ماتمسرا

 

چو عزم ميهنم كردم ندا آمد، ميا اينجا
شر اينجا، محشر اينجا و فريب و صد ريا اينجا
اگر درد و بلا خواهى درين غمخانه، مهمان شو
عليل اينجا، ذليل اينجا، غريب و هم گدا اينجا
اگر شوق سفر دارى، از اين ويرانه دورى كن
غم اينجا، ماتم اينجا، غصه اينجا و جفا اينجا
مشو غافل، ميا اينجا، به جاى خويش سنگين باش
سودر اينجا، پودر اينجا و هزاران مبتلا اينجا
اگر مردن طلب دارى درين دارالگدا ميجو
بم اينجا، ماتم اينجا و هزاران ماجرا اينجا
شنو اين حرفهاى من، فريب ديگران كم خور
من اينجا، مردن اينجا و غم و درد و بلا اينجا
جفا كارى مكن با خود، ميا نزديك اين منزل
ستم اينجا ، رجم اينجا و زنان بينوا اينجا
گل بابونه ميخواهى بيا، اين رهبرانش بين
طالب اينجا، داعش اينجا، هم شرير و مافيا اينجا
گذار اين شوق بيجا را تو، پند بنده را بشنو
من اينجا، كشتن اينجا، بستن اينجا، جنگها اينجا

 

( زبير واعظى )

 

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۱۱۰

Copyright © bamdaad 2019

 

اعلامیه شورای جهانی صلح درباره تجاوز و حمله ترکیه به سوریه

 

شورای جهانی صلح تجاوز جدید، سومین تجاوز ارتش ترکیه به سوریه را قویاً محکوم می ‌کند.

پس از یک دوره تمرکز نیروهای مسلح ترکیه در مرزهای سوریه و حملات هوایی متوالی علیه هدف ‌های سوری، این روزها با حمله نیروهای زمینی تجاوز به سوریه به نحو خطرناکی تشدید شده است.

این تجاوز به بخش شمال شرقی سوریه در ادامه تجاوزات قبلی به بخش شمال غربی سوریه و به مثابه بخشی از نقشه‌های توسعه‌ طبانه رژیم ترکیه به بهانه امنیت ترکیه است. این تجاوز با هم‌ دستی کامل ایالات متحده امریکا و متحدین آن، که چندین سال است در منطقه نیرو مستقر کرده اند، انجام می‌ شود.
این تجاوز و تحمل خاموش آن به وسیله طرف ‌های متعدد هم‌ چنین تهدیدات و خطرات جدیدی برای خلق‌های منطقه در صدر آن‌ها برای مردم سوریه ( که به مدت ۸ سال از تجاوز بی‌ سابقه و کاملاً هماهنگ امپریالیستی، که طی آن ایالات متحده امریکا، ناتو، اتحادیه اروپایی، ترکیه و دیگر متحدین منطقه‌ ای آن ‌ها به ده‌ها هزار مزدورمسلح برای یک تغییر رژیم خشونت ‌بار در دمشق پناه، کمک مالی، تعلیم و آموزش داده اند ) رنج برده اند، به وجود می‌ آورد.

تجاوز ترکیه و اشغال قلمرو حاکمیت سوریه تنها موجب آواره گی جدید و افزایش جریان آواره گان می‌ شود. ادعای ترکیه برای ایجاد یک « منطقه امن» در امتداد مرزهای سوریه ریاکارانه است و نمی‌ تواند نیات آن ‌را برای ایجاد یک منطقه بزرگ تحت کنترول ترکیه و تغییر ماهیت حمعیتی منطقه پنهان سازد. تهدید واقعی برای صلح و ثبات از نقشه ‌های امپریالیستی برای کنترول منابع انرژی، خط لوله‌ها و مناطق نفوذ با هم‌ دستی رژیم‌‌ های مایل در خاورمیانه ناشی می ‌شود.

شورای جهانی صلح، در حالی ‌که تجاوز را قاطعانه محکوم می ‌کند، خواهان خروج نیروهای اشغالگر خارجی است، و از حق مردم سوریه برای تعیین آزادانه آینده و سرنوشت خویش حمایت می ‌کند

شورای جهانی صلح، در حالی‌ که تجاوز را قاطعانه محکوم می‌ کند، خواهان خروج نیروهای اشغالگر خارجی است، و از حق مردم سوریه برای تعیین آزادانه آینده و سرنوشت خویش حمایت می‌کند.

ما همبسته گی خود را با مردم دلیر سوریه و با نیروهای ضدامپریالیست در ترکیه اعلام می ‌کنیم و اعضا و دوستان شورای جهانی صلح را به اقدامات و ابتکارات برای محکوم کردن تجاوز جاری فرامی‌ خوانیم.

 

۱۰ اکتوبر ۲۰۱۹ ترسایی

 

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۹ـ ۱۶۱۰

Copyright © bamdaad 2019

 

 پدرود داکتر ببرک ارغند

ریالیزم مردمی

 

نیلاب موج سلام

ریالیزم سوسیالیستی/ مارکسیستی یک شاخص اثرگزار و به قول نظریه پردازان گونه ی زیبایی شناختی سیاسی است و پیامدهای شگرف بر گونه های دیگر ادبیات داشته است. غولانی چون ماکسیم گورکی، لیوتولستوی، میخاییل شولوخف، برتولت برشت، هاینرش بل، ناظم حکمت، اندری برتون، لیون تروتسکی، ژآن پل سارتر، دوریس لسینگ و شمار دیگر مردمی نوشته اند. و تنها این نه بل تا جایی این ریالیزم را شکل داده اند. اصلا این گونه ی ادبیات چشم ناپوشیدنی و کتمان ناکردنیست.

محرومیت های طیف فرودست و رنجهای بیکرانش را داستان نوشتن پوزشخواهی نمی طلبد، بل ستودنی و احترام برانگیز است. داستاننویس افغانستان یا جای دیگر برای آن که برای توده ها نوشته است، نیاز به دفاعیه و آوردن دلیل ندارد. و گزینش خط سیاسی یک تصمیم شخصی و فردی است. هر شهروند این حق را دارد که به یک جریان سیاسی بپیوندند یا نپیوندد. بگذریم از این که گزینش آگاهانه یک خط مشخص دلیرانه و به مراتب تغییر دهنده تر از جریانی را پی نگرفتن است. آن گاه نمیتوانیم به تمامی احزاب و حرکتها بتازیم و همه را مسوول بدانیم جز خودمان را. این باشد برای مبحث دیگر که حجم آن در این فرصت نمیگنجد.

نویسنده برای خود و خواننده خود مینویسد. بخاطر انقلابی که در او به وقوع پیوسته و آتشش فرونمی نشیند. و این رسالتیست که در برابر انسان، ادبیات و جهان دارد. کسی که میخواهد بخواند. اویی که نمیخواهد نخواند. داستاننویس مینویسد. با به فرجام رساندن هر داستان یک پیمانش به کرسی میرسد. منتقدی که بخاطر گزینش خط سیاسی یک نویسنده آثار همو را نادیده میگیرد، منتقد نیست بل دگم اندیش است و با خودش مشکل دارد. این مشکل نویسنده نیست. منتقد بدون ذهنی گرایی و عقده مندی سره را از ناسره جدا میسازد و تونلی فراروی نگاهش نیست. درست است که یک تعهد نقد دوامبری، پیشبری و به ثمر رسانی آثار بعدی و برتر نمایی کار داستاننویس است یعنی بایستی در زمان حیات و پرکاری نویسنده به نوشت بیاید واما نقدهای غیرجانبدارانه با افق دید گسترده بعدترها به نگاشت می آیند. به گونه نمونه، دیدگاه ها و نقد هایی که امروز به انتقاد از سه، چهار دهه پیش نوشته میشوند از زاویه نگاه واقعبینی و نازک سنجی تفاوت زیاد از نقد های دیروز دارند زیرا
یکم، هر نسلی که ظهور مینماید و مینویسد دید شفافتر و غیر آگنده تر نسبت به نسل پیشین دارد.

دوم، با گذشت زمان اسنادی که به آفتابی شدن رویدادها کمک میکنند، بیرون داده میشوند. به ویژه وقتی اسناد از سوی کنشگران آنها بیرون داده شوند.

سوم، گذشت زمان پرده غبارآلود را از فراروی نگاه آنانی که سوگند به دیدن تنها سپید و سیاه نخورده اند، برمیدارد.

 

سرآغاز

گپ هایی در پیرامون رمان پرآوازه پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود خوانده و شنیده بودم. به یک دوست مشترک و خیلی نزدیک داکتر ببرک ارغند نوشتم، از کجا میتوانم آن را به دست بیاورم؟ یک هفته نگذشته بود که رمان با نامه کوتاه داکتر ارغند به من رسید. آن نخستین رمان داستاننویس بود که میخواندمش. سپس سفر پرنده گان بیبال را خواندم. لبخند شیطان را. شراره را. کفتربازان را. خانواده ما را و زنی از خوابگاه را. پنج سال پیش در برنامه نکو داشت از شخصیت و کارکردهای داکتر ببرک ارغند که با شصت و پنج سالگی ایشان سرمیخورد و برای صحبت در برنامه دعوتم نموده بودند، با داکتر ارغند و بانو پری ارغند همسر و همراه شان در شهر زوله نیدرلند رویارو و از نزدیک معرفی گشتم.

برترین ها و ویژگی ها

رمان شورانگیز پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود احتوا مینماید. با آن میتوان افسون شد، اندیشید، خندید و برآشفت. یک آمیزش پرفکت از سوژه نو، به نقش آوری کمالمند پرسوناژها، ستیژ آرایی رفیع، بیان روان و پر هیجان و فرجام پراوج و تراژید. برای من این رمان نه تنها در میان رمانهای فارسی بل در میان رمانهای جهانی از برترینهاست.

زبردستی نویسنده در صحنه آرایی در کل فراشگفت آورست. به ویژه در رمانهای پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود و کفتربازان. صحنه ها سنجیده، فنی و با چنان تیزبینی و موشگافیی مصور گشته اند که ریشه آشنایی نویسنده با این دو فیگور، اسپ و کفتر را نمیتوان تنها در مطالعه و شنیده گی ها جست. داکتر ببرک ارغند سه پدیده را خیلی میشناخت. با آنها از کودکی انس گرفته بود. دو تا از آن سه پدیده، اسپ و کفتر میباشند. بیشتر پاره های صحنه های کفتربازی در رمان کفتر بازان به گاه اختفا نویسنده در زمان حاکمیت حفیظ الله امین برمیگردند. جایی که ایشان مخفی بود به بام کفترخانه یی راه داشت. از آن مخفیگاه در روزهای سیاه وطن بیرون، آسمان و کفتر ها را نگاه میکرد(*).

به گپ آوری طبیعی کرکترها در نقش های شان در تمامی داستان ها، از دیگر مهارت های داکتر ارغند است. بای، کاکه و خراباتی، سرباز، چاپ انداز، زن عشوه گر، کفترباز و دیگر شخصیت ها نقش خود را یک به یک بازی میکنند. نیز گویش های گونه گون زبان های افغانستان در رمان ها بیان خارق العاده طبیعی دارند.

داکتر ارغند از انگشت شمار داستان نویسان وطن است که ستم جنسیتی و طبقاتی را ماهرانه به چالش کشیده و این دو پدیده زشت را برنامه ریزی شده و صریح اما هنرمندانه در قالب داستان ریخته است. بی آن که به رخ قالبی ضربه وارد نموده باشد. به ویژه در رمان های سفر پرنده گان بی بال، خانواده ما، زنی از خوابگاه و چندین داستان کوتاه گزینه شراره آسیب پذیر ترین های افغانستان یعنی زنان سوژه استند.

داکتر ارغند باوجود نبرد پرشوری که برای بازتاب تامین عدالت اجتماعی و برابری طبقاتی و جنسیتی با قلمش پیش میبرد فراموش نمینماید، نسیم ملایم شبهای تابستان و عطر پرجذبه خاک آمیخته با باران را در داستانهایش بازبدمد. از خاطر نمیبرد، ماه زده گی درخشان را در داستانهایش بازبتابد تا دمی فضا پراغتشاش ناآرامی های وطن را گم نماییم . فراموش نمی کند، ما را با دیالوگهای چاشنیدار از ته دل بخنداند زیرا خندیدن یعنی کم بها دادن هر آن چه قصد دریدن ما را دارد.

فکر میکنم اگر روزی شاید در دهه های آینده سینما افغانستان به جایی برسد و بتواند فلم جدی و ماندگار تولید نماید، با ساختن پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود و کفتربازان فلم های پرحرارت و پرخروشی که روایتگر ارزشها و درد های عمیق جامعه افغانی، خوبی های مردمان آن سرزمین و زیبایی هایش باشند، روی پرده خواهند آمد.

پدرود

زهی خجسته گی که فرصت آشنایی و دوستی با این داستاننویس بزرگ، نوآور، فروتن و گردن فراز را داشته ام. داستاننویس پرفهم و پر آرمانهای سترگ برای افغانستان را. انسانها به گونه های متفاوت از دوستان و شخصیت های برازنده وداع میگیرند. هر چه غیرنمایشی تر، واقعی تر. دشوار است فعل زمان ماضی را در پیوند با داکتر ببرک ارغند به کار ببریم. و نامانوس است که به جای آرزوی تندرستی و عمر طولانی، روان آفرینشگر رمان پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود را شاد بخواهیم. اما همین است آن چه امروز میگذرد. و امروز که برابر با سالروز تولد داکتر ببرک ارغند است، با این نوشته از ایشان پدرود میگیرم. روان شان را آسوده میخواهم که نام و آثارش میمانند و میدرخشند.

ویلدوا- المان، نزدهم سپتامبر دوهزار و نزده

پی نوشت ها:

(*) نامه داکتر ببرک ارغند مورخ ده، ده، دوهزار و شانزده

(**)نوشته های من بر شماری از آثار داکتر ببرک ارغند ارچند مستلزم ویرایش دوباره اند:

سوار بر سمند تا ناکجاها
http://www.h-obaidi.com/Afghanasamai-Obaidi…/nilab-salam.htm
جذبه کفتربازان
http://www.bamdaad.org/ejtema…/2161-2016-10-18-19-05-06.html
پرندگان بیبال در آبهای سیال
http://www.kotiposti.net/msaleha/nai_8/sh_8/p_%203.html

خانواده ما بستر رویا های در خون خفته

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۹ـ ۱۵۱۰

Copyright © bamdaad 2019

 

 

اعلامیه زنان موفق و سرشناس افغانستان در باره خشونت علیه زنان در رسانه ها و شبکه های اجتماعی



مورخ: ۲۲ میزان ۱۳۹۸ مصادف با ۱۱اکتوبر ۲۰۱۹ ترسایی
شماره مسلسل:۲

آزادی بیان یکی از دستاوردهای ۱۸سال گذشته است، موجی از رسانه‌ های صوتی و تصویری و نوشتاری، رسانه‌های اجتماعی چون فیسبوک و توییتر و تلگرام همه درسال‌های پسین، جای خودش را بین مخاطبین بازکرده واستفاده از رسانه های اجتماعی درافغانستان رشد چشمگیری داشته است.
حضور گرداننده‌ های زن در برنامه‌ های مختلف رادیو و تلویزیون، ده‌ها و صدها خبرنگار زن درسطح کشور و استفاده زنان از رسانه‌ های اجتماعی تصویر زیبایی از بودن و همراهی زنان در کنار مردان را نشان می‌ دهد. امامتاسفانه عدم استفاده درست ازآن، برای برخی ها به ویژه زنان مشکل سازشده وخشونت به بارآورده است.

رسانه‌ های افغانستان به عنوان یکی ازپرنفوذ ترین ومفید ترین امکانات دردست داشته برای کاهش این خشونت‌ها می‌ توانند نقش مهمی را بازی کنند، لذا بسیارمهم است که در کنار رعایت اصل آزادی بیان به محتوای برنامه‌ ها و نشرات رسانه ها توسط مسوولین رسانه‌ ها، نهادهای دولتی مسوول و نهادهای مدنی توجه بیشتر وجدی ‌تری صورت بگیرد.

۱- ساخت حساب‌های جعلی،استفاده ازنگاره های شخصی زنان و دختران ،دریافت پیام ‌های توهین آمیز بصورت شخصی، ترورشخصیت زنان، نشراتهام هایی اخلاقی درمورد زنان فعال مدنی وسیاسی؛عرصه را برای حضور زنان در رسانه ‌های اجتماعی تنگ ‌ترساخته است. جوانان ازسواستفاده ازنام و نگاره های دختران و زنان بپرهیزند. تا جلومحدودیت و کم کاری دختران و زنان درشبکه ها ازبین برود.

۲- خشونت انلاین علیه زنان مانند نشرویدیوها ومعلومات شخصی زنان دردنیای مجازی یکباردیگرسبب کنارزدن زنان ازفعالیت های اجتماعی،اقتصادی وسیاسی شده وسبب خشم،آشفته گی وافسرده گی زنان و گاهی هم سبب بروزکشمکش هایی خانواده گی می‌ شود.
۳ - نشرفکاهی ها وطنزهایی خردکننده به نقش زنان، بخش هایی ازاین سواستفاده ها دررسانه ها وشبکه های اجتماعی است که زمینه افزایش خشونت علیه زنان رادراجتماع وخانواده ها افزایش می دهد.
تهیه کننده گان برنامه های طنزتوجه بیشتری کنند که رسانه ها برای مخاطبان آنان حکم مکتب را دارند، پس برای آموزش مثبت افکارعامه درمقابل حقوق زنان باید دقیق وجدی باشند ومسوولیت وجدانی، انسانی و رسانه ی شان را ادا کنند.

۴ - انتقاد کردن ازچهره های سیاسی یا سران حکومت با تنزیل آنان تا درجه پوشش زنانه و زن بودن، باور به حقیر بودن زنان را گسترش می دهد، باید جلو چنین برخوردهای نادرست گرفته شود.
۵ ـ درنشرنمایش نامه ها سریال ها و فیلم هایی خارجی معیارهای سالم و اخلاقی مدنظرگرفته شود.
۶ - بارها شاهد بودیم که به محض کوچکترین بحث های لفظی درفضای مجازی،موجی از توهین به طرف مقابل بافحش های رکیک جنسی (دشنام دادن به زن، مادرو...) سرازیرمی شوند که تاثیر بسیارمنفی روانی را روی افراد می گذارند.ازچنین برخورد بصورت قطع جلوگیری شود.

۷ ـ براساس قانون، توهین وتحقیرشخصیت زنان جرم پنداشته می شود وحتا تاثیرات روانی منفی از یک برنامه را میتوان تحت پیگرد قانونی قرار داد، به هر اندازه که رسانه ای مخاطب دارد، به همان اندازه میزان آسیب پذیری خانواده‌ها و زنان ازبرنامه هایی با پیام منفی،سبب افزایش خشونت علیه زنان در میان خانواده ها می شود.
۸ ـ وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان مسوول کنترول بررسانه های اجتماعی است.باید جدیت کامل به خرچ دهد تا خشونت علیه زنان از مسیر این برنامه ها کم  و گمرنگ شود.

تبعیض نسبت به زن ازآن جهت که تساوی حقوق زن و مرد را محدود و یا انکارمی کند اساساْ ناعادلانه بوده وحیثیت انسانی را تخطیه می ‌نماید.بنابرآن دربرنامه ها ازتبعیض دربرابرزنان جلوگیری شود.
درپایان ما زنان و مردان برابری خواه وعدالت طلب، ازجوانان و رسانه های اجتماعی تقاضا می نماییم که عدالت و انسانیت را به یاد آورند وبه خشونت علیه زنان ازمسیرشبکه ها و رسانه های های اجتماعی پایان دهند.

زنان موفق و سرشناس افغانستان
زنان پیشگام افغانستان
همیاری زنان افغانستان
همایش اروپایی زنان افغانستان

اتاق تفکر زنان

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲۳/ ۱۹ـ ۱۵۱۰

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است.

Copyright © bamdaad 2019

مالم جان 

یوه لنډه منظومه

د صدیق کاوون لیکنه

۱
راشه او ومې گوره
تا چې ليدلی وم ، اوس هغه نه يم
هغه ځواني ، هغه مستي اوس راته پاتې نه ده ،
هغه بې غمه زنده گي اوس راته پاتې نه ده .
اوس هغه شخه شمله نه لرمه ،
اوس مې څادر او پگړۍ دواړه د بادونو په گرو کې ايښي .
اوس هغه جگه غاړه ، دنگه ونه ، نه لرمه ،
هغه رسا ، هغه گلرنگه ونه ، نه لرمه .
اوس مې ملا ماته ده ، او سر مې په پښو لگيږي .
تا چې ليدلی وم ، اوس هغه نه يم .
تيت او پَرَک ، ټوټې ټوټې ، ريښې ، ريښې يمه اوس
ژوندون په منډو رانه ځي ، زه ورپسې يمه اوس .
که دې په مخه درشم شايد ومې نه پېژنې .

                        ***
زړه خو مې نه غوښتل ، خو خير دی درته وايمه يې
څو پرهارونه مې پر زړه دي ، درته ښايمه يې :

خور مې کوشنۍ ملاله ،
هغه زموږ د کور خوږه بلبله ،
هغه چې تاته يې لا لا ويلې
او تا خورکۍ بلله ،
نوره زموږ د ژوندانه په باغ کې نه چغيږي
نور يې پر موږ د خوږې مينې باران نه ووريږي .
يوه غرمه ، له ښوونځی نه بېرته کورته د راتلو پر لاره
له خپلو درې تنو همزولو سره ،
په راکټ ولگېده
او لکه تانده غوټۍ ،
ريښې ، ريښې ، ټوټې ، ټوټې پر سرک وغوړېده .
او په سرو وينو يې د واټ شگې رنگينې شولې .
ما يې په خپلو گناهکارو لاسو ،
د تن ټوټې ، ټوټې ، په وينو باندې سرې ټوټې راټولې کړلې .
هغه کوشنۍ بلبله والوته زموږ د ژوندانه له باغه .
نور يې خوږې ، خوږې سندرې پر موږ نه لوريږي
نور يې پر موږ باندې د مينې باران نه ووريږي .

۲
راشه او ومې گوره ،
تا چې ليدلی وم ، اوس هغه نه يم .
ورور مې ـ زلمی ـ هغه چې تا پرې د کتاب د چينجي نوم ايښی و
هغه چې خدای ورته ورکړې وه نښتره ځواني
هغه زلمی چې د زړه باغ يې د خوږې مينې له گلو ډک و .
کرکه يې نه پېژنده ،
او هره ورځ يې پر آشنا او نا آشنا باندې وېشل د محبت گلونه .
هغه زلمی چې تا به تل ورته ويل : په کتابونو کې يې مه لټوه
د ژوندون راز د ژوندانه د کتاب پاڼو کې دی ،
د ژوند کتاب ولوله .
ورور مې زلمی ، ـ هغه ښوونکی ـ چې پر ټولو کليوالو گران و ،
او مالم جان يې باله .
په يوه توره شپه کې
چې نه سپوږمۍ وه او نه ستورو سترگکونه وهل ،
يو څو بې سره انځورونه د بادونو پر اسونو سپاره
له تورو ، تورو بيرغونو او له تورو تبرگيو سره ،
ورپسې راغلل او په توره تروږمۍ کې يې له کوره و اېست .
سبا د شنو اوبو د ډنډ پرغاړه ،
د خپلو وينو د گلانو پر سرو پاڼو باندې ،
د ابدي خوب پر بستر ويده و .
ورور مې ـ زلمی ـ هغه د کلي مالم جان چې کتابونه ورته لاره څاري ،
نور پر آشنا او نا آشنا د محبت رنگين گلان نه ويشي .

۳- ۴
راشه او ومې گوره ،
تا چې ليدلی وم ، اوس هغه نه يم .
که دې په مخه درشم ، شايد و مې نه پېژنې .
مور مې ، زموږ د کورنۍ پرښته ،
مور مې چې تاته به يې زوی ويلې
او تا ادې بلله ،
مور مې زموږ د کور تودوخه او زموږ د تروږميو ډيوه ،
نوره زموږ په يخ وهلي کور کې نه بليږي .
او په لمرينه ، مورنۍ مينه يې ،
زموږ ساړه او دردېدلي زړونه نه توديږي .
په يوه شنه سهار کې ،
چې د ټول کلي مخور ، په چَوَتره کې په جرگه راټول وو
او د بې سرو انځورونو له منگلو څخه ،
زما د ورور ، زموږ د زلمي ،
او د ټول کلي د خواخوږي مالم جان ، د آزادۍ د لارې غم يې کاوه ،
چې زرولي ماما په منډه چوترې ته راغی ، چيغه يې کړه :
های بې خبرو خلکو ،
های وېرېدليو ، دردېدليو در په درو خلکو ،
معلم نور نشي راتلای ،
معلم څراغ و ، د رڼا د دښمنانو له خوا و وژل شو ،
معلم رڼا وېشله ،
معلم په کلي کې ښکلا وېشله ،
معلم پر خپلو شاگردانو باندې سر ورکړی .
معلم نور نه شي راتلای .
له دې جرگو او مرکو ، تشو خبرو نه څه نه جوړيږي
بس په قفس کې انتظار ، ماتو وزرو نه څه نه جوړيږي ،
راځئ چې لاړ شوو او د وينو سين ته بند واچوو ،
که نه دا ټول کلی به ،
سبا د وينو په درياب کې ډوب شي
خلکو غيرت مو څه شو ،
هغه د پلار او د نيکه د شملې پت مو څه شو ؟
تشو خبرو نه څه نه جوړيږي ،
ماتو وزرو نه څه نه جوړيږي ،
اوس د عمل وخت دی
د پاڅېدو او د تکل وخت دی ،
پر تروږميو د يرغل وخت دی .
خو اوس راځئ چې د معلم جنازه کور ته راوړو .
ستونی يې بند شو او د سترگو له چينو څخه يې ،
د سپينو اوښکو توفاني رودونه وبهيدل .
بيا يې د کلي د جرگو د چوترې دېوال ته ډډه وکړه
نور يې هېڅ هم و نه وېل .
لکه ډبره د غمجنې خاموشي د سمندر په تل کې غلی کېناست .

مور مې په سرو سترگو د زوی د راتلو لار څارله
او منتظره وه چې څوک به ورته
د زلمي زوی د راتلو زېری راوړي .
خو زرولي ماما يې ټولې د اميد مرغۍ په گاټو باندې و ويشتلې .
مور مې ، غمجنې مور مې ،
يوازې دومره و وېل :
زويه ، زلميه زويه
زما نښتر ، زما تنکيه زويه
د کليوالو جنوکيو د پېکيو گله ،
د ښايستونو د باغونو گلاليه زويه
تا هم زه پرېښودمه .
ړومبی دې پلار ، دوهم ملاله ، دريم ته شوې زويه
د خپلو وينو پر بستر باندې ويده شوې زويه .

او بيا پرخړو خاورو کښېناستله .
خو ويې نه ژړلې
او يوه اوښکه يې هم ،
له دواړو سترگو نه و نه څڅېده .
موږ زلمی نه ، يو رژېدلی سور گلاب د خاور تل ته ورکړ ،
او ورسره مو د ادې ژوندی جسد اوږده مزل ته ورکړ .
درې مياشتې وروسته ،
چې د واورو سپين کفن پر کلي وغوړېده
او ځمکه يخ ونيوه ،
په يوه توره ، توفاني او وحشتناکه شپه کې
چې نه سپوږمۍ وه او نه ستورو په آسمان کې سترگکونه وهل
مور مې په پټه هديرو ته لاړه ،
او د زلمي پر مزار وغوړېده .
په هغه توره وحشتناکه شپه کې ،
چې کلی ټول د سپينو واورو په کفن کې پټ و
او زخمي باد زموږ د کلي د غميزې ترانه ويله ،
ادې مې سپينه پاغونده شوه او هوا ته لاړه .
او بيا مو و نه ليده .

***
پلار مې سرباز و ، له قصې نه يې ته هم خبر يې
هره ژونکه د وجود يې د وطن مينه وه .
موږ لا واړه وو چې هغه د خپل وطن پر مينه سر کېښوده
د خپلو وينو سره گلان يې لکه ښکلی امېل ،
د آزادۍ د ځوانې ناوې پر حسينه غاړه وځړول .
مور مې شوه کونډه ، موږ درې واړه يتيمان پاتې شوو .
موږ يتيمان شوو خو د مور غېږه مې ،
موږ ته د شنه جنت تر ټولو ښايسته ټوټه وه
موږ يتيمان وو خو يوازې نه وو ،
زموږ د زړونو په گلباغ کې غوړېدلي وو د مينې گلان
موږ يو له بله ځارېدو او پر يو بل باندې مو سر ورکاوه
او موږ يوازې نه وو
او زه يوازې نه وم .
خو اوس ،
خو اوس چې هرې خواته گورمه يوازې تنهايي وينمه
هره شيبه د دې غمونو ځوانيمرگو د يرغل نښه يم
او هره ورځ د ناکاميو د اجل نښه يم .
تيت او پرک ، ټوټې ، ټوټې ، ريښې ، ريښې يمه اوس
ژوندون په منډو رانه ځي ، زه ورپسې يمه اوس
تا چې ليدلی وم لاليه اوس هغه نه يمه
اوس هغه مست او بې پروا ، هغه ساده نه يمه .
اوس د غمونو درانده غرونه پر اوږو گرځوم
د درې نسلونو ، ارمانونه پر اوږو گر ځوم .
راشه او ومې گوره ...

           ***
کابل ، ۴ اسد ۱۳۹۸

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۹ـ ۰۹۱۰

Copyright © bamdaad 2019