در طلیعه بحث بسیار مهم و سخت غرور افرین امروز، سپاس ویژه خدمت محترم خلیل نجات بابت مساعدت پولی (نزدیک به 200 دالر) شان به پروژه " گوهر اصیل ادمی" تقدیم میدارم و قابل یاد دهانی میدانم که این مساعدت با ادراک و تفاهم و احساس خیلی بلند و به درجاتی متفاوت از سایر عزیزان نیز توام است که از نیلِ اثر نمایشی چاپ شده و مباحث مفهومی و معرفتی جاری در باره، به فاز جدید اقبال در ذهن و روان هموطنان صاحب اندیشه مژده گانی میدهد.

امروز بنا بر این است که ما و شما، از خویشتن خویش بیرون اییم و ببینیم ایا چیزی به مصداق "ابَرلابراتوار افپاک" واقعیت دارد یا نی؟

چیزی که من در مباحث قبلی، انرا با ابَر لابراتوار کوانتم ـ فیزیکال ساینس (LHC) در قلب اروپا مقایسه کرده ام، اگر مصداق دارد و موجودیت واقعی و عملکرد حقیقی، طبعا نتیجه این است و بائیستی باشد که بیش از یک شخص (محمد عالم افتخار) در ان منهمک گردیده و به استنتاجاتی شائیسته همچو یک ابرلابراتوار، از ان دست بیابد.

امری عیان است ولی متاسفانه درکش و تسلیم شدن به حقیقتش اسان نیست که اقشار با سواد و با اطلاعات افاقی معین در جامعهء ما، اساسا مسحور جادوی امپراتوری رسانه ای دنیای امروز(و دیروز!) میباشند که عجالتا به طور دربست در انحصار گرداننده گان نظام امپریالیستی، نیوکلونیالیستی و استبدادی جهانی قرار دارد. این نظام قادر است که نه تنها از ادمک ها بلکه حتی از موجوداتی مانند موش ها و چه بسا از هیچ، شخصیت های بسیار عالیقدر و سنگین وزن فلسفه و معرفت و دانش و... درست نموده بر اذهان و باور های جهانیان تحمیل نماید.

منجمله گویا امری مسلم و منَزَل شده است که خدایان بی همتای فلسفه و معرفت بشری خاصتا در قرون 18 و 19 و 20 به خاک پاک المان مربوط و منوط اند، میتود ها و مهندسی ها (و حتی واژه ها)ی همانها اخرین حد و مرز عقل و خرد بشری است و عدول ازین میتود ها و مهندسی ها... کفر است و شاید هم سزاوار دار و گیوتین و چه بسا کوره های ادمسوزی!

از یک چنین دیدگاه، اینکه کسی خاصتا از کشوری عقب نگهداشته شده  و تحقیر شده مانند افغانستان، مفاهیمی بپرورد، واژه هایی به کار گیرد و (العیاذا بِالهات الالمانیه!) استنتاجات و احکامی مرتکب شود، عجیب و غریب نه که غیر قابل تحمل و مستوجب عقوبت است!

خیلی از عزیزان به یاد دارند (و با مراجعه به گفتار های پیشین و سایر مقالات اینجانب و مقالات در باره اینجانب میتوانند دریابند) که کمینه هم از شماتت های کافی درین راستا، برخوردار شده ام. منجمله ظاهرا در پوشش پرسش های خالصانه ای! همین واژه و اصطلاح «گوهر اصیل ادمی» زیر علامت سؤال گرفته  شد:

ـ گوهر اصیل ادمی چیست؟!

ـ گوهر غیر اصیل ادمی چیست؟!...

  و پاسخ بنده در مورد نه تنها اعتنایی را جلب نکرد بلکه خشم و غضب هم بر انگیخت:

ـ ـ ادمی گوهر هم دارد، انهم نه یکتا که دو سه تا؟؟؟...

ـ (افتخار) این گوهر ها هم را کشف و کاری را که تمام بشریت در طول تاریخش نتوانسته بود، یکسره تمام کرده است!!؟؟...

 و سخن به جایی رسید که من به «پرواز نکردن بالاتر از سطح زمین» توصیه شدم تا در صورت افتادن، کمتر افگار شوم و نیز از ادرس سقراط بزرگ، اخطار یافتم که باید در نظر داشته باشم: نهایتا «انقدر میدانم که نمیدانم!»

قدر مسلم ان است که نزد چنین ذهنیت هایی، چیزی به مصداق ابَر لابراتوار افغانستان (یا در حد کاملتر:"اف ـ پاک") هم

موهوم و مسخره است و مقایسه ان با ابرلابراتوار(LHC) که با سرمایه هنگفت و تجهیزات بیحد پیشرفته در زیر زمین سویس و فرانسه  ساختمان گردیده و منجمله سال گذشته به یکی از اهداف مهمش: کشف بنیادی ترین ذرهِ هستی یعنی «بوزون هیگز= ذره خداوند» نایل یا کم از کم نزدیک گردید، بدعت ناروا و جسارت قابل مجازات میباشد.

اینگونه ذهنیت ها، قادر نمیشوند تا ببینند و یا قبول نمایند که ابر لابراتوار "اف ـ پاک" چندین برابر(LHC)، بزرگ و پُر پهناست، به همان تناسب چندین برابر، سرمایه گذاری بیشتر در ان صورت گرفته، تجهیزات و فنون و تکنولوژی های سحار در ان به کار رفته و چندین برابرِ نوابغ و متخصصان علوم پایه در(LHC)، اینجا نوابغ و متخصصان شیطانی، (نوابغ و متخصصان «بازی شیطانی = » شاغل و شامل اند.

با تاسف که در این مختصر نمیتوان، فاکت ها و ارقام... موضوع را ردیف کرد، ولی صرف یک تفاوت بنیادی را باید خاطر نشان ساخت که (LHC) و استنتاجات از تجربیات ان، منحصر به زیر زمین و مخصوص دانشمندان مافوق، میباشد ولی در "افپاک" که در ملای عام قرار دارد، کسان غیر متخصصِ شاید بی نبوغ و حتی دانشگاه ندیده، هم امکان دارند که استنتاجاتی به عمل اورند و (العیاذا بالله و العیاذا بِالهات الالمانیه: نیچه، هگل...!) به کشف هایی نایل ایند.

و طبعا اگر این کسان غیر متخصصِ بی نبوغ و حتی دانشگاه ندیده، مانند بیشترین الهات المانی به بیماری نژاد پرستی و تعلق خاطر به "نژاد سفید" و "نژاد جرمن = اریا!" (محرک فاشیزم هیتلری...) گرفتار نباشند، ممکن است تمام بشری بیاندیشند و منجمله به گوهر ادمی (و نه صرفا گوهر"نژاد سفید" و "نژاد جرمن ـ اریا!") نیز تقرب پیدا نمایند!

به هر حال، این اشارات به خاطری ضروری و نیز برجا بود که امروز، من از هموطن خردمند و (به نظرم پُر نبوغی) سخن میگویم که مستقلانه و داهیانه به استنتاجاتی عظیم در مورد حقیقت قران و حدیث و روایت... از راه همین تجربیات ابر لابراتوار "افپاک" رسیده و تا کنون هم موفق شده است در اکثریت 60 و چند برنامه تلویزیونی ـ ستلایتی که اجرا کرده، با صراحت و گویایی و زیبایی تمام این استنتاجات بیسابقه در 1400 سال را بیرون دهد و به طرز کاملا قناعت بخش و بی ابهام و بی غل و غش، در اختیار هموطنان مسلمان ما و سایر مسلمانان فریب داده شده و مسحور و مغبون سلاطین شیطانی تاریخ اسلام بگذارد.

به این رستاخیز پُر بشارت، غرور افرین و نجات بخشا، خوش امدید!

گوهر اصیل ادمی چگونه کشف گردید و چگونه پیامد هایی خواهد داشت؟

                                    ـ گفتار پانزدهم ـ

در صورت دسترسی به ستلایت، هرگاه تلویزیون افغانی "زرین" را پیدا نمائید و یا در سایت یوتیوب (youtube)، shafie ayar را جستجو کنید، به برنامه های غالبا یک ساعته و بیشتر تماس می یابید که اغلب در مورد حقیقت قران و حدیث و روایت ... حاوی مباحث کاملا متفاوت، نو، تکاندهنده، ساده، جذاب، مستدل و مستند است.

ولی این برنامه ها بلافاصله برای هرکس و هرنوع ذهنیت و باور و سابقهء ذهنی... قابل برداشت و حتی تحمل یکسان نیست، اما اگر هم متعصب ترین و متحجر ترین کسان قادر شوند که چند و چندین برنامه را به تواتر ببینند و گوش دهند و در ضمن عنصر اندیشیدن را در خود بیدار ساخته بتوانند، به قناعت میرسند و به حقیقت سخت پنهان شده و در عالمی از دود و غبار سیاه دفن شدهِ قران مقدس و تنها ارثیهء حقیقی پیامبر اسلام، نایل و واصل میگردند.

سؤال پیدا میشود که شفیع عیار (shafie ayar) کیست و چطور ممکن شده است که او، با چنین وسعت و کیفیتی قران و اسلام و پیامبر را باز کشف نماید؟

بنده، امروز، همین سوال را میخواهم به گونه تعدیل شده و تعمیم داده شده، طرح کنم و تلاش نمایم که به پاسخ ان بپردازم:

عزیزان اگهی دارند که من خود نیز، کتابی دارم به نام «معنای قران». تفکرات و مطالعات در مورد و نگارش این کتاب طور اساسی و مصممانه، به 10 سال گذشته و به طور کلی به چهل سال پیش بر میگردد. جلد نخستِ این کتاب که 5 سال قبل تکمیل شده، بیشتر از 3 سال است که در ویبسایت اریایی نشر گردیده (1) و کتابخانه های مجازی زیادی انرا در قفسه های خویش قرار داده و در معرض مطالعه عموم گذاشته اند.

بدینگونه، اخیرا اطلاع یافتم که هموطن دانشمند و اندیشه ور دیگر ما محترم فرید عادل نیز کتابی 700 و چند صفحه ای به نام "معنی قران" نوشته و به چاپ سپرده اند و در عین حال، به همین ارتباط برنامه های تلویزیونی ویژه را در همان تلویزیون "زرین" اغاز کرده اند که شماری از برنامه هایشان در یوتیوب نیز پُست گردیده و قابل دسترس کاربران این ویبسایت شده است.

من، البته تا هنوز کتاب جناب فرید عادل را به دست نیاورده ام ولی تا جاییکه از خلال یک برنامه گفت و شنود که خواهر عزیز من خانم سجیه با ایشان داشتند (2) و نیز یکی دو برنامه شان در یوتیوب، در یافته ام که کارنامه ایشان نیز به استنتاجات از تجربیات بیحد بزرگ و تاریخی و تکاندهنده همان ابر لابراتوار"افپاک" مربوط و منوط است.

به همین سلسله از خلال برنامه های جناب شفیع عیار و مطالعات فراتر در یافته ام که هموطنان چندی دیگرمان نیز به تفحص های مماثل در معانی و پیام های حقیقی و اصلی قران و اینکه امروز به نام قران، چه جریان دارد و اصلا طی 14 قرن عمر امپراتوری اسلامی، اوضاع و حقایق در رابطه از چه قرار بوده است، پرداخته و اثار و برنامه هایی عرضه داشته اند و عرضه میدارند.

معلوم است که پا به پای رشد و گسترش علوم و تکنولوژی ها و دامنه دار و جهانی شدن وسایل اطلاعات جمعی، اندیشمندان زیادی در جهان اسلام، جسارت نواندیشی و مورد سوال قرار دادن سلسله باور ها و تابو ها را بروز داده و هرکدام به سیاق و سلیقه ای افکار و اثاری را بیرون داده اند و بیرون میدهند.

در پهنه زبان فارسی دری، بارزترین و پیشرو ترین شخصیت از این سلسله مرحوم دکتور علی شریعتی است که واقعا تکانه عظیمی ایجاد کرد و اساس نو اندیشی دینی را گذاشت. پس از وی، شخصیت هایی مانند دکتور عبدالکریم سروش، گام های بزرگ و برجسته ای در این  راستا به پیش گذاشتند.

چنین نیست که اینجانب و هموطنان اندیشمند دیگر ما متاثر از افکار و اثار ذوات یاد شده و سایر نواندیشان یا "روشنفکران" دینی نبوده ایم یا نیستیم ولی به طرز شگفت انگیز و سخت بارز، یافته های متفکران افغانی، از محتوا ها و سلایق ان اندیشمندان محترم، فرق اساسی دارد، و این فرق به لحاظ کمی و کیفی خیلی ها پیش روانه است و به دریافت هایی منتج شده است که نواندیشان فرا افغانی هنوز از انها زیاد به دور معلوم میشوند.

این فرق ، به طور کلی در چند راستا بارز میباشد:

1 ـ نحله نواندیشان یا "روشنفکران" دینی فرا افغانی معمولا از میان علما و تحصیلکرده گان حوزه های دینی، برخاسته اند و تلاش ایشان اغلب این است که در ذات ایدلوژی یا " علوم اسلامی" نو اوری کنند. در حالیکه متفکران افغانی اساسا درس خوانده ها و تحصیلکرده گان حوزه های دینی نیستند، انان اغلب از تجربیات بیحد انبوه و عینی همان ابرلابراتوار "افپاک"، به حقایق اسلام و اسلامیت و بالاخره به کان و کیف "تواریخ" و "علوم اسلامی" پی میبرند و با دید باز بر تاریخ جهان و تاریخ ادیان مختلف از اغاز بشریت تا به امروز، به استنتاجات و کشفیات خویش نایل می ایند.

2 ـ برای نحله نواندیشان یا "روشنفکران" دینی، چوکات های جهانبیی اماده شده و نهادینه شده طی قرون 14 گانهِ اسلامی، تقریبا غیر قابل عدول است و بنابرین اغلب تقلا هایشان در همین حصار انجام گرفته اندیشه های شانرا ثقیل و پُر از تضاد ها و ابهامات میسازد و لهذا از کار سازی و نجات بخشایی چندانی برخوردار نمیگردد. در حالیکه برای اندیشمندان بهره ور از تجارب و داده های ابر لابراتوار "افپاک" و فراتر از ان، بهره ور از تجارب و داده های مجموع "بازی شیطانی" با دیانت ها و مقدسات، حصر در چوکات های جهانبینی سنگ شده، حد اقل بوده خاصیت مکتبی و مدرسه ای چندانی وجود ندارد.

با در نظر داشت تمام این موارد پرسش عمومی تر چنین طرح میگردد:

ـ چرا اندیشمندان افغانی، بیشترینه بر "معنای قران" میرسند و سایر مدعیات و"علوم اسلامی" را با قران و عقل و تجربه جاری در افغانستان و منطقه و جهان محک میزنند؟

ضرب المثل بسیار رسا و پرمغز مردم ماست که میگویند: "هرچه از حد بگذرد، رسوا شود."

واقعیت بسیار خشن و زمخت اخوانی گری و جهادی گری در افغانستان که در تداوم ستراتیژی ایجاد "کمربند سبز" به دور اتحاد شوروی رشد داده شد و با هزینه بیدریغ میلیارد ها دلار پول های نفتی عربستان وهابی ـ سعودی، ایالات متحده امریکا و سایر قدرت های ارتجاعی و اهریمنی، اسلامیت عنعنوی معتدل و صوفیانه مردمان افغانستان را تخریب و تذلیل نموده لومپن ترین اقشار و افراد این سرزمین و اعدامی ها و جنایتکاران متکررِ سایر بلاد را با پا دویی  پاکستان و قسما ایران، برجان و مال و شرف و ناموس افغانستانی ها، استیلای بربرمنشانه و وحشیانه بخشید، هم در تاریخ منطقه و بلاد اسلامی بیسابقه بود و هم به لحاظ زمانی در شرایط نوین جهانی، عصر "انفجار اطلاعات" و انقلاب الکترونیکی اتفاق می افتاد و بدین جهت ضریب از "حد گذشته گی" و "رسوایی" ان ده ها مرتبه بالا میرفت.

طی حدودا چهار دهه که این بلای همسان قرن اول هجری،  خانه ها و بیغوله ها، قشلاق ها و دره ها، کوی ها و برزن ها،  شهرک ها و شهر های این سرزمین را در نوردید و هنوز در می نوردد، توده های غافلگیر شده و اسیر و محصور افغانستان منجمله علما و روحانیون عنعنوی و صدیق و با ایمان کشور ما به سختی علیه ان مقاومت کردند ولی با دریغ که جز به تاراج رفتن هستی و ناموس و شرف و قربان شدن خودشان و اهل بیت و قوم و قریب شان، دستاورد چندانی به بار نیاورد.

رویهمرفته طی جهاد نامنهاد 14 ساله، به باور تقریبا متفقا علیه، نزدیک به دو ملیون مردم افغانستان به غریبانه ترین و مظلومانه ترین اشکال کشته شدند که هرگاه با مبالغه هم دوصد تا سه صد هزار نفر را قربانی حملات بر انگیخته شوروی ها و پلیگون ها و زندانها و بمبارانهای به اصطلاح  کمونیست ها بگیریم، حداقل حدود یک و نیم میلیون افغان، مستقیما به دست جهادی ها و انهم «الله اکبر» گویان قتال گردیدند.

انچه گویا پس از پیروزی "جهاد" به وقوع پیوست، لا اقل در گستره بزرگشهر کابل، حتی قربانی های وحشتناک مردم در 14 سال پیشین را از یاد برد.

دوران سیاهتر از سیاه طالبان که بر اساس یک قشریت وصف ناپذیر مذهبی گونه در ستیز با کلیه مظاهر تحولات اخلاقی و حقوقی عصر و ترقیات علمی و فنی زمان، توام با فاشیزم کور قبیلوی و نسل کشی های ممتد اغاز گردید و ازگار 6  سال ادامه یافت و بعد هم حالت های سنگسار گری و سلاخی گری القاعده ای و بی ملاحظه ترین صورت های انفجاری و انتحاری حتی در قلب مساجد الله را به خود گرفت، مزیدی بر علت شد تا این پرسش عظیم به بلندا های هندوکش و بابا و سلیمان قد افرازد که ایا اسلام یا دین و ایینی که حضرت محمد رسول الله اورده بود، همین بوده و همین است، همین قتال وکشتار و وحشت و دهشت بی هیچ ملاحظه و اندیشه و فرهنگ و حد و مرز...!؟؟؟

تقلای های بسا از متفکران سوخته جان افغانی در یافتن پاسخ به این سوال، در میانه ملیونها خروار حدیث و تفسیر و روایت و تواریخ اسلامی مبتنی بر انها و نیز اثار و تاویلات شرق شناسان و اسلام شناسان... به یاس و نومیدی و خشم می انجامید، چرا که هرچه مطالعات بیشتر میشد، تاریخ اسلام مشحون از همچو ددمنشی ها و قتال و چور و چپاو و بی ناموسی ها و رذایل اخلاقی بود، احادیث و تفاسیر قریب منحیث المجموع توجیه گر این توحش و بربریت بوده و به ویژه انچه پیرامون"سیرت رسول الله" در قرن اول هجری و انهم به نقل غالب از شاهدان و حاضران و ناظران و شریکان حضرت محمد انشاد گردیده، دیگر هیچ جای شکی باقی نمیگذاشت که اسلام دین و معنویت و روحانیت که اساسی ترین داعیه وعلت وجودی اش مکارم اخلاق است، نبوده بلکه یک سلسله دستورات تاراج و برده سازی دوران بربریت و حتا ماقبل ان بایستی باشد!

حتا نگاه های اول به قران ـ خاصتا که با ترجمه های منافقانه و تفاسیر منافقانه تر نیز همراه می بود، سرخورده گی شدید به بار می اورد، ولی برعکس در همین حال، معنا و صورت و سیرت قران و محمد و الله در ذهن و روان مردمان مومن ساده و عادی، پاکیزه گی و زیبایی تام داشت، اسلام نزد مردمان حقیتا مؤمن، دین اخوت و شفقت و صله رحم و همزیستی و بهزیستی و طهارت و تقوی و صد ها ارزش متعالی و هزاران گونه مکارم و محسنات اخلاقی بود.

اگر نه همه متفکران، لا اقل عده ای درین گیرو دار تناقضات ظاهرا حل ناپذیر، رفته رفته به یک سلسله شاخصه های نخ نما در سرگذشت دعوت اسلامی، سرگذشت داعی ان حضرت محمد، اهل بیتش و یاران از همه بهترینش چون ابوذر غفاری منهمک شدند.

شاید درین راستا منجمله گرفتار تناقضات شده گی شخصیت هایی چون مرحوم دکتور شریعتی که از یکسو «مذهب علیه مذهب» را نوشته و از سوی دیگر مدعی گردیده بود که گویا ایرانیان و تلویحا بسا جهانیان داوطلبانه پذیرای اسلام (طبعا به قرایت ابوسفیانی و بنی امیه ای!) گشته بودند، برای متفکران بدوا انگشت شمار افغانی، سودمند افتاد تا از زاویه متفاوتی وارد قضایا گردند.

درین استقامت، توجه یافتن شماری به عرفان و تصوف اصیل و اثار نسبتا پیچیده شاعرانه ولی رزمجویانه مولانا و حافظ و بیدل و خیام و کهکشان ستاره های همانند، مدد ها و تسهیلات عدیده ای فرا راه شان قرار دادن گرفت.

کم کم مرگ مشکوک و ناگهانی پیامبر اسلام، حوادث "ثقیفه بنی ساعده"، جریان بی نهایت مفتضح "جعل حدیث" که از همان لحظه جان دادن حضرت محمد اغاز یافت، برای متفکران ما اهمیت نخ نمایی پیدا کرد.

سوال اینکه چطور میتواند یک سخن حضرت محمد ایهِ قران باشد و سخن دیگرش، حدیث از یک طرف و اینکه حضرت محمد همانند نویسنده گان قبلی و بعدی کتب، قران را نوشته ارایه نمی نمود و صرف انرا می گفت. همین گفته ها بود که بنابر نبود و کمبود شدید وسایل و امکانات خط و کتابت، کمتر با مُداد ها و رنگ های خام و بدوی بر روی استخوان و برگ و نهایتا پوست درختان و حیوانات، "نوشته" میشد ولی بیشتر و بیشتر توسط قاریان و حافظان یعنی افراد بشری یک و نیم هزار سال قبل شبه جزیره عربستان، ضبط حافظه میگردید، راه کشف علل و عوامل " جعل حدیث" را برای متفکران ما گشود. یعنی اینکه جهانگشایان و امپراتوری سازان قرن اولیه "اسلامی" (ابوسفیان و بنی امیه) وحشت و دهشت و کشتار ناشی از لشکر کشی ها و تاراج و برده سازی ملیونها خلق خدا را صرف با قران توجیه کرده نمیتوانستند و لهذا ناگزیر به " جعل حدیث" و نیز جعل "سریه ها و غزوات" سرسام اور به نام پیامبر اسلام گردیدند تا همه کارنامه های خود را طبق سخنان و کرده های پیامبر نشان داده تقدیس نمایند!

با این کشف اساسی و دورانساز، تنها و صرف قران به مثابه سخنانی که حضرت محمد گفته است، باقی ماند. جریان بسیار طولانی تدوین قران که باری در زمان خلیفه اول، برای ان تمامی قوت ها و امکانات به کار گرفته شد و بار دیگر در زمان حضرت عثمان (بیشتر از دو دهه پس از مرگ پیامبر) کلیه تلاش ها به عمل امد تا هرانچه محمد فرموده است، درج یک مصحف گردد که گردید، ضرورت کشف عمقی معانی قران را به حد نهایی بالا برد.

با در نظر داشت این حقیقت که اساسا همه و هر یک از پدیده های طبیعت و هستی، ایات افریدگاری میباشد، ولی همه هم بلا استثنا تابع زمان و مکان بوده و توسط زمان و مکان محدود میگردد، اثر زمان و مکان و نیز تاثیرات حدود و ثغور شعور و توان عقلی مردمانی که قران برایشان نازل شده بود، اشکار و اشکار تر گردید،(یعنی بنده محور بودن و نه الله محور بودن قران). بدینگونه راه برای توجیه و تعلیل تناقضات ظاهری قران (نه تنها قران که همه کتاب های مقدس) با اکتشافات بعدی علمی، با پدیده های تمدن های معاصر وغیره هموار گردید.

در همین حال، روشن شده رفت که هر جز و هر ایت قران، تنها در پیوند عقلانی و منطقی با کل قران میتواند " معنا" شود و فقط انتخابی گرفتن و مورد استفاده و سوء استفاده قرار دادن ایات مجرد، طبق احکام مؤکد و محکم در خود قران، عمل شیطانی و منافقت شریرانه است.

تا اینجا دیگر، کاملا افتابی شده بود که غاصبان قدرت در قرن اول هجری که همانا دشمن ترین دشمنان پیامبر اسلام: ابوسفیان و فرزندانش یزید و معاویه و خانمش (هند جگرخوار!) و سلسله بنی امیه بودند و به ظاهر و از سر ناچاری و نیز محاسبات سیاسی در اخرین ساعات زنده گانی پیامبر،  " اسلام" اورده بودند، نه میخواستند و نه میتوانستند، به ایین محمدی و تنها ارثیهِ انحضرت یعنی قران مقدس مومن و پایبند و وفادار باشند. حتی ابوسفیان وقتی که خلافت به حضرت عثمان تعلق گرفت که به لحاظ نسب اموی بود، به حدی جری گردید که در دربار خلیفه سوم اعلام کرد: بهشت و دوزخ قصه های واهی است، اکنون که قدرت به ما (بنی امیه) تعلق گرفته، انرا به هرقیمت نگهدارید و میراثی کنید، بخورید و بیاشامید و به عیش و کامرانی بپردازید!

همین سان وقتی جناب معاویه طی خدعهِ "حکمیت" اهریمنانه، خلافت را از چنگ حضرت علی بدر کرده و به خود مختص ساخت، سوگند خورده بود که نام و نشان «محمد» را از صفحه گیتی محو خواهد کرد، ولی اندک اندک که به عقل امد، دریافت که تنها با تکیه بر نام و نشان «محمد»، صاحب قران و داعی اسلام است که میتواند بپاید و حکمرانی و جهانگشایی نماید. لذا او و سلاله اش که حسب فرمایش پدربزرگ (ابوسفیان) خلافت "اسلامی" را، سلطنتی موروثی کردند، در واقع همه چیز را به شمول اخرین نواسه و نواده های پیامبر، طی فاجعه "کربلا"  نابود گردانیده و از محمد گرفتند ولی در مقابل یک سلسله القاب و اوراد مطنطن بی معنا و  فاقد اثر و تهی از ماهیت لیکن جادویی را برای خوش امد عوام کالانعام به او بخشیده، پیامبری را که بشری بیش نبود، از عالم واقعی و تاریخ بشری، بیرون ساخته و گویا به اسمان فرستادند و به مثابه پلید ترین نوع شرک، او را در پهلوی خدا نشاندند!

برای بنده منحیث نویسنده کتاب بی پیشینهِ «معنای قران» خیلی خیلی هیجان اور است که امروز،  نه تنها اندیشمندی همطراز خود بلکه شخصیتی والا تر و بالاتر از خویش را تجلیل و برای عزیزان معرفی میدارم.

بلی! جناب شفیع عیار که من هیچگونه شناخت قبلی در مورد شان ندارم و همه چیز در رابطه به استناد رای و نظر کنونی من، فقط و فقط مربوط و منوط به برنامه های ستلایتی شان پیرامون چگونه گی حقیقت در مورد اسلام و پیامبر ان و کتاب مقدس ما قران میباشد، در استقامت هایی به مراتب پیشتر از بنده، عرض اندام نموده و مصدر خدمات فراموش ناشدنی برای خلق های مسلمان افغانستان و جهان گردیده اند که رویهمرفته طی 14 قرن جزغبن و خیانت و دنایت ابوسفیانی و دنباله روی عامدانه یاغافلانه از ان، چاره و راه و گریزگاهی نداشته اند و نمی شناخته اند.

خیلی خیلی جالب و جسورانه و چه بسا داهیانه است که محترم شفیع عیار، حتا این را که حضرت محمد پیامبر اسلام، پس از وفات بی بی خدیجه کبرا، یعنی در سنین بالاتر از پنجاه ساله گی، زن یا زنان دیگری گرفته باشند، مورد شک و تردید قرار داده خصوصا حقایق متضادی را در مورد بی بی عایشه، گویا اولین و اخرین خانم باکره حضرت محمد، دریافته و برملا داشته اند که جدا تکاندهنده و عبرت ناک میباشد.

بر این اساس گویا در موقعی که پیامبر از مرگ خدیجه کبرا خانم نادره و رفیق بی همتای زنده گانی خویش، دچار حزن و اندوه بیکرانی است، زنی از اقاربش که خوله نامیده شده، به پیامبر میگوید که ایا میخواهی خانمی برایت خواستگاری کنم؟

و گویا پیامبر محزون و در ماتم نشسته، انا پاسخ میدهد که اری، کسی را برای سرپرستی خانواده خود، میخواهم داشته باشم . لذا خانم خوله انا دست و استین بر میزند و نه یک که دو زن و دختر بسیار جوان و جوان نشده را برای حضرت محمد خواستگاری و در عقد نکاح او در می اورد.

اولی، خانمی است مطلقه یا بیوه در سن 14 یا 15 ساله گی به نام سوده، و دومی دخترک صغیره و باکره یکی از یاران بسیار نزدیک پیامبر میباشد که گویا شش سال دارد و نامش "عایشه" است. گویا گویا گویا هردو در یک زمان و چه بسا در یک شب به عقد پیامبر در اورده میشوند تا سرپرست خانواده انحضرت گردند. دخترک های 14 ساله و 6 ساله!

منتها راویان اخبار و ناقلان اثار، این قدر بزرگواری متبارز فرموده اند که حضرت محمد پنجاه و چند ساله را بلافاصله به زفاف دخترک 6 ساله (عایشه) که به همین دلیل هم پدرش "ابوبکر" لقب یافته، وادار نسازند تا 3 سال دیگر که او 9 ساله شود و در همان حال که غرق بازی با عروسک های خود و کودکان همانند خویشتن است، راهی بستر و تخت بختش نمایند.

هوش تیز و داهیانه جناب شفیع عیار، حتی در نفس همین روایات مغرضانه، تضاد های هولناکی مکشوف میدارد. منجمله اینکه سوده که فقط 8 ـ 10 سال از عایشه بزرگتر است، طی 10 یا 12 سالی که پیامبر در قید حیات هست، چنان پیر میشود که از ترس افتادن از چشم محمد، شب نوبت خود را برای عایشه می بخشد تا پیامبر در نوبت او هم، با عایشه جوان و زیبا همخوابگی و معاشقه نماید!

یعنی اینکه وقتی سوده 14 یا نهاینا 16 ساله ظرف یک دهه چنان پیر میگردد که حق همخوابگی خود با شوهرش (محمد 50 و چند ساله را) را به عایشه می بخشاید، مگر ایا واقعا عایشه تطور و تحولی نکرده است. و به حساب دیگر، اگر واقعا سوده، چنان پیر شده که دیگر جذابیت برای همبستر شدن با شوهر را ندارد، پس ایا او واقعا 10 سال پیش یعنی به هنگام ازدواج، 14 ، 16 یا حتی 20 ساله بوده است؟

اگر، این مورد دروغ است و سوده، در هنگام ازدواج باییستی اقلا 35 تا 40 ساله بوده باشد پس ایا عایشه نبایستی 25 تا سی ساله بوده باشد؟ به این استفهام باید این حقیقت را هم افزود که حضرت ابوبکر، حین خواستگاری عایشه توسط حضرت محمد تنها از این امر متعجب میشود که محمد او را برادر خوانده است و لذا نکاح دختر برادر به برادر، اشکال ندارد؟!

مسلما اگر عایشه، چنانکه مورخان ابوسفیانی و اموی قید کرده اند، طفلک 6 ساله می بود، حضرت ابوبکر، پیشاپیش از صغارت و کودکی عایشه متعجب و حتی متاثر میگردید تا از برادر و برادر خوانده گی خودش با پیامبر!

نیز انهماک به سن و سال بسیار بلند حضرت ابوبکر در همین زمان، این را که عایشه حتی به مثابه دختر پس کورکی او، 6 سال داشته باشد، نامعقول نشان میدهد!

مگر جناب شفیع عیار، از این ها و سایر تناقضات در تواریخ و تفاسیر و روایات ابوسفیانی و اموی که به علت قرن اول اسلامی بودن، دیگر تا اخیر نهادینه و ماندگار گردیده است، به نتایج کوچکی نمیرسد و یا به چنین نتایج حقیر بسنده نمیکند. محترم شفیع عیار حتی احتمال میدهد که اصلا موضوع 9 ـ 10 یا 11 زن داشتن پیامبر پس از وفات خدیجه کبرا، دروغ و اتهامی بیش نیست و نمیتواند باشد.

وی پیامبر اسلام را اساسا همانند حضرت عیسی مسیح می بیند که زن و زنباره گی برایش می باییستی هیچ معنا و جاذبه و انگیزیشی نداشته باشد. این مورد با نظر داشت اینکه طی همان 10 ـ 12 سال ادعایی، حضرت محمد تقریبا در هر 4 ماه گویا یک سریه یاغزوه هم داشته است، هنوز شگفتی اور و باور نکردنی می نماید. معلوم است که دغدغه جنگ و آماده سازی نیرو ها و پرسونل و تجهیزات برای اینهمه جنگ، جایی برای هوا و هوس حجله و حرم و همخوابگی و معاشقه بر جا نمی گذارد!

بنا نیست و نمیتواند باشد که من اینجا تمامی متون یا حتی رئوس مطالب برنامه های 60 و چند ساعته جناب شفیع عیار را بیرون نویس و بازگو نمایم. دیدن و شنیدن بلاواسطه این برنامه های خلاقانه و داهیانه، همان است که « مُشک خود می بوید، نه انکه عطار میگوید!»

صمیمانه ترین ارزو و هوس و ارمان بنده این است که مردم افغانستان بالاخره قادر گردند برای انچه که می باید فخر نمایند غرور و مباهات متبارز سازند و از انچه که می باید ننگ و عار و شرم و خجلت داشته باشند، قاطعانه و خردمندانه برایت بجویند و بیزاری گزینند!

خیلی مهم نخواهد بود که من این ارزو را با خود به گور ببرم ولی بدا به حال ملتی که در جهان امروز، خویشتن را با چنین صفت و خصلتی تعریف و تثبیت و اعلام نماید!

رویکرد ها :

 1   http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf

 

 

 

 

  مسرت داریم که 9 ماه قبل بتاریخ ششم ماه حمل سال 1391 خورشیدی برابر با 25 مارچ سال 2012 ترسایی ایتلاف  احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان به اشتراک یکتعداد از احزاب و سازمانهای همسو درعرصه سیاسی کشور اعلام موجودیت نمود.

در آغاز مشمولین ایتلاف متشکل از احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه شامل حزب پیوند ملی افغانستان، حزب تفاهم و دموکراسی، نهضت آینده افغانستان، شورای تفاهم برای وحدت و حزب نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان بعداً حزب مردم افغانستان بودند.  تلاشها، بحث‌ها و گفتمان های سازنده بوسیله رهبری ایتلاف در وجود هیات رییسه ایتلاف راه اندازی گردید که در نتیجه دو جریان سیاسی دیگر، هریک: کمیسون انسجام اعضای حزب وطن و کلیه نیرو های ملی و وطندوست و حزب آزاده گان افغانستان شامل ایتلاف گردیدند.

این ایتلاف از نخستین روز های اعلام موجودیتش مورد حمایت و پشتیبانی نیروهای دموکرات و تحول طلب کشور قرار گرفته که ابراز امیدواری آگاه ترین حلقات مردم زحمتکش افغانستان برای پیروزی اهداف ایتلاف نمایانگراین حقیقت است که: ایتلاف بحیث نیاز مبرم، تأخیر ناپذیر و منطبق با وضعیت کنونی کشور، در یک بستر بایسته تاریخی شکل پذیرفته است.

ایجاد ایتلاف که خواست و آرزوی همه ای روشنفکران و تحول پسندان کشور و بطور خاص اعضا و هواخواهان حزب مردم  بود، در نتیجه تلاش‌های فراوان چند ساله  احزاب مشمول ایتلاف و جمعی دیگر از احزاب همسو که بنابر دلایل معین و طرز دید دیگر نتوانستند دران زمان به عضویت ایتلاف شامل گردند، بمثابه گام بزرگ و منطقی و ضرورت ونیاز زمان از پشتیبانی و حمایت اعضا و هواداران حزب ما برخوردار گردید  واز این پروسه در طی جلسات حزبی در تمام سطوح حمایت و پشتیبانی بعمل امد و در راستای عملی شدن مواد مندرج پلا تفورم توافق شده ایتلاف طی مصوبات مقامات رهبری کننده حزب ما، به تمام شورا های حزبی داخل و خارج کشور وظایف مشخص سپرده شد.

کمیته اجراییه شورای اروپایی حزب مردم افغانستان در آن زمان ( حزب واحد ) در جلسه وسیع اعضای کمیته اجراییه مورخ  31 ماه مارچ سال 2012 ترسایی با مسرت و امید، از تاسیس ایتلاف استقبال نموده آرزو بردند که این همبستگی و اتحاد ما، زمینه های ایجاد جنبش وسیع مردمی را در کشور ما بسود مردم افغانستان و لایه‌های زحمتکش کشور ما، به سود دموکراسی، پیشرفت سیاسی و اجتماعی برای هموطنان ما مهیا سازد.

در آن جلسه به صراحت مطرح شد و تأکید صورت گرفت که ایجاد ایتلاف قدم نیکو و قابل تقدیر است، اما قدم اول است. ما در حالیکه به تطبیق پلاتفورمی که با آن توافق کردیم خود را پابند میدانیم، آرزو و اراده خود را که ایجاد حزب بزرگ و سراسری است  در آن متبارز ساختیم، اما هنوز از رسیدن به این مامول فاصله داریم، هنوز وظیفه ایجاد حزبی جوان و ریشه‌ دار در بین مردم که بتواند نقش تأثیر گذار بر پروسه های سیاسی و اجتماعی داشته باشد، در برابر ما قرار دارد .

اکنون سازمانها و احزاب موتلف باید با هم همکار شوند، به همدیگر علاقه بگیرند، باهم پیوند بیابند و در اقدام‌های سیاسی مشخص، هنگام حمل مطالبات و آرزو های مردم افغانستان، همدیگر را پیدا نمایند، نه تنها پیدا، بلکه این حلقه اولی احزاب همسو و همراه را توسعه بدهند، خوشبختانه در مدت پس از تاسیس ایتلاف در نتیجه فضای سالم رفیقانه، اعتماد متقابل، یکدیگر فهمی و پابندی به توافقات و تلاش‌های جدی و پیگیر اعضای مشمول ایتلاف از طریق ساختار های تشکیلاتی داخل و خارج کشور، ما شاهد دست آورد های معین ایتلاف در جهت حضوریابی آن در جامعه و در میان نیرو های طرفدار عدالت و ترقی هستیم .

جای مسرت است که تا کنون هفت سازمان سیاسی مطرح چپ و مترقی کشور، با پذیرش و پابندی به اصول توافق شده در پلاتفورم سیاسی و اصول تشکیلاتی ایتلاف افزون بر تعهد در قبال دفاع از منافع زحمتکشان کشور و ارایه برنامه ترقیخواهانه و دموکراتیک مطابق اوضاع و احوال  و نیاز زمان برای بیرون کشیدن کشور از وضع فاجعه بار کنونی با ارایه طرح های جامع و بدرد بخور در عرصه های مختلف در تلاش اند تا گام های عملی را در این راستا به منصه عمل بگذارند، که ما انرا به فال نیک میگیریم.

ولی آنچه مربوط به  فعالیت‌های ایتلاف در خارج کشور می‌شود باید ابراز داشت که کمیته سراسری ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان در خارج کشور بر اساس تصمییم هییات رییسه شورای عالی ایتلاف بتاریخ 25 ماه سپتامبر سال  2012 ترسایی با اشتراک نمایندگان اعضای مشمول ایتلاف در خارج کشور ایجاد و در روشنایی پلاتفورم و اسناد توافق شده میان اعضای مشمول ایتلاف فعالیت‌های موثر و گام های عملی را آغاز نمود. در نخستین جلسه فیصله شد تا مسوولیت کمیته سراسری خارج کشور ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان مطابق اصول تشکیلاتی ایتلاف از سوی هییات های اعضای دسته‌ جمعی در شورای نامبرده  به طور دورانی برای یک دوره معین تامین گردد که به اتفاق اراء مسولیت دور اول کمیته ایتلاف در خارج کشور به عهده هییات حزب مردم افغانستان واگذار گردید.

  تلاش‌های هیات نمایندگی حزب مردم افغانستان در ترکیب کمیته سراسری ایتلاف خارج کشوردر زمینه اجرای تصامیم ارگانهای رهبری کننده ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان نمایانگر صداقت و پابندی حزب ما و بطور خاص شورای اروپایی حزب مردم افغانستان و سایر احزاب مشمول ایتلاف در سطح خارج کشور و مصداق کار دلسوزانه در زمینه بوده چنانچه در صحبت‌های ریس دوره یی ایتلاف رفیق دکتورنایبی در اجلاس شورای عالی ایتلاف انعکاس مثبت داشت که مارا هرچه بیشتر به کار دسته‌جمعی و اعتماد متقابل و رفتن بسوی سایر رفقا، دوستان و هواخواهان متشکل و غیر متشکل جنبش ترقیخواهانه کشور که بنابر دلایل معین در مهاجرت بسر میبرند و کمیت قابل ملاحظه از بهترین گلهای سر سبد  جنبش عدالت خواه وطن ما را تشکیل میدهند هرچه بیشتر موظف میسازد.

ایتلاف در خارج از کشور، جاییکه عده‌ای زیاد از پیشکسوتان، کادر ها، فعا لان، کارشناسان و خبره گان جنبش ترقیخواهانه کشور ما، بنابر جبر  زمان و نا خواسته اقامت گزیده اند مسوولیت خود دانسته تا با احترام عمیق و متواضعانه به همه کتگوریها ی رفقا، دوستان و هواداران جنبش که متشکل و یا انفرادی برای ارمانهای انسان زحمتکش کشور ما می‌اندیشند مراجعه نماید و با فراخوان متواضعانه از همه ای انان تقاضا  نماید تا در گستره توسعه ایتلاف که در نهایت رسید ن به ایجاد حزب بزرگ در آینده که در پلاتفورم ایتلاف احزاب و سازمان های دموکرات و ترقیخواه بمثابه هدف نهایی تذکر رفته خواهد بود مشترکآ گام گذارند.

ایتلاف در خارج کشور تصمیم دارد تا در آینده نزدیک، برای نیل به هدف فوق گردهمایی بزرگ را با اشتراک نمایندگان احزاب، حلقات، نهاد ها و شخصیت‌های مستقل سیاسی همسو و دموکرات و عدالت خواه تدویر نماید و برای رسیدن به ارمانهای مشترک در روشنایی اهداف ایتلاف به بحث و گفتمان رفیقانه و جدی در فضای یکدیگر فهمی و اعتماد رفیقانه گام های عملی،  موثر و مسوولانه برداشته شود.

کار نضج گیری وحدت و همبستگی برای مبارزه منسجم و یکپارچه در وجود ایتلافها، اتحاد ها تا ایجاد حزب واحد سراسری، در فضای جدید سیاسی کشور ما همگام با دگرگونی های سیاسی که در استانه خروج نیرو های نظامی بین‌المللی، به نیاز عمده زمان ما مبدل گردیده است. زمان آن فرا رسیده تا به پراگندگی و بی باوری به ارمانهای مردم ما که با تاسف در وجود عده‌ای از روشنفکران کشور و بخصوص انعده که بنابر جبر روزگار در غربت بسر میبرند، ایجاد و پاگیری جنبش مردمی را صدمه میزند خاتمه داد، زیرا این پراگند گی و بی باوری ها موجب شده تا برخی نیرو های وطندوست کشور از مطالبات و خواستهای برحق مردم و بلاخره حتا از درک نیاز های اساسی آنها عقب بمانند و به یک ناظر ساده حوادث مبدل گردند.

امید داریم که پروسه تقویه ایتلاف با اشتراک سایر نیرو ها و سازمانهای ترقیخواه بر اساس مساعی همه و متکی بر گفتگوهای سازنده و با قبول گذشت، تحمل و شکیبایی، دامنه گسترده تر یابد و بدین وسیله فضای همبستگی سیاسی در داخل و خارج کشور بهبود و استحکام یابد.

به آرزوی چنین روز خجسته و حسن ختام بیاد می آورم که گفته اند:

 

شب را ز دوشت بردار، خود خورشید خواهی شد، من با پاهای زخم خورده، بدنبال زندگی خواهم رفت تا چرخ زنان گونه های اناری اش را ببوسم و میخوانم:

 

عشق سرزمین  ممنوع نیست، عشق ورزیدن به وطن آرمان است و انگیزه برای مبارزه

 

18 جنوری سال 2013

 

 

نوشته از ع .بصیر دهزاد

 

 

یک هفته قبل در سایت وزین آریایی گزارش مفصلی از بررسی " جنایات جنگی " تحت نام پروژه عدالت انتقالی ( هفتم ثور 1978 الی سال 2005)  بنشر رسیده که در واقع یک گزارش خیلی ها وسیع است که برای یک بررسی و ارزیابی عمیق  از دیدگاه های حقوقی – سیاسی و تاریخی وقت زیاد را در بر خواهد گرفت. این یک ضرورت تاریخی هم است که باید بر چنین نتیجه گریها تعمق بیشتر نمود و بر بنیاد اسناد و نوشته های دیگر جانبدارانه ویا غیر جانبدارانه را به توضیح و قضاوت گرفت. زیرا هدف از یک بررسی جنگ در افغانستان و ارتکاب جرائم ضد حقوق بشری و جنگی  تنها این نیست و نخواهد بود که یک طرف و یا طرف های جنگ از اشتراک خود ( جنگ مخفی و یا علنی) انکار نمایند وخود را با مانند خالص بالخیر بری الزمه جلوه داده و دیگران را با دلایل سیاسی فقط " سیاه " سازند. این هم خیلی ها غیر  " عدالتمندانه" و غیر منصفانه خواهد بود که یک گزارش احتمالاٌ تحت سایه تضاد های اندیشه یی گذشته و یا صرفاٌ مطابق  اهداف نا مشروع حکومت های تهیه و تمویل گردد که  با تاثیرات و عواقب نا مطلوب آن بقای حکومات فاسد و گوش به فرمان را طولانی تر سازند و همچنان روشنفکران پاک طینت و صادق به وطن و مردم را همیشه در حاشیه نگهدارند.

از جهت دیگر ابراز نظر و تبارز عکس العمل در برابر چنین گزارش ها یک حق طبعی و بشری هر فرد و گروه سیاسی است که در دفاع مشروع و حقوقی خود برخیزد  و در برابر آن حتی هرگونه زمینه های دیگر حقوقی را در دفاع از موقعیت خود و یا محکومیت  محتوای یکجانبه آن ، بکار گیرد.

در مورد این گزارش و پروژه که یقیناٌ کار زیاد صورت گرفته است معلوم میشود که  " کار بزرگ "  توسط  یک حلقه کوچک و با امکانات وسیع  تهیه و آماده گردیده است.

مورد نظر من در اولین نگاه با این گزارش تعمق بر شیوه گزارش،  ارایه فاکت ها ، شیوه نتیجه گیری ها بر بنیاد  دیدگاه حقوقی  مجازات بین المللی و ارتکاب جرایم جنگی و  ضد حقوق بشر ی میباشد. ابراز نظر من بیشتر متمرکز خواهد بود بر واقعیت ها و فاکت های که در این گزارش ( ممکن عمدی و یا از دیدگاه گزارش دهنده کم اهمیت) گنجانیده نشده است. در یک جنگ که هزاران هموطن ما در مراحل مختلفه چه مردمان که در محلات تحت حاکمیت دولتی و چه خارج از آن متضرر جنگ و جرایم شدید جنگی گردیده اند، هر گونه بر خورد تبعیضی و آنهم بر بنیاد دیدگاه های خودی، به مسخره گرفتن عدالت و آنچه " پروژه عدالت انتقالی" نامیده شده است، خواهد بود.

من نمیخواهم در ابراز نظرم پیرامون این گزارش  دیدگاه های سیاسی خود را دخیل سازم  و یا هرگونه عمل ضد انسانی را با بنیاد علایق و تمایلات سیاسی خودم مشروعیت دهم و نا بخردانه در یک دفاع عجولانه و غیر منطقی قرار گیرم، بلکه بحیث یک فعال دفاع از حقوق پناهنده گان افغان در هالند  میخواهم خواننده  را فقط در یک قضاوت وجدانی وعادلانه بگذارم. ریزا این گزارش و تعداد از گزارش های مشابه قبلی بین سال های 1999 و 2005 سرنوشت صدها  هموطن روشنفکر ما را که اکثریت آنها اعضای حزب دموکراتیک خل افغانستان بودند به ماتم و تراژیدی حقوق پناهنده گی در کشور هالند کشانیده شده است که از این پروسه " نا عدالت مندانه " نه تنها افراد بنام مضنونین جرائم جنگی بیش از 15 سال را در انواع معضلات ( زندانی شدن های مکرر، سلب هرگونه حقوق صحی و معیشتی و سرپناه، نه تنها در بین زمین سخت و آسمان دور قرار داده شده اند بلکه خانواده های شان هر روز با یک حادثه و درامه جدید دست و گریبان میشوند. آنها خلاف تمامی موازین حقوق و نظر داشت اصل مسوولیت فردی، بحیث یک کتگوری مضنونین و متهمین جرایم شدید جنگی شناخته شده اند. در این کتگوری از یک مامورعادی وزارت عدلیه تا استادان دانشگاه ، زنان و کسان هم شامل ساخته شده اند که در زمان حاکمیت حزب هنوز به سن رشد نرسیده بودند. با تاسف که این پروسه با تمام غیربشری بودن آن مورد حمایت گزارش پروژه  " عدالت انتقالی"  قرار گرفته است. نهاد تهیه کننده این گزارش حتی در سالهای 2009-2010 قطعنامه های را به کمسیون عدلی  پارلمان هالند ارایه و خواستار مجازات و سلب پناهندگی کتگوری افغانان متذکره در هالند شده اند.

( چند فاکت های که بنا بر موجودیت آن در گزارش وزارت خارجه هالند 2000-2003 تعداد از افغانان اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان – حزب وطن، اعضای خدمات اطلاعات دولتی- وزارت امیت دولتی و اراکین دولتی وقت ( 25 دسامبر 1979- 1992) از حقوق پناهده گی محروم ساخته شده اند:

1 ـ تمام مسوولین تشکیلات سازمانهای حزبی تحت اداره اداره امنیت دولتی افراد ضد دولتی را نشانی و دستگیر میکردند.

2 ـ اعضای جدید خاد برای آموزش تحقیق و شکنجه دستگیر شده گان بصورت دوره یی در تمام ریاست های مربوطه خاد اجرای وظیفه باید میکردند تا مهارت کافی در شکنجه دادن بدست آورند.

3 ـ اعضای خاد باید در کسب اعتماد و مسوولیت باید گزارش ها از اعضای خانواده های خود میداند ، در شکنجه دادن مهارت نشان میدادند و همچنان باید  دوره های پرورشی و آزمایشی را طی میکردند تا بعداٌ مورد اعتماد دستگاه قرار میگفتند.

4 ـ در مرکز تعلیمی امنیت افراد نو جذب فقط شیوه های مختلف تحقیق و شکنجه کردن را آموزش میدیدند.

5 ـ اعضای امنیت صلاحیت داشتند تا متهمین را به شیوه خود شکنجه دهند وآنان را بدون کدام پروسه قضایی  به صلاحیت خود به قتل برسانند.

6 ـ اعضای امنیت دولتی متناسب بر تطبیق شکنجه های سیستماتیک بالای متهمین مدالها و رتب فوق العده بدست میآوردند.

7 ـ  مسئولین ارشد بصورت سیستماتیک امر اختطاف مخالفین سیاسی را میداند که افراد بعد از اختطاف مفقودالاثر میشدند.

8 ـ یکی از وزرا ( در ماموریت تقریباٌ 45  روزه اش) تعداد 45 محصل و دیگر دستگیر شده گان از قندهار را از طیاره بدریا انداختند. همچنان وی پسر کاکایش را بدون کدام دلیل به قتل رسانید ( هدف از یکی از افراد است که بعد از 7 ثور الی اخیر سرطان  1978  در یک پست وزارت گماشته شد و بعداٌ به خارج کشور تبعید گردید. در حالیکه انداختن دستگیرشده گان از ولایات تخار و بدخشان بعد از این دوره ها صورت گرفته است که نام  منصورهاشمی استاد  فاکولته ساینس که در زمان حاکمیت حفیظالله امین وزیر آب و برق بوده است که موصوف در سال 1980 ترور گردیده است. نویسنده)

9 ـ در سالهای بعد از 1979 بصورت منظمو سیستماتیک و آگاهانه امر بمبارد قریه ها و محلات ملکی داده میشد.

 

گزارش پروژه عدالت انتقالی که در سال 2005  " با عجله و سرعت" آماده گردیده است و اکنون بعد از 7 سال متن دری آن منتشر میگردد، همان گزارشی است که احتمالاٌ از محتوای آن درپروسه محکومیت جنرال حسام الدین حسام ، حبیب الرحمن و فقیرزاده قویاٌ استفاده شده است. گرچه  تهیه کننده گان  و منابع این گزارش روشن نساختند که کی ها اند و از از کذام منابع مصارف پروژه را  بدست میآوردند. ولی در این بخش خوانند را به مقاله هفته نامه نیدرلند آزاد ( فری نیدرلند) 8 می 2012 (1) راجع میسازم. در قسمت از این مقاله نوشته شده است:

" منابع گزارش وزارت خارجه سال 2001-2003 تنها کشور پاکستان نمیباشند بلکه تعداد افغانهای در هالند هستند که تشنه خون  " کمونیست ها " اند و آنها هر آنچه را بکار گرفتند تا وابسته گان رژیم کمونستی را " سیاه" سازند. در هالند افرادی بودند که منافع جانبی ( احتمالاٌ سیاسی .م.) خود را در این مساله میدیدند. یکی از مثالهای نمونه شخصی بنام " حلیم تنویر" که یک ژورنالست است. موصوف در سالهای دهه 90  نماینده نیرو های مقاومت تنظیم حزب اسلامی درهالند و نویسنده هفته نامه  " البدر" بود. در یکی از جراید هالندی بصورت غیر منتظره مقاله به نشر رسید که در آن نوشته شده بود که در هالند کمونیست های تشنه به خون ، افغانان کثیف ، کمونیست های رشوه خوار با مقاصد کثیف کمونیستی در هالند جمع شده اند. در سال 1997 حلیم تنویر یکی از چند منابع معوماتی برای حکومت  هالند بود  تا معلومات در مورد  دوسیه های سردسته های کمونیستان را جمع آوری نماید. او خود را ضد کمونیستها و  با گذشته تحت حاکمیت حزب کمونیسی معرفی نمود و وعده معلومات به این جریده را داد.  با وجود پیش داوریهای جانبدارانه  و موقعیت غیر بیطرفانه ، او به اداره رسمی هالند کار میکرد. " من سالها از طرف اداره آی. ان . دی. بالای دوسیه های 1300  کمونیست تحقیق کرده ام. من با آماده کردن گزارش وزارت خارجه هالند همکاری داشتم. اما من نمیتوانم بیشتر در مورد افراد معلومات انفرادی دهم.

در این مورد من قراردادی را با اداره موبوطه آی. ان. دی. امضا کرده ام که این معلومات ها محرم باقی بمانند. همکاری  من در وزارت عدلیه، امور داخله و وزارت خارجه هالند، سازمان پولیس بین المللی ( انترپول) و اداره آی. ان. دی. به آنها معلوم  است. من کار خود را به وجه احسن انجام دادم ، وسیعاٌ  همکاری کردم بخاطر آزادی و امنیت. حلیم تنویر در سال 1999-2000 از طرف وزارت خارجه بخاطر ترتیب گزارش وزارت خارجه هالند 2000 به خدمت استخدام  شده بود. " (1)

متن گزارش فارو که تحت عنوان پروزه عدالت انتقالی به نشر رسیده است در واقعیت متون سابق  با اضافات جدید است که در همان سال 2005 متن انگلیسی و هالندی آن در اختیار وزارت خارجه هالند و اداره  آی. ان. دی قرار داده شد و احتمالاٌ  به کمیسیون مربوطه پارلمان هالند ارسال گردید تا به مو قع از محتوای آن در پروسه قضایی سه تن از افغانان تحت ارتیکل 1- اف و دوسیه سایر پناهجویان افغان تحت همین ارتیکل استفاده صورت گیرد. در جریان محاکمه جنرال حسام الدین حسام احتمالاٌ هم یکی از سه شاهدان که باید در جلسه قضایی به ضد متهم شاهدی میداد ، حضور داشته که به نقل از از حاضرین او نمیتوانست کسی را که بر ضدش شاهدی میداد ، بشناسد و در سالون جلسه نشان دهد. فقط میگفت که وی شکنجه شده است.

متن راپور همان محتوی ، شکل و شیوه معمولی قبلی است که چند مساٌله در محتوی آن قابل دقت و بررسی است:

اولاٌ در متن تمام توجه صورت گرفته است تا دولت و اعضای حزب حاکم آن وقت در هر موقعیت کمونیست و کمونیستی نام داده شود. این اصطلاح است که عقب گرایان اسلامی قبل از حاکمیت و در جریان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان آنرا بر ضد این حزب بحیث وسیله تبلیغانی و اتهام به کفر و بی دینی ساختن مورد استفاده قرار میگرفت و برای جامعه غرب هم وسیله موثر برای در ذهنیت زدن حزب  و حاکمیت آن بکار رفت و دها هزار از هموطنان ما با هدف جهاد با کفر و الحاد ، بدون آگاهی از واقعیت های تلخ و عواقب آن طعمه گروپ های مسلح اسلامی و خدمتگذاران  دستگاه های استخبارات مخفی کشور های طرف قضیه افغانستان گردیدند. این اصطلاح کمونیستی اکنون هم وهنوز به همان هدف و همان نیت در ذهنیت زدن استفاده شده است. در گزارش پروژه انتقالی و گزارش های قبلی آن از( کمونیست ها) چنان تصوری خطر ناک داده شده است که این کمونیست ها گویا در هالند هم در صدد کسب قدرت اند و انسان ها را در هر کجا ( حتی در هالند ) میتوانند به قتل برسانند. در حالیکه این حلقه روشنفکری در هالند  نشان داده اند که همه پابند اصول و قوانین کشورمیزبان اند و احترام به همه ضوابط اجتماعی و سیاسی جامعه دارند و زنده گی اجتماعی خود را در سطح کلتو و فرهنگ بلند با پروسه همشهروندی وفق داده اند. آنان نشان دادند که نه تنها در عرصه فعالیت های مشروع اجتماعی و سیاسی بلکه در روشنگری و دفاع از روشنگری و دموکراسی و حاکمیت قانون در افغانستان دست و استین بر زدند و در روشنی قوانین اساسی و احزاب در افغانستان نهاد های مشروع سیاسی شان را ایجاد کرده اند.

در متن راپور پروژه عدالت انتقالی  تقسیم بندی کرونولوژیک صورت گرفته است ولی توضیح بعض وقایع را ( ممکن اشتباها؟؟؟)  به دوره دیگر شامل نموده اند. بطور مثال دستگیری عاملین انفجار میدان هوایی کابل در سال 1980 را که به گفته آنان 9 نفر دستگیر شده گان اعدام گردید ه و نفر دهم نسبت عدم تکمیل سن رشد (18 ) به 18 سال حبس محکوم گردیدند که  جنرال حسام الدین حسام گویا آنان را شکنجه میداد. در راپور این بخش در تحت حوادث زمان حفیظ الله امین به توضیح گرفته شده است.

در گزارش گفته شده است که " با آمدن ببرک کارمل ( شادروان)  بعد از ششم جدی چند صد نفر زندانی آزاد گردیدند. چند صد نفر از اعضای گروپ پرچم از طرف حفیظ الله امین کشته شدند. از نظر نویسنده این واقعیت به هزاران گزارشگر جهان معلوم بوده است که بیشتر از 20000 زندانی سیاسی بدون در نظرداشت علایق سیاسی در موجوع آزاد گردیدند. با یقین قربانیان و شهدا و لادرکان اعضای ح.د. خ. ا. در زمان حاکمیت امین  از 2500 نفر تجاوز کرده است.

در گزارش اشاره خیلی ها سرسری ( ممکن از روی مجبوریت ) از مجازات تعداد از اعضای باند امین تذکر رفته است در حالیکه تعداد وسیع از چهره های که مجریان کشتار بدون محکمه ، شکنجه ها و مفقود الاثر شدن ها یا در جریان 6 جدی در جنگ کشته شدند و یا تعداد محکوم به اعدام و حبس های طولانی شدند. در گزارش از نام صدیق عالمیار تذکر داده شده که احتمالا در هالند باشد. نظر به معلومات ها این چهره زشت و قاتل در همان روز های اول بعد از تحول ششم جدی کشته شده است. برای نویسنده این مساله نا حل و سوال بر انگیز میباشد.

در گزارش از دستگیری، زندانی کردن بدون کدام پروسه عدلی و قضایی شکنجه و به قتل رسانیدن تعداد از طرفداران نور محمد ترکی فقید که در ماه میزان 1979 به وقوع  پیوست، هیچ گونه  معلوماتی ارایه نگردیده است.

( تذکر نویسنده: از ماه میزان 1979 الی 8 جدی 1980 اینجانب بدلیل فعالیت مخفی درحلقه پرچم در 13 میزان 1958 دسیتگیر و بعداٌ در بلاک 4 پلچرخی  با تعداد از این دستگیر شده گان به سر میبردم و با چهار تن ایشان در یک  سلول زندان " کوته" سپری نمودم. در ایام تحت تحقیق و نظارت در مدیریت تحقیق کام چند تن از آنان بعد از شکنجه کشته شدند که دیگر از آنان خبری نبود. ( عزیز بسام، داکتر زرغون و تعداد دیگر که اسمای شان بیادم نیست. تعداد بشتر از 50 تن از طرفداران شاد روان ترکی بعد از شکنجه های چند روزه در مدیریت تحقیق کام در بلاک 4 زندان پلچرخی بسر میبردند که بتاریخ 8 و 16 جدی از زندان آزاد شدند. )

در گزارش از مظاهره بالاحصاردر  سال 1979 تذکر داده شده است در حالیکه در قطعه بالاحصار مساله یک حرکت نظامی مشترک حلقه نظامی گروه های مایوویستی و چریک های شهری آن مطرح بوده است.

یکی از مسایل که قابل توجه همه خواننده گان که در آن زمان در کابل بودند، این است که در راپور پروژه عدالت انتقالی از مظاهرات دختران سال 1980 مکاتب تذکر داده شده که گویا 50 تن از دختران در یک مظاهره کشته شدند. برای من قابل توضیح میباشد که تنها کشته شدن دو  دختر که  به با مرمی های  نا شناس هدف  قرار گرفتند و کشته شدند. این قضیه روشن و غیر قابل انکار است. ولی کشته شدن 50 دختر مکتب در کابل در سال 1980 و سالهای بعدی در هیچ ادعای تا بحال بالا کشیده نشده است. و مسآله غیر واقعی و یک فاکت کاملاٌ غلط  است.

راپور دهنده گان در گزارش شان بغیر از قضیه شنکنجه عاملین انفجار میدان هوایی کابل که آنآ منجر به قتل 18 تن از مردمان ملکی گردید بود، دیگر هیچ فاکت و دلایل ( از لحاظ حقوقی معتبر) را مبنی بر اختطاف ، مفقود الاثر شدن، کشته شدن بدون پروسیجر عدلی و قضائی را نتوانسته است پیشکش مراجع مربوطه راپور گیرنده نماید ، در حالیکه یکی از دلایل الزام در صفحات اولین گزارش از وقوع چنین حوادث تذکر داده شده است. برایم جالب است که باز هم به مانند معلوماتهای قبلی در گزارش 2000-2003 وزارت خارجه  از گزارشات سالهای 1980-1985 فلیپ  ارماکورا گزارشگر حقوق بشر ملل متحد به عنوان سند الزام استفاده شده است. آنچه روشن است  که ارماکورا اولین گزارش اش را از جریان وقوع جرایم  ضد بشری دستگاه امین ( 1979) در نیمه سال 1980 تهیه نموده بود. گزارشگران از معلوماتهای ارماکورا عمدا برضد دوره استفاده نموده اند که دیگر آن جرایم ضد بشری بخصوص  در زندانهای افغانستان اثری نبوده است. آنچه از اعدام های خود سرانه توسط اعضای خاد وقت و شکنجه مضنونین تذکر رفته است، راپورتران گزارش پروژه عدالت انتقالی هیچ مدرک را نتوانسته اند بدست دهند. از نظر نویسنده این خود عمل ضد حقوق انسانی است که به عوض ارایه فاکت ها به پیش داوری ها و الزام و محکومیت و متوسل بر حکم گروپی (کتگوری) گردید این مصداق تسلط  گفته نیکو ماکیاولی در گزارش است که " هدف تبریه کننده وسیله است ولو این وسیله نامشروع هم  باشد" .

آنچه در گزارش هیچگونه مکث و تماسی بر فاکت های زنده مبنی بر جرایم نقض حقوق بشری و ارتکاب جرایم " شدید" جنگی در دوران بین جنوری 1980 الی 1992 و آمدن طالبان در کابل ، گرفته نشده است. چشم پوشی از واقعیت های انکار ناپذیر و یکجانبه گرفتن قضایا مرتبط بر نقض حقوق  بشر و جرایم شدید جنگی ماهیت غیر بیطرفانه بودن گزارش وفقط  الزامیت گروه " مورد هدف" ،  شدید ترین شکل نقض حقوق انسانی  و آنهم توسط صاحب مسلکان حقوق میباشد و این خود میتواند این انگیزه نتیجه گیری باشد که مسلک حقوق و آنچه حق و عدالت منصفانه به شعار گرفته میشود ، را به اهانت و تمسخر گیرد. در همین جاست که سیاست و اهداف سیاسی به شیوه غیر مشروع  جا ومقام والای مسلک مقدس حقوق  را به تصرف میگیرد و مساله  فساد در مسلک هم مطرح بحث میشود.

در راپور پروژه عدالت انتقالی از قتل شهید دوکتور نجیب الله رییس جمهور وقت و برادراش  که با بی رحمانه ترین شکل غیر انسانی کشته شدند و بدار آویزان گردیدند به عنوان شدید ترین جنایت ضد انسانی چشم پوشی گردیده است. از نظر نویسنده زمان که راپور از نقض حقوق بشر و جرایم شدید جنگی مطرح میگردد ، استثنا در جرم به نسبت اینکه چه فردی مورد ارتکاب جنایت قرار گرفته است ، نه تنها نقض بیطرفی و نا منصفانه بودن یک پروسه حقوقی را نشان میدهد بلکه موضوع تبعیض استفاده از نورم های حقوقی بر بنیاد علایق سیاسی- تبعیضی  است که خود نقض اسناد و کنوانسیون های بین المللی مبنی بر تامین حقوق انسان ها بدون هر گونه تبعیض و تفاوت میباشد.

جرایم ترور و اختطاف اهالی شهر کابل توسط سازمانهای مانند چریک های شهری  نثر، ساما و رهایی و شاخه های دیگر فعال و مسلح مخفی در شهر ها، از جمله تعداد به همین جرم محکوم به مجازات مختلفه شدند و اسناد دقیق هنوز در آرشیف های دولت افغانستان وجود دارند، اصلاٌ مورد بحث و تذکر این راپور دهنده گان نیست و نبوده است.

راپور دهنده گان لست صد ها نفر را به نام مصاحبه کننده، تاریخ واقعیات و حادثه را در گزارش شان درج و تقدیم مراجع مربوط نموده اند ولی در هیچ جای از نقض حقوق بشری و ارتکاب جرایم شدید جنگی  ( 1978-2001)  بالای خانواده های اعضای حزب و دولت آن وقت که با انواع اشکال متضرر  نقض جرایم جنگی و نقض حقوق  بشرگردیده اند ثبت نکرده است و با هیچ فردی مصاحبه  صورت نگفته است. علاوتاٌ از تمام حوادث در دوره حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در شهر ها و به خصوص شهر کابل طفره رفته اند. این گونه بررسی و آن به شیوه که گویا تمام خانواده های اعضای حزب حاکم وقت و ملیونها مردمان که در شهر ها و تحت حاکمیت دولت وقت ( 1980-1992) زنده گی میکردند، همه کمونیست بوده اند مباح الدم و واجب القتل بوده اند.

چند مثال زنده که در گزارش "پروژه عدالت انتقالی از آن " کلخ در آب مانده گذشته اند و چشم ها را بسته اند:

مسموم سازی آب آشامیدنی دختران مکاتب در شهر کابل که یکی ازمسوولین شبکه های تلویزیونی افغانی در آمریکا و حزب اسلامی افغانستان که آقای حلیم تنویر منسوب بر آن است مسوولین درجه اول ارتکاب جرم بوده اند ، به عنوان یکی از اعمال جرم در محلات غیر نظامی میباشد. ضمناٌ قتل  و اختتاف صد ها معلم و مامور اعم از زن و مرد که هیچگونه ارتباط با حزب سیاسی حاکم وقت نداشتند ، را شامل فاکت ها در راپورشان  ننموده اند. همچنان گزارش دهنده گان از حملات راکتی و انفجارات بم در محلات مسکونی ، مارکیت ها و سایر محلات مزدحم که از کشته ها ی مردمان ملکی پشته ها ساخت، به یکباره چشم ها را بسته نموده است و هیچ تذکری داده نشده است. گویی این جرایم شدید ضد بشری و قتل گروهی مردمان ملکی گویا جرم پنداشته نمیشدند و از نظر پروزه عدالت انتقالی جرایم " مشروع و عادلانه " بوده اند ؟؟؟

و بلاخره از قتل ها ی صحرایی  اعم فردی و گروه هی اسیران متعلق به حاکمیت دولت وقت که توسط نیرو های مخالف و تنظیم های اسلامی بعضاٌ زنده پوست میشدند، چشم های شان کشیده میشد و قطعه قطعه میگردیدند ، به عنوان جنایات اشد جنگی نام گرفته نشده اند.

 

به عنوان نتیجه باید پر واضیح ساخت  که مفهوم حقوق بشر از لحاظ تاریخی چندان ساده  شکل نگرفته است زیرا در هز زمانی با اهداف و مقاصد مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. اولین ایده های مبنی بر ارزش های بشری و حقوق بشر در فلسفه  هیومانیزم رشد و انکشاف نمود. در پهلوی آن نورم های دستوری مبنی بر حقوق انسان  و سلب آن در عمل در طی قرنها زمینه ایجاد بعض نورم های حقوقی و قوانین را در سطح جامعه بین المللی به وجود آورد که ما اکنون نورم های میشناسیم که در سطح حقوق و قوانین بین المللی میان دول و سایر موسسات حکومتی  قابلیت تطبیق را دارا گردیده اند.

مفاهیم مانند ارزش های انسانی در تمامی ادیان بحیث نورم های اخلاقی  در کتاب های مذهبی تسجیل یافته اند که در آن مساٌله حق انسانی مطرح است و در آن تبعیض و تمایز نیست. ولی مشکل تطبیق عدالتمندانه نورم های حقوق بشری و جرایم جنگی بر ضد بشریت در آن بوده است که هر جانب طرف ادعا و یا بررسی جرایم صرفا در پی جمع آوری فاکت های است که تنها منفعت خود و علایق اش تبارز نماید و جانب خود را مظلوم  و متضرر جا زند. در حالیکه هدف از یک پروسه عدالتمندانه بررسی جرایم جنگی بررسی جرم است و هر فرد که به نا حق متضرر از جرائم متذکره شده اند باید بدون هرگونه تبعیض و عقده مندی شامل فاکت ها گردند.

مساله دوم در این است که در قضیه افغانستان و جرایم جنگی و زمینه سازی ارتکاب جرایم ضد بشری تنها در موجودیت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و شوروی وقت خلاصه شده نمیتواند. جرایم که با استفاده از انفجارات، استفاده از راکت های پیشترفت مانند راکت کلستر، ترور نمودن شخصیت ها و تربیه تروریستان برای انجام عملیات تروریستی در محلات غیر نظامی ، ریشه آنها در دولتهای پاکستان، ایران، مصر، چین، ایالات محتده آمریکا ، آنگلستان و تعداد دیگری که وظایف مخفی و تمویل پول و سلاح را به عهده دشتند، قابل ردیابی است. پروژه عدالت انتقالی نخواسته است با جریت و یا ممکن روی ملحوظات سیاسی شان در این موارد خیلی ها مهم تماس گیرند و عادلانه بودن و غیر جانبدارانه بودن راپور شان را به اثبات برسانند.

 

اکنون میتوان به این قضاوت و نتیجه گیری رسید که این راپور نمیتواند در بخش های که نویسنده فاکت ها و ارزیابی های خود را وسیلتاٌ مطرح نمود، چندان به عنوان یک راپور منصفانه و عادلانه قابل لمس و دلچسپی باشد و فاکت های مطرح شده آن معیار یک پروسه عدالتمندانه و منصفانه باشد. در تعداد از فاکت ها عملاٌ بخاطر یک قضاوت غیر منصفانه و وارد ساختن الزام به عمل جرمی و ارتکاب عمدی آن انگشت الزام گداشته نشده بلکه  تعلقیت فرد مورد ارتکاب جنایت عامل چشم پوشی از فاکت های مشهود شده است.

 نام قوماندانهای  جهادی و تنظیمی که تحت اراده عمدی  ایشان در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک منظم و سیستماتیک راکت فیر میگردید و تلفات شدید مردمان ملکی را ببار میآورد ، روی دلایل خود شان مخفی نگهداشته شده است ( اسمای تعداد از این قوماندانان مانند  انور دنگر از ساحه شکردره، قوماندان شیرعلم ، حسین انوری و ملاعزت از ساحات پغمان و تعداد دیگری از ساحات شمالی و کوه صافی ).

 

نویسنده در فرجام این نبشته ازتمام آنان که  دارای مسلک و تجارب حقوقی اعم از ملی و بین الملی اند، کارمندان وقت در اورگانهای مختلفه دستگاه دولتی جمهوری دموکراتیک افغانستان و آنان که خود به شکلی مورد ارتکاب جرائم ضد حقوق بشر و جرایم جنگی در دوره بین سالهای 1978-2001 شده اند و یا چشم دید ها و فاکت های زنده دارند ، از طریق سایت های انتر نتی به زبانهای ملی و خارجی بنویسند . در صورت عین نتیجه گریهای اینجانب از راپور پروژه عدالت انتقالی باید بااستفاده از حق طبیعی به اعتراض مشروع با قلم و زبان بپردازند.

1 مقاله در هفته نامه نیدرلند آزاد تاریخ 8 می 2012

http://www.vn.nl/Archief/Politiek/Artikel-Politiek/Vervolg-ons-dan.htm

 

 

 

موضوع مهمی که دراین روز ها توجه رسانه ها وآگاهان امورسیاسی را به خــود جلب کرده است مصونیت قضایی سربازان امریکایی بعد ازسال 2014 ترسایی در افغانستان میباشد که آقای رییس جمهور کرزی بعد ازسفرسه روزه اش ازایــا لــت متحده امریکا درملاقات با رییس جمهوراو باما، این موضوع را به افغانستان منتقل نموده وفیصله آنرا به لویه جرگه عنعنوی افغانها محول کرده است.

به عقیده جناب ایشان لویه جرگه افغانستان که درآن نماینده گان مردم حضور میداشته باشند میتوانند فیصله نمایند تا سربازان امریکایی که بعد ازسال 2014 در افغانستان باقی می مانند وتعداد این سربازان هم معلوم نیست چه تعداد وتا چه زمان، هرجرمی را که درافغانستان مرتکب شوند نظربه خواست رییس جمهور اوباما رییس جمهور امریکا ، ارگانهای قضایی افغانستان حق بازجویی ومحکمه را بالای آنــا ن نداشته، موضوع  جرم سربازان امریکایی را به دولت امریکا اطلاع ودولت امریکا خود درمورد سربازانش تصمیم گیرنده میبا شد .

ملت شریف افغانستان که دراین مدت  بیشتراز ده سال ازبعضی کارهای سـر بازان امریکایی خاطراتی تلخ و فراموش ناشدنی رنج و درد های کشتار بیگناهان در روستاها توسط سربازان امریکایی، ازطریق حمله های شبانه، بنام پاکسازی از وجود عناصر ضد بشری، حمله برزنان وکودکان معصوم هنگام خواب، سوختاندن قرآن مجید کتاب آسمانی، ادرار برروی اجساد مسلمانان، جوانا ن رانیمه شب به نام تروریسم ازخانه های شان بردن و... چطورمیتوانند بازهم برای آنان مصونیت قضایی بدهند واین فیصله مهم و پر مسوولیت راکه درآینده نزد ملـت این وطن بدنام ترین و بی مسوولیت ترین افراد دوره تاریخ  افغانستان محسوب خواهند شدتصویب  واجازه دهند تا آنان هرچه دل شان خواست بیشترازآن انجام دهند که تا حال داده اند.

چنانکه بتاریخ 17 جنوری سال روان ترسایی دربخش خبرتلویزیون شبکه یک ازکشته شدن دوزن و دوکودک توسط حمله های ناتودرولایت هلمند خبردادند که باعث نگرانی مردم وطن شده است.

آقای رییس جمهورکرزی بعضاً موضوعات رابخاطررفع  مسوولیت بدوش ملت انداخته ودرختم هرمجلس حضوری نماینده گان مردم، بعدازبگومگوهای  لفظی نماینده گان، آنچه راکه ازقبل تهیه وتدارک دیده شده بالای نماینده گان می قبولاند.همه مردم  وطن میدانند که صلاحیت بدست ملت نبوده اگر میبود دولت که تا گلودرفساد غرق است  زورمندانش همه روزه زمین ها و خانه های مردم را بزورغصب میکنند یک لحظه هم بخاطر تداوم این حکومت آرام نمی نشستند.باید گفت چیزی راکه آقای رییس جمهورکرزی وافراد وابسته به آن بخواهندهمان میشود که تشکیل لویه جرگه عنعنوی افغانها هم نظربه تجارب 10 ساله گذشته  جنبه هـای نمایشی داشته مردم شریف وطن ازآن رضایت نداشه انــد صرف ضیاع وقت ومصرف پول هنگفتی که صدها درد دیگرمردم بیچاره وبی بضاعت افغانستان رامیتوان با آن درمان کرد.

به بارور بعضی از کارمندان دولتی خروج قوای نظامی امریکا از افغانستان بعد ازسال 2014 برای افغانستان فاجعه بارخواهد بود.درحالیکه وزیر دفاع  افغانستان به مراتب دربیانیه های خویش علاوه میکند که تاسال 2014 تعداد سربازان ما به بیشتر ازسه صد هزارمیرسد و همچنان دیده شده که سربازان و پولیس افغانستان اززمان تحویل گیری قدرت نظامی ازسربازان امریکایی، تا کنون شجاعانه رزمیده انـد وبا دستگیری افراد انتحاری باعث جلوگیری ازحادثات دلخراش درشهر کابل وولایت شده اند که همه این زحمات آنان قابل قدروستایش است اگرقوای نظامی افغانستان نظربه وعده های رییس جمهوراوباما،رییس جمهورامریکا با تجهیزات لازم وآموزشهای مسلکی بیشتر تقویه و همکاری گردد سربازان افغانی نیروی مقاومت در برابردشمنان افغانستان را داشته وبا همان همت افغانی که دارند ازوطن ،ناموس وسرحدات کشورخویش دفاع خواهند کرد.

قابل یاد آوری است که سربازان افغانی به تشویق و همکاری مردم شریف وطن ومراجع ذیربط وظیفوی نیز نیازدارند که با تبلیغ ازطریق رسانه ها، تشویق مالی بخاطر کارهای شایسته که درجریان خدمت انجام میدهند. چنانچه که سه سربازپولیس ملی بخاطردفاع ازمردم وطن ودستگیری افراد انتحاری درکابل ازجانب وزارت داخله کشورتقدیروازطریق تلویزیون به اطلاع عموم هموطنان رسانیده شد.که دیدن چنین جریانات ازشجاعت فرزندان دلیروطن باعث خشنودی هموطنان  مان چه درداخل وخارج کشورمیشود. درکناراینهمه تشویق و وارسی ازحال آنان، به موقع رسیدن قوای کمکی ازمراکزولایت به روستاها هنگام خطربه تقویه نیرو و مورال سربازان نیز افزوده خواهد شد. تا سربازان شجاع توانسته باشند بادلگرمی برای هدف ومرام که حفظ وطن میباشد برزمند.

ناگفته نماند اگر درجمع این سربازان، دشمن به خاطرخراب کاری ونیت شوم جاگزین شده باشد درصورت تلاش موظفین امنیتی وهمکاری ملت شریف افشا وبه جزای اعمال خویش خواهند رسید.

همچنان وظیفه فردفرد وطن میباشد تا درراه بهبود وطن و بخاطر آوردن صلح و ثبات سعی و تلاش نموده مسوولیت تاریخی خویش را ادا نمایم .

 

 

          

 

 

        

 

 

 

 

 

 

افغانستان درعقب پردۀ دوُد

نویسنده :داکتر(D.R Goyal) ، دهلی1984

ژورنالیست ، نویسنده ، استاد وفعال سیاسی

 (بخش ششم )

 

برگردان- محمدعارف عرفان

لندن -  مورخ جنوری 2013

 

فصل دهم- ببرک کارمل

تأسیس حزب ومبارزات پارلمانی

 

...خطرناکترین چالشی که دربرابرکارمل وقابلیت های سازمانی وحکمت وفرزانگی اوپدیدارشد، بعد ازانقلاب ثوربود که امین تلاش نمودتا تقریبأ همۀ دستآورد های این رخداد رابرباید.در مورد شرارت وشیطنت امین تمامی پرچمی ها میدانستند، درحالیکه هنوزدیگران این خصوصیت امین رادرک نمی کردند. سوءظن نسبت به امین،  زمانی به اوج خود رسیدکه حکومت داوود ،دریک واکنش شدید بعد ازقتل میراکبرخیبردر17 اپریل (1978) ،اکثررهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دستگیرنمود."امین" یگانه کسی بود که نه مخفی ونه ازطرف حکومت دستگیر شد. چنین حالت ،این حدس وگمان ها را افزایش دادکه امین چون " مارمیان آستین "با دشمنان حزب درزدوبند مخفی قراردارد.فقط چند نفرمحدود درمورد قتل "میراکبرخیبر"وتلاشهای قبلی وناکام برای قتل "ببرک کارمل"،بوسیلۀ امین،بالای اومظنون گردیدند.

زمانی که انقلاب در27 اپریل (1978) آغازیافت،امین تلاش های ابهام برانگیز را برای صدورفرمان انقلاب ، بدون هماهنگی با" نوراحمد نور"که به نماینده گی حزب فعالیت ودرمخفیگاه بسرمیبرد،ازخود  تبارزداد.چنین مشاهده شد که امین تلاش نمود تاحالت "تقابل "رادردرون نیروهای مسلح میان هوادران مربوط جناح پرچم ازیکسو وجناح خلق ازسوی دیگر برانگیزد. حقایق مربوط به این توطئه، برای اخراج امین ازحزب ،دربیروی سیاسی کشانیده شده وفیصله برآن شد تا امین ازحزب اخراج گـــردد.تره کی تقاضا نمود تابرای امین یک ماه وقت داده شود تاکنترول مسایلی را که دردست امین قرارداشت دردست گرفته و بعد ازآن تصمیم مبنی براخراج امین را ازحزب تحقق خواهد بخشید.

به طریقی با این فیصله ، امین مجال تنفس پیداکردوبرنامه ریزی نمود تا به ضد حمله متوصل شود.در22می (1978)،یک رساله یی تحت نام "انقلاب ثور" ازنام ریاست سیاسی اردومربوط به دفترسیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به نشررسید. تاکنون هیچ کسی چنین نگرانیی را برای مقامات حزب برنیانگیخته ونه هم جوازنشرچنین مطالب صادرشده بود . نه تنها این که صلاحیت نشراین "رساله" صادرنشده بود بل محتویات آن، سیمای انقلاب را به رنگ غلط منعکس ساخته ومخصوصأ اینکه با برداشتهای بنیادین حزب درتناقض بود.تلاش هایی صورت گرفت تا چنین پنداربه وجودآید که آماده گی انقلاب،بطوراخص وبصورت کامل با دستان حفیظ الله امین صورت گرفت واین تنها امین بود که ازتره کی دستورراه اندازی "کودتا "راحاصل نمود.درین رساله هیچ بیانی راجع به حزب ومبارزات آن درمیان مردم وراجع به مبارزاتی که منتج به وقوع انقلاب شد،نرفته بود.حتی اسمای افسران ونیروهای مسلح وبویژه نام های افسران مربوط به جناح پرچم که درقیام علیه داوود سهم داشتند، درین رساله حذف شده بود. عمدتآ نشراین رساله به نفع دشمنانی که میخواستند تا چهرۀ "انقلاب" را مکدرنموده وآنرا با مشارکت "شاخۀ" ازافسران - درانجام آن - "کودتا" بخوانند،انجامید.

درین هیچ شکی نیست که صلاحیت نشرکتاب، صادرشده بود وحتی به وسیله خودامین تحریریافته بود.اغراق وگزافه گویی های این کتاب به درستی دست امین را درآن افشاءمینمود.نشراین "رساله " درراستای این هدف بکاررفته بودتا بیان شود که انقلاب ثورکاملأ یک حادثۀ "جدید"درتاریخ بشریت بوده وبنابرین"این انقلاب نگرش های جدید جامعه شناسی علمی را با تیزیس ها ی نوین درشکل ومضمون خودبرای حصول قدرت بوسیلۀ"حزب کارگران"،به نمایش گذاشه است."

درین "رساله " کاملاً ادعاهای غلط ونادرست بکاررفته وچنین وانمود ساخته شده بود که مبارزات 13ساله مبارزه یی بود که بوسیلۀ رهبروالا ودانشمند انقلابی کشوررفیق نورمحمد تره کی به راه افتید. این روش امین بودتا حمایت تره کی را دریکی ازوخیم ترین مراحلی که دست او(امین)درتوطئه افشأ شده بود،جلب نماید.امین درین شگردهمچنان برای تره کی مفهوم کاربرد واستعمال نیروی نظامی رانشان داد: " رفیق تره کی،با فکرخلاق خویش درک نمودکه تحت شرایط معین درافغانستان،بهترین تضمین برای پیروزی مردم وبرای تحقق جوانب متعدد، ایدولوژی دوران سازطبقه کارگر،به تشریک مساعی،  قوای مسلح کشورمرتبط است". طوریکه دررساله گفته شده بود، .درنتیجۀ چنین درک ،تره کی وکمیتۀ مرکزی حزب درسال (1973) توافق نمودند تا امورسازماندهی فعالیت های حزبی را درمیان نیروهای مسلح کشوربرای امین ،تحت نظارت مستقیم رفیق تره کی واگذارنمایند.

درین رساله همچنان برخی حملات پوشیده وضعیف درمورد منتقدین امین نیزبکاررفته بود وگفته میشد رقباودشمنان حزب  " یعنی آن هایی که مصمم بودند تا زمین را زیرپای رفیق حفیظ الله امین خالی نموده وتلاش داشتندتا فعالیت های حزبی اورا، دراردو قطع نمایند."

هرگاه تاکنون درمورد امین شکی وجود داشت ، انتشار این "رساله "واضح ساخت که امین دربرابر وحدت واتحاد "خلق" و"پرچم" دراردو - با طرح روشن که آنرابرای تصرف قدرت خویش ، استفاده نموده وبعدأ بکارخواهدبرد - مقاومت نمود. انتشاراین "رساله" درمیان رده های نیروهای مسلح مانند یک بمب ساعتی بود.هرگاه مندرجات این رساله ردمیشد وبوسیلۀهریک از جناح حزب متناقض خوانده میشد، این خود یک احساس غلط را ایجاد نموده واعتباراردو را خدشه دارمیساخت.اما هرگاه مندرجات این رساله متناقض خوانده نمی شد،بخش اعظمی ازنیروهای مسلح که با امین نبودند متضررمیشدند. درهردو حالت ،رشد اختلافات وبد خواهی ها خود برای انقلاب خطرسازبود. و حالت وهم انگیزتکرارحوادث خونین انقلاب فرانسه (زمانیکه فرزندان انقلاب ،انقلاب را به قتل رسانیدند)رابرای شکارانقلابیون وفادارپدید آورد.

درجلسۀ بیروی سیاسی در17جون(1978)،حفیظ الله امین،یک حالت تحریک آمیزتهاجمی را بکاربست وصلاحیت وحضورکارمل ودیگران را در"قوماندانی اعلی" (انقلاب-ب)به چالش کشید.این روش های متناقض امین درتمام اموربوسیلۀ کارمل،مورد مخالفت قرارگرفته وبا توجه به آن گفته شد که چنین روش همه چیزراخراب خواهد نمود. این وظیفهء تره کی بود تاسوابق امین را مستقیمآ بررسی مینمود.معلومات حاصله مشعربرآن  بود که "امین"درجریان مشارکت اش دراجلاس ملل متحد درنیویارک،با رئیس جمهورکارتروعنصرضد انقلاب به نام "ضیا ناصری "دیدن نمود. زمانی که کارمل درک نمودکه هنوزهم تره کی ازامین دفاع مینماید، پیشنهادنمودتا ازعضویت بیروی سیاسی وحکومت،استعفا نماید.

اوضاع موجود حکایت دعوای طفلی را تداعی مینمود که مورد منازعۀ مادراصلی ومادراندرش قرارگرفته ودربرابر"سلیمان" ظاهرشد. مادراندرآماده بود، تا طفل به دوحصۀمساوی قطع شده ومیان هردومدعی تقسیم شود .اما مادراصلی ترجیح داد تا به عوض دیدن  قطع شدن طفلش ، حاضر شود تا ازدعوا دست کشیده وطفل برای مادراندر سپرده شود. کارمل به عوض تماشای سقوط انقلاب درمیان حوض خون که بوسیلۀ امین کشانیده میشد،تصمیم گرفت تا ازتقاضای خویش نسبت به مشارکتش درستاد رهبری دست بکشد. حالت تقابل درینجا حتی هرگاه کارمل اکثریت (آراء- مترجم) را ازخود می ساخت ،اوضاع انقلابی را خراب می کرد ، زیراکه دیده میشد که حتی امین آماده بودتا "جنگ داخلی" را، راه اندازی نماید.زیرا او مادراصلی نبود ؛ بل مادراندربود .درچنین حالت پیروزی انقلاب،ایجاب می کردتا شخصیت هایی مثل کارمل کنارکشیده شده وقبل ازکناررفتن آنها،بایدوحدت حزب قویأتامین میشد. سکوت تره کی درچنین فضا دلالت براین داشت که اوهنوزدرباره امین با توهم نگاه مینمود. کارمل تصمیم گرفت تا درروزی که امین برای نبردانتخاب نموده بود، باوی مقابله ننماید.او این را معقول پنداشت تا صبرنماید تا روزی تره کی وخلقی های دیگربطورواقعی شخصیت ویرانگرانه امین را درک نمایند. کارمل معتقد بود که اکثرخلقی ها، انقلابیون صادقی بوده وملزم هستند تا ازطریق این"گیم "،همه چیز راببینند.  بیروی سیاسی فیصله نمودتا اکثر رهبران" پرچم "را ازکشورخارج نموده وبه حیث سفیردربیرون بفرستد.کارمل قبل ازترک افغانستان درخصوص امین برای تره کی آخرین هوشیارباش لحظات اخیررا صادرنموده،اظهارداشت که:مراقب،باش!اما تره کی خندید.

نه تنها کارمل خودش ، صدورهوشداربه تره کی رامتوقف نساخت بل برای همه پرچمی ها هوشدارداده شد تا هرچه عاجل منتظرسرکوبی ورویارویی باشند.برای آنها درمورداختفای شان هدایت داده شد ه وگفته شد تا روابط خویش راازیکسو بامردم وازسوی دیگربا"خلقی" ها ، تامین نمایند.

یک سیستم "خبرنامه"تامین شده وترتیبات لازم اتخاذ شدتا معلومات اساسی ازداخل کشورجمع آوری شده ودراختیارببرک کارمل، درچکوسلواکیا قرارگیرد.کارمل پیشبینی نمودکه بسیاردورنخواهد بودتاخلقی ها درک نمایندکه امین یک "دشمن"است.روزی که آنها درک نمودند،آن روزعبارت ازروزی خواهد بود تا آنها قیام نموده ومرحلۀ دیگرانقلاب را آغازنمایند. صحت پیشبینی کارمل ،ظرف چند روزموفقانه ازآب بیرون شد. تمامی سفرای" پرچم "،ازوظایف شان برکنارورهبران وکادرهای پرچم،هرروزدرداخل کشوردستگیرمیشدند. شیپوراتهامات راه اندازی توطئه"،برای انجام"کودتا"، بخاطرسقوط نظام،علیه پرچمی ها به صدا درآمد. کسانی که حتی یکباربا پرچمی ها،دراردو، درادارات دولتی،درمکاتب ودانشگاه ها،همکاری نموده بودند،مورد تعقیب وپیگرد قرارمیگرفتند.هزاران تن به زندان وهزاران تن به کام مرگ سپرده می شدند.

"امین، با نوشیدن خون وبا اطمینان ازبیرون ساختن پرچمی هاازقدرت، چشمان کینه توزانۀ خویش را بسوی خلقی ها گشود.برای امین ،یک حزب سازمان یافته وعناصرهوشیارسیاسی،"ملعون"پنداشته میشد. لذا هیچ خلقی خوب وصادق احساس مصئوونیت نمی نمود.حالت سرکوب ، پرچمی ها وخلقی ها را باهم نزدیک ساخت.لاجرم زمانی که امین علیه تره کی دست به کودتا زده واورا به قتل رساند، آنگاه همۀ خلقی ها وپرچمی ها درک نموده ومیقین شدند که کارمل مردی تحلیلگرزمان بود. 

سیاسیون افغانستان ،منتظرآن بودندتایک رهبرصادق وفداکاربه سراغ شان آمده وآنها را از شرحاکمیت "فاشیستی "امین نجات دهد.

زمانی که اخباراین انکشافات به سمع کارمل در"پراگ"رسید،  تصمیم گرفت تا همراه با "نوراحمد نور"به کشوربرگردد."نوراحمدنور"مسؤول کارحزبی دراردو بود.کارمل میخواست تا عناصرسیاسی را بسیچ نموده ونوراحمد نورباید نیروهای مسلح را برای نجات کشورآماده میساخت.آنها درماه اکتبربه کابل آمدند. البته اندکی یک ماه بعد ترازقتل تره کی ،میان ماه های اکتبرودسمبر. بلاخره آنها سه مرتبه تلاش نمودندتا امین را سرنگون نمایند؛اما ناکام شدند.(*7)                                             

پیروزی یی که در27 دسمبر(1979) بدست آمد ،نتیجۀ یک پلان احتیاط آمیزاستراتیژیکی بود(*8).قابلیت مهارت وسازماندهی کارمل میتواند تنها دریک حقیقت مورد قضاوت قرارداده شود:"کارمل ونوربرای مدت دوماه برای بسیج نیروها،جهت حمله درکابل بودند وبا وجود رخداد دواتفاق ناگوار،حتی امین ازوجود ایشان،آگاه نشد.این ستایش دلالتی است برمهارت و سازماندهی ببرک کارمل. "

شکیبایی،ثبات واستقامت،آرامش روحی درزمان خشم،حصول سریع فرصت ها،عدم کامپرومایزبر مسایل اصولی،انعطاف درمسایل شخصی،همه عناصری هستند که باعث شد تا کارمل دراوج طوفان های سیاسی،تحت نا مطلوب ترین شرایط درافغانستان بیشتر از(35) سال زنده گی سیاسی نماید.

نه تنها این که اوازخطرات چنین شرایط نجات یافته وزنده بماند ؛ بل دسته یی ازکادرهای متخصص را برای جامعۀ افغانستان تربیه واهداء نمود که آنها ،هرگزنخواهند گذاشت تا مشعلی که بوسیلۀ کارمل  روشن شده بود بواسطۀ بادهای سرد،سوزناک وفلاکتبارامپریالیستی وفاشسیتی به خاموشی گراید.گفته میشود که چنین نیروها ازعناصرانقلابی ساخته شده اند!

 

 

پایان (بخش ششم) وآخرفصل دهم

 

(*7) با توجه به جریان واقعی رخدادهای سالهای پیشین، میتوان اذعان داشت که حضور ببرک کارمل ونوراحمد نور،قبل ازسقوط نظام امین درکشور، ودر اوج توحش وبربریت آن نظام،برحسب ادعای نویسندۀ محترم این کتاب ،با واقعیت ،سازگاربه نظرنمی رسد.

(8*) دررابطه به این پراگراف ،که درخصوص حوادث 27 دسمبر(1979) ودقت پلان استراتیژیکی برای واژگون شدن نظام امین ،سخن رانده شده است میتوان ،بیان داشت که طرح ودیزاین چنین برنامه ها ،متکی بر سطح وحرفه،تخصص وکارائی پلان نظامی  وعملیاتی بوده است. لذا مربوط ومنوط به کارگذاران اصلی (افسران بلند پایۀ اتحاد شوروی) وقت میباشد. اما برپایۀ بسیاری از واقعیت ها، میتوان بیان داشت که هواداران فقید ببرک کارمل درجناح پرچم درآن ایام ،برای سقوط امین تدارکاتی را برای انجام قیام مسلحانه ،روی دست داشتند وبرای سه مرتبه این برنامه ریزی صورت گرفته وبه دلایلی به تعویق افتیدند

گفتنیست که ،برپایه گزارشات منابع معتبر جهانی ،"ببرک کارمل "،با اعزام نیروهای اتحاد شوروی در افغانستان شدیدآ مخالف بود وضمن ارسال نامۀ به کمیتۀ مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی،مخالفت خویش را درین راستا بیان داشت .چنانچه در اسناد مربوط به آرشیف سازمان استخباراتی اتحاد شوروری وقت (کی جی بی )،که بوسیله محترم "غوث جانباز" ترجمه شده ودرسایت" افغان جرمن "تحت عنوان "چگونه ما به بیماری ویروس A (هجوم به افغا نستان) ،مبتلا می گردیدیم ،در صفحات (301-302) این کتاب ،آمده است:  کارمل در آنروز ها ازیک چیز می شرمید، باری در مرکزمحرم (کی جی بی) که آنها بسر میبردند، ..."ولادیمیر کریوچکوف "ریس اداره کشف خارجی هنگام صرف چای بطورغیر مستقیم ،اشاره نمودکه اگر اوضاع ایجاب کند قوای محدود اتحاد شوروری،به افغانستان اعزام خواهند شد،او(کارمل) گفت :"مگر ما خود میتوانیم از عهدۀ چنین یک کاری بدرآئیم ،من درنامه ایکه به آدرس حزب کمونست فرستادم ،خاطر نشان ساخته ام که به مجرد دعوت به قیام ،امین فورآ ازطریق رفقای ما که اکنون درشرایط مخفی قراردارند،وهم از طرف توده های وسیع مردم که ازوی متنفر هستند،سرنگون خواهد شد،شما افغانها را نمی شناسید ،من به شما اطمینامن میدهم..مردم ما دیگر تحمل همچو مستبد وماجراجو را ندارد"...کارمل درحالیکه چشمان قهوه رنگش بطرف مهمان می دیدند گفت:" شما در باره آن فکر کرده اید که اگرمن همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم ،ودررائس دولت قرار بگیرم ،مردم افغانستان به کدام دیده به من خواهند نگریست؟"

آری! اینکه چگونه،کارمل دربرابر یک عمل انجام یافته قرارگرفت وزعامت سیاسی کشور،برکارمل تحمیل شد،موضوعیست که مهار ساختن فوران یک آتش فشان ویرانگروخانمانسوز درسراسر کشور وانسداد جویبارخون ازسوی امین ،وجلوگیری ازچیره شدن سیاه ترین نیروی جهنمی بنیادگرا وتروریستی وابسته به غرب وپاکستان،برمقدرات کشور،بدون هرگونه الترنتیو دیگر،او رابرای پذیرش این مسئولیت ،مجبورساخت. .(برگردان کننده)

 

پیگفتار

 

این کتاب یکی ازجملۀ ارزشمند ترین اثرتاریخیست که تاکنون بوسیلۀ نویسندگان خارجی درپیرامون حوادث "انقلابی " افغانستان بصورت واقعی وبیطرفانه وبشکل "پژوهشی" وکنکناش عینی حوادث بوسیلۀ شخص نویسنده محترم ،داکتر(D.R GOYAL)وحضورآن درداخل حوادث جامعه وکشوربرپایۀ ملاحظات بصری ،شواهد ومدارک معتبر ،نگارش یافته است ، اخیرآبا دستیابی این اثرگهربارکه همزمان با شانزدهمین سالروزوفات زنده یاد ببرک کارمل،سابق منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ورییس جمهورپیشین جمهوری دموکراتیک افغانستان ، اتفاق افتید، این فرصت دست داد تا بدین مناسبت -علی العجاله - "فصل دهم "کتاب راکه درخصوص زندگی ومبارزات سیاسی ، فقید ببرک کارمل نگارش یافته است ، برگردانی نمایم .با توجه به جوهرو درونمایه پرباروریالستیک این اثرسترگ ،که با آمیزه های خیراندیشانۀ دوستان تاریخی مردم افغانستان یعنی نویسندگان ودوستان واقعی و واقعیتگرای "هندی" ما  ،نگارش یافته است ، سعی خواهم نمود تا دربرگردانی کامل آن، اززبان انگلیسی به زبان فارسی ،درفرصت های لازم مبادرت جسته ومحتویات پرباراین اثرراکه ناگفته های فراوانی پیرامون واقعیات جریانهای "انقلابی " افغانستان وخدمات ارزشمند وآرمان های عالی وانسانی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورژیم جمهوری دموکراتیک  افغانستان، تحت زعامت فقید ببرک کارمل را دردل دارد، ترجمه وبرای خوانندگان عزیزوگرامی عرضه نمایم ؛

با تقدیروتشکرشایسته وبایسته ازنویسنده این کتاب جناب داکتر"گویال "که با همه احساس وقلب مهرآگین خویش ،درجولانگاه آشنا قدم گذاشت وبا رسالت بزرگ وواقعی خویش از " عقب پردۀ دود " جریانات واقعی حوادث "انقلابی" را درافغانستان ومداخلات غرب ،ارتجاع عرب ،کشورهای منطقه وارتجاع داخلی را ،برای واژگونی نظام دموکراتیک، با درخشش خورشید حقیقت پرده برداری نموده واز زیرلایه های "دود" بیرون کشید وبا همه صداقت، تعهد وپیمان ژورنالیستی ،جریان اصلی حوادث سرزمین فلکزده وسیمای واقعی شخصیت های سیاسی آن را،درآیینۀ صفاوبطوربیباکانه به تصویرکشید؛

 با تمنیات نیک ازمحترم "یاسین بیدار"،که درزمان تصدی اش به حیث نماینده آژانس خبررسانی باختردردهلی جدید ،با مشورت های خویش ،نویسنده را برای دست یابی به کتوب فارسی،پیرامون این پژوهش ، یاری رسانید واز سوی دیگربا توجه به ارزشمند خوانی این اثر،با ،به نقد کشانیدن مسولانه این نوشتار،انگیزه سازگشایش فصل گفتمان گردیده  و موجب شده است تا برخی نکات این نبشته بیش ازپیش وضاحت بخشیده شود؛

 

با سپاس های بیکران ازفرهیخته مرد فرزانه وقلم پردازحوزۀ سیاست ، تاریخ،ادب وفرهنگ کشور،محترم سترجنرال" محمد نبی عظیمی "که باهمه احساس وعطش شورانگیز،باشکیبایی بزرگ وهمیشه گی درویرایش نوشتار"مترجم" سهم دوستانه خویش را انجام داد؛

با تشکرات عمیق ازشخصیت مصلح و مدبر محترم "سیدحسن رشاد"که با اشتیاق تمام وطورپیگیر در،رد یابی وپیدایش این کتاب ارزشمند مساعدت نمود؛

با قدردانی ازمبارزنستوه ، محترم "خالد صدیق چرخی"  که با الهام ازکارنامه های قهرمانانۀ نیاکان خویش، با پیوند به تسلسل جنبش های دادخواهانه وانتقال این مشعل فروزان،برای نسل های بعدی، باروح آزاد منشانه ودین رسالت تاریخی ، برخی محتویات محدود کتاب"افغانستان درعقب پردۀ دود" را ،درخصوص شخصیت ومبارزات فقید" ببرک کارمل" ، درصفحات کتاب معروف تاریخی خویش بنام ( برگ چند ازنهفته های تاریخ درافغانستان ) منتشرۀ (1390)جلد اول،با همه بی ریائی و بطورواقعبینانه بیان داشته ونقش صادقانه و وطنپرستانه خویش را با همه امانت داری درین راستا به انجام رسانیده است؛

با سپاسهای قلبی ازمدیران محترم سایت های وزین انترنیتی چون سایت محبوب آریایی،بامداد، وطندار،سپیده دم ،مشعل وسایت "افغانستان نیویز" و فاروم پندار،همچنان کاربران عزیز،صفحات "فیس بوک" و"تویتر" که با قبول زحمات فراوان درانتشاراین نوشتار،با همه احساس وطنپرستانه همت گماشتند؛

وبا تشکرات وتمنیات قلبی ازخواننده گان عزیزو محترم که لحظات گرانبها وارزشمند خویش را برای خوانش این نبشته تخصیص دادند؛

با احترامات فایقه

محمدعارف عرفان