نوشته از ع .بصیر دهزاد

 

 

یک هفته قبل در سایت وزین آریایی گزارش مفصلی از بررسی " جنایات جنگی " تحت نام پروژه عدالت انتقالی ( هفتم ثور 1978 الی سال 2005)  بنشر رسیده که در واقع یک گزارش خیلی ها وسیع است که برای یک بررسی و ارزیابی عمیق  از دیدگاه های حقوقی – سیاسی و تاریخی وقت زیاد را در بر خواهد گرفت. این یک ضرورت تاریخی هم است که باید بر چنین نتیجه گریها تعمق بیشتر نمود و بر بنیاد اسناد و نوشته های دیگر جانبدارانه ویا غیر جانبدارانه را به توضیح و قضاوت گرفت. زیرا هدف از یک بررسی جنگ در افغانستان و ارتکاب جرائم ضد حقوق بشری و جنگی  تنها این نیست و نخواهد بود که یک طرف و یا طرف های جنگ از اشتراک خود ( جنگ مخفی و یا علنی) انکار نمایند وخود را با مانند خالص بالخیر بری الزمه جلوه داده و دیگران را با دلایل سیاسی فقط " سیاه " سازند. این هم خیلی ها غیر  " عدالتمندانه" و غیر منصفانه خواهد بود که یک گزارش احتمالاٌ تحت سایه تضاد های اندیشه یی گذشته و یا صرفاٌ مطابق  اهداف نا مشروع حکومت های تهیه و تمویل گردد که  با تاثیرات و عواقب نا مطلوب آن بقای حکومات فاسد و گوش به فرمان را طولانی تر سازند و همچنان روشنفکران پاک طینت و صادق به وطن و مردم را همیشه در حاشیه نگهدارند.

از جهت دیگر ابراز نظر و تبارز عکس العمل در برابر چنین گزارش ها یک حق طبعی و بشری هر فرد و گروه سیاسی است که در دفاع مشروع و حقوقی خود برخیزد  و در برابر آن حتی هرگونه زمینه های دیگر حقوقی را در دفاع از موقعیت خود و یا محکومیت  محتوای یکجانبه آن ، بکار گیرد.

در مورد این گزارش و پروژه که یقیناٌ کار زیاد صورت گرفته است معلوم میشود که  " کار بزرگ "  توسط  یک حلقه کوچک و با امکانات وسیع  تهیه و آماده گردیده است.

مورد نظر من در اولین نگاه با این گزارش تعمق بر شیوه گزارش،  ارایه فاکت ها ، شیوه نتیجه گیری ها بر بنیاد  دیدگاه حقوقی  مجازات بین المللی و ارتکاب جرایم جنگی و  ضد حقوق بشر ی میباشد. ابراز نظر من بیشتر متمرکز خواهد بود بر واقعیت ها و فاکت های که در این گزارش ( ممکن عمدی و یا از دیدگاه گزارش دهنده کم اهمیت) گنجانیده نشده است. در یک جنگ که هزاران هموطن ما در مراحل مختلفه چه مردمان که در محلات تحت حاکمیت دولتی و چه خارج از آن متضرر جنگ و جرایم شدید جنگی گردیده اند، هر گونه بر خورد تبعیضی و آنهم بر بنیاد دیدگاه های خودی، به مسخره گرفتن عدالت و آنچه " پروژه عدالت انتقالی" نامیده شده است، خواهد بود.

من نمیخواهم در ابراز نظرم پیرامون این گزارش  دیدگاه های سیاسی خود را دخیل سازم  و یا هرگونه عمل ضد انسانی را با بنیاد علایق و تمایلات سیاسی خودم مشروعیت دهم و نا بخردانه در یک دفاع عجولانه و غیر منطقی قرار گیرم، بلکه بحیث یک فعال دفاع از حقوق پناهنده گان افغان در هالند  میخواهم خواننده  را فقط در یک قضاوت وجدانی وعادلانه بگذارم. ریزا این گزارش و تعداد از گزارش های مشابه قبلی بین سال های 1999 و 2005 سرنوشت صدها  هموطن روشنفکر ما را که اکثریت آنها اعضای حزب دموکراتیک خل افغانستان بودند به ماتم و تراژیدی حقوق پناهنده گی در کشور هالند کشانیده شده است که از این پروسه " نا عدالت مندانه " نه تنها افراد بنام مضنونین جرائم جنگی بیش از 15 سال را در انواع معضلات ( زندانی شدن های مکرر، سلب هرگونه حقوق صحی و معیشتی و سرپناه، نه تنها در بین زمین سخت و آسمان دور قرار داده شده اند بلکه خانواده های شان هر روز با یک حادثه و درامه جدید دست و گریبان میشوند. آنها خلاف تمامی موازین حقوق و نظر داشت اصل مسوولیت فردی، بحیث یک کتگوری مضنونین و متهمین جرایم شدید جنگی شناخته شده اند. در این کتگوری از یک مامورعادی وزارت عدلیه تا استادان دانشگاه ، زنان و کسان هم شامل ساخته شده اند که در زمان حاکمیت حزب هنوز به سن رشد نرسیده بودند. با تاسف که این پروسه با تمام غیربشری بودن آن مورد حمایت گزارش پروژه  " عدالت انتقالی"  قرار گرفته است. نهاد تهیه کننده این گزارش حتی در سالهای 2009-2010 قطعنامه های را به کمسیون عدلی  پارلمان هالند ارایه و خواستار مجازات و سلب پناهندگی کتگوری افغانان متذکره در هالند شده اند.

( چند فاکت های که بنا بر موجودیت آن در گزارش وزارت خارجه هالند 2000-2003 تعداد از افغانان اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان – حزب وطن، اعضای خدمات اطلاعات دولتی- وزارت امیت دولتی و اراکین دولتی وقت ( 25 دسامبر 1979- 1992) از حقوق پناهده گی محروم ساخته شده اند:

1 ـ تمام مسوولین تشکیلات سازمانهای حزبی تحت اداره اداره امنیت دولتی افراد ضد دولتی را نشانی و دستگیر میکردند.

2 ـ اعضای جدید خاد برای آموزش تحقیق و شکنجه دستگیر شده گان بصورت دوره یی در تمام ریاست های مربوطه خاد اجرای وظیفه باید میکردند تا مهارت کافی در شکنجه دادن بدست آورند.

3 ـ اعضای خاد باید در کسب اعتماد و مسوولیت باید گزارش ها از اعضای خانواده های خود میداند ، در شکنجه دادن مهارت نشان میدادند و همچنان باید  دوره های پرورشی و آزمایشی را طی میکردند تا بعداٌ مورد اعتماد دستگاه قرار میگفتند.

4 ـ در مرکز تعلیمی امنیت افراد نو جذب فقط شیوه های مختلف تحقیق و شکنجه کردن را آموزش میدیدند.

5 ـ اعضای امنیت صلاحیت داشتند تا متهمین را به شیوه خود شکنجه دهند وآنان را بدون کدام پروسه قضایی  به صلاحیت خود به قتل برسانند.

6 ـ اعضای امنیت دولتی متناسب بر تطبیق شکنجه های سیستماتیک بالای متهمین مدالها و رتب فوق العده بدست میآوردند.

7 ـ  مسئولین ارشد بصورت سیستماتیک امر اختطاف مخالفین سیاسی را میداند که افراد بعد از اختطاف مفقودالاثر میشدند.

8 ـ یکی از وزرا ( در ماموریت تقریباٌ 45  روزه اش) تعداد 45 محصل و دیگر دستگیر شده گان از قندهار را از طیاره بدریا انداختند. همچنان وی پسر کاکایش را بدون کدام دلیل به قتل رسانید ( هدف از یکی از افراد است که بعد از 7 ثور الی اخیر سرطان  1978  در یک پست وزارت گماشته شد و بعداٌ به خارج کشور تبعید گردید. در حالیکه انداختن دستگیرشده گان از ولایات تخار و بدخشان بعد از این دوره ها صورت گرفته است که نام  منصورهاشمی استاد  فاکولته ساینس که در زمان حاکمیت حفیظالله امین وزیر آب و برق بوده است که موصوف در سال 1980 ترور گردیده است. نویسنده)

9 ـ در سالهای بعد از 1979 بصورت منظمو سیستماتیک و آگاهانه امر بمبارد قریه ها و محلات ملکی داده میشد.

 

گزارش پروژه عدالت انتقالی که در سال 2005  " با عجله و سرعت" آماده گردیده است و اکنون بعد از 7 سال متن دری آن منتشر میگردد، همان گزارشی است که احتمالاٌ از محتوای آن درپروسه محکومیت جنرال حسام الدین حسام ، حبیب الرحمن و فقیرزاده قویاٌ استفاده شده است. گرچه  تهیه کننده گان  و منابع این گزارش روشن نساختند که کی ها اند و از از کذام منابع مصارف پروژه را  بدست میآوردند. ولی در این بخش خوانند را به مقاله هفته نامه نیدرلند آزاد ( فری نیدرلند) 8 می 2012 (1) راجع میسازم. در قسمت از این مقاله نوشته شده است:

" منابع گزارش وزارت خارجه سال 2001-2003 تنها کشور پاکستان نمیباشند بلکه تعداد افغانهای در هالند هستند که تشنه خون  " کمونیست ها " اند و آنها هر آنچه را بکار گرفتند تا وابسته گان رژیم کمونستی را " سیاه" سازند. در هالند افرادی بودند که منافع جانبی ( احتمالاٌ سیاسی .م.) خود را در این مساله میدیدند. یکی از مثالهای نمونه شخصی بنام " حلیم تنویر" که یک ژورنالست است. موصوف در سالهای دهه 90  نماینده نیرو های مقاومت تنظیم حزب اسلامی درهالند و نویسنده هفته نامه  " البدر" بود. در یکی از جراید هالندی بصورت غیر منتظره مقاله به نشر رسید که در آن نوشته شده بود که در هالند کمونیست های تشنه به خون ، افغانان کثیف ، کمونیست های رشوه خوار با مقاصد کثیف کمونیستی در هالند جمع شده اند. در سال 1997 حلیم تنویر یکی از چند منابع معوماتی برای حکومت  هالند بود  تا معلومات در مورد  دوسیه های سردسته های کمونیستان را جمع آوری نماید. او خود را ضد کمونیستها و  با گذشته تحت حاکمیت حزب کمونیسی معرفی نمود و وعده معلومات به این جریده را داد.  با وجود پیش داوریهای جانبدارانه  و موقعیت غیر بیطرفانه ، او به اداره رسمی هالند کار میکرد. " من سالها از طرف اداره آی. ان . دی. بالای دوسیه های 1300  کمونیست تحقیق کرده ام. من با آماده کردن گزارش وزارت خارجه هالند همکاری داشتم. اما من نمیتوانم بیشتر در مورد افراد معلومات انفرادی دهم.

در این مورد من قراردادی را با اداره موبوطه آی. ان. دی. امضا کرده ام که این معلومات ها محرم باقی بمانند. همکاری  من در وزارت عدلیه، امور داخله و وزارت خارجه هالند، سازمان پولیس بین المللی ( انترپول) و اداره آی. ان. دی. به آنها معلوم  است. من کار خود را به وجه احسن انجام دادم ، وسیعاٌ  همکاری کردم بخاطر آزادی و امنیت. حلیم تنویر در سال 1999-2000 از طرف وزارت خارجه بخاطر ترتیب گزارش وزارت خارجه هالند 2000 به خدمت استخدام  شده بود. " (1)

متن گزارش فارو که تحت عنوان پروزه عدالت انتقالی به نشر رسیده است در واقعیت متون سابق  با اضافات جدید است که در همان سال 2005 متن انگلیسی و هالندی آن در اختیار وزارت خارجه هالند و اداره  آی. ان. دی قرار داده شد و احتمالاٌ  به کمیسیون مربوطه پارلمان هالند ارسال گردید تا به مو قع از محتوای آن در پروسه قضایی سه تن از افغانان تحت ارتیکل 1- اف و دوسیه سایر پناهجویان افغان تحت همین ارتیکل استفاده صورت گیرد. در جریان محاکمه جنرال حسام الدین حسام احتمالاٌ هم یکی از سه شاهدان که باید در جلسه قضایی به ضد متهم شاهدی میداد ، حضور داشته که به نقل از از حاضرین او نمیتوانست کسی را که بر ضدش شاهدی میداد ، بشناسد و در سالون جلسه نشان دهد. فقط میگفت که وی شکنجه شده است.

متن راپور همان محتوی ، شکل و شیوه معمولی قبلی است که چند مساٌله در محتوی آن قابل دقت و بررسی است:

اولاٌ در متن تمام توجه صورت گرفته است تا دولت و اعضای حزب حاکم آن وقت در هر موقعیت کمونیست و کمونیستی نام داده شود. این اصطلاح است که عقب گرایان اسلامی قبل از حاکمیت و در جریان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان آنرا بر ضد این حزب بحیث وسیله تبلیغانی و اتهام به کفر و بی دینی ساختن مورد استفاده قرار میگرفت و برای جامعه غرب هم وسیله موثر برای در ذهنیت زدن حزب  و حاکمیت آن بکار رفت و دها هزار از هموطنان ما با هدف جهاد با کفر و الحاد ، بدون آگاهی از واقعیت های تلخ و عواقب آن طعمه گروپ های مسلح اسلامی و خدمتگذاران  دستگاه های استخبارات مخفی کشور های طرف قضیه افغانستان گردیدند. این اصطلاح کمونیستی اکنون هم وهنوز به همان هدف و همان نیت در ذهنیت زدن استفاده شده است. در گزارش پروژه انتقالی و گزارش های قبلی آن از( کمونیست ها) چنان تصوری خطر ناک داده شده است که این کمونیست ها گویا در هالند هم در صدد کسب قدرت اند و انسان ها را در هر کجا ( حتی در هالند ) میتوانند به قتل برسانند. در حالیکه این حلقه روشنفکری در هالند  نشان داده اند که همه پابند اصول و قوانین کشورمیزبان اند و احترام به همه ضوابط اجتماعی و سیاسی جامعه دارند و زنده گی اجتماعی خود را در سطح کلتو و فرهنگ بلند با پروسه همشهروندی وفق داده اند. آنان نشان دادند که نه تنها در عرصه فعالیت های مشروع اجتماعی و سیاسی بلکه در روشنگری و دفاع از روشنگری و دموکراسی و حاکمیت قانون در افغانستان دست و استین بر زدند و در روشنی قوانین اساسی و احزاب در افغانستان نهاد های مشروع سیاسی شان را ایجاد کرده اند.

در متن راپور پروژه عدالت انتقالی  تقسیم بندی کرونولوژیک صورت گرفته است ولی توضیح بعض وقایع را ( ممکن اشتباها؟؟؟)  به دوره دیگر شامل نموده اند. بطور مثال دستگیری عاملین انفجار میدان هوایی کابل در سال 1980 را که به گفته آنان 9 نفر دستگیر شده گان اعدام گردید ه و نفر دهم نسبت عدم تکمیل سن رشد (18 ) به 18 سال حبس محکوم گردیدند که  جنرال حسام الدین حسام گویا آنان را شکنجه میداد. در راپور این بخش در تحت حوادث زمان حفیظ الله امین به توضیح گرفته شده است.

در گزارش گفته شده است که " با آمدن ببرک کارمل ( شادروان)  بعد از ششم جدی چند صد نفر زندانی آزاد گردیدند. چند صد نفر از اعضای گروپ پرچم از طرف حفیظ الله امین کشته شدند. از نظر نویسنده این واقعیت به هزاران گزارشگر جهان معلوم بوده است که بیشتر از 20000 زندانی سیاسی بدون در نظرداشت علایق سیاسی در موجوع آزاد گردیدند. با یقین قربانیان و شهدا و لادرکان اعضای ح.د. خ. ا. در زمان حاکمیت امین  از 2500 نفر تجاوز کرده است.

در گزارش اشاره خیلی ها سرسری ( ممکن از روی مجبوریت ) از مجازات تعداد از اعضای باند امین تذکر رفته است در حالیکه تعداد وسیع از چهره های که مجریان کشتار بدون محکمه ، شکنجه ها و مفقود الاثر شدن ها یا در جریان 6 جدی در جنگ کشته شدند و یا تعداد محکوم به اعدام و حبس های طولانی شدند. در گزارش از نام صدیق عالمیار تذکر داده شده که احتمالا در هالند باشد. نظر به معلومات ها این چهره زشت و قاتل در همان روز های اول بعد از تحول ششم جدی کشته شده است. برای نویسنده این مساله نا حل و سوال بر انگیز میباشد.

در گزارش از دستگیری، زندانی کردن بدون کدام پروسه عدلی و قضایی شکنجه و به قتل رسانیدن تعداد از طرفداران نور محمد ترکی فقید که در ماه میزان 1979 به وقوع  پیوست، هیچ گونه  معلوماتی ارایه نگردیده است.

( تذکر نویسنده: از ماه میزان 1979 الی 8 جدی 1980 اینجانب بدلیل فعالیت مخفی درحلقه پرچم در 13 میزان 1958 دسیتگیر و بعداٌ در بلاک 4 پلچرخی  با تعداد از این دستگیر شده گان به سر میبردم و با چهار تن ایشان در یک  سلول زندان " کوته" سپری نمودم. در ایام تحت تحقیق و نظارت در مدیریت تحقیق کام چند تن از آنان بعد از شکنجه کشته شدند که دیگر از آنان خبری نبود. ( عزیز بسام، داکتر زرغون و تعداد دیگر که اسمای شان بیادم نیست. تعداد بشتر از 50 تن از طرفداران شاد روان ترکی بعد از شکنجه های چند روزه در مدیریت تحقیق کام در بلاک 4 زندان پلچرخی بسر میبردند که بتاریخ 8 و 16 جدی از زندان آزاد شدند. )

در گزارش از مظاهره بالاحصاردر  سال 1979 تذکر داده شده است در حالیکه در قطعه بالاحصار مساله یک حرکت نظامی مشترک حلقه نظامی گروه های مایوویستی و چریک های شهری آن مطرح بوده است.

یکی از مسایل که قابل توجه همه خواننده گان که در آن زمان در کابل بودند، این است که در راپور پروژه عدالت انتقالی از مظاهرات دختران سال 1980 مکاتب تذکر داده شده که گویا 50 تن از دختران در یک مظاهره کشته شدند. برای من قابل توضیح میباشد که تنها کشته شدن دو  دختر که  به با مرمی های  نا شناس هدف  قرار گرفتند و کشته شدند. این قضیه روشن و غیر قابل انکار است. ولی کشته شدن 50 دختر مکتب در کابل در سال 1980 و سالهای بعدی در هیچ ادعای تا بحال بالا کشیده نشده است. و مسآله غیر واقعی و یک فاکت کاملاٌ غلط  است.

راپور دهنده گان در گزارش شان بغیر از قضیه شنکنجه عاملین انفجار میدان هوایی کابل که آنآ منجر به قتل 18 تن از مردمان ملکی گردید بود، دیگر هیچ فاکت و دلایل ( از لحاظ حقوقی معتبر) را مبنی بر اختطاف ، مفقود الاثر شدن، کشته شدن بدون پروسیجر عدلی و قضائی را نتوانسته است پیشکش مراجع مربوطه راپور گیرنده نماید ، در حالیکه یکی از دلایل الزام در صفحات اولین گزارش از وقوع چنین حوادث تذکر داده شده است. برایم جالب است که باز هم به مانند معلوماتهای قبلی در گزارش 2000-2003 وزارت خارجه  از گزارشات سالهای 1980-1985 فلیپ  ارماکورا گزارشگر حقوق بشر ملل متحد به عنوان سند الزام استفاده شده است. آنچه روشن است  که ارماکورا اولین گزارش اش را از جریان وقوع جرایم  ضد بشری دستگاه امین ( 1979) در نیمه سال 1980 تهیه نموده بود. گزارشگران از معلوماتهای ارماکورا عمدا برضد دوره استفاده نموده اند که دیگر آن جرایم ضد بشری بخصوص  در زندانهای افغانستان اثری نبوده است. آنچه از اعدام های خود سرانه توسط اعضای خاد وقت و شکنجه مضنونین تذکر رفته است، راپورتران گزارش پروژه عدالت انتقالی هیچ مدرک را نتوانسته اند بدست دهند. از نظر نویسنده این خود عمل ضد حقوق انسانی است که به عوض ارایه فاکت ها به پیش داوری ها و الزام و محکومیت و متوسل بر حکم گروپی (کتگوری) گردید این مصداق تسلط  گفته نیکو ماکیاولی در گزارش است که " هدف تبریه کننده وسیله است ولو این وسیله نامشروع هم  باشد" .

آنچه در گزارش هیچگونه مکث و تماسی بر فاکت های زنده مبنی بر جرایم نقض حقوق بشری و ارتکاب جرایم " شدید" جنگی در دوران بین جنوری 1980 الی 1992 و آمدن طالبان در کابل ، گرفته نشده است. چشم پوشی از واقعیت های انکار ناپذیر و یکجانبه گرفتن قضایا مرتبط بر نقض حقوق  بشر و جرایم شدید جنگی ماهیت غیر بیطرفانه بودن گزارش وفقط  الزامیت گروه " مورد هدف" ،  شدید ترین شکل نقض حقوق انسانی  و آنهم توسط صاحب مسلکان حقوق میباشد و این خود میتواند این انگیزه نتیجه گیری باشد که مسلک حقوق و آنچه حق و عدالت منصفانه به شعار گرفته میشود ، را به اهانت و تمسخر گیرد. در همین جاست که سیاست و اهداف سیاسی به شیوه غیر مشروع  جا ومقام والای مسلک مقدس حقوق  را به تصرف میگیرد و مساله  فساد در مسلک هم مطرح بحث میشود.

در راپور پروژه عدالت انتقالی از قتل شهید دوکتور نجیب الله رییس جمهور وقت و برادراش  که با بی رحمانه ترین شکل غیر انسانی کشته شدند و بدار آویزان گردیدند به عنوان شدید ترین جنایت ضد انسانی چشم پوشی گردیده است. از نظر نویسنده زمان که راپور از نقض حقوق بشر و جرایم شدید جنگی مطرح میگردد ، استثنا در جرم به نسبت اینکه چه فردی مورد ارتکاب جنایت قرار گرفته است ، نه تنها نقض بیطرفی و نا منصفانه بودن یک پروسه حقوقی را نشان میدهد بلکه موضوع تبعیض استفاده از نورم های حقوقی بر بنیاد علایق سیاسی- تبعیضی  است که خود نقض اسناد و کنوانسیون های بین المللی مبنی بر تامین حقوق انسان ها بدون هر گونه تبعیض و تفاوت میباشد.

جرایم ترور و اختطاف اهالی شهر کابل توسط سازمانهای مانند چریک های شهری  نثر، ساما و رهایی و شاخه های دیگر فعال و مسلح مخفی در شهر ها، از جمله تعداد به همین جرم محکوم به مجازات مختلفه شدند و اسناد دقیق هنوز در آرشیف های دولت افغانستان وجود دارند، اصلاٌ مورد بحث و تذکر این راپور دهنده گان نیست و نبوده است.

راپور دهنده گان لست صد ها نفر را به نام مصاحبه کننده، تاریخ واقعیات و حادثه را در گزارش شان درج و تقدیم مراجع مربوط نموده اند ولی در هیچ جای از نقض حقوق بشری و ارتکاب جرایم شدید جنگی  ( 1978-2001)  بالای خانواده های اعضای حزب و دولت آن وقت که با انواع اشکال متضرر  نقض جرایم جنگی و نقض حقوق  بشرگردیده اند ثبت نکرده است و با هیچ فردی مصاحبه  صورت نگفته است. علاوتاٌ از تمام حوادث در دوره حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در شهر ها و به خصوص شهر کابل طفره رفته اند. این گونه بررسی و آن به شیوه که گویا تمام خانواده های اعضای حزب حاکم وقت و ملیونها مردمان که در شهر ها و تحت حاکمیت دولت وقت ( 1980-1992) زنده گی میکردند، همه کمونیست بوده اند مباح الدم و واجب القتل بوده اند.

چند مثال زنده که در گزارش "پروژه عدالت انتقالی از آن " کلخ در آب مانده گذشته اند و چشم ها را بسته اند:

مسموم سازی آب آشامیدنی دختران مکاتب در شهر کابل که یکی ازمسوولین شبکه های تلویزیونی افغانی در آمریکا و حزب اسلامی افغانستان که آقای حلیم تنویر منسوب بر آن است مسوولین درجه اول ارتکاب جرم بوده اند ، به عنوان یکی از اعمال جرم در محلات غیر نظامی میباشد. ضمناٌ قتل  و اختتاف صد ها معلم و مامور اعم از زن و مرد که هیچگونه ارتباط با حزب سیاسی حاکم وقت نداشتند ، را شامل فاکت ها در راپورشان  ننموده اند. همچنان گزارش دهنده گان از حملات راکتی و انفجارات بم در محلات مسکونی ، مارکیت ها و سایر محلات مزدحم که از کشته ها ی مردمان ملکی پشته ها ساخت، به یکباره چشم ها را بسته نموده است و هیچ تذکری داده نشده است. گویی این جرایم شدید ضد بشری و قتل گروهی مردمان ملکی گویا جرم پنداشته نمیشدند و از نظر پروزه عدالت انتقالی جرایم " مشروع و عادلانه " بوده اند ؟؟؟

و بلاخره از قتل ها ی صحرایی  اعم فردی و گروه هی اسیران متعلق به حاکمیت دولت وقت که توسط نیرو های مخالف و تنظیم های اسلامی بعضاٌ زنده پوست میشدند، چشم های شان کشیده میشد و قطعه قطعه میگردیدند ، به عنوان جنایات اشد جنگی نام گرفته نشده اند.

 

به عنوان نتیجه باید پر واضیح ساخت  که مفهوم حقوق بشر از لحاظ تاریخی چندان ساده  شکل نگرفته است زیرا در هز زمانی با اهداف و مقاصد مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. اولین ایده های مبنی بر ارزش های بشری و حقوق بشر در فلسفه  هیومانیزم رشد و انکشاف نمود. در پهلوی آن نورم های دستوری مبنی بر حقوق انسان  و سلب آن در عمل در طی قرنها زمینه ایجاد بعض نورم های حقوقی و قوانین را در سطح جامعه بین المللی به وجود آورد که ما اکنون نورم های میشناسیم که در سطح حقوق و قوانین بین المللی میان دول و سایر موسسات حکومتی  قابلیت تطبیق را دارا گردیده اند.

مفاهیم مانند ارزش های انسانی در تمامی ادیان بحیث نورم های اخلاقی  در کتاب های مذهبی تسجیل یافته اند که در آن مساٌله حق انسانی مطرح است و در آن تبعیض و تمایز نیست. ولی مشکل تطبیق عدالتمندانه نورم های حقوق بشری و جرایم جنگی بر ضد بشریت در آن بوده است که هر جانب طرف ادعا و یا بررسی جرایم صرفا در پی جمع آوری فاکت های است که تنها منفعت خود و علایق اش تبارز نماید و جانب خود را مظلوم  و متضرر جا زند. در حالیکه هدف از یک پروسه عدالتمندانه بررسی جرایم جنگی بررسی جرم است و هر فرد که به نا حق متضرر از جرائم متذکره شده اند باید بدون هرگونه تبعیض و عقده مندی شامل فاکت ها گردند.

مساله دوم در این است که در قضیه افغانستان و جرایم جنگی و زمینه سازی ارتکاب جرایم ضد بشری تنها در موجودیت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و شوروی وقت خلاصه شده نمیتواند. جرایم که با استفاده از انفجارات، استفاده از راکت های پیشترفت مانند راکت کلستر، ترور نمودن شخصیت ها و تربیه تروریستان برای انجام عملیات تروریستی در محلات غیر نظامی ، ریشه آنها در دولتهای پاکستان، ایران، مصر، چین، ایالات محتده آمریکا ، آنگلستان و تعداد دیگری که وظایف مخفی و تمویل پول و سلاح را به عهده دشتند، قابل ردیابی است. پروژه عدالت انتقالی نخواسته است با جریت و یا ممکن روی ملحوظات سیاسی شان در این موارد خیلی ها مهم تماس گیرند و عادلانه بودن و غیر جانبدارانه بودن راپور شان را به اثبات برسانند.

 

اکنون میتوان به این قضاوت و نتیجه گیری رسید که این راپور نمیتواند در بخش های که نویسنده فاکت ها و ارزیابی های خود را وسیلتاٌ مطرح نمود، چندان به عنوان یک راپور منصفانه و عادلانه قابل لمس و دلچسپی باشد و فاکت های مطرح شده آن معیار یک پروسه عدالتمندانه و منصفانه باشد. در تعداد از فاکت ها عملاٌ بخاطر یک قضاوت غیر منصفانه و وارد ساختن الزام به عمل جرمی و ارتکاب عمدی آن انگشت الزام گداشته نشده بلکه  تعلقیت فرد مورد ارتکاب جنایت عامل چشم پوشی از فاکت های مشهود شده است.

 نام قوماندانهای  جهادی و تنظیمی که تحت اراده عمدی  ایشان در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک منظم و سیستماتیک راکت فیر میگردید و تلفات شدید مردمان ملکی را ببار میآورد ، روی دلایل خود شان مخفی نگهداشته شده است ( اسمای تعداد از این قوماندانان مانند  انور دنگر از ساحه شکردره، قوماندان شیرعلم ، حسین انوری و ملاعزت از ساحات پغمان و تعداد دیگری از ساحات شمالی و کوه صافی ).

 

نویسنده در فرجام این نبشته ازتمام آنان که  دارای مسلک و تجارب حقوقی اعم از ملی و بین الملی اند، کارمندان وقت در اورگانهای مختلفه دستگاه دولتی جمهوری دموکراتیک افغانستان و آنان که خود به شکلی مورد ارتکاب جرائم ضد حقوق بشر و جرایم جنگی در دوره بین سالهای 1978-2001 شده اند و یا چشم دید ها و فاکت های زنده دارند ، از طریق سایت های انتر نتی به زبانهای ملی و خارجی بنویسند . در صورت عین نتیجه گریهای اینجانب از راپور پروژه عدالت انتقالی باید بااستفاده از حق طبیعی به اعتراض مشروع با قلم و زبان بپردازند.

1 مقاله در هفته نامه نیدرلند آزاد تاریخ 8 می 2012

http://www.vn.nl/Archief/Politiek/Artikel-Politiek/Vervolg-ons-dan.htm

 

 

 

 

 

افغانستان درعقب پردۀ دوُد

نویسنده :داکتر(D.R Goyal) ، دهلی1984

ژورنالیست ، نویسنده ، استاد وفعال سیاسی

 (بخش ششم )

 

برگردان- محمدعارف عرفان

لندن -  مورخ جنوری 2013

 

فصل دهم- ببرک کارمل

تأسیس حزب ومبارزات پارلمانی

 

...خطرناکترین چالشی که دربرابرکارمل وقابلیت های سازمانی وحکمت وفرزانگی اوپدیدارشد، بعد ازانقلاب ثوربود که امین تلاش نمودتا تقریبأ همۀ دستآورد های این رخداد رابرباید.در مورد شرارت وشیطنت امین تمامی پرچمی ها میدانستند، درحالیکه هنوزدیگران این خصوصیت امین رادرک نمی کردند. سوءظن نسبت به امین،  زمانی به اوج خود رسیدکه حکومت داوود ،دریک واکنش شدید بعد ازقتل میراکبرخیبردر17 اپریل (1978) ،اکثررهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دستگیرنمود."امین" یگانه کسی بود که نه مخفی ونه ازطرف حکومت دستگیر شد. چنین حالت ،این حدس وگمان ها را افزایش دادکه امین چون " مارمیان آستین "با دشمنان حزب درزدوبند مخفی قراردارد.فقط چند نفرمحدود درمورد قتل "میراکبرخیبر"وتلاشهای قبلی وناکام برای قتل "ببرک کارمل"،بوسیلۀ امین،بالای اومظنون گردیدند.

زمانی که انقلاب در27 اپریل (1978) آغازیافت،امین تلاش های ابهام برانگیز را برای صدورفرمان انقلاب ، بدون هماهنگی با" نوراحمد نور"که به نماینده گی حزب فعالیت ودرمخفیگاه بسرمیبرد،ازخود  تبارزداد.چنین مشاهده شد که امین تلاش نمود تاحالت "تقابل "رادردرون نیروهای مسلح میان هوادران مربوط جناح پرچم ازیکسو وجناح خلق ازسوی دیگر برانگیزد. حقایق مربوط به این توطئه، برای اخراج امین ازحزب ،دربیروی سیاسی کشانیده شده وفیصله برآن شد تا امین ازحزب اخراج گـــردد.تره کی تقاضا نمود تابرای امین یک ماه وقت داده شود تاکنترول مسایلی را که دردست امین قرارداشت دردست گرفته و بعد ازآن تصمیم مبنی براخراج امین را ازحزب تحقق خواهد بخشید.

به طریقی با این فیصله ، امین مجال تنفس پیداکردوبرنامه ریزی نمود تا به ضد حمله متوصل شود.در22می (1978)،یک رساله یی تحت نام "انقلاب ثور" ازنام ریاست سیاسی اردومربوط به دفترسیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به نشررسید. تاکنون هیچ کسی چنین نگرانیی را برای مقامات حزب برنیانگیخته ونه هم جوازنشرچنین مطالب صادرشده بود . نه تنها این که صلاحیت نشراین "رساله" صادرنشده بود بل محتویات آن، سیمای انقلاب را به رنگ غلط منعکس ساخته ومخصوصأ اینکه با برداشتهای بنیادین حزب درتناقض بود.تلاش هایی صورت گرفت تا چنین پنداربه وجودآید که آماده گی انقلاب،بطوراخص وبصورت کامل با دستان حفیظ الله امین صورت گرفت واین تنها امین بود که ازتره کی دستورراه اندازی "کودتا "راحاصل نمود.درین رساله هیچ بیانی راجع به حزب ومبارزات آن درمیان مردم وراجع به مبارزاتی که منتج به وقوع انقلاب شد،نرفته بود.حتی اسمای افسران ونیروهای مسلح وبویژه نام های افسران مربوط به جناح پرچم که درقیام علیه داوود سهم داشتند، درین رساله حذف شده بود. عمدتآ نشراین رساله به نفع دشمنانی که میخواستند تا چهرۀ "انقلاب" را مکدرنموده وآنرا با مشارکت "شاخۀ" ازافسران - درانجام آن - "کودتا" بخوانند،انجامید.

درین هیچ شکی نیست که صلاحیت نشرکتاب، صادرشده بود وحتی به وسیله خودامین تحریریافته بود.اغراق وگزافه گویی های این کتاب به درستی دست امین را درآن افشاءمینمود.نشراین "رساله " درراستای این هدف بکاررفته بودتا بیان شود که انقلاب ثورکاملأ یک حادثۀ "جدید"درتاریخ بشریت بوده وبنابرین"این انقلاب نگرش های جدید جامعه شناسی علمی را با تیزیس ها ی نوین درشکل ومضمون خودبرای حصول قدرت بوسیلۀ"حزب کارگران"،به نمایش گذاشه است."

درین "رساله " کاملاً ادعاهای غلط ونادرست بکاررفته وچنین وانمود ساخته شده بود که مبارزات 13ساله مبارزه یی بود که بوسیلۀ رهبروالا ودانشمند انقلابی کشوررفیق نورمحمد تره کی به راه افتید. این روش امین بودتا حمایت تره کی را دریکی ازوخیم ترین مراحلی که دست او(امین)درتوطئه افشأ شده بود،جلب نماید.امین درین شگردهمچنان برای تره کی مفهوم کاربرد واستعمال نیروی نظامی رانشان داد: " رفیق تره کی،با فکرخلاق خویش درک نمودکه تحت شرایط معین درافغانستان،بهترین تضمین برای پیروزی مردم وبرای تحقق جوانب متعدد، ایدولوژی دوران سازطبقه کارگر،به تشریک مساعی،  قوای مسلح کشورمرتبط است". طوریکه دررساله گفته شده بود، .درنتیجۀ چنین درک ،تره کی وکمیتۀ مرکزی حزب درسال (1973) توافق نمودند تا امورسازماندهی فعالیت های حزبی را درمیان نیروهای مسلح کشوربرای امین ،تحت نظارت مستقیم رفیق تره کی واگذارنمایند.

درین رساله همچنان برخی حملات پوشیده وضعیف درمورد منتقدین امین نیزبکاررفته بود وگفته میشد رقباودشمنان حزب  " یعنی آن هایی که مصمم بودند تا زمین را زیرپای رفیق حفیظ الله امین خالی نموده وتلاش داشتندتا فعالیت های حزبی اورا، دراردو قطع نمایند."

هرگاه تاکنون درمورد امین شکی وجود داشت ، انتشار این "رساله "واضح ساخت که امین دربرابر وحدت واتحاد "خلق" و"پرچم" دراردو - با طرح روشن که آنرابرای تصرف قدرت خویش ، استفاده نموده وبعدأ بکارخواهدبرد - مقاومت نمود. انتشاراین "رساله" درمیان رده های نیروهای مسلح مانند یک بمب ساعتی بود.هرگاه مندرجات این رساله ردمیشد وبوسیلۀهریک از جناح حزب متناقض خوانده میشد، این خود یک احساس غلط را ایجاد نموده واعتباراردو را خدشه دارمیساخت.اما هرگاه مندرجات این رساله متناقض خوانده نمی شد،بخش اعظمی ازنیروهای مسلح که با امین نبودند متضررمیشدند. درهردو حالت ،رشد اختلافات وبد خواهی ها خود برای انقلاب خطرسازبود. و حالت وهم انگیزتکرارحوادث خونین انقلاب فرانسه (زمانیکه فرزندان انقلاب ،انقلاب را به قتل رسانیدند)رابرای شکارانقلابیون وفادارپدید آورد.

درجلسۀ بیروی سیاسی در17جون(1978)،حفیظ الله امین،یک حالت تحریک آمیزتهاجمی را بکاربست وصلاحیت وحضورکارمل ودیگران را در"قوماندانی اعلی" (انقلاب-ب)به چالش کشید.این روش های متناقض امین درتمام اموربوسیلۀ کارمل،مورد مخالفت قرارگرفته وبا توجه به آن گفته شد که چنین روش همه چیزراخراب خواهد نمود. این وظیفهء تره کی بود تاسوابق امین را مستقیمآ بررسی مینمود.معلومات حاصله مشعربرآن  بود که "امین"درجریان مشارکت اش دراجلاس ملل متحد درنیویارک،با رئیس جمهورکارتروعنصرضد انقلاب به نام "ضیا ناصری "دیدن نمود. زمانی که کارمل درک نمودکه هنوزهم تره کی ازامین دفاع مینماید، پیشنهادنمودتا ازعضویت بیروی سیاسی وحکومت،استعفا نماید.

اوضاع موجود حکایت دعوای طفلی را تداعی مینمود که مورد منازعۀ مادراصلی ومادراندرش قرارگرفته ودربرابر"سلیمان" ظاهرشد. مادراندرآماده بود، تا طفل به دوحصۀمساوی قطع شده ومیان هردومدعی تقسیم شود .اما مادراصلی ترجیح داد تا به عوض دیدن  قطع شدن طفلش ، حاضر شود تا ازدعوا دست کشیده وطفل برای مادراندر سپرده شود. کارمل به عوض تماشای سقوط انقلاب درمیان حوض خون که بوسیلۀ امین کشانیده میشد،تصمیم گرفت تا ازتقاضای خویش نسبت به مشارکتش درستاد رهبری دست بکشد. حالت تقابل درینجا حتی هرگاه کارمل اکثریت (آراء- مترجم) را ازخود می ساخت ،اوضاع انقلابی را خراب می کرد ، زیراکه دیده میشد که حتی امین آماده بودتا "جنگ داخلی" را، راه اندازی نماید.زیرا او مادراصلی نبود ؛ بل مادراندربود .درچنین حالت پیروزی انقلاب،ایجاب می کردتا شخصیت هایی مثل کارمل کنارکشیده شده وقبل ازکناررفتن آنها،بایدوحدت حزب قویأتامین میشد. سکوت تره کی درچنین فضا دلالت براین داشت که اوهنوزدرباره امین با توهم نگاه مینمود. کارمل تصمیم گرفت تا درروزی که امین برای نبردانتخاب نموده بود، باوی مقابله ننماید.او این را معقول پنداشت تا صبرنماید تا روزی تره کی وخلقی های دیگربطورواقعی شخصیت ویرانگرانه امین را درک نمایند. کارمل معتقد بود که اکثرخلقی ها، انقلابیون صادقی بوده وملزم هستند تا ازطریق این"گیم "،همه چیز راببینند.  بیروی سیاسی فیصله نمودتا اکثر رهبران" پرچم "را ازکشورخارج نموده وبه حیث سفیردربیرون بفرستد.کارمل قبل ازترک افغانستان درخصوص امین برای تره کی آخرین هوشیارباش لحظات اخیررا صادرنموده،اظهارداشت که:مراقب،باش!اما تره کی خندید.

نه تنها کارمل خودش ، صدورهوشداربه تره کی رامتوقف نساخت بل برای همه پرچمی ها هوشدارداده شد تا هرچه عاجل منتظرسرکوبی ورویارویی باشند.برای آنها درمورداختفای شان هدایت داده شد ه وگفته شد تا روابط خویش راازیکسو بامردم وازسوی دیگربا"خلقی" ها ، تامین نمایند.

یک سیستم "خبرنامه"تامین شده وترتیبات لازم اتخاذ شدتا معلومات اساسی ازداخل کشورجمع آوری شده ودراختیارببرک کارمل، درچکوسلواکیا قرارگیرد.کارمل پیشبینی نمودکه بسیاردورنخواهد بودتاخلقی ها درک نمایندکه امین یک "دشمن"است.روزی که آنها درک نمودند،آن روزعبارت ازروزی خواهد بود تا آنها قیام نموده ومرحلۀ دیگرانقلاب را آغازنمایند. صحت پیشبینی کارمل ،ظرف چند روزموفقانه ازآب بیرون شد. تمامی سفرای" پرچم "،ازوظایف شان برکنارورهبران وکادرهای پرچم،هرروزدرداخل کشوردستگیرمیشدند. شیپوراتهامات راه اندازی توطئه"،برای انجام"کودتا"، بخاطرسقوط نظام،علیه پرچمی ها به صدا درآمد. کسانی که حتی یکباربا پرچمی ها،دراردو، درادارات دولتی،درمکاتب ودانشگاه ها،همکاری نموده بودند،مورد تعقیب وپیگرد قرارمیگرفتند.هزاران تن به زندان وهزاران تن به کام مرگ سپرده می شدند.

"امین، با نوشیدن خون وبا اطمینان ازبیرون ساختن پرچمی هاازقدرت، چشمان کینه توزانۀ خویش را بسوی خلقی ها گشود.برای امین ،یک حزب سازمان یافته وعناصرهوشیارسیاسی،"ملعون"پنداشته میشد. لذا هیچ خلقی خوب وصادق احساس مصئوونیت نمی نمود.حالت سرکوب ، پرچمی ها وخلقی ها را باهم نزدیک ساخت.لاجرم زمانی که امین علیه تره کی دست به کودتا زده واورا به قتل رساند، آنگاه همۀ خلقی ها وپرچمی ها درک نموده ومیقین شدند که کارمل مردی تحلیلگرزمان بود. 

سیاسیون افغانستان ،منتظرآن بودندتایک رهبرصادق وفداکاربه سراغ شان آمده وآنها را از شرحاکمیت "فاشیستی "امین نجات دهد.

زمانی که اخباراین انکشافات به سمع کارمل در"پراگ"رسید،  تصمیم گرفت تا همراه با "نوراحمد نور"به کشوربرگردد."نوراحمدنور"مسؤول کارحزبی دراردو بود.کارمل میخواست تا عناصرسیاسی را بسیچ نموده ونوراحمد نورباید نیروهای مسلح را برای نجات کشورآماده میساخت.آنها درماه اکتبربه کابل آمدند. البته اندکی یک ماه بعد ترازقتل تره کی ،میان ماه های اکتبرودسمبر. بلاخره آنها سه مرتبه تلاش نمودندتا امین را سرنگون نمایند؛اما ناکام شدند.(*7)                                             

پیروزی یی که در27 دسمبر(1979) بدست آمد ،نتیجۀ یک پلان احتیاط آمیزاستراتیژیکی بود(*8).قابلیت مهارت وسازماندهی کارمل میتواند تنها دریک حقیقت مورد قضاوت قرارداده شود:"کارمل ونوربرای مدت دوماه برای بسیج نیروها،جهت حمله درکابل بودند وبا وجود رخداد دواتفاق ناگوار،حتی امین ازوجود ایشان،آگاه نشد.این ستایش دلالتی است برمهارت و سازماندهی ببرک کارمل. "

شکیبایی،ثبات واستقامت،آرامش روحی درزمان خشم،حصول سریع فرصت ها،عدم کامپرومایزبر مسایل اصولی،انعطاف درمسایل شخصی،همه عناصری هستند که باعث شد تا کارمل دراوج طوفان های سیاسی،تحت نا مطلوب ترین شرایط درافغانستان بیشتر از(35) سال زنده گی سیاسی نماید.

نه تنها این که اوازخطرات چنین شرایط نجات یافته وزنده بماند ؛ بل دسته یی ازکادرهای متخصص را برای جامعۀ افغانستان تربیه واهداء نمود که آنها ،هرگزنخواهند گذاشت تا مشعلی که بوسیلۀ کارمل  روشن شده بود بواسطۀ بادهای سرد،سوزناک وفلاکتبارامپریالیستی وفاشسیتی به خاموشی گراید.گفته میشود که چنین نیروها ازعناصرانقلابی ساخته شده اند!

 

 

پایان (بخش ششم) وآخرفصل دهم

 

(*7) با توجه به جریان واقعی رخدادهای سالهای پیشین، میتوان اذعان داشت که حضور ببرک کارمل ونوراحمد نور،قبل ازسقوط نظام امین درکشور، ودر اوج توحش وبربریت آن نظام،برحسب ادعای نویسندۀ محترم این کتاب ،با واقعیت ،سازگاربه نظرنمی رسد.

(8*) دررابطه به این پراگراف ،که درخصوص حوادث 27 دسمبر(1979) ودقت پلان استراتیژیکی برای واژگون شدن نظام امین ،سخن رانده شده است میتوان ،بیان داشت که طرح ودیزاین چنین برنامه ها ،متکی بر سطح وحرفه،تخصص وکارائی پلان نظامی  وعملیاتی بوده است. لذا مربوط ومنوط به کارگذاران اصلی (افسران بلند پایۀ اتحاد شوروی) وقت میباشد. اما برپایۀ بسیاری از واقعیت ها، میتوان بیان داشت که هواداران فقید ببرک کارمل درجناح پرچم درآن ایام ،برای سقوط امین تدارکاتی را برای انجام قیام مسلحانه ،روی دست داشتند وبرای سه مرتبه این برنامه ریزی صورت گرفته وبه دلایلی به تعویق افتیدند

گفتنیست که ،برپایه گزارشات منابع معتبر جهانی ،"ببرک کارمل "،با اعزام نیروهای اتحاد شوروی در افغانستان شدیدآ مخالف بود وضمن ارسال نامۀ به کمیتۀ مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی،مخالفت خویش را درین راستا بیان داشت .چنانچه در اسناد مربوط به آرشیف سازمان استخباراتی اتحاد شوروری وقت (کی جی بی )،که بوسیله محترم "غوث جانباز" ترجمه شده ودرسایت" افغان جرمن "تحت عنوان "چگونه ما به بیماری ویروس A (هجوم به افغا نستان) ،مبتلا می گردیدیم ،در صفحات (301-302) این کتاب ،آمده است:  کارمل در آنروز ها ازیک چیز می شرمید، باری در مرکزمحرم (کی جی بی) که آنها بسر میبردند، ..."ولادیمیر کریوچکوف "ریس اداره کشف خارجی هنگام صرف چای بطورغیر مستقیم ،اشاره نمودکه اگر اوضاع ایجاب کند قوای محدود اتحاد شوروری،به افغانستان اعزام خواهند شد،او(کارمل) گفت :"مگر ما خود میتوانیم از عهدۀ چنین یک کاری بدرآئیم ،من درنامه ایکه به آدرس حزب کمونست فرستادم ،خاطر نشان ساخته ام که به مجرد دعوت به قیام ،امین فورآ ازطریق رفقای ما که اکنون درشرایط مخفی قراردارند،وهم از طرف توده های وسیع مردم که ازوی متنفر هستند،سرنگون خواهد شد،شما افغانها را نمی شناسید ،من به شما اطمینامن میدهم..مردم ما دیگر تحمل همچو مستبد وماجراجو را ندارد"...کارمل درحالیکه چشمان قهوه رنگش بطرف مهمان می دیدند گفت:" شما در باره آن فکر کرده اید که اگرمن همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم ،ودررائس دولت قرار بگیرم ،مردم افغانستان به کدام دیده به من خواهند نگریست؟"

آری! اینکه چگونه،کارمل دربرابر یک عمل انجام یافته قرارگرفت وزعامت سیاسی کشور،برکارمل تحمیل شد،موضوعیست که مهار ساختن فوران یک آتش فشان ویرانگروخانمانسوز درسراسر کشور وانسداد جویبارخون ازسوی امین ،وجلوگیری ازچیره شدن سیاه ترین نیروی جهنمی بنیادگرا وتروریستی وابسته به غرب وپاکستان،برمقدرات کشور،بدون هرگونه الترنتیو دیگر،او رابرای پذیرش این مسئولیت ،مجبورساخت. .(برگردان کننده)

 

پیگفتار

 

این کتاب یکی ازجملۀ ارزشمند ترین اثرتاریخیست که تاکنون بوسیلۀ نویسندگان خارجی درپیرامون حوادث "انقلابی " افغانستان بصورت واقعی وبیطرفانه وبشکل "پژوهشی" وکنکناش عینی حوادث بوسیلۀ شخص نویسنده محترم ،داکتر(D.R GOYAL)وحضورآن درداخل حوادث جامعه وکشوربرپایۀ ملاحظات بصری ،شواهد ومدارک معتبر ،نگارش یافته است ، اخیرآبا دستیابی این اثرگهربارکه همزمان با شانزدهمین سالروزوفات زنده یاد ببرک کارمل،سابق منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ورییس جمهورپیشین جمهوری دموکراتیک افغانستان ، اتفاق افتید، این فرصت دست داد تا بدین مناسبت -علی العجاله - "فصل دهم "کتاب راکه درخصوص زندگی ومبارزات سیاسی ، فقید ببرک کارمل نگارش یافته است ، برگردانی نمایم .با توجه به جوهرو درونمایه پرباروریالستیک این اثرسترگ ،که با آمیزه های خیراندیشانۀ دوستان تاریخی مردم افغانستان یعنی نویسندگان ودوستان واقعی و واقعیتگرای "هندی" ما  ،نگارش یافته است ، سعی خواهم نمود تا دربرگردانی کامل آن، اززبان انگلیسی به زبان فارسی ،درفرصت های لازم مبادرت جسته ومحتویات پرباراین اثرراکه ناگفته های فراوانی پیرامون واقعیات جریانهای "انقلابی " افغانستان وخدمات ارزشمند وآرمان های عالی وانسانی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورژیم جمهوری دموکراتیک  افغانستان، تحت زعامت فقید ببرک کارمل را دردل دارد، ترجمه وبرای خوانندگان عزیزوگرامی عرضه نمایم ؛

با تقدیروتشکرشایسته وبایسته ازنویسنده این کتاب جناب داکتر"گویال "که با همه احساس وقلب مهرآگین خویش ،درجولانگاه آشنا قدم گذاشت وبا رسالت بزرگ وواقعی خویش از " عقب پردۀ دود " جریانات واقعی حوادث "انقلابی" را درافغانستان ومداخلات غرب ،ارتجاع عرب ،کشورهای منطقه وارتجاع داخلی را ،برای واژگونی نظام دموکراتیک، با درخشش خورشید حقیقت پرده برداری نموده واز زیرلایه های "دود" بیرون کشید وبا همه صداقت، تعهد وپیمان ژورنالیستی ،جریان اصلی حوادث سرزمین فلکزده وسیمای واقعی شخصیت های سیاسی آن را،درآیینۀ صفاوبطوربیباکانه به تصویرکشید؛

 با تمنیات نیک ازمحترم "یاسین بیدار"،که درزمان تصدی اش به حیث نماینده آژانس خبررسانی باختردردهلی جدید ،با مشورت های خویش ،نویسنده را برای دست یابی به کتوب فارسی،پیرامون این پژوهش ، یاری رسانید واز سوی دیگربا توجه به ارزشمند خوانی این اثر،با ،به نقد کشانیدن مسولانه این نوشتار،انگیزه سازگشایش فصل گفتمان گردیده  و موجب شده است تا برخی نکات این نبشته بیش ازپیش وضاحت بخشیده شود؛

 

با سپاس های بیکران ازفرهیخته مرد فرزانه وقلم پردازحوزۀ سیاست ، تاریخ،ادب وفرهنگ کشور،محترم سترجنرال" محمد نبی عظیمی "که باهمه احساس وعطش شورانگیز،باشکیبایی بزرگ وهمیشه گی درویرایش نوشتار"مترجم" سهم دوستانه خویش را انجام داد؛

با تشکرات عمیق ازشخصیت مصلح و مدبر محترم "سیدحسن رشاد"که با اشتیاق تمام وطورپیگیر در،رد یابی وپیدایش این کتاب ارزشمند مساعدت نمود؛

با قدردانی ازمبارزنستوه ، محترم "خالد صدیق چرخی"  که با الهام ازکارنامه های قهرمانانۀ نیاکان خویش، با پیوند به تسلسل جنبش های دادخواهانه وانتقال این مشعل فروزان،برای نسل های بعدی، باروح آزاد منشانه ودین رسالت تاریخی ، برخی محتویات محدود کتاب"افغانستان درعقب پردۀ دود" را ،درخصوص شخصیت ومبارزات فقید" ببرک کارمل" ، درصفحات کتاب معروف تاریخی خویش بنام ( برگ چند ازنهفته های تاریخ درافغانستان ) منتشرۀ (1390)جلد اول،با همه بی ریائی و بطورواقعبینانه بیان داشته ونقش صادقانه و وطنپرستانه خویش را با همه امانت داری درین راستا به انجام رسانیده است؛

با سپاسهای قلبی ازمدیران محترم سایت های وزین انترنیتی چون سایت محبوب آریایی،بامداد، وطندار،سپیده دم ،مشعل وسایت "افغانستان نیویز" و فاروم پندار،همچنان کاربران عزیز،صفحات "فیس بوک" و"تویتر" که با قبول زحمات فراوان درانتشاراین نوشتار،با همه احساس وطنپرستانه همت گماشتند؛

وبا تشکرات وتمنیات قلبی ازخواننده گان عزیزو محترم که لحظات گرانبها وارزشمند خویش را برای خوانش این نبشته تخصیص دادند؛

با احترامات فایقه

محمدعارف عرفان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طبق آمار رسمی اخیرسازمان ملل متحد  تقریبن ( تقریباً ) 60 درصد نفوس افغانستان را افراد کمترازسن پانزده سال تشکیل میدهند.براین اساس جامعه ما، نه جوان، بلکه نوجوان است.این گسترش چشم گیروبی مدیریت نیروی جوان یکی ازچالشهای اساسی است که هیچ توجه اساسی نسبت به آن صورت نگرفته است.بادر نظرداشتن اینکه نخبه گان سیاسی واجتماعی وعلمی ما  ازکنار چالشهای جوانان با شعروشعار اکتفا مینمایند چنین وانمود میشود که جامعه ما جامعه شرقی پیرسالاراست. کهنسالان سلطه بی چون وچرای خود را درتمام عرصه ها گسترانیده اند وازنیروی جوان صرف به مثابه ابزار،خدمتکاران وپیش خدمتان وفاداراستفاده مینمایند.این رامیتوان ازواقعیت های تمام جوامع تاکنون قلمداد کرد.که درجامعه امروزی ما ملموس تر وخیلی گریبان گیر تربنظرمیرسد.

 

درافغانستان به نظرنمیرسد برای دریافتن وفهمیدن وضعیت جوانان نیازی به بررسیها وتیزبینی های علمی باشد. میلیون ها جوان جویای زندگی درسطح جامعه سرگردان هستند.به هرسوراخی سرک میکشند ،به هر دری میکوبند.تا کوره راهی برای رسیدن به یک زندگی معمولی پیدا کنند، تا شغلی، سرپناهی، همسروهمراهی بیابند.بامشکلات فراوان کانکور را پشت سرمیگذارند، به دانشگاه می آیند به امیدآنکه «چراغ راه آینده» آنها باشند.وقتی ازدرون احساس خطرمیکنند به کشورهای دیگر پناه می برند.این خطررا، بنا به قولی نه برای مهتری بلکه برای بدست آوردن حداقل امتیازات زندگی قبول میکنند.درغربت باغم تنهایی، بی کسی وناچاری، باجامعه نامهربان ونامانوس وسخت آشنا، از روی اجبارسازگاری می نمایند. ازآنجا که ازجامعه ترسناک افغانی می آیند توهین ،تحقیروتهمت ها رامیشنوند، اما کاری جزسکوت نمی توانند انجام بدهند .اگربه این جوانی کردن بقول عراقی «به دودیده خون ننشانیم » پس به کدام مذهبیم ما ،به کدام ملتیم ما.طبیعتن ( طبیعتاً ) به همان مذهب وملتی هستیم که خیلی نامناسب است. بگونه ایکه هیچ کسی دوستش ندارد.اگر ازاین بدبختی ها بگذریم جوانان ما اعتیاد ،انحراف ها ی اجتماعی ،هنجارشکنی ها درعرصه های گوناگون، بی هویتی  وبی سرنوشتی را پرکرده اند.تمام کتابخانه ها مراکز علمی ونهاد های دولتی را بگردی کار اساسیی درموردجوانان پیدانمیکنی.با این حساب حق با جوانان است که هنجارشکن باشند وبی گانه با بزرگان بی مهرشان. چهره بزرگان برای جوان افغانی به آیینه ای میماند که تمام بدبختی های واقعی وخیالی خودرا درآن می بیند.

 

با اندک نظربه جوانان پیرامونمان درمی یابیم که جوانان ما چقدرصبور و پرحوصله هستند.زیرلب زمزمه سخن ایمانویل کانت می آید که «خداوندا، اکنون بگذارتا بنده توبیارامد ، زیرا دیدگان من سلامت و رحمت تو را دیدند.»1

 

 

 

 

 

پی نوشت :

 

1 ـ دورانت ، ویل.تاریخ فلسفه. ترجمه، عباس زریاب خویی،نشردانش، تهران،1350.

 

        

 

   

                                                      

 

زنان افغان باآنکه درشرایط سالهای جنگ رنج ومشقت رابیشترازگذشته بردوش کشیده اند علاوه از اینکه با ازدست دادن عزیزان شان ، بی خانه شدن وبی جا شدن ازمحل اصلی خویش دردامان فقر گسترده با خانواده های خـــود میسوزندو میسازند خشونت نیزازجانب مردان زن ستیزدربرابر شان قرارمیگیرد که این موضوع خیلی نگران کننده و درد آوراست .

دراین اواخرموضوع خشونت، برعلیه زنان افغانستان ازطریق رسانه ها بیشتر انعکاس داده میشود که این خود نشان دهندۀ وضع نابه سامان زنان دروطن عزیزمان میبا شد .اگرچه دراین مدت بیشترازده سال دردوره حکومت رییس جمهورکرزی بعد ازفروپاشی دولت طالبان نهــاد های بیشماری بنام های مختلف وبه دفاع از حقوق زنان افغان ،علاوه ازاین که سازمان ملل، مدافعیـن حقوق بشر درآن کشوروجود دارد، بوجود آمد ند که تا کنون یا کاری نکرده اند ویــاهـم کار های شان اندک است که دراین راه گام نهادند. چه اگرآنها میخواستند با صلاحیت و استفاده ازحق قانونی خویش وباارتباط با ارگان های ذیربط، مخصوصـاً وزارت امورزنان،خشونت برعلیه زنان درافغانستان کاسته میشد.اما نـه تنها کاهش نیافته است بلکه روز تا روزارقام این پدیدۀ شوم وتکان دهنده بلند وبلندتر نیزشده است.

هموطنان عزیزمان از پیآمد های ناگوارازدواج های اجباری میدانند وآگاه اند که  نظر به تجارب گذشته دادن دختران به شوهر،بدون رضایت د ختــران شان نتیجۀ خوبی نداشته. ولی باز هم درافغانستان دیده شده است که دختران زیرسنین شانزده سال به ازدواج های اجباری درآورده میشوند که اکثر این کودکان یاهنگام ولادت و یا قبل از آن از بین میروند ویا هم بـا عکس العمل های نادرست فا میــل شوهرو شوهرروبرو میشوند که دست به خودکشی ویا فراراز منزل میزنند که درجامعه سنتی افغانستان این هردو عمل زشت و نا سزا است . ولی دختران وزنا ن درعذاب نشسته چنین راهی برگزیده اند. اگربه مراجع قانونی مراجعه کنند آنان هم به وساطت بزرگان قومی ویاهم بعد ازگرفتن ضمانت شوهرو فامیل شوهرآنان را مجبور به برگشت به فا میل شوهر مینمایند که این خود عذربدترازگناه است وتیــغ دست داشته شوهررا دوبرابر تیزتر میسازد . چنانچه که همه هموطنان عزیز مــان شاهد داستان منیژه خانم جـوان ولسوالی" مقر"ولایت غزنی هستند که دراین هفته ازطریق تلویزیون ها به اطلاع همه رسانیده شد که چنین حکایت گراست .

" منیژه زن بیست ساله که در گفت و گو با بی بی سی شکنجه مداوم خود را توسط شوهرفاش کرد.هفته ها در زیرزمینی خانه اش بادست وپا بسته نگهداری میشد وشوهرش با چوب،زنجیروشلاق اورا میزد. داغهای بدنش حکایت گرداستان غم انگیزا ومیباشد." وی موضوع مهمی دیگری را نیزعلاوه کرد که ازطریق بخش خبری تلویزیون آریانای امریکا به اطلاع عموم رسانیده شد که شش ماه قبــل نیزبا پــدرش درکابل آمده و داستان زندگی خویش را به وزارت امـور زنان حکایت کـرده وبدون نتیجه مثبت ناگزیراً به خانۀ شوهردوباره برگشته .

خود کشی زنی دردایکندی ، سربریدن دختران جوان،تجاوزگروهی بالای زنان که این ها همه دست بهم داده ، شیرازه زیستن و زندگی زنان را ازهم گسسته اسـت. ازاین نوع مردان زن ستیزپرسیده شود زمانیکه چنین ظلم وشکنجه را ازسوی خود به همنوع خویش وآنهم همسفــر زندگیش روامیدارند،آیا خدا را درآن لحظه ازیاد برده وفراموش میکنند؟ چرا ازعاقبت این عمل نمی هراسند .چنانچه که شاعرگرامی ای، فرموده است .

               مکــن برزیردستـــان ستــم       که دستی است بالای دست توهم .

درجای اگرسخن از مسلمانی زده شود چنین اشخاص ازهمه اولتر داداز مسلمانی می زنند وآن وقت به تکرارآیت و حدیث میاورند .ولی وقتی درقدرت قرارمیگیرند نـــه مسلمانی را میشناسند و نه خدا را .

علاوه ازاین موضوعات، دها ظلم و استبداد دیگری درحق زنان روامیدارنـد که  بارباراینجانب وقلم بدستان دیگروطن درمقالات خویش ازآنها یاد آوری کرده و جهت معلومات هموطنان عزیزمان ارایه شده است .

اکنون پیشنهاد مینمایم تا مراجع ایجاد شده درداخل وخارج کشور بمنظوردفاع از حقـوق زنان ، محو خشونت های تکاندهنده که باعث تباهی وویرانی هردوجانب بشمول کودکان خانواده ها،اقارب و نزدیکان شان میشود، متحدانه دستی باهم داده بامدافعین حقوق بشر،ارگان های دولتی  برای رفع این معضله با تطبیق قا نون محو خشونت علیه زنان سعی وتلاش نموده مبارزه جدی نمایند.وهمچنان تبلیغ بــه خاطرمجازات خشونت گران و جنایت پیشه گان توسط روشن فکران درمجــالس و نشست های عنعنوی،مکاتب ، محل آموزش وسوادآموزی ها، درساحــات دوردست (روستاها) توسط ملاامامان مساجد وبزرگان قومی صورت گیرد.که با همکاری ملت شریف وطن زنان توانسته با شند ازاین سلول های ظلمت آسای جانکاه بیرون آینــد و درپرتومهروصفای خانواده وجامعه به زندگی نوین دسترسی یافته درفضای گــرم خانواده با پرورش اطفال آینده وطن وفعالیت های اجتماعی خود مصدرخد مت برای خود و میهن خویش شوند.

 

  5/1/2013 

                        

 

 

 

 

      

 

 

           

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دلشادم که بار دیگر زمینه‌ای یابیدم تا بتوانم روی مسله نهایت مهم و قابل مکث برای جنبش ترقیخواهانه کشورم یعنی ضرورت ایجاد  ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان، اهداف ، وظایف و دورنمای آن چیزی بنویسم و دیدگاه‌های خود را با رفقا، دوستان و هواخواهان جنبش دادگر، عدالت خواه و مشتاقان مبارزه منسجم در میان گزارم و از این دریچه باب گفتمان و بحث‌های گسترده را در مورد چگونگی تحقق این آرمان شریفا نه که در نهایت ایجاد یک حزب بزرگ سراسری را نوید میدهد ارایه نمایم.

 

 

 

مبرهن است که ایتلاف احزاب دموکرات و ترقیخواه افغانستان ، در شرایطی ایجاد گردیده که مردم افغانستان تا هنوزهم در میان یاس و امید، تشویش و ناباوری قرار دارند. یاس به لحاظ آرزو های تحقق نیافته ، یاس از حکومت و اداره ناکارآمد و فاسد کشور، یاس از عملی نشدن تعهد جامعه بین‌المللی مبنی بر آوردن صلح و ثبات در افغانستان ، ایجاد حکومتداری خوب ، اداره موثر و خدمت گذار مردم ، ایجاد شغل و بهبود شرایط و سطح زنده گی مردم  و بی باور از اینکه جامعه جهانی بخصوص ایالات متحده آمریکا و شرکا نخواهند توانست در فرجام ماموریت شان که سال 2014 میلادی مشخص شده است، یک چرخش زود ثمری را در جهت بهبود اوضاع نظامی سیاسی افغانستان انجام دهند و تشویش ازاینکه با‌گذشت هر روز وضع نظامی، سیاسی و اقتصادی کشور پیچیده ترمیگردد و مردم بلاکشیده ما را این ترس فراگرفته که بعد از سال 2014  یعنی پس از خروج نیرو های ناتو، افغانستان بار دیگر به عقب بازگشت خواهد کرد، جنگ‌های داخلی و جنگ‌های کوچه به کوچه تکرار خواهد شد و افغانستان در باتلاق قرون وسطی سقوط خواهد کرد.

 

 

 

با وجود همه ای دلسردی ها و دلواپسی ها و تصویرتاریک اوضاع  نظامی و سیاسی کشور ما دلیل برای خوشبینی و امید هم داشتیم و داریم زیرا امید برای فردای بهتر نمرده است. بیش از صد حزب و سازمان سیاسی، شبکه وسیع جامعه مدنی و رسانه‌ها، هزاران انسان آگاه در نهاد های انتخابی از پارلمان تا شورا های محلی و در درون نظام و موجودیت هزاران انسان وطنپرست و سلحشور سرزمین ما که عملاً فعال اند با موجودیت 70 فیصد نفوس از نسل جوان کشور مایه  بزرگ امید ماست. انرژی، پویایی و تلاش همه ای آنها دلگرم کننده است که کشور بار دیگر و هرگز به عقب به شرایط زندگی قرون وسطایی بر نمیگردد.

 

 

 

ایجاد ایتلاف نیروهای همسو به مثابه یک رویداد مهم سیاسی درکشور، با درک از اوضاع و شرایط دشوارگذار وطن، ابتکار جمعی و حاصل مساعی دوامدار و هدفمند احزاب و سازمانهای متعهد به دموکراسی، ترقی و عدالت اجتماعی بوده است، زیرا ضرورت تشکل و همگرایی نیروهای همسو، وحدت سازمانی ویا وحدت عمل این نیرو ها بارها در حلقات مختلف و احزاب سیاسی که در ده سال اخیر مجا ل تشکل یافتند مطرح بود.

 

 

 

در این رابطه، تلاش های حزب مردم افغانستان « قبلا نهضت فراگیردموکراسی و ترقی افغانستان » ازهمایش1386  کابل به اشتراک 800 تن از فعالین احزاب و سازمانهای همسو،  پروسه هامبورگ، مساعی بخاطر وحدت تشکیلاتی نهضت فراگیر و حزب متحد ملی افغانستان و اشتراک فعال درهمایش  19 اپریل احزاب حلقات، سازمانها و شخصیت‌های دموکرات و ترقیخواه افغانستان در خارج کشوررا به خاطر میاوریم.

 

حزب ما  حزب مردم افغانستان  ، پیوسته در این راستا کار و تلاش کرده است. هرچند این تلاش‌ها بنابرعوامل مختلف به موفقیت و نتایج بی برگشت نیانجامیده اند ، اما روحیه وحدت خواهی را در وجود حلقات روشنفکری،  دموکراتها  و احزاب ترقیخواه  افغانستان تحرک و قوت بیشتر بخشید. خوشبختانه بتاریخ 24 مارچ سال 2012 میلادی برابر به ششم ماه حمل 1391 خورشیدی در نتیجه  بحث و مذاکرات طولانی و ثمر بخش، یک گام اساسی دیگر برداشته شد. تعدادی از احزاب و سازمانهای سیاسی افغانستان به دور یک پلا تفورم  جمع شدند و ایتلافی از احزاب دموکرات و ترقیخواه افغانستان را اساس گذاشتند.

 

 

 

ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه، هم اتحادی از نیرو های سیاسی همسو در اطراف یک پلاتفورم مشترک است و هم تشکل سیا سی جدیدی است که درعرصه سیاسی کشورعرض وجود نموده است، این ایتلاف دورنمای ایجاد حزب سرتاسری را در برابر خود قرار داده است و تا جاییکه معلوم است مشمولین این ایتلاف که شامل احزاب و نهاد های زیراست از این دورنما که باید در جریان مبارزات مشترک ، گفتگو و بحث رفیقانه از طریق مراجعه به تمام اعضای حزب مشمول ایتلاف، هواخواهان وشخصیت های جنبش ترقیخواهانه قوام بگیرد و نهایی شود استقبال خواهند نمود.

 

 

 

اعضای مشمول ایتلاف احزاب دموکرات و ترقیخواه افغانستان  عبارت اند از:

 

حزب پیوند ملی افغانستان، شورای تفاهم برای وحدت نیرو های دموکرات، ترقیخواه وطرفدارعدالت، حزب تفاهم و دموکراسی، نهضت آینده افغانستان، حزب مردم افغانستان و کمیسون انسجام اعضای حزب وطن و کلیه نیرو های ملی و وطندوست.

 

 

 

پلا تفورم ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان، اهداف و وظایف ایتلاف را در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی همراه با اصول تشکیلاتی بمنظور انسجام سازمانها و نیروهای دموکرات و ترقیخواه و تامین اتحاد آنان در یک نهاد سراسری بر اساس اندیشه‌ ای نقاد و انعطاف پذیر بمنظور تسریع روند تفاهم برای وحدت ارگانیک سازمانها، حلقات، محافل و شخصیت‌های دموکرات و عدالت خواه و در نهایت بخاطر ایجاد حزب واحد ترقیخواه، سراسری و تاثیر گذار بر وضعیت سیاسی در بر داشته که اعضای مشمول ایتلاف با وجود داشتن استقلال تشکیلاتی و داشتن برنامه‌های جداگانه  خود را مکلف و موظف به عملی نمودن آن میدانند.

 

تا جاییکه مربوط به حزب مردم افغانستان است، حزب ما خود را موظف به تعمیل تصامیم ایتلاف، بشمول اصول عام مندرج در پلا تفورم آن میداند. چنانچه در برنامه حزب مردم افغانستان  دیدگاه‌های حزب ما دقیقاً تصریح گردیده است و برداشت ما را از ماهیت حزب واحد سرتاسری افاده  داده است.

 

 

 

آنچه مایه خوشبینی است این است که بین برنامه حزب مردم افغانستان و پلاتفورم  ایتلاف، تضاد وجود ندارد بلکه تفاوت وجود دارد. حزب ما با داخل شدن در ایتلاف، پذیرفت که تفاوت‌ها در راه اندازی بحث‌های رفیقانه مرفوع و راه بسوی ایجاد حزب بزرگ سرتاسری در فرجام آن مساعد خواهد گردید.

 

 

 

ایتلاف احزاب دموکرات و ترقیخواه این ضرورت را بخوبی درک نموده است که احزاب، حلقات، نهاد های سیاسی و شخصیت‌های معتقد به ترقی و سعادت زحمتکشان وطن ما بیشتر از این نمیتوانند به تنهایی درحاشیه حوادث بزرگ ملی و در انزوای سیاسی بسر برند. مردم افغانستان به تکیه گاه نیرومند سیاسی برای دفاع از منافع و آرمان‌های سیاسی خود ضرورت د ارند و این سوال در برابر همه نیرو های ترقیخواه کشور قرار دارد تا چگونه و با استفاده از کدام شیوه‌ها و میکانیزم های دقیقآ تنظیم شده، این تکیه گاه، دادخواهانه و دموکراتیک را ایجاد کنیم و درفش انرا بلند و در اهتزاز نگهداریم.

 

 

 

با مسرت میتوان گفت که در نتیجه کار هدفمند و موثر رهبری ایتلاف و تصویب میکانیزم های موثروکارا زمینه‌های حضوریابی یکعده از احزاب همسو را به ایتلاف در اینده نزدیک مساعد نموده و شمولیت  کمیسون انسجام اعضای حزب وطن و کلیه نیرو های ملی و وطندوست را به عضویت ایتلاف تثبیت نمود و این پروسه ادامه دارد، زیرا ظرفیتهای بزرگ از جمع نیروهای عدالت خواه و وطندوست در داخل و خارج کشور حضور دارند که به همه آنان مراجعه باید صورت گیرد. روی این هدف است که کمیته سرتاسری ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانسان در خارج کشور ایجاد  وبرای تحقق اهدافی که در پلاتفورم ایتلاف گنجانیده شده است فعالیت مینماید.

 

 

 

برداشت من از پلاتفورم ایتلاف این است تا برای تحقق اهداف پیشبینی شده گزینه های مطروحه در آن با دقت و حوصله مندی برخورد صورت میگیرد. یکی کار دقیق در رابطه به گسترش پایه‌های ایتلاف از جمع تمام نیروهای تحول طلب و همسو و دیگر اینکه تلاش در جهت پاگیری و ایجاد حزب سرتاسری بزرگ و اثرگذار که بتواند  جنبش مردمی را یاری رساند. بنا ضرور است تا انجام این ماموریت بزرگ با دید  وسیع وکار پر حوصله برخورد نمود.

 

مبرهن است که وحدت های سازمانی، تشکیلاتی در واقعیت برای مقاصد و اهداف عمومی و دراز مدت شکل میگیرد و برآن پروسه اعتماد سازی و تسلط مبانی دموکراسی سازمانی و وحدت اندیشه به زمان بیشتر نیاز دارد، تا روند های ناکام که موانع در رشد جنبش دادخواه کشور ما بوده بار دیگر تکرار نگردد.  باوجود آنکه عده‌ای را عقیده براین است که در وضعیت فعلی ضرورت است تا حزب سرتاسری بزرگ و تاثیر گذار در آینده نزدیک ایجاد گردد تا جنبش عدالت خواه جامعه  که به پارچه های مختلف درحالت پراگندگی بسر میبرند هرچه زودتر به یک گردان تاثیر گذار برای حفظ و دفاع از منافع زحمتکشان عمل نماید.

 

 

 

ضرور پنداشته می‌شود تا برای رسیدن به این امر مهم بهتر است ساحه ایتلاف هرچه بیشتر وسعت یابد و کار دقیق در راستای وحدت اندیشه و عمل با استفاده از شیوه‌های مختلف و بویژه  را اندازی گفتمانهای حضوری، سمینارها  و کنفرانسهای توضیحی و مراجعه با هرعضو حزب مشمول نهاد های ایتلاف، هواخواهان و کارشناسان عرصه های مختلف و بویژه مسایل اندیشوی و تشکیلاتی که عمده ترین عرصه ها است صورت گیرد تا با استفاده از اندوخته ها، نظریات، تجارب و دیدگاه‌های شان برای باروری این امر مشترک و شریفانه که دربرابرما قرار دارد موفقانه بدر آییم.