دیداری از کابل، یک ارزیابی تحلیلی از روندهای درهم پیچیده سیاسی – نظامی

 قسمت پنجم اخیر (جمعبندی و نتیجه )

نوشته : ع. بصیر دهزاد

در چهار قسمت قبلی این مقاله تا حد امکان تلاش نمودم و در همان حدود که بینش فکری ام برایم اجازه میداد،  تا یک تصور نسبی از روند های پیچیده سیاسی – نظامی و اجتماعی افغانستان و عمد تاٌ از کابل بحیث یک پایتخت و هم به حیث یک شهر سیاسی در گرماگرم تنش های فکری و سیاسی ، شکل گیری حلقه ها و ایتلاف های سیاسی و بلاخره یک شهری در تلاطم تغیرات ( پیشبینی شده و غیر پیشبینی شده)، ارایه بدارم و همچنان تصویری از  یک شهر ارایه نمایم که در عمق بحران بی اعتمادی و بی اطمینانی در برابر امروز و فرداها ی غبار آلود  قرار دا رد  ، در عین حال تصویری از یک پایتخت  که در طول بیش از ۱۱ سال بعد از سقوط دستگاه نیمه پاکستانی طالبان تغیرات نسبی در عرصه های گوناگون در آن شکل گرفته است، به وجود آمده است وبدون شک پیش زمینه خواهند بود برای تغیرات و پروسه های بعدی در کشور.

همچنان برای نویسنده تحریر این مقالات یک بهانه و یا یک انگیزه هم  بوده است تا عطف توجه خواننده را بدین مساله متمرکز سازد که افراد مستقل ، حلقه ها و نهاد های سیاسی ایجاد شده در اوضاع کنونی در کدام موقعیت سیاسی  و اجتماعی قرار دارند و مرتبط به این موقعیت اجتماعی شان چه وظایفی بزرگی را در شرایط پیچیده کنونی میتوان بر جسته ساخت و راه های حل و ممکن را پیشبینی نمود . علاوتاٌ بر جسته ساختن اهمیت این  مساٌله که پذیرش یکدیگرو بیان اراده حسن نیت در ایجاد و تحکیم  پیوند های فکری و عملی و بلاخره جستجوی اهداف و وظایف مشترک مقطعی  برای نجات وطن حایز اهمیت جدی است، یعنی میلان و تمرکز تمام توجه ، تعقل و اراده سیاسی  و سائر توانائی ها به خاطر تبدیل نیروی های چپ ، میانه، ترقیخواه و وطنپرست در یک همکاری و پذیرش با یکدیگربه یک نیروی موثر  و بزرگ سیاسی در روند های پر پیچ و خم جامعه ملی ما.

نتیجه گیری ها از روند های که از یک جهت بی نهایت مغلق و نامکشوف اند واز جانب دیگر از موجودیت بعضی ارزش ها هم نمیتوان انکار کرد و آنرا از نظر دورداشت، موضوع ساده نیست زیرا یکی دلسرد کننده است ودیگری امید بخش( در صورت بقای ارزش های نیم بند). شکل داد ن مبارزه مشروع و قانونی بر ضد اولی و بیسیج و آرایش نیروها برای دفاع و تحکیم دومی.

دستگاه حکومت ( رییس جمهور در یک حلقه محدود) نه تنها خود در پروسه های مغلق دست و پا میزند و در عین حال خود عامل معاملات پس پرده هم است ، بر معاملات پشت پرده که خود در آن دخیل است ،هرروز ( بالای خارجیها) نا رضایتی نشان میدهد و شکایت اش را بلند میکند. هر سفر وی به پاکستان یک تغیر (ات)  را در مهره های سیاسی حکومت به ارمغان میآورد.

تعداد ایتلاف های سیاسی که بعضاٌ از آنها بوی ذوق ها و تمایلات سمتی، تنظیمی و قومی میآید ، شکل و محتوای جدید را بخود میگیرد. بعضی حلقات و سازمانهای سیاسی کوچکتر در بیان وعده ها و موضعگیری های سیاسی شان مشکل دارند تا فراملیتی ، فرا قومی و فرا زبانی طرح دهند. به بیان دیگر آنها فراملیتی و فرازبانی اشاره میدهند ولی با گرایش های شبهه گونه ملیتی و قومی در جاده های این روند های پر پیچ و خم حرکت میکنند. و در دنبال چسپیدن با همتا های بزرگتر سیاسی و به اصطلاح مطرح سیاسی  اند.

نتیجه گیری دیگری که از پروسه های مغلق و پیچیده میتوان بدست داد عبارت است از موجودیت و اثر گذاشتن وکرکترهای فردی اند که بالای پروسه ها به یک شکلی نفوذ دارند، میتواند یکی از عوامل مغلقیت در روند ها باشند . این کرکتر ها کدام ها اند:

۱ـ  تعلقیت و پیوند های یک حلقه از افراد به دستگاه های استخباراتی همسایه ها و دول غرب که این افراد هم یک رقابت وهم اهداف مخفی دول خارجی را دردرون دستگاه دولت و هم تعداد از نهادهای سیاسی – مذهبی تمثیل مینمایند. آنها در حالیکه خود دریک دستگاه دولتی قراردارند ولی دریک  رقابت و دریک عدم اعتماد در برابریکدیگیر قراردارند. درعین حال آنها  مهره های مهم حکومتی اند. پس در چنین حالتی نمیتوان از مظلومیت یک ملت و سیاست نامکشوف دولت کنونی چشمان را بست و انکار نمود. در پهلوی آن خزیدن آنان در  زیر «  لحاف چرکین »  قوم ، سمت، زبان و مذهب به حیث یک روپوش و زمینه حفظ  مصئونیت و بقای شان میباشد که هم بحیث وسیله پیشبرد اهداف ضد ملی وهم عامل تحمیل و ادامه مظلومیت بریک ملت مظلوم میباشند. پس در چنین حالتی نجات وطن ، اعتماد و وفاق بخاطر ادای خدمت خالصانه و بی آلایشانه به یک ملت مظلوم بحیث یک  هدف بزرگ و یک مسوولیت دربرابر نیروهای ملی اندیش و ترقیخواه متبارز میگردد.

۲ـ موجودیت کرکتر های خود خواه، مغرور و از خود راضی هم یکی از عوامل معضلات سیاسی نه تنها در دستگاه دولت بلکه در داخل حلقات و نهاد های سیاسی اند.  تن دادن این افراد و کرکترها به واقعیت ها و پروسه ها برای شان یک هتک شخصیت تلقی میگردد. متاسفانه این یک مشخصه خاص افغانی ما هم است که به مشکل کمی ها و اشتباهات خود را بپذیریم و بدان اعتراف کنیم. این افراد  آنچه را میاندیشند « عقل کل و عقل عالم » میپندارند ( من  برآوردی). این حلقه خود خواه درعین حال در برابر قدرت ، پول و وعده ها خیلی ها ضعیف النفس و نحیف هم میباشند.

۳ـ حلقه دیگر مربوط چهره های میگردند که از لحاظ جرم شناسی کسان اند که جز به پلان پیشبرد جرایم به چیزی دیگر نمی اندیشند. اصلاٌ برای آنها سیاست یک وسیله و زمینه است برای مصون ساختن اعمال جرمی مانند قتل، سرقت ، راه گیری ، جرایم جنسی ، استفاده از خشونت برای بدست آورده اهداف جرمی. این حلقه با کمال تاسف در دستگاه دولتی  و آنهم در مقامات و همچنان در میان گروه های ضد دولت کم نیستند. اینان همیشه در عمل جرمی شان خیلی ها زرنگ اند ( در مباحث کریمنولوژی یک اصطلاح است که مجرم متکررهمیشه یک قدم از پولیس پبشتر است). این افراد به مهارت و پختگی میتوانند  با استفاده از ضعف شخصیت و وجدان  در درون حلقه های اولی و دومی  که در بالا ذکر شده رخنه نموده به ابراز هموندی موقعیت خود و انجام اعمال جرمی وغیرقانونی  خود را مصون سازند. این حلقه به حق سازماندهنده گان اصلی مافیای زنجیری اند که در غصب زمین های دولتی و راه گیریها سهیم بوده و با روابط دوگانه با دولت و دستگاه های استخباراتی قرار دارند. اینان که در موقف های مهره یی دولت قرار دارند ، موقف ثابت در تحکیم  و تطبیق قوانین و مبارزه هدفمندانه در برابر  فساد و تسلط مافیای زنجیری  عمداٌ اتخاذ نمیکنند ، بر عکس در صدد قاچاق مواد و تسلط بر بازاراند.  این افراد از لحاظ تکمیل شخصیت و رشد وجدان خیلی ها عقب مانده هم اند چونکه اغلباٌ  در شرایط خانواده گی شخصیت و وجدان شان رشد نموده است که تحقیر، توهین ، خشونت و حتا ممکن سو استفاده جنسی در نظام خانواده مسلط بوده است.

مهار این حلقه جابر و مجرم که در شرایط کنونی بزرگترین معضله اجتماعی – سیاسی و حاکمیت و تطبیق قانون است، بدون شک میتواند یک هدف مشترک و بزرگ  و« یکی » از معیار های قرارگرفتن در « یکی »  از خطوط واحد عملی ( البته با جرئت و شهامت) برای تمام حلقه های سیاسی باشد.

۴ـ حلقه چهارمی معضله  ( گروهی) نهاد های سیاسی موجود است که دارای اهداف و نظریات اجتماعی- سیاسی ( مذهبی ، راست ، میانه و چپ) اند . عقده مند یها و مخامصت های ناشی از  دوره های مختله جنگی درسی سال اخیر مانع پذیرش همدیگر در داخل یک سیستم سیاسی و یا در یک ایتلاف سیاسی میگردد. ولی در عین حال مشکلات دیگر انها معضلات ذات البینی  در درون همان حلقه معین و یا در درون یک نهاد سیاسی است. تعلقیت به شخصیت های سیاسی و تنظیمی سابق مانع قرارگرفتن شان در یک خط فکری و یا عملی میگردد. در عمل دیده شده است که بیشترین از این حلقه ها درمحدوده ارزیابی های گذشته  فرو رفته و محصور باقی مانده اند و درارزیابی حال و آینده و ایجاد همسویی ها با یکدیگر نا موفق اند. تنش ها و نا ملایمات ( دردناک) گذشته معیار تعین موضع امروزشان در برابر یکدیگر و در شرایط مغلق و پیچیده کنونی اند ، تا جستجوی زمینه و امکانات برای همسویی ها و قرار گرفتن درخطوط عملی واحد.

وقتی مساله پیوند و نزدیکی حلقات چپ مطرح میگردد، ممکن  نزد تعداد زیاد صاحب نظران صرفا موضوع همسویی ها ٌ در حلقه ها و گروه های کوچک مربوط به شاخه های حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( حزب وطن) تداعی گردد در حالیکه شرایط بغرنج و پیچیده کنونی این ضرورت را متبارز ساخته است که مرزبندی های حلقات چپ متکی بر رقابت و تقابل فکری و ایدیالوژیک که در سالهای دموکراسی تاجدار در روان سیاسی آنوقت شان مسلط بود و ادامه آن در سالهای بعدی شکل تقابل مسلحانه را بخود گرفت ، دیگر در وضع کنونی و برای آینده هیچ یک از این گرو ه ها کارا و مفید نیست و نخواهد بود. در دوره های گذشته چهل ساله اخیر مبارزات شدید و خشن میان این جریانات فکری چنان دشمنانه بوده است که هیچ گاهی ممکن نبوده است که مساٌله هدف و مبارزه  مشترک درمقابل نابرابری های اجتماعی مطرح بحث گردد. آیا  این سوال در شرایط نوین کنونی میتواند در میان نیروهای چپ و میانه ( به مفهوم وسیع آن) قابل بحث جدید باشد  ؟  آیا زمینه های همکاری ها و گشایش تبادل نظر پیرامون برجسته ساختن پروبلم های اجتماعی و راه های حل آن تا کدام حد ممکن و عملی است؟ البته بدون اینکه هنوز و یا قبل از وقت  بر ایتلاف ها و وحدت ها اشاره نمود. نویسنده این زمینه را نا ممکن نمیداند بلکه  بحیث یک سوال عمده روز قابل طرح و تبادل نظر میداند. اشتباه خواهد بود که آن نیرو و توانایی « هنوز غیر قابل حساب » که در مقیاس یک ملت نزدیک به سی میلیونی کوچک و هنوز غیرقابل لمس باشد، به تنهایی در فکر مبارزه مستقلانه شود و امید به تصرف روان عامه بست. ممکن تعجب آور نباشد که امروزهمه نیروهای اعم از چپ و راست بیشتر خود و سازمان خود را به آنچه در گذشته های «  با غرور »  انجام داده شده جدا ناپزیر میدانند و خود و سازمان خود را به ارزیابی میگیرند یعنی اینکه  یا از ارزش های خود دفاع نموده و یا بر علیه ارزش های دیگر مبارزه مسلحانه نموده اند. این غیر طبعی هم نیست بلکه قابل درک هم است که  هنوز به یاد قهرمانیها و قهرمانهای گذشته شیوه مبارزه کنونی و آینده را شکل میدهند و با همان غرور خود را در برتری ازدیگران تصور مینمایند.  

آنچه غیر قابل انکار است این است که نیروی « وسیع » چپ و میانه دیروزبا وجود شکست های سیاسی ، نظامی و اجتماعی در مقطع های مختلف اکنون میتواند بحیث یک نیروی قابل حساب در پروسه های کنونی و آینده افغانستان اثر گراز و سمت دهنده باشد  و این یک واقعیت عینی هم است و این در صورتی ممکن خواهد شد که  این نیرو به باز کردن دریچه های تماس و جستجوی همکاریها متقابل باندیشند و در یک مبارزه مشترک یک نیروی بزرگ ( ریزف و آماده) نسل جدید و جوان را  در عقب ایده های ملی، وطنپرستی ، دفاع از ارزش های دموکراسی و جامعه مدنی، اندیشه فرا قومی و فرا مذهبی ، متبارز ساختن معضلات اجتماعی کنونی ، منافع و حقوق و خواست های مشروع نسل جوان ، دفاع از حاکمیت قانون و بلاخره متبارز ساختن کلتور، سنن و عنعنات پسندیده مناطق افغانستان بحیث چکیده های از غنای فرهنگ و کلتور ملی ملت ما و دها مسایل دیگر بسیج نمایند. این یک وظیفه بزرگ ملی واحساسات پاک وطنپرستی هم است و هم یک معیار خدمت و ادای دین ملی  و وطنی خواهد بود. داشتن اعتقاد فراگیر به یک ملت واحد بدون شک جای احساسات ملیت و زبان پرستی ، تعصبات قومی و منطقوی، بالا کشیدن محاسبه ها و فیصدی های جعلی و تفوق طلبی را میتواند در یک پروسه به تصرف گیرد.

حاد ساختن مسایل زبانی و سمتی در شرایط کنونی برای تعداد از فیگور های سیاسی و سازمانها و حلقات مربوط شان فقط یک وسیله نامقدس و ضد ملی است که آنان با این وسیله نا مشروع توجه عامه را بخود جلب نموده و هم اثرات  خیلی ها خطر ناک را در عمیق ساختن تضاد و تحریک  احساسات تفوق طلبی و سمتی در میان مردمان عامه به وجود می آورند  که میتواند مساله خطر فروپاشی یک جامعه ملی را دریک  دراز مدت محتمل و غیر قابل جلوگیری سازد.

 نتیجه گیری از بالا گرفتن چنین احساسات و تحریکات نفرت برانگیز ، تضاد و دشمنی های قومی که بوی متعفن آن در بعض مباحثات پارلمانی و وسایل اطلاعات جمعی مشام مردمان و حلقه های فرا زبانی و فرا ملیتی را سخت آزار میدهد، این است که در اوج بحران عمیق اجتماعی و بحران اعتماد به آینده برای عوامل تعصب یک زمینه  مصنوعی را به وجود میآورد ولی درعین حال متوصل شدن آنان به یک جرم شدید ضد منافع ملی است . این افراد و حلقه های متعصب در شرایط پیچیده کشور چیزی دیگری را به عنوان راه های بیرون رفت مطرح کرده نمیتوانند. آنها در یک عدم  توانایی تفکر و دیگر اندیشی به پارچه های زنگ زده ولی مخرش ملت واحد  تبدیل گردیده اند. آنان باید بدانند که مانند آن دیگربدنام های تاریخ هر روز با زبان، قلم و اندیشه ملیون و ترقیخواهان  ( فرا قومی ، فرا زبانی و فرا مذهبی) محکوم و بد نام باقی خواهند ماند.  واقعیت های تلخ و تکاندهنده در میان بعض حلقه های روشنفکری مبنی بر تمائلات قومی و زبانی به مانند یک شبه خبیثه غیر قابل انکار است. بعضها در عین حالیکه در برآمد ها خود را فراملتی و فرا قومی معرفی میکنند ولی با آنهم در عقب پرده های چرکین حلقه های اعتماد بر مبنای همین تمایلات را بصورت محرم و غیر محسوس حفظ مینمایند تا در موقع ضروری پروسه های غیر قابل پیشبینی را در دست کنترول و تسلط داشته باشند.

آنچه در بالا  تذکر داده شد که انرا بحیث یک نتیجه گیری وجمعبندی کلی هم میتوان بدست داد ، نقش و موقعیت نیروهای ترقیخواه و وطنپرست را میتوان به حیث یک نیروی بزرگ و قابل حساب در پروسه های کنونی و آینده ارزیابی نمود. این نیرو در داخل و خارج کشور به مانند یک شبه نیرومند ولی سرگردان در گشت و گذار است که خود از درهم پیچیده گیها و در هم فرورفته گی های درونی نتوانسته اند سر بدر آورند و آنچه را که در خود دارند به جامعه عرضه نمایند. تعداد زیاد این حلقه ها بخصوص چهره های با افکار گذشته نتوانستند از یک جهت خود شان را از دیدگاهای که دیگر به تاریخ سپرده شده اند، رها نمانید بلکه سازمان سیاسی، نهاد و یا حلقه مربوطه را به همان مسایل مصروف نگهداشته اند که  گویی آنان پرزه های کوچک یک ماشین بزرگ را که هرزمان میتوان آنرا به حرکت درآورد ، در مشت های «  بسته داخل در جیب »  شان محکم گرفته اند.

 فراموش  نباید کرد که نیروهای راست در مرحله کنونی به ساده گی میتوانند با هم کنار آیند زیرا برای آنها هر زمینه ممکن مانند پول فراوان، تعلقات نا مشروع بخاطر تعمیل اهداف خارجیها و استخبارات ، استفاده از امکانات بنام مذهب ،قوم و زبان وجود دارد در حالیکه  هدف ما جستجوی راه های باز کردن درهای حسن نیت، همکاری در یک مبارزه مشروع و مسالمت آمیز در برابر این نیرو های راست و غیر صادق به ملت و مردم است. ما نباید در این مبارزه حلقه ترقیخواه و فرا قومی ، فرا زبانی و فرا مذهبی را تنها به چپ اندیشا ن محدود سازیم بلکه به تمام نیرو های که به ترقی و دیگر اندیشی یک ملت بزرگ و واحد اعتقاد دارند، بیاندیشیم. این معیار های پیوند و نزدیکی میتواند تضمینی برای  دفاع مشترک و تحکیم ارزشها و تعهد بدان خواهد بود. این ازرش ها کدام ها اند:

- ارزش های تضمین شده در قانون اساسی و تحکیم آن برای یک جامعه باز،

- حفظ و تحکیم و دفاع از آزادی بیان و عقیده،

- حمایت از نهاد های جامعه مدنی، و دفاع و تحکیم حقوق و آزادی های مشروع زنان،

- دفاع از حقوق و آزادیهای مشروع نسل جوان و زمینه های انکشاف و تشویق آنان در رشد و تبارز استعدا های شان در عرصه های مختلف.

- زمینه مصون برای رشد و انکشاف جسمی و روانی طفل در محیط آموزشی و فضای  بدون خشونت در خانواده.

 - حاکمیت قانون و مصونیت فرد در تحت حمایت قانون و نهاد های حراست حقوق اتباع.

- تعهد به داشتن اندیشه و سیاست فرا ملیتی- فراقومی و فرا مذهبی. این تعهد زمان با صداقت میتواند مصداق عمل باشد که روشنفکران متعلق به یک قوم و یا زبان در افشای جرایم مرتکبه ، فساد ، غضب ملکیت های عامه، زور گویی و غیره اعمال نا مشروع زورمندان مربوط به قوم ، زبان و مذهب خودش خموشی اختیار ننماید؛ و طفره نرود. هر کدام از این حلقات  سیاسی باید هدفمندانه این جرایم را افشاٌ نمایند. موضع واضح و شجاعانه در برابر جرایم شدید ضد بشری و کشتارهای بی رحمانه توسط طالبان.

- تعهد به یک انتخابات شفاف و پذیرش همه نیرو های سیاسی و اجتماعی در یک پروسه شفاف  و در یک  رقابت سالم و مشروع انتخاباتی.

-        سهمگیری در ایجاد و تحکیم یک سیستم سیاسی- دولتی فارغ از فساد و تسط طلبی گروهی و قومی.

-        اعتقاد مشترک بر اینکه موجودیت  ظلم و مظلومیت انسان جامعه افغانی ما را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب بطور یکسان متضرر میگرداند و هیچ جابر و زور دار در تظلم خود استثنا ٌ را نمیپذیرد.

-        -هر فرد و گروه حق دارند احساس و همه توانایی های خود را به همان  زبان که آموخته بیان نماید و به دیگران عرضه نماید. انکشاف و سچه ساختن زبان ( با وسایل و زمینه های مشروع نه  در تقابل و رقابت با زبانهای دیگر) از لحاظ حقوق اساسی بشری مشروعیت دارد، این یک حق قانوناٌ تضمین شده است که در سطوح اکادمیک تحقیقات زبانی صورت گیرد. با خفط احترام عمیق به تمام زبانهای مروج دیگیر افغانی ما.

-        تعهد احترام به زبان، کلتور و عقاید مذهبی ، رسوم و عنعنات معقول و پسندیده هر قوم و گروه ( ولو کوچک) که باید بحیث اجزای کلتور و فرهنگ با افتخارملی و افغانی ما تلقی گردد.

-        داشتن موضع روشن و غیرمحافظه کارانه در برابر سیاست های دول همسایه بر علیه منافع و روند صلح در افغانستان و تعهد بر ارجحیت منافع ملی و تشویق و ترویج و بر انگیزی احساسات ملی و وطنپرستی در میان نسل (نو) جوان کشور.

نویسنده در اخیر این مقاله ، آنچه را نتیجه و جمعبندی نهایی میداد ، بدین عقیده است که هیچ گروه سیاسی ولو بزرگ به تنهایی در روند های بعدی که دیگر احتمال تسلط دوباره طالبان روز تا روز ضعیف تر و حتا نا ممکن به نظر میرسد، توانایی تغیر سیاسی و اجتماعی جامعه افغانی را نخواهد داشت. هر زمینه و امکان دست رسی به قدرت چه با زور و استبداد و چه در یک دموکراسی باز انتخاباتی برای یک حزب، یک گروه تنظیمی ویا حلقات مربوط به یک قوم و ملیت نمیتواند پایا باقی بماند و نباید در خیالات سرابی خود به تنهایی یک « جزیره خورشید» را ساخت و درجاده های شیسشه یی آن قدم زد و شادیانه پرپا کرد.

من مقاله را با چند جمله ختمانه به پایان میگیرم:

وطن ما همان یک گلستان با رنگ های زیبا و موزن است که تمام گل های آن از ریشه های یکدیگر آب حیات و بقا میگیرند. فرهنگ و روان اجتماعی مردمان مختلف این ملت واحد را به مانند رنگ های در آمیخته و خوانا با همدیگر، دربرگهای گل این گلباغ زیبا میبنم .همه گلها با یک حرکت یگانه رو بطرف آفتاب مینماند ، آفتاب که با تابش اش نور روانبخش را با لبخند ، اما نه با تکبرو نه صرف به یک گل بل به یک باغ زیبا و بوقلمون نثار میکند. بگذار هر گل این باغ زیبایی خود را در جمع زیبایی ها در یابند و ببینند. غرور، تکبر و تفوق بر زیادت من و تو ها زیبایی این باغ را ناموزون جلوه گرمیسازد، درست به مانند وجود یک بته نا زیبای رواش که در اصلیت اش باید تنها در زیر سایه سنگ های بی شکل و سخت دل با برگ های بی جلایش قد بلند کند و در درونش جزترشی چیزی دیگر را نمیتواند عرضه کند.

 بگذار به ملت واحد، سرزمین واحد،  کلتور و فرهنگ پر غنا و پر افتخار ملی اندیشید و هر انسان جامعه افغانی ما را متعلق بر آنها دانست وهمه  آنها را متعلق بر هریک انسان جامعه ما دانست.

( پایان )

 

 دیدگاه ـ بامداد ۴/ ۱۳ـ ۱۵۰۹