بحران حکومتی در فرانسه و راه های غلبه بر آن
فابین روسل، منشی عمومی حزب کمونیست فرانسه، در یک سخنرانی همه جانبه در جشنواره اومانیته که هزاران نفر به آن گوش می دادند، به تحلیل وضعیت کنونی و بحران اجتماعی -سیاسی حاکم بر فرانسه پرداخت. او بر ضرورت یک تغییر اساسی در ساختارهای سیاسی کشور تأکید کرد.
روسل تصویری نگران کننده از جامعه امروز فرانسه ترسیم می کند که با بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و مالیاتی دست وپنجه نرم می نماید. تحلیل او بر ناامنی شغلی گسترده و فقر فزاینده تمرکز دارد و نشان می دهد که چگونه اقشار مختلف جامعه، از کارمندان و بازنشستگان گرفته تا خانوادهها، در تامین نیازهای اولیه خود با چالشهای جدی روبرو هستند. او با ذکر مثال های ملموس، وضعیت بیثبات کارمندان و متقاعدینی را که از پس پرداخت بل های خود برنمی آیند، زنانی که با کار موقت با حقوق ۹۰۰ یورو در ماه زندگی خود را می گذرانند، و خانوادههایی که وعدههای غذایی خود را حذف می کنند، به وضوح به تصویر کشید.
او همچنین به بحران مسکن اشاره کرد و خاطرنشان کرد که سه میلیون نفر در شرایط نامناسب زندگی می کنند، کرایه سرپناه سرسامآور است و مسکن اجتماعی غیرقابل دسترسی است. وضعیت وخیم بخشهای عمومی مانند آموزش و خدمات صحی نیز از نظر او نشانه هایی از فروپاشی سیستم است. در این میان، بیعدالتی مالیاتی به عنوان محوری ترین نابرابری برجسته می شود، زیرا دارایی ثروتمند ترین افراد جامعه به دلیل سیاست های مالیاتی ترجیحی به شکل سرسامآوری افزایش یافته است.
روسل فاش کرد که ۵۰۰ فرد ثروتمند فرانسه از سال ۲۰۱۷ ترسایی داراییهای خود را دو برابر کردهاند (از ۶۰۰ میلیارد یورو به ۱.۲ تریلیون یورو) که این امر به لطف معافیت های مالیاتی مانند لغو مالیات بر ثروت و کاهش مالیات بر سود سهام محقق شده است. او این وضعیت را « بزرگ ترین دزدی در تاریخ کشور ما» نامید. در نهایت، این تحلیل با استفاده از روایتهای شخصی تکان دهنده، بر فوریت وضعیت و لزوم اقدامات فوری برای مقابله با بحران های پیش رو تأکید میکند.
سخنرانی فابین روسل تصویری تیره و تار از وضعیت سیاسی و اجتماعی فرانسه در سال ۲۰۲۵ ارایه می دهد که به گفته او، تغییرات سیاسی را در کشور به یک ضرورت ناگزیر تبدیل کرده است.
در همین رابطه مقاله کوتاه وَنسان بوله عضو، رهبری و منشی شعبه بینالمللی حزب کمونیست فرانسه در رابطه با راه کرد حزب کمونیست در برخورد با بحران حاکم بر دولت فرانسه در خور توجه میباشد ./ نامه مردم
بحران حکومتی در فرانسه و راه های غلبه بر آن
وَنسان بوله
فرانسه در حال حاضر با بدترین بحران حکومتی خود از زمان پایان جمهوری چهارم در دهه ۱۹۵۰ روبه روست۱. سیاست های نولیبرالی که از سوی فرانسه و اتحادیه اروپا دنبال شدهاند، موجب صنعتی زدایی کشور و در نتیجه فروپاشی همبستگی اجتماعی و سرزمینی شدهاند. در سال ۲۰۱۷ ترسایی بورژوازی فرانسه با روی کار آوردن امانویل ماکرون، دست به قمار زد، به این امید که با درزاندازی میان نیروهای چپ و راست، سلطه خود را بازسازی کند. این تجربه شکست خورد. بخشی از بورژوازی اکنون به سمت راست افراطی متمایل شده است. این تغییر، تحولی بزرگ و خطرناک در چشمانداز سیاسی کشور به شمار می رود.
در انتخابات قانون گذاری که پس از انحلال مجلس ملی توسط امانویل ماکرون در سال ۲۰۲۴ برگزار شد، ایتلاف چپ بیشترین کرسی ها را به دست آورد، ولی بیشترین آرا را کسب نکرد. در دور دوم، جناح راست افراطی به تنهایی سه میلیون رای بیشتر از مجموع کل آرای چپ به دست آورد. امانویل ماکرون از واگذاری حق تشکیل دولت به چپ خودداری کرد و همین امر بی ثباتی سیاسی را تشدید نمود. در طول ده ماه، دو صدراعظم پیاپی روی کار آمدند، زیرا هیچ کدام در پارلمان از حمایت اکثریت برخوردار نبودند. آخرین آنها، فرانسوا بایرو، برنامهای گسترده برای ۴۴ میلیارد یورو کاهش در بودجه ارایه داد. در همان زمان، ۲۱۱ میلیارد یورو از طریق سازوکارهای مبهم و بدون هیچ تعهد متقابل در اختیار شرکت ها قرار گرفت. بایرو که با بن بست مواجه شد، خواستار رای اعتماد پارلمان شد و همانطور که انتظار می رفت، موفق نشد. به دنبال آن نخست وزیر جدید، سباستین لوکارنو، منصوب شد. او اعلام کرد که یکی از تدابیر فرانسوا بایرو مبنی بر حذف دو تعطیلات رسمی ( که به ویژه بسیار نامحبوب بود ) کنار گذاشته خواهد شد. ولی این تغییرات همچنان سطحی خواهند بود. تغییر دولت کافی نیست، ما باید سیاست را تغییر دهیم!
این امر در عرصه سیاست جهانی نیز صدق می کند. امانویل ماکرون خود را بهعنوان یک جنگ سالار اروپایی معرفی می کند و بر پویایی بلوکها، اقتصاد جنگی و تهدید هسته ای تأکید دارد، آن هم در بستر اتحادیه اروپایی که در بحران عمیق فرو رفته است. جنگ بار دیگر به عنوان ابزاری برای وحدت بخشیدن به بورژوازی و حفظ سلطه آن به کار گرفته می شود.
در این زمینه، راست افراطی خود را بهعنوان نامزد قدرت معرفی می کند. این جریان از پروژۀ «اولویت ملی» خود دست نکشیده است؛ پروژهای که هدف آن بازسازی جامعه فرانسه بر پایههای نژاد پرستانه و بیگانه ستیزانه است. راست افراطی در انتظار برگزاری احتمالی انتخابات قانون گذاری یا حتا ریاست جمهوری است تا به قدرت برسد.
با این حال، روزنه ای از امید در جنبش اجتماعی دیده می شود. مردم فرانسه به طور کامل تسلیم یأس و سرخوردگی نشدهاند. در دهم سپتامبر ، جنبشی خودجوش از خشم در سراسر کشور شعله ور شد. این خیزش نه از دل جنبش اجتماعی سازمان یافته برخاست و نه از یک حرکت خشمگینِ پراکنده. با این وجود، در همان روزها، جنبش های سازمان یافته تر دیگری نیز به آن پیوستند.
در ۱۸ سپتامبر ، به دعوت اتحادی متشکل از همه سندیکاهای کارگری کشور ، روز ملی اعتصابها و اعتراضات برگزار خواهد شد. وحدت اتحادیه های کارگری ضروری است. (این تظاهرات اعتراضی در روز پنج شنبه با موفقیت همهجانبه برگزار شد.)
بنابراین، پرسش اینست که پیامدهای سیاسی این جنبشهای اجتماعی و همبستگیهای سندیکایی چیست. برخی نیروهای چپ از هم اکنون به انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۷ می اندیشند و مدعی هستند که تنها آنان قادر به متحد کردن چپ هستند. ژان-لوک ملانشون و حزب « فرانسه تسلیم ناپذیر» که در تلاش است پایگاهی اجتماعی بر مبنای هویتهای جامعه محور بنا کند، ولو به بهای به حاشیه راندن چپ، از این نیروها می باشند. افزون بر این، نمی توان خواستار وحدت در انتخابات ریاست جمهوری شد و هم زمان انتخابات شاروالیها در مارچ ۲۰۲۶ ترسایی را نادیده گرفت.
حزب کمونیست فرانسه خواستار تشکیل یک ایتلاف سیاسی بر پایه جنبش اجتماعی و محتوای سیاسی دگرگون ساز است. این حزب یک « پیمان ملی برای آینده فرانسه » (تارنمای حزب کمونیست فرانسه) را منتشر کرده است که سه محور اصلی دارد:
تعهد به اشتغال، نوسازی صنعتی و گذار زیستمحیطی؛ یک جمهوری نوین، اجتماعی، لاییک و دموکراتیک؛ و فرانسهای متعهد به صلح و همکاری.
ایتلاف چپ، برای دستیابی به اکثریت، باید بر پایه محتوای سیاسی ساخته شود. خشم و یأسی عمیق در کشور وجود دارد. راست افراطی در چند قدمی ماست. نیروهای چپ باید با مطالبه دگرگونی اجتماعی و دموکراتیک و با سیاستی مبتنی بر صلح به انتظار مردم فرانسه پاسخ دهند!
پی نوشت:
۱ـ جمهوری چهارم فرانسه، میان سال های ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۸ ترسایی بر این کشور حاکم بود.
بامـداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ۲۸۰۹
Copyright ©bamdaad 2025
به رسمیت شناختن کشور فلسطین: واقعیتی عملی یا برخوردی تاکتیکی؟
عاقل تقض
روزنامه مارنینگ استار
از به رسمیت شناختن کشور فلسطین، و آنچه به رسمیت شناختن محتاطانه حقوق قانونی ملت فلسطین تعبیر می شود، صرف نظر از انگیزههای شومی که ممکن است در برخی موارد در پشت آن نهفته باشد، اصولاً باید استقبال کرد. همه ما خوب می دانیم که این به رسمیت شناختن نتیجه بیداری ناگهانی وجدان برخی از رهبران غربی نیست، به ویژه آنهایی که دولت های شان در فجایع پی درپی تحمیل شده بر مردم فلسطین از آغاز قرن گذشته تا امروز مسوولیت تاریخی دارند و آنهایی که بخش مهمی از مسوولیت نسل کشی جاری مردم فلسطین بر دوش شان است. این دولت ها مسوول تأمین بی ملاحظه و مستمر تسلیحات مورد استفاده نیروهای اشغالگر اسراییلی و همچنین شکست کامل (یا در واقع بی میلی شرم آور) در مهار کردن رژیم تلآویو، متوقف کردن تحمیل گرسنگی به مردم غزه، و تضمین تحویل کمک های انسان دوستانهٔ حیاتی مورد نیاز فلسطینیان هستند. کاملاً موجه و قابل درک است که مردم جهان در مورد مقاصد این جدیدترین طرفداران تشکیل کشور فلسطین تردید داشته باشند، به ویژه با اهمیتی که آنها در نظر دارند و نیز نبود هرگونه اشاره روشن به مرزها، سازوکار تحقق این خواست، و دیگر ملاحظات مربوط به این شناسایی. با توجه به اینکه بیش از ۱۴۵ کشور* عضو سازمان ملل متحد تا اکنون کشور فلسطین را به رسمیت شناخته اند و مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز در سال ۲۰۱۲ فلسطین را به عنوان کشور ناظر غیرعضو پذیرفته است، و نیز با وجود قطعنامه های بینالمللی بی شماری که از حق تعیین سرنوشت و تشکیل کشور فلسطین، بدون ارایه مسیر مشخص برای عملی کردن این شناسایی، حمایت می کنند، به هیچ روی بدبینانه نخواهد بود اگر گفته شود که تحولات اخیر نیز به احتمال زیاد تغییر ملموسی در وضع موجود ایجاد نخواهد کرد. تا زمانی که اسراییل همچنان از مصوونیتی که جامعه بین المللی به آن داده است برخوردار باشد و محکوم یا تحریم واقعی نشود، حتا از سوی دولتهایی که در ماه سپتامبر قصد شناسایی کشور فلسطین را در مجمع عمومی سازمان ملل دارند، این بن بست فاجعه بار همچنان ادامه خواهد داشت. و تا زمانی که همین دولتها از هر اقدام مثبت و موثری برای پشتیبانی از گفته ها و مقاصد شان خودداری کنند، موضع گیریهای کنونی در بهترین حالت فقط ارزش نمادین خواهد داشت. اقدامات آنها می تواند و باید شامل اعمال فشار بر اسراییل برای پایان دادن فوری به تهاجم و حضورش در غزه، ارسال کاروان های حامل کمک های انسانی به گرسنگان غزه، پافشاری بر اینکه اسراییل اجازه عبور امن و بدون مانع کمکها را بدهد، یا اعمال فشار بر اسراییل برای لغو تصمیم جنایت کارانهاش در مورد گسترش شهرک سازیها در کرانه باختری و الحاق کامل این سرزمین به اسراییل باشد.
کرانه باختری طبق قوانین بینالمللی بخشی از کشور فلسطین آینده است و الحاق آن به اسراییل اساساً تأسیس کشور فلسطین را غیرممکن می سازد. علاوه بر این، بههیچ وجه نمی توان پذیرفت که حق تعیین سرنوشت در فلسطین تاریخی صرفاً از راه تصویب و اجرای قانون « دولت- ملت » مصوّب تابستان ۲۰۱۸ ترسایی در انحصار یهودیان اسراییلی باقی بماند.
پس از ۲۲ ماه جنایت نسل کشی، که برای جهانیان پخش زنده تلویزیونی شده، و ادامه کارزارها و تظاهرات مداوم در همبستگی اصولی با مردم فلسطین، بسیاری از دولت های غربی در برابر فشار عظیم و فزاینده در کشورهایشان نگران شدهاند و از پیآمدهای احتمالی این فشارهای مردمی برای موقعیت سیاسی خودشان، از جمله در عرصه انتخابات، بیمناک شدهاند، که باید هم بشوند.
کاملاً ممکن است که این تغییر موضع موقتی باشد تا زمانی که آبها از آسیاب بیفتد. از این روست که شاهد دودلی کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، هستیم که اعلام کرده است که دولت بریتانیا فقط اگر جنگ غزه پایان نیابد یا اجازهٔ ورود کمک ها به غزه داده نشود، فلسطین را به رسمیت خواهد شناخت. به این معنی که حتا یک آتش بس یا مصالحه موقت، یا هر حیله ای که رژیم نتانیاهو به آن متوسل شود، ممکن است منجر به تغییر موضع دولت بریتانیا شود. این در حالی است که تعیین سرنوشت حق مردم فلسطین است و به رسمیت شناختن کشور فلسطین صرفاً موضع بریتانیا را با قوانین بینالمللی و قطعنامه های متعدد سازمان ملل متحد در این مورد همسو می کند. شناسایی رسمی کشور فلسطین بههیچوجه « هدیه » استارمر به مردم فلسطین نیست. بنابراین، بسیار مهم است که کارزارها و تظاهرات عمومی در بریتانیا و جهان، حتا در صورت برقراری آتش بس، با همان شتاب و قدرت ادامه یابد. فعالان این کارزار باید به ابهامهای ساختگی عمدی در مورد مرزهای کشور فلسطین، محل دقیق ترسیم خطوط مرزی، شرایط تاسیس کشور، و چشم انداز روابط کشور فلسطین با اسراییل اشغالگر نیز آگاه باشند و هوشیارانه واکنش نشان دهند. به این ترتیب، و با این ابهام های ساختگی، شناسایی کشور فلسطین می تواند صرفاً نمادین و روی کاغذ باشد و کاربست عملی یا محتوای واقعی نداشته باشد. تنها راه حل مطمین تأکید مجدد بر تطابق مرزهای کشور فلسطین با قطعنامههای سازمان ملل متحد و قوانین بینالمللی است، یعنی در داخل مرزهایی که در ۴ جون ۱۹۶۷ ترسایی وجود داشته، با اورشلیم شرقی به عنوان پایتخت، و تأمین حق بازگشت برای همه پناهندگان فلسطینی. این نسخهٔ نهایی راه حل دو کشور است که نباید از آن عقب نشینی کرد، زیرا حق مسلم مردم فلسطین است.
نزدیک به دو سال پس از آغاز جنگ خونین و فاجعه بار کنونی در غزه- « نکبت دوم» به بهانهٔ حملهٔ ۷ اکتوبر، رژیم آپارتاید جنایت کار در تل آویو به اتکای ماشین جنگی منفورش می خواهد جهان را متقاعد کند که بحران فاجعه بار کنونی در فلسطین و به طور گسترده تر در خاورمیانه از همان روز ۷ اکتوبر سرچشمه می گیرد. در حالی که واقعیت این است که این وضع ناشی از بیش از یک قرن مداخله لگام گسیخته امپریالیستی، ۷۷ سال استعمار اسراییل و آواره گی فلسطینیان، و ۵۸ سال اشغال و آپارتاید بی رحمانهٔ رژیم صهیونیستی همراه با خشونتهای هولناک در عرصههای دیگر علیه ملت فلسطین است.
بدون راه حل قاطع و عادلانه برای این درگیری وحشتناک و در صورت تسلیم شدن در برابر تلاشهای اسراییل برای از بین بردن هرگونه امید به راه حل دو کشوری، نه در فلسطین هیچ امیدی به صلح و ثبات پایدار خواهند داشت و نه کل منطقه. تنها راه حل پذیرفتنی و روند عملی پیش رو همانا پافشاری بینالمللی (از طریق سازمان ملل متحد و قوانین بینالمللی) برای وادار کردن اسراییل به پایان دادن فوری و کامل خون ریزی در غزه، عقب نشینی از همه سرزمینهایی که در جنگ جون ۱۹۶۷ و پس از آن اشغال غیرقانونی کرده است، و تاسیس کشور فلسطین است. این کشور باید درون همان مرزهای پیش گفته ایجاد شود، همه پناهندگان فلسطینی حق بازگشت به کشورشان داشته باشند، زندانیان فلسطینی از زندانها و بازداشتگاههای اسراییل آزاد شوند، و پایان دادن به هرگونه مداخله خارجی در امور داخلی کشور فلسطین تضمین شود. چگونگی حکومت، سیاست، و روند تحولات آینده در کشورهای غرب آسیا (خاورمیانه) فقط در اختیار و به عهده مردم این کشورهاست. اگرچه به رسمیت شناختن کشور فلسطین گامی به جلو است و باید از آن استقبال کرد، ولی نباید گذاشت که این اقدام فقط نمادین و صرفاً تلاشی ظاهری برای «جبران » بیعدالتی چندین دهه یی جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی (به ویژه سازمان ملل متحد) علیه ملت فلسطین باشد. نباید گذاشت به جای حل وفصل روشن و قطعی این مناقشه درازمدت، بار دیگر به سیاست مهار و مدیریت بحران بازگردند.
یادداشت بامداد : با آنکه مقاله پیش از موج تازه برسمیت شناختن دولت فلسطین نگاشته شده است ، درآن دیدگاه ها و خواست های مشخص در مورد آینده این کشور، و بغرنجی پروسه ایجاد « دو دولت » وجود دارد که دانستن آن به درک از انکشافات روان در فلسطین و منطقه یاری میرساند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ۲۵۰۹
Copyright ©bamdaad 2025
چرا ایران راه حل دو دولت برای فلسطین را رد می کند؟
در باره ختم اشغال فلسطین و برقراری صلح پایدار میان گروه های مختلف اتنیکی در شرق میانه طرح های گوناگونی توسط کارشناسان پیشکش شده است که سه طرح هواداران بیشتری داشته و در مجامع بین المللی مورد بحث و گفت وگو قرار میگیرد .
گزینه یک دولت ( فلسطین / اسراییل ) ، طرح دو (دولت مستقل فلسطین و دولت مستقل اسراییل ) ، و طرح سه دولت ( اسراییل ، غزه و کرانه غربی مستقل و یا زیر اداره اردن و مصر) . با آنکه طرح دو دولت که از سوی سازمان ملل متحد پذیرفته شده بیشتر مورد توجه قرار گرفته است ، در این اواخر بخصوص پس از نشست مشترک کشورهای اسلامی ـ عربی در قطر مساله طرح یک دولت و دیدگاه های جمهوری اسلامی ایران خبرساز شده است . بخاطر آشنایی با این گزینه مقاله ایوان کسیک را خدمت خوانندگان تارنمای بامداد پیشکش میداریم . امید مورد پسند قرار گیرد . بـامــداد
ایوان کسیک
ایران راه حل دو دولت در موضوع فلسطین را مردود دانسته و درعوض بر شکل گیری یک دولت واحد و دموکراتیک بر اساس همه پرسی میان تمامی ساکنان اصلی این سرزمین تأکید می کند.مجمع عمومی سازمان ملل متحد هفته گذشته با رأی قاطع خود «اعلامیه نیویارک» را که به ابتکار عربستان سعودی و فرانسه تهیه شده بود تصویب کرد. این بیانیه خواستار اجرای راه حل دو دولت در خصوص مساله فلسطین است.قطعنامه در حالی با ۱۴۲ رأی موافق در برابر ۱۰ رأی مخالف ( شامل رژیم صهیونیستی، ایالات متحده، هنگری و ارجنتین ) و ۱۲ رأی ممتنع به تصویب رسید که جمهوری اسلامی ایران نیز در میان کشورهای ممتنع قرار داشت.ایالات متحده و رژیم صهیونیستی این نشست را تحریم کردند و رأی گیری تنها یک روز پس از آن برگزار شد که نخست وزیر اسراییل، بنیامین نتانیاهو، علناً اعلام کرده بود که دولت فلسطینی تشکیل نخواهد شد.موضع ایران مبتنی بر حمایت دیرینه اش از تأسیس یک دولت دموکراتیک واحد در فلسطین است، دولتی که بقای آن از طریق همه پرسی ساکنان بومی تضمین می شود.
تصمیم تهران به عدم مشارکت در رأی گیری اقدامی منفعلانه نبود، بلکه موضعی سیاسی و حساب شده بود که طی نامه ای رسمی خطاب به سرمنشی سازمان ملل تشریح شد. در این نامه به اصولی بنیادین پرداخته شد که به اعتقاد ایران، اساساً در متن اعلامیه نادیده گرفته شدهاند.نمایندگی ایران در سازمان ملل تأکید کرد که هرگونه راه حل عملی باید بر شناسایی حق غیرقابل سلب ملت فلسطین در تعیین سرنوشت و نفی جا به جایی اجباری استوار باشد، اصولی که به باور ایران در «اعلامیه نیویارک» به طور شایسته منعکس نشدهاند.
این رأی گیری نشان داد اختلافات عمیقی در جامعه جهانی بر سر مسیر رسیدن به صلحی عادلانه و پایدار در فلسطین وجود دارد، اختلافی که میان ابتکار دیپلوماتیک مورد حمایت اکثریت کشورها و مخالفت اصولی و ایدیولوژیک بازیگران منطقه ای همچون ایران آشکار شد.
چرا ایران از رأی گیری درباره راه حل دو دولت خودداری کرد؟
تهران امتناع خود را بر مبنای مخالفتی اصولی و بنیادین با محتوای قطعنامه و کاستی های ذاتی آن توجیه می کند. ایران بارها اعلام کرده است که صلحی پایدار تنها در صورتی دست یافتنی خواهد بود که حقوق تاریخی و غیرقابل انکار ملت فلسطین به رسمیت شناخته شود، حقوقی که به باور ایران، بیانیه اخیر نادیده گرفته است.از نگاه ایران، این بیانیه واقعیت های میدانی را تحریف می کند و میان رژیم اشغالگر و ملت تحت اشغال، نوعی همسنگی کاذب ایجاد کرده است، در نتیجه، مسوولیت اصلی بیش از هشتاد سال اشغالگری، جنایت و محرومیت ملت فلسطین از حقوق بنیادین، از دوش رژیم صهیونیستی برداشته می شود.
تهران همچنین بر این باور است که اعلامیه، اشغالگری نظام مند و تداوم حضور صهیونیستها در سرزمینهای فلسطینی را در قالب پروژهای استعماری عامدانه نادیده گرفته است، پروژهای که از عوامل اصلی بی ثباتی منطقه محسوب می شود.
ایران بر این نکته نیز انگشت می گذارد که تدوین کنندگان بیانیه، عامدانه نقش بازدارنده اسراییل و ایالات متحده امریکا در تحقق ایده دو دولت را سانسور کردهاند و در نتیجه، کل فرآیند را فاقد صداقت می دانند.از سوی دیگر، روایت ارایه شده از وقایع ۷ اکتوبر ۲۰۲۳ ترسایی از منظر ایران ناقص و مغرضانه است، چرا که آن روز را از متن ۸۰ سال اشغال و استعمار جدا می کند و هم زمان حق مشروع ملت فلسطین به دفاع از خود تحت قوانین بینالمللی را نادیده می گیرد.
ایران همچنین مخالفت صریح خود را با خواست بیانیه مبنی بر خلع سلاح گروههای مقاومت فلسطینی اعلام کرده و آن را نقض حقوق یک ملت تحت اشغال می داند، امری که آنان را بی دفاع رها خواهد کرد.سرانجام، کنار گذاشتن مسایل حیاتی امنیت منطقهای ( همچون ایجاد منطقه عاری از سلاح های هستهای در غرب آسیا ) تهران را بیش از پیش به این نتیجه رسانده که بیانیه اخیر چارچوبی جامع و جدی برای صلح نیست، بلکه ابزاری است که استمرار بحران را تسهیل می کند.
راه حل دو دولت چیست؟
راهحل دو دولت چارچوبی است که در دهه های گذشته به عنوان مکانیزمی دیپلوماتیک مطرح بوده تا از طریق آن دو دولت مستقل در سرزمین فلسطین تاریخی تشکیل شوند. بر اساس آن، دولت فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷ با پایتختی بیت المقدس شرقی تعریف می شود، همراه با ترتیباتی درباره تبادل اراضی و بحث بازگشت آوارگان.
اگرچه مجمع عمومی سازمان ملل با ۱۴۲ رأی موافق این چارچوب را بهترین مسیر برای صلح معرفی کرده است، اما ایران و برخی دیگر کشورها این طرح را ناکام و غیرواقع بینانه می دانند. از دید آنان، نتیجه عملی این سیاست چیزی جز تشدید نقض حقوق فلسطینیان و تثبیت سامانه ای آپارتایدی نبوده است.گسترش شهرک سازیهای غیرقانونی در کرانه باختری، تکه تکه شدن قلمرو فلسطین و مخالفت صریح رهبران سیاسی صهیونیستی با اصل دو دولت، همگی نشانههایی هستند که نشان می دهد این راه حل عملاً به پوششی دیپلوماتیک برای ادامه اشغال تبدیل شده است.
راه حل یک دولت چیست؟
راه حل دولت واحد، الگویی جایگزین است که تشکیل یک حکومت دموکراتیک فراگیر را در کل سرزمین فلسطین تاریخی ( از رود اردن تا دریای مدیترانه ) پیشنهاد می دهد.این دولت میزبان همه ساکنان فعلی اعم از مسلمانان و مسیحیان فلسطینی، یهودیان اسراییلی و سایر سکنه خواهد بود و حقوق برابر برای همه از حیث شهروندی و سیاسی فراهم می سازد.مبنای اصلی تحقق این طرح، برگزاری همه پرسی سراسری و آزاد با مشارکت تمامی ساکنان اصلی فلسطین است، کسانی که پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی در این سرزمین زندگی می کردند. شرط لازم برای این فرآیند نیز بازگشت تمامی آوارگان فلسطینی به موطن خود است.
حامیان این طرح، از جمله جمهوری اسلامی ایران، آن را تنها راه حل دموکراتیک و پایدار می دانند، چرا که ساختار تبعیضآمیز و آپارتایدی موجود را از اساس برمی چیند. مقایسه این سناریو با سقوط نظام اپارتاید افریقای جنوبی نیز در گفتمان ایران جایگاهی ویژه دارد.موضع کلی ایران در مساله فلسطین سیاست ایران در قبال مساله فلسطین بر اصولی تغییرناپذیر استوار است: عدم به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و حمایت مستمر سیاسی و معنوی از مقاومت فلسطین.
تهران هرگونه طرح تقسیم فلسطین ( از جمله راهحل دو دولت ) را نوعی عقب نشینی در برابر مطالبات صهیونیستی می داند که حقوق ملت فلسطین و آوارگان را پایمال می سازد.ایران در سازمان ملل چهار گام مشخص را به عنوان طرح دموکراتیک جایگزین پیشنهاد داده است:
ـ بازگشت آوارگان به موطن اصلی،
ـ برگزاری همه پرسی با مشارکت کلیه ساکنان بومی،
ـ تشکیل نظام سیاسی برآمده از آن همه پرسی، و
ـ واگذاری تصمیم گیری درباره ساکنان دیگر به دولت منتخب.به باور جمهوری اسلامی، مقاومت و دفاع از حقوق فلسطین بخشی مشروع از حقوق بینالملل محسوب می شود و حمایت از گروههای مقاومت نه بر مبنای هویت مذهبی، که بر اساس اصل ضداشغالگری صورت می گیرد. ج ج
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ۲۰۰۹
Copyright ©bamdaad 2025
هشتادمین سالگرد تاسیس سازمان ملل متحد
و گشایش هشتادمین دور اجلاس اسامبله عمومی
صمـد ازهـر
امروز ۲۳ سپتمبر ۲۰۲۵ هشتادمین دور اجلاس اسامبله عمومی با بیانیه نهایت جامع، مستدل، منطقی، متکی بر منشور سازمان، احساس مسوولیت، عدالت خواهی اقتصادی و اجتماعی و ابراز نگرانی از پایمال شدن اصول و ارزش های توافق شده در هشتاد سال پیش، از سوی ابر قدرت ها، توسط سر منشی انتونیو گوتیرش گشایش یافت. در بخش بحث بر امنیت و صلح جهانی، بعد از محکوم کردن جنگ در اوکرایین و تقاضای ختم عاجل آن، او با جدیت تام به خاور میانه و بالخصوص فلسطین و فاجعه متداوم غزه پرداخته نسل کشی و استفاده از تحمیل فاقه گی به مثابه حربه جنگی علیه مردم ملکی را جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت اعلام داشت و تقاضا نمود فیصله محکمه عدالت بین المللی تطبیق گردد.
من نمی توانم در این مختصر، حتا نقاط برجسته آن بیانیه مبسوط را بازنویسی کنم، اما با مسوولیت تمام گفته می توانم که بهترین بیانیه ها بود.
بیانیه رییس جمهور برازیل نیز از لحاظ واقع بینی و شهامت بیان حقایق جایگاه بسیار برجسته داشت. او فاجعه جاری در غزه را با منطق کوبنده و خیلی عاطفی محکوم نمود. وی گفت حمله و گروگان گیری حماس را تقبیح می کنیم ولی هیچ بهانه و دلیلی نمی تواند مجوزی برای ویرانی کامل مساکن و قتل عام مردم ملکی گردد. او سیاست اعمال زور و مداخله در امور داخلی کشورها از سوی امریکا را مخالف اصول این سازمان جهانی توصیف نمود.
بیانیه ترامپ رییس جمهور امریکا، با بی ارزش دانستن اظهارات گوتیرش و کم بها دادن به سازمان ملل متحد، تقریباً سر تا پا برای مصرف داخلی ایالات متحده بود. او از دستاورد هایش (از طریق اعمال زور) مباهات نمود. پناهنده گان و مهاجرانِ را، همچون جانوران کثیف، منبع مواد مخدر، جنایت، مرض و بی نظمی شناساند و ادعا کرد که با بستن مرزها، مهاجرت به امریکا به صفر رسیده است. او ضمن مخالفت با مرزهای باز، از اروپا خواست آنها نیز مرزهای شان را ببندند. ترامپ موضوعات محیط زیست، تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین را به سخره گرفت و ادعا کرد همه اش دروغ است و هیچ تعییری رخ نداده است. طرح کننده گان آن را نیز احمق خطاب کرد.
در تمام مسایل، از سیاست و اقتصاد گرفته تا صحت، آموزش، تکنالوژی، جنگ و صلح و عرصه های دیگر، معیارهای آقای ترامپ در تقابل با معیارهای فردی و جمعی دیگران بود.
نقطه مرکزی در آجندای امسال اسامبله عمومی، فلسطین و غزه بود. می دانیم که چهار کشور ناروی، اسپانیا، ایرلند و سلووانیا در سال ۲۰۲۴ کشور فلسطین را به رسمیت شناختند؛ بریتانیا، کانادا، استرالیا و پرتگال دیروز یعنی یک روز قبل از گشایش اجلاس اسامبله عمومی، فرانسه و چندین کشور دیگر در جریان اجلاس به این پروسه پیوسته رفتند و می روند. المان و ایتالیا از پیوستن به این پروسه امتناع کرده اند.
از جمله ۱۹۳ کشور صرف ۲۹ کشور به شمول ایالات متحده امریکا و اسراییل و چند متحد شان چون جاپان، کره جنوبی و سنگاپور در آسیا؛ کامرون در افریقا، پاناما در امریکای لاتین و بیشتر کشورهای اقیانوسیه تا اکنون دولت مستقل فلسطین را به رسمیت نشناخته اند.
آنچه در اینجا در باره جریان جلسه یادداشت کردم از حافظه بود که بدون شک کاستی ها دارد و بسیاری موضوعات برجسته شاید از حافظه و قلم افتاده باشند. این نوشته با عجله ترتیب و شکل اطلاع رسانی دارد نه تحلیل.
۲۳سپتمبر ۲۰۲۵ /اول میزان ۱۴۰۴
یادداشت بامداد : جاپان هم امروز اعلان نمود که بزودی دولت فلسطین را برسمیت میشناسد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ۲۴۰۹
Copyright ©bamdaad 2025
بعـد از اوکراییـن
اسد کشتمند
تجربه عملیات ویژه نظامی در اوکرایین برای روسیه تجربه ای بس گران و سنگین، اما در عین حال بسیار کارآمد و آموزنده بود. جنگ با ناتو در خاک اوکرایین، آخرین ذرات توهم را درباره ماهیت غرب، امریکا و ناتو از ذهن روسها زدود. بقایای همان توهمها سبب شده بود که روسیه تا اندازهای به تعارفات دیپلوماتیک و ظرافت های صحنه سیاست پایبند بماند. برای نمونه، روسها عملاً چنین میاندیشیدند که در برابر نفوذ امریکا و ناتو در کشورهای واقع در حوزه نفوذ مستقیم شان، دست کم از درون کشورها به فکر خرابکاری، کودتا و تغییر رژیم ها برنمی آیند تا همچون ناتو سیمای منفی به خود نگیرند.
این نگاه، ریشه در میراث نظام سوسیالیستی داشت، نظامی که پایبندی اخلاقی به معیارهایی مرتبط با زندگی تودههای مردم را در نظر می گرفت. در آن چارچوب، راهاندازی کودتا، دامن زدن به شکاف های فرقهای و مذهبی و گنجاندن این گونه ابزارها در سیاست خارجی، جایی نداشت. اما اکنون دیگر کار از کار گذشته است و مجالی برای تعارفات و پذیرش صدمات بیهوده به نام حفظ سیمایی پاک تر از دیگران باقی نمانده است.
زندگی خود بزرگ ترین مدرسه چند سویه است، در سه دهه و نیم پس از فروپاشی شوروی، امریکا لحظه ای از زیر نظرگرفتن و اثرگذاری بر سرنوشت روسیه بزرگ بازنایستاده است. تمامی این مداخلات در جهت تضعیف، خرد کردن و نهایتاً تحقیر روسیه به کار گرفته شد. انجام کودتای فاشیستی در اوکرایین در سال ۲۰۱۴، آماده سازی آن کشور، و سپس تحریک مستقیم به جنگ علیه روسیه ( و اکنون در دست گرفتن کامل هدایت این جنگ به دست خود ) امریکا را برای همیشه، و اگر زندگی مجال دهد برای دهه ها و حتی سدههای آینده، به دشمنی خونین برای روسیه بدل ساخته است.
هیچ یک از خدعه های حاکمیت پنهان امریکا ( همچون خیمه شب بازیهای ترامپ وار ) این حقیقت مسلم را خدشه دار نخواهد کرد که روسیه از این پس با شک و تردیدی کامل، هر گام امریکا را زیرنظرخواهد گرفت. جنگ اوکرایین نقشی بزرگ در این بیداری و در مجموع، در بیداری «جنوب جهانی » ایفا کرده است. بسیار محتمل است که پس از پایان ماجرای اوکرایین، روسیه با تحمل بار کمرشکن حضور تمام عیار ناتو در این جنگ ( ولو در قالب یونیفورم و سرباز اوکرایینی ) تغییراتی اساسی در روش سیاسی، دیپلوماتیک و شیوه برخورد خود با تمامی اشکال اقدامات نفوذی، خرابکارانه و تعرضی، به ویژه در کشورهای سابق عضو اتحاد شوروی، پدید آورد.
امروز دیگر برای روسیه ممکن نیست ( و شاید نیز به صلاح نباشد ) که با همان معیارها و شیوههایی که از دوران شوروی به میراث مانده است، در سیاست خارجی و مناسبات بینالمللی خود نسبت به کشورهای بازمانده از اتحاد شوروی سابق عمل کند. در طول بیش از سه دههای که از فروپاشی شوروی می گذرد، روسیه در مقایسه با عملکرد کشورهای غربی در شرایط مشابه، مدارایی شگفت آور در قبال این کشورها از خود نشان داده است. بسیاری از جمهوریهای تازه استقلال یافته از این رویکرد مسالمت جویانه روسیه بهره برداریهایی غیرمنتظره و گاه ناموجه کردهاند.
اگر از تجربه های گرجستان و اوکرایین بگذریم، رفتار مولداویا، ارمنستان و به ویژه آذربایجان به روشنی نشان می دهد که رهبران این کشورها نه تنها به واقعیات امروزین صرفاً از منظر ظواهر می نگرند، بلکه از پیآمدهای اقدامات خود نیزغافل اند و گویی هیچ اندیشهای در این باره ندارند. عقل سلیم حکم می کند که به محض آن که پرونده اوکرایین بسته شود، روسیه با دقتی بیشتر و روشی نوین به مسایلی که از سوی کشورهایی چون ارمنستان و آذربایجان پدید آمده است، رسیدگی کند، چرا که راه دیگری برایش باقی نمانده است.
طبیعی است که چنین تغییر رویکردی فرآیندی زمان بر خواهد بود و نمی تواند یک شبه تحقق یابد. با این همه، اکنون پس از گذشت این سالیان و رویارویی روسیه با مشکلات متعدد، زمینه تغییر ذهنیت و دگرگونی در شیوه تعامل با این همسایگان نوظهور فراهم تر از همیشه است. نباید فراموش کرد که سیاست بینالمللی روسیه پس از سال ۲۰۰۷ و سخنرانی تکان دهنده پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ، وارد مرحله ای نوین از مقاومت قاطع در برابر پیشروی های ناتو شد. سیاست تعرضی و بی پروای امریکا در گرجستان در سال ۲۰۰۸، با دستان عروسک پروردهاش، ساکاشویلی، و سپس از سال ۲۰۱۲ با حضور سرگی لاوروف در راس وزارت خارجه روسیه، عملاً دیپلوماسی این کشور پوست انداخت و قید و بندهای سنتی به جامانده از دوران شوروی در روابط با غرب به تدریج به حاشیه رانده شد. حوادث سوریه و سپس اوکرایین نیز بر این روند شتاب بخشید.
امروز، پس از تحمل رنج های سنگین از سیاستهای تجاوزکارانه و تعرضی امریکا، همه نشانهها گواه آن است که روسیه دیگر تاب تحمل خیانت هایی را که رهبران کشورهایی چون آذربایجان در پیش گرفته اند، نخواهد داشت. و اگر همه بدعهدیهای امریکا و ناتو را در نظر آوریم، منطقی است که روسیه در برابر هرگونه پیشروی بعدی آنان در منطقه، این بار به گزینه تغییر رژیم در چنین کشورهایی بیندیشد. به راستی، هر کشور یا رهبری که در موقعیتی مشابه قرار گیرد، بر اساس تجربه های تلخ این سه دهه پس از فروپاشی شوروی، جز این راهی نخواهد یافت.
اما رهبران کوته بین و عاقبت نیندیشی چون الهام علی اف درنیافتهاند که روسیه ابزارها و امکاناتی در اختیار دارد که تنها به سبب وفاداری به سنتهای دیرینه به ارث مانده از سیاست شوروی سابق، تا اکنون از به کارگیری آن ها پرهیز کرده است. او از دگرگونیهای عظیم ژیوپولیتیکی منطقه و جهان بی خبر است و از قدرت ظاهری و زودگذر امریکا و اسراییل دچار سرگیجه شده است. گاه چنین به نظر می رسد ( و زمزمه هایی نیز در این باره شنیده میشود ) که برای روسیه شاید اندیشیدن به تغییر رژیم در آذربایجان آسان تر باشد تا مواجهه مستقیم با هیولای عاقبت نیندیشی چون الهام علیاف. همه می دانند که اگر روسیه به چنین گزینه ای روی آورد، امکاناتی شگرف و غیرقابل تصور در اختیار خواهد داشت.
نخست باید در نظر داشت که سیاست محیلانه علیاف تاکنون چون تیغی دو لبه هم علیه روسیه و هم علیه ایران عمل کرده است. آیا او اندیشیده است که در جهانی که رو به هویت خواهی و اعتلای نقش دین و مذهب ( بهویژه در میان مسلمانان ) نهاده، جمهوری آذربایجان با ۸۵ درصد جمعیت شیعه، زمانی تا اوایل قرن بیستم بخشی از ایران بوده است؟ برای هر ناظر عاقل و واقع بین، این حقیقت آشکار خواهد بود که در شرایط کنونی، که جمهوری آذربایجان سیاستی آشکارا خصمانه در برابر ایران و روسیه پیش گرفته است، این دو کشور ممکن است به جد در اندیشه کنار زدن علیاف از قدرت باشند. روسیه در آذربایجان دست باز دارد و ایران نیز از امکانات فراوانی برای تأثیرگذاری برخوردار است.
درست است که سوسیالیزم در تمامی جمهوری های شوروی سابق، از جمله آذربایجان، نقشی عظیم در تحمیل سکولاریزم ایفا کرد و جایگاه مذهب در سیاست و حکومت را به حاشیه راند، اما در طول سی وچند سال پس از فروپاشی شوروی، مردم بسیاری از نقاط آن سرزمین پهناور ( بهویژه در تاجیکستان و ازبکستان ) شاهد بودند که جنبشهای اسلامی با خشونت و گستردگی وارد عرصه سیاست شدند و حتی شکل جنگی به خود گرفتند. آذربایجان نیز نمی تواند مطمین باشد که «اسلام خواهی» از نوع شیعی آن در این کشور سربرنیفرازد؛ و در آن صورت، ایران نخستین و آخرین بازیگری خواهد بود که در این میدان سخن خواهد گفت.
شکی نیست که حضور اسراییل و ناتو در آذربایجان خط قرمزی پررنگ برای روسیه و ایران به شمار می آید. با توجه به این واقعیتها، روزهای ناخوشایندی در پیش روی علیاف خواهد بود. هرگونه نزدیکی و خوش خدمتی او به امریکا و اسراییل در برابر ظرفیت تخریبی روسیه و ایران وزنی نخواهد داشت. به همین ترتیب، این منطقه نیز می تواند آبستن تحولات شگرفی باشد؛ چرا که با فروپاشی قدرت پوشالی الهام علیاف، تغییرات بزرگی در منطقه رخ خواهد داد. یکی از پیآمدهای روشن آن، ارتقای جایگاه و نقش ایران در عرصه سیاست و اقتصاد منطقه خواهد بود؛ جایگاهی که می تواند با روابط تجاری و اقتصادی مستحکم تر میان ایران و روسیه تضمین گردد.
با دگرگونی در آذربایجان، ملت ارمنستان نیز جانی تازه خواهد گرفت. با یادآوری خاطره تلخ نسل کشی خونین سال ۱۹۱۵ به دست ترک ها، مردم ارمنستان از بلندپروازیهای ترکیه و از تلاش برای تکمیل حلقه ترک تباران به سوی دریای خزر رهایی خواهند یافت. آنان بیش از پیش به استقلال خود خواهند اندیشید و سیاستمداران کج رو و سادهاندیشی چون پاشینیان را به حاشیه خواهند راند. در چنین شرایطی، ترکیه نیز نخواهد توانست با بلند پروازیهای کنونی اردوغان در منطقه پیشروی کند. نقشه ژیوپولیتیک غرب آسیا دستخوش تحولی مثبت خواهد شد؛ تحولی در جهت احقاق حقوق خلقها، تأمین صلحی پایدار و استوار، و پاسداشت هویت ها و تاریخ ملتهای منطقه.
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۵ـ ۱۲۰۹
Copyright ©bamdaad 2025