واکاوی ویژه گی های جامعه روسیه تزاری در آستانه انقلاب اکتوبر

( بخش پایانی )

 

علی رستمی 

انقلاب اکتوبر بر شالوده یی قیام ماه فبروری ۱۹۱۷ ترسایی کارگران وسربازن پتروگراد وسایر زحمتکشان روسیه پیروز شد، در آغاز قیام فبرروی حکومت به دست میهن پرستان و انقلابیون واقعی نبود ؛ برای اینکه هنوز بلشویک ها در حالی بسیج  وتکامل صفوف  و رهبری خود بودند، تا توده ها را درعقب خویش بکشاند و رهبری شان پراکنده درتبعید و مخفی گاه ها به سرمی بردند ، به این رو قدرت به دست دموکراسی بورژوازی افتاد، که برای حفظ خویش رنگ سوسیالیزم زده بود،منشویک ها هیچ توانی نداشتند جز آنکه قدرت را به بورژوازی لیبرال تحویل دهند.، ولیبرال ها هم قدرتی که داشتند، به اختیار متفقین جنگ قراردادند.

انقلاب اکتوبر روز ۲۵ اکتوبر با شورش ملونان ناوکان نظامی « گرونشتات » ، اشتراک کارگران و دهقانان وسایر زخمتکشان روسیه، و اشغال کاخ زمستانی  و زندانی کردن وزرای تزار به پیروزی رسید و بلشویک ها به قدرت رسیده و دولت سوسیالیستی رابوجود آوردند.

نقش لینن در پیروزی نهای انقلاب اکتوبر

ولادیمیر ایلچ لینن وقتیکه در  زوریخ  بسر می برد ، درک کرده بود که پیروزی نهایی انقلاب را تنها کارگران و دهقانان تحت رهبری بلشویک ها می تواند به پیروزی برسانند. ، و بلشویک ها  درآن وقت فعال بودند که برای تسخیر قدرت پس از سرنگونی سلطنت در روسیه آماده گی بگیرند . لینن درسال 1913 مضمونی  زیر عنوان«اقدام ماه می » وضع اجتماعی روسیه را بحرانی و انقلابی ارزیابی کرده بود .برای اینکه اکثریت اعظیم از زحمتکشان خرد  و بزرگ بویژه دهقانان در وضع رقتبار اقتصادی قرار داشتند، و به وقوع انقلاب خوشبین بود. برعلاوه لینن دررابطه به فعالیت حزب سوسیال دموکرات وتغییر وضع سیاسی واجتماعی  در «  نامه های ازراه دور» درمارچ ۱۹۱۷ نوشته  بود :«  بلشویک ها پیش از روزهای مهاجرت کمیته مرکزی (لنین و زینوویف) در حال جهش بسوی کسب قدرت بوده اند و این موضوع درموضع گیری بلشویک ها در۱۹۱۴ ترسایی مورد تغییر ماهیت جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی ارزیابی گردید که قبلاً درکنگره لندن درسال ۱۹۰۳ مطرح شده بود».

طوریکه  لیون تروتسکی در کتاب تاریخ انقلاب روسیه مینویسد: «  لینن در سوم اپریل ۱۹۱۷ ترسایی به پتروگراد آمده بود، چنین اقدام های را انجام داد، او اقدام به اصلاح خط سیاسی نشریه یی مرکزی حزب کرد. این کار صورت گرفت. او اقدام به تعریف اهداف طبقه کارگر نمود. لینن به طور خستگی ناپذیر اصرار داشت که بلشویک های میلیتانت باید  به کاراغالش گری ومتقاعد سازی  برتوده یی کارگران پیروز شوند.»

برخی از اعضای کمیته رهبر ی حزب  به شمول لینن که مغز متفکر حزب را تشکیل میدادند، درجریان وقایع انقلابی در خارج قرارداشتند. همه امور رهبری به لینن وخانمش کروپسکایا تعلق داشت؛ لینن با شنیدن قیام در زوریخ  درتب وتلاش بود ، تا بتواند  به هرقسمی  می شود به روسیه بیاید ، درجست و جوی راه فرار برای  برگشت بوطن خودبود، تا درحوادث بزرگی دوران ساز سهم فعال بگیرد، اومیخواست که به صفت یک انسان کر و لال از طریق سویس به روسیه بیاید، اما مجال آنرا نیافت ، بانهم در روزششم مارچ لینن توسط تیلگرام از طریق استکهلم به پتروگراد،  بنام « نامه های از راه دورخود » ، نظریه ها و تحلیل وتجزیه خودرا از وضع انقلابی روسیه به روزنامه  پراودا  ارسال میکرد.  راجع به موضع گیری که کرنسکی وبا توافق با چیدزه  درمورد جنگ گرفته بودند ، ومی خواستند  ذهن کارگران را درمورد جنگ تغییر بدهند واز جنگ دفاع نمایند، و شکل  دفاعی را بخود گرفته بودند، به بلشویک ها هوشدار داده بود، چنانچه در روز هفتم مارچ  بازهم لینن برای  دوستانش از استکهلم مینویسد:«  اگر حزب ما دراین فریب بزرگ کوچک ترین مشارکتی بجوید، خود را تا ابد بی ابرو خواهد ساخت و با این کار حکم مرگ سیاسی خود را امضا خواهد کرد.. من ترجیح می دهم که با هر عضوی از اعضا  حزب، حال هرکه می خواهد باشد، قطع رابطه کنم و تن به وطن پرستی سوسیالیستی ندهم..»  لینن بعداز کوشش های بی نهایت زیادی انقلابی و مراجعه به دولت های متفقین بالخصوص درالمان موافق شد تا دوباره بوطن خود عودت نماید. رفقای لینن برای استقبال  به فنلند رفتند، تا ازاو پذیرایی نمایند. لنین بعد از ورود در اتاق تزار با چیدزه برخورد کرد که بین هم کلماتی ردو بدل نمودند وچیدزه برایش گفت:«  رفیق لنین به نام شورای پتروگراد و به نام انقلاب ، بازگشت ترا به روسیه خوش آمد می گویم.. اما ما معتقدیم  دموکراسی انقلابی درحال حاضر پیش از هر چیز موظف است که انقلاب را درمقابل هرنوع حمله یی، اعم ازخارجی و داخلی صیانت کند. امیدوارم که تو نیز در راه کوشش برای رسیدن به این هدف به ما بپیوندی.»

  لینن بعداز ملاقات با کمیته اجراییه  رو به سربازان نموده، با صحبت های پرشورانقلابی خود خواستار دفاع ازانقلاب  وهمبستگی با طبقه کارگر جهان ومبارزه بی امان علیه استثمارکننده گان سرمایداری جهانی گردید.  .لینن برای تصرف زمین برای دهقانا ن و تصرف قدرت بدون جمهوری پارلمانی  تنها با گردان پیشاهنگ طبقه کارگر شورای نماینده گان کارگران، سربازن و دهقانان را خواستار بود. لنین بعد از مدت نظریات خود را زیر عنوان«تزهای چهارم اپریل »  چنین بیان نمود:

« "تاکتیک ما، رای عدم اعتماد، حمایت نکردن از حکومت جدید،  ، تسلیح طبقه کارگر یگانه تضمین است، انتخاب فبروری برای دومای پتروگراد، عدم توافق با سایر احزاب.»

لینن بعد از یک دوره تبعید ،که دوبار روز سوم اپریل ۱۹۱۷ ترسایی به شهر پتروگراد مواصلت نمود، دراین زمان بود که  سوسیال دموکرات ها روح و نفس تازه میگرند و جسورانه با صدای بلند سخن میگویند.

در روزهای اول انقلاب بلشویک ها متحرانه به انقلاب میدند وتردد داشتند که چه اقدام انجام شود؛ در نخستین اعلامیه خود از کارگران و دهقانان خواسته بودند، تا نماینده گان خویشرا درحکومت موقت انتخاب نمایند و بعداز مناقشه های زیادی میان اعضای کمیته مرکزی حزب درمورد حکومت موقت روز چهارم مارچ از طرف دفتر کمیته مرکزی حزب درمورد ماهیت حکومت موقت و مبارزه برای دیکتاتوری دموکراتیک طبقه کارگر و دهقانان قطعه نامه یی صارد نمودند.

بعدازانکه لینن دوباره به روسیه بازگشت کرد، از طرف حکومت موقت نسبت فعالیت هایش با تعداد از اعضای رهبری بلشویک ها حکم توقیف آنها  صادر می شود، براین اساس دوباره لینن با رفقای خود مخفی میگردد. لینن  بعد از تسخیر کاخ زمستانی توسط کمیته انقلابی کارگران و سبربازان، از مخفیگاه بیرون و در جمع انبوهی مردم حاضر شد و برنامه انقلابی را چنین مشخص میساخت:« درهم شکستن دستگاه پیشین حکومت، ایجاد نظام جدیدی از مدیریت از طریق شورها، به عمل آوردن اقدامات لارم برای اختتام فوری جنگ، اتکا بر جنبش های انقلابی درسایر کشورها، الغا حقوق  مالکیت زمین داران و جلب اعتماد دهقانان ازاین راه، برقراری نظارت کارگران برتولید.»

 اوهم چنین گفت: «  سومین انقلاب روسیه سرانجام باید به پیروزی سوسیالیزم منجر شود.»

 قابل تذکار است که در دوماه اول ۱۹۱۷  روسیه هنوز کشور شاهی سلطنتی بود؛ هشت ماه بعد بلشویک ها قدرت بدست گرفتند. بالاخره حمله با سیل خروشان کارگران و سربازن بالای قصرزمسنانی  تورید   و دومای دولتی از ماه مارچ به بعدا آغاز شد، تا قدرت عالی سراسری روسیه را بدست گیرد.این توده های همه کارگران و دهقانان و سربازن انقلابی بودند،که چرخ انقلاب را بدست داشتند. آنها بودند که میلیوکوف را از وزارت برانداختند و شوراهای  آن ها بود که صلح روسیه را به جهانیان با شعار بدون الحاق، بدون غرامت ، با حق تعین سرنوشت برای همه خلق ها  اعلام داشتند.

 انچه دربالا گفته آمدیم حقیقت براین است ،که انقلاب اکتوبر  برشالوده تظادهای عمیق طبقاتی پیروز شد . جنبش بزرگی توده یی درعقب این تحول عظیم جهانی قرارداشت که سرسختانه هم از وطن و از آرمانهای طبقاتی و صنفی خود دفاع می نمودند. بی جا نخواهد بود که نقش نیروهای انقلابی ومترقی دروجود بلشویک ها تحت سازماندهی و رهبری ولادیمیر ایلچ لینن در تارک این پیروزی قرارداشت، که جنبش را اگاهانه ومتابق به شرایط وضع ملی و بین المللی رهبری نمود . نقش لینن در شکل دادن بین المللی دوم  وحنبش کارگری وکمونیستی  باشعار« کارگران جهان متحد شوید » برای تامین  صلح  و ضد جنگ  علیه جنگ افروزان کشورها سرمایداری  درتاریخ جهان یی دگرگون شده، از شکوهمندی بی نظیری برخورداراست ،که اولین شعار صلح خواهی جنبش  چپ کمونیستی در جهان علیه جنگ طنین انداز شد.

لینن سازمانده خلاق وپرتوان انقلابی وچیره دست بود ،از معرفت نظری وسیاسی ، وبه مثابه کوره یی بود،که دران تئوری های جنبش انقلابی بلشویکها ساخته وپرداخته میشد؛  لینن هم رزم وفادار  آرمانهای مارکس و سوسیالیزم بود ،او یک خطوه هم از اصول اهداف انقلابی عدول نمی کرد ، لینن نمی خواست با احزاب ریفرمستی  چپ لیبرال  وسرمایداری که به هژمونی طبقه کارگر اعتقاد نه داشتند سازش کند،  اوبادرک وضع انقلابی در روسیه هرنوع سازش با منشویکها ونماینده گان بورژوازی دردولت شورا ها رد میکرد، اوخواستارانتقال کامل قدرت به شورا های کارگران ودهقانان بود ،وخواستاردولت نوین انقلابی به اشتراک نمایندگان طبقه کارگرودهقانان تحت رهبری حزب سوسیال دموکراتها(بلشویکها) بود، برای انکه شوراهانمایانگر  ساختار نوین وزائیده شرایط تکامل یافته  انقلابی در روسیه بود . حتی درانقلاب ۱۹۱۸ و۱۹۱۹  طبقه کارگر صنعتی ترین کشور اروپایی یعنی المان نه توانستند، به همچو سازماندهی قوی دست یازند.

 انقلاب اکتوبردر ظرف هشت ماه به پیروزی نهای خود رسید.به این رو انقلاب روسیه از لحاظ شرایط اولیه " انقلاب دموکراتیک" بود. این انقلاب موضوع دموکراسی را میخواست طوری دیگری مطرح کند و طوریکه لیون تروتسکی مینویسد:«  انقلاب مسأله دموکراسی سیاسی را به شکل جدید مطرح کرد. درهمان حال که کارگر ها سراسر کشور را زیر پوشش شوراها درمی اوردند،وسربازها وبخشی از دهقان ها را هم دران شوراها می گنجاندند،بورژوازی هنوز سرگرم چانه زدن بود مجلس موسسان را تشکیل بدهیم یا ندهیم؟ » 

بنابراین در این مدت طولانی روند انقلاب الی  پیروزی نهای جای برای تبلیغات دشمنان اکتوبر باقی نمی ماند ،که بگویند این حادثه یک کودتا وضد دموکراتیک بود . طوری که درروزهای 24 و25 اکتوبر دولت موقت با فرار کرنسکی که پایه های قدرتش به لرزه درآمده بود و مدافع گر نداشت سقوط نمود، دومین کنگره شوراها درشب ۲۵ اکتوبرسازماندهی شد ، درحالی که کمیته های نظامی یکجا با کارگران و دهقانان انقلابی به کاخ زمستانی حمله و در حال یپشروی بودند،درکنگره ۶۷۰ نماینده وجود داشت که ازجمله ۳۰۰ تن آنها بلشویک ها و ۸۵ تن نمایده گان سوسیالیست های انقلابی  که همه شامل کمیته نظامی انقلابی بودند.،بعد ازمدتی برپایی کنگره و بحث درآن سوسیالیست ها  رفرمیست ها ی راست کنگره را ترک نمودند. بناً برای تبلیغات بی اساس منحرفین جای باقی نمی ماند که بگویند، انقلاب اکتوبر کودتا بود! در حالیکه کودتا یک عمل مخفیانه  و با قیام غیرمترقبه عده و گروه از افسران ارتش دریک کشور صورت میگرد، نه با تظاهرات واعتراضات به روز روشن  توسط توده های مردمی در مدت هشت ماه !

تاریخ شاهد است،  انقلاب اکتوبر ازدرون دردها ورنجهای بیکران کارگر، دهقان و سایر زحمتکشان روسیه علیه دیکتاتور ی تزار با تغیر وتبدیل حکومت ها و تعین و سبکدوشی ده ها کدر توانست موافقانه لهیب درخشان خودرا درقلعه های کاخ زمستانی به اهتزار دراورد.

نتیجه:

به یقین  انقلابیکه مارکس از آن درمانفیست ودر آثارخود تعریف و توضیح داده است،که باید دراروپا و یا درچند کشوری رشد یافته  صنعتی  درجهان رخ میداد، اینچنین نشد. مارکس در«هجدهم برومر لویی بناپارت » درباره انقلاب تاکید کرده بود:« انسانها خود سازنده گان تاریخ خویش اند. ولی نه طبق دلخواه خود و اوضاع و احوالی که خود انتخاب کرده اند، بلکه دراوضاع واحوال موجودی که ازگذشته به ارث رسیده ومستقیماً با آن روبه رو هستند.» با درنظرداشت این امر نمی توان به ساده گی وخوشبینانه  و مطابق آرزو و دلخواه انسانها درهرشرایط که بخواهند انقلاب بوقوع بپیوندد. بلکه مطابق فرمان شرایط بر شالوده یی رشد وتکامل تضادهای اشتی ناپذیر اجتماعی میباشد. انقلاب زایده وضعیت نابرابری و انزجار و تنفر مردم از حکومت است ؛ وضع درجامعه بوجود میاید که بالاییها نمی تواند  به مانند گذشته حکومتداری خودرا ادامه دهند، وپایینی ها نخواهند به مانند قبل بالای شان حکومت شود، به این رو جامعه دربحران اقتصادی، سیاسی وتشتت فکری قرارمیگیرد.

طوریکه انقلاب اکتوبر چنین مراحل را  سپری نمود: چنانکه کمون پاریس در۱۸۷۱ شورای کارگری را تشکیل کرد در روسیه نیز بعد ازانقلاب ۱۹۰۵  تشکیل شد .برعلاوه با تغیرات توسط شوراهای کارگری درزنده گی زحمتکشان وستم دیده گان درس های از کمون پاریس بود ، که کارل مارکس آنرا جمع بندی وبعداً در نخستین دولت کارگران دراکتوبر ۱۹۱۷ تحقق یافت.

انقلاب اکتوبر دراصل خود انقلاب دموکراتیک بود که در دو فازاهدافش تحقق پذیرفت. اولین کاری که انجام داد: ازبین بردن دستگاهی بوروکراتیک سلطنتی تزار، توسط نیروی که درصنعت مدرن تولد شده بود، میباشد.

دوم، اولین بار دولت که ممثل اراده یی بالفعل  کارگران ودهقانان بود درجهان نهادینه  شد.،وجهان داخل مرحله دوران تاریخی نوین گردید.

جای گاهی انقلاب اکتوبر نسبت به دو انقلاب دیگر، اولی درانگلستان درقرن هفدهم و دومی درقرن هجده درفرانسه،  بر شالوده ارزش های مادی ومعنوی درجهان فرق دارد. چنانکه لیون تروتسکی درکتاب تاریخ انقلاب روسیه مینویسد: « هریک از انقلاب های بزرگ منادی مرحله تازه یی درجامعه بورژوازی واشکال تازه یی از اگاهی طبقات ان جامعه بودند. درست به همان شکل که فرانسه از فراز نهضت تجدد دین عبور کرد.    همچنان دراوسط قرن هفدهم، انقلاب بورژوازی درانگلستان درهئیت نهضت تجدد دین گسترش یافت . مبارزه برای حق دعا برطبق محتویات کتاب دعای هر شخصی ، با مبارزات برعلیه پادشاه ،اشرافیت، امرای کلیسا و رم، یک سان تلقی می شد. روسیه هم از فراز دموکراسی صوری گام برداشت .حزب انقلابی روسیه، که انگ خودرا برتمامی یک عصر زده است. بیان وظایف انقلاب را نه درانجیل جست و جو کرد ونه درآن مسیحیت این جهانی شده یی که دموکراسی « ناب »  نامیده می شود. بلکه آن بیان را در روابط مادی طبقات اجتماعی جست. نظام شورایی ساده ترین ، صریح ترین وشفاف ترین بیان ممکن را به این روابط بخشید. حاکمیت زحمتکشان برای نخستین بار درنظام شورائی تحقق یافته است».

 انقلاب ۲۵ اکتوبر در پتروگراد نه تنها تاریخ روسیه را بلکه تاریخ معاصر جهان را تغییر و دگرگون ، و جهان را داخل مناسبات نوین  اقتصادی واجتماعی نمود ؛حاکمیت اجتماعی  به عوض مالکیت خصوصی بر وسایل تولید تامین شد .  

انقلابی که  درنخستین اقدام خود به جنگ اول جهانی خاتمه داد ،و نوید صلح و خوشبختی را به جهانیان وعده داد، برای اولین بار حقوق زن مرد مساوی اعلام شد ،ساعت روزانه کار را از ۱۶ ساعت  به ۷ ساعت تنزیل داد و قدرت به دست کارگران و دهقانان انتقال یافت. انقلابی که شعارها و مواضع  آن پشتبانی از اقشار و طبقات محروم وستم دیده گان وکارگران علیه سرمایداران بود، برای همه نان، مسکن ،کار ، برابری ، مساوات وحل مناقشات ملی و جنسی بین مرد و زن برای اولین بار  شامل اهداف بنیادی دولت شوراها قرار گرفت.  زنان به مانند مردان از تمام حقوق  شهروند ی در عرصه ها ی اجتماعی و سیاسی  برخوردار گردیدند. انقلاب اکتوبر دراولین روزهای پیروزیش ازطرف جهان امپریالیستی با کدورت و خشونت  14 کشور جهان مواجه شد ، تمام نیروهای خود را بسیج ساختند تا به هرنوع شود آنرا در بسترش خفه و نابود بسازند . موضع گیری خصمانه  منشویک ها ، کمپپرادورها  و لیبرال ها وغیره احزاب دست راستی علیه دولت جوان کارگران و دهقانان باعث تقویه نیروهای مسلح شورشی گردید، جنگ داحلی باپشتبانی کشورها ی امریکا، انگلیس ، فرانسه وجاپان و تزار و روس های سفید از ۱۹۱۷ الی  ۱۹۲۲ ادامه داشت. امابا مبارزه شدید انقلابی و با قوت و پشتبانی عظیم مردم زحمتکش  روس دشمنان انقلاب سرکوب و انقلاب به پیروزی نهایی خود نایل شد.

درنتیجه پیروزی انقلاب اکتوبر ، اتحادجماهیر اشتراکیه شوروی به تاریخ ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ ترسایی از اتحاد روسیه و۱۴ کشورسابق ازامپراتوری تزار به مثابه حاکمیت شورایی کارگران و دهقانان بعد از کمون پاریس درسال ۱۸۷۱ تشکیل گردید.  ملغی تما م قراردادهای ظالمانه تزار از طرف لینن در جهان اعلام شد.بر بنیاد این اصل دولت جدید روسیه به رهبری لینن بعد ازانقلاب اکتوبر، اولین کشوری بود ، استقلال افغانستان  را در ۱۹۱۹ ترسایی  که ازتحت تسلط انگلیس ها بدست آمده بود،  برسمیت شناخت. قراردادهای همکاری اقتصادی و نظامی و فرهنگی میان دو دولت به امضا رسید. اتحادشووی یگانه کشوربود که با دفاع جانانه و بی مانند درجنگ دوم جهانی  فاشیزم هیتلری  را به شکست مواجه ساخته و جهان را از زیر یوغ سلطه فاشیزم برای ابد نجات داد. بعد ازختم جنگ دوم جهانی ۱ بر۶ حصه کره زمین را کشورهای سوسیالیستی تشکیل داد، که به مثابه  دژ استوار ومتین دردفاع از ستم کشان ، تهی دستان استثمارشونده گان که زیریوغ ستم استعماری کشورهای غربی قرار داشتند ، تبارز کرد. بر بنیاد این رویکردها بود،که جنبش های استقلال طلبانه و آزدیخوهانه ملی و دموکراتیک  و ضد اپارتاید و تبعیض نژادی در کشورهای اسیا ، افریقا امریکا لاتین بوجود آمد  . اما امپریالیزم جهانی که ساحه نفوذ استعماری  و استثماری خود را هر روز درجهان تنگ تر میدید تصامیمی  زشت را علیه رشد کشورهای سوسیالیستی در راس اتحاد جماهیرشوری اتخاذ نمود .به این رو، تحریم های اقتصادی و مداخلات مستقیم  درمسایل داخلی اتحاد شوروی و سایرکشورهای سوسیالیستی ازجمله دراروپایی شرقی وبراه اندازی « ۶۵ » کودتا درکشورها با براندازی حکومت های مردمی به تدریج  زمینه را برای فروپاشی اتحادشوروی مهیا  و بعد از ۱۹۹۱ ترسایی  دولت شورها تخریب گردید. با ازبین رفتن اتحاد شوروی تراژیدی بزرگی درجهان بویژه در افغانستان وشرق میانه بوجود آمد با یک قطبی شدن جهان ، امپریالیزم جهانی در راس امریکا و شرکایش درجهان دست باز  وخود را یکه تازمیدان یافتند، هرآنچه درمقابل حریف های قبلی خود توانستند نمودند. از آنجمله  با تجاوزهای مستقیم  وغیرمستقیم به بهانه مختلفی به کشورهای عراق لیبیا، سوریه ، یوگوسلاویا، افغانستان و اوکرایین لشکر کشی نظامی نموده، که میلیون ها انسان های این سرزمین آواره و به قتل رسیدند واین غایله هنوزهم ادامه دارد!

شعار نابودی تروریزم نه تنها در حرف باقی مانده، بلکه دوبرابررشد و تکامل نموده و ده ها گروه  های خُرد و بزرگ به کمک امریکا ، انگلیس واسراییل به مانند: القاعده، طالبان، جبهه النصر بوکو حرام و داعش  تشکیل و رشد وگسترش یافته، که هنوزهم  برای سرکوب نیروهای دموکراتیک  دراین کشورها فعال می باشند.

 اتحادشوروی بعد از ۴۰ سال جنگ سرد با امریکا  ازدرون پاشید ،اما دستاوردها وارزش های معنوی و مادی که  درطول عمرخود برشالوده یی آموزه های انقلاب اکتوبربدست آورده بود ، هنوزهم برای نیروهای چپ که گرایشات طبقاتی دارند، دراذهان شان باقی و دارای اهمیت بزرگ تاریخی دارد. با درنظرداشت ایده های مثبت و منفی و طرفدارن و مخالفین انقلاب اکتوبر، همه بالای یک مولفه کلی و با ارزش معتقد هستند، که انقلاب اکتوبر نه تنها تحول عظیم را در سرتا سر روسیه بلکه در تمام جهان بوجود آورد،  که هفتاد وچهارسال عمر کرد وتا ایدون که بیست  وشش سال از تخریب آن می گذرد، پس لرزه های آن محسوس است.

طوریکه کانت در مورد انقلاب فرانسه گفته بود: «  چنین پدیده یی در تاریخ بشرهرگز فراموش نه خواهد شد.. اگرچه انقلاب شکست خورد ، اما پیشگویی فلسفی آن قدر خود را از دست نداده است. زیرا این رخداد اهمیت زیادی دارد، با منافع بشریت پیوند دارد و نفوذ آن درهمه نقاط جهان آنقدر زیاد است که درشرایط مطلوب برای بازگشت به تلاش هایی ازاین نوع، به حافظه مردم باز می گردد.»

 انقلاب اکتوبر بخاطر رنج های بیکران طبقه کارگر و ایجاد جامع بدون طبقه  وعاری از استعمار بربنیاد عدالت اجتماعی و آزادی و برابری ولغو کارمزدی به پیروزی رسید. شوربختانه نسبت اشتباه ها تیوریکی وخودخواهی وقدرت طلبی ان مولفه ها به چالش کشانیده شد. تجارب پیروزی انقلاب اکتوبر الی شکست و فروپاشی اتحاد شوروی ما رامی آموزند: تمام احزب  دموکراتیک چپ  و سازمان ها وگروه ها وجنبش های عدالتخوهانه اجتماعی ، برای آرزوی کسب قدرت باید چونان مبارزه طولانی و موثر را درمیان مردم انجام دهد که با پشتبانی و انتخاب آنها به قله های پیروزی نایل آیند. هیج نهاد نه باید تنها به فکر رسیدن  قدرت و کسب امتیازهای مادی و معنوی گروهی خود باشد . بلکه هرنوع موفقیت را بخاطر جلب اعتماد  مردم  بر بنیاد رهبری جمعی غرض ازبین بردن فقر ، ستم ،استثمار و تامین عدالت اجتماعی  و « دموکراسی»  واقعی بکار ببرند، تا روابط و مناسبات  دموکراتیک  جمعی ،ـ زادی وبرابری عادلانه را تضمین نماید./ اکتوبر ۲۰۱۷

 

رویکردها:

ـ تاریخ انقلاب روسیه، لیون تروتسکی

ـ جان ریدی ،« ده روزیکه جهان را لرزاند »

ـ آثار منتخب لینن جلداول، قسمت دوم

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۷۱۱

 

 پنچشنبه  ۲ نوامبر سال روان ترسایی به دعوت خانم تریزا می ، نخست وزیر دولت بریتانیا از صدمین سال صدور « اعلامیه بلفور » در لندن تجلیل به عمل آمد. دولت و خلق فلسطین ناخرسندی و نفرت خود را در برابر این اقدام ابراز؛ و آنرا توهین به مردم فلسطین خواندند. رامی حمدالله ، نخست وزیر دولت وحدت ملی فلسطین از دولت بریتانیا خواست  تا اینکشور به خاطر ظلم و ستم تاریخی که برطبق اعلامیه بالفور درحق ملت فلسطین روا داشته ، عذرخواهی کند و مسوولیت این ظلم را هم بپذیرد. جرمی کوربین  رهبر حزب کارگر انگلستان از شرکت در این « جشن » خودداری، و به همین دلیل مورد خشم و ناسزاگویی صهیونیست ها  و دولت قرارگرفت. البته شماری از کشورهای و نیروهای ترقی خواه جهان  نیز دربرابر این تصمیم دولت بریتانیا اعتراض، و جانبداری شانرا ازمردم تحت ستم و اشغال فلسطین و تامین صلح عادلانه درمنطقه ابراز داشتند. بدین مناسبت توجه نمایید به مقاله زیر درباره این اعلامیه و اثرات درد بار آن بر مردم فلسطین . بامـداد 

 

آنچه در تاریخ فلسطین به اعلامیه بالفور مشهور شده، نامه ای است در ۱۲۱ کلمه که  جیمز آرتور بالفور ، وزیر امور خارجه وقت انگلستان در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۱۷،  به   ولتر دی روچیلد  یهودی متنفذ در دستگاه حاکمیت انگلستان می نویسد. او در این نامه به روچیلد اعلام می کند که براساس موافقت دولت وقت انگلستان، این کشور خود را در قبال تشکیل وطن قومی یهود در سرزمین فلسطین متعهد می داند.

 فضای جامعه بین المللی در سال ۱۹۱۷ ترسایی

سال ۱۹۱۷ ترسایی که نامه بالفور به روچیلد نوشته می شود در میانه جنگ جهانی اول قرار دارد. انگلستان نیز به عنوان یکی از کشورهای اروپایی درگیر این جنگ است اما در میان همین جنگ فراگیر چنین تصمیم سرنوشت سازی از سوی دولت انگلستان اتخاذ می شود. تصمیمی که تعهد و التزام سنگینی را برعهده این کشور می گذارد.

از سوی دیگر در این زمان کشورهای رقیب انگلستان در منطقه ( فرانسه مهمترین آنها است) نیز درگیر همین جنگ فراگیر هستند. یک سال قبل از این اعلامیه، در سال ۱۹۱۶ رقابت بین انگلستان و فرانسه در تقسیم منطقه و تلاش برای اضمحلال امپراتوری عثمانی آغاز شده است.  آنها در قرارداد مشهور به سایکس- پیکو، منطقه را بین خود تقسیم کرده اند.

مدتی قبل از این قرار داد انگلستان با دادن وعده استقلال به رهبران طوایف بزرگ عرب به آنها اعلام کرده است در صورتی که علیه امپراتوری عثمانی قیام کرده، این امپراتوری را سرنگون کنند، به آنها استقلال خواهد داد. از سوی دیگر جنبش ترک های جوان نیز با تحریک انگلستان از داخل امپراتوری عثمانی حرکت خود را علیه عثمانی ها آغاز کرده است.

همه اینها در حالی اتفاق می افتد که پادشاه عثمانی یک دهه قبل از آغاز جنگ جهانی اول، با درخواست تیودور هرتزل برای تاسیس یک کشور یهودی در قلمرو عثمانی در فلسطین مخالفت کرده، اجازه مهاجرت یهودیان را به فلسطین نداده است.

در حقیقت باید گفت صدوراعلامیه بالفور قدم پایانی از بخش اول طرح انگلستان برای ایجاد کشوری مجعول برای یهودیان است. طرحی که با فریب دادن فرانسه و روسیه آنها را از عرصه رقابت دور کرد و سرانجام بدون اجرای سایکس- پیکو، به ایجاد جامعه ملل و قرارداد سان ریمو در اپریل ۱۹۲۰ ترسایی انجامید. در این کنفرانس کشورهای پیروز جنگ، یعنی فرانسه، انگلستان و روسیه منطقه غرب آسیا را بین خود تقسیم کردند. انگلستان برفلسطین حاکمیت یافت و از سال ۱۹۲۲، به عنوان قیم، قیمومت فلسطین را بر عهده گرفت.  

قیمومیت؛ علیه فلسطین

از سال ۱۹۲۲ تا سال ۱۹۴۸ ترسایی بریتانیا قیمومیت فلسطین را بر عهده داشت. براساس اعلام جامعه ملل، قرار بود انگلستان، طی یک فرآیند کمتر از ۱۰ سال شرایط تاسیس یک کشور مستقل را برای فلسطینیان فراهم کند. بر همین اساس باید به مرور نهادهایی که برای اداره یک کشور مستقل لازم اند در فلسطین به وجود آیند. اما انگلیسی ها که فلسطین را با یک حاکم نظامی مستقل اداره می کردند تمامی شرایط را به نفع یهودیان به پیش بردند.

آغاز خدمات انگلستان به صهیونیستان

نخستین اقدام انگلستان پس از قیمومیت، مهاجرت دادن گروه های یهودی به فلسطین بود. به طور دوره ای و با هماهنگی انگلستان خیل عظیمی از یهودیان طی این ۲۶ سال قیمومیت به فلسطین مهاجرت کردند. به گونه ای که میزان یهودی که زیر ۱۰ درصد بود به بیش از ۲۰ درصد جمعیت رسید.

دومین خدمت انگلستان به یهودیان، سرکوب کردن فلسطینیان در مقابل یهودیان بود. انگلیسی ها در این بخش در دو مسیر عمل کردند:

الفـ عقیم گذاشتن اقدامات بین المللی فلسطینیان، در این دوره ۲۶ ساله قیمومیت هیات های مختلفی از فلسطینیان به جامعه ملل و کشورهای صاحب نفوذ رفتند تا از فاجعه ای که در حال وقوع بود خبر دهند اما انگلستان با ترفند های مختلف و ایجاد رابطه و وعده دادن به طرف های دیگر آنها را ناکام گذاشت.

بـ سرکوب فلسطینیان در داخل فلسطین. در این عرصه فلسطینیان قیام های مختلفی را ترتیب دادند و دست به اسلحه بردند اما درهر دوره انگلستان با روشی این قیام ها را سرکوب کرد. یکی از مهمترین این قیام ها، قیام شیخ عزالدین قسام بود که با مکر انگلستان سرکوب شد.

سومین خدمت انگلستان به یهودیان، این بود که به مرور پست های مهم وکلیدی و زمین ها و امکاناتی را که در اختیار داشت به یهودیان و صهیونیست ها داد. انگلستان اجازه فعالیت گروه های مسلح یهودی را در فلسطین می داد و حتا سلاح آنها را تامین می کرد اما فلسطینیان را از اعتراضات معمولی نیز منع می کرد. این فرآیند تا آخرین روز قیمومیت که چند ساعت قبل از اعلام تاسیس کشور «اسراییل» از سوی یهودی ها بود ادامه داشت. نیروهای انگلیسی که قصد ترک فلسطین را داشتند، تمامی سلاح ها، امکانات، ساختمان ها و دفاتری را که در اختیار داشتند به یهودی ها دادند و دست خالی فلسطین را ترک کردند.

جمع بندی

با نگاهی به داده های فوق که خلاصه ای بسیار فشرده و هدفمند از خدمات انگلستان به یهودیان بود می توان فهمید اولا انگلستان پدراسراییل مجعول است و اگر انگلستان نبود این رژیم به وجود نمی آمد. ثانیا اعلامیه بالفور، بخشی از یک طرح بود که از آغاز رسمی اقدامات انگلستان خبر می داد. انگلستان پس از اعلامیه بالفور به اقدامات خود برای ایجاد رژیم صهیونیستی رسمیت بخشید.

امروز که انگلستان از جشن ۱۰۰ سالگی اعلامیه بالفور سخن می گوید در حقیقت یک قرن حمایت علنی خود از فرزند نامشروع اش را جشن گرفته است و درخواست فلسطینی ها  از این نظام مکار، برای عذرخواهی و لغو آن آب در هاون کوبیدن است.

آنچه باید مورد توجه همه گان قرار گیرد این است که همین نظام فریبکار با لباس میش طی ۳ دهه گذشته خود را در قالب یک ناجی صلح معرفی کرده و با کمک امریکا  ، نقش یک صلحدوست را در عرصه فلسطین بازی می کند./تسنیم

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۴۱۱

پاشنه آشیل افغانستان

زورآزمایی خونین پاكستان ؛ و پاشنه آشیل افغانستان

 

دو نوشته تازه از : میر عبدالواحد سادات 


درین شب  و روز از واشنگتن تا بگرام  و اسلام آباد ، دهلی ، مقر ناتو در بلجیم ، عمان ، روسیه  و تهران بحث افغانستان داغ است و گویی  استراتیژی آقای ترامپ ، آتش به آفاق زده و رییس دیپلوماسی او دل ، شیر کرده و تا بگرام آمده ، که اولویت سفر کاری را به شیادان پاکستان حالی و « متحدین » ، نامتحد  شانرا « ملا » ساخته و به اسلام آباد « زهر چشم » نشان دهد و در دهلی گپ دل خود را با کسانی گوید که ستون فقرات استراتیژی شان را می سازند . در حد اعلام و در ظاهر کار سرانجام امریکا  و اروپا ، فغان همیشه گی مردم ما را تکرار می نمایند که همین پاکستان لعنتی مرکز و حامی شرارت پیشه گان تروریست می باشد . ( تخم دیگر بکف آریم و بکاریم زنو ـــ زآنچه کشتیم  ز خجلت نتوان کرد درو ) 
از بوالعجبی های روزگار که دستگاه دیپلوماسی ما از درک آنچه می گذرد ، عاجز اند و بسیار تعجب آور بود که در روز تدویر جلسه چهار جانبه مسقط ( عمان ) که با حملات خونین پاکستان همزمان گردید ، وزیر خارجه ما در بدخشان مصروف کمپاین تنظیمی بود .
در افغانستان یک وجه مشترک از دولت و تا ناراضیان و مخالفان مسلح بسیار برجسته است که ، هر کدام بحساب مدعی العموم اجانب ( امریکا ، روسیه ، ایران ، پاکستان ، هند ، سعودی و ... ) گلو پاره مینمایند و همچنان تصور عام این است خارجیان حلال تمام مشکلات ما است و گویی ترامپ ، معجزه خواهد کرد إ 
متاسفانه بنابر فقدان حاکمیت عقل فراموش می نماییم که همین خارجیان بخاطر منافع ملی شان ، آتش جنگ را افروخته اند و هر زمانی که مصالح شان ایجاب نماید ، پوستین را چپه خواهند پوشید .
قبل از آنکه دراین منجلاب و جنگ های نیابتی و دور جدید بازیهای جیوپولوتیک قدرتهای رقیب منطقه وی و بین المللی به سقوط کشانده شوییم : 
در احوالی که مقدرات تاریخی ما در دور جدید بازی های « بزرگ » رقم می خورد ، بسیار ضروراست تا ما نیز بخود آییم و با رها نمودن یخن همدیگر ، حلقه اساسی نجات را تشخیص و به آن چنگ بزنیم و پاشنه آشیل خود را تعریف نماییم : 
که عبارت از دولت فاسد و کلیپتوکراسی است و هیچگاهی درد ما ، مداوا و زخم خونین و ناسور ما درمان نخواهد گردید تا : 
دولت مقتدر ملی ، حاکمیت قانون و قوای مسلح ملی نیرومند و غیر تنظیمی و قومی نداشته باشیم . 
موجودیت افغانستان به مثابه كشور كثیرالقومی در گرو وحدت ملی و بیداری شهروندان آن قرار دارد . مقابله با چالش ها و تهدیدات و همزمان تلاش برای ایجاد فرصت ها ، در حركت تعمیری و اتكا و اطمینان به نسل جوان كه اكثریت تا به هفتاد فیصد را تشكیل میدهند ، رسالت تاخیر ناپذیر افغانان متعهد به وطن می باشد .

 

زور آزمایی خونین پاكستان

 
حملات تروریستی در ولایات پكتیا ، غزنی ، فراه ، قندهار و تلاش بخاطر مناطق  و ولسوالی ها در مجموع كشور كه باعث تلفات زیاد ملكی و نظامی گردیده و همزمان با نشست عمان تشدید یافته است ، پیام پاكستان    بی ازرم به استراتیژی جدید امریكا می باشد كه به قیمت تباهی افغانستان ، كشتار افغانان و شهادت فرزندان فداكار وطن ، به ولی نعمتان غربی ضرب شصت نشان داده و می گویند كه پاكستان و متحدان سابق و جدید و مشوقان او آماده تصفیه حساب با امریكا می باشند و به این ساده گی و فقط با تهدید های شفاهی و طمطراق سكانداران قصر سپید ، عقب نشینی نمی نمایند . تشدید جنگ إعلام ناشده پاكستان در وجود ملیشه های آنكشور طالب ، داعش و ... صفحه خونین دیگر از كشمكش جیوپولیتیک رقبای منطقه وی و بین المللی در افغانستان است و نمایانگر آن می باشد كه دور جدید بازی های بزرگ خونبارتر خواهد بود و افغانستان كه از دوران جنگ سرد و تا اكنون ، میدان رقابت آنان است در جنگ جاری خونین و بسیار پیچیده استخباراتی و مافیایی كماكان قربانی میدهد . 
اكنون توپ در گول امریكا است تا آقای ترامپ با گوشمالی حسابی به گستاخی  پاكستان ، باید ثابت نماید كه ببركاغذی نمی باشد و به اصطلاح وطنی ما : دا  گز ، او دا میدان ! 
در غیرآن از نام مردم به اعزا نشسته باید گفت كه قاتل اصلی ما امریكا است  و افغانستان قربانی اهداف و سیاست كجدار و مریز انكشور می باشد .
در حالی كه تروریستان و شرارت پیشه گان بدون تبعیض در مجموع افغانستان از دهدادی بلخ و تا پكتیا  و از بدخشان تا قندهار ، هلمند و ... و تا قلب  آن ، كابل جان دهشت و كشتار برپا می دارند ، ما نیز كه با فقدان حاكمیت عقل مواجه می باشم ، باید به خود آییم و یخن همدیگر را  رها و متوجه دشمنانان مشترک و تاریخی هست و بود افغانستان باشیم .
دولت ناكارا ، فقدان حاكمیت قانون ، و تسلط سیستم مافیایی بر زخم های ناسور و خونین وطن نمک می پاشد. 
خوب است تا اولیایی امور بدور از ذوق زده گی ، متوجه باشند كه مقابله با مخلوق نابكار انگریز وسیاست بازان خلف الصدق انگلیس و سونامی هولناک بنیادگرایی به اصطلاح إسلامی ، فقط و فقط با اتكا بر اراده واقعی مردم ، دولت مقتدر ملی ، قوای مسلح ملی و نیرومند غیر تنظیمی و قومی و استقرارحاكمیت قانون ، ممكن میگردد .

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۳/ ۱۷ـ ۰۱۱۱

قمـار سیاسـی در اسپانیا

اردشیر ز.‌قنواتی

دراسپانیا بعد از برگزاری همه‌ پرسی استقلال کاتالونیا ، سیر تحولات شتابناک آن می ‌رود تا تبدیل به یک بحران عمیق ملی شود که در صورت پافشاری دولت مادرید و حامیان استقلال بر مطالبات خود، حتا می‌ تواند موجب بروز خشونت در این کشور اروپایی شود. برگزاری همه‌ پرسی در اول ماه اکتوبر بر خلاف تصور رهبران استقلال‌ طلب کاتالونیا و دولت خودمختار  کارلوس پوجدمون ، با واکنش بسیار تند مادرید و  ماریانو راخوی ، نخست ‌وزیر این کشور، روبه‌ رو شد که از این موضوع برای مرعوب ‌کردن احزاب اپوزیسیون  و حمایت ملی در پشت‌ سر خود استفاده کرد. در فاصله بین روز برگزاری همه‌ پرسی و جلسه پارلمان محلی کاتالونیا  در ١٠ اکتوبر که تمام شواهد نشان می ‌داد مادرید توانسته است اسپانیا، اتحادیه اروپایی  و جامعه جهانی را با خود همراه کند، متاسفانه رهبران استقلال ‌طلب با اشتباه محاسبه از توازن قدرت داخلی و خارجی با اتکای به رای حدود ٩٠ درصدی در انتخاباتی که حدود ٤٣ درصد در آن شرکت کرده بودند، دچار یک خطای استراتیژیک شدند که امروز باید در گوشه رینگ زیر ضربات سنگین طرف مقابل قراربگیرند.
شباهت کامل این همه‌ پرسی با همه‌ پرسی  استقلال کردستان عراق که تقریبا به فاصله چند روز با همدیگر برگزار شدند، به یک نتیجه مشترک ختم شد و آن اینکه  در نبود حمایت خارجی قدرتمند در پشت‌ سر این اقدامات در دنیایی که نظم آن متکی بر هژمونی قدرت و مناسبات منطقه ‌ای است، هرگونه تغییر جغرافیای سیاسی با مقاومت داخلی و خارجی مواجه می‌ شود و در ذات خود به استقبال رفتن به سمت یک شکست و نتیجه از قبل محتوم است. از آنجا که موتور محرکه هر دو همه‌ پرسی در کاتالونیای اسپانیا و کردستان عراق تقابل ناسیونالیسم محلی در مقابل ناسیونالیزم  و حاکمیت ملی بوده و هیچ سنخیتی با روندهای انقلابی نداشت، لاجرم تعیین ‌کننده نتیجه نیز تابع تناسب قوای موجود بوده و از قبل فرجام آن قابل پیش ‌بینی بود.
نکته جالب و تا حدود زیادی قابل ابهام، در چگونگی مواجهه میانجی‌ گران بین‌المللی و منطقه‌ ای با وضعیت در این دو «همه‌ پرسی» تقریبا هم‌ زمان بود. درحالی‌ که درباره روابط متشنج بغداد ـ اربیل نیروهای فرامنطقه ‌ای و همسایگان این کشور در حین مخالفت با موضوع به صورت مستمر درصدد میانجی‌ گری و مدیریت بحران بودند، اما در روابط مخدوش ‌شده بین مادرید ـ بارسلونا تقریبا هیچ اقدامی برای میانجی گری انجام نشد و حتا اتحادیه اروپا ضمن حمایت از مواضع مادرید، گامی در جهت مدیریت بحران برنداشت.
بی‌ توجهی به آنچه در کاتالونیا می‌ گذشت، دولت پوجدمون را در برزخی رها کرد که امکان مصالحه را تا حدود زیادی مسدود کرده و امروز نیروی قوی ‌تر تمام خواست و میل خود را می‌ تواند بر نیروی ضعیف ‌تر تحمیل کند. متاسفانه این پالس‌ها و نشانه‌ های بازدارنده گی را رهبران کاتالونیا به ‌درستی در تحلیل و محاسبات خود لحاظ نکردند و در فاصله ٩ روزه بین برگزاری همه ‌پرسی و اولین جلسه پارلمان که زیر فشار مادرید ـ بروکسل مجبور به تعلیق نتیجه آن شد، به دلیل عدم استفاده از این موضع به‌ عنوان یک فرصت برای مصالحه و کسب امتیاز، نه‌ تنها برای دولت محلی کاتالونیا حاصلی نداشت که به ‌نظر می ‌رسید سیاست‌مداران اروپایی ترجیح می ‌دهند عنصر نافرمان را به‌ شدت تنبیه کنند.
این رویه اتحادیه اروپا قبلا نیز درباره بحران سیاسی یونان به کار گرفته شده بود و با تمکین کامل حزب حاکم «سیریزا» و گردن‌نهادن به خواست اين اتحادیه تنها اجازه بازگشت به نقطه صفر را در حاصل کار به‌همراه  داشت  .رهبران استقلال‌ طلب کاتالان از آنجا که به‌ نظر می ‌رسد هیچ درک درستی از مناسبات قدرت در عرصه ملی و منطقه ای، به‌ ویژه ماهیت و مکانیزم جاری در اتحادیه اروپا ندارند، امروز در مقابل عمل انجام ‌شده کاملا خلع‌ سلاح شده و در شرایطی که دولت مادرید با استفاده از ماده ١٥٥ قانون اساسی دولت محلی را منحل کرده است، تنها اهرم فشار را در مقاومت دموکراتیک حامیان استقلال می ‌دانند.
انحلال دولت محلی از سوی سنای اسپانیا در روز ٢٧ اکتوبر که با تشبث با همان اصل ١٥٥ قانون اساسی انجام گرفت و از طرف دولت معاون نخست ‌وزیر  ثریا ساینز دو سانتاماریا  را مسوول اداره منطقه کاتالونیا کرد، از هم ‌اکنون به همان نسبت که در این ایالت تنش و آنارشی را حاکم کرد، تا حدودی مواضع ماریانو راخوی و راست‌ گرایان در کل اسپانیا را هم تقویت کرده است. اعلان زمان برگزاری انتخابات پیش از موعد در کاتالونیا از سوی دولت مرکزی اسپانیا برای روز ٢١ دسامبر در بحبوحه این کشاکش سیاسی و میتینگ‌ های بزرگ خیابانی خبر از یک تنش دوماهه در کاتالونیا می ‌دهد که امکان بروز خشونت در آن بسیار بالا رفته است.
هرچند حدود نیمی از مردم کاتالونیا مخالف استقلال این منطقه از اسپانیا بودند، اما بخش بزرگی از این مخالفان در طبقه‌ بندی موافقان مادرید نخواهند بود و آنان نیز هم‌ اکنون در خیابان علیه اقدامات دولت مرکزی در کنار موافقان همه‌ پرسی در اعتراضات شرکت دارند. این‌ بار توهم  قدرت ظاهرا گریبان راخوی را هم گرفته و او با بستن تمام راه‌های مصالحه ملی تنها به فکر بازسازی موقعیت سیاسی خود با استفاده از شرایط است که در هفته‌ های آینده چنانچه مخالفان او در کاتالونیا این‌ بار درست عمل کنند، هم اینکه «حزب مردم» او در این انتخابات محلی به‌ شدت شکست می‌ خورد و هم اینکه جناح چپ اسپانیا  فرصت می‌ یابد تا سیاست‌های تندروانه او را به نقد کشیده و موقعیت حبابی کنونی را از او سلب کند.
در چنین شرایطی که هیچ شانسی برای استقلال ‌طلبان برای رسیدن به خواست تاریخی آنان وجود ندارد، این نیروی بزرگ در کاتالونیا باید روابط خود را با چپ کاتالان و جناح چپ اسپانیا ترمیم  و در جهت همکاری حول یک پلاتفورم مشترک با آنان حرکت کند. هم‌ اکنون با جلسات تقریبا هم ‌زمان پارلمان محلی کاتالونیا در روز جمعه، ٢٧ اکتوبر که با رای ٧٠ نماینده از ١٣٥ نماینده پارلمان رای به اعلان استقلال داد و در مقابل مجلس سنای اسپانیا نیز در همان روز رای به انحلال دولت محلی کاتالونیا داد، اسپانیا وارد یک بحران سیاسی شده است که از هم ‌اکنون به دلیل سیال‌ بودن رخدادها و تحولات پیش ‌رو نمی ‌توان تصویر روشنی از نتیجه کار و فرجام این وضعیت بحرانی را مشخص کرد. آنچه اما تا حدود زیادی می ‌توان انتظار داشت، تشدید بحران در اسپانیای از قبل درگیر بحران اقتصادی و همچنین تشدید تنش و کم ‌ثباتی در کاتالونیای دوقطبی ‌شده است. اتحادیه اروپا نیز به‌ لحاظ عدم ایفای نقش میانجی‌ گرانه خود به دلیل حمایت یک‌ جانبه از مادرید تا حدود زیادی اعتبار خود را در سطح منطقه ‌ای و جهانی از دست خواهد داد و این موضوع هیچ کمکی به حفظ وحدت و یک پارچه گی این اتحادیه تضعیف ‌شده  نمی‌ کند./ ص م

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۳۱۱

ثروت های طبیعی افغانستان امانت تاریخی مردم آنست


هرزمانی  دیگ بی سرپوش  شد

پا یما ل   گربه ها و موش    شد

دیگ بی سر پوش بین خاروخس

می شود  آماج   زنبور  و  مگس

 

عبدالوکیل کوچی

ثروت های طبیعی وخداداد افغانستان چشم همسایگان افغانستان را خیره ساخته است ولشکر آزمندان غارتگر جهانرا رهگم .  هرکس بعنوانی ومقصدی می آید تا چیزی ازین دیگ بی سرپوش کشیده وبا خود بردارد .

اگر جنگ های جهانی در گذشته بخاطر تقسیم جهان بوقوع پیوسته بود Z ولی در حال حاضر بیم آن دارد که در برخورد نا متعارف قدرت های بزرگ فراروی خطرات فرضی کشورهای منطقه ، این کشور بدلیل موقف وموقعیت جیوپولیتیک و داشتن منابع طبیعی سرشار وذی قیمت خود بمیدان تاخت وتاز جهانی ومناقشه تراژید غیر قابل کنترول مبدل گردد.

با توجه به گذشته های تاریخی  ورویداد های نظامی کم از کم دوقرن گذشته تا بدینسو این سرزمین قربانی اهداف جیواستراتیژیک قدرت های بزرگ جهانی همچون دانه گندم در میان آسیا ب و آسیا متحمل جفا های تاریخی گردیده است ودر حال حاضر در آتش جنگهای نیابتی پاکستان وقدرت های بزرگ وسیاست های دوگانه  آنها می سوزد. مبرهن است  که حملات جهان سلطه وسرکوب در شرق میانه وغیره نقاط جهان بر ضد  رژیم های دموکراتیک  وملی ، آ ن کشورها را اشغال و بجای آنها با نصب دولت های گوش بفرمان ، تحت الحمایه و معامله گران محاسبه دو جمع دو مساوی به هرچه که حامی می فرماید ، بر آزاده ترین مردم دنیا تحمیل می شوند.

جنگ افغانستان که از مداخلات تجاوزکارانه رژیم خونتای پاکستان و رقابت قدرت های بزرگ جهانی در منطقه منشاُ می گیرد ، جای تعجب نیست که  با موجودیت دولت ضعیف ، گوش بفرمان ،تحت الحمایه ومعامله گر ، ثروت های طبیعی آن آماج چپاولگران  آزمند جهان وغارتگران داخلی که در آغاز،  راه  تاراج ثروت های ملی کشور را برای آنها باز کردند قرار گیرد.

غا صبان ثروت وسرمایه برای بدست آوردن منابع سرشار طبیعی اولاً افسانها وسناریوی جنگ را در برابر دشمنان فرضی خود ساخته و اجرایی شدن آنرا با سازماندهی  اختلافات قومی ، زبانی ، سمتی ،مذهبی ، لسانی وجنسیتی و سیاست های دوگانه انجام داده؛ و زمینه غارت ثروت های طبیعی را فراهم کرده وبا بکار گیری رژیم دست نشانده  در یک توافق ساخته گی واز قبل پلان شده سیاست غارتگرانه خود را با بکارگیری و اجیر سازی نوکران چاکر منش خود توجیه می نمایند.

بگفته منابع خبری ومقالات زیر عنوان معادن افغانستان ، همین اکنون در موجودیت دولت وابسته و بی کفایت روزانه ده ها لاری از سنگهای قیمتی و دیگر مواد پرارزش وگران بها و نادر بوسیله نوکران فروخته شده ودلالان داخلی زیر نام فعالیت های بازرگانی به پاکستان انتقال داده میشود .

قدرت مندان در درون دولت افغانستان که خود ، دست کمتر از خارجی ها نیستند با سازش های  پشت پرده و دور از انظار ملت می خواهند ثروت های طبیعی کشور را معامله کرده  وحمایت آنها را با خود داشته باشند . در حالیکه مردم صاحبان اصلی معادن بوده و این ثروت های طبیعی از امانات تاریخی مردم افغانستان است نه دارایی شخصی زورمندان وارگ نشینان تحت الحمایه .   بنا برآن هیچکسی خلاف آرای ملت وقوانین نافذه کشور حق معامله ویا بخشیدن ثروت های طبیعی مردم افغانستان را ندارد .

اکنون که شرایط جنگ بر کشورما سایه می افگند عوامل خارجی با استفاده از شرایط موجود ازاین دیگ بی سرپوش میکشند ومی برند .با توجه به منابع خبری منتشر شده در سایت وزین همایون تحت عنوان « معامله ننگین قرن بد تر از معاهدات ...»میخوانیم « معلوم میگردد که ارگ کابل برای بقای خویش از ترفند دیگری یعنی واگزاری سرمایه ملی ( ذخایر معدن )این سرزمین را همچون تحفه یی برای آینده های نامعلومی برای امریکا وعده داده است » ودر جای دیگری درهمین موضوع می نویسد: « بعضی زمینه سازی های اشغالگری این دارایی ها در تصاحب کشور های زورگوی جهان بشکل غیرعادلانه و غیرانسانی و بشکل بیرحمانه قرارمی گیرد واین یکی از تاکتیک ها در استراتیژی های کشور های اشغالگر اینست که بعد از مداخله نظامی در امور کشور های فقیر این ممالک را نخست در وام نا خواسته وتحمیل شده از اثر جنگهای تحمیل شده فرو برده وسپس اینها را به خود وابسته میسازد که این خود نوع جدید مستعمره است » ودر جای دیگری علاوه میکند « تنها یک مشت رهبران خود فروخته این کشورها صاحب زنده گی شدند ولی بقیه منتظر کمک مواد غذایی ملل متحد شده وخیرات امریکا و اروپا اند .از آنجایی که کشوری بنام افغانستان همین اکنون از یک طرف هیچ زمینه صاحب واختیار خویش نه در زمین ونی در فضای خاک خود است ......این دیگران اند که زیر نام الهام آوردن دموکراسی این معادن را در زیر قبضه خویش قرارداده وخواهند داد »

 به نقل از منبع خبری تلویزیون پیام افغان از قول داکتر محیط  ، کارشناس مسایل سیاسی بین المللی که می فرماید ..«آمارهایی که بیرون بر آمده که در افغانستان فقط به چند تای آن اشاره شده ..از سال ۲۰۰۲ ترسایی تا الحال ۷۶ میلیارد دالر اسلحه برای ارتش افغانستان داده شده است .حالا عزیزان باید ببیند که اینها به چه دلیل بعد از شانزده سال در افغانستان که در واقع شکست خورده اند هنوز می خواهند ادامه بدهند برای اینکه کار خانجات اسلحه سازی کار میکنند ۷۶ میلیارد دالر ،ششصد هزار اسلحه ،۱۶۳ هزار رادیوی نظامی اینها همه کار خانجات امریکا کار می کنند ۷۶ هزار خود رو نظامی ،۳۰ هزار دستگاه خنثی کردن مواد انفجاری ،۱۶ هزار دستگاه شنود جاسوسی ، و از جمله در حقیقت هواپیماهای بی سرنشین که هر ساعت مردم امریکا چهار میلیون دالر خرچ این جنگ را دارند می سازند توی جیب کی میرود؟ »

داکتر محیط علاوه می کند: «آنهایی که اینها را می سازند به چه دلیلی که جنگ افغانستان را بسیاری دوستان افغان از من پرسیدند به چه دلیلی که امریکا می خواهد ۴۰۰۰ سرباز دیگر به آنجا بفرستد کاملاً آشکاراست یکی از اهداف گردش کار شرکت های اسلحه سازی است ،سودهای عظیم شان است ، بالا رفتن ارزش سهام شان است وبعدش تسلط کامل ،هم پایگاه نظامی در آنجا می خواهند برای اینکه هم روسیه وهم کشور های آسیای مرکزی را کنترول بکنند وهم ایران  وهم پاکستان وهم چین را واین تروریست ها را تقویت بکنند برای اینکه نا آرامی در آنجا ها بوجود می آورند وهمچنین معادن بسیار ذیقیمت افغانستانرا . هم چنان داکتر محیط می افزاید ...البته که خود آقای ترامپ گفت که ما باید به معادن ذیقیمت افغانستان باید تسلط کامل پیدا کنیم . بنا بر آن علتش این است .»  

کشور جنگ زده افغانستان با داشتن تجارب جنگ و صلح ملتی دارد پرغرور و آزاده که با اتحاد وهمدلی ، با خرد جمعی وهمبسته گی ملی ، خواهند توانست بر همه مصایب غلبه حاصل نموده و از صلح و دموکراسی ، از استقلال وحاکمیت ملی وتمامیت ارضی ، منابع سرشار طبیعی ومنافع علیای کشور دفاع کرده  جامعه را از حالت فلاکت وبد بختی نجات خواهند داد .

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۳۰۱۰