« اسناد بهشت » ؛ ميليونها سند مرتبط با فرارمالیاتی رهبران جهان منتشر شد
سودابه رخش
اگر در فیلم « درد سر در بهشت » ارنست لوبیچ دو دزد جواهر دست به دست هم می دهند تا دارایی یک بیوه جوان و ثروتمند و صاحب کارخانه اودکلن سازی را بربایند، در بهشت های مالیاتی امروز دارایی مردم عادی به جیب زده می شود. همان دارایی که به گفته جرمی کوربین باید به خرج مدارس، بیمارستان ها و خدمات عمومی برسد.
روز گذشته حجم زیادی از اسناد مالی شرکتها و چهره های نامدار جهان افشا شد تا یک سال و نیم بعد از افشای اسناد جنجالی پانامه یک بار دیگر این واقعیت مقابل چشمان ما عیان شود که گرداننده گان سیستم مالی جهانی همان اقلیتی هستند که برای لاپوشانی هویت و وجهه قانونی بخشیدن به ثروت شان به هر دری می زنند؛ و با بهره بردن از فساد ساختاری بسیاری از کشورها و قوانین زهواردرفته مالی، داراییهای خود را در چرخه ای نه چندان دشوار و به کمک برخی شرکتهای برون مرزی می شویند؛ چرخه ای که البته در سالهای اخیر گهگاه افشا شده و بهشت های مالیاتی ثروتمندان را فروپاشیده است.
روزگذشته فساد مالی و فرار مالیاتی برخی از بزرگ ترین کسب وکارهای جهان، سران کشورها و چهرههای برجسته عرصه سیاست، ورزش و هنر که ثروت خود را در پناهگاه های مالیاتی مخفی کرده بودند، دربسیاری از رسانه ها با نام «اسناد بهشت » یا پارادایز افشا شد. این افراد و شرکت ها از ثروتمند ترینهای جهان اند؛ از الیزابت دوم، ملکه بریتانیا گرفته ؛ تا ویلبر راس، وزیر تجارت دولت دونالد ترامپ و برخی شرکت های اسم و رسم داری نظیر اپل، فیس بوک، توییتر و نایک.
منظور از اسناد موسوم به « اسناد بهشت »، حدود ١٣میلیون و ٤٠٠هزار سندی است که بیشتر آنها مربوط به یک شرکت حقوقی و شرکتهای خدماتی است که در ١٠ حوزه قضایی با یکدیگر همکاری می کردهاند و نام ١٩ کشورهم به عنوان گذرگاههای مالیاتی ذکر شده که با این شرکت ها همکاری می کردهاند. ٩٦ رسانه و ٣٨١ روزنامه نگار از ٦٧ کشور از جمله رسانههای مطرحی مثل گاردین، بی بی سی و نیویورک تایمز در حال بررسی اسنادی بودهاند که بازه زمانی سال ١٩٥٠ تا ٢٠١٦ ترسایی را پوشش می دهد. این مدارک که از منبع اصلی آن نامی به میان نیامده، درست مثل « اسناد پانامه » که سال گذشته منتشر شد، ابتدا به دست روزنامه آلمانی زودویچه سایتونگ رسید و این روزنامه سپس این اسناد را برای بررسی در اختیار اتحادیه بینالمللی روزنامه نگاران تحقیقی قرار داد که مقر آن در امریکاست.
ملکه بریتانیا
آن طور که «اسناد بهشت» فاش کردهاند، ١٣میلیون پوند از داراییهای ملکه بریتانیا به دست بنیاد املاک سلطنتی لنکستر که سرپرستی املاک شخصی ملکه را برعهده دارد در جزایر کایمن و برمودا سرمایه گذاری شده است. آن طور که بی بی سی گزارش داده، این سرمایه گذاری شامل سرمایه گذاری اندکی در خرید شرکت خرده فروشی برایتهاوس به صورت اجاره به شرط تملیک بوده، شرکتی که به سواستفاده از فقرا متهم شده و همچنین سرمایه گذاری در مشروب فروشی زنجیرهای ترشرز که بعد ورشکست شد، ۱۷.۵ میلیون دلار بدهی مالیاتی به جا گذاشت و شش هزار نفر از کارکنانش بی کار شدند. گرچه گفته می شود این سرمایه گذاریها در فرایندی قانونی صورت گرفته و ملکه بریتانیا هم از آن با خبر نبوده اما برخی چهرههای برجسته سیاسی این کشور از جمله رهبر حزب سبز بریتانیا بر این باورند که قانونی بودن این روند نشانه ای است از ناکارآمدی قانون این کشور و در نتیجه تاکیدی بر لزوم تغییر قوانین. برخی دیگر هم بر لزوم پاسخ گو بودن ملکه بریتانیا تاکید می کنند و بر این باورند که ملکه نمیتواند تنها به سرزنش زیردستان و مشاورانش بسنده کند چرا که او باید از اخلاقیبودن سرمایه گذاری مشاورانش اطمینان حاصل می کرده است. این افراد می گویند در صورت شفافیت روندهای مالی تحقق چنین سرمایه گذاریهای بحث برانگیزی ممکن نبود.
جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر بریتانیا هم در پی افشای این اسناد خواستار عذرخواهی ملکه بریتانیا از مردم این کشور شد و گفت: «هر که برای فرار مالیاتی پولی را در بهشت های مالیاتی پنهان میکند نه تنها باید از مردم عذرخواهی کند ؛ بلکه باید بداند با جامعه ما چه کرده است». به گفته کوربین دود فرار مالیاتی به چشم مدارس، بیمارستانها و خدمات اجتماعی می رود و مابقی مردم مجبورند این ضررها را جبران کنند.
وزیر تجارت دولت ترامپ
یکی دیگر از افرادی که نامش در میان فهرست «اسناد بهشت» منتشر شده ویلبر راس وزیر تجارت دولت دونالد ترامپ است. راس که یکی از قدرتمند ترین اعضای کابینه ترامپ به شمار می رود، در زمان ورود به دولت ۸۰ شرکت متعلق به خود را واگذار کرد اما ۹ بنگاه اقتصادی تحت مدیریتش را در گریزگاههای مالیاتی نظیر جزایر کایمن و مارشال مخفیانه حفظ کرد. این اسناد نشان می دهد راس در یک شرکت کشتی رانی سرمایه گذاری کرده که با شرکت دیگری، تحت کنترول نزدیکان ولادیمیر پوتین، در ارتباط کاری قرار داشته و مشمول تحریم های امریکا هم بوده است.
در این میان دولت کانادا هم از این افشای گسترده جان سالم به در نبرده است. جستین ترودو، نخست وزیر جوان کانادا در زمان به قدرت رسیدن مبارزه با بهشتهای مالیاتی را یکی از اولویتهای خود معرفی کرده بود. بااینحال « اسناد بهشت » نشان می دهد که استفان برونفمن، یکی از نزدیک ترین مشاوران نخست وزیر کانادا و مهم ترین سرمایه گذار کمپاین انتخاباتی او، ۶۰ میلیون دلار در جزایر کایمن سرمایه گذاری کرده است.
می توان با استناد به « اسناد بهشت» نامهای افراد نامدار زیادی را به این فهرست اضافه کرد اما فارغ از نام ها آنچه اسناد بهشت و دیگر اسناد فاششده درسال های اخیر، در سطحی کلان تر، به ما می گویند این است: درسیستمی که سازوکارهایش به روآمدن اقلیتی فرادست و اکثریتی فرودست منجر شده، نخبه گان فاسد جهانی به ثروت اندوزی که اغلب با دست بردن به جیب فقیرترین ها حاصل شده، بسنده نمی کنند و با فرار مالیاتی به سان زالوهایی سخت جان به آن مازاد حداقلی از ثروت شان می چسبند که شاید اندکی از آن به خرج خدمات عمومی می رسید.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۸۱۱
درمنطقه ما چه می گذرد:
نشست سه جانبه تهران
لیلا ابراهیمیان
« ولادیمیر» را به فارسی می توان « جهانگیر» یا « جهاندار» ترجمه کرد. نامی که در زبان روسی تاریخ ساز است: ولادیمیر ناباکوف ، ولادیمیر مایاکوفسکی ، اولی رمان نویس و نویسنده داستان های کوتاه است با آثاری مانند « لولیتا»، « زنده گی واقعی سباستین نایت »، « دعوت به مراسم گردن زنی»، « ماری» و « شاه، بیبی، سرباز» ؛ و دومی شاعر و درام نویس فوتوریستی است که نامش با کتاب « ابر شلوارپوش» در خاطرهها جاودان شده است. تاریخ سیاسی روسیه هم « ولایمیر»های سرنوشت سازی به خود دیده است: مهم ترین آنها «ولادیمیر ایلیچ اولیانوف» ، معروف به «لنین»، بنیان گذار اتحاد جماهیر شوروی؛ چهره ای استثنایی درتاریخ روسیه که نام او با انقلاب اکتوبر گره خورده است. روسیه شروع اولین سال تاریخ صد ساله اخیر خود را با « ولادیمیر لنین» آغاز می کند؛ کسی که در سال ١٩١٧ ترسای خط پایان بر تاریخ تزارها کشید؛ اما انتهای این تاریخ صد ساله اخیر، تزاری دیگری در روسیه در قدرت است: « ولادیمیر پوتین». امروز « از اصلاح طلبان لیبرال گرفته تا سنتگرایان محافظهکار در مسکو، از پوتین بهعنوان تزار قرن ۲۱ یاد می کنند». شاید پوتین این عنوان را مدیون بیرون کشیدن کشورش از وضعیتی که بسیاری از روسها از آن به عنوان آشفته گی دهه ۱۹۹۰ یاد می کنند و دوباره مطرح کردن نام روسیه به عنوان یک ابرقدرت در جهان است؛ کشوری در آسیای شمالی و اروپای خاوری؛ در میان مرزهای آبی اقیانوس آرام شمالی، اقیانوس منجمد شمالی، دریای خزر و دریای بالتیک. پوتین اقتصاد را به تکنوکراتهای لیبرال واگذار کرده و سیاست را به مقامات سابق «کا گ ب»؛ روسیه هزینه غلبه سیاست بر اقتصاد را می پردازد.
مهمان ایران
پوتین ٦٥ساله خود را در اوج قدرت می بیند و در ١٧ سال حضورش در قدرت، روسیه را در اوج شکوه. او از سال ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٨ ترسایی در قامت رییس جمهوری روسیه بود و بعد از آن برای مدت چهار سال، در قامت نخست وزیر «دمیتری مدودف» و از سال ٢٠١٢ترسایی بار دیگر به کاخ کرملین وارد شد و این بار دمیتری مدودف در موقعیت نخست وزیر پوتین قرار گرفت. مردی پرنفوذ که راه و رسم قدرت ورزی را خوب می داند؛ او اگر محبوب روسها هم نباشد، روسیه او را بهخاطر اصلاحات اش درساختار سیاسی این کشور دوست دارد؛ مردی در مواجهه با پارادوکس عشق و نفرت. نام او این روزها از امریکا تا سوریه شنیده می شود؛ از دوستی اش با دونالد ترامپ تا اتهام دخالت در انتخابات امریکا ؛ سرنوشت صلح در سوریه ، به کمکش گره خورده است و سرنوشت گروه تروریستی داعش به غضب اش و دوستیای که با تهران دارد. بیش از یک بار ترامپ و پوتین نسبت به هم ابراز ارادت کردهاند؛ پوتین ترامپ را یک « رهبر باهوش و بااستعداد» خوانده که بدون شک یکی از کاندیداهای موفق برای ریاست جمهوری آینده امریکاست و ترامپ در پاسخ او را یک «رهبر قـوی» خوانده بود. او امروز برای سومین بار مهمان تهران است؛ در کنار « الهام علی اف»، رییس جمهوری آذربایجان. گرچه این حضور به بهانه نشست سه جانبه تهران، جمهوری آذربایجان و مسکو اعلام شده؛ اما بدون شک در روابط دو کشور نقطه ای مهم خواهد بود. اگرچه سال های نه چندان دور، رابطه تهران ـ مسکو در شرایط چندان مساعدی قرار نداشت؛ اما سال های ریاست جمهوری حسن روحانی، دو رییس جمهوری ٩ بار با یکدیگر دیدار داشته اند. حسن روحانی در آخرین ملاقات اش با پوتین در مسکو، وضعیت دو کشور را حرکت به سمت روابط راهبردی عنوان کرده بود؛ رابطه ای که بدون شک وضعیت کنونی جمهوری فدراتیف روسیه و تصمیمات پوتین در آن تاثیرگذار خواهد بود.
از کودکی تا اشتیاق برای حضور در کا گ ب
آلبوم زنده گی پوتین یکی یکی ورق می خورد؛ تصویر اول، کودکی با لباسهای گشاد در آغوش مادر را به نمایش می گذارد، محصلی در راه مدرسه، نوجوانی متفکر، جوانی تیزبین با چهرهای نگران، رانندهای با لباس مردم معمولی، نظامی ای با سردوشی و دیگر مسیر قدرت برای فرزند « ولادیمیر اسپیریدونویچ » و «ماریا ایوانوونا» فراهم شده است؛ او از فقر به سیاست قدم گذاشته و امروز بهعنوان یکی از قدرتمند ترین و ثروتمند ترین مردان جهان شناخته می شود.
پوتین برای دوستان خود یادآور روزهای اوج روسیه است، ورزشکاری مصمم، عاشق جودو با کمربند مشکی، بغل کننده خرس قطبی، ناجی قویهیکل اسلاوها و... . او روزانه یک ساعت شنا می کند و به بوکس، کونگ فو و بسیاری از هنرهای رزمی دیگر علاقه مند است. پوتین در راندن انواع و اقسام وسایل نقلیه مهارت دارد؛ از زیردریایی هستهای تا هواپیما، لوکوموتیف و لاریهای بزرگ. گاهی هم شعر می خواند. در دیدار با برنده گان مسابقه معلم برتر روسیه گفته: « از کتابهایی که دوست دارم، می توانم به شعرها و نثر میخاییل لرمانتوف اشاره کنم. من همیشه کتابی با آثار «میخاییل لرمانتوف» روی میزم دارم تا بتوانم در هر لحظه ای آن را بخوانم و بیندیشم و برای مدتی در دنیای زیبا و شگفت انگیز او فرو بروم ».
سال ١٩٥٢ ترسایی بود که در « لنینگراد » یا « سنپترزبورگ » فعلی به دنیا آمد؛ تنها پنج ماه قبل از مرگ « ژوزف استالین» در پنجم مارچ ١٩٥٣. اطلاعات درباره چهره مرموز سیاست روسیه اندک است و متضاد؛ عدهای پدرش را درجه دار نیروی دریایی خوانده اند (از لنین تا پوتین؛ محمود طلوعی) و در جست وجوی اینترتی آمده است: « پدر پوتین کارگر کارخانه ای است که از لحاظ فیزیکی ناتوان بود؛ او پاهایش را در عملیات انتحاری در جنگ جهانی دوم از دست داده بود.
مادرش که یکی از فرزندانش را به دلیل مریضی دیفتری از دست داد و نزدیک بود به دلیل قحطی دوران جنگ جان بدهد. برای دستمزد ناچیز، خیابانها را جارو می زد و گاهی تجهیزات آزمایشگاهی را تمیز می کرد». یا «فارین پالیسی» نوشته است: « پوتین سعی کرده از زمانی که یک مرد جوان بوده، تصویری ناشناس وغریبه از خود نشان دهـد. وی در شهر لنینگراد (سن پترزبورگ فعلی) به دنیا آمد و رشد کرد. او فرزند یک کارگر کارخانه و سرای دار بود. ریشه اولیه او از استان ریازان است».
اما آنچه همه درباره آن اشتراک نظر دارند، این است که ولادیمیر، دوران کودکی خود را در فقر و تنگدستی به سرآورده است. دانش آموزی تیزهوش و زیرک که به اعتراف خودش، مهم ترین علاقه آن زمانش تماشای فیلم های جاسوسی بود و یادگیری زبان المانی و خواندن تاریخ اروپا؛ به قول خودش، « یک نفر کاری می کرد که از یک لشکر برنمی آمد. یک جاسوس می توانست سرنوشت هزاران نفر را تعیین کند». شاید همین باعث شد که او بعدها وارد «کا گ ب» شود؛ مأمور مشتاق سازمان اطلاعاتی- جاسوسی. دانشجوی رشته حقوق دانشگاه لنینگراد بود که فرم استخدام در سازمان اطلاعات و جاسوسی را پرکرد. به سال آخر دانشگاه که رسید، توانست در سال ١٩٧٠ ترسایی از سوی « یوری آندروپف»، مدیر وقت این سازمان، به استخدام درآید. ...
از شهرداری تا ریاست جمهوری
او بعد از اتحاد دو المان، به لنینگراد برمی گردد؛ آن زمان این شهر تغییر نام داده بود. پوتین در شهرداری استخدام می شود و در دومین سال حضورش، به معاونت شهرداری می رسد. برای مبارزه با مافیای اقتصادی این شهر با تشکیلات امنیتی جدید روسیه «F. S. B» که جانشین کا گ ب شده بود ارتباط برقرار می کند. ولادیمیر در همین دوره در جریان انتخاباتی « بوریس یلتسین»، ریاست ستاد انتخاباتی او را به عهده می گیرد و از همانجا، یعنی ١٩٩٦ ترسایی به جمع کارکنان دولت می پیوندند. زمان به سرعت سپری می شود و پوتین مسیر قدرت را طی می کند.
دو سال بعد، به دستور یلتسین، به ریاست تشکیلات امنیتی جدید روسیه انتخاب می شود و در تابستان سال ١٩٩٩ ترسایی در مقام نخست وزیر یلتسین قرار می گیرد؛ نخست وزیری قدرتمند؛ قدرت در ید ولادیمیر نخست وزیر بود نه یلتسین رییس جمهور. او در چند ماه اول حضورش، برای مبارزه با فساد اداری و سرکوب مافیایی و استقرار امنیت در شهر گام های بزرگی برداشت. اما طولی نمی کشد که یلتسین از مقام خود استعفا می دهد؛ و کفالت رییس جمهوری را به دست پوتین می دهد. این زمان او به سرکوب چچنها مشغول بود و در میان ناسیونالیستهای روسیه و نظامیان از موقعیت بالایی برخوردار بود. برای همین در انتخابات ماه مارچ ٢٠٠٠ علاوه بر ناسیونالیست ها، نظامیان و مردم عادی روسیه که خواهان امنیت و رفاه اقتصادی بودند، در کنار عدهای از کمونیستهای سابق به دلیل سوابق پوتین در حزب کمونیست و تشکیلات امنیتی شوروی به او رای دادند. او بعد از پیروزی در انتخابات، حزبی تاسیس کرد که در ٢٠٠٣ ترسایی طرفدارانش وارد دومای روسیه شدند. دیگر راه برای پوتین هموار شده بود و در انتخابات ٢٠٠٤ بر رقیب قدرتمند خود پیروز شد؛ «میخاییل خودروسکی »، مدیر و صاحب سابق شرکت بزرگ نفتی « یوکوس» که رسانههای امریکایی در ٢٠٠٣ ترسایی او را با بیش از هشت میلیارد دلار ثروت، ششمین مرد ثروتمند جهان معرفی کردند؛ او بعدها به جرم فساد مالی و تقلب مالیاتی راهی زندان شد.
۹ اگست ۱۹۹۹ برای ولادیمیر پوتین، روزی سرنوشت ساز بود، او در همین روز از سمت ریاست اداره اطلاعات و امنیت روسیه به عنوان یکی از سه معاون نخست وزیر برگزیده شد، اما ساعاتی بعد با سقوط دولت نخست وزیر، به کفالت نخست وزیری رسید و عصر همان روز بوریس یلتسین، رییس جمهوری وقت روسیه، او را به عنوان جانشین خود به مردم روسیه توصیه کرد. کمتر از یک هفته بعد، پوتین از پارلمان به عنوان نخست وزیر رای اعتماد گرفت، در آخرین روز این سال، رسما کفیل ریاست جمهوری شد، سرانجام در اگست ۱۹۹۹ به مقام نخست وزیری روسیه رسید. در دسامبر همان سال، پنج ماه بعد و در پی استعفای «بوریس یلتسین» به عنوان رییس جمهوری موقت روسیه برگزیده شد و در مارچ ۲۰۰۰ ترسایی در انتخابات ریاست جمهوری، رییس جمهور روسیه شد؛ پوتین از یک نشانه سوال سیاسی به نشانه تعجب بزرگ قرمز تبدیل شده بود.
هفته نامه « اکونومیست » در مقالها ی در آخرین شماره خود، مقاله ای که روزنامه «دنیای اقتصاد» آن را ترجمه کرده، درباره پوتین نوشته است: « پوتین همچون یک تزار از هرم قدرت بالا رفت. از زمانی که در سال ۲۰۰۱ ترسایی علیه اولیگارشها ایستاد، نخست کنترول رسانه ها و سپس کنترول غول های نفت و گاز را به دست گرفت و همه دسترسی ها به قدرت و پول از طریق او باید شکل می گرفت. این روزها اعیان به دلخواه پوتین خدمت می کنند و آنهایی که در طبقه ای پایین تر از اعیان هستند هم به دلخواه آنها خدمت گزاری می کنند و این داستان تا ردههای پایین تر جامعه همچنان ادامه دارد. او قدرت خود را در روال قانونی جاری ساخته اما همه می دانند که بازپرسان و دادگاهها به او پاسخ گو هستند. او محبوبیت ۸۰ درصدی دارد که تا حدودی به خاطر آن است که مردم روسیه را متقاعد کرده است همان طور که یکی از سران نظامی می گوید: اگر پوتین نباشد، روسیه هم نیست». او در دوران اول ریاست جمهوری اش موفق بود، او توانست با سیاستهایی که در پیش گرفت اقتصاد روسیه را با روند رو به رشدی مواجه کند. به دلیل محدودیت هشت ساله قانون اساسی برای ریاست جمهوری، پوتین جایش را به همکار و هم فکراش یعنی مدودوف داد و خود در صندلی نخست وزیری نشست. اما استراتیژیهای کرملین تغییری نکرده بود چون تنها اسم کسی که روی صندلی نشسته تغییر کرده بود.
ایران و روسیه در مسیر دوستی
دو کشور در سال های اخیر رابطه ای نزدیک را با هم تجربه می کنند؛ دیدار امروز دو رییس جمهوری، نهمین دیدار در پنج سال گذشته است؛ دیدارهایی در تعداد بی سابقه و سومین حضور پوتین در ایران. پوتین سال ١٣٩٤ خورشیدی به تهران سفر کرد با هواپیما و لیموزین شخصی خود؛ هواپیمایی شیک که در داخل آن دفتر کاری مجلل برای پوتین تدارک دیده شده است.
دوم ماه جدی، تذکرهای بالای امنیتی از سوی تیم حفاظت روسی به مسوولان ایرانی سبب شد که حوالی سازمان اجلاس سران به فاصله حداقل یک کیلومتر، تک تیراندازهای ایرانی حتا روی مراکز و خانه های غیردولتی نیز مستقر شوند. او كه برای شرکت در نشست رهبران کشورهای صادرکننده گاز به ایران سفر کرده، بلافاصله پس از ورود به تهران، با مقام معظم رهبری دیدار می کند. پوتین در پایان این سفر یک جلد قرآن مجید به رهبری هدیه داد. بخش خاورمیانه شناسی دانشگاه مسکو درباره تاریخچه آن اعلام کرد: « قرآنی که رییس جمهور پوتین به جناب آیت الله خامنهای رهبر ایران هدیه کرد، مربوط به دوره مروان آخرین خلیفه بنیامیه بود که والی شام به سلطان سلیم عثمانی هدیه کرده بود و بعدها پادشاه دیگر عثمانی نیز آن را به عباس میرزا نایبالسلطنه قاجار هدیه کرده بود».
پوتین قبلا هم به ایران سفر کرده بود؛ او در ماه میزان ١٣٨٦ به منظور شرکت در اجلاس روسای کشورهای حاشیه دریای خزر به ایران سفر کرد. این اولین سفر رییس جمهوری روسیه به ایران بعد از ٥٠ سال بود. قبل از سفرش به ایران شایعه ای مبتنی بر برنامه ریزی برای ترور او مطرح شد، اما او با وجود هشدارهای امنیتی، به تهران سفر کرد. در این سفر با اینکه محور اصلی مذاکرات حقوق دریای خزر بود، انتظار عمومی بر این بود که مذاکرات جانبی در مورد مسایل هسته ای ایران انجام شود. اما محمود احمدی نژاد در پاسخ به خبرنگاری که در این زمینه سوالی مطرح کرد، گفت: « پوتین هیچ پیشنهادی درباره برنامه هسته ای نداشت». رابطه تهران - مسکو در سالهای دولت محمود احمدی نژاد کش وقوس رو به وخامتی را تجربه می کرد، موضوع تحویل دادن موشک اس٣٠٠ یکی از اصلی ترین مسایل دو کشور بود که با وجود پرداخت بخشی از تعهدات مالی ازسوی ایران، این موشک ها در موعد مقرر تحویل داده نشده بود. سال ۲۰۰۷ ترسایی قراردادی به ارزش ۸۰۰ میلیون دلار برای فروش پنج سیستم اس۳۰۰ ازسوی روسیه به ایران به امضا رسیده بود که بدون تحویل هیچ گونه موشکی ازسوی روسها فسخ شد. بعدها دمیتری مدودف ، رییس جمهور روسیه، در سال ۲۰۱۰ در راستای اجرای قطع نامه ۱۹۲۹ شورای امنیت دستوری را صادر کرد که به موجب آن فروش هرگونه موشک و جنگ افزارهای دیگری مانند تانک های جنگی، خودروهای زرهی، ادوات توپخانهای کالیبر بالا، کشتیها و هواپیماها و هلیکوپترهای نظامی به ایران ممنوع شده بود. در دولت یازدهم به پروندهای حقوقی بدل شد و در نهایت با طرح بحث غرامت، شکایت پس گرفته شد و اس٣٠٠ به ایران تحویل داده شد. اما ایران از روسیه عدم همراهی دیگری را هم در سال های اخیر بهخاطر دارد؛ دولت روسیه به عنوان یکی از اعضای دایمی شورای امنیت، به قطع نامههای تحریمی علیه ایران رای مثبت داد. تحریمی که روسیه خود آن را تجربه کرده است. آنها به دلیل بحران کریمه، ازسوی اروپا و امریکا تحریم شده بودند، اما با از سرگیری مذاکرات هسته ای در سال ١٣٩٢ترسایی روسیه به یکی از یاران ایران در مسیر مذاکرات هسته ای و بده وبستانهای سیاسی تبدیل شد. از جمله این بده وبستانها خرید کیک زرد و محموله بیشتر از محدوده اورانیوم غنی شده ایران در جریان اجرای برجام بود که مانع از بهانه دادن به دست طرف های دیگر به ویژه امریکا شد. این روزها ایران با چهره دیگری از روسیه روبه روست؛ باوجود تلاشهای دونالد ترامپ برای لغو برجام، مسکو بر پایبندی ایران به برجام و تلاش آنها برای استمرار این توافق توسط ایالات متحده امریکا تاکید میکند. برجام تنها نکته همکاری این دو کشور نیست؛ آنها در جبهه دیگری نیز با هم متحد هستند؛ در چندین ماه گذشته همکاری ایران، روسیه و ترکیه موجب شده تا آتش بس در سوریه محقق شده و کم کم این کشور به سمت مناطق عاری از جنگ پیش برود. حضور نظامی روسیه و حضور مستشاری ایران در سوریه نیز از مظاهر دیگر این همکاری های استراتیژیک است. آغاز روابط ایران و روسیه به سال ١٥٢١ ترسایی ی برمی گردد؛ دوران صفویه، روابطی که فرازوفرودهای زیادی به خود دیده است از عهدنامه گلستان و ترکمانچای تا قرارداد قوا- سادچیکف؛ از عهد نامه های دوستی تا تخاصم های تاریخی. حالا هر دو کشور به دوران دیگری قدم گذاشته اند و در پی رابطه ای جدید هستند. پوتین امروز در قدرت است و ایران کشوری دوست و قدرتمند. تاریخ امروز روسیه در صدسالگی انقلاب بلشویکی، ردیه ای است بر جبرگرایی مارکس که معتقد به جبر تاریخی بود. مسیر بی تغییر میسر نخواهد بود، از دشمنی تا دوستی؛ هیچ چیزی قطعی نیست. تاریخ طعنههای تراژیک خود را دارد. / شرق / پیدا و پنهان پوتین
بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۷ـ ۰۱۱۱
از زنده گی احزاب سیاسی منطقه :
نوزدهمین کنگره ملی حزب کمونیست چین برپا شد
نوزدهمین کنگره حزب کمونیست چین در تالار بزرگ خلق چین برگزار شد. جمهوری خلق چین منحیث کشورهمسایه افغانستان با نقش برجسته درمناسبات اقتصادی ، سیاسی و نظامی منطقه و جهان از جایگاه خاصی برخوردارمی باشد. با وجود داشتن مناسبات تاریخی و دیرینه با جمهوری خلق چین ، افغانستان نتوانسته است تا از این مناسبات برای رشد اقتصادی و اجتماعی عادلانه درکشور ؛ و استقرار صلح و ثبات در منطقه استفاده نماید. نگاهی به گزارش رسانه های افغانی در باره کنگره روان حزب کمونسیت چین که باداشتن ۹٠ میلیون عضو، بزرگ ترین حزب سیاسی جهان بوده و رهبری بزرگترین نیروی اقتصادی و پرجمعیت ترین کشور جهان را به عهده دارد ؛ نشان می دهد که ما با این کشور و جایگاه آن در مناسبات منطقه ایی و جهانی برخورد سطحی و غیرمسوولانه داریم. همسایه دیگر چین ، پاکستان با این رخداد برخورد دیگر داشته و به مناسبت برپایی کنگره حزب کمونیست چین تمام رسانه های اینکشور به صورت گسترده گزارش داده ؛ رهبران احزاب سیاسی ، دولتی و حتا سیاست مداران محلی این کشور به این مناسبت پیام های تبریکه به پیکن فرستاده اند. با درنظرداشت جایگاه این کنگره ، و نقش آن در زنده گی خلق چین ، مردمان منطقه و جهان می خواهیم تا بیشتر از دیگران دراین باره تحلیل های سیاسی و گزارشاتی را به دست نشر برسانیم. بامـداد
روزنامه « فرانکفورتر الگمینه سایتونگ » گمان می کند حزب کمونیستی که رهبری جمهوری خلق چین را به عهده دارد، در حقیقت استقرار سوسیالیزم را هدف خود قرار داده است! البته هرچند با « خصلت چینی »، همان طور که رییس حزب شی جین پینگ ، در سخنرانی افتتاحیه خود در کنگره ۱۹ حزب اعلام کرد ولی با این حال این روزنامه المانی از او نقل قول کرد: حزب کمونیست چین یک «حزب مارکسیستی حاکم » است و بعد هراسان اشاره نمود: آن مرد ریشو مجدداً به صحنه بازگشته!
شاید علت همه نگرانیها این است که مدت ها المان واقعیتها را ندیده گرفته و سرخود را کلاه می گذاشت که گویا: چین مدت هاست که از اقتصاد بازار پیروی می کند، حزب کمونیست تنها اسماً به انقلاب باور دارد و کارل مارکس نهایتاً فقط برای توریستها جالب توجه است که گروه گروه از شانگهای، چونک گینگ و ووهان به شهر مغموم « تریر» (زادگاه کارل مارکس) سفر می کنند. تا اکنون حکم اسطرلاب گران المانی در مورد چین چنین و یا شبیه به این بود. موسس کمونیزم علمی، یک « شاه محصول صادراتی» المانی؛ جمهوری خلق چین، تنها یک امپراتوری عظیم که ظاهراش سرخ رنگ شده است؟
دوچیز را باید جدی تلقی کنیم: اول برنامه حزب و دوم صبر حزب را.
هیچ چیز از آن چه که شی جین پینگ ، گفت غیرمنتظره نبود: دوران طولانی که چینیها در نظر گرفته اند (تا سال ۲۰۵۰ترسایی باید « پایههای مادی ـ فنی » برای یک سوسیالیسم پیشرفته بوجود آمده باشد) از مدتها پیش مشخص بود. حداکثر شایسته توجه این است که حزب توانست طی چندین نسل به این امر پایبند بماند بقیه چیزها از جمله تحمل بازار خصوصی تابع این سیاست کاربردی بوده است.
شی جین پینگ در کنگره اعلام کرد که تضاد اصلی در جامعه چین تغییر کرده است: تضاد بین « نیازهای مردم برای داشتن یک زنده گی خوب » و « تکامل نامتعادل و ناکافی » کشور. یعنی: تضاد بین آرزوی مردم برای داشتن رفاه (برای همه !) و امکانات (هنوز) محدود یک کشور در حال رشد مثل چین برای ارضای آنها. مارکس آن را در چارچوب مقوله «مبارزه طبقاتی» خلاصه می کرد و یا بقول ما وتسه دونگ: این تضاد می تواند در طول ساختمان سوسیالیزم حتا تشدید گردد.
حزب کمونیست چین ملی گرا نیست. شی جین پینگ یاد آور شد که سرچشمه حزب، انقلاب سوسیالیستی اکتوبر است که ۱۰۰ سال پیش صورت گرفته. سیاست کاربردی آن تا اکنون چه در حمایت از کوبا و چه در ساختمان « جاده ابریشم نوین » انترناسیونالیستی می باشد.
در دوران فترت پساهژمونیستی ایالات متحده امریکا زیر رهبری دونالد ترامپ با سیاست جهانی وداع می کند، اتحادیه اروپا در درون بحرانها و اختلاف نظرها تلوتلو می خورد و برعکس جمهوری خلق چین به ساختمان خود ادامه می دهد. دولت و حزب حاکم این کشور ضامن روشنگری و انسان دوستی بوده و در جهانی که دچار جنون گردیده، به پرقدرت ترین امید بشریت مبدل گردیده است./ دنیای جوان
یادداشت بامداد : در پایان کارکنگره حزب امروز ۲۵ اکتوبر ۲۰۱۷ اولین نشست عمومی نوزدهمین کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در پیکن برگزار شد. در این پلینوم که ۲۰۴ عضو اصلی و ۱۷۲ عضو علی البدل کمیته مرکزی حزب ؛ و اعضای کمیته مرکزی نظارت وبازرسی حزب شرکت داشتند ، اعضای دفتر سیاسی، اعضای کمیته دایمی دفتر سیاسی و منشی عمومی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین انتخاب شدند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۵۱۰
چه باید شود که درجنگ با تروریزم وافراطیت به پیروزی دست یافت ؟
دوکتورحبیب منگل
ادامه وگسترش حملات تروریستی انتحاری بزدلانه ، وحشیانه ، جنایت کارانه ومرگ بار مسلمان کشی و ضد انسانی مجاهدین طالبان «امارت اسلامی » و داعش « دولت اسلامی » وسایر شبکه های تروریستی در کشورما افغانستان مبین این حقیقت انکارناپذیر است که در جنگ با تروریزم یک بن بست استراتیژیکی به میان آمده است و دولت افغانستان به بحران امنیتی دچار شده است.
پس چه باید شود که به بن بست کنونی در جنگ با تروریزم و بحران امنیتی در کشور نکته پایان گذاشت ؟
به نظر من در صورت تدابیر و اقدامات تاخیرناپذیر ذیل می توان دراین جنگ به پیروزی دست یافت وبه بحران امنیتی امنیتی درکشور نکته پایان گذاشت :
۱- طالبان مسلح به حیث یک گروه تروریستی اعلام گردد و در این زمینه از سازمان ملل متحد خواسته شود که در مورد تطبیق قطعنامه های ۱۳۷۳ و ۲۲۵۵ شورای امنیت سازمان ملل متحد در رابطه به رژیم تعزیرات علیه طالبان مسلح اقدامات لازم رویدست بگیرید و عملی سازند و از شورای امنیت سازمان ملل متحد خواسته شود که مطابق قطعنامه های شورای امنیت ؛ بر حکومت پاکستان فشار وارد گردد تا از صدور تروریزم دولتی به افغانستان و حمایت ازشبکه های طالبان مسلح امارت اسلامی وبازی دوگانه ( تروریست بد وخوب ) وبازی « انکار ؛ تخلف ودوری» در جنگ با تروریزم دست دست بکشد ودر صورت خوداری وامتناع پاکستان از مطالبات سازمان ملل متحد درمورد انزوای بین المللی ووضع تحریم های لازم به این کشور تدابیر وتصامیم لارم اتخاذ وعملی گردد .
۲- از ایالات متحده امریکا وناتو مصرانه وبا جدیت خواسته شود که تعهدات خودرا در مطابقت به استراتیژی جدید امنیتی در جنگ با تروریزم و قرارداد استراتیژیکی و موافقتنامه امنیتی با افغانستان به صورت شفاف ومسولانه عملی سازند و دراین زمینه بر پاکسستان فشار وارد نمایند وبا جدیت وقاطیعیت خواسته شود که ازجنگ اعلام ناشده با افغانستان وحمایت ازشبکه تروریستی طالبان دست بردارد ؛ ولانه و مراکز آنان را درخاک خویش ازبین ببرد ودر صورت سرباززدن وامتناع پاکستان از مطالبات متذکره ایالات متحده امریکا وناتو خود بر مراکز و پایگاه های تروریستی در خاک پاکستان عملیات لازم رویدست گیرند ولانه های شبکه های تروریستی را در آن کشور نابود سازند.
۳ - قدرت و قابلیت امنیتی - دفاعی کشور تا سطح خودکفایی ار تقا داده شود و نیروهای امنیتی کشور به سلاح های مدرن وثقیل زمینی وهوایی مجهز گردند ؛ و رهبری و قوماندانی نظامی - سیاسی ؛ کشف واطلاعات امنیتی کشور از طریق جا به جا نمودن کادر مسلکی و طندوست و مجرب تقویه گردد .اردو و پولیس و ادارات امنیتی دولتی از افسران وجنرالان آموزش نادیده وغیرمسلکی ؛ افراط گرا جهادی ؛ قوم گرا وفساد پیشه تصفیه ؛ و اقدامات قاطع در ریشه کن ساختن فسادمالی درارگان های نیروهای مسلح کشور به عمل آید ؛ دوره خدمت مکلفیت عسکری مجددا احیا ؛ و ملیشه های قومی منحل گردد .
۴- مساعی و اقدامات موثر ودوامدار در راستای حل صلح آمیز واساسی قضیه کشور بر مبنای تامین اجماع سیاسی ومصالحه ملی تمام جوانب بحران چهار دهه پسین کشور؛ و رعایت ارزش های قانون اساسی کشور به عمل آید ؛ درنظام سیاسی وانتخاباتی کشور اصلاحات اساسی آورده شود .نظام ریاستی کنونی به (نظام مختلط ریاستی- پارلمانی) و نظام پارلمانی کنونی اکثریتی رای غیرقابل انتقال وغیر دموکراتیک کنونی به ( نظام مختلط اکثریتی - تناسبی رای قابل انتقال و حزبی ) تعدیل گردد واقدامات لازم وتاخیر ناپذیر درراستای حکومت داری خوب وتامین حاکمیت قانون و ریشه ساختن فساد سیاسی ؛اداری ؛اقتصادی ومالی به عمل آید و ساختار قدرت واداره دولتی وقوای سه گانه از مافیای قدرت - ثروت وگروه های بنیاد گرا واقتدار گرا جهادی؛ تیکه داران قومی ، جنگ سالاران و گروه های قلدر و زورمند و وابسته به دشمانان خارجی کشورتصفیه گردد .
۵- اقدامات موثر در عرصه فقرزدایی و توسعه اجتماعی و فرهنگی کشور و مبارزه بر ضد افراطیت مذهبی و قوم گرایی به مثابه شرط کامل تامین امنیت پایدار و مبارزه پیروزمند در جنگ با تروریزم اتحاذ و عملی گردد و دراین عرصه از کمک های جامعه جهانی استفاده بهینه و مطلوب به عمل آید و فساد شرم آور وگسترده ریشه کن ساخته شود .
۶- ملت افغانستان ، اقوام و قبایل ، جامعه مدنی وسازمان های سیاسی و اجتماعی کشوردر مبارزه بر ضد تروریزم و افراطیت وبنیاد گرایی دینی وعوامل وحامیان منطقه وی و بین المللی شبکه های تروریستی ومافیای مواد مخدر وقبل از همه علیه پاکستان این لانه وپایگاه تروریزم و افراطیت مذهبی وبنیادگرایی دینی متحد و بسیج شوند و به مناسبات دیپلوماتیک با این کشور نیزفکر شود وتصامیم لازم اتحاذ وعملی گردد .
۷- تامین یک اجماع جهانی با ترکیب حکومات ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا وکشورهای منطقه به منظور تدوین وعملی ساختن یک استراتیژی مبارزه ، همکاری و مساعی مشترک در جنگ با تروریزم و نابودی لانه ها و شبکه های تروریستی وحل قضیه کشور مبتنی بر مصالحه ملی و تامین حاکمیت و استقلال سیاسی ، حفظ تمامیت ارضی و حدت ویک پارچه گی و اعاده موقف غیر منسلک افغانستان و مبدل ساختن این کشور« قلب آسیا» به شاهراه تجارت وهمکاری منطقه وی و بین المللی و خوداری ازمبدل ساختن آن به صحنه های جنگ های نیابتی.
۸ – در حالی که از مبارزه وتلاش های جاری بر ضد تروریزم ونابودی شبکه های تروریستی در افغانستان ومنطقه حمایت به عمل می آید ، اما بن بست استراتیژیکی درجنگ با تروریزم و افراط گرایی ، بحران دولت - ملت و مشروعیت سیاسی ناشی از فساد سیاسی و انتخابات تقلبی وتحمیل پی در پی حکومت های غیرمشروع برمردم ، سیاسی کردن بی سابقه قومیت و قومی گرایی و تضعیف بی سابقه وحدت ملی ، بحران بی قانونی ونقض سیستماتیک قانون اساسی ، فساد اداری ، مالی و اقتصادی ، فقر و بیکاری روزافزون و بی عدالتی های اجتماعی و ادامه دخالت و مداخلات خارجی وخطر روز افزون مبدل شدن کشور به مقابله و جنگ های نیابتی کشورهای منطقه و قدرت های جهانی وعدم تسلط افغان ها بر سرنوشت سیاسی و ناتوانی حکومت ها درتامین و حفظ وحراست منافع ملی ، استقلال سیاسی و حاکمیت ملی و چالش های بی شمار دیگر در حیات ملی کشور ، مبین این حقیقت آفتابی است که گروه های که در کنفرانس بن ۲۰۰۱ ترسایی گردهم آورده شدند ویکی پی دیگری بر مقدرات مرد م زجر دیده افغانستان مسلط ساخته شدند در حل مسایل و تحقق وظایف تاخیر ناپذیر(۸ ماده ای ) فوق الذکر وبه طور مشخص ریشه کن ساختن تروریزم و افراط گرایی وبحران امنیتی درکشور ناکام بوده اند ؛ ومی باشند.
۹- در چنین وضعیت سیاسی ؛ ضرورت مبرم به یک بدیل سیاسی دموکراتیک وتحول طلب ، متشکل از نیروهای ملی ، دموکرات ، ترقی خواه و طرفدارعدالت اجتماعی به میان می آید که دریک جبهه سیاسی وطنی متحد شوند و ازطروق قانونی ومسالمت آمیز وبه ویژه شرکت متحدانه در انتخابات و به قدرت سیاسی دست یابند و با ایجاد یک حکومت نیرومند ویک پارچه ، به بحران ناامنی ، تروریزم وبغاوت درکشور نکته پایان بگذارند و داعیه ساختن یک دولت ملی - دموکراتیک قدرت مند ومعتدل را تحقق بخشند؛ حاکمیت قانون را تامین وفساد سیاسی ، اداری ، اقتصادی و مالی را ریشه کن سازند و استراتیژی انکشاف ملی کشور رابه طور بایسته تطبیق نمایند وسطح زنده گی مردم را ارتقا بخشند و به دخالت ومداخلا ت خارجی درامور کشور پایان بدهند و منافع ملی و مصالح علیای کشور را به کفایت حفظ و حراست و جایگاه افغانستان را به مثابه کشور دارای حاکمیت ، آزاد ، مستقل وغیر متعهد و دوست کشورهای منطقه و جهان درعرصه مناسبات بین المللی اعاده و تحکیم نمایند. واز مبدل شدن کشور به مقابله وجنگ های نیابتی کشور های ذیدخل منطقه وی وقدرت های جهانی جلوگیری کنند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۵۱۰
هند درهفتاد سالگی استقلال : از عدم تعهد تا «همکاری راهبردی »
جواهر لعل نهرو ، معمار سیاست خارجی مستقل هند، اولویت سیاست خارجی کشور را به عدم تعهد و همبسته گی با دنیای روبه رشد، همچون نیروی هدایت کننده اصلی، داده بود. این کشور تا پایان دهه ۱۹۸۰، با این سیاست خارجی هدایت می شد. امسال همچنین با هفتادمین سالگرد رویداد تاریخ ساز « نشست روابط آسیایی » به میزبانی هند، همزمان است. این نشست تاریخی، که نهرو ریاست آن را برعهده داشت، ورود هند به صحنه بین المللی را رقم زد. بسیاری از رهبران کشورهای آسیایی که در آستانه دستیابی به استقلال بودند، در این کنفرانس شرکت کردند.
این نشست در زمانی برگزار می شد که بسیاری از قدرت های استعماری هنوز هم در رویای حفظ مستعمرههای شان در آسیا بودند. نهرو در آن نشست اعلام کرد که ، هند برای هیچ کشوری « طرحی نریخته است » و « نقشه بزرگ » هند « گسترش صلح و پیشرفت در سراسر دنیا » است.
در رابطه با مساله حساسیت برانگیز ناسیونالیزم که امروزه در هند شیوع بسیار یافته است، نهرو گفت که ، ناسیونالیزم در همه کشورها وظیفه ای استقلال طلبانه دارد، اما او بر این نکته پای فشرد که « نباید گذاشت ( ناسیونالیزم ) از این وظیفه فراتر رفته ، خود را به دیگران تحمیل و به مانعی بر سر راه رشد بینالمللی دراید. »
کار نشست روابط آسیایی با کنفرانس باندونگ ۱ (کنفرانس کشورهای آسیایی و افریقایی، و کنفرانس افریقا و آسیا نیز نامیده شده است) در سال ۱۹۵۵ترسایی ادامه یافت که هند در سازمان دهی آن نقشی اساسی داشت. نشست باندونگ پیش درآمد « جنبش عدم تعهد » بود. در باندونگ ۲۹ کشور ازجمله چین، مصر، اندونزیا و عراق شرکت کردند. رهبرانی که در این نشست گردهم آمدند تاکید داشتند که مبارزه اصلی آنها بر ضد فقر، بیعدالتی، استعمار و امپریالیزم است. آن ها به روشنی یادآور شدند که مایل نیستند در جنگ سردی که میان ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی درجریان است، درگیر شوند. سیاست خارجی هند پس از آن به مدت چهل سال بر شالوده اندیشه عدم تعهد استوار شد .
دوره کوتاه زمامداری دولتی که حزب کنگرس رهبری آن را در سال های دهه ۱۹۷۰ ترسایی در دست نداشت سویه سیاست خارجی هند را چندان تغییر نداد. هند در بلوک رشد یابنده کشورهایی که در دوران خطرناک جنگ سرد سیاست عدم تعهد را پیشه کردند، احترامی ویژه داشت. ایالات متحده در سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ ترسایی مفهوم سیاست عدم تعهد را سیاستی خصمانه نسبت به خود می شناخت و می نامید. هند در روشنگری بیعدالتیها در دوران حاکمیت استعماری در نقاط مختلف دنیا و افشای آنها، به ویژه در قاره افریقا، نقشی تعیین کننده داشت. پشتیبانی معنوی و سیاسی هند از پیکار استعمار زدایی در جنوب قاره افریقا توانست در رهایی نهایی منطقه از استعمار و فروپاشی آپارتاید ( تبعیض نژادی) کارساز باشد. هند همچنین در رساندن صدای جنبش حق طلبانه مردم فلسطین و دیگر مردم ستم دیده، پیشگام بود. کوتاه سخن، هند در بسیاری از پایتخت های دنیا ( به ویژه در کشورهای تازه به استقلال رسیده ) از شهرت نیک خواهی و محبوبیت برخوردار بود.
سیاست خارجی امروز هند با عملکردش در چهل سال نخست پس از استقلال هیچ گونه هم خوانیای ندارد. بازنگری در سیاست خارجی هند به تدریج و از سالهای ۱۹۹۰ ترسایی با رهبری ناراسیما راو ، نخست وزیر حزب کنگرس ، آغاز شد. بسیاری از تحلیل گران سیاست خارجی هند چنین استدلال می کنند که شرایط تغییریافته به دگرگونی ریشه ای در سیاست خارجی نیازمند بود. با پایان گرفتن جنگ سرد و فروپاشی کشورهای سوسیالیستی، سیاست گذاران ارشد سیاست خارجی هند به زدودن گام به گام بنیادهای فکری نهرو دست زدند. از آن زمان، طرح راندن هند به سمت واگردانی به سوی یک « قدرت بزرگ » ریخته شد. هند با این هدف به تدریج در مسیر جانب داری از سیاستهای غرب جا گرفت. از دهه ۱۹۹۰ ترسایی به بعد، تمرکز اصلی هند بر نزدیکی هر چه بیشتر به غرب بوده است. اهمیت مسایلی چون عدم تعهد و همکاری کشورهای جنوب ( کشورهای جهان سوم) با یکدیگر، کم کم کاهش یافت. دولت « جبهه متحد » به رهبری اچ د دوه گودا ، و ایندر کومار گوجرال ، که برای مدت کوتاهی در سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ بر سرکار آمده بود سعی کرد سیاست خارجی هند را به تکیه گاه نخستین و نهرو اییاش بازگرداند. از آن زمان تا اکنون، آنچه به جهت گیری سیاست خارجی و دفاعی هند مربوط می شود، رویهم رفته، به سوی غرب بوده است. آزمایشهای هسته ای هند در ۱۹۹۸ ترسایی به تحریم های سخت فناوری غرب بر ضد هند منجر شد. نخستین دولت ایتلاف دمکراتیک ملی به رهبری آتال بیهاری واجپایی، برای خروج از فشار تحریم ها و برطرف کردن نگرانی ها، به خواستهای امریکا سرتسلیم فرود آورد.
براجش میشرا ، مشاور امنیتی واجپایی ، در سفری به واشنگتن، حتا از امکان به وجود آوردن محور واشنگتن- تلآویو - دهلی نو در سیاست بین المللی سخن گفت. در دولت دوم ایتلاف متحد پیشرفت خواه و نخست وزیری نارندرامیدی از حزب بهاراتیا جاناتا این آرزو درعمل به واقعیت تبدیل شده است. هند در بین کشورهای دنیا نزدیک ترین رابطه را با ایالات متحده امریکا و اسراییل دارد. این دو کشور به منظور جایگزینی روسیه ( که بزرگ ترین تامین کننده جنگ افزار هند است ) در کمین نشسته اند. هند دیگر از جنبش فلسطین ( حتا در حالی که دولت اسراییل بیش از همیشه ماهیت نژادپرست و بنیادگرایش را نشان می دهد) به طورصریح پشتیبانی نمی کند. دولت هند به رهبری مودی به خودداری از دادن رای به قطعنامههای سازمان ملل در محکومیت نقض حقوق بشر از سوی اسراییل( که روزبه روز افرایش می یابد ) خو پیدا کرده است.
دهلی نو می داند که دولت اسراییل به دادن استقلال به فلسطینیها و حتا پایان دادن به گسترش اشغال سرزمین فلسطین هیچ گونه تمایلی ندارد، اما این واقعیت ها بر سیاستگذاران در دهلی نو هیچ اثری ندارند. کمکی که اسراییل در امور دفاعی و امنیت داخلی به هند میکند بر مسالههای مربوط به یک دولت فلسطینی و رعایت حقوق بشر ابتدایی می چربد. خزانه داری هند مبلغ هنگفتی برای خدمتهای ارایه شده از سوی اسراییل می پردازد.
در دوره زمامداری دولت نخست ایتلاف دموکراتیک ملی با نخست وزیری راجپایی از آریل شارون که به تنهایی مسوول مرگ صدها فلسطینی بود برای دیدار از هند دعوت به عمل آمد. در دولت کنونی ایتلاف دموکراتیک ملی، هنگامی که ناحیههای اشغالی در سرزمین فلسطین در آشفته گی به سر می برند، رییس جمهور و نخست وزیر هند سفرهای پرسروصدایی به اسراییل کردهاند. در دوران ایتلاف متحد پیشرفت خواه ۱ و ۲، بین نماینده گان رده بالای دو کشور سفرهای متقابلی صورت گرفته بود، اما این مودی، ستایش گر سیاست صهیونیستی اقلیتهراس است که اکنون نشان نامفتخر سفر نخستین نخست وزیر هند به اسراییل و دیدار از آن را بر پیشانی دارد. دولت کنونی، در زمان زمامداری حزب کنگرس، تسهیلات زیربنایی روابط گسترده با اسراییل و غرب را پایه گذاری کرد. هفت سال پس از آزمایشهای هسته ای « پخران »، دولت مانموهن سینگ از حزب کنگره ملی هند پیمان جنجال برانگیز هسته ای را با واشنگتن امضا کرد. پیش از آن، قرارداد تفاهم دفاعی به قصد نزدیک تر کردن نیروهای نظامی دو کشور بسته شده بود. تمرین های نظامی سالانه « مالابر » که نیروهای دریایی ایالات متحده امر یکا ، هند و جاپان در آن شرکت دارند، برآمد روابط نزدیک و راهبردی (استراتیژیکی) ای است که از زمان امضای پیمان هسته ای با ایالات متحده امریکا در ۲۰۰۵ ترسایی به وجود آمده اند. پیمان دفاعی بین دوکشور برای ده سال دیگر در سال ۲۰۱۵ ترسایی تمدید شد. از آن زمان هند از سوی ایالات متحده امریکا یک « شریک دفاعی عمده » شناخته می شود. هند در ۲۰۱۶ ترسایی با امضای یادداشت تفاهمی در زمینه مبادله لوژیستیک با ایالات متحده امریکا، برای نخستین بار در تاریخ خود برپایی تاسیسات پایگاه نظامی به یک ارتش خارجی را اجازه داد. این تفاهم نامه به ایالات متحده امریکا اجازه می دهد تا از بندرها و پایگاه های نظامی هند استفاده کند. هند اکنون با پیگیری مقابله با نفوذ قدرت اقتصادی و نظامی چین، بیش ازپیش به متحدی در خط اول جبهه برای ایالات متحده امریکا دیده می شود. دولت مودی پشتیبانی خود را از موضع امریکا در رابطه با دریای چین جنوبی اعلام کرده است و در مانورهای دریایی با نیروهای دریایی امریکا و جاپان شرکت کرده است. هند و ایالات متحده امریکا در رابطه با کشتیهای چینی و حرکت زیردریاییها در اقیانوس هند با هم اطلاعات رد وبدل می کنند.
روسیه که قرار است « دوست روزهای سرد و گرم» هند باشد، واضح است که از مناسبات کنونی میان دو کشور خیلی مسرور نیست. هند پس از درآغوش گرفتن واشنگتن برای تامین نیازهای نظامی اش، هشیاری مسکو را برانگیخته است. روسیه و چین اکنون روابط بسیار نزدیک تر نظامی و راهبردی با یکدیگر و رقیبی مشترک، یعنی ایالات متحده امریکا ، درعرصه بینالمللی دارند. داشتن « پیوند ویژه » با مسکو در دوران جنگ سرد هند را در جایگاهی شایسته قرار داده بود که چنین جایگاهی اکنون دیگر به گذشته تعلق دارد. در دوران جنگ سرد، هنگامی که هند دوستان زیادی نداشت، پشتیبانی شوروی از این کشور پیرامون مساله کشمیر سرنوشت ساز بود. در زمان جنگ بنگلادش، پیمان نظامی بین هند و اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی بود که ایالات متحده امریکا امریکا و دیگر قدرت ها را از دخالت به نفع پاکستان بازداشت. امروز، دهلی نو و مسکو در مورد بسیاری موضوع ها ازجمله افغانستان و پاکستان دیدگاههایی ناهمگون دارند.
یکی از هدفهای اعلام شده از سوی دولت هند در زمینه روابط بینالمللی، دستیابی به عضویت دایمی در شورای امنیت سازمان ملل متحد است. از آغاز سده جدید، دولت پیشین، دولت ایتلاف متحد پیشرفتخواه، و دولت کنونی هند برای جلب توافق و رای رهبران دیگر کشورها به منظور تحقق این عضویت می کوشند. اما اگر هند به دنبال امکان واقعی برای داشتن عضویت دایمی در یک سازمان ملل بازسازی شده است، باید پشتیبانی کشورهای درحال رشد را پشت سر داشته باشد. این کشورها بخشی جدایی ناپذیر از کشورهای عضو جنبش عدم تعهد اند. جنبش عدم تعهد با ۱۲۰ عضوش، مدتهاست که دموکراتیزه شدن نهادهای تصمیم گیرنده سازمان ملل متحد را خواستار بوده است. ولی ممکن است اعضای کشورهای غیرمتعهد از پشتیبانی کردن از هندی که تغییر یافته است روی گردان باشند. اما هند سرانجام کشوری است که در مسایل کلیدی دنیا در جانب داری از دیدگاه های غرب موضعگیری میکند.
حضور نیافتن نارندرا مودی، نخست وزیر هند در همایش کشورهای عضو جنبش عدم تعهد در ونزویلا، در سال گذشته، چشمگیر بود. او همچنین حتا به خود زحمت نداد سوشما سواراج ، وزیر روابط خارجی هند، را به این همایش بفرستد. در آن زمان سواراج به منظور شرکت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد به نیویورک رفته بود. رهبران افریقای جنوبی و دیگر عضوهای برجسته غیرمتعهدها ، حتا ایران، همگی در این همایش شرکت داشتند. بدون حمایت کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها، امکان بسیار اندکی برای هند وجود دارد که پشت میز اعضای دایمی شورای امنیت سازمان ملل بنشیند. هند حتا نتوانسته است از حمایت امریکایی ها در گروه کشورهای صادرکننده مواد هسته ای برخوردار شود. دستیابی به عضویت دایمی شورای امنیت سازمان ملل متحد با تکیه به حمایت غرب، بسیار بعید به نظر می رسد. مودی، با عملکردش در عرصه سیاست خارجی در سه سال گذشته، که نشان داده است برای فاصله گرفتن خود و دولت اش از میراث نهرو آماده است، ناخودآگاه به خود ضربه زده است. مودی و وزیرانش حتا از بردن نام نهرو در مراسم بزرگداشت سالروزهای مهم تاریخی در سیاست خارجی هند ابا دارند.
پانویس :
۱ـ کنفرانس باندونگ، همایشی بزرگ که با شرکت ۲۹ کشور جهان در شهر باندونگ، مرکز استان جاوا غربی در اندونزیا برگزار شد. بیشتر کشورهای شرکت کننده در این کنفرانس کشورهایی تازه استقلال یافته بودند و از ۱۸ تا ۲۴اپریل ۱۹۵۵ ترسایی به طول انجامید. سران بیش از نیمی از جمعیت کره زمین در آن شرکت داشتند. کنفرانس باندونگ که در دوران ریاست جمهوری احمد سوکارنو، قهرمان استقلال اندونزی از استعمار هالند، برگزار شد نخستین تلاش برای ایجاد همگرایی میان کشورهایی که بعدها به کشورهای عضو « جنبش غیرمتعهدها » معروف شدند به شمار میآید. برگزارکننده گان این همایش کشورهای اندونزیا، برما، پاکستان، سریلانکا و هند بودند و هماهنگ کننده آن دبیرکل وزرات امور خارجه اندونزیا بود. جواهر لعل نهرو از هند، سوکارنو از اندونزی، جمال عبدالناصر از مصر، و چوین لای از چین از جمله شخصیتهایی بودند که در این همایش حضور داشتند. ایران نیز از کشورهای شرکت کننده در کنفرانس باندونگ بود. حضور افریقا در باندونگ چشمگیر نبود زیرا بخش اعظم این قاره هنوز مستعمره بود و تنها کشورهای مصر، اتیوپیا و لیبریا در آن زمان مستقل بودند./ نامه مردم
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۱۱۰