یونسکو ۲۳ اپریل  را  روزجهانی کتاب نام گذاشته وبرای همین هم هست در این روز در سراسر جهان به مساله کتاب ، خوانش و بهره از آن پرداخته میشود. این مناسبت را بهانه گرفته و در پیوند با مُلک سنایی، پایتخت فرهنگی جهان اسلام ، با پیش کشیدن گزارشی از کتابخانه غزنی در دوره شگوفایی فرهنگی آن می پردازیم. این مقاله را با همین عنوان درسال ۱۳۸۶ خورشیدی برای اولین باردرمجله اندیشه که قبل از لغو « کانون فرهنگ افغان دراتریش » ازسوی آن نهاد بچاپ میرسید، بنشر سپرده بودم.این مقاله بخشی ازنبشته های زیرعنوان « پیشینه کتاب وکتابخوانی در افغانستان » بود که اینک با اندک دستکاری پیشکش میگردد. در این سلسله کوشیدم تا فرهنگ کتاب نویسی ، کتابخوانی و نگهداری کتاب در دوره های مختلف تاریخی و فرهنگی کشوررا به برسی بنشینم . دراین راستا نزدیک به ده مقاله نوشتم که با وجود علاقمندی فراوان درنتیجه بیماری نتوانستم آنرا دنبال نمایم.   ا. محسن زاده

 

گزارشی از کتابخانه امپراتوری غزنه

 

دکتر اسد محسن زاده

در روزگاری که حمله و تجاوز بر شخصیت تاریخی وهویت ملی مان درابعاد گسترده آن ادامه دارد، به سرزمین و تاریخ کهن مان، این پناهگاه مستحکم ملی و فرهنگی خود رو می کنیم و از این پناهگاه به هستی تاریخی و فرهنگی خویش ادامه میدهیم .

عصر درخشان غزنوی ها را که یکی بخاطر « حسنک وزیر » و دیگری بخاطر « احمد فرزند حسن میمندی » ، سومی بخاطر « بد رویی با فردوسی » و آن دیگر به بهانه « اقوام ترک و تازی» هستی و ارزش آنرال مورد تاخت و سوال قرارمیدهند، در واقع شیرازه بقای زبان ، فرهنگ و هویت ما بوده و گذشته ما را با حال و حال را با آینده گره میزند.

اینبار به بهانه « کتاب و کتاب نویسی در افغانستان » کوچه و پس کوچه های غزنه را به پرس و پال میگیریم تا ازچگونگی فرهنگ کتاب وکتابخوانی درامپراتوری که بجای سوزاندن به جمع آوری کتاب از کشورها و مردم زیر فرمانش میکوشید تصویربرداری نمایم.

« عروس شهرها » غزنه را با هفت قلم آراسته بودند و تاج مرصعی را که برق درخشش آن سراسر مشرق زمین را پرنور کرده بود برسرنهادند. از خراسان تا نیمروز، از قبادیان  تا مکران ، از ری تا غور و تخارستان ، خوارزم و کیکانان ، از زابلستان تا ختلان ، هند و سند و چغانیان و از ترمز تا قصدار ، از جبال غقبع حلوان تا گورگانان و الشتان ۱ زنده گی با همه زیبایی و زشتی ، جوش و خروش آن ادامه داشت وغزنه دراین روزگاربه هویت فرهنگی و تاریخی مردمان بیشماری تبدل شده بود.

کوشک ها و باغها ، دیوان ها و ایوانها غزنه ، سرای امارت ، کوشک محمودی ، کوشک سپید ، کوشک عدنانی ، کوشک کهن محمودی ، کوشک دولت فسرای دیلمان ، کوشک دشت لگان ، سرای چاشت خواران ، سرای محمدی  و... ۲ پر جمع و جوش ، هیاهو وغوغا بود و چونانکه آفریده گار تاریخ مسعودی میگفت شهرها در دست « خداوندان شمشیرو قلم » بودند.

کوی سیمگران ، کوی سبد بافان ، رنبل بافان ، بازار عاشقان ، و صرافان ، گوهرفروشان و عطاران ....۳ از سواران خیاره و مسافران ترک و تاجیک ، هندو و پارسی ، چینایی و ختلانی پر و در آن جای برای پا گذاشتن نبود.

در این زمانه  غزنه پایتخت تاریخ  بود وافسانه بزرگی ، صفا و زیبایی آن تا دور دست ها و تا آنسوی در یا ها و کوی قاف میرسید. در میان این همه شور وبیرو بارشهرهرکسی با تقدیر خود گلاویزبود و راه گم کرده گان ، از نفس افتاده گان و جستجوگران هر یک در پی کاری بودند.هنوز اندیشه خردورزی وارج به گفتار، کردار و پندار نیک درزنده گی مردم ریشه داشت و به خرد و خرد ورزی به حکم :

تو چیزی مدان کز خرد برتر است

خرد بر همه نیکویی ها سر است

ارج و حرمت روا میداشتند. غزنه با تکیه بر پیشینه فرهنگی آریایی و بقایای مدنیت ارزشمند و نیکوی کابلشاهان و زابلستان ، رتبیلان و لولکیان استوارتر و پردرخشش ترازهمیشه بود. مثل اینکه پرومته ای از بارگاه خدایان نور و روشنایی پایان ناپذیری را دزدیده و آنرا نثار این شهر کرده است تا چهره و رخساربیمانند  این عروس زیبا ابهت و درخشش بیشتری داشته باشد.

در جمع بیگانه گان و مسافرانی که  بیشمارهمه روزه به دیداراین عروس دلفریب می آمدند ، چهره مردمانی با چشمان آبی ، پوست روشن و موهای بور توجه بیشتری را بخود میکشانید. کودکان بر آنها اتهام « شیشک » و « ساحر » را میبستند و از آنها بدور میگریختند تا مبادا برایشان گزند نرساندند. آنها نمی دانستند که اینان برای کار بس بزرگی به غزنه آمده اند. اینها فرستاده گان شارلیمان بودند که برای فیض یابی از گنجینه های گهربار و داشته های بی مانند فرهنگی غزنه این همه راه دراز و رنج بار را پشت سر گذشتانده و با قبول این خطر بیشمارخود را به مرکزامپراتوری رسانیده اند.

این مسافران جستجوگر که کودکان بر آنها حکم ساحر و شیشک را میبستند ، الکویین راهب انگلیسی از کلیسای کنتربری  (Canterbury)و دو همراه دیگر وی جان و توماس بودند۴که  از راه  روم ، نیاپل ،پالِیرمو ، سیسلی ، آتن، تسالونیا، کنستانتین‌آباد ( قسطنطنیه)، فیلادلفیه، پرگاموس، سمیرنه ، اِفِسوس، انطاکیه، کولوس، کاپادوکیه، دمشق، بغداد ، اردبیل  و هرات به غزنه آمده بودند.الکویین وزیر و مشاور کارل بزرگ  یا شارلیمان/شارلیمانیCharlemagne  امپراتور مقدس روم بود.

 این سه در جستجوی کتابی بودند که بزبان عبری در کتابخانه غزنه وجود داشت و از شمار کتابهای بی مانند جهان بشمار میرفت . الکویین در گزارشی که پسانترها بنام « سفر جشیر » درموسسه سان جوز کلیفورنیا و باردیگر سال ۱۸۲۹ ترسایی در بریستول انگلستان بنشر رسید اطلاعات کمیاب و  دارای ارزش فراوان را در با ره فرهنگ کتاب وکتابخوانی درامپراتوری غزنوی ها دراختیارما گزارده است که ذکرآن در اینجا خالی از دلچسپی و سود نیست.

کتاب جشیر که الکویین برای نسخه برداری آن به غزنه آمده بود از شمار صحایف عهد عتیق تورات میباشد که بگونه « طوماری به خط جلی و زیبا بکاغذ ضخیم مخملی نوشته  » و در « صندوقچه خیلی مزین » نگهداری می شد. برپایه گزارش الکویین درازی این طومار ۱۰ فت و پهن آن ۹ فت بود.۵

در گزارش الکویین آمده است که وی مدت سه سال در غزنه بود و باش کرده و دراین  « شهر پر جمع و جوش » بهمراهی دوستش جان و همراه سومی شان توماس خانه ای را بکرایه گرفتتند.

در این وقت آنها با کتابدار کتابخانه که بگفته الکویین از ۴۵ سال بدینسو به کتابداری دراین شهر مصروف بود آشنایی کسب و ازوی در باره چگونگی دستیابی به این کتاب مشورت های سودمندی در یافتند. در اثررهنمایی و مشورت او بود که الکویین معروضه ای بنام « خزانه دار شاهی » نوشت و از وی اجازه دیدن و مطالعه کتاب جشیر را نمود. خزانه دار سلطنتی این درخواست را به « اختیار دار کل  کتابخانه » ، داوربزرگ شهر راجع نمود. چونانکه الکویین مینویسد داور بزرگ شهر در پای درخواستنامه شان نوشت :

« الکویین و دو نفر همراه وهمکار وی اجازه دارند تا متن کتاب جشیر درکتابخانه عمومی شهر غزنه را از عبری به انگلیسی ترجمه نمایند .غیراز این زبان به زبان دیگری برگردان نشود. مترجمین درخود کتابخانه و بحضورمدیر دراوقاتی برگردانی نمایند ؛ که مدیرکتابخانه فرصت مساعد داشته باشد.»

الکویین نوشت که ما مدت یکنیم سال به کار ترجمه کتاب جشیر که دارای سی و هفت بخش یا پاره بود وطومار دیگری بنام « سرگذشت صحیفه جشیر » پرداختیم . درکتاب « سفر جیشر » تصویر زیبا و دلپسندی از وضع  کتاب و کتابداری ، کتابخانه ها ، شیوه کار و بهره گیری از کتاب ، چگونگی کتلاک سازی ، رده بندی  و طاقچه های کتاب درعصردرخشش وشگوفایی غزنه را بدست میدهد که برای توضیح فرهنگ کتاب و کتاب خوانی درافغانستان ،بررسی و پژوهش های گسترده تر درباره مسایل ناشگافته شده فرهنگی مان درخوراهیمت و قابل ستایش میباشد.

چونانکه الکویین مینویسد، کتابخانه غزنه شباهت های زیادی با کتابخانه های امروزی داشت که در آن کتاب ها فهرست بندی و کتلاک شده بودند. او می افزاید که :« به زودی با نگهدارنده‌ کتابخانه که به مردم شهر تعلق داشت دوست شدم و درباره‌ کتاب جشیر از او پرس ‌وجو نمودم. او به من گفت که درباره‌ چنین دستنویسی در فهرست کتابخانه چیزی خوانده است .» و « این کتاب در صندوقی قفل شده است و در کنار چیزهای عتیقه در بخش جدایی از کتابخانه نگهداری می‌شود.... صندوق آن کار دوران موسی است و با ظرافت و دقت کندنکاری شده است اما دست زمانه و حادثه آزین بیرونی آن را بسیار خراشیده است. »

در این گزارش به روشنی میتوان دید که کتابخانه غزنه کتابخانه شخصی نبوده و یک کتابخانه عمومی است که  دارای یک بخش موزیم نیز میباشد. کلید بخش موزیم کتابخانه  نزد خزانه دار شهربوده و به کتابدار سپرده نمی شد.

در جای دیگری الکویین مینویسد که « مدیرکتابخانه اجزای کتاب را بروی میز می نهاد و ما ترجمه آنرا مینوشتیم . پس از ترجمه دیگر یادداشت ها و کاغذ ها را مدیر کتابخانه میگرفت و آنرا میسوخت . »

در باره اینکه کتابی با این پیشینه و اهمیت  چگونه تا غزنه رسیده است :

راویان میگویند که طومار مربوط به جشیر ۶ که عصا بردار و مصاحب حضرت موسی بود،میباشد.وی بزرگترین فرصت‌ها را داشته و حقیقت‌هایی را که ثبت کرده است خود می‌دانسته است.جشیر کتاب را خود نوشته و آنرا درصندوقچه زیبایی نگه میداشت.پس ازوی این طو مار به پسر اش  جیزیررسید و پسانترها به شهزاده گان یهود. وقتی بابل توسط شاهان پارس تصرف شد  به دست آنها رسید و با پیروزی شاهان غزنه این گنجینه  به امپراتوری غزنه تعلق گرفت.با در نظر داشت اهمیت این کتاب دولتمداران غزنه با آن برخورد هوشیارانه و با مسوولیت نموده آنرا درجایگاه مخصوص در بخش موزیم ،تحت شرایط ویژه ای نگهداری میکردند.

الکویین در یادداشت هایش می نگارد که : « ... پس از ختم ترجمه ، تمام آنرا از ما واپس گرفته  و اینکه وعده و سوگند یاد کردیم که ترجمه آنرا بدیگری نمی دهیم و جز ترجمه همین کتاب، چیزدیگری ننوشته ایم ، اوراق را به ما پس دادند . آنها اسناد لازمه مسافرت را به ما دادند. سپس دوباره لباس‌های زائری‌ مان را برتن کردیم و پس از اقامتی تقریبا سه ساله غزنین را ترک گفته و به روم بازگشتیم. در روم مدتی ماندیم و به حضور پاپ رسیدیم و برای حضرتش روایت کردم که کتاب جشیر را دیدم که در کتاب یشوعا (Joshua) و کتاب دوم سامویل از آن سخن رفته است. پدر روحانی که آن زمان نود و پنج سال داشت به جاهایی که من در کتاب مقدس اشاره کرده بودم نگاه کرد و سپس فریاد زد: همانا من به روزگار پیری و فراموشی رسیده‌ام! »
الکویی  وهمراهان پس از اقامت کوتاه در روم، با کشتی به انگلستان برگشته و پس ازمسافرت هفت ساله  در بریستول فرود آمدند.

۱ ـ تاریخ بیهقی تصنیف خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر

چاپ ریاست نشرات کمیته دولتی طبع ونشر، سال ۱۳۶۴ خ ـ کابل

۲ ـ همانجا

۳ ـ همانجا

۴ ـ الکویین (Alcuin)  به گونه آلبینوس Albinus نیز آمده است.

  توماس اهل مامزبری Thomas of Malmsbury) و جان اهل هانتینگدون John of Huntingdon

۵ ـ  در جای دیگری میخوانیم که : کتاب جشیر طومار بزرگی است که پهنای آن دو پا و سه انچ است و درازی آن نزدیک نُه پا است. با حرف‌های بزرگ نوشته شده و بسیارزیبا است. کاغذی که روی آن نوشته شده است از کلفتی یک هشتم انچ است. درزیر دست مانند مخمل است و در چشم مانند برف سپید است.

۶ـ جشیر تلفظ انگلیسی « یاشار» عبری میباشد

 

 

غزنه از جهانی بودن تا جهانی شدن

نوشته : سید خداداد فطرت

 

شش سال پیش در سال ۲۰۰۷ شهر غزنی درنشست وزرای فرهنگ کشورهای اسلامی بعنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال ۲۰۱۳ نامزد شد. این امر به روز شنبه 24 حمل سال ۱۳۹۲ خورشیدی به تحقق پیوست، و سر انجام جشنواره معرفی غزنی بعنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام برگزار شد و شهر غزنی «مرکز تمدن و فرهنگ» جهان اسلام نام گرفت.
دوره جهانی بودن غزنی

شهر غزنی زمانی شهرت جهانی یافت که در سال ۳۴۱  هجری ـ خورشیدی بعنوان پایتخت سلسله غزنویان انتخاب شد. در قرن ۱۱ میلادی غزنی یکباره درخشید و یکی از مهمترین مراکز فرهنگ و ادب پارسی در منطقه گردید. در عهد غزنویان از آنجا در یک زمان در مشرق تا هندوستان و در مغرب تا بغداد حکم رانده میشد نام غزنی با نام سلطان محمود غزنوی پسرسبکتگین بنیانگذار دودمان غزنویان عجین شده است. گویند سلطان محمود پادشاه ادب دوست و شاعر پرور بوده است و در زمان حکومت او و سلطان مسعود پسرش شعرا و فیلسوفان پارسیگوی چون ابوریحان البیرونی، فردوسی، مسعود سعد سلمان، سنایی، ابوالفضل بیهقی، عبدالحی گردیزی، عنصری و فرخی سیستانی در غزنی زیست میکرده اند و یا هم رفت و آمد داشته اند. در زمان سلطنت محمود بیشتر از هزار مکتب درشهر غزنی فعالیت داشته است و گرد تختگاه سلطان محمود مملو از شاعران، ادیبان، فیلسوفان و اهل علم و معرفت بوده است.
دوره ۲۱۲ ساله حاکمیت غزنویان از (۹۷۵ ـ ۱۱۸۷ م) و به ویژه سده یازده میلادی اوج اقتدار غزنی به شمار میرود و بعد از فروپاشی سلسله غزنویان شهرت جهانی غزنی هم رفته رفته رو به افول گذاشت. غزنه از پیش از اسلام مرکز زابلستان بوده وزابلستان در شاهنامه فردوسی مهد پرورش پهلوانان ذکر شده است و از دوران پس از اسلام نیز شهری بزرگ در خراسان بوده، و از جمله آبادترین و زیباترین شهرهای آسیا به شمار می آمده است.
غزنی در عهد باستان
نام غزنه از واژه «گنزک» در زبانهای «پهلوی» قدیم به معنی گنج بوده است و نام غزنه پس از تغییر و تحولات آوایی به مرور زمان به شکل کنونی درآمده است.غزنه، غزنین و یا غزنی کنونی زمانی در قرن ششم میلادی در تصرف شاهان هخامنشی و در قرن هفتم یکی از مراکز آیین بودایی در آسیای مرکزی بود.
به گفته « کلادیوس بطلیموس » دانشمند رومی ـ یونانی مقیم مصر، غزنی درعهد باستان یک بازار کوچک بود. در قرن ششم قبل از میلاد «سیروس دوم» پادشاه وقت خاندان هخامنشی غزنی را تصرف کرد و آن را شامل قلمرو امپراتوری «پارس» کرد.بنابر روایت دیگر، در مقاله ای زیر عنوان «غزنی تا عهد غزنویان» که در سایت «نقش قدم» به نشر رسیده چنین آمده است:
«  برای نخستین بار که از غزنی ذکری در تاریخ بعمل آمده، هنگام کشورگشایی  ( کوروش کبیر) پادشاه هخامنشی بوده است. کوروش پادشاه هفتم هخامنشی از سال (۵۴۵ تا ۵۳۹ ق م) در افغانستان که فاقد دولت مرکزی بوده، جنگ کرده و مردم غزنی شش سال تمام در برابر سپاه کوروش مقاومت نمودند. در جمله سایر نقاط شامل افغانستان کنونی یکی هم «گزگه» یعنی غزنه و دیگری (سیتاگیدیا) یا هزارجات بود که اکنون جزء ولایت غزنی است و کوروش آن را به کشور خود منضم کرد. »
در ادامه این مقاله چنین آمده است:
« هنگام هجوم سکندر مقدونی به افغانستان از سال ۳۳۰ ق م سپاه او با قیام مسلحانه مردم افغانستان در طوس و هرات، غزنه و بلخ مواجه شده و مدت چهارسال با مردم این مناطق در پیکار بود
خط السیر سپاه سکندر مقدونی از اسکندر یه به اراکوزی شهر کهنه قندهار بسمت غزنی به اساس نظریه باستان شناسان از دامنه کوه هاییکه بطرف شمال جاده موتر رو موجوده غزنی تا قندهار افتاده، تعیین گردیده است. باستان شناسان ایتالوی که در تپه سردار غزنی حفریات نموده اند، عقیده داراند که در حوالی شهر موجوده غزنی نیز شهر یونانی باید ساخته شده باشد .
باوجودیکه تاکنون اثری از آن بدست نیامده است ولی مرکزیت جغرافیایی غزنی چنین نظریه را تایید میکند از سال ۴۲۵ تا ۵۶۶ میلادی هیاطله یا یفتلی ها در تخارستان به تشکیل دولت پرداختند. از قبایل یفتلی مشهورتر از همه (زاولی) است که در ساحه متصل ولایت غزنی ساکن شده و آن علاقه به نام ایشان (زابل) یا زابلستان مسما گردید. مولف تاریخ سیستان در ۳۰۴ هجری قمری زابلستان ناحیه ای را دانسته که غزنی قصبه مرکز آن بوده و بعد ها آباد گردیده و پایتخت سلاطین غزنوی شده است. محمود غزنوی را بدین جهت محمود زابلی خوانده اند. »
تا سده هفتم میلادی غزنی یکی از مراکز مهم آیین بودایی در آسیای مرکزی بود و با تجاوز اعراب یکی از کانون های مقاومت در مقابل اعراب بوده است و زمانیکه لشکر اعراب شکست خوردند « یعقوب لیث صفاری» از زرنج به این شهر هجوم آورده و با توسل به زور آیین اسلام را در میان مردم این شهر جاری ساخت.
موقعیت جغرافیایی غزنی
غزنی در عهد قدیم مسیر عبور کاروانهای « راه ابریشم » بوده و در ادوار اسلامی در موقعی که غزنه مرکز « آل ناصر» و بامیان مقر «شنسباینها » بود را ه مستقیمی بین این دوشهر وجود داشت که احتمالاً از پای شهر ضحاک، دره کالو، کوتل حاجیگک، گردن دیوال، اونی و وردک به غزنی وصل میشد و رفت و آمد کاروانهای بزرگ تجارتی آسیای میانه بین هند، چین و ایران در حیات اقتصادی، هنری و مذهبی این دو شهر اهمیت به سزایی داشته است.
شهر غزنی در حال حاضر در مسیر شاهراه بزرگ کابل ـ قندهار قرار گرفته و از دیدگاه اقتصادی و داشتن آثار تاریخی با ارزش، بسیار ویژگی خاص به آن بخشیده است و به لحاظ همین اهمیت تاریخی و فرهنگی این شهر بوده که لقب «پایتخت فرهنگی» جهان اسلام را به خود اختصاص داده است.
آبدات تاریخی غزنی
چنانچه گفته آمد غزنی یکی از شهرهای تاریخی افغانستان است که دارای تاریخ کهن میباشد و به همین جهت مکان های تاریخی زیادی از آن زمان به جا مانده است که مشهور ترین آنها در آتی ذکر میگردد
ـ ارگ غزنی
ـ مناره های غزنی
ـ قصر سلطان مسعود غزنوی
ـ مقبره سبکتگین بنیانگذار دودمان غزنوی
ـ مقبره سلطان محمود غزنوی
ـ مقبره حکیم سنائی غزنوی
ـ مقبره ابوریحان البیرونی
ـ تپه سردار
ـ از مکانهای تفریحی که در زمان سلطنت سلطان محمود آباد بوده است مانند « باغ پیروزی»، « باغ صدهزار»، « باغ محمودی » و « باغ هزار درخت » آثاری باقی نمانده است. بعد از زوال حکومت دودمان غزنوی شهر غزنی هم از توجه ویژه حاکمان افتاد و آثار تاریخی آن هم حفظ نشد و رو به تخریب شدن گذاشت که اکنون مخروبه ای بیش نیست.آفت آثار تاریخی همیشه جنگ و بودجه های کلان نظامی بوده که از یک جانب اولویت به جنگ داده شده و از جانب دیگر عمده تخریبات آبدات تاریخی در جریان جنگها صورت گرفته است.در قدم دوم عدم آگاهی مردم از ارزش آثار تاریخی باعث شده است که یا بصورت غیر عمدی توسط مردم تخریب شوند و یا هم حد اقل توجهی به حفظ آنها صورت نگیرد.

غزنه ای که ما می بینیم
غزنی کنونی در مرکز شرقی افغانستان واقع شده و این شهر مرکز ولایت غزنی است. غزنی از طریق شاهراه کابل ـ قندهار شهرهای شمالی را به شهرهای جنوبی افغانستان وصل میکند. شهر غزنی که زمانی زبانزد خاص و عام بوده در حال حاضر در نمای یک شهر قدیمی و توسعه نیافته باقیمانده و حتی نامزدی آن به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال ۲۰۰۷ هم کمکی در تغییر سیمای این شهر نکرد و شش سال زمان بازسازی به هدر رفت.عدم جدیت ارگانهای دولتی در بازسازی شهر و آثار تاریخی غزنی موقعیت غزنی را در نزد سازمان همکاریهای کشورهای اسلامی          « ایسیسکو» به خطر انداخته بود. برگزاری جشنواره غزنی ۲۰۱۳  در سطح محدود و نه چندان وسیع حاکی ازین موضوع است که از یک جانب تهدیدات امنیتی جدی در شهر غزنی وجود دارد و از جانب دیگر۲۰۱۳ عقب افتادن از پلانهای شهری که قبلاً تصمیم گیری شده بود توجه مردم را به این جشنواره چندان جلب نکرده است.
غزنی هم از دید فرهنگی ـ تاریخی، هم از نگاه پرورش نخبگان علمی و ادبی و سیاسی و هم از ناحیه پیداوار کشاورزی حایز اهمیت است و چه خوب است که این خطه فرهنگپرور با استفاده از شانسی که پیش آمده صورت توسعه و آبادانی را لمس کند.غزنی ظرفیتهای بالقوه ای برای انکشاف و اکتشاف دارد ولی به کسانی ضرورت دارد که این ظرفیتهای بالقوه را با استفاده از مهارت خود به فعلیت برساند.درعین حال چالشهای فراوانی در فراراه توسعه غزنی وجود دارد که باید با همکاری مسئولان و مردم راه حل برای رفع چالشها جستجو گردد.
۱ ـ بزرگترین و پرمخاطره ترین چالش تهدیدات امنیتی است که از جانب گروه های افراطی متوجه غزنی است. تا امنیت غزنی تأمین شده نتواند، پیشبرد برنامه های توسعه وی هم به بن بست میخورد بنابرین همه کسانیکه خود را فرزند این آب و خاک میدانند چه طالبان محلی، چه اعضای حزب اسلامی و چه وابستگان دولت، اگر خود نمیتوانند غزنی را آباد کنند حد اقل مانع کمک کشور های اسلامی نگردند. برای طالبان و حزب اسلامی هم مایه ننگ خواهد بود که در مقابل اقدام خیرخواهانه جهان اسلام بایستند زیرا آنها با ادعای حفاظت از اسلام به حملات مسلحانه و دهشت افگنی مبادرت میورزند  ولی اکنون در مقابل آنها جهان اسلام قرار دارد نه کفار و بدخواهان و یا آمریکای مسیحی و یا اسراییل یهودی.
۲  ـ   فساد اداری                                                                                                                                 فساد اداری در میان قوای سه گانه افغانستان هم به یک چالش جدی و گره کور تبدیل شده است که هم دولت، هم نیروهای خارجی و حتا خود مردم درین امر نقش دارند. فساد اداری سرطان کشنده ایست که پیکر افغانستان را از درون تخریب میکند و حتا خطرناکتر از بکار گرفتن اسلحه گرم و جلیقه های انتحاری است بنابرین پاسخگویی دولت و اگاهی مردم دو فاکتور مهم است که جلو فساد اداری را خواهد گرفت.
۳ ـ عدم آگاهی مردم از استفاده به موقع فرصتها
از فرصتها به موقع و زمان مناسب استفاده کردن فاکتور دیگر پیشرفت است و این مسوولیت نخبگان جامعه است که نگذارند هیچ فرصت خوبی را در جهت تامین منافع ملی و منطقوی خود از دست دهند.

خواب دوباره جهانی شدن نام غزنی به تحقق پیوست. خبر اسم گذاری شهر غزنی بعنوان «پایتخت تمدن و فرهنگ» جهان اسلام برای همه هموطنان ما هم خوشحال کننده بود و هم مایه افتخار.البته حق مردم غزنی بود که دوباره نام شهر شان برسر زبانها بیافتد و جهانشمول گردد و کشورهای اسلامی هم بدون جهت تصمیم نگرفته اند تا ارزش سابقه غزنی را به این شهر باز گردانند.
این امر افتخار بزرگی است و باید ملت افغانستان دست به دست هم دهند و صرف به نامگذاری اکتفا نکنند بلکه سیمای شهر غزنی را برای دوربینهای مداربسته جهان قابل روییت و مورد پسند سازند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هی  ای آن که در ته قایق نشسته ای

اگر شگافی در کف قایق دیدی

نا دیده اش مگیر

 زیرا که مرگ هم ترا نا دیده نمی گیرد.

 

 

برتولد برشت

 

در باره برچسب مهاجران

 

به ما نام مهاجر داده اند آنان ،

چی بی ربط است این نام.

مهاجر اوست، کاو ترک وطن گوید.

ولی ما با رضا و رغبت دل ، قدم در راه ننهادیم،

که از نو میهنی جوییم.

که شاید هم ، اگر شد، تا ابد ، آنجا بمانیم.

همه نفی بلدگشته

گریزانیم و سرگشته

که تا رانند مان از آنجا،

کجا ؟

کی ؟ زادگاه ما تواند گشت، هرگز،

آن دیاری که ، گیرم هم ، پذیرا گردد او  ما را .

که آن تبعیدگاه ما تواند بود.

همه در انتظار فرصت برگشت

نشسته برکنار مرز، دلواپس،

و می پاییم ، هر تغیر ناچیزی که در آن سوی مرز افتد.

به باد پرسشش گیریم هر کس را که از ره میرسد تازه

و می پرسیم و می پرسیم یکریز.

نه رخدادی زخاطر دور داریم

و نه در هیچ مورد کوته آییم

وزآن چه رفته و آن چه روی داده

نمی بخشیم حتا ذره ای را ،

که عفوی نیست در این کار،

عفوی نیست.

به دریا تنگه ها هر چند آرامند و رامند ،

مپندارید اما،

که آن رامی و آرامی ،

دل ما را دچار شبهه خواهد کرد.

به گوش آید صدای نعره ها زآنجا،

ز اردوگاه هاتان تا به این جا

و ما خود هم ، به تقریب، شبیه شایعات آن جنایات ،

فرجستیم از آن سوی مرز این سو.

 واز ما هر که با کفشی زهم بگسسته می گردد میان خلق

خود گویای آن ننگی است

کاین ایام

به دامان برنشسته میهن ما را،

ولی ما باز می گردیم،

از آن رو

که حرف آخر نا گفته مانده است.

 

 

 

 

 

از روزیکه سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی کشورهای اسلامی (ایسسکو) در نشست سال ۲۰۰۷ خود پذیرفت تا ملک سنایی همراه با مدینه درعربستان، ترابلس در لبنان و کانو درنایجریا «  پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال ۲۰۱۳ » باشد ، این گزینش با جانبداری وخوشبینی گسترده فرهنگیان میهن روبروگردید. فرزانه و حکیم بزرگ شرق ، سنایی ، غزنه این « عروس شهرها » را بارها ستوده میگفت :

اگرت آرزوی معراج است

خاک غزنی ترا بِه از تاج است

خاک غزنین رفیع ترفلکی است

عرش وغزنین نقش هر دو یکی است

 

بامداد با تکیه برسیاست های فرهنگی حزب مردم افغانستان، منحیث رسانه مردمی مسوولیت خود میداند تا ازاین بزرگداشت برای شناسایی وبیان دستاورد های بی مانند واثرگزارفرهنگی غزنه درتاریخ تمدن انسانی، رشد فرهنگی و خود اگاهی ملی مان با پیشکش نمودن برنامه ویژه ای زیرعنوان « ملک سنایی » تجلیل نماید.

قراراست بامداد با آماده سازی و نشر مقاله های پژوهشی در بخش های تاریخی ، ادبی و فرهنگی تمدن غزنه و اثرگزاری آن بر فرهنگ جهانی ازجمله کشور های اسلامی را برجسته سازد.

در همین راستا ما گزارش های ویژه و دست اولی از شهرهای مدینه، ترابلس و کانو نیز تهیه و به نشر میرسانیم .

چشم آن داریم تا نویسنده گان و پژوهشگران هموند حزب مردم افغانستان و سایراندیشمندان کشور در این تلاش با ما همراه و یاور گردند ، تا باشد ملک سنایی را که آن فرزانه   گرامی و شایان دیدنش میخواند، بار دیگر دریابیم و با کنج و کنار نا آشنای آن شناخت بیشتر پیدا نمایم.در نظر داریم در پایان سال مقاله های نشر شده بامداد را زیر عنوان « ملک سنایی » دریک کتاب چاپ و برای فرهنگ دوستان پیشکش نماییم.

بسکه شنیدی صفت روم و چیـن                  خیز و بیا    ملک سنایی    ببین

 

دکتراسد محسن زاده

از سوی شورای نویسنده گان بامـداد

دموکراسی دروغین

 

 

 

زبیر شیر زاد  

                                              

 

ساعت ۸ و ۳۰ صبح مورخ ۱۳ برج اپریل ۲۰۱۳ به اخباری در صفحه بی بی سی سرزدم واز سفرهنر مند، جا نسیه وهمسرش جی زی به کشور نماد مقاومت در برابر امپریالیزم  یعنی کشور قهرمان کوبا آگاهی یافتم. بی شرمی مالکان کاخ سفید مرا به تعجب آورد. امپریالیستها همیشه  داد از آ زادی ودموکراسی میزند ولی ازهمه پیشتر ا ین آنها اند که دروغ میگویند، دموکراسی وآزادی را زیرپا میسازند و به مسخره میگیرند. سفر یک زوج هنرمند  به کشور کوبا، کشوری که عضو متساوی الحقوق جامعه جهانی است،  غضب سناتوران امریکایی را بر انگیخت در حالیکه جا نسیه و همسرش جی زی مثل همه انسان ها ازاد خلق شده ، وازروی قوانین مدنی ایالات متحده امریکا حق دارند طبق میل خود شان زندگی کند، سفرداشته باشند ودیدگاه های شا نرا بیان کند. سفر این زوج هنری به کوبا بخاطر دیدار با علاقمندان آواز وهنر شان که در کوبا فراوان اند رفتند  وتجلیل سالروز عروسی  شان در آنجا،صورت گرفت. آنان ر فتند به کوبا ، نه راکتی را باخود بردند ونه هم  تکنالوژی بمب اتوم، نه تریاک در بکس داشتند ونه پلان سقوط  حکومت امریکا! این یک سفر هنری با پیام صلح، آشتی و دوستی به مردم قهرمان کوبا بود که خشم تکه داران دروغین آزادی ودموکراسی و داعیه انسانیت را بر انگیخت. امپر یالیست ها  از زمان پیروزی انقلاب  کوبا با مردم این کشور دشمنی فراوان می ورزند واز روابط انسانی داد وستـد متمد ن میان مردمان ایالات متحده  امریکا و کوبا جلوگیری می نمایند.  جا نسیه و همسرش این تابو را شکستاندند  وبه زبان موسیقی،  بی هراس همچو خارا چیلی به سردمداران زور وسرمایه ودروغ چنین گفت : شما سیاستمداران دروغین هستید، من کوبا وکوبایی ها را از صمیم قلب دوست دارم وعاشق کوبا هستم. جانسیه ثابت ساخت که نتنها هنرمند محبوب است بلکه  یک مرد دلیر هم است. او در این سفر ادای احترام به مردم قهرمان کوبا کرد که سالها سفر امریکاییان به آنجا ممنوع است.  جا نسیه دلیری وشجاعت خود را در چند سطر ولی با اهمیت و دندانشکن به صدای گیرا ودلپذیر خود به انهایی که به سفرش مخالفت ورزید چنین اظهارنمود:                                                                                                   من رفتم هاوانا
به تایید کاخ سفید رفتم
آب من با شما در یک جوی نمیرود
شما سیاستمداران کاذب ودروغگو هستید
وتاریخ را تحریف میکنید
شما میخواهید من را به زندان بیندازید
پروا ندارد ، بگذارید یک جرم واقعی انجام دهم که آن طرفداری از آزادی است
من آزادم وبیان آزاد دارم
وهر کار ی  که دلخواه من باشد ودلم بخواهد آنرا انجام میدهم.