جشنهای باستانی نماینگر همبسته گی اقوام وملیتهای تمدن اریایی

 

نوشته : علی رستمی

 جشنهای باستان پیوند عمیق با پیروزی انسان برای دفاع ازخود وهمنوع خویش علیه نیروهای طبیعی وغیر طبیعی دارد. مراحل ابتدایی انسانها که هنوزبه رمز واسرار طبیعت ونیروهای مافوق خویش پی نبرده بودندوازان هراس داشتند.اهسته اهسته درمراحل بعدی تاریخ ، اسرارانهارا درک کرده و بالای  نیروهای قهرامیزانها غالب میشدند.این موافقیت بزرگ باعث احساس شادمانی شده ،انرا جشن پیروزی میگرفتند. به مرور زمان  این جشنها به  روح وروانی  انهاتاثیر گذاشته ،به سنت وعادات مردم تبدیل گردید. باپیدایش تمدنهای محتلف در سیر تاریخ  در وجود شاهان وسلاطین ورهبران دینی ومذهبی هرکدام برای زنده گی بهتر برای پیروان خویش که براساس تغیر،تحولات موسمی درطبیعیت بوجود می امدو برای مردم پیام اور زند ه گی نو،بهروزی وسعادت میشد؛ ازفرارسیدن وی در سالهای بعدی با شادمانی وپایکوبی ها محلی جشن  برپا مینمودند، که این جشنهادر سیر تاریخ نسلی به نسل تا امروزانتقال یافته و انرا بمثابه میراث پر غنای نیاکان خویش دانسته وازان تجلیل بعمل می اورند.  این دستاوردهای باستانی جزو فرهنگ وهویت ملی مشترک ،اقوام ، قبایل وملیتها مختلف اریایی، از جمله درکشو رما افغانستان محسوب می شود.

 کشور ما افغانستان با قدامت  تاریخی در گذشته ها بنامهای" اریانا  ویاایریانا" با حفظ تمدن پر عظمت خویش، از دریای اموشروع الی رودسند امتداد داشت که برزگترین شهرها ووادی  های تاریخی شامل قلمرو ان میگردید. این قلمرو بزرگ باستانی دارای قبایل اقوام مختلف با زبان ها وگویشهای مختلف امادارای خاستگای مشتر ک هستند که همیشه باشند گان این مرزوبوم انرا به افتخار یاد نموده و هویت ملی خویش میدانند.   سرزمین ما افغانستان ؛ از لحاط تاریخی به حوزه بزرگی تمدنی تعلق دارد. شاهد سه تمدن جهانی از قبیل مذهب زردشت ،مانی وبودا می باشدکه درقلمرواریانا بزرگ تولد ویا پرورش یافته است که  بقایای ان تا هنوز درافغانستان وهمسایه های ان زنده است که درسیرتکامل تاریخ باعث نیک نامی،سرفرازی وافتخارات باشند ه گان این مرزوبوم گردیده است.این تمدنهااز خود  سنتها ،قوانین وجشنهای بخصو ص داشته که برای ما بمیراث مانده است، ازجمله این چشنها که تا امروزاز شهرت وشناخت بین المللی برخورد دارا مبیباشد،چشن باستانی نوروزاست. در نزد سازمان ملل متحد بمثابه جشنهای بزرگ تاریخی ثبت می باشد. همچنان جشنهای دیگری مانند، مهرگان وسده بود که هرکدام دارای فلسفه های معین را دارا می باشد. ودر فصول مختلف  تجلیل وبرگزار میشده است.متاسفانه دو جشن اخیر نسبت تعصب وخصومتهای دینی ومذهبی  تجلیل  نمیگردد.

 جشن نوروز یکی از جشنهای بزرگ ملی ما بوده که نه تنها درکشور ما بلکه در (12)  کشورهای جهان بمثابه روز باستانی با اجرای ایین های محلی، تجلیل واستقبال میشودو این روز بمثابه جشن بزرگی تاریخی  به تاریخ23فبروری سال 2010  از طر ف سازمان ملل متحد بمثابه جشن بزرگ تاریخی که بوسیله "300ملیون"  باشندگان کشور های جهان استقبال می شود برسمیت شناخته ودر تقویم خود شامل نمود.

در مصر قدیم فصل بهار را، ازدواج زمین واسمان دانسته ،که ثمره انرا باران وسر سبزی وحاصلات فراوان را، در سال جاری پیشگویی می گرداند.

جشن نوروز با سرودها ،پای کوبی ــ رقصها واتنهای ملی در افغانستان از سالیان درازی از طرف مردم ما در نقاط مختلف با مراسم جداگانه محلی تجلیل شده، وازوی پذیرایی باشکوه مینمایند.

سنتهای وقواعد این جشن باستانی قبل از فرارسیدن وبعد از ان با مراسم خاصی محلی اجرا میگرددکه بعضی ازاین مراسم راچنین نام گذاری نموده اند : اخرین چهارشنبه اخیر سال بنام" چهارشنبه سوری" یاد نموده  از طرف شب مردم اتش برافروخته واز بالای ان میگذرند. این مراسم پیوند دارد به گذشته های دور که مردم به اتش احترام داشته که  روشنای وصفایی را بوجوداورده وعنصر مضره رااز بین می برد.

"میرنوروزی" ویا پادشاه نوروزی یاد میشود.این مراسم پیش از نوروز اجراء میشود که یک نفر بنام پادشاه با مراسم خاص محیطی از جانب سران قومی وبزرگان محل انتخاب ویا انتصاب میشود، این شخص الی پایان نورورز پادشاه بوده.  دراین مدت از همه احکام وصلاحیتهای امرانه برخودار بود وهر امر را که حکم نمایدقابل اجرا است.

مراسم دیگری ،عبارت ازمحفل پختن سمنک است :که بوسیله دختران وزنان در شب نوروزصورت میگرد . دختران جوان با خانوادهاواقارب خویش ،دور هم جمع شده ،با مراسم خاص انر از جوانه گندم که قبلأتهیه شده پخته میکنند. دروقت پختن ان سرود ذیل رایکجا میخوانند: سمنک دردیگ ما کفچه زنیم  دیگران درخواب ما دپچه زنیم

همچنان در شب نوروز خانواده ها غذا های لذیز شیرین مانند: کلچه نوروزی ،هفت میوه  تهیه نموده در شب نوروز ویافردای ان که " نوروز" میباشدنوش جان مینمایند. غذاهای دیگر ی که دراین شب ازجانب اکثریت ازخانواده ها تهیه می شوندعبارت از: ماهی جلبی ، سبزی چلوبا مرغ سفید میباشد.

قبل از نوروز مردم   لباس نوتهیه نموده و"خانه تکانی" مینمایند .تا دراین روز خجسته بالباسها ی جدید ومنازل پاک "جشن نوروز" راتجلیل واستقبال نمایند.

همچنان دراین روز مراسم محلی از قبیل بزکشی، پهلوانی، اسپ دوانی، چوب بازی، توب دندنه  ،اتن ـ رقصهای وسرودهای محلی با خوشی وسُررور بر پا میگردد.

در ولایت بلخ شهر مزارشریف ازاین روز بنام" میله گل سرخ" و بلند نمودن "جنده سخی" تجلیل بعمل میاورند .

دیگر ازسنتهای این جشن نوروزی، روزی بنام "سیزده بدر" است که در روز سیزدهم نوروز بانوان دختران جوان ونوجوانان یکجا با پسران به بیرون شهر در پارکها وباغها رفته بالای سبزهای نورسیده گشت وگذارنموده وانرفال نیک گرفته تا  درسال نودرزندگی به ارزوها وشادمانی های بیشتری نایل ایند.

از جملهءدیگر جشنهای تاریخی جشن مهرگان است:اینهم یکی از جشنهای قدیم سرزمین ارایایی بوده که درفصل خزان واغاز زمستان تجلیل میکردد. واین روز را بنام روز" مهر" که دراول ماه مهرداد نطر به تقویم اریایی  وهم بنام اغاز ظهر"مهر پرستی" یا ظهور "میتر"امیدانند . در این روز بنابر روایت شهناماه فردوسی که:در همین روز فریدون یکی از پادشاهان پیشدادان بلخ به سلطنت رسیده وتاج شاهی بسر گذاشته است . استقلال کشور خراسان را از زیر سلطه ضحاک تازی کرفته واستقلال انرا اعلام  نموده است طوریکه فردوسی بزرگ فرموده است:

    بروز خجسته سرمهر ماه  ــ     بسربرنهاد ان کیانی کلا

   دل از داوری ها بپرداختند ــ     بایین یکی جشن نوساختند

بعدن فریدون این روز را درپهلوی جشن سده ونوروز،"اغاز ماه مهر راجشن مهرگان" خطاب ونام گذاری نمود. از این روز سایر علمای کشور ازجمله:ابوریحان البیرونی دراثار الباقیه ،ابن بلخی در فارسنامه، مسعودی درمروج الذهب وعبدالحی گردیزی در زین الخباروفردوسی در شهنامه ازاین جشن بمثابه جشن ملی سرزمین بلخ یاد نموده اند.

جشن سده:این جشن از طرف شاه بلخ هوشنگ پیشدادی ،برای اولین بار  بر پایی گردیده است. برای اینکه هوشنگ اولین باراتش را از اصطکاک دوسنگ  کشف نمود وانرا  هدیه خداوندی دانسته وان روز را جشن گرفت.

طوریکه فردوسی بزرگ گوید:

         یکی جشن کرد ان شب وباده خورد – سده نام ان جشن فرخنده کرد

        زهوشنگ ماند این سده یادگــــــــار ــ بسی باد چون اودگر شهریــــار

این روز مصادف  است در برج دلو فصل زمستان  که برابر به روزهای اغاز" چله کوچک" که با افروختن اتش  پیش از اسلام در سرزمین خراسان(افغانستان امروزی) تجلیل بعمل می امد.مردم در دور اتش در شبهای دراز چله گردهم امده به سرود وقصه خوانی واشعارحماسی می پرداختند.

باشنده گان اریانا از قدیم الایام اتش را عنصر پاک دانسته که عناصر مضره را پاک  نموده واز نور وروشنایی ان همه جا روشن می شود. ودر مذهب زردشت اتش بمثابه پاکترین ومقدس ترین عنصر بشمار می رود.

طوریکه درمتون اثار تاریخی کشورتحریر شده است:" ملک الشعرادربار محمودغزنوی، ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی، سلطان محمود ،برعلاوه ایکه تعصب" اشعری "مذهب داشت، از این جشن تجلیل بعمل می اورد".

این دوجشن اخیر برعلاوه قدامت بزرگ تاریخی وبا مفاهیم اخلاقی واجتماعی بعداز ظهور اسلام تجلیل ان در سر زمین ما منع شد. اگر کسی  به این امر دست میزد بنامهای زندیق وملحدــ کافر از بین  برده میشد.

اما نوروز نسب مفاهیم والای مادی ومعنوی وقدامت بزرک تاریخی وحقانیت فلسفه اجتماعی ان برعلاوه تاخت وتاز های بی شرمانه گروپها ونظامهای ضد اجتماعی وتاریخی ملی  که علیه هویت ملی و تاریخی مردمان سرزمین ما با ابزار ووسایل مختلف کشورماقرار میگرفتند، زنده وجاوید مانده است .چون نورورز فضایل ونعمات  مادی ومعنوی برای شادمانی امرین وسلاطین مادی پرست، به ارمغان داشت.

با سپری شده هزارها سال از امروز ما شاهد هستیم که هنوز جشنهای باستانی بمثابه دستاورد بزرگ فرهنگی تمام باشندگان که به این حوزه تمدنی تعلق دارند وبالخصوص کشور ما افغانستان با داشتن تیره وتبار با زبانهای مختلف از این روز با شکوهمندی تجلیل بعمل میاورند.  در کشورما تمام خلقای ساکن اعم :از تاجک ، پشتون، هزاره ،ازبک،پشه ایی ،قزل باش،ایماق ترکمن ونورستانی وغیره با وحدت ویکپارچکی در پهلوی هم با رسم ومناسبات مختلفی محیطی از این جشنها تجلیل مینمایند، که این خود نماینکر انست که ما دارای فرهنگ وتمدن مشترک تاریخی که هویت ملی ماراتشکیل میدهد، میباشیم.

خصوصیات فرهنگی را علمای جامعه شناسی چنین باز گو میمایند:"فرهنگ مجموعهء پیچیدهای است که در برگیرندهء دانستنیها ،اعتقادات، هنرها، اخلاقیات ،قوانین،عادات وهرگونه توانایی دیگری که انسان به عنوان عضوی از جامعه درمی یابد وپرورش ویاد میگرد ."

اقوام وملیتهای:پشتون ، تاجک، ازبک وهزاره وسایر اقوام دیگر از اعصار قدیم در سرزمین اریانا بزرگ ، خراسان وافغانستان در مناطق مختلفی بنامهای: زابلستان، سیستان، قندهار ، هزاره جات، کابلستان ، ترکستان،افغانستان، خراسان، بخاراسمرقند واصفهان، نیشاپور الی رود سند باهم زنده گی نموده وبنام اقوام ارایایی نامیده شده اند. اما باحضور قدرتهای بزرگ جهانی مانند فرانسه ،انگلستان وروسیه تزاری برای تامین منافع خود به زوراین خطئه باستانی را به کشورها مختلفی تجزیه نموده وتحت اداره وتسلط خوداورداند. با تسلط مستقیم وغیر مستقیم خویش اختلافات قومی ومذهبی را سازماندهی وچاق نمودند.  اغازگر این توطئه ها درکشور ما، عبدالرحمن این شاه دست نشانده و سفاک انگلیس بود. ازهیچ نوع ظلم واستبداد تاریخی بالای اقوام کشور بالخصوص مردم هزاره ،نورستان  وسایر باشندگان کشور ماد ریغ نه ورزید . بر علاوه  گشتار ،زندانی وبرده ساختن غرض نفاق وتفرقه بیشتروتفوق نژادی بنام قوم ومذهب اقدام به غضب زمین هاوچراگاهای مواشی یک قوم برای قوم دیگرنمود که به اثر این کردار جبارانه خود عقده های قومی رامیان باشنده گان کشوربوجوداورده وگسترش داد،که تا امروزعقده ها ی ان در نزد عدهء از اقوام کشور باقی مانده است .مرحله دوم دروقت زمامداری محمد نادر"غدارملتانی اصل" پادشاه خونخواروددمنش افغانستان با همکاری اعضای حکومتی خود محمدهاشم، شاه محمود و گل محمد خان مهمند تحت نامهای گوناگون  واژه سازی  اختلافات زبانی وقومی رامانند اجداد خویش اغاز وانرا گسترش داد،  هزاران وطنپرست روشنفکررا، به بهانه های گوناگون غرض  مخالفت برضد این عمل جبارانه خود؛ با زنجیرو زولانه درگنج زندان حبس نموده ویا به دهن توب بسته و به شهادت رسانید.      ا

که این حرکات اثرات ناگواری درروندوحدت ووفاق ملی میان اقوام مختلف کشوردرمسیرتاریخ بجا مانده است.

مرجله سوم زمانی است که مردم کشورما بعد ازسه ده جنگ خانمانسوزاماده هستند تا بعد از خروج قطعات نظامی کشور های غربی دفاع مستقلانه از وطن رابدوش  خود بگیرند. اما دشمن مکاردوباره میخواهد بمانند دوران حاکمیت تنظیمهای جهادی که بعد از سقوط دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان ، در شهرکابل جنگهای قومی وزبانی را کوچه به گوچه اغازنمودند،تکرارشود. بااین جنگ خانمانسوز، هزاران انسان بی دفاع به شهادت رسیده ویا به کشورهای خارجی مهاجر شده اند. حتی در کانتینر های بنام لسان قوم مذهب افرادمخالف همدیگر را جمع نموده وانهارا به اتش سوختانده اند؛بنأ بازهم دوباره می خواهند برای تداوم قدرت خویش، بافیصله های بی مسوولانه وخاینانه اختلافات قومی را بنام استفاده ازواژهای خارجی وبیگانه ، مشتعل ساخته یکبار دیگر جنگ برادر کشی را اغاز وبه جهانیان نمایش دهند که درافغانستان  بدون عساکر جامعه بین المللی نمیتواند، ثبات وصلح تامین گردد. تا توانسته باشندبا حضور انها قدرت مافیایی خودرا حفط نمایند.براین اساس  رییس جمهور افغانستان اقای کرزی بوسیله دستهء مخصوص خود برای بقایای نظام خود تفرقه میان اقوام باشنده گان کشوررااغاز نموده و دست  به توطئه وتخریب هویت فرهنگی عده از اقوام کشورکه گویا واژه های بیگانه را در نشرات رسانه هاازقبیل:مصاحبه ها ،نوشتارهای ادبی وشفاعی بکار برده می شود ،جایز ندانسته؛  ممنوعیت استفاده انهارا تصویب وبه رسانه ها غرض کنترول ابلاغ ها داشته است.این عمل باعث تشنج وتشتت فکری عده از مردم کشور ماگردیده است . طوریکه تاریخ شاهد است، هرزمان که نیروهای ملی ومترقی ونمایندگان اقوام قبایل کشور بسوی وحدت ملی ووفاق ملی گام میگذارند، دشمن سیاه  وحیله گرمکاراعمال خودرا غیر مستقیم بوسیله حامیان فرمان به گوش خود با خلق نمودن حوادثهای نابهنجار از ان جلوگیری وسدراه انها قرارمی گیرند.  زمانیکه مردم ما اعم از پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبک وترکمن ،قزل باش وایماق دریک جبهه واحد برضد اشغال کشور توسط انگلیس علیه وی برای استقلال کشور قیام نمودند دسیسه مذهبی را بنام شعیه وسنی دامن زده که تا از موج خروشان قیامهای مردم علیه خویش ممانعت کرده وانرا سرکوب نماید .اما اتحاد وهمبستگی مردم ما از هم نه پاشیده بلکه تمام دسایس وتوطئه ان تحت جبهه واحد خنثی وپند تاریخی برایش داده شد.

این بار میخواهدیکبار دیگر باتفرقه  زبانی اختلافات قومی را تشدیدنموده وکشور را بسوی بحران جبران ناپذیرسوق دهید.  هرنوع عمل تشدید امیز برای تسریع این روند خاینانه وارتجاعی بوده وبه نفع دشمنان کمین نشستهء طالبانی ، پاکستانی و ایرانی  خواهد بود.

طوریکه متون تاریخی گواه این امراست که فارسی ودری  خاستگاه مشترک وزبان واحد بوده وهیچ گونه بیگانکی باهم ندارد. قبایل عرب وحامیان انهابود که بعد از سیطره دین اسلام این اختلاف را بمیان اورده و انرا بنام زبان"دری وزبان عامیانه"تقسیم نمودند.حالانکه واژه های دری ـ فارسی  که امروز اسکان رهبری دولت انرا بیگانه میداند .در تمام اسناد تاریخی وادبی از جانب شعرا ونویسنده گان ماکار برد داشته، جزو افتخارات فرهنگی اقوام باشنده گان کشور ما محسوب میشود.ممنوعیت وتغیرواژه به صلاحیت واختیار فردویاگروپی که خارج از حوزه فرهنگی باشد ،نیست. تصمیم گیری دراین مورد بعدازپژوهش تاریخی ادبی وعلمی از جانب  نهادهای فرهنگی یا"اداره فرهنگستان ویا اکادمی علوم" ممکن است ودرغیر ان هیچ ارگان دیگری عهده داراین صلاحیت نیست. فارسی- دری وسایر گویشهای زبانی تیروتبارکشورما خاستگاه مشترک داشته و ازیک ریشه بمانند درخت اب خورده رشدو تکامل یافته است. تنها کوچ کشیها ومهاجرتهای ضروری وجبری باعث شده که تا نظر به محل ومنطقه لهجه های مختلف بوجود اید.

نماینگر هویت ملی همه تیره وتبارها ی افغانستان،شاهدان جشنهای باستانی است که در درازنای تاریخ از نیاکان خویش بمیرا ث گرفته و انرا یکجا با علاقمندی وسر شار از روحیه میهن پرستی وملی همه ساله دوش به دوش هم تجلیل مینمایند.

مستحکم باد وحدت ملی خلقهای افغانستان.

 

ماخذ:

افغانستان در مسیر تاریخ ،اثر زنده یاد غلام محمد غبار

نام وننگ ، اثر نویسنده فرهیخته وطن سلیمان راوش

                      ارمغان نوروز

                                     

                            نوروزخجسته ومبارک روزاست

                           بر مردم دارنده همش نوروز است

                          در کلبهء  سرد  و  تیرهء   مسکینان

                        یک  روزنه ی باز، به ازنوروز است

 

نمیدانم  نوروزرا چگونه تعریف کنم ؟  شاید بگویید آنطوریکه هست .

این درست است ولی نه کاملا . زیرا نوروز من ، نوروز تو، نوروز ما  ویا نو روز همه ، واین در واقع تعاریف ومفاهیم گونا گون دارد . با توجه به ویژگی ها ومفاهیم خاصی که نوروز را  بر تر از هر روز میسازد هما نا تابش خورشید در نوروز، گرم ترازدیروز، اعتدال هوا و برابری شب وروز.

واما در آن جایی که بی اعتدالی ، نا برابری و تیرگی وجود داشته باشد  که مهتاب در پس ابرهای سیه پنهان و آفتاب عقب قله ها سرگردان ، طبیعت در انجماد ویخبندان ، آب جویباران خشکیده ، بال مرغان  شکسته ،رنگ ورخ لاله پژمرده ، درختان کشیده ازریشه ، درگوش چمن صدای تیشه ، پس چگونه میتوان با گرمیء بهاران ، نسیم صبحگاهان ، شرشر آبشاران ، نم نم باران نوای بلبلان وغنچهء خندان ، به قصد دیار سبزه وگل ، زلف سنبل ، شاخهء یاسمن وکاکل نسترن ، رحل اقامت بست،ازهفت خوان همگین  گذشت وبه سفره هفت سین نشست .؟

البته در رابطه به این روز تاریخی از نام علما ودانشمندان متقدم گفته اند که نوروز باستان در مسیر تاریخ بارویدادها واتفاقات بزرگ زمان همراه بوده است . چنانچه  ،آفرینش عالم ، انتقال آفتاب به برج حمل ، ورود خورشید به اعتدال بهاری ، حرکت زمین بدور خود ، نخستین روز در تقویم هجری خورشیدی ، همچنان پیدایش حضرت آدم ، نجات  کشتیء حضرت نوح از توفان ، یافت شدن انگشتر حضرت سلیمان ، بعثت حضرت موسی به پیغمبری ، نزول انجیل ، آغاز خلافت حضرت علی و واقعهء غدیر خم را به این روز خجسته وباستانی نسبت داده اند.

ازهمین جاست که ازنوروزباستان ، این میراث فرهنگی آریایی ها وسرزمین آریانای بزرگ همه ساله وبطورشایسته تجلیل بعمل می آورند

واما نوروز تعاریف دیگری هم دارد که میگویند .

نوروز نوای تکرارگردش طبیعت است .

آغاز رستاخیز طبیعت واحیای حیات .

رهایی از سردی است.

باریدن باران جوشش چشمه ها وسرسبزی  است .

روز خندیدن گل وفریاد بلبل است .

روز نهال شانی است .

روز دهقان است .

نوروز مظهر خیر وبرکت است.

روز امید ها وآرزو هاست .

بلا خره روز رفتن دامادان به خانهء نامزادان شان .

بلی این ارمغان نوروز است ولی  این سالهای سال است که با نوروز آغاز گردیده است. ولی آمد ورفت نوروزها برای مظلومان ومحرومان چه ارمغانی دارد .آنجا که مادران داغدیده در مزار خونین شهیدان شان به شیون وزاری نشسته ضجه وفریاد میکشند ، آنجا که مریضان برای علاج شان دوا وفقیران برای رفع گرسنگی ، نوا میخواهند وفریاد ناشی از زخمهای خونین ورنجهای بیکران شان گوش فلک را کر میسازد .

درکشورما احوال واوضاع پیچیده  وشرایط ناشی از دوام جنگ تحمیلی  وچالش هایی که سر نوشت آینده را نا مشخص میسازد  بی نهایت نگران کننده است ، شرایطی که  صدای  شلیک  خمپاره   ها

نوای تکرارگردش طبیعت را به بینوایی میکشاند ، شرایطی که در آن  بجای احیای حیات مجدد ، جان انسان ها با خطروهیجان روبرو بوده ، قلب مردم در هراسان ، هوای آرام دستخوش توفان ،بزر شادی نا بسامان نهال دوستی لرزان وتخم غم  فراوان . پس کجاست ارمغان ، ودر آنجا که دلها افسرده و گل ها پژمرده ، صداها بسته ، جوان بیکار وبی روز گار چگونه ره بسوی آرزو ها وامید هابرده و صفحهء جدید زندگی را باز کند و با اطمینان کامل بسوی سرنوشت روشن وآیندهء تابناک خویش مینگرد ؟با این حال از سیمای بهار وخجستگیء  نوروز چه تصویری بدست می  آید .

ازمهمترین مشخصات نوروز ،حرکت ، تبدل ، تغیروتحول است . عوض کردن است . جایگزینی است . چنانچه گرمی جاگزین سردی ، حرکت جاگزین سکون ولوسکون نسبی هم باشد. روشنی جاگزین تیرگی تازگی جاگزین خشکی ، شادابی جاگزین افسردگی وغیره وغیره ..

حضرت مولانای بزرگ میفرماید:

پند من بشنو چنین  پند قوی

کهنه را بگزار رو آ در نوی

جای دیگری میفر ماید:

از مبدل هستیء اول نماند

هستیء دیگر به جای او نشاند

ای مبدل کرده خاک ی را به زر

خاک دیگر را نموده بوالبشر

شکر از نی میوه از چوب آوری

از شیء مرده بت خوب آوری  

گل زگل صفوت زدل پیدا کنی

پیه را بخشی ضیا وروشنی

ای که خاک شوره را تو نان کنی

وای که نان مرده را تو جان کنی

 تحلیل ها ومثال ها ی فوق بیانگر روند فنا ناپذیر حرکت ،تغیر ،تحول ، تبدل و تکامل بوده ومعرف آموزه هاییست  که در چند بیت مختصر مولانای بزرگ رابطهء هستی وحیات ، دگر اندیشی و نو اندیشی ، نو گرایی و ارزش های انسا نی ورابطه انسان با طبیعت را برجسته میسازد وانسان میتواند با تجارب علم ودانش ، ومعیار های شخصیت انسانی زمین سوخته را شاداب وشوره زار را به گلشن همیشه بهار وباغ میوه دار مبدل سازد .

به همین ترتیب تحرکات ، تحولات وتبدلات دراوضاع واحوال درهم پیچیدهء یک جامعه به موازات تحولات عمومی زمان  بستگی دارد  البته تغیرات وتحولاتیکه نوروز با خود حمل میکند مستقیما به برخوردها ورویکرد های شگرف حیات انسانی مرتبط بوده ودامنه آن خیلی ها گسترده میباشد . انسان به معنای حقیقی آن درطبیعت بجود آمده وبرای امرار حیاتش با طبیعت وماهیت این پروسه سروکار دارد پس چگونه میتوان که شاهد تحرکات ، تغیرات وتبدلات کیفی در طبیعت بوده باشیم و آنهم جدا ازتغییرات وتحولات ماهیوی درونی انسان ومخالف ممیزه ها ومولفه های مشترک انسان با طبیعت که اصلا ناممکن است .وقتی میگوییم نوروز نوای تکرار گردش طبیعت است. پس قابل قبول نخواهد بود که طبیعت بی جان تغیر پذیر وفرمانبردار باشد وانسان جان دار، تغیر ناپذیر وسد راه ترقی وتحول.

ابر باد ومه خورشید وفلک در کار است

تا توانانی به کف آری وبه غفلت نخوری

همه از بهر تو سر گشته وسر گردان اند

شرط انصاف نباشد که تو فر مان نبری

اگر کارآیی وبرخورد انسان با طبیعت وسرشت جوامع بموازات تحولات گوناگون طبیعی بشکل قانونمند وعلمی همخوانی داشته باشد درین صورت جامعه سیرانکشاف ، رشد طبیعی وقانونمند خود را پیموده ودر مسیر ترقی وتحول گام برداشته وفرآورده های انسانی را برجسته  میسازد.

همانطوریکه نوروز بمثابه آغازگر تکانه وتغیر در طبیعت شناخته میشود جامعهء انسانی در گستردگی این طبیعت عظیم قرار دارد .بنا بر آن نمیشود نوروز را فقط با بر پایی چند نمایش مختصر در اینجا وآنجا وبا تعاریف سبزه وگل وفریاد بلبل به تجلیل گرفت .

بلکه برداشت از نوروز در حقیقت برداشت از روند روبه رشد ارزشهایی است که نوروز بشکل واقعی، آنرا به ارمغان می آورد. ارزشهای روبه رشد تغیرات طبیعی وپدیده های نوکه جایگزین پدیده های کهنه میشود ،خواهان شرایط جدیدی میباشد که ارمغان خوش آیندی برای همان اوضاع  درپی داشته باشد .

ارمغانی که خورشید صلح ودوستی ، عدالت وبرابری ،ترقی وپیشرفت رفاه وسعادت بر تمام روزنه ها یکسان بتابد .ارمغانی که بروشنی از آن درخت دوستی بنشانند ومیوه ء محبت بچینند . ارمغانی که تخم مهر ومحبت در سرزمین دلهای آشفته کاشته شود وحاصلش عشق ودوستی همدلی وهمگرایی باشد .ارمغانی که در فضایش باران رحمت ،باران شفقت بر شعله های آتش کینه ببارد وزمین سوخته را شاداب سازد ارمغانی که ، نسیم آشتی وامنیت در دشت ودمن ،درباغ وچمن ، در وجب وجب خاک وطن وزیدن گیرد ودر هوای گوارای آن چوپان در دشت ، باغبان در باغ ، دهقان در کشتزار ، دانشجو در مدرسه ، وکارگر وکسبگر در کارزار کار با اطمینان کامل به امروز وفردای خویش نیروی خود را بکار انداخته تا از برکت آن وطن شگوفان گردد این است ارمغان واقعی نوروز برای کافهء مردم .  

البته ارمغان نوروز وقتی پیام آور نوی ها وتازگی هایی شده میتواند که اندیشمندان ونو اندیشان ،روشنفگران وروشنگران ، ترقی خواهان وعدالت پسندان ، داد خواهان و سایر خدمتگزاران واقعی مردم  با مشارکت عمومی دهقانان وکارگران ،جوانان وعموم زحمتکشان در یک صف واحد ومقدس در جبهه ء بزرگ میهنی وساز مان سیاسیء مردمی خویش بسیج گردیده برای کار مشترک ومبارزهء وطنپرستانه در گام نخست برای صلح وصفا برادری وباهمی ،رفاه وترقی وسعادت انسان زحمتکش مجدانه تلاش ورزیده و در عرصه های آموزش وتحصیل کار وایجاد گری و نو آوری با تمام احساس برای نجات مردم  از رنجهای بیکران شان ، هر چه بیشتر بسیج ومتشکل گردند .اختلافات وتفاوت های سلیقه وی را به یکسو گذاشته با تامین وحدت ملی بخاطر پایان دادن به جنگ وبرادر کشی بمنظور تامین صلح پایدار با وحدت ملی وهمبسته گی  بسوی قله های پیروزی ، گام های استوار ومسئولانه برداشته شود تا هموطنان عزیز بتوانند درسرزمین آبایی شان شاهد دستاورد های بزرگ وارمغان بهتر نوروز باشند.

 

 هرروزتان نوروز ونوروزتان  پیروز

 

 

 

          ( عبدالو کیل کوچی )

 یک بهـــار و دو بهــاریه

مقدم فصل بهار است، بهار

بوی یاران ونسیم لاله زار

باد وباران وبرو برگ وچنار

خیل مرغان وخروش جویبار

آسمان آبی وآفاق ی  سپید

چون زمرد برگ های سبز بید

عطر نرگس رقص ریحان

نغمه مست قناری های شادان

گرمی ی خورشید تابان

بلبلان نغمه سرایان

میرسد اینک بهاران

ای خوشا بر روز گاران

ای خوشا بر دشت ودامان

ای خو شا بر مرغزاران

ای خوشا بر چشمه ساران

ای خوشا بر غنچه های نو شگفته

ای خوشا بر دخت میخک، لاله های تازه رسته

ای خوشا بر نور خورشید فروزان

بادهء لبریز مستان ،نازنینان

وای بر این گل که باشد زرد وزار

وای بر این دل که در این روز گار

جامهء رنگین ندارد که بپوشد

باده گلگون ندارد که بنوشد

هفت میوه هفت سین در سفره نیست

با ده زان جامی که میخواهد تهیست

این دریغ است غنچه ها بیرنگ

این دریغ است شیشه زیر تیغه های سنگ

این دریغ است که نبردارد ، سر را او زخواب

این دریغ است گر نگردد مست ،  آن از آفتاب

این دریغ است که نگیرد کام از فصل بهار

این دریغ است که نگیرد همسو هان را در کنار

گر نکوبد شیشه غم را بسنگ وصخره ها

گر نروبد ابر قیر گون  سیه را از فضا

وای بر جان من ودل ،وای بر گفتار بلبل

وای بر اوضاع باغ وغنچه وگل

عزم پولادین می باید که از فصل بهاران گیرد حاصل

( عبدالو کیل کوچی )                

 

 

                              

                    طنین فصل بهار

 

طنین فصل بهار است و بوستان  خالیست      هوای  سرد زمستان به حال خود  باقیست

به جنگ کهنه  و نو  داوری  بکن    بلبل      غچی بگوکه درین موج  تازه حق باکیست

به  ابر تیره  بگو   رخت   برکشد  زینجا      بگو  به  باد  بروبش   که ابر پو  شالیست

به جویبار بگو مست  وپر  خروشان  شو    به باغ وسبزه وگل  رو  که وقت  شادابیست

بزن   ترانه  هستی  که  بر دمد خورشید     که  فیض  تابش    آن   زندگی  وزیباییست

بپای سوسن و میخک سرودعشق بخوان      بکش   پیاله  نرگس   که  ارغوان ساقیست

بگوبه  لا له  مکن  بیم   رهز نان  چمن      به بزم غنچه  وگل  طرح   دیگر اندازیست

که  جای زاغ وزغن نیست اندرین گلشن     که  باغ   پهنه     شاهینی    ودلا را  ییست

به  خواب   زندگی رفته سر گران تاکی      به پای   زنده  دلان  همچو مرد باید زیست

عمر به  ذلت  وخواری زبون نمی ارزد     اصول   زیستن    آزادگی  و  سر  بازیست

اگر  جهان  همه سر سبز ونیلگون باشد      شکوه  تر  از همه   زیبا    نهال  آزادیست

مدار شکوه   و  امید  و  آرزو  ز   آنجا     که نظم جنگل تزویرو زور  وزر جاریست

کجاست بوی عدالت درین خرابه  از آن     کسیکه عارض  و هم مدعی وهم  قاضیست

زقاتلی که  همه کاره شد چه می خواهی     که هم شهید هم آدمکش است  وهم غازیست

ز رهزنی  که خورد  خون بینوا یان را      زکر گسی که  پیء لاشه غرق  مردار یست

ز نفرتی که زسر تا به پاش معلوم است      ولی ز  فرط  جهالت همی  زخود  راضیست

بر  غم   این همه   بوی  بهار  می  آید      همان  بهار که   سازند گی  و کا  را  ییست

بدرس  وبیل  و قلم  خاره می شود زیبا      بهار  نسل   جوان   مظهر    دلا را   ییست

              

                                            ( عبدالو کیل کوچی ) 

بهارا زنده مانی زندگی بخش

به فروردين ما فرخندگی بخش

مگو کاين سرزمين شوره زار است

چو فردا در رسد رشک بهار است

بهارا باش کاين خون گل آلود

برآرد سرخ گل چون آتش از دود

ميان خون و آتش ره گشاييم

از اين موج و از اين توفان برآييم

به نوروز دگر هنگام ديدار

به آيين دگر آيی پديدار

« هـ . سایه  »

                                                                    

           

 

 

 

 

 

                    بهارآمـــــد نگر،با کاروان گـل

                     فلک داده زمین رارایگـان گـل

                     غزالانرا به صحــرا آستان گل

                            زمین گل،آسمان گل، آشیان گل                            

                     شمیم وعطر گل هرصبحگاهان

                     مشامم تازه سازد تا دل و جـان

                     بخاطر زنـده گردد یــاد پغآما ن

                            بــه گـلغنـدی زیبـا ارغــوان گـل

                    بیــا دربـاغ و بستـان سیرگلشن

                    بچنیم گل فــرستـیـم بهـر میهـن

                    گل مرجان وسنبل تا به سوسـن

                          که گـردد آن وطن تا کهکشان گل

                   کنیم دشت وطـن را فـرش سبزه

                   کــه اززیبـایی اش دشمن بلـرزه

                   شــود زیــر قـدم ها ریـزه ریـزه

                          بسازیم مرد و زن افغان ستان گل

                  بـبــارد ابـر نیســان لــؤلــؤ تـــر

                  زمیــن را میکند ازخـویش پرزر

                  بـدانـیم قـدر ایــن نعمــت زیکسـر

                       که خود روید به هرسواین زمان گل

              زسعی خود کنــیم  میهــن گلسـتان

              بکاریم لاله و گــل دشــت و دامان

              وطــن گلــشن بسازیم ازدل و جان

                      که گــردد جــاده و شهــرودکان گـل

              (عـزیـزه) میفــرستـم محملـی گــل

               زهــالنــدی کــه بـا شد منــزل گل

              زانـــواع گــلــش تــا بــلــبــل گــل

                      بــــرای میـهنــم صــد کــاروان گــل

                      زمیــن گــل،آسمـان گــل،آشیـان گـل

              

       هالند  16/ مارچ /2013