لایحه (اصولنامه) طالبان آیینهء از تحجر و هویت خشن

 

 

نوشته : ع. بصیر دهزاد

 

 

شرایط پیچیده جنگی در افغانستان و تشویش های مبنی آینده افغانستان در میان مردم به خصوص حلقات روشنفکر افغان  نه تنها تحریکی برای تقکر و اندیشه  صلح ، وفاق ،ثبات و سمت دهی مشترک ملت عذاب کشیده بسوی آینده های روشن است بلکه تحریکی هم است برای شناخت ، تحلیل و ارزیابی نیرو های که در شرایط جامعه میتوانند قابل لمس باشند مبنی بر اینکه کدام نیرو ، تحریک و حلقه چه را برای ملت و خواست های همگانی عرضه می نمایند و اعتماد ملت را برای تحقق اهداف مشترک و بزرگ میتواند بدست آورند. 

اصولنامه طالبان که از  سال 2009 میلادی موردتصویب شورای رهبری طالبان  و تطبیق در ساحات تحت نظارت شان قرار گرفته است ، مطالب قابل تعمق و تفسیر را برای خواننده بیان میکند و این سوال را در ذهن به وجود میآورد که آیا همین اصولنانه که آنرا لایحه هم نامیده اند ، دقیقاٌ هویت و کرکتر سیاسی تحریک طالبان را بیان مینماید. آیا پالیسی سازان طالبان  در همین محدوده تحمیل اراده بر ملت میکنند و فقط با زور و جبر و خشن از خود بحیث عوامل ارعاب و ترس تصویر میدهند. برای یک لحظه این سوال در ذهنم خطور نمود که اینان چه چیزی بیشتر از ترس ، خشم و ارعاب برای ملت خواهند داد. آیا این همان طالبانی هستند که تا 12 سال قبل در اریکه قدرت فقط  سه چیز دادند: یکی ترس و ارعاب و فشار تواٌم با توهین و تحقیر ، دوم انزوا سیاسی ، فقر و بیکاری و سوم پاکستانی ساختن حیات کلتوری و فرهنگی وبلاخره  خشونت و کینه توزی  با رسوم، کلتور و عنعنات پسندیده و تاریخی مردمان کشور.

و بلاخره این سوال برایم مطرح گردید که این پاکستان، امارات متحده عربی، عربستان سعودی قطر با همراهان غربی اش چون انگلستان ، همین " تحفه بزرگ" را بر ما و ملت مظلوم تحمیل و روا میدارند؟

من میخواهم در این مقاله مساله اصلی یعنی بررسی اصولنامه طالبان را از دیدگاه های اجتماعی ، سیاسی و  حقوقی به بحث و تبصره گیرم.

در مجموع این اصولنامه صرف نظر از اینکه در قالب کدام ادبیات ترتیب شده است، مربوط به تعین صلاحیت های مسوولین قدمه های جنگی ، پند ونصیحت به برخورد های اخلاقی و تطبیق جزای قتل به افراد ،بدون در نظرداشت میزان جرم و تعین مجازات برای افراد چون " کارکنان حکومت فاسد و غلام" ، جاسوسان و آنان که با وسایط شان مواد به " کفار و اداره غلام شان" کار میکنند. 

اصولنانه طالبان در 14 بخش و 85 ماده ترتیب شده . بخش اول آن که مربوط بر مسایل تسلیمی و دعوت به تسلیمی افراد مربوط به اصطلاح طالبان " حکومت کفار" اختصاص یافته است، یعنی برخورد با آنانکه به طالبان رو میآورند و یا تسلیم میگردند. مساله قابل مکث در این بخش اصولنامه در این است که هرگاه شخصی مرتکب جرایم شدید  که نظر به قوانین جزایی  ( بر اساس غارت دارائی و ضرر با افراد تا سرحد ارتکاب جرم قتل) مستوجب مجازات است ، با تسلیمی شان  به طالبان میتوانند در مصونیت از تعقیب عدلی وقضائی به سر برده و از هرگونه مجازات در امان باقی میمانند. در حالات جنگی این زمینه همچنانکه در زمان جنگ های های تنظیمی وسیله  برای گریز مجرمان و جنایت کاران از مجازات جرایم ارتکابی جنایی بوده است، اکنون این زمینه از جانب طالبان هم در قالب این لایحه تضمین گردیده است. این جرایم بخصوص جرایم شدید مانند قاچاق مواد مخدر در پیوند حلقه های زنجیری مافیائی ( داخل دولت و گروپ های جنگی) ، قتل های عمدی ، تجاوز جنسی و قطاع الطریقی بدون مجازات باقی میمانندو چنین لایحه ها خود مصونیت بخشیدن "به لانه فساد"  است.

در شرایط کنونی همین جنایت کاران بخصوص حلقات مافیایی قاچاق مواد مخدر با مصونیت دوطرفه و روابط  سه گانه یعنی دولت، قوای خارجی و طالبان بخشی عمده از جرایم و فساد در جامعه را رهبری میکنند.

در بخش دوم این اصولنامه که مربوط به اسیران جنگی است، در بسیاری حالات قتل لازم دانسته شده است. با وجود آنکه در بعضی موارد قتل اسیر در صلاحیت امام ( مولوی عمر و نایب وی) گذاشته شده است ولی بیشترین اسیران که دستگیر میشوند واجب القتل دانسته شده اند.

 مساله برخورد با اسیران جنگی که قوانین بین المللی  صراحت یافته است توسط دولت و در برابر اسیران طالبان برخورد نرمتر صورت میگیرد ولی  در اصولنامه طالبان بصورت قطعی موضوع برخورد با اثیران جنگی مطابق کنوانسیون های بین المللی پیشبینی نگردیده است. بلکه د ر اصولنانه صراحت یافته است که اسیران که انتقال آنان به مراکز طالبان میسر نباشد، باید به قتل رسانده شوند. واقعیات دردناک نشان داده است که در اکثر حالات افراد عادی وعساکر و پولیس عادی که روی مجبوریت های زنده گی به این مسلک روی آورده اند ، بدون ارزیابی موقعیت و عمل فردی ، بصورت گروهی به قتل رسانیده میشوند. مساله از دیدگاه برخورد حقوقی قابل مکث است که بدون کدام پروسه عادلانه تنها به حکم قاضی که ممکن وی  در تحجر فکری و بدون شناخت حقوق انسانی و اسیران جنگی افراد متذکره به حکم کفر و کمک به کفار ( به ساده گی و صرفاٌ با  نعره تکبیر یعنی کلمه الله اکبر) به قتل رسانیده میشود.

در بخش چهارم اصولنامه  (لایحه) طالبان وضاحت یافته است که برای تمام کسانیکه به اساس مضنونیت و یا " جرم" رسانیدن مواد و اکمالات به " کفار" و " حکومت مزدور" دستگیر میشوند باید کشته شوند . وسایط شان حریق گردد. همچنان ساختن بنا ها  برای " کفار" سزای مرگ را دارد.

در این مساله بازهم دو موضوع مطرح بحث است. یکی میزان جرم و تناسب مجازات که در این جا تنها یک حکم و یک جزا است و انهم قتل. دوم اینکه در موجودیت و یا عدم موجودیت قاضی و در حالت دوم صلاحیت والی مشخص گردیده است. سوال در اینجاست که قاضی همان کسی خواهد بود که تنها یک حکم را میتواند صادر کند و آنهم  بر اساس کلمه " ساعی بالفساد " . این چنین حکم که ناقض پرنسیپ های حقوق و بخصوص حقوق مجازاتی مدرن است ، حتا در کشور های اسلامی هم دیگر قابلیت تطبیقی خود را از دست داده است. همچنان در قتل های انفرادی و دسته جمعی که توسط طالبان صورت گرفته است  کارکنان و مزدورکاران که فقیر ترین مردم ظلوم اند و برای لقمه نان باید به کاری دست بزنند.، شامل اند. آنان بیرحمانه به قتل رسانیده میشوند  و زن و کودک خانواده را تا اخیر عمر به مجازات گرسنه گی مواجه میسازند. تا جایکه واقعیت ها نشان داده است  کارکنان ساختمانی سرک ها وپل ها و غیره تاٌسیسات عام المنفعه تحت همین نام  کشته شده اند.

بخش پنجم این لایحه برای انسان تکامل یافته کنونی حتا جامعه اسلامی افغانستان  تصویری از وحشت دوران قرون وسطی را میدهد که در دوران کنونی تنها میتوان از آنها داستان های وحشتناک از دوران جنگ های طالبان بین سالهای 1996-2001 و گذشته های وحشناک تاریخ خونین گذشته قصه نمود. این بخش نظر به تعریف آن در اصولنامه زمینه خوبی خواهد بود برای مجرمان متکرر و دزدان که با ساده گی انسانها را بکشند و مال شان  را به غنیمت گیرند.

در اصولنامه گروه طالبان که خود را مدعی قدرت سیاسی  کشور تقریباٌ 28 میلیونی افغانستان میدانند، از مساله تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان اعم از دختر و پسر ، حفظ و حمایت و مصونیت مکاتب و تعمیرات آن که مال ملت ( بیت المال) است در سه جمله کوتاه طفره رفته شده است. عدم وضاحت طالبان دردادن  تضمین حق تعلیم و تربیت در مکاتب  (بدون استثناٌ و تعین حدود ) یک تصور واضیح  از ایجاد محدودیت برای آموزش دختران میباشد. این مساله مهم در واقعیت یکی از معیارهای کسب اعتماد مردم  برحلقات اند که خود و سیاست های خویش را در تناسب با انکشاف جامعه  و روان و سطح کلتورعرضه می نمایند. خموشی و طفره رفتن طالبان از این بخش عمده در انکشاف اجتماعی و رشد سطح تخصص و تعلیم و معارف، خود بیان عقب مانده گی این حلقه است که موفق نیستند خود را از تحجر و تنگ اندیشی اجتماعی بیرون کشند. اگر این حلقه خود را از تحجر مسلط در مکاتب آنطرف سرحد رها میساختند، ممکن خود را حتا در حد و سطح عقب مانده ترین کشور های اسلامی میتوانستند با بعضی از واقعیت های جامعه وفق میدادند. بطر مثال آنان حد اقل میدانستند که برقه یا چادری برای زنان منشه اسلامی ندارد بلکه زمانی بحیث لباس " مدرن کشمیری" به افغانستان رواج پیدا نموده است.

در پهلوی تعلیم و تربیه و معارف طالبان پیرامون حقمق  طبعی و انسانی زن و احترام بر آن در این اصولنامه هیچ تذکری نداده اند.

طرز دید طالبان و تعداد از دیگر از افراطیون مذهبی  نسبت به زن تنها  وسیله شهوترانی برای مرد است  یعنی زن باید در خارج از منزل  سبب تحریک احساسات مرد نشوند.( البته مردان که خود  توانایی کنترول و حاکمیت بر احساسات غریزه وی خود را ندارند).  پس زن باید در منزل باشد، اطفال متعدد به دنیا بیاٌورد و حق مردان خانواده را احترام نماید.

  این موضوع  که تناسب دارد با انکشاف جامعه و وسعت نگری نسبت به جهان ما حول ، تعداد از سازمانهای اسلامی را بلاخره معتقد برآن ساخته است که  زنان بحیث بخشی از اجتماع از یک اجتماع کوچک (خانواده)  تا یک جامعه بزرگ  میتوانند سهم بزرگ را در انکشاف جامعه داشته باشند. استعداد و توانایی زنان در بعض عرصه های زنده گی اجتماعی متبارز تر از مردان است و همچنان بر عکس آن در بعض عرصه ها مردان متبارز تر اند. بدین لحاظ است که در جوامع باز مرد و زن گام بگام همدیگر در تمام عرصه های اجتماعی جامعه شان را در شاهراه پیشرفت و تغیرات بنیادی قرار داده اند.

از جانب دیگر طالبان و گروه های متحجر متوجه یک مساله نگردیده اند که از لحاظ  زنده گی اجتماعی در هر حد که محدودیت فشار بخاطر جلوگیری از مسایل که در احساسات و غرایز ( شکل بیولوژیک یعنی هورمونی) در وجود جنس زن و جنس مرد قرار دارد،  خطر انحرافات و دست زدن به جرایم اخلاقی بیشتر است و آن هم پوشیده، محرم و مکتوم باقی میمانند. بناٌ از دیدگاه حل معضلات اجتماعی ایجاد محدودیت ، ارعاب و ممنوعیت ها راه حل اجتماعی نه بلکه مضر بر رشد متناسب جامعه  و تحریک بر اعمال غیر اخلاقی ( با زور، خشونت هک پوشیده و مکتوم باقی میمانند. برخورد بر این قضیه  در قدم اول به شناخت معضله از دیدگاه تخصصی از جمله علوم طبی ، علوم روانی و رشد انکشاف سنی- جسمانی و ضرورت های اجتماعی – بیولوژیکی و بعداٌ  جستجوی راه های حل معقول، ممکن و عملی و در شناخت حقوق انسانها ( اطفال، زن و مرد) ، نیاز دارد و در واقعیت حل پروبلم های اجتماعی در نظر داشت رشد و تکامل جوامع مختلف.  برای من مرتبط به این موضوع و سایر موضوعات دیگر اجتماعی و بررسی های مسایل مربوط به حق انسان و قانونی ساحتن حیات اجتماعی این سوال مطرح میگردد که آیا علمای دینی و یا یک قاضی که در اصولنامه طالبان از آنها تذکر داده شده و به آنان صلاحیت های بزرگ مجازاتی داده شده است، تا کدام حد میتوان اطمینان داشت که قضایای جرمی را با دید وسیع بتوانند بررسی نمایند، عناصر جرم را ( عمدی و غیر عمدی) بررسی نماید و در بعض حالات غیر از بریدن دست ، زبان، بینی و گوش و یا حکم قتل، جزاٌ های دیگر هم قابل تطبیق خواهد بود.

میخواهم در این مورد تذکری بر مجازات قطع اعضای بدن که به عقیده طالبان و بنیاد گرایان اسلامی نه تنها مجازات است بلکه برای " عبرت" دیگران در محضر عام تطبیق میگردد.

در دیدگاه پرنسیپ های حقوق جزایی مجازات تطبیق حکم قانون بر اساس یک عمل جرمی در یک زمان میباشد که جرم ارتکاب یافته و فرد یا افراد دیگر از این عمل متضرر گردیده اند.  در جرایم جنایی مانند دزدی بدون تشبث به قتل  اکثراٌ مجازات جریمه، حبس تعلیقی ، حبس قصیر و در حالات سنگین تر آن حبس الی سه سال پیش بینی شده است. در جرایم شدید تر ( در قانون جزای افغانستان اصطلاحات قباحت، جنحه و جنایت در تناسب با میزان عمل جرمی و نتایج عمل جرمی) حبس طویل پیش بینی گردیده است. ولی آنچه برای مرتکبین  جرایم در زمان تنظیم های اسلامی و بعداٌ حاکمیت طالبان دست و پای تعداد از مجرمین بخاطر قطع گردیده که هم مجازات و هم عبرت برای دیگران باشد. نقطه نظر از دیدگاه حقوق بشری این است که تناسب جرم و مجازات در نظر گرفته شود ولی در احکام طالبانی یک مجرم بخاطر عبرت دیگران برای تمام عمر عمداٌ باید معیوب گردد و تا اخیر عمر در محرومیت های اجتماعی و بدنی قرار داده شود، در تمام عمر مورد توهین جامعه قرار گیرد. در حالیکه ممکن فرد در سنین بعدی خود از عمل جرمی خود پشیمان باشد و بحیث فرد نکوو  با حرمت زنده گی نماید ، در حالیکه تطبیق مجازات قطع دست و پا ممکن ده بار سنگین تر از جرمی است که شخص مرتکب گردیده است.

 

از دیدگاهای  کریمینالوژی،  اختلالات مغزی و محیط که شخص در آن رشد نموده است عوامل مختلفه باعث اثر گزاری بر کردار شخص میشود که یا بنا بر محرومیت های اجتماعی و یا عدم درک ( مغری) از عمل و نتایج عمل جرمی ویا تحت تاٌثیر دیگران مرتکب جرم میشوند. بناٌ در مسایل جرمی قبل از آنکه شخص مجازات شود، عوامل وقوع و یا ارتکاب جرم توسط شخص معین بررسی میگردد. در بعض حالات ممکن مجرم  به عوض رفتن به زندان و یا قطع دست، ضرورت به تجدید تربیت و کمک های روانی و تخصصی داشته باشد. گر چه با کمال تاٌسف هنوز سیستم عدلی و قضائی ما در آن حد امکانات وسیع را در اختیار ندارند، ولی هدف نویسنده صرف تطبیق مجازات مطابق جرم و بررسی عوامل جرم است. پس باز هم بدین سوال رجوع مجدد مینمائم که آیا یک عالم دینی ، قاضی و یا والی طالبی توانایی بررسی مجازات مطابق جرم و عوامل ارتکابی جرم را خواهد داشت؟

 

 

به عنوان جمع بندی و نتیجه گیری باید این سوال را مطرح نمود که آیا طالبان از حاکمیت تقریبا، 5 ساله خویش خود چه تجارب و درس های آموزنده را بدست آورده اند تا در روشنی انکشافات سریع و مغلق اجتماعی – کلتوری و فرهنگی چیز های بیشتر و بهتر از گذشته را به جامعه افغانی ما عرضه نمایند. آنچه طالبان در گذشته بر ضد همه اشیای تصویری بودند وهمه همه  وسایل تصویری را به آتش میزدند، اکنون خود ضرورت بر استفاده از انتر نت هستند، فلم های تصویری تبلیغی را در سایت شان به نمایش میگذارند. از سی دس ها برای ترانه های خویش استفاده مینمایند. آیا آنها جامعه کنونی را هم ازیک دیدگاه وسیعتر با در نظر داشت واقعیت های جدید و انکار ناپزیر میتوانند ببینند یا این همان آش و همان کاسه 12 سال قبل است.

 

شرایط کنونی جامعه افغانی و انکشاف انسان جامعه افغانی دیگر به آن نیرو و تحریک اجتماعی – سیاسی با دلگرمی می بینند تا آنان زمینه ها و امکانات را برای شان اعم در سیاست و طرح های عملی ارایه نمایند که انکشافات و بدیل های بهتر از آنچه که هست، را تضمین و ارایه نماید ، نه پیام ترس، خوف ، ارعاب، ممنوعیت های اجتماعی- سیاسی- کلتوری و فرهنگی، حاکمیت روش های کنترول اجتماعی که صد ها سال قبل رواج داشتند ودرعصر کنونی میتوان تنها فیلم های وحشتناک از آنان ساخت. آیا دره زنی زنان در محضرعام دیگر در تصور طالبان و تعداد قاضیان متحجر بحیث هتک حرمت انسان خواهد بود و نقطه پایان بدان گذاشته خواهد شد ؟

 

طالبان امروز  باید در شناخت جامعه افغانی کنونی تن دردهند  تا واقعیت های جامعه را در مسایل ذیل منطقاٌ در نظر گیرند:

پذیرش موجودیت گروه های سیاسی و حق آزادی داشتن عقیده سیاسی، احترام به کلتور و عنعنات پسندیده مردم که محصول رشد صد ها و هزاران سال در روان اجتماعی انسانهای جامعه و پذیرش آن ، انصراف از تبعیضات مذهبی، زبانی و قومی، احترام و پذیرش آزادی های ( مشروع) زنان و دختران در ادای سهم اجتماعی شان ( حق تحصیل و کار)، انصراف از تفتیش عقاید و تطبیق اصول دیگر کهنه شده امرونهی  و دیگر مسایل که با رشد کنونی جامعه در تقابل قرار دارند.

 

 

 

 

 

بیا کډ ی باریـږی

 

 

 

د زبیر شیرزاد لیکنه

  زمونرپه ګران او زیبا وطن کی د کډی کولو په معنا ټول پوهیږی.ما هم د بی وزلوکورنیود کډوباریدل اوبیا دکابل جان په لور تلل په خپلو سترګو لیدلی او دا لا څه چه د کډو په بارولو کی می مرسته هم ورسره کړی. تا سو لوستونکی هم زما په شان دکډو با ریدو ژوندی شاهدان یا ستی. پخوا به د بـی وزلو او خوا را نو کډی دیوی سیمی نه بلی سیمی ته دښکاره اړتیا په بنا، دخواری او غریبی لپاره باریدلی. دا کډی او کډوال بیا په خوارانو او بی وزلوپوری اړه درلوده. کله چه به په ګرمو سیمو کی دخوا ری او غـریبی وخت تیر شو. بیا خواریکښان سړوسیموته او په خا صه توګه ښکلی کابل ته  به دخواری او غریبی لپاره کډه شول. څوګ به په لاری موټرو کی او څوګ به بیا په خپلو پښو دکابل په لوری وخوځیدل. تر څو خپلو بچیانو ته دچای سره یوه مړی وچه ډوډی اوکه بخت ورسره یاری کړی وای، ځان او بچو ته دژمی کالی پید ا کړی. هغو خوارانو هیڅکله دبوری غم نه کاوه. په تریخ چای یی همیشه شکر ویستلی او پانګه یی هیڅ  وخت په سر کی نه ګرزیده، د " بـخور نه مـیر"  ژوند یی درلود اوقناعت یی پری کاوه ، هغه خوارکیان فقط دوچی ډوډی په لټه کی وو. کله به چه کابل ته ورسیدل، خیمی به یی ووهلی او ځای په ځای به چه شول ، نوبیا به یی په خواری ، لو او لور، خټو، خښتو او نورو شاقه کارونو شروع  وکړه. نیکبخته کډوال به هغه څوک وه چه کار به ورته ژر پیدا شوچه خالی لاس بی له ډوډی کورته لاړ نه شی او کوچنی او نا زولی ماشومان یی وږی ویده نه شی.

د یو مظلوم مزدورکارلپاره دکارموندل هغه هم چه دڅو سوه کیلو مترونه لری به کابل جان ته را غلی وه د خدای لوی نعمت او مهربانی ښکاریده. کله به چه له کاره خلاص شو خولی به یی لا وچی نه وی ، دملا ، اوږو، لاسو او پښو درد به یی هیر شو ناشکره نه وه خو په همدی شاقه کارونو به یی دخدای شکر پر ځای کړ. او یوه یا څو ډوډی به یی بیا وا خستلی او څو وا ری به یی له خوشحالی مخ او شا ورته ښکل کړل او بیا به د خپلی زړی او سوری، سوری خیمی په لوریا په ښاری موټرکی او یا به هم په خپلو ستړو اوستومانه پښو روان شو. او کله به چه خپلی زړی او سوری خیمګی ته به ورسید، په داسی حال کی چه باید لږه دمه یی کړی وای، د زمانی، بچو او میرمنی له شرمه به یی ځان ستړی نه ښوده او په ډیره خندا به یی هغه د ځان سره راوړی وچه ډوډی به یی د کچالو پیاوی او دکابل دکاریزو سـړو اوبو سره، د خپلو بچو او میر منی سره دا سی خوړله او دومره مزه یی ورکوله کوم چه د زړی اوسوری خیمی خواته د بنګلی خاوند مرغ پلو خوری. او کله به چه د میزان میاشت شوه اود کابل جان هوا به سړه شوه او کار اوبار به ختم شو د د وی خیمی به هم را ښکته شوی، ټولی به شوی وبه تړل شوی بیا به دخپلو خټینو کورواو کلو په لور چیرته چه د غو خوارانو خاپوړی په کی کړی وی په خوشحاله زړه په هغه راغلی لار بیرته روان شول. تر څو چه خپل دهـنشین او کلیوال دوستان پس له څو میاشتو مسافری ووینی او یو دبل له احواله خبرشی او هغوته هغه سوغات چه په ډیر زحمت یی په کابل کی ددوی دپاره تر لاسه کړی وه ورته یی دسوغات په توګه ورکړی . او هغو به هم په ډیره مهربانی او خوشحالی کورودانی ورته ویل او سوغات به یی تری اخستل. او دکابل کسبګرو به هم ددو په شان د کار دپاره په ژمی کی ګرمو سیموته ددغه کډوالو سیمو ته تلل.خواوس  نه هغه کډوال شته او نه هم هغه زړی او سوری، سوری خیمی .دوی له ویری نشی کولای کابل ته راشی اویا له کابله  دیخنی له ویری ګرمو سیمو ته لاړشی، او په خیمو کی په ارامه توګه ژوند وکړی .او له بلی خوا عجیبه لا دا چه هغه د خیمو ځایونه ټول دزورورو له خوا چور او غارت شوی او نوم یی پـری ما شا الله غنیمت ایښی. او ورته په ډیره بی حیایی په رڼا ورځ دخدای داد وایی .اوس په دا دوه لسیزو کی دهغو بی وزلو کډوالو په ځای دشمال او جنوب نه چه دکډو کولو موسم هم نه وه په فولادی کانتینرونو کی د ځمکی او هوا له لاری ظالم ، جابراو مغرور کډوال دځان سره د لوراو بیل په ځای بیا د بم، توپ ، ټانګ، ب ۵۲ طیارو ، راکټ او بی پیلوټو الوتکو او غیر انسانی تکبر سره راغلل، او بی له پوښتنی هر ځای کی میشت شول، دا لا څه چه هم یی خدای هیر کړ او هم یی دافغانستان ویاړلی او سرلوړی ولس او ددی قهرمان ولس کارنامی او ویاړلی تاریخ ، چه عقل بیا ددوی بی عقلی ، بی خبری او ناوړو کارنامو ته کار نه کوی، دوی د خندا په ځای او د زړو خیمو په ځای یی دی سرلوړی ولس ته غم ، درد، ژړا او وژنه راوړه او یو تعداد نا ولو بیا دغه نا بللو او ظالمو ته ښه راغلاست وویل، دغو کډوا لو هره ولیشت خاوره زمونږد مظلوم ولس بمبارد کړه او خپلی ټولی سلاح ګانی یی د افغان ولس په کور او کلو کی دننه ازمایش کړه، خو څه ورته په لاس ورنغله او ددغو ظالمانو دلاسه اوس هغه دزړو خیمو خواران  کابل ته نه راځی چه خپلو کلیوالوته سوغات ویسی. وطن لکه سورتنورشوی. چاچه ګیره درلوده دطالب او القاعدی په نوم یی ونیول ګوانتاناموته یی ولیږل، ویی وژل، ویی وهل، په سبیانو یی وډا رول ، په سپیانوو یی وخوړل، په مړویی میتیازی وکړی، او په دی سرلوړی ولس باندی یی هیڅ رحم ونه کړ. او پوره ۱۲ کاله یی درښتیا په ځای د روغ وویل، د صداقت ، ایمانداری، خدمت او وطندوستی په ځای یی ز مونږ کورو، کلوو او ښارونو، دفترونو، څارنوالی ، قضا ، مشرانو او ولسی جرګی او ارګ ته یی په لوی لاس قصدآ فساد ، رشوت ، چور ، چپاول ، غارت، بی ایمانی ، دوکی او وطنفروشی کلتور ددوست په لباس کی دځان سره سوغات راوړ او په ټولو یی وویشه ، نادار یی نادارتر او ما فیایی ډلی وزیږولی او دملیاردونو ډالرو خاوندان یی کړه ، په هر ځای کی یی مخفی او علنی زندانونه جوړ کړه داسی کور او کلی نشته چه دا ظالمانو نه وی بمبارد کړی د هیچا یی وانه وریدل، د هیچا ژړایی وانه وریدله،د هیچا شلیدلی ګریوان یی په نظر کی ونه نیو. دوی د خپلو خاینانه ګټو دپاره هر نوعه موانع یی په ډیره بیرحمی په غیر انسانی توګه دبر چی او سلاح په زور له منځه ویوړلی دا لوی ظالم ښامار کډوال دلته دردونکی حوادث وزیږول او لوی یی کړل ، دلته یی کورونه وران اونابود کړه منم یی، دلته یی دبیګناه لاسونه وتړل منم یی، دلته یی دافغان سترګی ورته کلکی وتړلی منم یی ، دلته یی دسته جمعی ووژل منم یی، دلته یی اخرنی سلاح استعمال کړی او دودیی اسمان ته وخت منم یی، دلته یی په نیمه شپه کی د کورو دړی په لعنتی لغتو ووهلی منم یی ، دلته یی نغری او تنور وران کړ منم یی، دلته یی د افغان کلتور او فرهنګ ته پوره سپکاوی وکړ منم یی، څه یی چه له لاسه وشوه که تیری وه ، که تجاوز، که ظلم وه او که غارت منم یی، ټول پری پوهیږی هیڅ دریغ یی ونه کړ منم یی ، خو ټول جهان او ددی خاوری او ددغه ولس دوستان او دښمنان دی پوه شی چه دا نا بللو یو څه یی ونشو کولای چه ددغه سرلوړی ولس نه یی سر ټیټ کړای شوو اونه یی هم غاړه، ملا یی ورته ماته کړه منم یی، سرونه یی پریک کړه منم یی، وطن یی وران شو منم یی، پښی او لاسونه یی مات شوه شل او شوټ یی کړل منم،  خو دی باتور ولس که یی توپک نه درلود د وطن پریمانه تیـږو ته یی لاس کړ او په دی کبرجن او مغرور کډوال یی ګذار وکړ، که یی هیڅ په توان کی نه وه ددغه کبرجن په کډو یی د خپلی خولۍ پریمانه لاړی توی کړی او افغانی نفرت یی ورته وښود، دغه  ظالم او مغرور کډوال اوس پوه شو ګرچه ناوخته ده، اوککرویی اوس کار وکړ ګرچه نا وخته ده، چه ولی دلته دا د بیګانه ستیزو کور او کلو ته را کډه شوه او دخوارانو دخیمو ځای یی نیولی، دوی د مکناټن تیښته دوی د ګروموف خبره اوبیرته کتل هیر کړی وه، اوس یی دانفورد را لیږلی چه خپلی کډی بیرته بار کړی او دپنجاب دګرمو اوبو له لاری خپل فولادی کانتینرونه چه راتګ کی یی زمونږ دسرلوړی او میړنی ولس وژولوته په کی بم او راکیټ ، فساد او چور را وړی وه  کوم چه دا ولس یی پری ووژل او دا ولس ته یی ناوړی د فساد کلتور په برخه کړ، او ددی وطن هره ونه، کاڼی، دشتی ، سیند او غر یی پری زخمی کړ ؟ زمونږ خوارو کډوالو به له کابله خپلو کلیوالو ته دپغمان او میدان خوږی مڼی او دچهاردهی خوندور رومی ، کچالواو پیاز او د کوهدامن ډول و ډول انګور سوغات وړل، چه کابل وریاد شی خو دی جابر او مغرورکډوالو بیا دهلمنده نه اورانیوم او دهلمند او قندهاره نه یی بیا پریمانه هیروین په فولادی کانتینرو کی بار کړی دی، چه په هیروینو خپل کلیوال او په اورانیمو د افغان ولس په شان نور بی وزله ولسونه ووژنی او کور او کلی یی وران کړی ، ای دجهان ولسه، ای افغان ولسه خبر اوسی یوځل بیا کډی باریږی ، زیری زیری ګرانه ولسه نن دتا له کوره بیا یو ظالم او مغرور کډوال په منډواوتښتی دی. ددوی د کډو باریدل او کډی کیدل هم یو ځل بیا په خپل ویاړلی تاریخ کی په زرینو کر ښو ولیکه او جهان ته ووایه او پری غږ کړه چه دا ولس رښتینی میلمه پاله ولس ده او ټول دی پوه شی چه دا خاوره او دا ولس تجاوز نه منی او یرغلګرکډوالو ته اجازه نه ورکوی چه دلته پاته شی او ځان ته جونګړه جوړه کړی دلته لړمان او ماران هم شته ګوری وبه مو چیچی ، هو دلته سر کش ولس بچیان ویده نه دی دلته ټول په کمین کی ناست دی ، دلته دقلم رنګ لا خلاص نه دی لیکوالان په خپلو لیکنوکی دتاسو یرغلګر کډوال کړنی افشا به کړی. اخوندانو او پنجابیانو ګوری با خبر اوسی چه تاسو دلته دکډو کولو هیله ونه کړی چه پښیمانه به شی دلته زمریان اوسی.او که ددی ځای دراتلو خیال لری خدای مو راوله خو دتیښتی لار بیا نه لری.دلته چنګیز ، هلاکو ، سکندر ، انګریز او روس هم راغلل کوم چه لوی ظالم ښامارامریکا راغلی دوی ټولو شاته کتلی او دبل ځل دراتګ نه یی ډډه کړی دلته چه څوګ راغلی نور بیا نه راځی،دوی چه دافغان ولس د توری شرنګ په خوب کی واوری بیا له ویری تر سهاره ورته خوب نه ورځی. ګوری دلته نور مه راځی پریږده چه دزړی او سوری، سوری خیمی خاوندان بیرته کابل ته راکډه شی او بیا د یوه مړی ډوډی او د ترخه چای خاوندان شی.        

 

 

دلغمان او ننګرهار په لور سفر او دکابل پریمانی واوری

 ( دریمه برخه )

 

د زبیر شیرزاد لیکنه

                          
دهمیشه بهار ننګرهار په لور . کله چه سرخکانو ته ورسیدو دعزیزی هوتګ دتیلو تانګ ته لاړو موټروان  دموټر تانکی د پطرولو نه ډکه کړه او ما بیا زمونږ د کلی وطندوست  ملا صاحب ته همیشنی تحفه ورکړه . هو ما بیا د سمسور لغمان په لور یو ځل بیا وکتل خپل پلارنی کلی ، ماشومتوب ، نیمه ځوانی ، ځوانی ، ابتداییه مکتب ، روشان لیسه او دقرغیو لیسه رایاده شوه، دژوند مشکلات او په هغو غلبه رایاده شوه ، اولینه مینه ، ګودر، مازدیګر، منګی ،دیره، حجره ، ژړا او په ژړا کی خندا رایاده شوه ، او کله کله په خندا کی ژړا هم رایاده شوه، په اول نمر ه ګی دعوی جار او جنجال را یاد شو چه ابوبکر، عمر او محمد عمر سره مو در لودی د هر استاد عادلانه قضاوت رایاد شو استاد محمد امین خان  دالجبر او فزیک مضمون رایاد شو، مرحوم ملګری استاد لطیف خان او دجغرافی مضمون را یادشو د کیمیا مضمون اوعادل استاد نقیب الله خان را یادشو چه دپوهی خوا یی ونیوله او واسطه یی رد کړه، د قر غیو په ولسوالی او دلغمان په مرکز کی دشپو شپو تر نظارت لاندی نیول دیارانو سره رایاد شو  ،خو کله چه اختر به تیر شو د  خوشی کیدو لحظی هم رایادی شوی ، عدالت او بی عدالتی رایادی شوی. د هغه لغمان په لور می کتل  او رایاد شوچه هره ولیشت خاوره کی که دهغی خوا یعنی مقابل لوری او که ددی خوا یعنی دحکومت په طرف دوطن دابادی دعوه لرله ددواړو له خواوو پریمانی وینی تویی شوی ، میرمنی کونډی شوی. میندی بوری شوی، زوی یتیم شوی، دورور ملا ماته شوی، پلار په زړه سوری او په سترګو وړوند شوی، دخور زړه چاودلی، په همدی فکر کی وم چه شهید عبدالمقیم د محمد انور( مزی ) کا کا د یو زړور زوی او مهربان ملګری شهادت راته یو خوا اود دغه شهید  توره لونګی ، دهغه ځوانی ، دهغه کاکه ګی ، دهغه انډیوالی او په خاصه توګه دمحمد داود کرنزی سره د پلچرخی په محبس کی او دهغه مهربان مقیم جان مهربانی د ملګرو سره یو، یو ، دبلی خوا رایاده شوه ، شهید مقیم  په قوم صافی دلغمان ولایت دعمرزیو دکلی  وه او دهغه کلی وه  چیرته چه شهید ځیګر صافی د ننګ ورور په کی زیږیدلی وه  او بیا هلته مقیم دا زړور انسان شهید شو، چیرته چه شهید فرید ( شیر ) طاهر زیږیدلی وه چه دا کلی بیا دعلی خیلو کلی نومیږی. د عمرزیو زلمو بیا د ډیوی په مکتب کی زده کړه کړی. ډیوه بیا دعلم ، پوهی او سیاست ځانګو وه . ډیوه بیا زړه ته د  ډیر را نژدی ، نه هیریدونکی  اود عیار مبارزملګری خبیر کاکړ کلی دی دخبیر مرګ تر شهادته کم نه وه مرحوم خبیر د ډیرو انسانی  امیدونو او هیلوسره ومړ. باور وکړی  چه نه می زړه او نه می هم سترګو اجازه راکوله چه له لغمان نه مخ  واړوم ، په سوچو او خیالاتو کی دزخمی لغمان او مظلوم ولی سر لوړی ولس  کی ډوب وم ، د کابل سیند بلی غاړی ته می کتلی چه شهید ظابط عصمت می را یاد شو چه د چارباغه به په څه مشکلاتو دمخفی مبارزی ددساتیرو دتبادلی دپاره به د کندی کلی ته په قوی عزم او ایمان راته، چه ناڅابه راباندی غږ وشو. او ملګری راوش وویل . لکه چه بیا لغمان ته ځی را ځه چه نا وخته شوه مونږ جلال اباد ته ځوو. او ملګری مو جلال اباد کی انتظار کوی، موټر ته داخل شوم او موټر بیا دننګرهار د مرکز په لور دجلال اباد ښکلی ښار ته، دنارنج ګل ښکلی ښارپه لورحرکت وکړ ، لار کی مو د وطن د لوی عالم، ادیب ، شاعر، لیکوال، سیاست پوه، په خلکو او وطن مین ارواښاد مر حوم الفت صاحب دزیږندی، ما شومتوب ، زده کړی او خاوروته دسپارلو کلی چه دسرک ښی او چپ خوا کی پروت دی مخی ته راغی دا کلی کهڅ نومیږی او د ارواښاد الفت صاحب قبر هم همد لته دسرک ښی خوا کی قراردرلود او د دهغه مقبره بیا ښه جوړه شوی وه. ژوندی دی هغه ولسونه وی چه د خپلو  خدمتګارانو یاد او قدر وروسته له مرګه هم کوی ، هوهغه ارواښاد ته موهم دعا وکړه الفت صاحب ددرناوی وړ انسان وه ، دی او وی به، هغه ادیب خپل خلکوته نه هیریدونکی خدمتونه کړی دی. لږ وړاندی ددرونټی بند ته ورسیدو کوم چه یوی خوا ته یی پریمانی اوبه او بلی خواته یی بیا تورغر چه یو تعداد خلک ورته دبولان غر هم وایی پروت دی .تورغر د خپلو لوړو څوکو له برکته د خپل سیال سپین غرښکلی او لوړی څوکی چه همیشه یی لوړی څوکی  له سپینو واورو ډکی دی وینی ، که ددی دوه غرونو څوکی لوړی دی ، ددی دوه غرونو شا او خوا ته  میشتو یعنی پراتوو ولسونو سرونه هم ددو په شان لوړ او اوچت دی. دغودوه غرونو ددوی په منځ کی پراتی سیمی یی ډیری ښکلی کړی دی، دتورغره بلی خواته بیا سورسیند پروت دی چه دده سیند دسرو اوبو په خاطر هغه سیمی ته دسره رود ولسوا لی وایی. لږ وړاندی بیا د درونټی بند ده چه له هم دغه ځایه دننګرهار کانال شروع کیږی ښی خوا ته یی ویاله او دبرق د تولید او دننګرهار د وادی فابریکی پرتی دی او ددرونټی ګرم بازار دی او د سرک ښی او کیڼ خوا کی بیا د کارګرانو کورنی ژوند کوی ، د سرک کیڼ خوا د کارګرانو د کورو نو شاته یوه بله لویه ویاله هم شته چه دویالی شرقی ډډه کی اوس د ماهی پزانو ګرم او لوی بازار د ګلاغا شیرزی په هدایت جوړ شوی او د ځوانانو پارک هم پروت دی چه دپارک شاته لوی او مست سیند پروت دی چه دسیند بلی غاړی کی د چالاک عسکر خټین کور له ورایه ښکاری. چه دغه سیند ته  بیا دعلینګار ، علیشنګ او دکابل سیند ونو خپلی اوبه ورته سوغات ورکړی او دا سیند یی تل مست کړی دی او همیشه څپی وهی. ددرونټی چپ خوا کی بیا دننګرهار دطب پو هنځی او دننګرهار پوهنتون پروت دی ، ددی محل ډیری ښی خاطری راته له یوی خوا او پریمانه غمیزی یی راته له بلی خوا یو ، یو را یادی شوی . دلته می ګران استاد شهید حمید الله نه درس یادوه دلته می داکترعبدا لواحد، داکترمحمد قیوم ، داکتر فضل احمد مشهور په عبدالرحمن، داکتر فضل احمد مشهور په همراز، داکتر عارف وردک، داکتر عارف شاه جان، داکتر حمید الله حمید، داکتر فیض کامه وال او شهید داکتر مجیب جان سره ټوقی او ټقالی کولی دلته می د شهید مجیب جان سره د شهید هدایت کوماندو په هکله چه د شهید مجیب د عمه زوی وه ، د شهید هدایت کوماندو  په عالی سجایاوو ،حمیده اخلاقو، لوړی پو هی ، شجاعت ، وطندوستی او میړانی خبری کولی د لته مو د شهید هدایت په صدافت او ګوندی رسالت خبری کولی چه په اردو او په خا صه توګه په کوماندو کی د یو وطنپرست ګوندی په توګه  خپل ګوند، خلکو او خپلو انسانی ارما نونوته او خپل رهبری ته دخسرو روزبه په شان وفادار پاتی شو، بی همتی یی قبوله نکړه او قربانی ته په میړانه ودانګل.ننګرهار په رښتینه توګه د شهیدانو کور، کلی او سیمه ده، دلته ډیرو په میړانه شهادت منلی او وردانګلی دی. دوی د قول او عهد خلک دی. دلته په سلګونو دزحمتکشانو د ګټو ددفاع په لار کی خپل خوږ ژوند د خپل سرلوړی خلکو دسعادت او خوشبختی دپاره له لاسه ورکړی. چه بیلګه یی ددی سیمی نامدار شهیدهدایت دکوماندو افسر دی او بل هم ویاړلی زړور شاعر ، لیکوال ادیب او د قوی ایمان خاوند ګوندی شهید محبوب سنګر ده دا هغه سنګر دی چه ما اولین ځل د ګنډیری په نوم ورسره پیژندګلوی پیدا کړه، دا هغه محبوب دی چه هر ګوندی پری ویاړی دا هغه سنګر دی چه دهر ګوندی په زړه کی دده نوم ژوندی دی. هو دا د شهید نصیر احمد ، دا د  شهید حکیم رزمګر، داد نور محمد غمجن ، داد شهید سیداجان، شهید رازمحمد ، شهید مطیع ا لله، شهید اصف ، شهید عاشق الله ، شهید جګړن فتح ،شهید عاشق الله ، شهید نبی ، شهید منګل ،شهید مامور جان ،  شهید شکور ، شهید مومند ،   شهید رحمت الله  او شهید اټکل، ننګرهار دی، دلته قیام الدین کارګر دلته مدیر حفیظ الله دلته مغل کارګر دلته شیرزمان کارګر دلته شیرمحمد کارګر دلته مرحوم خلیل کارګر او دلته نورو لسګونو کار ګرانو زما دکور او ستا دکور دروښانولو په ګناه دشهادت جام وڅکه خپل کور ته یی ژړا په برخه کړه خو دجلال اباد ښار او ښاریان یی له تاریکی نه وساتل. دا  دهغه سرکشو او میړنیوځوانانو کور دی چه د میرویس او علی اضغر په مشری خوګیا ڼو ته د سولی دپاره لاړچه ننګرهار ته سوله راوړی ولی هغوی بیرته را نغلل او دیوی پټی دسیسی قربانی شو  ، دی وطن ته به څوګ سوله راوړی چه د هغو قافله سالارانو په عوض زه یی په ټول صداقت او ایمانداری درناوی وکړم. او دیو دسته ګلو سره هغو سوله غوښتونکو خواته خوګیاڼو ته لاړ شم چیرته چه هغوی د خاورو لاندی پراته دی او هغو ته دجګړی د ختم زیری ورکړم دا ځکه هغوی سوله غوښته هغوی دسولی انتظار کوی . دا د نامدار شهید بیدار کوردی چه ژبه یی ورته غوځه کړه په لاس یی په خاورو کی ولیکل ژوندی دی وی سوله او انفلاب، لاس یی  ورته پریک کړ په بل لاس یی ولیکه مرګ د وطن په دښمنانو بل لاس یی ورته غوڅ کړ په اشاره یی وویل ژوندی دی وی زمونږ دخلکو ګوند. د لته انجینر موسی هم په میړانه مذاکری ته لاړ ولی دسولی قربانی شو،  دلته بارکزی دننګرهار نه ددفاع  په لار کی شهادت ته ودانګل  دلته  جنرال محمد افضل لو دین  دلته جنرال محمد نبی عظیمی  دلته معلم عمر دلته دڅارندوی قوماندان دلته ګوندی او غیر ګوندی سربازانو، بریدمنانو  افسرانو ، جنرالانو زړورو پیلوټانو خپله میړانه او سر ښند نه ښوولی چه تاریخ یی نه شی هیرولی چا خوږ ژوند دلاسه ورکړ  او څوګ لا ژوندی دی . دا دشهیدی مبارزی خور ملګری شهیدی فا ضلی ننګرهار دی. هو سهار وختی له خوبه را بیدار شو، دلغمان او ننګرهار په سفر کی ملګری عسکر چالاک هم مونږ سره همسفر وه دسهار چای د څښلو څخه وروسته تیلفون راغی چه ملګری را ټول شوی پوره ۱۰ بجی جلسه دخلکو دګوند په دفتر کی د محترم ملګری اصف برید د ننګرهار دخلکو دګوند د ګوندی سازمان دمعاون په افتتاحیه وینا چه په خوا کی یی دننګرهار د ګوندی سازمان فرهنګی معاون محترم ملګری عسکر چالاک ناست وه جلسه رسمآ شروع شوه، او د خلکو د ګوند محترم ریس  ملګری داکتر محمد داود راوش او ورسره را غلی هیت ته یی ددوی راتک دننګرهار ولایت، همیشه بهار ولایت او د جلال اباد ښار ته او د ننګرهار ګوندی سازمان ته په ډیره مهربانی ښه را غلاست وویل او د جلسی ګډون کونکو ملګروته یی هم کور ودانی وویل، چه په معین وخت ګوندی جلسی ته حاضر شوی وه، محترم ملګری برید د اجندا د اورولو نه وروسته د ننګرهار د ګوندی سازمان له ریس محترم ملګری غلام فاروق دهقانراده نه یی و غوښتل چه  دجلسی غړو ته خپل ګذارش وړاندی کړی. محترم ملګری دهقانزاده دکنګری او دخلکو د ګوند دپلنوم نه وروسته د ننګرهار د ګوندی ملګرو او سازمانونو دکار او فعالیت په هکله مکمل ګذارش دملګری توب او وحدت په فضا کی  دجلسی غړو ته واوروله ، ګذارش د حاضرینو له خوا کاملآ تایید او ملاتړ یی وشو.څو تنو ملګرو او دهغو له جملی ځوان او رسالتمند ملګری شکیب جان خپله ارزښتناکه وینا چه د لاسو په پکړولو بدرګه کیده د جلسی ملګرو ته واوروله ملګری شکیب د خلکو د ګوند مشرتابه او په راس کی محترم داکتر محمد داود راوش د خلکو د ګوند ریس ته اطمنان ورکړچه د ځوانانو په بسیج کولو کی به نه ستړی کیدونکی هلی ځلی وکړی ،شکیب جان په خپلو ارزښتناکه وینا کی وویل دا د ځوانانو دنده ده چه د ژبنی او محلی تضاد په مقابل کی په جدی توګه مبارزه و کړی. او دا شریفانه رسالت دخلکو ګوند کولی شی تر څو ددی ناورین سوغات چه همسایه ملکونو مونږ ته راکړی. مخه ونیسی  شکیب جان په دولت جدی انتقاد وکړ چه ځوانانو ته او په خاص تو ګه دننګرهار، لغمان، کنر او شینوارو ځوانانوته په دولت کی ونډه نه ورکوی چه دا ډول چلند د جګړی نه هم لوی ناورین دی، شکیب وویل دخلګو د ګوند غړو ته لازم دی چه د خپل محبوب مشر ببرک کارمل په شان چه دټول وطن ګوندی مشر وه. تا سو ملګری هم دهغه په شان دا ګوند ، دخلکو ګوند دټولو سیمو په ګوند ډیر ژر تبدیل کړی. جلسی ته ملګری محمدا جان هم دعوت شوی وه ده په خپله وینا کی د خلکو د ګوند او دهغوی له جملی د ننګرهاریانو ګډون دسیاست په ډګر کی وستایه او ویی ویل زه د شاهد په توګه په داسی حال کی چه د پیوند ګوند غړی یم شهادت ورکوم چه یوه لحظه دغو مبارزینو د مبارزی بیرق یی پرینښود چه ددوی له اوږو را ښکته شی او د خلکو د ګوند ریس ته یی اطمنان ورکړ چه ایتلاف ته به وفادار پاته شی او دسراسری ګوند په جوړولو کی به دننګرهار د خلکو د ګوند د ملګرو سره به یو ځای هلی ځلی وکړی، ملګرو د ګوند ی دندو په هکله او د ایتلاف په هکله سوالونه وکړه. په دی بخش کی دګوند دریس محترم ملګری راوش نه هیله وشوه چه په خپله ارزښتناکه وینا د ننګرهار ګوندی سازمان غړی خپلو دندو ته متوجه کړی او دملګرو سوالونو ته جواب ورکړی. ملګری راوش ملګرو نه مننه وکړه چه ټولو مسول ملګرو په جلسه کی شرکت کړی او په خپله ارزښتناکه او همه جانبه وینا کی هم د ملګرو سوالونوته قناعت بخش جواب ورکړ او هم یی ملګری دګوند په جاری سیاست او د افغانستان په جاری حالت او د خلکو د ګوند او د ایتلاف دید ګاه په هکله خبری و کړی چه د ملګرو دلاسونو په پړه کولو بدرګه کیدل، ملګری راوش ملګری وهځول چه تر دری میاشتو پوری ګوند ته ۴۰ په سلو کی ځوانان ګوند ته باید جذب شی ملګری راوش زیاته کړه ننګرهار دمبارزی او عدالتخواهی لوی ډګر وه او مطمین یم چه تل وی به ، دلته دانسان دسعادت دپاره دلته دجلال اباد اوسیدونکو د سر او مال د سا تلو دپاره د وطن له هری سیمی په وطن او خلکو مینو ځوانانو ونډه اخستلی او وینی یی توی شوی دی. د تاسو ملګرو دنده ده تر څو د هغو په وطن او خلکو مینو ځوانانو ځایونه په خپلو هلو او ځلو باید له ځوانانو او زحمتکشانو دګوند په لیکو کی ډک کړی، ګرانو ملګرو زه مطمین یم چه دغی ارزوته تاسو لبیک وایی، تاسو اوستاسو پلرونو امتحان ورکړی  تاسو خړ خیبر او دخړ خیبر له میړانو سره اشنا یاستی تاسو ننګرهاریانو د نورو سیمو په شان ډیره قربانی ورکړی، د ملګری داکتر راوش له ارزښتناکه او همه جانبه وینا وروسته د خبرو نوبت بیا ملګری دهقا نزاده ته ورسید د ګوند ریس او راغلی هیت ته یی اطمنان ور کړ چه د ګوند په رشد ، استحکام او یوالی کی به نه ستړی کید ونکی مبارزه د پخوا نه هم لا ګړندی او زیاته وکړو، جلسه د محترم ملګری برید په دی شعارونو ختمه اعلان شوه ، ژوندی دی وی ګران افغانستان، ژوندی دی وی د خلکو ګوند. هیچا ته هیڅوخت اوهیڅکله اجازه نه ورکوو چه زمونږ یووالی خدشه دار کړی، مونږ ننګرهاریان او د ننګرهار د خلکو د ګوند غړی دکنګری او د ګوند د پلنوم د فیصلو نه په کلکه او ایمانداری سره ملاتړ کړی او کوو یی . مونږ دګوند دهیت اجراییه په راس کی ستا محترم ملګری داکترمحمد داود راوش له ارزښتناکه اوامرو او دسا تیرونه د اساسنا می په رڼا کی په کلکه ملاتړ کوو. د ګوندی جلسی نه وروسته بیا د ایتلاف جلسه د ملګری داکتر راوش په مشری هم دایره شو چه په دی غونډه کی محترم داکتر غیور ، سید اعظم ، محمداجان ، دهقانزاده او فرید غیاثی اشتراک درلود او د ایتلاف د جلسی د غړو نه یو یادګاری عکس هم وا خستل شو، د جلسی د ختم نه وروسته هر ملګری دا هیله درلوده چه ددوسره را غلی ملګری لاړ شی او غرمه ورسره تیره کړی، په مقابل کی مونږ تلوار در لود دا چه لاره اوږده او نا وخته هم وه او سبا د جدی ۹ نیټه  ددو شنبی ورځ او دکار ورځ وه د ملګرو نه مو یو جهان مننه وکړه او رخصت مو واخست او خپل سفر ته مو دکابل په لور دوام ورکړ. په لار کی استاد عزیزالرحمن مو ولید او جلال اباد مو د کابل په لور ترک وهه ، دمازدیګر ۵ بجی مو له جلال اباد نه دما هی خوړو نه وروسته چه ناصری صاحب تهیه کړی وه حرکت وکړ بخت بیا یاری وکړه لاره کی بیر او با ر ( ترافیک ) نه وه ما ښام سروبی ته ورسیدو انار مو واخستل بیا مو حرکت ته دوام ورکړ ۷ بجی او ۳۰  دقیقی تنګی ته ورسیدو بیا یو له مونږه کم شو هغه ملګری خپل کورته لاړ او مونږ بیا خپل سفر ته نوره هم ادامه ورکړه ۸ بجی زه مکروریان ته ورسیدم  او ملګری داکتر محمد داود راو ش خپل کورته لاړ شپه می دلغمان او ننګرهار په یا د تیره کړه سهار د وعدی سره سم ګوندی دفتر ته لاړم ملګرونه می اجازه واخستله او دشخصی یارانو سره دوبی ته لاړم او ډډی می تودی شوی اوس دده هیله کوم چه ژوند را سره ژر یاری وکړی چه بیرته کایل ته لاړ شم او کومه وعده می چه ما شو مانو سره کړی سرته ورسوم  او د ولیبال او فو تبال تو پونه او د سپورت کالی د ځان سره یوسم او په ما شومانو وویشم.

چه بایدکرد؟

 

 

نمیدانم از کجا آغاز کنم، کدامین قصه را اولتر از دیگری بیان کنم، از دشواریها بنالم و یا از خوشی های که کمتر نصیب ما میگردد، نمیدانم، اصلآ سردرگمی بی انتهایی مرا به خود مصروف ساخته، از کدام اولتر و از کدام در میانه و از کدام یک در اخیر قصه کنم.


از روابط نا منظم انسانها بگویم یا از فامیلها و رفقای ناجوانمرد و نیمه راه، یا از رفقای غیرمکتبی ام، از چگونگی برخوردهموطنم در دیار بیگانه صحبت کنم و یا از نسل جدیدی که اصلآ روابط فامیلی را در پرتو دموکراسی بی حد و حصر کشور های اروپایء مدرن خدشه دار ساخته اند و با پدر و مادر و بزرگان به مثابه افراد کهنه شده و قابل دور انداختن برخورد نا شایسته میکنند، یا از دختران و پسران با ادب که هنوزهم پابند کلتور و فرهنگ اصیل افغانی و اسیایی خویش هستند، و یا از قشر روشنفکر و دانشمندی بگویم که عده ای مصروف رنگ و رونق فرهنگ و کلچر اصیل درعرصه ادب، شعر، هنر و موسیقی، سینما، تیاتر، تلویزیون، رادیو، داستان و کتاب نویسی هستند و یا ازعده جاهلی که در ذهنیگری، فسادپیشه گی، ایجاد شق، شک و تردید میان من و تو مصروف هستند. 


از عده ای صحبت کنم که بنابر خصوصیت جامعه بورژوازی از همه مناسبات بخاطر جمع اوری توشه آخرت خویش همه هست و بود را در عدم موجودیت مناسبات حسنه انسانی ترجیع داده اند و یا از آنانی بنالم که بنا به خواست دشمنان، همه روزه مصروف دادن دشنام از طریق وسایل ارتباط جمعی به آدرس این و آن هستند وحتا در شلاق زدن سلالهء از قماش خویش نیز اباء نمیورزند، و یا قصه را از آنانی اغاز کنم که دل شان بخاطر میهن برباد شده شان ( توسط قدرتهای جهانی با خواسته های معین شان) میتپد و یا از انانی بگویم که شعار من زنده جهان زنده و من مرده جهان مرده را هر روز به نشخوار میگیرند و در برابرهمه چیز و همه کس بی تفاوت برخورد میکنند و یا از آنانی قصه کنم که باوجود ادعا های بی سر و پا گویا پیرو تیوری علمی انقلابی هستند اما برعکس بدون در نظر داشت مسله اساسی این فلسفه به دین و آیین مسیحیت میپیوندند و ایدیالیزم را بر مکتب اساسی خود ترجیع میدهند، نمیدانم از کجا آغازکنم، بلی واقعآ نمیدانم.


از فرار مغزها از کشور بیچاره خود که با پول ملت نادار ما تربیه شده ا ند و تحصیل را به آخر رسانیده و مانند من وطن را در تنهایی گذاشتند و یا از قشر جاهلی که امروز نوخته توسن روزگار را در دست دارند و هر طرفی دلشان خواست میتازند و به هرکس که خوش شان آمد میفروشند و از هر کسی که خوش شان آمد میخرند. از کجا آغاز کنم؟


از آنانیکه سنگ وطندوستی بر سینه میکوبند و خواسته یا نا خواسته یا فهمیده یا نا فهمیده در خدمت این و آن قرار میگیرند و یا از جاهلی بنالم که بخاطر اندک امتیاز همه و همه چیز را برباد میدهند.


از افغان یا افغانستان صحبت کنم ویا از اریانا و خراسان و روهیله و روهیلکند و غیره، نمیدانم از کجا شروع کنم، از زردشت، بودیزم و یا از اسلام و استیلای عرب و عربیزم. واقعا در سردرگمی عجیبی قرار گرفته ام، از کجا شروع باید کرد؟
از ملت پارچه پارچه افغانم و یا از جاهلینی که تبعیض نژادی را دامن میزنند و پشتون من و تاجک تو، هزاره و اوزبک و ترکمن و قزاق دیگران، را تبلیغ مینمایند. چه بایدکرد؟ تا از این دلهره و تشویش نجات یافته و سرآغاز یا سرنوک رشته زندگی را با تلا ش دریافت وراه را برای فراهم آوری زندگی بهتر در پرتو عقل سلیم دریافت نمود. چه باید کرد؟
آیا به گذشته ها توصل ورزید و خاطرات گذشته و راه بزرگان مکتب خویش را تعقیب کرد و یا مانند عده ای که زمانی در چور نمودن امتیاز در صف اول و در جنگ و مبارز در عقب همه قرار داشتند و امروز به لعنت فرستادن به رسم و ایین خود، به رهبرخود و به راه و مکتب خود که از یکدیگر سبقت میجویند، توصل ورزید.


آیا به  گروهک هایی که از بدنه مکتب من و تو به استشاره استخبارات کشور های ذیدخل و ذینفع منطقوی جدا شده اند پیوست و یا راه کارمل بزرگ و شهدایی را که بخاطر ارمان همگانی شرین ترین چیز یعنی حیات و زندگی خویش را فدا نموده اند پیگیری کرد و بخاطر ایجاد جامعه مرفع، افغانستان آزاد، مستقل و سربلند درفش مبارزه را برافراشته داشت.


عقل سلیم حکم میکند که انچه وطنت را، درد وطنت را، رنج و آلام مردمترا التیام میبخشد، وحدت همه نیروهای ملی و مترقی و دموکرات، مخصوصآ چکیده های مکتب ما، یگانه راه رسیدن به آرمانت است.
ای رفیق رنجدیده و رنجیده از حوادث روزگار، به تو خطاب مینمایم و از تو توقع میبرم و از تو خواهانم، تا تمامی اختلافات سلیقوی، سیاسی، منفعتی، گروپی و غیره را کنار گذاشته و اگر اندکی احساس در برابر وطن و همرزمان در تو وجود دارد، از سلیقه هایی به نفع دیگران بگذر و مانند گذشته ها باهم بپیوندید و مبارزه مشترک را بخاطر آرمان مشترک، بیبا کانه، با دست پا ک، قلب گرم و مغز سرد، به پیش برده، همچنانیکه امروز مردم کشورت به تو و راه تو افتخار میکنند، دین وطنی ات را ادا بکن، بناء از امراض کودکانه و چپگرایی و فناتیزم در سیاست بپرهیز. چرا راه من و تو پاک است چون موج آبی ز کوهساران هندوکش.


بلاخره جواب همه چه باید کردها، سردرگمی ها، از کجا دوباره آغاز کردن ها و در کنار قرار گرفتن ها، فقط یک چیز است، که راه بزرگان مکتب خود را نباید نادیده گرفت و فراموش کرد و در انزوا قرار گرفت و به این و ان گروهک ها پیوست.
اهداف من و تو بالاتر و والاتر از اهداف گروهک های خورد و کوچک است، باید مطابق با شرایط و درک مشخص از وضعیت کنونی کشور، اهداف تاکتیکی را بشکل منظم آن تطبیق و به خاطر رسیدن به استراتیژی جمعی از منافع شخصی و گروهی با جوانمردی و شجاعت حذر نمود و بخاطر مردم رنجدیده کشورت، هدف مشترک را پیش گرفت.


زنده باد آنانیکه دلشان بخاطر وطن و مردم وطن شان دلسوزانه میتپد، زنده باد افغانستان آزاد، مستقل وسر بلند!

حکیم کرنزی

 

 

 

 

نوشته : داود کرنزی

 

ایجاد روحیه برآشفتگی و سو تفاهمات توسط عده از رفقا ؛ پس از راه اندازی کنگره حزب مردم افغانستان و پلینوم  مورخ۲۱ ماه ثور ۱۳۹۱ مایه نگرانی همه اعضای حزب مردم افغانستان گردیده و هیچ وجدان بیداری مبرا و فارغ از تشویش نبوده است.اراده و باور به برکناری دشواری و اتفاقات پیش آمده از همان اول ، یک واقیعت عینیی بود که انعکاس دهنده سطح بلند مسوولیت پذیری، درک ،کار جمعی و تصمیم رفیقانه میباشد. بروز دشواری ها در احزاب  وسازمانهای سیاسی از آنشمار در مرحله تمرین دیموکراسی ویا نامزدی آزاد (چند کاندید) امر طبیعی است.

جلوگیری از وخیم نشدن و یا نساختن رخداد پیش آمده  و رفع سوتفاهمات ، به اتخاذ تصمیم آگاهانه وخرد جمعی اعضای حزب مربوط است.رهبری خردمند، میتواند بعد ازاستماع گزارشات ناشی از تدویر جلسات تاييدی و یا عدم تاییدی، جمع آوری فاکتها و اندیشه های اعضای حزب از داخل و بیرون سازمان، بر بنیاد تحلیل این فاکتها ، بلا وقفه با مسوولیت در برابر سرنوشت حزب تصمیم لازم اتخاذ نموده به اقناع همه بپردازد.

موافقین یک قضیه و یا آنهاییکه موافقت ندارند؛ میتوانند مبارزه درون حزبی که شایسته ترین و اصولی ترین راهست را برگزیده با هم به  گفت وگو و مبارزه اصولی و عقلانی بپردازند.

 تدویر جلسات واحد های اولیه الی سطح ولایات در داخل کشور و همچنان راه اندازی جلسات شورا های کشوری وسراسری دراروپا و سایر قاره ها  بخاطر تایید از فیصله های شکوهمند و آینده ساز کنگره و تصمیم شورای مرکزی برای انتخاب کمیته اجراییه  ورییس حزب صورت گرفت.اشتراک اکثریت رفقا درین جلسات تاییدی و پیشنهاد بخاطررفع مشکلات طی اعلامیه ها ، قطعنامه ها و مصوبات نشاندهنده سطح  بلند آگاهی رفقای حزب ما بوده و میباشد.

ما شاهد آن هستیم که درهیچ یک از این تصامیم، رفقای حزب ما چشم بسته از کنار مشکلات موجود نگذشته اند ، بلکه دراین بحث  و گفت و گو ها ، انتقادات بطور ملایم و حتا شدیدآ لحن طرح شده است؛ که این خود شیوه دیموکراتیک مبارزه درون حزبی در مطابقت با مفردات اساسنامه حزب مردم افغانستان میباشد.همچنان مقالات مختلف حتا شدیدالحن از جانب عده  ازرفقا در سایت بامداد که آنزمان نماینده گی سایت مرکزی حزب را داشت ، به نشر رسید.

محترم رفیق داکتر داود راوش رییس حزب مردم افغانستان ازاعلامیه شماری ازاعضای شورای مرکزی حزب استقبال نموده و مذاکرات مستقیم را با استاد محترم رفیق حلیم رییس شورای ولایتی شبرغان حزب که رهبری کمیسیون را داشتند پیشبردند که در قسمتی از اعلامیه رفیق راوش چنین فرموده اند:

«ما به هدف تآمین وحدت و یکپارچگی حزب و جلوگیری از عمیقترشدن بحران ، روی یک سلسله مسایل سیاسی و سازمانی بحث نمودیم و سرانجام در باره تدویر پلینوم شورای مرکزی حزب مردم افغانستان به توافق رسیدیم بمنظورتداوم مذاکرات و تفاهم پیرامون جزییات تدویر پلینوم کمیسیون جداگانه توظیف میگردد. »

تجربه نشان داده است که هر مشکلی نکته پایانی دارد. اگر ما با نیت شریفانه ، اراده قوی به مذاکره، بحث و گفت وگو، اماده گی  برای گذشت ها و نا دیده گرفتن بعضی از نا باوری ها و کاستی های تخنیکی برویم  و بر مشکلات فایق آییم ، در پایان داستان  قرار میگیریم.

کنگره حزب مردم افغانستان وظایف بزرگ تاریخی را در برابر ما قرار داده که باید به اجرای آن پرداخت. وقت کُشی و مصروف ساختن  بیجا حزب ؛ و ادامه مبارزه سازمانی به شکل بیرونی جزْ زایل نمودن توان و انرژی حزب ما چیز دیگری نیست. همه ما شاهد آنیم که با وجود بگو مگو ها، حزب ما در حال رشد و تکامل است. ریزرف های بزرگ و زمینه های کاری بیشماری موجود است که باید از آن استفاده اعظمی و اصولی صورت گیرد.

ازهمه رفقای عزیز مان صمیمانه درخواست  مینمایم تا با در نظرداشت تذکرات فوق ، در کار پیروزمندانه پلینوم شورای مرکزی حزب مردم افغانستان که عنقریب دایرمیگردد، فعالانه شرکت نموده و مسوولیت شآنرا در قبال سرنوشت حزب و مردم افغانستان انجام دهند .هیچ یک ازاعضای شورای مرکزی حزب ما نباید خارج ازحلقه تصمیم گیری جمعی قرار گیرد. 

پیشکش نمودن طرح ها و برخورد های تخریش کننده تحت هر نام وعنوانی که باشد ، ادامه و یا دامن زدن به خصومت ها موجب بروز سوتفاهمات میگردد که ازآن باید جدآ خود داری نمود.

هرگاه اگر در پلینوم روی برخی از مسایل تشکیلاتی بحث میگیرد، به یقین که قسمتی از مسایل مربوط به سازماندهی امور تشکیلاتی مرفوع میگردد. اما وظایف مهم تاریخی ، سیاسی که ما مکلف و ملزم به اجرای آن هستیم همانا سهمگیری درتآمین صلح  و پیاده نمودن هدف های انسانی حزب ما ،  گسترش و نیرومندی صفوف نیروهای هوادار مردم از جمله ایتلاف احزاب و سازمانها دموکرات و ترقیخواه افغانستان، امنیت وحفظ دستاوردهای حد اقل چند سال گذشته ، دفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی مردم افغانستان میباشد؛ که نیل به این اماج ها و ایجاد صف گسترده نیروهای سیاسی و اجتماعی که اراده حرکت درین مسیر را از خود تبارز دهند وظیفه ْمهم و اساسی میباشد.

 خروج محتمل نیروهای نظامی خارجی تا سال ۲۰۱۴ و شکل گیری حوادث بعد از سال  ۲۰۱۴  ما را به حقیقت مبارزه دشوار ی که مردم افغانستان پیشرو دارد نزدیک میسازد . بناً پیریزی و ایجاد یک سیستم استراتیژی دفاعی ملی پس از گفتمان ملی از جمله وظایف مهمی است که در برابر مردم قرار دارد.

با رویکرد به گفته شیفن لندمن بدین باورم که  : « آمریکا آمده که بماند ادعای خروج سریع همه ترفند است.» اما تجربه نشان داده است که تدابیر وآمادگی ها ی ضعیف امنیتی در وجود دولت نا توان و نا بکار؛ دریک حرکت سریع و یک طوفان ، بر هم خورده باعث بربادی و نابودی میگردد.

اگر بتوانیم بر بنیاد برنامه عمل حزب مصوب کنگره و مصاحبه های رفیق دکترداود راوش ، وظایف مان را در پلینوم پیش رو مشخص بسازیم و یک برنامه کوتاه مدت دو ساله ؛ که دربرگیرنده وظایف فوق وشکل گیری نیرو برای دفاع از نوامیس ملی و میهنی در پروسه صلح و قطع جنگ باشد از یکسو؛ و همگام با آن  تحقق دگرگونی های به نفع مردم ،  توجه به مسایل انتخابات در مشورت و همسویی با متحدین سیاسی مان از شمار وظایف مبرمی است که در پیش روی ما قرار دارد.

 

هامبورگ

۴/۲/۲۰۱۳