بانو نسیمه رزمیار الگویی برای جوانان مهاجر افغان
درانتخابات پارلمانی اخیر کشور فینلند که در۱۹ اپریل سال روان ترسایی برگزار گردید بانو نسیمه رزمیار به نماینده گی از حزب سوسیال دموکرات فینلند شرکت ؛ و با کسب آرا قابل توجه اعتماد و نمایند ه گی مردم را بدست آورد . او با الهام از کارنامه سیاسی خانواده اگاه و متعهد خویش از آوان نوجوانی به سیاست روی آورد و با فراگیری علوم سیاسی و اجتماعی پا به میدان فعالیت های عملی گذاشت. نسیمه رزمیار با کار پیگیر و هدفمند خود به زودی در زنده گی اجتماعی شهر خود مطرح گردید و در انتخابات شورا های شهری هلسنگی در سال ۲۰۱۲ ترسایی برگزیده شد .او که باری هم به صفت نماینده در پارلمان اتحادیه اروپا نامزد شده بود با اگاهی از حقوق شهروندی و اصل همگرایی اجتماعی از دیارغربت نیز وطنی آفرید و نشان داد که جوانان کشور ما درهر جایی که باشند میتوانند با سربلندی و با حفظ هویت خویش درزنده گی سیاسی سهیم گردند؛ و وصله ای برای فرهنگ های متفاوت باشند .نسیمه رزمیار به نیکویی به جوامع افغان در بیرون از کشور نشان داد که با تلاش و کار سازنده میتوان از خود فرورفته گی و انزوا بیرون آمد و در آرایش مناسبات اجتماعی اثرگذار شد. او اینک به الگویی برای جوانان کشور مبدل گردیده است .
شورای نویسنده گان تارنمای بامداد این پیروزی را افتخار بزرگ دانسته و آنرا به بانوی پرتلاش نسیمه رزمیار، به خانواده محترم شان به خصوص رفیق گرامی داوود رزمیار صمیمانه شاد باش میگوید.
بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۱۸۰۵
یادی ازساربان آوازخوان فراموش ناشدنی کشور
دور از رخت سرای درد است خانه من
خورشید من کجایی سرد است خانه من
زلمی رزمی
عبدالرحیم ساربان این خواننده محبوب و خوش آواز درشهرکابل به دنیا آمده و هنوز طفل خوردسالی بیش نبودکه سروده های زیبای فلکلوروطن را با آوازگیرایش زمزمه میکرد.
ساربان ابتدا روی ستیژتیاترکابل ظاهرگشت اما علاقه بیشتری به هنرموسیقی و آوازخوانی داشت و همین عشق او را به سوی موسیقی کشاند و همکاری با رادیو(کابل) افغانستان راآغازکرد و با اولین آهنگ هایی که در رادیو به ثبت و نشر رساند، نامش برسر زبان ها افتاد.
بعضی ازترانه های او از به یادماندنی ترین ترانه ها در تاریخ موسیقی کشور ماست ، آهنگ های:
- دردامن صحرا، بی خبر از دنیا
- خورشید من کجایی، سرد است خانه من
- ازبسکه نازنینی و نازت کشیدنی ست ، دشنام کز دهان تو باشد شنیدنی ست
- چشمک بزن ستاره ، شد ابرپاره پاره
- صبح کشورمیوات، یاسمن بهارهستی
- دخپل یار له مینه هسی دیوانه یم ، چه خبر نه له کعبه نه بتخانه یم
ساربانا وغیره را همه به یاد دارند و نیزآهنگ های دلنشین :
خورشید من کجایی - چشمک بزن ستاره، شد ابر پاره پاره - دردامن صحرا، بی خبر از دنیا وغیره را که فقید احمدظاهر نیز با صدای سحرانگیز خود به کاپی و بازخوانی آن پرداخته و تا به امروزهزاران تن از دوستداران صدای ساربان آنرا زمزمه میکنند.
رحیم ساربان این خواننده باارزش و خوش آواز و محبوب پیر و برنای کشور علاوه ازهنرآوازخوانی،کارمند دولت نیزبود و زمانی درریاست انحصارات دولتی وظیفه احرا میکرد با دریغ و درد بیماری روانی- جسمانی وعدم توازن فشارخون به سراغش آمد و منتج به سکته مغزی و فلج دست و پای وی شد و زبانش را از وی گرفت.
ولی مصیبت تنها همین یکی نبود.
ساربان درسال های راکت پرانی های فی سبیل الله، نیز بی آسیب باقی نماند ، یکی از همان راکت ها دربلاکی ازمکروریان که وی بسر می برد، به سراغش آمد تا جان وی و عزیزانش را بگیرد؛ ولی درخانه همسایه اش اصابت کرد، شیشه هایش را شکست و سرانجام ساربان بیمار و رنجور، مجبورشد مثل هزاران هموطن دیگرخود در زیر باران راکت ها خانه و کاشانه اش را ترک و همراه با زن و بچه هایش در شهر پشاور پاکستان منتقل گردد.
و اما تحمل درد غربت و آواره گی درکشوری چون پاکستان برای ساربان کشنده تر و دردناک تر از راکت و مرمی بود و سرانجام به روزهفتم حمل سال ۱۳۷۳خورشیدی که دیگر تاب تحمل را از دست داده بود ؛ در دیار غربت برای ابد رخت سفربربست و درخاک آرام گرفت .
آری،
ساربان به مهمانی خاک رفت و درخاک آرام گرفت .و اینک بیش ازبیست سال می گذرد که دیگردرمیان ما نیست ولی مرگ او پایان او نبود.
ساربان در طول حیاتش آهنگ های به یادماندنی و قابل تقدیری را به یادگار گذاشته و به واسطه این آثارخودهمواره در یاد و خاطره مردم جاودانه مانده و درآهنگ هایش زنده گی خواهد کرد.
روحش شاد و یادش گرامی!
بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۱ـ ۱۵۰۵
تجلیل میداریم مقام زن را که او مادر است و فرشته آسمانی
از همه بهترین
گاهی خلقت گفت طفلی با خـــدا ای تویی قادر به هستی و فنــــا
میفرستییم ازین امن و امـــــان بر دنیای فتنه وآن خاکــــــــــدان
چون منی معصوم و طفل ناتوان کی توان برد محنت جور زمـــان
گفت خدایش کی ترا سازم رهــا یک فرشته با تو است درآن سـرا
او بود از جملهء شان بهتــریـــن تا ترا باشد نگهبان درزمیـــــــن
طفل
بهر من اینجا مقام بهتریســــت درزمین رسم وهوای دیگریسـت
من دراین جا بس خوش و خرم بـوم جز سرود و خنده دیگر نشنـــوم
خدا
آن فرشته بر شگوفد خنــده را بر لبا نت با سرود جانفــــــــزا
صوت و آوازش حسین ودلــربا قد سیان عرش با وی هم نـــــوا
مهر و رفتارش بود گرم و لطیـــف عشق واحساسش همه پاک وشـریف
لذت گرمیی آغوشش چنــــــان نیست درجنت نه درباغ جنــــان
طفل
ای خدایا تو بصیری ومبیـــــن من زبان خلق ندانم در زمیـــــن
چون ندانم گفته و مفهوم شــــان پس نیاید فهم و تفهیم در میــــان
خدا
ای عزیزم نیست این مشکل ترا آن فرشته بر تو باشد رهنمـــــا
با ادای لطف و گفتار شیریــــن بر تو آموزد لفظ دلنشیــــــن
هرکلامش چون مزامیر با صفا صوت وآوازش حسین ودلربــا
طفل
هان شنیدستم که در روی زمین هم بود مردان بد جنس و لعیــن
همچومن طفل ضعیف وناتـوان از گزند شان نباشد درامـــــان
خدا
آن فرشته آن عزیز و مهربــان حافظت باشد به دنیا همچوجان
او زجان محبوب تر دارد تــرا بهر حفظت میکند جانش فـــدا
آنچنان خوب وعزیزو مهربان نیست جز او درزمین وآسمـان
طفل
آنکه باشد مهد خوبی ووفــــــا هم عزیزومشفق و هم جان فدا
پس چه نامم آن فرشته زانــــکه او بهترین عالم است آن خوبـــرو
خدا
نام اواست واژه بس دلنشیـن نام او مادر بود مهر آفریـــــن
( ف.بری )
بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۳ـ ۱۰۰۵
گرامی باد روز پدر
در سرآپرده بیکرانه ها
اندرین کره خاکی خراب
بود یک پارچه زمینی که درآن
پدرم پای به هستی بنهاد
زاد گاهش خانه ی بود بزرگ
که به صد خون جگر ها از آن
سر بلندانه حراست کردند
تا که میراث گرانمایه ی شان
بهر اخلاف بماند
لیک این ناخلفان تاریخ
یادگار پدران ما را
سوختاندند و خرابش کردند
پس از آن از تن فرزندانش
جوی خون بود که جاری کردند
تا که از نام و نشان پدران
جزتل خاک و زمین سوخته
اثری بیش نماند
هر کجا بیوه و زخمی و یتیم
از سیه کاریی شان بر جا ماند
باز گویند که روز مرد است
مرد آنست که می ماند مرد
یا یکی روز بنام پدران
گرهمین حرمت روز پدر است
وای بر حال پدر
وای بر حال چنین فرزندان
هدف آنست که فرزند اصیل
گرچه با قیمت جانش باشد
حافظ نام بزرگ پدری
خادم راه شریفانه آن میباشد
تا بگوییم که روز پدر موقف والای پدر
تا جهان است گرامی بادا !
(عبد الوکیل کوچی )
بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۲ـ ۱۴۰۵
فرخنده باد روز جهانی مادر
اولین و آخرین پیوند جانم مادر است
بهترین پرورده روح روانم مادر است
تا نخستین مادری فرمود خالق در جهان
بعد ذات آن خدای مهربا نم مادر است
گرنبود اومن نبودم ،مانبودیم ، هیچکس
آفرینش های مخلوق جهانم مادر است
نورچشم اومنم خورشید تابان من اوست
درپس ظلمت فروغ جاویدانم مادر است
مهر مادر گرم تر باشد زخورشید جهان
روشنی بخش زمین آسمانم مادر است
گرمی عالم بود از مهر گرم مــا دران
غمگسار و افتخار بیکرانم مادر است
حرف و لفظ اولین را بر زبانم او نهاد
قوت گفتاری و نطق و بیانم مادر است
موقف مادر گرامي، نام مادر مهر بان
در تمامی نام ها ورد زبانم مادر است
دانه ی بودم به گلزار حقیقت کاشتم
برکشیدم رنگ بوچون باغبانم مادراست
(عبدالوکیل کوچی )
مــادرم
مادرم موجود بی همتای من
گـوهــر پاکیزه ی یکتای من
ای گرامی تر زخــورشید جهان
ای فرو غت بر تر از دنیای من
قلـب تــو آیینـه دار آسمـان
مهر تو پوینده در رگهای من
جایگاهت بر فــراز کهکشـان
ای فرشته روشنایی های من
تا خدا از نیستی هستم نمود
از توهستی یافت هستی های من
منظرت سر چشمه آب حیات
در بساط زنده گی آوای من
حرف اول را زتو آموختم
تا زبان شد مظهر گویای من
اولین آموز گار من تویی
ای مظاهیر تفکر های من
رسم قربانی به من آموختی
راه تو اندیشه پویای من
جنبش عالم همه بر دست توست
هم تویـی آرامش غم هـای من
جنت اندر زیر پای مادر است
خـاک پایش جنـت مـاوای من
نام مـادر زنـده و جاویـد باد
مـادرم با میهن زیبـای مــن
(عبدالو کیل کوچی )
بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۳ـ ۰۹۰۵