شمال جهانی ۹ برابر قدرت رایدهی بیشتری در صندوق بینالمللی پول نسبت به جنوب جهانی دارد
ویجی پراشاد
موسسه تحقیقاتی « تری کانتیننتال »
در صندوق بین المللی پول (IMF) ، ارزش هر فرد در شمال جهانی برابر با ۹ نفر در جنوب جهانی است. این محاسبه بر اساس داده های رسمی IMF درباره قدرت رایدهی کشورها نسبت به جمعیت مناطق شمال و جنوب جهانی به دست امده است. هر کشور، بر اساس « موقعیت اقتصادی نسبی » خود ( همانطور که IMF می گوید ) دارای حقوق رای برای انتخاب نمایندگان در هییت اجرایی صندوق بینالمللی پول است؛ نهادی که تمامی تصمیمات مهم این سازمان را اتخاذ میکند. نگاهی گذرا به این هییت نشان میدهد که شمال جهانی در این نهاد چندجانبه، که نقشی کلیدی برای کشورهای بدهکار دارد، به شدت بیش از حد نمایندگی دارد.
به عنوان مثال، ایالات متحده ۱۶.۴۹٪ از کل ارای هییت اجرایی IMF را در اختیار دارد، درحالی که تنها ۴.۲۲٪ از جمعیت جهان را تشکیل میدهد. از انجا که اساسنامه صندوق بینالمللی پول برای هرگونه تغییر، به تایید ۸۵٪ ارا نیاز دارد، ایالات متحده عملا دارای حق وتو در این نهاد است. در نتیجه، مقامات ارشد IMF سیاستهای دولت امریکا را در اولویت قرار میدهند و به دلیل استقرار این نهاد در واشنگتن دیسی، غالبا با وزارت خزانه داری ایالات متحده درباره چارچوبهای سیاستی و تصمیمات خاص مشورت میکنند.
برای مثال، در سال ۲۰۱۹، زمانی که دولت ایالات متحده بهصورت یکجانبه تصمیم گرفت دولت ونزویلا را به رسمیت نشناسد، IMF را نیز تحت فشار گذاشت تا همین مسیر را دنبال کند. ونزویلا، که یکی از اعضای بنیانگذار IMF است، پیشتر چندین بار برای دریافت کمک به این صندوق مراجعه کرده و در سال ۲۰۰۷ بدهیهای خود را تسویه کرده بود. اما پس از ان، تصمیم گرفت برای دریافت کمکهای کوتاهمدت به IMF مراجعه نکند و بهجای ان، به ایجاد «بانک جنوب» متعهد شد تا به کشورهای بدهکار در مواقع بحران پرداختهای بینالمللی قرضه دهد. با این حال، در طول همهگیری کرونا، ونزویلا – مانند اکثر کشورهای جهان – درخواست برداشت از ۵ میلیارد دلار ذخایر خود در قالب حق برداشت ویژه (SDR)، که ارز صندوق بینالمللی پول محسوب میشود، را ارایه داد. اما تحت فشار ایالات متحده، IMF از انتقال این مبلغ خودداری کرد. پیش از این نیز، درخواستی دیگر از سوی ونزویلا برای دسترسی به ۴۰۰ میلیون دلار از ذخایر SDR ان کشور رد شده بود.
در حالی که ایالات متحده اعلام کرده بود که رییسجمهور واقعی ونزویلا «خوان گوایدو» است، IMF همچنان نماینده رسمی ونزویلا را «سیمون الخاندرو زِرپا دلگادو»، وزیر دارایی دولت نیکلاس مادورو، در فهرست خود ثبت کرده بود. سخنگوی IMF، رافایل انسپاخ، در پاسخ به ایمیلی که ما در مارچ ۲۰۲۰ درباره این مسدود سازی ارسال کردیم، پاسخی نداد. با این حال، بیانیه ای رسمی منتشر کرد که می گفت تعامل IMF با کشورهای عضو بر اساس به رسمیت شناختن رسمی دولتها توسط «جامعه بین المللی» است. انسپاخ نوشت که از آنجا که « وضوحی » در این مورد وجود ندارد، IMF اجازه نخواهد داد ونزویلا در طول همه گیری کرونا به ذخایر SDR خود دسترسی پیدا کند. سپس، IMF به طور ناگهانی نام زِرپا را از وب سایت خود حذف کرد، که این نیز نتیجه مستقیم فشار ایالات متحده امریکا بود.
در سال ۲۰۲۳ ترسایی در نشست «بانک توسعه جدید» (بانک بریکس) در شانگهای چین، «لوییز ایناسیو لولا دا سیلوا»، رییس جمهور برزیل، به سیاست های « خفه کننده » صندوق بینالمللی پول علیه کشورهای فقیر اشاره کرد. درباره ارجنتین، او گفت: « هیچ دولتی نمی تواند با چاقویی بر گلو، تنها به دلیل بدهی، اداره شود. بانک ها باید صبور باشند و در صورت نیاز، توافقات را تجدید کنند. زمانی که IMF یا هر بانک دیگری به یک کشور جهان سوم قرضه می دهد، تصور می کند که حق دارد به آن کشور دستور دهد و اقتصادش را مدیریت کند ( انگار که کشورها گروگان قرضه دهنده گان شدهاند.)
تمام بحثهای مربوط به دموکراسی در برابر واقعیت قدرت در جهان ( که همان کنترول بر سرمایه است ) رنگ می بازد. سال گذشته، سازمان اکسفام نشان داد که «۱ ٪ ثروتمند ترین افراد جهان، ثروتی بیش از ۹۵٪ از کل جمعیت بشری دارند» و « بیش از یک سوم از ۵۰ شرکت بزرگ جهان( به ارزش ۱۳.۳ تریلیون دلار ) توسط یک میلیاردر اداره می شود یا یکی از میلیاردرها سهامدار اصلی آنست.» بیش از دوازده نفر از این میلیاردرها در کابینه دونالد ترامپ، رییس جمهور وقت ایالات متحده، حضور داشتند؛ آنها دیگر نماینده «۱٪» نیستند، بلکه در حقیقت نماینده «۰.۰۰۰۱٪» (یک دههزارم درصد) از جمعیت هستند. با ادامه این روند، تا پایان این دهه، جهان شاهد ظهور پنج تریلیونر خواهد بود. این افراد همان هایی هستند که دولت ها را تحت سلطه خود درآورده اند و بنابراین تاثیری فوق العاده بر سازمانهای چندجانبه دارند.
در سال ۱۹۶۳ترسایی جایا انوچا ندوبوییسی واچوکو، وزیر امور خارجه نیجریا، ناامیدی خود را از سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای چندجانبه ابراز کرد. او گفت که کشورهای افریقایی « در ارکان مهم سازمان ملل حق ابراز نظر در هیچ موضوع خاصی را ندارند». هیچ کشور افریقایی ( و هیچ کشور امریکای لاتین ) کرسی دایمی در شورای امنیت سازمان ملل ندارد. در IMF و بانک جهانی نیز هیچ کشور افریقایی نمی تواند دستور کار این نهادها را تعیین کند. واچوکو در سازمان ملل پرسید: « آیا ما فقط قرار است بچه های ایوان نشین (veranda boys) باشیم؟»
اگرچه IMF در سال ۲۰۲۴ ترسایی یک کرسی دیگر برای نماینده گی افریقا اضافه کرد، اما این اقدام برای قارهای که بیشترین تعداد کشورهای عضو (۵۴ کشور از ۱۹۰ کشور) و بیشترین برنامه های قرضه فعال IMF (۴۶.۸٪ بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۳ ترسایی ) را دارد، اما دومین سهمیه رایدهی پایین (۶.۵٪) را پس از اقیانوسیه دریافت می کند، کافی نیست. در حالی که امریکای شمالی با تنها دو عضو، ۹۴۳,۰۸۵ رای دارد، افریقا با ۵۴ عضو، تنها ۳۲۶,۰۳۳ رای در اختیار دارد.
پس از بحران مالی ۲۰۰۷ و در آغاز سومین رکود بزرگ، صندوق بینالمللی پول (IMF) تصمیم گرفت روندی برای اصلاحات آغاز کند. انگیزه این اصلاحات این بود که وقتی کشوری برای دریافت قرضه اضطراری (bridge loan) به IMF مراجعه می کرد( قرضهی که باید به عنوان اقدامی بی طرفانه تلقی می شد) در نهایت به زیان آن کشور در بازارهای مالی تمام می شد. دلیل آن این بود که دریافت قرضه از IMF بهعنوان نشانه ای از عملکرد ضعیف تلقی می شد و در نتیجه، سرمایه گذاران نرخ بهره بالاتری برای قرضه های آن کشور تعیین می کردند. این امر بحران مالی ای را که در وهله اول باعث درخواست قرضه شده بود، تشدید می کرد.
اما فراتر از این مشکل، مساله ای عمیق تر وجود داشت: تمام مدیران عامل IMF اروپایی بودهاند، که این بدان معناست که جنوب جهانی هیچ نماینده گی ایی در سطوح بالای مدیریت این نهاد ندارد. کل ساختار رای گیری در IMF با افزایش سهمیه های رایدهی ( که بر اساس اندازه اقتصاد و میزان مشارکت مالی در صندوق تعیین می شود) به طور فزایندهای غیرعادلانه شده، در حالی که نقش ارای پایه ای، که ماهیت دموکراتیک تری دارند («یک کشور، یک رای»)، به شدت کاهش یافته است.
رای ها در IMF به دو شکل سنجیده می شوند: سهمیه های محاسبه شده (CQS)، که بر اساس فرمولی مشخص تعیین می شوند، و سهمیه های واقعی (AQS)، که از طریق مذاکرات سیاسی مشخص می شوند. بهعنوان نمونه، در محاسبات سال ۲۰۲۴ ترسایی چین دارای AQS برابر با ۶.۳۹٪ بود، در حالی که CQS ان ۱۳.۷۲٪ بود. برای افزایش سهمیه واقعی چین به میزان سهمیه محاسبه ده، لازم است که سهمیه کشورهای دیگر( مانند ایالات متحده) کاهش یابد. امریکا دارای AQS برابر ۱۷.۴۰٪ است و برای جبران افزایش سهمیه چین، باید این مقدار به ۱۴.۹۴٪ کاهش یابد. اما این کاهش سهمیه، حق وتوی امریکا را تضعیف می کرد. به همین دلیل، ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۱۴ اصلاحات IMF را متوقف کرد. در سال ۲۰۲۳ نیز تلاش ها برای اصلاح مجدد شکست خورد.
پایولو نوگویرا باتیستا جونیور ، از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۵ مدیر اجرایی برازیل و چندین کشور دیگر در IMF بود، از ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ ترسایی به عنوان معاون رییس « بانک توسعه جدید» (NDB) فعالیت کرد و در حال حاضر یکی از نویسنده گان نسخه بینالمللی مجله چینی Wenhua Zongheng است.
او در مقاله ای مهم با عنوان « راهی برای اصلاح IMF» (جون ۲۰۲۴)، یک برنامه اصلاحی هفت بندی برای صندوق بینالمللی پول ارایه می دهد:
۱. کاهش سخت گیری در شروط قرضهها.
۲. حذف هزینه های اضافی برای قرضه های بلندمدت.
۳. افزایش قرضه های امتیازی (concessionary lending) برای ریشه کن کردن فقر.
۴. افزایش منابع مالی کلی صندوق بین المللی پول.
۵. افزایش قدرت ارای پایه ای برای افزایش نماینده گی کشورهای فقیرتر.
۶. اختصاص کرسی سوم در هیات مدیره برای قاره افریقا.
۷. ایجاد یک معاون پنجم برای مدیرعامل IMF که از کشورهای فقیرتر انتخاب شود.
باتیستا استدلال می کند که اگر شمال جهانی چنین اصلاحات معقول و ابتدایی را نادیده بگیرد، « کشورهای توسعه یافته، مالک یک نهاد خالی خواهند شد». او پیش بینی می کند که جنوب جهانی از IMF خارج شده و نهادهای جدیدی را تحت پلاتفرمهایی مانند بریکس (BRICS) ایجاد خواهد کرد. در واقع، چنین نهادهایی در حال شکل گیری هستند، مانند « توافق ذخایر احتمالی بریکس» (CRA) که در سال ۲۰۱۴ ترسایی پس از شکست اصلاحات IMF، تاسیس شد. اما همان طور که باتیستا اشاره میکند « CRA تقریبا در حالت رکود باقی مانده است.»
تا زمانی که چنین جایگزینهایی به طور کامل عملیاتی شوند، IMF همچنان تنها نهادی است که نوعی از تامین مالی را ارایه می دهد که کشورهای فقیر به آن نیاز دارند. به همین دلیل است که حتا دولت های مترقی، مانند دولت سریلانکا( که در سال ۲۰۲۵، ۴۱٪ از کل هزینه های آن صرف بازپرداخت بهره قرضهها می شود) مجبورند برای دریافت کمک های مالی به واشنگتن مراجعه کنند. با کلاه در دست، لبخندی بر لب، از کنار کاخ سفید عبور می کنند و راهی ساختمان IMF می شوند. / مجله جنوب جهانی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ۱۴۰۴
Copyright ©bamdaad 2025
درجهان ما چه میگذرد ؟
سودان: جبهه جدید ایران و روسیه در بحیره احمر
ایدان جی. سیماردون
وزیر خارجه سودان، علی الشریف، در ۱۲ فبروری اعلام کرد که سودان با ایجاد یک پایگاه دریایی روسیه در سواحل دریای سرخ موافقت کرده است. این پایگاه پس از سقوط بشار اسد، رییس جمهور سابق سوریه در دسامبر، به روسیه یک موقعیت استراتیژیک کلیدی می دهد، چراکه مسکو پایگاههای خود را در سوریه از دست داده است.
این تحولات همزمان با پیشروی های سریع نیروهای مسلح سودان «نیروهای مسلح سودان» در میدان نبرد رخ داده است. این نیروها موفق شدهاند مرکز خرطوم و شهر استراتیژیک «ام روابه » را تصرف کنند. در همین حال، روابط بین المللی با « نیروهای مسلح سودان» در جنگ داخلی این کشورعلیه نیروهای پشتیبانی سریع «نیروهای پشتیبانی سریع» مورد حمایت امارات متحده عربی نیز در حال گسترش است.
تا اوایل سال ۲۰۲۴ ترسایی روسیه عمدتاً از « نیروهای پشتیبانی سریع » حمایت می کرد، اما تغییر موضع آن باعث شد مسکو به ایران که حامی اصلی «نیروهای مسلح سودان» است ، نزدیک تر شود. این تغییر، همکاری « نیروهای مسلح سودان » با اوکرایین را کاهش داد و به نفع روسیه برای تأسیس یک پایگاه دریایی در بندرسودان تمام شد.
پیامدهای گسترش نفوذ « نیروهای مسلح سودان » تنها محدود به سودان نیست، بلکه بر کل غرب آسیا نیز تأثیر گذاشته است، منطقه ای که به شدت درگیر این جنگ نیابتی است.
ایتلافهای متغیر در جنگ سودان
حامیان «نیروهای پشتیبانی سریع » شامل امارات متحده عربی، ارتش ملی لیبیا، چاد و تا پیش از این روسیه و کنیا بودهاند. در مقابل، « نیروهای مسلح سودان » از حمایت مصر، اریتریا، عربستان سعودی، اوکرایین، ترکیه، ایران و اکنون روسیه برخوردار است. این اتحادها گاهی سیال بودهاند و وفاداریها بر اساس منافع متغیر، از جمله ذخایر طلای سودان و معاملات پرسود تسلیحاتی، تغییر کردهاند.
اما بزرگ ترین پیامد پیشرویهای « نیروهای مسلح سودان» در حوزه ژیوپولیتیک خواهد بود. با توجه به اینکه ساحل سودان در دریای سرخ در میانه مسیر اسراییل و یمن قرار دارد، حمایت ایران از « نیروهای مسلح سودان» می تواند به تقویت « محور مقاومت » کمک کند و روابط اسراییل و سودان، که در سال ۲۰۲۰ ترسایی بر اساس توافق ابراهیمی برقرار شد، را به خطر بیندازد.
دامنه نفوذ ایران در سودان بستگی به میزان حمایت یا تضعیف « نیروهای مسلح سودان » توسط کشورهای غربی و متحدان آن ها خواهد داشت.
ریشههای جنگ داخلی کنونی
سودان از زمان استقلال خود در سال ۱۹۵۶ تقریباً همواره درگیر جنگ داخلی بوده است. در سال ۱۹۸۹، عمر البشیر نخست وزیر وقت، صادق المهدی، را سرنگون کرد و خرطوم را با ایران متحد ساخت. ایران در ازای دسترسی به بندر سودان در دریای سرخ، تسلیحات در اختیار سودان قرار داد. این حمایت ایران به دلیل نسل کشی در دارفور بحث برانگیز شد.
با این حال، روابط ایران و سودان در پی تشدید تنشهای ایران و عربستان سعودی تیره شد. از سال ۲۰۱۴، سودان تمامی مراکز فرهنگی ایران را بست و دیپلماتهای ایرانی را اخراج کرد. سال بعد، سودان نیروهای « نیروهای پشتیبانی سریع » را برای حمایت از ایتلاف تحت رهبری عربستان سعودی علیه نیروهای هم پیمان انصارالله در یمن اعزام کرد.
در سال ۲۰۱۶ ترسایی پس از حمله معترضان ایرانی به اماکن دیپلوماتیک عربستان در واکنش به اعدام شیخ نمر باقر النمر، سودان به همراه سایر کشورهای عربی روابط خود را با ایران قطع کرد. در همان سال، خرطوم روند عادی سازی روابط با اسراییل را آغاز کرد.
در سال ۲۰۱۹، اعتراضاتی علیه افزایش هزینههای زنده گی در سودان آغاز شد. در اپریل همان سال، ارتش سودان ( که شامل بخش هایی از «نیروهای مسلح سودان» و «نیروهای پشتیبانی سریع» نیز بود ) دولت را سرنگون کرد. درگیری قدرت میان « نیروهای مسلح سودان» و «نیروهای پشتیبانی سریع» در اپریل ۲۰۲۳ ترسایی به جنگ تبدیل شد، زمانی که نیروهای « نیروهای پشتیبانی سریع » میدان هوایی خرطوم، کاخ ریاست جمهوری و چندین پایگاه نظامی مهم را تصرف کردند.
از جنگ داخلی تا جنگ نیابتی
با طولانی شدن جنگ، قدرت های خارجی نیز مداخله کردند. امارات متحده عربی به دلیل همکاری گذشته اش با « نیروهای پشتیبانی سریع » علیه انصارالله در یمن، این نیروها را مسلح کرد و در برابر آن از معادن طلای تحت کنترول « نیروهای پشتیبانی سریع » بهره برداری نمود. بخش عمدهای از این طلا به خارج از کشور قاچاق شده است.
امارات این رابطه را مخفی نگه داشت و امیدوار بود بندری جدید در سواحل تحت کنترول « نیروهای مسلح سودان » در دریای سرخ تاسیس کند، اما پس از افشای حمایت آن از « نیروهای پشتیبانی سریع»، این طرح لغو شد. به طور گستردهای اعتقاد بر این است که « نیروهای پشتیبانی سریع» بدون حمایت امارات کاملاً سقوط خواهد کرد.
چاد، همسایه غربی سودان، که به « نیروهای پشتیبانی سریع» سلاح می رساند، از این نیروها حمایت می کند. ارتش ملی لیبیا نیز در ازای قاچاق کالاهایی همچون طلا، چرس و موترهای دزدی شده به «نیروهای پشتیبانی سریع» کمک می کند.
روسیه که پیش از جنگ در حال استخراج طلا از معادن سودان بود، ابتدا از « نیروهای پشتیبانی سریع » حمایت کرد. اما در سال گذشته، حمایت خود را به سمت « نیروهای مسلح سودان» تغییر داد تا از طریق آن به بندر سودان دسترسی پیدا کند. همچنین، کینیا که قبلاً « نیروهای پشتیبانی سریع » را به رسمیت شناخته بود، اکنون به حمایت از « نیروهای مسلح سودان » روی آورده است.
بزرگ ترین حامی « نیروهای مسلح سودان»، مصر است که نه تنها سلاح تأمین می کند، بلکه با حملات هوایی و اعزام نیرو مستقیماً در جنگ دخالت کرده است. قاهره امیدوار است که « نیروهای مسلح سودان» یک متحد قابلاعتماد در برابر اتیوپیا باشد، کشوری که متهم به سرقت منابع آبی نیل است. با این حال، اولویت اصلی مصر، تضمین ثبات در سودان و کنترول موج پناهجویان است. هرگاه « نیروهای مسلح سودان» در جبهههای جنگ دچار مشکل شده، مصر حمایت خود را کاهش داده است.
ترکیه، اوکرایین و اریتریا: حمایت از نیروهای مسلح سودان «نیروهای مسلح سودان»
ترکیه نیز از طریق مصر به نیروهای مسلح سودان «نیروهای مسلح سودان» سلاح ارسال می کند. اوکرایین ابتدا نیروهایی را برای مقابله با روسیه اعزام کرد، اما اکنون در حال آموزش نیروی هوایی سودان است. اریتریا که هم مرز با سودان است، نیز از شبه نظامیان هم پیمان با « نیروهای مسلح سودان» حمایت کرده است.
نقش غیرمنتظره ایران در سودان
شاید شگفت انگیزترین تحول، نقش ایران باشد که پیش تر دشمن سودان محسوب می شد. پس از قطع روابط و عادی سازی مناسبات سودان با اسراییل، « نیروهای مسلح سودان » تغییر موضع داده و به دنبال حمایت ایران رفته است.
یکی از دلایل این نزدیکی، ناامیدی مطلق « نیروهای مسلح سودان » بود؛ چرا که در طول سال ۲۰۲۳ ترسایی این نیرو بارها زمینهای تحت کنترول خود را از دست داد و تقریباً پایتخت و شهر دوم، ام درمان، را نیز از دست داد. مهم ترین متحد آن، یعنی مصر، به دلیل نارضایتی از عملکرد « نیروهای مسلح سودان » و تمرکز بر بحران اقتصادی داخلی خود، حمایت خود را کاهش داد.
محور ایران، عربستان و سودان
بهبود روابط ایران و عربستان سعودی برای سودان یک الگو شد. همچنین، کشف حمایت امارات از « نیروهای پشتیبانی سریع » باعث شد که منافع ایران و « نیروهای مسلح سودان » همسو شوند؛ زیرا ایران نیز در یمن از دولت صنعا در برابر نیروهای نیابتی امارات حمایت می کند.
با آغاز حملات اسراییل به غزه ، ایران انگیزه بیشتری برای همکاری با سودان پیدا کرد که در موقعیت استراتیژیکی میان اسراییل و یمن قراردارد. در اکتوبر ۲۰۲۳، « نیروهای مسلح سودان » روابط خود را با ایران عادی کرد و دو ماه بعد، ایران صادرات سلاح « به ویژه پهپادها ) را آغاز نمود. در فبروری ۲۰۲۴ ترسایی همین پهپادها به شکستن محاصره « ام درمان» کمک کردند.
پیشرویهای « نیروهای مسلح سودان » و پیامدهای آن بر غرب آسیا
در سال ۲۰۲۴ ترسایی «نیروهای مسلح سودان» شهرهای کلیدی را تصرف کرده و مناطق پرجمعیت را تحت کنترول درآورده است، در حالی که «نیروهای پشتیبانی سریع» به غرب عقب نشینی کرده است. اگر تغییرات عمدهای رخ ندهد، پیروزی «نیروهای مسلح سودان» محتمل به نظر می رسد.
طول مدت جنگ تا حد زیادی به امارات متحده عربی بستگی دارد، زیرا حمایت آن برای « نیروهای پشتیبانی سریع» حیاتی است. یکی از دلایل حمایت ابوظبی از « نیروهای پشتیبانی سریع »، مقابله با دولت صنعا در یمن بود. اما حتا اگر « نیروهای پشتیبانی سریع » بتواند پیشروی « نیروهای مسلح سودان» را کٌند کند، به نظر نمی رسد که قدرت کافی برای ورود به جنگ یمن را داشته باشد.
در نتیجه، تنها انگیزه باقی مانده امارات برای حمایت از « نیروهای پشتیبانی سریع»، طلا است. در سال منتهی به جنگ، امارات ۲.۳ میلیارد دلار طلا وارد کرد و این رقم از آن زمان افزایش یافته است. با این حال، تأمین تجهیزات « نیروهای پشتیبانی سریع » هر روز دشوارتر و پرهزینه تر می شود، زیرا « نیروهای مسلح سودان» در متوقف کردن محمولههای تسلیحاتی توانمند تر شده است.
علاوه بر این، ایالات متحده امریکا در جنوری ۲۰۲۵ تحریم هایی را علیه شرکت های اماراتی که از « نیروهای پشتیبانی سریع » حمایت می کنند، اعمال کرد. همچنین، صدور حکم بازداشت از سوی دادگاه کیفری بینالمللی برای اعضای « نیروهای پشتیبانی سریع » و حمله اخیر این گروه به یک بیمارستان سعودی در دارفور، بیش از پیش « نیروهای پشتیبانی سریع » را منزوی کرده است. اینکه آیا این هزینه ها امارات را مجبور به تغییر سیاست خود خواهد کرد، هنوز مشخص نیست.
ایتلاف ایران و سودان: پیامدهای ژیوپولیتیکی
حمایت ایران از «نیروهای مسلح سودان»، وضعیت منطقه را تغییر خواهد داد. نخست، سودان از اسراییل فاصله گرفته است. در فبروری ۲۰۲۴، علی الصادق، وزیر خارجه « نیروهای مسلح سودان»، به تهران سفر کرد و با ابراهیم رییسی، رییس جمهور فقید ایران، دیدار کرد.
در این دیدار، رییسی کشورهایی مانند امارات متحده عربی را به دلیل عادی سازی روابط با اسراییل محکوم کرد. الصادق نیز اعتراضی نکرد و برای نخستین بار، به صراحت حملات اسراییل به غزه را محکوم کرد. پیش تر، سودان صرفاً خواستار پایان درگیری و رعایت حقوق فلسطینیان شده بود، اما این بار مستقیماً اسراییل را هدف انتقاد قرار داد.
سودان برای ایران از اهمیت استراتیژیکی برخوردار است، زیرا در دریای سرخ، میان اسراییل و یمن قرار دارد. پیش از قطع روابط ، بندر سودان مرکزی برای ارسال سلاح های ایرانی به گروههای مقاومت فلسطینی بود. اگر روابط تهران و خرطوم احیا شود، نه تنها حماس، بلکه یمن نیز از این ارتباط بهره مند خواهد شد.
حضور ایران در سودان همچنین می تواند به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر اسراییل و ایتلاف تحت رهبری عربستان در یمن عمل کند. سودان با هفت کشور هم مرز است، که این امر به ایران اجازه می دهد نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. از سال ۲۰۱۸، اتیوپیا نیز به ایران نزدیک تر شده است، به ویژه پس از اینکه تهران در «جنگ تیگرای » پهپادهایی در اختیار این کشور قرار داد. این مساله می تواند ایران را به عنوان یک میانجی احتمالی در مذاکرات میان سودان و اتیوپی بر سر رود نیل مطرح کند و رقابتی را با تلاشهای مشابه ترکیه ایجاد نماید.
چشمانداز آینده: نقش سایر کشورها در سودان
میزان وابستگی « نیروهای مسلح سودان » به ایران به حمایت دیگر کشورها بستگی دارد. « نیروهای مسلح سودان » حمایتهایی از سوی متحدان غربی همچون مصر، عربستان سعودی و ترکیه دریافت کرده است. مصر که در ماههای اخیر موقتاً از سودان فاصله گرفته بود، مجدداً در این کشور فعال شده و ماه گذشته اعلام کرد که با اریتریا و سومالیا برای آموزش نیروهای « نیروهای مسلح سودان» همکاری خواهد کرد.
درخواست ایران برای ایجاد پایگاه دریایی در بندرسودان ظاهراً به دلیل نگرانی از واکنش متحدان غربی رد شده است. اما ایجاد پایگاه دریایی روسیه در سواحل سودان در دریای سرخ، می تواند این خلأ را برای ایران پر کند، به ویژه پس از آنکه تهران و مسکو در جنوری ۲۰۲۵ یک توافق راهبردی تاریخی امضا کردند.
نتایج احتمالی جنگ و تأثیر آن بر منطقه
تحریمهای امریکا علیه عبدالفتاح البرهان، فرمانده ارتش « نیروهای مسلح سودان »، در ماه گذشته، همراه با حمایت مستمر امارات از « نیروهای پشتیبانی سریع »، ممکن است موجب نزدیکی بیشتر «نیروهای مسلح سودان» به دشمنان غرب، یعنی ایران و روسیه، شود.
پیروزی احتمالی « نیروهای مسلح سودان» می تواند در سراسر غرب آسیا تأثیر بگذارد و اتحادها و توازن قدرت را تغییر دهد. اگرچه کشورهای غربی تلاش خواهند کرد که نفوذ ایران را مهار کنند، اما تهران تا اکنون جایگاه خود را در سودان تثبیت کرده است.
موضع جدید سودان در قبال اسراییل در میان کشورهای عربی که به دنبال عادی سازی روابط با تلآویو هستند، به شدت چشمگیر است. پس از پایان جنگ، سودان احتمالاً از ایران برای حمایتهایش قدردانی خواهد کرد.
در حالی که حمایت امارات از « نیروهای پشتیبانی سریع » از نظر اقتصادی سودآور بوده است، اما ادامه آن دیگر پایدار به نظر نمی رسد. مصر، عربستان سعودی و ترکیه همچنان از « نیروهای مسلح سودان» حمایت می کنند، اما تداوم حمایت امارات از « نیروهای پشتیبانی سریع » خطر دور شدن سودان از بلوک غرب را افزایش می دهد. اگر امارات از حمایت خود دست بکشد، پیروزی « نیروهای مسلح سودان» و پایان جنگ تقریباً قطعی خواهد بود، رویدادی که اثرات پایداری بر منطقه خواهد گذاشت./ج ج
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ۰۷۰۴
Copyright ©bamdaad 2025
پیام تبریکی حزب آبادی افغانستان به مناسبت عید سعید فطر
به نام خداوند بخشنده مهربان
حزب آبادی افغانستان فرارسیدن عید سعید فطر را به مردم مسلمان کشور، به ویژه اعضا و هواداران حزب، تبریک و تهنیت عرض می دارد. امیدواریم طاعات و عبادات شما در درگاه الهی مقبول واقع گردد و این عید سعید، نویدبخش خیر، برکت و آرامش برای همه باشد.
ماه مبارک رمضان، ماه صبر، خودسازی و همدردی با نیازمندان است. این ماه به ما می آموزد که درد و رنج لایه های ناتوان جامعه را درک کنیم و روحیه همبستگی ، کمک وهمکاری را در جامعه تقویت نماییم. اما این درس ها نباید به رمضان محدود بماند، بلکه باید همواره در زنده گی ما جاری باشد. در شرایط دشوار کنونی، حمایت از نیازمندان و تقویت همبستگی ملی بیش از هر زمان دیگر ضروری است.
مردم زحمتکش و پرتلاش افغانستان درحالی به استقبال این عید می روند که کشور با مشکلات جدی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبروست. فقر، بیکاری، مهاجرت های اجباری و بحرانهای پی درپی، زنده گی را دشوار ساخته است. حزب آبادی افغانستان بر این باور است که عبور از این شرایط نیازمند وحدت، درایت و تلاش مشترک نیروهای دادخواه و همه زحمتکشان کشورمیباشد.
حزب آبادی افغانستان حلول عید فطر را به هم میهنان عزیز که در اقصای نقاط جهان زنده گی می نمایند و مسلمانان زحمتکش جهان صمیمانه تبریک گفته، از خداوند متعال صلح، امنیت ، رفاه و زنده گی باسعادت را برای کشور و جهانیان آرزو می نماید .
عید تان مبارک!
اختر مو نیکمرغه!
حزب آبادی افغانستان
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۵ـ ۲۹۰۳
Copyright ©bamdaad 2025
نسل کشی درغزه ادامه دارد :
اسراییل پس از افشای قتل امداد گران غزه توسط تصاویر، از دروغ های خود عقب نشینی کرد
نیروی اشغالگر اسراییلی پس از آنکه افشا شد ماه گذشته ۱۵ امدادگر را در رفح عامدانه به قتل رسانده است، روایت خود را تغییر داد.
تصاویر ویدیویی که اعدام ۱۵ امدادگر در رفح توسط نیروهای اشغالگر اسراییلی را افشا می کند، اسراییل را مجبور به عقب نشینی از روایت ساختگی خود کرد و ادعا کرد که دروغ هایش «غیرعمدی» بوده است.
ادعاهای بیشتری مطرح شد که بعداً توسط شواهد ویدیویی رد شد، از جمله اینکه امبولانس ها چراغ های اضطراری خود را روشن نکرده بودند و اینکه نیروهای اسراییلی مورد حمله قرار گرفتند. گزارش بعدی ارتش اسراییل ادعا کرد که نیروهای اسراییلی اجساد و امبولانسها را زیر ریگها پنهان کردند «تا از خورده شدن آنها توسط حیوانات وحشی جلوگیری کنند.»
این رویه برای نیروهای آنها که به مدت یک سال و نیم عامدانه دست به نسل کشی زده و اجساد را در خیابانها رها کردهاند تا بعداً توسط حیوانات وحشی خورده شوند، غیرمعمول بود، که نشان می دهد نیروهای اشغالگر اسراییلی این کار را برای پنهان کردن شواهد انجام دادهاند.
آنچه واقعاً رخ داد
نیویورک تایمز ویدیویی را به دست آورد که از تیلفون همراه یک امدادگر فلسطینی بازیابی شده بود. جسد او در اواخر ماه مارچ به همراه ۱۴ امدادگر دیگر در یک گور دسته جمعی در غزه کشف شد. این ویدیو آمبولانس های کاملاً مشخص و یک موتر آتش نشانی با چراغ های اضطراری روشن را در حالی نشان می دهد که زیر آتش سنگین اسراییل قرار می گیرند.
سخنگوی ارتش اسراییل، سرهنگ دوم نداف شوشانی، انکار کرده بود که نیروهای اسراییلی « به طور تصادفی» به یک امبولانس حمله کردهاند. او ادعا کرد که چندین وسیله نقلیه « به طور مشکوکی» بدون چراغ جلو یا علایم اضطراری به سمت نیروهای اسراییلی در حال پیشروی دیده شدهاند که منجر به تیراندازی شده است. او همچنین ادعا کرد که نه نفر از کشته شده گان، مبارزان مقاومت فلسطین بودهاند.
با این حال، یک ویدیوی هفت دقیقه ای که از داخل یک وسیله نقلیه در حال حرکت گرفته شده بود، بازیابی شد و کاروانی از امبولانسها و یک موتر آتش نشانی را نشان می دهد که همه به وضوح علامت گذاری شده و هم چراغ های جلو و هم چراغ های اضطراری چشمک زن آنها روشن است و درست بعد از طلوع آفتاب در جادهای در شمال رفح به سمت جنوب حرکت می کنند.
این کاروان هنگامی که به یک امبولانس آسیب دیده در کنار جاده می رسد، متوقف می شود، گزارش شده است که وسیله نقلیه قبلی که برای کمک به غیرنظامیان زخمی اعزام شده بود، مورد حمله قرار گرفته است. وسایل نقلیه امدادی جدید به کنار جاده می روند. دست کم دو امدادگر با لباس فرم دیده می شوند که از موتر آتش نشانی و امبولانس، که هر دو دارای نشان هلال احمر هستند، خارج شده و به سمت وسیله نقلیه آسیب دیده می روند.
ناگهان، تیراندازی شدید آغاز می شود. رگبار گلولهها دیده و شنیده می شود که به کاروان اصابت می کند. تصویر می لرزد و سپس تاریک می شود، اگرچه صدا برای پنج دقیقه با تیراندازی بی امان ادامه می یابد. صدای مردی به زبان عربی شنیده می شود که به حضور سربازان اسراییلی اشاره می کند.
امدادگری که در حال فیلم برداری از حمله است، بارها شنیده می شود که شهادتین، اعلامیه ایمان اسلامی که معمولاً هنگام مواجهه با مرگ گفته می شود، را تکرار می کند. او طلب بخشش می کند و ابراز می کند که می داند خواهد مرد.
او می گوید: « مادرم، مرا ببخش. این راهی بود که من انتخاب کردم ـ کمک به مردم. »
به گفته نبال فرسخ، سخنگوی هلال احمر فلسطین، که از رامالله صحبت می کرد، امدادگری که این ویدیو را فیلمبرداری کرده بود، بعداً با گلوله ای در سر در گور دسته جمعی پیدا شد. یک دیپلومات سازمان ملل تایید کرد که هویت او به دلیل نگرانی برای امنیت خانوادهاش که هنوز در غزه زنده گی می کنند، علنی نشده است.
به اصطلاح تحقیقات اسراییل ،
شبکه اسراییلی کان ۱۱ روز شنبه گزارش داد که ارتش اسراییل یافتههای تحقیقات خود در مورد هدف قرار دادن پرسونل امبولانس در رفح در ماه گذشته را فردا به رییس ستاد کل، ایال زامیر، ارایه خواهد کرد.
به گزارش این شبکه، این تحقیقات به رهبری فرمانده فرماندهی جنوبی، یانیو آسور، انجام شده و توالی رویدادها در منطقه تل السلطان رفح را آشکار کرده است.
در این تحقیقات ادعا شده است که « آمبولانس های متعلق به هلال احمر فلسطین در ساعت ۴بعد از ظهر با هماهنگی ارتش از منطقه عبور کردند و در ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر، یک وسیله نقلیه حماس مجهز به چراغ های اضطراری آبی وارد شد و توسط قطعه یی متعلق به قوماندانی گولانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت که منجر به کشته شدن یک عضو حماس و دستگیری دو نفر دیگر شد.»
این گزارش افزود که بعداً، حدود ساعت ۶بعد از ظهر، «کاروانی از چهار امبولانس رسید و در نزدیکی وسیله نقلیه ای که هدف قرارگرفته بود، متوقف شد. سربازان احساس خطر کردند و تصور کردند که این یک حمله است، اگرچه امدادگران غیرمسلح بودند، که باعث شد آنها آتش بگشایند»، و انکار کردند که هیچ «فریب عمدی» وجود داشته است.
در مورد ادعای نادرست مبنی بر اینکه امبولانس ها از چراغ های اضطراری استفاده نمی کردند(ادعایی که توسط تصاویر ویدیویی منتشر شده توسط نیویورک تایمز رد شده است) ارتش اسراییل گفت که «فرمانده قطعه گزارش داد که هیچ چراغی قابل مشاهده نبود»، که منجر به تیراندازی شد، و «شکاف در گزارش دهی» را پذیرفت./جنوب جهانی
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۵ـ ۰۶۰۴
Copyright ©bamdaad 2025
ترامپ و تندباد ژیوپولیتیک
اسد الله کشتمند
آقای « دونالدترامپ » درمرکز توجه جهانیان قرارگرفته است. این، آن چیزی است که اوبسیاردوست دارد وبه ساده گی به آن نایل نیامده است. دراوضاع بغرنج ومتشنج کنونی جهان که جنگ اوکرایین نقطه عطف آن به شمارمی رود اقدامات پرسروصدای همین آقای « دونالدترامپ » به سان تندرشتابانی یکی ازگردبادهای بی سابقه ژیوپولیتیک را براه انداخته است چنانچه آقای Regis De Castelnau حقوق دان وتحلیلگرفرانسوی می گوید که: « ازبیست جنوری به این سو تاریخ شتاب بیشترگرفته است ». گرچه این وضع موقتی است ولی غرب جمعی به ویژه اروپا راب اسردرگمی، دلهره و نوعی ناامیدی مواجه ساخته است؛ اروپایی که درانتخابات جانب کمالاهاریس راگرفته بود. ارزیابی های بسیارمتفاوت ومتضادی نسبت به آقای « ترامپ » وجود دارد. چنانچه عده ای مانندHerve Caresseمتخصص« مدیریت منابع انسانی» فرانسه معتقداندکه تیم « ترامپ » مانند « جورج بوش پدر » هنگام ریاست جمهوری اش، « رقابت را برجنگ ترجیع می دهد». عده دیگری اورابه « گرباچف » ودرنتیجه پیشقراول فروپاشی امپراطوری امریکا تشبیه می کنند و بازهم عده دیگری ازاویک ناجی دموکراسی و وطن پرست می سازند و بالاخره کسانی هم او را خطرمهلک برای دموکراسی امریکایی می دانند. واقعیت درکجای این آشفته بازارارزیابی هانهفته است؟ این پدیده رابه تفصیل باید کاوید. بهرحال برگشت « ترامپ » به قدرت با هرانگیزه وشیوه ای که باشد، بسیاری ازقراردادها و نورم های ذهنی را درعرصه روابط بین المللی دچاردگرگونی ساخته است.
زوایای دیدی راکه موضع گیری های جهانی و پس لرزه های شیوه وپدیده « ترامپ » درنقاط مختلف دنیا ایجاد کرده است، که درهمه جا یک سان نیست، شاید بتوان برپایه تاثیراین شیوه برخورد با مسایل جهانی درچهاربعد اساسی دید که عبارتند از:
ـ برداشت وبرخورد روسیه درقبال این سیاستهای جدید،
ـ عرصه سیاست گذاری های داخل امریکا،
ـ واکنش اروپا دربرابراین شیوه وسیاست های غیرمترقبه،
ـ نگرانی های بقیه جهان دربرابرپی آمدهای این سیاست ها.
نخست ازجانب روسیه به مثابه طرف اصلی این وضع ما شاهد برخوردی متین، هوشیارانه، بردبارانه ودوراندیشانه ای هستیم که به اندازه کافی متکی برشناخت دولت ودستگاه دیپلوماسی روسیه ازشیوه عملکرد و درجه وفاداری امریکا به تعهداتش بوده و از ارزیابی دقیق وعینی امکانات خود در این دنیای پرآشوب نیزبرخوردارمی باشد. امر مسلمی است که روس ها مانند همه دست اندکاران سیاست های بزرگ، می دانند که درآخرین تحلیل، دراوضاع کنونی، تعیین و اداره عمومی سیاست های استراتیژیک امریکا درحیطه قدرت حکومت پنهان قراردارد یعنی خود را با مجموعه ای ازتیوری ها، تاکتیک ها، شیوه ها ومانورهای افراد، نهادها و نیروهایی روبرو می بینند که درکادریک استراتیژی آبدیده وجهان شمول به طور خودکاربرپایه اندیشه ها، منافع و شیوه های رو به تمرکزِ حولِ اساسی ترین اصول ومنافع قبلاً تفاهم شده سیستم جهانی سرمایه داری عمل میکند. دراین شرایط هرنوع تغییرروی صحنه چون آمدن یک رییس جمهورجدید نمی تواند محتوای اصلی و استراتیژیک سیاست های امریکا درعرصه بین المللی و به ویژه درحوادث بسیار بزرگی چون جنگ اوکرایین را مختل سازد و یا درتقابل ماهوی با آن قراربگیرد. مسلماً ین به معنی فاقد صلاحیت بودن کامل روسای جمهورامریکا نیست. باید این مساله را درکادرعمومی تربه این نحو دید که سیستم سیاسی و به ویژه فیلترسیستم پیچیده انتخاباتی امریکا و رود در دایره قدرت را برای هرنوع شخصیت ها وطرز دید خارج ازسیستم یعنی دایره منافع سرمایه داری کلان امریکا، ازهمان آغاز و اولین مراحل کارزارهای انتخاباتی غیرممکن می سازد. بناً قرارگرفتن هریک از روسای جمهورجدید براریکه قدرت، به هیچ وجه دورازدایره کنترول حکومت پنهان نمی تواند باشد. پس مشخصاً درچنین چارچوبی که سمت دهنده وحافظ وضامن آن درشرایط کنونی همان حکومت پنهان است، روسای جمهورآزادی کامل مانور و تطبیق سیاست های بزرگ به شیوه خود را دارند. اول ترازهمه روسای جمهورامریکا محصول مستقیم سیستمی هستند که حکومت پنهان برآن تسلط دارد. با این درک، شاید بتوان ازدو ایده نادرستِ درموردنقش و جای روسای جمهورامریکا درنقشه سیاست قدرت این کشوربزرگ فاصله گرفت. این دو ایده کدام ها اند؟ عده ای معتقداند که با آمدن هررییس جمهورجدید، سیاست های امریکا ازبیخ و بن وبرپایه شیوه وذوق رییس جمهورجدید تغییرمی یابد وعده دیگری معتقد اندکه همه کاره حکومت پنهان است و روسای جمهورامریکا عروسک های بی اختیاری بیش نیستند(گرچه استثنای «بایدن » چنین تصوری را تقویت می کرد). وانگهی اگرروسای جمهورتازه انتخاب شده مارک ونشان شخصیتی خود را برروند حوادث نداشته باشند، انتخابات و دموکراسی امریکا درمجموع رنگ و رخ می بازد و گذشته ازهمه این تنوع برخورد، برای انتخاب درست ترین سیاست ها برپایه منافع عمومی مورد نظرحکومت پنهان، بسیارمفید وکمک کننده است چنانچه مصداق آن را درانتخاب « ترامپ » می بینیم؛ بدون وریانتی مانند شیوه « ترامپ » تغییرقاطع درموضع گیری عملی و دورزدن مخمصه اوکرایین باتلفات مادی وحیثیتی محدود ، امری ناممکن به نظرمی رسید. درحقیقت « واقعیت »-« ترامپ » موهبتی است برای حکومت پنهان که اقدامات جنجالی وی برون رفت آبرومندانه ای رابرای امریکا رقم می زند. حوادث بعدی نشان خواهدداد که چه قدراین روند را با تدبیرمدیریت خواهندکرد. پس درست خواهد بود اگر گفته شودکه این اقدامات « ترامپ » صرفاًنتیجه طبیعت« قمابازانه » و مقداری عامی گری اونیست.
بالاترازهمه واقعیت های دیگر دراین زمینه، امریکا که قادراست انتخابات بسی ازکشورها را سمت دهی کند وحتا نتایج راتغییربدهد، به طریق اولی می تواند نتایج انتخابات خود امریکا را نه تنها پیش بینی بلکه مهندسی کند. درروندی که منتج به دویل نهایی انتخابات ریاست جمهوری امریکا می شود، دو کاندید آخرین، صحنه انتخابات رامهیج و قابل قبول ترمی سازند نه اینکه پیام آورتغییربنیادی سیستمی سیاست های کلان امریکا باشند. نهایتاً « ترامپ » وتیم اش یک نیروی خارج ازسیستم نیستند وحکومت پنهان به طورکلی براقدامات آنها نوعی کنترول و اشراف را دارد ورنه اگراقدامات شان درجهت مخالف استراتیژی های حکومت پنهان مسیربیابد، دراولین گام ها باید با قدرت خداحافظی کنند ویا مانند « کندی » (که دراین روزها بخشی ازاسناد مربوط به قتل وی ازطبقه بندی خارج شده است) به قاطع ترین نوع سرنوشت غم انگیز روبرو خواهند شد. خلاصه اینکه شبح نیرومند وپرشاخ و برگ حکومت پنهان همیشه وهمه جا، حی وحاضراست. « ترامپ » آمده است تا منافع امریکا را به شیوه خودش دفاع نماید. بخشی ازدست اندرکاران امریکایی درتلاش هستند ذهنیت های عامه را به ویژه درغرب به این نتیجه متقاعد بسازند که با آمدن « ترامپ » امریکای دیگری درکاراست. گویی هیچ تداومی درسیاست های امریکا به ویژه درقبال جنگ اوکرایین وجود ندارد وصرفاً « ترامپ »خرابی های رییس جمهور احمقی (به گفته خود ترامپ) چون « بایدن » راترمیم می کند. چنانچه می گوید: این جنگ مال « بایدن » بود. من راه دیگری می روم.
واقعیت این است که دراوضاع واحوال کنونی منافع امریکا ایجاب می کند تا درمخمصه اوکرایین به کمک سبک « ترامپ » درجه تشنج پایین آورده شود. مزیت پدیده « ترامپ » برا ی حکومت پنهان دراین است که اگرسیاست هایش به مشکلی بربخورد بالاجبار با این شیوه جدید، به آسانی می تواند نقشه راه را تغییربدهد؛ چنانچه ما هرروز شاهد چنین بازی هایی هستیم؛ مثال زنده آن را درگفته های « ترامپ »درباره سرزمین های ازدست رفته اوکرایین می توان یافت. گاهی می گوید: « بازگرداندن سرزمین هایی که بعد از 2014از دست رفته اند ناممکن است» روزی دیگر می گوید: « ماکوشش خواهیم کرد حداکثرسرزمین های ازدست رفته به اوکرایین برگردانده شود»، روزی کمک ها تعلیق می شود و روز دیگر ازسرگرفته می شود.
درچنین کادری، درهمین دوهفته اخیر« ترامپ »وتیم اش بامهارت کم نظیری به مانورپرداختند؛ ازصحنه سازی ها ومخالفت های ظاهری بادست نشانده شان زلینسکی گرفته تا اظهارات بی سابقه و اقدامات افراطی، ازارایه آرامش وصلح خواهی غیرمترقبه گرفته تا نشان دادن دندان های تیزتهدید به ویژه وضع تحریم های سنگین جدید وتا ادامه کمک های بزرگ به اوکرایین وغیره، کارگرفتند. فکر می کنم برپایه چنین درکی است که روسها با احتیاط و بدون ذوق زده گی بیجا حوادث را دنبال می کنند؛ گرچه بعضی ازاقدامات « ترامپ » را تمجید و تشویق می کنند تا هرچه بیشتراو را پابند به وعده هایش بسازند ولی به کارخود ادامه می دهند بدون اینکه مغلوب شکاکیت و بدبینی خارج ازحدمنطقی حوادث شده وامکاناتی را که این تغییرشیوه و برخوردناشی ازضعف دشمن، دراین مقطع فراراه آنها قرارداده است نادیده گرفته و زایل کنند. ما نمونه این برخورد را درقبال مسایلی چون معادن وعناصرکمیاب اوکرایین و آتش بس سی روزه به صراحت می بینیم.
حوادث نشان داد که تا اکنون سیاست هوشیارانه، سنجیده شده و به ویژه صبورانه روسیه در این جنگی که با هیچ یک ازجنگ های گذشته ازبسی جهات قابل مقایسه نیست، نتایج مثبتی به بارآورده است و به راحتا می توان پیشبینی کرد که دربرابرتغییرتاکتیک ها و ترفندهای دیپلوماتیک واوپراتیفی طرف مقابل باهمان تدبیر و دانایی همیشگی عمل خواهد کرد. روس ها امروز« درشرایط نرم تر» و پرازتعارف بالوسیله تیم « ترامپ » با حکومت پنهان امریکا مستقیماً رودررو هستند؛ حکومت پنهانی که درحقیقت تجربه عظیم جهانی ازسه دهه بی درد سربه این سو را دراختیار دارد و با هوشیاری و متناسب به اوضاع از آن استفاده به عمل می آورد. با چنین وضعی امریکا با تمام امکانات و تلاش هایی که درحیطه قدرت اش بود در سرزمین اوکرایین علیه روسیه جنگید و امروزمی بیند که در آخر خط قراردارد و در فکرچاره جویی است. باید به این واقعیت تن درداد که امریکا آن قدرتی نیست که بعضی ها تصورمی کنند باکله به جنگ دیوارمی رود. تحیل گران وسیاست سازان امریکایی یکی ازباتجربه ترین های دنیاهستندودراین ماجرای اوکرایین نشان دادندکه قابلیت تطابق باشرایط تحمیل شده نوین رادارند. ماجرای اوکرایین با سرمایه گذاری سرسام آورامریکا ؛ از راه اندازی « انقلاب نارنجی» گرفته تا کودتای فاشیستی سال2014 و تا جنگ کنونی تجربه سنگینی بود که حکومت پنهان مدیریت کرد وشکست سنگینی را متحمل شد و امروز از آن نتیجه گیری می کند و نقشه راه بعدی را وارد میدان می کند که « ترامپ » مجری آنست. تمام علایم نشان می دهد که سیستم کامپلکسی نهادها، گرایش های فکری و مراجع تصمیم گیرنده امریکا که اساس و روان حکومت پنهان را تشکیل می دهد، ترجیع می دهد تا جنگ جهانی سوم پیش نروند زیرا سرانجام مداخلات کنونی دراوکرایین چیزی جزتشدید بی سابقه تشنج بین دوقدرت بزرگ نخواهد بود. شاید این مساله برای بخشی ازارکان حکومت پنهان که با روحیه تِزهای « فرانسیسکو فوکویاما » و دکتورین « وولتوویتس» بزرگ شده اند و هنوزهم درهوای نشیه آلود آن زنده گی می کنند در وحله اول قابل هضم نباشد، اما به تدریج بالاجباربا آن خو خواهند گرفت. نهایتاً دراین معرکه حکومت پنهان درفکر ترمیم وتلافی مواضع ازدست رفته و نجات نظم تک قطبی دنیا است، درحالیکه تابعین حکومت پنهان به ویژه دربخش اروپایی و درمجموع غربی آن مانند «امانویل مکرون»، « اورسولافاندرلیین »، «کییراستارمر» و دیگران به مثابه بازیگران منطقه ای دراین سیستم، تنها درفکرشکست و ریخت های سنگین غرب جمعی دروجود اوکرایین هستند. به این ترتیب در وضع بغرنج کنونی، امریکا به مثابه رهبراین جریانات جهانی وغرب جمعی به عنوان تابعین آن، در دو فازجداگانه ای قراردارند. یکی درفکر نجات کل است و دیگری درغم دفاع ازفرع ناچیز(اوکرایین) ازاین کلِ جهانی که براساس دید امریکایی ها نظم جهانی نام دارد.
وقتی به تسلسل اقدامات تیم « ترامپ » نگاه می شود، به ساده گی می توان اندیشید که همه این سناریوهای پرسروصدا واقدامات بسیاردراماتیکی که ازجانب اداره نوین ریاست جمهوری امریکا صورت می گیرد، اقدامات سنجیده شده وهوشیارانه ای است که ازمدت هاپیش؛ ازآن اوانی که شکست دراوکرایین محرز شد، به تدریج وعملاًبه عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای بخشی ازمغزهای متفکر امریکا مطرح شد، منتهی امروزبا انتخابات جدید صورت ظاهرحوادث باچاشنی « ترامپ » وشیوه به خصوص او، رنگ و رخ می گیرد. اینکه برای امریکایی ها ادامه جنگ دراوکرایین به تدریج به یک امردشوارمبدل شده است امر روشنی است؛ بهتراست جنگ را خاتمه بخشند و این خاتمه بخشیدن تنها با وعده و وعید امکان پذیرنیست زیرا با آن همه دروغ و وعده های میان خالی غرب، روسیه را هیچ چیزی جزاقدام قاطع و روشن نمی تواند قانع بسازد. درهمین بزنگاه است که وجود « ترامپ » برا ی امریکا یک موهبت است. اگر « ترامپ »هم رییس جمهورنبود چاره دیگری برای امریکا وجود نداشت جزجستجوی راه برون رفت از این مخمصه خود خواسته.
امروزدیگر « ترامپ » برای اهل سیاست به تدریج به فردشناخته شده تری مبدل می شود. دوماه دوردوم زمام داری او نشان دهنده این پدیده با اهمیت نیزاست که امریکایی ها با وریانت هایی نظیر« ترامپ » به چه آسانی یک روز کاری را می کنند و روز بعد در جهت خلاف آن عمل می کنند بدون اینکه لااقل برای ذهنیت عامه خود امریکا ضرورت به توجیهات پیچیده و دشوارداشته باشند. باید چرایی چنین وضعی را درنفس وجودی سیاست هایی دید که درسه دهه بعد ازپایان جنگ سرد اول شکل گرفته است. این سیاست ها به نوبه خود نتیجه دهه ها حکومت داری سیستم جهانی سرمایه داری برپایه تجارب جامعه شناسانه ای است که متکی برپیش رفت های تکنولوژیک و استفاده از آن برا ی تغییرذهنیت توده های مردم وایجاد بن مایه ذهنی مطابق دلخواه شان شکل گرفته است. ایدیولوگ های آن ها، اهرم های تغییر ذهنیت های عامه را برای پذیرش حتا اقدامات متضاد با آنچه از آن ها انتظارمی رود، همیشه آماده درآستین دارند. امروزه که رسانه ها به مثابه حربه اساسی تاثیرگذاری برذهنیت توده های مردم و آماده ساختن آن ها برای پذیرش سیاست های مورد نظرحکومت پنهان ازموثرترین وسایل پیشبرد سیاست های آنها می باشد، ازمحیرالعقول ترین پیشرفت های تکنولوژیک بهره می برند و درهمآهنگی کامل باتیوری ها واصول جامعه شناختی و آنتروپولوژیک امروزی و برپایه منافع سیستم سرمایه داری سمت دهی می شوند. به مصداق تیوری مارکسیستی که طبقه ی اطبقاتی که ازلحاظ اقتصادی مسلط اند، ازلحاظ ایدیولوژیک نیز مسلط می شوند، تسلط دیرینه سیستم سرمایه داری میدان جولان درعرصه ایدیولوژیک را نیزبرای آن، به نحودلخواه مهیاساخته است. غرب سرمایه داری بااستفاده از پیشرفت های تکنولوژیک توانسته است تا ذهنیت مردم را درچنبره تسلط دیکتاتورمابانه خود نگه دارد. امروزما شاهد به انقیاد کشیده شدن کامل رسانه های بزرگ دنیا درقبضه انحصارات سرمایه داری هستیم. درتمام پهنه « غرب دموکرات» حتا یک رسانه ملی سرتاسری را نمی توان یافت که خلاف منویات حکومت پنهان دهان بازکند؛ تقریباً درتمام دنیای غرب رسانه های سراسری و تاثیرگذاردرملکیت سرمایه مالی انحصاری قرارگرفته است. مثلاً حتا روزنامه «لوموند » فرانسوی که زمانی درسطح جهانی نماددقت تحلیلی، آزاداندیشی واستقلال رای بود بعد ازمهارشدن به وسیله کامپلکس رسانه ای « لوفیگارو» ی فرانسوی که مالک آن خانواده « داسو ـ Dassault » می باشد، به زبان بی چون و چرای حکومت پنهان جهانی وگلوبالیزم نییولیبرالی مبدل شد. دراکثریت قریب به اتفاق کشورهای غربی جریان رسمی رسانه ای(Main stream) دربست درخدمت انحصاری سیاست های حکومت پنهان قراردارد درحالیکه از راه های غیرمستقیم، از جیب مردم تمویل می شود و از قرارمعلوم برای مردم بایدفعالیت کند ( افشاگری های اخیردرموردUSAID نشان داد که رسانه های جریان رسمی چه قدر وابسته به سی آی ای بوده اند) . دریک چنین فضا و امکاناتی است که بعد ازآغازعملیات ویژه روسیه در اوکرایین به تاریخ 24 فبروری سال 2022 درکشورهای غربی ازاوضاع پیچیده و ذوجوانب این جنگ فقط یک پرده سیاه صامت را درمورد حوادث واقعی دربرابرمردم قراردادند؛ همه رسانه های مربوط به فدراسیون روسیه وهواداران آن را بسته و ممنوع کردند و خود شان بازارمکاره دروغ واخبارجعلی را دربالاترین حد آن به راه انداختند. امریکا هرآنچه می توانست در زمینه کمک به اوکرایین و تحمیل شکست استراتیژیک به روسیه انجام داد و نتیجه آن چیزی نیست که انتظارآن را داشت و حالا می خواهد این سیاست را تغییربدهد. با درنظرداشت چنین وضعی تغییردرسیاست های کشورهای غربی و به طریق اولی درامریکا به راحتا می تواند به وسیله جریان های رسمی رسانه ای توجیه شود، کافی است یک فاکت مجرد را ابداع نموده و بزرگ ساخته و از آن بهانه بسازند و در زمینه ای آماده ذهنیت عامه را سمت بدهند؛ مثال های کپسول به اصطلاح ماده کشتارجمعی عراق به دست « کالین پاول » درشورای امنیت سازمان ملل، کشتارنوزادان کویتی به وسیله سربازان عراقی درجنگ اول عراق، توزیع کانتینرهای کاندوم به سربازان به وسیله قذافی وغیره وغیره که به دروغ مورد استفاده قرارگرفتند، نشان دهنده این امراست که ذهنیت جوامع پیشرفته سرمایه داری چقدرآماده تغییرسهل و آنی و پذیرش بی چون و چرای هرنوع دروغی است. درچنین کانتکستی است که امریکایی ها بااستفاده از« پدیده ترامپ » وتیم اش برروی نقشه ژیوپولیتیک اوکرایین و خاورمیانه و مناطق و جاهای دیگرجست وخیزدارند وبه راحتا سیاست ها، مانورها وشیوه کارشان را تعویض می کنند وجهان وجهانیان را به بازی گرفته اند اما کسی نیست از آن ها بپرسد آخرشما به کجا می روید؟ درمقابل، روس ها مردمان روزگاردیده ای هستند و به این بازی ها می نگرند، سر می جنبانند، لبخند می زنند گاهی هم با ظاهرشادهمراهی می کنند ولی دردل پرخون خود ازامریکایی ها که تا این حد برایشان جنجال ایجاد کرده اند، گله منداند واعتماد ندارند ونهایتاً فریب آن ها را نخواهند خورد. دربرابر وریانت های گوناگون امریکایی به شمول « ترامپ »، روس ها ازاین خوشبختی برخورداراند که درچنین شرایط سخت و بغرنج که مشخصه اساسی آن مانوردهی پیهم غربی ها در کادرسنجیده شده وهمآهنگ تهاجم و تجاوز است، رییس جمهور« ولادیمیرپوتین » و تیمی که حول او گردآمده است را که یکی ازنخبه ترین و کارآزموده ترین تیم هایی است که بتوان درروزگارماتصورکرد، باخود دارند. چنانچه پروفیسور«جان مرشایمر » درسال 2014 گفته بودکه اگر تلاش های پوتین و تیم همراهش در رهبری روسیه نبودند، امروز امریکایی ها، با هررییس جمهوری که می داشتند، روسیه رابه تمسخر می گرفتند.
بالاخره این ماه عسل روابط « غیرمترقبه » و ظاهراً مطبوع بین روسیه و امریکا که غیرمتعارف به نظر می رسد آیا شانس این را داردکه ادامه بیابد؟ اگراین وضع بتواند تا مدت زیادی دوام بیاورد، مسلماً حادثه خوش قدمی برای بشریت خواهد بود. بهرحال شاید بتوان فکر کرد که این « گرمی روابط »احتمالاً تا حل شدن نسبی مساله اوکرایین سخت جانی نشان بدهد. زیرا هردو طرف دراین مقطع به چنین فضایی در روابط خود نیازدارند.
در این ارتباط دیده شده است که اکثراً اتخاذ سیاست های نرم « ترامپ » درقبال روسیه را تغییرمسیرتوجه امریکا ازحوادث اوکرایین به سوی چین توجیه می کنند. به نظرمن چین و روسیه دردو مقام متفاوت ولی هریک دارای اهمیت کلیدی برای امریکا مطرح اند. تااکنون رودررویی امریکا باروسیه سهمگین تر و صریح تربوده و ازلحاظ ماهوی درتقابل بااهمیت ترقرارداشته است. تبلیغ درمورد این تغییرمسیربا هرنیتی که باشد چیزی نیست جزکمک به پرده پوشی شکست دراوکرایین و برجسته ساختن تصنعی و بیش ازحد واقعی رودررویی با چین. رودررویی با پکن که مسلماً برای امریکا بسیاربااهمیت است، چیزجدیدی نیست که باعث تغییرکلی سیاست امریکا شود؛ آنچه جدید است، تغییرتدریجی تناسب نیروها درجنگ اوکرایین است. رودررویی امریکا دراوکرایین یک مساله واقعی و حاضراست درحالیکه مساله چین برای امریکا درکادر یک روند درازمدت واتخاذ سیاست های ذوجوانب و بعضاً با ابعاد مجازی مطرح است، تناسب نیرو و روابط کنونی امریکا با روسیه دراوکرایین مساله روزاست درحالیکه رقابت با چین روبه آینده دارد و یک موضع گیری کلی (ولوهرقدرقاطع و با اهمیت) وابسته به تحول اوضاع است. به عبارت دیگر روابط امریکا و روسیه درزمینه اوکرایین مساله روزاست و تقابل باچین با ابعاد وسیع، دردرازمدت و با خطوط کلی، مبهم ونامشخص راباید مربوط به آینده ای دانست که هیچ کس قادرنیست ابعاد واقعی آن را ارایه بدهد.
واقعیت این است که موضع گیری های اخیردروجود تیم ترامپ درقبال اوکرایین نشان داد که امریکایی های اهل سیاست صرف نظراز اینکه چه قدر مواضع منطبق با انصاف وقانون وعدالت دارند، مردمان پراگماتیست هستند. « پسکال لوتز» (Pascal Lotaz) تحلیل گرجوان سویسی سایت « مطالعات بیطرفی» که درجاپان مستقراست و به طورپیهم با بزرگترین تحلیل گران دنیا که دررسانه های سراسری(Main Stream) فرصت اظهارنظرندارند، صحبت های بسیارجدی ژیوپولیتیک را راه اندازی می کند، می گوید که: « امریکایی ها شاگردان هوشیارمکیاول هستند ».
سیاست های جدید امریکا در وجود اقدامات تیم ترامپ یک باردیگراین واقعیت را برملا ساخت که وقتی قدرت های بزرگ درموردی تصمیم بگیرند، آن را باقاطعیت عملی می سازند وهمچنان تغییرات بزرگ همیشه باحوادث نمایشی بزرگ همراه است تابیشترموردتوجه وقناعت قراربگیرد. ماامروزمصداق این امررادروجودسیاست های ترامپ درقبال اوکرایین می بینیم.
درعرصه داخلی امریکا درقبال جنگ اوکرایین، تغییردراماتیک شیوه حکومت داری ترامپ که به اقدامات نیم بند متوسل نمی شود چونکه می داند که کارساز نیست، باعث نوعی ازسردرگمی درمیان بخشی ازارکان قدرت گردیده است. این سردرگمی به ویژه درسنا ودربخشی از رسانه های جریان اصلی به نظر می رسد. این هم ازتبعات این سیستم پرنیرو و پرشاخ و برگ است که دراثرعملکرد متقابل همه ارکان آن این معضله به زودی زایل وحل خواهد شد. اما مردمی که با اکثریت خود « ترامپ »را برگزیده است، ازخیزوجست وی لذت می برد.
اما درغرب جمعی، به ویژه درکادراتحادیه اروپا این همه سراسیمگی و یتیم نمایی ناشی ازغافلگیر شدن است. سردمداران اتحادیه اروپا با شنیدن طرح های ساده لوحانه « ترامپ » مبنی براینکه جنگ اوکرایین را درظرف24ساعت پایان خواهد داد، باابهام می نگریستند ودربرابر اقدامات« نگران کننده » کنونی آن ادای مقاومت نمودن رادرآورده اند. هم اکنون رسانه های جریان اصلی اروپا شیوه مخالفت با « ترامپ » را درپیش گرفته اند ولی عده دیگری چون «رژیس دوکستلنو » معتقداند که: ترامپ طبیعت امریکا را تغییرمی دهد.: امریکارازامپراطوری به جمهوریت می برد. بهرحال تفاوت نظرهای اروپایی ها درباره « ترامپ » به مثابه رییس جمهورکشوری که ازآن تبعیت رعیت واردارند، درسه دهه اخیرکم سابقه است. یکی ازآخرین ابداعات اروپااین است که می گویندترامپ مامور(اجنت) روس هااست. چنانچه ژنرال "میشل یاکوولف"که زمانی درمقامات عالیه رهبری پیمان ناتو از کشورفرانسه نماینده گی میکرد می گوید که : « ترامپ » مامور« پوتین » است ، ترامپ « ثروت خود را مدیون روس هااست.» حتا « ژاک اتالی» ازصهیونست های مشهورکه زمانی مشاورارشد « فرانسوا میتران» بود می گوید: « طوری که بر می آید ترامپ مامور روس است، من سندی ندارم ولی فکر می کنم که او مامور روس هااست.»
علیرغم اینکه « مرکل » زمانی گفته بود که آوردن اوکرایین درناتو به معنی اعلام جنگ با روسیه است، امروزه غرب جمعی به ویژه المانی ها عمدتاً به وسیله « بیربوک» وزیرخارجه المان خود را درایده « نه به مذاکرات، صلح ازطریق زور» زندانی ساخته اند.
نهایتاً امریکا درحال نجات دادن آخرین بقایای آبروی غرب جمعی در اوکرایین است در حالیکه این را عده ای از رهبران کم تجربه اروپایی نمی توانند درک کنند.
بعضی ها در اروپای غربی تغییرات دو ماه اخیرامریکا را بی ثباتی می نامند. احتمالاً این برداشت ناشی ازعدم درک دقیق ازعملکرد حکومت پنهان و قابلیت امریکا درعرصه مانوردهی عملیاتی درعرصه روابط بین المللی است.
باهمه این فاکتورها به ویژه موضع گیری های روشن انتقادی « جی. دی. ونس ، معاون ترامپ درکنفرانس امنیتی مونشن آیا اروپا دربرابرامریکا قرارمی گیرد؟ اگربه تجربه تاریخی بعد از فروپاشی شوروی تا اکنون مراجعه شود می بینیم که چنین امری ازناچیزترین شانس لازم برخوردارنخواهد بود.
رهبران اتحادیه اروپا که باشیوه عملکرد دایمی ارباب امریکایی عادت کرده اند، نمی توانستند تصورکنند که حکومت پنهان امریکا قادراست برای تطابق سیاست هایش با الزامات نوین با انعطاف وسیعی عمل کند وازآنجاییکه همین رهبران نوبه دوران رسیده اروپایی فقط با تبعیت از ارباب کلان تا اکنون بالاآمده اند ودرشکل دهی تصامیم استراتیژیک شریک نبوده اند، نمی توانستند این مانورها را دریابند. چنین مانورهایی فقط ازیک قدرت بزرگ و باتجربه برمی آید که اروپایی ها ازآن محروم بوده اند. دلیل اینکه چرااین رهبران درتصامیم استراتیژیک شریک نبوده اند هم روشن و ناشی ازتبعات نظم کهن جهانی است که امریکا به بهانه چتر اتومی خود رهبران اروپا را به انقیاد کشیده است. بناً از پایان جنگ جهانی دوم به این سو، عمدتاً رهبران اروپایی به استثنای چند رهبرکاریزماتیک چون « شارل دوگول»، « اولاف پالمه»، مقداری « ویلی برانت» ، زمانی هم « الدومورو » در چنبره سلطه مقتدرانه امریکا قرارداشته اند. وجود همین رهبران کاریزماتیک موجب آن شده بود تا بخشی ازکشورهای اروپایی درعرصه مسایل مهم بین المللی دارای سیاست و نظرمشخص خود باشند. این وضع موجب برخوردهای گاهی خونین هم میشد که مصداق آن رادرترور« اولاف پالمه »، قتل بسیارمشکوک « الدومورو» به وسیله « بریگادهای سرخ » و نقش سازمان های استخباراتی انگلوساکسون ها درآن و تقابل شجاعانه « ژنرال دوگول» با ناتو می توان جست. اما امروزچنین شخصیت هایی دراروپا وجود ندارد وهمه به اتباع گوش به فرمان و اجرا کننده اوامرحکومت پنهان امریکایی مبدل شده اند. به همین دلیل است که این رهبران درشکل دهی سیاست های حکومت پنهان شریک نیستند و زمانی که وقایعی مانند تغیرسیاست های امریکا درقبال معضله اوکرایین پیش می آید در فازاصلی قرارندارند. ازاینجا است که درمساله اوکرایین اتحادیه اروپا و« ترامپ » دردوفازمتفاوت ودرفاصله قراردارند. این فاصله مسلماً به طور اتوماتیک وبا سرعت رفع خواهدشد و رهبران اروپایی بعد از اینکه به کنه سیاست های بادار امریکایی پی ببرند، راه دیگری ندارند جز اینکه دوباره درصف بایستند و با امریکا به یک زبان سخن بگویند. اقدامات نمایشی چون گردهمآیی رهبران بخشی از اروپا درلندن( به اضافه ترکیه وکانادا) وطرح های بلندپروازانه « مکرون » درجهت به اصطلاح زیرچتر اتومی فرانسه قراردادن اتحادیه اروپا، که بی پایه واز دیدگاه بازدارنده گی هسته ای غیرعملی است، به زودی چون حبابی کم عمرخواهند ترکید. اینکه طرح هایی ازقبیل همین طرح نخست وزیربریتانیا و رییس جمهورفرانسه درمورد اوکرایین وبودجه800 ملیارد یورویی اتحادیه اروپا وموضع گیری های شرمنده و نیم صدایی آنها برعلیه « ترامپ »چه قدرفاقد پشتوانه عملی و دوراز واقعیت های امروزی است دراینجا قابل بحث نیست. با یک نظراندازی کلی به شیوه های عملکردسیاست های بین المللی « ترامپ » وتیمش دلیل عمده راشایدبتوان درسیاست های جدید حکومت پنهان امریکادیدکه قضیه اوکرایین درمرحله کنونی راکه به اندازه کافی زیروروشده وبه نتایج محتوم منجرمی شودبه مثابه یک آزمایش جدید درشرایط گذاردنیاازنظم تک قطبی به نظمی نوین درنظرمی گیردوازآنجاییکه دراین گذاربااهمیت تاریخی، اروپانقشی جز تاییدعمل امریکارانخواهدداشت، می خواهدبه تنهایی آزمایش کندکه مسلماً غرب جمعی بااستثنایات کوچک بالاجباربه آن خواهد پیوست وبالاخره سراسیمگی اتحادیه اروپافروخواهدخفت ورهبران شیفته به خوداروپایی چون « مکرون»، « اورسولافاندرلاین» ، نخست وزیران بریتانیا وپولند ومسوول سیاست خارجی اروپا با جمیعت یک میلیون وسه صدهزارنفری کشورش استونیا، همه درصف قرارخواهند گرفت. درحقیقت این یک دوران گذارمقطعی است و دوران های گذاراکثراً با درد و دشواری توام اند.
دربحبوحه مانورهای « ترامپ »رهبران بی تجربه اروپایی مانند « مکرون» وعده ای دیگرازفرستادن نیروبه اوکرایین دم می زنند، گذشته ازاینکه این لاف وگزاف چقدرغیرعملی وکودکانه است، مردمان این کشورها با چنین ایده هایی شدیداً مخالفت خواهند کرد. « پییر دوگول » نوه ژنرال « دوگول » می گوید که پدربزرگش به دفاع اروپایی اعتقاد نداشت، او گفت که المان ها، انگلیس ها، سویدنی ها و دیگران حاضرنخواهند شد ازفرانسه دفاع کنند. وجود یک ارتش اروپایی که دراوکرایین بجنگد یک فریب و دروغ است.
دراین ماجراگاهی وضع چنان مضحک می شود که خارج ازحد تصور برای بقیه مردمان جهان است. مثلاً نخست وزیردنمارک می گوید: « برقراری صلح دراوکرایین خطرناک ترازتداوم جنگ دراین کشور است. »
آنچه باقی می ماند، ایده مضحک وبسیاردوراز واقعیت به اصطلاح ضرورت نیروهای حافظ صلح برای اوکرایین درصورت آغازآتش بس است. با درنظرداشت تناسب های موجود جهانی و واقعیت های روی صحنه این ایده به اندازه ای درخلا و دوراز واقعیت مطرح شده است که باید گفت یک ایده جدی نیست. « لاوروف» ،«پسکوف » و« نبنزیا » دراین زمینه با قاطعیت جواب داده اند، اما اروپایی ها هنوزدرک نکرده اند. مطرح کننده گان این ایده باید بدانند که طرح نیروهای حافظ صلح برای کشورهایی است که ضعیف هستند ودرصورت تخلف ازجانب یک نیروی برترسرجای شان نشانده می شوند درحالیکه روسیه از بسی جهات نیرومندترین کشورجهان است؛ چه کسی میتواند در این صورت بین روسیه و اوکرایین داوری وبعداً اعمال زورنماید؟
بخشی ازرهبران اروپا با ترس ازعواقب سیاست های اخیر« ترامپ » درقبال جنگ اوکرایین یتیم نمایی نموده وکشورهای اروپایی را درمعرض خطرتهاجم بعدی روسیه تلقی می کنند. این موضع گیری یاعدم درک قاطع اوضاع ژیوپولیتیک دنیا به ویژه اروپاست یا اینکه باردیگربا اتکا بر واهیات، خواهان تداوم وحتا تشدید درگیری بین امریکا با روسیه هستند. همه میدانند که روسیه هیچ انگیزه و ضرورتی برای حمله به کشورهای اروپایی ندارد.
بقیه جهان ازورود مجدد آقای « ترامپ »به قصرسفید با دلهره ومقداری هم ناامیدی حوادث را تعقیب می کند. همین« بقیه جهان » عمیقاً نگران این امراست که اگر روزی سروکارآنها با امریکا باشد، چه خواهند کرد؟ چه روزگاری برآن ها تحمیل خواهد شد؟ دریک کلام امنیت روان « جامعه جهانی » (به معنی واقعی و وسیع آن)خود را درشرایط شکننده و نامطمینی احساس می کند ودرترس وخوف دایمی بسرمی برد که مباداسروکارش با این مست بدمست رقم بخورد. برخوردآقای « ترامپ » درقبال خاورمیانه وبه ویژه درمورد فلسطین و ایران بسیارنگران کننده است. به همان اندازه ای که امریکا یا حکومت پنهان آن با تدبیرو کاردانی می خواهند خود را ازمخمصه اوکرایین کمی کناربکشد، به همان اندازه درقبال بقیه جهان وعمدتاً آن بخشی ازجهان که توان رودررویی کامل با امریکا راندارند با تفرعن و زورگویی دقیقاً مانند گذشته ودرمواردی هم بالاترازآنچه تاکنون دیده شده است عمل می کند. باغزه وبقیه فلسطین ماننداینکه این انسان های زجرکشیده ورنج دیده ازنوع بشرنباشندبرخوردمی کند وبه رهبرایران پیام می دهدکه بیامذاکره کنیم تا چگونه تو را به انقیاد بکشانیم ورنه استخوانت را می شکنیم. می بینیم که با بقیه جهان سیاست حکومت پنهان مانند گذشته ولی باچاشنه « ترامپ » که عمدتاً قماربازانه و قلدرمآبانه است برخورد صورت می گیرد.
بهرحال درچنین وضعی، اولویت« اول امریکا » (به گفته همیشگی ترامپ) به احتمال قوی برهمه این تفاوت های سبک وشیوه کارسرپوش خواهد گذاشت وهمه هم وغم امریکا در وجود دموکرات ها وجمهوری خواهان تلاش درجهت حفظ تسلط جابرانه آن ها برمردمان جهان خواهد بود. دیده می شود که درعرصه ژیوپولیتیک جهانی دروجود جنگ اوکرایین، یک دوربازی ها روبه اتمام است. هضم این شکست برای بازنده میدان یعنی امریکا وغرب جمعی خالی ازدرد واندوه نیست و حتماً به فکر تلافی آن درمقیاس دیگری برخواهند آمد؛ همیشه چنین بوده است. امپریالیزم امریکا باقیافه ای نوین درمعرکه اوکرایین موضع میگیرد واحتمالاً برای تلافی این شکست درصحنه های دیگری چون غزه، ایران، یمن وغیره باشدت عمل بیشتروارد معرکه خواهد شد، چنانچه علایم آن را ازهمین اکنون درجهنم ازسرگیری تهاجم بربرمنشانه صهیونیست ها درغزه ودربمباران وحشیانه یمن می بینیم. گرچه درمورد ایران کارتجاوز آن قدرآسان هم نخواهد بود؛ تجاوزگران می دانند که قبل ازبریدن باید صدبار گَز(اندازه گیری)کنند.
ترامپ آمده است وبعد ازتوقف کوتاهی می رود ولی این سیاست جهانی ودقیقاً کنترول شده امریکا پابرجا خواهد ماند. باچنین وضعی است که بیداری امروز« جنوب جهانی » دربرابرغول امریکا وناتو قدعلم کرده و افتخارهمیشگی آن دردرجه اول به نام « ولادیمیرپوتین » و رهبری فدراسیون روسیه و بالاتراز همه به نام نامی سربازارتش روسیه (ارتش سرخ) درج تاریخ خواهدشد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۵ـ ۲۵۰۳
Copyright ©bamdaad 2025