نوشته ای از ستیفن لیندمن

برگردان : دوکتورسیداحمد جهش

   

امریکا آمده که بماند؛ ادعا های خروج سریع همه ترفند است.  مقامات رسمی واشنگتن ورسانه های مفسد توضیحی نمیدهند. دروغ وخیال باطل جای حقیقت را گرفته است.

سرمقاله رویترز « اوباما وکرزی ختم نقش رزمی امریکا در افغانستان را تسریع می بخشند.» و «اوباما مصمم است تاجنگ طولانی وبدنام راخاتمه بدهد.»

سرمقاله های نیویارک تایمز:« اوباما انتقال مسوولیت امنیتی را به افغانها تسریع مینماید» ، اوباما « مشتاق است تابعد از، بیشترازیک دهه جنگ ، صفحه را ورق بزند » ،« ازشروع بهارامسال نیروهای امریکایی درافغانستان تنها رول حمایتی خواهند داشت ".

سرمقاله واشنگتن پست « اوباما کاهش نقش امریکا درافغانستان را ازشروع بهارامسال اعلام مینماید» وپلانها مشتمل است از« حضورمحدود قوتها درمملکت بعد ازختم رسمی ماموریت امریکا در2014».

 کنفرانس مطبوعاتی 11جنوری اوباما وکرزی بیشترعوام فریبانه بود تا صادقانه؛ درآن حقیقت به دورویی و دوپهلویی تعویض شده است . اوباما گفت: " گذار خوب در جریان است ". پلان است تا نیروهای افغان امریکاییان را تعویض کنند. تا اخیر سال 2014 آنها " مسوولیت کامل امنیتی شانرا خواهند داشت. واین جنگ به ختم مسوولانه اش خواهد رسید". ودر عین زمان قوت های ایالات متحده " در وقت ضرورت در کنار (افغانها) به جنگ ادامه خواهند داد".اوباما نه گفت که چه نیروی به جا خواهد ماند.

جنگ طیارات بی پیلوت روزانه ادامه دارد. نیروهای خاص ایالات متحده امریکا وعناصر سی آی ای آمده اند که بمانند.به ماموریت های تلاشی وتخریب الویت داده شده است.

سر از بهار 2013 " نیروهای ما ماموریت متفاوت خواهد داشت – تمرین ، مشوره وکمک به نیروهای افغان این یک لحظه تاریخی وقدم دیگر به سوی استقلال کامل افغان خواهد بود."

" افغانستان یک متحد دراز مدت در ایالات متحده امریکا (دارد) ."

این درازترین جنگ واشنگتن است. جنگ عراق وافغانستان پرهزینه ترین جنگ هاست.

عراق خارج از دید ودماغ میجوشد.افغانستان درتلاطم است.کارشناسان موافق اند - جنگی که سالها قبل باخته شده است دوام دارد. چرا مقامات ایالات متحده امریکا توضیح نمیدهند.

 

طوریکه در یک مقاله قبلی بحث شده است دگرمن دانیل دیوس اوضاع را دقیقا ارزیابی و در گزارش غیرمحرم 48 صفحه یی اش آنرا سانحه خوانده است . او سوال کرد:"دگر چه تعداد انسان به خاطر یک ماموریت غیر موفق کشته شود ؟" در تبصره مقدماتی راپورش اذعان داشته است :" رهبران بزرگ نظامی ایالات متحده امریکا امریکا وقتی که با کانگرس ومردم امریکا در مورد اوضاع درافغانستان سخن میگویند آنقدربه تحریف حقایق میپردازند که آنراغیرقابل شناخت میسازند." ..." این فریب، اعتبار امریکا را نزد دوستان ودشمنان ما صدمه زده توانایی مارا برای حل سیاسی جنگ در افغانستان شدیدا محدود نموده است "

راپور محرم اوبیشتر صریح بود.

"اگرمردم به این راپورمحرم دسترسی میداشتند...آنها فاصله شگرف آور بین آنچه که توسط رهبران ما اکثرا در ملای عام گفته میشود وآنچه واقعا درپشت پرده جریان دارد را خواهند دید ... غیرقانونی خواهد بود اگرمن مطالب محرم رابه صورت باز مورد بحث، استعمال ونقل قول قراردهم ، بنا چنین نه خواهم کرد."

اوهزاران کیلومتردرسرتاسر افغانستان مسافرت کرده با قوماندان ها ، مادون ها وسربازان قدمه های پایین امریکایی صحبت نموده است. اوصحبت های دوامدار با مقامات امنیتی افغان، اشخاص ملکی وبزرگان قریه ها داشته است. آنچه اودریافته است با سناریوهای خوشبینانه مقامات مشابهت ندارد.نیروهای یاغی " تقریبا هر قطعه زمین را درعقب دیدرس پایگاه های امریکایی و ایساف " در کنترول دارند.از هر جای ایکه او دیدن کرد "وضع تکتیکی فوق العاده خراب بود. "

حکومت افغانستان نمیتواند " ضروریات اساسی مردم رافراهم سازد " بعضا نیروهای امنیتی محلی با شورشیان درتبانی اند. دیویس توقع داشت تا چیزی مثبتی دریابد او" شاهد عدم موفقیت تقریبا درهر قدمه میباشد". یک سرکرده ای موظف به نمایندگی از دیگران گفت؛ او امیدواراست زنده و یکپارجه بدرآید .

اینکه چراجنگ ادامه دارد مربوط به اوباما است که توضیح دهد ولی درعوض اوخود را به کوچه حسن چپ میزند .

افغانستان از نظر ستراتیژی مهم است .اوبین شرق میانه آسیای جنوبی ومرکزی قرار داشته قلب یوروآسیا میباشد. پروژه های اشغالی نیروی نظامی امریکا روسیه، چین، ایران و دیگرممالک غنی از تیل شرق میانه را هدف قرارداده قدرت مطلق واشنگتن را فراتر برده به حاکمیت بدون چالش امریکا رجحان میدهد.

چین وروسیه بیشتر اهمیت دارند وبا اتحاد خود نیروی ابرقدرت امریکا را به رقابت میکشند. پیکنگ از نظر اقتصادی نیرومند است. توانایی ذره وی وموقف نظامی روسیه یگانه تهدیدی برای نیروی رعب انگیز امریکاست.روسیه همچنان غنی از منابع طبعیست، ذخایر تیل آن وسیع و گاز طبعی اش بزرگترین درجهان است. ازهیچ کدام این دوکشورتوقع نمیرود که به فرمان واشنگتن باشند. آنها مهم وآخرین خط دفاع اند.

 ***

بیشتر درمورد برنامه های واشنگتن درآتی

 

جان پلگر در یکی از مقاله های گذشته اش ازتاریخ پرآشوب افغانستان بحث نموده است.

در کتاب اوکه عنوان آن " فریدم نکست تایم : رزستنگ دی امپایر" (آزادی دروقت دیگر: مقاومت بمقابل امپراتوری ، مترجم ) است به موضوع اشاره کرده مینویسد:

" درطول همه بحرانات جامعه بشری که تاریخ بیاد دارد هیچ مملکتی بیشتراز افغانستان مورد تجاوزقرارنگرفته،   وبیشتررنج وعذاب نه کشیده وکمتر کمک نه شده ."

در طول قرن ها افغانها چیزهای را تحمل نموده اند که کمتر کسی میتواند تصور نماید.اردوهای غارتگر، محاصره شهرها، قتل عام هزارها انسان ، ویرانی هاوتخریبات وسیع.

کشمکش های بازی بزرگ قرن نزده ادامه دارد.جنگها، تباهی،فلاکت وبدبختی رقت بارانسانی انعکاس زندگی روزانه ملیون ها انسان است . امریکا مسوولیت کامل رابردوش دارد.

در هر جاییکه سروکله قوتهای امریکا پیدا شود ، کشتار کتله وی ، ویرانی وبدبختی بی حساب انسانی به تعقیبش می آید . بعد ازبیشتراز 11 سال جنگ و اشغال افغانها چه بسا این نوع رنج وعذاب ها را بیشتر چشیده اند.

شرایط زندکی رقت باراست. ملیونها انسان بیجا شده اند . سرپناه های موقتی جای خانه های اصلی را گرفته است . عدم توان کمترین محافظه به مقابل سرماه شدید باعث گردیده تا در زمستان مردم از سردی جان دهند.

تعداد زیاد اطفال روزانه تلف میشوند . ملیونها نفرکمتر ویا هیچ  دسترسی به آب پاک ندارند . حد متوسط حیات در مقیاس جهان پایینترین است. مرگ ومیراطفال یکی از بلند ترین هاست ، به همین طوروفیات قبل از پنج سالگی. برق کمیاب است . فقرشدید ، بیکاری ، فلاکت انسانی و ترس دوامدار انعکاس زندگی روزمره مردم است .افغانها در تشویش زنده ماندن خود اند .تعداد زیادی غذای کافی ندارند فاقد کمکهای طبی ، تحصیل ودیگر خدمات رایگان حیاتی اند.

خشونت مربوط به اشغال ، انسان بیگناه - زنان ، اطفال ونوزادان رامتضرر میسازد . مردم ملکی بیشتررنج وعذاب میکشند . نزدواشنگتنتسخیر، مستعمره سازی ،تاراج و حاکمیت اولویت دارد.جنگ بی فرجام آشوب میکند .آدم ضرورت دارد تا به گدایی برود.

افغانهای که بیجا شده اند تقریبا فاقد همه وسایل ضروری از قبیل  سرپناه ، آب پاک ، بهداشت ، رهکشی فضلات ،کمکهای طبی ، تحصیل ، کار ،عاید کافی و غذا برای جلوگیری از فاقه گی میباشند .

امریکا وحکومت دست نشانده افغانستان کمک نمیکنند. کرزی یک عروسک نگون بخت وکاریکاتور یک رهبر است.او انتخاب نه بلکه گماشته شده است.او دارایی سابقه سی آی ای ومشاور تیل شرکت یونیکال است.

او یک کمی بیشتراز شاروال کابل است؛  اومنفوراست در هر جای بدون حمایه پنج دقیقه دوام نه خواهد کرد.

افغانستان تولید کننده عمده تریاک جهان است در سالهای 1990 طالبان تریاک را تقریبا ریشه کن کردند ولی واشنگتن آنرا دوباره احیاء نمود.اربابان جنایت و سی آی ای خیلی مفاد میکنند بانکهای کلان همچنان. پول شویی مرکز مفاد بزرگ است.قرار یک محاسبه تخمینی سالانه 1.5 تریلیون دالر پولشویی میشود که در حدود 500 بیلون آن ناشی از مواد مخدر است.

اوباما درمورد ختم عملیات رزمی بعد از سال 2014 دروغ گفت.امریکا آمده است که بماند . اشغال دایمی پلان شده است.امپراتوری پایگاه های واشنگتن انعکاس دهنده این مطلب است

درجریان جنگ عمومی دوم، انگلیس ها شکایت داشتند که : امریکایی ها" بیش ازحد درآمد دارند،بیش از حد غذا میخورند وبیش ازحد عمل جنسی میکنند ودر اینجا خیلی زیاد اند."   اکنون آنها تقریبا درهمه جای اند.سیاره زمین ساحه اشغالی واشنگتن است. پایگاه ها ابعاد مختلف دارد آنها شامل بیزهای بزرگ جهت عملیات مهم،بیزهای متوسط واندازه خوردتر اند که بیزهای مخفی متمم آنهاست. نیروهای خاص امریکا در 120مملکت فعالیت دارد. عناصر سی آی ای درهمه جا اند .

نقض داشتن حق استقلال ملی ، برنامه خصمانه بدسگال امریکا ، مصادره زمین های دولتی ، کثافات سمی، آسیب محیط زیست ، صداهای غیر قابل تحمل ، خشونت ، جنایات ناشی ازاشغال وعدم جوابگویی ، بازتاب  حضور واشنگتن است. این خیلی زیاد مضمحل کننده است و دوزخ کابوس آباد افغانستان نمایانگر آن است.

 موافقتنامه های وضع حقوقی قوتها (اس او اف ای ) چوکات کاری یی را فراهم نموده که تحت آن نیروهای امریکایی در خارج فعالیت میکنند موافقتنامه های مذکورتصور باطل مشروعیت را ایجاد کرده ، ملت ها تحت فشار و زورگویی قرارمیگیرند تاچیزی را قبول نمایند که منافی منافع ملی شان است.

چالمرس جانسن در کتابش بنام : " دی  سارروس  آف امپایر: میلیتاریزم ، سکرسی اند دی ایند آف رپوبلیک " ( آلام امپراتوری: نظامی گری ، نهانکاری وختم جمهوریت ، مترجم ) اس او اف ای  را طور آتی توضیح نموده است :

دهکده های نظامی (پایگاه های نظامی ، مترجم ) خارجی امریکا گرچه ازنظرساختمانی ، قانونی وذهنی ازمستعمره ها فرق دارند ولی به ذات خود چیزی است مشابه به  مایکروکلونی یا مستعمره های کوچک که کاملا ماورای ساحه قضایی کشور اشغال شده قرار دارند .

" ایالات متحده امریکا تقریبا همیشه در مورد قرارداد وضع حقوقی قوتها (اس او اف ای) با کشورمیزبان به ظاهر مستقل ( همچو افغانستان ـ مترجم) مذاکره مینماید."

این موافقت نامه ها نوع مدرن قرارداد های مصونیت از قوانین کشور میزبان است که با چین درقرن 19 امضا شده بود.این قرارداد ها به خارجیان متهم به جرایم حق میدهد تا در مملکت خودشان تحت قوانین کشور شان محاکمه شوند.اس او اف ای  مانع صلاحیت محکمه محلی میگردد تا  پرسونل امریکایی را محکمه نماید. قتل وتجاوزجنسی بدون جزا میماند مگرآنکه مقامات امریکایی متهم را به مقامات محلی تسلیم نمایند.معمولا مجرمین قبل از آنکه مطالبه گردند به سرعت از مملکت خارج میشوند.

تعدادعمومی اس او اف ای های امریکا معلوم نیست اکثرشان پنهانی اند بعضا آنقدرشرم آورند که برملا گردند.امریکا صدها پایگاه اشکارا، مشترک وپنهانی دربیشتر از 150 مملکت دارد.

جانسن گفت که آنها (یعنی نیروهای خارجی ، مترجم ) " به غصب ، تحریف وفروپاشاندن هرآنچه موسسات دیموکراتیک (مماثل ها) حکومت که در جامعه میزبان موجود باشد میپردازند."

حضورآنها پردردسراست. مردم محل کنترول زندگی شانرا از دست میدهند، حق گفتن و تقریبا چانس جبیره ندارند. اشغال دایمی بیشترصدمه میرساند .

امریکا پایگاه های بزرگ شهرمانند، درعراق وافغانستان بنا کرده است. پایگاه های مذکور تعمیر نه شده اند که متروک گردند.واشنگتن آمده است که بماندهردوکشور ساحه اشغالی امریکاست .

دهاهزارقراردادی های خصوصی نظامی با مهارت های تخنیکی تا استعمال سلاح، متمم قوت های عسکری اند.

اوباما برنامه واشنگتن را پیش میبرد.اشغال دایمی پلان شده است.امریکا آمده است تا بماند ترک آنچه از نظر    استرا تیژیکی مهم است صورت نمیگیرد.آنکه تا چه زمان امریکا جنگ بی پایان را تحمل خواهد کرد باید توضیح نمایند.

 

 

برگرفته شده ازتارنمای گلابال ریسرچ ، 13 جنوری 2013

 

http://www.globalresearch.ca/permanent-afghanistan-occupation-planned/5318721

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حزب کانگرس ملی هند* با سابقه ترین حزب سیاسی در شبه قاره هند ، با پیشینه بیش از صد و بیست سال ( تاریخ اساسگذاری دسامبر 1885 ) و اندوخته های فراوان در زنده گی سیاسی هند، پس ازانکشافات سال 2004  با چالش های بزرگی روبرو بوده و این دگرگونی ها پدید آمده خواستار بازنگری در برنامه و سیاست های کادری آن حزب میباشد.بیشترین رهبران و فعالین سیاسی حزب را کادرهای مسن تشکیل داده و همین دکتر من موهن سنگهه نخست وزیر هند که از شمار فعالین و کارد های برازنده حزب کانگرس میباشد هشتاد سال عمر دارد.

ترکیب سنی نماینده گان مجلس ملی هند ؛ گواه برآنست که تنها 15 در صد نماینده گان مجلس را افرادی کمتر از سن 40 تشکیل میدهد.این ترکیب نتنها شامل حال ایتلاف اتحاد پیشرو ( (UPA ) به رهبری حزب کانگرس هند میگردد، بل سایر اتحاد های سیاسی  چون ایتلاف دست راستی دموکراتیک ملی (  NDA  )  و «جبهه سوم  ، ایتلاف احزاب چپ  در پارلمان هند را نیزشامل میگردد.

 

 

درنشست بسته هفته گذشته کانگرس ملی هند در جیپور؛ این حزب به مساله جوان سازی حزب و رهبری آن به بحث و گفت وگو پرداخته و 1200 شرکت کننده در این نشست  راهول گاندی 42 ساله ، فرزند راجیف و سونیا گاندی را به حیث معاون آن حزب برگزیدند. 

از چند ماهی بدینسو گمان زنی هایی از سوی رسانه های جمعی در باره این که راهول گاندی منحیث نامزد آن حزب در انتخابات سال 2014  پیش کشیده خواهد شد؛ موضوع داغ روز را در هند تشکیل میداد. روزنامه های هند در هفته های گذشته زیرعنوان : « خانواده گاندی ها دررويای نخست وزيرِی هند » و یا « فرزند خانواده گاندی نامزد کنگرس برای احراز سمت نخست وزیری در سال 2014 » مساله پیش کشیدن راهول را طرح نموده بودند.

روز نامه هندوستان تایمز به قول احمد پاتل نوشت که راهول گاندی رهبری حزب را در انتخابات آتی برعهده خواهد گرفت و برای دست یابی به کرسی نخست وزیری تلاش خواهد کرد.

احمد پاتل از مشاوران ارشد خانم سونیا گاندی رهبرحزب کنگرس ملی هند و رییس ایتلاف حاکم اتحاد پیشرو (UPA)  میباشد که در آن 13 حزب و سازمان سیاسی هند عضویت دارد.

راهول گاندی از چند سال بدینسویکی از منشی حزب کانگرس به رهبری مادراش سونیا گاندی بود.

با گزینش راهول در پست معاون رییس حزب کانگرس ملی هند؛ کارشناسان امورسیاسی اعلام کردند که  با این  « تاج گزاری » ، « دموکراسی خانواده گی » در حزب کانگرس ادامه می یابد.

راهول 42 ساله ، که دارای اندوخته های زیاد سیاسی بوده و درجریان هشت سال گذشته درصحنه سیاسی هند چهره مطرح بود ،میخواهد فضای تازه را در میدان سیاسی هند ایجاد نماید.وی درسخن رانی هیجانی 40 دقیقه ای خود در برابر 1200 شرکت کننده  خواستار « تغیرشیوه های کارسیاسی » شد ؛ خواست تا  « تا بین  40 تا 50  کادر جوان و پرتلاش که توانایی رهبری کشور را داشته باشند » را داخل تیم خود نموده وآنها را به قایق خود بکشاند.

وی با صراحت درباره جوان سازی حزب و رهبری آن سخن رانده خواست  تا درهرایالت به تعداد 5 ـ 10  جوان با دیدگاه های روشن درتیم رهبری جا گیرند. راهول گاندی دراین نشست برمساله سواستفاده واختلاس درکشور و حزب کانگرس درنگ کرده  با درنظرداشت انتخابات پارلمانی سال 2014  توجه هموندان حزب را به اقشار میانه و پایین جامعه که در نتیجه ریفورم های اقتصادی حزب ، بویژه برنامه های اقتصادی باز ولیبرال من موهن سنگ بهره ناچیزاز دستاورد های اقتصادی کشور نصیب شده اند و آنایی که هر روز بخاطر زنده ماندن میرزمند واز سطح پایین امکانات آموزشی و اقتصادی بهره مند استند ، جلب نمود.

قرار است تا سونیا گاندی ریس حزب کانگرس هند باقی مانده و راهول نامزد مقام نخست وزیری آنکشور در انتخابات سال 2014 ترسایی گردد.

 

 

* کانگرس ملی هند و یا Indian National Congress, INC

 

 

  مسرت داریم که 9 ماه قبل بتاریخ ششم ماه حمل سال 1391 خورشیدی برابر با 25 مارچ سال 2012 ترسایی ایتلاف  احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان به اشتراک یکتعداد از احزاب و سازمانهای همسو درعرصه سیاسی کشور اعلام موجودیت نمود.

در آغاز مشمولین ایتلاف متشکل از احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه شامل حزب پیوند ملی افغانستان، حزب تفاهم و دموکراسی، نهضت آینده افغانستان، شورای تفاهم برای وحدت و حزب نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان بعداً حزب مردم افغانستان بودند.  تلاشها، بحث‌ها و گفتمان های سازنده بوسیله رهبری ایتلاف در وجود هیات رییسه ایتلاف راه اندازی گردید که در نتیجه دو جریان سیاسی دیگر، هریک: کمیسون انسجام اعضای حزب وطن و کلیه نیرو های ملی و وطندوست و حزب آزاده گان افغانستان شامل ایتلاف گردیدند.

این ایتلاف از نخستین روز های اعلام موجودیتش مورد حمایت و پشتیبانی نیروهای دموکرات و تحول طلب کشور قرار گرفته که ابراز امیدواری آگاه ترین حلقات مردم زحمتکش افغانستان برای پیروزی اهداف ایتلاف نمایانگراین حقیقت است که: ایتلاف بحیث نیاز مبرم، تأخیر ناپذیر و منطبق با وضعیت کنونی کشور، در یک بستر بایسته تاریخی شکل پذیرفته است.

ایجاد ایتلاف که خواست و آرزوی همه ای روشنفکران و تحول پسندان کشور و بطور خاص اعضا و هواخواهان حزب مردم  بود، در نتیجه تلاش‌های فراوان چند ساله  احزاب مشمول ایتلاف و جمعی دیگر از احزاب همسو که بنابر دلایل معین و طرز دید دیگر نتوانستند دران زمان به عضویت ایتلاف شامل گردند، بمثابه گام بزرگ و منطقی و ضرورت ونیاز زمان از پشتیبانی و حمایت اعضا و هواداران حزب ما برخوردار گردید  واز این پروسه در طی جلسات حزبی در تمام سطوح حمایت و پشتیبانی بعمل امد و در راستای عملی شدن مواد مندرج پلا تفورم توافق شده ایتلاف طی مصوبات مقامات رهبری کننده حزب ما، به تمام شورا های حزبی داخل و خارج کشور وظایف مشخص سپرده شد.

کمیته اجراییه شورای اروپایی حزب مردم افغانستان در آن زمان ( حزب واحد ) در جلسه وسیع اعضای کمیته اجراییه مورخ  31 ماه مارچ سال 2012 ترسایی با مسرت و امید، از تاسیس ایتلاف استقبال نموده آرزو بردند که این همبستگی و اتحاد ما، زمینه های ایجاد جنبش وسیع مردمی را در کشور ما بسود مردم افغانستان و لایه‌های زحمتکش کشور ما، به سود دموکراسی، پیشرفت سیاسی و اجتماعی برای هموطنان ما مهیا سازد.

در آن جلسه به صراحت مطرح شد و تأکید صورت گرفت که ایجاد ایتلاف قدم نیکو و قابل تقدیر است، اما قدم اول است. ما در حالیکه به تطبیق پلاتفورمی که با آن توافق کردیم خود را پابند میدانیم، آرزو و اراده خود را که ایجاد حزب بزرگ و سراسری است  در آن متبارز ساختیم، اما هنوز از رسیدن به این مامول فاصله داریم، هنوز وظیفه ایجاد حزبی جوان و ریشه‌ دار در بین مردم که بتواند نقش تأثیر گذار بر پروسه های سیاسی و اجتماعی داشته باشد، در برابر ما قرار دارد .

اکنون سازمانها و احزاب موتلف باید با هم همکار شوند، به همدیگر علاقه بگیرند، باهم پیوند بیابند و در اقدام‌های سیاسی مشخص، هنگام حمل مطالبات و آرزو های مردم افغانستان، همدیگر را پیدا نمایند، نه تنها پیدا، بلکه این حلقه اولی احزاب همسو و همراه را توسعه بدهند، خوشبختانه در مدت پس از تاسیس ایتلاف در نتیجه فضای سالم رفیقانه، اعتماد متقابل، یکدیگر فهمی و پابندی به توافقات و تلاش‌های جدی و پیگیر اعضای مشمول ایتلاف از طریق ساختار های تشکیلاتی داخل و خارج کشور، ما شاهد دست آورد های معین ایتلاف در جهت حضوریابی آن در جامعه و در میان نیرو های طرفدار عدالت و ترقی هستیم .

جای مسرت است که تا کنون هفت سازمان سیاسی مطرح چپ و مترقی کشور، با پذیرش و پابندی به اصول توافق شده در پلاتفورم سیاسی و اصول تشکیلاتی ایتلاف افزون بر تعهد در قبال دفاع از منافع زحمتکشان کشور و ارایه برنامه ترقیخواهانه و دموکراتیک مطابق اوضاع و احوال  و نیاز زمان برای بیرون کشیدن کشور از وضع فاجعه بار کنونی با ارایه طرح های جامع و بدرد بخور در عرصه های مختلف در تلاش اند تا گام های عملی را در این راستا به منصه عمل بگذارند، که ما انرا به فال نیک میگیریم.

ولی آنچه مربوط به  فعالیت‌های ایتلاف در خارج کشور می‌شود باید ابراز داشت که کمیته سراسری ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان در خارج کشور بر اساس تصمییم هییات رییسه شورای عالی ایتلاف بتاریخ 25 ماه سپتامبر سال  2012 ترسایی با اشتراک نمایندگان اعضای مشمول ایتلاف در خارج کشور ایجاد و در روشنایی پلاتفورم و اسناد توافق شده میان اعضای مشمول ایتلاف فعالیت‌های موثر و گام های عملی را آغاز نمود. در نخستین جلسه فیصله شد تا مسوولیت کمیته سراسری خارج کشور ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان مطابق اصول تشکیلاتی ایتلاف از سوی هییات های اعضای دسته‌ جمعی در شورای نامبرده  به طور دورانی برای یک دوره معین تامین گردد که به اتفاق اراء مسولیت دور اول کمیته ایتلاف در خارج کشور به عهده هییات حزب مردم افغانستان واگذار گردید.

  تلاش‌های هیات نمایندگی حزب مردم افغانستان در ترکیب کمیته سراسری ایتلاف خارج کشوردر زمینه اجرای تصامیم ارگانهای رهبری کننده ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان نمایانگر صداقت و پابندی حزب ما و بطور خاص شورای اروپایی حزب مردم افغانستان و سایر احزاب مشمول ایتلاف در سطح خارج کشور و مصداق کار دلسوزانه در زمینه بوده چنانچه در صحبت‌های ریس دوره یی ایتلاف رفیق دکتورنایبی در اجلاس شورای عالی ایتلاف انعکاس مثبت داشت که مارا هرچه بیشتر به کار دسته‌جمعی و اعتماد متقابل و رفتن بسوی سایر رفقا، دوستان و هواخواهان متشکل و غیر متشکل جنبش ترقیخواهانه کشور که بنابر دلایل معین در مهاجرت بسر میبرند و کمیت قابل ملاحظه از بهترین گلهای سر سبد  جنبش عدالت خواه وطن ما را تشکیل میدهند هرچه بیشتر موظف میسازد.

ایتلاف در خارج از کشور، جاییکه عده‌ای زیاد از پیشکسوتان، کادر ها، فعا لان، کارشناسان و خبره گان جنبش ترقیخواهانه کشور ما، بنابر جبر  زمان و نا خواسته اقامت گزیده اند مسوولیت خود دانسته تا با احترام عمیق و متواضعانه به همه کتگوریها ی رفقا، دوستان و هواداران جنبش که متشکل و یا انفرادی برای ارمانهای انسان زحمتکش کشور ما می‌اندیشند مراجعه نماید و با فراخوان متواضعانه از همه ای انان تقاضا  نماید تا در گستره توسعه ایتلاف که در نهایت رسید ن به ایجاد حزب بزرگ در آینده که در پلاتفورم ایتلاف احزاب و سازمان های دموکرات و ترقیخواه بمثابه هدف نهایی تذکر رفته خواهد بود مشترکآ گام گذارند.

ایتلاف در خارج کشور تصمیم دارد تا در آینده نزدیک، برای نیل به هدف فوق گردهمایی بزرگ را با اشتراک نمایندگان احزاب، حلقات، نهاد ها و شخصیت‌های مستقل سیاسی همسو و دموکرات و عدالت خواه تدویر نماید و برای رسیدن به ارمانهای مشترک در روشنایی اهداف ایتلاف به بحث و گفتمان رفیقانه و جدی در فضای یکدیگر فهمی و اعتماد رفیقانه گام های عملی،  موثر و مسوولانه برداشته شود.

کار نضج گیری وحدت و همبستگی برای مبارزه منسجم و یکپارچه در وجود ایتلافها، اتحاد ها تا ایجاد حزب واحد سراسری، در فضای جدید سیاسی کشور ما همگام با دگرگونی های سیاسی که در استانه خروج نیرو های نظامی بین‌المللی، به نیاز عمده زمان ما مبدل گردیده است. زمان آن فرا رسیده تا به پراگندگی و بی باوری به ارمانهای مردم ما که با تاسف در وجود عده‌ای از روشنفکران کشور و بخصوص انعده که بنابر جبر روزگار در غربت بسر میبرند، ایجاد و پاگیری جنبش مردمی را صدمه میزند خاتمه داد، زیرا این پراگند گی و بی باوری ها موجب شده تا برخی نیرو های وطندوست کشور از مطالبات و خواستهای برحق مردم و بلاخره حتا از درک نیاز های اساسی آنها عقب بمانند و به یک ناظر ساده حوادث مبدل گردند.

امید داریم که پروسه تقویه ایتلاف با اشتراک سایر نیرو ها و سازمانهای ترقیخواه بر اساس مساعی همه و متکی بر گفتگوهای سازنده و با قبول گذشت، تحمل و شکیبایی، دامنه گسترده تر یابد و بدین وسیله فضای همبستگی سیاسی در داخل و خارج کشور بهبود و استحکام یابد.

به آرزوی چنین روز خجسته و حسن ختام بیاد می آورم که گفته اند:

 

شب را ز دوشت بردار، خود خورشید خواهی شد، من با پاهای زخم خورده، بدنبال زندگی خواهم رفت تا چرخ زنان گونه های اناری اش را ببوسم و میخوانم:

 

عشق سرزمین  ممنوع نیست، عشق ورزیدن به وطن آرمان است و انگیزه برای مبارزه

 

18 جنوری سال 2013

 


 

در طلیعه بحث بسیار مهم و سخت غرور افرین امروز، سپاس ویژه خدمت محترم خلیل نجات بابت مساعدت پولی (نزدیک به 200 دالر) شان به پروژه " گوهر اصیل ادمی" تقدیم میدارم و قابل یاد دهانی میدانم که این مساعدت با ادراک و تفاهم و احساس خیلی بلند و به درجاتی متفاوت از سایر عزیزان نیز توام است که از نیلِ اثر نمایشی چاپ شده و مباحث مفهومی و معرفتی جاری در باره، به فاز جدید اقبال در ذهن و روان هموطنان صاحب اندیشه مژده گانی میدهد.

امروز بنا بر این است که ما و شما، از خویشتن خویش بیرون اییم و ببینیم ایا چیزی به مصداق "ابَرلابراتوار افپاک" واقعیت دارد یا نی؟

چیزی که من در مباحث قبلی، انرا با ابَر لابراتوار کوانتم ـ فیزیکال ساینس (LHC) در قلب اروپا مقایسه کرده ام، اگر مصداق دارد و موجودیت واقعی و عملکرد حقیقی، طبعا نتیجه این است و بائیستی باشد که بیش از یک شخص (محمد عالم افتخار) در ان منهمک گردیده و به استنتاجاتی شائیسته همچو یک ابرلابراتوار، از ان دست بیابد.

امری عیان است ولی متاسفانه درکش و تسلیم شدن به حقیقتش اسان نیست که اقشار با سواد و با اطلاعات افاقی معین در جامعهء ما، اساسا مسحور جادوی امپراتوری رسانه ای دنیای امروز(و دیروز!) میباشند که عجالتا به طور دربست در انحصار گرداننده گان نظام امپریالیستی، نیوکلونیالیستی و استبدادی جهانی قرار دارد. این نظام قادر است که نه تنها از ادمک ها بلکه حتی از موجوداتی مانند موش ها و چه بسا از هیچ، شخصیت های بسیار عالیقدر و سنگین وزن فلسفه و معرفت و دانش و... درست نموده بر اذهان و باور های جهانیان تحمیل نماید.

منجمله گویا امری مسلم و منَزَل شده است که خدایان بی همتای فلسفه و معرفت بشری خاصتا در قرون 18 و 19 و 20 به خاک پاک المان مربوط و منوط اند، میتود ها و مهندسی ها (و حتی واژه ها)ی همانها اخرین حد و مرز عقل و خرد بشری است و عدول ازین میتود ها و مهندسی ها... کفر است و شاید هم سزاوار دار و گیوتین و چه بسا کوره های ادمسوزی!

از یک چنین دیدگاه، اینکه کسی خاصتا از کشوری عقب نگهداشته شده  و تحقیر شده مانند افغانستان، مفاهیمی بپرورد، واژه هایی به کار گیرد و (العیاذا بِالهات الالمانیه!) استنتاجات و احکامی مرتکب شود، عجیب و غریب نه که غیر قابل تحمل و مستوجب عقوبت است!

خیلی از عزیزان به یاد دارند (و با مراجعه به گفتار های پیشین و سایر مقالات اینجانب و مقالات در باره اینجانب میتوانند دریابند) که کمینه هم از شماتت های کافی درین راستا، برخوردار شده ام. منجمله ظاهرا در پوشش پرسش های خالصانه ای! همین واژه و اصطلاح «گوهر اصیل ادمی» زیر علامت سؤال گرفته  شد:

ـ گوهر اصیل ادمی چیست؟!

ـ گوهر غیر اصیل ادمی چیست؟!...

  و پاسخ بنده در مورد نه تنها اعتنایی را جلب نکرد بلکه خشم و غضب هم بر انگیخت:

ـ ـ ادمی گوهر هم دارد، انهم نه یکتا که دو سه تا؟؟؟...

ـ (افتخار) این گوهر ها هم را کشف و کاری را که تمام بشریت در طول تاریخش نتوانسته بود، یکسره تمام کرده است!!؟؟...

 و سخن به جایی رسید که من به «پرواز نکردن بالاتر از سطح زمین» توصیه شدم تا در صورت افتادن، کمتر افگار شوم و نیز از ادرس سقراط بزرگ، اخطار یافتم که باید در نظر داشته باشم: نهایتا «انقدر میدانم که نمیدانم!»

قدر مسلم ان است که نزد چنین ذهنیت هایی، چیزی به مصداق ابَر لابراتوار افغانستان (یا در حد کاملتر:"اف ـ پاک") هم

موهوم و مسخره است و مقایسه ان با ابرلابراتوار(LHC) که با سرمایه هنگفت و تجهیزات بیحد پیشرفته در زیر زمین سویس و فرانسه  ساختمان گردیده و منجمله سال گذشته به یکی از اهداف مهمش: کشف بنیادی ترین ذرهِ هستی یعنی «بوزون هیگز= ذره خداوند» نایل یا کم از کم نزدیک گردید، بدعت ناروا و جسارت قابل مجازات میباشد.

اینگونه ذهنیت ها، قادر نمیشوند تا ببینند و یا قبول نمایند که ابر لابراتوار "اف ـ پاک" چندین برابر(LHC)، بزرگ و پُر پهناست، به همان تناسب چندین برابر، سرمایه گذاری بیشتر در ان صورت گرفته، تجهیزات و فنون و تکنولوژی های سحار در ان به کار رفته و چندین برابرِ نوابغ و متخصصان علوم پایه در(LHC)، اینجا نوابغ و متخصصان شیطانی، (نوابغ و متخصصان «بازی شیطانی = » شاغل و شامل اند.

با تاسف که در این مختصر نمیتوان، فاکت ها و ارقام... موضوع را ردیف کرد، ولی صرف یک تفاوت بنیادی را باید خاطر نشان ساخت که (LHC) و استنتاجات از تجربیات ان، منحصر به زیر زمین و مخصوص دانشمندان مافوق، میباشد ولی در "افپاک" که در ملای عام قرار دارد، کسان غیر متخصصِ شاید بی نبوغ و حتی دانشگاه ندیده، هم امکان دارند که استنتاجاتی به عمل اورند و (العیاذا بالله و العیاذا بِالهات الالمانیه: نیچه، هگل...!) به کشف هایی نایل ایند.

و طبعا اگر این کسان غیر متخصصِ بی نبوغ و حتی دانشگاه ندیده، مانند بیشترین الهات المانی به بیماری نژاد پرستی و تعلق خاطر به "نژاد سفید" و "نژاد جرمن = اریا!" (محرک فاشیزم هیتلری...) گرفتار نباشند، ممکن است تمام بشری بیاندیشند و منجمله به گوهر ادمی (و نه صرفا گوهر"نژاد سفید" و "نژاد جرمن ـ اریا!") نیز تقرب پیدا نمایند!

به هر حال، این اشارات به خاطری ضروری و نیز برجا بود که امروز، من از هموطن خردمند و (به نظرم پُر نبوغی) سخن میگویم که مستقلانه و داهیانه به استنتاجاتی عظیم در مورد حقیقت قران و حدیث و روایت... از راه همین تجربیات ابر لابراتوار "افپاک" رسیده و تا کنون هم موفق شده است در اکثریت 60 و چند برنامه تلویزیونی ـ ستلایتی که اجرا کرده، با صراحت و گویایی و زیبایی تمام این استنتاجات بیسابقه در 1400 سال را بیرون دهد و به طرز کاملا قناعت بخش و بی ابهام و بی غل و غش، در اختیار هموطنان مسلمان ما و سایر مسلمانان فریب داده شده و مسحور و مغبون سلاطین شیطانی تاریخ اسلام بگذارد.

به این رستاخیز پُر بشارت، غرور افرین و نجات بخشا، خوش امدید!

گوهر اصیل ادمی چگونه کشف گردید و چگونه پیامد هایی خواهد داشت؟

                                    ـ گفتار پانزدهم ـ

در صورت دسترسی به ستلایت، هرگاه تلویزیون افغانی "زرین" را پیدا نمائید و یا در سایت یوتیوب (youtube)، shafie ayar را جستجو کنید، به برنامه های غالبا یک ساعته و بیشتر تماس می یابید که اغلب در مورد حقیقت قران و حدیث و روایت ... حاوی مباحث کاملا متفاوت، نو، تکاندهنده، ساده، جذاب، مستدل و مستند است.

ولی این برنامه ها بلافاصله برای هرکس و هرنوع ذهنیت و باور و سابقهء ذهنی... قابل برداشت و حتی تحمل یکسان نیست، اما اگر هم متعصب ترین و متحجر ترین کسان قادر شوند که چند و چندین برنامه را به تواتر ببینند و گوش دهند و در ضمن عنصر اندیشیدن را در خود بیدار ساخته بتوانند، به قناعت میرسند و به حقیقت سخت پنهان شده و در عالمی از دود و غبار سیاه دفن شدهِ قران مقدس و تنها ارثیهء حقیقی پیامبر اسلام، نایل و واصل میگردند.

سؤال پیدا میشود که شفیع عیار (shafie ayar) کیست و چطور ممکن شده است که او، با چنین وسعت و کیفیتی قران و اسلام و پیامبر را باز کشف نماید؟

بنده، امروز، همین سوال را میخواهم به گونه تعدیل شده و تعمیم داده شده، طرح کنم و تلاش نمایم که به پاسخ ان بپردازم:

عزیزان اگهی دارند که من خود نیز، کتابی دارم به نام «معنای قران». تفکرات و مطالعات در مورد و نگارش این کتاب طور اساسی و مصممانه، به 10 سال گذشته و به طور کلی به چهل سال پیش بر میگردد. جلد نخستِ این کتاب که 5 سال قبل تکمیل شده، بیشتر از 3 سال است که در ویبسایت اریایی نشر گردیده (1) و کتابخانه های مجازی زیادی انرا در قفسه های خویش قرار داده و در معرض مطالعه عموم گذاشته اند.

بدینگونه، اخیرا اطلاع یافتم که هموطن دانشمند و اندیشه ور دیگر ما محترم فرید عادل نیز کتابی 700 و چند صفحه ای به نام "معنی قران" نوشته و به چاپ سپرده اند و در عین حال، به همین ارتباط برنامه های تلویزیونی ویژه را در همان تلویزیون "زرین" اغاز کرده اند که شماری از برنامه هایشان در یوتیوب نیز پُست گردیده و قابل دسترس کاربران این ویبسایت شده است.

من، البته تا هنوز کتاب جناب فرید عادل را به دست نیاورده ام ولی تا جاییکه از خلال یک برنامه گفت و شنود که خواهر عزیز من خانم سجیه با ایشان داشتند (2) و نیز یکی دو برنامه شان در یوتیوب، در یافته ام که کارنامه ایشان نیز به استنتاجات از تجربیات بیحد بزرگ و تاریخی و تکاندهنده همان ابر لابراتوار"افپاک" مربوط و منوط است.

به همین سلسله از خلال برنامه های جناب شفیع عیار و مطالعات فراتر در یافته ام که هموطنان چندی دیگرمان نیز به تفحص های مماثل در معانی و پیام های حقیقی و اصلی قران و اینکه امروز به نام قران، چه جریان دارد و اصلا طی 14 قرن عمر امپراتوری اسلامی، اوضاع و حقایق در رابطه از چه قرار بوده است، پرداخته و اثار و برنامه هایی عرضه داشته اند و عرضه میدارند.

معلوم است که پا به پای رشد و گسترش علوم و تکنولوژی ها و دامنه دار و جهانی شدن وسایل اطلاعات جمعی، اندیشمندان زیادی در جهان اسلام، جسارت نواندیشی و مورد سوال قرار دادن سلسله باور ها و تابو ها را بروز داده و هرکدام به سیاق و سلیقه ای افکار و اثاری را بیرون داده اند و بیرون میدهند.

در پهنه زبان فارسی دری، بارزترین و پیشرو ترین شخصیت از این سلسله مرحوم دکتور علی شریعتی است که واقعا تکانه عظیمی ایجاد کرد و اساس نو اندیشی دینی را گذاشت. پس از وی، شخصیت هایی مانند دکتور عبدالکریم سروش، گام های بزرگ و برجسته ای در این  راستا به پیش گذاشتند.

چنین نیست که اینجانب و هموطنان اندیشمند دیگر ما متاثر از افکار و اثار ذوات یاد شده و سایر نواندیشان یا "روشنفکران" دینی نبوده ایم یا نیستیم ولی به طرز شگفت انگیز و سخت بارز، یافته های متفکران افغانی، از محتوا ها و سلایق ان اندیشمندان محترم، فرق اساسی دارد، و این فرق به لحاظ کمی و کیفی خیلی ها پیش روانه است و به دریافت هایی منتج شده است که نواندیشان فرا افغانی هنوز از انها زیاد به دور معلوم میشوند.

این فرق ، به طور کلی در چند راستا بارز میباشد:

1 ـ نحله نواندیشان یا "روشنفکران" دینی فرا افغانی معمولا از میان علما و تحصیلکرده گان حوزه های دینی، برخاسته اند و تلاش ایشان اغلب این است که در ذات ایدلوژی یا " علوم اسلامی" نو اوری کنند. در حالیکه متفکران افغانی اساسا درس خوانده ها و تحصیلکرده گان حوزه های دینی نیستند، انان اغلب از تجربیات بیحد انبوه و عینی همان ابرلابراتوار "افپاک"، به حقایق اسلام و اسلامیت و بالاخره به کان و کیف "تواریخ" و "علوم اسلامی" پی میبرند و با دید باز بر تاریخ جهان و تاریخ ادیان مختلف از اغاز بشریت تا به امروز، به استنتاجات و کشفیات خویش نایل می ایند.

2 ـ برای نحله نواندیشان یا "روشنفکران" دینی، چوکات های جهانبیی اماده شده و نهادینه شده طی قرون 14 گانهِ اسلامی، تقریبا غیر قابل عدول است و بنابرین اغلب تقلا هایشان در همین حصار انجام گرفته اندیشه های شانرا ثقیل و پُر از تضاد ها و ابهامات میسازد و لهذا از کار سازی و نجات بخشایی چندانی برخوردار نمیگردد. در حالیکه برای اندیشمندان بهره ور از تجارب و داده های ابر لابراتوار "افپاک" و فراتر از ان، بهره ور از تجارب و داده های مجموع "بازی شیطانی" با دیانت ها و مقدسات، حصر در چوکات های جهانبینی سنگ شده، حد اقل بوده خاصیت مکتبی و مدرسه ای چندانی وجود ندارد.

با در نظر داشت تمام این موارد پرسش عمومی تر چنین طرح میگردد:

ـ چرا اندیشمندان افغانی، بیشترینه بر "معنای قران" میرسند و سایر مدعیات و"علوم اسلامی" را با قران و عقل و تجربه جاری در افغانستان و منطقه و جهان محک میزنند؟

ضرب المثل بسیار رسا و پرمغز مردم ماست که میگویند: "هرچه از حد بگذرد، رسوا شود."

واقعیت بسیار خشن و زمخت اخوانی گری و جهادی گری در افغانستان که در تداوم ستراتیژی ایجاد "کمربند سبز" به دور اتحاد شوروی رشد داده شد و با هزینه بیدریغ میلیارد ها دلار پول های نفتی عربستان وهابی ـ سعودی، ایالات متحده امریکا و سایر قدرت های ارتجاعی و اهریمنی، اسلامیت عنعنوی معتدل و صوفیانه مردمان افغانستان را تخریب و تذلیل نموده لومپن ترین اقشار و افراد این سرزمین و اعدامی ها و جنایتکاران متکررِ سایر بلاد را با پا دویی  پاکستان و قسما ایران، برجان و مال و شرف و ناموس افغانستانی ها، استیلای بربرمنشانه و وحشیانه بخشید، هم در تاریخ منطقه و بلاد اسلامی بیسابقه بود و هم به لحاظ زمانی در شرایط نوین جهانی، عصر "انفجار اطلاعات" و انقلاب الکترونیکی اتفاق می افتاد و بدین جهت ضریب از "حد گذشته گی" و "رسوایی" ان ده ها مرتبه بالا میرفت.

طی حدودا چهار دهه که این بلای همسان قرن اول هجری،  خانه ها و بیغوله ها، قشلاق ها و دره ها، کوی ها و برزن ها،  شهرک ها و شهر های این سرزمین را در نوردید و هنوز در می نوردد، توده های غافلگیر شده و اسیر و محصور افغانستان منجمله علما و روحانیون عنعنوی و صدیق و با ایمان کشور ما به سختی علیه ان مقاومت کردند ولی با دریغ که جز به تاراج رفتن هستی و ناموس و شرف و قربان شدن خودشان و اهل بیت و قوم و قریب شان، دستاورد چندانی به بار نیاورد.

رویهمرفته طی جهاد نامنهاد 14 ساله، به باور تقریبا متفقا علیه، نزدیک به دو ملیون مردم افغانستان به غریبانه ترین و مظلومانه ترین اشکال کشته شدند که هرگاه با مبالغه هم دوصد تا سه صد هزار نفر را قربانی حملات بر انگیخته شوروی ها و پلیگون ها و زندانها و بمبارانهای به اصطلاح  کمونیست ها بگیریم، حداقل حدود یک و نیم میلیون افغان، مستقیما به دست جهادی ها و انهم «الله اکبر» گویان قتال گردیدند.

انچه گویا پس از پیروزی "جهاد" به وقوع پیوست، لا اقل در گستره بزرگشهر کابل، حتی قربانی های وحشتناک مردم در 14 سال پیشین را از یاد برد.

دوران سیاهتر از سیاه طالبان که بر اساس یک قشریت وصف ناپذیر مذهبی گونه در ستیز با کلیه مظاهر تحولات اخلاقی و حقوقی عصر و ترقیات علمی و فنی زمان، توام با فاشیزم کور قبیلوی و نسل کشی های ممتد اغاز گردید و ازگار 6  سال ادامه یافت و بعد هم حالت های سنگسار گری و سلاخی گری القاعده ای و بی ملاحظه ترین صورت های انفجاری و انتحاری حتی در قلب مساجد الله را به خود گرفت، مزیدی بر علت شد تا این پرسش عظیم به بلندا های هندوکش و بابا و سلیمان قد افرازد که ایا اسلام یا دین و ایینی که حضرت محمد رسول الله اورده بود، همین بوده و همین است، همین قتال وکشتار و وحشت و دهشت بی هیچ ملاحظه و اندیشه و فرهنگ و حد و مرز...!؟؟؟

تقلای های بسا از متفکران سوخته جان افغانی در یافتن پاسخ به این سوال، در میانه ملیونها خروار حدیث و تفسیر و روایت و تواریخ اسلامی مبتنی بر انها و نیز اثار و تاویلات شرق شناسان و اسلام شناسان... به یاس و نومیدی و خشم می انجامید، چرا که هرچه مطالعات بیشتر میشد، تاریخ اسلام مشحون از همچو ددمنشی ها و قتال و چور و چپاو و بی ناموسی ها و رذایل اخلاقی بود، احادیث و تفاسیر قریب منحیث المجموع توجیه گر این توحش و بربریت بوده و به ویژه انچه پیرامون"سیرت رسول الله" در قرن اول هجری و انهم به نقل غالب از شاهدان و حاضران و ناظران و شریکان حضرت محمد انشاد گردیده، دیگر هیچ جای شکی باقی نمیگذاشت که اسلام دین و معنویت و روحانیت که اساسی ترین داعیه وعلت وجودی اش مکارم اخلاق است، نبوده بلکه یک سلسله دستورات تاراج و برده سازی دوران بربریت و حتا ماقبل ان بایستی باشد!

حتا نگاه های اول به قران ـ خاصتا که با ترجمه های منافقانه و تفاسیر منافقانه تر نیز همراه می بود، سرخورده گی شدید به بار می اورد، ولی برعکس در همین حال، معنا و صورت و سیرت قران و محمد و الله در ذهن و روان مردمان مومن ساده و عادی، پاکیزه گی و زیبایی تام داشت، اسلام نزد مردمان حقیتا مؤمن، دین اخوت و شفقت و صله رحم و همزیستی و بهزیستی و طهارت و تقوی و صد ها ارزش متعالی و هزاران گونه مکارم و محسنات اخلاقی بود.

اگر نه همه متفکران، لا اقل عده ای درین گیرو دار تناقضات ظاهرا حل ناپذیر، رفته رفته به یک سلسله شاخصه های نخ نما در سرگذشت دعوت اسلامی، سرگذشت داعی ان حضرت محمد، اهل بیتش و یاران از همه بهترینش چون ابوذر غفاری منهمک شدند.

شاید درین راستا منجمله گرفتار تناقضات شده گی شخصیت هایی چون مرحوم دکتور شریعتی که از یکسو «مذهب علیه مذهب» را نوشته و از سوی دیگر مدعی گردیده بود که گویا ایرانیان و تلویحا بسا جهانیان داوطلبانه پذیرای اسلام (طبعا به قرایت ابوسفیانی و بنی امیه ای!) گشته بودند، برای متفکران بدوا انگشت شمار افغانی، سودمند افتاد تا از زاویه متفاوتی وارد قضایا گردند.

درین استقامت، توجه یافتن شماری به عرفان و تصوف اصیل و اثار نسبتا پیچیده شاعرانه ولی رزمجویانه مولانا و حافظ و بیدل و خیام و کهکشان ستاره های همانند، مدد ها و تسهیلات عدیده ای فرا راه شان قرار دادن گرفت.

کم کم مرگ مشکوک و ناگهانی پیامبر اسلام، حوادث "ثقیفه بنی ساعده"، جریان بی نهایت مفتضح "جعل حدیث" که از همان لحظه جان دادن حضرت محمد اغاز یافت، برای متفکران ما اهمیت نخ نمایی پیدا کرد.

سوال اینکه چطور میتواند یک سخن حضرت محمد ایهِ قران باشد و سخن دیگرش، حدیث از یک طرف و اینکه حضرت محمد همانند نویسنده گان قبلی و بعدی کتب، قران را نوشته ارایه نمی نمود و صرف انرا می گفت. همین گفته ها بود که بنابر نبود و کمبود شدید وسایل و امکانات خط و کتابت، کمتر با مُداد ها و رنگ های خام و بدوی بر روی استخوان و برگ و نهایتا پوست درختان و حیوانات، "نوشته" میشد ولی بیشتر و بیشتر توسط قاریان و حافظان یعنی افراد بشری یک و نیم هزار سال قبل شبه جزیره عربستان، ضبط حافظه میگردید، راه کشف علل و عوامل " جعل حدیث" را برای متفکران ما گشود. یعنی اینکه جهانگشایان و امپراتوری سازان قرن اولیه "اسلامی" (ابوسفیان و بنی امیه) وحشت و دهشت و کشتار ناشی از لشکر کشی ها و تاراج و برده سازی ملیونها خلق خدا را صرف با قران توجیه کرده نمیتوانستند و لهذا ناگزیر به " جعل حدیث" و نیز جعل "سریه ها و غزوات" سرسام اور به نام پیامبر اسلام گردیدند تا همه کارنامه های خود را طبق سخنان و کرده های پیامبر نشان داده تقدیس نمایند!

با این کشف اساسی و دورانساز، تنها و صرف قران به مثابه سخنانی که حضرت محمد گفته است، باقی ماند. جریان بسیار طولانی تدوین قران که باری در زمان خلیفه اول، برای ان تمامی قوت ها و امکانات به کار گرفته شد و بار دیگر در زمان حضرت عثمان (بیشتر از دو دهه پس از مرگ پیامبر) کلیه تلاش ها به عمل امد تا هرانچه محمد فرموده است، درج یک مصحف گردد که گردید، ضرورت کشف عمقی معانی قران را به حد نهایی بالا برد.

با در نظر داشت این حقیقت که اساسا همه و هر یک از پدیده های طبیعت و هستی، ایات افریدگاری میباشد، ولی همه هم بلا استثنا تابع زمان و مکان بوده و توسط زمان و مکان محدود میگردد، اثر زمان و مکان و نیز تاثیرات حدود و ثغور شعور و توان عقلی مردمانی که قران برایشان نازل شده بود، اشکار و اشکار تر گردید،(یعنی بنده محور بودن و نه الله محور بودن قران). بدینگونه راه برای توجیه و تعلیل تناقضات ظاهری قران (نه تنها قران که همه کتاب های مقدس) با اکتشافات بعدی علمی، با پدیده های تمدن های معاصر وغیره هموار گردید.

در همین حال، روشن شده رفت که هر جز و هر ایت قران، تنها در پیوند عقلانی و منطقی با کل قران میتواند " معنا" شود و فقط انتخابی گرفتن و مورد استفاده و سوء استفاده قرار دادن ایات مجرد، طبق احکام مؤکد و محکم در خود قران، عمل شیطانی و منافقت شریرانه است.

تا اینجا دیگر، کاملا افتابی شده بود که غاصبان قدرت در قرن اول هجری که همانا دشمن ترین دشمنان پیامبر اسلام: ابوسفیان و فرزندانش یزید و معاویه و خانمش (هند جگرخوار!) و سلسله بنی امیه بودند و به ظاهر و از سر ناچاری و نیز محاسبات سیاسی در اخرین ساعات زنده گانی پیامبر،  " اسلام" اورده بودند، نه میخواستند و نه میتوانستند، به ایین محمدی و تنها ارثیهِ انحضرت یعنی قران مقدس مومن و پایبند و وفادار باشند. حتی ابوسفیان وقتی که خلافت به حضرت عثمان تعلق گرفت که به لحاظ نسب اموی بود، به حدی جری گردید که در دربار خلیفه سوم اعلام کرد: بهشت و دوزخ قصه های واهی است، اکنون که قدرت به ما (بنی امیه) تعلق گرفته، انرا به هرقیمت نگهدارید و میراثی کنید، بخورید و بیاشامید و به عیش و کامرانی بپردازید!

همین سان وقتی جناب معاویه طی خدعهِ "حکمیت" اهریمنانه، خلافت را از چنگ حضرت علی بدر کرده و به خود مختص ساخت، سوگند خورده بود که نام و نشان «محمد» را از صفحه گیتی محو خواهد کرد، ولی اندک اندک که به عقل امد، دریافت که تنها با تکیه بر نام و نشان «محمد»، صاحب قران و داعی اسلام است که میتواند بپاید و حکمرانی و جهانگشایی نماید. لذا او و سلاله اش که حسب فرمایش پدربزرگ (ابوسفیان) خلافت "اسلامی" را، سلطنتی موروثی کردند، در واقع همه چیز را به شمول اخرین نواسه و نواده های پیامبر، طی فاجعه "کربلا"  نابود گردانیده و از محمد گرفتند ولی در مقابل یک سلسله القاب و اوراد مطنطن بی معنا و  فاقد اثر و تهی از ماهیت لیکن جادویی را برای خوش امد عوام کالانعام به او بخشیده، پیامبری را که بشری بیش نبود، از عالم واقعی و تاریخ بشری، بیرون ساخته و گویا به اسمان فرستادند و به مثابه پلید ترین نوع شرک، او را در پهلوی خدا نشاندند!

برای بنده منحیث نویسنده کتاب بی پیشینهِ «معنای قران» خیلی خیلی هیجان اور است که امروز،  نه تنها اندیشمندی همطراز خود بلکه شخصیتی والا تر و بالاتر از خویش را تجلیل و برای عزیزان معرفی میدارم.

بلی! جناب شفیع عیار که من هیچگونه شناخت قبلی در مورد شان ندارم و همه چیز در رابطه به استناد رای و نظر کنونی من، فقط و فقط مربوط و منوط به برنامه های ستلایتی شان پیرامون چگونه گی حقیقت در مورد اسلام و پیامبر ان و کتاب مقدس ما قران میباشد، در استقامت هایی به مراتب پیشتر از بنده، عرض اندام نموده و مصدر خدمات فراموش ناشدنی برای خلق های مسلمان افغانستان و جهان گردیده اند که رویهمرفته طی 14 قرن جزغبن و خیانت و دنایت ابوسفیانی و دنباله روی عامدانه یاغافلانه از ان، چاره و راه و گریزگاهی نداشته اند و نمی شناخته اند.

خیلی خیلی جالب و جسورانه و چه بسا داهیانه است که محترم شفیع عیار، حتا این را که حضرت محمد پیامبر اسلام، پس از وفات بی بی خدیجه کبرا، یعنی در سنین بالاتر از پنجاه ساله گی، زن یا زنان دیگری گرفته باشند، مورد شک و تردید قرار داده خصوصا حقایق متضادی را در مورد بی بی عایشه، گویا اولین و اخرین خانم باکره حضرت محمد، دریافته و برملا داشته اند که جدا تکاندهنده و عبرت ناک میباشد.

بر این اساس گویا در موقعی که پیامبر از مرگ خدیجه کبرا خانم نادره و رفیق بی همتای زنده گانی خویش، دچار حزن و اندوه بیکرانی است، زنی از اقاربش که خوله نامیده شده، به پیامبر میگوید که ایا میخواهی خانمی برایت خواستگاری کنم؟

و گویا پیامبر محزون و در ماتم نشسته، انا پاسخ میدهد که اری، کسی را برای سرپرستی خانواده خود، میخواهم داشته باشم . لذا خانم خوله انا دست و استین بر میزند و نه یک که دو زن و دختر بسیار جوان و جوان نشده را برای حضرت محمد خواستگاری و در عقد نکاح او در می اورد.

اولی، خانمی است مطلقه یا بیوه در سن 14 یا 15 ساله گی به نام سوده، و دومی دخترک صغیره و باکره یکی از یاران بسیار نزدیک پیامبر میباشد که گویا شش سال دارد و نامش "عایشه" است. گویا گویا گویا هردو در یک زمان و چه بسا در یک شب به عقد پیامبر در اورده میشوند تا سرپرست خانواده انحضرت گردند. دخترک های 14 ساله و 6 ساله!

منتها راویان اخبار و ناقلان اثار، این قدر بزرگواری متبارز فرموده اند که حضرت محمد پنجاه و چند ساله را بلافاصله به زفاف دخترک 6 ساله (عایشه) که به همین دلیل هم پدرش "ابوبکر" لقب یافته، وادار نسازند تا 3 سال دیگر که او 9 ساله شود و در همان حال که غرق بازی با عروسک های خود و کودکان همانند خویشتن است، راهی بستر و تخت بختش نمایند.

هوش تیز و داهیانه جناب شفیع عیار، حتی در نفس همین روایات مغرضانه، تضاد های هولناکی مکشوف میدارد. منجمله اینکه سوده که فقط 8 ـ 10 سال از عایشه بزرگتر است، طی 10 یا 12 سالی که پیامبر در قید حیات هست، چنان پیر میشود که از ترس افتادن از چشم محمد، شب نوبت خود را برای عایشه می بخشد تا پیامبر در نوبت او هم، با عایشه جوان و زیبا همخوابگی و معاشقه نماید!

یعنی اینکه وقتی سوده 14 یا نهاینا 16 ساله ظرف یک دهه چنان پیر میگردد که حق همخوابگی خود با شوهرش (محمد 50 و چند ساله را) را به عایشه می بخشاید، مگر ایا واقعا عایشه تطور و تحولی نکرده است. و به حساب دیگر، اگر واقعا سوده، چنان پیر شده که دیگر جذابیت برای همبستر شدن با شوهر را ندارد، پس ایا او واقعا 10 سال پیش یعنی به هنگام ازدواج، 14 ، 16 یا حتی 20 ساله بوده است؟

اگر، این مورد دروغ است و سوده، در هنگام ازدواج باییستی اقلا 35 تا 40 ساله بوده باشد پس ایا عایشه نبایستی 25 تا سی ساله بوده باشد؟ به این استفهام باید این حقیقت را هم افزود که حضرت ابوبکر، حین خواستگاری عایشه توسط حضرت محمد تنها از این امر متعجب میشود که محمد او را برادر خوانده است و لذا نکاح دختر برادر به برادر، اشکال ندارد؟!

مسلما اگر عایشه، چنانکه مورخان ابوسفیانی و اموی قید کرده اند، طفلک 6 ساله می بود، حضرت ابوبکر، پیشاپیش از صغارت و کودکی عایشه متعجب و حتی متاثر میگردید تا از برادر و برادر خوانده گی خودش با پیامبر!

نیز انهماک به سن و سال بسیار بلند حضرت ابوبکر در همین زمان، این را که عایشه حتی به مثابه دختر پس کورکی او، 6 سال داشته باشد، نامعقول نشان میدهد!

مگر جناب شفیع عیار، از این ها و سایر تناقضات در تواریخ و تفاسیر و روایات ابوسفیانی و اموی که به علت قرن اول اسلامی بودن، دیگر تا اخیر نهادینه و ماندگار گردیده است، به نتایج کوچکی نمیرسد و یا به چنین نتایج حقیر بسنده نمیکند. محترم شفیع عیار حتی احتمال میدهد که اصلا موضوع 9 ـ 10 یا 11 زن داشتن پیامبر پس از وفات خدیجه کبرا، دروغ و اتهامی بیش نیست و نمیتواند باشد.

وی پیامبر اسلام را اساسا همانند حضرت عیسی مسیح می بیند که زن و زنباره گی برایش می باییستی هیچ معنا و جاذبه و انگیزیشی نداشته باشد. این مورد با نظر داشت اینکه طی همان 10 ـ 12 سال ادعایی، حضرت محمد تقریبا در هر 4 ماه گویا یک سریه یاغزوه هم داشته است، هنوز شگفتی اور و باور نکردنی می نماید. معلوم است که دغدغه جنگ و آماده سازی نیرو ها و پرسونل و تجهیزات برای اینهمه جنگ، جایی برای هوا و هوس حجله و حرم و همخوابگی و معاشقه بر جا نمی گذارد!

بنا نیست و نمیتواند باشد که من اینجا تمامی متون یا حتی رئوس مطالب برنامه های 60 و چند ساعته جناب شفیع عیار را بیرون نویس و بازگو نمایم. دیدن و شنیدن بلاواسطه این برنامه های خلاقانه و داهیانه، همان است که « مُشک خود می بوید، نه انکه عطار میگوید!»

صمیمانه ترین ارزو و هوس و ارمان بنده این است که مردم افغانستان بالاخره قادر گردند برای انچه که می باید فخر نمایند غرور و مباهات متبارز سازند و از انچه که می باید ننگ و عار و شرم و خجلت داشته باشند، قاطعانه و خردمندانه برایت بجویند و بیزاری گزینند!

خیلی مهم نخواهد بود که من این ارزو را با خود به گور ببرم ولی بدا به حال ملتی که در جهان امروز، خویشتن را با چنین صفت و خصلتی تعریف و تثبیت و اعلام نماید!

رویکرد ها :

 1   http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf

 

 

 

 

 

موضوع مهمی که دراین روز ها توجه رسانه ها وآگاهان امورسیاسی را به خــود جلب کرده است مصونیت قضایی سربازان امریکایی بعد ازسال 2014 ترسایی در افغانستان میباشد که آقای رییس جمهور کرزی بعد ازسفرسه روزه اش ازایــا لــت متحده امریکا درملاقات با رییس جمهوراو باما، این موضوع را به افغانستان منتقل نموده وفیصله آنرا به لویه جرگه عنعنوی افغانها محول کرده است.

به عقیده جناب ایشان لویه جرگه افغانستان که درآن نماینده گان مردم حضور میداشته باشند میتوانند فیصله نمایند تا سربازان امریکایی که بعد ازسال 2014 در افغانستان باقی می مانند وتعداد این سربازان هم معلوم نیست چه تعداد وتا چه زمان، هرجرمی را که درافغانستان مرتکب شوند نظربه خواست رییس جمهور اوباما رییس جمهور امریکا ، ارگانهای قضایی افغانستان حق بازجویی ومحکمه را بالای آنــا ن نداشته، موضوع  جرم سربازان امریکایی را به دولت امریکا اطلاع ودولت امریکا خود درمورد سربازانش تصمیم گیرنده میبا شد .

ملت شریف افغانستان که دراین مدت  بیشتراز ده سال ازبعضی کارهای سـر بازان امریکایی خاطراتی تلخ و فراموش ناشدنی رنج و درد های کشتار بیگناهان در روستاها توسط سربازان امریکایی، ازطریق حمله های شبانه، بنام پاکسازی از وجود عناصر ضد بشری، حمله برزنان وکودکان معصوم هنگام خواب، سوختاندن قرآن مجید کتاب آسمانی، ادرار برروی اجساد مسلمانان، جوانا ن رانیمه شب به نام تروریسم ازخانه های شان بردن و... چطورمیتوانند بازهم برای آنان مصونیت قضایی بدهند واین فیصله مهم و پر مسوولیت راکه درآینده نزد ملـت این وطن بدنام ترین و بی مسوولیت ترین افراد دوره تاریخ  افغانستان محسوب خواهند شدتصویب  واجازه دهند تا آنان هرچه دل شان خواست بیشترازآن انجام دهند که تا حال داده اند.

چنانکه بتاریخ 17 جنوری سال روان ترسایی دربخش خبرتلویزیون شبکه یک ازکشته شدن دوزن و دوکودک توسط حمله های ناتودرولایت هلمند خبردادند که باعث نگرانی مردم وطن شده است.

آقای رییس جمهورکرزی بعضاً موضوعات رابخاطررفع  مسوولیت بدوش ملت انداخته ودرختم هرمجلس حضوری نماینده گان مردم، بعدازبگومگوهای  لفظی نماینده گان، آنچه راکه ازقبل تهیه وتدارک دیده شده بالای نماینده گان می قبولاند.همه مردم  وطن میدانند که صلاحیت بدست ملت نبوده اگر میبود دولت که تا گلودرفساد غرق است  زورمندانش همه روزه زمین ها و خانه های مردم را بزورغصب میکنند یک لحظه هم بخاطر تداوم این حکومت آرام نمی نشستند.باید گفت چیزی راکه آقای رییس جمهورکرزی وافراد وابسته به آن بخواهندهمان میشود که تشکیل لویه جرگه عنعنوی افغانها هم نظربه تجارب 10 ساله گذشته  جنبه هـای نمایشی داشته مردم شریف وطن ازآن رضایت نداشه انــد صرف ضیاع وقت ومصرف پول هنگفتی که صدها درد دیگرمردم بیچاره وبی بضاعت افغانستان رامیتوان با آن درمان کرد.

به بارور بعضی از کارمندان دولتی خروج قوای نظامی امریکا از افغانستان بعد ازسال 2014 برای افغانستان فاجعه بارخواهد بود.درحالیکه وزیر دفاع  افغانستان به مراتب دربیانیه های خویش علاوه میکند که تاسال 2014 تعداد سربازان ما به بیشتر ازسه صد هزارمیرسد و همچنان دیده شده که سربازان و پولیس افغانستان اززمان تحویل گیری قدرت نظامی ازسربازان امریکایی، تا کنون شجاعانه رزمیده انـد وبا دستگیری افراد انتحاری باعث جلوگیری ازحادثات دلخراش درشهر کابل وولایت شده اند که همه این زحمات آنان قابل قدروستایش است اگرقوای نظامی افغانستان نظربه وعده های رییس جمهوراوباما،رییس جمهورامریکا با تجهیزات لازم وآموزشهای مسلکی بیشتر تقویه و همکاری گردد سربازان افغانی نیروی مقاومت در برابردشمنان افغانستان را داشته وبا همان همت افغانی که دارند ازوطن ،ناموس وسرحدات کشورخویش دفاع خواهند کرد.

قابل یاد آوری است که سربازان افغانی به تشویق و همکاری مردم شریف وطن ومراجع ذیربط وظیفوی نیز نیازدارند که با تبلیغ ازطریق رسانه ها، تشویق مالی بخاطر کارهای شایسته که درجریان خدمت انجام میدهند. چنانچه که سه سربازپولیس ملی بخاطردفاع ازمردم وطن ودستگیری افراد انتحاری درکابل ازجانب وزارت داخله کشورتقدیروازطریق تلویزیون به اطلاع عموم هموطنان رسانیده شد.که دیدن چنین جریانات ازشجاعت فرزندان دلیروطن باعث خشنودی هموطنان  مان چه درداخل وخارج کشورمیشود. درکناراینهمه تشویق و وارسی ازحال آنان، به موقع رسیدن قوای کمکی ازمراکزولایت به روستاها هنگام خطربه تقویه نیرو و مورال سربازان نیز افزوده خواهد شد. تا سربازان شجاع توانسته باشند بادلگرمی برای هدف ومرام که حفظ وطن میباشد برزمند.

ناگفته نماند اگر درجمع این سربازان، دشمن به خاطرخراب کاری ونیت شوم جاگزین شده باشد درصورت تلاش موظفین امنیتی وهمکاری ملت شریف افشا وبه جزای اعمال خویش خواهند رسید.

همچنان وظیفه فردفرد وطن میباشد تا درراه بهبود وطن و بخاطر آوردن صلح و ثبات سعی و تلاش نموده مسوولیت تاریخی خویش را ادا نمایم .