تصویر دو کودک فلسطینی و پدرشان که در جریان حملات موشکی اسراییل کشته شده بودند. 20 نوامبر ـ نوار غزه
پل هانسن، عکاس سویدنی روز نامه "داگنسنایتر" برنده جایزه برتریت عکس خبری 2012
گروه های تروریستی مخالف دولت سوریه وقتی یکی از هوادارن دولت را شکنجه میدهند
برنده جایزه دوم
عکاس : امین اعظم ، ترکیه
دوشیزه کینیایی در حال مطالعه کتابی که در زباله ها یافته است
عکاس : میکا البریت ، امریکا
مادر
مادر ای مادر زحمت کش ما
سوختی شب و روز در آتش ما
کسی نشنید آه و فریادت
خفه شد در گلو صدا هایت
جان عزیز خود فدا کردی
رفتی و با زندگی وداع کردی
خوشی و غم ترا همگام شدند
آتش درد و رنج فروزان شدند
چشم بی نور و منتظر ترا
زار مینیگرستم در هین وداع
اشکهایت چو دانهٌ مروارید
ریز و غلطان برِ رخسارت چکید
رنگ پریده و تب الودت
چشمان پر غصه و کم نور ت
تا شنیدی فغان و فریاد ما
دو چشمت باز شد دو باره به دیدار ما
همه فریاد کنان گفتند مادر خدا به همرایت
چشم بستی زدنیا تا به ابد
(زلیخا) گویدم مادرم خدا نگهدارت
جنت برین بود در زیر پایت
مورخ ۱۵/۰۲/۲۰۱۳ هالند
زن ۵۸ ساله ی گرافیستی را برای جاروکشی به خیابانهای شهر فرستادند.
دختران و زنان جوان آسیب دیده اقشار پایینی طبقه کارگر را با تهدید به قطع کردن کمک هزینه های اجتماعی شان وادار به سقط جنین میکنند.
نوشته : فروغ اسدپور
کانال دولتی تلویزیون دانمارک اخیراً به مدت سه روز برنامهای درباره بیکاران نشان داد. برنامه های پس از اخبار که در ساعت ۱۹ پخش میشود معمولاً تفریحی و سرگرم کننده شمرده میشود و مهارت مجریان برنامه نیز در همین حد و اندازه است. قصد برنامه جلب توجه به معضل بیکاری در کشور بود و تشویق بیکاران به جستجوی « شغل » یا هرچه که یافت شود. برای سه « شغلی » که هیچ صحبتی از مضمون و درآمد و شرایط آن در میان نبود، بیش از صد تقاضا از سوی « بیکاران» ارسال شده بود و از میان این تعداد نیز ۳۰ تن گلچین شدند تا در برنامه نمایش تلویزیونی « جاب مچ یا جفتکردن شغل و متقاضی » با حضور سه مدیر سطح میانی از سه شرکت و موسسه ای که این مشاغل خالی را در اختیار داشتند شرکت کنند.یکی از اینها کارخانه چاکلیت سازی، دیگری کارخانه ساخت برخی ابزارآلات صنعتی و سومی موسسه ی انتشار مجله های مد و سرگرمی بود. ۳۰ نفر در رقابت برای دستیابی به سه شغل که محتوای آنها هیچ معلوم نبود، شرکت کردند. مدیران به افراد متقاضی وظایفی واگذار میکردند تا چابکی، چالاکی، هوشیاری، توانایی همکاری، قدرت رهبری، قدرت هماهنگی با دیگران، مهارت زبانی، مهارتهای دستی، توانایی کنار زدن دیگران و برجسته کردن خود و نظایر آن را در آنها بیازمایند. مدیرها هر شب تعدادی از داوطلبان را به دلایل گوناگونی حذف میکردند و سرانجام شب آخر سه نفر قراردادهای کار را دریافت و امضا کردند.
برای بسیاری از این افراد ظاهر شدن در مقابل دوربین تلویزیون سراسری و سخن گفتن از خود و رنج هایشان یا فشاری که به علت بیکاری به آنها وارد میشود، دشوار بود. برخی از این افراد دچار مشکلات جدّی اقتصادی و مالی بودند، برخی در آستانه از دست دادن خانه و کاشانه خود و برخی در اثر این وضعیت مشکلات روحی خاصی پیدا کرده بودند. با اینحال آمدند، مقابل دوربین ایستادند و در باره مشکلات خود سخن گفتند و هنگامی که از بازی حذف میشدند، اعلام میکردند که تجربه بسیار خوبی در این برنامه کسب کردند و چیزهای جدید بسیاری آموختند. اما هنگامی که قرار بود از این چیزهای جدید بسیار خوب سخن بگویند معمولاً جز کلیشههای رایج «خوب بود»، «آموزنده بود» و نظایر آن چیزی نداشتند به بینندگان بگویند.
در لابلای این نمایش تلویزیونی که مشکلات ناشی از بیکاری عده ای مایه ی سرگرمی و تفریح بسیاری دیگر شده بود گاه پیش میآمد که یکی از سه مدیر یاد شده در حین اخراج یکی از متقاضیان از بازی به او وعدهی کمک اضافی و خارج از برنامه بدهد، این قسمت دیگر اوجِ دراماتیک بازی بود. یکی دو مورد پیش آمد که متقاضی مورد عنایت قرار گرفته در حالی که اشک از چشمهایش سرازیر بود و دنبال دستمال کاغذی برای پاک کردن اشک هایش میگشت، سپاسگزارانه و حقشناسانه خود را به گردن مدیر مربوطه بیاویزد و او را فرشتهی نجات خود بنامد. در هیچکدام از این سه شب در باره ی علت بیکاری در کشور دانمارک، قاره ی اروپا یا به طور کلی جهان امروز سخنی گفته نشد. صحبتی در باره ی بحران اقتصادی کنونی نشد. در هیچ از این سه شب نقش مدیران و متقاضیان کار با هم عوض نشد. مدیران به متقاضیان کار « مینگریستند» ، آنها را « مشاهده» و «ارزیابی» میکردند و سپس عذرشان را میخواستند. اما همین مشاهده گری و سنجیدن از طرف متقاضیان کار در مورد مدیران اعمال نمیشد. تنها چیزی هم که از متقاضیان « شغل» میخواستند این بود که وظایف واگذارشده را خوب و صحیح و به موقع انجام دهند و به اندرزهای مشاورهای بازار کار گوش کنند یعنی مشاورهایی که به بیکاران چهگونه نوشتن تقاضای کار، چهگونه صحبتکردن با نمایندگان کارفرما و مسوولین استخدام نیروی کار را یاد میدهند. ریزترین نکات همچون طرز نگاه کردن، چگونگی دستدادن با مسوولین استخدام، نوع جلب توجه آنان به خصوصیات یکتا و ممتاز خود و حتا نوع لباس پوشیدن همه مسایلی قابل آموزش هستند. متقاضی شغل باید بر اساس این آموزه ها یاد بگیرد که « خود را بفروشد»، و شرکت مربوطه و مسوولین استخدام نیروی کار را متقاعد کند که چرا از میان همه ی متقاضیان او و فقط او را باید برگزینند. در هیچ مرحله ای از این بازی از سازوکارهای ایجاد بیکاری ساختاری بحث نشد و متقاضیان کار یا به اصطلاح بیکاران در واقع « مقصر» وضعیت خود قلمداد میشدند.
در دانمارک همانند سایر کشورهای اروپایی مدتهاست که نوعی آموزش تودهای در این مورد آغاز شده است، آموزشی مبنی بر سپاسگزار بودن نیروی کار در ازای بدست آوردن شغل، هر شغلی که میخواهد باشد. آموزش تودهای مبنی بر چون و چرا نکردن و پذیرفتن هر شغلی که شهرداری ها به « بیکاران» ارجاع میدهند. در این کشورها رایج است که نیروی کار بیرون از بازار کار برای جبران «محبت» جامعه و « ادای سهم خود به جامعهی مشترکالمنافع » و نیز برای پرهیز از « انفعال دایمی» و « عادت به تنبلی» هراز چند گاه یکبار از سوی شهرداریها « فعال» شوند و به شغلی تصادفی و معمولاً ناماهر و کم ارج و قرب و کم درآمد گمارده شوند ( این وضعیت در مورد دسته های گوناگون «بیکاران» متفاوت است.)
آموزش تودهای مبنی بر محکوم کردن « تنبلی» ، « فرهنگ وابستگی»، « مشکل پسندی در زمینه ی شغل» و نظایر آن باعث ایجاد شکافهای ایدیولوژیک بین اقشار گوناگون مزدبگیران و کاهش همبستگی بین مزدبگیران و « بیکاران» شده است. این گفتمان فقیرستیزی و واژگون کردن تقصیر به گردن فرد چنان بالا گرفته که حتا زاد وولد فقیران نیز در مرکز توجه شهرداریها قرار گرفته است. به گونه ای که حتا گاه مددکاران اجتماعی که وظیفه شان راهنمایی و کمک به این اقشار است، دختران و زنان جوان آسیب دیدهی اقشار پایینی طبقهی کارگر را با تهدید به قطع کردن کمک هزینه های اجتماعیشان وادار به سقط جنین میکنند. شصتوهفت هزار کودک فقیر، که خانواده هایشان توانایی برگزاری جشن تولد ساده ای برای آنها یا خرید غذای مناسب برایشان را ندارند، در یکی از مرفه ترین و پیشرفته ترین و « خوشبختترین »جوامع دنیا زندگی میکنند.
از هنگامی که دولت ایتلافی سوسیال دموکراتها در مارچ سال ۲۰۱۱ به قدرت رسیده، رگبار اهانت و ملامت بر سر بیکاران باریدن گرفته است. سوسیالدمکراتها ادعا میکنند که «اخلاق کار»، که ماکس وبر جنبه ای اصلی در رشد سرمایه داری در غرب میدانست، در اثر سیاستهای رفاهی پیشین که «خود آنها» طراح و مجری آن بوده اند رو به انحطاط گذاشته است و افراد به جای وظایف خود در مقابل جامعه فقط به حقوق خود میاندیشند و بدون ادای سهم به جامعه خواستار حمایت های اجتماعی بیشتر هستند. منظور از حقوق در اینجا دسته ای از حقوق اجتماعی همچون بیمه ی بیکاری و دریافت مبالغی پول برای پوششدادن هزینه های اقتصادی و نظایر آن است. قوانین سختگیرانه ی جدیدی، که تحت حاکمیت دولت سوسیال دمکرات به تصویب رسیده، باید به نیروی کار بیرون از بازار کار یادآوری کند که حق ندارد مشکل پسند باشد، حق ندارد بر سر کیفیت و نوع «شغل» چانه بزند و باید هر چه مقامات شهرداری برای او تدارک میبینند بپذیرد.
شهرداری، زن ۵۸ساله ی گرافیستی را برای جاروکشی به خیابانهای شهر میفرستد و به این ترتیب او را «فعال» میکند تا به ازای پول بیکاری اش خدمتی به جامعه کرده باشد. وقتی اتحادیه ی زن از این وضعیت شکایت و اعلام میکند که شغل واگذار شده به زن هدر دادن همه ی تحصیلات چندساله ی او و منابع اجتماعی است که صرف آموزش و کارآموزی او شده، وزیر کار سوسیال دمکرات در تلویزیون سراسری ظاهر میشود و اعلام میکند؛ که هیچ کاری بدتر یا بهتر از دیگری نیست چون همه ی مشاغل و کارها یک اندازه ارزش دارند، کسی نباید بابت انجام کار خاصی احساس شرمنده گی کند یا ناراحت شود. وقتی خبرنگاری پرسشی شیطنتآمیز از او میکند که آیا میتواند خود را در شرایط آن زن و دیگر بیکارانی قرار دهد که به کارهای اجباری ارزان قیمت و بی ارج و قرب واداشته میشوند با صدایی محکم اعلام میکند که اگر بیکار میبود حتما با روی گشاده هر شغل خالی را میپذیرفت. این در حالی است که تعداد نه چندان کمی از وزرای جوان کابینه ی ایتلافی سوسیال دمکراتها یک راست از دانشگاهها و احزاب وارد دولت و پارلمان میشوند و هیچ تجربه ی واقعی از بازار کار و به ویژه وضعیت اقشار فقیر کارگران و همچنین بیکاران ندارند.
چند روز پیش از این حادثه خبرنگاری با رویکرد انتقادی با مرد جوان بیکاری در تلویزیون سراسری مصاحبه کرد که سالهاست کمک هزینه ی اجتماعی دریافت میکند و از پذیرفتن مشاغلی که شهرداری در رستوران زنجیرهای مک دونالد برایش یافته، سر باز زده است. مرد جوان میگوید از ادای وظیفه به جامعه ابایی ندارد اما تن دادن به هر شغل کثیف و کم ارزش و کم دستمزد را شان خود نمیداند و به دنبال کاری است که معنایی داشته باشد و هویّتی به او بدهد. فردای آن شب نخست وزیر سوسیال دمکرات در تلویزیون سراسری اعلام کرد که ما به این قبیل افراد تنبل نیازی نداریم و آموزش اخلاق جدید کاری برای جامعه ی «رقابتی» لازم است. این همه در وضعیتی انجام میشود که در همین ده سال گذشته سوسیال دمکراتها همراه با نولیبرالها پایه های امنیت اجتماعی طبقه ی کارگر و اقشار پیرامونی آن را به شدت تضعیف کردهاند. در حالی که منابع اجتماعی که به رفع نیازهای اقتصادی اقشار کم درآمد و بیکار تخصیص داده میشد به شدت کاهش یافته است، سوسیال دمکراتها همراه با نولیبرالها در سال ۲۰۰۸ به بسته های نجات اقتصادی و کمک به بانکهای در حال ورشکستگی رای مثبت دادند. همین بسته های نجات اقتصادی به حدّی بد طراحی شده بود که بنا به گفته ی اقتصاددانان دولت را از ۲۲ میلیارد کرون درآمد محروم کرد. داستان از این قرار است که دولت نولیبرال وقت در بحبوحه ی بحران بانکی سال ۲۰۰۸ طرحی را برای کمک به نجات بانکهای بزرگ ماجراجوی دانمارک پیشنهاد کرد که گفته میشد دولت براساس آن پس از بهبود اوضاع بانکها و افزایش درآمدشان درصدی از این افزایش را تصاحب خواهد کرد. اما سپس در نیمه ی راه، رییس دولت وقت این بند الحاقی را به دلیل فشار بانکها حذف کرد و سوسیالدمکراتها، این رفیقان همیشگی دولتهای بورژوازی که حس مسوولیت ملّی خفه شان کرده است، به چنین طرح شرمآور و فاجعه باری رای دادند. همانکه امروز میگویند دولت را از ۲۲ میلیارد کرون درآمدی که میتوانست به سود جامعه و برنامههای رفاهی تمام شود محروم کرد.
سوسیال دمکراسی همیشه در سالهای مشارکت خود در پارلمانها و دولتهای بورژوایی از دستیابی طبقات فرودست جامعه به آگاهی انتقادی و واژگونساز جلوگیری به عمل آورده است و تنها هر از چند گاهی به دلیل منازعات پارلمانی و بردن آبروی حریف و تضعیف او است که پرده از روی بخشی از فریبکاریها و دزدیهای فاجعه باری برمیدارد که پشت درهای بسته و کریدورهای پارلمانی و وزارتخانه ها طراحی و اجرا شدهاند.
در وضعیت جدید که بخش بزرگی از سوسیال دمکراتها به نولیبرالهای میانه رو تبدیل شده و در تبدیل «دولتهای اجتماعی» دوران سرمایه داری رفاه به دولتهای رقابتی نقش برجسته ای بازی میکنند، به ناچار عملکرد و گفتمان خود را نیز باید تغییر دهند. اگر پیشتر به ابتکار آنها دولت به اصطلاح اجتماعی سرمایه داری روی دو پا میایستاد، از سویی تلاش داشت تا برای سپهر اقتصاد و بازار کار انواع گوناگون نیروی کار مطیع و خوب آموزش دیده و منظمی تربیت کند و از سویی برای سپهر سیاسی شهروندانی نسبتاً انتقادی و واقف به حقوق خود در قلمروهای مختلف زندگی اقتصادی و سیاسی پرورش دهد، حالا دولت سوسیالدمکرات بیشتر به تربیت نیروی کار « نخبه»ی مورد نیاز بازارهای کار رقابتی اهمیت میدهد و سپهر شهروندی را به گونهای جدی در نظر ندارد. تنها پاسخی که برای «اضافه جمعیت» یا همان بیکاران و فقیران دارد تداوم همان سیاست خشونت ساختاری و اجرای ضد رفرمهایی است که کنترل، مجازات، تحقیر، محدودیتهای ساختاری و تنگ کردن دایره ی امکانات اجتماعی و رفاهی را بر این اقشار تحمیل میکند. به همین سبب است که طیفهای بسیار وسیعی از جامعه ی کنونی که در بازار کار مشارکت داده نمیشوند، « زیرطبقه» نام میگیرند تا از نیروی کار شاغل یا دارای قابلیت یافتن شغل متمایز شوند.
سیاستهای مالیاتی، سیاستهای معطوف به بازار مسکن و اسکان دادن «اضافه جمعیت»، و برپایی گفتمانهایی در ستایش مسوولیت فردی و محکومیت تنبلی و نظایر آن همگی در راستای جداسازی اقشار «فعال» در بازار کار و اقشار « غیرفعال» بیرون بازار کار است. اتحادیه های کارگری که در اثر سیاستهای نولیبرالی دو دهه ی گذشته و رویکردهای منفعلانه ی خود به شدّت تضعیف شده اند، عملاً کاری برای دفاع از پشت جبهه ی خود نمیتوانند انجام بدهند و به ابزاری برای دفاع حداقلی از حقوق « شاغلان متشکل» تبدیل شدهاند. جامعه ی به اصطلاح مشترک المنافع رفاه که نیروی کار شاغل و پشت جبهه ی آن را در یک سو و سرمایه را در سوی دیگر با هم آشتی میداد، حالا به جامعه ای سازمانیافته بر اساس رقابت تبدیل شده است. اشتراک منافع بر مبنای بازار کار و اشتغال شکل میگیرد و به اینترتیب اتحاد نامقدس و ناگفتهای بین اتحادیه های کارگری که نیروی کار شاغل نسبتا سربه راه و تدافعی را نمایندگی میکنند و سرمایه دارهای متعرض و تهدیدکننده شکل گرفته است.
مطابق آمار و ارقام اخیر سازمان سراسری اتحادیه های کارگری در دانمارک، بازندگان اصلی این تبدیل و تغییر، تقریباً ۵۰ درصد از جامعه یا به بیانی اقشار وسیعی از طبقهی کارگر را تشکیل میدهند. همه ی کسانی که کارهای ماهر و ناماهر انجام میدهند، همه ی کسانی که مهارت هایشان به روز نیست، همه ی کسانی که مشاغلشان در معرض برون سپاری و انتقال به فراسوی مرزهای ملی کشور است، همه ی کسانی که از ترس از دست دادن شغل های خود مجبورند اخراج همکارانشان را تاب بیاورند و نوبت خود را انتظار بکشند. شوربختترین بازنده گان این تبدیل و تغییر، اقشار به حاشیه رانده شده ی طبقه ی کارگرند که برای دریافت حداقل امکانات زندگی باید تن به نمایشهای تلویزیونی و محاکمات فردی و دسته جمعی در گفتمان سیاستمداران و رسانه های رایج بورژوایی و برنامه های « فعالسازی» شهرداری ها بدهند و وضعیت زندگی خود را به معرض دید همگانی بگذارند تا شاید وجدان جامعه تحت تاثیر قرار بگیرد و آگاهی اجتماعی به اصطلاح شهروندان به حماقت گراییده از نو بیدار شود و به سرنوشت همگانی بیندیشند.
زنگ خطر برای پناهجویان افغان در اتریش
میشایل اشپیندلگر معاون صدراعظم و وزیر خارجه اتریش با مقامات افغانی درکابل
در باره برگشت پناهجویان افغان از اتریش گفت وگو مینماید.
نوشته : دکتراسد محسن زاده
میشایل اشپیندلگر معاون صدراعظم و وزیر امور خارجه اتریش در ادامه سفر اش به شرقمیانه و دیدار با مقامات عربستان سعودی و امارات متحده عربی امروز جمعه 15 فبروری 2013 ترسایی به افغانستان سفر نمود تا با رییس جمهور حامد کرزی و همتای افغانی اش زلمی رسول ، در باره توسعه مناسبات دو کشور و همکاری دوجانبه دیدار و گفت وگو نماید .
این سفر تا آخرین لحظه « بدلیل امنیتی » پوشیده نگهداشته شده بود. روز نامه های اتریشی از جمله روز نامه های « دی پرسه » و « کلینه سایتونگ » امروز این سفر را چنین عنوان کردند:« اشپیندلکر میخواهد تا موافقت در مورد برگردانیدن پناهجویان افغان را بدست آورد .» 1 و« سفر از آسمان به جهنم .» 2
سفر کنونی وزیر خارجه اتریش در زمانی صورت میگیرد که در عرصه بین المللی تلاش های گسترده دیپلوماتیک برای یافتن راه حل های سیاسی برای بحران افغانستان صورت میگیرد. گرچه ظاهراً این سفر برای آشنایی با آماده گی های جانب افغانی در انجام مسوولیت هایش پس از برگشت قوای خارجی از افغانستان؛ و مساله برگردانیدن پناهجویان افغان ازاتریش عنوان شده است ، گمان زنی هایی نیز وجود دارد که این سفر در همسویی با کوشش های دیپلوماتیک بخاطر یافتن راه حل برای بحران افغانستان میباشد.
جمهوری اتریش وعده کرده است تا از سال 2014 به بعد برای سه سال 18 میلیون ایرو به افغانستان کمک نماید. اشپیندلگر در دبی گفت که :« ... به همین منظور از رییس جمهور کرزی خواهم پرسید که اعمار افغانستان چگونه خواهد بود. وجوه یاد شده برای افغانستان به فوند ـ صندوق نظم و قانون سازمان ملل متحد ـ پرداخته میشود تا صرف ایجاد ساختار های امنیتی گردد. »
این اظهارت وزیر خارجه اتریش که شباهت به دیدگاه های نخست وزیر ناروی پس از ملاقات با حامد کرزی دراسلو دارد ؛ نشاندهنده بی باوری کشورهای کمک کننده به حاکمیت مافیایی درافغانستان بوده و آنها پا فشاری دارند که در صورت بهره سو از این کمک ها از ادامه آن جلو گیری مینمایند.
یکی از مسایل مهم مورد بحث در سفر آقای اشپیندلگر را برخورد در برابر سرنوشت پناهجویان افغان در اتریش تشکیل میدهد. جانب اتریشی اعلام نموده است که خواستار برگشت پناهجویان افغان از اتریش بوده ؛ و وزیر خارجه اتریش دراین سفر میخواهد تا تعهد جانب افغانی را در مورد بدست آورد. براساس گفته منابع اتریشی، پذیرفته شده است که در این باره در جریان سفرقریب الوقوع وزیر داخله افغانستان به اتریش ، قرار دادی با همتای اتریشی اش خانم یوهانا میکل ـ لیتنربه امضا برسد.
دولت اتریش بدین باور است که : « افغانستان هنوز کشور امن نیست » ، با آنهم آنها پافشاری دارند تا در گام نخست آن پناهندگان افغان را که در برابر تقاضا شان جواب منفی گرفته اند به افغانستان برگردانند. در چند سال گذشته بصورت فزاینده شمار افغان های پناهجودر اتریش بیشتر شده و این رقم از 600 درخواست درسال 2007 ترسایی، به 3800 در سال 2012 افزایش یافته است. افغانهای پناهنجو در اتریش 23 در صد کل پناهجویان در اتریش را تشکیل میدهند.
در خور توجه است که در جریان سالهای گذشته افزایش چشمگیری در رقم جوانان تحت سن افغان که در اتریش خواستار کسب پناهنده گی شده اند دیده میشود. بصورت وسطی روزانه 3 کودک و نوجوان افغان به اتریش پناه میجویند. جوانان بدون سرپرست افغان 70 در صد کل جوانان تقاضا کننده پناهنده گی در اتریش را می سازند.این گرایش درسالهای اخیر مایه نگرانی مقامات رسمی اتریشی شده و مساله « کودکان لنگری افغان » 3 به یکی از مسایل داغ در سیاست های پناهندگی اتریش مبدل شده است. احزاب و نهاد های دست راستی از جمله حزب آزادی اتریش4 در تبلیغات گوش کر کننده شان ادعا دارند که :« این کودکان لنگری ابزار دیگری برای سواستفاده از امتیازات پناهندگی میباشد. آنها پسانتر والدین ، خواهران و برادران شان را به اتریش میاورند.» و یا « از شر تقاضا کننده گان افغانی وقتی که یکبار داخل مرزهای اتریش شدند به مشکل میتوان خلاص شد. »
در جریان سالهای گذشته شماری از کشورهای عضو اتحادیه اروپا، از جمله ناروی، هالنـد، دنمارک، بلجيم و آلمان تلاش نمودند تا زمینه برگشت پناهجویان افغان به دليل رد درخواست پناهنده گی شان را فراهم سازند. این کشور های کوشیده اند تا با عقد عهد نامه هایی با دولت افغانستان به این آرزو جنبه قانونی بخشند.آنها در این مورد با عقد قرار داد های دو و یاسه جانبه (کمشنری عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان ) به این خواست جنبه قانونی داده اند.
مقامات رسمی این کشورها افغانستان را کشور نا امن دانسته وبیشتر اوقات به شهروندان شان توصیه کرده اند که از مسافرت به افغانستان خودداری ورزند؛ اما همین مقامات در عین حال افغانستان را برای برگشت مهاجرین « محیط امن » اعلام میکنند. همین تناقض گویی در برخورد دولت اتریش در باره پناهجویان افغان نیز دیده میشود.
درخور یاد است که اداره حامد کرزی با بی مسوولیتی تمام با سرنوشت پناهجویان افغان درخارج از کشور برخورد نموده وبا عقد قرار داد هایی دو جانبه و یا سه جانبه چنین وانمود مینماید که آنها همه امکانات برگشت و زنده گی امن برای پناهجویان را در کشور فراهم نموده اند.آنها بی رحمانه وغیر مسوولانه با زنده گی هزاران هموطن بازی مینمایند.چنانکه همه میدانند اداره کرزی با برخورداری از کمک های گسترده جامعه بین المللی تا هنوز قادر نشده است مشکل کمپ های کابل را که در 5 کیلومتر کاخ ریاست جمهوری اش قرار دارد حل نماید.در این کمپ ها هزاران مهاجر درشرایط رقت بار و غیر انسانی زنده گی نموده و برای حل مشکلات آنها تاهنوز کاری صورت نگرفته است. با با درک این واقعیت این اداره غیر مسوول به چه عنوانی قرارداد های را برای برگشتاندن پناهجویان افغان از استرالیا، ناروی ، سویدن و دیگر کشور ها عقد مینماید؟
با شناخت از برخوردهای غیر مسوولانه اداره کرزی، جای هیچ گونه و تردید نیست که وزیر داخله افغانستان در سفر آینده به اتریش چنین قراردادی را با خانم میکل لیتنرو یا زبستیان کورس سکرتر جنرال وزارت داخله در امورهمگرایی بدون در نظر داشت وضع درد بار پناه جویان افغان دستنویس نماید.
زنگ خطر برای برگشتاندن پناهجویان افغان به صدا درآمده است. با شروع برگشتانیدن پناهجویان افغان از یک کشور اروپایی، دیگران دست زیر الاشه ننشسته و به اقدامات مثابه دست خواهند زد.
تا دیر نشده است بایست در برابر این اقدام صف آرایی کرده و در همکاری و یاری با سازمانهای حقوق بشر و جامعه مدنی اروپایی در پی جاره جویی شد.
1Die Presse, 14.02.2013 / Wieland Schneider
2Kleine Zeitung , Freitag 15.2.2013 / Politik / Ingo Hasewend
در اینجا نویسنده بلندی برج خلیفه در دبی را که از آن میتوان خلیج فارس را دید ، به بلندی آسمان تشبیه کرده است.
3Ankerkinder
4FPÖ,FPK
والنتین یا روز عشاق !
عزیزه عنایت
انسانها در هــر برهه از زمان بــرای تحقق آرمان و عقــایــد شان گاه گا هی مغایر با خوا ست ها و اراده امپراتوران و صا حب اقتدار های جهان قــــرار گرفته اند و قربا نی عقیده و احساسا ت شان شده اند.
اگر با صرف نظر از یادآوری چنین قربا نیان در پروسه تاریخ طولانی بشریت در روی زمین تنها نمونه از چنین قربانیان را بعد از آغازتاریخ میلاد مسیح مثال بیاوریم در کنار هزاران نفر میتوانیم گالیله، عالم ستاره شناس را بـه یاد بیاو ریم که نسبت ابراز نظر در بارهحرکت زمین بگرد خورشیدازجا نـــب رهبران مذهبی آنزمان در قرن 17(1610) محاکمه و به اعدام محکوم شد.
سینت والنتین نیز یکی از افرادیست که در قـرن سوم (14 فبروری 270میلادی) نسبت مقید بودن به محبت و علاقه مندی به معشوقش اعدام گردید وقتی در لابلای تاریخ نگا ه میکنیم به مشا هده میرسد که هزاران مبارز که استقلال طلب بوده اند ویا برای تحقق آرمان واراده خود ابراز عقیـــــــده
و نظر نموده بودند نسبت همسو نبودن این آرمان ونظرشان با ارادهحاکمـــان جبار زمان و مکان معدوم شده اند.
برای جلوگیری از تطویل کلام با کنار گذاشتن شیوه وشگرد فعا لیت ها مخالفت های مبارزان علیه عمل کرد استبدادیان زمان و مکان مسکونـــیشان که بر طبق ضرب المثل( زبان سرخ سر سبزمیدهد به باد) سرهای سبــــزشان به باد فنا رفته و خون شان در زمین ریخته شده است .وحالا میخواهم صرفاً به سر گذشت رقت باریک تن ازاین قربانیانیکه نسبت ابراز احساسات جوانی در اروپا اتفاق افتاده اشاره کنم
سنت والنتین یکی از جوا نان کاتو لیک مذهب که در جمله کارمندان خوب کلیسای روم و در یکتا پرستی و عبــــادت به خدای یگانه ثابت قدم تشخیص گردیده و نسبت کار بلاوقفه درموردرسیده گی به حمایت و پرستاری افراد مریض ومسن که جنبه های انسانی و رو حا نـــی مذهب مسیحیت را تشکیل میداد طرف توجه خاص مقامات روحانی کلیســــــا قرار داشت و حتی او زما نیکه به دختر شهر دارروم دل بسته و باوی در تفاهم بود تا جایکه درتاریخ نگاشته شده است پد دخترمانند(کاوس دوم روم) یکتـــاپرست نبوده رب النوع را پرستش مینمود. والنتین از جریان صحبت هـــــــای معشوقه اش دریافته بود که شهر دار روم( پدر دختر) نسبت اختلافات عقیده تی ممکن است به ازدواج او موا فقت نکند. والنتین که به صحبت کردن با زبــــا ن رو حانیت و مسیحیت مهارت تام داشت به زود ترین فرصت با دید وادیـــــــد های مکرر با شهردار روم چنان بالای آن تاثیر گذاشته بود که حتی به خواهش والنتین تعداد از زندانیان مذهبی ، برزگ سالان و مریضــــان را با استــفاده از قرابتش با امپراتور روم، آزاد سا خته بود .
والنتین که مطمین شده بود و میدانست که پدر معشوقه اشرا تحت تا ثیـر گرفته است به زودی به مقصد خواهد رسیدو( با دختر شهر دار روم به آسا نـی عرو سی خواهد کرد): اما از قضا نظر به ابراز نظریه درباریان، امپراتورروم هیتی توظیف میکند که تا مشخص نماید و بداند که درجمله سربازان امپـراتوری آیا مجرد ها خوب میجنگند و یا متا هل ها؟
والنتین که در پهلوی امور مذهبی وظیفه محول شده از سوی مقا مـات کاتولیک تمام توجه اش در مسیحی سا ختن شهر دار( پدرمعشوقه اش)معطوف شده بود تا مشکلی بخاطر عروسی اش بو جود نیاید با تبلیغات مذ هبی و بیشتــرتحت تاثیر قرار دادن آن شهر دار، وادار به گرایش به مذهب کاتو لیک نمـــوده مراحل آنرا با راز داری وسریت طی کرده و بعد ها رضا یت اورا در مــــورد عروسی دخترش کسب و در انتظار فرصت مناسب بود تا عروسی نماید.
بر وفق ضرب المثل ( بخت اگریاری کند دندان به سندان نشکند+ بخت اگر سستی کند دندان زحلوا بشکند) و در این هنگام هیت بررسی سربازان بــــه امپرتوار راپور میدهند که در جبهه جنگ مجرد ها بهتر از متا هل ها میجنگنـد زیرا متا هل ها همیشه در فکر زن و فرزند شان بوده و از کشته شدن هـرا س داشتند و فکر میکردند که اگر کشته شوند زن و فرزند آنان چطور خواهد شـد ؟
اما مجرد ها هیچ تشویشی از آینده نداشته فقط برای غلبه بردشمن فکرمینمودند. امپراتور با حالی شدن از این موضوع ، فرمان میدهد وازدواج جوانان راممنوع اعلام میدارد. والنتین با شنیدن این حکم امپراتور بسیار مایوس شـده و تعـداد ی از دوستان خود را مخفیانه جمع کرده ودر گوشه از شهر بصورت غـیر علنـی همه با معشوقه های شان رسماً عروسی کرده و فیصله میکنند که برای امپراتوربگویند که قبل ا ز صدور حکم منع ازدواج، جوانان عروسی کرده اند.
از بخت بد والنتین از یک سو راپور ازدواج مخفیانه او، ودوستـــــــان هم نظرش به امپراتور میرسد و از جانب دیگر موضوع تغیر عقیده شـــهر دار روم ( خسر والنتین ) افشاء شده و از این راز امپراتور روم در جریان قــــــرار میگیــــــــرد و با خشم و غضب امر بازداشت همه آنان را صادر میکنــد. کـــه در نتیجه تحقیقات و باز رسی ها والنتین سر منشه این همه نــا فرما نیی وتشویق پدر دختر( شهر دار روم) گرویدن به مسیحیت تشخیص و بتاریخ 14 فبـــــروی
قرن سوم (270 میلادی ) به حکم امپراتور روم در زندان اعدام میگردد.
مد ت ها بعد، پس از مرگ امپرا تور روم کلاوس دوم عده ازدوستان و هم عقیده های والنتین روز مرگ او( 14 فبروری ) را گرامی داشته و بــــه یادش شمع روشن کرده و آنروز را تجلیل نمودند.
بعد ها جوانان نیز باین مراسم سال به سال علاقه بیشتر گرفته که ســرانجام با گذشت قرون و سالها 14 فبروری بنام والنتین( روز عشاق) بصـــورت متداوم تجلیل شده و در غرب جزکلتور ملی محسوب میگردد واکنون در سراسر اروپا و غرب تحفه ها گلها و امثال آن بنام وا لنتین ازآغازماه فبروری دربازارعرضه گردیده و در 14 فبروی جوانانیکه با هم شنا خت دارند از تحا یف و گلهای متذکره تقدیم یک دیگر نموده و روز عشاق را بهــم دیگر تبریک میگویند.