فراز هایی از آموزه های دانش سیاسی
گرد آورد از : دکتر نجیب الله مسیر
ملویل دانشمند روسی مینوسد که دموکراسی یک پروسه است - پروسه ی رشد و توسعه، نوسازی اندیشه ها ودرونمایه ها، نهاد ها و روش ها؛ به بیان دیگردموکراسی براقتضای سرشتش یک روند پویای دموکراتیک نمودن(دموکراتیزه کردن) تمام زمینه های زندگی است. درتیوری وتجربه معاصر، دموکراسی ودموکراتیک کردن، حل مسایل وپرابلم ها را بگردن نمیگیرد. دموکراسی تنها شرایط را برای رسیدن به اهداف تعیین شده آماده میسازد؛ دستاورد ها به چگونگی راه اندازی و روند دموکراتیک کردن، ویژه گی های نیروهای اثرگذاربرین روند، توانایی آنها درزمینه حل پرابلم ها وشرایط بیرونی ای که برسیاست درونی اثرمیگذارند؛ وابسته میباشد.
برخی ازدانشمندان درهنگام پی ریزی مودلهای فراگیر، یاگونه های آرمانی پیدایش دموکراسی برفکتورهای ساختاری( پیش ازهمه بر پیش نیازها برای دولت سازی و ملت سازی، شرایط اجتماعی – اقتصادی و ارزشی – فرهنگی) دموکراسی و برخی دیگر بر فکتور های روشی (به ویژه برانتخابات و وتصامیم پیهم وبدون گسستگی و کارکرد های آنعده از بازیگران سیاسی که روند دموکراتیزه کردن وابسته به آنها میباشد) تمکین مینمایند.
رویکرد دانشمندان همسو با موجودیت ارتباط اساسی میان دموکراسی وفکتورهای ساختاری چنان است که فکتورهایی که شرایط و پیش نیازهای دموکراسی را میسازند، زاده اثرگذاری ساختار های عینی اجتماعی میباشد نه برخاسته از اراده ذهنی و کارکرد شرکت کنندگان روند سیاسی. هرگاه به دیدگاه های این دانشمندان به دقت نگاه شود، سه گونه ی پیش نیاز ساختاری به چشم میخورد:
۱ـ هویت و یگانگی ملی
۲ـ سطح بلند رشد اقتصادی
۳ـ گستردگی هنجارهای فرهنگی؛ که بیانگر پذیرش اصول دموکراسی، اعتماد به نهادهای اساسی دموکراسی و احساس شهروندی باشد.
درمورد پیش نیاز نخستین هیچ تردیدی نمیتواند وجود داشته باشد – به گواهی تاریخ، پرابلم یگانگی وهویت ملی تا آغاز روند تحقق دموکراسی حل میگردد؛ درغیرآن این پرابلم میتواند (بیشترینه چنین هم واقع میشود) که به مانع بزرگ دربرابر تحولات دموکراتیک تبدیل شود.ازهمینروست که دنکوارت روستاو یگانگی وهویت ملی را بحیث یگانه پیش نیاز دموکراسی پیشکش مینماید.
درین رابطه مراد از یگانگی ملی آنست که مرزهای دولت پایدار و ترکیب باشندگان آن ثابت بوده و اکثریت قاطع شهروندانِ کشوری که به دموکراسی روی میاورند درین مورد که آنها همه به یک جماعت سیاسی ارتباط دارند، هیچ گونه شک وتردیدی نداشته باشند.
به بیان دیگر یگانگی ملی در ضمیرناخود آگاه شان پذیرفته شده باشد. ناسازگاری های شدید و بیش ازمرز قومی واتنیکی که سبب بروزاشکال گوناگون ناسیونالیزم و خیزش های ناسیو نالیستی گردد، از رسیدن به دموکراسی جلوی گیری می کند.
درست است که دربرخی ازدولت های رشد یافته دموکراسی، تا هنوزهم پرابلم های حل ناشده ملی وجود دارد – مانند باسک ها در هسپانیا، کورسیک ها درفرانسه کوبیک ها درکانادا و آیرلند شمالی دربریتانیای کبیر؛ ولی دربیشترینه حالات آنها تمامیت ارضی کشورها را برهم نمی زنند، برای حل چالش های ملی به روش های خشونت بار روی نیاورده و به نهاد ها وروش های دموکراتیک (مانند همه پرسی ها) تمکین می کنند.
باید پذیرا شدکه حتی درچنین شرایطی هم، ناسیونالیزم برخاسته از ناسازگاری ها و نقض تمامیت ارضی به گونه تند وتیز آن با دموکراسی همخوانی و سرسازش ندارد. درچنین حالات روند ساختمان دموکراسی بویژه، برای کشورهایی که تازه به ساختمان آن پرداخته باشند، "متوقف و سنگک" شده وازمسیر درست آن منحرف میشود؛
دموکراسی درنبود حاکمیت ملی وتمامیت ارضی و پامال شدن حقوق گروه های( هرچند کوچک تباری ( اتنیکی)) دانستنی نیست. نخبگانی که در درگیری ها ازتضاد ها و ناسازگاری های گوناگون نماینده گی می نمایند، برای رسیدن به سازش دموکراتیک و استحکام نهادهای دموکراتیک باید همکاری متقابل را بر درگیری ترجیح بدهند و با قامت افراشته( نه خم خم ) و شفاف در برابر فرو پاشی کشور و برهم خوردن یگانگی ملی قراربگیرند.
تازه ترین فکتور و پیش نیازساختاری ای که پیکش شده است، همانا حکومتداری خوب میباشد. دموکراسی درجایی شدنی پذیر است که دولت توانا و نیرومند برپا شده باشد.
پژوهش های تجربی سالهای پسین نشان دهنده وابستگی مستقیم ساختمان دموکراسی به سطح رشد اقتصادی نمی باشد. گفته میشود که دموکراتیزه کردن نه تنها فرایند نیست، بلکه فرآورد راستین مدرن سازی هم نبوده وممکن است که درجوامع جهان سومی ( رشد نیافته ) ازدید اقتصادی نیز براه انداخته شود.
درباره پیش نیازفرهنگی دموکراسی باید گفت، برخی ازدانشمندان را عقیده برآن است که برای ساختمان دموکراسی باید درجامعه ارزش های سازگاربا فرهنگ شهروندی مانند اعتماد متقابل، حمایت از نهاد های دموکراتیک، پذیرش حقوق و آزادی های فردی، تحمل سیاسی، احساس موثریت سیاسی آحاد مردم ( فرد)، مشارکت سیاسی و ازهمین دست؛ وجود داشته باشد.
بی گمان که هنجارها و ارزش های کثرت گرایی، تحمل وشکیبایی، اعتماد، پذیرش حقوق وآزادی های دموکراتیک فردی توام با سطح بلند رشداقتصادی و رفاه، اقلیم مساعد را برای دموکراسی آماده میسازد. تنها با همین درک میان دموکراسی و فرهنگ سیاسی رابطه ی ساختاری وجود دارد. ولی این هرگز به این معنی بوده نمیتواند که درنبود این پیش نیاز، گذاردموکراتیک ناممکن میباشد.
درروش های پژوهی روستاو گذارشناس بزرگ، ارتباط و پیش نیازمفاهیم جداگانه اند.ارتباط به مفهوم انگیزه نبوده و تنها به این امراشاره میکند که بود ونبود فرهنگ شهروندی یا به ساختمان دموکراسی یاری میرساند و یا اینکه روند تحقق آنرا به کندی وچالش روبرو میسازد. دانشمندی میگوید که "دموکراسی هرازگاهی خود دموکرات هارا می آفریند نه برعکس آن".
پراتیک گذاردموکراتیک بیانگرآنست که سقوط رژیم های غیردموکراتیک و تلاش برای ساختمان نهادهای نودموکراتیک درجوامع درحالت گذار، ارتباط به موجودیت وگسترش وسیع کدام ارزش و جهت گیری ویژه بگونه مستقیم ویا به مثابه پیش نیاز ندارد.
گذاردموکراتیک درجهان امروزی( ازسالهای ۷۰ به اینسو ) بیشترینه کرکتر درونی داشته وپیش ازهمه دستاورد(نتیجه) تصامیم معین وگزینش تاکتیک واستراژی سیاسی ازسوی شماری از بازی گران سیاسی میباشد.(درکشورما پس ازبه گردن کرفتن مدیریت وقدرت ازسوی جامعه بین المللی، این جامعه خود به فکتوردرونی تبدیل شده است، حالا وقت آنرا رسیده که مردم افغانستان وظایف درونی خود را خود انجام بدهند و جای خالی نیروی دموکراسی ساز بیرونی را پرنماید).
درماهیت امر همین تردید نسبت به جهانشمول و مستدل بودن مودل ها با یک پیش نیاز فرهنگ اجتماعی برای دموکراسی موجب گردید که دردانش گذار برخورد دیگری درمورد پیدایش دموکراسی برمحور فکتورهای درونی دموکراتیک کردن مانند پروسه های ویژه، طرزکارها و تصامیم سیاسی که ازسوی کارگردانان دموکراتیک سازی گرفته میشود، بوجود آمد.
ازین چشم انداز، توالی و همبستگی تصامیم معین سیاسی و کارکردها، گزینش تاکتیک ازسوی اکترها ویا کارگزارانیکه مبتکر و تطبیق کننده دموکراسی اند، برای تعیین سرنوشت دموکراسی نسبت به بود و نبود پیش نیازها در لحظات معین مهم تراست.
نکته اساسی درین برخورد همانا عملکرد متقابل نخبگان رقیب، گزینش آگاهانه آنها در روند معامله درزمینه شکل و سازماندهی نهادهای مربوط به ساختارسیاسی میباشد.
به پنداشت همسویان برخورد روشمدار هیچیک از فکتور های عینی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و یا کدام فکتور دیگر قادر به توضیح ویا پیشبینی اینکه کیها، کدام نیروها و بازیگران سیاسی در اوضاع و احوال مشخص از دوام وضع غیردموکراتیک حمایت و یا برای برآندازی آن مبارزه خواهندکرد، نمی باشد.
دانشمندان روش مدار به این باورند که کارکردهای بازیگران سیاسی ای که مبتکر ترانزیت دموکراتیک ویا تطبیق کنندگان آن میباشد، حتی برخاسته از جایگاه اجتماعی آنها در ساختار اجتماعی نمی باشد. برعکس گزینش "ذهنی" آنها خود امکانات نو سیاسی را می آفریند.
حالا باید به این پرسش پاسخ گفت که آیا واقعآ این دو برداشت همدیگر را کاملآ نفی میکند وهیچگونه همنشینی و همخوانی ندارند؟ باید گفت که هردو دسته ی دانشمندان به این فکرهستند که برداشت های شان مطلق نبوده وهمه فکتورها اثرگذاری و نقش آفرینی میکنند ولی تفاوت درین است که کدام یک از آنها نسبت به دیگرش نخستینگی داشته و تعیین کننده میباشد.
دیدگاه بیشتر
تفاوت اساسی میان دموکراتیک کردن( دموکراتیزه کردن) در کشورما با کشورهای غربی درآنست که ما باید با ایجاد نهاد های دموکراتیک به ساختن جامعه دموکراتیک بپردازیم وازین راه پیش زمینه های دموکراسی را آماده بسازیم. یکی از پیش زمینه ها، موجودیت قشرمالکین پاسخگو(نه دزد وچپاولگر) دربرابرجامعه است که بدون آنها ساختمان دموکراسی لیبرال غیرممکن خواهد بود؛ مسله اساسی شکل دهی سنن دموکراسی است که برای این منظورباید طرزتفکر سنتی ( افغانی) ما دگرسازی شود.
باید برنامه دموکراتیک– اجتماعی که با خواست اکثریت جامعه سازگارباشد، ترتیب داده شود: تازمانیکه زحمتکشان مولد نیاموزند که چگونه با ساختمان پیچیده دولت معاصر سازگار شوند، حاکمیت ازنام آنها ولی بدون مشارکت ایشان، پیاده خواهد شد.
تقاضای زمانه این است که ما باید پیچیدگی هایی را حل نماییم که گشایش گره آنها درتاریخ متحول پیشین اروپا سده ها را دربرگرفته است. ایجاد ارزش هایی چون؛ آزادی، خودارادیت شهروندان و جامعه شهروندی؛ رشد تصورات نو درباره نورم های عدالت، خودمختاری های فردی؛ ایجاد ملت – دولت، دموکراتیزه کردن ساختار دولتی، مدیریت نامتمرکز، خودگردانی های محلی و بسا موارددیگر، ازاین دست اند.
به لحاظ سیاسی باید نیروهایی وجود داشته باشند که، منافع و خواست های شان با خواست ها و منافع مردم چندین قومی و جامعه متکثر ما سازگار بوده و این توانایی را داشته باشندکه، نهضت نوسازی کشور را عملا در زمینه های سیاسی رهبری نمایند. بایدموفق شویم تا مناسباتی راکه دردرازای سالها وسده ها میان جامعه و حاکمیت ازیکسو و مردم و حاکمیت ازسوی دیگر شکل گرفته است، دگرگونه بسازیم.
مردم نمایندگان منتخب را مسلماً به حیث قشرحاکم نو در جامعه میدانندکه جای قشر پیشین را گرفته و ازآنها همان انتظاراتی را دارند که ازپیشینه هایشان داشتند. طبیعی است که درکشور آن طبقه سیاسی ( قشریکه ازلحاظ سیاسی قدر است ) که، درانتخابات مشارکت آگاهانه و فعال نموده و درین روند اثرگذار باشد، وجود دارد. ولی هدف اساسی این گروه نصب آدم های اطراف "خود" در حاکمیت و اشغال کرسی های خوب در هیرارشی دولتی میباشد.
درواقع پروسه سیاسی ایجاد و توسعه حاکمیت ملی بر مبنای ارزشهای مردمی و مشترک ملی نیست، مهمترین اهداف و ترتیبات داعیه مبارزه؛ تنها بسط قدرت و دامنه دسترسی های افراد، برای مالکیت و امکانات مادی میباشد. باتاسف این قشر ، که به اندیشه های مردمی هیچ گونه باور نشان نمی دهد، همواره درفکر منافع خود و دور وبریهای خویش می باشد.
برای دستیابی به این همه زمینه های اصلاحی و بایدها، به شاه باید و بایستن بزرگی مانند، نهضت پیشرونده و پویای دموکراسی که با در جازدگی و فرو ایستایی خوگرفته، به پشتیبانی مردم ازراه خیزش بزرگ و برپایی جنبش سراسری جانبداران دگرسازی های دموکراتیک باورداشته ومتعهد باشد، نیازخواهیم داشت.
دیدگاه ـ بامداد ۵/ ۱۳ـ ۲۲۰۸
رویداد های بزرگ اخیر در حزب مردم افغانستان
نوشته: محمد همایون صادقی
برخی از اعضای حزب مردم افغانستان و شخصیت های سیاسی که داد از داعیه وطنپرستی و دموکراسی میزنند، بلاخره از رویداد های سیاسی چند ساله ای اخیر سالم نجسته اند.شک نیست که دوران مبارزات دشوار در برابر چالش های درونی حزب برای همه بوده است. اما با تدویر اولین کنگره، اکثریت قریب به اتفاق، که در طول چند سالی که گذشت،نهایتآ راه خود را به دور حزب مردم افغانستان یافتند، وسال های قبل از کنگره حزب را به عنوان مرحله ای در زنده گی فکری و سیاسی خویش معنا و تجربه کردند و آن را پشت سرگذاشتند.اما باتآسف برخی همانجا زمین خوردند و ماندند.
اراجیف و دروغ بافی های حیرت انگیز برخی صرفآ گام دیگری است، در جهتی که پیش گرفتند.هر نبشته و افترآ زنی هایشان تجسمی است برای ایجاد فضای چند قطبی حزب و ایجاد وخامت سیاسی در درون حزب وجامعه. اما خوشبختانه که کار کنگره وتصامیم پلینوم های حزب وعمل کرد آن تا اکنون با چنان فرهنگ عالی سیاسی و دموکراتیک انجام یافت که مثمر اهداف مرامی وتشکیلاتی حزب گردید.
اهداف سیاسی و اجتماعی اعضای حزب مردم ،همانا دریافت و پی بردن به انگیزه ها وعواملی است که سرزمین مان را اغوشته به تنش های خونبار ساخته،و در بستر از انبوه نا بسامانی های سیاسی ،اجتماعی ، اقتصادی ،فرهنگی و زیست محیطی فرو برده است.درست دشواری ها و چالش های چیر بر کشور نه از دو دهه و یا سه دهه بدین سو، بلکه از یک سده است که ما و مردم ما را سخت می آزارد ومی فشارد.
اما با تآ سف برخی افراد با ترفند گویی و یاوه نویسی می خواهند این واقعیت ها را مکدر و تیره سازند و در مخالفت با حزب مردم، خامه اش را با نگارش هرزه و دشنام به فرسایش گیرند،و برخورد نا سازگار را در چنین مرحله ای حساس سیاسی کشور پیش گرفتند. چنین افراد به جای استدلال و منطق و باور به دموکراسی به روش های نا سالم پناه برده و آب در اسیاب دشمنان مردم ما می ریزند.
برای جلوگیری از فاجعه خونبار که خروج نیرو های نظامی خارجی ک درسال ۲۰۱۴ عیسوی صفحه تاریخ کشور را از نو رقم خواهد زد ،مردم ما به اتحاد و ایجاد یک جنبش عظیمی از نیرو های ملی دموکراتیک ، همه گیر و وسیع ضرورت مبرم دارد. حزب مردم افغانستان با دگر احزاب سیاسی ملی ،دموکرات و وطنپرست، که خواست ها و مطالبات شان برابری ، دادخواهی ،عدالت وهمبسته گی ملی است ،برای ایتلاف وسیع و ایجاد حزب واحد و فراگیر اگاهانه و درست گام برداشته است. واقعیت امر تنها احزابی می توانند به دور این جنبش راه یابند که اهداف مشابه مرامی سیاسی با حفظ منافع ملی ،همبسته گی و وحدت ملی داشته باشند، نه احزاب قوم پرست وابسته به نیرو های ارتجاعی منطقه وجهان که می خواهند کشور را به قهقرا و فاجعه بکشاند.
باید روشن وساده نوشت که دور کردن گرایش های گروهی،قومی و ایدلوژیکی از حزب و دموکراسی ایکه با اراده جمعی مظهر آن است، خواست علنی و سیاست اعلام شده حزب مردم می باشد، و تجسم ابعاد واقعی انسان گرائی،ارمان گرایی ملی و مردمی حزب ، حلال معضلات درونی ان است، و نباید گذاشت که حقانیت خواست مردمی حزب وثیقه توجیه اشخاص فرصت طلب و نیرنگ باز در درون حزب گردد.
تحولات و دگرگونی سیاسی چیز عجیبی نیست . در عالم سیاست ، در هر مرحله ای از تکامل جامعه بشری تحولات متعددی ظهور میکند.بعضی تحولات و دگرگونی از سر مصلحت طلبی وحساب سود و زیان فردی ،گروهی یا قومی،بعضآ از سردرک جدید و دفاع از منافع عمومی و ملی میباشد.تحولات و دگرگونی در حیات سیاسی حزب، ایتلاف با سایر احزاب همسو از درک جدید ، نقطه شروع یک حرکت نو با الهام از مبارزات تجدد خواهانه و داد خواهانه است .اعلام نیتی است برای گام گذاشتن در مسیر نو با اهداف مردمی . مصلحت طلبی و سود جویی نقط پایان یک مسیر است اعلام شکست و تسلیم میباشد.ایتلاف حزب مردم با سایر احزاب همسو یک حرکت نو و سالم است.
انتخابات اخیر درحزب مردم، بویژه انتخاب محترم پروفیسور داکتر محمد داوود راوش و سایر سازمانهای حزبی حزب مردم را میتوان الگوی دموکراسی در جو سیاسی کشور نامید که روحیه اعتماد را نه تنها به اعضای حزب، بلکه به سایر سازمانهای سیاسی همسو فراهم ساخت و شرایط را برای ایتلاف این نیروها بدور هم بیشتر تسریع بخشید. و امکان صف آرایی نیروهای همسو را برای رسیدن به اهداف مشترک فراهم ساخت، و با روش وبر خورد عملی و اعتماد به هم ، سازمان ها و احزاب در مبارزه ای روزمره از زمره مسایل تاکتیکی می توانند یک جنبش وسیع را ایجاد کنند و اهداف مشخص، همکاری و اتحاد و کار مشترک را در شرایط خاص مبنا قرار دهند.
حزب مردم افغانستان در ایتلاف با سایر احزاب ملی و دمو کراتیک که باورمند به منافع مردم ، جامعه و تحقق دموکراسی و برابری باشند، مشکلی نداشته ونخواهد داشت. زیرا حزب مردم یک حزب ملی ، والا ، انسان گرآ پرتلاش اگاه و اراسته با اندیشه عصر کنونی که همه نیرو و لحظات از زنده گی اش را برای خوشبختی ،سعادت انسان سرزمین ما و رهائی مردم از چنگال بیداد و بیدادگران،جعل وجعل گستران، نیرنگ ونیرنگ بازان در پهنه سیاسی و اجتماعی بی دریغ وقف کرده و می کند.
اندیشه ها وارمان های والای حزب مردم از همان چشمه زلال انسان دوستی و ارزش های انسان های مبارز راه ازادی،ترقی و عدالت اجتماعی به ویژه زنده یاد ببرک کارمل که در تاریخ و خاطره های ما می درخشد سیراب می شود و به حزب مردم این بهره پر ارج را در اندیشه وعمل به گونه ای از پرتو تابناک متجلی می سازد.
یکی از ویژگی وبرجسته گی حزب مردم انتخاب شخصیت های اگاه ، فرهمند و پر تلاش در رهبری وسازمان های محلی است که مورد توجه ،دلخوشی و آینده نگری جوانان وسایر اقشار جامعه گردیده و بیشترین انها جایگاه خویش را در مبارزه بخاطر عدالت و دادخواهی حقوق شهروندان کشور به دور حزب مردم یافته اند.
دیدگاه ـ بامداد ۲/ ۱۳ـ ۱۷۰۸
دمـی با داکتر داوود راوش
نوشته : محمد نبی عظیمی
هرسال درست درهمین روزان وشبان که زمین وزمان از لهیب سوزان آفتاب جهان تاب تابستانی می سوزند؛ برای اجرای برخی از کارهای شخصی ام مجبور می شوم تا رنج مسافرت را برخود هموار کنم وبرگردم به زادگاه عزیزم، به کابل جنت مکان. یکی دو روز درمزار شریف میگذرد، درشهری که همین اکنون توسط نوپا ترین خط آهن با جهان بیرون ارتباط دارد و با گذشت هرروز صدا وسیمایش تغییر می کند ووسعت و گسترده گی آن تا سه راهی حیرتان می رسد.درمزارشریف برعلاوه خویشاوندانم با برخی از اعضای حزب مردم ملاقات می کنم و متوجه می شوم که همه آنان از برگزاری پیروزمندانه پلینوم اخیر شورای مرکزی حزب مردم افغانستان شادمان اند و تمام تصاویب آن مجلس فخیم را با دل وجان پذیرفته اند. همچنان که با انتخاب مجدد داکتر داوود راوش به حیث رییس حزب مردم به تشویش ها وپرسش های شان نقطه پایان گذاشته شده است.
زیارت سخی شاه مردان، سرزدن به کتاب فروشی بیهقی، گشت وگذار دربازار پرو پیمان و مزدحم شهر، دیدار دوستان و رفقای حزبی بیشتر از دو روز را دربر نمی گیرد. روانه کابل می شویم با موتر برادرم . تا پلخمری هیچ دست اندازی درجاده وجود ندارد. سرک اسفلت شده وصاف ویک دست است. راه باز است و ازدحام ترافیک محسوس نیست. هنوز ده صبح نشده است که به پلخمری می رسیم. ازهمان فاصله دورمتوجه می شوم که هنوز هم این سرک زیر ترمیم است و کار ساختمانی واسفلت آن به اتمام نرسیده است.کاری که چند سال پیش شروع شده بود درسرکی که کمتر از ده کیلومتر طول دارد و دراین میان سر چند تا والی فاسد وبیکاره ولافزن را خورده است؛ ولی تا هنوزعبورکردن ازآن کار حضرت فیل است. اما سرانجام این فاصله را درطول وعرض یک ساعت تمام طی می کنیم. گرد وخاک، تراکم و دمه بیش ازحد واندازه موتر های سُبک و باردار و گرمای طاقت فرسا دمار از روزگار آدم وعالم کشیده است. مانده وزله شده ایم وپشیمان که چرا توسط هواپیما به کابل پروازنکرده ایم . اما هنوز کجاست. سالنگ در پیش است وخدا خیر کند با این شش ها وقلب آسیب پذیری که من دارم وهردو به تار مویی بسته اند.
به هرمشقتی که شده است، ازگالری های تو درتوی سالنگ می گذریم. نیمه راه تونل را نیز که صاف ویکدست است درمی نوردیم و می رسیم به همان جایی که روزگاری عرب نی انداخت و گذشت. تاریکی است. چشم چشم را نمی بیند ، وسایط توقف کرده اند. راه پراز آب وگل و کند و کپراست. کسی به کسی نیست. هیچ کس نمی فهمد چه واقع شده است؟ گازهای دیزل وبنزین ابرغلیظی از دود را به هوا بلند کرده اند. راننده گان صد ها موتر لاری و تانکر های عظیم الجثه تیل، لحظه به لحظه برپدال ( اکسلیتر) ها فشار می آورند؛ بیمورد و با مورد گاز می دهند و فضا را کثیف تر وآلوده تر می سازند. من نیمه جان شده ام . ازنفس کشیدن می ترسم. می ترسم با هرنفسی که می کشم به شش های آسیب پذیرم زیان بیشتر برسانم. به بیرون می نگرم. بیرونی درکار نیست. بیرون دیواره سمنتی تونل است و طرف راست بادی یک لاری غول پیکرکه راننده بی انصافی دارد. از لوله اگزاس موترش دود غلیظ سیاه دیزل فواره می کند و لامذهب درقصه اش هم نیست.انگار نه انگار که چند تا زنده جان بی زبانی دراین تنگنا گیرمانده اند که نفس کشیدن ونکشیدن شان درید قدرت اوست.
ساعتی می گذرد. درکوما به سر می برم، انگار. دهنم تلخ شده است. بوی دیزل دیوانه ام ساخته است. می خواهم از موتر پایین شوم و خود را هرچه زودتربرسانم به روشنایی، به رهایی. اما برادرم نمی گذارد. می گوید دربیرون لای ولوش است وچاله وچوله وتاریکی. درموتر کولراست و موزیک و فضایی - هرچند اندک - برای تنفس. می گوید چشمانت را ببند و خدا را یاد کن، با خلوص وخشوع وخضوع. اگرچه اوبرادر کوچک من است ؛ مگر حاجی است و نماز خوان و نیایشگرو دعا خوان! مشوره اش را ناشنیده نمی گذرم. چشمانم را می بندم ودررویای دور ودرازی فرومی روم:
تازه از اروپا برگشته بودم به وطن. درمیدان هوایی جمعی ازاعضای فامیل، دوستان و عده کثیری از رفقای نهضت فراگیردیموکراسی وترقی افغانستان به استقبالم آمده و در پیش روی ترمینل میدان هوایی صف بسته بودند. رفقا را دگروال شیر محمد بزرگر معرفی می کرد. درآن هنگام هنوز نهضت فراگیر دروزارت عدلیه ثبت وراجستر نشده بود. شیرمحمد بزرگر نیز هنوز رییس حزب نبود . مستحق ترین شخص برای رهبری نهضت جنرال مختار بود. به خاطر این که وی در بدترین شرایط از جان مایه گذاشته بود وبا وصف آن که ازجمله وفادارترین ها به زنده یاد ببرک کارمل شمرده می شد و عالم وآدم وی را به همین صفت می شناختند، توانسته بود بدون ترس از شمشیر مجاهد وکیبل طالب، نخستین هسته های حزبی را بعد از فروپاشی حاکمیت دولتی مان دروطن بگذارد. اوواقعاً ازجان مایه می گذاشت، فدا کاری می کرد، نان شب وروزش را با رفقایی که به جز خانه وی دیگرهیچ آدرسی را بعد از فروپاشی حاکمیت نمی شناختند ویا نمی یافتند، تقسیم می کرد. گفته می شد که خانه وی میعادگاه تمام حزبی هایی بود که درآن موقع با حزب رابطه نداشتند. اگرچه دیگر نه حزبی وجود داشت ونه امیدی برای تشکل دوباره.ولی اوبه همه امید می بخشید و تکیه گاه حزبی ها شده بود.به ویژه برای بسیاری هایی که ازاطراف وولایات می آمدند.روزی نبود که مهمان نداشته باشد. اما ا با آن اقتصاد ضعیف وناتوانش خم برابرو نمی آورد و همه را عزت می کرد. معلوم نبود این ایمان خارایین چگونه در وجود وی زنده مانده است؟ برای چوکی وموقف که نمی رزمید؛ زیرا هرگز کسی ازوی نشنیده است که برای رسیدن به مقام ومنصب حزبی و امتیازات مادی آن خویشتن را کوچک کند ویا دست تکدی دراز نماید. از سوی دیگر وی هنوز افسر اردو بود و بنابر قانون احزاب نمی توانست عضو حزب باشد. پس چه کسی باید رهبری نهضت را درکشور به انجام می رسانبد. شیرمحمد بزرگر دیگر دراردو خدمت نمی کرد. پس قرعه به نام وی زده شد وزنده یاد محمود بریالی وی را شایسته این پست دانست. البته که من این دگروال صاحب را که زبان فصیح و رسایی داشت ومانند کارکنان سیاسی پیوسته حرف می زد ، بارها وبارها دیده بودم ومی پنداشتم که وی نیزدرامر سازماندهی وتوسعه نهصت فراگیرازجان مایه می گذارد. وفاداری به آرمان های حزب، شخصیت اوفتاده ، متانت و وقار ودانش وی که شاخص های اصلی برای این گزینش بودند ، مورد تایید من نیز بود و پیش ازترک گفتن اروپا، آن را با بزرگان نهضت درمیان گذاشته بودم.
داوود راوش راهم درهمان روز دیدم . به گمانم جناب میراحمد جوینده که درآن هنگام عضو پارلمان بود وعضویت نهضت فراگیر دموکراسی وترقی را نیز داشت ویا رفیق حسن سپاهی که جهت تسلیت گفتن درگذشت همسرم آمده بودند، وی را معرفی کردند. گفتند استاد دانشگاه است وتحصیلات اکادمیک دارد ودرروسیه درس خوانده است.داکترنگاه نافذ وسیمای دلپذیری داشت و ظاهر آراسته ، سخنان سنجیده و حرکات به قاعده اش نمایانگر شخصیت برجسته وی بود. درآن مجلس فقط دوسه جمله یی بین ما رد وبدل شد. اما یک روز چاشت با بزرگر آمد وبه نظرم رسید که او وبزرگر با هم سخت انیس وجلیس اند وهمدیگر را به نیکویی شناخته ویافته اند.هردو شادمان بودند؛ زیرا سازمان سیاسی نهضت فراگیر از اثر کوشش های آنان وسایررفقا در وزارت عدلیه راجستر شده بود و ازاین پس می توانست به صورت علنی فعالیت کند. پیروزی بزرگی بود ؛ اما این دستآورد محصول تلاش یک یا دوتن که نبود، نه به هیچ صورت.این امرحاصل تلاش رفقایی بود که نه تنها درکابل ؛ بل در ولایات و اطراف واکناف کشور برای جمع کردن امضا های رفقای پراگنده حزب مان کوشش کرده بودند. درآن روز با راوش آشنایی بیشتر پیدا کردم. ازوی درباره تحصیل، درمورد وظیفه و مشغولیت هایش پرسیدم. خوشم آمد هنگامی که گفت به فلسفه و ادبیات علاقه دارد و ادبیات داستانی یی را که بتواند رنج ها وغم های بیکران مردم سیه روزگار مان را بازتاب دهد وبه تصویر بکشد، می ستاید وبه شاگردانش خواندن آن را توصیه می کند. راوش زبان شسته وپالوده یی داشت. زبان اثر گذاری که بیشتر دانشگاهیان با آن حرف می زنند وتاثیر می گذارند. چند روز بعد از بزرگر شنیدم که راوش را مجلس موسسان به حیث منشی شهر کابل برگزیده است. وظیفه یی که پیش از این نیز به صورت غیر رسمی انجام می داد. خوب دیگر، سازمان آرام آرام شکل می گرفت و کمک های معنوی ومادی رفقای اروپا به ویژه زنده یاد محمود بریالی برای پویایی وزنده ساختن این سازمان قوت الظهرآن شمرده می شد. کاش بریالی، آن عزیز دل ها زنده می بود تا تولد دوباره این سازمان انقلابی را به چشم سر می دید وبه آرزوهای دیرین سال ومقدس خویش می رسید. دریغ ای چرخ گردون!
باری ، پس از آن روز با داکترراوش بارها وبارها دیدم : در منزل ما، دردفتر حزب، هنگام صرف غذای چاشت - به گفته یعقوب هادی فرزانه ، در هنگام خوردن شوربا- در روزهایی که خویشتن را بنا برتوصیه حزب به حیث معاون ریاست جمهوری ( معاون رفیق حبیب منگل ) کاندید کرده بود و یک سال پیش هم درخانه جنرال مختار، درست پس از آن روزهای غم انگیزی که مساله انتخاب رییس حزب در کنگره تاریخی ماه می ۱۳۹۱ به بن بست کشیده شده بود ومن مانند صد ها رفیق حزبی از بزرگان این سازمان توقع داشتم تا به خود بیایند و یک راه حل معقول وعادلانه برای برونرفت ازآن برگزینند. چرا باید درهمین جا نگویم که درآن هنگام من با رفقای زیادی از جمله رفیق عزیز حسن سپاهی صحبت کردم و از رفیق بزرگر نیز از طریق تلیفون خواستم تا درمورد راه حل فوری ولی معقول وعملی این غایله بیندیشد. اما افسوس که درآن موقع تهمت ها و واقعیت ها به طرزباورنکردنی یی مخلوط شدند و احساسات رفقای نازنین مان مهار ناشدنی گردیدند. بنابراین شد آن چه که نباید می شد: عده یی اصولگرا شدند و عده یی هم باطل گرا. ترکیب هایی که برای بیان مقصود رفیق انجنیرعزیر گرامی نارسا وناقص به نظر می رسند. مانند چپ گرا وراست گرا. زیرا چپ گرا فقط تمایل وگرایشی به چپ دارد وراست گرا به راست اندیش ها . درحالی که منظورشان از اصول گرا قطعاً این بوده است که رفقایی که درپیرامون رفیق بزرگر جمع شده بودند، رفقایی بوده اند، اصولی و متعهد وباورمند به اصول وپرنسیپ های حزبی وسازمانی به حد تمام وکمال، نه آن که صرف به اصول گرایش داشته باشند. وباطل گرا ها هم کسانی که به دور رفیق داوود راوش حلقه زده بودند وگویا به امور باطل تمایل داشته باشند، نی عقیده وباور. به هر روی ، درآن روز رفیق راوش به من گفت که روحش از وجود هیچ خلاف ورزی یی درامر انتخاب رییس حزب آگاهی ندارد. او با اطمینان صحبت می کرد و حتا حاضر بود برای رفع هرگونه شک وشبه یی فیصله کمیسیون مشترک حقیقت یاب را اگر به ضررش هم باشد، قبول کند وبه آن گردن نهد. اما هنگامی که برای باردوم با رفیق بزرگر تلفونی صحبت کردم وخواستم تا ازنزدیک وی را ببینم و راه حلی برای این مشکل به کمک وی پیدا گردد، متاسفانه دریافتم که وی به هیچ صورتی از صورازموقف خویش برنمی گردد و معتقد است که دراثنای انتخابات درپیش چشم صد ها تن از اعضای حزب تقلب صورت گرفته است؛ دیگر نه گذشتی ونه پیشنهاد پذیرفتنی یی. وبدینسان بود که بیشترازیک سال تمام مانند صد ها حزبی ازخود می پرسیدم : تو درکدامین خط هستی؟ درخط اصولیت حزبی ، درخط بطلان اصول ویا نه این طرف ونه آن طرف خط ؟
صدای هارن های بلند وکشدار موتر ها ، روشنایی چراغ ها، صدای انجن های نیرومند لاری ها و سرویس ها وتانکر ها مرا از خلسه بیرون می آورد یا به گفته مولانا : مرده بودم زنده شدم... / برادرم می پرسد : خوبی ؟ می گویم : نه چندان ! می گوید کمی دیگرهم صبر کن. راه باز شده است و گوربه زودی از این گور دسته جمعی بیرون می شویم .ازوی می پرسم : چی ساعتی است؟ می گوید : چهارونیم ! وای پس سه ساعت پوره بلاتشبیه دراین غار حرای سالنگ - نی درجبل النورمکه - به خواب رفته بودم ، سنگ شده بودم و هیهات هیهات اگر دربیرون دنیا باژگون شده باشد. اما دربیرون دنیا به آخر نرسیده بود. دره سالنگ با همان زیبایی های باکره وپاکیزه اش و دریایی با آب سرد و کف آلود در زیر پای ما گسترده است. نسیم خنکی می وزد وهوای تازه تنفسم را تازه می سازد و جان تازه یی درکالبدم می دمد. دمی دیگر درجبل السراج هستیم. شهریان کابل آخرین تعطیلات پیش از رمضان را درپیچ وخم این دره که هرگوشه آن باغی است و هربیشه آن بوستانی سپری کرده اند واکنون برمی گردند به سوی خانه های شان. دره سالنگ و هوای دلپذیرش مرا به یاد حافظ شیراز می اندازد و صفای باغ مصلی وآب رکن آبادش: نمی دهند اجازت مرا به سیر وسفر / نسیم باد مصلی و آب رکن آباد. / . واما ، بار دیگر راه بندان است ودمه موترها ومعلوم نیست چه وقت شب به کابل می رسیم به کابل ، به کابل جان پرازگرد وغبارخودمان ؟ برادرم می گوید : شاید ساعت ده شب. هفت صبح به راه افتاده بودیم. ازهفت تا ده می شود پانزده ساعت !
درکابل زنده گی جریان دارد. بیروبار است وروز محشر؛ اما بازار ها پروپیمان. هم آشفته بازار سیاست شلوغ است و هم اردو بازار فساد مزدحم وداغ داغ. انتخابات ریاست جمهوری وشوراهای ولایتی درپیش است و به قول معروف : هرکسی خواهد از این باغ بری بردارد/ ، حتی انتحاری ها که می خواهند با کشتن هموطنان شان به بهشت بروند و با حور وغلمان محشوروهم پیاله شوند و درگرمابه و گلستان رفیق راه وهمراه. اما گلستان من درشیوه کی است، درمنزل برادرم اسد جان عظیمی که خود فرهنگی فرزانه یی است. خانه اش زیبا و آراسته ومهربان وگلشن اش دلگشا وپیراسته . دوستان می آیند ومی روند . فصل توت است و شفتالو و زردآلو ودرختان باغ چه بار وبری دارند!
روزی دوست عزیزم داکتر کاظم که در کنگره حزب به عضویت شورای مرکزی حزب مردم برگزیده شده و درکارپلینوم اخیر شورای مرکزی حزب اشتراک داشته است، برایم تلفون می کند واحوال می پرسد. از هردری سخن می زنیم. می پرسم داکتر راوش از اروپا برگشته است ؟ می گوید : بلی. دوسه روزی می شود. می گویم کاش وقت می داشت وبا هم می آمدید برای توت خوردن. توت شیوه کی نام دارد، خاصتاً اگربا یک گیلاس دوغ سرد همراه باشد.
روز دیگر داکتر راوش ودوست عزیزم انجنیر نعمت الله که زمانی والی کابل بود همراه با داکتر کاظم می آیند. در زیر چپری باغ می نشینیم . توت وشفتالو می خوریم واز هردری صحبت می کنیم. پرسش های فراوانی در ذهنم قد می کشند. می خواهم بدانم پس از آن رویداد نا خجسته درکنگره ، چه واقع شد وحزب چگونه خود را جمع وجور کرد؟ می خواهم بدانم حالا پس از پلینوم اخیر و انتخاب وی از سوی اشتراک کننده گان پلینوم شورای مرکزی حزب مردم ، دیگر مساله مشروعیت داشتن و نداشتن وی به صفت رییس حزب حل شده است ویا هنوز رقبای حزبی وی این بار نیز کمبود نصاب اعضای شورای مرکزی را درپلینوم بهانه ساخته و خواستار برپایی پلینوم دیگراند؟ می خواهم درباره نتایج سفر کاری اش به اروپا برای مان سخن بزند. درباره ایتلاف احزاب وسازمان های مترقی ، درباره سازمان زنان ، کار با جوانان ورفتن درمیان مردم و کار با زحمتکشان کشورکه درواقع هدف اساسی حزب است .
اما انگار راوش تمام این پرسش ها را ازپیش می داند ودرضمن صحبت هایش به آن ها پاسخ می دهد. او می گوید : بعداز کنگره وضع دشواری پیش آمده بود، اذهان برخی از اعضای حزب را با گفتن سخنانی که هرگز واقعیت نداشت، مغشوش ساخته بودند. چند کلیپی را که هیچ چیزی را ثابت ساخته نمی توانست پیراهن عثمان ساخته بودند وشب وروز از تقلب سخن می زدند، نی از باخت وشکستی که نتیجه ناگزیری یک رقابت است. زیرا دو تن دریک گزینش دیموکراتیک خود ها را کاندید می کنند. هرکس رای بیشتر به دست آورد، برنده است وآن که رای کمتر بازنده. پس این همه داد وفریاد برای چی؟ کسی که به شفاقیت میکانیزم انتخابات باور ندارد پس چرا همان لحظه برنمی خیزد واعتراض نمی کند؛ بل انتظار می کشد تا رای گیری صورت گیرد وتنها پس از اعلان نتیجه جلسه را ترک می گوید، بدون این که منحیث رییس حزب برای ازبین رفتن بن بستی که نتیجه اعتراضش است ، پیشنهادی ارایه کرده باشد. خوب دیگر، پس ازآن دشواری های فراوانی فرا راه حزب قرار گرفت. مثلاً مساله ثبت نمودن نام حزب در وزارت عدلیه، قناعت بخشیدن برخی از رفقایی که در دوراهی شک وتردید قرار گرفته بودند. ایجاد وفعال ساختن سازمان های حزبی در برخی از ولایاتی که هنوز حزب مردم درآن جا ها سازمان حزبی نداشت. انتقال دفتر حزب دریک محل وموقعیت مناسب مطابق با شان وحیثیت حزب، زنده ساختن امور تبلیغی درحزب از طریق به راه انداختن سایت حقیقت وماهنامه حقیقت زمان وغیره.
داکتر راوش درباره پلینوم اخیر حزب ومشروع بودن فیصله های آن نیز سخن گفته وافزود که چون ازجمله ۱۰۹ تن اعضای شورای مرکزی حزب اکثریت آنان درپلینوم موجود بودند وبا رای خود رییس حزب را انتخاب کردند، بنابراین مساله مشروعیت داشتن یا نداشتن پلینوم وفیصله هایش دیگر منتفی است وکسانی که هنوز هم آب درهاون می کوبند ، سرانجام خسته خواهند شد و به حقیقت زمان پی خواهند برد. او گفت من با هیچ عنصرچپ اندیش مخالفتی ندارم چه رسد به رفقایی که روزی روزگاری عضو حزب پرافتخار ما بوده اند وحال نمی خواهند ویا نمی توانند عضواین حزب باشند.او می گوید به همین سبب حزب مان یکی از پیشاهنگان تاسیس وایجاد ایتلاف احزاب وسازمان های دیموکرات ومترقی می باشد و درراه ایجاد یک حزب بزرگ چپ که از همین سازمان ها درحال شکل گرفتن است، نه تنها باور دارد؛ بل با تمام توانایی و امکانات خویش فعال و کوشا است.
داکتر راوش درباره سفر کاری اش دراروپا گفت که ازاین سفر بسیار خشنود است؛ زیرا دستآورد های زیادی دارد. ازجمله دیدار با اعضای حزب مردم در هالند، آلمان، سویس ویونان و آشنایی با آن ها و پاسخ گفتن به پرسش های شان وتوضیح واقعیات درونی حزب و جامعه افغانی در شرایط کنونی وپس از خروج نیروهای نظامی بین المللی ازافغانستان، دیدار با برخی از رهبران احزاب مترقی و چپ اروپایی و توضیح وتشریح کردن اهداف و برنامه های مترقی حزب مردم در شرایط کنونی وبعد از مرحله انتقال مسوولیت ها و مرحله خروج آن نیروها ازکشور مان. راوش گفت من به آن ها گفتم که خواست اصلی حزب مان عبارت است از ریشه یابی علت های جنگ ، ازبین بردن ریشه های جنگ وقطع بلا درنگ وفوری جنگ.استقرار پایدار صلح، صلح دیموکراتیک وعادلانه از طریق مفاهمه ومذاکره، اشتراک در پروسه انتخابات به نفع آن کاندیدی که ازمیان مردم برخواسته باشد وبرای سعادت ، شگوفایی وزدایش فقر بی امان درکشورکار کند. داکتر راوش درباره اهمیت کار با جوانان نیز صحبت کرد وبه نظرم رسید که به این مساله توجه ویژه یی دارد. و گفت به زودی کنگره جوانان حزب مردم افغانستان برپا خواهد شد. ما با یک تکانه جدید مساله جوانان را پی خواهیم گرفت. جوانان باید در رهبری حزب سهم بگیرند. باید جای پای پیدا کنند وسرانجام این حزب را همان ها رهبری کنند؛ زیرا نسلی که درتاسیس و ایجاد این حزب سهم داشتند یا به رحمت حق پیوسته اند ویا دیگر پیر وزمین گیر شده اند و نمی توانند سکان رهبری حزب را دردست گیرند. راوش می گوید حزب یک نهاد سیاسی است نه یک نظام پادشاهی ومیراثی . یکی می آید، وظایفش را که انجام داد، مقام رهبری را ترک می گوید وآن که درنتیجه انتخابات دیموکراتیک برنده شده است، جاگزینش می شود. بنابراین ما نباید تصور کنیم که مادام العمر رییس حزب خواهیم ماند.
سخنان داکتر راوش به دلم می نشیند. او مانند یک استاد دانشگاه شمرده وبا تأنی؛ ولی با قاطعیت سخن می گوید. سعی نمی کند، ادا واطوار بزرگان ورهبران را داشته باشد.صمیمیت وصداقت حزبی در سخنانش حس می شود. ساعتی سخن می گوید وبعد من نیز لحظاتی درمورد آخرین اثرم « یاد مانده های جنگ جلال آباد » برای وی ورفیق نعمت حرف می زنم. وقت نان شب می شود و پیش ازآن که بر سرسفره فقیرانه بنشینیم یکی از حرف های فراموش ناشدنی زنده یاد ببرک کارمل به یادم می آید که فرموده بود : به نزدیکی سحر ایمان بیاور، فقط ایمان بیاور وباور کن به سحر. درآن صورت هیچ دستی راه فردای ترا مسدود نخواهد کرد.
دیدگاه ـ بامداد۳ /۱۳ ـ ۰۳۰۸
حقیقت و دروغ در مورد روزه و رمضان بر وفق قرآن
نوشته: محمد عالم افتخار
قبل ازهمه فرارسیدن عید سعید فطر را به تمام هموطنان مومن صدیق و بی ریای درون و بیرون کشور وهمه مسلمانان صاحب اعتقادات پاک واهل صلح و صفا در جهان تبریک وتهنیت میگویم.
روزه ماه رمضان یکی از بزرگترین عبادات اسلامی است. قرآن مجید با صراحت کامل مسلمانان را مامور به اجرای این فریضه گردانیده است:
۱- سوره بقره آیات ۱۸۳تا ۱۸۵:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۸۳﴾ أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۸۴﴾ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۸۵﴾
اى كسانى كه ايمان آوردهايد روزه بر شما نوشته (مقرّر) شده است، همان گونه كه بر كسانى كه پيش از شما[بودند] مقرّر شده بود، برای آنكه پرهيزگارى كنيد.(۱۸۳)
[روزه در] روزهاى معدودى[است ولى] هر كس از شما بيمار يا در سفر باشد[به همان شماره] تعدادى از روز هاى ديگر [را روزه بدارد] و بر كسانى كه [روزه] طاقت فرساست كفّارهاى است كه خوراك دادن به بينوايى است و هر كس به ميل خود بيشتر خیرات كند برایش اولی تر است و [لیکن] اگر بدانيد [خودِ] روزه گرفتن براى شما بهترین کار است.(۱۸۴)
ماه رمضان[همان ماه] است كه در آن قرآن نازل شده است[كتابى] كه مردم را راهبر و[متضمّن] دلايل آشكار هدايت و[ميزان] تشخيص حقّ از باطل است، پس هر كس از شما اين ماه را دریابد بايد آن را روزه بدارد و كسى كه بيمار يا در سفر است[بايد به شماره آن] تعدادى از روزهاى ديگر[را روزه بدارد] الله براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد تا شماره [مقرّر] را تكميل كنيد و الله را به پاس آن كه رهنموني تان كرده است به بزرگى بستاييد و شكر گزارى كنيد.(۱۸۵)
***
چنانکه به رای العین مشاهده میفرمایید؛ اینجا حکم قطعی روزه داری به هدف پرهیزگاری، تزکیه نفس و بالابردن حسنات اخلاقی وجود دارد. لهذا روزه داری ریایی که شخص را چنین متحول نکند یک تقلید میمونوار از رفتار دیگران و یا هم شیطنتی برای مردم فریبی و کاسبی و دکانداری چپاولگرانه است و خواهد بود.
بدینگونه روزه "وسیله" است و "پرهیزگاری" با تمامی وسعت معنای آن؛ "هدف" !
همچنان حقیقت قرآنی است که روزه داری مورد نظر؛ در روزهای معدود یک ماه (ماه نهم سال قمری) یعنی رمضان حکم شده است که گاه ۲۹ و گاه ۳۰ روز میشود و به علت اینکه سال قمری مانند سال شمسی با نظام اقلیمی طبیعت منطبق نیست؛ روزهای رمضان به فصل های گوناگون سال تصادف میکند؛ از کوتاه ترین و سرد ترین یا معتدلترین روز ها تا دراز ترین و خشک ترین و گرمترین روزها.
ولی اگر رمضان را مشتق از مصدر «الرمض» بگیریم که منجمله به معنای گرمای شدید و زمین سوزان است، شاید بتوان به طرز عوامانه؛ روزه در روزهای طولانی و خشک و گرم را بهتر و مطلوب تر پنداشت.
اینکه در قرآن؛ روزه در روز های کوتاه (که در عین حال معمولاً ملایم و سرد میباشند) و برعکس در روزهای طولانی ( که خشک و داغ و تفتان استند) مورد تفکیک قرارنمیگیرد؛ با در نظرداشت تحولات فاحش اقلیمی دراطراف واکناف کره زمین؛ عجیب و حتا دورازعدالت الهی به نظر میرسد.
کسانیکه امروزه اطلاعاتی حد اقل در زمین شناسی و اقلیم شناسی دارند؛ میدانند که کوتاه و دراز شدن روز ها طی فصول مختلف در حوالی « خط استوا » (منجمله کشورهای افریقایی وعربی) کمترمیباشد و برعکس هرچه مناطق به طرف قطبین زمین نزدیکتر گردد کوتاه و درازشدن روزها طی فصول در آنها افزایش می یابد تا جاییکه به مناطقی درقطبین شمال و جنوب میرسیم که یا شش ماه مکمل روز استند و یا شب!
قوانین مادی و طبیعی در موجود حیه که خود همانند آیات قرآن؛ آیات آفریدگاری استند؛ به وضوح امکان نمیدهند که روزه داری یک فرد مومن شش ماه مداومت داشته باشد و هدف معینه فریضه روزه ازآن برآورده گردد.
همچنان اینکه روزه برای غنی و فقیر یکسان و بی هیچ تفاوتی تکلیف میگردد، قابل تامل است چرا که وضع کسان فقیر حتا مقیم و درحضر، همیشه از وضع کسان غنی مسافر و حتا مریض معمولی، آشفته تر و دشوارتر میباشد.
امروزه بر کسی پوشیده نیست که، چاقی یکی ازعمده ترین و پرمخافت ترین بیماری های مردمان غنی و مرفه الحال و حتا متوسط الحال است که معمولاً با مرض شکر، زردی ، پوکی استخوان ... و حتا سرطان ها اختلاط دارد و عالم طبابت به شدت مشغول تولید انواع دواها، تدابیر و تخنیک ها برای مقابله با چاقی و ضمایم آن است. یکی از بهترین تدابیر برای مقابله با این آفات همانا پرهیزهای شدید حتا به فواصل به مراتب بیشتر از درازترین روز های روزه داری عبادی میباشد.
لهذا تکلیف روزه برای اغنیا و ثروتمندان که حسب معمول کار فزیکی و دماغی چندانی هم ندارند و نمیکنند نه فقط برای آنان متضمن عسرتی نیست، بلکه مفید فایده های بسیار صحی نیزمیباشد ولی برای کسان فقیر که بام تا شام ناگزیراز کار و زحمتکشی تا سرحد برده گی؛ برای کسب لقمه نانی اند و در بدن های معمولاً نحیف و لاغر شان، مواد سوخت حیاتی ذخیره وجود ندارد؛ روزه مخصوصاً درروز های طولانی و مناطق خشک و سوزان و یا بسیار سرد، آشکارا پرازعسرت و طاقت فرسا میباشد.
منجمله به همین علت؛ دولت های مختلف اسلامی در ماه رمضان اوقات رسمی و واجبیی کار را کوتاه میسازند و به هرحال، شاخص های بازدهی عمومی ی کار و تولید درین ماه؛ اُفت میکند و زیان های قابل ملاحظه اقتصادی به بارمی آید.
وقتی بنا نیست با « پرپرخوانی» و پرخاشگری و سفسطه گری مُلایی، فقط دود و غبار باد کنیم و از آیت بزرگ آفریدگاری یعنی عقل و بصیرت خود کارگرفته این اشکالات روشن را در گستره تطبیقی احکام قرآنی ی روزه و رمضان ببینیم؛ چگونه میتوانیم با اجتهاد واستخاره و امثالهم راه صواب پیدا کنیم؟
بیایید قبل از دادن پاسخ عجولانه به این پرسش؛ مقداری دیگر هم پیشتر برویم:
در نخستین آیه شریفه که آوردیم؛ آمد که «ای موؤمنان؛ روزه بر شما نوشته (مقرّر) شده است، همان گونه كه بركسانى كه پيش از شما[بودند] مقرّر شده بود
بنابرین روزه، امری نیست که ۱۴۰۰ سال پیش وضع و فرض شده باشد؛ امری است که از قدیم وجود داشته و در راستای رفع احتیاجات ایمانی و روانی ی اقوام بدوی ترازاعراب مورد خطاب قرآن؛ مرسوم و معمول بوده است. چنانکه مثلاً هندوباوران که دین شان خیلی ها بدوی شناخته میشود؛ حتا درهر شش ماه یک آیین روزه داری دارند و بدنبال هرکدام هم عید و جشن فوق العاده ای که به نام های « هولی» و « دیوالی» شهره آفاق میباشد.
جالب بود که سال گذشته ویب سایتی، طی مضمون مفصل با عنوان «روږه د حیواناتو په نړی کی » ابلاغ کرد که جانوران غیربشری نیز روزه میگیرند و به این ترتیب احتیاجات صحی و روانی خود را مرتفع میسازند و به نوبه خود عبادت میکنند. البته هدف سایت، که احتمالاً توسط آی اس آی پاکستان برای طالبان پخش میگردد، تحقیر روزه داری نه بلکه به زعم خودش تجلیل کردن و فوق العاده ضروری و فطری و ازلی ثابت نمودن روزه بود.
شاید کسی بفرماید که حالا هر احمق، هرچه گفت پایه استدلال در همچو بحثی نمیشود!
مگر چند فیصد مقالات واشعاروبیانات وخطابه ها وموعظه هایی که طی همین ماه مبارک رمضان خواندیم و شنیدیم به راستی غیراحمقانه است؟
در کدام یک از آنها به طرز خردمندانه و عقلانی حکمت اینکه قرآن میفرماید؛ روزه شما چنان است که برگذشته گان معمول و مرسوم بود؛ مورد توجه و مداقه قرار گرفته و از آن استنتاجات لازم شده است؟
از حکم روزه ای مانند گذشته گان و مردمان پیش از شما به حکم دیگر در همین رابطه روزه؛ میرسیم که غالباً دیگر مانند گذشته گان و مردمان پیش از شما نیست؛ توجه فرمایید:
۲- سوره بقره آیه ۱۸۷:
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿۱۸۷﴾
در شب هاى روزه، هم خوابگى با زنان تان برشما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد. الله مىدانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد، پس توبه شما را پذيرفت و ا شما درگذشت. پس اكنون [در شب هاى ماه رمضان مىتوانيد] با آنان هم خوابگى كنيد و آن چه را الله براى شما مقرّر داشته طلب كنيد و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه[شب] برشما نمودار شود، سپس روزه را تا[فرارسيدن] شب به اتمام رسانيد و درحالى كه در مساجد معتكف هستيد [با زنان] درنياميزيد. اين است حدود احكام الهى. پس[زنهار به قصد گناه] بدان نزديك نشويد.اين گونه الله آيات خود را براى مردم بيان مىكند، باشد كه پروا پيشه كنند.
***
نخستین برداشت از این آیه مبارکه همین است که در زمانهای گذشته گان و مردمان پیش از شما و نیز تا ایندم بر شما؛ همخوابگی با زنان در روزه داری حرام بو؛ ولی الله تعالی به سبب اینکه شما را سست اراده یافت که نمیتوانستید این حرمت را نگهدارید و" با خودتان نا راستى مىكرديد" پس این تحریم را برداشت ولی هنوز" در حالى كه در مساجد معتكف هستيد [با زنان] درنياميزيد."
می بینیم که با مرور زمان و تغییرات در اوضاع و احوال مردمان، احکام عبادی و حلال وحرام الهی هم تطورات و تبدلات پیدا میکند. ولی اینجا مفصلاً وارد این مبحث شده نمیتوانیم.
برداشت دوم از آیه مبارکه این است که زنان درتکلیف روزه داری و متفرعات آن منجمله حلال و حرام همخوابگی و اینچنین در اعتکاف به مساجد؛ مطرح نیستند؛ چرا که اگر روزه وحرام و حلال آن برای زنان هم حتمی و مساوی باشد؛ بایستی خطاب آیه صرف و صرف برای مردان نباشد؛ بلکه به زنان نیز در مورد آمیزیش کردن با مردان و شوهرانشان امر و نهی شود.
این مردسالاری و مرد محوری مطلق، آنهم در متن فقهی قرآن؛ آیا به اعتبار علم و حکمت الهی است یا به اعتبار «ذهن مخاطبان» یعنی اهالی بیابانگرد وشبان پیشه پراگنده و کم عده عربستان کهن؟
بدون شک؛ قرآن کتاب و کلام خداست ولی برای کی و خطاب به کی؟
این پرسش دو جواب ندارد؛ فقط یک جواب دارد و آن اینکه قرآن؛ برای بنده خداست وخطاب به بنده خدا، یعنی اگر شیرفهم ترکنیم مجبوراً باید بگوییم؛ قرآن کتاب خدا؛ برای خدا یا خدایان دیگر نیست؛ چنانکه کتاب نویسندگان بشری؛ برای بشرهای دیگر و خطاب به بشر های دیگر است!
کتاب خدا ؛ برای بنده و آنهم برای یکی ازبنده گان یعنی بشر است و چونکه بشر به قبایل و طوایف و جغرافیا ها ومناطق منقسم است؛ لذا کتاب خدا و خطاب خدا صرف میتواند همزمان به یک قوم و محیط و منطقه باشد؛ چونکه به همه درعین زمان؛ خطاب کردن امکان ندارد قبل ازهمه به علت اینکه مخاطبان زبان جداگانه دارند که در بردارنده باورها و فرهنگ جداگانه هم است!
قرآن مجید؛ کلام و بیان و خطاب خداوند به زبان عربی ۱۴۰۰ سال قبل است و لذا چنانکه خود قرآن به کرات تصریح میکند؛ مخاطب آن غیرعرب زبان نیست. مسلماً اوتعالی برای هدایت غیرعرب زبانان، حکمت و تدبیر لازمه داشته و به داد آن بنده گان هم عندالموقع رسیده است!
عرب زبانان مورد خطاب قرآن در ۱۴۰۰ سال پیش عموماً زنده گانی و معیشت بسیط و بدوی داشته اند ولذا اختلافات طبقاتی و فرق ها میان غنی و فقیر آنقدرها جدی و فاحش نبوده و خاصتاً با عصرکنونی هیچگونه تقارن و تشابهی نداشته است.از اینجاست که وضع غنی و فقیر حتا به اندازه تفاوت دروضع مقیم و مسافر هم مورد تمکین قرآن قرار نمیگیرد.
دیگر اینکه جغرافیای قرآن به وضوح و طور تاکید بالتاکید؛ «اُم القری و حولها» یعنی مکه واطراف آن صراحت یافته است لذا ازنظرجغرافیایی دیگرلزومی ندارد که اوضاع و احوال اقلیمی در سایرمناطق کره زمین هم مدنظر باشد یا طرف محاسبه قرار گیرد خاصه که این امر به کلی دوراز« ذهن مخاطبان» بوده پیام های قرآنی را بیمورد غامض میگرداند!
همچنان از اصل «مخاطب محوری» روشن میگردد که چرا زنان؛ نیمه نفوس بشری، مادران و پرورنده گان هردو نیمه بشر، در آیات محکم قرآنی؛ مقام و منزلتی ندارند، به خاطراینکه نزدعرب های مخاطب زنان جزابزار برای اطفای شهوات مردان و جزماشین های چوچه کشی نیستند و بدین علت هم؛ ارباب غرور و فیشن و درشن عربی؛ حتا ازتولد دختردرخانواده های خویش ننگ دارند تا بدان حد که دختران نوزاد را زنده به گور میکنند باشد که غیرت شان برجا و سرشان بلند ونام شان نیکو بماند!
لذا طرزخطاب قرآنی اینجا به مقتضای «ذهن» و شعور وسنن و فرهنگ همان مخاطبان است. اینجا میسر ومفید نیست از برابری زن و مرد وحتا به جهاتی از برتری زن سخن گفته شود؛ چنانکه میسر نیست ازکروی بودن زمین؛ خورشید محوری عالم اطراف زمین ؛ دفینه های عظیم نفتی زیر شنزار های عربستان و هزاران مورد واقعیت و حقیقت ناشناخته و غیر قابل درک دیگر برای اعراب آنوقت؛ سخن گفته شود.
نه در قرآن و نه درهیچ کتاب و خطاب بنده محوری نه قراراست و نه ممکن و متصور که خداوند تمامی « علم غیب » خود را درج وعرضه دارد و حتا به خاتم پیامبران هم « جز اندازه قلیلی از علم » ارزانی نشده است!
به لحاظ پوشش لسانی مگر نه این است که با کودک به زبان و مطابق به سطح فهم کودک میتوان و باید سخن گفت وحین سخن گفتن با حیوان؛ طبق فرموده مولانا؛ « زبان حیوانی» می بایستی یادگرفت و به کار برد!
این است حقیقت قرآنی در مورد روزه و رمضان بنابر تحلیل وانالیز نصوص صریح و روشن و محکم؛ متباقی هرآنچه بافیده و لافیده اند و می بافند و می لافند چِرت است و چرند و یاوه و دروغ و حتا شیطنت و منافقت!
اما غایه های اینهمه چرت و چرند و یاوه و دروغ و شیطنت و منافقت، غایات بسیار بزرگ و سترگ استند؛ غایات تحمیق و استحمار توده های میلیونی؛ حکومت و سلطنت بر آنها و دکانداری و تجارت بیحد پرسود ملایان وآخوندها به نام حقِ تسبیح و تراویح و ختم قرآن و صدقه فطر و عشر و زکات و تبرعات و هزار جادو و منتر دیگر!
تا جاییکه اکثر ملایان حریص؛ حتا مخارج سال خود را ازعواید ماه مبارک رمضان تامین میکنند و لهذا برای باز بودن و پر رونق بودن چنین دکان پرارزشی به حکم غریزه هم که شده باید تمام عمر؛ آسمان و ریسمان ببافند و جادو ومنتر و توطیه و تحمیق راه اندازند.
اما در پایان یک حقیقت مبرم دیگرهم ناگفته نماند که صرف نظرازاینکه قرآن با چه ظلم و شقاوت و بربریتی بر غیر عرب زبانان تحمیل گردیده و هم اکنون چقدر دروغ و ترفند و توطیه در رابطه با آن جریان دارد؛ به مثابه یک اثر فرهنگ بشری؛ سزاوار مطالعه و تحقیق و تتبع و عنایت و احترام همه گان میباشد و به خصوص که اکنون تمامی قابلیت های لازم برای ترجمه کردن و فهمیدن و معنا کردن آن میسر شده است؛ دیگر نباید به سخن خود قرآن؛ صرف به « اُم القری و حولها» محدود پنداشته شود؛ ولی هیچ قدرت و مقام و منبعی هم حق ندارد که قرایت دلبخواه خود از این خطابی برای « اُم القری و حولها » را برضد برترین آیات و کتاب آفریدگاری یعنی عقل بشری و ریاضیات هستی به هدف تامین سلطه شیطانی و شدادی خود و همردیفان خویش؛ بر سایرین تحمیل نماید!
هموطنان پاکطینت!
با رو برو شدن بر این حقایق هولناک؛ لطفاً شوکه نشوید؛ طاعات و عبادات شما که با خلوص و صدق و صفا به درگاه خداوند بزرگ انجام گرفته به اجرهای آرمانی منتج میشود. به اینکه منافقان و کذابان و دزدان و قطاع الطریقان و دین فروشان و جهاد فروشان و وطنفروشان و افغانکشان و مسلمان کشان جهادی و طالبی چه سرنوشت دنیوی و اخروی دارند؛ مساله طاعات و عبادات و عید و برات خود را قاطی نکنید.
عید شما مبارک !
روزه و نماز شما قبول!
دیدگاه ـ بامداد ۱/ ۱۳ـ ۰۶۰۸
افغـانستان و واقعـیتهـای فـرامـوش شـــده
جورج فریدمن رییس مرکزمطالعاتی استراتفور
مذاکره با طالبان، حملات طالبان به ارتش و پولیس افغانستان و نیروهای ناتو، فراهم شدن مقدمات انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، انتقال مسوولیتهای امنیتی از ناتو به نیروهای افغان، دلخوری حامد کرزی از امریکاییها و انتقاد غرب از فساد درون دولت افغانستان؛ اینها موضوعات و محورهای اخبار مرتبط با افغانستان در ماههای اخیر بودهاند.
اما تحولات پرتناقض و پرابهامی چون حمله طالبان به اهدافناتو و امریکا همزمان با تلاش واشنگتن برای مذاکره صلح با طالبان، حکایت از واقعیتهای پشت پردهای دارد که درافغانستان در جریان است.امریکا چند سال پیش تصمیم گرفت از افغانستان عقبنشینی کند. این تصمیم با خود یک منطق اجتناب ناپذیر داشت. وقتی امریکا خودش را متقاعد کرد که به هر قیمتی افغانستان را ترک کند، ناکامیهایش و آسیب پذیریهای دولتی که بیش از یک دهه برای ساختن آن وقت صرف کرده بود، بر همگان آشکار شد. در چنین شرایطی بنظر میرسد که درها برای ورود دشمنان دولتحامد کرزی هم باز شده است. اکنون همهچیز در افغانستان به خروج نظامیان امریکا گره خورده است.
ناکامیهای امریکا
عواملی درون دولت امریکا هستند که هیچگاه در انتقاد از دولت افغانستان و ارتش این کشور و فساد و ناتوانی آن کم نیاوردهاند. اکنون دیگرهمه میدانند که طالبان برنامهای برای نفوذ به نهادهای افغانستان طراحی واجرا کرده بود؛ برای خرید افراد واعمال نفوذ درردههای بالای ارتش و دولت پول زیادی پرداخت و این رشوهها کار خودش را کرد زیرا افغانها میدانند وقتی امریکا خاک این کشور را ترک کند، همه به سمت طرفی میروند که قدرت دارد. این پدیده فقط منحصر به افغانستان هم نیست. مردم ترجیح میدهند که برای ادامه حیات طرف برنده باشند.
موقع سربازگیری ارتش افغانستان هم شمار زیادی از طرفداران طالبان وارد این ارتش شدند، به همینخاطر در بخشهای مختلف قوای نظامی افغانستان حامیان طالبان هم حضورداشتند. به همیندلیل شاهد کشته شدن نظامیان ناتو و امریکا بدست اعضای ارتش افغانستان بودیم. این همان پدیدهای است که به حمله سبزعلیه آبی معروف شد. به همینخاطر باید گفت که قوای نظامی افغانستان اساساً قابل اعتماد نیست. دریک واحد بزرگ ارتش حتا اگر یک نفر طرفدار طالبان حضور داشته باشد، میتواند کل برنامه آن واحد را بیفایده و ناکارآمد کند یا حتا این برنامه را به یک فاجعه تبدیل نماید.
امریکا هنگام تشکیل قوای نظامی ارتش و پولیس افغانستان، چندان به سربازگیریها توجهی نداشت. البته پاسخی که امریکاییها میدهند این است که مربیان آموزشی و مسوولان سربازگیری راهی برای تشخیص تمایلات افراد نداشتند؛ این مسلهای است که درویتنام هم تجربه آن وجود داشت. این همان نکتهای است که از آن بهعنوان جدی ترین ناکامی امریکا در افغانستان نام برده میشود و آن، دست کم گرفتن فرهنگ طالبان است. این اشتباه درویتنام هم صورت گرفت. واشنگتن متوجه این موضوع نشد که اگر دشمنش از بوروکراسی و تکنولوژی به سبک امریکایی بیبهره باشد، به این معنا نیست که نتواند فرصتها را تشخیص دهد و از آنها به بهترین شکل استفاده کند.
طالبان ضربات سختی دید اما در آخر آنچه در میدان جنگ اهمیت دارد تعداد نیروها نیست بلکه ارتباط و همبسته گی میان آنهاست. مشکل قوای نظامی افغان این است که اگر چه واحدهای قابل اعتمادی وجود دارند اما شناسایی و یافتن آنها واستفاده مطلوب ازآنها دشوار است.همچنین توانایی کرزی برای پاکسازی قوای ارتش ازهواداران طالبان تحت تاثیر بیاعتمادی به بوروکراسی دولتش قرارگرفتهاست.همانطورکه امریکا از تجربه ویتنام جنوبی و برنامه ویتنامیزه شدن آموخت، اگربه قوای نظامی نفوذ شود، کارایی اش از بین میرود. وقتی به قوای نظامی نفوذ شود، دشمن از برنامههای تاکتیکی و سازماندهی و تفکراستراتژیک شما مطلع میشود و دیگر اعتماد به این نیرواز بین میرود.
در یک جنگ داخلی، قوت یک دولت به عملکرد آن و مسایلی چون مشروعیت و اعتبار بینالمللی نیست، بلکه به کارکرد و کارآمدی این توانایی برای اظهار وجود در داخل و منطقه است. درافغانستان قبایل و گروههایی هستند که از انسجام بسیار بالایی برخوردارند. این نهادها هستند که میتوانند طالبان را به چالش بکشند نه دولت افغانستان. گمانه زنی هایی درباره نتایج احتمالی ماجرای افغانستان وجود دارد. ازجمله اینکه ممکن است بطور کامل همهچیز دچار فروپاشی شود. اما احتمال ایجاد یک دولت ملی باثبات توسط کرزی در میان این احتمالات و گمانه زنیها نیست. امریکا همچنین احتمالی نمیدهد.
استراتیژی امریکا
اولویت استراتژیک امریکا این است که به این جنگ پایان دهد واز افغانستان برود و تعدادی نیرو برای جنگ باالقاعده درخاک افغانستان باقی بگذارد. اما قرار نیست هیچ تلاشی برای آرام کردن افغانستان صورت بگیرد. امریکا میداند که دولت کرزی یا دولتی که به جای او میآید، ضعیف و متزلزل است اما ترجیح میدهد طالبان هم بهعنوان یک بخش از این معادله حضور داشته باشند و وقتی مسوولیتها را به افغانها تحویل میدهد، در چارچوبی این کار را بکند که طالبان هم بخشی از آن باشد. طالبان نیز این استراتژی را میداند. احتمال اینکه کرزی بتواند قوایی بسازد که توان مقابله با طالبان را داشته باشد ضعیف است. راه زیادی برای کرزی باقی نمانده است. امریکاییها برای خروج از افغانستان برنامه ریزی میکنند و برای این کار به دنبال توافقها و همکاریهای پنهانی با طالبان هستند.
امریکا میداند در افغانستان چه میگذرد، اما نمیخواهد از دولت کرزی در مقابل طالبان حفاظت کند. واشنگتن برنامههایش برای حفظ تعدادی نیروی نظامی بعد از سال ۲۰۱۴ در افغانستان را اعلام کرده است اما هدف نهاییاش ترک خاک افغانستان است. واشنگتن میداند که طالبان تنها نیروی قدرتمند واحد در افغانستان است؛ البته جناحهای دیگری هستند که می توانند جلوی طالبان را بگیرند. اما امریکا حاضر نیست خودش را درگیر پیچیده گیهای عرصه سیاست افغانستان کند. ناکامیهای امریکا درسالهای گذشته باعث شده تا اعتماد به نفس برای مداخله دراین امر نداشته و علاقهای هم برایش باقی نمانده باشد که حتا امتحان کند.
تصمیم امریکا برای مذاکره علنی با طالبان دو سال بعد از آن صورت میگیرد که مذاکرات پنهانی میان دو طرف جریان داشتهاست. در این مذاکرات درباره بسیاری از موضوعات صحبت شده و اکنون واشنگتن به درکی از طالبان و مسایل مورد نظراین گروه رسیده است. طالبان هم درکی ازواشنگتن وخواستههایش پیدا کرده است. وقتی کرزی ازگشایش سفارت طالبان در قطر ناخشنود شد، طالبان پرچم خود را از این ساختمان پایین آورد. این کار قابل توجه بود زیرا نشان داد که طالبان نمیخواهد کار را بیشتر از این برای امریکا سخت کند، به همینخاطر به درخواست امریکا عقبنشینی کرد.
از بسیاری جهات امریکا با طالبان راحت تر از قبایل واقوام دیگرافغان است زیرا مدتها مذاکره مخفی باعث شده که واشنگتن به درک بهتری ازطالبان برسد.اما هدف اصلی واشنگتن ترک خاک افغانستان است. به نظرمن امریکا به این باوررسیده که طالبان برای اعمال نفوذ درآینده افغانستان به اندازه کافی شرکای ایتلافی دارد.
مشروعیت بینالمللی و به رسمیت شناخته شدن توسط امریکا اگر چه مهم است اما در درجه دوم اهمیت قرار دارد. آنچه از اینها مهم تر است، واقعیت نظامی موجود در افغانستان است. کرزی قوای نظامی قابل اتکا ندارد و امریکاییها هم به زودی خاک افغانستان را ترک میکنند. آن وقت معلوم نیست که سرنوشت کرزی چه میشود. معلوم نیست که نفوذ وکنترل طالبان درافغانستان بعد ازعقبنشینی امریکا تا چه حد است. امریکا امتیازات ظاهری به کرزی داده اما هنوز هیچ توافق استراتژیکی حاصل نشده است.امریکا دارد افغانستان را ترک میکند و کرزی ازنظرنظامی توان زیادی ندارد. طالبان ضعیف شده اما همچنان قدرتمندترین نیرواز نظرنظامی است و بیشترین انسجام را نسبت به بقیه نیروها دارد. افغانستان جناحها و اقوام و قبایل دیگرهم دارد؛ این واقعیت افغانستان است.
دیدگاه ـ بامداد ۱/ ۱۳ـ ۰۳۰۸