پاکستان و آزادی بیان
در بسا از کشورهای جهان حکومت ها شهروندان خود را در اینترنت به طور مخفیانه کنترول مینمایند ؛ اما پاکستان خواست خود را در نظارت براین جال بین المللی هیچگاهی پنهان نمیدارد.حکومت این کشوردرماه فبروری سال روان سفارشی مبنی بر خرید سیستم فلتر و بستن شبکه ها را به منا قصه گذاشت، که بزودی کمپنی نرم افزار کانادایی بنام « نت ویپر » با فراغت خاطر این فرمایش را بر آورده ساخت و اینک این سیستم در پاکستان مورد آزمایش قرار دارد. برخلاف گذشته که کنترول فهرست ممنوعه سایت های نا مطلوب با کار دستی صورت میگرفت اکنون با این سیستم درونمایه میلیون ها آدرس ویب به صورت خود کار در ظرف کمتر از چند هزارم ثانیه نظراندازی و مسدود میشوند. حکومت پاکستان و کمپنی « نت ویپر » در این زمینه حاضر نیستند تا معلوما تی را ارایه بدارند ولی منظور از این سانسور اینترنتی اینست تا نظر میلیون ها پاکستانی در رابطه با دموکراسی و دین در مسیر دلخواه کشانیده شود.
فعالین پاکستانی ابراز میدارند که بیان دید گاه های لیبرال در اینترنت با موانع جدی مواجه گردیده و فلتر های اختصاصی وضع را باز هم دشوار تر خواهد گردانید . احمد شهزاد بنیانگذار سازمان « بایت برای همه » که برای آزادی بیان در اینترنت میرزمد میگوید که نظریات سیکولار، ترقیخواه و باز آماج های اساسی این سانسورها خواهند بود .اومیگوید که درپاکستان همه چیز میتواند بدون گفتمان و مناظره ای ممنوع اعلام شود.پاکستان درامرسانسور شدید اینترنت به متحد دیرین خود چین مینگرد. بر اساس داده های حکومت بیش از۴۲ میلیون شهروند پاکستانی با انتر نیت ارتباط دارد *. برای بسیاری از آنها انترنت یگانه منبع معلوماتی است که از طریق اخبار کوتاه « تویتر » زمینه تماس مستقیم را با سیاست مداران فراهم مینماید.فعالین پاکستانی شبکه ها میپرسند که این وضع تا چه وقت ادامه خواهد یافت زیرا آزمایش نرم افزارمذکور باعث بسته شدن موقتی ویب سایت های مانند « تویتر » ، « فیسبوک » یا « تمبلر » گردیده است. در پاکستان رسمأ گفته میشود که تنها سایت های دارای درونمایه مذهب ستیزی ، پورنوگرافی و تهدید به امنیت ملی بسته میشوند، در حالیکه ژورنالست آژانس خبر رسانی « رویتر » لست های رسمی ایرا مشاهده نموده که در آنها سایت های چون گروه فیسبوکی مخالف اعدام دگراندیش های غیرمذهبی ، گروه های تمسخرکننده گان اردو و یا مدافعین حقوق نشر شامل اند.برخلاف اینها ، حکومت پاکستان سایت هایی را سخاوتمندانه تقویت مینما ید که رواج دهنده خشم و انزجارعلیه اقلیت های مذهبی چون شیعه ها اند.در سال گذشته کم از کم ۳۲۵ شیعه در نتیجه حملات تروریستی گروه های افراطی در پاکستان به قتل رسیده اند .
منبع : روز نامه استاندارد به قول از رویتر مورخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۳ ترسایی
برگردان از : بام
- نفوس پاکستان در حدود ۱۸۰ میلیون نفر است
اجتماعی ـ بامداد۱/ ۱۳ ـ ۲۰۰۹
ژونــدون
ژوندون کله شي څپه کله توپان
کله دښــــتـه دا غــزوکله ګــلان
سرترسره کله ټوله پرښته شـــي
کله ګڼ وېښتو پشانې تورشیطان
کله زیرﺉ شي دسولی سـوکالیو
کله کومه شي دمړېنې اوتورپاڼ
کله نښــه بی درکه دخـــوښیو
کله غم دپاسه غم ورته روان
دژوندون مانا بدلون دﺉ بدلون مومی
ښایی ټینګ بدلون سنګرته شي انسان
( نجم الرحمن مواج )
فرهنگی ـ بامداد۱/ ۱۳ـ ۱۵۰۹
طنز کوتاهی از داکتر حمیدالله مفید
در تب وتاب های جدیدی سیاسی ، که تب آن بالای ۴۲ درجه رسیده واکنون زور پاراسیتامول نیز به پایین کردن آن نمی رسد وتاب آن که چنان شخ گشته است ، و فلک کسی آن را قات کرده نمی تواند ، ده حزب ، انجمن وسازمان سیاسی پسمانده وباقیمانده امروز در سالون فاتحه خوانی زنانه شهری شهر نو کابل تشکیل جلسه دادند.
در آغاز خلیفه عبدل، رییس انجمن سلمانی ها ودلاکهای افغانستان که مبتکر این همایش بود ، ضرورت ایجاد یک ایتلاف جدید ومعرفی یک کاندید واحد را در انتخابات ریاست جمهوری یک امر دینی واسلامی پنداشته افزود:
« برادران وخواهران گرامی! اجازه بدهید تا قبل از همه تشریف اوری شما اعضای سازمانهای واحزاب شامل مجمع جدید را خوش آمدید بگویم، در این مجمع نزدیک به ده حزب ، انجمن ، همایش وسازمان سیاسی اشتراک نموده اند که شامل حزب سراسری دلاکان وسلمانی های افغانستان ، انجمن ختنه گران وسنتگران افغانستان که مخفف آن (اخسا) می شود ، شورای گورکنان آزاد افغانستان ، اتحادیه کیسه مالان ،پایدوان، گلخندیان وحمامی های افغانستان ، حزب سراسری گدایان وسادوان افغانستان، شورای سراسری حمالان وجوالیان افغانستان، انجمن مخفی کیسه بران وخس دزدان ، همایش موچی ها وکلوش دوزان شورای سراسری سقابان وآبکشان ویک عده دیگر سازمانها واتحادیه ها که تعداد مجموعی آنها به ده سازمان وحزب می رسد اشتراک نموده اند ،
افتخار دارم که امروز به خاطر یک امر مهم وحیاتی سیاسی اینجا گرد هم آمده ایم، تا یک کاندید مشخص رادر انتخابات ریاست جمهوری معرفی کنیم.
دوستان گرامی ! ما از کسی کم نیستیم ، بنگرید، شف شف نی شفتالو، شما را به خدا سوگند می دهم ، آیا ما از کسی کم هستیم؟
یکعده دزد ، رشوت خور ، اختلاس گر، قاچاقبر، آدمکش، گروانگیر ،بی وطن وبی هویت ، هآق پدر ومادر ، فراری وگریزی، که پولهای باده کرده را در بانکهای داخل وخارج ازکشور سرازیر وذخیره نموده اند. گردهم جمع شده اند ومجمع می سازند وتلاش می کنند تا یک کاندید واحد را در انتخابات معرفی نمایند ، ما که فرزندان صدیق وبا هویت این وطن هستیم واز آبله کف دست خود نان می خوریم وزنده گی می کنیم ، این حق را نداریم ، تا یک کاندید ، واحد پیشکش کنیم ؟
همه در یکصدا گفتند :بلی !!!
سپس خلیفه عبدل افزود:
« او برادران وخواهران ! ما از دولت موجود واز رییس صاحب جمهور چی کم داریم ؟ ما سر مردم راهم تر می کنیم وهم می تراشیم وهم اصلاح می کنیم ، مگر جناب رییس جمهور فعلی صد سر را تر کردند وطی همین دوازده سال حتا یک سر را هم کل نکردند،میلیون ها دالر کمک های جهان را در راه خدمت به خانواده گرامی خود مصرف و میلیونها دالر دیگر را در بانکهای خارج برای روزهای مبادای خود ذخیره نمودند، در حالی که ما نه پول داریم ونه ذخیره ونه غم مبادا را می خوریم، زیرا ما مبادا نداریم.
ما موی سر جامعه را بدون رشوت و واسطه به نوبت اصلاح می کنیم ،ما هنر اصلاح کردن سر وزیر جامعه را بلد هستیم ، مگر کدام کاندید برابر ما بلد است و زحمت می کشد؟
ما گوش خود را مانند رییس جمهور صاحب فعلی در کوچه کری نمی زنیم ، ما شنوازی خواهیم بود نه کری ونه کرزی
سپس خلیفه لشم الدین رییس انجمن اخسا پشت مکروفون قرار گرفته افزود:
« برادران وخواهران گرامی ! اجازه بدهید از نام انجمن (اخسا) یعنی انجمن ختنه گران وسنتگران افغانستان به مناسبت تدوبر موفقانه این همایش صمیمانه ترین تبریکات خود را به شما تقدیم بدارم !
بدون شک ، انجمن ما یک انجمن مهم وحیاتی در جامعه است ، ما جامعه را به شریعت غرای اسلامی سنت می کنیم ، ما قانون شریعت را در جامعه بالای مردان وزور آور ترین آنها تطبیق می کنیم ، پیش ما کسی چلل کرده نمی تواند ، اگر چلل کرد باز سزای شان خات دادیم .
پس از آن نوبت به غوری گل رییس اتحادیه کیسه مالان ، پایدوان، گلخندیان وحمامی ها رسید .که پشت مکروفون قرار گرفت وگفت:
برادران وخواهران گرامی !
مجمع ما یگانه مجمعی است که در آن زنان اشتراک دارند ، در این مجمع انسانسالاری حاکم است نه مرد سالاری بنگرید در مجمع های شمال وجنوب یکنفر زن اشتراک ندارد ، مجمع های شمال وجنوب بر اساس تشکل های تباری ساخته شده اند در حالی که در مجمع ما از هر تبار ، قوم وملیت یکسان اشتراک دارند واز لحاظ زبانی نیز کیسه مال ، حمامی ، پایدو و گلخندی در زبانهای فارسی وپشتو مشترک اند و کدام تغییر نمی کنند ، از همینرو اتحادیه ما یک اتحادیه فراقومی وفرا زبانی است.
کارما : ما چرک وکثافات جامعه را با کیسه های کرپ ومالایشی پاک می کنیم ، مرداری را با آب وصابون می شویم ، بدن جامعه را با آب گرم مساژ می دهیم ، در حالی که دولتمردان موجود هیچکدام تا حال نتوانسته اند بدانند ، که چرک چیست وپلته پلته چرک را چطور از جامعه با شقیدن وکیسه کردن بکشند وبشویند .اگر ما در انتخابات پیروز شویم ، کشور را از کثافات رشوت ، اختلاس ، قاچاق وترور پاک می کنیم و جامعه را اصلاح می سازیم.
سپس نوبت به قاشق علی رییس حزب سراسری سادوان وگدایان افغانستان رسید؛ موصوف پس از آنکه در مورد حزب سراسری گدایان معلومات داد پشتبانی خود را از ایجاد مجمع جدید اعلام داشته وافزود ، که در مجمع های شمال وجنوب به انتخاب یک کاندید مشخص توافق نکردند، مگر ما اینک بر خلاف آنها خلیفه عبدل دلاک را که اسم کامل شان خلیفه عبدالله است کاندید می کنیم !
همه با یکصدا گفتند بلی ! قبول است .
پیش از آنکه تعیین کاندید ریاست جمهوری به رای گیری گذاشته شود. سادو قاشقعلی با یک نعتیه بیانیه اش را پایان داد وگفت :
الهی تــو آن کــن که پـایـان کــــار
خلیفه رییس جمهور شود ما شهردار
همایش پس از رآی گیری سری خلیفه عبدل دلاک را با اکثریت آرا به حیث کاندید ریاست جمهوری انتخاب کرد.
شهر هامبورگ ۹ماه سپتمبر سال ۲۰۱۳ ترسایی .
خاک گلاباتون سچه خبر نگار خنده روی
فرهنگی ـ بامداد۳/ ۱۳ـ ۱۳۰۹
د پردیسی شهادت
دنن نه پوره* ۲۷ * کاله پخوا د ۱۹۸۶ عیسوی کال داکتوبر په میاشت کی په یوه مهربانه کورنی ،په یو وطندوست ، روشنفکر اود بیوزلومددګارپلاراو یوی مهربانی موربا ندی د خوشحالی لوی زیری وشوو، چه زانګو ته موغبرګونی رڼا، ژړا او خندا را غله ، پلار او مور چه د دغی رڼا، خندا او خوشحالی شپی او ورځی شمیرلی ، په ځوی یی نوم نوید اوپه لورباندی یی بیا نیلاب کیښود. له همدی ګړی نورد نیلاب اونوید موراو پلار دوه کسان نه وه ، بلکه دوی څلورکسان شول، او دوه زانګو ، دوه خندا اودوه ژړا وی چه دا ژړاوی دخندااومحبت نښه اود خوشحالی په معنی وه ، د د وی کورته جوړه راغلی ، اوله همغی ورځی دوه زانګو یوی میړنی مورزنګولی. د نیلاب پلار اشرف شهکار، کله به چه له کاره کورته ستړی اوستوما نه را ته ، که د نیلاب او نوید د پیدایښت نه مخکی دده د ګرانی میرمنی په خندا یی ستړیا یی ما تـیـده ، خواوس دا نیلاب او نوید وه چه د پلار ستړیا یی په خپله ژړا ورته ما توله، هو کله کله له شهکار به چه کور ته داخل شومخکی له دی چه میرمنی ته سلام ووایی ، سلام تری هم له خوښی هیریده، دزانګو خواته به یی ، هغه زانګو ته، اوهغه ځای ته به په منډ وشوو،کوم چیری چه د د وی د محبت نښه اویا نښی نوید اویا شهیدی نیلاب ژړل. اوهغه ژړغونی ماشوم به یی چه په غیږ کی ونیوه او ژړا به یی چه آ رامه شوه. شهکاربه متوجه شو چه میرمن ته یی سلام نه ده ورکړی ، بیا یی ورته ژر سلام ورکاوه. وایی چه * اولاد خوږ او ګران وی*هو دا خبره رښتیا ده. دا ځکه چه ددوو مینواودوه زړونو محصول اولاد وی ، نیلاب دنوید په شان ، په محبت کی لویه شوه په شپږ کلنی په کابل کی دمکروریانو په ابتدائیه مکتب کی شا مله شوه، نیلاب ډیرژردمعلمینو او متعلمینو په زړونو کی ځای پیداکړ.اوډ یروبیا ورته له محبته او نا زه ، نیلو اویا نیل نا ری وهلی ، دا هغه وخت دی چه کابل کی لعنتی جنګ او جګړی وی اووړانده راکیټونه به له هری خوا کابل ښار ته راتله ، اونازولی ماشومان به ورنه ډیر ویریده ،او دغه وخت کی یوقانونی حکومت چه پلار یی دولتی وظیفه درلوده هم سقوط وکړ، اوکابل کی خپل منځی جنګ او جګړی د اسلامی ډلو تر منځ شروع شوی. کابل ته دکابل او ترقی دښمنانو په رڼا ورځ اور واچاوه اود ا ور په لمبو کی یی کابل جان وسوزاوه، او توردود او لوخړی یی تر اسمانه ورسیدی، شپیته زره کابلیان او دنیلاب په شان نازولی ماشومان د کابلیانو اود ګران وطن دښمنا نو بی له کومی ګناه ووژل، کابل ته اسلامی تنظیمونو د محشر ورځ مخکی له دی چه قیامت راشی او داسرافیل شپیلی وغږول شی دا ظالمانو قیامت ، له پاکستانه او ایرانه خپل وطن او خلکوته په خپل راتګ سره راوړ، کابل یی چور کړ، وران یی کړ اوتباه یی کړ. نیلاب ، نوید ، پلار، مور او نوره کورنی یی مزار ته دنورو بیوزلو کابلیانو په شان اړ او په خا لی لاسونوکډه شوه، دنیلاب دماشومتوب ملګری چه څو کاله ورسره په یو صنف کی درس ویلی وه او لوبی یی کړی وی ، دوی هم ددی په شان سرګردانه شول او له کابله څوګ ښکته او څوګ پورته لاړل او څوګ بیا شهیدان او معلول شول. دمکتب دروازی دمتعلیمینو په مخ وتړلی شوی، معلم او معلمه یی وشړل،او د دی په برخه بیا د دی پلارنی ټاټوبی ورپه برخه شوو، هلته په مزار کی د کود او برق مکتب کی له سره شامله شوه هلته دمکتب دروازی خلاصی وی . هر چا دوستان درلود خو دا لا د صحرایی سپینی کوتری په شان تنها وه. او تنها ګرځیدله، دا په دی فکر کی وه چه ولی ؟ جنګ زه تنها کړم او له کابله مزار شریف ته راغلم ، ازبکی یی هغه وخت لا ښه زده نه وه، دا په کابل کی په یو ترقی غوښتونکی کورنی کی پیداشوی او لویه شوی ما شومه وه، نیلاب د عالی اوسرشاراستعداد خاونده وه. خوددی دپاره چه ژوند ته دیو هوښیاری ماشومی په توګه ا دامه ور کړی، نوی دوستان یی ډیر ژرپه کوداو برق کی پیدا کړه ، او نوی لوبی کومی چه کابل کی رواج نه وی زده کړی، ورو، ورو یی د مزار کلتور او محیط سره هم بلده او اشنا شوه، او د یوی هوښیاری شا ګردی په توګه وځلیده. دا له ا زله پرد یسه وه ، کله چه مزار شریف کی دکابل په شان هم خپل منځی جنګ او جګړی داسلامی ډلوتر منځ شروع شوی. نیلاب خپل اوبواو دا نی پسی ، کوم چه دده په تقدیر کی له ازله لیکل شوی وه، کتاب په لاس کله هلته او کله دلته د خپلی کورنی سره سرګردانه ګرزیده او له مزاره هم جلاوطنی ته اړ اوکډه شول، دا ځل یی ځای هلته شو، چیری که جنګ نه وه، خو وطن یی هم نه وه. که جنګ نه وه ، هغه ددوه مکتبونوهمصنفیان او همزولی یی هم نه وه، دا تم ځای کی رښتینی سوله اوصفا وه، ټولوهلته خندل ، هیچا نه ژړل اودراکټ له ویری ماشومان نه ویریده،دا تم ځای بیا ازبکستان اود تاشکند ښکلی ښاروه، هلته یی دپلارعقید وی او شخصی د وستان یی ډیر راټول شوی وه ، او ددوی په شان د لعنتی جنګ او جګړی دلاسه هغوی هم سرګردانه او جلا وطنی ته اړ شوی وه . او وطن یی پریښودلی وه. هغوی هم ددی دپلار په شان ، مومن ګوندیان وه. او خالی لاس راغلی وه. او د دی په شان سرګردا نه ماشومان هم ډ یر وه، دا هلته هم یوه لحظه ا را مه کینه ناستله، هلته هم مکتب ته لاړه. ازبکی ، انګلسی او روسی ژبی یی ډیرژریادی کړی. او کمپیوترسره یی کوم چه کابل کی نه وه. لمړی ځل اشنا یی پیداکړه. او په لږه موده کی دکمپیوترکورس یی هم خلاص کړ. دا چه نیلاب څومره لوید ه په همغه اندازه ددوستانو او کورنی په زړونوکی یی خاص ځای مونده، دا نور دکابل او مزار هغه کوچنی نیلاب نه وه . هغه یوه سپیڅلی افغانه وه، او دحیا نه ډکه پیغله وه، نیلاب یو مینه وه، نیلاب یو محبت وه، نیلاب یو اشنا وه، نیلاب دپلارد دوستانو په منځ کی داسی څوګ نشته، چه په نیلاب ونه ویا ړی او نیلاب ته یی نه وی ژړلی، نیلاب یوه خاطره وه، چه دهیچا نه هیریږی، نیلاب د میلمنو عزت کاوه، نیلاب دپلاردلاس عصا اوسرلوړی وه، نیلاب خپل میړنی پلارشهکار ته دځوی په شان دغیرت شمله شوه، هغه اصیل اوافغانی کلتور ته دشهادت تر ورځی وفاداره پاته شوه او درنا وی کاوه، اونیلاب عالی فرهنګ درلوده، هغی دحا فظ او مولانا شعرونو ته لاره پیداکړه او لاس رسی یی پیدا کړ. د ری ژبه یی دیو کابلی په شان زده کړه، هغی په دری ژبه اشعار لوستل او نوروته یی ترجمه کوله او له شعرونو نه یی لذت اخیسته، نیلاب یو اشپزه او دمورجا نی مددګاره هم وه، چه څنګه وکولای شی د خپل ګران پلار دلاری یارانوته یوه مزه داره غذا جوړه کړی ،هغه یوه خندا هم وه ،هغه رڼا وه او دښکلا ځلانده څیره وه ، هغه یوه ادب وه . هغه یوه تربیه او داخلاقو نمونه وه . نیلاب تر۱۲ ټولګی پوری د تاشکند ښار کی درس وویل. او همغلته له ۱۲ ټولګی نه فا رغه شوه دا چه دده ژوند خو څه ؟ دده مړینه یی هم له ازله ، په پردیسی کی لیکلی وه ، بیا یی کډه ور ته با رشوه او داځل د امریکا په لور وخوځیده، نورو خلکوهغه ورځ چه له تاشکنده نورو ملکونو اروپا، امریکا او کانادا ته تلل خندلی او خوشحالی یی کولی، خو نیلاب بیا څومره چه له مورنی وطنه لری تلله هومره غمجنه وه . او ډیریی ژړل شا ید هغی خپل مسافر شهادت خوب کی لیدلی وه ،خونه داسی نه وه ، هغی نوی ژوند او خپلو هیلوته مبارزه کوله او په ایمانداری او امانتداری په خپل پلارنی وطن کی خپل ځان او خلکو ته سعادت غوښته، هغی په نا کاموهیلو هیڅ با ورنه درلود ،هغی خپل تقد یرپه ښه ژوند کی هم ځان ته او هم خپلو خلکو ته غوښته هغی ته افغانستان له خپل ځانه هم ډیر ګران وه ، هغی مرګ دهر چا په شان منه، خو داسی نه چه کوم ددی په برخه شوه.هغی تل دا ویل : که کابل او دکابل دوستان می را نه پا تی شول، مزار ته راغلم ، په مزار کی دوستان می لا زما دخندا سره نه وه اشنا شوی چه له پلارنی او مورنی وطنه ، ګران افغانستان نه جلا او بی وطنه شوم ، کوم چه په ژبه یی پوهیدلم کلتور او فرهنګ سره یی اشنا وم ، او نن ازبکستان ته راغلم هلته می دپلاراوکورنی مهاجردوستان ډیر وه، هلته په تاشکند کی می دوطن شمال لږیده اوزما دوطن اوزمونږ دخلکو محبت شمال را ته راوړ ، او دامو دسیند دڅپو غږ می تر غوږو کیده. اوسپوږمۍ سره می خبری کولی او هغی هم زما دزړه خبری اوریدی . او دوطن احوال یی راته راوړ، نیلاب ویل : هره ورځ به یو له دوستانونه موله کابله او یا له مزارشریف راتلل، او دکابل او مزارشریف قـصی یی کولی، اوس خو زه چه امریکا ته ځم له هر څه محرومیږم ، هلته خو دوطن شمال راباندی نه لږیږی، او له کابل او مزاره هم څوګ نشی راتلی. چه دکابل او مزار قصی راته وکړی، او دا مظلومه شهیده به په قولکوشوه. دیو ماموشی په شان د هغی ماشومی په شان کوم وخت چه دی ژړل او دپلارستړیایی په خپل ژړا کی ورته ما توله داسی یی ژړلی، او په دی سفر یی په غټو او ښکلو سترګویی چه تل یی خپل مورنی وطن او خپل ولس یی پری لیده ژړلی. او لپی لپی او ښکی یی تویولی،او د یو ما شومی په شان کله به د یوغیږ ته تله، او کله به د بل غیږ ته به لاړه. چه ځان ته او خپلو دوستانو ته تسلیت ورکړی ، دا پرد یسی شهیدی ته وطن ګران وه هلته یی خا پوړی کړی وی ، هلته یی رقم رقم لوبی کړی وی، او د یوی مینۍ او لیونی په شان یو خوا اوبل خوا په چرتونو کی غرقه ګرزیدله، هغی خپل وطن ته تګ غوښته ، هغی خپل وطن کی ژوند غوښته، او د وطن دتللو، تلواریی درلود، خو دده هیلی وطن ته او وطن دارانو خوا ته نیمګړی پاتی شوی ، اوهریو ته یی ویل : کاکا جان ، خاله جان ، ماما جان ، عمه جان داچه د وطن له تلو خدای محرومه کړم، کوشش وکړی تا سوهم امریکا ته راشی ، دی خپل همزولوته ویلی : ګوری ډیر ژرتا سوهم ا مریکی ته راشی ، که را نشی بیا زه به له تاسو خفه شم او تاسو پسی او وطن پسی دخفګان دلاسه به مړه شم . تاسی به می بیا مړی ونه وینی، هوهمداسی شوه دا حیاداره افغانه پیغله ډیر لری له جنت نشان وطنه ، په شهادت ورسیده ، اونور هم ډیر ډیر لری په امریکا کی خاورو ته وسپارله شوه. هو ټول پوهیدل دا دهغی عالی اخلاق ، تعلیم اود کورنی تربیه وه چه ټولو دوستانو سره یی دخور ، ورور او لور په شان محبت کاوه او ټول ورته ګران وه ، او داهم دیوی خوراو د یو لور په شان ټولو ته ګرانه وه، اودا هم د دی دکورنی تربیه وه چه دی ډیره مینه ، محبت او خاصه علاقه خپل وطن او ولس سره درلوده ، دی د خپل دپلار دهمفکرانو او دوستانو ډیر درنا وی کاوه. او ور سره یی همیشه په مینه او محبت خبری کولی، اوبه اودانه یی د صحرا مرغی په شان تاشکند کی هم ختمه شوه، دکورنی سره له وطنه ډیر لری امریکا ته لاړه ، کوم عالی او خدا یی استعداد او ښه تربیه چه د دی په برخه وه ،د یو مودی وروسته دا د ژوند سرګردانه د ۲۰۱۲ کال په لمړیو کی کوژده او بیا د جون میاشتی په ۲۲ نیټه د۲۰۱۲ کال کی واده شوه. او د د نمارک د کوپنهاګن په ښارکی د واده مراسم یی چه ټول دوستان یی راغلی وه په افغانی کلتور او فرهنګ په شنو او سپین کالو کی او په میهنی نغمو او دملی ا تڼ په کولو کی ترسره شوه. دغی پردیسی ته بیا سفر په برخه شو امریکا ته دافغانی عنـعنی ، رسم او رواج په توګه دپلار کورته میلمنه لاړه. دمهمانی له تیرولو بیا بیرته مسا فره او راستنه شوه. خودا ځل اروپا ته اوپه اروپا کی د نمارک ته دیو باعزتی پیغلی په توګه د نوی کور، ژوند او کورنی د جوړولو دپاره راغله. دی پریمانه ارزو درلوده .چه کاروکړی، درس ووایی او یو ورځ دا هم مور شی .او د خپل مهربانی مور په شان زانګو وزنګوی او خپل اولاد دځان په شان مینه ناکه لوی کړی او په غوږ کی ورته افغانی درس ورکړی .خو داسی نه شوه .هغه زانګو چه دی یی زنګول غوښته تر لاسه یی نه کړه .دده اوبه او دانه او د دی د مرګ حکم چه په بد تقدیر کی یی له ا زله تراژید لیکل شوی وه، خود تقدیردا حکم منصافانه ، نه وه . بلکه سخت ظالمانه وه. دی افغا نی او با همتی میړنی لورهیڅوخت خپلی کورنی ته ونه ویل چه تا سو دلـته په امریکا کی اوزه بیا هلته په اروپا کی؟ دا کوژدنه شوه دا واده شوه ، خو دا دخپل بد تقدیر نه خبره نه وه چه دا به هلته لری دپلار، مور، ورور ،خور او دوستانو نه وژل کیږی .او په شهادت رسیږی، هغه هم د یو جنایت کاری په ناولی لاس چه هغه هم یو ورځ ددی په شان ددی له جنسه یوه مظلومه وه خو ددی وژلو ته بیا هغه بدکاره او بد کرداره او وحشی شوه، جنایت کاره شوه او قاتله شوه او په ډیری بیرحمی چه لاسو نه یی په وطنی نکریزو لا سره وه، بی له کومی ګناه د دی هیلی ورته، د دی سره یو ځای د سپتمبرد میاشت په ۱۴ نیټه د۲۰۱۲ کا ل کی ورته له مینځه ویوړی او دا په وطن مینه ، دا د عالی اخلاقو او غرور نمونه یی په شهادت ورسوله، دا پردیسی او با عـفـتی لور سره ژوند هیڅ وفا ونه کوړه، ژوند خو یی ټول په سفر کی تیر شو، دی وطن ته دتلو هیله درلوده هو خو هسی نه شوو. ددی شهیدی جسد چه کوپنهاګن ته یی دوستان ، ملګری او غمشریکان د اخرین دیدن ته راغلی وه د امریکی په لور په ژړا او فغان ویوړه، او هلته په امریکا کی کوم چیری چه فاکولته یی دوطن او خپل ولس دخدمت دپاره ولوسته چه کابل ته به لاړه شی دمکتب هغه دروازه چه اسلامی ډلو ددی اوددی دهمزولو په مخ تړلی وه په خپلو لاسو خلاصه کړی او ماشومانوته دکمپیوتردرس بی له کوم مزد ه ورکړی، د ډیرو د وستانو په منځ کی چه ټولو ژړلی خو دا ارامه، ولی په زړه زخمی دناکامو هیلو سره ویده وه، توروخاوروته وسپارله شوه. ټولی هیلی یی نیمګړی شوی نه یی دمکتب دروازه خلاصه کړه اونه یی زانګو وزنګوله، اونه یی هم چاته په الولوویلو د وطن دمینی اومحبت درس ورکړی شو. دشهیدی نیلاب ژوند دپردیسی ژوند وه او شهادت یی هم د ژوند په شان دپردیسی دشهادت داستان وه. روح دی ښادا وسه دافغان ولس غیرتی ، میړنی او پاک لمنی شهیدی نا وی. نیلاب جان شهکار جنت دی په برخه شه ستا دوستان ستا مبړانی ته درناوی کوی.
شهیدی نیلاب جانی همغسی چه ستا دژوند هیلی نیمګړی شوی باور وکړه زما څوکرښی چه دتا دژوند او شهادت لوړ مقام ته یی ستا دشهادت دلمړنی کالیزی په مناسبت لیکم نیمګړی دی ، او هغه داده چه نه ا نسان په تا رحم وکړ، انسان خو وحشی شو ځمکی او اسمان هم ستا غږ وانه ورید او ستا په اوږو ناستو ملایکو هم دځمکی او اسمان په شان مرسته یی درسره ونه کړه. چه ما دهغو نه ستا دژوند اخرینی هیله اوریدلی وای ، او دتا دپاره می هغه هم لیکلی وای . خو په دی پوهیږم چه دځان دنجات دپاره به دی ویلی وی مورجانی، پلار جانه اونویده وروره کومک وکړی .خو هغوی یو هم نه وه او لری وه ، خوبیا به دی دخدای نه مرسته غو ښتی وی هغه هم مسافر وه. تا سره یی مرسته ونه کړه. ستا همسایه خو دکمک په معنی نه پوهیده، دهغه نه ګله نه ګوم چه ستا په ژبه نه پوهیدل، دهغه نه ګله کوم چه تا مرسته تری و غوښتله خو تا سره یی مرسته ونه کړه ، ستا ژوند او زما دا څو کرښی یی نیمګړی کړي.
یوه تل روښانه ډیوه درته ډالی شوه او وه یی منه.
په درنښت شیرزا د
اجتماعی ـ بامداد۴/ ۱۳ ـ ۱۳۰۹
غم نا مه
ز اشـک چـشم سحـر نـاله غمین شنوید
چـرا زیــــارت دلـهای نــامــراد نکنــیم
و زان فـــرشـته کــه یــاد غمش زمانه بسوخت
چــرا به نـا له اش حـرمت بـه قـول وفـا نکنـیم
زمـان گذشت ولــی مــاوتــــونگشتیم بـاز
چـرا به کیفـر اعـمـال خـود نگــاه نکنـیم
تــو از مـن ومــن و از تـو ،تو ای صفای دلـم
چــرا بـه حـر مــت دیـن وطــن صـلاح نکنــیم
زمـــان زود گذرهســت ومــــا هـــم روان ز پی اش
چـــــرا مــرمــت دلـهای شکسته یتیمــــا ن نکنـــیم
روهـی بـنالـید از ایـن غــم شـب و روز در هجران
چــرا بـه کیــفــر اعــمــال خــــود نگـــــاه نکنـــیم
ح .کرنزی
اکتوبر۲۰۰۴
فرهنگی ـ بامداد۱/ ۱۳ـ ۱۳۰۹