ترامپ و مخمصه اوکرایین

 

اسد کشتمند

ازمدتی به این سو طرح آقای ترامپ پیرامون حل معضله جنگ اوکرایین که هرروزدرآن تغییروارد می شود، جهان راگیج کرده است. عده ای از رهبران دنیا به ویژه هسته سخت ضدروسی و روس هراس اروپایی در وجود مکرون، استارمر ، مرتس، اورزولا  فون درلاین، کایاکالاس به اضافه زلینسکی وغیره، به انواع گوناگون جوش می زنند. ولی روس ها به مثابه حریف اصلی با آرامش بی سابقه ای دراین مورد موضع دارند. درصحنه داخل امریکا نیز بحث های داغی در این زمینه راه افتیده است. آیا آرامش توام با شک و  تردید روس ها ونگرانی های بعضاً جنون آمیز رهبران اتحادیه اروپا می تواند آیینه تمام نمای موضع گیری های ماهوی، واقعی و درونی هر دو طرف باشد؟ آیا ، طوریکه ادعا می شود، کوشش برای نجات بشریت از یک رودررویی هسته ای تباه کن، رهایی اروپا از کابوس جنگ و ویرانی و بالاخره دلسوزی به حال صدها هزار انسانی که دراین جنگ باتمام آرزو های خود به زیرخاک می روند انگیزه این همه سروصدا و جوش و خروش است، ویا اینکه دلایل را درمقیاس دیگری باید جستجوکرد؟

نخست با شناختی که از آقای ترامپ وجود دارد، به سادگی تمام می توان به این نتیجه رسید که همه ملحوظات اساسی مورد نظرپلان وی پوششی است برای سیاست جدیدی که ظاهر صلح خواهانه دارد ولی به عنوان آخرین راه حفظ آبروی باقی مانده غرب در این جنگی که خود محرک آن بوده است و نجات حاکمیتی دست نشانده و مطیع درکیف، دارای ماهیت تعرضی است. دراین طرح از پرداخت غرامت از جانب روسیه، ایجاد منطقه منجمد شده ازلحاظ نظامی یا حایل در دونتسک، ارایه ضمانت های امنیتی درحد ضربه زدن به روسیه درآینده به وسیله ارتش امریکا اگر تخلفی صورت گیرد وغیره یادشده است که فرسنگ ها ازایده پذیرش این شرایط از طرف روسیه فاصله دارد. در این ماجرا، صلح به طور فی النفسه مطمح نظر امریکا نیست؛ « صلح » وسیله ای است برای گریز از دامی که خودش گذاشته و امروزبرضد خودش عمل می کند. جهانیان می بینند که درغزه ، فریاد و

ضجه خونین یک ملت مظلوم و به خاک و خون کشیده شده به آسمان ها بالامی رود و انسانیت وحقوق انسانی درتمام قامتش با وحشتی کم نظیر در تاریخ پایمال می شود ولی امریکای« صلح طلب » نه تنهاخاموش است بلکه به رژیم کودک کش اسراییل وسیعاً کمک می کند. غزه آزمون گاه صلح و انسانیت است اگر امریکایی هاطرفدار صلح هستند گام موثر وصادقانه درآنجا بردارند. جهان همچنان شاهد این واقعیت است که ایران چگونه مورد تجاوز قرارمی گیرد ویا ونزویلا چگونه به وسیله حکومت تحت اداره همین آقای ترامپ مورد بیرحمانه ترین و متفرعنانه ترین وجه ممکن مورد تحقیر وتوهین و تجاوزقرارمیگیرد و صلح به ناحق و بی هیچ توجیهی پایمال می شود.

قبل ازهمه باید درنظرداشته باشیم که پیشنهادات ترامپ برای صلح در اوکرایین کوششی است برای نجات اردوگاه غربی درجهت حفظ آبرو و اعتبار آن درسطح جهانی؛ تلاشی است ازموضع بزرگ ترین قدرت جهانی که درمیدان جنگ همه چیزرا باخته است. درچنین مقام و موضعی دل کندن از مقام اول و رهبری کننده دنیا کار آسانی نیست وچه نگرانی ها، چانه زنی ها، نیرنگ ها و وسوسه هایی درپی دارد و این طرح نماد چنین روحیه ای است. ازهمین جا است که می بینیم که طرح آقای ترامپ سرگردان است: درجایی به بخشی از واقعیت های میدانی تن درمی دهد ؛ گویی « ازکیسه خلیفه » می بخشد یعنی آنچه را روسیه درجنگی نفس گیر به دست آورده است حاتم بخشانه به روسیه می بخشد ولی درعین زمان می خواهد چانه زنی کرده و چیزی پس بگیرد؛ چیزی بزرگ تر وخطرناک تر برای روسیه. دراین طرح، ترامپ با ظاهر حق به جانب درفکر تلافی است. گذشته ازهمه می بینیم که اولین باراست که بازنده جنگ می خواهد شرایط صلح را تعیین کند. آیا این برای طرف مقابل که جنگ را برده است، می تواند قابل قبول باشد؟

برای ارزیابی سرنوشت این طرح، قدری به آنچه به معیارهای سنجش اوضاع جهانی مبدل شده است ؛ به گذشته نزدیک مراجعه کنیم: با پایان دور اول جنگ سرد، دوران پابندی به قول و قرارها واعتنا به قراردادهای رسمی پایان یافت. آن « تعادل ترور» (درحقیقت تعادل نیرو) که ثمره تعادل قوای هردوطرف بود، با فروپاشی شوروی و سیستم سوسیالیستی فروریخت؛ غرب و ناتوی معتقد به « پایان تاریخ »  (فوکویاما) وایفای نقش رهبری « کننده جهان به وسیله امریکا با استفاده ازقدرت نظامی » (نظریه وولتوویتس) به جای قوانین در روابط بین المللی قواعد بازی را که خود براه انداخته بودندمرجح تر پنداشته و به خواسته های طرف یاطرف های مقابل هیچ اعتنایی نکردند و به خشن ترین وجه ممکن دریوگوسلاویا، افغانستان، عراق، فلسطین، سوریه، یمن، سودان، ایران و دیگر جاها عمل کردند. بیرون شدن امریکا از قراردادهای عمده ای که باعث ایجاد اعتمادمتقابل می گردید(مانند قراردادABM {قرارداددرباره موشک های آنتی بالیستیک}درسال ۲۰۰۲ و قرارداد برجام با ایران درآغازدوره اول ریاست جمهوری ترامپ وغیره)، خلف وعده آن درجهت توسعه ناتو به اروپای شرقی و تا مرزهای روسیه و در نهایت عمل کرد فراقانونی و فرامنطقی آن درسراسر جهان باعث ایجاد روحیه ای شده است که حکم می کند برای قول و قرارهای امریکا ونیروهای وابسته به آن مانند ناتو و اتحادیه اروپا وغیره هیچگونه اعتباری باقی نمانده است و باید در برابر آن نیروی بازدارنده را ایجاد کرد ورنه منتظر تباهی بود. ما تا هنوز در فضای چنین وضعی قرارداریم و د رنتیجه هیچ نوع اعتمادی به وعده ها وقول وقرارامریکا باقی نمانده است. اگر ازاین زاویه طرح آقای ترامپ رامورزدارزیابی قراربدهیم، واقع بینی حکم می کند که در ورای همه مظاهر تفاوت و فاصله بزرگ مواضع بنیادی هر یک یعنی روسیه و امریکا(علیرغم برخورد محتاطانه و ظاهراً خوشبینانه طرف روسی)، به مشکل بتوان سرانجام خوش بینانه ای برای این دور از معاملات سیاسی و مذاکراتی در جهت حل بنیادی این معضله بغرنج  منطقه ای- جهانی را تصور کرد. ولی درهرحالی هیچگاهی نباید خوشبینی و امید را ازدست داد.

امروز دیگر امر پوشیده ای نیست که سرنوشت « عضویت اوکرایین درناتو »  را روال درحال تحول صحنه جنگ تعیین می کند و ادامه کمک به اوکرایین دیگر عملاً نمی تواند مانع پیشرفت این روند شود؛ پس اقدامات نمایشی آقای ترامپ سر جایش؛ درهمه این جنب و جوش ظاهراً صلح طلبانه امریکا تلاش برای برون رفت از مخمصه ای را می بینیم که خودش ایجاد کرده است. منتها برای بیرون آمدن از آن، این بار نه با تحکم و شرط و شروط گذاشتن های ظالمانه وغیرعملی که دردیگر نقاط جهان به آن عادت کرده است، بلکه با نوعی « تکبرصلح خواهانه » ازموضعی بالا عمل می کند. امریکایی که درعین زمان از« مادورو » می خواهد کشور خودش را ترک کند و ثروت های عظیم آن رادراختیار کمپنی های غول پیکر سرمایه داری امریکا بسپارد، ورنه به زور سرنیزه بی رقیب امریکایی سرکوب وبه خاک وخون کشیده خواهدشد، دراینجا درکانون پر جنجال جنگ واقعی رودررو با روسیه با مهارت گویی می خواهد صلح را تحمیل کند. برای جهانیان این سوال مطرح می شود که چطورشد امریکا برای پایان درگیری ها دراوکرایین موعظه می کند؟ ولی آیا به راستی امریکا با این ظاهر به اصطلاح صلح  طلبانه خواهان پایان یافتن این جنگ است و یا اینکه یگانه راه برون رفت از این مخمصه؛ از شکست مفتضحانه تمام غرب جمعی، کوتاه آمدن ظاهری در برابر روسیه است؟ زندگی اما، نشان خواهد داد که امریکا از اوکرایین دست برنمی دارد؛ با طرح جدید خود ازدر بزرگ بیرون می شود ولی پنجره مطمین برگشت را با بعضی از مفردات این پلان بازگذاشته است. بهرحال قبل ازهرچیز این ملحوظ را نباید از یاد برد که با درنظرداشت بغرنجی های موجود و برخورد غیرقابل پیشبینی آقای ترامپ، مسلماً نمی توان گفت این مذاکرات به نتیجه ای ملموس منتهی خواهد شد یانه.

عده ای معتقد اند که طرح صلح ترامپ مانند طفلی است که مرده به دنیا می آید یعنی شانس چندانی برای آن قایل نیستند اما از آنجایی که باب گفتگو و مصالحه را می گشاید، کسانی که واقع بین هستند از آن استقبال می کنند. چنانچه جانب روسی، به ویژه ولادیمیر پوتین دراولین برخورد گفت که اساس خوبی برای گفتگو و یافتن راه حل برای این معضله پیچیده است.

بهرحال پیشگویی های زیادی در باره سرنوشت این طرح وجود دارد. مثلاً به گفته داوید پین (David T Pyne) افسرسابق ارتش امریکا و معاون مدیر گروپ کاری در زمینه امنیت ملی و داخلی، ۲۵یا ۲۶ بند ازطرح صلح ترامپ را روسیه خواهد پذیرفت. می توان به راحتی به این نظرشک داشت ولی نباید از یاد برد که چنین خوش بینی هایی حتا درمحافل آگاه سیاسی درقبال هرآنچه ترامپ انجام می دهد، وجوددارد.

عده ای طرح پیشنهادی امریکا را بیشتر ملهم از خودخواهی امریکا در جهت بازنمودن راه سرمایه گذاری در روسیه واستفاده از ثروت های عظیم آن درغیاب اروپا می دانند؛ عمدتاً رسانه های جریان رسمی اروپای غربی چنین دیدی را تداعی می کنند تا این تصور ایجاد شود که بین امریکا و اروپا در زمینه یافتن راه حل دراوکرایین تفاوت نظر و حتا رقابت وجود دارد. گذشته از اینکه چنین طرحی دراوضاع موجود بسیار ساده لوحانه به نظر می رسد، کیست نداند که اتحادیه اروپا اطاق انتظارناتو و اپاندیس سیاست های امریکا است و اکثریت مطلق رهبران اروپایی درسایه  قدرت نامریی دولت پنهان عمل می کنند. درواقع  طرح ترامپ و پیشنهادات اروپا دو روی یک سکه و دو وریانت یک سیاست هستند. آن هامی خواهند در دوصحنه بازی کنند. ارباب این جنگ امریکاست؛ وظیفه امریکا بود تا راهی برای برون رفت ازافتضاح شکست دسته جمعی غرب پیدا کند. برای دیگران مانند مکرون گذشته از این که روی دیگر سکه را بازی می کنند، خود درگیر بحران داخلی ناشی از بی کفایتی خود می باشند، چسبیدن صوری به تداوم  جنگ و به اصطلاح پیروزی بر روسیه که هیچ عقل سلیمی نمی تواند آن را بپذیرد، تلاش متفاوتی است برای حفط  آبرویی که دراین عرصه تمام شده است و گریزگاهی است از مخمصه اوضاع داخلی. دیده می شود که هرکس به اندازه بضاعت خود دراین گردونه گام می زند؛ یکی با حیله و نیرنگ دیگری با طمطراق و گردن افرازی ولی هردوبازیگر یک صحنه اند.

تمام تلاش های مکرون ، مرتس ، استارمر و فون درلاین ، ماهیتاً جز اظهار وفاداری بی خدشه به اتلانتیزم چیز دیگری نیست؛ همه می دانند که طراح ، آغازگر، رهبر و مالک این جنگ امریکا بوده است. به اصطلاح مخالفت های ظاهری اروپایییان نه درمحتوی بلکه درشکل ارایه پیشنهادات است. دربین غربی ها حرف برسر۲۸ ماده ای یا ۲۲ ماده ای ویا ۱۹ ماده ای بودن طرح است نه محتویات آن. چنانچه مذاکرات درژنیوبین غربی ها و امریکا و اوکرایین هم یک جلسه فورمالیته ای بیش نبوده و تاییدی است براین حکم. طرح امریکا و طرح اروپا نه تنها دو روی یک سکه بلکه بهتراست گفته شود مکمل یک دیگر اند وبه یک امرخدمت می کنند.

جالب توجه این است که فقط چند روز بعد از اعلام این طرح ، قبل از اینکه جهانیان وسیعاً از جزییات آن اطلاع کافی پیدا کنند، اقای ترامپ ترک مرض نکرده و زورگویی دربرابرحریف راقبل ازآغاز دوربعدی مذاکرات با وضع تحریم های جدید درعرصه تجارت نفت روسیه بکار برد که عمدتاً مشتریان درشت آن یعنی هند و چین را نشانه می گرفت. حالا این نگرانی هم وجود دارد که اگر درپایان این دوراز تلاش ها که هردو طرف خطوط  قرمز مشخص و آشکاری دارند، اگر محتملاً وضع متشنجی به میان آید، آیا در آن صورت امریکایی ها مانند گذشته ها بیشتر به ادامه فشار و توسل به سیاست تشنج زا روخواهند آورد؟ آیا بازهم با ترامپ خشماگین از نتیجه تلاش هایش روبرو خواهیم بود؟ هیچ امکانی را دراین زمینه نمی توان غیرمحتمل دانست. ولی یک چیز روشن است و آن این که اگر آقای ترامپ با شکست احتمالی طرح اش برافروخته شود، مسلم است که با درنظرداشت امکانات هردوطرف در روی صحنه، بازهم   کار بزرگی را ازپیش برده نخواهد توانست. فکر نمی شود که تا سرحد جنگ جهانی باروسیه برسراوکرایین جلو برود زیرا به خوبی می داند که مبدل شدن اوکرایین به پایگاه تعرضی ناتو و امریکا، درشت ترین خط سرخ و مساله حیاتی برای روسیه است.

دیده می شود که در وضع کنونی هر دو طرف درجستجوی زمان هستند اما در دوسمت مخالف:

امریکایی ها به بازی دیپلوماتیک با جلو انداختن اتحادیه اروپا و زلینسکی ادامه می دهند و با طرح های غیرعملی وغیرقابل قبول برای روسیه ذهنیت عامه اروپا را مصروف نگه داشته و برای اقدامات تشدیدی احتمالی آماده می سازند. می توان سنجید که دور از احتمال نخواهد بود که به علت سنگین بودن این جنگ امریکایی ها فکر می کردند که روس ها را حاتم بخشی های شان ازجیب خود روسیه به تمکین واخواهد داشت . اروپایی ها از آتش بس دم می زدند تا با کمایی نمودن فرصت درصورت موافقت جانب مقابل به کمک ارتش از نفس افتاده اوکرایین برسند ولی روس ها به نحو ماهرانه ای توپ را به میدان خودآن ها برگرداندند وهرگونه ایده آتش بس را یک بار دیگر به یافتن راه حل نهایی و دایمی برای این معضله حیاتی موکول کردند. یعنی اینکه تا صلح برقرارنشده است، آتش بس معنی ندارد. آن ها، دراین معرکه آتش بس را نتیجه صلح می دانند نه صلح را پیامد حتمی آتش بس.

تمام علایم نشان می دهد که با درنظرداشت تشدید حملات تروریستی اوکرایین به کمک متحدین (به ویژه انگلیس وفرانسه) بر اهداف غیرنظامی و کشتی های حامل نفت روسیه در سواحل ترکیه وحتای درنقاط  دورتری چون درمیدیترانه و دراتلانتیک جنوبی در سواحل سنیگال روس ها را بر این وامی دارد تا به حملات گسترده تر و پیشروی سریع تردرمناطق مورد نظر بپردازند چنانچه پوتین اوکرایین را ازمحروم ساختن از استفاده ازدریای سیاه برای حملات تروریستی آن تهدیدکرد. چنین تهدیدی نمی تواند جز آزادسازی اودیسا تلقی شود. اودیسا کلیدی ترین منطقه ای است که دراین مرحله ازروند درگیری ها مطرح می باشد. جالب این است که فرانسوی ها گفته اند که اودیسا خط قرمز آن ها است. مگر این ها کی هستند که خط قرمزی در کشوری دیگر با چنین  فاصله ای از سرحدات خود شان تعیین می کنند؟

ببینیم دراین طرح پلان چه مطالبی درنظرگرفته شده است:

وقتی به مفردات طرح ترامپ توجه شود می بینیم که نه تنهاعقب نشینی ماهوی دربرابر پیروزی های روسیه وجود ندارد بلکه ماهرانه تلاش صورت می گیرد تا روسیه در نقطه فعلی متوقف شود و موانع به مراتب بزرگتری در آینده در برابر روسیه قرارداده شود؛ از ایجاد منطقه منجمد شده در دونتسک گرفته تا پرداخت غرامت به اوکرایین تا راه اندازی ضمانت های امنیتی برای اوکرایین وغیره. حتا وعده های مضحکی چون احیای G8با موجودیت روسیه که به شوخی کودکانه خنکی می ماند در این طرح جاداده شده است. نگاهی به محتویات این طرح ضروربه نظر می رسد:

- غیرنظامی ساختن اوکرایین و یا لااقل تقلیل ارتش آن از نگاه نفرات در این پلان نه تنها درنظرگرفته نشده است بلکه جهت ارتقایی دارد. غربی ها می خواهند پرسونل ارتش اوکرایین از ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزارنفررا دربربگیرد درحالیکه هم اکنون درگرماگرم جنگ، ارتش اوکرایین به مشکل دارای ۲۰۰هزارنفرسرباز است. طرفه این که سه ارتش بزرگ اروپا یعنی فرانسه، انگلستان و المان جمعاً دارای کمتراز۵۰۰ هزارنفرهستند. قراردادی که سقف عددی ارتش المان متحدشده را درسال ۱۹۹۱ تعیین کرد ۳۶۹ هزارنفر بود. تلمان درآن زمان دارای ۸۰ میلیون جمیعت بود درحالیکه امروزه اوکرایین دارای ۲۶،۷ میلیون نفراست. با این ۶۰۰ یا ۸۰۰ هزار نفر ارتش اوکرایین بزرگترین ارتش اروپا بعد از روسیه و ترکیه خواهد بود. در حالیکه در مذاکرات ماه جون سال۲۰۲۲ بین روسیه و اوکرایین دراستامبول بین هردوطرف توافق به عمل آمده بود که ارتش اوکرایین دارای ۶۰ هزارپرسونل بوده و تمام سلاح هایی که قابلیت ضربه زدن به داخل وعمق روسیه را داشته باشند، مانند راکت های دوربرد و وکتورهای حامل آن ها وغیره حذف شده و تنها دارای برد تا ۴۰ کیلومتری باشند. طوریکه می دانیم اروپایی ها مانع این شدند که توافقاتی را که نهایی شده بود، اوکرایین عملی سازد و مذاکرات به  ناکامی مواجه شد. اگر پلان ترامپ عملی شود و ارتش اوکرایین همچنان ازجانب ناتو تجهیز شود چنین ارتشی که مجهز به ایدیولوژی نازی است مبدل به بزرگترین خطر برای روسیه و تمام اروپا و دموکراسی اش خواهدشد.

- درپلان ترامپ درباره ۱۱% باقی مانده دونتسک یعنی سرزمین روسیه بر اساس قانون اساسی آن که تاهنوز تحت تسلط اوکرایین قراردارد و تبدیل آن به منطقه آزاد- منطقه حایل درنظرگرفته شده است که چنین امری عملی نیست و براساس قانون اساسی روسیه مورد قبول روس ها نخواهد بود.

-  در طرح پلان ترامپ درنظرگرفته شده است که صد میلیارد غرامت از جانب روسیه (پولی که عمدتاً در بلژیک قراردارد) پرداخته خواهد شد. مسلماً تدوین کنندگان طرح ترامپ می دانند که چنین غرامت هایی را به نیروی فاتح جنگ نمی توان تحمیل کرد ورنه امروز امریکا تریلیون ها دلار به کشورهای مختلفی که به جنگ کشیده است باید بپردازد. دراین مقطع مهم تر این است که در جنگ اوکرایین عمدتاً آن مناطقی ویران شده اند که براساس قانون اساسی روسیه جز فدراسیون روسیه هستند. اگر روزی روسیه تقاضای غرامت بکند شاید این کسانی که از روسیه طلب غرامت دارند، هم تعجب بکنند وهم به خود بلرزند.

 - درطرح ترامپ ضمانت های امنیتی برای اوکرایین بعد از جنگ درنظرگرفته شده است. جزییات این ضمانت ها اگر عملی شود اوکرایین به یک نیروی نیابتی رسمی تاحد برخورداری از امکانات تا حدعضویت درناتو مبدل خواهد شد. تضمین امنیتی برای اوکرایین هیچگونه موضوعیتی ندارد. باید چنین تضمینی به طور معکوس به روسیه داده شود که دیگر ناتو ازطریق اوکرایین به تجاوز علیه روسیه نمی پردازد.

-  درپلان صلح ترامپ فروش سلاح به اوکرایین برای مدت ده سال وبعد ازآن هم درج است. مساله سلاح های ناتو و امریکا مساله روز درجنگ کنونی اوکرایین است؛ پس صلحی درکار نیست.

- دراین طرح تقریباً هیچگونه عقب نشینی واقعی وجود ندارد. درست است که با بخشی از خواسته های روسیه مطابقت دارد ولی این خواسته ها قبلاً تحقق یافته اند.

- اروپایی ها مساله عضویت اوکرایین درناتو را برخلاف امریکایی ها در طرح خود جا داده اند. آن ها همچنان درباره حضور موقتی نیروهای ناتو در اوکرایین تاکید دارند و این راه را برای حضور دایمی نیروهای ناتو در اوکرایین باز می گذارد. اروپایی هاازغرامت ۳۰۰ میلیارد دلاری سخن می گویند یعنی تقریباً آن مقداری پولی که از روس ها درغرب منجمد شده است. دیده می شود که  اروپایی ها به طور اعجاب انگیزی با طرح ناممکنات از صلح دوری می کنند.

در ورای آنچه گفته آمد جان مطلب دراین است که: پذیرش واقعیت روند در حال عروج جریان چندقطب گرایی جهانی برای امریکا یی ها با شدت و به شکل کامل آن مطرح است درحالیکه با درنظر داشت وضع و امکانات موجود، اروپایی ها درمقیاس کوچک تری متاثراز این وضع هستند زیرا نقش بزرگی درشکل گیری و یا تاثیر بر این روند با اهمیت تاریخی- جهانی را ندارند. امریکایی ها مجبور شده اند این واقعیت را برای حفظ منافع حیاتی خود درنظربگیرند. اما اروپایی ها به علت دنباله روی کامل شان چنین مسوولتیی را به عهده ندارند و تحت تاثیر تبعات آن مانند امریکایی ها قرار ندارند و در نتیجه در صحنه عمل بین اروپایی ها و امریکا گاهی به طور موقت و گذرا سو تفاهم رخ می دهد و یا در مقاطعی عدم درک رهبران بی تجربه و احساساتی اروپایی از سیاست های امریکا تبارز می یابد. مارکو روبیو ، وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی امریکا علیرغم این که از سرسخت ترین آنتی کمونیست ها و آنتی کاستریست هابوده و ازمخالفین سرسخت روسیه است و از اولین کسانی بود که مساله تجاوز بر ونزویلا را مطرح ساخت، در اولین روزهای اشغال پست وزارت خارجه به واقعیت وضعیت کنونی جهان که مبتنی بر چندقطبی بودن است، اعتراف کرد. وقتی اظهارات اخیرمکرون ومرتس وعده ای دیگر از رهبران اروپایی شنیده می شود، این تصور به میان می آید که به علت همین تفاوت موقتی دیدگاه در قبال اوکرایین، امریکایی ها یک باردیگر اتحادیه اروپا را با رهبران احساساتی و کم تجربه ، نارسیسیست و پرروی آن قربانی «عظمت » خود می سازند. به تازگی سند استراتیژی امنیتی امریکا منتشرشده و به این تصور قوت می بخشد. زندگی بعد از جنگ جهانی دوم، به ویژه بعد از ایجاد سازمان پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو) نشان داده است که به جز استثنایات ( مانند موضع گیری های دوگل) رهبران اروپایی بسیار زود  تفاوت دید و اختلاف نظررا ازیاد برده، در صف قرار می گیرند و تبعیت خود را  به اثبات می رسانند. در این مقطع باید گفت که به اتکای دلایل فراوانی این اختلاف نظر بین امریکا و اتحادیه اروپا که به احتمال قوی نوعی ترفند سازمان داده شده هم می تواند باشد، به زودی کنار خواهد رفت و امریکا و اتحادیه اروپا به یک صدا آهنگ ضدیت با روسیه درقبال اوکرایین را خواهند نواخت. اما درمورد سند استراتیژیک امنیت ملی امریکا می توان چنین برداشت کرد ، که گذشته از شکست سنگین نظامی و دیپلوماتیک در اوکرایین و تلاش برای برون رفت آبرومندانه، حکومت پنهان امریکا به عنوان عمده ترین مرکز سیستم سرمایه داری جهانی با اتکای بی چون و چرا به اصل منفعت و سود با واقع بینی بر پایه منافع خود به این نتیجه رسیده باشد که گیرماندن امریکا در دایره به اصطلاح دفاعی اروپا دیگر درشرایط کنونی مفیدیت و موضوعیت مبرم ندارد و نوعی گیرماندن به تعهدی است که در زمانی دیگر و در شرایطی دیگر مطرح بوده  و امروز مانند آب در هاون کوبیدن است. نکته مهم در این امر نهفته است که محافل هوشیارامریکایی که درعرصه رودررویی با روسیه دستی بر آتش دارند می دانند که خطر روسیه برای اروپا (آن طوریکه افرادی چون مکرون، فون درلاین، مرتس، استارمر، رهبران کشورهای بالتیک و پولند(لهستان)وغیره ادعا دارند) واقعی نیست. در واقع روسیه هیچ منفعت و دلیل منطقی برای حمله به کشورهای اروپایی را ندارد. معضلات بازمانده از فروپاشی شوروی با کشورها عضو سابق شوروی راه حل های بسیار آسان و بی دردی دارد که در صورت غلبه عقل سلیم همه بدون رفتن به نهایت ها مانند اوکرایین می تواند راه حل بیابد.

واقعیت این است که اصولاً اروپا از اقدامات امریکایی ها به شیوه ترامپ باییستی خوشنود باشند. زیرا شکست اوکرایین در تصور همگانی جهانی شکست ناتو و مجموع غرب استعمارگر و متفرعن است. حالا که ترامپ می خواهد به نحوی و تاحدود معینی از آبروریزی علنی جلوگیری می کند، همه باید خوشنود باشند. این آمادگی های آلمان وفرانسه و انگلستان برای جنگ با روسیه پنج، شش یا ده سال بعد یک مضحکه بچه گانه است که تنها درغرب به علت آماده سازی قبلی ذهنیت ها در بین اقشار ساده و سطحی نگر جامعه می تواند خریدارموقتی داشته باشد. در پی این سیاست های بی پایه و مقطعی، فرار از مشکلات داخلی و ارایه تصوری فریبنده از یک پارچگی غرب و همبستگی اتلانتیک نهفته است. وانگهی شرایط امروز اروپا با سالهای بعد ازختم جنگ جهانی دوم از ریشه متفاوت است. مسلما ًامریکایی ها این  را به درستی درک می کنند. امریکا در چنین معادلاتی عاشق چشم و ابروی اروپا نیست . بلند پروازی های نیومحافظه کاران امریکایی در قبال اروپا دیگر زمینه عملی ندارد؛ چنانچه  آخرین تلاش عمده  آنان برای تجزیه و یا محدودساختن روسیه کودتای سال۲۰۱۴ در اوکرایین و بعداً ایجادزمینه های جنگ اوکرایین با روسیه بود که نتایج دلخواه را نه درجهت امنیتی و نه درجهت شکست و تجزیه روسیه و نه درجهت ایجاد زمینه های استفاده از ثروت های این منطقه برای آن ها ببار نیاورد و پافشاری در این عرصه برای شان مفید نخواهد بود. چنین حکمی به معنی آن نیست که امریکایی ها از آخرین امکانات و ترفندها چه درعرصه عملی پنهانی و چه درعرصه دیپلوماتیک استفاده نخواهند کرد. آنان از رودررویی کامل با روسیه نتیجه دلخواه را به دست نیاوردند و درفرآیند به مثابه افراد باعقل و بیدار از این عرصه بیرون شده و تقابل را در مقیاسی دیگر و با اهدافی دیگر که منطبق با روحیه وخواست وضع کنونی است دنبال خواهند کرد. ناگفته پیداست که این فرایند مثبت برای روسیه، نه تنها در اثر پایه داری، تجربه، فراست و احساس وطن پرستی روس ها درصحنه جنگ به دست آمد، بلکه  موجودیت پایه های نیرومند زیربنایی دوران شوروی سوسیالیستی باعث آن شد تا درکنار این عوامل، سلاح های نیرومند و بی رقیبی وارد میدان شوند که صحنه های آخر پایان درامه طول دادن به جنگ اوکرایین را  تاثیر آن ها رقم می زند. در جنگی چنین عظیم که سراسراعضای پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو) رابه حرکت و استفاده از آخرین امکاناتش درآورده است، ورود این نوع سلاح ها نمی تواند درعرصه تصامیم نهایی و تعیین کننده، نادیده گرفته شود.

درنظرداشته باشیم که تغییراتی که در مقیاس نظم جهانی و روابط عمومی بین المللی رخ می دهد، نمی تواند تابع  یک عامل ولو هرقدر بزرگ و دارای ابعاد وسیع، قراربگیرد. به یاد داریم که ایجاد نظم تک قطبی در دهه آخرین قرن گذشته، تنها با فروریختن دیواربرلین و یا بستن درهای پیمان وارسا یا فروپاشی شوروی صورت نگرفت بلکه همزمانی و یا در فاصله نزدیک قرارگرفتن حوادث بزرگ و روند های عمومی از افق های گوناگون باعث یک جریان عمومی متشکل از ماهیت های نه کاملاً یک سان، همگرا شده و درهمآهنگی سراسری باعث ایجاد روندی شد که همه را دربرگرفته و به جریان مسلط تبدیل گردید. این امر در مورد ایجاد نظم  چندقطبی کنونی که درحال تکوین است، صدق می کند. درشرایط کنونی نظم چند قطبی نوین جهانی ثمره امتزاج شرایط  پسا سقوط شوروی خواهد بود که تجربه منفی نظم تک قطبی عمدتا ًدرعرصه اقتصادی، امنیتی و استقلال ملت ها، ظهور و عروج نیروهای تاثیرگذار نوین سیاسی و اقتصادی، تجربه خونبارخاورمیانه و نقش پیش رفت های علمی – فنی را بر جبین خواهدداشت. در واقع این گرایش بشریت به سوی ایجاد یک جهان چندقطبی که درآن  اراده  و خواست بخش بزرگی از جهان را مطرح می سازد، نتیجه مسلم همگرایی و تراکم پدیده هایی است که به طور طبیعی زمینه های تغییر نظم جهانی رارقم می زند.

بارها گفته شده است که جنگ اوکرایین یکی ازنقاط عطف درعرصه تبارز و حتی تکوین و قوام پایه های نظم نوینی درجهان راتشکیل می دهد که خصوصیت عمده آن چندقطبی بودن است. امریکا به مثابه پرقدرت ترین، باتجربه ترین، هوشیارترین وموثرترین مرکز رهبری دنیای سرمایه داری بیشترازهر نقطه دیگری در دنیای سرمایه داری به واقعیت این تغییرکیفی درروابط بین کشورها و قطب های نیروهای جهانی پی برده و درفکر جلوگیری از رشد این گرایش جهانی و ایجاد موانع بر سر راه آن وارد میدان شده است درحالیکه نو به دوران رسیده های اروپایی چون مکرون واستارمر ومرتس وفوندرلاین وغیره هنوزهم به اصلاح در خواب خرگوشی به سرمی برند و فکر می کنند آنچه درجهان و به طریق اولی دراروپا می گذرد فقط همین جنگ روسیه دربرابر اوکرایین است و دشمن هم تنها همین روسیه است در حالیکه اینجا نه یک فرد یا یک دولت بلکه یک روند بزرگ جهانی مورد بحث است که جنگ اوکرایین فقط یک رکن آن می تواند باشد.

رودررویی امریکا با روسیه در اوکرایین مساله کوچک و ساده ای نیست؛ در اینجا آخرین دست آوردهای تکنولوژیک تسلیحاتی ناتوعلیه روسیه به مقدارکافی وارد میدان شده، در رهبری عملیات نظامی فرماندهان و نظامیان عالی رتبه ناتویی دست باز دارند، در پشت مجموع عملیات خراب کارانه و تروریستی در خاک روسیه سازمان های اطلاعاتی غربی قراردارند، نیازمندی های دولت دست نشانده کیف به طور کامل تامین می شود و چشمان حریص « سی. آی. ای.» و «ام. آی. ۶ » وهمقطاران شان از آن بالاها ازطریق ماهواره ها و پروازهای جاسوسی پیرامون روسیه، لحظه ای بسته نمی شود. چنین دشمنی و خصومتی، از لحاظ ماهوی در رودررویی امریکا با روسیه در اوکرایین در حدی بوده است که بعد از جنگ جهانی دوم کمتر دیده شده است، منتهی این بار غرب و ناتو در ارزیابی نیرو و امکانات حریف، قبل از راه اندازی رودررویی دچاراشتباه سنگینی شده اند؛ اینجا دگر آن کشوری نیست که سناتور جنگ طلب امریکایی مک کین ، آ ن رابه « پمپ بنزین » تشبیه می کردکه « خود را به جای یک کشور جازده است »و یا اوباما ، آن را « یک قدرت منطقه ای » می خواند که « با چنگ و دندان سعی در حفظ آخرین باقی مانده از نفوذ خود دارد ». اینجا کشوری است که امروز اقتصاد آن به گفته  بانک جهانی در سال گذشته بیشتراز۴ %رشد سالانه راهم زمان با جنگ در اوکرایین داشته و در رده  اقتصادهای بزرگ دنیا قرار دارد، ملت آن آمادگی کامل دارد تا درصورت ضرورت به جبهه جنگ بپیوندد و نیروهای مسلح اش با پشتوانه زیربنای مستحکم مادی ساخته شده به وسیله دولت سوسیالیستی شوروی مجهزبه سلاح های برنده ای است که در دنیابی رقیب اند؛ این ها است که در مقطع جنگ اوکرایین شرایط کوتاه آمدن آقای ترامپ را فراهم کرده اند. این وضع است که حکومت پنهان امریکا را وادار به عقب نشینی تاکتیکی کرده است. مبادا تصور شود که امریکا در قبال این جنگ صلح طلب شده است؛ امریکا یی که ادعادارد خواهان پایان دادن به این جنگ است، درعین زمان، به گفته ماریا زخرووا ، سخن گوی وزارت خارجه روسیه درفیلیپین درپی استخدام نظامیان کارکشته فیلیپینی در بدل پنج هزار دلار در ماه برای جنگیدن در اوکرایین است.

در فرجام باید گفت که با درنظر داشت پس منظر روابط شوروی و بعداً روسیه با ناتو و غرب و درجه اعتمادی که دراثر بستن قراردادها وجود دارد، آیا روسیه به چنین قراردادهایی با جانب امریکایی نیاز دارد؟ شاید بتوان گفت ازمنظر روابط بین المللی روسیه به مقداری از تعارفات معمول باید توجه داشته باشد ولی درعین زمان بعضی از تحلیل گران روسی منفعت ماهوی روسیه را بالاتر از هرچیزی درادامه پیشروی درجبهه جنگ می دانند

 

 

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ‍ ۲۳۱۲         

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

 

جولیان آسانژ : نقض حقوق بنیادین جایزه نوبل و قوانین سویدن در اهدای جایزه صلح به ماریا کورینا ماچادو

 

پرونده‌ای که اخیراً توسط جولیان آسانژ، بنیان ‌گذار افشاگر سازمان ویکی ‌لیکس، مطرح شده، ابعاد تازه‌ای از بحران مشروعیت نهادهای بین‌المللی را نمایان می ‌سازد. آسانژ در یک خلاصه دادگاهی که توسط پایگاه خبری «گرَیزُون» بررسی شده، ادعا می‌ کند دولت سویدن با اهدای جایزه صلح نوبل به ماریا کورینا ماچادو، چهره مخالف دولت ونزویلا، نه تنها اهداف و مقاصد صریح  وصیت ‌نامه آلفرد نوبل را نقض کرده، بلکه مرزهای حقوقی تعیین ‌شده در قوانین کیفری این کشور را نیز درنوردیده است. این ادعا که مبنایی حقوقی دارد، نشان می ‌دهد موضوع صرفاً یک انتقاد سیاسی نیست، بلکه پرسشی جدی درباره ماهیت و کارکرد یکی از معتبرترین نهادهای بین‌المللی صلح ‌سازی در عرصه کنونی است.

آسانژ در استدلالات خود به زیربنای حقوقی وصیت ‌نامه نوبل و قوانین حاکم بر سویدن استناد می ‌کند. بر اساس وصیت ‌نامه آلفرد نوبل که از سال ۱۹۰۱ ترسایی به عنوان سند بنیادین این جایزه عمل می ‌کند، جایزه صلح باید به فردی اهدا شود که « بیشترین سهم را در برادری بین ملل، لغو یا کاهش ارتش‌های دایمی و برگزاری و ترویج کنگره‌های صلح داشته باشد». با این حال، آسانژ استدلال می ‌کند که ماچادو دقیقاً نقض این اصول را نمایندگی می‌ کند. او به طور علنی خواهان مداخله نظامی خارجی در کشور خود شده و جایزه خود را به دونالد ترامپ، رییس‌ جمهور  امریکا که در حال افزایش حضور نظامی در منطقه کاراییب است، تقدیم کرده است.

از منظر حقوق کیفری سویدن، آسانژ فهرستی از اتهامات سنگین را مطرح می ‌کند:

خیانت در امانت، تصاحب غیر قانونی، توطیه، جنایات علیه حقوق بین‌الملل، تأمین مالی تجاوز، تسهیل جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت، و نقض تعهدات سویدن تحت «اساسنامه روم» که کشور را ملزم به پیگرد کیفری چنین اعمالی می‌کند.

نکته حایز اهمیت اینست که سویدن خود را «عمیقاً متعهد» به اجرای اساسنامه ورم می ‌داند که دادگاه کیفری بین‌المللی را تأسیس کرده است.

آسانژ به صراحت اشاره می‌ کند که « موقوفه صلح آلفرد نوبل نمی‌ تواند صرف ترویج جنگ شود» و « نمی‌تواند به عنوان ابزاری برای مداخله نظامی خارجی مورد استفاده قرار گیرد». این نکته حقوقی نشان می ‌دهد که حتا اگر ونزویلا با چالش‌های سیاسی داخلی مواجه باشد، این امر مجوزی برای استفاده از منابع نوبل در جهت اهداف نظامی نیست. ادعای اصلی اینست که با اعطای این جایزه، کمیته نوبل در واقع یک « توطیه برای قتل غیرنظامیان و نقض حاکمیت ملی با استفاده از زور نظامی » را تامین مالی کرده است.
تحلیل زمینه سیاسی این رویداد، ابعاد پیچیده ‌تری را آشکار می ‌کند. آسانژ استدلال می ‌کند که دولت امریکا و ماچادو از «اعتبار اقتدار جایزه» به عنوان « توجیه ‌گر اخلاقی برای جنگ» سواستفاده کرده‌اند. هدف صریح این جنگ، « نصب ماچادو با زور برای غارت ۱.۷ تریلیون دلار نفت و سایر منابع ونزویلا» اعلام شده است. این مبلغ هنگفت نشان می ‌دهد که مساله صرفاً دموکراسی ‌خواهی نیست، بلکه کنترول بر منابع انرژی یکی از غنی ‌ترین کشورهای نفتی جهان در میان است.

نکته قابل تامل اینکه مارکو روبیو، وزیر امور خارجه دولت ترامپ، خود کسی است که ماچادو را برای این جایزه نامزد کرده است. روبیو به عنوان « معمار اصلی این تجاوز» شناخته می ‌شود که مسوولیت مستقیم در افزایش حضور نظامی امریکا در سواحل ونزویلا دارد. آسانژ به جنایات جنگی undeniable (غیرقابل انکار) امریکا اشاره می ‌کند، از جمله «هدف قرار دادن مرگبار کشتی ‌های غیرنظامی و بازماندگان در دریا» که به کشته شدن حداقل ۹۵ نفر منجر شد.

دفتر کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد این حملات را « اعدام‌ های فراقانونی» نامیده است.

ایجاد چنین پیوندی بین نامزدکننده جایزه (روبیو)، دریافت‌ کننده (ماچادو) و عملیات نظامی همزمان، پرسشی جدی درباره استقلال کمیته نوبل مطرح می ‌کند. آیا این کمیته صرفاً ابزاری در دست سیاست خارجی امریکا شده است؟

برای درک عمق این بحران، باید به پیشینه بحث ‌برانگیز این جایزه بازگردیم. از همان آغاز، جایزه صلح نوبل با تناقضات بنیادین روبرو بوده است. یکی از اولین دریافت ‌کنندگان، تیودور روزولت، رییس‌ جمهور امریکا، به دلیل جنگ ‌طلبی آشکار در امریکای لاتین و توسعه ‌طلبی امپراتوری نوپای امریکا انتقاد شدیدی به جانب گرفت. نشریه «نیویورک تایمز» آن زمان به طعنه نوشت که « لبخندی گسترده بر چهره جهان نقش بست زمانی که این جایزه به جنگ‌طلب ‌ترین شهروند این ایالات متحده اعطا شد ».

این تناقض تاریخی اکنون در کاراییب تکرار شده است. ماچادو مانند روزولت، نه صلح ‌آفرین که جنگ ‌طلب است. او به طور علنی خواهان مداخله نظامی خارجی است و جایزه خود را به ترامپ تقدیم کرده، کسی که نظامی ‌گری او اکنون مستند شده است. این تکرار تاریخی نشان می ‌دهد که کمیته نوبل نه تنها از خطاهای گذشته درس نگرفته، بلکه در شرایط کنونی، با توجه به نقش بین‌المللی و وسعت اطلاعاتی بیشتر، مسوولیت بزرگتری دارد.
تحلیل عمیق ‌تر، شبکه پیچیده لابی  ‌گری و نفوذ را در پشت این تصمیم آشکار می‌کند. تور هالورسن جونیور، چهره‌ای کلیدی در این معادله، پیشینه ‌ای خانوادگی و سیاسی دارد که نمی‌ توان آن را نادیده گرفت. او پسر یک «دارایی سازمان اطلاعات مرکزی امریکا» (سیا) و از اشراف ثروتمند ونزویلاست که در دولت‌های نولیبرال پیش از روی کار آمدن هوگو چاوز سمت‌ هایی داشته است. او همچنین پسرعموی لیوپولدو لوپز، طراح چند کودتای نظامی علیه چاوز و مادورو و بنیا ن‌گذار حزب «اراده مردم» که از سوی دولت امریکا حمایت می ‌شود.

هالورسن بنیان ‌گذار «انجمن آزادی اسلو» است، گروهی که خود را مدافع حقوق بشر معرفی می‌ کند اما به صراحت برای سرنگونی دولت‌ های هدف غرب فعالیت می‌ کند. در همایش ۲۰۲۴ ترسایی این انجمن، هالورسن میزبان ماچادو بود که از ونزویلا به صورت ویدیویی شرکت و خواستار برکناری مادورو شد. در این همایش، مشاور ارشد ماچادو (پدرو اوچوروتو) و دخترش (آنا کورینا سوسا) نیز حضور داشتند. زمانی که کمیته نوبل جایزه را به ماچادو اعطا کرد، انجمن آزادی اسلو با صدور بیانیه‌ای این تصمیم را به دلیل «تغییر دینامیک» در ونزویلا ستود.

پیوندهای بین کمیته نوبل و شبکه هالورسن حتی عمیق ‌تر است. بنیاد «فریت اورت» (Fritt Ord) ناروی، حلقه ارتباطی کلیدی بین انجمن آزادی اسلو و رهبران کمیته نوبل است. این بنیاد که از انجمن هالورسن حمایت مالی می ‌کند، در سال ۲۰۲۱ «جایزه تجلیل آزادی بیان» خود را به یورگن واتنه فریدنز، رییس کمیته نوبل ناروی، اعطا کرد. فریدنز در سخنرانی اهدا، ماچادو را به « نلسون ماندلا» تشبیه کرد و با حضور اعضای خاندان سلطنتی ناروی، از مادورو خواست کناره‌ گیری کند تا ماچادو بتواند « انتقالی دموکراتیک» را مدیریت کند.

فریدنز همچنین مدیر سابق «کمیته هلسینکی ناروی» بوده، اتاق فکری که متمرکز بر حمایت از جنگ نیابتی اوکرایین است و به طور رسمی با انجمن آزادی اسلو همکاری دارد. یکی دیگر از قاضیان، کریستین کلمنت، سیاستمدار نارویی است که او هم در ۲۰۱۷ ترسایی جایزه فریت اورت را دریافت کرده. او مدیر اتاق فکر لیبرال «سیویتا» است که به طور رسمی از انجمن آزادی اسلو حمایت و با آن همکاری می‌ کند.

این شبکه از روابط متقابل مالی و سیاسی، پرسشی جدی درباره استقلال و بی ‌طرفی کمیته نوبل مطرح می ‌کند. آیا این کمیته تصمیمی مستقل گرفته یا تحت نفوذ یک شبکه هماهنگ لابی ‌گری قرار داشته است؟
قبل از اعلام رسمی برنده، شواهدی از فساد داخلی ظاهر شد. چند نفر از افراد داخلی با استفاده از دانستن نتیجه از پیش تعیین ‌شده، نزدیک به ۱۰۰ هزار دلار در سایت شرط‌ بندی «پولی‌مارکت» برنده شدند. احتمالات پیروزی ماچادو تنها چند ساعت قبل از اعلام رسمی از ۳.۷۵٪ به ۷۲.۸٪ جهش کرد. یک شرط‌بند به تنهایی ۶۵ هزار دلار سود برد.
کریستین برگ هارپویکن، رییس انستیتوت نوبل، با عبارتی قابل تأمل گفت: « به نظر می‌ رسد قربانی یک بازیگر جنایتکار شده‌ایم که می ‌خواهد از اطلاعات ما پول درآورد». این اظهارنظر نشان می ‌دهد حتا مسوولان نوبل نیز وجود نشت اطلاعاتی را پذیرفته ‌اند. با این حال، ماه‌ها بعد کمیته هنوز تحقیقات خود را به پایان نرسانده و به درخواست «گرَیزُن» برای اظهارنظر پاسخی نداده است.
پیامدهای این رویداد فراتر از یک پرونده حقوقی است. آسانژ نتیجه می ‌گیرد که « استفاده ماچادو از جایگاه ارتقایافته خود به عنوان دریافت‌ کننده جایزه صلح نوبل ممکن است ترازوی جنگ را به سمت جنگ بیشتر سنگین کرده باشد». این تحلیل نشان می‌ دهد که جایزه‌ای که باید ابزاری برای صلح باشد، می ‌تواند به ابزاری برای مشروعیت‌ بخشی به جنگ و تجاوز تبدیل شود.
این مسوله اعتبار نهاد نوبل را به عنوان « برجسته ‌ترین نهاد صلح‌سازی جهان» زیر سوال می ‌برد. اگر کمیته نوبل به یک ابزار برای پیشبرد سیاست‌های دولت‌های بزرگ تبدیل شود، نه تنها وصیت ‌نامه بنیان ‌گذار آن نقض می ‌شود، بلکه یکی از ستون‌های اصلی « قدرت نرم » اسکاندیناوی نیز فروریخته خواهد شد.

ادعاهای آسانژ، چارچوبی حقوقی محکم و شواهدی مستند دارد. ادعای اصلی او این است که کمیته نوبل با اهدای جایزه به ماچادو، نه تنها روح وصیت ‌نامه نوبل را نقض کرده، بلکه به طور آشکار از خطوط قرمز حقوقی تعیین‌شده در قوانین سویدن عبور کرده است. شبکه پیچیده روابط مالی و سیاسی بین کمیته نوبل، لابی‌ گرانی مانند هالورسن، و دولتی که ماچادو را نامزد کرده (امریکا)، یک تضاد منافع ساختاری را نشان می ‌دهد که استقلال نهاد نوبل را به شدت خدشه ‌دار می ‌کند.

رسوایی شرط‌ بندی داخلی نیز نشان‌ دهنده ضعف حاکمیت شرکتی و مدیریتی در این نهاد است. ترکیب این عوامل، پرسشی جدی مطرح می ‌کند: آیا جایزه صلح نوبل هنوز ابزاری برای صلح است یا به ابزاری برای جنگ و تجاوز تبدیل شده؟

اگر ادعاهای آسانژ ثابت شود، این نه تنها به معنی لغو جایزه ماچادو خواهد بود، بلکه نیازمند بازنگری اساسی در ساختار تصمیم ‌گیری، نظارت و پاسخگویی نهاد نوبل است. در غیر این صورت، آینده این جایزه به عنوان نماد برادری بین‌المللی در هاله‌ای از ابهام فرو خواهد رفت و ممکن است به ابزاری برای مشروعیت ‌بخشی به سیاست‌های تجاوزکارانه دولت‌های قدرتمند تبدیل شود. این مساله پیامدهایی فراتر از سویدن و ونزویلا دارد و کلید اعتماد جهانی به نهادهای بین‌المللی مستقل را به چالش می‌کشد./ مجله جنوب جهانی

 

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ‍ ۲۱۱۲         

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

 

اسراییل در رویای «امپراتوری»

 

والری بورت، بنیاد فرهنگ استراتیژیک

 

تل آویو تلاش می کند تا شرایط خود را به همه همسایگانش دیکته کند. نوار غزه به آتشفشانی شباهت دارد که تا حدودی از جوش و خروش تهدیدآمیزش کاسته شده است. اما تقریباً هر روز ابرهای شعله‌ور از آن فوران می ‌کند و زمین از آتش موشک‌ ها و توپخانه‌های رد و بدل شده بین اسراییلی‌ها و شبه ‌نظامیان حماس می‌ لرزد. این صلحی است که در اینجا برقرار شده است، که تفاوت چندانی با جنگ اخیر ندارد. تل آویو از این وضعیت خوشحال است. بسیاری در جهان، از جمله سیاستمداران، ساده‌لوحانه معتقدند که صلح به غزه‌ رنج ‌دیده بازگشته و توجه به آن کاهش یافته است. تظاهرات در دفاع از فلسطینیان متوقف شده و اعتراضات علیه سیاست ‌های اسراییل فروکش کرده است. با این وجود، مردم به دلیل «جنگ خاموش» بین اسراییل و شبه ‌نظامیان، هر روز در اینجا جان خود را از دست می ‌دهند. روزنامه بریتانیایی گاردین توجه را به این امر و موارد بسیار دیگری جلب کرده است: « توهم خطرناکی است مبنی بر اینکه زندگی در غزه به حالت عادی بازمی ‌گردد» - اینگونه آگنس کالامارد، دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل، از دوره پس از آتش ‌بس توصیف کرده است. به گفته او، مقامات اسراییلی شمار حملات خود را کاهش داده و اجازه ورود برخی کمک‌ها به غزه را داده‌اند، اما « جهان نباید فریب بخورد. نسل‌ کشی اسراییل هنوز تمام نشده است». این نشریه مشکلات سرسام‌آور فلسطینی‌ها را فهرست کرده است. مردم فاقد غذا و آب هستند، زیرا مقامات اسراییلی اغلب از ورود کمک ‌های بشردوستانه به نوار غزه جلوگیری می‌ کنند. و وقتی غذا می ‌رسد، به دلیل نبود برق، راهی برای گرم کردن آن وجود ندارد.

هزاران نفر، از جمله بسیاری از زنان، کودکان و سالمندان، عملاً در فضای باز زندگی می‌ کنند. تنها سرپناه آنها خیمه های فرسوده‌ای است که زیر باران سرد و بادهای شدید قرار دارند. بسیاری از آنها فاقد رختخواب، لحاف یا لباس گرم هستند. در نتیجه، بیماری‌های مختلفی در غزه شیوع پیدا می‌ کند. زمستان نزدیک است و هیچ کس نمی‌ داند چه کسی تا بهار زنده خواهد ماند. کسانی که سعی می ‌کنند در ساختمان‌های ویران شده پناه بگیرند، خطر مرگ در زیر آوار را به جان می‌ خرند. حتا یک بیمارستان در غزه فعالیت خود را از سر نگرفته است و بسیاری از آنها ویران شده‌اند، بدون دارو یا تجهیزات پزشکی و عملاً بدون پرسونل. فقط می ‌توان با وحشت تصور کرد که فلسطینی‌ها چگونه بدون بهداشت مناسب با نیازهای اولیه خود کنار می‌آیند. حتا بدون مشاوره تخصصی، آشکار است که نوار غزه در معرض تهدید مداوم بیماری‌های همه‌گیر است. . ..پس از آتش‌ بس در غزه، اسراییل نیروهای خود را در ۵۳ درصد از خاک این منطقه محصور مستقر کرد. این امر به آن اجازه داد تا برخی از نیروها را در سایر نقاط بحرانی مستقر کند و به مشکلات خود در آنجا، به ویژه در کرانه باختری، رسیدگی کند.

حملات شهرک ‌نشینان مسلح یهودی به روستاهای فلسطینی در اینجا به طور قابل توجهی بیشتر شده است. آنها خانه‌ها و موترها را آتش می‌ زنند و روستاییان را لت وکوب می‌کنند. البته، این اوباشگری نیست، بلکه توسعه‌ طلبی است - تلاشی برای مجبور کردن فلسطینی‌ها به ترک این مناطق و سکونت خودشان در اینجاست. چندی پیش، در پاسخ به موجی از به رسمیت شناختن فلسطین توسط بسیاری از کشورها، اسراییل تلاش کرد بخشی از کرانه باختری را ضمیمه خود کند و کنست قطعنامه‌ای در حمایت از این تصمیم صادر کرد. با این حال، این امر خشم گسترده‌ای را برانگیخت. علاوه بر این، اگر این تصرف صورت می ‌گرفت، توسط سازمان ملل غیرقانونی تلقی می ‌شد و قوانین بین‌المللی را نقض می ‌کرد.

تل آویو وانمود کرد که از برنامه ‌های خود دست کشیده است. در واقع، آنها به سادگی تاکتیک ‌های خود را تغییر دادند و به «الحاق خزنده» متوسل شدند و ترس را در سراسر کرانه باختری گسترش دادند. کشاورزان فلسطینی هنگام برداشت محصول، دایماً مضطرب هستند و مدام به اطراف نگاه می ‌کنند. هر لحظه ممکن است چهره‌های ترسناکی در نزدیکی آنها ظاهر شوند که ظاهر ترسناک آنها نشانه ‌ای از مشکل است. روستاییان نمی ‌توانند روی حفاظت ارتش و پولیس حساب کنند - آنها ممکن است پس از سرقت شهرک ‌نشینان اسراییلی از راه برسند. مقامات دولت یهود با افزایش تعداد مجوزهای صادر شده برای شهرک‌ نشینان جهت حمل سلاح، در لفافه «الحاق خزنده» را تشویق می ‌کنند. در حال حاضر، بیش از ۲۳۰ هزار نفر از ۸۰۰ هزار نفری که در کرانه باختری زندگی می‌ کنند، این حق را دارند. یک ارتش بالفعل تشکیل شده است که آماده است «حفظ نظم» در منطقه را بر عهده بگیرد. اسراییل با گستاخی همیشگی خود در سوریه عمل می ‌کند. پس از تغییر قدرت در آن کشور، ارتش اسراییل نیروهای خود را به بهانه حفاظت از شهروندان و جوامع دوست خود در ارتفاعات جولان مستقر کرد. کنترول بر رشته کوه هرمون برقرار شد، جایی که نیروهای اسراییلی از آنجا مناطقی را که خطرناک می ‌دانند، گلوله ‌باران می‌ کنند. ایالات متحده  امریکا قصد داشت سوریه را به توافق‌ نامه‌های ابراهیم بپیوندد و دمشق مشتاق بود تا این نقطه‌ بحرانی را از بین ببرد. برای رسیدن به این هدف، تل‌آویو نیاز داشت نیروهای خود را از سرزمین‌های اشغالی خارج کند.

با این وجود، اسراییل به روشنی اعلام می ‌کند که قصد مصالحه ندارد. این امر به ویژه با بازدید گستاخانه بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل، از مناطق جنوبی جمهوری عربی که تحت کنترول ارتش اسراییل است، نشان داده شد. این اتفاق تنها چند روز پس از آن رخ داد که دونالد ترامپ، رییس جمهور امریکا، از احمد الشرع، رهبر سوریه، استقبال کرد و چشم‌انداز کاهش تنش ‌ها پدیدار شد. اما این یک توهم بود. اسراییل اخیراً با انجام یک عملیات نظامی مرگبار در جنوب سوریه، این موضوع را تایید کرد. این امر واکنش عصبی کاخ سفید را برانگیخت. به گزارش تایمز اسراییل، ترامپ متحد سرکش خود را سرزنش نکرد، بلکه خواستار آن شد که « اسراییل گفت و گوی قوی و صادقانه‌ای را با سوریه حفظ کند و هیچ چیز مانع تبدیل شدن آن کشور به یک کشور شکوفا نشود». رییس جمهور امریکا گفت وگوی مفصل‌ تری با نتانیاهو در واشنگتن، جایی که او را دعوت کرده است، خواهد داشت. با این حال، این به نظر می ‌رسد که یک معلم سخت‌ گیر، دانش‌آموز تنبلی را پای تخته سیاه احضار می ‌کند. اسراییل همچنین نگران لبنان است، جایی که حزب‌الله، که در نبرد با نیروهای دفاعی اسراییل آسیب دیده، در حال قدرت گرفتن است. حملاتی علیه مواضع آن انجام می ‌شود، اما گزارش‌ های نظامی همچنان از تلفات غیرنظامیان خبر می ‌دهند. ارتش لبنان در تلاش برای خلع سلاح گروه شورشی شیعه است، اما با مقاومت روبرو می ‌شود. رهبران حزب‌الله اقدامات خود را با اشاره به نگرانی ‌شان برای لبنان توجیه می‌ کنند. آنها ادعا می‌ کنند که بدون آنها، جنوب کشور آسیب ‌پذیر خواهد بود، زیرا ساختارهای دولتی قادر به محافظت از آن در برابر اقدامات اسراییل نیستند. اما البته نکته در این نیست، بلکه در آن است که یک حزب‌الله خلع سلاح شده نفوذ خود را در لبنان از دست می ‌دهد و برای ایران که آن را تأمین مالی می‌کند، بی ‌فایده خواهد شد. اما اسراییل فقط می ‌تواند رویای چنین چیزی را در سر بپروراند.

وضعیت در لبنان بسیار شبیه به غزه است، جایی که حماس به دنبال هر راهی برای حفظ آبرو است. و در این مورد، نیروهای مسلح رادیکال‌ ها همچنان استدلال اصلی آنها هستند. در مورد رهبری لبنان، آنها به شدت در تلاش برای یافتن راهی برای خروج از این وضعیت هستند. نواف سلام، نخست وزیر، اظهار داشت که کشورش آماده همکاری با اسراییل است و برای پیشبرد مذاکرات از امریکا کمک خواهد گرفت. اما چنانچه در این موارد تل‌آویو هیچ تمایلی به مصالحه نشان ندهد و از تخلیه چندین تپه در امتداد مرز جنوبی لبنان خودداری ‌کند، چگونه می ‌توان آنها را انجام داد؟

به گفته نواف سلام، آنها هیچ ارزش استراتیژیکی ندارند و به عنوان «ابزاری برای فشار بر لبنانی‌ ها » عمل می ‌کنند. گدشته از این، اسراییل خلاف این مساله را اصرار دارد. از اینجا، ارتش اسراییل تحرکات رزمندگان حزب ‌الله را زیر نظر دارد. آنطور که نیویارک تایمز در مقاله‌ « اسراییل امپریالیستی در خاورمیانه جدید» می‌ نویسد، «اوضاع در لبنان نمونه‌ای قانع ‌کننده به آنکه چگونه خاورمیانه تغییر کرده است، جایی که نفوذ اسراییل عملاً در همه جا است». با این وجود، این امر تأثیر مخربی بر این منطقه که از قبل هم مشکل ساز بوده، دارد. / ر ت

 

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۵ـ ‍ ۱۳۱۲       

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

 

نشانه‌ های جنگ‌ افروزیِ ایالات متحده علیه ونزویلا

 

 

سی جی اتکینز

دیپلوماسی «قایق‌های توپدار» [تهدید به جنگ] امپریالیزم ایالات متحده در سواحل ونزویلا به‌ سرعت در حال اجرا و به آستانه یک جنگ تمام‌عیار رسیده است. در خلال تعطیلات « شکرگزاری» در ایالات متحده، رییس ‌جمهور دونالد ترامپ یک ‌جانبه (و به‌ صورت غیرقانونی) اعلام کرد حریم هوایی داخل و پیرامون ونزویلا « بسته » است و حمله به آن کشور «از زمین » به ‌زودی انجام خواهد شد. سپس گزارش شد که او مستقیماً به نیکولاس مادورو، رییس‌ جمهور ونزویلا، اولتیماتومی داده است تا فوراً تسلیم شده و بگریزد.

به‌ گزارش روزنامه  « میامی هرالد » از منبعی ناشناس که ظاهراً از محتوای تماس تلفونی بین دو رییس ‌جمهور [ترامپ و مادورو] در اواخر هفته گذشته خبر دارد، رهبر ایالات متحده به مادورو گفته است: « تو می‌ توانی خود و نزدیکانت را نجات دهی، ولی باید همین حالا کشور را ترک کنی». او سپس برای مادورو، همسرش و پسرش « عبور امن» پیشنهاد کرده، ولی « تنها اگر فوراً با استعفا موافقت کند». میامی هرالد ادعا می ‌کند مادورو اولتیماتوم ترامپ را رد کرده و گویا خواست‌های متقابل خود را مطرح کرده است.

روزنامه میامی هرالد به عنوان ارگان جامعه راستگرای تبعیدی امریکای لاتین در فلوریدا ( به ویژه آنانی که از کوبا و اکنون ونزویلا آمده‌اند ) مدت‌هاست که فعالیت می ‌کند، ازاین ‌روی، نه گزارش‌های آن و نه نقل‌قول ادعاهای « منبع ناشناس» از سوی آن قابل تایید نیستند. با این ‌حال، تشدید سریع لحن جنگ ‌طلبانه ترامپ و افزایش حضور نظامی ایالات متحده در منطقه نشان می ‌دهد حمله‌های مستقیم‌ بیشتری می ‌تواند قریب ‌الوقوع باشد.

بزرگ ‌ترین صف‌آرایی جنگی از زمان حمله به عراق

گردآوری نیروهای ایالات متحده در سواحل ونزویلا که اکنون از سوی پنتاگون رسماً «عملیات نیزه » نام گرفته شامل بزرگ ‌ترین کشتی هواپیمابر جهان، ناو هسته‌ ای «یواس‌اس جرالد آر. فورد » و بیش از دوازده کشتی جنگی دیگر است. برخی از این کشتی‌ها به خودروهای دریا- خشکی پیما مجهز هستند که برای پیاده‌ کردن نیرو در ساحل و انجام حمله‌های ساحلی می‌ توان آن‌ها را به‌ کار گرفت. حداقل ۱۵هزار سرباز ایالات متحده نیز اعزام شده‌اند و ده بال جنگنده اف-۳۵  با توانایی انجام حمله‌ های هوایی‌ در پایگاهی متعلق به ایالات متحده در پورتوریکو مستقر شده‌اند.

بر روی هم، این مجموعه نیروها بزرگ ‌ترین استقرار نظامی ایالات متحده از زمان آغاز جنگ عراق در ۲۲ سال پیش تا به‌ حال است. این وضعیت نشان ‌دهنده برداشتن گامی بسیار فراتر از حمله به قایق‌ های کوچک در دریای کاراییب است،  حمله‌هایی که ایالات متحده از اوایل ماه سپتامبر انجام داده است و از سوی نهادهای بین ‌المللی غیرقانونی شناخته و محکوم شده‌اند.

اگرچه ترامپ و «وزیر حرب » او، پیت هگست، پیوسته ادعا می ‌کنند قایق‌های غرق ‌شده با حمله‌های ایالات متحده حامل مواد مخدری هستند که درنهایت به مقصد ایالات متحده می ‌روند، ولی ادعاهای آنان به چالش کشیده شده است. تحقیقات چندین رسانه خبری مهم از جمله « نیویورک تایمز» نشان داده‌اند برخی از سرنشینان قایق‌های غرق ‌شده قاچاقچی مواد مخدر نبوده و صرفاً ماهیگیر یا مهاجر بوده‌اند. حداقل۲۰ قایق در آب ‌های بین‌المللی توسط امریکا مورد حمله قرار گرفته و غرق شده‌اند که تا کنون به مرگ دست ‌کم ۸۳  *نفر منجر شده است.

« همه‌ را بکُشید »

بازماندگان بسیار اندک بوده‌اند. تا کنون تنها دو نفر جان سالم به‌ در برده‌اند. دو مرد پس از حمله ۱۶ اکتوبر به یک « زیردریایی مظنون به حمل مواد مخدر» از آب بیرون کشیده شدند و توسط ایالات متحده به کشورهای خود، اکوادور و کولمبیا، برای محاکمه مسترد شدند. با این حال، دفتر لوی سارنوالی اکوادور، آندرس فرناندو توفیینو چیلا را آزاد کرد، زیرا هیچ جرمی علیه او اثبات نشد. جِیسون اوباندو پرِز به ‌دلیل وارد شدن جراحت‌های شدید به او هنوز در کولمبیا مورد بازجویی قرار نگرفته است، ولی انتظار می ‌رود به ‌دلیل نبودِ شواهد علیه او آزاد شود.

مقام‌های ایالات متحده تا اکنون هیچ‌ مدرکی ارایه نکرده‌اند که نشان دهد قایق‌هایی هدف‌ حمله ‌ها قرار گرفته‌ اند واقعاً برای قاچاق مواد مخدر استفاده شده‌اند و تقریباً نبودِ کاملِ بازماندگان به این معناست که تعداد بسیار کمی زنده مانده‌اند تا ادعاهای ایالات متحده مبنی بر گناهکار بودن ادعایی آنان را رد کنند. ظاهراً این حمله‌ ها امری کاملاً تعمدی بوده‌اند. روزنامه « واشنگتن پست» در گزارش آخر هفته خود اعلام کرد هگست، وزیر جنگ، « دستور شفاهی » داده بود « همه را بکُشند »”، یعنی همه افراد حاضر در قایق‌ ها را زمانی که این عملیات در سپتامبر آغاز شد. بنا بر این گزارش، وقتی پس از نخستین حمله دو مرد هنوز زنده مانده بودند یک فرمانده نیروهای عملیات ویژه دستور حمله دوم را صادر کرد تا آن دو را به قتل برسانند و دستور هگست را اجرا کنند. هگست این گزارش را تکذیب کرد و در پستی در «ایکس»  آن را « ساختگی، تحریک‌ آمیز، و توهین‌ آمیز » خواند و همچنان ادعا کرد حمله‌ ها به قایق‌ها « طبق قوانین ایالات متحده و قوانین بین‌المللی » مجاز هستند. با این حال، قانون ‌گذاران کنگره خواستار تحقیق شده‌اند. 

ونزویلا خود را برای جنگ آماده می ‌کند

با تهدید حمله‌ های هوایی و احتمال تهاجم زمینی از سوی امریکا، ونزویلا در حال آماده‌ شدن برای دفاع از خود است. در یک گردهمایی در پِتاره، حومه کاراکاس، مادورو اعلام کرد: « در ونزویلا، الیگارشی فاشیستی و امپریالیزم دیگر هرگز دوباره به قدرت نخواهند رسید. قدرت در ونزویلا برای همیشه در دست طبقه پایین، مردم عادی، باقی خواهد ماند ».

مادورو نامه ‌ای به سازمان کشورهای صادرکننده نفت« اوپک»  ارسال کرد و ترامپ را به تلاش برای کنترول نفت ونزویلا متهم ساخت. مادورو در این نامه نوشت دولت ایالات متحده و شرکت‌ های بزرگ انرژی قصد دارند « با استفاده مرگبار از نیروی نظامی، ذخایر عظیم نفتی ونزویلا (بزرگ ‌ترین ذخایر نفتی در جهان) را تصاحب کنند».

مادورو از زمان انتخاب شدن در سال ۲۰۱۳ پس از درگذشت رییس ‌جمهور هوگو چاوز، هدف فشارهای امریکا بوده است. چاوز با آغاز « انقلاب بولیواری»  و اعلام‌ هدف خود برای ساختن « سوسیالیزم قرن بیست ‌ویکم » پیشاپیش دولت ونزویلا را به دشمن امپریالیزم امریکا تبدیل کرده بود. در حال حاضر به لطف وزارت امور خارجه ایالات متحده  میلیون‌ها دلارجایزه برای سر مادورو تعیین شده است. نیکولاس مادورو، رییس ‌جمهور ونزویلا، در مراسمی در کاراکاس در ۲۵ نوامبر ۲۰۲۵سخنرانی می ‌کند. او هشدار داده است ایالات متحده به دنبال تصرف و کنترول ثروت عظیم نفتی ونزویلا است. »” تشکیل داده است که طبق آمار رسمی، اکنون دست‌کم ۵/۴ میلیون نفر عضو دارند. در منطقه شرقی کشور از مردم خواسته شده است هوشیاری خود را افزایش دهند، زیرا کشور جزیره‌ایِ همسایه، ترینیداد و توباگو، رزمایش‌های نظامی ‌اش‌ همراه با ایالات متحده را گسترش داده و ابراز تمایل کرده است به ‌منزله پایگاهی برای حمله‌های امریکا عمل کند. نیروهای مسلح رسمی ونزویلا در بالاترین سطح آماده‌ باش قرار دارند. جزو  تام‌ها در حال آماده‌ سازی برای دفاع هوایی، مقابله با یورش‌های ساحلی از سوی نیروهای دریایی ایالات متحده و همچنین احتمال خرابکاری ها و حمله‌ های مخفیانه داخلی هستند. به‌ گفته وزیر دفاع ونزویلا، ولادیمیر پادرینو، آمادگی‌ها تنها برای دفاع مستقیم نیست، بلکه برای جنگی چریکی نیز درحال انجام است. او اعلام کرد: «آنچه آنان با استقرار نیروهای عظیم دریایی و هوایی در کاراییب در پیِ انجامش هستند، ما از کوه‌های آزادی به آن پاسخ خواهیم داد ».

صدای جنگ ‌طلبان بلندتر می‌شود

در ایالات متحده نهادهای سیاست خارجی آن علامت‌های هشدار دهنده (سیگنال‌های) متناقضی می ‌دهند. برخی هشدار می ‌دهند حمله به ونزویلا و سرنگونی مادورو لزوماً به تصرف سریع و آسان کشور و منابع آن به ‌وسیله ایالات متحده آنطور که دولت ترامپ در نظر دارد منجر نخواهد شد. با این‌ حال، این امر در بلند شدن صداهای حامی جنگ کوچک ‌ترین وقفه‌ای به‌ وجود نمی‌آورد. روزنامه « وال ‌استریت ژورنال » در نسخه یکشنبه خود کارزار دیرینه‌ اش برای مداخله  ایالات متحده را تقویت کرد و در سرمقاله‌ای اعلام کرد: « برکناری مادورو به سود ایالات متحده است» . در تلاش برای بهره‌ گیری از وسواس رییس ‌جمهورایالات متحده نسبت به تصویرش همچون رهبری سخت‌ گیر، سردبیران این روزنامه برجسته طبقه سرمایه ‌دار نوشتند: « اگر مادورو از ترک قدرت سر بازبزند و ترامپ از اقدام برای برکناری او عقب بکشد، ترامپ و اعتبار ایالات متحده بازنده خواهند بود.» 

ماریا کورینا ماچادو، رهبرِ مخالفان ونزویلا                        

درهمین حال، در داخل ونزویلا، رهبر اپوزیسیون « دموکراتیک » و برنده جایزه «صلح نوبل »**، ماریا کورینا ماچادو، همچنان از حمله ایالات متحده به کشور و مردم خود حمایت می‌ کند. او نه ‌تنها اتهام‌ های بی ‌اساس ترامپ درباره « کارتل مواد مخدر» به‌ رهبری مادورو را تکرار می‌ کند، بلکه تلاش کرده است ادعاهای کاملاً رد شده درباره دخالت ونزویلا در انتخابات ایالات متحده را نیز تبلیغ کند. ماچادو با هدف جلب حمایت از ادعا های طرفداران جریان « مگا ـ  MAGA»  ،  مخففِ «عظمت را دوباره به امریکا بازگردانیم) مبتنی بر دزدیده شدن آرای ریاست ‌جمهوری سال ۲۰۲۰ ترسایی از صندوق رای ترامپ، شخص مادورو و دیگر مقام‌ های دولتی را متهم کرد که آنان «مغز متفکر سیستمی هستند که انتخابات ایالات متحده و سایر کشورها را دستکاری کرده‌اند.» ماچادو انتظار دارد در صورت موفقیت عملیات نظامی ایالات متحده یا  بر اثر اعمال فشارهای مالی دولت ونزویلا سرنگون شود در مقام رییس دولتی دست ‌نشانده‌ جایگزین شود. هیچ‌ یک از «کارشناسان » سیاست خارجی به هزینه‌ های انسانی ناشی از اقدام‌های گسترده نظامی ایالات متحده اشاره نمی ‌کند، شماری اندک شاید اشاره ‌کنند. شهرهایی مانند کاراکاس تراکم جمعیتی بالا دارد، بنابراین آمار تلفات حمله‌ های هوایی احتمالی بسیار بالا خواهد بود. با توجه به اینکه مخالفان در گذشته چندین بار به خشونت متوسل شده‌اند هم ‌اکنون نیز مشتاق مبارزه هستند و درنتیجه خطر درگیری جنگی داخلی در ونزویلا  محتمل است./ مردم

 

*دولت ونزویلا  و کشور های صلح دوست جهان اقدامات دولت امریکا در کاریب را « دزدی دریایی » نام نهاده آنرا در ضدیت اشکار با قوانین شناخته شده بین المللی میدانند .

** به نقل از روزنامه یونگه ولت ( ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵ ) ژولیان آسانژ مدافع صلح و بنیانگذار پلاتفورم  افشارگرانه ویکی لیکس در برابر کمیته نوبل و همه اعضای آن اقامه دعوای را به خاطر « سواستفاده » ، «استفاده نامشروع از دارایی های کمیته» ، «کمک به جنایت جنگی » و « جنایت دربرابر بشریت » را به «څارنوالی اقتصادی سویدن » و « نهاد جنایات جنگی  سویدن» ارایه نموده است .

دلیل این اقامه دعوا نادیده گرفتن توصیه های الفرد نوبل میباشد که در پروسه اعطای جایزه صلح نوبل به ماریا کورینا ماچادو، و اعطای ۱،۱۸ میلیون دالر به او زیر پا گذاشته شده است .  تارنمای بامـداد

 

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۵ـ ‍ ۱۹۱۲        

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

 

 

 

جـوانان المـان جنگ نمی خـواهنـد

« ما نمیخواهیم به گوشت دم توپ تبدیل شویم و بنابراین در حالی که ما و دوستان مان به کشتن و مردن کشیده میشویم، ساکت نخواهیم نشست.»

 

روزنامه پراودا

 

بنا بر گزارش رویتر، طی روز های گذشته، ده ها هزار متعلم  و دانشجو در ۹۰ شهر المان به خیابان ها آمدند تا به سیاست های نظامیگرانه کابینه صدراعظم فریدریش مرتس، اعتراض کنند.« اعتصاب مکاتب علیه خدمت سربازی » سراسری همزمان با تصویب قانون جدید خدمت سربازی توسط  بوندس تاگ ـ مجلس فدرال ـ که امکان بازگرداندن خدمت سربازی اجباری را فراهم می کند، برگزار شد. با این حال، خشم شرکت کنندگان در این اعتراض قدرتمند ضددولتی نه تنها با تصویب سندی جنجالی که در نهایت اکثریت قریب به اتفاق نسل جوان را تهدید به خدمت سربازی می کند، بلکه با نگرش تهاجمی کلی مقامات که آشکارا برای رویارویی با روسیه آماده میشوند، برانگیخته شد. مبتکران این رویداد در رسانه های اجتماعی که با شعار مشترک « در آینده خود سرمایه گذاری کنید، نه در یک جنگ احتمالی » برگزار شد، نوشتند: « ما نمیخواهیم به گوشت دم توپ تبدیل شویم و بنابراین در حالی که ما و دوستان مان به کشتن و مردن کشیده میشویم، ساکت نخواهیم نشست.»

فابیو دِ ماسی، یکی از رهبران اتحاد « سارا واگن کنشت، برای خرد و عدالت»، اعلام کرد: « این اعتراض فقط مربوط به خدمت اجباری نیست، بلکه مربوط به مقاومت در برابر جنگ، مسابقه تسلیحاتی خود ویرانگر و استانداردهای دوگانه است.» انجمن سیاسی او، به همراه حزب چپ، اتحادیه آموزگاران آموزش و پرورش و سایر سازمانها، به طور فعال از تظاهرات جوانان حمایت کردند. به گفته سازماندهندگان ، بیش از ۴۰  هزار دانشجو به این اعتراض عظیم پیوستند. اعتراضات گسترده، هامبورگ، فرانکفورت، درسدن، مونشن، دوسلدورف و کولن را فرا گرفت، در حالی که بزرگترین تظاهرات، طبق برآوردهای مختلف، بین ۳ تا ۱۰ هزارنفر را به خود جلب کرد، در برلین برگزار شد. همانطور که رسانه های المانی اشاره کردند، انگیزه تظاهرکنندگان در همه جا یکسان بود هراس و تهدید جنگ، احتمال مرگ در آن و چشم انداز تیراندازی به سوی دیگران. این احساس در میان جوانان قابل درک است، زیرا نسل فعلی با عکسهای واقعی از مناطق جنگی بی پایان، خصوصا کشتار ها در خاورمیانه، بزرگ شده است و بنابراین درک می کند که اقدام نظامی میتواند به چه فاجعه ای منجر شود. اتفاقاً، نگرش دانش آموزان و دانشجویان نسبت به مقامات به درستی در شعار روی یکی از پوسترها منعکس شده بود: « فردریش، تو دیوانه ای، ما برای تو نخواهیم جنگید» !

لوتا، دانش آموز کلاس هشتم اهل هامبورگ که با یکی از دوستان خود در این تجمع شرکت کرده بود، گفت: « سیاستمداران همیشه ادعا میکنند که در یک دموکراسی، همه برای خودشان تصمیم می گیرند، اما با خدمت اجباری، معلوم می شود که ما یک دیکتاتوری داریم.» دختران از خدمت اجباری معاف هستند، اما برادرانی دارند که بعید است از سرنوشت مشابهی فرار کنند. مرل، ۱۶ ساله اهل برلین، به خبرنگاران توضیح داد: « من نگران دوستان و برادرم هستم، نمیخواهم آنها به دلیل اختلافات سیاسی بی معنی بمیرند.»

والدین آنها نیز در تظاهرات شرکت کردند و بسیاری از آنها برای فرزندانشان مرخصی استعلاجی ترتیب دادند تا بتوانند «به طور قانونی» از کلاسها غیبت کنند و در راهپیمایی اعتراضی شرکت کنند. مدیران مدرسه کسانی را که عذر موجهی نداشتند، غایب بدون دلیل موجه تلقی کرده و به آنها نمره مردودی برای آن روز دادند. یورگن مولر، وکیل و فعال باواریایی، گفت: « معلمان و دانش آموزانی که در تظاهرات ضدجنگ شرکت کردند، به دلیل غیبت از مدرسه تهدید به مجازات می شوند، در حالی که با کسانی که در ساعات کاری و مدرسه برای اقدامات اقلیمی یا علیه حزب مخالف AfD تظاهرات کردند، با نرمی و تفاهم رفتار شد.»

این قانون که در بین جوانان المانی بدین صورت سر و صدایی به پا کرده است، رسماً از اول جنوری ۲۰۲۶ لازم الاجرا می شود. از آن تاریخ، همه شهروندان ۱۸ ساله المانی نامه هایی از بوندس وهر(وزارت دفاع) دریافت خواهند کرد. از آنها خواسته میشود فرم دیجیتالی را پر کنند که جزییات تحصیلات، سلامت و انگیزه آنها برای خدمت بالقوه را شرح می دهد. شرکت در این آزمون برای مردان اجباری و برای زنان اختیاری است. از اول جون ۲۰۲۷، معاینه پزشکی اجباری برای متولدین سال ۲۰۰۸ یا بعد از آن آغاز خواهد شد: همه مردانی که در آن سال متولد شدهاند، مشمول بررسی اعزام به خدمت سربازی می شوند، در حالی که زنان همچنان در انتخاب آزاد هستند.

در حالی که اصرار رسمی کابینه مبنی بر آن است که خدمت سربازی همچنان اختیاری است و اطمینان بخش به نظر می رسد، این قانون حاوی جزییاتی است که برای جوانان بسیار نگران کننده است. در این لایحه مکانیسمی تعبیه شده که راه را برای خدمت اجباری هموار می کند. اگر ارتش المان نتواند تعداد لازم داوطلب را برای انجام ماموریت های ناتو و برنامه های دفاعی خود جذب کند، بوند ستاگ (پارلمان) مجاز است تصمیم بگیرد که آیا خدمت اجباری را از طریق قرعه کشی (لاتری) در کل گروه های سنی معرفی کند یا خیر.

بوریس پیستوریوس، وزیر دفاع المان، با صراحت اظهار داشت: « اگر داوطلبان خیلی کم باشند، نمیتوانیم بدون خدمت اجباری کاری انجام دهیم.»

زبان قانونی، تغییر مسیر برای امنیت المان را پنهان می کند. دولت می خواهد قدرت ارتش المان را از تقریباً ۱۸۰هزار پرسنل فعلی به تقریباً ۲۶۰ هزارسرباز فعال و ۲۰۰ هزارنیروی ذخیره افزایش دهد، به این معنی که تا اواسط دهه ۲۰۳۲ تا ۴۶۰ هزارپرسنل آماده خدمت خواهد داشت. از نظر مفهومی، مدل جدید بر اساس «مدل سویدنی » است: کل سال تولد در سیستم گنجانده شده است، اما در واقع فقط بخشی از آن فراخوانده میشود و بقیه به صورت ذخیره نگه داشته می شوند. با این حال، در خود پادشاهی اسکاندیناوی، سیستم داوطلبانه دوام زیادی نیاورد و در نهایت، آنها نیز به روش خدمت اجباری بازگشتند.

قابل توجه است که نظرسنجی های اجتماعی، شکاف نسلی آشکاری را در مورد مساله خدمت اجباری نشان می دهند. طبق گزارش موسسه تحقیقات اجتماعی و تحلیل آماری فورسا المان، ۶۳ درصد از جوانان ۱۸ تا ۲۹ ساله، خدمت اجباری سربازی را رد می کنند. در عین حال، طبق داده های شرکت بریتانیایی یوگاو، ۶۲ درصد از شهروندان از ثبت نام اجباری برای کل گروه های سنی حمایت می کنند. ارقام مشابهی توسط موسسه اینسا، برای پاسخ های اجتماعی جدید و سایر سازمان ها ذکر شده است.

حمایت به ویژه در بین نسل های مسن تر و اردوگاه کلاسیک « بورژوازی » رأی دهندگان CDU/CSU و بخش هایی از حزب سوسیال دموکرات المان زیاد است. جوانان، عناصر چپ گرا و بسیاری از زنان بسیار منتقد تر هستند.

به گفته سازمان دهندگان بسیج اخیر دانش آموزان و دانشجویان، که از قبل « نسل بخت آزمایی » لقب گرفته، نشان داده است که مقاومت جوانان بسیار قوی است. مخالفان کمپین «همه را مسلح کنید » دولت قصد ندارند دست از این روش بردارند و برنامه دارند تا در ۵ ماه مارچ اعتصاب سراسری دیگری برگزار کنند.

 

منبع تصویر : هفته نامه «عصر ما »

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۵ـ ‍ ۱۳۱۲      

Copyright ©bamdaad 2025