کوتاه اما فی البداهه: 

 

کافــر آیین ما

چند غلط اندیش و جاهـل  شد امام  دین ما

خود فروش و دین فروش اند کافر آیین ما

نام و رسمِ دین و مذهب  شــد زمام  جاهلان

صد جنایت، قتل و غارت کار و بار ظالمان

چند ریختند خـون مومن تحت نام  الجهاد

سر بریدند، خون ریختند حاکمان نام نهاد 

دست آشتی و رفاقـت می دهند با خصـم دون

سر فرود آرند به پای خصم دون و اهل خون

از برای کسب قدرت، ناز و نعمت، زور و زر

می فروشند عــزت مـادر وطـن، چنــد بی پــدر

 

( سید عارف گهریک  )

 

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۹ـ ۳۰۰۳

 

Copyright © bamdaad 2020

 

قزلباش هـا کیانند؟

 

محمد احسان واصل


قزلباش ها درافغانستان:
بارها، ازشماری دوستان، به این سوال برخورده ام که قزلباشها کیانند؟ بعضی آنها را یک ملیت، برخی صرف جنبه مذهبی به آنها میدهند و تعداد زیاد هموطنان «روشنفکر» ما متاسفانه قزلباش ها را بنابر داشتن « مذهب تشیع » بیگانه پنداشته با تعصب درمورد آنها برخورد نموده و مینمایند.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
***  


مقدمه تاریخی:
سرزمین خراسان قدیم مشتمل بر سرزمین های امروزی افغانستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قسمت های از پاکستان، قرقیزستان و قزاقستان بوده که در دوره های مختلف و قدرت های بزرگ، این ساحه ها کم و زیاد شده است.
در دوره ساسانی ها، خراسان به چهار قسمت تقسیم می شد: هرات، بلخ، مرو و نیشاپور.
بلاذری دانشمند عرب درمورد خراسان چنین می نویسد: « خراسان چهار جز است. جزء نخستین ایران شهراست و آن نیشاپورست و قهستان وطبسین وهرات و پوشنج و بادغیس وطوس.

جزء دوم مرو شاهجان است وسرخس ونساو باورد و مرو رود وطالقان وخوارزم وزم وآمل واین هردو برساحل نهربلخ اند- و بخارا جزء سوم که درطرف باختری نهر است وتانهر هشت فرسنگ فاصله، فاریاب است و جوزجان وطخارستان علیا وآن طالقان است - وختل وآن وخش است - و قوادیان، وخست واندرابه وبامیان و بغلان، و والج واین شهر مزاحم بن بسطام است - و روستای بنک و بدخشان- واین ورودگاه مردم است به تبت و اندرابه راه ورود مردمان است به کابل. وترمذ وآن درخاور بلخ است وچغانیان و زم وطخارستان سفلی وخلم وسمنجان، جزء چهارم ماورالنهراست وچاج، وطراربند و سغُد وآن کس (کش) است ونسف ( نخشب) و روبستان واسر وشنه، وسنام، دهکدهٔ مقنع وفرغانه و شم وسمرقند و ابارکت وبناکت وترک .»

(ابن فقیه، مختصرالبلدان، ترجمه مسعود ص۱۶۱)
درطول تاریخ درسراسرجهان مردم به سبب جنگ ها، حوادث طبیعی، پیدانمودن کار، مسایل مذهبی و دینی، فشارحاکمان وغیره مجبور به مهاجرت ها و بیجا شدن در داخل سرزمین خود و خارج از آن شده اند.
درخراسان بزرگ هم ، درزمان استیلای اعرا ب، و انتصاب حاکمان عربی دراین ایالات، ازدواج ها، جنگها بین خود اعراب ویا با مردمان محلی، خانواده ها و دانشمندان ، حتا قبیله ها ازیک شهر به شهر ها و محلات دیگر بی جا شده اند ویا به سرزمین های دیگر مهاجرت نموده اند.
دردوران عباسیان، برمکی ها ازبلخ ( ایالتی ازخراسان) که دردربارعباسیان کارهای مهم دولتی را پیش می بردند، تعداد زیاد خانواده ها از خراسان به عراق و برعکس عربها در دوران طاهریان (۲۰۵ - ۲۵۹هـ.ق) ازبغداد به خراسان آمدند و بیش از۵۰ سال بااینکه حافظ منافع خلیفه بغداد بودند، به ملیت خراسانی خود ارج بیشتر میگذاشتند. حنظله بادغیسی، ابوحفص سغدی، عباس مروزی سخنگویان و چکامه سرایانی، به زبان دری آن زمان هستند.
خراسان در دوران حکمروایی صفاریان، سامانیان و طاهریان از نگاه علم و معرفت به پیشرفت های نایل شد و دو مرکز خلافت یکی در عراق ودیگری در بخارا بوجود آمده بود.
در دوران غزنویان (قرن چهارم تا ششم) پایتخت خراسان شهرغزنه یا غزنی که شهر آباد و بانفوذی بود، انتخاب شده بود. درتاریخ ادبیات ایران، از ابواسحاق اصطخری مشهوربه کرخی نقل قول است که« درهمه نواحی، شهر توانگرو تجارت تراز غزنی نیست.» (ص۲۱۹)، همچنان از محمد ابن احمد (مؤلف عجایب المخلوقات) نقل قولی است که « دراین شهر دوازده هزار گرماوه است.» (طوسی ص۲۵۲)
پس ازغزنویان سلجوقیان برخراسان حکمروایی داشتند. دراین دوران ، خراسان که یکی ازولایات مهم خلافت اسلامی بود. طی چند دهه، پس ازحکمروايی ملکشاه سلجوقی جنگ های فرقه ای میان پیروان حنفی ها و شافعی ها وهمچنان مبارزات حسن صباح رهبرشیعیان اسماعیلی صلح  و ثبات را دراین ولایت برهم زد، ولی در زمان سلطان سنجر باردیگر این آرامش به خراسان برگشت وبه پیشرفت های، بخصوص درعرصه فرهنگی نایل آمد. اکثرگارگزاران این دوران ترک ، ولی اهل خراسان بودند . مدارس هرات، مرو، بلخ و نیشاپور درهمین زمان زیر نظرنظام الدین طوسی تاسیس گردید.
سلجوقیان ازتبار ترکمن وغز صحرا نشین بوده، با آمدن تدریجی خود از ماورالنهر به داخل دیگر شهرهای خراسان و پذیرفتن دین اسلام، به قدرت رسیدند. اینها هرچند مردمان بدوی بودند درسایه آمیزش با مردم محلی، مردان دانشمند وکاردان را ازبین خود مردم بحیث وزیر ودبیربکارگرفتند، از آنجمله است عبدالملک کندری وزیرطغرل وخواجه نظام الملک وزیرمقتدرآلپ ارسلان.
فتوحات سلجوقی ها تا قسمت های اناتولی ( اسیای صغیر) و روملی هم رسید. « ازبین سپه سالاران سلاجقه روم، سلاطین مشهور وجهانکشای عثمانی برخاسته بودند....»

یکی دیگر ازحوادث مهم دوره سلجوقی ها، جنگ های صلیبی است که بین مسیجیان و مسلمانان از اواخر قرن یازدهم میلادی براه افتاد، و تا دوصد سال به وقفه ها، دوام داشت این جنگ ها تاثیرات ناگواری بخصوص در شرق بجا گذاشت. کشورهای اروپایی ازهمین دوران به تحقیق وکشف اماکن ومنابع ثروت کشورهای شرق متمایل شدند، راه بحری بسوی هندوستان را کشودند، سود و امتیازات راه ابریشم وتجارت ادویه ومساله جات را بخود اختصاص دادند.
خوارزمشاهیان به رهبری محمد خوارزمشاه که با دربارهای غزنوی ها وغوری ها در خراسان پیوند های خویشی داشتند، از خوارزم در شمال غرب هرات بر خراسان حاکم شدند (۴۹۱-۶۱۷ هـ ق). دراین دوران هم، جنگ ها با پیروزی ها وشکست ها، متحد شدن ها و جدایی ها با غزنوی ها وسلجوقی ها،همراه بوده است، تا اینکه قدرت بدست سلطان علاوالدین محمد تکش افتاد و « درمدت کوتاه دولت وسیعی را رویکار آورد وبه آرزوی ازبین بردن خلافت بغداد و فتح چین بود وبر اثر رویه نادرست با۴۰۰ نفر تاجراعزامی چنگیزخان وکشتن آنها، خشم وقهر(تموچین) را به جوش آورد و چنگیزاین مرد سفاک، تمدن بزرگ خراسان را زیر سم ستوران پایمال کرد.» (۶۱۷هـ ق)
با آمدن مغولها، خراسان زمین یکبار دیگرزیرسم ستوران چنگیزیان خراب شد، مردمان از شهر به شهری و از ملکی به ملک دیگر به منظور زنده ماندن کوچیدند. این جنگ ها وکوچیدن ها، ازیکسوکشتن انسآنها و ویرانی سرزمین های خراسان را ببار آورد و از جانب دیگرآمیزش فرهنگ وتمدن ها را سبب شد، که جانشینان چنگیزخان در ولایات وشهر های خراسان، عراق و هندوستان ازخود بجا گذاشتند.
( باقی دارد)

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۹ـ ۲۶۰۳

 

Copyright © bamdaad 2020

 

 سخنی چند در باره « شاعر زن وعشق »

فاضله امیر

نزار قبانی « شاعر زن وعشق »، نویسنده ، ناشر و دیپلومات پرتلاش سوری فرزند آگاه و پرکار زمانش بود که باورداشت :« عشق درجهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من می ‌خواهم که آن را آزاد کنم. می‌ خواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست.»

قبانی به باور بسیاری از صاحب ‌نظران شعرعرب، یکی از پدیده‌ های شعرنو چه به لحاظ اسلوب و چه از نظر محتوای شعری بشمار می آید . در پیوند به زنده ‌گی و شخصیت فرهنگی نزار قبانی ، گفته شده است که او در نظم و نثر بیشتر از پنجاه عنوان کتاب نشر شده دارد. البته در این میان سهم شعر نسبت به نثر فزون ‌تراست. او توانست در۵۰ سال زنده گی ، آفرینش و خلاقیت هنری پنجاه کتاب شعر و نثر را منحیث ارمغان هنری به علاقمندان زایش استتیک به ارمغان گذاشت ، از جمله کتاب های « درستایش زنان » و « شعرهای قانون شکن » را .

بررسی زنده گی و تعمق دراشعار و آفریده های هنری نزارقبانی نشان می‌ دهد که او را بی جهت به « شاعر متعهد وطن» نخوانده اند. عشق به انسان‌، مادر وطن و به ویژه زن در همه آثار و آفریده های او که در ژانرهای مختلف ادبی داشته درخشش زیاد دارد.

قبانی در نوروز سال ۱۹۲۳ میلادی در شهر دمشق دیده به جهان کشود، دیپلوم ادبیات و فلسفه را در دمشق بدست آورد .چون آموزگارانش فرانسوی ها بودند، سرو کارش با آثار شاعران و نویسنده گان فرانسه  افتاد. پسانتردرلندن انگلیسی آموخت و سالهای بعد در مادرید زبان اسپانوی را فراگرفته و چنانکه خود میگفت : « ... می دیدم که اسپانوی چه زبان لطیفی است. من به شعرهای ماچادو، خیمنز، آلبرتی و لورکا دلبسته گی عجیبی یافتم. این زبان زبان عشق و انقلاب، آب و آتش درکنارهم است .»
رخداد های سیاسی  منطقه و جهان بر او اثرگذاشت و نزار قبانی که تا قبل از شکست عرب ها، در جون سال ۱۹۶۶ میلادی فقط اشعارعاشقانه می سرود، قصیده ای« یادداشتی بر دفترشکست» را سرود که در محافل ادبی و سیاسی جهان عرب مورد پسند و ستایش قرارگرفت. این سروده « یادداشتی بر دفتر شکست » مقدمه ای  شد برای سرودن هر چه بیشتر اشعار سیاسی و اجتماعی.

نزار در تلاش های ادبی و اجتماعی اش  در باره زن و رهایی ، مادر وطن ، انقلاب الجزایر و قهرمانان آن ، خیزش فلسطینی ها ، بیروت ، مسایل عربی و صلح نوشت . بدینگونه او شاعر نامدار اجتماعی و سیاسی گردید.

نزار قبانی درگفت وگویی یاد آورشد که : « من می ‌توانم از نظر شعری میان اعراب اتحاد ایجاد کنم، کاری که اتحادیه کشورهای عرب هنوز از نظر سیاسی نتوانسته انجام دهد. »

دو رخداد مهم در براو سخت اثر گزار شد و او مساله عشق تا او  داد اجتماعی را در شعرش مورد توجه قرار داد . فرمانروایی آداب و رسوم کهنه، منجمله مظلومیت‌ها و محرومیت‌ های زن عرب ، محدودیت زنده گی عاطفی و اجتماعی زن درجامعه باعث شد تا به پرخاش با فرهنگ و رسوم حاکم بر زنده گی سوری ها بجنگ برخیزد.

وقتی هنوز ۱۵ سال داشت ، خواهر جوانش بدلیل فرمانراوایی باورهای نادرست و ستم  درمناسبات اجتماعی بدلیل تصمیم  خانواده  برای ازدواج با مردی که نمی پسندیدش ، دست به خود کشی زد.

درشرایطی که جامعه هنوز تحمل پذیرش سروده‌های عاشقانه نزار قبانی  رانداشت مردم او را «شاعر الفضیحه » یعنی شاعر رسوایی می خواندند.برای همین هم او دورنمایه  و مضمون بیشتر اشعارش را وقف عشق و زن میکند. او به بیان خواست ها ، غم‌ ها، نگرانی‌ها، آرزوها  و شادی های زن  پرداخته ، و به مقام دفاع  از زن منحیث انسانی رنجدیده  جامعه برمی آید.

مرا یارای آن نیست که بی طرف بمانم
نه در برابر زنی که شیفته ام می کند
نه در برابر شعری که حیرت زده ام می کند
نه در برابر عطری که به لرزه ام می افکند...
بی طرفی هرگز وجود ندارد
بین پرنده... و دانه گندم!

( نزار قبانی )

حادثه جانکاه دومی درزنده گی نزارقبانی کشته شدن همسرش «بلقیس الراوی» در جریان بمب گذاری یک گروهک مخالف رژیم عراق در ۱۹۸۱ میلادی در سفارت عراق در بیروت بود. قبانی کشته شدن همسرش را بهانه ای برای نکوهش دشمنی و انتقام گیری در بین عرب ها قرار می دهد:
« اگر آنان درخت زیتونی را از ربع قرن پیش آزاد کردند
یا میوه لیمویی را بازگرداندند
و پلیدی را از تاریخ محو نمودند
از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ای بلقیس
اما آنان فلسطین را ترک کردند تا آهویی را بکشند.»

 

قبانی در شعر معروف خود «خبز و حشیش و قمر» فقر مردم  و مساله  تعدد زوجات در جامعه عربی مطرح کرد  و از « مردمی سخن می ‌گوید که پا برهنه می ‌دوند و نان را جز درعالم خیال نمی ‌بینند و شب هنگام درخانه‌ هایی آگنده از سرفه به ‌سر می ‌برند، اما داشتن زن های متعدد را روا می ‌دارند .»

چراغ عمر« شاعر زن وعشق » در۷۵ ساله ‌گی خاموش شد.

قلب تپنده‌ نزار قبانی دراپریل سال ۱۹۹۸ میلادی در لندن از تپش عاشقانه بازایستاد و جامعه فرهنگی و ادبی جهان یکی ازپرشکوه ‌ترین چهره ادبی و شاعر بلند آوازه خود را از دست داد.

 اینک برگردان فارسی یکی از سروده زیبای نزارقبانی با عنوان « نان و بنگ و ماه » را به عنوان ختم سخن پیشکش میدارم. 

 

 

نان و بنگ و ماه

 

 

به هنگام برآمدن ماه

از خاوران

که پشت بام‌ ها را

چون خرمن شکوفه

روشن می ‌کند

رها کرده کسب و کارشان

نان به دست و نغمه خوان

بر تپه‌ ها، مردم

گسترده بساط تماشا

مسخ نورماه می‌ شوند

که آن را جاودانه

و خود را فانی می ‌پندارند.

 چه می ‌کند این قرص قمر

در سرزمینم؟

سرزمین پیامبران

و ساده‌ دلان

خسته از تخدیر تریاک و توتون جویدن

چه می ‌کند با ما

ماه

که غرورمان را از دست داده‌ ایم

و با بهانه بهشت زنده گی می ‌کنیم؟

چیست در آسمان

برای این تن آسوده گانِ خسته؟

که پیشواز مرگ می ‌روند،

به هنگام برآمدن هر ماه.

 در سرزمینم

در سرزمین ساده‌ دلان

در مقابر نیاکان

باور به قضا و قدر

میراثی است که فرزند را تخدیر می‌ کند.

 نور که بر تپه‌ ها می‌ تابد

زوال آشکار می ‌شود

بر بساط فرش ‌ها

که نشسته ‌اند

با فنجان چای و فرزندشان.

در سرزمینم

می‌ گریند ساده‌ لوحان

زنا می ‌کنند و نماز می ‌گذارند

در سرزمینم

مردمی نابینا زنده گی می ‌کنند

دعا می‌ خوانند و می ‌گریند

اما حساب زنده گی را دارند

که آنچه به دست نیاوردند،

بَنگی و گُنگ

طلب کنند

پس ماه را چنین می ‌خوانند:

ای هلال…

باران الماس بهاری.

خدایی که مانند سنگ مرمری

معلق می ‌مانی…

ای هرچه باور ناپذیرتر….   

این است

میراث همیشه شرقی ما

خوشه روشن الماس ‌ها

برای میلیون‌ها گُنگ خوا‌ب ‌دیده

که باور دارند

ماه شب ‌های خاور

یکسان می ‌تابد

و همه شرق

در منظر منزلتش قرار دارد.

حتا مومنانی که چهار زن اختیار

یا به روز جزا هم باور دارند

با میلیون‌ها نفر که هرگز نانی ندیدند

مگر درخیال

یا کسانی که شب ‌ها

با سرفه و بیماری‌ ها

با تن رنجور زیر نور،

هرگز نمی ‌دانند درمانشان چیست. 

در سرزمینم

نادان به خواری و زاری می‌ روند

و چون هلال ماه نمایان شد 
اشک‌ هایشان هم بیشتر می‌ شود

صدای غم ‌افزای عود

و ناله‌ های شبانه

در شرق

شوق مرگ است. 

در سرزمینم

با این زوال تاریخی

و وحشتی طولانی

و رویاهای کسل کننده

و خرافات پوچ

ساده ‌لوحانی هنوز

پی جوی قصه‌ های قهرمانی

ابی‌ زید هلالی۱هستند. 

( نزار قبانی )

 

۱-  ابی‌ زید هلالی: از پهلوان‌ های اسطوره‌ایی حماسه بنی‌ هلال در ادبیات شفاهی عرب است.

برگزارنده شعر: زاهدی لنگرودی

 

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۹ـ ۱۳۰۳

 

Copyright © bamdaad 2020

 

 

 

بهـارگـه ایشان

 

آچگیل پنجره لرنی ! که نسیم ؟

آقاقی لرنینگ توغیلگن کونینی

بیره م توته دی؛

وبهار

هربیرویفراغ یانیده

شمع یاققن دیر

برچه قلدیر غاچلر قیتیب ؛

تازه لیک نی چقیریب؛

کوچه نی برپرچه آواز ایتکن لر؛

وگیلاس درختی ؛

آقاقی لر بیره می سوغه سیدن؛

ایته گینی چیچک دن تولدیرگن؛

آچگلیل پنجره لرنی ای دوست!

هیچ ایسینگه کیله دیمی؟

کیم بیرنی یاوایی چنقاق کویدیردی؛

برچه یفراغلر سولدیلر؛

وسووسیزلیک بیربغری بیلن ؛

نی لرقیلدی ؟

حاضر معجزه لرگه ایشان !

وچمن زار کوزیده سخاوت نی کور ؛

ومحبت نی ییل روحیده؛

کیم اوشبو تار کوچه ده ؛

شوکمغل لیک بیلن ؛

آقاقی لرنینگ توغلیگن کونینی ؛

بیره م توته دی.

تفراغ تنی گه جان کیرگن ؛

سین  نی اوچون تاش قیتگن سن ؛

سین اوچون شونده ی حوصله سیز سن ؟

آچگیل پنجره لرنی !

وبهارلرنینگ کیلیشی گه ایشان .

 

شاعر : فریدون مشیری

برهان الدین نامق ترجمه سی

 

ســوغـات

مین تون نینگ اینگ اداغیدن سوزله یمن ؛

مین قرانغولیک نینگ اینگ سوننگیلدن سویله ی من ؛

وتون نینگ اینگ آخریدن گپره من .

اگر مینی اوییم گه کیلدینگ ؛

ای مهربان دوستم !

مینگه بیرچراغ کیلیتر؛

وبیرایشیکچه که اوندن ؛

بختلی کوچه نینگ گاوجیم لیگی نی باقه یین .

 

شاعر : فروخ فرخزاد

برگردان از : برهان االدین نامق

 

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۱۰۳

 Copyright © bamdaad 2020

 

درکنگینه زبان:

شناسایی آستان یا (گوشتی) یا ولایت پروان

( ریشه شناسی  و درست نویسی  برخی واژه ها )

 

دکتر حمیدالله مفید

 

فرهنگ در حقیقت عاملیست که به زنده گی انسان معنا و جهت می دهد ، از نگاه دیگر فرهنگ نظام پیچیده و پویایی  همبودگاهی است ، که در روند تکامل  اجتماعی انسان برای انطباق و سازگاری هر چه بهتر و بیشتر با محیط طبیعی و اجتماعی و ادامه زنده گی هر چه غنی تر با ارزش تر و خلاق تر از سوی انسان ها آفریده و پرورده می شود و از نسلی به نسلی دیگر به عنوان میراث اجتماعی انتقال می یابد.

از میان ده ها افتخار یکی هم افتخارات فرهنگی  کشور عزیزما افغانستان است که با تاریخ کهن و درخشانش در دهکده فرهنگی جهانی با پشتاره ای  پُر و بزرگی از ارزش های معنوی جایگاه درخشانی دارد . این افتخارات تا اندازه ای فرازنده و برجسته اند ، که اغلب کشورهای همسایه با  افتخارات فرهنگی ما خود شان را شریک ساخته اند و در برخی موارد  افتخارات این  کشور بی در و دروازه  را به نام های خود شان در دهکده ای جهانی عرضه نموده اند.

در این سرزمین خدا داد، بی سر و سرپرست  برخی از نخستین های تمدن بشری پی ریزی شده است ، دولت سکا ها که در نیمروز ، سیستان و زرنج پی ریزی شده بود و پشینه گی آن به ۶ هزار سال پیش از امروز می رسد ، و سازنده گان نخستین ، چرخ گادی ، نخستین کاریز آب ،( هرد  Harad ) و نخستین افزار جنگی  اند و در همان زمانها تا ایرلند کشیده شده است . افتخار تاریخ کشور ما است آیین میترایی  در دوران سکاها ، آین زردشت ، آیین مزدک و مانی از این سرزمین تا همه اروپا کشانیده شده است.

در این سرزمین نخستین سیستم اداری و سیاسی دولت پی افگنده شده است ، بودن ساتراپی ها یعنی ایالات ، گوشتی ها یا ولایات ، گوترا  ها یا ولسوالی ها و گرام ها یا شهرها و بازتاب آنها در زبان های سانسکرت و اوستایی  و نام های بسیار باستانی  ساتراپی ها ، گوشتی ها ، گوترا ها و گرام ها در این سرزمین ، بیانگر پیشینه گی این سرزمین می باشد.

در این جستارتلاش می گردد ، تا با استفاده از پذیرفته ترین پژوهش های ادبی و فرهنگی  به ریشه شناسی نام های آستان ها یا گوشتی ها یا ولایات و ولسوالی ها یا گوترا ها یا شهرستان های  کشور پرداخته شود.

در این آموزش «در کنگینه زبان »به شناسایی آستان یا گوشتی یا ولایت پروان پرداخته می شود.

شناسایی گوشتی یا آستان یا ولایت پروان:

آستان  یا گوشتی  یا ولایت پروان در  مرکز  یا میانین  افغانستان موقعیت دارد ، که از سوی شمالشرق یا آپاختر باختری به استان های تخار ، بغلان  و لغمان از سوی جنوب غرب یا نیمروز خاوری به آستان های بامیان ، کاپیسا ، کابل  ووردک پیوسته است ،

در پیشین زمانه ها به  گفتاورد نبیک حدود العالم :

« پروان امروز نام ولایتی در شمال کابل و قبل براین نام شهرکی بوده که در نقطه اتصال رود غوربند و پنجشیر در شمال چاریکار موقعیت داشته است» (۱).

  پروان در پیشین زمانه ها تنها به شهرک جبل السراج،  اطلاق می شد ، که در زمان حبیب الله خان ( سراج المله و الدین) در سال ششم پادشاهی  اش که بند برق جبل السراج‪(۲) نیز پی ریزی شد ، به این شهر گذاشته شد و بجایش تمام استان پروان نامگذاری گردید.

ریشهشناسیپروان‌:

واژه پروان در اوستا به گونه (Purävenä) و هم در بند های ۱۳ و ۱۴ یشت دهم  به گونه (Purovat )و(Pehurvan) (۳)  نام شهری آمده است که در نزدیکی کوه موقعیت دارد(۴) و این نام همان نام پروان است  معنی یا چم این واژه افزون از شهر به چم  معبر و کوتل(۵) نیز  می باشد .که واژه پوروانه اوستای به مرور زمان به پروان  تغییر پذیرفته است.

افزون بر آن  برخی ها واژه پروان را از واژه پروندن به چم  ریسیدن و بافتن یا تنیدن  ابریشم با  چرخ نیز یاد کرده اند، این ها به این باور اند ، که پیش از آنکه فابریکه نساجی جبل السراج ایجاد شود و پیش از تغییر نام شهرک پروان به جبل السراج در اینجا هنر بافنده گی و صنایع نخ تابی و نساجی شهرت ویژه ای داشت . ( از دید من این نامگذاری به خاطری بوده است ، که نامگذاران به  زبانهای پیشین و به ویژه اوستایی درسترسی نداشتند و تنها با یک گمان نامگذاری می کرده اند.) .

آنچنانی که از نبیک ها یا کتاب های پیشینیان بر می آید ، پروان( گذر راه) یا معبر عمده یا نهادینی اپاختر یا  شمال به نیمروزیا جنوب خراسان پیشین بود  در همین چم در کتاب حدود العالم که نخستین جغرافیایی تاریخی به زبان فارسی می باشد، چنین آمده است :

«پروان شهریست با نعمت  و جای بازرگانان و در ( دروازه ) هندوستان .»(۶)

پروان ساختار گیتایی زیبای دارد ، بودن رودخانه های پنجشیر ، سالنگ و   غوربند و جایگاه آن در میان کوه پایه های هندوکُش این استان را از سرسبز ترین و زیبا ترین بخش  کشور ساخته است ،این سه رودخانه پس از آبیاری بخش های گوناگون این استان    در روستای به نام عبدالله برج با هم می پیوندند  وسپس سوی تنگی غارو جریان می یابد (۷)بودن درختزار ها، کشتزار ها و زمین های  شاداب و سبز وخُرم  در پروان موجب شده است تا این استان  فرنام(لقب)  عروس سر سبز کشور را کمایی کند .

ولایت پروان افزون از فابریکه برق آبی ، دارای یک فاریکه سمنت سازی نیز می باشد ، همچنان در شش کیلومتری اپاختر جبل السراج معدن آهن وجود دارد ، که از گذشته های دور در آنجا افزار آهنی مانند ، شمشیر ، بیل ، چاقو ودیگر آلات فلزی ساخته می شده است

هیوان تسنگ زایر چینی هنگام گذر از این سرزمین ( ۶۳۰ تا ۶۴۰ ترسایی ) از افزار سازان آهنی پروان یاد   کرده است.

شهر ها و شهرک های پروان:

نخست : شهرستان  یا ( گوترا) یا ولسوالی آوپیان ‫:

اوپیان یکی از شهرستان ها یا گوترا ها یا ولسوالی های کهن وتاریخی افغانستان است ، که پیشینگی اش به دولت یونان باختری یعنی ۱۸۰۰  سال پیش از امروز می رسد،

 سوی اپاختر خاوری آن چاریکار و پل متک ، سوی چپ آن کوه ها و تپه های سایده شده  جاه دارند ، در پیشین زمانه ها اوپیان هم نام شهر و هم  نام یک پهنا یا ساحه بود،   استیفانوس پیشینه نگار بیزانسی از اوپیان نام برده است  وچنین نگاشته است : « سکندریه شهریست  از اوپیان »(۸)  پیداست که هدف از سکندریه همان سکندریه قفقاز بوده است ، که نویسنده گان موقعیت او را در پروان امروزی پنداشته اند.

زایر چینی هیوانتسنگ   اوپیان را به شکل ( او-فی- نه) و ( ایو-پی -نا) یاد کرده است  که آن را پایتخت سرزمین کاپیسا گفته است . همچنان آن را به نام ملکه کوهسار یا ( شهبانوی کهسار ) هم خوانده است .

رویکرد به این نگاه اوپیان می رساند که اوپیان با داشتن مدنیت بسیار پارینه همپایه کاپیسا ، کوهستان و کوهدامن  بوده است.

ریشه شناسی نام اوپیان:

پس از درگذشت سکندر مکدونی امپراطوری او در اختیار جانشینان او بخش گردید ، که واژه جانشینان را در زبان همان وقت یونان باختری ( دیه داخها Deyädächhä) یعنی وارثان می گفتند  ، همچنان وارث وارثان یا جانشینان جانشینان را (آپیگانها Äpegänhä)  می نامیدند(۱۰)

چون سلوکوسها یا سلوکیان پس از سکندر قلمرو باختری امپراطوری را بدست آوردند ، پس از آنکه کم نیرو شدند و از اثر شکست های پیاپی از سوی کوشانی ها  به سوی جنوب هندو کوه رانده شدند و به بگرام رسیدند و سرزمین اوپیان یعنی جاگزین جاگزینان یا وارث  وارثان را پی نهادند  و این نام به مرور زمان به اپیگان و اوپیان  تغییر خورده است،

گویند :( میناندر ) سر لشکر نامور( دیمتریوس) شاه یونان باختری و فاتح هند در اوپیان دیده به جهان گشوده است ، (۱۱) .

همچنان  آورده اند ، که( فرهاد) شاه نامدار کوشانی در مورد لشکر کشی و کشور گشایی های دیمتروس کتابی به زبان یونان باختری به خط خروشتی نوشته بود که همین ( مناندر یا مناندروس) در نگارش آن با او کمک کرده بود (۱۲)

شهرستان یا (گوترا ) یا ولسوالی  بگرام :

بگرام پهنایست ، سر سبز مستطیل گونه که میان چاریکار و کاپیسا افتاده است ، این نام زمانی مرکز یک دولت بزرگ یونان باختری بود و همچنان بگرام پایتخت تابستانی کوشانیان بود و هم  در زمان هفتالها و کیداری ها تا سده ای هفتم ترسایی و آمدن اسلام جایگاه درخشانی در پهلوی کاپیسا و تاکسیلا داشت .

پروفیسور ویلسن انگلیسی به این باور بود که شهر باستانی که خرابه های آن در بگرام موجود است شهر ( نیشیا) بود .

بر اثر کاوش ها و جستجو های که گریشمن در ۱۹۴۲ ترسایی در  پهنای برج عبدالله در ۶۰۰ متری قلعه بگرام انجام  داد  آثار بدست آمده به دبیره یونانی ( تیتای) نگارش یافته را در یافت  ، که بدون شک به دوره یونان باختری تعلق دارد. 

در پهنای سه کیلومتری خرابه های  پدیدار شده بگرام بازمانده های ۸ پرستشگاه یا معبد پیدا شده است ، که یکی آن به نام (شترک) یاد می شود گمان بر آنست ، که معبد شترک همان معبد بودایی شالوکا است که هیوانتسنگ  از آن یاد گرده و نگاشته است   که در عهد کانیشکا در بگرام یکصد معبد و شش هزار راهب بودایی وجود داشت ، که کانیشکا آنچه را که از چین به غنیمت گرفته بود ، در آنجا جابجا ساخته بود  .

ریشه شناسی واژه بگرام :

کاپیتان  کننگهم انگلیسی در کتاب« جغرافیایی هند قدیم» می نویسد: نام بگرام اصلاً ویگرام است که (گرام) درسانسکریت   معنا می دهد .حرف (وی) درجلو کلمه ګرام ،حرف تعریف است، که شهر را خصوصیت وافضلیت می دهد و معنای کلمه مرکبه (ویگرام ) شهر مهم ،مرکز و پایتخت می شود(۱۳)

 از دید من واژه بگرام از دو واژه ساخته شده است : واژه(بگ) و واژه (گرام) واژه ( بگ یا بغ) در اوستا و به ویژه در گاتها به چم برخ و بخش و همچنان بهره آمده است (۱۴) در وندیداد و دیگر بخش های اوستا (بغ) به چم یا معنی ایزد نیز آمده است که به این صورت بگرام به معنی شهر خدا و یا یک بخشی از شهر معنی شده می تواند .

در حقیقت در گام نخست نام بگرام به گونه ( بغ گرام یا بگ گرام بود ) که بگ یا بغ  به چم یا معنی بزرگ ، ایزد و نجیب آمده است و گرام در ساختار اداری کوشانیان و سلوکیان و همچنان هندی ها به چم یک پهنا یا حوزه یا ساحه بر می خورده است ( همسو به شهر امروزی ) و گوشتی یا ولایت  شامل چندین (گوترا) ( همسو به واژه شهرداری یا ولسوالی امروزی ) یا خانواده می شد .

 توپ دره

توپ دره در حوزه کاپیسا یک نام بسیار باستانیست که در آثار دوره کوشانی ها و به ویژه در دوره کانیشکا نام آن چندین بار آمده است . گویند :  این شهر به دستور کنشکا ساخته شده است .

نام توپ دره در اصل استوپه دره بود ، که در آن استوپه های زیادی وجود داشت که به مرور زمان استوپه دره به توپ دره تغییر خورده است .

چاریکار :

چاریکار مرکز آستان پروان در فاصله ۶۴ کیلومتری شهر کابل در مسیر شاه راه کابل  مزار در دامنه  شاخه های کوه هندوکش قرار دارد جشن گل غندی در بالای تپه های همین برآمده گی ها که به سوی خاور شهر موقعیت دارد ، بر پا می گردد.

ریشه شناسی واژه چاریکار :

چاریکار در شکل پیشین آن چاریکان بوده است ، که چار همان شمارش است و کان یا خن   به معنی آب یا سرچشمه می باشد ، که در اثار اوستایی به گونه کان ، خن ، کانه و غیره آمده است .

چون در شهر چاریکار چار جوی به نام های : نهر زرین ، نهر بالا غیل یا نهر چاریکار ، نهر اجمیر و نهر ماهیگیر جریان دارد ، از اینرو نام پیشین آن چاریکان بوده که به مرور زمان به چاریکار تغییر خورده است

شهرستان ، ( گوترا) یا ولسوالی غوربند

گوترا یا شهرستان  یا ولسوالی  غوربند پهنای کوهستانیست که سوی اپاختر خاور یا شمال غرب شهر چاریکار  جا دارد و راه آستان یا گوشتی بامیان از آن می گذرد این شهر باستان از سوی اپاختر خاور ( شمال غرب) با سلسله کوه های هندوکش از سوی نیمروز باختری ( جنوب غرب) با کوه سالنگ و چاریکار و کوهدامن پیوند دارد  

در دره غوربند روستا ها و پهنا های افتاده اند  ، که اغلب نام  های بسیار باستانی دارند از آن میان : کفشان ( نام کوشان) ، هیر ( معبد ، آتش  و کوه ) چیلان ، فرنجل   ، تیخان ( اوستایی مکان ، کان  و سرچشمه ) سیاه گرد ، رنگا و دیگر روستا ها   را می توان نامبرد.

به روایت قاموس جغرافیایی افغانستان در بخش باختری فرنجل معدن یا کان سرب جاه داشت که نزدیک به ۳۰۰ سال پیش از ترسایی کار( کان کشی) یا  استخراج  آن آغاز یافته بود وتا تازش چنگیز ادامه داشت ، صوف ها یا( راه گشایی های) زیر زمینی این کان یا معدن با بلندای ۸۰ سانتی متر و پهنا یا عرض یک متر به چندین کیلومتر می رسد و مانند کوچه ها و گذر های باستانی امتداد دارند . (۱۵).

غوربند  در نبیک های پیشین به نام های سفور قند ، غوروند و شهر هژده دره نیز یاد شده است .

ریشه  شناسی نام غوربند:

واژه غوربند از دو بخش ساخته شده است نخست غور  ودوم بند

نخست واژه غور که در آثار اوستایی به گونه ( گیری Gery) و در زبانهای میانه باختری به گونه (گر) و در زبان پشتو به شکل (غر ) آمده است و چم یا معنی آن همان کوه می باشد و در واژه های گردیز ، شولگره ، چونغر ، سپین غر و غیره  بازتاب دارد.

 دوم : واژه بند که در برخی از نبیک ها به گونه (وند) نیز آمده است و به معنی گره ، عقده  و بندش می باشد ، و چم یا معنی غوربند یعنی بند و گره و پیوست کوه ها که به صورت ظاهری آن نیز مطابقت دارد ، زیرا در غوربند چندین شاخه کوه ها با هم پیوست خورده اند و از سوی این شهرستان یا گوترا را شهر هژده دره نیز گفته اند . 

بخش دوم:

ریشه شناسی سه واژه کاربردی در زبان فارسی دری امروزی:

یکم: واژه ارگ Arg

واژه ارگ از باستانی ترین واژه ها است ، که در زبان فارسی ، پشتو  ودیگر زبانها با کمی تغییر کاربرد دارد و به چم یا معنی  دژ مرکزی شهر ، صورت پهلوی آن Argpat ، صورت لاتینی آن Arceo صورت ارمنی آن Argel بود و در زبان فارسی و پشتوی امروزی به گونه ارگ  به کار می رود .

آن که بر کند به یک حمله در قلعه تاغ( تاغ ) نام درختی است مانند بلوط که چوب آن بسیار محکم است)

و آن که بگشاید به یک تیر ارگ زرنگ ( فرخی سیستانی ۴۰۹۰)

دوم : ریشه شناسی واژه ارنج یا آرم:

معنی امروزی آن جایگاه پیوند دو استخوان بازو و ساق دست ، صورت اوستایی آن aremöjsutä صورت هندی باستانی آن irmä یعنی بازو و آرنج صورت گوتی آن arms صورت واخی آن Yurmصورت ارمنی آن Armukn می باشد و در زبان فارسی  دری امروزی به آرنج  تغییر خورده است .

سوم: واژه آژدها یا اژدر صورت گویشی مردم کابل آژدار یا اژدهار:

مار بزرگ افسانوی صورت اوستایی آن Azje dahäkö صورت پهلوی آن ( آژی دهاک)  در زبان ارمنی ( اژدهاکه) در زبان پشتو اژدهار شده است .

زدشت اندر آمد یکی اژدها

کز و پیل هرگز نبودی رها ( فردوسی)

بخش سوم:

درست نویسی برخی واژه  ها در زبان فارسی - دری:

نخست واژه : دکتر ، یا دکتور ، یا داکتر کدام درست است ؟

وامواژه فرانسوی  دکتر  فرنام یا عنوانیست برای کسی که پله های نهایی دانشی را بپیماید، آنکه به بالا ترین مراحل علمی رسیده باشد ، چون دکتر ادبیات ، دکتر فلسفه  درجه دکترا که عالیترین درجه ای است که دانشگاه ها اعطا می کنند.

شکل نوشتاری آن در زبان های فرانسوی ، انگلیسی، آلمانی  و لاتین  doctor  است .

شکل نوشتاری  آن در فرهنگ های زبان فارسی :

دهخدا : دکتر

معیین : دکتر

در دایره المعارف فارسی : دکتر

شکل نوشتاری آن در برخی کتاب ها ، روزنامه ها  و مجلات : دکتور و یا : داکتر

شکل نوشتاری آن در رسانه های  برخی فارسی زبانان ایران : دوکتور.

شکل نوشتاری آن در برخی از رسانه فارسی زبانان افغانستان : داکتر .

پس کدام یک درستتر است؟

اگر با دید مورفولوژیکی یا آوا شناسی بنگریم ، این واژه از دو واک ( o) کوتاه یا (واو) غیر ملفوظ یا واول کوتاه و چار کانسوننت :  d‪,c‪,t‪& r   ‪    

ساخته شده است ،

ایدون شکل  لاتینی واژه داکتر را می نگریم : Daaktar  وشکل واژه دوکتور را می نویسیم :Duuktur به ساده گی دیده می شود ، که واژه دوکتور و داکتر با شکل نوشتاری لاتینی آن فرق دارد ، پس صورت درست و پذیرفته شده واژه Doctor در زبان فارسی دکتر است ، نه داکتر و نه دوکتور ، چون ر فرهنگ های دهخدا ، معین و دایره المعارف زبان فارسی شکل نوشتاری ( دکتر ) پذیرفته شده و درست نیز می باشد ، پس لازم است تا از نوشتن داکتر و دوکتور صرف نظر نمایم و به شکل نوشتاری فونولوژیکی و پذیرفته شده ودرست (دکتر) بسنده کنیم .

دوم : واژه قبض یا قبظ کدام درست است؟ :

در یک نگارش فیسبوکی خواندم : « قبظ نمودن امور …»

واژه قبض : وامواژه زبان تازی یا عربی است ، که در زبان فارسی کاربرد دارد  وبه چم یا معنی : رسید ، انقباض  ، فشردگی ، یبوست ، اخذ ، گرفتگی ، گیرش ، تصرف ، تملک ، اندوه و ملالت ، بسیط ، رسید و و بندش کاربرد دارد .

قبظ : در زبان فارسی و تازی  وجود ندارد .

قبز : نیز واژه تازی  یا عربی است ، که به معنی مرد کوتاه قد می باشد ، مگر در زبان فارسی کاربرد ندارد.

پس صورت درست آن قبض است ، نه قبظ و نه قبز . بهتر است تا بجای این واژه شکاک ، صورت فارسی آن را که رسید ، فشردگی ، ، گرفتگی ، گیرش ، و بندش  است بکار ببریم

سوم : واژه مضحکه ، مظحکه یا مزحکه کدام درست است ؟:

در یک گزارش فیسبوکی آمده بود : « پایان مزحکه به نام انتخابات …»

واژه مضحکه وامواژه تازی یا عربیست ، که فعل ثلاثی مجرد آن ضحک به معنی خنده دار، خنده آور و خندیدن است ، همچنان به چم لطیفه ، بذله ، ، مقلد و بذله گو جمع آن مضاحک می شود  نیز آمده است .

واژه مظحکه : نه در زبان تازی و نه در زبان فارسی در هیچکدام وجود ندارد.

واژه مزحکه : نیز در هردو زبان وجود ندارد. پس صورت درست این واژه مضحکه است ، نه مظحکه و نه مزحکه ، بهتر است به خاطر بهتر نویسی و جلوگیری از اشتباه صورت فارسی آن را که خنده دار ، خنده آور است به کار ببریم . پایان بخش پنجاه ویکم در کنگینه زبان .

 

 

 

 

۱- حدود العالم ، با حواشی مینورسکی ترجمه میر حسین شاه  چاپ دانشگاه کابل رویه ۲۲۲ سال ۱۳۶۴

۲-جبل السراج از دو واژه ساخته شده است ، جبل واژه تازی به معنی کوه و سراج واژه تازی به معنی چراغ می باشد، امیر حبیب الله خان که خودش را سراج المله والدین یعنی چراغ ملت و دین نامیده بود ، چرا نام  بند برق را بند برق جبل السراج یعنی بند برق کوه چراغ یا بند برق کوه سراج المله والدین نامیده است ؟ دانسته نشد،

 3- Grundriss der Neupersischen Etymologie 1983 p 127 

۴-دانشنامه مزد یسنا دکتر جهانگیر ارشیدی چاپخانه سعدی ۱۳۷۱  رویه ۱۹۳

۵-معبر وامواژه تازی یا عربی است به معنی جای عبور کردن و کوتل وامواژه ترکی و مغولی است ، که به همین معنی در زبان فارسی نیز بکار می رود .

۶- حدود العالم با مقدمه بارتولد  و حواشی مینورسکی چاپ کابل رویه ۳۹۳

۸-قاموس جغرافیایی افغانستان  رویه ۳۲۲ و ۳۲۴

۹‫ -اسکندریه قفقاز نام منطقه ویا پهنای بوده که از سوی خاور به دریای پنجشیر ، و غوربند موقعیت داشته و توسط اسکندر مقدونی پیریزی شده است ( تارن ایوتیدیموس  باکتریا برگردان استاد زهما ( مجله ادب  شماره سنبله ۱۳۴۸ رویه ۵

۱۰- تارن ایوتیدیموس و باکتریا برگردان استاد زهما مجله ادب شماره دوم ۱۳۴۰ سنبله ۱۳۴۸ رویه ۵

 ۱۱- آریانا دایره المعارف ج ۳ رویه ۹۷۱

 ۱۲-جواد مشکور و رجب نیا ، تاریخ سیاسی و اجتماعی آشکانیان  تهران ۱۳۶۷ رویه ۱۲۷

 ۱۳- احمد علی کهزاد بگرام کابل رویه ۲

 ۱۴-ابراهیم پور داوود یشت ها ج۲ رویه ۲۴۵ تهران ۱۳۷۷ خورشیدی

 ۱۵-قاموس جغرافیای افغانستان ج۲ رویه ۹۳ 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۹ـ ۱۳۰۳

Copyright © bamdaad 2020