براساس دعوت شعبه نهاد های اجتماعی شورای اروپایی حزب مردم افغانستان، ،نخستین نشست دختران جوان دموکرات کشور هالند شام دوشنبه مورخ ( ۱۴/۰۱/۲۰۱۳) از طریق شبکه جهانی  پالتاک تدویر یافت.

درین نشست روی ضرورت تجمع و بسیچ تمام دختران دراروپا بدورهم  تاکید بعمل آمد تا اقدامات عملی در زمینه صورت گیرد.

بخاطر جمعبندی خواست های جوانان خارج از کشور ، آشنایی آنان با وضعیت داخل کشور و بطور خاص انعکاس وضیعت زندگی جوانان منجمله دختران داخل کشور ، و دفاع ازحقوق همه جوانان در داخل و خارج کشور بحث و گفتمان سازنده صورت گرفت. که به تاسی از آن با در نظرداشت پیشنهادات و طرح های اشتراک کننده گان نشست تصمیم برین شد تا کار جدی و عملی و هدفمند در راستای بسیچ همه دختران متعهد به اهداف وطنپرستانه و مدافع حقوق  جوانان صورت گیرد.اشتراک کننده گان آرزو بردند تا تمام شورا های کشوری حزب مردم افغانستان درین عرصه کمک نموده در امر معرفی و بسیچ جوانان شان در نهاد جوانان دموکرات اقدامات لازم و عملی را روی دست گیرند.

نشست با صحبت های رهنمودی و استقامت دهنده زلیخا پوپل مسوول شعبه نهاد های اجتماعی  شورای اروپایی حزب مردم افغانستان  و به امید تجمع هر چه بیشترجوانان بدورنهاد اروپایی جوانان دموکرات و       گرد همایی هرچه زودتر آنان در فضای دوستانه و صمیمانه به پایان رسید.

 

( شعبه امور اجتماعی شورای اروپایی حزب مردم افغانستان )

 

 

 

 

تشدید مبارزات آزادی خواهی، اصلاحات، تجددگرایی و استرداد استقلال

افغانستان

 

 

نوشته : داکترآرین

 

با مطالعه این بخش مختصر ولی با ارزش جوانان ما آگاه میشوند که آرمانهای بشر دوستانه و ترقی خواهانه پدیده های نوی نیستند، بلکه چکیده مبارزات تجدد گرایانه و اندیشه های میهن پرستانه ای  جنبش جوانان ماست، که در طول تاریخ ریشه گرفته، رشد یافته و تکامل کرده است، دانستن این گذشته، برای جوانانیکه به تازه گی پا بر عرصه سیاست و مبارزات ترقی خواهانه گذاشته اند ضرور و آنها را در پیکار شان کمک نموده و مؤثر است. در این بخش از مبارزات جوانانی توصیف میشود که به باور نگارنده دستاورد آن اولین انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری، مترقی و مردمی بود که روزنه نوینی را درتاریخ معاصر میهن ما گشود و دورنمای سیاسی مبارزات عدالتخواهانه و تجدد گرایانه را روشن ساخت، یعنی از مبارزات مشروطه خواهان اول و دوم، که به معرفی کوتاه و جوانب معینی از مبارزات آنان پرداخته خواهد شد.

در شرایطی که سلطه افزاینده سیاست های استعماری، بیسوادی مردم، فقروتهی دستی، عقب مانده گی فرهنگی، ارتجاع تاریک اندیش  و استبداد زمامداران بی مسوولیت،  شرایط را برای بیداری جوانان بس دشوار و پیچیده ساخته بود و نمی گذاشت اندیشه های بشر دوستانه و میهن پرستانه از لحاظ کمی و کیفی میان جوانان نفوذ و تشکل سازمانی پیدا کند و امیران حاکم به زندانی نمودن ها و اعدام های وطن پرستان می پرداختند و هرگونه صدای تجدد گرائی و آزادی خواهی خاموش می گردید، و جنایاتی را که هیچ دولت خودکامه دیگر درحق مردمش نکرده بود انجام می دادند، چنین وضع موجب شد تا جنبش سیاسی در کشور ما شکل بگیرد و برای پایان بخشیدن به دولت استبدادی وحاکمیت مرتجعین و به میان آوردن یک دولت مدرن و عادل به نبرد برخیزند، صدیق فرهنگ درکتاب "افغانستان درپنج قرن اخیر" با اشاره به تداوم نهضت سید جماالدین افغانی، چنین مینویسد : "جریان اجتماعی زمان و زایش جنبش و عواملی که همواره در داخل جامعه کارگر می افتد، در مقابل هرگونه استبداد و تشدد برمقاومت جامعه می افزاید و نیز شروط اقتصادی ووضع طبقاتی مردم نگذاشت که فکر نو بکلی از بین برود"۱۳از یک طرف به توپ بستن ها، دستگیری ها و کشتار تجدد گرایان و آزادی خواهان، مبارزات عدالت خواهانه را شدت می بخشید و اندیشه های وطن پرستان میان توده های روشن فکر عمق بیشتر میگرفت و از جانب دیگر ساخت و مناسبات اجتماعی جامعه افغانستان که خصلت فیودالی و نمیه فیودالی داشت - مناسبات پایدار قبیله ای،  عقب مانده گی فرهنگی و اقتصادی، وابسته بودن طبقه دهقان به زمین،  ظلم و ستم اجتماعی روسای قبایل و فیودالان و حکم روائی خان و خوانین محلات،  نبود صنعت و تکنالوجی، بیسوادی همگانی، عدم موجودیت مکاتب و موسسسات تحصیلات عالی، محرمیت  فرزندان زحمت کشان بصورت عموم از تعلیم و تربیه، نبود خدمات صحی و اجتماعی، تمام این عوامل جوانان را بطرف یک تفکر اجتماعی- سیاسی جدید می کشاند، جوانان روشنفکر که نمی توانستند با چنین وضع جنایت بار سازش نمایند، به مبارزات سازمان یافته تری بخاطر سرنگونی دولت استبدادی دست  زدند و این مبارزات سال به سال فزون تر می شد و به جوانان میهن پرست افزوده می گردید و جریان آن بطرف تشکیل یک جنبش قوی سیاسی جوانان در حرکت بود، که این جریان در تاریخ افغانستان به "جنبش مشروطه خواهی" معروف است، نگارنده معرفت جوانان ما را با این جنبش، دارای اهمیت دانسته و بیگمان که تمام وقایع و ویژه گی های مبارزات سیاسی- اجتماعی مشروطه خواهان در این مختصر نخواهد گنجید، از همین روی قابل توصیه می دانم برای همه جوانان ژرف پوی، مبارز و میهن پرست و ترقی خواه که مطالعه آثار دانشمندان را در این مورد ازیاد نبرند.

 استاد عبدالحی حبیبی جنبش فکری "سراج الخبار" را اساس نهضت اول مشروطیت میداند، که "بصورت یک حزب متشکل و دارای مرام مترقی بوجود آمد"١٤ و به ادامه آن می نویسد: "تعداد جوانان مشروطه خواه به سه صد نفر می رسید که در جرگه های جداگانه تقسیم بود و در هر جرگه یک دسته از رفقای که همدیگر را خوب می شناختند دور هم جمع می شدند و از بین خود یک منشی و یک رئیس انتخاب می کردند، این جرگه های کوچک با یک دیگر ارتباطی نداشتند، اما رئیس عمومی همه جرگه ها مولوی محمد سرورخان واصف بود، وی رئیس یک جرگه ده نفری نیز بود که اکثر شانرا همان رفقای معلمین مکتب حبیبیه تشکیل میداد ..." ١٥ محمد سرور واصف یکی از برجسته ترین مبارزان مشروطه خواه " هم عالم بود و هم ادیب بود وشاعر و هم از روشنفکران بارز و جسور"١٦ که به امر امیر گرفتار و در تپه شیرپور کابل اعدام شد، میر غلام محمد غبار می نویسد: "این شخص در نزدیک توپ قلم خواست ووصیت نامه ای در نهایت آرامی و خوش خطی بنوشت که در عنوان آن این بیت مرقوم بود:

ترک مال وترک جان و ترک سر 

در ره مشروطه اول منزل است." ١٧

این بیت از شخصیت والا و میهن پرست و از اولین قربانی یک جنبش سازمان یافته سیاسی درتاریخ افغانستان است که از یک پیکار جانبازانه سخن گفته و از حماسه ای حکایت می کند که نخستین بار در سرزمین خفته و خسته ما، شعله آن سر برکشید، از حماسه مشروطیت از زبان حال قهرمانانی که علیه ظلم و ستم اجتماعی به پا خواستند،  سرگذشت آرزوهای را بیان میدارد که با برخورد خشمناک و غیر عادلانه امیران و تهمت های سراپا افترآمیز سرکوب و به خون کشیده شد، حبیبی در کتاب "جنبش مشروطیت در افغانستان" می نویسد: "مشروطیت اول  که از انجمن سراج الخبار ١۳۲۳ اساس یافته بود به قتل و حبس یک گروهی روشنفکران افغان در صفر ١۳۲٧ ختم شد."١٨

عشق از فریاد ما هنگامه ها تعمیر کرد

ورنه این بزمی خموشان غوغای نداشت

پرداختن در باره هریک از جوانان و قهرمانان این جنبش که "بخاک و خون تپیدند و در میدان مبارزه ملی قربانی شدند"١٩ به بحث و نوشته جداگانه ضرورت دارد، اما بخاطر احترام و ارج گذاشتن به یک نبرد تاریخی و اجتماعی که هدف آن نجات افغانستان از انحطاط  و ایست و قهقرا بسوی اعتلا، شگوفائی و اصلاحات بود، به معرفی مختصر چند تن از آنها به نقل قول از آثار پرارزش دانشمندان ما – حبیبی، غبار و فرهنگ می پردازم!

  • لعل محمد خان و جوهرشاه: امیرحبیب الله خان این هردوجوان را نزد خود احضار نمود و مورد بازپرسی قرار داد، آنان "بدون کمترین احساس خوف از بی مبالاتی های مقامات حکومتی به حال مردم و از مظالمی که عمال دولت در سرتاسر مملکت روا میداشتند یکایک بیان نموده و این دو جوان دلیر در همان مجلس بضرب تپانچه کشته شده و جان سپردند و به زبان حال می گفتند:

به ملک جم ندهم مصره نظیری را 

هرآنکه کشته نشد از قبیله ما نیست"۲۰.

  • میرقاسم خان:  "وی در ایام جوانی با واصف یکجا در گروه تألیف سراج الخبار محرر بود از آثار میر سید قاسم خان برخی مقالاتی است که حین سردبیری "امان افغان" در آن جریده نوشته و عمق مطالعات او را در مسایل اجتماعی، دینی و قانونی میرساند، در دوره معلمی خود در مدرسه حبیبیه و لیسه استقلال بسا شاگردان و جوانان را با روحیه وطن پرستی و آزادی فکر و انتقاد اجتماعی تربیه کرد و تا آخر عمر مقام رهنما را از دست نداد"۲١.
  • مولوی عبدالواسع و مولوی عبدالرب: از جمله مشروطه خواهان، دانشمند و عالم بودند تألیفات آنها به ده ها کتاب و رساله میرسد مولوی عبدالواسع در زمان امیر حبیب الله کلکانی در شیرپور به توپ بسته شد و مولوی عبدالرب در جلاآباد وفات نمود.
  • غلام محی الدین افغان: "افغان یکی از نویسنده گان "سراج الخبار" و شاعر پشتو است که با محمود طرزی هم محشور بود و همواره کمک قلمی می کرد ... افغان که در مشروطیت اول در سنه ١۳۲٧ق محبوس گردید ... شخصیت پرورنده و محبوبی داشت و همواره مرکز تجمع یاران روشنفکر و جوانان افغان بود."۲۲
  • پروفیسور غلام محمد خان میمنگی: "در هنر رسامی و نقاشی و انواع هنرهای زیبا به مقام پروفیسری رسید ... پروفیسر در حلقه های جوانان آزادی خواه و ترقی طلب تا ایام آخرین حیات به حیث شخصیت ممتاز و مهربان و پرورنده باقی ماند و شاگردان و عقیدتمندان فراوان داشت و با وجود تحمل مصائب حبس دراز، جوان وزنده دل و دارای فکر روشن و آزادمنش باقی ماند."۲۳
  • کاکا سید احمدخان لودین:  لودین شخص عالم و عاقل و دارای فضلیت بود "مدت یازده سال در ارگ محبوس ماند ... به زبان فارسی و عربی دانا و در ریاضی ماهر بود در محبس به محبوسین سواد درس می داد، به طریقی که خودش ایجاد کرده بود بسا نوآموزان را باسواد ساخته بود."۲٤

 

  • بابا عبدالعزیز خان: "جوان فهیم و با درایت و صریح الحجه بود ... این جوان دلیر و پرشور در نهضت مشروطه  نیز شامل بود که در حدود ١۳۲٦ق محبوس و با آغاز دوره امانی رها شد."۲٥
  • استاد محمد انور بسمل: "از جمله شاگردان ممتاز مدرسه حبیبیه، شخص عالم و ادیب و شاعر خوش مشرب روشن فکر به شمار میرفت و از نظر سن با استادان مشروطه خواه تفاوت چندانی نداشت ... از سرآمدان شاعری سبک هندی در قرن اخیر بود"۲٦.
  • تاج محمد خان بلوچ: یکی از منوران کابل و شخص گویا و پویا که در رأس یکی از گروه های فرعی مشروطه خواهان اول کار میکرد ... بعد از سقوط دولت امانی در کابل بود و چون از عناصر امان است و انتی انگلیش بشمار می آمد چند روز بعد از جلوس محمد نادر شاه غفلتا گرفتار و اعدام گردید."۲٧
  • فیض محمد کاتب: "نویسنده فاضل و ادیب و روشنفکر و از جمله مشروطه خواهان اول بود و در شیرپور محبوس گردید ... کاتب حقیقتا نویسنده پرکار و مورخ عالمی بود."۲٨ کاتب تألیفات ارزنده و گرانقدر را از خود در تاریخ افغانستان بجا گذاشت که یگانه و بهترین موخز برای تاریخ نویسان افغانستان بشمار میرود، کاتب به امری امیرحبیب الله کلکانی لت و کوب گردید که از این ضرب موحش مریض گشت و از همین رنج در کابل جان سپرد. 

غبار مینویسد: "در هرحال نخستین جنبش عملی دموکراسی با حبس و اعدام آزادی خواهان در ١٩۰٩ عجالتان خاموش گردید ... امر سرکوبی مشروطه خواهان در نفوس روشنفکران باقی مانده  تأثیر عمیق و شدید کرد، در کابل به تدریج حلقه های کوچک و مخفی تشکیل شد"۲٩ جوانان میهن پرست در چنین وضعیت سیاسی- اجتماعی که استبداد و ارتجاع سرنوشت کشور و آینده مردم را در معرض تهدید و نابودی قرار داده بودند، به این سوال برخوردن که راه و چاره کدام است و چه باید کرد؟  یگانه راه نجات از این خطر مهلک و نابودی کشور را در تغییر رژیم با  مهر و نشان تجدد و اصلاحات بررسی کردن، به این ترتیب مشروطیت دوم با روحیه انقلابی متکاملتری در بین جوانان روشن فکر افغانستان نشو ونما  یافت و منجر به تغییر اوضاع اجتماعی و بازستانی استقلال افغانستان گردید که به مثابه جشن ملی افغانستان در تاریخ میهن ما گرامی است.

تاریخ پیروزی جنبش مشروطیت دوم از جالب ترین صفحات تاریخ جنبشهای آزادی بخش و ملی در میان کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره درمنطقه است که عبدالحی حبیبی نقش اندیشمند بزرگ سیاسی افغان - محمود طرزی را در این پروسه برجسته تعریف میکند و به این باور است که انتشار "سراج الخبار" برای بار دوم "منبع بیداری سیاسی و زمینه پرورش تخم مشروطه خواهی، بلکه آزادی خواهی گردید."۳۰

آزادگی به قبضه شمشیر بسته اند

مردان همیشه تکیه خود را بدو کنند

روشن فکران و جوانان مشروطه خواه دوم ادامه دهندگان اهداف و خواسته های مشروطیت اول اند، تنها در تاکتیک و شیوه های مبارزه متفاوت و بعضی ازحلقات در مشروطیت دوم تند رو تر بودند که زبان شاعر جوان و تند رو عضو مشروطیت دوم "جلوه" جوانان را چنین به مبارزه فرا می خواند:

تاکی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید

سعی برهم زدن منشأ بیداد کنید

ننگ دارد بشریت ز چنین کهنه رژیم

طرح ویرانی این بنگه بیداد کنید

آشیانی همه مرغان ز ستم آتش زد

قصد آتش زدن خانه صیاد کنید

غازه سازید زخون شاهد آزادی را

تا ز خود روح شهیدان وطن شاد کنید

خانمان کرد تبه تا شود آباد خودش

خانه ظلم و ستم یک سره برباد کنید.۳١

شاعر به تفسیل نشان میدهد که چگونه باید در پی تاکتیک ها و شیوه های تند مبارزه برآمد، همچنان از جوان مشروطه خواه و تندرو دیگر عبدالرحمان لودین که میخواهد گریبان مردم خویش را از چنگال مستکبران بهره کش و ظالم و میهن خود را از اسارت نجات بدهد می شنویم:

ای ملت از برای خدا زودتر شوید

از شرو مکر و حیله دشمن خبر شوید

برنقد و جنس و مال ما خاینان امین

در مجلس سیاسی ما جاهلان مکین ۳۲

لودین با همین صفت تند روانه ای که داشت "به امیر به ضرب گلوله تفنگچه حمله کرد که با آماج ننشست و خود لودین شدیدن در ارگ در غل و زنجیر کشیده شد"۳۳ این دوره حبس بسیار پر آزار بود که یکی از یاران محبوس با او میریار بیک خان بدخشی می سرود:

بندی را بس بود زولانه ای 

این همه زنجیر در زنجیر چیست 

همچنان یکی از رفقای خارج از زندان این بیت را برای رفقای داخل زندان سروده بود:

به شب نشینی زندانیان برم حسرت 

که نقل مجلس شان دانه های زنجیر است، 

جوانی دیگری که با لودین زندانی شده بود عبدلهادی داوی "پریشان" است که اندیشه و طرز تفکر خود را چنین بیان می کند: 

نور بیداری جهانی را گرفت 

خواب غفلت ای حریفان تابکی

ای قلم آخر زبانت می برند

این قدر حرف "پریشان" تابکی ۳٤

صدیق فرهنگ در مورد این دو شخصیت که در زمان شاه امان الله غازی با دیگر مشروطه خواهان از زندان آزاد شدند مینویسد:  "عبدالهادی خان و عبدالرحمان خان نیز با امیر همکاری نزدیک داشتند، در اطراف هریک از این دو شخص به تدریج حلقه های جوانان تشکیل گردید... هرچند هیچ یک از اینان به تشکیل حزب اصولی و پایدارموفق نشدند اما روح انتقاد و قضاوت آزاد را در برابر اعمال دولت و مامورین، که درافغانستان سابقه نداشت در بین جوانان پرورش دادند".۳٥

شخصیت دیگری که اندیشه های ترقی خواهانه وعدالتخواهانه او را استبداد سلطنتی و نیروهای ارتجاعی نمیتوانستند تحمل کنند میرغلام محمد غبار بود، استاد عبدالحی حبیبی در کتاب "جنبش مشروطیت"درباره غبار یاد آور می شود: "دراوخرعهد امیرحبیب الله خان، با جوانان افغان مشروطیت دوم محشور گردید و مطالعات خود را در تاریخ و اجتماعیات دوام داد، تا نویسنده نیرومند و صاحب ذوق زبان دری بارآمد، در لویه جرگه پغمان ١۳۰۳ و  ١۳۰٧ به حیث وکیل مردم کابل انتخاب شد و افکار جوانان افغان را مانند یک عضو دست چپی نمایندگی میکرد... به حیث فرد ترقی خواه پیشرو، رنجهای فراوان و محرومیتها دیده و دوبار در حدود زیاده از ١٤ سال حبس های طاقت فرسا را تحمل کرده است. وی گاهی این بیت را زمزمه می کرد:

شمها برده ام از صدق به خاک شهدا

تا دل و دیده  خونابه  فشانم دادند"۳٦.

بزرگ مردی دیگری که علیه نظامهای فاصد و استبدادی  و بنیادگرایان ارتجاعی و بخاطرآزادی و عدالت اجتماعی می رزمید و اندیشه های آزادی بخش او تأثیرنیرومند بالای تمام جوانان مشروطیت دوم داشت محمود طرزی است،  حبیبی می نویسد: "زندگی محمود در عین خاموشی و خونسردی، پر از شور و تلاش و تدبیر بود. وی کار می کرد، پویا و جویا و با عقیده و ایمان کامل به "معالی و مفاخر افغانیت" برای وطن خود خدمات مهم و ارزنده انجام داد... محمود طرزی تا آخر دوره امانی، شخصیت محترم پاکدامن و رهنما باقی ماند"۳٧ این شخصیت پاک و اندیشمند بزرگ، پدرژونالیزم افغانستان و میهن پرست بی بدیل پیش از اینکه میهن اش را مجبورا  ترک کند این دوبیتی را سروده بود:

"درغربت اگر مرگ بگیرد بدن من

آیا کی کند قبرو  کی دوزد کفن من

تابوت مرا بر سری کوهی بگذارید

تا باد وزد بر سر آن از وطن من "۳٨

حبیبی به ادامه آن می نویسد: " بعید نیست که به قدر دانی، نسل جدید افغان از خدمات گرانمایه اش به وطن، وقتی عظام رمیم او را مانند استادش سیدجماالدین افغانی به وطن باز آرند و اورا در دل پوهنتون کابل در کنار سید مذکور، آرامگاه ابدی بخشند: تا باد وزد بر سر او از وطن او"۳٩ نگارنده نیز بخاطر گرامی داشت این شخصیت بزرگ که جهان ظلم و ستم را به لرزه آورده  و استعمار را به هراس انداخته بود پیشنهاد جناب عبدالحی حبیبی را یکبار دیگر تازه ساخته تکرار مینمایم.

لازم به تذکر است دراین نبرد بزرگ که بخاطر تجدد، اصلاحات و بازستانی استقلال افغانستان صورت گرفته نقش تمام مردم میهن ما قابل احترام و ستایش است و انقلاب ترقی خواهانه ضد استبدادی و ضد ارتجاعی که در رأس آن مشروطه خواهان جوان قرار داشت و باعث بازستانی استقلال افغانستان گردید حاصل زحمات مشترک تمام آنان می باشد، اما میخواهم بطور برجسته روی سخنم با مشروطه خواه و مرد مبارزی باشد که این پیروزی را به قیمت جان خرید و نیمی از زنده گی یعنی دوران درخشان جوانی و لحظه های شاد و سعادت مند خود را بخاطر تجدد و آزادی کشور در مبارزه گذشتاند و با ارتجاع ، استبداد و بنیاد گرائی در نبرد بود ونیمی دیگر آنرا خامه در خون دل فرو برد و سیل آسا بخاطرکشورش اشک ریخت و ستم از خود و بیگانه را بخاطر اندیشه و آیدیای بزرگش متحمل گردید، آزاده زیست، آزاده گفت و آزاده قربان شد که نامش به مثابه سردار ملی- شاه امان الله غازی ثبت تاریخ کشورما شده، زنده و جاویدان گردید./

 

 

 

    

 

 

              جانم به فدای دشت و دامان وطن

              جاوید   بود  نام   بزرگان  وطن

               نام وطن و یاد ابر مردان  است

              یا د آور  تاریخ   درخشان وطن 

 

 

مناطق شمال شرق کابل زمین ، جلگه های سرسبز وشادابیست که در امتداد کوهپایه های جنوب هندو کش موقعیت دارد وبه سرزمین دره ها یاد میشود . ولسوالی نجراب یکی ازین مناطق زیباست .در جریان سفر ازمحمود راقی مرکز ولایت کاپیسا (قلعه تاریخی وزیر عبدالر حیم خان ) یا صدق آباد ، بسمت جنوب شرق این والا ، در کنار رود خروشان پنجشیر با عبور ازمنطقه سولانک و مرتفع هموار تپه احمد بیک دره نسبتا وسعتری موقعیت دارد که بنام خارجدره یاد میشود .که مرکز ولسوالی نجراب شیروانی (شهروانی ) در آن موقعیت دارد . این دره ء زیبا بشکل کف دست ودر اطراف آن دره های متعددی بشکل پنجه ها که مشرف به آن میباشد بنام های دره فرخشاه ولی ، دره کلان ، دره غچولان ، دره غخک یا دره غوث ،دره پته و درسمت جنوب آن دره پچه غان موقعیت دارد . این کوهپایه ها مهد دلاوران صلحشور وآزاده میباشند.

 یکی از آنجمله مرحوم  میر غیاث الدین خان  نجرابی مردجهان دیده معزز وموی سفید قوم ، شخصیت با نفوذ وتاریخ زنده عصر خود بود.

نگارنده  در سال 1348 خورشیدی ، مادامیکه در مکتب خارجدره نجراب وظیفه مقدس معلمی را بعهده داشتم وسه سال قبل از آن با عضویت در حزب دموکراتیک خلق افغانستان  وسر نوشت مشترک با  مردم مستضعف افغانستان ، راه مبارزه را در پیش گرفتم . راه هموار نبود بلکه کوها وکوتل ها در میان بود که  ساعت ها  با پای پیاده پیموده میشد تا فعالیت های سیاسی روشنگرانه از مرکز به محلات راه خود را میگشود . درست در ماه جوزای سال 1348 بود که به منظور شرکت در جلسه حزبی ، ولسوالی نجراب را با پای پیاده بقصد گلبهار پشت سر گذاشتم تا به منزلی که زنده یاد محمد حیدر بابک پسر ارشد مرحوم حاجی محمد عمر(امک ) در آن زندگی میکرد خود را رسانیدم ودر همان جلسه حزبی به پیشنهاد محترم دستگیر پنجشیری که منحیث نماینده کمیته مرکزی ح د خ ا  در آن حضور داشت به حیث نخستین منشی  کمیتهء حزبی ولایت کاپیسا به اتفاق آرا انتخاب گردیدم وتا رویداد ثور1357 ومرحله دوم آن رویداد بزرگ وتاریخی این وظیفه با افتخار را بعهده داشتم . وآنگاه علاوه بر آن مسوولیت حزبی ولسوالی های نجراب وتگاب نیز به عهده اینجانب سپرده شد .مطابق به سیاست مردمی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بخاطر استحکام پیوند توده یی حزب با مردم وبرقراری تماس مستقیم با آنها  وشرکت درغم وشادی هموطنان ما ، در ماه جوزای همان سال به همکاری ملک حبیب اله شخصیت مردم دوست وفرزند ارشد این خانواده با میر غیاث الدین خان معرفی ودر پای صحبت آن نشستم .

مرد مسن که نزدیک بیکصد سال عمر داشت از پادشاه گردشی ها ، شورشها ، جنبش های مردمی ، جنگ های آزادی خواهی ، ومبارزات مشروطه خواهی صحبت میکرد. وبطور اخص از مراجعات امیر دوست محمد خان به نجراب وسفر امیر حبیب اله خان به این دره زیبا وداستان های مربوط به همان سفر ها وهمچنان از پلان های عمرانی امیر امان اله خان غازی بخصوص اعمار بند برق وپل عبداله برج  وپیامد جنبش های بعدی آن دوره ها وخاطرات تلخ وشیرین روز گار را یاد آوری می نمود .

مرحوم میر غیاث الدین خان  درفاصله چند کیلومتری شمال شرق شیر وانی (شهر وانی ) درقریه زیبایی بنام پسکندی زندگی میکرد . زنده یاد میرغیاث الدین خان  خان   همچون تاریخ زنده عصر خویش  در باره نام های تاریخی مناطق و دره ها  چنین میگفت از منطقه خارجدره ، دره های متعددی به هر طرف امتداد یافته است ،این دره ها بنام های باشنده گان معتبر ومشهور روحانی وبا نفوذ عصر خویش یاد میشوند . بگونه مثال دره فرخشاه ولی بنام روحانی بزرگ آندوره ودره غوث ولی وبه همین ترتیب دیگر مناطق یاد آور خاطرات بزرگان عصروزمان خویش میباشد . موصوف یکی از جالب ترین خاطرات مهم دوره های گذشته را که از روی تاریخ شفاهی منطقه بیاد داشت چنین بیان کرد:

در قدیم ها مسوولیت امنیت هردره به عهده بزرگان مناطق مربوطه آن بود که بخاطر اطمینان پایتخت از مسایل امنیتی مناطق ، در دهنه هردره بر فراز کوهپایه های آن بیرق هایی با علامات مختلف که هر رنگ آن معنی خاصی داشت در پایان هر روز ودر زمان معین افراشته میشد ودر فاصله های دید ، بیرق هایی به استقامت پایتخت در اهتزاز بود که همزمان با افراشتن هر رنگ بیرق اوضاع امنیتی همان منطقه  تشخیص ومشخص میگردید. بگونه مثال اهتزاز بیرق سفید علامت امنیت و رنگ سرخ نماد جنبش وحرکت های مردمی ، سبزنشانه برکت وآرامش . این بیرق ها در واقع منحیث وسایل ارتباطی همان دوره و وسیله ارسال خبرازفاصله  دها کیلومتر فقط در مدت چند دقیقه امکان پذیر بود . به این ترتیب اوضاع امنیتی تمام دره ها  بوسیله موظفین وخبر رسان های مناطق بمرکز میرسید .

مرحوم میر غیاث الدین خان در حوادث سیاسی وطن بخصوص مناطق کاپیسا نجراب نقش مستقیم داشت.   عمر طولانی وتحرکات اجتماعی موصوف زمینه ساز نفوذ وامکانات کاریء او  در میان مردم و تامین رابطه ایشان با دولت ها بود که بعضا اصطلا حات مروج زمان های گذشته را از روی یاد داشت های شفاهی خود چنین بیان میداشت  که اکثرا تا به حال بر سر زبان هاست :

 بگونه مثال ، سرکار ، رساله شاهی ،رساله دار ، سوبه دار منصبدار ، جمع دار ، خزانه دار ، تیکه دار ،حواله دار ، تحصیلدار ، پهره دار ، علاقه دار، ویا میر آب باشی ، باغبان باشی ، باشی ، دهباشی ، صد باشی ، آبدار باشی ،کیشک باشی ، دزد بگیر ، چراغ گیرک. وی همچنان  مقامات دولتی را کرنیل ،جرنیل ، کوتوال ، کچاری، فلوس (پلیس ) ماصل (محصل )حاکم ،حکمران وغیره از یاد داشت های آن مر حومی بود . باید گفت که ایشان فرزندان بادانش ،تحصیل کرده ،صادق وخدمتگزار برای جامعه تقدیم کرده است .اروا شاد میر غیاث الدین خان بروایتی به عمر 115 سالگی داعی اجل را لبیک گفته است . روح مرحومی وهمه رفتگان  این راه دراز شاد باد .

مردم دلیر وطنپرور نجراب همانند مردم سایر مناطق افغانستان ، مستعد بکار ، آگاه وطندوست ، وپرتحرک بوده اند که از طریق کاروکوشش در عرصه های  زراعت ودام پروری حاصلات خوبی ازسرزمین و دره های شاداب شان بدست می آورند . چهار مغز ، پنیر توت، جلغوزه ومیوه های رنگارنگ نجراب شهرت جهانی دارد . مردم عزیز نجراب همانند سایر مناطق کشورعزیز ما افغانستان مردمانی اند ، آزاده ، وطنپرست ،معارف پرور ،مهمان نواز و زحمتکش . کارگری وزحمتکشی حاصل تلاش و زندگی آنها در میان دره های شاداب وکوهپایه ها میباشد . روح انساندوستی ، آزادگی ومبارزه را از پدران وباشنده گان این سرزمین به ارث برده اند.درین دره زیبا هزاران هزار انسان وطندوست ،دلاور وپرغرور نامدار وگمنام پرورش یافته است که روح شان شاد و نام شان جاویدانی .

 

عبدالو کیل کوچی 

 

 

 

 

نزدیک به نیم ملیون طفل در اخیر این هفته  با تاجهای زرین  ولباسهای رنگارنگ  با خوانش سرود «ستاره» خانه به خانه می گردند  وعنعنه سه پادشاه مقدس را  زنده نگهمیدارند.

 

 

 

آیا عنعنه سه پادشاه مقدس یک واقعیت است ووجود خارجی دارد؟

پاسخ روشن است : بلی درست است.

مارک کیدگر از مرکز پژوهشهای نجومی اروپایی، که نزدیک به چهل سال را صرف پژوهش در این مورد وموارد دیگر تاریخی نموده است، پاسخ می دهد  که، بلی ؛ این سه پادشاه وجود خارجی دارند، کیدگر به این باور رسیده است ، همانطوری که در کتاب انجیل  از این سه پادشاه به عنوان سه عارف مشرق زمین اشاره شده ، این سه پادشاه وجود خارجی دارند.

اینها سه «مغ» یا مغان ( از برگردان: مسمغان که به معنای مغ مغان یا رهبران و پیشوایان مغان است ) اند که از دریایی خزر گذشته وبه انجا رسیده بودند. ( مترجم : به بیت المقدس کنونی)

به گفتاورد کیدگر در آن زمان در فارس قدیم دین میترایی  رواج داشت ، که آن دین نیز به ظهور مسیح ( از مترجم:  به ظهورسوشیانت یا مهر  یا مشیاه  نه مسیح که در آیین میترایی  ودین زردشتی  آمده ، باورمند است، از دیدگاه دین زردشت که به تایید مذهب میترایی نیز رسیده است، از سومین سوشیانت یا به اصطلاح امروزیان مهدی موعود  که در اخر الزمان ظهور می کند ،یاد اوری گردیده است ، بنا بر سنت زردشتی  سه هزار سال  اخیر از عمر جهان  مادی عهد سلطنت روحانی زردشت  وسه پسر آینده اوست که هر یک به فاصله هزار سال  از یکدیگر  پدیدار می گردند  نامهای این سه پسر ومادران شان که کنار دریاچه هامون هیرمند در ولایت نیمروز افغانستان ظهور می کنند، در اوستا ذکر شده است ، تا حال که نزدیک به سه هزار سال از دین اوستایی می گذرد هیچکدام ظهور نکرده اند)  باور مند بود آنها مصروف گشت وگذار بودند که ناگهان  در آسمان ستاره ای پدیدار گشت ، آن سه مسمغان به دنبال ستاره راه گشودند  .

کیدگر  سفر آنها را پیگیری نمود وبه این فرایند رسیده که آنها  نزدیک به ۱۲۰۰ کیلومتر راه را با عبور از دوفلات بزرگ  ، دو صحرای کبیر وچندین رودخانه  طی کرده اند تا  به آنجا رسیدند، آنها این فاصله را نزدیک به چهار تا هشت هفته  پیموده اند .

کیدگر نامهای آنها را نیز ریشه ای فارسی می داند( مترجم نام های یونان باختری) یکی آنها « کسپر»  که کلید دار گنج معنا می دهد ، دومی آن «ملشیور» که به معنی پادشاه روشنایی است  وسومی آن «بلتازار» (که ایزد پادشاه را نگهدارد معنی می دهد )  نام داشتند.

این مغان در آنزمان کلاه های سرخ  چوتی دار می پوشیدند . همانگونه که در رسامی های زمانه های قدیم تصویر این سه مغ ( مسمغان) نشان داده می شود.

برخی دیگری از کارشناسان  به این باور اند ، که یکی از این سه پادشاه که نامش «کاسپر» است (مترجم:«گاتهسپر یعنی  پاسدار گاتها بخش نخست اوستا که توسط خود زردشت نگاشته شده است) از کشور یونان باختری «گندهارا»  که در شمال تاکسیلا قرار داشت آمده است .

باستان شناسان  شهر گندهارا را در شمال پاکستان می دانند«۱» (پایان نگارش).

آنچه که در این نگارش مرا به آن وادرا ساخت تا به برگردانی این نوشته بپردازم ، کاربرد نارست نامها ومکانهای است که نویسنده آنها را به کار برده است.

نخست: گندهارا مارگنسترن زبان شناس نامدار نارویژی از قول بطلیموس جغرافیه نگار  مصری یونانی از جمله شانزده ایالت پاروپامیزاد  یکی گندهارا را می شمارد ،  که در شمالشرق کابل در حوزه بگرام امروزی  موقعیت دارد. دکتر جهانگیر ارشیدی در کتاب دانشنامه مزد یسنا  گنداره یا گندهارا را یکی از ایالات زمان کوروش می شمرد که میان  شمالشرق کابل کنونی وپشاور کنونی موقعیت دارد. که همانا بگرام امروزی است.

«۱»در سالنامه المانی ها روز ششم ماه جنوری به نام «هایلیگه درای کونیگ» روز مقدس خوانده شده ودر این روز در شهر ها وایالات جنوب آلمان کاتولیکها رخصتی ویا تعطیلات است ومردم این روز را با مراسم خاص برپا می دارند.

 احزاب سیاسی نیز در این روز سیاستهای جاری خود را به مردم ارایه می دارند.

 

 

 پایان روز شنبه مورخ پنجم ماه جنوری ۲۰۱۳ ترسایی

 

Von: JOSEF NYARY

HAMBURGE Bild , 5. Januar 2013 , S /1,16 MEINE SEITE  

 



جستاری : از دکتر حمیدالله مفید
 

برخی از ویژه گی های درست نگاری در زبان فارسی- دری

 

 

 (  بخش  دوم  )

 

گل نیست، ماه نیست ، دل ماست پارسی

غوغای کوه ، ترنم دریاست پارسی        ( قهار عاصی )

 

 

 

ب: در ترکیبهای گذشتن وعبور کردن: گشت وگذار ، گذاره ، گذر ، رهگذار، ورهگذر(بادریغ در چندین جای نام خانواده گی جناب شفیع رهگذر را (رهگزر) نوشته اند .

ج: در ترکیبهای وضع کردن وایجاد کردن: مانند: قانونگذار(نه قانونگزار) قیمتگذار  .

جذروجزر:  بسیاری ها درکاربرد این واژه ها به جای یکدیگر،اشتباه می کنند.  « جذر » به معنای ریشه است و در ریاضی عددی است که با خودش ضرب می شود که حاصل بر آمده ازآن را  « مجذور » می گویند،  اما  « جزر » با  « ز » ، فرونشتن آب دریا، بازگشتن آب دریا و ضد  « مد » می باشد.

زغال یاذغال؟: نگارش درست این واژه با "ز" وبه گونه ی "زغال"است ونه با "ذ" وبه شکل "ذغال".

زکام یا ذکام؟: این واژه را نیز باید با"ز" نوشت وبه گونه ی "زکام" ونه"ذکام".

مزمزه ومضمضه: واژه ی "مزمزه" فارسی است و معنای "چشیدن و نرم نرم خوردن چیزی " را می رساند؛ اما "مضمضه "عربی بوده وبه معنای"گرداندن آب دردهان برای شستن آن" است

واژ«ض»وکاربردهای آن  این واژ از  زبان عربی وبا واژه های که از زبان عربی به زبان فارسی رهگشوده آمده است. بنا بران تلاش شود کم ازکم از کاربرد واژه های که این واژ در آن به کار می رود جلوگیری شود. معادل آن نوشته شودواگر به معادل آن دسترسی نداشتیم  ، تلاش ورزیم تا واژه را درست بنویسیم. مانند:

واژه حظیره، حضیره یا هدیره : با دریغ از مدتی بجای واژه آرمگاه یا گورستان واژه های نادرست حظیره ، گاهی حضیره وگاهی هدیره به کار می رود .در فرهنگهای زبان عربی این واژه ها چنین معنا می دهند:

حظیره: به معنای کنف ، خباک ، شوغا به انجای گویند که در آن گوسفندان وچهار پایان را نگهداری کنند واز نی وشاخ درختان سازند طویله نیز به آن گویند و در تاریخ بیهقی آمده است:«موسی بدان وقت که شبانی می کرد یک شب گوسفندان را سوی حظیره  می راند»(تاریخ بیهقی رویه 20) وهم به معنی جای که در آن خرما خشک کنند.

حضیره این واژه در زبان عربی به جایگاه خرما وبه گروهی از مردم که به جنگ می روند و به پنج تا ده نفر برسد اطلاق می شود .

وهدیره : در زبان عربی به معنی بانگ زدن شتر وجوشیدن شراب را گویند.

به ساده گی دیده می شود که هر سه واژه در زبان عربی به معنی آرمگاه ویا گورستان ویا قبرستان کاربرد ندارد ، دانسته نشد که از کدام زمان این واژه در زبان فارسی بجای آرمگاه بکار رفته است .

امید وارم تا گرداننده گان تلویزیون ملی ورادیو افغانستان از کاربرد این واژه به جای آرمگاه یا گورستان خود داری نمایند.

قرض و والضالین:مردم افغانستان قرض را «قرز» والضالین» را «والدا لین» می خوانند، اینکه چرا در برخی موارد واژ های آمده از زبان عربی «ض » گاهی همسو با «ز» وگاهی با «د» همسو خوانده می شود ، پیدا نیست ، باید همین نارسایی را همینگونه خواند.

.

واژ «ب» وکاربردهای آن: این واژ که از جمله واژ های همخوان بندشی یا انسدادی است  در زبان دری کاربرد گونا گون دارد :

کاربرد بدینسو، بدین معنی ، بدینمنظور  :  حرف ربط «به» در زبان فارسی به همینگونه کاربرد چندین هزار ساله دارد ، نباید آن را با واژ«ب» اشتباه گرفت ، آوردن واژ«ب» با واژ«د» نادرست است باید نوشت :«به این سو، به این معنی وبه این منظور» زبرا «ب» حرف ربط نیست ، «دین» هم معنی دیگری دارد و«سو» نیز واژه ای نشان دهنده سمت وطرف است. باید هر واژه را جدا وبه چم خودش نوشت.بنا برآن باید نوشت به اینسو نه بدینسو به این معنا نه بدین معنی . به این وسیله نه بدینوسیله، به این منظور نه بدینمنظور. وغیره

به نام و بنام: درزبان عربی حرف جر"ب" را همواره به واژه ی پس ازآن که "مجرور" است ، پیوسته می نویسند؛ اما در شیوه ی نگارش فارسی، حرف اضافه ی "به" را باید همیشه جدا از واژه نوشت. اگر در فارسی حرف"به" را پیوسته با واژه بنویسیم، امکان به جای یکدیگر گرفته شدن معنا ها وجود دارد مانند نگارش واژه های "به نام"و"بنام" که هر کدام با توجه به بافت محتوایی شان در هنگام نگارش، کار برد ویژه یی دارند مانند: فردوسی شاعر بنام زبان فارسی است(که منظور ما از واژه ی "بنام" به گونه ی دقیق "نامدار" است؛ یعنی فردوس شاعر نامدار زبان فارسی است) و کاربرد واژه ی "به نام"در این جمله، مفهوم متمایز با واژه ی "نامدار" دارد .

. کار برد نادرست بر علیه وبر له در زبان فارسی: بادریغ در اغلب اثار ادبی ، فرهنگی ، سیاسی واداری کشور پیوند «بر» پیش از «علیه ویا له» به کار می رود مانند: « مبارزه برعلیه مواد مخدر ویا مبارزه بر علیه تبعیض نژادی »وغیره. نخست ببینیم .حروف ربط یا پیوند های «عِلیَ وله» چیست؟ در زبان عربی حروف جر «علیَ» و«لّه» در زبان فارسی «بر» و«برای» معنا میدهدو  کلمه ها را مجرور می سازد افزون برآن در زبان دری به معنای زیان وسود نیز معنی شده می تواند.هرگاه (بر )را پیشروی علیه که هم به معنای بر است بکار ببریم تکرار مانند:« سنگ حجر الاسود) می شود که در فارسی (سنگ سنگسیاه معنا می دهد) . بنا بران کاربرد تکراری« بر» پیش روی «علیه» نادرست است . بهتر است تنها بر ویا علیه به کار رود. مبارزه علیه مواد مخدر ویا مبارزه علیه تبعیض نژادی  وبهتر است بجای علیه وله در زبان فارسی بنویسیم :: مبارزه با فراورده های مخدر یا مبارزه با برتری نژادی ویا اتنیک ستیزی وغیره بهتر تر می شود

واژ «پ» وکاربرد آن :

پایین وپآیین ؟:نگارش همزه ی عربی به جای حرف"ی" (و با تلفظ همزه نیز) در زبان فارسی درست نیست و واژه هایی مانند: پایین ،پاییز، مویین، رویین،آیین،پرگویی، امریکایی و....را نباید باهمزه ، نوشت

واژ«د» وکاربردهای درست آن:  واژ «دال» در واژه های دستگیر شدند: در رسانه های گروهی می بینیم  ویا می خوانیم : « در ولایت بلخ شش نفر مخالف دولت دستگیر شدند» فراز  نادرست است زیرا دستگیر ودستگیری به معنی کسی را کمک کردن ودست او را گرفتن معنی می دهد چنانی که نام غوث الاعظم دستگیر ، صفت حضرت نعمان بن ثابت، بن هوطی بن ماه یا امام  ابوحنیفه است .   از این رو بهتر است بجای« دستگیر » بنویسیم که « شش نفر مخالف دولت، در ولایت بلخ از جانب نیروهای امنیتی ، گرفتار شدند.»

واژ های «س وص» هر دو واج یا واژ از جمله واژ های سایشی می باشند نخستین فارسی ودومی از عربی ره گشوده است ، نباید یکی بجای دیگر نوشته شود . به این گونه:

سره وصره:سره بارسی است ، به معنی برازنده وصره عربی است به معنی آواز شر شر درختان.

ثواب وصواب: نگارش این واژه ها به جای یکدیگر و بدون درک تفاوت مفهومی ،نادرست است.

"ثواب" اسم است و معنایش "مزد و پاداش" می باشد و"صواب" صفت بوده وبه معنای "درست، به جا ومناسب"است .

واژ های «ح وه» :  این دو واژ که جایگاه آنها «کناری » است. نخستین از زبان عربی ودومی در زبان فارسی  باستان هبوط کرده اند. نباید بجای یکدیگر نوشته شوند.

حایل وهایل: در نگارش این واژه ها به جای همدیگر، باید محتاط بود؛ زیرا"حایل"اسم بوده وبه معنای چیزی که مانند پرده میان دو چیز قرار می گیرد ومانع یکجا شدن آن ها می شود، است؛ اما "هایل" صفت است وبه معنای "ترسناک".

واژه عدم  وکاربرد آن در زبان فارسی: از ترکیب هایی که امروز بادریغ تا حد زیادی کاربرد نادرست دارد، ترکیب هایی مانند: عدم حضور، عدم قدرت ، عدم دقت و... است .

بربنیاد این، بسیاری از پارسی زبانان، واژه ی "عدم" عربی را درآغاز واژه ها می آورند و به همین گونه ترکیب هایی را به کار می برند؛در حالی که واژه ی"قدرت" برابر فارسی خوبی در زبان ما دارد وآن"توانایی" است و"عدم قدرت" هم "ناتوانی "، پس خوب است به جای "عدم قدرت" بگوییم و بنویسیم :"ناتوانی"  .بجای «عدم حضور»بنویسیم «نبود» وبجای عدم دقت بنویسیم«بی توجهی یا بیدرنگی».

"عدم" در زبان عربی به معنای "نبود" و "نبودن" است و گاهی هم (نظر به نیاز مندی مفهومی در زبان نوشتاروگفتار) بهتر است به جای "عدم" بنویسم وبگوییم: "نبود" ویا"نبودن".

فقدان: این واژه ازنگاه مفهومی، به معنای "نیستی" و "نبودن" نیست . معنای اصلی "فقدان"، "گم کردن" ویا "گم شدن"است. درزبان فارسی  واژه" مفقود"، را به کار می بریم، بهتر است به جای واژه ی "فقدان" ،"گم شدن" و"گم کردن" را به کارببریم.

نیاگان یا نیاکان؟ : مفرد این واژه دراصل "نیاگ" (به معنای نیا یا جد) است وجمع آن نیاگان است، نه "نیاک یا نیاکان" به کاف تازی . پس بهتر است مانند واژه های: "شایگان ورایگان " واژه ی "نیاکان" ،"نیاگان" نوشته وخوانده شود.

طپیدن ،غلطیدن : این واژه ها (طپیدن وغلطیدن ) را باید با"ت" فارسی (تپیدن و غلتیدن) نوشت ونه با "طای" عربی.

به همین سان، مشتقات این واژه ها مانند: تپش، غلت خوردن، غلت زدن ، غلتان و غلتک را نیزباید با"ت" نوشت ونه با"ط".

توفان یا طوفان؟: این ها دو واژه با دومعنای متفاوت اند. "توفان" به "ت"فارسی و"طوفان" به "ط"عربی است.

"طوفان"عربی با طای ماٴلف ، معناهای چندگانه دارد مانند : باران سخت، آب فراوان و سیل؛ اما واژه ی "توفان" فارسی با"ت" از فعل "توفیدن" گرفته شده وبه معنای "فریاد کردن به صدای بلند" "غرش" و "غریدن "است.

اتاق یا اطاق؟: اصل این واژه ترکی است. درزبان ترکی مخرجی که به "ط" (طای مالف) تلفظ شود وجود ندارد؛ یعنی "ط" غلیظ مانند عربی نیست. پس هیچ دلیلی وجود ندارد که ما در فارسی واژه ی "اتاق" را به "عربی و به شکل "اطاق" بنویسیم . بهتر است به جای آن،"اتاق" نوشته کنیم ونه "اطاق".

مدیره، رییسه، کمینه و جانبه : از آن جایی که درزبان پارسی مذکرومونث نیست، این تصور نادرست است که به اقتضای زبان عربی در فارسی- نیز- نشانه ی تاٴنیث آورده شود وبانوان مدیر و رییس را" مدیره"و"رییسه" بگویند وبنویسند.

استاد سعید نفیسی در این مورد می نگارد:" در زبان عربی هم برای این مقصود، چنین کلمه ای نیست و همین طور کلمه ی رییسه، یعنی زنی که ریاست بکند، در عربی نیامده است. مدیره، تنها مونث صفت مدیر ورییسه مونث صفت رییس است . در عربی گاهی برای صفت مذکری که به جای اسم استعمال می شود، کلمه ی مونث معمول است مثل شاعر که مونث آن شاعره آمده است،وحتی رقاصه هم درست نیست، مگر این که صفت باشد. در نتیجه ی همین اشتباهات، کلمه ی جانبه را هم جعل کرده اند. مردان برای اینکه «من» نگویند وننوسیند و من گفتن را بی جهت بی ادبی فرض کرده اند، در حق خودشان گفته اند: این جانب. در صورتی که جانب در اصل زبان تازی، به معنی پهلوست و در فارسی به معنی سو و جهت و طرف هم استعمال شده است.

با همه ای اینها دلیل نیست که زنان خودشان را جانبه بگویند؛ زیرا که نه تنها بر خلاف قاعده است؛ بلکه جنبه ی تحقیر و توهین هم دارد؛ زیرا که جانبه در لغت عرب، به معنی زن کوتاه قد وخواروذلیل است."

با توجه به این، کاربرد "کمینه " به جای مونث "کمین" (وبه خاطر بیان شکسته نفسی) درزبان فارسی نیز نادرست است.

نقطه ی نظر: به کاربردن این ترکیب نیز در جمله هایی مانند: "از نقطه ی نظر اجتماعی ویا اخلاقی ویا......" درست نیست؛ چون "نقطه ی نظر" مفهوم رسایی در کاربرد این جمله ندارد. بهتر است به جای آن گفته شود:از دیداجتماعی.

تبجلیل یا"تجلیل": تجلیل واژه ی عربی است، ومعنای اصلی آن "جل برسر مرکب گذاشتن " است؛ اما واژه ی دیگری که مفهوم مثبت را به جای "تجلیل در عربی می رساند- وبسیاردقیق نیز هست- واژه ی "تبجیل" است ونه "تجلیل"اما در فارسی واژه ی "بزرگداشت"وجوددارد که دراین صورت، بهتر است گونه ی پارسی آن، یعنی "بزرگداشت" را به کاربرد ونه "تبجیل" عربی را.

بزرگداشت به عمل آمد: بسیاری از رسانه ها می نویسند : "از روز جهانی بهداشت ، بزرگداشت به عمل آمد"؛ اگر منظور "به عمل آمدن" عملی شدن هم باشد، تاجایی این گونه نگارش زیبا نیست. به جای بزرگداشت به عمل آمد"، بهتر است نوشته شود: "ازروزجهانی بهداشت بزرگداشت شد".

جهت: واژه ی عربی است و به معنای سوی، راستا، طرف، علت وروی است. کاربرد آن به جای واژه های "خاطر" و"برای "مفهوم روشن ندارد (هرچند در برخی از فرهنگ ها ،جهت به معنای" به خاطر" و" برای "آمده است) ؛ اما اگر منظور ما از کاربرد واژه ی "جهت " سوی، راستا و طرف نباشد، بهتر است به جای آن، از" به خاطر" و"برای" استفاده شود.

کاربرد جمعهای مکسر عربی در زبان فارسی نادرست است .چرا؟

۱-زبان عربی با سیل واژه هایش نه تنها در زبان فارسی- دری بلکه در تمام زبانهای دنیا ره یافته است ، همین واژه ای طوفان در زبان جاپانی ، چینی  ، مالیزایایی ودیگر زبانها به گونه ای «تیفون،،، تیپون، تیه پون »راه یافته است ، در زبانهای شیوای پشتو ، اردو ، کردی ،هندی ، بلوچی ، پشه یی، ترکی  وازبکی  نیز ره گشوده است . مگر در تمام زبانهای متذکره جمع بندی واژه های عربی به قواعد همان زبان صورت می گیرد، مانند:واژه ای سفیر را به گونه نمونه بر می گزینیم: در زبان پشتو جمع آن می شود:سفیرونه، در اردو می شود سفیرو، در بلوچی ، سفیری، همچنان در زبانهای دیگر، مگر تنها در زبان فارسی جمع سفیر به شکل جمع مکسر عربی سفرا به کار می رود. همچنان علما،فضلا ، اکابر وغیره تنها در زبان فارسی به کار می رود وبس، در حالی که ازبان فارسی- دری خود اصول جمع دارد که باید از آن استفاده شود، نشانه های جمع در زبان فارسی - دری :ان ، ها ، گان ، ویان اند، که درخت می شود درختان ،« مرد» می شود ،مردها بنده می شود ، بندگان، وخوبرو می شود خوبرویان وغیره بنا بران« پیشنهاد می شود تا بطور قطع جمع های عربی در زبان فارسی – دری به کار نرود وبجای آن تمام واژه های عربی بر بنیاد جمع دستوری زبان فارسی جمعبندی شود : مانند :: عالم ، شود عالمها، سفیر شود سفیر ها  یا سفیران .قاضی شود قاضیان نه قضات، وغیره.

۲-استفاده از نشانه های جمع عربی در پایان واژه های فارسی نه تنها نادرست بلکه خطای ادبی شمرده شود ؛ مانند:نگارشات نادرست شود ، نگارشها ، پیشنهادات نادرست پیشنهادها درست ، نمایشات نادرست ، نمایشها درست، باغات نادرست ، باغها درست ، دهاقین نادرست، دهقانان درست.  ازمایشات نادرست ، ازمایشها درست، سفارشات در فراز« هرنوع سفارشات  وفرمایشات شما پذیرفته می شود» نادرست « همه گونه فرمایشها وسفارشهای شما پذیرفته می شود » درست.

همچنان نشانه جمع عربی در پایان واژهای مفردآمده از عربی نیز  نادرست است مانند: فعالین یا کاتبین ، یا معلمین ، متعلمین وغیره . چرا؟ نخست به این دلیل که این جمع ها در زبان عربی با نشانه جمع مذکر یا نرینه پایان پذیرفته وتنها برای مردان اطلاق می شود یعنی متعلمین یعنی دانش آموزان پسر یا معلمین یعنی آموزگاران مرد، که اطلاق آنها برای بانوان معلم ودختران دانش آموز نادرست است، یعنی اگر بنویسیم متعلمین صنف دوازدهم«ب» لیسه عالی ملالی نادرست است . بهتر است بنویسیم :« متعلمان صنف... »اما اگر همین واژه های عربی را بر اساس دستور زبان فارسی جمع بسازیم می شود : متعلمان ومعلمان که هم شامل دانش آموزان پسر ودختر می شود  وهم از لحاظ دستور زبان فارسی درست است .

۳-دوباره جمع بستن جمعهای مکسر عربی در زبان فارسی-دری نادرست  وحتا گناه ادبی است . مانند: قبض، قبوض شده قبوضات ، همه نادرست تنها قبوضها درست ، شوءونات، که مفرد یا یکه آن شآن است شده شون بعد به نادرستی می نویسند: شوءنات که نادرست است . درست آن شأن شود شانها، به همین ترتیب ، گوهر فارسی در زبان خود ما شده جوهر ، بعد جمع آن در فارسی شده جواهر و به نادرستی شده جواهرات( سوگمندانه در تمام گوهریا جوهر فروشی ها نوشته شده است «انواع جواهرات فروشی موجود است »

۴-بستن پساوند «الات وجات» گویا نشانه جمع  در پایان واژه های فارسی –دری درست نیست مانند : ماشین الات ، پرزه جات ، روزنامه جات شیرینی جات وغیره نادرست است بجای آنها ماشینها یا ماشین باب ، شیرنی باب ، شیرنی ها، روزنامه ها  وغیره  به کار رود هم درست است وهم قواعد واساسات زبان خراب نمی شود.

۵- اتصال ویا پیوستن  نشانه یا علامت معرفه عرب «ال» در آغاز واژه های فارسی نادرست است مانند: حسب الفرمان ریاست جمهوری . نادرست است ، ویا حسب الخواهش ، حسب الفرموده وغیره . به جای آن بهتر است نوشته شود« بر اساس فرمان  یا وغیره.

ویژگی های نوشتاری یا قواعد یا شیوه های درست املا ورسم الخط  واژه ها در زبان فارسی – دری:

به دیده نگریستن ورعایت رسم الخط«درست نویسی» درست وشناختن دقیقتر واصلها وقاعدهای رسم الخط یا شیوه نگارش واژه هادر زبان فارسی-دری به دودلیل کار دشواری است :

نخست: بادریغ تا اکنون کدام رسم الخط یا شیوه مشخص وشناخته شده نگارش واژه ها در زبان دری که همه با هم یک گون بنویسند وجود ندارد ، هر کشوروهر منطقه ای گویشی زبان واژه ها را به دل خود می نویسند.

دو دگر:املای بسیاری از واژه های  همگون یا  متشابه چون  صواب وثواب ، گزاردن وگذاردن ،هدیره وحظیره ، وغیره کدام قانون یا دستور نامه ویژه ندارند ،باید آنها را همانگونه که پذیرفته شده اند بنویسیم. چرا؟

پاسخ بر این دشواری ساده است : زبان فارسی – دری از خانواده هندواروپایی است ، نظام اوایی این خانواده با وا کها، آواز ها وصدا های مشخص بیان می شود ، در پیشین زمانه ها که زبان فارسی- دری تازه بکار می رفت با خط یا دبیره خروشتی ویا دیودانشنگری نگاشته می شد ، آن نظام آوایی توان بیان تمام آواژهای مورد نیاز زبان را دارا بود ، در آن زمان واولهای گوناگونی

وجود داشتند ومی شد، تا شکل درست واژه ها را با آنها نوشت ، مگر با A,ä,o,ö,ü,u,y

نظام اوایی زبان عربی که بجای واولها یا واکدار ها نشانه های «زیر ،زبر ، وپیش» یا ضمه ، کسره وفتحه» به کار می رود و موجب می شود تا واژه ها درست نوشته وخوانده شوند ، مگر  در زبان فارسی تنها  نظام اوایی زبان عربی به کار می رود و « از نشانه های (زیر ، پیش ووزبر) استفاده نمی شود» ، بر این بنا در زبان فارسی - دری دشواری جدی را در سیستم نظام اوایی   زبان   به بار آورده است. از این رو لازم است تا شکل نوشتاری واژه ها را همچنانی که پذیرفته شده است نوشت. وآن چنین است:

۱-فعلهای که با واژ««آ» آغاز می شود هنگام پیوست با یکی از واژ ه ها یا حروف«ب،ن و م» نشانه  «مد» آن میافتد وبجای آن واژ «ی» نوشته می شود. مانند:

ب+ آمد می شود «بیامد» ن+آورد می شود «بیاورد ویا میاورد ویا نیاورد» ویا میازار ، نیاشفت ، بیا،، بیاور وغیره.

۲- فعلهای که با واژ«آ» اغاز می شوند ، هنگام  پیوستن با یکی از واژ های «ب،ن وم» واژ «آ» به صورت «ی» در می اید. مانند:

ب+افتاد می شود بیافتاد ، نیافتاد ،نیرزد ، بیرزد، میفگن، بیفراز، نینداخت ،

۳- وآژگانی که با «ه» کوتاه یا نیمه کشیده (غیر ملفوظ نادرست است ، زیرا تلفظ می شود)  پایان شوند،واژ «ه» نوشته نمی شود وواژ«ه» به واژ«گ» مبدل می شود.

زنده ، مرده ، خسته، بنده، چنین تغییر می پذیرند:

هرگاه با نشانه جمع یا چندی بپیوندد چنین می شوند:: زندگان ، مردگان، بندگان وغیره.

این قانوت در مورد واژگان آمده از زبان عربی نیز تطبیق می شود مانند: معشوقه می شود معشوقگان.

هنگام پیوستن به «انه» می شود : بچگانه نه( بچه گانه نادرست است )

هنگام پیوست با «ی» مصدری که حاصل مصدر ساخته می شود چنین می شوند: زندگی ، خستگی ، بندگی وغیره

هنگام پیوستن با «ک»تصغیر یا نشانه خردی می شود: خانگک ،جامگک وغیره.

نوشتن درست افعال یا گزاره ها در زبان فارسی:

می شود یا میشود: نخست ببینیم که فعل چیست؟ فعل بیان کار یا حالتی  است در یکی از زمانهای سه گانه که توسط یکی از سه شخص به انجام می رسد.  واز دو بخش تشکیل شده است : نخست ریشه ودوم شناسه .

اگر درصیغه های فعل دقت کنیم، می بینیم ،که یک بخش آن هیچگاهی تغییر نمی پذیرد، همین بخش را ریشه یا ماده فعل می گویند . مانند:«نشست» در فعل های نشستم، می نشستم ، می نشستی وغیره دیده، می شود که «نشست» تغییر نخورده است بلکه  در اشخاص وزمان تغییرات رونما گردیده است . همین بخشی که دگرگون نمی شود . ریشه است

وآن بخشی که تغییر می پذیرد ، مانند: می، م ، ی وغیره انرا شناسه می گویند.

دانشمندان بخش زبان شناسی، از آن میان استاد ناتل خانلری « در دستور زبان فارسی »خود به این باور است که ، به خاطر درک درست گزاره ها بهتر است تا شناسه های زمان آینده مانند: «می» وغیره جدا از ریشه نوشته شوند ، زیرا شناسه عامل شناخت گزاره ها هستند. مانند: می خورد ، می نوشد وغیره ، مگر شناسه های پایانی که بیانگر هویت اشخاص اند باید پیوسته نوشته شوند. مانند : نشستم ، نشستی ، نشستند وغیره . پس «می شود »بهتر تر از «میشود» است.

از این رو بهتر است تا همین دیدگاه اجرا ورعایت گردد