دیدگاه دیگران :

چرا تاجیکستان به صلح رسید، ولی جنگ در افغانستان ادامه‌ دارد؟

مخالفان دولت رسمی افغانستان بویژه در دوران درگیرها همیشه در پاکستان بودند، پایگاه‌ های امن داشته‌ اند، از پاکستان سربازگیری نموده‌اند، از پاکستان علیه دولت جنگ کرده‌اند و به جنگ ادامه‌ دادند. گذشته از آن، پاکستان در مرحله‌ هــای گوناگون در امور داخلی افغانستان مـداخـله می‌ نمایـد. زیر تاثیر عوامل گــوناگـون پاکستان عملاً به یک عامـل ادامه‌ جنگ در افغانستان مبدل شـده است.

 

قاسم شاه اسکندراف ، تحلیلگر مسایل افغانستان و آسیای میانه


امسال مردم تاجیکستان از بیستمین سالگرد امضای « سازشنامه استقرار صلح و رضایت ملی »  میان حکومت و اتحاد مخالفان تاجیک که به نام  «  روز وحدت ملی »  مسما گردیده، تجلیل نمودند. تاجیکان واقعاً توانستند در مهلت نسبتاً کوتاه  در جریان مذاکرات خود به توافق برسند و به جنگ داخلی پنج‌ ساله (۱۹۹۲-۱۹۹۷ترسایی )  خاتمه دهند که دستاوردهای بعدی جمهوری تاجیکستان و پیشرفت آن مدیون همین صلح و همین وحدت است.

بعضی از کارشناسان، صلح تاجیکان را یک پدیده بی ‌نظیر و یا کم‌ نظیر می‌ خوانند. در این نوشته می ‌خواهم به بعضی ویژه گی‌های اختلافات مسلّحانه در تاجیکستان  و افغانستان بپردازم که صلح را در تاجیکستان امکان‌پذیر ساخته ، اما با وجود تغییر نظام‌ ها در این ۴۰ سال اخیر در افغانستان هنوز از جنگ تا صلح فاصله زیادی به نظر می ‌رسد. تحلیل مقایسه‌ ای را می‌ توان در سه بعد داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی انجام داد.


بُعـد  داخـلی
شرایط تاجیکستان در ابتدای دهه ۹۰ ترسایی که در آن اختلافات به خشونت کشیده شد، با وضعیت افغانستان فرق می‌ کرد. در تاجیکستان گروه‌های مسلحِ درگیر اساساً جنبه محلی داشتند و فقط بعد از اجلاسیه ۱۶ شورای عالی ـ پارلمان ،  که رهبری مخالفان اسلامی به افغانستان رفت، اتحادی به نام اتحاد مخالفان تاجیک  شکل گرفت و تقریباً مخالفان یکدسته شدند که بعداً این یکدسته گی در عمل به روند مذاکرات مساعدت نمود.
در افغانستان چنین یکدسته گی در میان نیروهای مخالف دولت هیچ ‌گاه وجود نداشت. در جریان جنگ به مقابل نیروهای شوروی و حکومت تحت حمایت آن در کابل گروه‌های مختلف پراقتدار نظامی و سیاسی شکل گرفتند که همیشه در میان خود اختلاف داشتند و این اختلافات حتا بعد از به قدرت رسیدن مجاهدین به آنها امکان تأمین صلح و ثبات و تشکیل دولت متمرکز را نداد و جنگ داخلی به مرحله نو وارد گردید. طالبان هم که در مرحله اول یک دسته بودند، امروز به چند گروه تقسیم شده‌اند و گذشته از آن، بیش از ۲۰ گروه ستیزه‌ جو در این کشور فعالیت دارند که این امر بی ‌شبهه روند مذاکرات و صلح سازی را دشوار کرده است.
یکی از عامل‌های مهم ادامه‌ نزاع در افغانستان پیچیده گی بافتار اجتماعی، اختلاف‌های قومی، منطقه‌ ای، سمتی، زبانی وغیره است و به نظر می ‌رسد این کشور با یک بحران عمیق هویتی روبرو است. به تعبیری می ‌توان گفت که در افغانستان هیچ  قومی حتا نیم جمعیت کشور را تشکیل نمی ‌دهد و این کشور اصلاً کشور اقلیت‌ها است.
در افغانستان ظاهرا هدفمندانه نوعی از پدیده تاریخی و اجتماعی‌ توجیه شده که رکن بنیادی آن را اصول و ارزش‌های سنتی بیش تر یک قوم تعریف می ‌کند و به مقام دیگر قوم‌ ها به تعبیری کمتر توجه می‌ شود. این وضعیت در حالی است که در چندین ده‌ ساله اخیر سطح آگاهی و خودشناسی ملی این قوم‌ها خیلی بالا رفته و سیاست ‌های تبعیض ‌گرانه نمی‌ تواند باعث عکس‌العمل آنها نگردد.
در قیاس با افغانستان، در تاجیکستان چنین اختلاف‌های هویتی و فرهنگی و زبانی وجود نداشتند. مشکل اساسی تاجیکستان مشکل سیاسی، آمیخته با عامل‌های منطقه‌ گرایی و یا محل‌ گرایی بود، نه قومی و یا اِتنیکی.
عامل دیگری که می ‌توان گفت به صلح در تاجیکستان مساعدت نمود، این است که در فرصت نسبتاً کوتاه طرف‌ها با میانجی گری کشورهای ذیدخل و زیر چتر رهبری سازمان ملل متحد به مذاکرات آغاز نمودند. یعنی نگذاشتند که نزاع، به اصطلاح « کهنه » (مزمن) و اختلاف‌ها عمیق‌ تر شوند. پایگاه اجتماعی مخالفان اسلامی تاجیک و جغرافیای فعالیت آنها محدود بود که این واقعیت هم در مذاکرات صلح نقش مساعدت کننده‌ای ایفا نمود.
از سوی دیگر، تمایل رهبران اصلی دو طرف برای دیدار با یک دیگر از اهمیت زیادی برخوردار بود. امام علی رحمان و سید عبدالله  نوری در افغانستان و ایران ملاقات و بغل‌ کشی کردند و این ملاقات ها در عمل توانست یخ‌ ها را در روابط  دو طرف آب کند، بعضی عقده‌ها را بشکنند، اعتماد را به وجود بیاور د؛ و تلاش ها برای حل مشکلات را آسان ‌تر سازند.
در افغانستان اما نزاع بسیار "« کهنه »  شده است، مخالفت‌ها عمیق و فراگیر شده‌اند. تقریباً یک نسل افغان‌ها در شرایط جنگ تولد شده و به  وایه رسیده است (بزرگ شده‌ اند) و تا جایی به آن عادت کرده است.
از سوی دیگر در طول سال‌ های طولانی جنگ، هیچ زمینه ‌ای برای ملاقات رهبران طالبان  با رییسان جمهوری افغانستان مهیا نشده است، بین آنها هیچ اعتمادی وجود ندارد. این امر نمی ‌تواند به روند صلح سازی مشکل ایجاد نکند.

بُعـد منطقه ‌ای
هم  در ادامه‌ جنگ و هم در صلح نقش کشورهای منطقه، به خصوص کشورهایی که به آن جا مخالفان مسلّح پناه می‌ برند و از آن جا فعالیت‌ های مسلحانه خود را ادامه‌ می ‌دهند، خیلی مهم  و معین ‌کننده می ‌باشد.

مخالفین مسلّح تاجیک به افغانستان پناه بردند و پایگاه‌ها  ساخته، دولت تاجیکستان را چندین سال زیر فشار قرار دادند. اما چند عامل به اصطلاح « افغانی »  بود که زیر تاثیر آنها مخالفان به مذاکرات و نهایت به امضای سازشنامه با حکومت راضی شدند.
راهبران دولت اسلامی وقت افغانستان برهان‌الدین ربانی و احمد شاه مسعود صادقانه تلاش نمودند، تا راهبران نیروهای مخالف دولت را به مذاکرات با حکومت امام علی رحمان جلب نمایند. در حالی که رهبران مخالف حکومت تاجیکستان امید داشتند دولت اسلامی افغانستان برای جنگ با حکومت تاجیکستان به آنها کمک نماید.
اما برخلاف انتظاری ‌های آنها  در هر فرصت مناسب در افغانستان به آنها گوشزد می‌ کردند که « اگر با جنگ چیزی به دست می ‌آمد، در افغانستان به دست می ‌آمد. شما کشورتان را به افغانستان دوم تبدیل ندهید، بروید با حکومت امام علی رحمان صلح کنید.»...

عامل دیگر افغانستان  این بود که واقعیت جنگ افغانستان، خرابی کشور از جنگ، دربدری‌های مردم، قشاقی و خشونت حتا یک قسم مخالفان اسلام گرای تاجیک را زیر تاثیر قرار داد و به مذاکره و صلح مایل نمود.
ایران هم که راهبران اتحاد مخالفان تاجیک بیش تر در آنجا اقامت داشتند و از نفوذ زیادی برخوردار بودند برای به نتیجه رسیدن مذاکرات بین تاجیکان و ختم جنگ در تاجیکستان مساعدت نمود.
در نهایت، زیر تاثیر این و دیگر عامل‌ها هم راهبران دولت تاجیکستان و هم مخالفان درک نمودند که ادامه‌ جنگ می ‌تواند تاجیکستان را همچون دولت مستقل در ورطه نابودی قرار بدهد، تاجیکان را دست ‌نگر کشورهای دیگر سازد ؛ و تاجیکستان از نقشه سیاسی جهان پاک شود. همه این، راه مذاکره و مصالحه را هموار ساخت.
مخالفان دولت رسمی افغانستان بویژه در دوران درگیرها همیشه در پاکستان بودند، پایگاه‌ های امن داشته‌ اند، از پاکستان سربازگیری نموده‌اند، از پاکستان علیه دولت جنگ کرده‌اند و به جنگ ادامه‌ دادند. گذشته از آن، پاکستان در مرحله‌ های گوناگون در امور داخلی افغانستان مداخله می‌ نماید. زیر تاثیر عوامل گوناگون پاکستان عملاً به یک عامل ادامه‌ جنگ در افغانستان مبدل شده است. اگرچه مقامات پاکستانی ادعا های دخالت در درگیرهای افغانستان راعلیرغم اظهارات مقمات کشورهای غربی در این باره همواره رد می‌کنند.
البته این که سیاست پاکستان زیر تاثیر کدام عامل‌ ها شکل گرفته است و تا کدام سطح ادامه‌ جنگ به منفعت پاکستان است، مساله جداگانه است که شرح بیش تری را می‌ خواهد. اما آنچه که امروز واضح است، آن است که سیاست پاکستان  در مورد آوردن صلح  در افغانستان صادق نیست و حرف دولتمردان، بخصوص نظامیان این کشور، با عملشان فرق دارد.

بُعـد بین‌ المللی
یکی از عامل‌ های دیگر ادامه‌ جنگ هم در تاجیکستان  و هم در افغانستان بُعد بین‌المللی و یا عامل ژیوپلیتیکی آن است که در روند صلح‌ سازی تاثیر مستقیم می ‌گذارد.
در نزاع تاجیکستان، بی‌ شبهه کشورهایی بودند که طرف ها را کمک می ‌کردند و عملاً در گسترش جنگ نقش داشتند. اما کشورهایی که مستقیماً درگیر در نزاع تاجیکستان کمتر بودند و رقابت‌های ژیوپلیتیکی در منطقه آسیای مرکزی و بخصوص تاجیکستان به این شدتی نبود که در افغانستان هست. بخصوص مناسبات روسیه  و امریکا در آن دوران در مقام مقایسه نسبتاً عادی بود.
به هر صورت، هیچ کشوری به طور جدی کوشش نکرد، تا از مخالفان اسلام‌ گرای تاجیک به حیث ابزار برای پیاده ساختن هدف‌های خود در تاجیکستان استفاده نماید. کشور دیگری که با حزب نهضت اسلامی تاجیکستان رابطه داشت، جمهوری اسلامی ایران بود. اما جریان مذاکرات بین تاجیکان نشان داد که ایران واقعا  برای به نتیجه رسیدن مذاکرات و تامین صلح و ثبات در تاجیکستان در آن زمان مساعدت نمود.
به غیر از افغانستان و ایران نقش روسیه در روند مذاکرات و امضای سازشنامه عمومی استقرار صلح و رضایت ملی برجسته است. اگر راهبران دولت اسلامی افغانستان و ایران پای سران اتحاد مخالفین تاجیک را به مذاکره کشیده باشند، چنانچه از نوشته‌ های آدامشین، عسکر آقایف و خاطرات دیگر آگاهان سیاسی برمی ‌آید، راهبران وقت روسیه، قرقیزستان و بعضی دیگر از کشورهای منطقه به دولت تاجیکستان مشورت و مصلحت می ‌دادند، تا در جریان مذاکرات راه مصالحه و گذشت را در پیش بگیرد.
خلاصه، به نظر می‌رسد که ادامه‌ جنگ و ناآرامی بعد از اجلاسیه ۱۶ شورای عالی تاجیکستان در سال ۱۹۹۲ترسایی  به منفعت هیچ کشوری نبود و از این خاطر همه کشورهای ذینفع زیر رهبری سازمان ملل متحد کوشش کردند، تا با میانجی گری خود یک نمونه موفق صلح سازی را در تاجیکستان ثبت تاریخ سازند.
اما شرایط افغانستان خیلی فرق می‌ کند. افغانستان یک منطقه حساس ژیوپلیتیکی است که کشورهای گوناگون درآن منفعت دارند و عملاً رقابت‌های این کشورها در عرصه جهانی در نزاع افغانستان واضحا انعکاس می‌یابد.
از یک طرف، اختلاف‌های هند و پاکستان در کشمیر، اختلاف‌های ایران و عربستان سعودی در جهان اسلام، اختلاف‌های روسیه و امریکا  وغیره خیلی جدی می ‌باشند که به نوعی نمود خود را در افغانستان نشان می دهد.
امریکا با بهانه حمَلات تروریستی ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ ترسایی حضور نظامی خود را در افغانستان تامین نمود و در پی بنیاد پایگاه‌های نظامی دایمی می‌ باشد که به هیچ وجه نه روسیه، نه ایران و به احتمال قوی چین و پاکستان هم آن را نمی توانند تحمل کنند. ادامه‌ جنگ حالا بهانه‌ای است که حضور نیروهای خارجی را در این کشور تامین می‌ کند.
همین طور، اختلافات ژیوپلیتیکی کشورها و کوشش حفظ منفعت‌هایشان در افغانستان باعث آن شده که از جنگ‌های نیابتی کار بگیرند، گروه‌های افراطی و تروریستی را کمک مالی نموده، و از آنها همچون ابزار استفاده کنند.
رقابت‌ها در افغانستان همچنین دارای بُعد اقتصادی می‌ باشند و به رقابت ها می‌ افزاید و تلاش ها برای کاهش خشونت ها و رقابت ها را با مشکلاتی دچارمی ‌کند.
اما در سال‌های ۹۰ قرن گذشته منفعت کشورهای ذیدخل در نزاع تاجیکستان به مثل روسیه، دولت وقت افغانستان، کشورهای منطقه آسیای مرکزی و ایران، به هم آمدند، زیرا در صورت ادامه‌ جنگ آتش آن می ‌توانست به آن کشورها هم گذرد. از این خاطر، آنها جانب‌های درگیر جنگ را سر میز مذاکرات شاندند و به خاطر رسیدن به توافق نهایی به روند صلح مساعدت کردند.
به نظر می‌ رسد که با گذشت زمان پیچیده گی خشونت ها و درگیرها در افغانستان بیش تر می ‌شود و اختلافات کشورها منطقه ای و فرامنطقه ای که می توانند در عمل به حل آن کم کنند بیشتر شده است و در عمل شانس کاهش تنش ها را دستکم در کوتاه مدت کمتر می کند.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۳۰۷