دهمین سالگرد تهاجم برعراق

 

هدف استراتیژیک امریکا از جنگ درعراق چه بود ؟

 

 

نویسنده : عمر محسن زاده

 

تابستان سال 1355 خورشیدی بود که هواپیمای ما در راه باز گشت به زوریخ ساعتی در بغداد توقف نمود و برای فرود آمدن به میدان هوایی ناگزیر باری در فضای این شهرکهن دور زد .در چشم انداری از آن بالا شادابی و زیبایی شهرهویدا بود و ساختار های مبتنی بر شهرسازی مدرن و معیاری آن خود بیانگر آسایش شهروندان و پیشرفت نسبی عراق بود .

امروز پس از گذشت این همه سال بغداد را دگرگونه می یابیم : بغداد به خون نشسته ، بغداد ویران و تاراج شده ، بغداد پُر از کینه و توز ، بغداد آشفته و پریشان ، بغداد پارچه پارچه شده ، بغدادی که بغدادیانش با همدیگر در ستیز اند و از آن صلح و صفا و عظمت دیروزش خبری نیست .

چرا چنین شد ؟ روزنامه ‌نگاری میگوید که اگر این چرا ؟ از عراقی ها پرسیده شود ، آن‌ها در همه جا تنها یک پاسخ خواهند داد :« امریکایی ها کشور ما را تخریب کردند .» * آری عراق در نتیجه جنگ ویران گردید ؛ ولی این جنگ چگونه براه انداخته شد ؟ پروژه جنگ علیه عراق پشینه درازی دارد و برای توجیه آن حجت و برهان فراوان آورده‌اند .نخست پای تهدید اتومی عراق در میان بود .خبر آورنده ها از سمارق اتومی در عراق و خریداری اورانیوم در نایجیریا گزارش داده بودند .زمانی هم عراق متهم به همکاری با لقاعده بود. اما بعد اتهام تولید اسلحه امحای جمعی در آنکشور مطرح گردید و کار بدانجا کشید که پاول کالین وزیر خارجه ایالات متحده امریکا  با ارایه مدارک به شورای امنیت سازمان ملل متحد تلاش نمود تا موجودیت لابراتوار های سیار تولید سلاح بیولوژیکی را به اثبات برساند .جهان با همه بی باوری نسبت به این همه ادعا ها در شگفت بود .تیم عملیات آژانس انرژی اتومی بین‌المللی ( وابسته به سازمان ملل متحد ) پس از بازرسی گزارش داد که برنامه اتومی عراق واقعیت نداشته و در آینده نیز برای حفظ « حالت صفر اتومی » عراق با کنترول آن سازمان دلیل نگرانی وجود نخواهد داشت .ایالات متحده امریکا با تعرض دیپلوماتیک علیه  این گزارش ،  آژانس مذکو را تهدید مینمود و در برابر هر دلیل این سازمان معتبر بین‌المللی با منطق دیگر استدلال میکرد . هچنان همکاری عراق با القاعده از واقعیت یدور بود .کشور عراق در نتیجه عملیات ایالات متحده امریکا در سال 1998 چنان بسر خورده و از پای افتاده بود که هر گز آرزو و توانایی تولید اسلحه امحای جمعی را نداشت. نمایش خنده‌دار « لابراتوار های سیار … » که از اعتبار ایالات متحده امریکا در سراسر جهان کاست دیگر به همه آشکار است . **برغم این همه فاکت ها باز هم مهره‌های اساسی حکومت محافظه کار ایالات متحده امریکا مصمم بودند تا بر عراق لشکرکشی کنند. پاول ولفو ویتس ، دونالد رامزفلد، دیک جینی ، جورج دبلیو بوش و ...لحظه ای قرار نداشتند و تهاجم بر عراق را از اولویت های کار خود میدانستند .سر انجام چنین شد که آن‌ها میخواستند ؛ ایالات متحده امریکا بدون ماندات سازمان ملل متحد و توافق جهانی بروز نزدهم مارچ 2003 ترسایی به جنگی آغاز نمود که توجیهات آن همه مبتنی بر دروغ و فریفتن افکار عامه جهان بود .این جنگ در مغایرت با قوانین و نورم های بین‌المللی ، اخلاق و اصول بشر دوستی براه انداخته شد که بیلانس درد ناک آن بیش از دو صد هزار کشته ، دها هزار زخمی و معلول ، صد ها هزار مهاجر ، فروپاشی نظم دولتی و اجتماعی ، ویرانی شهر ها ، غارت دارایی های عامه و میراث بزرگ فرهنگی عراق ، حیف و میل صد ها میلیارد دالر پول مالیه دهنده گان امریکا ،اشاعه ترور و تروریسم ، اِشتغال جنگ داخلی و تفرقه مذهبی و هزاران پیآمد منفی دیگر است .امروز پس از برگشت قوای امریکایی از عراق ( 2011 ترسایی ) و گذشت دهسال ، پژوهشگران در باره این جنگ میآندیشند و آرزوی دانستن انگیزه‌های اصلی آنرا دارند .دانشمند عراقی بسام طبی که ایالات متحده امریکا و غرب را خوب میشناسد در همان روز های نخست جنگ در یک گفتمان تلویزیونی بیان نمود که لشکر کشی امریکا بخاطر منافع اقتصادی ( نفت ) نبوده بلکه بمنظور برآورده سازی « اهداف استراتیژیک » است . این گفته را مقایسه مخارج امریکایی ها در جنگ ( در حدود نُه صد میلیارد دالر ) و حجم بهره برداری کمپنی های امریکایی از ذخایر نفت عراق تا اندازه‌ای روشن میسازد  ؛ ولی در رابطه با « اهداف استراتیژیک » پرسش های زیادی اند که نیاز مند پاسخ می‌باشند .اگر مساله از پای درآوردن صدام حسین و فروپاشی اردوی ملی عراق بنا بر دلایل گوناگون بشمول خواست اسراییل مطرح بود پس چرا ایالت متحده امریکا در سال 1991 ترسایی ( دوره ریاست جمهوری بوش ـ پدر) جنگ خود را علیه عراق که بخش اعظم هزینه آنرا عربستان سعودی به عهده داشت به پایان نرسانید ؟ در آنزمان ایالات متحده امریکا نخواست تا اردوی شکست‌ خورده عراق بمنظور اعمال فشار بر ایران  متلاشی گردد و صدام سقوط کند.

اما در سال 2003  پاول برایمر که از سوی دیک جینی مقرر گردیده بود و عراق را پس ازاشغال اداره مینمود با شادمانی انحلال اردوی ملی عراق را اعلام نمود .در این سالها  ( 1991 الی 2003 ) تعزیرات دوازده ساله علیه عراق ساختار ها و نهاد های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی آنکشور را شدیدأ متضرر و ناتوان گردانیده و زمینه‌ها را برای فروپاشی دولت فراهم نموده بود . آیا انحلال ارتش ملی عراق بمعنی نشان دادن کنش مثبت در برابر اسراییل و ایران بود که خانواده بوش روزی آنکشور را « محور شر » میدانست ؟

آیا برگشتاندن عراق از مدار « سنی ـ عربی » به گردشگاه « شیعه ـ ایرانی » دقیقأ آن هدف استراتیژیک ایست که ایالات متحده امریکا بمنظور رویارویی مذهبی در جهان اسلام برگزیده است ؟ آیا تقویت ایران در منطقه خلیج فارس که در نتیجه جنگ علیه عراق بوقوع پیوست با سیاست جاری ایالات متحده امریکا در قبال ایران در تضاد نیست ؟ آیا ایالات متحده امریکا واقعأ آرزوی تروییج دموکراسی و حقوق بشر را در عراق داشت ؟ آیا پیروزی که جورج دبلیو بوش در سخنرانی اش در عرشه کشتی هواپیما بر « ابراهام لینکن » از آن  نام گرفت جنبه واقعی داشت ؟ پاسخ پژوهشگران و اگاهان سیاسی  به این آیا ها تا هنوز همه جانبه و فراگیر نیست و « کالبد شگافی جنگ » تا اکنون تصویر روشنی ارایه نمیدارد.و اما آنچه آشکار است اینکه روز تا روز آگاهی در باره زوایای جنگ بیشتر و این حرف محقق میگردد که در عراق « واقعیت » آفریننده « سیاست » نبود بلکه این « سیاست جنگ » بود که « واقعیت نوی » را بار آورد ؛ واقعیتی که برای مردمان عراق دردناک و فراموش نا شدنی است .

 پیآمد های جنگ و و ضع کنونی

تهاجم ایالات متحده امریکا بر عراق که آماج اساسی آن فروپاشی دولت و انحلال اردوی ملی عراق بود خلای قدرت را ببار آورد .تشکلات و گروه‌های جداگانه تلاش نمودند تا با استفاده از این خلاء قدرت از یک‌سو با نیرو های بیگانه بجنگند و از سوی دیگر موقف با نفوذی در اوضاع و شرایط نو بمنظور کسب قدرت بدست آورند .امریکایی ها عراق را به « دوستان » و « دشمنان » تقسیم نمودند و گروه‌های عراقی هم دوستان و دشمنان خود را در رابطه با این ابر قدرت مشخص کردند .نخبه گان و هیرارشی های سنی مذهب قدرت که با سرنگونی رژیم صدام حسین  تحت هژمونی سیاسی و فرهنگی اقتدار گرایان شیعه‌ قرار گرفتند  به انکشاف اوضاع  بد گمان گردیدند و آینده خود را در خطر دیدند .جهادی های تندرو سنی و به ویژه آلقاعده به اغتنام فرصت و با استفاده از نا رضاییتی های عامه از همه کشور های منطقه رو به عراق نهادند و ابعاد مقابله را حتا به بیرون از مرز های عراق توسعه دادند .نخست در همه جا تصفیه های خونین و مرگبار اتنیکی ـ مذهبی و سیاسی صورت گرفت و دها هزار خانواده شیعه و سنی مجبور گردیدند تا خانه و کاشانه خود را ترک کنند .تنها در بغداد تعداد بی جا شده گان به 370 هزارتن میرسد و کارته های این شهرچون حصارهای مذهبی تغیر شکل داده است.القاعده و رهبراردنی آن مصعب الزرقاوی سعی نمودند تا رهبری مقاومت سنی مذهب ها را بدست گیرند و  « بلاد شام » یا سوریه بزرگ را با سرکوبی علوی های سوریه و شیعه‌های عراق باردیگراحیا کنند .القاعده با منفجر ساختن مسجد طلایی شهر « سامرأ »  بتاریخ 22 فبروری 2006 که در آن تربت امام یازدهم شیعه‌های جهان حسن عسکری قرار داشت به اقدام تحریک آمیزی دست یازیدند و ملیشای شیعه‌ها نیز با حملات راکتی بر مناطق سنی نشین دروازه های جنگ داخلی را باز نمودند . امریکایی ها که خواب دموکراسی را میدیدند در همین سال اجازه دادند تا در عراق انتخابات صورت گیرد که برای عادی ساختن اوضاع دیگر خیلی دیر بود .بحران همه جانبه عراق ادامه یافت و هوس « ملت سازی » و « دولت سازی » امریکا برای عراق بر آورده نگردید .مقتدا الصدر رهبر مذهبی شیعه ها که ملیشای « مهدی » و شهری در شمال شرق بغداد بنام « مدینه الصدر » متعلق به اوست با خکومت و قوای امریکایی بخاطر کسب قدرت در جنگ و ستیز بود .او گاهی جانب شیعه‌های سیکولار را میگرفت و گاهی هم با سنی‌های تندرو همنوایی نشان میداد .کُرد ها هم مسایل و موارد حل ناشده فراوانی با عرب‌ها داشتند و مناطق شان به ویژه « کیرکوک » با نا‌آرامی و تهدید نظامی روبرو بود .اقلیت مسیحی عراق ( در حدود نُه صد هزار نفر) که  دارای ملیشای مسلح نبود همواره در میان دو سنگ شیعه و سنی قرار داشت. تعداد بیشمار آن‌ها  اختطاف ، شکنجه و کشته شدند و کلیسای آن‌ها مورد حملات انفجاری قرار گرفتند زمانیکه پاپ بنیدیکت آلمانی چند سال پیش در بیانیه ای در باره اسلام اظهار نظرنمود القاعده یکی از رهبران  کلیسای عراق رادر نزدیکی « الموصل » سربرید .مسیحون عراق اکثرأ وادار به ترک کشور گردیده و بخش بیشتر آن‌ها اکنون در مهاجرت بسر میبرند .

جنگ داخلی بمثابه مولود تجاوز خارجی و پرابلم های انباشته داخلی با بیدادگری های باند های جنایتکار که اعمال خود را بنام جهاد توجیه مینمودند و زور گویی ، فساد و خشونت اشغالگران  ( شکنجه گاه های ابو الغریب و … ) از عراق دوزخی پدید آورده بودند که آتش آن همه را میسوخت . این آتش سه ، چهار سال پیش پس از آنکه تلاش‌های  جهادیان القاعده به پیروزی نرسید اندکی فرو کش نمود ؛ ولی امروز بار دیگر در نتیجه رویداد های سوریه که از تراژیدی عراق سرچشمه میگیرد زبانه میکشد .القاعده و دیگر جهادی های سنی مذهب ائتلاف شیعه های هوادار ایران را   خاری در گلوی سنی‌های عرب تبار میدانندو تر جیع میدهند تا نخست به عراق ، سوریه ، لبنان و فلسطین بپردازند و سپس با صهیونیسم مقابله نمایند .شیعه ها هم آنانرا همدست اسراییل خوانده و از هر گونه رویارویی با آن‌ها دریغ نمی‌ورزد .در این روز ها در « العنبر » و شهر های دیگر اعتراضات گشترده سنی‌های عراق اوج گرفته و برخی از مناطق چون « العامریه » در محاصره نیرو های امنیتی قرار دارد .این رویداد ها زنگ خطر جنگ داخلی را بار دیگر به صدا میآورد.

حکومت مرکزی که عمدتأ در دست نخبه گان شیعه قرار دارد از دموکراسی و انتخابات آزاد درک بسیط و ساده‌ای دارد و آنرا تنها بمثابه حاکمیت اکثریت میداند .عمده ترین وظیفه دولت یعنی تقویت جوشش اجتماعی در بُعد افقی و ایجاد توافق همگانی نه تنها نادیده گرفته می‌شود بلکه کاربرد یکجانبه ابزار قدرت و قانون ( به ویژه قانون ضد ترور ) و سیاست‌های نا بخردانه حکومت تضاد ها و چاک های اجتماعی را میان کُرد ها و عرب‌ها ، سنی‌ها و شیعه‌ها ، سیکولار ها و بنیاد گرا ها و ...ژرفتر میسازد . البته مسؤ لیت کارکرد ها و ناکامی های حکومت در گام نخست به عهده رییس آن نوری المالکی است که مردم عراق او را صدام دیگر میخواند . او همه قدرت را در دست خود تمرکز بخشیده و حتا برای محافظت خود ملیشای جداگانه ایجاد نموده است .نوری المالکی مفردات توافقنامه ائتلاف را که به کمک کُرد ها تدوین گردیده بود رعایت نکرده و شخصیت‌های سیاسی چون ریاض علوی ، طارق الهاشمی ، رفیع العیسوی و دیگران را به بهانه‌ها و شیوه‌ های گوناگون از سر راه خود برداشته است .او پروژه های تصویب قوانین مهم و مذاکره پیرامون مسایل اساسی را کنار گذاشته و در موارد بیشماری چون مسایل کُرد ها و سنی‌ها از زور کار میگیرد .این چنین رفتار سبب گردیده تا مقتدا الصدر رهبر تیوکرات شیعه نیز از او فاصله گیرد و از مطالبات  مظاهر کننده گان « العنبر » جانبداری کند .

افزون بر این همه دشواری های درونی ، جنگ در سوریه نیز بر شرایط و مناسبات نا پایدار عراق تأثیر مستقیم دارد و هر لحظه میتواند این کشور جنگ زده را بار دیگر به میدان رقابت‌های خونین قدرت‌های منطقوی بکشاند . جهادی های سلفی که با پول و سلاح وهابیون منطقه در سوریه می جنگند روزی به عراق بر گشت خواهند نمود و در اینجا نیز چالش های جدی را ببار خواهند آورد . در میان بازیگران سیاسی عراق جلال طلبانی رییس جمهور عراق یکی از شخصیت‌های اندک است که بمثابه سمبول وحدت ملی نقش همگرا کننده خود را ایفا نموده میتواند .متاسفانه او هم نسبت بیماری شدید عملأ در صحنه سیاسی حضور ندارد . رویداد های کنونی و افزایش تشنج در کشور همچنان نمیتواند پیام خوشی را برای تدویر انتخابات سال آینده و تعین نخست وزیر نو با خود داشته باشد .

بیرون آمدن از چنین بُن بستی و دور شدن از چنین گِردباد حادثه آفرین امر دشوار و پیکاربیمانند است و مردمان عراق را در آزمون دیگری قرار میدهد ؛ آزمونی که پیروزی در آن دورنما های نوی میگشاید ، دورنما های امید وار کننده بسوی آینده های بهتر.

امید که این آینده ها از آن مردمان عراق باشد !

 

 

پا نویسی ها :

 

* مقاله آنی بیآتریس کلاسمن « امریکایی ها کشور مرا تخریب نموده اند »روز نامه ویانا ، مورخ 16 و17 مارچ 2013

**ماجرای لابراتوار های سیار به دروغی برمیگردد که مهاجرعراقی در جمهوری  فدرال آلمان برای پذیرشش به حیث پناهنده در آنکشور طراحی کرده بود .او با خیال پردازی جالبی سازمان استخبارات آلمان را از موجودیت لابراتوار های سیارتولید اسلحه بیولوژیک متقین ساخته و بزودی در آن سازمان جذب گردید. بر اساس همکاری‌های دو‌جانبه ، این سازمان معلومات دست داشته خود را در خدمت سازمان استخبارات مرکزی ایالات متحده امریکا قرار داد که از آن در گزارش وزارت خارجه انکشور استفاده گردید  و نادرستی آن پس ازجنگ به اثبات رسید .

 

 

 

دستانتان از سوریه کوتاه!

 

نوشته: بیل وون اوکن

ترجمه توسط: ح. محوی

 

 

چهارشنبه ۲۱ مارچ، وقتی رییس جمهور آمریکا بارک اوباما برای ملاقات دو روزه به اسراییل رفت، علیه سوریه و ایران تهدیدات خصمانه ای ایراد کرد. این ملاقات که آشکارا خصوصیت یک شورای جنگی اسراییل و آمریکا را داشت، نشان داد که ده سال پس از تهاجم به عراق، امپریالیسم آمریکا در حال نقشه کشی برای جنایات بازهم عظیمتری در خاورمیانه است.

رییس جمهور دموکرات به رژیم سوریه بشار الاسد اعتراض کرد که او را «مسوول کاربرد سلاح کیمیاوی یا مسلح ساختن تروریست ها به چنین سلاحی» دانسته و اضافه کرد که اگر مدرکی مبنی بر استفاده از چنین سلاحی وجود داشته باشد، «قاعده بازی تغییر خواهد کرد».

در مورد ایران، اوباما خطابه قدیمی خود را تکرار کرد که «از دسترسی این کشو ربه سلاح اتمی جلوگیری می کند» و «تمام گزینش ها روی میز است» و به انضمام باز شناسی «حق» اسراییل برای واکنش یکجانبه علیه ایران. و اضافه کرد که روی موضوع ایران بین ایالات متحده و اسراییل «تفاوتی زیادی وجود ندارد».

تکیه کلام های اوباما در حالی روی امواج رسانه ها منتشر می شود، که تنها یک روز از دهمین سالگرد حمله ایالات متحده به عراق می گذرد. هیچ سخنرانی و یا مراسمی توسط دولت اوباما یا کنگره آمریکا به مناسبت آغاز جنگ برگزار نشد. یعنی جنگی  که یک میلیون و نیم سرباز آمریکایی برای آن بسیج شدند و نزدیک به ۴۵۰۰ نفر از آنها کشته و صدها هزار نفر دیگر دچار جراحات جسمی و یا روانی شدند(۱).

در چنین وضعیتی، سکوت نشانه احساس گناه است. هر دو حزب سیاسی، تمام وزرای دولت، رسانه ها و گروه های بزرگ آمریکایی مستقیما در تبانی با آن بودند که از این پس بی هیچ تردیدی و  بی هیچ ابهامی بزرگترین جنایت جنگی قرن بیست و یکم نام دارد : یعنی جنگی که در نبود تحریک بر اساس دروغ علیه کشوری اعلام شد که تقریبا بی دفاع بود و به بهای جان بیش از یک میلیون نفر تمام شد، و کشوری کاملا ویران شده پشت سر خود بر جای نهاد(۲).

حالا هییت رهبری آمریکا علی رغم مخالفت های وسیع، برای بر پا کردن جنگ ویرانگرتری اصرار می ورزند. بهانه های شناخته شده و بی اعتبار مرتبط به «سلاح کشتار جمعی»، تروریسم و ارتقاء و گسترش «دموکراسی» دایما تکرار می شود ، ولی این بار برای توجیه جنگ علیه سوریه.

در کنگره، برای بر پا کردن جنگ جدید در خاورمیانه سیل فراخوان جاری شده است. امیرال جیمز استاویریس، فرمانده متفقین در اروپا روز سه شنبه مقابل کمیسیون نیروهای نظامی در سنا حضور به هم رساند تا درباره موضوع برنامه ریزی پیش رفته توسط ناتو برای مداخله در سوریه سخنرانی کند : «ما طیف متنوعی از عملیات را به شکل گسترده در دست بررسی داریم و در صورتی که از ما بخواهند به همان شکلی که در لیبی عمل کردیم، آماده هستیم»

به گفته استاویریس، ایجاد «منطقه ممنوعه پرواز»  به شکل جدی در دست بررسی می باشد.فراخوان به نفع ایجاد منطقه ممنوعه پرواز در لیبی، توسط شورای امنیت در سازمان ملل متحد طی مارچ ۲۰۱۱  به تصویب رسید و آغازی بود برای بمباران توسط ایالت متحده و ناتو و متعاقبا راه اندازی جنگی که تعویض رژیم را در برنامه خود داشت.

رییس این کمیسیون سناتور کارل لوین (دموکرات از میشیگان)، هدایت جلسه با حضور استاویراس را به عهده داشت. روز گذشته، مقابل شورا، درباره مناسبات خارجی مطالبی ایراد کرده بود و ایجاد «منطقه ممنوعه پرواز را در طول نوار مرزی ترکیه و سوریه» و استفاده از نیروی نظامی «برای حمله به بخشی از دفاع هوایی سوریه و نیروی هوایی سوریه» را درخواست کرد.

قطعنامه ها به اتاق نمایندگان و در عین حال به سنا تسلیم شد و در آن درخواست شده بود که تجهیزات نظامی و آموزش «شورشیان» برای سرنگون سازی اسد که از پشتیبانی غرب برخوردار هستند افزایش یابد.

بین این مدت، ظاهرا کاربرد سلاح های کیمیاوی که روز سه شنبه ۱۹ مارچ به مرگ بیش از ۳۰ سوری انجامید موجب شد که در کاپیتول هیل (مرکز کنگره) درخواست های جدیدی برای مداخله مستقیم آمریکا مطرح گردد.

دولت سوریه مبارزان با پشتیبانی غرب موشکهایی با کلاهک کیمیاوی پرتاب کرده اند. روشن است که موشک به یک روستا در خارج از شهر حلب که تحت حفاظت دولت سوریه بوده اصابت کرده است. منابع مخالفان رژیم گفته اند که غالب قربانیان از بین سربازان دولت سوریه بوده اند ولی منابع دولت سوریه اعلام کرده اند که قربانیان از شهروندان علوی بوده اند، یعنی طایفه ای که از پشتیبانان اسد هستند.

قانون گذاران تهدیدات پیشین اوباما را مطرح کردند که بر اساس آن کاربرد سلاح های کیمیاوی همان «خط قرمزی» است که موجب مداخله آمریکا خواهد شد. سناتورهای جمهوری خواه لیندسی گراهام و جان مک-کین در یک بیانیه مشترک، اعلام کردند که «اگر مقاله ای که امروز منتشر شده حقیقت داشته باشد، از خط قرمزی که اوباما یاد کرده بود عبور کرده اند، و ما خواهان واکنش فوری برای تحمیل نتایجی هستیم که رییس جمهور اطمینان داده بوده است.»

در مصاحبه ای، گراهام از آن چه در بیانیه نوشته بود فراتر رفت و درخواست کرد که یگا نهای آمریکایی برای حفاظت از انبارهای سلاح کیمیاوی وارد خاک سوریه شوند، عملیاتی که پنتاگون برای تحقق آن ۷۵۰۰۰ سرباز نیروی دریایی را ضروری دانسته است.

منطق انحرافی این لشگر کشی، چنین است که جنگ داخلی و فرقه ای پس از دو سال، که ایالات متحده و هم پیمانان اروپاِی او در اروپا، در ترکیه و رژیم سلطنتی خلیج فارس با تبانی یکدیگر راه انداخته و آن را تأمین مالی کرده و اسلحه فرستاده اند، رژیم اسد را به اندازه ای تضعیف کرده است که قادر نیست از انبارهای سلاح کیمیاوی خود محافظت کند زیرا ممکن است که این سلاح ها به دست تروریست ها بیافتد. با این وجود، همین تروریست ها، مانند جبهه النصرت که از شاخه های وابسته به القاعده است و مبارزان جهاد طلب دیگر، گروه های رزمی اصلی را تشکیل می دهند که از سوی غرب در چشم انداز تعویض رژیم پشتیبانی می شوند.

در مورد دعاوی واشینگتن مبنی بر ارتقاء «دموکراسی» در سوریه، کاروان مسخره ای آشکارتر از «انتخابات» روز دوشنبه برای گزینش نخست وزیر جدید نمی تواند وجود داشته باشد، که قرار است در مناطق به اصطلاح آزاد شده توسط شورشیان در سوریه، در چهار چوب «دولت موقت» جدید مستقر شود. برنده این انتخابات، توسط تقریبا ۳۵ عضو شورای ملی سوریه تحت قیومیت وزارت خارجه ایالات متحده، فردی است به نام غسان هیتو. یک شهروند آمریکایی و کارمند عالی رتبه در یک شرکت ارتباطاتی مستقر در تگزاس  است که سوریه را ۳۰ سال پیش در سن ۱۷ سالگی ترک کرده است.

بهانه های ایدیولوژیک برای جنگ آمریکایی علیه سوریه از آن چه در مورد جنگ علیه عراق مطرح می کردند از هم گسیخته تر و بی اساس تر است. انگیزه های واقعی البته همان است. یعنی جنگی ویرانگر برای ترسیم مجدد نقشه خاورمیانه به هدف تأمین منافع امپریالیسم آمریکا و تضمین حاکمیت بر منابع انرژی منطقه. جنگ برای تغییر رژیم در سوریه به اردوی وسیعتری راه باز می کند، یعنی به اردوی جنگ علیه ایران که خطر مداخله روسیه و چین را نیز در پی خواهد داشت.

در حالی که رهبران آمریکایی بر آن هستند تا خاطره جنگ علیه عراق را بفراموشی بسپارند، مردم نتایج خودشان را در آمارها اعلام کرده اند، آمارها پیرامون نظریات عمومی  یکی پس از دیگری نشان می دهد که اکثریت غالب نظریات بر این باور بوده است که این جنگ هرگز نمی بایست روی دهد.

تلاش برای تحمیل جنگ جدیدی به مردم آمریکا با بکار بستن ترفند دروغ، همراه است با تهاجم فزاینده به کار و سطح زندگی و به همین گونه افشاگری های دایمی درباره تبهکاری آریستوکراسی مالی که چنین جنگهایی برای منافع آنها راه اندازی می شود. چنین مخلوط شکننده ای بهترین راه برای هدایت انفجارهای اجتماعی در ایالات متحده و گسترش جریان سیاسی توده ها علیه جنگ امپریالیستی در عراق، سوریه و در مناطق دیگر است.

Bill Van Auken

مرکز مطالعات جهانی سازی، ۲۶ مارچ ۲۰۱۳

 

پی نوشت مترجم :

۱-ارتش آمریکا بیشتر در خاک خودش قربانی داده است تا در صحنه جنگ. بر اساس مقالات و گزارشاتی که در وبلاگ «از هیروشیما تا بغداد، ویژه کاربرد سلاح اورانیوم ضعیف شده» در بلاگفا منتشر کرده ام، بیش از ۱۱۰۰۰ نفر از سربازان قدیمی به دلیل بیماری تحت تأثیر اورانیوم ضعیف شده درگذشته اند و حدود ۲۵۰۰۰۰ نفر به بیماری های درمان ناپذیر مبتلا می باشند که به تدریج می میرند و علاوه بر این هر ۸۰ دقیقه یک سرباز قدیمی ارتش آمریکا در آمریکا خودکشی می کند.

۲-در مورد قربانیان جنگ عراق نیز گمانه زنی بیل وون اوکن را باید به شکل نمادینه بپذیریم زیرا رقم قربانیان فراتر از یک میلیون نفر است. زیرا تنها ۵۰۰ هزار کودک در اثر نبود مواد دارویی و غذایی طی دوران محاصره از بین رفتند. علاوه بر این افرادی که تحت تأثیر ویرانی مابعدی و به ویژه تحت تأثیر اورانیوم ضعیف شده که در طول زمان فعال می شود  و قربانی می گیرد، هنوز به عنوان عناصر محاسباتی مطرح نشده است

 

اخوان المسلمین مصر در برابر مخالفان خود بر خورد شدید مینماید

 

گزارنده : استرید فریفل از قاهره

 

 

داد ستان کل ( لوی څارنوال ) مصر که جدیدأ از سوی محمد مرسی رییس جمهور آنکشور مقرر گردید  به اسرع وقت عمل نموده و موج دستگیری و باز پرسی فعالان سیاسی را براه انداخته است .بنا بر همین امر اپوزیسیون مصر روز جمعه ( 22 مارچ 2013 ) در برابر مقر اخوان المسلمین حاکم اعتراض شدید نمود .

در حال حاضر تعداد زیادی از مخالفان  حکومت دستگیر شده‌اند و در جمع آن‌ها پنج تن از فعالان سرشناس اپوزیسیون  نیز قرار دارند .آنها اجازه مسافرت به جا های دیگر را نداشته و باز پرسی شان ادامه دارد .اداره های دولتی ادعا دارند که این اشخاص مردم را به خشونت و اعمال خرابکارانه ترغیب نموده اند .روز سه شنبه ( 26 مارچ 2013 ) صد ها تن با رد این ادعا  در مقابل لوی حارنوالی مصر اعتراض نمودند .در میان  فعالان یاد شده یکی هم عبدالفتاح است که بمثابه « بلوگر » معروف مصر شهرت دارد .بر اساس گفته‌ های مادرش  لیلا ضُعیف او یگانه کسی بود که بدرخواست دادستان پاسخ داد و در لوی حارنوالی حاضر گردید .او اظهار نمود که پسرش هیچگاهی با ادارات حاکم همکاری نخواهد کرد .« او به هیچ پرسشی پاسخ نخواهد داد و اجراات شانرا برسمیت نخواهد شناخت ….او تقاضا خواهد نمود تا قاضی تحقیق موظف به بررسی موضوع گردد .» عبدالفتاح سپس از راه « تویتر » ابراز نمود که از او در باره تویتی پرسیده‌اند که در آن نام او وجود دارد ولی او خود آنرا ننوشته است .در خشونت های هفته‌های اخیر بیش از 160 نفر زخمی گردیده اند .در آنزمان محمد مرسی تهدید نموده بود که اقداماتی را ( بدون آنکه آن‌ها را مشخص بسازد ) علیه سیاستمداران اپوزیسیون رویدست خواهد گرفت .بدون توجه به رفتار شدید « اخوان المسلمین » در برابر اپوزیسیون نشانه هائی دیده می‌شود که پیشتیبانی مردم از اسلامیست ها رو به کاهش است . دانشگاه‌ها  و اتحادیه های صنفی روزی پایه‌های اجتماعی و ظرفیت‌های بسیجی اخوان المسلمین را تشکیل میداند . در آنزمان اخوانی ها به یک حزب سیاسی متشکل نگردیده و هنوز دارای برنامه باز بودند . بیش

از چند دهه نماینده گان اخوان المسلمین بر بیشترینه سازمان های دانشجویان و اتحادیه های مسلکی تسلط داشتند .اما در انتخابات تازه برنده گان کسان دیگر بودند .از دوازده چوکی در اتحادیه دواخانه ها ، اخوان المسلمین تنها دو کرسی و ائتلاف  متشکل از احزاب اپوزیسیون چپ و لیبرال و بیطرفان ده دیگر را بدست آوردند .

گزینش رییس اتحادیه پُر نفوذ ژورنالیست های مصر نیز مورد توجه همگانی بود .در این انتخابات ضیأ رشوان مدیر مرکز الهرام برای مطالعات سیاسی و استراتیژیک که کاندید اپوزیسیون بود برنده گردید و نامزد اخوان المسلمین را بشکست مواجه ساخت .در انتخابات دانشگاه‌ها در سراسر کشور اخوان المسلمین تنها 27 در صد آرأ را بدست آورد و حتا در دانشگاه قاهره نتیجه از این هم بد تر بود .رسانه ها پیروزی اپوریسیون رادر انتخابات بمعنی شکست اخوان المسلمین میدانند .هر چند این انتخابات را نمیتوان با انتخابات پارلمان یک بر یک مقایسه نمود ولی ناظرین بدین نتیجه رسیده‌اند که شهروندان آگاه

کمتر به پروپاگند مذهبی گوش فرا می نهند . انها اخوان المسلمین را بخاطر حکومت داری بد مجازات میکنند و از این راه برای اپوزیسیون چانس های را فراهم نموده اند .

 

بر گرفته ار روزنامه استاندارد

 

«  روز زمین » نمادی از مقاومت مردم فلسطین ، که همه ساله در سراسر اراضی اشغالی فلسطین و در اردوگاه های آوارگان فلسطینی در سراسر جهان گرامی داشته می شود

 

 

اسراییل در سی ام مارچ سال ۱۹۷۶ با مصادره و تصاحب مساحتی از زمین های فلسطینی ها در منطقه “الجلیله ” این زمین ها را به مهاجران صهیونیست واگذار نمود. جلیله به عنوان یکی از خوش آب و هواترین مناطق فلسطین اشغالی، به دلیل سرسبز بودن آن همواره مورد طمع اشغالگران اسراییلی از هنگام اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ قرار داشته است و سرانجام نیز مقامات اسراییل  با مصادره بخشی از اراضی منطقه جلیله به آرزوی دیرین خود را برآورده کردند.

در ۳۰ مارچ همان سال فعالان فلسطینی فراخوان برگزاری تظاهرات دادند و مردم فلسطین نیز در این تظاهرات شرکت کردند؛ نیروهای رژیم اسراییل در این تظاهرات حداقل ۶ فلسطینی را کشته و بیش از ۱۰۰ نفر دیگر را مجروح کردند و صدها تن از فلسطینیان نیز دستگیر شدند. از این رو همه ساله در اعتراض به این عملکرد غیر انسانی دولت اسراییل  فلسطینی های داخل فلسطین اشغالی (اسراییل ) و فلسطینی های ساکن اراضی کرانه باختری ،غزه و بیت القدس شرقی به همراه آوارگان فلسطینی نمایشی از همبسته گی و مظلومیت خود را به نظاره افکار عمومی جهان می گذارند.

 

سیاست احداث و توسعه شهرک های اسراییلی  نشین ،سیاست احداث دیوار نژاد پرستانه حایل و مصادره اراضی فلسطینی ها به ویژه در بیت القدس شرقی و تخریب منازل و مزارع ، چندین دهه است که با شتاب دنبال می شود تا فلسطین را از ساکنان اصلی آن تهی نماید.

اما امسال در سی و هفتمین سالگرد « روز زمین» که نمادی از همبسته گی مردم فلسطین در اقصی نقاط جهان است، فلسطینی ها دردمندتر از هر زمانی  فریاد دادخواهی خود را به گوش جهانیان می رسانند.

 

سخنرانی عبدالله نایبی

رئیس دوره یی ائتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان

 

درگِردهمآیی نماینده گان احــزاب و ســازمانهایِ مترقی و شخصیتهای سیاسی جنبش دموکراتیک در خارج کشور

 

شهر کسل 23 مارچ 2013

 

ابلهی دید اشتری بچرا

گفت نقشت کج است چرا

گفت اشتر که اندراین پیکار

عیب نقّاش می کنی هشدار

در کجیم مکن بطعنه نگاه

تو ز من راهِ راست رفتن خواه

سنائی

 

رفقای و همرزمان گرانقدر،

 

گِردهمآیی امروز ما به هدف بحث و گفتگو در بارۀ مسألۀ مرکزیِ امروز جُنبش دموکراتیک کشور، یعنی بایسته گی و چه گونه گی تشکل نیروهای ترقیخواه و پیشرو در یک نهاد بزرگ سیاسی دایر است.

یک سال از اساسگذاری ائتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه می گذرد. زیستن در روند همسویی و همگرایی به منظور ساختن  یک سازمان واحد،جالب و سخت آموزنده است. ما در جلسات پیهم و منظم ارگانهای رهبری ائتلاف ونشستها بین کادرها و فعالین سازمانهای مشمول ائتلاف شاهد آن بودیم که چه گونه دشمنیها باز می ایستند، اختلافات، رفیقانه صمیمانه مورد کنکاش قرار می گیرند و بیشترینه زدوده می شوند.

همگرایی به کوشش و تلاش با همیِ رفیقانه مبدل می شود و مهم تر از همه ،تصمیم برای رساندن ائتلاف به آماج فرجامین آن، یعنی ایجاد حزب سراسری واحدِ مترقی ودموکرات، استوار تر و پایا تر می گردد. به همینگونه مشاهده کردیم که کدام حلقات و افراد به خاطر کدام اهداف در صدد برهم زدن این پروژۀ سازندۀ سیاسی اند.

امروز، با اطمینان میتوان گفت:

1 ـ  ائتلاف به حیث یگانه امکانِ تشکل نیروهای مترقی در یک سازمان بزرگ سراسریِ مدافع منافع مردم افغانستان تبارز کرده است، به گونه یی که یا این برنامه به سر می رسد و آن حزبی که همۀ ما و شما در آرزوی پدیداری آنیم، ساخته می شود، یا برای مدتی نسبتاً دراز، مردم افغانستان از داشتن یک وسیلۀ سیاسی مؤثر برای تبارز اراده و خواستهای خود بی بهره می ماند راه سومی وجود ندارد.باید توجه داشت که این حکم ما از روی خود باوریِ بزرگ بینانه ارایه نمی گردد، بل، از خودِ وضع عینی جُنبش دموکراتیک کشور و ویژه گیهای گذشته و امروز آن، در بستر یکی از مقطعهای پیچیده و گُنگ زنده گی سیاسی کشور که با آینده یی نا معلوم در گیر است، بر میخیزد.

2 ـ ائتلاف پس از دو دهه شکستِ جُنبش، امیدواری جدیی را در اذهان ایجاد کرد و بارنخست این زمینه را فراهم ساخت تا مبارزان دموکرات، روشنفکران کشور و لایه های پیشرو جوانان و محصلان، حتا شماری از کارگزاران رده های مختلف دستگاه دولتی، سیمای نظام دیگری را به جای حاکمیت فاسدِ مافیایی کنونی، در ذهن بپرورانند. وجود ائتلاف، تشکل الترناتیف دموکراتیک برای نظام کنونی را به یک امکان تاریخی مبدل ساخت.

رفقا و دوستان عزیز،

شما از وضع فاجعه بار کشور با خبرید و هیئت رئیسه ائتلاف در تحلیلها و اسناد فراوانی که از یک سال بدینسو انتشار داده است، آن را باز نمایانده است.

اما میخواهم در این جا روی چند جنبۀ آن تکیه کنم تا باشد که درونمایه و معنای تاریخی گِردهمآیی امروزما روشن ترگردد.

امروز یک الیگارشی فاسدِ مافیایی به معنای دقیق کلمه، بر کشور حکومت میکند.

سکانهای اساسی قدرت در دست همین الیگارشی قرار دارند، فاصله میان قطبهای ثروت و فقر به طور روز افزونی زیاد می گردد.اِعمال لجام گسیختۀ قدرت در جهت حفظ دارائیهای افسانه یی، یا فرا چنگ آوردن زمینه های جدید ثروت اندوزی، هم خصلت طبقاتی نظام و هم ضعف پایه های اجتماعی و سیاسی آن را آشکار می سازد. نظام از درون پوسیده است و در صورت نبود حمایت نیروهای بیگانه، فرو می پاشد.

در برابروضعیت حاکم، مردم افغانستان با ابرازانزجار،بیزاری و خشم، واکنش نشان می دهند. کمتر نظامی در تاریخ کشور بدین حد منفور، غیر مردمی، چپاولگر و در عین زمان دارای امکانها و وسایل عظیم مالی و حمایت گستردۀ بین المللی بوده است.اگر اکثریت مردم و به ویژه روشنفکران کشور با دورۀحاکمیت ح .د.خ .ا برخورد حسرت آلود می کنند، عمدتاً ناشی از همین ویژه گیهای نظام کنونی است.

خصوصیتِ دیگر نظام این است که ارتجاع غیر طالبی، دیگر کدام ریزرف قابل توجهی ندارد. حزب اسلامی با آنکه خود را رسماً دراپوزیسیون اعلام می دارد، عملاً در دستگاه دولت کنونی حضور دارد و شریک قدرت است.

حضور قوای ناتو ـ امریکا وضع تناقض آمیزی را برای افغانستان و منطقه به وجود آورده است.مخالفت با حضور ناتو وعدم همکاری با نیروهای نظامیِ بیگانه که استقلال کشور را زیر سوال برده است، اصل یا پرنسیپی است که نمیتوان از آن گذشت ولی آیا سیاست تنها شعار دادن اصول است یا کار اجتماعییست که در میدان عینیتهایی که تاریخ در برابر ما قرار میدهد، صورت می پذیرد.ما باید خصلت تضاد آمیز حضور نیروهای مسلح ناتو ـ امریکا را در افغانستان بفهمیم:اگر ما در وضع بهتر سیاسی ـ تشکیلاتی قرار می داشتیم، یعنی به حیث یک الترناتیف بالفعل برای نظام کنونی، توان به دست گرفتن سرنوشت کشور و مردم را میداشتیم و خطر استیلای پاکستان به یاری ارتجاع قرون وسطایی و ایدیالوژیکِ تحت حمایت آن، نمی بود، رویارویی با ناتو و قوای امریکایی کاملاً موجه می بود.اما امروز، بدیل ملی ـ دموکراتیکِ بالفعل وجود ندارد و صدای پای ارتجاع سیاه افغانی ـ منطقه یی در آستانۀ مرزهای سرزمین ما به گوش می رسد.تحلیل همین عینیت، خود، راه را به ما نشان می دهد:آیا تشکلِ الترناتیفِ دموکراتیک، در حضور امریکا ـ ناتو از امکان بیشتر برخورداراست یا تحت سیادت سیاه ترین نیروهایی که دشمنِ راه یافتن مردم افغانستان به جهان مُدرن و فراگذشتن از بندهای ذهنیت تحمیل شدۀ قرون وسطایی اند؟پاسخ کاملاً روشن است.هم باید مانع استیلای کامل ارتجاع قرون وسطایی گردید و هم زمینه را برای برگشت قوای بیگانه فراهم ساخت.چنین است باریکراهی که تاریخ در برابر ما قرار داده است.باید با خونسردی و بدون در غلتیدن به دام شعارهای هیجان انگیرو شبه وطنپرستانه، موضوع حضور و برگشت قوای بیگانه را مطرح کرد:

ضدیت اصولی ما با هرگونه لشکرکشی به کشورها، با نظامیگریِ هدفمند امپریالیستی، در شرایط خاص کنونی وطن و منطقه، باید شکل ویژه یی را به خود بگیرد. جُنبش دموکراتیک باید از این برهۀ زمانی که تا برگشت کامل قوای ناتو در اختیار دارد، حد اکثر استفاده را کرده، خود را در یک سازمان بزرگ سیاسی متشکل سازد و زمینه را برای ایجاد بدیلِ نظام فراهم کند.استقلال واقعی سیاسی کشور، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی، صرف به وسیلۀ یک نظام دموکراتیک و مردمی تضمین شده میتوانند، یعنی با تشکل نیروهای مترقی و دموکراتیک در یک نهاد بزرگ سیاسی، پیوند دارند.اگربتوانیم حزب مترقی دادخواهی را بسازیم، به معنای راستین کلمه یک نهاد ملی ـ دموکراتیک خواهد بود که هم وظایف ملی درمقیاس نگهداشت منافع ملی کشور خواهد داشت و هم وظایف دموکراتیک در دفاع از منافع توده های مردم افغانستان.

همرزمان گرانقدر،

پس از طرح ضرورت اساسگذاری یک نهاد بزرگ سیاسیِ دموکراتیک، اینک به مسألۀ چه گونه گی روند تشکل آن به طور فشرده می پردازم تا دَرِ گفتگو و بحث باز گردد.

چیزی بیشتر از بیست سال از فروپاشی حزب ـ دولتِ دموکراتیک افغانستان می گذرد.

از آن ساختار سیاسی، بیش از سی سازمان کوچک و متوسط و یک اکثریت غیر متشکل باقیمانده است. ح .د.خ.ا یا حزب وطن احیاء نگردیدند.تلاش این یا آن سازمان برای « فراگیر شدن» و جذب دیگر سازمانها در خود، به نتیجه نرسید.با در نظر داشت همین واقعیت عینی، شیوه یی برای تشکل نیروهای مترقی یعنی برای ایجاد یک اتحادیه یا یک ائتلاف بر اساس یک سند مرامی و تشکیلاتی مطرح گردید.پس از یک سال گفتگو و بحث در مجمع همسویی درکابل ، همین طرح،وزین تر به نظر رسید و ائتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه به اساس یک پلاتفورم سیاسی ـ تشکیلاتی اساس گذاشته شد.آنچه در پلاتفورم اهمیت فوق العاده دارد، این است که اعضای ائتلاف می پذیرند که در فرجام در یک حزب با هم متشکل شوند،یعنی ائتلاف ما، صرف یک مجمع مقطعی نبوده، بل ادغام استراتیژیک اعضا را در یک سازمان واحد، تصریح میدارد.خطوط اساسی ـ برنامه یی این سازمان را خودِ پلاتفورم ائتلاف تشکیل می دهد.

از آنجا که سازمانهای متعلق به جُنبش دموکراتیک و آن اکثریتِ پراگنده از نگاه طرح اهدافِ نزدیکِ برنامه یی از هم تفاوتِ ماهوی ندارند، تشکل آنها در یک ساختار واحد یک

امرممکن به نظر می رسد.

مشکل در زمینه های زیر نهفته است:

 - تعلقات گذشتۀ گروهی و علاقه مندی به این یا آن شخصیتِ فقید که باعث گونه یی « خود بلند انگاری » نسبت به دیگران شده، روحیۀ افتراق را دامن میزند؛

- ضعف فرهنگ سیاسی که بیشترینه باعث مشاجرات بیهوده گردیده از ایجاد فضای سالم بحث جلوگیری می کند؛

- جاه طلبی و خود محور انگاری برخی از افراد و حلقات به طور پنهانی یا آشکارا یا از طریق توسل به مانورهای سیاست بازانه؛

- تداوم دشمنی های گذشته و بیماریهای ایدیالوژیک و سازمانی چون غیبت، تفتین، سبوتاژ، نیرنگ، دروغ، افترا و ده ها پتیاره گیِدیگر که باعث سر خورده گی و دلسردی هزاران رهرو جُنبش گردیده اند؛

ـ رخ به گذشته داشتن: اگر دقیق ملاحضه شود، بیشترینه وقت رفقای همنشین به بازگویی قصه های تکراریِ چهل یا سی سال پیش وقف میگردد؛ کمتر کسی از مسایل جدی امروزی جنبش و جامعه ، یا از محتویات یک اٍر تیوریک و علمی یاد میکند.

ـ وبالاخرخ ارادهء سیاسی ، بی ابتکاری و تنبلی روان فرسودِ ناشی از مهاجرت یا پیشرفت سند.

با برشماری  این دشواریها و داده های عینی و دهنی امروزِ جنبشِ داد خواهانه کشور ، می شود چشم انداز وظایف بعدی را دربرابر خود هموار کنیم .از این نکته آغاز میکنیم که اگر همه مایلیم که در آیندهِ نزدیک در یک حزب در کنار هم به مبارزه مشترک دسته جمعی بپردازیم، باید احکام زیر را که منطقاً الزامی اند ، بپذیریم:

1ـ حزب جایگاه اجتماعی رفع مسایل شخصی نبوده ، محل فعالیت دسته جمعی  برای دگر گون کردن جامعه است . ماباید بپذیریم که در یک جمعیت ناهمسان از نگاه عاطفی و ویژه گیهای فردی ولی همسان از نگاه فعالیت سیاسی ، شرکت خواهیم کرد، جمعیتی که روی چند اصلِ زنده گی دسته جمعی استوار میگردد. ممکن همۀ اعضای حزب، دوستان ما نباشند و ممکن برخی دشمنیهای شخصی کماکان همانند گذشته ادامه یابند ولی این امر نباید به ارادۀ سیاسی ما به حیث مبارزانِ داد خواه اسیب رساند.

2 ـ همۀ ما محور نخواهیم شد، بل، یک کمیته مرکزی که یک ارگان اجراییِئ متشکل از چند نفر خواهد داشت، محورخواهد بود.باید بپذیریم که اگر دیروزعضو بیروی سیاسی یا عضو کمیتۀ مرکزی ح. د.خ .ا  یا حزب وطن بودیم، یا از اراکین بلند رتبه ملکی یا نظامی دولت بودیم ، یا امروز رئیس یا منشی این یا آن سازمان چند صد نفری یا چند ده نفری هستیم، فردا ممکن حتا عضو کمیتۀ مرکزی آن حزب ده هزار نفری نباشیم.

3 ـ ما باید بپذیریم که حزب آیندۀ ما فقط یک رئیس خواهد داشت و اگر از قضای روزگار، آن رئیس، فرزانه یی والامرتبت و مقبول همه گان باشد، ممکن تا آخر عمر چنین مقامی را در اختیار داشته باشد. یعنی اگر واقعاً می خواهیم یک حزب بزرگ صد هزاری بسازیم باید از همین اکنون بپذیریم که چانس ما برای رئیس شدن خیلی اندک است و نباید فریب توهمات خود بینانه را بخوریم.

4 ـ ما باید بپذیریم که نسل دیگری از راه رسیدنیست،نسلی که به چپ دیروزی افغانی صرف به حیث یک واقعیت تاریخی نگاه خواهد کرد، نی به حیث یک تجربۀ زیسته شده.

ما باید بپذیریم که این نسل با نگرشهای تازه و در پیوند با دنیایی که در آن خواهد زیست، مسایل سیاسی و اجتماعی را به گونۀ دیگری مطرح خواهد کرد که برای ما لمس شدنی نخواهد بود.

وقتی این احکام را پذیرفتیم و ارادۀ سیاسی خود را مبنی بر شرکت در روند ایجاد حزبِ متعلق به اقشار فرودست جامعۀ افغانی به آن افزودیم آنگاه یگانه موضوع قابل بحث که باقی میماند،چه گونه گی یا میکانیزم این روند خواهد بود.

موضوع شرکت احزاب و سازمانها روشن است.پیوستن به ائتلاف، آنها را مشمول پروسه می سازد.آنها تا کنگرۀ اساسگذارِحزب واحد، از استقلال سیاسی و سازمانی خود برخوردار اند و در صورتی که پراتیک سیاسی ائتلاف را باهویت خود سازگار نیابند، میتوانند از آن برون شوند، ورنه با دیگر اعضا به سوی کنگره خواهند رفت.

موضوع شرکت افراد و حلقات غیر متشکل،در جلسات هیئت رئیسۀ ائتلاف مورد بحث قرار گرفت و طرزالعملی برای آن تدارک دیده شده است به شرح زیر:

اگر رفقای نامبرده عضویت سازمانهای عضو ائتلاف را نمی پذیرند، یا خود برای ایجاد کدام سازمان اقدام نمی کنند، میتوانند از طریق عضویت در یکی از گروپهایی که همانند احزاب و سازمانها به ائتلاف پذیرفته می شوند، در کار ائتلاف و روند تشکل حزب واحد سراسری، شرکت کنند.هیئت رئیسۀ ائتلاف با در نظر داشت وضع عینیِ جنبش در خارج کشور، فیصله کرد تا گروه های حداقل صد نفریِ غیر متشکلِ شخصیتها ، کادر ها و فعالان جنبش دموکراتیک افغانیِ مقیمِ خارج کشوررا که در یک لیست واحد نام نویسی می کنند، به حیث اعضای ائتلاف بپذیرد. پنج تن از هر گروه به عضویت مجمع عمومی و از این شمار، دو تن به شورای عالی و از این دو تن یک نفر به هیئت رئیسۀ ائتلاف ، پذیرفته می شوند.افراد نامبرده از سوی خود گروه انتخاب شده رسماً معرفی میگردند.

با این میکانیزم زمنیۀ شرکت تمام رفقا و علاقه مندانِ ایجاد یک سازمان بزرگ سیاسی برای مردم افغانستان، فراهم می گردد.

همرهانِ گرانقدر،

اینک که مسألۀ مرکزی و اساسی جنبش دموکراتیک کشور را به طور دقیق و مشخص نشانی کرده ایم، باید به بحث در بارۀ آن بپردازیم، منطقی ترین، عملی ترین و کوتاه ترین راه را برای تشکل برگزینیم.


  •   امید آن که در آیندۀ نزدیک در یک سازمان بزرگ سیاسیِ خدمتگزارخلق افغانستان با هم متحد شویم .
  •  پیروز باد داعیۀ برحق مبارزان سنگر آزادی و داد!

 

 

( برگرفته از سایت نهضت آیندهء افغانستان )