویت کرده است.
از بیانیه دولت پاکستان درباره پذیرفتن مقام فرماندهی ارتش اسلامی از سوی رحیل شریف پس از بازنشسته گی از ارتش، چنین برمی آید که رحیل شریف این تصمیم را بدون در میان گذاشتن با دولت گرفته است. اما حالا دولت پاکستان می گوید اجازه پذیرش این مقام را پس از اینکه پادشاه عربستان به طور شخصی این تقاضا را کرد به رحیل شریف داده است. طبق قانون در پاکستان، فرماندهان ارشد ارتش پاکستان تا دو سال پس از بازنشسته گی از پذیرفتن ماموریتی خارج از کشور منع شدهاند، ولی دولت پاکستان در مورد این فرمانده بازنشسته ارشد ارتش استثنا قایل شده است.
رهبران غیرنظامی پاکستان با وجود پیوندهای نزدیک با خاندان سعودی از این امر به خوبی آگاه بودند که درگیرشدن غیرضروری در کشمکش های جدایی طلبانه در یمن در درازمدت می تواند زیان بخش باشد. امروز در خود پاکستان این تقسیم بندیهای جدایی طلبانه روز به روز گسترده تر می شوند. وانگهی پاکستان مرزی طولانی با ایران دارد که اکثریت جمعیت اش شیعه اند. اکنون حاکمیت عربستان و متحدان محافظه کارش، جمهوری اسلامی ایران را به چشم دشمن می بینند. این می تواند دلیلی باشد که چرا کشورعمان تنها کشوری در خلیج است که همراه دو کشور دیگر( عراق و سوریه ) هنوز به این ارتش اسلامی پیشنهاد شده از سوی عربستان، نپیوسته است. در گردهمایی سران « اتحادیه عرب » در اردن که به تازه گی برگزار شد، قطعنامه ایی در آن تصویب شد که دخالت خارجی در کشورهای منطقه را محکوم می کند. البته اشاره آن ها نه به ایالات متحده یا قدرتهای اروپایی؛ بلکه به جمهوری اسلامی ایران است بی اینکه نامی از آن برده شود. بهرام قاسمی، سخن گوی وزارت خارجه ایران، در واکنش به این قطعنامه اتحادیه عرب، گفت: « با وجود تجربه های گذشته، گروه بندی مذکور به رهبری عربستان سعودی به جای توجه به گرههای اصلی در منطقه و دنیای اسلام به تشخیص نادرست میان دوستان و دشمنان منجر میگردد.»
چراغ سبز نشان دادن دولت پاکستان به رحیل شریف برای گرفتن رتبه تازهاش( پس از اعلام رسمی آن در مجلس در هفته گذشته ) به دامن زدن انتقادهایی گسترده در سراسر کشور انجامید. سودهای سیاسی و اقتصادی حاصل برای هند در پی برقراری مناسبات نزدیک تر با عربستان و امارات متحده عربی، می توانند مهم ترین عامل در تصمیم دولت پاکستان در رابطه با رتبه تازه رحیل شریف باشند. تصمیم دولت پاکستان با وجود رای یکپارچه پارلمان برای نفرستادن نیرو به یمن انجام گرفت. پارلمان این کشور همچنین قطعنامه دیگری تصویب کرد که در آن از دولت می خواهد تا پاکستان در کشمکشهای یمن « باید بی طرفی خود را حفظ کند.»
خواجه عاصف، وزیر دفاع پاکستان، گفت که تصمیم اجرایی شدن این مقام رحیل شریف یک « تصمیم اداری» بود و مدعی شد که هیچ پیوندی با درگیری در یمن ندارد. دگروال بازنشسته ناصر جانجوا، مشاور امنیت ملی پاکستان، که با دم ودستگاههای نظامی رابطه ایی تنگاتنگ دارد، تصمیم دولت را موجه نشان داد. او گفت انتصاب لوی درستیز پیشین ارتش به فرماندهی ارتش اسلامی فرصتی گران بها برای کشور پدید می آورد که برای « امت مسلمان » فعالیت کند. او این ادعا را مردود دانست که، چنین تصمیمی ایران را برآشفته خواهد ساخت. ایتلاف نیروهای اسلامی با مسئولیت رحیل شریف، چشمپوشیِ اسلامآباد از تقاضای گسیل نیروی نظامی پاکستان به جنگ های به راه انداخته شده از سوی عربستان در کشورهای همتای مسلمان را ممکن است دشوارکند.
مخالفان گفته اند که هیچ تصمیمی نمی تواند بدون رضایت پارلمان گرفته شود. « حزب جنبش برای عدالت »، به رهبری عمران خان، همراه با حزب عمده اپوزیسیون یعنی « حزب مردم پاکستان »، مخالفت پرسروصدایشان را با چنین حرکتی نشان داده اند.
ایران که این پیش قدمی عربستان سعودی را به طور مسلم به زیان خود می بیند، به شدت و بی پرده آن را موردانتقاد قرار داده است. تصمیم گماشتن رحیل شریف به رهبری گروه بندی نظامی ای به سرکرده گی عربستان پیش از به آگاهی رساندن رسمی آن، از سوی دولت پاکستان به اطلاع ایران رسانده شده بود. نوازشریف، نخست وزیر پاکستان،سرتاج عزیز، مشاور خود در امور خارجی، را در ماه فبروری ، راهی تهران کرد تا دولت روحانی را از تصمیم دولت اش مطلع کند. در همین حال، رحیل شریف ادعا می کند که او تنها فردی خواهد بود که در مقام فرمانده کل این ایتلاف نظامی تصمیم گیریهای نهایی را انجام خواهد داد. او گفته است کوشش خواهد کرد جمهوری اسلامی ایران را نیز به پیوستن به این گروه وادارد. او اصرار دارد هدف این پیمان نظامی را نبرد با تروریزم نشان دهد. علاالدین بروجردی، رییس کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی پارلمان ایران، که در ماه جنوری ۲۰۱۷ برای دیداری به پاکستان رفته بود به رسانه های پاکستانی گفته بود هدفِ پیمان نظامی به سرکرده گی عربستان سعودی « تنها برای کشتن مردم بی گناه » در یمن است و « بنابراین کسی مایل نیست بخشی از این ایتلاف باشد.» مهدی هنردوست، سفیر ایران در پاکستان، هشدار داد که چنین رویدادهایی برای مناسبات دوجانبه ایران و پاکستان مشکل ساز خواهد شد. رهبران جامعه شیعیان پاکستان هم این تصمیم را مورد انتقاد قرار دادهاند.
فواد چاودری، سخن گوی « حزب جنبش برای عدالت » (تی پی آی)، گفت نماینده گان این حزب مساله انتصاب نهانی رحیل شریف را در پارلمان پیش خواهند کشید. این سخن گو در ادامه گفت، اتحاد نظامی به سرکرده گی عربستان سعودی برای مقابله با ایران است و جدایی های موجود بین جامعه های سنی و شیعه در پاکستان را بیش تر خواهد کرد. او خطاب به دولت یادآوری کرد که، پاکستان تعهد کرده است در درگیریهای غرب آسیا ( که نه تنها پای ملت های مسلمان منطقه بلکه قدرتهایی بزرگ مانند ایالات متحده امریکا و روسیه را نیز به میان کشیده است) بی طرف باقی بماند. فرهاتوالله بابار، دبیرکل حزب مردم پاکستان، گفت دولت پیش از تصمیم باید مجلس را آگاه می ساخت. به هرحال، دولت نوازشریف هنوز ادعا می کند که تغییری در سیاست جاری دولت انجام نگرفته است و نیروهای نظامی پاکستان در هیچ شرایطی به کشورهای مسلمان دیگر گسیل نخواهند شد. /« پیپل دموکراسی »
* امارات متحده عربی، اتحادی از هفت شیخ نشین کوچک به نام های ابوظبی، دُبی، شارجه، عَجمان، فُجِیره، رأسالخِیمه، اُمالقوین است. درعینحال ابوظبی ، یکی از این شیخ نشینها، پایتخت امارات نیز است.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۰۳۰۷
جنگ شمشیر عربی و دشمنی برادران
زارعی قنواتی
شروط ١٣ گانه عربستان و سه کشور عربی متحد خود ( امارات متحده عربی، بحرین و مصر) که جمعه به قطر ابلاغ شد، با افشای فوری آن از سوی دوحه و عکس العمل های متعاقب آن نشان می دهد بحران موجود در مسیر تشدید تنش حرکت می کند. ماهیت و شکل این شروط که محور عربی به رهبری ریاض آن را از طریق کویت بهعنوان میانجی به طرف قطری ابلاغ کرده است، در واقع « نقشه راه » آشتی و مصالحه نبوده و بیش تر به یک معاهده تسلیم بدون قید وشرط شبیه است که پذیرفتن آن از سوی قطر این کشور را در حد یک مستعمره پایین می کشد و در صورت عدم پذیرش نیز باید در انتظار تعمیق بحران بود.
به لحاظ جایگاه ژیوپلیتیک قطر و امکان مانور برای یافتن متحد در منطقه و سطوح بین المللی، به نظر می رسد دوحه گزینه دوم را انتخاب می کند و زیر بار این شروط نخواهد رفت. همین که از طرف رهبران قطر بلافاصله این شروط محرمانه به صورت کامل به رسانه ها درز داده می شود، به خوبی نشان دهنده موضع این کشور است، تا جایی که امارات به عنوان یکی از اصلی ترین هم پیمانان عربستان از قول انور قرقوش، وزیر مشاور در امور سیاست خارجی امارات، ضمن توصیف قطر بهعنوان « اسب تروای خلیج »، به صراحت ناخرسندی خود را نشان داده و می گوید: « افشای فهرست درخواستها، با هدف ناکام کردن روند میانجیگریهاست و این رفتارهای کودکانه از قطر بعید نبود». بدون تردید چنانچه قطر در روزهای اخیر پالسهای مثبت حمایت از ترکیه، ایران و کشورهای اروپایی و تا حدودی روسیه را دریافت نمی کرد، امکان تن دادن به این شروط تحمیلی را داشت ولی با توجه به تحولاتی که در منطقه می گذرد رهبران دوحه در صورت عدم تعدیل شروط همسایه گان عرب خود دست به مقاومت خواهند زد. هم اکنون به دلیل تحولات شتابنده که در سطح منطقه و اوضاع داخلی کشورهای عربی و به ویژه عربستان می گذرد (برکناری شاهزاده محمد بن نایف و تعیین ولیعهدی محمد بن سلمان) بهعنوان یک شاهزاده تندرو و به شدت مخالف ایران و قطر، تقریبا راه برای هرگونه مصالحه مرضیالطرفین بین دو طرف بسته شده است. این شروط ١٣گانه که از تغییر اساسی در مناسبات با تهران، نوعی طلاق توافقی با ترکیه، پایان دادن به قدرت نرم قطر با تعطیلی شبکه تلویزیونی الجزیره و رسانه های زیرمجموعه آن، خروج این کشور از همه حوزههای نفوذ خود در منطقه، پرداخت غرامت کلان، گزارش دهی ماهانه درباره شروط تعیین شده در سال اول و فصلی در سال دوم طی ١٠ سال، قطع ارتباط با گروههای تروریستی و مخالفان کشورهای ایتلاف عربی و اخراج همه کسانی که به هر دلیلی ایتلاف چهارگانه با فرض دشمنی تعیین کرده است، یک معاهده برای تسلیم خواهد بود که قطر را برای همیشه از معادلات منطقه به حاشیه می راند.
عکسالعمل رهبران قطر به این شروط ١٣گانه به ویژه در زمینه افشای فوری این اولتیماتوم نشان می دهد که دوحه تصمیم خود را برای تسلیم نشدن در برابر رقبای عرب خود گرفته است. اختلاف دیدگاه درباره تنش بین ریاض ـ دوحه در ساختار سیاسی امریکا در دوگانه کاخ سفید ـ وزارت امور خارجه این کشور نیز تا حدودی در فضای سیاسی قطر نشانه عدم قاطعیت واشنگتن در حمایت از عربستان فرض شده است. موضع گیری ترکیه درخصوص تاکید بر حمایت و عدم بستن پایگاه نظامی خود در قطر ( یکی از شروط ایتلاف به رهبری ریاض) با توجه به مجوز پارلمان این کشور برای اعزام حدود سه هزار نیروی جدید ترک به این پایگاه، نیز به لحاظ جایگاه ژئوپلیتیک انقره و نفوذ آن در بین طیفی از کشورهای اسلامی و همچنین حمایت تلویحی ایران با کمک های اساسی برای رفع محاصره اقتصادی، نوعی از موازنه قدرت در منطقه را ایجاد کرده است که به رهبران دوحه توان مقاومت را میدهد.
دیدار وزیر خارجه قطر در هفته گذشته با سرگی لاوروف و نامه محرمانه امیر قطر به ولادیمیر پوتین ، رهبر روسیه، بدون تردید درباره بسط مناسبات و همچنین همکاری در بحران سوریه بوده است که می تواند حمایت روسیه را در شرایط کنونی جلب کند. رهبران قطر با توجه به نفوذی که در بین بخش عمده از مخالفان سوری دارند در صورت توافق با روسیه درباره همکاری در بحران سوریه برگ برنده دارند که می تواند بسیاری از معادلات کنونی در منطقه را به نفع قطر دگرگون کند. قطری ها قبلا هم در معامله با تهران نشان دادهاند که توان عملیاتی کردن پروژه خود در جهت همکاری حول حل وفصل بحران سوریه در چارچوب سیاست تنشزدایی روسیه را دارند. مذاکرات پیدا و پنهان عربستان با اسراییل برای منزوی کردن قطر بدون تردید موضوعی نیست که از چشم افکار عمومی عربی نادیده گرفته شود و به همین دلیل ریاض در صورت تشدید منازعه قادر به کسب همراهی تودههای عرب نخواهد بود. بندهایی از شروط ١٣گانه ایتلاف به رهبری عربستان که درخصوص پایان بخشیدن به حمایت از گروه های تروریستی آمده است، یک موقعیت دوگانه و ژلاتینی دارد که طرف مقابل نیز به دلیل نقش الترناتیف عربستان در حمایت از تروریسم بنیاد گرای اسلامی می تواند قاعده معکوس و معلوم (شرط قطع رابطه عربستان با گروه های تروریست و سلفی) را در مقابل آن قرار داده و در صورت توافق با محور روسیه، ایران و ترکیه با خروج از این چرخه، تمام تمرکز جهانی را بر نقش ریاض در این موضوع معطوف کند.
با اعلان شروط سخت ١٣گانه عربستان و متحدان عرب خود در مقابل قطر و موضع گیری « سلبی » دوحه با این پیشنهاد، به نظر می رسد وضعیت به سمت بن بست در روابط دیپلوماتیک بین دو طرف پیش می رود. قطر بدون جلب حمایت روسیه، ترکیه و ایران و همچنین تا حدودی کشورهای اروپایی قادر به مقاومت در مقابل همسایه گان رقیب خود نخواهد بود و این بهترین فرصت برای محور نزدیک به دمشق است تا با جلب همکاری قطر برای حل وفصل بحران سوریه سناریوی ترامپ ـ ملک سلمان را برای تشدید منازعات منطقه به شکست بکشانند. از آنجا که هم اکنون دونالد ترامپ به خاطر موقعیت متزلزل خود در واشنگتن دست بازی برای تقابل با قطر به عنوان کشوری که بزرگ ترین پایگاه نظامی امریکا در آنجا مستقر است را ندارد و وزارت امور خارجه و دفاع این کشور سعی می کنند بی طرفی خود را در این منازعه اعمال کنند، رهبران دوحه قدرت مانور مناسب برای مقاومت در مقابل محور رقیب را خواهند داشت. در صورت تشدید منازعات بین عربستان و قطر با توجه به اهداف متفاوت و بعضا متناقض کشورهای اسلامی در قبال این موضوع یک افتراق و گسست تاریخی هم می تواند در شورای همکاری کشورهای اسلامی ایجاد شده و قدرت یارگیری سنتی ریاض در این مجموعه به شدت با چالش روبه رو شود. روزهای آینده برای منطقه خاورمیانه و حوزه خلیج بسیار تعیینکننده است و نتیجه کشاکش دیپلوماتیک عربستان و قطر تا حدود زیادی معادلات و مناسبات ژیوپلیتیک این حوزه مهم را تعیین می کند.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۷۰۶
د ځوانانو د بي روزکارۍ عوامل
نصير احمد څپاند
په گران هېواد کې دموجودو ستونزو تر څنگ ، يوه هم د ځوانانو د وزگارتيا ستونزه ده چې له تيرو څو کلونو زموږ ځوانان ورسره مخامخ دي . دا ستونزه ورځ تر بلي زياتيږي او د نړيوال بانک د تازه رپوټ پر اساس ، په هېواد کې د ۱۶ ميليونه خلکو په شاوخوا کې د کار ځواک شته چې له دي جملي يوازي ۳ ميليونه افغانان روزگار لري او پاته ۱۳ ميليونه هېوادوال يا کوچني او يا هم هيڅ ډول دندي او روزگار نه لري . د کار نړيوال سازمان يا ILO وايي چې گڼ مسلکي ځوانان يا نيمه ورځ کارکوي او يا هم په غير مسلکې کارونو کولو اخته دي . رپوټ زياتوي چې په نړۍ کې د ۱۵ څخه تر ۲۴ کلنو پوري د ځوانانو د بي روزگارۍ کچه تر ۱۳ سلني پورته شوي . د داسي ځوانانو شمير په ټوله نړۍ کې تر ۷۵ ميليونو تنو پوري رسيږي چې کار نه لري . په ترتيب سره په منځنې خټيځ کې ۲۶،۵ سلنه او په شمالي افريقا کې ۲۷،۹ سلنه د ځوانانو د وزگار تيا کچه لوړه شوي ده . په اسپانيا کې د ۲۶ کلنو څخه په ټيټ عمر ځوانان سم نيمايي بيکاره دي
زموږ هېواد افغانستان کې د بي روزگارۍ عوامل زيات دي ، اما زه يي څو مهمو عواملو ته په لاندي توگه گوته نيسم
۱- افغان حکومت نه دی توانېدلی چې د ځوانانو له پاره د کار پيدا کولو يوه جامع استراتيژي او پلي کېدونکی پروگرام جوړ کړي
۲- په ادارو او کار ځايونو کې د پوهي ، مسلک او اړتيا پر بنياد نه ، بلکه د روابطو ، بډو ورکولو ، واسطي او نورو ناوړه لارو چارو پر بنسټ د دندو او حرفو ويشل چې ستر فساد يي زيږولی
۳ ـ د هغو پروژو او پلانونو نه بشپړول چې ځوانانو ته د کار پيدا کولو لامل گرځې . له دي کبله انکشافي بودجه نه مصرفيږي او په غير مستقيمو لارو د دولتي مافيايي کړيو جيبونو ته ځې.
دوزګارتیا اغیزی :
۱ ـ د سياسي او اقتصادي کړکيچونو زياتوالی چې د انساني قاچاقو د ليږد مافيا ته زمينه برابرويچې ډيرئ ځوانان له هېواد څخه تيښتي ته زړه ښه کړي او په بهر کې د افغان کډوالو د ستونزو لرونکو ټولنو سره يو ځاي شی
۲- ځوانان د دي پر ځاي چې د وزگارتيا د عواملو د مالومولو په لټه کې شي ، په نشو کولو او د مخدره موادو په استعمالولو اخته کيږي . د دي پر ځاي چې دا فعال ځواک د ټولني ستونزي حل کړي ، په خپله د ټولني پر اوږو بار پريوزي
۳ ـ بي روزگاره ځوانان د زياتو ستونزو د درلودلو له وجې زده کړو ، په تيره بيا لوړو زده کړو ته زړه نه ښه کوي ، د مالي ستونزو له وجې خپل مالي مهارتونه نشي زياتولی .
حل لاري څه دي
لمړی تر هر څه حکومت ته لازمه ده ، د ټولني د فعالي نيرو په توگه ځوانانو ته د کارموندلو موضوع د خپلو پلانونو اهمه موضوع وگرځوي . په خپله حکومت د دولتي سکټور په چوکاټ او د خصوصي سکټور د امکاناتو په رڼا کې ځوانانو ته د نوي پروژو د جوړولو په ترځ کې کارونه او روزگار برابر کړي .
د دي له پاره چې ځوانانو ته زيات کارونه ومندل شي ، د زده کړو تر څنگ ځوانانو ته د لنډمهاله حرفوي زده کړو لکه رنگمالي ، نجاري ، وايرنگ کاري او نور کورسونه جوړ کړي . دا ډول زده کړي له يوي خوا کسبونه د عنعنوي بڼي څخه راوباسي او په عصري توگه يو لړ خدمات خلکو ته وړاندي کيږي او له بلي خوا کسبگر ښه عايد په لاس راوړی د لنډمهاله کورسونو د اخستلو په لړ کې يو شمير ځوانان د خپلو مهارتونو د زياتولو په موخه عالي زده کړو ته مخه کوي او دا لامل په ټولنه کې د عالي زده کړيوالو شمير زياتوي چې د ټولني په فرهنگي کچه مثبته اغيزه کوي
د حکومت او غير حکومتي سازمانونو په واسطه ځوانانو ته کارموندنه او حرفوي زده کړه ورکونه د دي سبب کيږي چې ځوانان د علاقي وړ دندي پيدا کړي او بهر ته د بي گټي مهاجرت څخه ډډه وکړي . افغان ځوانان په افغانستان کې د بهر په پرتله هوسا کار کولی شي . د هغه پوهه او تجربه ښايي کفايت وکړي چې يوه مړۍ ډوډۍ د خپل کور له پاره ځوان ومومي ، اما په بهر کې د زده کړي او په عموم کې د فرهنگي کچې د لوړوالي له امله ډيرئ افغان ځوانان په شاقه کارونو اخته کيږي چې ډير ځله د هغه په روح او روان بده اغيزه کوي .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ / ۱۷ـ ۱۴۰۶
از زنده گی احزاب سیاسی اروپا :
احزاب سیاسی فرانسه سردرگمند
درجست و جوی دلیل ناکامی درانتخابات هفته گذشته
رهبری حزب کمونیست فرانسه، برای آسان تر کردن امور می توانست از نامزدان چپ بخواهد به این پرسش رای بدهند که آیا نامزدهای بالقوه حزب کمونیست فرانسه باید برنامه ملنشون را تأیید نمایند یا نه.
نامزدان ما حداقل می توانستند نظر صادقانه خود را به ما بدهند. به جای این، برخی از رهبران حزب که به نظر میرسد میخواهند به هر قیمت که شده کرسی های خود را نگه دارند، درگیر محاسبات پیچیدهای شدند. آن ها واقعاً متوجه نیستند که این دقیقاً می تواند باعث شود آن ها کرسی های خود را از دست بدهند.
به طورعینی، منطق ژان لوک ملنشون منطقی است که نتیجه بخش بوده است. نامزدی او نه بر فرد، بلکه بر دفاع از یک پلاتفورم سیاسی قرار دارد. اما « فرانسه تسلیم ناپذیر » واقعاً نمی تواند بدون سرخورده کردن رای دهنده گان، پلاتفرم خود را رها کند. نتیجتاً این نیز برای آن ها غیرممکن است که بدون از دست دادن اعتبار خود از نماینده گان بالقوهای استقبال نمایند که علیه قوانینی مانند گذار اکولوژیک یا دست برداشتن از نیروگاه های اتمی رای خواهند داد.
این منطقی است که پیش از نگاه کردن به برچسب یک کالا در مورد محتوای آن پرسیده شود. اگر کالا مخالف دست برداشتن از نیروگاه های اتمی است، باید چنین برچسبی داشته باشد. من حتا به این نمی پردازم که برخی ها در حزب کمونیست فرانسه چقدر در حمایت از ژان لوک ملنشون تردید داشتند.
اگر ما خواهان متحد شدن چپ هستیم، به نظر می رسد که این مشارکت فقط با تمرکز بر نظراتی که اکثریت مردم فرانسه به آن رأی دادند کار خواهد کرد.
این غیر واقع بینانه است که بخشی از حزب ، در حالی که مانند دیگر سیاستمداران فریب کار پیامک های پوچ به [نشریه فکاهی] « کانارد آنشنه » می فرستد انتظار داشته باشد ۵۰ درصد هواداران « فرانسه تسلیم ناپذیر » به آن رای بدهند.
مانند همیشه، شایسته بود اگر از نامزدان پرسیده می شد چه فکر می کنند. اما همان طور که انتظار می رفت، آنها دغدغه این سیاستمداران نیستند… و لذا با آن ها مشورت نشد.
بنا براین، رفقا، چیزی که ما واقعاً به آن نیاز داریم این است که به یک پلاتفرم سیاسی و به کسانی که در پارلمان از آن دفاع خواهند کرد، رای بدهیم. نگذاریم شبیه هواداران چکی ماکرون بشویم که به مواضع ناروشن رای دادند.
و یک نکته دیگر: بیایید زنده گی سیاسی مشترک با اپوزیسیون را به ماکرون تحمیل نماییم! / اومانیته
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۶۰۶
جنبش « دوازدهم جوزا » گامی هست بطرف حاکمیت مردم
داکتر آرین
در بیست پنج سال اخیرحاکمیت استبدادی مذهبی و فرمانروایی بیگانگان در میهن ما، این اولین موج عمومی خواسته های مردم بخاطر صلح، ثبات و ایجاد امنیت در کشور و علیه خودسری ها و یکه تازی های دولت اختناق و ترور « غیراسلامی افغانستان» می باشد، این جنبش بیانگر آن است که دیر یا زود مردمی خسته از دروغ و فریب یک حاکمیتی خود کامه و گندیده از فساد و جنایت، مجبور به قیام های مردمی تر و جنبش های سراسری تر و قاطعانه تر خواهند شد. این جنبش یک تکانه ای، از خلق به جان رسیده بود که در مقابل یک رژیم سفاک و مستبدی که در میان توده های مردم منزوی، مطرود و مورد تنفر می باشد و با بحران سیاسی، اجتماعی و رکود عمومی و فساد سراسری مواجه است، با تقاضا های قانونی و مشروع صورت گرفت.
اگر بصورت پیگیر به خواسته ها و عملی نمودن عدالت و تامین حقوق حقه مردم که بهبود زندگی و آوردن صلح و ثبات دایمی است، اقدامات جدی و اساسی انجام داده نشود، بدون تردید که جنبش در افغانستان سراسری شده جایگاه و پایگاه اش میان مردم گسترش می یابد، مردم از جنگ، انتحار و انفجار به ستوه آمده اند و همین نا امنی ها باعث آن شد که تا بعد از دونیم دهه خاموشی سیاسی موج جدیدی از مبارزات، مقاومت و قیام را بوجود آورد.
درس ها تاریخ و تجارب جنبش های توده ئی تاکید بر آن دارد - زمانی جنبش های عدالتخواهانه پیروز شده اند، که در مرکز و پیشاپیش آن احزاب ملی، مترقی و میهن پرست قرار داشته و پرچم عدالت خواهی آنان را به دوش کشیده اند، زیرا فقط آرزوهای مقدس، عدالت خواهی انفرادی و آمال والای انسانی به تنهایی برای رسیدن به خواسته ها و یا حفظ و ادامه جنبش به هیچ وجه کافی نبوده و پیروزی نهایی بعید می باشد، این به این خاطر است که مبارزات عدات خواهانه و ترقی خواهانه هیچ گاهی از رویارویی سرسختانه دشمنان عدالت و ترقی، از توطئه ها، تحریکات،خرابکاری ها، حملات وحشیانه و خونین، تخریبات داخلی و خارجی در امان نمانده و به هیچ وجه مصئون نبوده و نیست، به این سبب نگارنده پیشاهنگ بودن احزاب مترقی، خلقی و ملی و معتدل اسلامی را در پیشاپیش جنبش ها و خیزش های مردمی افغانستان ضروری می دانم تا بتوانند مبارزات را به شکل مسالمت آمیز، بدون خشونت و خردمندانه رهبری کنند، تا اینکه از عوامل استبداد، سرکوب، شکست، خشونت و بی نظمی، جنبش را نجات داده و از بروز توطئه های رنگارنگ مانند نفاق ملی، تفرقه های زبان و ملیت، منطقه و مذهب و نفوذ دشمن در داخل جنبش ممانعت بعمل آورند و این توانایی و هنر سیاسی تنها در صلاحیت و نبوع احزاب سیاسی ملی و مترقی، فراگیر منسجم و با نظم است. زیرا تنها آنان با حیله و نیرنگ های ارتجاع و استبداد و تروریزم آشنایی کامل و دیرینه دارند.
به این ترتیب مرحله دیگری برای آزمون احزاب سیاسی ترقی خواه و عدالت پسند، ملی و معتدل اسلامی به وجود آمده و زمانی تجربه و تیوری های اجتماعی و سیاسی اتحادها، وحدت ها و ائتلاف ها فرا رسیده است، تا به کارنامه های ننگین این دولت نفرت انگیز که تنها هنرش ایجاد تفرقه میان ملیت های به هم برادر و برابر افغانستان و آفرینش مرگ و بدبختی برای مردم آن است، با تشکیل "جبهه ملی" و یک اپوزیسیون قوی پایان بخشند.
افغانستان امروز در شرایط حساسی بسر می برد و فقط یک جنبش توده ایی و یک دولت مردمی که بدیل سیاسی و جای گزین دولت اسلامی افغانستان گردد، تنها راه خروج کشور را از این بحران عمومی تنضمین می نماید، در غیر آن "همین آش و همین کاسه" است و دشنه ای دشمنان مردم، آزادی، عدالت و دموکراسی بعد از این صد بار تیزتر خواهد شد و الی نابودی کامل افغانستان و مردم آن ادمه خواهد داشت، که در نتیجه این نظام بی ماهیت، بی کفایت و بی صلاحیت، پر از فساد و جنایت پا برجا می ماند، آنهم نه بخاطر اینکه این رژیم پشتوانه مردمی دارد و قدرتمند است، بلکه به جهت عدم عامل سیاسی قوی و ضعف نیروهای اپوزیسیون خواهد بود.
دولت قرون وسطایی و پر از فساد افغانستان نه تنها از صلح و امنیت، از جان و مال مردم نمی تواند دفاع و حفاظت کند، بلکه خواسته های عادلانه و تظاهرات صلح آمیز مردم را نیز به خون می کشد، دموکراسی و ارزش های انسانی را زیر پا و لگد مال کرده، جامعه را عقب کشانده و تمامی دستاوردهای یک سده مبارزات دموکراتیک و عدالتخوا هانه را نابود نموده و حق مسلم توده ها را از آنان گرفته و ثروت های ملی و بیت المال را به یغما برده است، به همین سبب میخواهد، با تقویه ایکسترمیزم و بنیاد گرایی و با سرکوب لجام گسیخته و وحشیانه و به رگبار کشیدن مردم و ایجاد فضای رعب و وحشت به حیات ننگین خود ادامه دهد، این حاکمیت نا همگون و نا همزاد که با شرایط جهان و تمدن قرن بیست و یکم و خواست های دموکراتیک، حقوق بشر و شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمان، نه تنها کوچکترین تطابق و تناسبی ندارد و پاسخگو نمی باشد، بلکه جهت تثبیت و حفظ قدرت خویش به تناوب به بحران افزوده و با مانور های خطرناک و ضد مردمی و ضد بشری خود می خواهد چند صباحی دیگر هم بر عمر "وحدت ملی" خود خوانده خویش بیافزاید.
به این ترتیب در چنین حالاتی که هیچ چشم انداز روشن دیگر دیده نمی شود، تاریخ و تجربه نهضت ها و جنبش های ملی و بین المللی روایت دیگری ندارد به جز اینکه:
۱ - سرنگونی دولت و قدرت سیاسی که، مردم خویش را به رگبار می گیرد و بخون می کشاند، از طریق انقلاب سیاسی.
۲ - تبدیل و تغیر قدرت سیاسی(دولت).
اما آیا سرنگونی یک دولت، تنها راه نجات یک کشور است؟ اگر نیست چه باید کرد؟ یک راه دیگری هم وجود دارد که می تواند از خشونت و خون ریزی های بیشتر در آینده جلو گیری نماید: باید دولت اسلامی افغانستان قدرت سیاسی را بطور مسالمت آمیز به "شورا" و یا "جبهه ملی" متشکل از احزاب چپ و راست معتدل، به توده های مردم و نمایندگان واقعی آنان واگذار نماید، نه به بنیادگرایی، زیرا در بیست و پنچ سال اخیر در نتیجه ای غلبه تفکر "راست افراطی" لبه تیز اندیشه های میهن پرستانه کند و روند پیشرفت جامعه حالت ایستا را بخود گرفت، فرهنگ به عقب کشانده شده، علم و دانش به شدت پامال گردیده و انسانیت به لجن کشانیده شد، تروریزم در کشور لانه کرده و هر کسی مدرسه و دوکان بنام خدا و دین و مذهب جهت فریب مردم بی گناه و بی دفاع افغانستان زده، که دین مقدس اسلام را نه تنها در افغانستان، بلکه در جهان هم بد نام ساختند.
هموطنان عزیز، نیروها و احزاب چپ و راست معتدل افغانستان!
پیش از اینکه ظلمت وحشت زا و خونین میهن تان را فرا بگیرد، برادر به جان برادر، سمت به جان سمت و ملیت به جان ملیت افتاده و درندگان تروریزم و ایکسترمیزم به جان همه ای تان، کشور پارچه، پارچه و تجزیه شده و خلق بی گناهی افغانستان قربانی، تفزقه، نفاق و تعلل شود و چهره های تیره و تاریک دژخیمان، سیمای میهن شما را آلوده و سیاه سازد، باید بطرف صبح روشن تر رفت، به مثابه مسولین "سیاسی" به پیشگاه تاریخ و خلق تان، باید وطن خویش را نجات دهید، یگانه راه نجات وطن تشکل احزاب سیاسی اپوزیسیون در یک "جبهه ملی" و متشکل ساختن مردم از هر دین و مذهبی که باشند و به هر ملیت و زبانی که تعلق بگیرند، بدور"جبهه ملی" است، بدون تشکیل جبهه در زیر پرچم مشترک توده های مردم برای رستاخیز ملی، جنبش به نحوی قاطع بیشتر از این مرحله گذر نخواهد کرد و نام یک "جنبش ناتمام" دیگر به تاریخ جنبش ها و نهضت های میهن ما افزوده خواهد شد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ / ۱۷ـ ۱۰۰۶