تداوم جنایات علیه بشریت در افغانستان

 

 

حوادث خونین در چند روز اخیر که همزمان با گسترش جنگ اعلام ناشده پاکستان در مناطق مختلف افغانستان ، به تعقیب رمضان خونین ، نمایانگر آغاز فصل جدید خون و آتش و تداوم جنایات علیه بشریت در افغانستان می باشد .
شرارت پیشه گان تروریست با راه اندازی حوادث هولناک خونین در بدخشان ، فاریاب ، غور، قندهار ، هلمند و کابل و ... بر اوراق سیاه جنایات ضد انسانی وضد اسلامی شان افزودند ، کشتار ددمنشانه مریضان داخل بستر و داکتران در شفاخانه ملکی ولسوالی تیوره و انجنیران جوان وزارت معادن و پطرولیم توسط طالبان که « بشکل هدفمند » و از « قبل پلان شده » صورت گرفته و همچنان بمبارد قوای نظامی هوایی امریکا که منجر به شهادت سربازان افغان گردیده است ، مطابق به تمام معیار های حقوق بین المللی از کنفرانس لاهه ( ۱۹۰۷ م ) ، اساسنامه نورنبرگ ، دیوان جزایی بین المللی ، دادگاه لندن و کنوانسیون های چهارگانه ژنیو ( ۱۹۴۸ م ) ، درتحت عنوان « جنایات جنگی ، ضد بشری و علیه بشریت » مسجل گردیده است .
در همچو موارد که وقوع « جنایت علیه بشریت و جرایم جنگی و ضد به یک واقعیت غیر قابل انکار مبدل گردیده است ، موارد الزام بر مجرم ، سازمان عامل و دولت حامی تروریستان ، از طرف مراجع مسوول وارد شده می تواند. »

تداوم روزمره جنایات هولناک ضد بشری که در یک بازی بسیار پیچیده استخبارات بیرونی انجام می یابد ، حوادث خونبار را به پروسه های خونین مبدل و نوعی اعتیاد به خون و قربانی را بر مردم به عزا نشسته ما ، تحمیل می نماید .
پاشنه آشیل افغانستان و عامل جنگ و خونریزی در بعد داخلی آن فقدان یک دولت ملی و مقتدر و در بعد بیرونی تداوم و تشدید جنگ اعلام نا شده پاکستان و دسایس ایران و جنگ های نیابتی رقبا می باشد که مجموع آن با اهداف جیوپولوتیک و سیاست های کجدار و مریز امریکا و انگلیس آبیاری می گردد . دولتمداران کنونی نیز با خموشی و دهان پر آب شان ، با معامله و فریب از ارایه پاسخ در برابر ملت خود را کنار می زنند. عدم قاطعیت، عدم سیاست روشن در برابر دشمنان سفاک و فاقد وجدان انسانی دال بر آن است که دولت مداران کنونی افغانستان خود را از زیر بار سیاست ها و اهداف فوق الذکرامریکا و انگلیس بیرون نساخته و نمی سازند. در واقعیت اینان خود به حیث یکی از عوامل بازی پیچیده در کشور ما مبدل گردیده اند.

انجمن حقوقدانان افغان در اروپا که با نگرانی و تاثر عمیق حوادث افغانستان را تعقیب می نماید ، از تمام نهاد های مدافع مردم و وطن صمیمانه متقاضی است تا در دفاع از حق حیات افغانان و حق گذار افغانستان به صلح ، ثبات و شاهراه ترقی صدایی شانرا رسا تر و متقرب تر سازند و به خاطر دستیابی به این مامول شریفانه موارد آتی را در سر خط کار شان قرار دهند :
-  ابراز دوامدار نفرت در برابر ذهنیت مخوف تکفیری و تروریستان و شرارت پیشه گان و حامیان داخلی ، منطقه وی و بین المللی شان ( تروریست قوم و مذهب ندارد و تروریسم دشمن مشترک تمام اقوام و مذاهب می باشد )
-  دفاع از صلح به مثابه مقدمترین نیاز مردم و وطن :  این مامول باید اولویت مبرم دولت و جامعه بین المللی باشد و در غیر آن طرح وعده و وعید ها و صحبت از استراتیژی جدید در امریکا ، عوام فریبانه و یک سراب خواهد بود .

با حرمت

هیات اجراییه انجمن حقوقدانان افغان در اروپا

 

۴ اسد ۱۳۹۶،  برابر ۲۶ جولای ۲۰۱۷

 


بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۲۷۰۷

 

چکیده

رمان با یادداشت کوتاه شخصی که از خارج برگشته، آغاز می شود. در کابل جنگ های شدید قوماندانان جهادی جریان دارد. او باری در تهکاوی خانه یی که اقامت گزیده و به خاطر فرار از راکت ها به آن جا پناه برده، دفترچه خاطرات دختری که زنده و مرده بودنش روشن نیست را می یابد. دختر نوجوان در آشفته بازار احساسات دست ناخورده، قصه ی خانواده خود را نگاشته است. خانواده یی که نارسایی های دوره را لمس می نماید. خشونت بیکران، جنایت، عدم تطبیق قانون، اجرای حکم دادگاه صحرایی ، بربریت و انارشیزم.

راوی چهار برادر و سه خواهر دارد و چندین برادر و خواهر ناتنی. پدر قمارباز و خوشگذران، مادری که درگیر امباغداری، خشونت شوهر و پالیدن شوهر برای دخترانش هرگز شانس دریافتن زنانگی را مانند خیلی از زنان افغانستان نداشته است. یک پسر خانواده مسما به مولوی ما ( نامیست که خواهرش در روزنوشت ها به او بخشیده) سیاسی می شود و افکار به شدت مذهبی را نماینده گی و پخش می کند. در هر فرصت و بستگی پای دین را به میدان و خواهرانش را در بندها می کشاند. آرام آرام دین هیولایی برای راوی نوجوان می گردد. دختر بیدار و منطقی در معرض جنگ  فرسایشی روانی بحث منطق و دین و دودلی قرار می گیرد. در حالی که تنش همخوابگی با مرد را تمنا می کند، ترس از دست دادن بکارت سراپایش را درهم می پیچد. یگانه راه رسیدن به مرد را در ازدواج می بیند. اما شرایط دست یافتن به مرد مناسب تنگ است: « یک آدم خوب نمانده. همگی چرسی، بنگی و مجاهد شده. ص. ۱۱۹»

شبی پدر راوی در زد و خورد با دیگر قماربازان چاقـو می خورد. مرده ی او را در بالا خانه پیدا می کنند. در همان شب کابل بار دیگر دستخوش جنگ های داخلی میان تنظیم هاست. مجاهدان به خانه یی که راوی و خانواده اش تازه به آن کوچیده اند و دور از شهر است، یورش می آورند. در خانه کسی جز مادر و دختران نیست. دو مجاهد به راوی و خواهرش در برابر چشم های مادر تجاوز می کنند. داد و فریاد مادر و دختران به گوشی نم یرسد. پس از آن حادثه مادر از ترس بدنامی، دست دختران را روی قرآن می گذارد تا سوگند بخورند، از آن بی آبرویی به دیگری چیزی نگویند و این راز را تا دم گور با خود ببرند. خواهر راوی باردار می شود و مادر پشیمان از این که دخترانش را ناگزیر به خوردن سوگند نموده؛ به پسرانش از موضوع چیزی نگفته و بعد از این نمی تواند بگوید. پس در صدد می برآید تا زمانی که شکم دختر بالا نیامده، برای او شوهر بیابد. سرانجام با فرستادن گاه و بی گاه دختر باردارش به نان بایی و ترکاری فروشی یک قوماندان مجاهد که پایش را در جنگ ها از دست داده خواستگارش می شود و با مصارف هنگفت با او عروسی می کند. مادر به کمک قلب کبوتر می خواهد بکارت از دست رفته ی دخترش را در شب زفاف راهبندی نماید. اما داماد به کنه ماجرا پی می برد. یک روز پستر خواهر داماد با بی عزتی و سر و صدای بسیار تازه عروس را به خانه ی مادر واپس می آورد. این صدا ها به سرعت در کوچه و بازار می پیچند. تا مادر و خواهران از جا می جنبند، ملا و مردان محل خود را به خانه ی آنان می رسانند. زناکار گویان چقوری برای خواهر راوی حفر می کنند و در میان آه و ناله مادر و خواهران زنی بر او تجاوز صورت گرفته بود را سنگسار می کنند.

« زیاد سوگوار نماندیم. زنده گی طوری بود که نمی شد سوگوار ماند. باید دست و آستین را بر زد و نان در آورد. زنده گی بیرحم است. توقف نمی کند. باید شکم ها را پر نمود. ص. ۳۸۶ » مدتی می گذرد. و یک برادر راوی با دختری که دوستش دارد، ازدواج می کند. عروس نو نیز نمی تواند دستمال «سرخرویی» بدهد. برادر راوی بینی زنش را می برد. از آن جایی که نوعروس دختر حاجی و حاجی از اشخاص پرنفوذ است، همو یخه دامادش را می گیرد و می گوید این تهمت و دخترش پاکدامن بوده است. مولوی محل می گوید، بنابر شریعت باید چهار شاهد، زنا زن را شهادت بدهند. در غیر آن صورت بینی خواهر داماد باید در مقابل بینی دختر حاجی بریده شود. مادر راوی مویه می کند و منطق می گوید که چرا مولوی این حکم را هنگام سنگسار دخترش صادر ننمود. کسی به گپ او گوش نمی سپارد. پس مادر و دختر ناگزیر به فرار از خانه می گردند.

 

سبک، صحنه  و گرافیک

کتاب هایی استند که به خواندن و هزینه ی چاپی که برمی دارند، نمی ارزند. زمانی فکر می کردم، هر کتاب به یک بار خواندن می ارزد. با مطالعه بیش تر و دقیق تر به ویژه به زبان المانی، به این نظر رسیده ام که خواندن شماری از کتاب ها مصرف وقت بوده است. نه بیشتر. «خـانـواده ی ما» - فرجامین رمان داکتر ببرک ارغند رماننویس نامدار افغانستان در نقطه ی مخالف چنان کتاب هایی قرار می گیرد.

«خانـ واده ی ما» در سبک واقع گرایی از زبان یک زن - اول شخص مفرد، نگاشته شده است. کشمکش روانی در راوی و تضاد های فکری میان او و دیگر کرکترها برجسته است. نویسنده فضای مناسب را برای هر صحنه خلق می کند. فضای درگیری و جنگ، مـزاح و هـزل، درامـه و سوگـواری. در شخصیت پردازی دست بلند دارد و در تبارز دادن حس درونی هر کرکتر پیروز و تا جای زیاد در تصویرگشایی احساسات زنانه کامیاب است. بایستی از عهده  به بازی آوردن هر پرسوناژ در نقشش برآمد. وقتی فضا آماده و پرسوناژ بازیگر خوب شود، حادثه را می توان در صحنه به وقوع پیوندانید. خواننده تماشاگر می گردد. به همین سبب نویسنده ی خانواده ی ما در کشاندن خواننده، پا به پای رمان دشواری ندارد.

بانو اناهیتا جمال با عهده داری امور تایپ ، کارش را عالی انجام داده زیرا رمان خالی از نادرستی های تایپی مهر چاپ خورده و طرح پشتی کار محترم و. کارگـر است.

 

نوآوری ها و ویژگی ها

داکتر ببرک ارغند از پویاترین و مبتکرترین رمان نویسان افغانستان است که پیوسته ناهنجاری ها و نابرابری های جامعه را داستان آفریده است. « خانـواده ی» ما را با استفاده از تکنیک های فن بیان وسیله برای بیان اندیشه های مردمی می سازد و به آن بیش تر به چشم پرداختن به رسالت ادبی و اجتماعی می بیند. خواندن «خانـواده ی» ما کمک می کند تا از دردهای عمیق حسی و روانی دختران و زنان جامعه از دید نو آموزه هایی برداشته شوند. حتا آنانی که در برابر زن خشن نیستند، می توانند فرابگیرند تا یک گام فراتر بروند و درک بیشتر مصرف نمایند. یک نوآوری در این رمان به صحنه کشاندن پرسوناژهای بی نام است. شخصیت های رمان نام ندارند. و این ویژه گی در تاریخ ادبیات داستانی افغانستان تاکنون سابقه نداشته است.

نویسنده واژه هایی که در زبان گفتاری و نوشتاری فراوان به کار می روند را نقد گویا در دیالوگ ها به چالش می کشد. نشان میدهـد که چه سهل انگارانه  در هر دشنام و دشنام گونه و حتا در شوخی های روزمره از آله ی تناسلی زن نام گرفته می شود. هرچه یک جامعه به سوی فرهنگی شدن می رود؛ آدمان شعور سیاسی و ادبی می یابند، رفته رفته زبان سزاوار پذیرش در زبان گفتاری جا باز می کند. بردن این نام ها نه به خیابان و دکان بل به حریم زن و شوهر و رابطه ی خصوصی برمی گردد و با آزادی بیان و مدرنیسم پیوند ندارد. المانیان می گویند، هر آن چه به پایین تر از خط کمربند برمی گردد، جز در رابطه های خیلی خصوصی، سزاوار تمکین نیست.

داکتر ببرک ارغند،‌ فرشته های رویا را در بستر در خون خفته «خانـواده ی ما» میرقصاند و فرجام را باز می گذارد تا فانتزی خواننده را به اهتزاز در آورده باشد.

 

شناسنامه :


نشر آینده
نام: خانواده ی ما
گونه: رمان
نویسنده: داکتر ببرک ارغند
طرح پشتی: و. کارگر
امور تایپ و گرافیک: اناهیتا جمال
شمارگان: ۳۵۰
چاپ نخست: فبروری ۲۰۱۷

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۷۰۷

 

« زمـا یـار او همــرزم »

متن کامل سخنان رفیق صدیق کاوون در مراسم یاد بود و ارجگذاری از شخصیت رفیق شفیق الله توده یی

 

 

« دا دی یو کال له هغې شومې او بدمرغې ورځې څخه تیریږی چې د افغانستان د خلکو مبارز او وطنپال زوی،ملگری شفیق الله توده یی خپل ابدی سفر پیل کړ او د ژوندانه له اغزنې او کږلېچنې کرښې پورې ووت .

اجازه راکړئ ددې غمجنې پېښې له امله د خپل تاثر او تالم مراتب د ارواښاد ملگری توده یی درنې کورنۍ، په ځانگړی ډول د هغه محترمې مېرمنې او د ژوند ملگرې او هملارې ته وړاندې کړم.

همدا راز غواړم د ارواښاد ملگری توده یی سیاسی کورنۍ، د هغه گران گوند او همرزمو ملگروته تسلیت ووایم .»

زما او ملگری توده یی دوستی او ملگرتوب، ډېر کلونه پخوا ،په څلوېښتمو لمریزو کلونوکې، هغه وخت چې موږ دواړه د لغمان د روښان لیسې زده کوونکی وو ، پیل شوه .قصه داسې وه چې هغه مهال په افغانستان کې د ښوونکو کمښت و . د دې ستونزې د حل په موخه د معارف وزارت د هېواد په اکثره لیسو کې د «مستعجل» په نامه تدریسی څانگې پرانستې وې .د دغو څانگو تعلیمی نصاب داسې جوړ شوی و چې د لیسې د شپږو کالو درسونه به په دریو کالوکې بشپړ کېدل. په دې معنا چې زده کونکو به د لیسې د زده کړو دوره له اووم ټولگی څخه پیلوله او په نهم ټولگی کې به یې پای ته رسوله.

توده یی د خپل غښتلی استعداد او له معلمۍ سره د علاقې پر بنسټ، د مستعجل څانگه غوره کړې وه او غوښتل یې چې د معلمۍ له لارې خپلو هېوادوالو ته خدمت وکړی او د هېواد په تروږمۍ گوټونو کې د علم او پوهې ډیوې بلې کړی.

له بده مرغه د هغه تعلیمی کال په پیل کې،چې د توده یی د فراغت کال و، د مستعجل تعلیمی څانگه له منځه ولاړه او د دغې څانگې زده کوونکی پر نورو ټولگیو ووېشل شول.توده یی له خپلو یو شمېرنورو ټولگی والو سره زموږ صنف ته را وپېژندل شو او په دې ډول،موږ همصنفیان شوو.

زموږ لیسه د شنو چمنونو او جگو چنارونو لیسه وه.کله به چې هوا توده شوه، نو موږ به تر چنارونو لاندې په آزاده فضا کې درس وایه.د هغه وخت سیاسی فضا داسې وه چې په سیاسی جریانونو پورې اړوندو کسانو به کوښښ کاوه له هرې مناسبې شیبې نه گټه واخلی او خپلې اندېښنې له نورو سره شریکې

کړی او د جلب او جذب چاره پر مخ بوزې.په هره تفریح کې به د ښی او چپو سیاسی سازمانونو د غړو ترمنځ بحثونه کېدل.

د تلې د میاشتې د دوهمې نیمایی یوه ورځ وه. زموږ تعلیمی کال تازه پیل شوی و.هوا توده وه او موږ د نورو تودوورځو په شان د یوه چنار سیورې ته ناست، او ښوونکی ته منتظر وو.نه پوهېږم د کومې موضوع پر سر مباحثه پیل شوه.د بحث یو لوری د ښی افراطی اخوانی جریان اړوند کسان او بله خوا یې موږ دواړه وو.د بحث په بهیر کې وپوهېدم چې سره له دې چې موږ په سیاسی لحاظ لا یوبل نه پېژنو،خو دواړه همفکره او همرزمه یو.

شفیق الله د خپل قوی منطق او استدلال په برکت د بحث مقابل لوری له ماتې سره مخامخ او خاموشه کړ.

له هغې ورځې څخه زموږ ملگرتیا او وروری پیل شوه، اود زمان په بټۍ کې پخه او ټینگه شوه.په گډه مو په ورځنیو سیاسی بحثونو کې برخه واخیسته اوخپلې حزبې دندې مو پرمخ بوتلې.په ټولگی کې د شفیق الله شتون ماته داسې و، لکه تر شا مې چې غرولاړ وی.که به په تفریح کې له چا سره په بحث واوښتم هغه به ځان په بیړه راورساوه او زما استدلال ته به یې قوت ورکړ.

شفیق الله توده یی د ځوانۍ په هماغو تاندو او تنکیو کلونو کې خپل ټول توان او انرژی د خپل گوند تر بیرغ لاندې د آزادۍ،دموکراسۍ او ټولنیز عدالت د تامین چارې ته ځانگړې کړې وه.هغه په تمامه معنا یو انقلابی مبارز و.له درسه وروسته به یې ټوله ورځ په حزبی فعالیتونو تېروله.له کتاب او مطالعې سره یې ځانگړې مینه درلوده.که له ملگرو څخه به څوک د کوم کار لپاره کابل ته تلو، نو توده یی به ورته حتمن د څو کتابونو د راوړلو سپارښتنه کوله.

په لږ وخت کې په لغمان کې زموږ گوندی کړیو پراختیا ومونده.د گوندی غړو شمېر ورځ په ورځ ډېرېده او د زده کوونکو په منځ کې زموږ سیاسی او سازمانی فعالیتونو رونق پیدا کاوه او اعتبار مو زیاتېده،چې ددې پرمخ تگ او بریو زیاته برخه، د توده یی د کار اوزیار نتیجه وه.

ډېر ژر،تور او ارتجاعی قوتونه په دې و پوهېدل چې که وضعیت په همدې ډول پرمخ ولاړ شی نو بیا به دوئ ته د سیاسی کار او فعالیت میدان تنگ شی او ددوئ گټې به له خطر سره مخامخ شی. هغوئ زموږ د ملگرو په منځ کې ترټولو فعال او هڅاند حزبی کدر شفیق الله په نښه کړ او هغه یې دکلنیو ازموینو په بهیر کې، د یوې تورې او سنجول شوې دسیسې ښکار کړ او د زده کړو دروازه یې ورته پرمخ وتړله.

هغه چې له علم او پوهې سره بې کچې مینه درلوده،په ځوانه ځوانئ کې، له زده کړو څخه محرومېدل ورته د ژوند ترټولو غمجنه فاجعه وه . خو څرنگه چې د لوړ مورال او ټینگ عزم خاوند و،خپله روحیه یې له لاسه ور نه کړه او د خپلو سیاسی او حزبې اهدافو د تامین په کار کې لانور هم هوډمن او لانور هم غښتلی شو.

د چنگاښ میاشت وه. له ښوونځی څخه د ملگری توده یی له اېستلو څخه څو اونۍ تېرې شوې وې،یوه ورځ چا راته وویل چې ملگری توده یی سخت ناروغه دی.د هغې ورځې

په سبا، زه د ارواښاد امان الله ژغورندوی په ملگرتیا چې هغه مهال زما گوندی منشی و، د هغه پوښتنې ته ورغلو. ملگری شفیق الله توده یی د خپلې ترور په دېره کې،د یوې شنې ببرې ونې لاندې په یوه کټ کې پروت و.زموږ په لیدو یې یوه ترخه موسکا پر شونډو وغوړېده،لکه ژوبل گوربت چې د الوتلو هڅه وکړی لږ نیمخېزه شو خو کېناستای نه شو.شونډې یې وچې او رنگ یې تښتېدلی و.ښکارېدل چې ناروغی یې غښتلی بدن پوره زبېښلی دی. زه ور نژدې شوم پر تندی مې ورته لاس کېښود،تبه یې وه او تندی یې لکه سور اور تود و. ناڅاپه مې پام شو چې بدن یې په ببرو سور رنگه وېښتو پوښل شوی،ورته ځیر شوم،و پوهېدم چې خبره څه ده.ما لا خوله نه وه خلاصه کړې چې پخپله یې وویل:ما نه غوښتل خو ترورمې مجبور کړم.خفه کولای مې نه شوه،هغه ماته لکه زما مور هومره گرانه ده.

ددغې صحنې په لیدلو ډېر غمجن شوم او د څو شیبو لپاره مې د خبرو کولو توان هم نه درلود.توده یی چې زما دغه حالت ولید راته و یې ویل چورت مه وهه نه مرم.ځوان یم د مرگ زور راباندې نه رسیږی.ما ورته وویل باور لرم چې نه مرې او تر اوسه دې له سلو گلو یو گل هم نه دی غوړېدلی.ته لا د ژوند اوږده لاره په مخ کې لرې د مرگ خبره مه کوه.زه په دې متاثر شوم چې موږ دومره ناتوانه یو چې خپل ناروغان د دوا او ډاکتر پر ځای د حیواناتو په پوستکو تداوی کوو.بیا مې ترې وپوښتل چې د راتلونکی لپاره دې څه فکر کړی. هغه راته وویل چې نور راته په لغمان کې پاتې کېدل بې گټې ښکاری،کورنۍ مې کندز کې ده شاید هلته ولاړ شم خو لومړی ځم کابل ته وگورم چې ملگری څه وایی.

تر هغه وروسته مې ډېر کلونه ملگری توده یی و نه لید . په لغمان کې پر موږ ډېرې بدې ورځې راغلې او توده یی په بغلان کې ډېرې له درده ډکې پېښې و زغملې .

کلونه واوښتل،سیاسی گردلې او توفانونه یو په بل پسې راغلل او تېر شول خو موږ دواړو، لکه د نورو زرگونو ملگرو غوندې خپلې سپېڅلې لارې ته دوام ورکړ او خپلو هوډونو او ارمانونو ته ژمن پاتې شوو.

د ۱۳۵۹ کال په لومړیو کې یوه ورځ د کوم کار له پاره د گوند مرکزی کمیټې ته تلم.زه لا د مرکزی کمیټې د ودانۍ دروازې ته نه وم رسېدلی چې چا راباندې غږ وکړ : وطنداره چېرته ځې . شاته مې وکتل، زما د سختو کلونو ملگری، زما ورور، زما یار او همرزم شفیق الله توده یی و چې په خندا زما خواته راروان و. موږ لکه دوه مسافر ورونه چې اوږده کلونه یې یو له بله سره نه وی لیدلی،په غېږه کې سره ونیول او د خوشالۍ اوښکې مو تویې کړې.بیا یې راته په بیړه بیړه،د څو کالو قصه په څو دقیقو کې وکړه.له ناروغۍ وروسته کابل ته د تگ قصه او له گوندی مشرانو سره د لیدو او وروسته بیا بغلان ته د تلو قصه او دا چې څرنگه زده کوونکی شفیق الله په «جانان » دهقان واوښت او د دهقانۍ تر څنگ یې هلته د بزگرانو په منځ كې توده یی کار پیل کړ او پخپله هم توده یی شو.

هغه دا هم راته وویل چې اوس د بغلان د گوندی ولایتی کمیټې منشی دی اوزیاته یې کړه هر کله دې چې خټکیو ته زړه وشو پلخمری ته راتلای شې او زما له خوا له همدا اوسه دعوت یې .

تر هغه وروسته به چې هر کله کابل ته د کوم کار لپاره راغی،زه یې خبرولم او د کاری مشغولتیاوو سره سره به مو خپلو قصو او بنډارونو ته وخت پیدا کاوه.

وروسته بیا، هغه مهال چې په لغمان کې حالات کړکېچن وو توده یې لغمان ته واستول شو. هلته یې هم په پاک لاس او سپېڅلی زړه، خپلو خلکو ته خدمت وکړ.اوخپل ټول توان او انرژی یې دخپلو انسانی او شریفانه آرمانونو د عملی کېدو چارې ته وقف کړل.

د لغمان له سپین ږیرو او قومی مشرانو سره یې دسولې او امن د راتلو په موخه اړیکی ټینگې کړې اوپر دولتی حاکمیت یې د خلکو باور راژوندی کړ، خو له بده مرغه د ځنو لنډپارو سیاستونو په پایله کې له کاره گوښه او په لغمان کې د هغه، توده یی کارونو او جوړوونکو پلانونو ته د پای ټکی کېښودل شو.خو له دې سره سره، توده یی د خپل ویاړلی ژوند تر پایه، خپلو لوړو آرمانونو ته ژمن پاتې شو او د هغو د تحقق لپاره یې دتل په شان خپل ټول ژوند او امکانات وگمارل.

رفقای ارجمند،

شناسنامه وطنپرستانه زنده یاد رفیق توده یی، کار و پیکار عدالت خواهانه او در سال های پربار زنده گی اوست که به حق می توان به آن افتخار کرد.او برای رسیدن به دنیای پر فروغ آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی هزاران خطر را به جان پذیرفت، بی هراس و بی تزلزل، آگاهانه و مصمم، همراه و همگام با یاران و همرزمانش به پیش تاخت و لحظه یی هم دراین راه دشوار و پر پیچ وخم از خود ضعف نشان نداد و از پا نه نشست.

باری یکی از یاران نو به دوران رسیده در آن زمان، شکوه آمیز گفت که « توده یی با موضعگیری هایش،بهترین شانس های پیشرفت را ازدست داد.» من به پاسخش به شوخی شعر معروف قاآنی را یاد آورشدم که گفته بود :

رسم عاشق نیست با یک دل دودلبر داشتن

یا ز جانان یا ز جان باییست دل برداشتن

ناجوانمردیست چون جانوسیار و ماهیار

یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن .

راستی هم، توده یی، به خاطر به دست آوردن مقام و موقف،هیچ گاه و با هیچ کسی بر سر اصول و موازین عقیدتی اش معامله نکرد و به زور و زر، سر تسلیم فرود نیاورد.

رفقای ارجمند،

به باور من شایسته ترین بزرگداشت ازرفته گان عزیز ما، منجمله رفیق توده یی،ادامه دادن راه پر افتخار آنان و تحقق آرمانهای بزرگ و شرافتمندانه شان است.

اینک ۲۵ سال از سقوط فاجعه آمیز حاکمیت وفروپاشیی حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) می گذرد ولی سوگمندانه برخی از رفقای دیروز هنوز هم به سیاه كردن دیگران و سفید کردن خود اشتغال دارند. دردا و حسرتا که انشعاب و پراکنده گی در میان اعضا و هواداران سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) هنوز هم ادامه دارد و ما هنوز نتوانسته ایم خلای موجودیت یک چپ نیرومند را در کشور، پر نماییم.

درحالی که وضعیت فاجعه بار کنونی کشور،مساله وحدت و اتحاد نیروهای ملی و دموکراتیک،ترقی خواه و وطن پرست را به امر حاد و تاخیر ناپذیر تبدیل کرده است،تعدادی از یاران دیروز ناشیانه به اختلافات دامن می زنند و آگاهانه، یا نا آگاهانه آب به آسیاب تاریک اندیشان سیه کار میریزند.

عده یی هم به امید ره یافتن به خوان گسترده نیروهای سیاه اهریمنی درونی و برونی، زبونانه، پوز بر آستان دشمنان سوگند خورده خلقهای ستمکشیده افغانستان میسایند و زبونانه تر اینکه بر تمام گذشته افتخار آمیز رزمنده گان راه رهایی مردم افغانستان از چنبره استبداد ستمکیشان،خط بطلان میکشند و آنرا زیر سوال میبرند.

«باکم از ترکان تیر انداز نیست طعنه تیر آورانم میکشد» .

رفقا، ما به فضای گفت و گوی سالم نیاز داریم . ما به ایجاد اعتماد متقابل،تفاهم وهمدیگر پذیری نیاز داریم.با خود بزرگ بینی و کوچک شمردن دیگران نمی توان به جایی رسید.ما باهم نیرومند استیم. نیروی ما در وحدت ماست.

ما تنها با نقد سالم گذشته می توانیم راه را به سوی آینده بگشاییم.باید بدون هراس اشتباهات و کجروی های خویش را پذیرفت و در صدد اصلاح آنها برآمد.

ما باید با در نظرداشت شرایط متفاوت کنونی در داخل کشور و جهان، خط مشی سیاسی خویش راترتیب نماییم و پروسه های جاری در کشور وجهان را با دید نو و واقعبینانه ارزیابی کنیم .

افغانستان مانند کشتیی شکسته در بحری از خون و آتش شناور است.آنانی که خود را ناجیان کشور جامیزدند، دکانداران سیاسیی بیش نیستند.آنان سال های طولانی زیر نام دین، دین فروختند، زیر نام آزادی، کشور آزاده ما را به اشغالگران تسلیم کردند و زیر نام عدالت اسلامی ثروت اندوختند وبر جان و مال و ناموس مردم تاختند.

رفقای عزیز،رزمنده گان آزاده و سربلند،

چشم امید مردم رنجکشیده افغانستان به سوی شماست.شما می توانید با وحدت تان هسته مرکزی اتحاد تمام نیروهای ملی و دموکراتیک، ترقیخواه و وطن پرست را بیافرینید.شرایط کشور فوق العاده حساس و بحرانی است .تشکیل جبهه متحد ملی برای تامین صلح، آزادی،عدالت اجتماعی و دفاع از تمامیت ارضی کشور در دستور روز قرار دارد.نیرو های سیاه اهریمنی داخلی و خارجی در کمین نشسته اند.برخی از کشور های آزمند و شرارت پیشه همسایه، برای کشورما نقشه های خطر ناکی در سردارند.

آنها سعی می ورزند با استفاده از افراد و نیروهای مزدور، مردم باهم برادر ما را بهم بیاندازند تا به اهداف ناپاک خود برسند.گاهگاهی این صداهای ناهنجار از گلوی برخی «انترناسیونالیست» های دوآتشه دیروزی نیز شنیده میشود که شرم شان باد.

افغانستان خانه مشترک تمام افغانهاست.کسانیکه به اختلافات قومی،زبانی،محلی و مذهبی دامن میزنند نمیتوانند در رده های یک حزب مترقی جای داشته باشند.

رفقای ارجمند ،

بیایید با استفاده از احتفال شکوهمند خاطره تابناک رفیق شفیق الله توده یی که چون ستاره پر فروغ، در غربت غمبار غرب، غروب کرد، پیمان خویش را بار دیگر با مردم در خون خفته افغانستان تازه کنیم که راه رفته گان خویش را که راه آزادی،حاکمیت ملی، دموکراسی،عدالت اجتماعی و راه رهایی زحمتکشان کشور از یوغ ستم و استثمار است،با استواری و متانت ادامه میدهیم و پرچم آزاده گان را بلند و در اهتزاز نگهمیداریم .

یاد رفیق توده یی و تمام رفته گان و جان باخته گان سرخروی ما، زنده و جاودان باد !»

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۴۰۷

 

 ارج‌ گذاری و بزرگداشت از شخصیت شفیق الله توده یی در شهر بست  کشور شاهی هالند

 

 

روز شنبه ۱۵ جولای سال روان ترسایی از نخستین سالگرد نبود رفیق شفیق الله توده یی شخصیت سیاسی و اجتماعی ، مبارزنستوه و یکی از چهره های بااعتبار جنبش چپ و دموکراتیک کشور با برپایی نشست گسترده یی از سوی اعضای خانواده، رفقا و دوستانش در شهر بست ( Best ) کشور شاهی هالند تجلیل به عمل آمد.

در این محفل با شکوه که افزون بر اعضای خانواده و خویشاوندان، شمار زیادی از همرزمانش از کشورهای مختلف اروپایی اشتراک ورزیده بودند، همه از کارنامه های ماندگار و خاطرات فراموش ناشدنی از کار و رزم مشترک سیاسی شان با زنده یاد توده یی یاددهانی نموده و نبود او را ضایعه جبران ناپذیر برای خانواده، دوستان و جنبش ترقی خواهانه کشورما دانستند.

نشست با سخنرانی رفیق ولی محمد زیارمل یکی از یاران فداکار و نزدیک رفیق توده یی شروع گردید. وی با خوانش پارچه شعری که بدین مناسبت سروده بود و در زیر می خوانید به صحبت پرداخت:

توره شپه، توره ترو ږمۍ شوه سهار لا ړو

دمرسل گلان شول مړاوی بهار لا ړو

انسان دسوكالۍ او دوطن داباد ۍ لمبی یی ز ړه كی

په ارمان، ارمان دنیانه هغه هسك چنار لا ړو

په خو ښۍ دهرچاخو ښ و، په دردونویی درمن و

اوس هر څوك مرو ړی لاسونه چی بی وخته می یارلا ړو

په خپل هو ډباندی ولا ړو، دغیرت هسكه شمله وه

دیارانومحفلوكی تل ژوندی، استوار لا ړو

روح دی ښاداوسه شفیقه، ارمانونه دی ژوندی دی

داكاروان به ځی په و ړاندی، خوافسوس چی سالارلا ړو

 

رفیق زیارمل در بخشی از سخنانش چنین گفت :« پوره یک سال و ۱۷ روز پیشتر از امروز یعنی در ۲۹ جون سال ۲۰۱۶ ، فرزند مبارز و سرسپرده میهن رفیق شفیق الله توده یی با مرگ نابهنگام و زود رس خود با زنده گی بدورد گفته و همه یی ما را در غم و اندوه خویش نشاند. با آنکه یک سال از این رویداد غم انگیز سپری شده است، ولی برای یک لحظه هم  یاد و خاطرات او فراموش ما نگردیده و غم و اندوه نبود او را با خود داشته ایم. زیرا نقش فعال و ارزنده او نه تنها در مبارزه به خاطر تحقق آرمانهای والای انسانی و عدالت خواهانه، بلکه در مناسبات نیکو و صمیمانه شخصی نیز مانده گار است.

زنده یاد توده یی فرزند رنج و درد مردم کشور بوده، که از میان توده ها برخاست . به خاطر تامین عدالت اجتماعی بر ضد تمام نابرابری ها و هنجارهای نامیمون رزمید و در آوان نوجوانی سرنوشت خویش را با نهضت ترقی خواه و داد خواهانه کشور گره زد، و پرچم رزم و پیکار را به خاطر آزادی، ترقی و عدالت اجتماعی بر شانه هایش بلند نمود و تا پایان عمر بدون جبن و ترس با شجاعت و دلیری در اهتزاز نگهداشت.

او که در مدرسه انسانیت، شرافت و صداقت یعنی ح.د.خ.ا  با درک عمیق از اندیشه های نوین علیه ظلم، استبداد، ثروت و سرمایه به خاطر آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی که رهبران جنبش دادخواهانه بنیاد نهاده بودند و جامعه را به سوی افق های روشن و روزنه نور را بر روی مردم زحمتکش کشور می گشود تربیت یافت. آلام و رنج های مردم را عمیقأ درک و آنرا تجزیه و تحلیل کرد و برای برون رفت از آن تدابیر اتخاذ می نمود....

در دوران پسین حاکمیت دموکراتیک کشور از ناهنجاری های درون حزبی رنج می برد و با تمام قوت در دفاع از آرمان ها، اصول و موازین حزبی مبارزه کرده و بر اصل تامین رهبری جمعی در حزب معتقد بود.چنانچه پس از فروپاشی حاکمیت دولتی برای اتحاد و بسیج دوباره فعالان و اعضای ح.د.خ.ا و سایر ترقی خواهان در یک ساختار واحد سیاسی و یا ایتلاف به خاطر تحقق آرمان ها و ارزش های ملی- دموکراتیک در پهلوی زنده یاد رفیق بریالی در داخل کشور باقی ماند و از خود کارنامه های قابل لمس و افتخار آمیز بجا گذاشت. زنده یاد توده یی دوست انسان زحمتکش، شخص صادق و مهربان، با ایمان، جوانمرد و عیار بود.وی در بدترین شرایط در کنار رهبر فقید خویش شادروان رفیق ببرک کارمل قرارگرفت. با تحمل ناملایمات فراوان به مثابه یار و یاور آن را یاری و کمک رسانید.

رفیق توده یی سازمانده مجرب و خلاق بود. او در شکل گیری و ایجاد نهضت میهنی، سپس  نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان در پهلوی سایر رفقای همرزم خویش نقش برازنده داشت. او برای تشکل تمام نیروهای ملی ـ دموکراتیک و وطن پرست در یک ساختار و یا حزب واحد سیاسی تمام نیروی خویش را به خرج داد.در جلسات  تمام حلقات سیاسی که بعد از فروپاشی حاکمیت طور مستقلانه فعالیت داشتند، شرکت می ورزید و آنان را به همدلی و صمیمیت بدون خود محوری در یک تشکل واحد سیاسی دعوت می کرد.»

در ادامه نشست رفیق بصیر دهزاد رییس شورای کشوری هالند حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان سخنرانی نموده که در قسمتی از آن می خوانیم:«  یکسال قبل از امروز اجتماع و خانواده بزرگ سیاسی که ما که با اندیشه و عمل واحد بدان متعلق بودیم، مردی مبارزه، استقامت ، پاک طینت و فداکار را از دست داد. رفیق زنده یاد ما رفیق شفیق الله توده یی نا به هنگام وفات نمود و به ابدیت پیوست. او جایگاه فعال سیاسی و اجتماعی اش را برای همیشه خالی گذاشت. امید وارم که اکنون بعد از یکسال همسر و فرزندانش این ضایعه بزرگ و جبران ناپذیر را با صبر و شکیبایی تحمل و غم و اندوه شان فروکش نموده باشد. من از نام شورای کشوری هالند حزب متحد ترقی ملی مردم افغانستان برای فامیل شادروان توده یی صحتمندی و زنده گی فارغ از غم و اندوه آرزو می کنم. ما اکنون بعد از یکسال از یک رهرو با تقوی، با ثبات، جوانمرد و با قول یاد بود به عمل میآوریم. یادبود از شخصیتی که معناٌ در قلب های مان جایش را حفظ نموده و بدان افتخار می نماییم که وی همسو وهمراه راه و مبارزات ما برای انسان  و انسانیت بوده است.

ما امروز از توده یی زنده یاد به خاطری این یاد بود به عمل نمی آوریم که او از کجا بود، متعلق به کدام قوم بود و به کدام زبان حرف می زد. بلکه برای ما او یک انسان با شرافت بود که برای انسان و انسانیت می اندیشید و انسان جامعه برایش مطرح و هدف سیاسی اش بود. این خیلی ساده به نظر می رسد ولی ابعاد این ایده و نظر ساده خیلی ها وسیع، عمیق و حلال بزرگ ترین پروبلم ها و مشکلات کورگره خورده شده اجتماعی در جامعه افغانی ماست. ما اکنون بعد از گذشت یک سال با تداعی همه خاطره ها از زنده گی شاد روان توده یی در ذهن خویش بدین نتیجه اخلاقی رسیدیم که وی و ایده هایش قابل احترام بوده اند و یادبودش افتخارآمیز. او بدین ایده بود که انسان مظلوم جامعه افغانی باید از تحت ظلم و ستم رها و تحت حمایت عدالت و قانون قرار گیرد ، زیرا یک انسان مظلوم در جامعه ما در قدم اول در بین منطقه، قوم و توسط همزبان جابر و قدرتمند خودش مورد تظلم قرار می گیرد ، قبل از آنکه این سوال را در بعد رژیم سیاسی مطرح نماییم.

رفیق توده یی مرد تعهد، وفا و قول بود. من همان کتابچه کوچک جیبی اش را بیاد میآورم که همیشه با خود داشت. آنچه را وعده می داد در آن کتابچه جیبی اش یادداشت می کرد و بعد از معیاد معین حتماٌ دوباره ادای وعده و قرار می کرد. او در زنده گی شخصی ، سیاسی و اجتماعی اش به مانند مردان افسانوی مبارزه سیاسی و عدالت خواهانه اش را دربین مردمان از لحاظ  اقتصادی و اجتماعی اسیب پذیر و آسیب دیده آغار نمود. با پوشیدن دستار و گذاشتن ریش در چهره یک دهقان، درد یک دهقان را با او مطرح می نمود و همان درد و مشکل دهقان را بالای زمین ، بالای یک خرمن و یا کنار یک جوی آب نشسته با آنان مطرح می نمود و راه نجات را از اندیشه انقلابی اش فرمولبندی و به بیان ساده به دهقان توضیح می نمود . رفیق توده یی در این راه جانانه مبارزه نمود و همان نام مستعار جانان زیب همین رفیق مبازه ما بوده است.

رفیق توده یی در سال های جوانی سرنوشت خود را با یک حزبی گره زد که ایدیالوژی و مبارزه انقلابی هدفمندانه بر علیه نظام و یا رژیم وقت یگانه وسیله رسیدن به هدف بود. این ایدیالوژی و مبارزه انقلابی زاده جو سیاسی همان عصر و ضرورت همان زمان بود. زنده یاد توده یی در زمانی به سیاست رو آورد که پذیرش ایدیالوژی و سر به کف گرفتن به خاطر خطرات موجود یک اصل بود که تزلزل را در آن راهی نبود. او داشتن این شجاعت را برای حزبش تثبیت کرده بود.

رفیق توده یی شخصیتی بود که در اوج قدرت سیاسی حزبش ، رهبری قدرت و اداره دولتی و حزبی در سطح ولایات را به عهده دشت ولی با همان گلیم که بر خانه دولتی رفت و فرش نمود، با همان فرش و گلیم دوباره همان خانه را ترک نمود، گویی همان جانان توده یی دهقان هست که بوده است.

با یاد بود ار رفیق توده یی زنده یاد بی جا نیست ما همان دوره مبارزات سیاسی حزب اش را که او بدان قول تعهد بسته بود، به یاد بود گیریم. آن یک دوره از تاریخ مبارزات روشنگرانه، ترقی خواهانه و وطن پرستانه بوده است که خود ادامه مبارزات ترقی خواهانه جریانات قبلی ضد استبداد وضد ارتجاع بود.و مشخصه یک دوره معین بود که با اوضاع کنونی سیاسی در ابعاد وسیع متمایز دیده می شوند ولی در بعضی روند های گنگ و ناپیدا کنونی مشابهت های را نیز با آن دوره یا مقطع تاریخی متبازر می سازد.

آن حزب که رفیق توده یی زنده یاد در آن رو آورد، پرورش یافت ، پخته و آبدیده گردید، یک حزب شجاع و با رهبران شجاع بودند. آنها ماهیت نظام سیاسی را تعریف و موقف سیاسی خویش را در برابر آن مشخص و با روحیه اپوزیسیونی معین می ساخت. رهبران آن حزب سیاسی نظام سیاسی آن زمان را از همان پالیسی سیاسی خود به تحلیل و انالیز می گرفتند و سیاست خویش را روشن می ساختند و تمام برآمدهای سیاسی شان ، از سطح پارلمان تا مظاهرات و اعتصابات ، متکی بر همان پالیسی قبلاٌ تنظیم شده بود. این رهبران شجاع آنچه بیان می داشتند، از نام سازمان سیاسی شان بود. آنها ایده های « ما » یعنی « حزب ما » را مطرح و حزب خویش را به معرفی می گرفتند و در وجود اجتماع سیاسی آن زمان این توانایی را داشتند تا نشان دهند که این حزب نیز در روند سیاسی قابل حساب است. رهبران این حزب که توده یی های بی بدیل را در خود پرورش داد، با برآمد های به موقع و متناسب با سیاست روز ، حزب خویش را به اصطلاح عامیانه «  با مرچ و با نمک » می ساختند تا روان اجتماعی بدان با توجه و علاقمندی بنگرند. این بدین معنا است که زمانی باید تند و شجاع بود و هم روان جامعه خواست ها و آرزوهای خویش را در برنامه ها و سیاست های جاری و عمومی دریابند و آنها را احساس نمایند.

ما یاد رفیق توده یی ، یاد مبارزات شجاعانه، یاد رفاقت و قول قرار و مورد پذیر قالب های پر تپش وطن پرستانه را جاویدان و خاطراتش را گرامی می خوایم.»

سپس رفیق صدیق کاوون یکی از چهره های سرشناس سیاسی و فرهنگی کشور که روزگاری مدیر مسوول روزنامه ح.ا.ث ارگان کمیته مرکزی ح.د.خ.ا بود از خاطرات دوران آموزش و مبارزه مشترک با رفیق توده یی زنده یاد یاددهانی کرده و چنین گفت:

« دا دی یو کال له هغې شومې او بدمرغې ورځې څخه تیریږی چې د افغانستان د خلکو مبارز او وطنپال زوی،ملگری شفیق الله توده یی خپل ابدی سفر پیل کړ او د ژوندانه له اغزنې او کږلېچنې کرښې پورې ووت .

اجازه راکړئ ددې غمجنې پېښې له امله د خپل تاثر او تالم مراتب د ارواښاد ملگری توده یی درنې کورنۍ، په ځانگړی ډول د هغه محترمې مېرمنې او د ژوند ملگرې او هملارې ته وړاندې کړم.

همدا راز غواړم د ارواښاد ملگری توده یی سیاسی کورنۍ، د هغه گران گوند او همرزمو ملگروته تسلیت ووایم .» ( متن کامل صحبت رفیق صدیق کاوون را درهمین ستون به خوانش بگیرید ـ بامداد)

پس از آن رفیق اسد کشتمند یکی از چهره های سرشناس سیاسی صحبت نموده و در بخشی از سخنانش چنین گفت:

« حرف معروف است که می گویند به هر اندازه یی که از دامنه کوه دور شوید، عظمت کوه نمایان می شود.بر مصداق همین سخن ما در سالگرد درگذشت رفیق توده یی به عظمت شخصیت او بیشتر از پیش پی برده و زنده گی و کارنامه هایش با جلایش بیشتر روشنتر می گردد.

او دارای صفات برجسته اخلاقی و سیاسی بود. دو صفت عمده او را صداقت و وفاداری تشکیل می داد. سراسر زنده گی او نشان می دهد که زنده یاد توده یی به خانواده، حزب، رفقا و جامعه صادق بود. در طول زنده گی کوتاه خویش نشان داد که در هر گام زنده گی همیشه صادق بود. زنده گی او مشحون از وفاداری به راه دوستی ها بود.او نماد انسانیت نوین بود، نماد حزبی خوب بود. وطنپرست و انقلابی خوب بود. من افتخار دارم که دوستی او را با خود داشتم و برای همیش به عنوان یک انقلابی در ذهنم باقی خواهد ماند.»

رفیق کشتمند در ادامه سخنانش گفت:

« توده یی » نماد پرجوش وقف انقلابی وایمان به راه رفته خویش بود.

« توده یی » مردی بود مهذب ومهربان، استوار وباایمان، صادق وفداکار وجوانمرد وعیار. او ازدشواری های روزگار هرگزنهراسید.

بزرگی « توده یی » ازساده گی و روان بی غش وپاکش برمی خاست. اوباطینت پاکش درقلب رفقا جاگرفته بود...

درودپرشور برتو «شفیق الله  توده یی » ای یاردلیرما، ای تمثال شرف انقلابی!

تو از جاودانه های ماستی!

روح شریف توده ای شاد ویاد گرامی اش زنده باد!»

پس از آن بانو عزیزه عنایت شاعره خوش قریحه صحبت نموده که در بخشی از آن چنین آمده است:« درست یک سال پیش زنده یاد توده یی با مرگ نابهنگام خویش نه تنها خانواده و عزیزانش، بلکه همه رفقا و دوستانش را به ماتم نشاند. او شخص مبارز، مهربان و صادق بود که در برابر ظلم و بی عدالتی ها مبارزه می کرد و با همه صمیمی بود.» در ادامه بانو عنایت مرثیه یی که به گرامی داشت از نخستین سالگرد درگذشت زنده یاد شفیق الله توده یی سروده بود به خوانش گرفت.

ای خوشا فرزند نیکوی وطن

کز وجودش شاد گردد مرد و زن

بهر میهن جان سپاری ها کند

دشمنان را کوچک و رسوا کند

او نمیرد زنده باشد دایما

نام نیکویش برند در هر کجا

بس دعا با خود برد از عالمی

دور از خاطر نگردد یکدمی

ای شفیق الله تو بودی اینچنین

مهربان و صادق و فارغ ز کین

افتخاری از شجاعت داشتی

تخم یکرنگی به دلها کاشتی

گاه جایت بود سنگر همچو شیر

در صف از جان سپاران دلیر

دشمنانت لرزه بر اندام داشت

با وجودت نقشۀ ناکام داشت

عزم نیکو بهر میهن داشتی

پرجم آزاده گی و یکدلی افراشتی

دور گشتی از وطن با اه و درد

درد غربت داد رنجت بیشمار

دل ز عشق میهنت پر از شرار

 رفتی و دلها پریشان کرده ای

یاد تو هر جا بود با احترام

باد فردوس برین جایت مدام

کشورت از نام تو بالنده است

شاد باد روحش(عزیزه) دایما

باد جاوید یاد او در جمع ما

 

بعد از آن آقای ولی شاهپور رییس اتحادیه انجمن های افغان ها درهالند صحبت نموده و در بخشی از سخنانش چنین گفت :

« توده یی مردی بود که نه تنها در خانواده سیاسی اش جایگاه خوب داشت، بلکه در میان توده ها نیز قابل احترام بود.آنچه که او برای خانواده و مردمش به میراث گذاشته، ما هم گرامی می داریم. یاد کسانی که با کارنامه های مانده گار شان جاودانه شده اند، عظیم و بزرگ بوده و در حافظه تاریخ باقی خواهد ماند. بدون شک توده یی زنده یاد از همین زمره است و ضمن ارج گزاری از کارنامه هایش باید در راه تحقق آرمان های والا و انسانی اش رزمید.کمبود نیروهای ترقی خواه در درون کشور احساس می شود. نفاق و دشمنی های تباری و زبانی را کارگر و دهقان و یا سرباز دامن نمی زند. سوگمندانه که این نفاق را روشنفکران کژاندیش دامن زده و وطن را به پرتگاه سقوط می کشانند.پس باید همه نیروهای میهن پرست دست بدست هم داده و در راه وحدت و همدلی از هیچ نوع تلاش دریغ نورزند.باید با درنظرداشت شرایط موجود کنونی و حساسیت شرایط موجود اختلاف نظرها را کنار گذاشت و در یک صف واحد برای میهن و مردم رنجدیده آن بسیج گردید.توده یی زنده یاد در این راستا همواره تلاش می ورزید. او از جمله فرزندان صادق میهن و انسان تغییر نگر بود و به دیدگاه ها و عقاید دیگران احترام می گذاشت و می خواست تا فاصله ها زدوده شود.او این تلاش را نه تنها در ساختار سیاسی، بلکه در ساختار های اجتماعی و صنفی نیز دریغ نمی ورزید.او با تلاش می خواست تا حضور فعال در همه ساختار های اجتماعی داشته و موقف انها را در قبال مسایل درون کشور پر رنگ تر سازد. ما کمبود او را در ساختار اجتماعی هم میهنان ما در هالند احساس می نماییم . یک دوست و مشوره دهنده خوب خود را در وجود او از دست داده ایم.»

پس از آن رفیق اسد شریف یکی از فعالان سیاسی پیرامون کارنامه های زنده یاد توده یی سخنرانی نموده و در بخشی از سخنانش چنین گفت:

« زنده یاد توده یی رفیق خوب حزبی، یار و دوست خوب اجتماعی، هموطن غمخوار و صمیمی در غربت و هجرت بود که کمبود او امروز احساس می شود.او همانند سایر اعضای حزب پر افتخار مان اعتقاد به نفس داشت. از او نه قصر مرمرینی و نه ثروتی و نه آرگاه و بارگاهی به میراث مانده است، بجز نام نیک و خاطرات خوش که برای همیش با ما خواهد بود.او خوشبختی یک انسان را خوشبختی خود میدانست و رنج و عذاب یک انسنا زحمتکش را رنج و عذاب خود میدانست.در یک کلام او یک هومانیست بود و محتوی مبارزه اش را همین اصل در بر می گرفت.»

سپس داکتر طلا پامیر یکی از همرزمان و دوستان دیرینش صحبت نموده و در بخشی از سخنانش چنین گفت:

« شناخت و تماس های نزدیک من بر می گردد به سال ۱۳۶۵ خورشیدی.چه در آن سال های دشوار که وضعیت سیاسی و نظامی خیلی شکنند بود و چه پس از سقوط حاکمیت ح.د.خ.ا (حزب وطن) رفیق توده یی همواره با وقف و از خود گذری به مبارزه ادامه داده و الگوی خوب به همرزمان و رفقایش بود. طی همین مدت شانس برایم دست داد تا مدتی یکجا با هم باشیم.

به باور من رفیق توده یی یک مبارز متعهد بود.مبارز آگاه بود و در دفاع از اصول و موازین حزبی قرار داشته و تا پایان زنده گی بدان وفادار باقی ماند.او راه زنده گی اش را در مبارزه سیاسی یافته بود و با متانت در مقابل دشواری ها برای یک دقیقه هم از آرمان هایش عدول نکرد.

او یک مبارز مسوول بود. او اخلاق سیاسی عالی داشت و با آگاهی تمام مسوولیت را می پذیرفت و هیچگاه از پذیرش آن ابأ نورزیده و رفع مسوولیت نمیکرد.

او یک انسان به مفهوم واقعی کلمه بود. وقار، عزت، غرور، متانت، صداقت، وفا به عهد و قول و تهذیب عالی سیاسی داشت. او مرد تعهد بود. به امر وحدت حزبی احترام داشت و در این را همیشه تلاش پیگیر و خسته گی ناپذیر داشت.»

بانو سیده طلوع یکی دیگر از سخنرانان بود که پیرامون شخصیت سیاسی و اجتماعی زنده یاد توده یی صحبت نموده  و نبود او را ضایعه بزرگ برای جنبش دموکراتیک و ترقیخواه کشور دانست.وی در ادامه سخنانش چنین گفت:

« نقش خدمات او در کار حزبی و دولتی در حافظه مردم با سپاس و در تاریخ کشورما مانده گار است.او مبارز شجاع و انسان عیار و سخاوتمند، مرد عمل و رفیق و دوست مهربان و صمیمی بود.»

در ادامه محفل رفیق فاروق روستایی از خاطرات دوران آموزش در مدرسه و کار مشترک سخن گفته و در بخشی از آن چنین گفت:

« وقتی از کارزماتی یک شخصیت عالی مقام مدبر، یار و یاور انسان زحمتکش، دلسوز مهربان، پرتلاش پرشور، با فهم آگاه، صادق و راستین، قاطع و توانمند، صبور و شجیع یاد می نماییم، در برابر رویای مان با این صفات و بیش تر از آن صفات نیک رفیق چنار، جانان، دهقان، مبارز جوان علاقه داری دهنه غوری بغلان، سپس منشی کمیته حزبی ولایتی بغلان و بعدأ والی و منشی کمیته حزبی ولایتی لغمان زنده یاد توده یی قرار میگیرد.»

وی همچنین خاطرات خود از کار مشترک در دفاع مستقلانه از ولایت لغمان و نقش بارز رفیق توده یی در آن روزهای دشوار بیان داشت.

سپس آقای حفیظ حازم یکی از چهره های اجتماعی و فرهنگی صبحت نموده و از اینکه در محفل گرامیداشت از کارنامه های زنده یاد توده یی بمثابه یک وطنپرست اگاه و مبارز که تمام زنده گی اش را وقف میهن و مردمش نموده ابراز خرسندی کرده و در ادامه شعر معروف خداوندگار بلخ « بی همگان به سر شود...» را دکلمه نمود.

رفیق عبدالرزاق طلوع که سال های دراز همراه با زنده یاد توده یی کار و مبارزه نمود است سخنرانی کرده و خاطرات خود را بیان داشت.وی در بخشی از سخنانش چنین گفت:

« رفیق توده یی که نزدیک به نیم قرن زنده گی خود را صرف فعالیت های سیاسی و حزبی نمود با این آرمان که روزی مردم کشور از یک زنده گی آبرومندانه و با سعادت برخوردار باشند.او شخص با پرنسیپ و اصولی بود و همیشه موازین حزبی را رعایت و در تطبیق آن خود را مکلف می دانست. وی در این روند هیچ گاه ملاحظات شخصی و خانواده گی و رفاقت های شخصی و دوستی را درنظر نگرفته و آنچه در اصول قبول شده جمع بود به وجهه بهتر اجرا می نمود.»

پس از آن رفیق نوراحمد نور یکی از رهبران برجسته ح.دخ.ا (حزب وطن) سخنرانی نموده و در بخشی از آن گفت:

« سپاسگزار و شاد هستم که پس از یک سال از درگذشت زودهنگام و بی وقت رفیق توده یی محفل بزرگداشت از کارنامه های او برپا و با گرمی و حرارت رفیقانه از وی یاددهانی می گردد.اندوه نبود او برای همه رفقا و دوستانش بسیار گران است.اینکه رفقا ضمن سخنان شان به امر وحدت و همدلی همه همرزمان شان را دعوت کردند، ما را امیدوار به این می سازد که صرف نظر از چالش های موجود در راه وحدت همه نیروهای ترقی خواه، این شعار در سرلوحه مبارزه و تلاش دلباخته گان میهن و آرمان های سرکوفته نسل های مبارز پیشین قراردارد و زود یا دیر این آرمان شریفانه تحقق می پذیرد.

۵۳ سال در تدویر کنگره موسس ح.د.خ.ا می گذرد.کنگره نقطه عطف در زنده گی سیاسی کشورما بود. درست از همین جا مبارزه طبقاتی در جامعه ما شروع گردید. حزب ما جامعه را در مبارزه عادلانه میان ظالم و مظلوم، فرودست و فرا دست، دادخواه و بیدادگر سمت و سو داد. حزب ما با آرمان های والای انسانی برای شگوفایی جامعه تلاش نموده و در این راه قربانی های بی شماری را متحمل گردید.

فروپاشی حزب و سقوط حاکمیت دموکراتیک بدون شک سقوط یک بخش سترگ مردم کشورما بود. زیرا دست کم یک و نیم میلیون انسان که در صفوف حزب و سازمان های اجتماعی وابسته به آن مبارز و فعالیت داشتند، برای سعادت و خوشبختی مردم شب و روز در تلاش بودند و کارهای شایانی را در امر خدمت به مردم انجام دادند.

پس از فراز و فرودهای فراوان وضعیت سیاسی کشور ما دگرگون گردید و ما تلاش نمودیم تا در کنار سایر نیروهای میهن پرست و ترقی خواه کشورکشتی شکسته را به ساحل نجات بکشانیم. از همی نرو بازمانده های ح..د.خ.ا همراه با متحد سیاسی خویش به ساختار جدید سیاسی دست یازیدند که خوشبختانه اکنون به حزب مطرح سیاسی در کشور مبدل گردیده است.شکی نیست که نقش زنده یاد توده یی در نضج گیری نهضت میهنی و تمام پروسه های بعدی ان در کنار سایر رفقا برجسته بود.

خوشبختانه هستند رفقایی که ضرورت درس های ۵۳ ساله را فراموش نکرده، بلکه با انطباق از شرایط کنونی در جهت همسویی نیروهای ترقی خواه می پردازند.زیرا افغانستان امروز در شرایطی قرار دارد که کمبود این نیروها در عرصه سیاسی برجسته است.این وضعیت ناهنجار برای این امر بزرگ میهنی به صبر و حوصله فراوان نیاز دارد. در این راه مقدس باید با تمام نیرو و توان با شکیبایی به پیش رفت.سخنرانی عاطفی و ریختاندن اشک های رفیق اسد (رفیق اسد کشتمند ـ بامداد ) که غم  و غصه را در روح و روان ما شست، این نوید خوش را نیز به ما داد که ما با تعهد رفیقانه به پیش رفته و پیروز خواهیم شد.

حزب ما، حزب تعهد است. ما خود را در اختیار خدمت به مردم قرار می دهیم. ما به خاطر رفاه مردم هر خواری و تلاش را پذیرفته و به خاطر کار بهتر و موثر برای مردم نزدیکی نیروهای ترقی خواه نیاز است.حزب ما در این راه از هیچ نوع تلاش دریغ نخواهد کرد و توقع رفیقانه ما از تمام نیروهای میهن پرست و دموکراتیک و ترقیخواه همین است.

حزب ما استقلالیت خود را دارد. هیچگاه به معامله و سازش نمی پردازد و با اتکا با اراده مردم راه خود را می پیماید.

ما به جانبداری معامله گرانه سر نخواهیم گذاشت. ما در راه ایجاد ایتلاف ها و جبهات نیروهای های وطن پرست تلاش کرده و با حفظ اصول و موازین سیاسی و اخلاقی کار و پیکار خواهیم کرد.

ما به آرمان های نخستین مان باورمند بوده و آرزو داریم که حزب ما با تدویر کنگره خویش رهکارهای جدیدی را در انطباق با شرایط  کنونی و اوضاع و احوال کشور اتخاذ و نقش برجسته یی در ساختار سیاسی کشور ایفأ نماید.و ما اعضای حزب در راه تحقق فیصله های کنگره همه نیروی مانرا بخرج خواهیم داد. در پایان یکبار دیگر روان رفیق توده یی را شاد و برای همه یی تان در کار و پیکار در راه مبارزه به خاطر دفاع از انسان زحمتکش موفقیت آرزو دارم.»

در پایان نشست رفیق روح الله  توده ایی فرزند زنده یاد توده یی به نماینده گی همه اعضای خانواده ضمن ابراز سپاس و امتنان از ارج گذاری وهمدردی همه رفقا، هوادران  و دوستان چنین گفت:«  با عرض حرمت و احترام فراوان به همه رفقا و دوستان که از راه های دور و نزدیک در محفل گرامی داشت از نخستین سالگرد وفات پدرم تشریف آورده اند سپاس گزاری نموده ؛ و دستان گرم و صمیمی هر یک تانرا با محبت رفیقانه می فشارم. امیدوارم که درپهلوی شما رفقای بزرگواربتوانم آرزوهـای ناتمام پدرم را در راه خدمت به مردم و وطن عزیزما افغانستان تحقق بخشیده و وارث خوب معنوی او بوده باشم.»

گفتنی است که بانو فوزیه سهاک ، رفقا عسکر چالاک و انجنیر محمود صافی نیز پیام های شانرا به آدرس محفل فرستاده بودند./ روزبه

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۲۴۰۷

گـــذر دروازه لاهـــوری

احسان واصل


«  شهر کابل دارای قهندژی بس استوار است که تنها یک راه  دارد و ساکنان آن مسلمان اند. در ربض شهر هندوان و یهودیان سکونت دارند.......کابل نیزدر دهانه ای هند قرار دارد و ازآنجا به هرسو راه است . دراین شهر نیل فراوان بدست آید و ارزش نیلی که درقصبه و سواد آن شهر تهیه می شود ... بنا بگفته بازرگانان بیش از دو میلیون دینار است.» (کابل درصورت الارض ابن حوقل ، سفرنامه -۹۴۱ میلادی ص۱۸۴)
باید گفت که نیل ( رنگ آبی ) معدن جداگانه نداشته و آنرا بشکل ترکیبی آماده می نمایند و این ماده درآن زمان آنقدر زیاد نبوده که به خارج ازکابل به دیگر کشورها صادر شود.(درکدام سند دیگرهم ندیده ام.) ولی دراکثر اسناد تاریخی از سنگ لاجورد بدخشان نام برده شده است .این ماده صادراتی ممکن سنگ لاجورکه رنگ نیلی دارد و ارزش آن هم بیشتر از نیل است ، باشد. استخراج لاجورد از زمان های قدیم  رواج داشته و برای تزیین قصرها ازآن استفاده می نمودند( غیر کشور خود ما .) میر غلام محمدغباردرجغرافیای تاریخی می نویسد :« نام کابل اسمی است که ازقرون قدیمه درصفحات جغرافیا  وتاریخ آسیای کهن اخذ مقام کرده است. این نام اطلاق به شهری می شد که غالباً مرکزتمدن وسلطنت پادشاهان با اقتداری بود... کابل ازقدیم الایام معبر فاتحین ومهاجمین بزرگ ومختلف دنیا واقع بوده است ونفوذ ملل متنوعه هند ، چین، یونان ، فارس ومغول راگرفته  و ازیک بدیگرتحویل داده است. چنانچه نفوذ یونان، عرب ، فارس را این راه درهند و نفوذ هند  و چین را به فارس عزیمت داده است ... کابل نظر به موقعیت خود ازابتدا مرکز تجارت دو براعظم آسیا یعنی هندوستان وترکستان بوده است و به قول هیرودت مالتجاره کابل درتمام بازار های یونان و روم مشتری داشته است . ممکن است لاجورد افغانستان که منظور حضور فراعنه سلسله دوازدهم مصر بوده و برای نقش ونگار قصور سلطنت بکار می رفت به کاروان ها سپرده می شد.»
دربسیاراز نوشته ها به ملاحظه رسیده که قسمت انتهای شرقی شهر کابل که بعد ها بنام « دروازه لاهوری » مسما شد ، کاروان ها وبعدها  وسایل نقلیه ازطریق لوگر و پکتیا و یا بگرامی – حصارک- گندمک- جلال آباد- پشاور- هندوستان حرکت می کردند.
مرحوم عثمانی درکتاب ( کوچه ها وگذرهای تاریخی) درمورد نامگذاری دروازه لاهوری این روایت ها را می شمارد :
۱ ـ کاروان های تجارتی و رفت وآمد عادی مردم به لاهور [هندوستان یا بقول مردم عوام پایان] ازهمین راه بود.
۲  ـ  در زمان تاخت و تازمغول درهندوستان دروازه بزرگ لاهور را مثل دروازه سومنات به کابل آورده اند و در رهرو حصار قدیم کابل نصب کرده اند واین محل را بنام دروازه لاهورمسما  نموده اند.
۳  ـ برخی عقیده دارند که شخصی بنام « چاچه بلی » مرد روحانی [شاید مثل لارنس] ازهندوستان آمده وحجره ای بنا نموده بوده که پیروان زیادی داشت ، وبعد از فوتش (۱۲۲۲ ق) درهمین منطقه دفن و محل آن را مردم دروازه لاهوری گفته اند.
نزدیک به حقیقت همان مطلب اول است که راه تجارتی و رفت وآمد کاروان ها وموجودیت دروازه که از همین طریق به طرف هندوستان میرفتند، واز قدیم معمول بوده که چنین نامگذاری ها را به سمت یک ولایت یا کشور نامگذاری می نمودند که تا امروزنیز درکابل و ولایات معمول است مثل دروازه قندهار ، دروازه هرات ، دروازه بلخ، دروازه تاشقرغان وغیره. محترم شاه محمود محمود که دراین زمینه کارهای مثمر و زیادی را انجام داده اند نیز تنها همین موضوع بندر و رفت وآمد کاروان و وسایل را تذکر داده واز دو موضوع دیگر یادی نمی کند.
قابل تذکراست که در« بالاحصارکابل هم دروازه وجود داشته که حین دخول و خروج پادشاه دهل و نقاره میزدند» که راه رفت وآمد شاهان بطرف هند  ازهمین طریق بوده، همچنان در دورا ن تیمورشاه که دیواری به اطراف کابل کشیده  شد دروازه های متعدد در گذرهای مختلف وجود داشته که یک دروازه هم درهمین گذر بود ه که بنام دروازه لاهور یا لاهوری مسما شد .
دروازه لاهوری درقسمت دوم واخیر جاده میونددربین گذرهای شور بازار، ریکاخانه (جاده میوند) چمن حضوری وتپه مرنجان و بالاحصار( تپه زمرد) که بعد ها سرک کشیده شد و شفاخانه توبرکلوز اعمار گردید احاطه میباشد .  «محله ای بنام مسجد گل بته وزه تاب ها درهمین منطقه واقع شده بود.» دراین گذر دو معبدهموطنان هندو باوربنام جوتهی و ساروپ مندیر؛ وهکذا زیارتی بنام  بابه مراد موجود است (اگر تا حال بسته نشده باشد ! ) در گذشته ها مردمان هندو باور و ساکنان کابل قدیم در کنارمسلمانان پس ازتسلط اعراب برکابل معمولاٌ در سه منطقه کابل زنده گی داشتند: شوربازار ، هندوگذر و دروازه لاهوری.
مکتب دقیقی که دراوایل درپهلوی زیارت بابه کیدانی( روبروی فروشگاه بزرگ افغان) موقعیت داشت . براثرکشیدن سرک که قبلاً بنام خیابان یاد می شد و فعلاً سرک فروشگاه ، به دروازه لاهوری نقل مکان کرد (سال های۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵  ) ومن که شاگرد صنف پنجم بودم  دو سال به آن گذراز طریق کوچه های باغلیمردان ، بوریا فروشی وجاده میوند به این مکتب  دررفت وآمد بودم ، وقتی از سرک قیرجاده میوندبه سرشیبی دروازه لاهوری پایین می شدم  توجه مرا دکان های رنگریزی ، ترمیم موتر ( ورکشاپ) ، گادی های نو وکهنه ، معاینه خانه داکتر قاسم عسکریار بخود جلب میکرد . سرمعلم مکتب ما شهاب الدین امیری و بعدا ً شفق بود که انسان های محترم و قابل احترا م بودند اگر فوت کرده باشند روح شان شاد باشد.
دکانهای پیزار دوزی دروازه لاهوری مشهور بود و درآن زمان ها کاکه های کابل پیزارهای خود را ازبازار تجارتی بنام موچی پرک واقع بازار گردی دروازه لاهوری و لنگی یا لنگوته های پاچ ، ابریشمی را از چنداول می خریدند که نام و نشان بهتر داشت .
دسته موسیقی فیضو وگلو هم درهمین منطقه زنده گی می کردند که در محافل عروسی از آنها بخاطرموسیقی وطرب دعوت میشد .

ماخذ:

- سایت انتر نتی استاد شاه محمود محمود،
 -کوچه ها وگذر های تاریخی کابل ، ز.عثمانی
-  جغرافیای تاریخی افغانستان ، میرغلام محمدغبار
 - یادداشتها و چشم دیدهای شخصی

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۳۰۷