نقش پیش نهاده هایی تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت درتاسیس وافول حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)

بخش  اول

نوشته : علی رستمی

 

انسان درروند زنده گی برای بدست اوردن نیازهای مادی ومعنوی خویش ، علیه هرنوع زورگویی وفشار های طببیعی .وسایر عوامل قدرت طلبی که شخصیت انرا تهی نماید، مقاومت نموده وبا انواع ابزار ووسایل برای کسب  وتاء مین شخصیت خویش کنش نشان داده ودفاع می نماید. این روند در سرتاسری حیات اجتماعی، سیاسی واقتصادی انسانها ادامه دارد.

شخصیت برمبنای تعریف جامعه شناس همانا:خصویات فرهنگی واجتماعی انسانرا تشکیل میدهد،که زاده محیط تاریخی ومسیر حیاتی یک فرد را تشکیل میدهد.

شخصیت انسان هم با مشکلات وهم با ساده گی وآسانی پرورش مییآبد؛ که بالای این پرورش تاثیرات عوامل جبری فردی واجتماعی  محسوس است. بربنیاد این عوامل است که انسان هم مثبت وهم منفی به نفع جامعه بوجود می ایدکه بعضن به زیان ویابه فایده ان تمام می شود. طوریکه لئون تولستوی گفته است که:"فرد مثبت کسی است که اندیشه های خودرا به سود عواطف دیگران به کار می اندازد وفرد منفی کسی است که با اندیشه دیکران به سود عواطف خود زندگی می کند."

تا انجایکه تاریخ اندیشه های اجتماعی بما می اموزاند، انسانهای با اندیشه، بایثارای پیشروخلاق دارای شخصیت مثبت بوده که زندگی وتمام عواطف فردی خودرا قربانی رفاه وخوشبختی جامعه خود نموده است . دراینصورت شخصیت انسان عبارت از: مجموع صفاتی است که شخص را برای زندگی دریک جامعه معین اماده می کند.

 کشور ما افغانستان در درازای تاریخ با قدامت  بیشتر در حوزه تمدن اسیای مرکزی ،دارای افتخارات بزرگی ملی، فرهنگی ،اجتماعی  واقتصادی میباشد. این افتخارات بوسیله افراد پیشرو  وخلاق مثبت ایکه از هیچگونه خود گذری  دریغ نکرده اند،بدست امده است.

 افغاستان از لحاظ موقف استراتیژیکی خویش دایمأ در میان کشمکشهای ابر قدرتهای استبدادی وجهان گشایان فئودالی وامپریالیستی قرار داشته وکوشیده اند، این خطئه باستانی را به انقیاد خود دراورند. تااز منابع مادی ومعنوی وموقف جغرافیایی ان بسود خویش استفاده نمایند و انرا ازهرنوع استقلال وازادی های مدنی واجتماعی محروم نماید.اما مردم غیورما تحت قیادت رزمنده گان باشرف ، علیه این جباران در یک جبهه مشترک ملی با اراده تمام اقوام وقبایل کشور تحت بیرق ملی جواب دندان شکن به انها داده است.این جباران مکار، بعد از شکست خود برای انتقام جویی خویش، بااستفاده از خصوصیات محلی ،قومی قبیلوی ،دینی ومذهبی  میان انها به اشکال مختلفی  تفرقه انداخته و کوشش نموده اند، با براه انداختن این اختلافات، میان حاکمان ورعیت،  تسلط استعماری خودرا مستقیم غیر مستقیم بالای انها تا مین نماید.   تاریخ گواه میدهد که،با قدرت رسیدن شاهان مستبد ودیکتاتور قبیلوی مانند عبدارحمن خان واخلاف ان حبیب اله خان ،هاشم خان وگل محمد خان مومند  در رابطه به تشدید باز تولید اختلافات قومی نقش فراموش ناشدنی رادر تاریخ از خود بجا مانده اند. وما امروز یکبار دیگر شاهد همچو اعمال استبدادی وتفرقه افگنی استعمار نو تحت نام" نیولیبرالیزم وگلوبالیزیم " بوده که توسط مهرهای منطقوی خود میخواهد، اقوام مختلف کشور را تحت نامهای تاجک وپشتون  هزاره ولسانی علیه یکدیگر تحرک نموده تا اینکه اهداف استراتیژیکی  ،خودرا بالای مردم افغانستان تحمیل وعملی نماید.

بعداز کسب استقلال کشور به ذعامت امیر امان الله خان غازی وجنبش تجددخواهی واصلاح طلبی، برای ایجاد نهاد های مدنی یعنی حقوق وازادی های قانونی که بنام مشروطیه اول ودوم وسوم یاد میشود ، موافقیتهای سیاسی، فرهنگی واجتماعی بوجوامد که اهسته اهسته، بعد ازسقوط  امیر امان الله خان و رویکار امدن  محمدنادر و محمد ظاهر شاه در زمان صدارت شاه محمود خان بنا بر فشار جامعه بین المللی فضای نسبی دموکراسی اغاز شدودر جهت استقرار دموکراسی  ،اقدامات عملی  روی دست گرفته شد. منورین ،تجدد خواهان ودموکراتهای  مترقی با استفاده از فضای دموکراسی  بوجودامده، اقدام به ایجاد احزاب وحلقات مترقی شدند.سه گروپ جنبش مشروطه خواهی : ویش زلمیان یا جوانان بیدار به رهبری  محمد رسول پشتون وفیض محمد انگار، حزب وطن به رهبری غلام محمد غبار ،حزب خلق به رهبری دکتر عبدالرحمن محمودی در جامعه بوجودامد. بر علاوه این سه گروپ " اتحادیه محصلان"  مدتی  زنده یاد ببرک کارمل که در ایجاد حزب دموکراتیکحلق افغانستان نفش برارزنده واساسی دارد، در راس این اتحادیه قرار داشت. این دوره که از دهه پنجاه وشصت میلادی اغاز میشود در جهت انتشار وتبلیغ اندیشه های مترقی وعدالتخواهانه وایدیالوژی انقلابی دوران  گذاراز جامعه سرمایداری وبسوی جامعه سوسیالیستی در میان قشر جوان وروشنفکر ودانشجویان در دانشگاه( پوهنتون )کابل  به سرعت بیش میرفت، وجوانان دراین حلقات واحزاب  سیاسی  ایجادشده شامل گردیده و فعالانه سهم میگرفتند.

بتاسی از شرایط  "دهه دموکراسی "   وهمچنان ایجاد احزاب و حلقات سیاسی ،حزب دموکراتیک خلق افغانستان بتاریخ ۱۱ جدی سال ۱۳۴۳خورشیدی با تر کیب هفت تن اعضای کمیته رهبری تاسیس گردید . که در راس رهبری  شادروان نورمحمد تره کی به حیث منشی عمومی وزنده یاد ببرکارمل به حیث منشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتخاب شدند. بعداز ایجاد ح،د،خ،ا به زود ترین فرصت  درمیان  جامعه اعم از مامورین دولتی ، کسبه کاران، کارگران، دهقانان ، روشنفکران وسایر اعضای لانه های اجتماعی  در شهر ولایات وقصبات کشور به این حزب شامل شدند. این نخستین رویکرد تاریخی بود که در کشورما ، حزب نوین انقلابی ومترقی  مجهز با تیوری پیشر و طبقه کارگر،در جامعه که خصوصیات سنتی وعقب مانده فیودالی وقبل فیودالی حاکم بود، پای به عرصه وجود میگذارد.این اقدام جسور وانقلابی هوشدار جدی بود، برای نیروهای ارتجاعی منطقه وجهانی که نمی خواستند که کشور ما بسوی ترقی وانکشاف اجتماعی واقتصادی گام بردارد. با تلاشهای مذبوهانه وارتجاعی خود میکوشیدند تا وحدت ویکپارچکی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را ضربه زده وانرا در نطفه خنثی سازند. اما با هوشیاری واقدامات شجاعانه ای رهبری ،کادرها وفعالین این حزب بر علاوه چالشها و تحمیل انشعاب به دوفرکسیون پرچم وخلق درسال ۱۳۴۴  به مبارزه ای مردمی  خود ادامه داده و الی سرحد پیروزی علیه هر نوع،دسایس وتوطئه های دشمن  پیگیرانه مقاومت نموده اند.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنابردرک نهاده های تاریخی جامعه افغانی بسوی یک حزب متحد ملی ویکپارچه وفداکار وبا پایه های وسیع تودهیی واجتماعی گام برداشت. باتحلیل دقیق وتوجه به ساختار اتنیکی(قومی وتباری) واجتماعی  باشند ه گان کشورما افغانستان کوشید،تا ازطریق تحصیل کرده های شهری در جهت بخش تفکر مترقی عدالتخواهانه برای بیرون رفت از مناسبات کهنه اقتصادی ،بسوی مناسبات جدیدی اجتماعی ، سیاسی وفرهنگی   توجه واراده انهارا جلب نموده وانهارا در محور رهبری خود بسیج نمود. بدینصورت تعدادی زیادی از افراد اگاه ای اقوام مختلف،اراده ای سیاسی خودرا با حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوندداداند.   از جانب دیگر باایجاد سازمان دموکراتیک زنان به ابتکار وکار خلاقانه زن مبارز ونستوه افغان، محترم اناهیتا راتب زاد ، برای تنویر اذهان بانوان و حقوق مساویانه میان زن ومرد وافشای قوانین سنتی نا پسندیده ونامعقو ل مناسبات عقب مانده ای جامعه فیودالی،  در مکاتب ودانشگاه ها وسایرموسسات فرهنگی وتولیدی واداری ،کار وسیع روشنگرانه کرده وانهارا در دفاع وکسب حقوق شان در پهلوی سایر هموندان واقشار جامعه تشویق واماده مینمود.

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان اهداف، سیاسی اجتماعی واقتصادی خودرا براساس رعایت ارزشهای ملی ومنطقوی در مرام خود تعین نموده بود . افغانستان ،بنابر موقف استراتیژیکی جغرافیایی واقتصادی در وضع بوده که همیشه در محوراختلافات مناسبات سیاسی واقتصادی کشور های قدرتمند جهان ومنطقه قرار گرفته است.  افغانستان بعد از کسب استقلال خویش باوجود  دولتهای نا همگون از لحاظ اندیشوی ،در منطقه باید در مسیر باید گام میگذاشت که در معادلات سیاسی از لحاط جهانی ومنطقه موقف بی طرف داشته باشد.تااینکه حاکمیت واستقلال ملی ان حفط و احترام شود. انگیزه ها وعوامل مختلفی  در منطقه وجود داشت (همین حالا هم وجوددارد)، تا افغانستان به حیث کشور بی طرف باقی مانده و در جمله بنیان گذاران جنبش کشورهای بی طرف وغیر منسلک در جهان شناخته شودوحزب دموکراتیک خلق افغانستان از این ،سیاست پشتبانی همه جانبه ای را در برنامه عمل خود اعلام کرده، بود .

ــ کشور پاکستان بنا براختلافات  سرحدی که باافغانستان داشت ، هیچ وقت نمی خواست که افغانستان بمثابه یک کشور باثبات وقوی در همسایه وی قرار داشته باشد.وپاکستان بنا بر عضویت در پیمان نظامی ناتو که مورد حمایه مستقیم غرب از لحاظ سیاسی واقتصادی بود ،نمی خواست که افغانستان مناسبات خوبی با این کشور ها بر قرار نماید واز کمکهای بیشتر این کشور ها مستفید کردد.

ــ  دوستی وهمکاری متقابل دوستی میان هند ودولت افغانستان که دولت پاکستان هیچ زمان به این روند روحیه خوش از خود تبارز نه داده وانر یک عمل خصمانه علیه خود میدآند.

دوستی وهمکاری متقابل میان اتحادشوروی وافغانستان که بعد از کسب استقلال افغانستان میان دو  کشور بوجود امدبود .باعث کمک و ساختار پروژهای بزرگ اقتصادی ،فرهنگی ،اجتماعی ونظامی(تجهیزات وتربیه افسران برای بلند بردن مهارت نظامی وهمکاری مشاورین نظامی درارد در دوره سطنت ظاهرشاه وحکومت محمد داوود) شده وسهم فعال دراین عرصه داشته است. نزدیکی ودوستی اتحادشوروی وقت با افغانستان برای پاکستان ویاران شان  قابل پذیرش نه بوده با بهانه اختلافات سرحدی بعضن بر خاشهای سیاسی الی اقدامات نظامی از طرف جانبین صورت میگرفت.

همچنان کشور ما از لحاط رشد اجتماعی ،اقتصادی وسیاسی، در انوقت درجمله عقب ترین کشورهای جهان به حساب می امد . بر شالوده  این امرکشورهای نو به استقلال رسیده مانند افغانستان منافع کشور ومردم خویشرا با همکاری ودوستی با کشورهای سوسیالیستی وجنبش های مترقی احساس مینموداند ومیخواستند که با این کشورها روابط بهتری برای رشد پایه های اقتصادی واجتماعی  از طریق سرمایداری دولتی وبا درنظرداشت سکتور مختلط خصوصی ودولتی و به نفع  توده های میلیون کشورهای خود داشته باشند.

وضع داخلی  از لحاط اقتصادی واجتماعی  در شرایط حاکمیت فیودالی ونمیه فیودالی وخان وخان بازی سخت در شکنجه وازار قرار داشت که یک عده گنجور ودیگری رنجور می شدند.   اکثریت مردم فقیر وتهی دست ونیمه مرفع بودند.ساختار جامعه مارا دهقانان، مالداران ،کسبه کاران ،دکاندران وپیشوران وصنعتگران خورده پاوروشنکران تشکیل میداد، که اقشار زحمتکش حرفوی، با وسایل وابزار ابتدائی سنتی ومحلی،تولیدنموده واز ان  برای زنده ماندن وتجدید دوباره برای "بازدهی کاربرای تولید" استفاده مینمودند . یعنی زنده گی برای کار بود نه کار برای زنده گی ولذت.

طوریکه زنده یاد غلام محمد" غبار"دانشمند چهره دست کشور دراین رابطه دراثر گران سنگ خود" افغانستان درمسیر تاریخ" تحریر داشته اند  :"چون تقریباء نود فیصد نفوس افغانستان به امور زراعت اشتغال دارندــ از انجمله در حدود هشتاد فیصد، بشکل ساکن وده نشین مصروف زراعت بوده وتقریبأ بیست فیصد دیگر در چراگاه های کشور بمال داری میپرادزند ــ لهذا ازنظرکمیت وکیفت طبقات اساسی امروزی جامعه افغانستان  را طبقات ودهقانان تشکیل میکنند".

همچنان مناسبات اقتصادی کشور برمبنای اقتصاد سکتورمختلط دولتی وخصوص وسرمایدارن ملی وکمپرادورا بورژوازی  و مناسبات فیودالی ونیمه فیوالی اساسأ موجود بود.عنعنات وسنن قبایلی ،قومی  وخانواده گی با جریان قوانین قبیلوی مبنی بر امور داخلی انها براساس مشوره ریش سفیدان ودر راس قبیله خان( فیودال) ودر راس ده (ملک) ،حاکم بود ونفوذ خانها وملکها متناسب به وضع اقتصادی هرقبیله تعلق داشت ملاها مانند خانها وملکها نماینده قوی و مهم هر قریه وده بشما رمی رفت.

باموجودیت چونان مناسبات سیاسی ،اقتصادی واجتماعی(جامعه بسته) که گفته امدیم ،حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای نجات و بیرون رفت ازاین مناسبات عقب مانده و رسیدن به اهداف  مترقی  وجامعه پیشرفته ،که درانجاگسترش عدالت اجتماعی ورفاه همگانی  زحمتکشان کشورتأمین شده بتواند،بوجودامد. برای تحقق  این اهداف  انسانی خو د، جوانان و روشنفکر تجددخواه وتحصیل کرده را ازمیان  اقشار مخالف جامعه ازنقاط مختلف ، شهرها وقصبات در صفوف خویش بسیج نموده وبرای ارمانهای خود قهرمانانه بر علاوه مشکلات وپیکردها،همراه با تحمیل ترس وارعاب از جانب حاکمیت دولتی  تا پیروزی کامل سیاسی مبارزه نمود.

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای پیروزی و رسیدن به همچو، تحولات بنیادی ملی ودموکراتیک که منافع همه اقشاررا در بر میگرفت ،تنها از طریق مبارزه ای مسالمت امیز و پارلمانی امکان پذیر میدانست .بربنیاد این اصل سه تن ازاعضای رهبری جناح پرچم زنده یادببرک کارمل ، اناهیتا راتب زاد از نواحی شهرکابل ومحترم نوراحمد نوراز پنجوایی استان قندهار، به صفت نماینده مردم دردوره های محتلفی  به شوراملی خودرا کانذید نموده بوداند، انتخاب شده وازانیطریق درجهت بخش برنامه های انقلابی حزب ،وافشائ سیاستهای نظام شاهی محمد ظاهررا وتبارز حزب دموکراتیک خلق افغانستان در میان زخمتکشان ،کارگران وسایر اقشار جامعه نقش بزرگ ای را ایفا نموده است.

  اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بادرک از شرایط تاریخی زمانی  واوضاع جهانی بمثابه روشنگرو کنشگر بمانند انسان" خوداگاه" دوران خود که راه حل جامعه عقب مانده را از طریق دور نمودن دیوارهای  عقب گرایی ویران نمودن ان برای روشن بینی ونابودی  مناسبات تنگ عقب مانده قرون وسطایی وجهالت که در عقب ان پنهان شده بود، راه دیگری وجود نداشت، پیش گرفتند.

خصوصیات یک روشنفکررا علمای جامعه شناسی چنین بازتاب داده اند : کشف تاریخ ، ویرانگرقوانین کهنه وجهالت ، مبارزه علیه اشرافیت ،قومیت گرایی ، درک واستفاده  نا درست ازاجرای  تحقق قوانین دین ومذهب   ،دوری از خرافات وانحطاط پسندی وبرعلاوه مسوولیت پذیر زمانه خود،چگونه به اندیشد وبفهمد وچگونه انرا حس کند وبراساس این مسوولیت، فداکاری داشته باشد.

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان  با  توجه ورعایت اساسی به عادات وسنت وارزشهای دیرینه تاریخی مردم که روحیه عدالت خواهی وانصاف پذبری در زند ه گی روزمره انهاکه ناشی از عقاید دینی ومذهبی مردم نماینده گی میگرد ارج میگذاشت ؛ از انجا یکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان درزمانی پای درعرصه مبارزه گذاشت؛ که روند مبارزه طبقاتی در جهان ا بعادوسیع را بعد ازپیروزی انقلاب اکتوبر وتشکیل  اتحاد جماهیر اشتراکیه شوروی ،بسود نیروها و جنبش های ضد استعماری استقلال طلب از یوغ کشورهای امپریالیستی وسایر نیروهای چپ که اهداف شان ایجاد جامعه دموکراتیک وملی  واستقرار حاکمیت سوسیالیستی تشکیل میداد،بود. این مرحله رابنام  مرحله گذاراز مناسبات تولیدی سرمایداری جهانی بسوی جامعه سوسیالیستی  نامیده میشد،در تکامل بود، که تاثیر فراوان بالای کشورهای نوبه اسقلال رسیده وروبه انکشاف ، که ارزوی رشد ترقی واجتماعی را به نفع توده های زحمتکش از اینطریق درک مینمودند، مورد پشتبانی قرار میگرفت. کشورهای امپریالیستی بنابر خصلت استثماری و پشتبانی از اپارتاید ،احزاب رادیکال اسلامی ،سیاستهای تجاوزکارانه اسراییل در شرقیمانه ،جنگ ویتنام واشغال مستقیم وغیر مستقیم کشورهای افریقای وعربی  مورد تایید نیروها ی ملی ودموکراتیک کشورهای جهان سوم  قرار نداشت.

مفهوم عدالت اجتماعی ویا برخورد" انصافانه" در مناسبا ت اجتماعی جزو فرهنگ وروان تاریخی مردم مارا تشکیل میدهد  :عدالت وانصاف از لحاظ  عقیدوی جزو ارزشها ومقدسات دینی ومذهبی  بوده که برای مردم ما بیگانکی نه داشت و برهمین اصل بود که جوانان  تحصیلکرده  ،تجدد خواهان ، روحانیون وطنپرست ومذهبیون ملی کرا ودموکراتیک  ازان پشتبانی مینمودند. .

اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان  اگاهانه با دسپلین پذیری با صداقت شفاف وروحیه سرشار هموندی وهمسوگرایی  ایدیالوژیکی واندیشوی براساس اصول قوانین انظباط نامه ، برای اهداف  حزبی خویش حاضر به جانثاری بوده واز هرگونه منافع مادی ومعنوی خویش در مقابل  همدیگر  دریغ نمی ورزیدند. هرنوع امکانات مشروع را به اختیار رفیق همرزم خود قرار میدادند. از وضع زندگی  خانواده گی همدیگر باخبر بوده وهیچ مشکلی را از یکدیگر پنهان نمی نمودند. اما متاسفانه بعداز قیام هفت ثور این خصوصیت ها به فراموشی سپرده شد.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان از خط مشی وتغیر رژیم شاهی به جمهوریت ،که توسط محمد داود بتاریخ 26 سرطان ۱۳۵۲ صورت گرفت پشتبانی نموده وبا ان همکاری خودرا اعلام کرد. دیری نه پاید که بنابر عوامل مختلفی مشی سیاسی ان وارونه شده وارتباطات خودرااز کشور های سوسیالیست که ریشه تاریخی داشت قطع نموده و یکبارگی موضع خویشرا  بسود کشورهای منطقه که جز مهره های کشورهای جهان غرب (امپریالیستی) بود ،تغیر داد. با ایجاد وتحولات تحریک امیز کوشید تا نیروهای دموکراتیک وملی چپ را از جمله حزب دموکراتیک خلق افغانستان را از خوددور و منزوی بسازد. از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان  که در دولت کار مینمودند تصفیه نموده وانها را خانه نشین ساخت. این عمل باعث ان شد تا حزب دموکراتیک خلق افغانستان که درسال۱۳۴۴ به دوشاخه خلق وپرچم انشعاب نموده بود، دوباره وحدت تشکیلاتی وسازمانی  نمایند.  این اقدام  زنگ خطری بود برای دولت وقت ونیروهای راست که در خارج کشور در خاک پاکستان فعالیت ضد دولت جمهوری محمد داوود  با پشتبانی پاکستان  داشتند. ارتجاع داخلی وخارجی دست به دست هم داداند ،تا حزب دموکراتیک خلق افغانستان را تضعیف وانرا از صحنه سیاست د ور سازندو با توطئه ودسایس خایینانه خویش اقدام به ترور  زنده یاد میر اکبر خیبر درسال ۱۳۵۶خورشیدی در شهر کابل گردیدند.و ترور خیبرشهید اغاز تمام بدبختی ها وعوامل خرابکارانه ایکه بعدأ درکشور ما رخ داد، میباشد. در روز انتقال جنازه میراکبرخیبر بسوی شهدای صالحین تظاهرات بزرگ خیابانی  بخاطر محکوم کرذن قتل میر اکبر خیبراز جانب حزب دموکراتیک خلق افغانستان برا انداخته شد و عظمت این همایش دژ استبدادی داوود خان را به لرزه دراورده ود رجهت گرفتاری وزندانی ساختن رهبران الی  تصمیم اعدام انها گردید.  حفیظ الله امین  با بهانه ازادی رهبران، کودتای هفت ثوررا موافقانه ساز ماندهی  کرده ونظام خود کامه محمدداود را سرنگون وقدرت را به حزب دموکراتیک خلق افغانستان  انتقال داد.  باین قیام مسلحانه چهره وسیمای کشور از بنیاد تغیر یافته که باعث بدبختی های بزرگ تاریخی بنابر اشتباهات جبران ناپذیر رهبری حزب دموکراتیک حلق افغانستان در مرحله اول پیروزی قیام هفت ثور که باعث امدن قطعات اتحاد شوروی وقت درافغانستان گردید ،شد. باید گفت درنخستین ماه ها ی قیام هفت ثور گزینه های ا فول حزب دموکراتیک حلق افغانستان بنا بر اقدامات واعمال عجولانه رهبری که خلاف شرایط عینی جامعه سامان یافته بود ، اغاز گردید. شعار های و فرامین وبرخوردهای افرادی چپ وعدم درک دقیق از روان وسطح اگاهی مردم کشور ،خلاف اصول  جهانبینی علمی که بنام " مارکسیزیم ـ لینیزیم"شعار میدادند، بود. جامعه کشورمااز لحاظ  فهم ودرک بیشتر هیچ گونه اماده گی پذیرش بر بنیاد علمی برای تحقق همچو شعارهایکه در ماهیئت مترقی بود، نداشت. بر عکس این شعار ها باعث ایجاد ذهنیتهای ویرانگر علیه نیروهای چپ و عدالت خواه درکشور گردیده است.

با ایجاد شرایط اختناق وترور واغازجنگ ویرانگر  از جانب کشورهای همسایه  به پشتبانی نیروهای مسلح داخل کشور ،فرار مردم از کشور وزندانی شدن نیروهای وطن پرست وا صولی مربوط به حزب دموکراتیک خلق افغانستان وسایر اقشار جامعه، فاصله وشکاف عمیق بین دولت ومردم  بوجود امد ومداخلات مسلحانه با پشتبانی ابزارهای مادی ومعنوی از جانب کشورهای همسایه  وارتجاع بین المللی وکمکهای مستقیم ایالات متحده امریکا وکشورهای عربی  تشدید یافت  .از سوی دیگر شایعات مبنی بر تبانی رهبری  خودکامه حفیظالله امین جنایتکار با  نیروهای ارتجاعی سیاه منطقه وقتل شاد روان نورمحمد تره کی منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان توسط وی ، فضای  بی اعتماد را میان رهبران اتحادشوروی  وافغانستان  بوجود اورد.  اتحادشوروی برای حفظ امنیت سرحدات خویش مطابق موافقات وتقاضاهای قبلی  مبنی بر اعزام قوتهای نظامی برای دفع وتردتجاوزات خارجی{پلانییراکه امریکا وجهان غرب درانوقت تصمیم داشتند بعد از دسمبر ۲۰۱۱ در افغانستان عملی شد} وحفظ استقلال وتمامیت ارضی افغانستان که توسط رهبران  افغانستان بااتحادشوروی صورت گرفته بودتصمیم براعزام عساکر نظامی خود در ۶جدی سال ۱۳۵۸به افغانستان گردید.  با امدن قطعات نظامی شوروی فضای جدید سیاسی و تشکیل دولت وسیع با اشتراک نیروهای ملی  ودموکرات ،ملاها وروحانیون وطن پرست ،تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل منشی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوجودامد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطابق به مرام خویش تغیرات کیفی را درعرصه های مختلف بوجود اورد؛ تا زمینه اعتماد میان ملت ودولت دوباره تا مین وجلب شود. براین اساس نهادهای مدنی بر بنیاد اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان  تشکیل شده وتغیرات مثبت وچشمگیر درعرصه اداره دولت ،اعم اجراییه قضاییه ومقننه بوجود امد . سازمانهای اجتماعی اعم از اتحادیه کارگری،زنان جوانان وسایر پیشه ورا ن و اهل خبره فرهنگی وعلمی بوجود امد.  شور بختانه این رویکردهای انسانی وشرافتمند دیر شده بود جنگ اعلام ناشده توسط تمام کشورهای غربی براه انداخته شد وتنظیمهای جهادی  از طرف انهاروز به روز تا دندان مسلح میشدندو جنگ سرد میان دواردوگاه جهانی یعنی اتحاد شوروی و اضلاع متحده امریکا شدد وابعادوسیع را بخود میگرفت. تا اینکه راه حل برای ختم جنگ وتجاوزنیروهای مسلح از جانب همسایگان افغانستان نطر به ابتکار جمهوری دموکراتیک افغانستا ن خروج عساکر شوروی مبنی بر قطع مداخله مسلحانه از جانب همسایه گان وحامیان بین المللی انها، عساکر شوروی دوباره به کشور شان عودت خواهد نمود ،اعلام گردید. که مورد پشتبانی جامعه بین المللی قرار گرفت. این روند ادامه یافت تااینکه با تغیرات رهبری در اتحاد شوروی درراس میحاییل گرباچف وسیاستها جدید سازشکارانه میان غرب وشرق، اتحاد شوروی حاضر شد، تا قطعات خودرا از افغانستان بیرون بکشد. تا اینکه باسبکدوشی زنده یاد ببرکارمل از رهبری حزب در پلینوم هژدهم کمیته مرکزی ح . د.خ.ا وتعین شهید داکتر نجیب به حیث منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورییس جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان  با اعلام" مشی مصالحه ملی " وامضای همکاری معاهده ژنیو میان افغانستان وپاکستان ، قطعات نظامی اتحاد شوروی از افغانستان دوباره به وطن خویش عودت نمود.

بعد از تغیرات دررهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان وخروج عساکر اتحادشوروی از افغانستان دودسته گی واختلاف درونی درمیان اعضای حزب برای انصراف از قدرت بدون بادرنطرداشت اشتراک حزب دموکراتیک خلق افغانستان در دولت اینده  دلسردی میان اعضای حزب زیاد شده وحلقات وگروپهای مختلفی دردرون حزب  بوجود آمد.

ادامه دارد.....

 دیدگاه ـ بامداد۱۳/۴ـ ۲۹۱۲

ترکیه در بن بست سوریه

 

به گزارش رسانه‌های ترکیه با استناد به پایگاه خبری سازمان ملل متحد « UN Comtrade »، ترکیه فقط از جون ۲۰۱۳ تا کنون ۴۷ تن تسلیحات به سوریه تحویل داده است. انقرا درتوضیح اعلام کرد که فقط تفنگ‌های ساچمه پران شکاری به آن کشورمی‌فروخت که برای انجام جنگ مناسب نیستند.

چندی پبش در ولایت قونیه ترکیه سه نفر دستگیر شده که ۲۵۰ کیلوگرام موادی لازم برای تولید مواد منفجره بهمراه داشتند. دستگیر شدگان ارتباط خود را با تروریست ها رد کرده و ادعا کردند که برای شستشوی زیرپوش از آن استفاده کردند. اما هنگام بازپرسی معلوم شد که مقصد آن مواد سوریه بود. رویهم رفته در سال جاری ۲۵ نفر در ترکیه دستگیر و متهم به ارسال اسلحه به سوریه شدند. تا این اواخر ترکیه در برابر نفوذ بلامانع اسلام گرایان رادیکال از طریق اراضی خود به سوریه چشم ‌پوشی می کرد. اما به عقیده «استانیسلاو تاراسوف» رییس مرکز کشورهای خاور نزدیک و قفقاز در انستیتوت بین المللی پژوهش های کشورهای جدید تاسیس، پس از شکست مذاکرات در قالب با اصطلاح باشگاه دوستان سوریه، ترکیه بطور رو در رو در برابر مساله زد و خورد های مسلحانه در نزدیکی مرز های خود قرار گرفت.

تاراسوف گفت:« ترکیه در پشت سراین فرایند قرار گرفته. ترکیه که ابتدا حامی دمکراسی و خواستار برکناری رژیم اقتدار گرایانه سوریه بود و در راس این روند قرار داشت، آهسته آهسته در آخر این فرایند قرار گرفته و سپس آنرا از فرایند سیاسی بیرون کردند.در ضمن توسعه اختلاف، به خود ترکیه نیز تهدید می کند.» تاراسوف گفت: « درگیری‌های مسلحانه در نزدیکی مستقیم مرز با ترکیه صورت پذیرفته و گاهی اوقات نواحی هممرز آن کشور دستخوش آتشباری های خمپاره انداز و توپخانه می شود. قبلاً انقره  دمشق را بخاطر این حوادث متهم می‌کرده اما الان روشن است که مطلب سر اقدام‌های گروه‌های اسلام گرا است که تلاش‌ می‌کنند جبهه مبارزه خود را گسترش داده و ترکیه را نیز به درگیری‌های مسلحانه بکشند. هدف آن‌ها دستیابی به ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه است. «ویکتور نادیین رایفسکی» استاد انستیتوت روابط بین‌المللی و اقتصاد اکادمی علوم روسیه بر این عقده است که کمک رسانی به شورشیان به ویژه به اسلام گرایان هیچ فایده‌ای برای حامیانشان ببار نخواهد آورد، وی اظهار کرد: « در باره تحویل ها باید گفت که ما شاهد فقط بخش فوقانی کوه یخ هستیم. بدون شک میزان این تحویل ها دامنه بسیار گسترده‌ تری داشتند و آن تفنگ‌های ساچمه پارانی که ترکیه برای شکار ارسال می‌کرد یک پدیده افسانه‌ای است. چون در سوریه فقط مخالفان سیاسی را شکار می کنند. اما مداخله در اختلاف داخلی سوریه سبب شد که حتا آن نیروهای داخلی ترکیه بیدار شوند که پیشتر خود را زیاد نشان نداده بودند، مثلاً علوی های آن کشور.» نادیین رایفسکی معتقد است که ادامه کمک رسانی انقره به شورشیان  سوریه در حکم خطر بسیار جدی برای خود ترکیه است. او گفت:

« مخالفان مسلح سوریه و بخش اسلام گرا آنها در خاک ترکیه بی شرمانه اقدام می کنند. قهر وغارت به زنده گی عادی در نواحی هممرز تبدیل شده و درعمق ترکیه همین مشاهده می شود. موقعیتی پدید آمده که همه گونه کمک دولت ترکیه به مخالفان اسد به نفع بی ثباتی ترکیه کار می‌کند و این خطر بسیار جدی است.بدین سان انقره با کمک رسانی به نیرو های رادیکال سوریه مین های ساعت شمار را در خاک خود گذاشته و فقط حرکت به سوی حل سیاسی اختلاف می‌تواند سبب آن شود که مین ها خنثی شود. لیکن اپوزسیسون رادیکال سوریه اصلاً به این دلایل گوش شنوا ندارد.»

 

دیدگاه ـ بامداد۱۳/۴ـ ۲۳۱۲  

   همبستگی وهمیاری اساس وطنپرستی است

 

                              صدای   گور یاران  است  در گوش

                             مکن  شمع  فروزان  را تو  خاموش

                             که  دراین راه همه ، جان ها سپردیم

                             بناید   کرد    یاران   را    فراموش

                       

            

گویند که کتاب ، همدردی وهمیاری را  در میان یاران سخت گرفته است .وهمبستگی را در بین آزدگان وآزادی خواهان. بگواهیء تاریخ سنگبنای اساسی روابط   وطنپرستانه در میان همفکران ، همرزمان و بهترین سرسپردگان راه آزادی همانا عزم فولادین برای مبارزه بخاطر تحکیم  پیوند های ناگسستنی برپایه همبستگی وهمیاری آزادی خواهانه بوده است که بر بنیاد آن جنبش های آزادی خواهی ضداستعماری وحرکت های فکری جنبش مشروطیت وضد استبدادی در وطن ما با اصول  کلی آن شکل گرفته است و آزادی خواهان کشور ما مسیر جدایی نا پذیرآن راه پرخم و پیچ وطولانی را طی کرده اند . آنان با توجه به شرایط خاص زمان  و رعایت معیارها وموازین اساسی مبارزه ، اسرار کلیدی مسایل سرنوشت ساز سیاسی را با حفظ اعتماد راسخ واعتباررفیقانه با امانت داریء کامل همچون مردمک چشم خود حفظ نموده اند  وموضوعات سری مبارزه در میان مبارزین  تا به حدی محرمیت میداشت که اعضای فامیل وفرزندان آنها به حریم مسایل محرم سیاسی دسترسی نداشتند وبه این ترتیب اسرار سیاسی بمنظور رازداری سیاسی از آنها بدور نگهداشته میشد  .

زیرا مبارزین وطنپرست کشورما تحت تعقیب شدید و پیگرد های دایمی دشمنان افغانستان وعمال داخلی آنها قرار داشتند . تاریخ نشان داد که آزادی خواهان  به خاطر مبارزه آزادی خواهانه در برابر چالش های خطرناک دشمن ، شجاعانه ایستادگی کردند وهر گونه طوطیه ودسایس شوم دشمنان وطن را به موقع خنثی میساختند. آنان با نیروی همبستگی ، آیین همدردی واصول همیاری ، جنبش آزادی خواهی را بسوی قله های شامخ پیروزی سمت وسو دادند . این دلا وران آزاده بخاطر آزادی وپیروزی با قبول فدا کاری از قربانی های لازم نهراسیده وبه قیمت جان وحیات پربهای خویش درخت آزادی را با خون های پاک شان سیر آب ساختند و در زمان لازم حتا از قربانی فرزندان خود نیز دریغ نورزیدند. چنانچه در تلخ ترین مقطع تاریخ ، زمانی که تعدادی ازآزادی خواهان بمنظور اخذ تصامیم بخانه یکی از سر سپرده ترین مرد آزاده و آزادی خواه ، زنده یاد  ملک سور گل دهسبزی حضور بهم رسانیده بودند ، وپس از انجام کار جلسه بود که  فرزند کوچک ملک سورگل دهسبزی  برای پدر خود اطلاع داد که شخصی میخواست به در وازه ی حویلی ما داخل شود واز من پرسید که  پدرت کجاست من برایش گفتم که با مهمانان در تهکوی (زیر خانه) نشسته است ملک سورگل آزادی خواه ومتعهد فورا داس گندم دروی که بروی حویلی اش گذاشته شده بود آنرا برداشته و کام فرزند دلبند خود را پاره پاره کرد وبه این ترتیب با قبول قربانی فرزند دلبند خود درامر منافع علیای وطن و نجات جان یاران وطنپرست خود به اسطوره تبدیل شد واین درس بزرگ تاریخی وافتخار عظیم استواری وصداقت در مبارزه وپایداری دراصول را به نسل های بعدی به میراث گذاشتند .این تنها نبود بلکه هزاران وصدها هزار وطنپرست وآزادی خواه این سرزمین شیران ، با هر امکاناتی که در دست داشتند برای آزادی وطن متحدانه میرزمیدند ، از آنجمله  قاسم تیلی با پاشیدن روغن ، زمین را بزیر پای دشمنان به آتش مبدل کرده بود .هاشم کاه فروش مسیر رفتار پیاده نظام دشمن را در کوچه باغ های کابل به شب سیاه مبدل گردانیده ودشمن را ره گم کرده بود . دها وصدها زن قهرمان با پرتاب آتش پاره های دست ساخت همان وقت وانداختن آب جوش از بام های منازل خود بروی دشمنان وطن قطار متجاوزین را سراسیمه ساخته بودند . پهلوان سنگ شکن با تراشیدن پارچه سنگ های نوک تیز وبران ، دشمن را سرکوب میکرد . مردان آهنگر با ساختن  شمشیر کاوه وار به قلب دشمن میکوبید ومیخ های نوک تیز آهنی وفرش آن برسرراه دشمن ، متجاوزین را از پادرآوردند .   مزید بر آنان چشم تجاوز گران همواره آماج سنگ پلخمان جوانان ونوجوانان وطن گردیده بود . به همین ترتیب همه غازیان وسرفرازان تاریخ وطن ما که حماسه ها آفریدند وکار نامه های زیبا وافتخار آمیز شان ثبت صفحات زرین تاریخ گردید ه است .

آنان دلاورانی بودند دلیروایثار گر که منافع علیای کشور را نسبت به خواسته های شخصی و خانوادگیء شان ترجیح داده وبا سر سپردگی بیمانند ، پیروزی های بیشماری را بدست آوردند ودر برابر دشمنان وطن چون فولاد ناب  جسوروبی باک ایستادگی کردند ودلاورانه به چهره مرگ نگریستند ، خود  قربانیء وطن شدند اما وطن را نجات دادند . وبقایای رهروان این راه دراز در راه آرمانهای والای خلق ستمدیده افغانستان این حرکت را افتخار مندانه ادامه دادندکه بر بنیاد آن

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز با الهام از مبارزات آزادی خواهی ضد استعماری و ضد استبدادی که نخستین حلقات سیاسیء آن ازمبارزان همفکر، از وجود روشنفکران همسو، آزادی خواه وبقایای جنبش آزادی خواهی ومشروطه خواهی شکل گرفت ، درکمترین زمان به جنبش سرتا سری وفراگیر  مبدل گردید . یگانه حزبی که در تاریخ معاصرکشورما پیشتاز جنبش آزادی خواهی وترقی خواهی مردم افغانستان بود . حزبی که مجهز با اصول وموازین حزبی سیاسی وسازمانی وملهم ازاحساس عالیء مترقی و معیار های زرین اخلاقی ورجحان منافع علیای وطنی وساز مانی ،  نسبت به منافع  شخصی ،علیه بی عدالتی های  قومی ، قبیله یی ، سمتی ، لسانی  وانواع تمایلات منفی مبارزه کرد  .حزبی که هر عضو ی از اعضایش از اعتماد کامل وباور های رفیقانه برخوردار بوده است . بر پایهء  این اصول اعضای حزب در مسیر مبارزات قهرمانانه شان با عبور از کوره راهای سخت وجانکاه حماسه ها آفریدند وبا قیمت جان وحیات خویش قربانی های فراوانی را متحمل گردیده تا پیروزی ورهبریت جامعه را تجربه کردند . ولی اینکه دریک جنگ نابرابر، نا عادلانه وتحمیلی که بیشترین وجه آن از سوی خارج وهمسایگان مایه میگرفت خطر فرو پاشی بر حزب سایه افگند که منجر به آوارگی اعضای آن در سرتاسر دنیا گردید .ولی حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن تا هنوز زنده است . در وجود حزب مردم افغانستان ودر نهاد ها ، احزاب وسازمانهای همسو وبرادر، در وجود کمیته های موقت تشکیلاتی وکمیته های انسجام تشکیلاتی همسو زنده است  و در دریای خروشان اندیشه ها وآرمانهای والای خلق ستمدیده افغانستان وتاریخ مبارزات مردم آزاده افغانستان ریشه دارد . کاروان ترقی خواهان کشور ما بار مسوولیت ومبارزه را بسوی اهداف بزرگ انسانی تا به حال به پیش برده است و در حال حاضر نخستین وظایف دایمی اعضای حزب وسایرترقی خواهان افغانستان را تحکیم وحدت حزبی سازمانی گروهی وجمعی تشکیل می دهد .مبرهن است که در چنین شرایط حساس وتاریخی کشورما ، مبارزه متحدانه وهمبستگی وطنپرستانه ، وحدت ملی کشور را تحکیم بخشیده وتضمین کننده منافع علیای کشورمیباشد. خوشبختانه تا جاییکه دیده میشود اکثریت قریب به اتفاق نویسنده گان محترم اعم از اندیشمندان ، سروران قلم وآگاهان امور در لابلای مقالات علمی  ومضامین پر بار شان در رابطه به مسایل وحدت نظر وعمل حزبی ،سیاسی وترقی خواهانه  تلاش میورزند که بر بنیاد اینگونه فعایتهای وطنخواهانه توجه عموم روشنفکران ترقی خواه به این مسءله معطوف گردیده است وشکل گیری ایتلاف های سیاسی وترقی خواهانه بشارت این خوشبختیست . باآنکه نتایج عملی این خواسته ها  به تناسب مبرمیت زمان و ایجابات شرایط کنونی کشور ما نیازمند تلاش بیشتری میباشد اما دستاوردهای آن گامیست بسوی جلو که میباید آنرا تعقیب وتقویه کرد .

 دوستان محترم یاد آوری از گذشته گان و ارایه یکی دومثال از تاریخ مبارزات آزادی خواهان وروز های دشوار مبارزات ح د خ ا،  یاد آوری  برگی از درس های بزرگ تاریخ است که متاسفانه در حال حاضرتحقق آن عملا با کاستی ها وسهل ا نگاری ها یی همراه بوده است و اگر پای رنجش در پیش نیاید بگونه مثال توجه رفقای محترم را به این موضوع معطوف میدارم  که چندی قبل بتاریخ هشتم ماه نوامبر ۲۰۱۳ میلادی خبر وفات وبخاک سپاریء یکی از رفقای حزبی ، یکی از اعضای با سابقه ح د خ ا ، فعال سیاسی ،انسان وطندوست ،پرشور وآتشین  ، رفیق روز های سخت ودشوارما  ، در شهر هامبورگ ازطریق وسایل ممکن پخش گردید که عده کثیری از دوستان ،علاقمندان ، هواخواهان ، وحتا انسانهایی صرف با داشتن علایق هموند ی از راهای دور ونزدیک به جنازه وفاتحه خوانی مرحومی حضور بهم رسانیده بودند .ولی متاسفانه از رفقای حزبی ما البته از ساکنین آن شهر به استثنای تعداد انگشت شماری که ازشمار پنجه های یک دست اضافه نبود دیگر کسی ازرفقا حضور نداشتند . آنهم در کشوری یعنی آلمان که پر نفوس ترین اعضای حزب وترقی خواهان کشور ما در آن سکونت دارند پس قابل سوال است که اینگونه بی حضوری در مراسم بخاک سپاری رفیق جان برابر دیروز وهمسنگر امروزرا چی باید نام گذاشت ؟ آیا این گونه برخورد با کوشش های وحدت طلبانه وهمبستگی ترقی خواهانه ما مطابقت خواهد داشت  ؟

ما که مدعی دعوت تمام اعضای سابق ح د خ ا  حزب وطن برای وحدت حزبی هستیم و کلیه نیروهای ترقی خواه وعدالت پسندرا در یک صف واحد بسوی ایتلاف های  بزرگ ترقی خواهانه فرا میخوانیم ودر سطح کل مدعی وخواستار همبستگی سراسری ملی ومترقی واتحاد وطنپرستانه وداد خواهانه ورفیقانه میباشیم ،آیا میتوان با اینگونه کمرسی ها  نسبت به جنازه رفیق همرزم خودنهال مبارزه متحدانه را به ثمر رسانده  وباور مردم را به خواسته های وحدت طلبانه وترقی خواهانه مان جلب کنیم.

 سوال درینجاست که آیا ادامه چنین وضع ما را بکدام سمت و سو خواهد کشانید . بگزار رفیق دیروز ما در لست امروز ما نباشد بگزار اگر با ما نیست ولی از ماست .این کمینه به تمام رفقای دیروز وامروز احترامانه پیشنهاد میکنم که عزت مرده وزنده ما بدست خود ما وهمیاری مردم ماست واین پیوند ها باید تحکیم یابد، زنده یاد ببرک کارمل فقید میگفت (تمام نیروی ما  بخاطررسیدن به اهداف والای انسانی در پیوند با مردم ما نهفته است ) بنا بر آن تحکیم پیوند های مردمی وتقویت وحدت ملی وحزبی در صدر وظایف وطنپرستانه ما قرار دارد . نگذارند تا درین راه کاستی هایی بوجود آید زیرا حرمت گذاشتن برفقا ی حزبی وهموطنان عزیزبخصوص در شرایط غربت ، حضور در مراسم بخاک سپاری ، غمشریکی وتسلی بخشیدن به باز ماندگان ، احوال پرسی وعیادت از مریضان ، خبر گیرایی از سالخوردگان ،ودیگر مراسم خوشیءهموطنان عزیز ودوستان محترم معیاروطنپرستی ، انساندوستی ورفاقت است که ما را در عمل نزدیک میسازد .نتنها فقط بخاطر نزدیکی بلکه بمنظور ادای رسالت وطنی وحزبیء ماست .زیراهمه بهتر میدانند که غمشریکی دراین راه دراز بیک ابراز تسلیت از راه دور وخواستن صبر جمیل وفردوس برین خلاصه نمیشود. زیرا باز مانده گان وغمگینان ، اشخاص مریض و سالخوردگان بیشتر از همه چشم براه کسانی می باشند که عملااز آنها توقع  غمشریکی وهمدردی دارند . ما وظیفه داریم تا حتی المقدور به این گونه مسایل بطوریکه لازم باشد رسیدگی نماییم ورسیدگیء ما هم مهم است وهم ضروری.

فروغ هبستگی وهمیاری ما بیانگرتمدن پویا وفرهنگ اعلی تاریخ پنجهزار سالهء سرزمین زیبای ما میباشد.

با عرض حرمت عبدالو کیل کوچی  

 

سیاسی ـ بامداد۱۳/۲ـ ۱۶۱۲   

در خاورمیانه نهایتاً سه نیرو شکل گرفت

مقامات ترکیه عقیده دارند، که عربستان سعودی، همراه با اردن و امارات متحده عربی، بطور استراتژیک برعلیه منافع دو گروهبندی منطقه ای:  حزب الله، سوریه، ایران و عراق در یک جبهه و ترکیه، قطر، حماس و اخوان المسلمین در جبهه دیگر کار می کنند.

در گزارش هفته گذشته روزنامه لبنانی «الاخبار» وابسته به حزب الله گفته می شود، که ترکها بسیاری از افسران اطلاعاتی سعودی را بعلت اختلاف بین دو کشور برسر سیاستها در قبال سوریه و مصر از کشور اخراج کردند. تأیید واقعیت این گزارش در مقاله یک مقام ترک در سازمان ملل متحد که نخواست نامش فاش شود، روند فعلی جبهه بندی های استراتژیک نیروهای عمده خاورمیانه را بوضوح نشان می دهد.

اگر مقامات ترک واقعا بر این باور باشند، این حق آنهاست.

امروز عملا سه اتحادیه قابل ملاحظه در خاورمیانه موجود است و عمل می کند. جالب توجه اینکه برای اولین بار در طول نیم قرن، هیچیک از این اتحادیه ها با ایالات متحده آمریکا و غرب توافق نکرده اند.

اجازه بدهید این سه بلوک بندی را جزبه جز و با نگاه دقیقتر مورد بررسی قرار دهیم.

اول-  بلوک مورد حمایت ایران شامل بشاراسد در سوریه و حزب الله در لبنان، مشهورترین آنهاست. مساعی ایران معطوف بر این است که با تشکیل یک اتحادیه گسترده متشکل از دولتهای طرفدار ایران از مرز ایران تا دریای مدیترانه و لیبیا، به نیروی برتر در منطقه سرشار از ذخایر انرژی خلیج (فارس) تبدیل شده، جای آمریکا را بگیرد و بدین ترتیب، بعنوان قدرتمندترین نیرو در منطقه خاورمیانه ظاهر شود. ایران سعی می کند بمنظور تضمین این پروسه در مقابل هر گونه مانع، به توانائی هسته دست بیابد.

جریان شیعه مذهب اسلام در ایران بدین معناست، این بلوک دارای مرز مشروع در خارج از حدود اقلیت شیعه مذهب جمعیت عرب می باشد، و احتمالاً، این مانع غیرقابل عبور است. به سبب باورهای ایدسولوژیکی و برای پرکردن این شکاف، ایران نابودی اسراسیل را با صدای بلند اعلام می کند، به آن باوردارد و امیدواراست توده های سنی را بکمک تبلیغات با این هدف، با آرزوی قلبی آنها همراه سازد.

دوم-  بلوک مورد نظر «مقامات ترکیه»، شامل ترکیه، قطر، حماس و اخوان المسلمین می باشد. این جریان سنی مذهب اسلام، یک سال قبل امیدوار بود باتکا شورشهای مردمی تحت عنوان دروغین « بهار عربی» به نیروی متحد بدل شود.

اما سال ۲۰۱۳، به سال دهشت برای اخوان المسلمین تبدیل گردید. آنها قدرت خود را در تونس و مصر از دست دادند. امیر جدید قطر، مثل اینکه، مواضع متواضعانه تر منطقه ای را ترجیح می دهد. اما القاعده و سلفی ها با تشکیل اتحاد نسبتاً فعال در سوریه، سعی می کنند این جبهه خوب طراحی شده را گیج کرده و نقش رهبری آن را بر عهده خود بگیرند.

گیجی این بلوک به سهم خود، توجهات را به سوی بلوک سوم مذکور در ابتدای مقاله برمی گرداند. این بلوک متشکل از عربستان سعودی، اردن و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، منهای قطر می باشد و بلوک پادشاهان محافظه کار سنی بحساب می آید.

پادشاهانی که پس از موج شورشهای توده ای اخیر در جهان عرب، هنوز در جای خود نشسته اند، اینک مشی « تشکیل رژیمهای سکولار نظامی» را در پیش گرفته اند.

و این آخرین بلوک، در این جهت تلاش خواهد کرد، که با تامین مالی و تسلیحاتی کامل فرستاده گان «انقلابی»شان به سوریه، هیچیک از آنها به کشور بازنگردند. بنا بر این، باید آنها را بجای دیگری بفرستند. اما کجا؟

خودتان حدس بزنید.

برگردان از ا.شیری

دیدگاه ـ بامداد۱۳/۳ـ ۲۳۱۲  

 «تبار باوری» جهل ناگزیر و «گوهر »شناسی دانش بینظیر است!

محمد عالم افتخار

 

ـ به جای لعنت فرستادن به تاریکی؛ شمع بیافروزید!

ـ باید از تلویزیون اسماعیل یون و بیرونداد جنرال طاقت سپاسگذاربود!

ـ بیایید برای خان عبدالغفارخان تعظیم و دعای خیر کنیم! 

ـ عصر؛ عصر گذار از تنگنای «تبار باوری» به فراخنای «گوهر اصیل آدمی» است!

ـ همه نیازمند «مدنی بودن» و «آگاهی داشتن از تاریخ» استیم!

ـ برای آنکه جوانان برومند مان؛ مندیلا های عصر خویشتن بگردند!

  عرض موضع و مرام:

 با درود و سپاس و تحسین ویژه خدمت جوانان و اندیشمندان پر احساس و با درد و دور نگر و جهانی نگر!

چنانکه آگاهی کافی دارید؛ اخیراً پرده هایی بر افتاد و مردی صادق  و رُک گویی آمد و از طریق امواج تلویزیونی موسوم به ژوندون که مالک ظاهری آن جناب معرف حضور شما؛ شاغلی اسماعیل یون می باشد؛ یک برنامه و ایدیولوژی و سیاست و کیاست اقلاً نیم قرنه را به شیوا ترین و همه جانبه ترین وجهی؛ برملا نمود.

این محترم؛  جنرال عبدالواحد طاقت میباشند که سابقه هم خلقی وهم پرچمی داشته و به نظر بعضی از ساده لوحان گویا انترناسیونالیست پرولتری بوده اند.این محترم؛ وقتی از ایشان سوال میشود که چرا؛ کم و بیشی از مردم افغانستان؛ در برابر واژه «افغان = اوغان» زیاد راحت نیستند؛ می فرماید:

« من میخواهم (موضوع را) از ریشه بررسی کنم. افغان معنا دارد پشتون. و (آنان) درست میگویند که هویت افغانستان؛ پشتون است و پشتونوالی. پشتون اکثریت اتباع افغانستان و مردم آن میباشد. ( واژه) افغان؛ اطلاق بر پشتون ها میشود؛ پشتونها اختیار داران اصلی افغانستان استند و باشندگان اصلی آن. لذا؛ افغانستان یعنی پشتون ها و یعنی پشتونستان. ما که (عوض پشتونستان) میگوئیم: افغانستان؛ به خاطریست که تاجیک، هزاره، اوزبیک ، ترکمن .... همه را در آن شریک نمائیم. (درحالیکه) ما می توانیم بر فاریاب هم پشتونستان نام بگذاریم، بر مزار هم پشتونستان اطلاق نمائیم، بر بدخشان  هم پشتونستان بگوئیم و بر (استان های) دیگر هم. مگر (در هرصورت) مملکت از ماست، ما بادار اصلی این ملک و بزرگ (این خطه) استیم!

عده ای نا اهل، ناخلف، حرامی و از جا های دیگر آمدگی که خود را در این نام پاک و مقدس شریک سازند؛ من هیچگاه قبول نمیکنم؛ رخصت استند؛ از کدام آدرس که آمده اند؛ به همان آدرس واپس بروند. ما (پشتون ها) مجبور میشویم با آنها همین کار را بکنیم؛ چرا که آنها از نام ما میشرمند؛ از هویت ما می شرمند؛ حتی از نام مقدسی که آن؛ افغان است، افغانیت است؛ می شرمند.

(شخص بغلی) بلی فرزند اصیل؛ پشتون است چنانکه استادان گرانقدر اشاره کردند؛ فرزندان اصیل این خاک پشتونها استند!»(۱)

 چنانکه عزیزان؛ آگاهی دارند؛ این فرمایشات موجب برافروخته گی ها و واکنش های بسیار شدیدی در سراسر کشور گردید؛ البته عامل اینهمه تنش ها و خشم و خروش؛ خود همین جملات به تنهایی؛ نمیتواند باشد؛ این سخنان؛ به خاطری مهم و سنگین و فاجعه انگیز است که مسبوق به سوابق فراوانی است که از سیاست «کله منار» سازی امیر عبدالرحمن خان و «ناقل» گستری و پشتونیزه سازی اجباری نادرشاه و محمد گل خان مومند تا سرحد سیاست امحای قومی و «زمین سوخته» که طالبان در افغانستان به راه انداخته بودند؛ تجربه و اثبات گردیده است.  

و در سطح جهان؛ منجمله فاشیزم هیتلری در المان که طئ جنگ جهانی دوم به مرگ و زنده زنده سوختن بیش از پنجاه ملیون انسان در اروپا منجر گردید؛ با همین برتری پنداری و برتری طلبی قومی و نژادی؛ هستی و سامان یافته بود. سیاست تبعیض نژادی و آپارتاید سفید پوستان علیه سیاه پوستان و جنگ های نژادی و قبیلوی و مذهبی عدیده در سراسر جهان همه منبعث از همین جهل و جنون بشر ازخود بیگانه شده و خرد باخته بوده اند و میباشند.

بدینجهت اخطار و هوشدار روزنامه «ماندگار» نیز دقیقاً موضوعیت و جدیت دارد که:

«تجربه نشان داده است که یک رسانه در یک کشور توانسته با نشر یک کلمه سبب جنگ‌های طولانی نژادی گردد و نشرات تفرقه افگنانه و تحریک کننده آن سبب شود تا چندصدهزار انسان در چند ساعت از دم تیغ بگذرند. وضعیت واقعی اجتماعی در افغانستان هم از چنین حساسیتی متاسفانه برخوردار است و یک تلویزیون می‌تواند با تحریک اقوام و توهین اقوام و بی عزتی به آن‌ها و قرار دادن آن ها در برابر هم سبب یک جنگ بزرگ و مهار ناشدنی گردد...

چنان که در سال ۱۹۹۴ نشرات نژادپرستانۀ رادیوی رواندا، منجر به کشتار حدود ۸۰۰ هزار توتسی رواندایی و هوتوهای میانه‌رو شد. خیلی دور نه همین نزدیک، شعارهای مظاهره‌چیان روز شنبه در کابل، خود نشان می‌داد که احساسات شمار زیادی از مردم به دلیل نشرات نژاد پرستانه و تفرقه انداز تلویزیون ژوندون جریحه‌دار شده است و نیز حضور گستردۀ مظاهره‌چیان بیانگر این موضوع بود و با توجه به وضعیت آشفتۀ سیاسی کشور، بسیار ممکن بود که دست‌هایی در این تظاهرات به کار می‌افتادند و باعث قتل و کشتار می‌شدند. اکنون هم تبِ این خشم پابرجاست!»(۲)

خیلی هم عبرت انگیز میباشد که مبارزه و ایثار در راه محو افکار و اعمال تبعیضی و برتری خواهی و شوونیزم و فاشیزم و آپارتاید است که مورد اقبال و استقبال وجدان بیدار بشریت قرار دارد و نه برعکس آن. همین وجدان اصیل بشریت بود که تنها در افریقای جنوبی؛ مبارز نستوه و استوار علیه شوونیزم و آپارتاید نلسن ماندیلا را به عسوه نادره بشری مبدل کرد و دانشمندان انسان شناسی او را یکی از محدود «انسان های کامل» روی زمین شناختند که اخیراً شاهد تجلیل حیرت انگیز جهانشمول و عالمگیر از یاد و خاطره و اندیشه و حماسه او بودیم.

***

در اینکه سخنان جنرال طاقت و اندیشه و سیاست و عزائیم عقبی آن؛ در حکم تاریکی یک شب سیاه؛ حتی و قبل از همه؛ برای عامه مردمان نجیب پشتون افغانستان میباشد؛ شکی نیست (برای اینکه مردمان پشتون حتی در قرن گذشته قهرمان اندیشه سالم و سیاست و کیاست ماندیلا وار و گاندی وار چون خان عبدالفغار خان داشتند؛ هم اکنون نیز همه این مردم؛ جنرال طاقت و اسماعیل یون و حفیظ الله امین و ملاعمر و گلبدین حکمتیار نیستند!

لطفاً یاد داشت بسیار ارزنده روزنامه عصر نو را به ارتباط خان عبدالغفار خان؛ در پایان مرور نمائید *.)

ولی آیا کافی است که سیاهی و تاریکی را صرفاً تقبیح و نفرین و محکوم کنیم؟

مسلماً که نه! در برابر تاریکی اقلاً باید شمع افروخت و در حد اکثر که " باید خورشید را مهمان کرد!»

نقطه عزیمت ما به سوی این روشنی آفرینی و روشنگری؛ در همان پرسش جانانه محترم پرتو نادری وجود دارد که این کمترین؛ طی مقدمه گونه قبلی زیر عنوان «سلام علی جان؛ غلام علیکم!!»(۳) آوردم:

جناب پرتو نادری ضمن مقاله غرای شان در مورد (فرمایشات جنرال طاقت) می پرسند که:

"یک انسان باید چقدرغیرمدنی و ناآگاه از تاریخ  باشد که بتواند یک چنین سخنانی را بر زبان راند؟"

و من بر این پرسش؛ افزودم که:

به نظر می آید که معنای متناظر این فرموده چنان است که در افغانستان ما؛ انسانها آنقدر ها مدنی و آگاه از تاریخ اند که در میان شان؛ پیدا شدن چنین یک آدم "غیر مدنی و ناآگاه از تاریخ"؛ از اعجب العجایب میباشد!

تصور میکنم؛ قابل درک است که من دارم؛ خاطرنشان میسازم که"چقدرغیرمدنی و ناآگاه از تاریخ"؟ بودن؛ چیزی منحصر به جنرال طاقت و همردیفان در تلویزیون ژوندون و بیرون از آن و به طور کل به سیاست کاران و روشنفکران ... معین و معلوم الحال پشتون نیست؛ ما همه گان ـ حتی نه فقط در مقیاس افغانستان ـ در تیررس این سوال سهمگین قرار داریم.

بدینگونه؛ لاقل در یک حد تعیین کننده؛ تاریکی مورد نظر ما،در واقعیتِ"غیر مدنی و ناآگاه از تاریخ" بودن مبتنی است!

وقتا«غیر مدنی» = تاریکی است پس روشنی؛ در مدنی بودن و مدنی شدن میباشد و و قتا که «ناآگاه از تاریخ» بودن؛ = تاریکی است؛ پس روشنایی؛ در آگاهی از تاریخ میباشد.

ولی اینجا به فرموده نلسن ماندیلا که در همان مقاله فوق الذکر نیز آورده بودم:

«موضوعات و تصمیم‌گیری‌ها در باره، پیچیده هستند و همیشه عوامل بسیاری دخیلند. مغز شاید دوست داشته باشد توضیحاتی ساده بیابد ولی توضیحات ساده با واقعیت سازگار نیست. هیچ چیزی آن طور که می‌نماید؛ آسان و ساده نمی باشد

 

بنده حتا در عرایض مزبور تا آنجا پیش رفتم که این گونه بیانات و تلقیات و تحکمات؛ متاسفانه بیخ و بنیاد «خرده فرهنگی» دارد که غافلانه طی دورانهای نوزادی تا ۸ ـ ۱۰ ـ ۱۲ سالگی بر ما بار میگردد و به ضمیر ناخود آگاه مان مبدل میشود.

و به «خرده فرهنگ» ها نیز بلا استثنا صفت معادن زغال سنگ و نفت و گاز... را دادم چرا که بُنمایه های اصلی و سخت و سفت آنها در اعصار بدویت و توحش و بربریت ناگزیر تیره ها و طایفه ها و قبایل بشری شکل گرفته و نسل پی نسل به مانند ارث بیچون و چرا و نقد ناپذیر و مقدس، مداومت یافته است!

 

 اینها یعنی اینکه من به سطوح و شکلیات و احساسات؛ تاکید و تکیه ندارم؛ یعنی اینکه بینش «خرده فرهنگی» تیره ای و طایفه ای و قومی و قبیلوی انگیزنده و محرکم نیست و حتی الامکان «مدنی» و «آگاه از تاریخ» حرف و حدیث میآورم و به شهادت سند بزرگ و برجسته که در سراسر جهان قابل دسترس میباشد؛ یعنی کتاب « گوهراصیل آدمی» و انبوه مقالات و شرح و تفصیل و نقد و بررسی ایکه در مورد روی صفحات سایت های فراوان انترنیتی وطنی مان قرار دارد، جهانبینی و فلسفه و دکتورینم بر «گوهر» بشر معطوف است و نه بر «تبار» او!

علاوه بر اینها؛ میتوانم با صراحت کامل و احساس سربلندی عرض کنم که من؛ منحیث یک فرد از افراد افغانستان؛ پشتو و پشتون و تا حدودی «پشتونوالی» را به معنای کامل کلمه «زندگی کرده ام!»

طی عمر شصت و چند ساله ام؛ در محیط های تعلیمی و کاری از جمله در تفحصات پترول شبرغان و مطابع دولتی کابل؛ و در محلات زیستی چندین گانه ام از جمله دهه ای در مکروریان سوم کابل؛ پشتون های زیادی از بهترین دوستان و همنشینان و همکاران و آموزگارانم بودند که از ردیف آنها در کتاب ها و آثارم از تعدادی یاد؛ و خاطراتم از ایشان درج شده است منجمله شاد روان فدامحمد دهنشین، استاد میر اکبر خیبر، شهید دکتور نجیب الله، دکتور غلام حیدر حبیب باختری و ...

بزرگترین و روانی ترین مورد اینکه خانم و عشق و همسر محبوبم پشتون است و آنهم به لحاظ پدر از سدوزایی های قندهاری و به لحاظ مادر از پشتون های آخوند زاده لوگر میباشد.

پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ که بنابر تعلقات جناحی تحت پیگرد باند خون آشام حفیظ الله امین؛ قرار گرفتم؛ به طور اساسی دوستان و رفقای پشتونم منجمله از میان «خلقی ها» کمک کردند تا به دام نیافتاده تلف نگردم.

تحت شرایط استبداد طالبانی و تفتیش عقاید فراتر ازانگیزیسیون آنها؛ بازهم از مساعدت های سازنده دوستان پشتونم برخوردار بودم. در یک نمونه برجسته با سه تن از پشتون های کوچی و مالدار که شناخت و سابقه ای با ایشان نداشتم؛ در یک سفرتجارتی از شبرغان مرکز ولایت جوزجان تا قلعه نو مرکز ولایت بادغیس عازم گردیدم و قرار بود که پی مال التجاره به هرات نیز برویم.

اما در همین شباروز حادثه نامنهاد کودتا یا بغاوت ضدطالبانی در هرات مطرح شده بود و به این بهانه؛ مردان هزاره و سایر اهالی که چهره و سیمایشان شباهت هایی با هزاره ها داشت؛ تحت پیگرد پولیس مخفی و علنی طالبان بودند و دستگیر شدگان را سرنوشت های وحشتناکی تهدید میکرد.

در قلعه نو پشتون های همسفرم با چندین تن از اقارب یا آشنایان شان در ملاقات شدند و درعین حال مرا به ایشان معرفی کرده در یکی دو مهمانی که صورت گرفت همراه با خودم بردند.

سرانجام با در نظرداشت اوضاع درهرات؛ همه به این نظر و تصمیم رسیدند که همراهانم به خاطر به خطر نیانداختن من که کم و بیش سیمای هزاره مانند داشتم؛ از سفر به هرات و خیر و سود و برکتش صرف نظر نموده به شبرغان برگردند و امانتی (یعنی من) را صحت و سلامت به فامیل تسلیم بدارند که دقیقاً هم چنان شد.

جنت مکان پدرم نیز دوستان بسیار خوب پشتون داشت و دریورت ها و محلات غالباً صحرایی آنها رفت و آمد و نشست و برخاست میکرد. تقریباً همه ساله نزدیک های زمستان شتر های پربارهیزم و بته و قروت و روغن زرد وغیره آنها عقب دروازه کلبه ما درنگ مینمود؛ ایشان شباروزی مهمان ما میبودند و بعد خوش و خرم با مقداری تولیدات باغی ما عودت می نمودند. من با شور و شوق زیاد نوجوانی؛ چندین بار بر این شتر ها سوار شده  و باری هم به فاصله قریب یکروزه راه با آنها طی منزل نموده ام.

تا جاییکه حافظه ام یاری میکند؛ حتی باری هم نشده که در کودکی و نوجوانی بر من از پشتو و پشتون و هکذا از سایر اقوام کشور تبلیغ و تلقین سو شده باشد؛ اینگونه بختیار بودم و استم که عاری از عصبیت های قومی و قبیله وی و مذهبی و...بزرگ شده و حیات به سربرده ام.

از همان خوردی به زبان و هنر و موسیقی و ادبیات پشتو عشق و علاقه ویژه داشتم و زبان پشتو را (بدون کورس پشتو) تا سرحد نوشتن شعر و نثر در آن فرا گرفته بودم.

بر عکس؛ من از همتبار های خودم سخت ترین جفا ها کشیده ام و از حسن اتفاق؛ بارزترین و برجسته ترین سند در یکی از زمینه ها هم روی انترنیت وجود داشته و قابل دسترس میباشد که عبارت است از «خیانت، شر، فساد و قطاع الطریقی در مسند قضا»(۴) و یاددهانی های سالیانه زیاد آن خدمت جناب عبدالسلام عظیمی قاضی القضات جمهوری اسلامی افغانستان.

آخرین این عرایض عنوان دارد: "قاضی القضات افغانستان و «برهان قاطع» مافیای پنجشیر"(۵) که همه را میتوانید روی صفحات ویژه مقالات من در سایت های آریایی، وطندار، رسانه نور، خاوران وغیره و نیز به طریق سرچ درگوگل و دیگر موتورهای جستجو بیابید.

و حتا در رابطه با همین موضوع و معضل؛ من از ملا نورالدین ترابی وزیر عدلیه و مقامات عدلی آنوقت طالبان پشتون؛ حسن تفاهم و پیشامد خیلی ها درست دیده ام و میتوانم قاطعانه عرض کنم که اگر یک ماه دیگر حکومت طالبان بیشتر می پایید؛ حق من احقاق گردیده بود ولی به زور حکام و قضات همتبارم طی ۱۲ سال گذشته لگدمال تر گردیده و به جایی رسید که حتی قاضی القضات کشور نتواند یک سطر پاسخ به کاربران ملیونی انترنیت بدهد!

بدینگونه من هیچگونه؛ انگیزه و محرکی ندارم که به دلیل تبار غیرپشتون داشتن؛ وارد بحثی شوم که در آن خدا ناخواسته کوچکترین بی احترامی به خلق حقیقتاً بزرگ و بزرگوار پشتون کشورم گردد. معیار من در این امر خطیر فقط و فقط ناموس علم و آگاهی و منافع و مصالح حقیقی ـ و نه توهمی ـ امروز و فردا و فردا های وطن و مردمم میباشد که کلیت آن نه بدون پشتون متصور است؛ نه بدون تاجیک و نه بدون هزاره و اوزبیک و ترکمن و سایر برادران و خواهران برابر حقوق و برابر مقام و برابر منزلت مان که منجمله توسط بزرگترین مؤمن بهای مشترک مان دین اسلام و قرآن مبینش؛ ارشاد و تسجیل شده است و آخرین کشفیات علم و ساینس نیز؛ مؤید و مصدق آن میباشد.

  تبار و تبار باوری و تبار پرستی در آئینه آگاهی تاریخی:

جهت ورود مؤفقانه به این موضوع؛ الزامی است که نخست بر کلید واژه «آگاهی تاریخی» اتفاق نظر پیدا نمائیم. واقعیت این است که بخش عظیم معارف و شناخت و تصور شناخت؛ در عالم بشری؛ اساطیری میباشد. علت آن است که بشر اولیه و متقدم ممکن نبود که به دقت ساینس کنونی؛ اندیشه و محاسبه و معرفت داشته باشد.

از جمله این بشر نمی توانست تشخیص دهد که زمین کروی است و به دورخود و به دور خورشید می چرخد لذا ناگزیر بود که معرفت خود را در زمینهُ روی شکلیات و حدسیات بنا نمایدږ زمین را اصل عالم و مرکز عالم بپندارد و خورشید را چرخان به دور آن؛ و حتا نه چرخان به دور زمین (چونکه زمین مسطح پنداشته میشد!)؛ بلکه همانند فانوسی که درقوس نیم دایره خیمه آسمان بالا و پایین میشود. افسانه های مردمان مختلف در این و سایر زمینه های مشابه بیحد متنوع و متکثر میباشد.

ولی حقیقتی که طی سه چهار قرن اخیر بشر معاصر به آن دست یافته است فقط یکی و در همه ملل و محلات جهان همسان و همگون است و آن اینکه زمین کروی است و همراه با ۸  سیاره دیگر و اقمار شان هم به دور خود و هم به دور کره بسیار بزرگ و آتشین خورشید می چرخد که شب ها و روز ها و فصل ها و هزاران پدیده اعجاز آور طبیعت؛ از همین نظم و نظام منبعث میگردد.

بشر متقدم عین باور و پنداشت را در مورد «تاریخ و آگاهی تاریخی» نیز به ناگزیر؛ قایم کردند؛ وقتی دیدند؛ خط پیدا شد و امکان نوشتن و به یادگار ماندن سرگذشت ها؛ به وجود آمد؛ این نقطه را «مبداء تاریخ» گرفتند و بر ماسبق آن؛ نام «ماقبل التاریخ» نهادند. و این به اصطلاح تاریخ هم شد عبارت از کارنامه های چه بسا دروغین و سرشار از مبالغه و اغراق رؤسای اقوام و مشران قبیله ها و نهایتاً پهلوانان و پادشاهان و جهانگشایان.

در حالیکه بعد ها علم و منطق و تجربه اثبات کرد که تاریخ؛ تمامی سرگذشت نوع بشر؛ از نقطهِ صفری وقوع موتاسیون یا جهش تعیین کننده گذار از«اوتوماتیسم غریزی» به کسب اختیار و توان انتخاب و اِعمال اراده؛ در این موجود حیه میباشد و نه به کشف و اختراع خط و نه به هیچ تحول دیگری در درازای عمر حدوداً ۵ میلیون ساله نوع بشر.

و برای کشف و دریافت اوضاع و جریانات در زمانهای که خط و صورت های اولیه آن رسامی و نقاشی؛ وجود نداشته است فنون و شگرد های باستانشناسی و فوسیل شناسی و بیوتکنولوژی وغیره پیدایش یافته و کار بردی شد که حتا دوران موجودیت خط را نیز به چالش کشید و نواقص و ناتوانی ها و سر در گمی آنرا یا رفع و دفع کرد و یا کاهش داد و اصلاح نمود.

بنابر این محقق شد که مبدا تاریخ بشر؛ جز لمحه هستی یابی گوهر اصیل و یگانه آدمی؛ چیز دیگری نمی تواند باشد. این گوهر مسلماً تا حد بالای تعیین کننده گی؛ یک مفهوم و حقیقت ژنتیکی است معهذا کارکرد آن؛ با تمامی گوهر های سایر موجودات حیه تفاوت و تمایز بی سابقه و بی نظیر دارد و در تقابل و تنازع با محیط ایکوسیستمی و خرده فرهنگی به مراتب بیش از همه دورانهای موجودیت حیات در عالم؛ مواجه بوده از محیط طبیعت و اجتماع بیشترین اثر می پذیرد و بر محیط اجتماعی و طبیعی زیاد ترین اثر میگذارد.

بنابر این تاریخ بشر؛ از حالت «تاریخ ملوک و خوانین و پادشاهان و جهانگشایان» به در آمده میلیون ها سال پیشتر در دل جوامع تیره ای و طایفه ای و قبیلوی و گله های بشری ی بدون « ملوک و خوانین و پادشاهان و جهانگشایان» امتداد پیدا کرد.

به این اساس؛ این درست و کامل و کافی نیست که ما حل مسایل عدیده پیش روی خود را محضاً از تاریخ های اغلب فرمایشی ی درباری و استبدادی و استعماری؛ طلب نماییم؛ هرچند که حتی همین تاریخ ها هم گواه قانع کننده و مدار حکم آنرا به دست میدهند که مدعیات شؤونیست های قبیلوی ای مانند اسماعیل یون ها و جنرال طاقت ها و همانند هایشان؛ هیچ سنخیت و پیوندی با همین تاریخ ها هم ندارند. محضاً به جهت تفنن و تفریح به مواردی از این دست هم باریعنایت توجه بفرمایید:

 مرحوم عبدالحی حبیبی در تاریخ مختصر افغانستان (صفحه ۲۴۸ ) مینویسد:

((حدود حکمرانی میرویس از فراه و سبزوار و سیستان گرفته تا پشین و دامنه های کوه سلیمان و شمالاً تا غزنی میرسید و بر قبایل ابدالی و غلجی متساویاً حکم راندی و بلوچان نیز با وی امداد و یاوری کردندی. وی لقب شاهی را قبول نکرد و در جرگه یی که اقوام قندهار او را به تقدیر خدمت های بزرگش به شاهی خویش میبر داشتند، به مردم چنین گفت:

نه خدمت نمودم که شاهی کنم          به تخت شهی کج کلاهی کنم

نزیبد  مرا  شاهی و  سروری          سر افرازم   از افسر  چاکری

مرا بس  که گویند قومـم (پدر)          ندارم طمع گوهر و سیم و زر

همین افسرم به که خدمت کنم          شمارا چو  فرزند  خود پرورم

نه دیهیم شاهی بود درخور م           شما را همی  کمترک  چاکرم

مرحوم حبیبی می افزاید، چون میرویس از جهان رفت، مردم بر تربتش چنین نوشتند:

        برسر تربت ما چون گذری همت خواه      که زیارتگهِ  مردان  جهان خواهد بود

استاد حبیبی در صفحة ۲۵۷ همین کتاب پس از شرح به پادشاهی برداشته شدن احمد شاه ابدالی مینویسد: ولی خود وی در مُهر خود که شکل طاووسی داشت عبارت (الحکم الله یا فتاح احمد شاه دُر دُران) را منقور نمود .... بر مسکوکات طلا و نقره و مسی او و نشان رسمی دولت احمد شاهی  شمشیر دو دم و خوشهِ گندم و ستاره، نقش بود و بر برخی (یعنی حصه ای از آن) این بیت نیز بود:

    حکم شد  از قادر بیچون  به احمد پادشاه       

    سکه زن بر سیم و زر از پشت ماهی تا به ماه

(مگر نه اینست که عیناً مانند زمان میرویس نیکه، زبان دولت و دربار و لشکر و بازار و پندار و رفتار احمد شاه بابا  فارسی بود و نه بطور مطلق پشتو! و احمد شاه  نیز از شاییبه و مرض تعصبات قبیله وی حداقل بخاطر مصالح حکومت و امپراتوری اش دوری میگـزید و الا حتی آهنگین تر هم میشد اگر به جای ((احمدشاه دُر دُران)) مینوشت: ((احمد شاه د مرغلرو مرغلری !!)) و نیز حتی به کسانی مانند بختانی صیب نیازی هم نبود، خود احمدشاه شاعر بوده، حداقل مانند صفرمراد ترکمنباشی میتوانست عوض شعر فارسی مندرج در مسکوکات و نشان و پرچم امپراتوری مصراعی از خود و یا به فرمان خود به پشتو بسازد و آنجا بگذارد ولی لا اقل بخاطر اینکه به قول صابرشاه کابلی او «شهنشاه خراسان» بود و زبان مسلط و مسلم و معظم خراسان فارسی بود و نه چیز دیگر، چنین نخواست و نکرد!)

در صفحة ۲۸۷ همین کتاب استاد حبیبی میخوانیم :

«امیر دوست محمد خان (از پسران پاینده محمد خان و برادر صمیمی تر سردار فتح خان) نخستین امیر دودمان محمد زایی و مشهور به (امیر کبیر) است که بر مسکوک روپیة نقره او این بیت نقش بود:

       سیم و طلا به شمس و قمر  میدهد نوید        وقت  رواج  سکه پاینده  خان رسید

... بعد از فوت امیر دوست محمد در هرات؛  ولیعهد و پسر او  امیر شیرعلی خان اعلان امارت داد ... و سکه زد به این سجع:

      جمال  دولت  پاینده  قسمت ازلیست        وصی  دوست  محمد، امیر شیر علیست

مرحوم استاد عبدالحی حبیبی در صفحة  ۲۹۸ همین کتاب مینگارد:

((امیر (عبدالرحمن خان) در اداره داخلی شخص دلیر و ستیزه جوی و اداره چی نیرومندی بود که در خونریزی و کشتار مخالفان نظیری نداشت. اما دلاور و مدبر و از اوضاع جهان واقف بود و نیمه سوادی هم داشت چنانچه کتابی به نام "پند نامه" به فارسی نوشته و تاج التواریخ را هم در حضورش به امر او نگاشته اند.

(چرا امیر آهنین پشتون «پند نامة دنیا ودین» را با «نیمه سواد خود» به زبان فارسی نوشت، چرا به قولی یک قسمت مهم تاج التواریخ را همچنان، و به قولی متن کامل آنرا به امر و در حضورش به فارسی نوشتند و چرا از میرویس نیکه و احمد شاه بابا تا این آخری؛ همه به فارسی مینوشتند، سخن میگفتند و سکه میزدند و هکذا مجموعة قرارداد ها، فرمان ها، نامه ها و قبر نبشته ها به فارسی است، زبان دولت و دربار امیر حبیب الله و امیر امان الله  نیز همچنین بود. اعلیحضرت محمد ظاهر سلطان چهل سالة کشور کلمه یی از پشتو را حتا به درستی تکلم کرده نمیتوانست و سردار بزرگ داود خان علی هذا القیاس .

پس فارسی دری؛ اساساً زبان «کلان فرهنگ»، زبان معنویت قدیم و جدید و زبان شخصیت باستانی و معاصر این دیار و زبان رسمی تمامی امیران و پادشاهان پشتون بوده آنچنانیکه زبان رسمی طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان، سلجوقیان، مغولان، تیموریان، گورگانیان وغیره بوده است.

حتی کلمات «افغان» و «افغانستان» هردو کلمات و ترکیبات فارسی دری است، گذشته از پسوند «ستان = استان» که مطلقاً فارسی میباشد خود کلمهِ افغان کلمهِ فارسی دری است. متکی بر اسناد موثق تاریخی و نیز حکم علوم زبانشناسی، لهجه شناسی و فلالوژی همسایه گان فارسی زبان این نام را بر قبایل پشتون متوطن شده در دامنه های کوه سلیمان داده اند.)

استاد حبیبی در صفحة ۳۱۴ تاریخ مختصر افغانستان پیرامون سید جمال الدین افغانی چنین مینویسد: «یکی از ممثلان این حرکت فکری (نهضت مدنی خروشان شده در اطراف افغانستان) سید جمال الدین بن سید صفدر کنری است (۱۳۱۵-۱۲۵۴ق) که جهاد خود را برضد سه عامل بدبختی (استعمار ـ استبداد ـ خرافات) از افغانستان آغاز کرد و در هند، ایران، ترکیهِ عثمانی و مصر نهضت های جدید فکری و اصلاحی آورد و شهرت بین المللی کسب کرد و او را نخستین پرورندهِ فکر جدید و بیداری افغانستان و ممالک شرق توان گفت.»

صرف نظر از اسم پدر سید جمال الدین افغان (سید صفدر) که یک نام تیپیک سادات اهل تشیع میباشد سید جمال الدین شدن در میان درهِ کنر مخصوصاً یک و نیم قرن قبل اگر نه از محالات، از معجزات است!

متاسفانه و بسیار با دریغ و درد شرایط خرده فرهنگی و تعلیمی و تربیتی و نیز امراض دوران طفولیت و بزرگسالی بویژه در دره های پشتون نشین کشور حتا تا همین امروز طوریست که به قول آقای سید عسکرموسوی تنها میتواند «ملای لنگ و ملای کور» تقدیم جامعه و جهان کند نه نوابغی مانند سید جمال الدین!!

با اینکه اساساً خود سید جمال الدین که حسینی و اسدآبادی و حتی رومی و استانبولی هم تخلص می کرده است زمینهِ این ابهام و مغالطه را ایجاد نموده چون به آن نیاز داشته اما شله گی کورکورانه و متعصبانه عده ای از دنیا بی خبر وعده ای مغرض و مفتن درین عر صه قابل اغماض نیست.

در حدود اسناد و قرایینی که  تا کنون به دست آمده و برداشت عقلایی از مندرجات کتاب تحقیقی مستقل استاد حبیبی در باره سید جمال الدین «فرهنگ جامع سیاسی»، «افغانستان در مسیر تاریخ»، «افغانستان در پنج قرن اخیر»  و کتاب مستقل «حکیم مشرق زمین ـ سید جمال الدین افغان» وغیره  سید جمال الدین اقاربی در همدان ایران داشته و بالخاصه در قزوین ایران تحصیلات انجام داده است .او خیلی زود به اندیشه جهان وطنی اسلامی گرویده و برآن غنا بخشیده است که در نتیجه؛ دانش و جسارت اجتهادی اش؛ او را از چوکات محدود تشیع و تسنن و امثالهم فراتر قرار داده است.

چون عرصه اولین فعالیت هایش در حدود پنج سال  افغانستان بوده بنابرین تخلص «افغان» برگزیده که احتمالا علاوه بر ملاحظات دیگر؛ هدف از اتخاذ این لقب زدودن نسبت تشیع از خودش باشد که مسلماً او را در سیر اهداف و فعالیت های فراملی و جهانی اش خاصه در سرزمین های سنی مذهب محدود میساخت و متضرر میکرد.

بدبختانه افغانستان از این چشمه جوشان دین و دانش و سیاست (و منطق و فلسفه که بعد ترآنها را در «جامع الازهر» مصرتدریس میکرد) به علت جهالت و خانه جنگی های پایان ناپذیر رجاله های محمد زایی و سیستم خانخانی قبیلوی بهرهِ ممکنه را برگرفته نتوانست.

رویهمرفته سیدجمال الدین که قبل از رفتن به اروپا زبان های فارسی وعربی و ترکی میدانست و در اروپا زبانهای انگلیسی و فرانسوی را فرا گرفته با مشاهیر آنزمان اروپا مراودات و مناظرات فراوان داشت؛ ( وقادر بود زبانی چون ترکی را طی شش ماه؛ تمام و کمال یاد بگیرد) هیچ نشانه ای برجا نگذاشته است که به پشتو سخن گفته و چیز نوشته باشد!

به فرض محال اگرامروزهم سید جمال الدین زنده شود، جایی در رده های چون صدارت و وزارت افغانستان قبایلی ندارد که خیر، بلا فاصله زیر سنگباران فتاوی تکفیرگران لنگ و کور وجورخورد و خمیرمیشود و سروکارش با جهال «تغریب» ستیز و «علمانیه» ستیز... چمپاته زده برکرسی های قدرت و قضاوت میافتد. کما اینکه هزاران فرزند و شاگرد و وارث راستین سید جمال الدین منجمله از پشتون های سالم و یا کمتر مریض با دنیایی از دانش و تخصص و تجربه گوناگون درداخل وخارج کشورهمین اکنون با عین سرنوشت رو برو اند.

بر علاوه این حقیقت سرسخت و خاره یین که نادره محقق معاصر در میان فرزندان پشتون کشور مرحوم پوهاند عبدالحی حبیبی آثار وزین، پرارج و ثمرهِ زحمات عمری خود چون تاریخ تفصیلی و چندین جلدی افغانستان قبل و بعد از اسلام، تاریخ مختصر افغانستان و تقریباً کلیه تالیفات مهم خود را به زبان فارسی دری نگاشته و مانند وی ده ها محقق، مؤلف و نویسنده و شاعرنامورپشتون چه درگذشته و چه در همین اواخر هرچه بیشتر به فارسی دری مینویسند و یا ترجمه و تالیف میکنند، و به فارسی دری نطق و خطابه و موعظه میفرمایند حاکی از چه چیزیست؟

ولی تمام اینها به این معنی نمیشود که گویا تاجیک ها و اقوام غیرپشتونیکه به فارسی دری تکلم میکنند «صاحبان اصلی افغانستان» تلقی گردند  فقط به این معنی است که همه اقوام و قبایل افغانستان یک برابرفرزندان اصیل افغانستان میباشند وهیچ قوم و قبیله براساس قوانین اساسی افغانی و بشری (به شمول عرف ها و باور های پشتونوالی) و به حکم تاریخ (درمعنای محدود کلمه) بردیگری برتری و تفوق نژادی و ژنتیکی ندارد.

در افغانستان پنجهزار ساله که هرگز به جغرافیای کنونی محدود نبوده صرف حدود دو و نیم قرن است که امیران و شاهان؛ پشتون نسب و پشتو زبان بوده اند و آنهم به قراریکه دیدیم زبان دولت و دربار شان یکسره پشتو نبوده است و خود نام «افغانستان» هم بر سرزمین ما اساساً طی معاهده روسیه  تزاری و انگلیستان منحیث منطقه حایل بین متصرفات هردو امپراتوری گذاشته شده و سپس معمول و مشهور گردیده تا اینکه در سال ۱۳۰۲(۹۰ سال قبل) در قانون اساسی شاه امان الله توسط زعامت مستقل کشور به تصویب رسیده  است!

شکی نیست که موسس واحد سیاسی افغانستان امروزی؛ احمدشاه درانی میباشد ولی احمدشاه بابا نام کشور را «افغانستان» نگذاشته و خویشتن را «امیرخراسان» می خوانده است و این خطه رسما تا ۱۰۰ قبل هم عموماً «خراسان» نام داشته و گهگاه نظر به استیلا های محلی ملوک طوایف؛ به اسمای امارت کابل، امارت قندهار، امارت هرات، امارت بلخ وغیره نیز یاد میشده است.

 

(ادامه بحث را انشاء الله در آینده خواهید خواند؛ ولی اکنون توجه عزیزان را به برنامه بسیار مهم و سازنده تلویزیونی محترم شفیع عیار با فرنام «کارت های هویت و نژاد پرستی» در افغانستان معطوف میدارم.

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=lfbmaOYn3cw )

 

                                                                                                      

 

رویکرد ها :

 

۱ ـ لینک ویدیوی فرمایشات جنرال طاقت در یوتیوب:

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=x7pToNHPC0w

۲ ـ این متن از ستون اخبار آریایی مورخ ۴ شنبه ۲۰ قوس اقتباس شده است.

 

      ۳ ـ http://www.kokchapress.com/index.php/reporting-and-analysis/13127-«-سلام-علی-جان؛-غلام-علیکم-».html

      ۴ ـ http://www.ariaye.com/dari6/ejtemai/eftekhar.html

 

     ۵ ـ http://www.ariaye.com/dari9/siasi2/eftekhar8.html

 

 

    

     * ـ نیاز جامعه پشتونی؛ عبدالغفارخان یا یون؟

خان عبدالغفارخان برای پشتون‌ها از عشق و اخوت و برادری می‌گفت، ولی ملاعمر و یون از کینه و دشمنی و نفرت. 

روزنامه عصرنو: چند روز پیش، جنرال عبدالواحد طاقت، همراه با اسماعیل یون، مردم افغانستان را توهین کرد و اقوامِ غیرپشتونی کشور را «حرام‌زاده» خواند. در حالی که انتظار براین بود که جامعة پشتونی کشور در برابر سخنان توهین‌آمیز طاقت و یون واکنش نشان داده و مسوولیت این ‌دشنام‌های ناشایست و ننگ‌بار را به عهده نگیرند، اما برخلاف توقع، پشتون‌های ما یا سکوت کردند و یا هم با دشنام‌سالاران همنوایی نشان دادند. من وقتی این وضعیت را دیدم به یاد خان عبدالغفارخان افتادم؛ کسی که روزگاری «گاندی مرزها» خوانده می‌شد. خدایش بیامرزاد، او اگر زنده می‌بود جداً ترجیح می‌داد که همگام با فعالان مدنی و جوانان و روشن‌فکران کشور علیه سخنانِ تفرقه ‌برافگنِ طاقت و یون اعتراض نماید و جنبشی را علیه برتری‌خواهی‌های قومی از متنِ جامعة پشتونی ایجاد کند. خان عبدالغفارخان، یکی از رهبران جنبش خشونت‌ پرهیزی در میان پشتون‌ها بود. او در سال ۱۹۸۸، در سنِ ۹۸ سالگی در خانه‌اش در نزدیکی پشاور درگذشت. سال‌ها پس از مرگِ خان عبدالغفارخان دیده می‌شود که هنوز جایش در میان پشتون‌ها خالی است، هنوز باید خان عبدالغفارخانی باشد که آن‌ها را از خشونت و زورگویی، به سوی گفتگو و خشونت‌ پرهیزی، و از ترویج ادبیات نفرت و مخاصمت به سوی آیین عشق و محبت فرا بخواند. به نظر می‌رسد که هنوز جامعة پشتونی به عبدالغفارخانی نیاز دارد که ارزش‌ها و ذهنیت‌ های آن‌ها را نقد نموده و برای‌شان از تساهل و تسامح و هم ‌دیگرپذیری بگوید.

خان عبدالغفار خان در بارة پشتون‌ها می‌گفت: «پشتون‌ها به شدت نیازمندِ تغییر رسوم ضد اجتماعی خوداند، تا از طغیاناتِ خشونت‌بار خود جلوگیری کنند، و رفتارِ خوب پیشه نمایند». او برای پشتون‌ها، درس‌های خشونت‌ پرهیزی می‌داد و می‌گفت: «من به شما سلاحی خواهم داد که پلیس و ارتش قادر نخواهند بود در برابرش بایستند. این سلاحِ پیامبر است، اما شما از آن آگاه نیستید. این سلاح بردباری و درست‌کاری است. هیچ قدرتی در جهان نمی‌تواند در برابر آن بایستد.»
خان عبدالغفارخان، در میان پشتون‌ها دینی را تبلیغ می‌کرد که پیامش اخوت و برادری بود. او می‌گفت: «دین من حقیقت، عشق و خدمت به خدا و بشریت است. هر دینی که در جهان آمده، با خود پیام عشق و برادری آورده است. آن‌ها که به بهروزی هم‌نوعان خود بی‌اعتنایند، آن‌ها که قلب‌های‌شان خالی از عشق است، آن‌ها که معنای برادری را نمی‌دانند، و آن‌ها که نفرت و دشمنی را در قلبِ خود پناه می‌دهند، چیزی از معنای دین نمی‌دانند».

اعتقاد خان به عدم خشونت و برابری و برادری انسان‌ها چنان عمیق بود که حتا تحسین گاندی و نهرو را برانگیخته و موجبات شگفتی آن‌ها را فراهم نموده بود. جواهر لعل نهرو می‌گوید: «شگفت‌آور بود که چگونه این پشتون (خان عبدالغفارخان) ایدة عدم خشونت را در مقام نظر بیش از اکثرما پذیرفت». گاندی در بارة غفارخان می‌گوید: «برای او کافی است دریابد که برای پشتون هیچ رستگاری وجود ندارد، مگر از طریق پذیرشِ تمام و کمال عدم خشونت. او به این واقعیت که پشتون جنگجوی ماهر است، افتخار نمی‌کند. او شجاعت وی را تحسین می‌کند اما گمان می‌کند که او با تشویق بیش از حد تباه شده است. او نمی‌خواهد پشتون خود را مانند اوباش جامعه ببیند. معتقد است که پشتون در استثمار و جهل نگاه داشته شده است. می‌خواهد پشتون از آن ‌چه هست شجاع‌تر شود و از او می‌خواهد به شجاعتِ خود معرفت حقیقی را بی‌افزاید. او فکر می‌کند که این تنها از طریق عدم خشونت به دست می‌آید».
بله، امروزه جای خان عبدالغفار خان در میانِ پشتون‌ها خالی است، جای او را طاقت‌ها و یون‌ها پر کرده‌اند. خان عبدالغفارخان، اگر رفیقِ شفیق و یارِ راستینِ گاندی و نهرو بود، طاقت و یون هوادار سرسخت هیتلر و موسولینی بوده و در عالم ارواح با آن‌ها بیعت کرده اند. خان عبدالغفارخان اگر در کنار قرآن کریم، «بهاگوادگیتا را عمیق و با احترام مطالعه می‌کرد»، اما طاقت و یون حتا تحملِ شنیدن واژة «دانشگاه» و «دانش‌کده» را ندارند. اگر کیشِ خان عبدالغفارخان، کیش محبتِ و عشق و برادری بود و حتا از هم‌صحبتی با «سیک» ‌ها لذت می‌برد، مانفیست یون، کتاب «سقاوی دوم» است که فتوای پاک ‌سازی قومی و کوچ اجباری را صادر می‌کند.
خان عبدالغفارخان نیاز امروزی جامعة پشتونی است. پشتون‌ها شدیداً به رهبری ضرورت دارند که برای‌شان ازصلح و آشتی وخشونت ‌پرهیزی گفته و آن‌ها را از جنگ و فقر وبدبختی نجات دهد. آن‌ها به کسی نیاز دارند که برای‌شان ازتساهل و تسامح و برادری بگوید. نیاز فوری پشتون‌ها، رهبرانی مانند خان عبدالغفارخان است، نه یون و ملاعمر. خان عبدالغفارخان علیه کلیشه پشتونِ جنگجوی می‌رزمید، اما ملاعمر و یون برای ترویج آن می‌رزمند. خان عبدالغفارخان برای پشتون‌ها از عشق و اخوت و برادری می‌گفت، ولی ملاعمر و یون از کینه و دشمنی و نفرت.
خان عبدالغفارخان، خدمت‌گذارراستین پشتون‌ها بود. اومی‌دانست که رسوم، عنعنات و ارزش‌های که امروزه در میان پشتون‌ها موجود است به شدت ضد اجتماعی اند ونخستین قربانی آن‌ها خود پشتون‌ها خواهند بود.او تلاش کرد با ایجاد «جنبش خادمان خداوند» علیه کلیشة پشتون جنگجوی مبارزه کرده و از پشتون اعادة حیثیت کند. اما ملاعمر و یون، با اقداماتِ بنیادگرایانه و فاشیستی‌شان، دوسوی دیورند، مناطق پشتون‌نشین، را به مرکز وحشت و دهشت و تروریسم جهانی مبدل ساخته اند. مناطقِ پشتون‌نشین امروزه در سطح جهانی بدنام گردیده است. پشتون‌ها برای اعادة حیثیتِ از دست‌رفته‌ی‌شان به کسی ضرورت دارند که با نقد رسوم ضداجتماعی‌شان، غرور کاذب و دروغین‌شان را بشکند، نه به نویسندگانِ درباری‌ای مانند روستا ترکی که با ردیف‌کردن چند دروغ تاریخی، موجبات غرور و خود برتربینی کاذب شان را فراهم کند.

 یادداشت بامداد:

 دراین روز ها درهند فیلمی در باره زنده گی و مبارزه خان عبدالغفار خان بنام :

(Chenab Gandhi ) درحال تهیه شدن است که با پخش این فیلم ، خواننده گان تارنمای بامداد را اگاه خواهیم ساخت.افزون براین

کتاب اتوبیوگرافی عبدالغفار خان بزبان انگلیسی با عنوان ,"My life and struggle" Khan Abdul Ghaffar Khan

بنشر رسیده و در نشانی زیر:

http://www.afghanic.de/index.php/de/component/content/article/8-books/147-mein-leben-autobiographie-von-abdul-ghaffar-khan

اطلاعات ارزشمندی در باره زنده گی و مبارزه عبد الغفارخان بزبان المانی  قابل دسترسی میباشد.

( هیات تحریر تارنمای بامداد )

 

اجتماعی ـ بامداد۱۳/۲ـ ۱۶۱۲