اسپانیا، ایرلند و ناروی کشور فلسطین را برسمیت میشاسند

 

به گزارش روزنامه ال پاییس، بر اساس گزارش‌ های رسانه‌های مختلف، دولت‌های اسپانیا، ناروی و ایرلند امروزچهارشنبه، تاریخی را که در آن کشور فلسطین را به رسمیت می ‌شناسند اعلام کردند.

به گزارش تارنمای آرتی‌ وی‌ای، یوناس گار استور صدراعظم ناروی به عنوان نخستین کشور دقایقی پیش اعلام کرد که کشور فلسطین را در ۲۸ ماه می به رسمیت می‌ شناسد و از سایر کشورها خواست تا از آن پیروی کنند.

صدراعظم ناروی گفت: جنگ کنونی غزه کاملاً روشن کرده است که دستیابی به صلح و ثبات باید بر اساس حل مساله فلسطین باشد.

چنان که منابع دولت اسپانیا نیز پیشتر اعلام کردند، پدرو سانچز صدراعظم این کشور نیز برنامه دقیق خود را در نشست امروز کنگره اعلام کرد.

روزنامه « آفتن‌پوستن ـ Aftenposten »  و شبکه تلویزیونی «ان‌آرکی ـ NRK » به نقل از منابع رسمی ناشناس ساعاتی پیش خبر دادند که دولت ناروی نیزبرنامه خود برای به رسمیت شناختن فلسطین را امروز اعلام خواهد کرد.

خبرگزاری رویترز نیز به نقل از یک منبع آگاه گزارش داد که دولت ایرلند به صورت رسمی، کشور فلسطین را امروز چهارشنبه به رسمیت خواهد شناخت.

این در حالی است که روزنامه گاردین گزارش داد که سه مقام دولت‌ ایرلند، سیمون هریس صدراعظم ، مایکل مارتین معاون صدراعظم و ایمون رایان وزیر حمل و نقل، صبح امروز یک کنفرانس مطبوعاتی برای اعلام این تصمیم برگزار می ‌کنند که پیش از این انتظار می ‌رفت برای پایان ماه جاری میلادی برنامه ‌ریزی شود.

سیمون هریس نیز امروز اعلام کرد که در اقدامی مشترک با اسپانیا و ناروی با هدف دستیابی به «صلح دایمی » میان رژیم صهیونیستی و فلسطین، در ۲۸ ماه  می آینده، فلسطین را به عنوان یک کشور به رسمیت می ‌شناسد.

به گفته رسانه‌ ها، در حال حاضر مشخص نیست که آیا بلجیم و سلوونیا به کشورهای اتحادیه اروپا که فلسطین را به رسمیت می ‌شناسند، می‌پیوندند یا خیر.

وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی به رسمیت شناختن فلسطین را محکوم کرده است و در پیامی از طریق شبکه اجتماعی ایکس مدعی شده این اقدام « به تروریزم بیشتر و بی ‌ثباتی در منطقه منجر می ‌شود و هرگونه چشم ‌انداز صلح را به خطر می ‌اندازد ».

اسپانیا این روزها نقش رهبری اروپا را بر عهده گرفته است و شرکای خود را برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین هماهنگ می‌ کند.


بامداد ـ سیاسی ـ ۶/ ۲۴ـ ‍۲۴۰۵ 

Copyright ©bamdaad 2024

 

 

خارکوف بلاگردان جنگ دربرابرناتو؟

 

اسد کشتمند

امروز حتا روس ستیزترین غربی های جنگ طلب هم به این نتیجه رسیده اند وبعضی ازآنها زیرلب اذعان می کنند که کاراوکرایین روبه اتمام است. درعین زمان سردمداران ناتوهمچنان به آخرین مانورها متوسل می شوند وهرروز وضع را متشنج ترساخته و بشریت را درمعرض خطرنابودی کامل قرارمی دهند. برای آنها اهمیتی ندارد که هرروزصدها تن ازعساکر اوکرایینی بیهوده نابود می شوند. همان ۲۵ فوری سال ۲۰۲۲ یعنی یک روزبعد ازآغازعملیات ویژه روسیه دراوکرایین که زلنسکی، خواهان مذاکره شده بود ویاهمان ماه مارچ ۲۰۲۲ که به وساطت ترکیه درشهر«انتالیا »خواهان آتش بس واعلام بیطرفی اوکرایین شده بود، رژیم کنونی اوکرایین می توانست تا حدودی جان خود را سالم به درببرد و با چنین باختی میدان را ترک نکند ، ولی غربی ها نگذاشتند چنین شود و آگاهانه اوکرایین رابه کشتارگاه فرستادند. به امید اینکه بتوانند با آخرین اوکرایینی ها روسیه راتضعیف کنند. دیدیم که چنین نشد وامروز روسیه درمیدان جنگ دست بالا را دارد. ده روزقبل ارتش روسیه برای مصوون ساختن نواحی« بلگورود » و« کورسک » به پیشروی درشمال « خارکوف » آغازکردند. دراین آغازنبرد روس ها با سرعتی که برای غربی ها تعجب آوربود پیشرفت کرده اند و این پیشرفت ها ادامه دارد. دراینکه ارتش روسیه قادراست با راحتا نسبی درجبهه «خارکوف » پیشروی کند، شکی نیست اما ازدید استراتیژیک بالنسبه درازمدت آیا واقعاً به پیشروی درهمین منطقه ادامه خواهند داد؟ آیا آزاد سازی شهربزرگی با حدود یک میلیون وسه صد هزارجمیعت باهمین سی چهل هزارسربازی که روسیه وارد این منطقه کرده است، می تواند امکان پذیرباشد؟ ونهایتاً این دیلم مطرح است که آیا دراوضاع کنونی تنها آزادسازی مناطق روس نشین که درحقیقت همیشه جز روسیه بوده اند هدف استراتیژیک است یا ناممکن ساختن پیوستن اوکرایین به پیمان ناتو اولویت بیشتردارد؟ من معتقدم که ایجاد شرایط ناممکن ساختن پیوستن اوکرایین به ناتومهمتر ازهمه ملحوظات دیگراست، حتا اگر روسیه دراین بازی استراتیژیک عمداً مناطقی ازآنچه را سرزمین تاریخی روس ها می داند، به عنوان دامی درجهت لگام زدن خواست نیونازی های مسلط « برکیف » درجهت پیوستن به ناتوهمچنان درابهام وضع کنونی یعنی وابسته ماندن با ظاهرحقوقی به اوکرایین قراربدهـد.

بعضی ها یورش ارتش روسیه به مواضع رژیم اوکرایین در« خارکوف » را عملیات انحرافی و نوعی فریب عملیاتی تلقی می کنند تا توجه حداکثر رژیم وابسته به ناتو را به  «خارکوف » کشانیده و اولویت برترخود درمناطق دیگرراعملی سازد ، چنانچه دیدیم نیروهای روسی همزمان درجهات دیگری هم پیشروی داشتند. درهرصورتی دورساختن تهاجم تروریستی نیروهای راکتی و توپ خانه ای اوکرایین برعلیه اهالی غیرنظامی مناطق  « بلگورود » و « کورسک » هدف اولی و اساسی همین عملیات اخیربوده است. همه علایم نشان دهنده این است که درحال حاضرروسیه قصد فتح « خارکوف » را ندارد ولی اگر فروپاشی ارتش اوکرایین که علیرغم کمک های سرسام آورغرب جمعی، بسیارشکننده و صدمه پذیرشده است، ازهمین جا شروع شود، همه پیش بینی ها برهم خواهد خورد. بهرحال دیده شود وضع چگونه پیشرفت خواهد داشت. بغرنجی های صحنه های جنگ را تنها متخصصین ودست اندکاران صحنه عمل می توانند بهتر درک و توضیح کنند و راه حل را مطرح سازند. اما به طورکلی و با دیدی ازبیرون، چندان دشوارنیست سنجیده شود که امریکا و ناتوقصد دارند اوکرایین رانه تنها از راه جنگ بلکه بهروسیله ممکن قربانی منافع خود سازند و تمام صحنه های جنگ منجمله سرنوشت « خارکوف » هم ملهم ازاین امراست. درنتیجه هرنوع تحرک و واکنش ارتش روسیه را برپایه این امرکلی باید دید. دوسال جنگ نشان داد که چنین است. چنانچه درآغازماه جنوری سال گذشته « لیندسی گراهام » سناتورامریکایی با صراحتا که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی گذاشت گفت که ما تا آخرین اوکرایینی برعلیه روسیه می جنگیم. این به اندازه کافی روشن است که اوکرایین فی النفسه، برای امریکا هیچ اهمیتی ندارد ، اما وسیله بسیارمهمی برای دست یابی به هدف اساسی اش یعنی تضعیف روسیه است. مسلماً استراتیژیست های امریکایی تنها به تضعیف روسیه نه که به تقسیم آن به چند کشورکمربسته بودند وشاید تا هنوزهم چنین خواب های خامی را درسرمی پرورانند. تا اکنون که امریکایی ها با قربانی ساختن بی دریغ  اوکرایینی ها به اهداف تعیین شده خود دست نیافته اند، به ساده گی حاضرخواهند بود حتا با از دست رفتن بخش های دیگری ازسرزمین اوکرایین توافق کنند به شرط اینکه اوکرایین کوچک تری را با شرایط عضویت به ناتو واردعرصه کنند ، کوچکی و بزرگی اوکرایین دراین صورت برای امریکا هیچ اهمیتی ندارد. هرکسی جای استراتیژیست های امریکایی بود دروضع کنونی که امیدهای بلندپروازانه قبلی به نتیجه نرسیده است، اصولاً می خواست با امکاناتی نوین هدف تعیین شده اولی یعنی تبدیل نمودن اوکرایین به مثابه پایگاه کامل ناتو را عملی سازد. و این چگونه می تواند امکان پذیرشود؟ شاید بتوان تصورکرد که امریکایی ها درصورت پیروزی روسیه یعنی آزادسازی کامل « دونباس » و متصل کردن آخرین بقایای« زاپاروژیه » و « خرسون » به سرزمین مادری وهمچنان آزادسازی« نیکولایف » و « اودسا » و احتمالاً « خارکوف» وضع به میان آمده ازنتیجه جنگ را ازسرناچاری پذیرفته وبه  « زلنسکی » دستوربدهند تا قرارداد صلح را امضا کند. درست است که چنین وضعی اگر درعمل پیش بیاید ازدید بیرونی ظاهراً به نفع روسیه و باعث شکست قطعی وسرافگنده گی برای اوکرایین است اما برای امریکایی ها که این امرمی تواند زمینه سازپیاده سازی نقشه های استراتیژیک شان باشد، وضعیتی ازسرناچاری قابل قبول خواهد بود یعنی اینکه دراین صورت اوکرایین یک کشوردرحال مناقشه نبوده و برپایه منشورناتومی تواند بدون هیچ مانعی وارد ناتوشود ، اینکه در این صورت، اوکرایین درهم کوبیده شده و توهین شده است برای امریکایی ها پشیزی ارزش ندارد ، ارزش اوکرایین برای امریکا دربه خدمت درآوردن آن درهر وضع و احوالی است. آیا به چنین سناریویی مگر روس ها و امریکایی ها بارها نیندیشیده اند؟ عقل سلیم حکم می کند که حتماً و با جزییاتی صد بار بیشتراز آنچه به ذهن ماخطورمی کند، به آن اندیشیده اند. دراین صورت اگر روال حوادث چنین پیشرفتی داشته باشد، منطقاً ایا روس ها اجازه خواهند داد حوادث چنین سمتی رادرپیش گیرد؟ با آن همه تجربه ای که روس ها دراین سه دهه ازسرگذشتانده اند، بعید به نظرمی رسد اجازه بدهند چنین احتمالاتی شانس تحقق بیابند. به طوریقین می توان گفت که چنین سناریوهایی دراطاق های فکری هر دو طرف بارها مورد سنجش قرارگرفته است. واقعیت های میدانی وتوازن کنونی قوا به ویژه توانمندی کنونی روسیه و تجربه ای را که درطول بیشتراز بیست سال اخیردرروابط  جنجالی خود باغرب به دست آورده است، شاید شرایطی را فراهم سازند که امریکایی ها امکان تحقق بخشیدن چنین سناریویی را نداشته باشند. اما بهرحال درنهایت امر، امریکایی ها بعد ازآن همه سرمایه گذاری و تلاش و دشمنی حداکثری با روسیه راهی نخواهند داشت جزاینکه در پی راه اندازی آخرین تلاش ها برای تطبیق این سیاست باشند. پس درصورتی که علیرغم سخت جانی واقعیت های میدانی چنین سناریویی بتواند به یکی ازوریانت های صحنه عمل مبدل شود، واکنش عملی روس ها چگونه خواهد بود؟ دریک دیدکلی، تصورغالب براین است که روس ها باختم جنگ و آزادسازی کامل مناطق روس نشین ضمانت های اجرایی مبنی بر بیطرفی اوکرایین وعدم  پیوستن آن به پیمان های نظامی و به طریق اولی به ناتو را به مثابه شرط سنگ پایه ای حل مناقشات کنونی مطرح خواهند کرد، درغیرآن صلح عملی نمی شود. اما واقعیت این است که علیرغم اینکه اگرچنین راه حلی مطرح باشد، آیا روس ها برپایه تجربه تاریخی خود برای لحظه ای هم به عهد و پیمان و« ضمانت » های غربی ها اعتماد خواهند کرد؟ مسلم است که نه! دراین مقطع است که باید دید چه راه حل های دیگری میتواند وجود داشته باشد واین سوال مطرح می شود که پس روس ها چه باید بکنند که هم جنگ خاتمه بیابد وهم غایله به ناتو پیوستن اوکرایین درآینده دوباره مطرح نشود؟ درچنین مقطعی است که این فرضیه می تواند شکل بگیرد که روس ها کاراشغال تمام مناطق روس نشین را درشرایط کنونی یکسره نخواهند کرد. اصولاً آن ها می توانند موانعی را سرراه پیوستن اوکرایین به ناتو درآینده ایجاد کنند و آرزوی رژیم متمایل به نیونازیزم اوکرایین برای پیوستن به ناتو را مانند زخمی ناسورخونین دردل آن باقی بگذارند ، چنین امری ممکن نیست مگراینکه درآخرکار به گفته مردم ما « خاربغلی » رابرای طرف مقابل دراوکرایین باقی بگذارند تا هیچ گاهی اوکرایین نتواند به ناتو بپیوندد وبه تخته خیزتجاوزعلیه روسیه مبدل شود. دراین صورت عمده ترین طرح و وریانت عملی، دیرپا ومستحکم راچگونه میتوان تصورکرد؟ مشکل است جوابی قاطع دراین مورد داشت زیرا دروضع جنگی کنونی دراوکرایین که تغییرات روی صحنه لحظه ای است و ورد و فاکتورهای بسیارعدیده وبا اهمیت خارجی دردرون این وضع میدان چندان بازی برای سنجش دقیق و پیش بینی حوادث باقی نمی گذارد، اما به طورکلی وبا دیدی استراتیژیک و«برای فردا » میتوان تصورکرد که باییستی منطقه ای روس نشین ولی دارای اهمیت برای هردوطرف همچنان دراختیاراوکرایین کوچک شده باقی بماند تا همواره هردوطرف ادعای حاکمیت برآن را مطرح بسازند. مهم این است که اوکرایین وغرب جمعی توان حل آن را نداشته باشند و روسیه دربرابر، دست بالاتررا همچنان دارا باشد. درچنین بازی ای که مسلماً بی درد وبی خطرنخواهد بود، مناسب ترین نقطه ای راکه روس ها می توانند به مثابه دامی سنگین ومطمین دربرابرناتوقراربدهندوریانت « خارکوف مورد مناقشه » است. « خارکوف» هم  برا ی روس ها اهمیت بالایی دارد وهم دومین شهربزرگ اوکرایین کنونی بعداز « کیف » یعنی پایتخت کشوراست. در روس بودن خارکوف هیچکس شکی ندارد ولی اوکرایین هم به هیچ دلیلی نمیتواند ازحاکمیت خود براین شهرمهم صرفنظرکند. درنتیجه خارکوف همچنان به مرکز داغ مناقشه دوطرف باقی خواهد ماند. بیهوده نیست که درمورد حمله روسیه به شمال « خارکوف » چند روزقبل« پوتین » درجواب روزنامه نگاران درباره ادامه عملیات درخارکوف واشغال این شهرگفت: « امروزچنین برنامه ای وجود ندارد » یعنی اینکه علیرغم پیشرفت های محسوس درشمال « خارکوف » واقعاًروسیه فعلاً تصمیم ندارد آن را آزاد کند.

درچهارچوب چنین سناریویی همه مناطق دیگر به شمول« نیکولایف » و « اودسا » آزاد خواهند شد. دروضع کنونی وبهرحالی آزادسازی« اودسا » ازاولویت بسیارمبرمی برخورداراست،  یکی بخاطراینکه قطع تماس اوکرایین با دریای سیاه برای روسیه ازاهمیت بالایی برخورداراست تا حملات سلاح های ناتو برعلیه نیروی های روسیه دردریای سیاه کاهش یابد و کنترول دریای سیاه برای روسیه آسان ترشود ،و ازجانب دیگرتداوم سرزمینی با « پردنستریا » فراهم شود. درجنگ بسیار بزرگی که امروزروسیه برعلیه ناتو به پیش می برد، به قربانی هم نیازاست. شاید  « خارکوف » همان قربانی ای باشد که برای زنده ماندن و بزرگ ماندن روسیه  و ایجاد سد دربرابراقدامات تعرضی امریکا و ناتو بلاگردان این وضع شود. بهرحال اما می توان سنجید که « خارکوف » قربانی دایمی نخواهد بود. به علت اینکه تقریباً ازسه طرف باسرزمین مادری وصل است و هرگاهی لازم باشد این سرزمین مادری به دادش می رسد. درچنین وضعی نباید ازیاد برد که درهمه جنگ های بزرگ پاتیزان ها درکنارارتش سرخ نقش بسیاربزرگ و حتا گاهی تعیین کننده داشته اند و این عامل جنگ پارتیزانی در « خارکوف » شاید بیشترازهرجای دیگری به عنوان مکمل فعالیت های ارتش روسیه زمینه مساعد برای عمل و پیروزی داشته باشد. ازجانب دیگرازاین امربسیاربا اهمیت نیزباید یاد کردکه درصورتی که جنگ پایان بیابد قرارداد صلح با شرایط مطرح شده ازجانب روسیه که به احتمال قوی طرف برنده جنگ خواهد بود بسته خواهد شد. احتمال زیادی وجود دارد که اصولاً قرارداد صلح شبیه قرارداد « مینسک » خواهد بود. دراین صورت« خارکوف » درکادر اوکرایینی که به احتمال بسیار قوی فدرالی خواهد بود و حقوق همه اتنی ها و زبان ها درکادر قانون ضمانت اجرایی خواهند داشت، به زنده گی خود ادامه خواهد داد و به مثابه « شمشیرداموکلس » برسرهواخواهان پیوستن به ناتوهمچنان درهوا خواهد چرخید.

 

ـ متن بالا اولین مقاله ایست که بعد ازآغازجنجال های صحی  پُست می کنم.

 


بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ‍۲۳۰۵ 

Copyright ©bamdaad 2024

 

 

پیام همدردی حزب آبادی افغانستان به مصیبت دیدگان سیلاب های اخیر

 

مصیبت جاری شدن سیل ویرانگر دربخش‌هایی از افغانستان عزیزما که متاسفانه منجر به جان باختن و مصدومیت صدها تن ازهموطنان و بروز خسارات سنگین مالی در ولایات بغلان، بدخشان، غور و هرات شد، قلب همه مردم عذاب دیده افغانستان را به درد آورد. دراثرریزش باران های شدید و جاری شدن سیلاب درچند ولایت افغانستان تعداد زیادی ازهموطنان ما جان خود را از دست داده و صدها تن دیگر مجروح و مفقودالاثر شده اند.

چنانکه منابع معتبر بین المللی گزارش دادند بارش‌ های سیل ‌آسا به تنهایی درولایت بغلانِ بیش از ۳۰۰ کشته برجای گذاشته و زیان های هنگفت مالی به مردم وارد کرده است.‌ ویرانی منزل مسکونی ، اراضی کشاورزی و مالداران روستایی باعث بی سرپناهی و مهاجرت هموطنان با شهامت و درد دیده ما گردید .

حزب آبادی افغانستان دراین اندوه بزرگ همدرد و همراه مردم زحمتکش و ستم دیده کشوراست ، و به خانواده های جان باختگان حوادث اخیرتسلیت گفته، خواهان رسیده گی هرچه سریعتر به وضعیت آسیب دیدگان سیلاب میباشد.

ضمن عرض تسلیت به بازمانده گان قربانیان سیل اخیرو آرزوی رحمت وغفران الهی برای عزیران از دست ‌رفته، ازهموطنان شرافتمند و با احساس ، نهادهای مسوول بین المللی و بشریت خیرخواه درخواست مینماییم تا هرچه زودتر به کمک قربانیان این آفت طبیعی اقدام نمایند.

حزب آبادی افغانستان

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ‍۱۲۰۵ 

 Copyright ©bamdaad 2024

 

لابی اسراییل در امریکا چیست و کیست؟

دکتر سروش سهرابی

 

درهفته های گذشته و بخصوص پس از جنبش دانشگاهی گسترده در امریکا، چرایی و چگونگی و چیستان های جنبش صهیونیزم و دولت اسراییل و رابطه آن با سیاست های امریکا دوباره مورد توجه قرارگرفتند. در این نوشتار نگاهی متفاوت به آنچه با عنوان لابی اسراییل از آن یاد میکنند خواهیم داشت.

در ابتدای گسترش جنبش دانشجویی، روسای دو دانشگاه معروف امریکا بیشتر بدلیل واکنش ملایم به دانشجویان با یادآوری قانون اساسی امریکا و آزادی بیان، با فشار حامیان مالی دانشگاه ها و حمایت ضمنی دولت امریکا مجبور به استعفا شدند.

واکنش دولت امریکا و بدنبال آن دولتهای اروپایی از ابتدای جنگ خاورمیانه آن بود که هر نوع انتقادی از دولت اسراییل را برابر با یهود ستیزی بدانند و از مجازات های نقدی تا زندان برای آن در نظر گرفتند. این رویکردها را بسیاری و از جمله اندیشمندانی همچون دکتر مرشهایمر، نظریه پرداز برجسته امریکایی و نویسنده کتاب پرآوازه ای در همین مورد ناشی از نفوذ « لابی اسراییل » یا به گفته برخی لابی یهودی دانستند.

چنین توضیحاتی پیش از این نیز بسیار ارایه شده است و از انجا که لابی اسراییل در امریکا ارگانی شناخته شده و قانونی و آشکار و پرسرو صداست این توضیح به ساده گی مورد قبول قرارمیگیرد بدون آنکه معلوم شود که لابی اسراییل دقیقا چیست و به چه معناست.

در کشور امریکا لابی ‌های بسیاری در فعالیت هستند و تلاش برای تاثیر بر سیاست های داخلی یا خارجی قانونی شمرده می‌ شود. از طرف دیگربه نظر میرسد که لابی گری برای دولت های دیگر یا موسسات و شرکت ها و... از منابع درآمد بسیاری از نماینده گان و دارنده گان جایگاه سیاسی و اجتماعی در امریکا می ‌باشد.

داستان تلاش برای تاثیر بر سیاست های امریکا از طرف دولت شاهنشاهی ایران نمونه ای از آن است. شاید مهمترین وظیفه سفرای ایران در امریکا و معروفترین آنها اردشیر زاهدی لابی ‌گری بود و این وظیفه را با روش های مختلف از فراهم کردن وسایل تفریح و برگزاری میهمانی ‌های بزرگ تا اهدای هدایایی مثل فرش و خاویار و شامپاین و پول انجام میدادند. کشورهای دیگر همچون عربستان سعودی یا امارات متحده عربی و قطر و بسیاری از کشورهای ثروتمند نیز تلاش های مشابهی انجام میدهند و همه این گونه تلاش ها را با عنوان لابی گری میشناسند.

اولین تفاوت لابی گری این کشورها با اسراییل همینجا چهره نمایی میکند چون همه این کشورها برخلاف اسراییل هزینه بسیاری را برای ارتباط با سیاستمداران یا کسانی که آنها را موثر در تصمیم گیری ها میپندارند میپردازند و با وجود این هیچیک از این لابی ها گسترده گی و توانایی‌ های لابی اسراییل را ندارد و نتایج قابل قیاسی از این لابی گری ها را نمیتوانیم مشاهده کنیم.

مثلا از جمله لابی گری های انجام شده در دوران پیش از انقلاب برای خرید اسلحه بود. ایران از سویی خود را متحد غرب برای مقابله با شوروی میدانست و از طرف دیگر برای خرید تجهیزات امریکایی میبایستی مبالغ دیگری را نیز برای لابی گری و واسطه کردن افراد مختلف از روسای جمهور و وزرا و نماینده گان پارلمانی و .... برای حمایت از فروش اسلحه به ایران هزینه کند. مشابه همان تلاش ها هم اکنون از طرف کشورهایی مثل عربستان و کشورهای خلیج فارس تکرار می ‌شود و انها برای خرید تجهیزات نظامی مجبور به هزینه هایی برای پیدا کردن واسطه هایی که امکان این خرید ها را فراهم کند هستند.

بسیاری از کارگزاران حکومت پیش از انقلاب بر این باور بودند که اگر از نظر امریکا ایران قرار است نقش ژاندارم منطقه و جناح جنوبی ناتو را بازی کند دلیلی ندارد که هزینه های آن را خود پرداخت کند. در حالیکه چنانکه دیدیم نه تنها بهای درخواستی این تجهیزات که هزینه های لابی گری و پیدا کردن واسطه های با نفوذ نیز باید پرداخت میشد. از آخرین نمونه این گونه لابی گری ها میتوان به موافقت امریکا با فروش مقادیر زیادی اسلحه به عربستان اشاره کرد که با پرداخت مبالغ بسیاری به افراد مختلف و از جمله داماد دونالد ترامپ ممکن شد.

برخلاف اینگونه لابی گری ها، در مورد اسراییل و لابی منسوب به آن شاهد رویداد های مشابهی نبوده ایم. اسراییل نه تنها هزینه ای برای لابی گری پرداخت نمیکند که از کمکهای بیدریغ مالی و نظامی امریکا و کشورهای بزرگ اروپایی برخوردار است و این درباره ماهیت واقعی این لابی ابهام ایجاد می کند. یکی از دلایلی که به جای عنوان لابی اسراییل از لابی یهودی نام برده میشود برای ایجاد ابهام بیشتر در این باره است هر چند آنچه بعنوان لابی اسراییل شناخته میشود به جز یهودیان و گاهی دیگر ادیان، بیشتر متشکل از مسیحیانیست که خود را صهیونیست مسیحی میدانند و از قدرتمند ترین چهره های سیاسی و اجتماعی امریکا به شمار میروند و نشانه ای از اینکه این پشتیبانی را بدلیل دریافت پول از اسراییل انجام میدهند در دست نیست. در واقع نتیجه کار این لابی بر خلاف لابی ‌های دیگر همواره انتقال پول به به سمت اسراییل و گاهی بر خلاف سیاست های رسمی امریکا بوده است. برای مثال کمک هایی که به بهانه ها ی مختلف به شهرک های صهیونیست نشین انجام میشود از مالیات کمک کننده گان در امریکا کسر میشود، در حالی که سیاست رسمی امریکا به جز دوران ترامپ و قبول بیت المقدس به عنوان پایتخت اسراییل از طرف او تا اکنون قانونی دانستن کلونی‌های صهیونیست ها و اشغال گری های پس از سال ۱۹۶۷ ترسایی نبوده است. به جز این گونه کمک های غیررسمی با کاهش درآمد مالیاتی دولت امریکا، کمک های رسمی و اعلام شده دولت امریکا به اسراییل به بیش از پنج هزار دلار برای هر اسراییلی در سال بالغ میشود. یعنی امریکا به هر اسراییلی حدود ۵۰۰ دلار در ماه معاش می دهد.

کمک های بسیاری نیز از طرف شرکت‌ها و موسسات مختلف به لابی موسوم به اسراییل انجام میشود که این کمک‌ ها نیز به کاهش مالیات شرکت های پرداخت کننده منجر و در درجه اول برای گسترش جایگاه این انجمن و حمایت از همراهان آن و ایجاد یک قشر سیاسی و اجتماعی همسو با اسراییل و مقابله با مخالفان آن مصرف میشود. برای مثال جو بایدن آنچنان که گفته میشود در تمام مراحل زنده گی سیاسی و اجتماعی خود از کمک های مادی و معنوی لابی اسراییل برخوردار بوده است و علت پیشرفت او را نه در شایستگی هایش که در این کمک‌ها میدانند، کمک هایی که او همواره قدردان آن بوده است. در امریکا همه سیاستمداران از هر گروهی میدانند که مخالفت با آنچه به لابی اسراییل موسوم شده است نتایج بدی برای زنده گی سیاسی آنها خواهد داشت.

به این ترتیب میتوان گفت که ابهامی بدلیل استفاده از یک عنوان برای دو پدیده متفاوت به وجود آمده است که می ‌تواند از شناخت بهتر آنچه به آن لابی اسراییل یا صهیونیست میگویند جلوگیری کند.

استفان والت و جان مرشهایمر در سال ۲۰۰۶ ترسایی مقاله مفصلی را با عنوان لابی اسراییل و سیاست خارجی امریکا منتشر کردند که هم مورد استقبال و هم تهاجم قرار گرفت. خلاصه نوشته ها و سخنرانی های این دو پس از انتشار دیدگاه هایشان آنست که سیاست های امریکا در حمایت از اسراییل نه بدلیل ارزش های مشترک اخلاقی و اجتماعی همچون دموکراسی یا نیاز امریکا به همراهی اسراییل با اهداف استراتیژیک او یا همراهی اسراییل در مبارزه با تروریزم وغیره که بدلیل نفوذ لابی اسراییل است. استفن والت در اولین سخنرانی معرفی و بحث در باره نوشته هایشان در دانشگاه ام آی تی گفت که لابی اسراییل خواهان تحریم یا واکنش شدید نسبت به معرفی کتابشان بوده است و از جمله موانع بررسی لابی اسراییل را تاریخ یهودستیزی و نیز هولوکاست دانست بی آنکه در باره سواستفاده از این دو مقوله چیزی بگوید.

در این اولین سخنرانی و بحث خواسته این دو اندیشمند امکان گفت وگو در مورد این سوژه تابو و واکنش برانگیز یعنی نقش لابی اسراییل در سیاست ‌های امریکا بود. اگر سیرسخنرانی های این دو و بخصوص پروفسور مرشهایمر را بررسی کنیم متوجه سخت تر شدن تدریجی گفتمان او می‌ شویم هر چند از همان آغاز این بحث ها در سال ۲۰۰۶ اعتقادشان بر این بود که این روشنگری ها به جز امریکا برای اسراییل هم سودمند خواهد بود.

به این ترتیب است که او در سال ۲۰۱۴ ترسایی و پس از حمله اسراییل به غزه آینده اسراییل را سیاه ارزیابی می ‌کند و به تازه گی و پس از ماه‌ ها نبرد که در آن چشم انداز پیروزی اسراییل روشن نیست از نسل کشی و کشتار جمعی توسط اسراییل میگوید و خواهان تشکیل کمیسیون مستقل تحقیق برای بررسی کشتار غیرنظامیان اسراییلی توسط ارتش اسراییل در هفتم اکتوبرمیگردد.

درمورد اینکه آنچه این دو اندیشمند هوادار سیاست واقع گرایانه در مورد پدیده موسوم به لابی اسراییل نوشته اند کف یا سقف اندیشه های آنان است فقط میتوان گمانه زنی کرد. با این حال میتوان متوجه نشانه هایی از نانوشته و ناگفته ها در نوشته ها و سخنرانی های این دو شد که فراتر از عنوانیست که برای نوشته خود انتخاب کرده اند.

در واقع پروژه صهیونیزم از زمان پیدایش آن در دهه چهارم قرن نوزدهم توسط انگلستان دارای ابهاماتی بود که تا اکنون نیز تلاش کافی برای روشن کردن آنها انجام نشده است. میتوان گفت نه تنها شاهد روشنایی بیشتر در این باره نیستیم که تلاش همیشه بر افزایش ابهام  آن همچون بسیاری از موضوعات دیگر بوده است. لابی اسراییل هم یکی از همین ابهام هاست که باید آن را دقیق کرد و جایگاه و کارکرد و نقش آن را مشخص کرد.

( منبع : راه توده )

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۴ـ ‍۱۶۰۵ 

 Copyright ©bamdaad 2024

 

از زنده گی احزاب سیاسی جهان :

برگزاری کنگره هشتم جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین

بر اساس بیانیه ۲۵ اپریل  شعبه روابط خارجی « جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین ـ DFLP ‏، هشتمین کنگره سراسری ملی این جبهه در اواخر ماه اپریل به پایان رسید. طبق متن این بیانیه « این کنگره در روند دموکراتیکی برگزار شد که از اپریل ۲۰۲۳ ترسایی آغاز شد و یک سال طول کشید. این کنگره به ‌تناوب درکرانه باختری، نوار غزه، و کشورهای دیگری  برگزار شد که مهاجران فلسطینی در آنها ساکن ‌اند. »

در بیانیه شعبه روابط خارجی این جبهه آمده است:

« برگزاری هشتمین کنگره سراسری ملی نیاز به تدارک و پیگیری و هماهنگی گسترده‌ای داشت. جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین به پشتوانه برنامه سیاسی‌اش توانست این کنگره را با موفقیت کامل برگزارکند و به مسایل و موضوع‌ های مهم و چالش ‌های متعدد سازمانی، سیاسی، اداری، و امنیتی، از جمله رویدادهای مهم جنگ ۷ اکتوبر ۲۰۲۳ و پیآمدهای مداوم آن تا امروز بپردازد. کنگره با حفظ روندی دموکراتیک  با پایبندی به نظام داخلی، که شالوده تنظیم روابط حزبی و مناسبات رزم‌ جویانه بین همه اعضای جبهه و رهبری آنست، و با تأکید بر هویت فکری جبهه از لحاظ تعهد به سوسیالیزم علمی کار خود را انجام داد.

« کنگره به پایداری مردم فلسطین و گردآمدن آنها در مقاومت درود فرستاد. به نظر کنگره، در اوضاع کنونی، دو خواست مبرم در برابر فلسطین قرار دارد:

احیای وحدت داخلی در چهارچوب نهادهای ملی متحد کننده، که شامل سازمان آزادی ‌بخش فلسطین (ساف)، تنها نماینده برحق ملت فلسطین است؛ و

فراهم کردن شرایط برای ادامه مقاومت به هر شکل و صورت، زیرا مسیری الزامی است که به تحقق چشم ‌انداز آزادی، استقلال، بازگشت پناهنده گان، و ایجاد کشور فلسطین با پایتختی اورشلیم  ( بیت المقدس ) منجر می‌شود. »

در ادامه بیانیه آمده است: «  در این کنگره به این موضوع توجه شد که آینده غزه و هر بخشی از سرزمین ملی اشغال ‌شده و غصب‌ شده در روند مقاومت و استقامت قهرمانانه مردم ما تعیین می ‌شود. کنگره هشتم اصل حفظ هویت ملی به اتکای این سه ستون را تایید کرد:

سازمان آزادی ‌بخش فلسطین (ساف)، تنها نماینده برحق مردم فلسطین، یگانه سازمانی است که ملت فلسطین را نماینده گی می‌ کند و در فرآیندهای سیاسی مربوط به حل ‌وفصل مساله ملی از جانب آنها صحبت می ‌کند،

برنامه ملی ساف، شامل حق تعیین سرنوشت، ایجاد کشور کاملاً مستقل با حاکمیت ملی در مرزهای ۴ جون ۱۹۶۷ ترسایی با اورشلیم به‌ عنوان پایتخت، و حل مساله پناهنده گان مطابق با قطعنامه ۱۹۴ (سازمان ملل متحد)، که حق بازگشت پناهنده گان را، که از سال ۱۹۴۸ ترسایی آواره شده‌اند، به خانه و کاشانه‌های شان تضمین می‌کند،

قطعنامه‌های بین‌المللی قانونی مربوط به فلسطین که تضمین ‌کننده حقوق ملی مسلّم مردم فلسطین است».

برگزاری انتخابات

بر اساس بیانیه شعبه روابط خارجی جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین، در هشتمین کنگره سراسری این جبهه کمیته مرکزی جدیدی با ۹۹ عضو برگزیده شد. این کمیته مرکزی سپس در انتخابات داخلی فهد سلیمان را به سمت منشی عمومی انتخاب کرد. همچنین، مجیده مصری و علی فیصل به‌ عنوان معاونان منشی عمومی و اعضای دفتر سیاسی جبهه انتخاب شدند.

انتخاب رفیق نایف حواتمه، رهبر بزرگ ملی، به سمت صدر جبهه

طبق بیانیه  « کمیته مرکزی جدید جبهه، در فضایی آکنده از احترام و قدردانی، متحدانه و به اتفاق آرا رهبر بزرگ جبهه، نایف حواتمه، را برای انجام  وظیفه در سمت صدرجبهه پیشنهاد کرد. تصمیم به معرفی رفیق حواتمه برای قرارگرفتن در این جایگاه نشان داد که کمیته مرکزی با احترام به نقش تاریخی رهبر بزرگ، رفیق نایف حواتمه، در کارنامه شرافتمندانه مبارزه‌اش، به اتفاق آرا با اتخاذ این تصمیم (و برگزیدن رفیق به این سمت ) موافقت کرده است. در پایان، کنگره خطاب به حزب‌ ها و سازمان‌ ها و ملت‌های جهان که برای اعلام مخالفت با تجاوز صهیونیستی امریکا و غرب و برای ابراز همبستگی با مردم فلسطین و عادلانه بودن آرمان ملی آنها به خیابان‌ ها آمدند پیام‌ های درود و درخواست همبستگی متعددی تنظیم کرد. کنگره خواهان ادامه این جنبش ‌ها و رساندن پیام‌ های حمایت و همبستگی به مردم ما و مقاومت آنها برای ادامه نبرد در راه آزادی و استقلال شد.»

منبع: « نامه مردم»

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ‍۱۰۰۵ 

 Copyright ©bamdaad 2024