سوداگران جنگ

چرا اقتصاد جنگ محورامریكا نمی‌تواند یک روز را بدون نظامیگری پشت سر بگذارد؟ 

 

برگردان از : محمد کرباسی 


در جنوری سال ۱۹۶۱ دوایت ایزنهاور، رییس‌جمهوری وقت امریکا ۴ روز قبل از آنکه جایش را به جان کندی بدهد، در پیام تلویزیونی به مردم این کشور هشداری داد که خیلی‌ها را متعجب کرد.

او اعلام کرد که نهادهای غول‌آسای نظامی- صنعتی در امریکا یک « تجربه جدید» است و باید برای مقابله با نفوذ بیش از حد لابی نظامی- صنعتی به فکر چاره و راه‌ حلی بود.

ایزنهاور که فرمانده متفقین در جنگ جهانی دوم بود، مجتمع‌‌های نظامی- صنعتی را بزرگ‌ترین تهدید خواند که پیمانکاران نظامی و لابی‌گرها در آنها به ‌دنبال جنگ و حمله نظامی هستند. مجتمع‌های نظامی- صنعتی مفهومی است که عموما برای اشاره به روابط سیاستی و پولی بین قانونگذاران، نیروهای مسلح و پایگاه نظامی- صنعتی به‌ کار می‌رود که از آنها حمایت می‌کنند و پس از سخنرانی خداحافظی ایزنهاور استفاده از آن گسترش چشمگیری پیدا کرد.

ایزنهاور هشدار داده بود که کارخانه‌های بزرگ تولید تسلیحات خطری جدی در امریکا هستند که به اهرم فشار پنهانی در صحنه سیاست تبدیل شده‌اند. مدت کوتاهی پس از هشدار ایزنهاور بود که فشار لابی نظامی- صنعتی، امریکا را به جنگ ویتنام وارد کرد تا این لابی از فجایع انسانی و جنگی بی‌نتیجه، سودی هنگفت به جیب بزند. در این فضای جدید بود که تولید بمب افکن‌های جدید ‌70B آغاز شد.

حدود ۵۰ سال پس از سخنرانی ایزنهاور که برخی آن را شجاعانه ‌ترین کاراو می‌دانند امریکایی‌ها وارد جنگ‌های بی‌نتیجه دیگری در عراق و افغانستان شدند که هیچ وقت نتوانستند آنها را به سرانجام مشخصی برسانند. این جنگ‌ها اما بیشتر از هر چه برای مجتمع‌های نظامی- صنعتی‌ای که ایزنهاور درباره‌ شان هشدارداده بود سود و پول به همراه داشت. همین لابی قدرتمند نظامی بود که همه تلاش‌‌اش را برای جنگ و مداخله نظامی گسترده در لیبیا و سوریه داشت. جنگ‌های امریکا هرچند همیشه برای خانواده‌های این کشورازدست دادن عزیزانشان را به همراه داشته اما برای این غول‌های نظامی منفعت خوبی را تضمین کرده که باعث شده هرروز رشد بیشتری داشته باشند. در زمان دولت جورج بوش و ۴۰سال پس ازهشدار ایزنهاور به خوبی سیطره و نفوذ مجتمع ‌های نظامی- صنعتی قابل‌ مشاهده بود. بوش پست‌های مهم کابینه خود را به کسانی مانند دونالد رامسفلد (وزیر دفاع دولت بوش) داد که رابطه گسترده‌ای با غول‌های تسلیحاتی و کیمیاوی داشتند. علاوه برکمپانی‌های تسلیحاتی مانند لاکهید مارتین و نورتروپ گرومن، غول‌های کیمیاوی- دارویی الی لیلی، مونسانتو، مرک و دوپونت نیز در دولت بوش حضور آشکار داشتند.

به‌عنوان نمونه دوپونت همان شرکتی است که درجنگ‌ جهانی دوم نخستین بمب اتمی جهان را ساخت و با اعمال نفوذ خود دولت هری ترومن را مجبور کرد تا آن را در ژاپن آزمایش کند. در سال‌های اخیرغول‌های نظامی امریکا و کارخانه‌های تولید تسلیحات با تاکید بردشمنی نادیده و همیشه گی و بزرگ ‌نمایی این دشمن، فرصتی خوب برای خود فراهم کردند تا با دامن زدن به شعله جنگ، سود هنگفتی به ‌دست آورند. این دشمن نادیده همان مفهوم کلی تروریسم بود. پشت پرده تلاش‌های کسانی مانند دیک چنی، معاون جورج بوش برای جنگ را باید در وجود و فعالیت شرکت‌های نظامی دید که او در راس آنها قرارداشت. جنگ هر چند برای مردم امریکا مصیبت و برای نظامیان تلفات همیشه گی داشته اما با افزایش بودجه نظامی دولت جشنی برای شرکت‌های امنیتی و کارخانه‌های تولید تسلیحات و مواد کیمیاوی و هزاران کارخانه مرتبط دیگر با نظامیان به‌حساب می‌آید.

سود اقتصادی چقدر مهم است ؟

لابی ‌گران نظامی امریکا که هر روز به فکرراه انداختن جنگ جدیدی هستند ادعا می‌کنند که این مسله برای اقتصاد این کشورهم خوب است وبه صنایع این کشوررونق می‌دهد. آنها علاوه برتلاش برای راه انداختن جنگ به‌ دنبال ترساندن کشورهای دیگرهستند تا بتوانند هرچه بیشتر به آنها تسلیحات و تجهیزات نظامی بفروشند. مطالعات نشان می‌دهد که ۷۵ درصد از امریکایی‌هایی که درگیر این جنگ‌ها می‌شوند از خانواده‌های طبقه متوسط هستند که نیازی به جنگ ندارند. آنها در ‌واقع هزینه این جنگ را می‌پردازند و هم از نظر مادی وهم معنوی هزینه‌های آن را تامین می‌کنند. درحالی‌که دولت امریکا مشکلات جدی بدهی دارد، هر سال چندین میلیارد دلار برای جنگ‌های این کشور( که مثل اینکه هیچ وقت تمامی ندارد) هزینه می‌شود.

صدها میلیارد دلار که اتفاقاً می‌توانست به طبقه متوسط برسد در مسیر این جنگ‌ها خرج شده‌ است. به هرجای امریکا بروید این اقتصاد جنگ‌ محور خودش را با فشار مجتمع‌های نظامی- صنعتی نشان می‌دهد. از تاسیس رشته امنیت ملی و مشاوره ضد‌تروریسم در دانشگاه‌ها تا فعالیت هزاران شرکت خصوصی امنیتی.

اخیرا هزینه برنامه اطلاعاتی مخفی امریکا که به « بودجه سیاه» مشهور است تنها بیش از ۶،۵۲ میلیارد دلار درسال ۲۰۱۳ تخمین زده شده است. این بودجه تنها برای برنامه ‌های مخفی امریکاست و شامل نهادهای رسمی نمی‌شود. امریکا ۱۶ نهاد اطلاعاتی دارد که بیشتر از ۱۰۷ هزار نفر به‌ صورت رسمی در آنها مشغول‌ به کارهستند. این جدا از میلیون‌ها نفری است که در نیروهای نظامی و امنیتی امریکا فعالیت می‌کنند. در۸ سال گذشته هزاران میلیارد دلار بودجه به نهادهای نظامی و امنیتی امریکا اختصاص یافته ‌است. حتا حمله کوتاه‌ مدت به لیبیا در سال  ۲۰۱۱ برای کارخانه‌های نظامی و صنعتی سود هنگفتی داشت. تنها کارخانه‌های تسلیحاتی نیستند که در اقتصاد امریکا از جنگ سود می‌برند؛ از تولید‌کننده چکمه ‌های نظامی تا کارخانه ‌هاییکه غذاهای کنسرو نظامیان را تهیه می‌کند پول خوبی به جیب می‌زنند. در ۱۰روز اول حمله به لیبیا دولت امریکا تقریبا ۵۵۰ میلیون دلارهزینه کرد. استفاده از بهانه‌‌ای به نام مبارزه با تروریسم به لابی‌ گران نظامی امریکا اجازه می‌دهد که هر چند وقت یک‌ بار آتش جدیدی به پا کنند. مجتمع‌های نظامی- صنعتی به شبحی نیاز داشتند تا جایگزین «خطر کمونیسم » شود و برنامه‌های نظامی را توجیه کند. حادثه ۱۱سپتامبر این بهانه را به آنها داد تا هنوزهم هر روز میلیون‌ها دلار صرف مقابله با تروریسم شود و رییس‌ جمهور امریکا مجوز قانونی برای هزینه‌ها و بودجه‌های مختلف در این رابطه را داشته باشد.

لابی‌گران امنیتی نظامی در مسند قدرت

هزاران لابی‌ گر نظامی در واشنگتن فعالیت می‌کنند تا بودجه نظامی و امنیتی امریکا را تضمین کنند. یکی از این افراد مثلاْ مایکل چرتوف، وزیر سابق امنیت ملی امریکاست که دولت این کشور را به عنوان نمونه مجبور کرد اسکنرهای جنجالی تمام بدن را برای فرودگاه‌ها بخرد. استفاده از این اسکنرها با انتقادهای گسترده همراه بود اما چرتوف تمام تلاش خود را داشت تا همه را قانع کند که این دستگاه‌های غول پیکر و پرهزینه برای مقابله با تروریسم و تامین امنیت امریکا لازم هستند. کسانی که از ماجرا مطلع بودند می‌دانستند که سازنده این اسکنرها در‌واقع یکی از شرکت‌های مجموعه‌‌ ای است که چرتوف ریاست آن را بر عهده دارد.

اقتصاد جنگ‌ محور امریکا باعث شده تا هیچکس‌ جراات دست زدن به ترکیب نهادهای امنیتی و نظامی یا کم کردن بودجه آنها را نداشته باشد. علاوه بر نهادهای امنیتی و نظامی در وزارت عدلیه امریکا هم هزاران نفر تحت عنوان دوسیه‌های تروریستی در حال کار و معاش گرفتن هستند. چند سال قبل وزارت عدلیه حتا تعریف تروریسم را عوض کرد تا هر پرونده‌ای با تیتر « مرتبط با تروریسم » بتواند بودجه خود را بگیرد.

هر چند نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که اکثرمردم امریکا خواستار پایان جنگ عراق و افغانستان هستند، اما فشار لابی نظامی‌گری در امریکا نمی‌گذارد این کشور بدون حمله نظامی روزگارش را پشت سر بگذارد. در‌واقع اگر جنگی نباشد اقتصاد امریکا اوضاع خوبی نخواهد داشت و هزاران کارخانه که با فعالیت‌های نظامی مرتبط هستند بدون جنگ باید تعطیل شوند. ایزنهاور درباره خطر نفوذ بیش از حد مجتمع‌های نظامی- صنعتی هشدار داده بود اما به‌ نظر می‌رسد هیچکس حرف‌های او را جدی نگرفت. لابی نظامی در امریکا پیوند عمیقی با سیاستمداران هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه دارد. حالا شاید در کنگره با برنامه خدمات درمانی اوباما مقابله می‌شود، حقوق بیکاری امریکایی‌ها قطع می‌شود و کمک‌هزینه‌های غذا برای خانواده‌های فقیر کاهش چشمگیر پیدا می‌کند تا بخش دیگری از بودجه نظامی و امنیتی تامین شود. جنگ برای خیلی‌ها شاید یک جهنم باشد اما برای اقتصاد جنگ محور امریکا بدون شک یک بهشت است.

(الجزیره )

بامداد ـ سیاسی ـ۱۴/۱ـ۲۸۰۱

اگر یک رییس جمهور غیر طالبی میداشتیم !

نوشته: محمد عالم افتخار                       

قبل از همه نسبت فاجعه آفرینی بیسابقه لشکر نیابتی پاکستان (تروریستان طالبانی) در رستورانتی کاملاً ملکی و غیر نظامی در منطقه وزیر اکبر خان شهر کابل که منجر به کشتار حداقل ۲۱ تن از هموطنان بی سلاح و مهمانان صلجو ومددگار افغانستان منجمله ماموران ملل متحد گردید؛ مراتب خشم و نفرت و لعنت به عاملان فاجعه و تسهیل کننده گان زمینه ها برای آنها از درون حکومت فاسد و تروریست نوازحامد کرزی ابراز می دارم.

سزاوار دقت است که نوکران نظامیان پاکستانی مسوولیت این ننگین ترین، ضد افغانی ترین و ضد انسانی ترین جنایت راعام و تام برعهده گرفته وآنرا به حیث عمل انتقامی در برابرعملیات نیروهای وطنی وخارجی در دره سیاه گرد پروان خواندند.

قرار خبر ها درعملیات برای پاکسازی منطقه سیاه گرد و تامین امنیت آن برای انتخابات ریاست جمهوری و شورا های ولایتی؛ ضرورت به حمایه قوای هوایی پیش آمده و در نتیجهِ سرکوبی تروریست ها(به شمول ملاعبدالرحمن قوماندان مشهورطالبان و آزادشده از زندان بگرام، قاری عتیق الله ـ ولسوال نام نهاد طالبان در ولسوالی سیاه گرد) سه چهار فرد ملکی نیز آسیب دیده و شهید گردیدند که مسلماً اسفباراست ولی مانند صد ها مورد دیگر مسوول خون و فلاکت آنها فتنه انگیزان طالبی و باداران پاکستانی وعربی وحامیان دولتی شان میباشند و بس.

جالب ترین و پرمعنا ترین بُعد حادثه جنگی و امنیتی سیاه گرد راه اندازی سروصدا های عمدی و عوام فریبانه توسط کاخ حامد کرزی میباشد که قانوناً خود به حیث سرقوماندان نیروهای مسلح افغانستان می بایست عملیات های پاکسازی وتامین امنیت حوزه های انتخاباتی و سایر گستره های زیستی مردم در سراسر کشور را دستور داده و رهبری نماید.

ولی جناب شان به اصطلاح عوام « مگس زنده (و منجمله جنازه یک سربازویژه امریکایی درین نبرد) را قورت داده» اینهمه را؛ عمل خود سر امریکایی ها خوانده و به ترکیب وریاست کسان معلوم الحالی چون طالب ستار خواصی (۱) گویا هیات حقیقت یاب به منطقه فرستاد و درآنجا از حلقوم آنها نعره « جهاد علیه امریکا و خارجی ها » بدر کرد تا منجمله به نیت ڼ یا ارگ یا مرگ!» موضع توجیه ناپذیروگروگان گیرانه اش را در قبال پیمان امنیتی افغانستان ـ امریکا تقویت نماید.

از اینکه علی الرغم تلاش های دم و دستگاه ارگ حقیقت جریان عملیات پاکسازی سیاه گرد از جمله توسط مسوولان ذیصلاح محل افشا و رسانه ای گردید و ناظران و مبصران فراوانی موضوع را همه جانبه حلاجی نمودند، بنده از ورود به تفصیلات معذرت خواسته صرف توجه عزیزان را به این نکتهِ اهم جلب مینمایم که حادثه سیاه گرد آخرین پرده ها را ازروی جناب حامد کرزی عقب زده و نشان داد که در کالبد این دست نشانده « امریکا و خارجی ها» قویاً روح طالبی وجود دارد.

اینجانب به حیث شاهد و ناظری که تصور میکنم هموطنان آگاهی و صلاحیت معینم را درین راستا اعتبار خواهند داد، میتوانم به اطلاع برسانم که این روح طالبی در محترم حامد کرزی اخیراً ایجاد نشده و از همان آغازِآغاز موجود و مشهود بود.

گذشته از اینکه ایشان ازخادمانِ بانیان پروژه طالبان در ۱۷ سال پیش در پاکستان مقدس! تشریف داشتند؛ دراواخر سال نخست یا اوایل سال دوم موجودیت شان به حیث رییس ارگ کابل طی بیانیه خیلی ها غرا و رُک و پوست کنده این روح خبیثه را به نمایش گذاشته بودند.

من که درآن روزها کارمند نشریه «طلوع افغانستان» بودم در واکنش به همین بیانیه سرمقاله مفصلی نگاشته و به نشر سپردم که عنوان داشت:

نه تنظیمی، نه طالبی؛ فقط حکومت ملی!

از آنجا که حکومت جدیداً ساختمان می یافت؛  درین مقاله ازاتکا بیش از حد وغیر مشروط وغیر قابل کنترول بر جنگسالاران جهاد فروش و طالبان وحشی و قرون وسطایی در حکومت هوشدار داده شده و بر ساختار افغانستان شمول، ملی، مسلکی و تخصصی آن تاکید گردیده بود.

آن بیانیه حامد کرزی  که فکر میکنم به علت بر انگیخته شدن موج عظیم مخالفت ها و اعتراضات به طور کامل نشر مطبوع نگردید ولی شاید درآرشیف رادیو تلویزیون ملی و آرشیف های خصوصی تعقیب کننده گان اسناد تاریخی وجود داشته باشد و مقاله متذکره اینجانب، تبصره ها و واکنش های مشابه در نشرات همان وقت به طرز قانع کننده اثبات میکند که حامد کرزی همیشه قوی ترین میلان به طالبان و خلق کننده گان این غول فرانکشتاینی داشته است تا جاییکه بالاخره تمامی دم و دستگاه های عمده دولت و به ویژه ارگ ریاست جمهوری را « طالبانی » ساخت!

طی یک دهه صد ها مورد فجایع همانند دهشت در رستوانت لیبنانی وزیر اکبر خان وقوع یافته و همه با درد وخشم و اندوه شاهد آنها بوده ایم که روبات ها و ماشین های انتحاری توسط « طالبان دولتی و ارگ نشین » به محلات هدفِ ددمنشانه رسانیده شدند ولی به علت غلبه طالبانیت و ایادی آی اس آی در دولت و قوای ثلاثه آن حتا یک مورد هم تحقیق و کشف و برملا نگردید.

بالعکس هرآنچه تروریست وجنایتکار که بالفعل به دست نیروهای رزمی داخلی و بیرونی هم گرفتار میشد گروه گروه به فرمان ریاست جمهوری و کمیته ها و کمسیوون های طالبانی اش آزاد و رهسپار عرصه جنگ و جنایت و ترور میگردید. حتا جناب رییس جمهور در اقدامی فوق العاده بیشرمانه و ظاهراً دیوانه وار سپوژمی دخترک ده ساله را که توسط برادرطالب اش وادار به عمل انتحاری گردیده و زنده به دست نیروهای امنیتی افتاده بود امربازگشت دادن به نزد فامیل! یعنی همان برادرطالب داد تا به جزای عمل نافرمانی اش برسد و دیگر احدی از کودکان و نوجوانان مامور شده به انتحار جراات نکنند که خود را زنده به دست نیرو های امنیتی تسلیم بدهند.

گمان نکنم کسی سوال نماید که اگر حامد کرزی نهایتاً طالب یا طالب پرست است و دم و دستگاه مرئوسش سرشار ازطالبان ریشدار و بی ریش میباشد؛ پس چرا مراکز خبیثه ای چون «شورای کویته » با این دولت و سردمدارش صلح و « جورآمد» نمیکند. به خاطر اینکه چیزهایی مانند «شورای کویته » اسامی دیگرسازمان جهنمی آی اس آی پاکستان میباشد و جزاجیران طالب همه میدانند که اهداف آی اس آی و نظامیان پنجابی و نیز اعضای دیگر شرکت سهامی منطقه ای و فرا منطقه ای فرانکشتاین طالبان به مراتب بیشتر و بالاتر از آن مقامات و فرصت هایی است که حامد کرزی توانسته است برای «برادران عزیز»ش فراهم نماید.

بار ها درستیژها و رسانه های داخلی و جهانی گفته و نوشته و داد و فریاد شده است که افغانستان در دهه اخیر شانس ها و فرصت های بی مانند و بی مثال نه تنها به مقیاس تاریخ خود که به مقیاس تمام تاریخ بشریت داشت تا به حیث کشور آباد و آزاد و دموکرات و سی و شاد و شاداب تبارز نماید. مگر همه این شانس ها و فرصت هایی طلایی را به باد داد و در موجودیت گسترده « جامعه جهانی» در هیات یک « دولت ناکام »  و « فاسد درجه اول » به مقیاس دنیا تبارز نمود. تا جاییکه هم اکنون فرزندانش آنهم در پایتخت کشور ناگزیرند حتا غذای گندیده و زباله را از دهان سگ ولگردهم بربایند.(۱)

انصافاً این سازمان جهنمی آی ایس آی پاکستان و باند های مافیایی و قدرت های پشتیبان و همسود آن بود که توانست بسیاری از  شانس ها و فرصت های متذکره را از افغانستان بگیرد و یا به دست مفرزه های جنگ نیابتی؛ جابجا آنها را خاک و خاکستر نماید. معهذا اگر بتوانیم حساب و کتاب کنیم که فرضاً درین دهه یک رییس جمهور غیر طالبی میداشتیم مسلماً آسان حدس خواهیم زد که حالا چه بودیم و کجا بودیم!

 

یاد آوری ها:

 

 ۱ـ  یکی از گزارشات مستند و ویدیویی پیرامون هنگامه سیاه گرد: http://homayun.org/?p=35381

 

         ۲ ـ کابل (پژواک،٢دلو٩٢) : فقر و گرسنگى اطفال روى سرک، به حدى تکاندهنده و دردآورشده که حتا  شمارى از آنها در انبار کثافات، بر سر مواد خوردنى با حيوانات دست و پنجه نرم ميکنند.

يکى ازاين اطفال گرسنه که لباس چرکين به تن داشت و کرتى اش باجيب هاى فراخ در بدنش بزرگى ميکرد و شانه هاى کرتى به سوى بازوهايش لغزيده بود، با قدمهاى لرزان، روى يکى از سرک هاى شهر کابل به منظور جمع کردن هيزم روان بود....

اين پسرک که پطلون فراشوتى چرکين و موزه هاى پينه خورده پلاستيکى درپا داشت، بورى سفيد رنگ پلاستيکى را که مقدار کمى از پلاستيک و کاغذ را درون آن انباشته و درپس شانه هايش انداخته بود،  گامهايش را بطرف انبار کثافات تيزترساخت که در آن سگی پلاستيکى را با پوزخود بسويش ميکشيد،  گويا در آن غذاى خوشمزه را دريافته بود.

اين طفل، زانوهايش را برروى انبار کثافات خوابانيده، دستش را نزديک دهن سگ کرد، هرچند هردو از همديگر در هراس و بر قدرت همديگر باورمند بودند؛ اما سگ با غُر زدنهايش بر قدرت فزيکى پسرک پيشى گرفت.

وى چند بار دستش را کنار دهن سگ نموده اما به زودى دور کرد، سگ مى غُريد و پلاستيک را از زير پنجالهايش دور نميکرد. پسرک چوبى را آورده محکم بر فرق سگ کوبيد.

سگ، نيروى فزيکى اش را از دست داد، با چند خيز بلند، از ساحه دورشد و پسرک در حاليکه دزدانه اطرافش را نگاه ميکرد، خريطه پنير را از آنجا برداشته، گره اش را با دندانش باز کرده تکه پني را از ميان آن برداشته نوش جان کرد و متباقى اش را درخريطه جيبش که خيلى بزرگ بود گذاشت.

 اين طفل که دستهايش را سردى به دردآورده بود وگاهى انگشتهاى دست راست و زمانى انگشتهاى دست چپش را به دهنش کرده و کُف ميکرد، به آژانس خبرى پژواک گفت: « نامم قاسم اس، از روزى که پيدا شديم و دست چپ و راست خوده شناختيم، ده همى جا  کار ميکنم  (هيزم جمع ميکنم) و ده خيمه پروان دو، با چهار خوار، دو بيادر و مادرم زنده گى ميکنم.»

اين درحالى است که بيش از پنجهزار خانواده متاثر از جنگ و بيکارى از ولایات مختلف به شمول هلمند، ارزگان و کاپيسا  در ٢٦ نقطۀ شهر کابل زیر خیمه ها و خانه های گلی زنده گی  مشقت بارى را سپرى ميکنند.

اين بيجا شده گان در مناطق چهارراهى قنبر، پروان دوم و سوم، قصبه ميدان هوايى، بگرامى، ارزان قيمت و عقب تپه پنجصد فاميلى خيرخانه مينه زيست دارند، مانند قاسم، شمارى از اطفال خيمه نشين، به علت فقر ناگزيراند که زباله دانى هاى شهر را بپالند و مواد غذايى پسمانده و تاريخ گذشته را به دست آورند و با خوردن آن خود را قناعت بدهند و يا هم با جمع آورى پلاستيک و هيزم، خود و خانواده خود را تا حدى از سردى زمستان حفظ نمايند.

اين طفل ١٢ ساله که بايد درس ميخواند و در آينده مصدر خدمت به مردم و جامعه ميشد، گفت: « مکتب خوانده نتوانستم، از روى چه مکتب بخوانم! مکتب؛ قلم، کتابچه بکس و کالا کار داره؛ اگه مه توان ميداشتم، چرا در اين خنک از اينجه هيزم جمع ميکدم؟ باز مره چى ميکنى؛ خوب، خوب با سوادهايت بيکاراستن، باز تو مره ميگويى!»

وى علاوه کرد که در حسرت آموختن سواد هنوزهم زندگيش را سپرى ميکند؛ اما کسى نيست که دست او را بگيرد و او را از اين منجلاب بدبختى نجات دهد.

به گفته قاسم، اگر پدرش زنده ميبود، او هر روز کثافات را مُشت نميکرد و حتا گاهگاهى محموله هاى غذاى خراب  شده را که ديگران در زباله دانى مى اندازند براى خوراک به خانه خود نمى بُرد....

وى درحاليکه روى پرده چشمهايش را اشک فرا گرفته بود، افزود: « تو بگو فرق بين زنده گى مه و يک سگ در چيست؟ »

اين طفل با حسرت  فراوان بسوى موتر شيشه سياهى که از محل ميگذشت نگاه کرده، گفت که اگر سواد ميداشت، وکيل پارلمان ميشد، با غريبان کمک ميکرد تا زنده گى شان مانند ديگران اگر نميشد، کمى خوب ميشد.

اين قربانى حقوق بشر، افزود که امروز هرکس درغم جيب خودش است؛ کس از دل کس خبر ندارد همدردى و همنوايى در ميان مردم از ميان رفته!

به گفته قاسم يکى آنقدر پيسه دار شده که بلند منزل ها مى سازد؛ اما کسى از بيچارگى پول ندارد که نان بخورد و بخاطر بقاى خود غذا را از دهن سگ مى ربايد.

احمد شاه ستانکزى، يکتن از فعالان جامعه مدنى گفت: ((عواملى چون فساد، فقر، خشونت، بى سوادى، فقر فرهنگى، بى سر پناهى، بيکارى، درآمد ناکافى، اعتياد، والدين بى سواد و بى مسووليت، بى سر پرستى اطفال، فرار از خانه، آموزش نادرست والدين و اساتيد مکاتب و سوء استفاده از اعتقادات مذهبى، از مواردى اند که در افزايش تعداد کودکان روى سرک نقش عمده دارند.))

وى افزود که اطفال کارگر، اولين قربانيان بى عدالتى در کشوراند؛ آنها از کوچکترين حقوق خود که در اعلاميه جهانى حقوق بشر، اعلاميه جهانى حقوق کودک، کنوانسيون حقوق افراد داراى معلوليت و کنوانسيون حقوق کودک تذکر رفته، بهره نبرده اند.

براساس فیصله کنوانسيون بين المللى حقوق بشر، اطفال از هرگونه تعرض مصوون بوده، کارشاقه بر آنها منع است و آنها حق دارند تعليم نمايند و به حيث افراد تعليم يافته، مصدرخدمت  درجامعه شوند.

افغانستان از سال ١٣٧٣با عقد پروتوکولهای کنوانسیون حقوق طفل، مکلفیت دارد تا شرایط مناسب را غرض پرورش و تعلیم و تربیه اطفال، مهیا کرده و از مصروفیت آنها به کارهای شاقه جلوگیری نماید.

 

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ۱۴/۱ـ۲۶۰۱

 

غیبت مرد مرموزعربستان از عرصه سیاسی

غیبت بندر بن سلطان رییس سازمان اطلاعات عربستان، در محافل و دیدارهای سیاسی و مهم اخیر درباره اوضاع سوریه و لبنان، پس از دستگیری و کشته شدن ماجد الماجد در لبنان، گمانه زنی‌ها و تحلیل‌های متعدد رسانه‌ای را به همراه داشته است. به نقل از پایگاه خبری العالم، برخی منابع در این خصوص ازغیبت بندردرسفر فرانسوا اولاند، رییس جمهور فرانسه به ریاض در اوایل این ماه خبر داده اند. این درحالی است که دراین سفرعربستان 3 میلیارد دلار برای مجهز کردن ارتش لبنان به سلاح های فرانسوی اعطا کرد.

روزنامه القدس العربی چاپ لندن در این باره نوشت: بندر بن سلطان همچنین در سفر پنجم ماه جاری جان کری، وزیرامورخارجه امریکا، که یکی ازمهم ترین سفرهای مقامات امریکا به پایتخت عربستان بود، حضور نداشت تا جایی که کری بعد از نشست سه ساعته توانست موضع عربستان را که از دولت باراک اوباما خشمگین بود، به تمجید شاهزاده سعود الفیصل، وزیر امورخارجه عربستان، از روابط تاریخی بین دوکشور وتکذیب وجود بحران بین دو طرف تغییر دهد. محافل دیپلوماتیک درریاض همچنین شاهد فاصله گرفتن بندربن سلطان درماه گذشته ازتعامل با پرونده مخالفان سوری بود که برخی ازشخصیت های مخالف در چند هفته گذشته به عربستان سفر کردند. در این حال یک دیپلومات غربی گفت: غیبت رییس سازمان اطلاعات عربستان ازعرصه سیاسی این کشور به سعود الفیصل که دیپلومات و سیاستمدار با تجربه ای است، فرصت داد با پرونده های منطقه ای مربوط به عربستان واقع گرایانه تعامل کند و چه بسا او درمتقاعد کردن عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه و شاهزاده سلمان بن عبدالعزیز، ولیعهد این کشور، به لزوم از میان برداشتن موانع پیش روی تشکیل دولت لبنان و درخواست از سعد حریری، رییس جناح المستقبل لبنان، برای پذیرفتن ورود به دولت به عنوان شریک با حزب الله و همچنین درخواست واشنگتن از ایتلاف ملی به عنوان نماینده مخالفان سوری برای شرکت در کنفرانس ژنو۲ نقش داشته است. از سوی دیگر منابع سعودی حضورعربستان را در کنفرانس ژنو۲ براساس اجرای توافق ژنو۱ که خواستار تشکیل دولت انتقالی با اختیارات کامل است به طوری که بشار اسد، رییس جمهور سوریه، در آن نقشی نداشته باشد، تایید کردند. این منابع پیش بینی کردند سعود الفیصل، ریاست هیات عربستان را در این کنفرانس که بروز چهارشنبه آغاز خواهد شد، به عهده بگیرد. غیبت ناگهانی و بی سر و صدای بندر بن سلطان در پرونده های مربوط به عراق، لبنان و سوریه درحالی رخ داده است که از وی به عنوان عامل اصلی هدایت حملات انتحاری در لبنان، عراق و درگیری های سوریه یاد می شود به طوری که سوریه رسما ریاض را به دست داشتن در درگیری ها و کشتار مردم کشورش متهم کرد و از سازمان ملل متحد خواست به وظیفه خود در این خصوص عمل کند. در همین حال منابع سعودی می گویند شاهزاده بندربن سلطان، رییس سازمان اطلاعات عربستان سعودی، به تازه گی تحت عمل جراحی حساسی قرار گرفته است که ایجاب می کند مدتی دوره نقاهت را سپری کند و این مساله او را از فعالیت به عنوان مسوول امنیتی پرونده های اوضاع سوریه، لبنان و عراق در عربستان دورکرده است.  

 

بامداد ـ سیاسی ـ۱۴/۱ـ۲۳۰۱

چین بزرگترین متقاضی طلا در سال ۲۰۱۳

 

 

در ارتباط با گزارش شرکت Thomson Reuters GFMS که روزنامه ی The Financial Times را منتشر می کند ، در سال ۲۰۱۳ تعداد سرمایه گذاری در فلزات گرانبها ی چین ۳۲ فیصد رشد داشته است. چینی ها کلاً 1189.9 تن طلا خریداری کرده اند. طی ده سال اخیر این شاخص پنج برابر شده است. مقدار آن حتا از هند که در سال ۲۰۱۳ ترسایی 987.2 تن طلا خریداری کرده ، بیشتر است.

در سال ۲۰۱۳ ساکنین چین به خصوص سکه های پاندا ، شمش های طلا و جواهر آلاتی از سنگ های گرانبها خریده اند. سهم اعظم فروش مربوط به محصولات کیفیت بالا یعنی طلای ۲۴ قیرات بود. کارشناسان اعلام کردند که خریداران بیشتر آنها را از دید سرمایه گذاری مفید بررسی می کنند نه به عنوان جواهر آلات تزیینی .

به همین دلیل درکشور خرید شمش طلا تقریبا دو برابر رشد داشته است. سکه هایی از فلزات گرانبها نیز سال گذشته در چین متقاضیان بسیاری داشت و تنها ترکیه با آنها رقابت می کند.

امسال چین نه تنها متقاضی عمده بلکه تولید کننده و حمل کننده ی بزرگ طلا محسوب می شود. سهم آن تقریبا ۹ فیصد از تحویل جهانی فلزات گرانبهاست.

 

   

 

 بامداد ـ اقتصادی ـ۱۴/۲ـ۲۵۰۱

 

 

 

نبرد امپراتورها در خاک اوکرایین

جورج فریدمن:


واژه« اوکرایین» به معنی «برلبه» است. اوکرایین کشوری است که بر لبه دیگر کشورها قرار گرفته؛ گاهی بخشی از یک کشور به‌حساب می‌آید و زمانی بخشی از کشور دیگر و در اکثر اوقات هم کشوری تقسیم شده‌ بوده است.

 در سده‌های ۱۷و ۱۸ این کشور میان روسیه و اتریش- مجار تقسیم شد. در قرن بیستم به غیر از یک دوره کوتاه استقلال بعد از جنگ جهانی اول، اوکرایین بخشی از اتحاد شوروی بود. اوکرایین قرن‌ها بر لبه امپراتوری‌ها قرار داشت.

پدر من در سال ۱۹۱۲ در اوکرایین و در شهر کارپاتیانز که اکنون اوگرود خوانده می‌شود به دنیا آمد. وقتی پدر من در این شهر به دنیا آمد این شهر بخشی از امپراتوری اتریش مجار بود و وقتی دهساله شد، مرزهای این شهر چند کیلومتر به سمت شرق تغییر یافت. پدر من به ۷ زبان صحبت می‌کرد(ماری، رومانیایی، اسلواک، لهستانی، اوکرایینی، روس و یدیش). من به‌عنوان یک کودک به‌ شدت تحت‌تأثیر آموخته‌های او بودم. البته بعدها وقتی بزرگ شدم فهمیدم که علم زبان او فقط به چند جمله محدود می‌شد.

اکنون شهری که پدر من در آن به دنیا آمد در مرزهای سلواکیا واقع شده‌ است و ۵۰ کیلومتر با پولند، ۳۰ کیلومتر با مجارستان و ۹۰کیلومتر با رومانیا فاصله دارد. وقتی پدر من بزرگتر شد، مرزها به‌ طور قابل توجهی دچار تغییر و تحول شدند و آن وقت بود که تعداد زبان‌هایی که پدرم می‌دانست حتا در حد چند جمله، به کارش آمد. با آن تغییر و تحولات کسی نمی‌دانست قراراست چه اتفاقی بیفتد و با کدام کشور قرار است همسایه شود. پدر من بر لبه دیگر کشورها زنده گی می‌کرد تا اینکه آلمان‌ها در سال۱۹۴۱آمدند و هر آنچه بود را تغییر دادند و ۳ سال بعد شوروی‌ها برگشتند و باز همه‌‌چیز را تغییر دادند. پدر من یکی از ده‌ها میلیون نفری بود که در همین لبه زندگی کرد و همانجا هم مرد. زندگی در هیچ کجا به اندازه اوکرایین چنین دردآور نیست. اوکرایین میان استالین و هیتلر گرفتار شده ‌بود؛ میان گرسنگی برنامه ‌ریزی شده و قتل عام فجیع. هیچ کشوری اروپایی‌ در قرن بیستم به اندازه اوکرایین رنج نکشید. از سال ۱۰۱۴تا ۱۹۴۵، اوکرایین در نزدیکی جهنم زنده گی می‌کرد.

اوکرایین، اروپا و روسیه

اوکرایین امروز دوباره در لبه قرارگرفته ‌است و سعی می‌کند راه نفسی برای خود باز کند. اوکرایین درلبه روسیه و اروپا قرار گرفته‌ است. آنچه موقعیت اوکرایین را اکنون منحصر به فرد کرده‌ این است که اوکرایین اکنون مستقل است و ۱۸ سال از استقلال این کشور می‌گذرد؛ این طولانی ‌ترین زمان استقلال برای اوکرایین طی قرن‌های گذشته‌ است. تعجب‌آورترین نکته درباره اوکرایینی‌ها این است که درحالی‌که نسبت به استقلال شان بسیارحساس هستند، بحث‌های داخلی متمرکز براین است که به کدام کشور خارجی روکنند. مردم درغرب اوکرایین می‌خواهند که کشورشان بخشی ازغرب باشد و آنها که در شرق هستند می‌خواهند که به روس‌ها نزدیک باشند. اوکرایینی‌ها می‌خواهند مستقل باشند اما تنها استقلال راضی‌شان نمی‌کند.

این یک رابطه نامتقارن است. بسیاری از اوکرایینی‌ها می‌خواهند که به اتحادیه اروپا بپیوندند که به‌طور کلی در بهترین حالت نسبت به اوکرایین، سیاستی دوگانه دارد. از سوی دیگر، اوکرایین برای روس‌ها هم بسیار مهم است و همیشه هم مهم بوده. اوکرایین همانقدر برای امنیت ملی روسیه مهم است که اسکاتلند برای امنیت ملی بریتانیا و تکزاس برای امنیت ملی امریکا. هر کدام از این کشورها وقتی به ‌دست دشمن بیفتند برای این 3 کشوری که ذکر شد نوعی تهدید موجودیتی حساب می‌شوند. همانطور که امریکا و بریتانیا نمی‌خواهند تکزاس و اسکاتلند از دستشان خارج شوند، روسیه هم نمی‌خواهد اوکرایین را ازدست بدهـد. جغرافیا، تمامیت ارضی ملی اوکرایین را محدود کرده‌ و زنده گی اوکرایینی‌ها را هم تحت‌ تأثیر قرارداده‌ است.

از نقطه نظر کاملا استراتژیک، اوکرایین به ‌نوعی قدرت نرم روسیه به‌حساب می‌آید. روس‌ها بزرگترین اقلیت اوکرایین هستند. کوه‌های شرق اوکرایین هم‌ مرز با روسیه است و اگرچه نفوذ به منطقه آسان نیست اما غیرممکن هم نیست. اگر اوکرایین تحت کنترل یک قدرت غربی باشد، دامنه جنوبی اوکرایین و بلاروس به روی کمانی گشوده می‌شود که از مرز پولند در شرق تا جنوب گسترش می‌یابد و نزدیک به دوهزار کیلومتر از مرزروسیه را دربر می‌گیرد. این منطقه موانع طبیعی چندانی ندارد.

اوکرایین برای روسیه موضوع امنیت ملی است اما برای قدرت‌های غربی تنها وقتی اهمیت می‌یابد که آنها بخواهند روسیه را شکست دهند؛ همانطور که آلمان‌ها در جنگ جهانی دوم تلاش کردند. در حال حاضر با توجه به اینکه هیچ‌ کس در اروپا یا امریکا به فکر رویارویی نظامی با روسیه نیست، اوکرایین دارایی ارزشمندی به‌حساب نمی‌آید. اما از نظر روسیه این مسله‌ای بنیادین است و مهم هم نیست که دیگران چه فکری می‌کنند. در سال۱۹۴۱ آلمان قاره اروپا را فتح کرد و تا پشت درهای روسیه رسید. نکته‌ای که روس‌ها در طول تاریخ طولانی خود یاد گرفتند این است که هرگز براساس آنچه دیگران قادر به انجامش هستند برنامه‌ریزی نکنند. با توجه به این موضوع، آینده اوکرایین همیشه برای روس‌ها مهم است.

البته موضوع از این هم مهم ‌تر است. اوکرایین دسترسی روسیه به دریای سیاه و از آنجا به مدیترانه را درکنترل دارد. بنادر ادیسه و سواستوپول راه دسترسی نظامی و بازرگانی به صادرات، به‌ ویژه از جنوب روسیه است. این مسیر همچنین مسیر خط لوله مهمی برای انتقال انرژی به اروپاست که یک نیاز بازرگانی و استراتژیک برای روسیه است زیرا انرژی، عامل مهمی برای نفوذ و کنترول دیگر کشورها ازجمله اوکرایین است. به همین‌خاطر است که انقلاب نارنجی اوکرایین در سال ۲۰۰۴ برای روسیه بسیار مهم بود. بعد از فروپاشی شوروی، اوکرایین دولت‌هایی داشت که با روسیه هم‌پیمان بودند. در انتخابات ریاست‌ جمهوری سال۲۰۰۴ اوکرایین، ویکتور یانوکوویچ، نامزد طرفدارروسیه برنده شد اما مخالفان گفتند که در شمارش آرا تقلب شده ‌است. تعداد زیادی از مردم در خیابان‌ها تجمع کردند و یانوکوویچ مجبور به استعفا شد و ایتلاف طرفدار غرب جای او را در قدرت گرفت.روس‌ها غرب را متهم به مهندسی این واقعه کردند و گفتند که سرویس‌های اطلاعاتی غرب، به ‌ویژه سیا و ام‌ آی۶ پشت این ماجرا هستند و با تزریق پول به سازمان‌های غیردولتی و احزاب سیاسی اوکرایین باعث این انقلاب شدند. چه این یک عملیات اطلاعاتی مخفی باشد و چه عملیاتی آشکار، تردیدی نیست که از آمریکا و اروپا پول به سمت اوکرایین سرازیر شد. پوتین شش سال بعد را صرف این کرد تا این روند را برعکس کند وآشکار و پنهان برای ایجاد اختلاف درون ایتلاف حاکم طرفدارغرب در اوکرایین تلاش کرد. در انتخابات سال ۲۰۱۰، یانوکوویچ دوباره به قدرت بازگشت و از نظر روس‌ها خطر برطرف شد اما در این بین اتفاقات زیادی افتاد. امریکا در عراق و افغانستان درگیرشده ‌بود و نمی‌توانست با روس‌ها در اوکرایین وارد چالش شود. المان‌ها بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ به روسیه نزدیک شده‌ بودند. الیگارش‌های روسی رابطه مالی و سیاسی نزدیکی با الیگارش‌های اوکرایینی داشتند و آنها انتخابات اوکرایین را تحت‌ تاثیر قرار دادند. جناح طرفدارروس در اوکرایین قدرت گرفته ‌بود و می‌خواست که این کشور را بیشتر به روسیه نزدیک کند. غرب هم در این‌ باره دچار ناامیدی شده‌ بود.

مشکلاتی که اتحادیه اروپا در سال‌های اخیر داشته، جناح طرفدار اروپا دراوکرایین را از نزدیک‌ کردن این کشور به این اتحادیه ناامید نکرده ‌است. این جناح بدون شک می‌ خواهد که اوکرایین عضوی از اروپا باشد و موضوعاتی چون یونان تاثیری در تصمیمشان ندارد. اتحادیه اروپا قرارنیست دچارتغییرات ساختاری شود و هنوز برای بسیاری از کشورها جذابیت دارد.

در بسیاری از کشورها درباره عضویت در اتحادیه اروپا نوعی اختلاف طبقاتی وجود دارد. طبقه نخبه سیاسی و اقتصادی مشتاق این عضویت است اما طبقات پایین‌تر چنین اشتیاقی ندارند. در اوکرایین این دسته‌ بندی، منطقه‌ای هم هست؛ یعنی قسمت‌های شرقی کشور به‌ شدت نسبت به روسیه متمایل هستند و دل خوشی از غرب ندارند و یک‌ سوم غربی کشور متمایل به غرب هستند. مرکز کشور هم در این‌باره دچار اختلاف‌نظر است. تفاوت زبانی هم به این دسته ‌بندی دامن می‌زند به ‌طوری که آنها که زبان اوکرایینی حرف می‌زنند در غرب و روس‌زبانان در شرق زنده گی می‌کنند؛ این مسله در انتخابات سال ۲۰۱۰ نمود یافت. یانوکوویچ در شرق بیشترین رای را آورد و تیموشنکو در غرب.

این دسته ‌بندی در واقع سیاست داخلی و خارجی اوکرایین را تعریف می‌کند. بعضی می‌گویند که یانوکوویچ تلاش می‌کند توازن میان اروپا و روسیه را در اوکرایین برقرار کند. نیت او هرچه باشد، مدیریت این اختلافات و دسته‌ بندی‌ها بسیار دشوار است. چه اوکرایین به اتحادیه اروپا بپیوندد و چه این کار را نکند، کار او در داخل اوکرایین دشواراست. اوکرایین فعلا از فهرست نامزدهای عضویت در ناتو خارج شده اما در فهرست اتحادیه اروپا هست.

اخیرا در سفری که به اوکرایین داشتم با گروهی از جوانان این کشور در کیف دیدار کردم. بسیاری از آنها که دانشجو بودند، عمدتا سه هدف داشتند؛ اول اوکرایین مستقل. دوم اینکه می‌خواستند بخشی از اتحادیه اروپا باشند و سوم اینکه می‌خواستند اوکرایین را ترک و درجای دیگری زنده گی کنند. میان آنچه این جوانان اوکرایینی می‌خواهند و آنچه اوکرایین به‌عنوان یک ملت به‌ دنبالش است، شکاف عمیقی وجود دارد. اکنون تنش در اوکرایین میان طرفداران ایده اروپایی است و کسانی که می‌خواهند زنده گی‌ خودشان را بسازند و آنها که می‌خواهند اوکرایین را بسازند. اما آنها که به‌دنبال رویای اروپایی‌اند در غرب اوکرایین ساکن هستند. بخش دیگر اوکرایین شهرهای صنعتی است که در شرق واقع شده‌اند. این عده از شهروندان اوکرایینی نمی‌خواهند که کشورشان را ترک کنند اما می‌دانند که صنایع شان توان رقابت با اروپا را ندارد. آنها می‌دانند که روس‌ها هر چه آنها تولید کنند را می‌خرند و از آن بیم دارند که کارخانه‌های اروپایی در غرب اوکرایین شغل ‌شان را از آنها بگیرند. در این منطقه نسبت به اتحاد شوروی یک نوستالژی وجود دارد؛ نه به این خاطر که آنها وحشت دوران استالین را از یاد برده‌اند بلکه به این دلیل ساده که دوران جذاب حکومت برژنف را هم به یاد دارند.

به این شرایط باید حضور الیگارش‌ها را هم اضافه کرد. الیگارش‌ها نه ‌تنها موتورمحرکه اقتصاد و جامعه اوکرایین هستند بلکه اوکرایین را به روسیه پیوند می‌دهند. این به این خاطر است که الیگارش‌های اصلی اوکرایین از طریق سازوکار پیچیده اقتصادی و سیاسی به روسیه وابسته هستند. به‌نظر من روس‌ها به ‌دنبال ایجاد دوباره امپراتوری روسیه در اوکرایین نیستند بلکه به‌ دنبال ایجاد حوزه نفوذ هستند ونمی‌خواهند مسوول اوکرایین یا هیچ کشور دیگری بشوند. آنچه روس‌ها می‌خواهند حدی از کنترل و نفوذ بر اوکرایین برای تضمین این است که نیروهای متخاصم در این کشور به کنترول و قدرت نرسند. روس‌ها می‌خواهند که به اوکرایین درجه‌ای از استقلال بدهند و تمامیت ارضی‌اش را به رسمیت بشناسند؛ البته تا وقتی که اوکرایین تهدیدی برای روسیه نباشد و تا وقتی که خطوط لوله‌ گازی که از اوکرایین می‌گذرد تحت کنترول روسیه باشد. روسیه به ‌دنبال این نیست که بارکنترل اوکرایین را به دوش بکشد اما نمی‌خواهد هیچ قدرت دیگری هم اوکرایین را کنترل کند.

بامداد ـ سیاسی ـ۱۴/۵ـ۲۲۰۱