صف ‌بندی‌ های تازه نولیبرالی در برابر ملت‌ها

و زحمتکشان

منشور حقوق بنیادی اتحادیه اروپا می گوید: « کارگران یا سازمان‌های آنها، مطابق با قانون اتحادیه اروپا و قانون‌ها و مقررات حقوقی ملی هر کشور، حق دارند در سطوح گوناگون مذاکره دسته‌ جمعی کنند و قرارداد دسته ‌جمعی ببندند  و در صورت بروز هرگونه برخورد و تضاد منافع، برای دفاع از منافع خود دست به اقدام جمعی  از جمله اعتصاب  بزنند.»

 

ادرین ویر از رهبران جنبش سندیکایی بریتانیا

در ۳۵ سالی که از تسلط نولیبرالیسم  جهانی می‌ گذرد، شاید بتوان گفت که دو ویژه گی اساسی بوده است که پس از فروریزی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ترسایی جاگیرتر شده است. نخست اینکه: « یک درصدی‌ها » در تلاش‌ شان برای بازپس گرفتن آنچه درجریان « توافق نوین »*  امریکا در دهه ۱۹۳۰ ترسایی  در زمان ریاست ‌جمهوری فرانکلین روزولت از آنها گرفته شده بود، و نیز واگذار کردن و بازگرداندن انبوه زیادی از صنایع و خدمات بخش دولتی به بخش خصوصی، آن هم اغلب با هزینه گزاف از جیب مردم، به تلافی پیروزی سوسیال دموکراسی در اروپای غربی پس از جنگ جهانی دوم، به طور چشمگیری موفق بوده‌اند. طرح « مشارکت بازرگانی و سرمایه  ‌گذاری کشورهای دو سوی اطلس»  (TTIP) میان امریکا و اتحادیه اروپا به منظور شتاب بخشیدن به همین روند تهیه شده است.

دوم اینکه : نیروهای نولیبرال همه تلاش خود را کرده‌اند که قدرت سندیکاها را از میان ببرند، یا دست‌ کم آن را محدود کنند. سندیکاها همیشه سنگر اصلی دفاع از پیشرفت‌هایی بوده‌اند که از سال ۱۹۴۵ترسایی  ( پایان جنگ جهانی دوم  )  تا اکنون صورت گرفته است. به همین دلیل، درتمام دوره مارگریت تاچر و رونالد ریگان در دهه ۱۹۸۰ ترسایی  تا امروز که دوره تازش « ترویکا ـ  شامل بانک جهانی، بانک مرکزی اروپا، و اتحادیه اروپا» در یونان و پرتگال و اسپانیا و ایتالیاست، سندیکاها همیشه تحت فشار بوده ‌اند.

در چنین اوضاعی، چندان هم نامعقول نبود اگر بعضی‌ها این پیمان تجارت آزاد تازه را (TTIP) که امریکا و اتحادیه اروپا بر سرآن در حال مذاکره‌ اند، راهی بدانند برای بهبود حقوق کارگران مثلاً از راه انتقال شیوه‌ها و تجربه‌های مثبت و موثر ( به امریکا ) از آن کشورهای اروپایی که درآنها سندیکاها را همچنان « شریک اجتماعی » می‌خوانند.

اما واقعیت این است که هدف مذاکرات مخفیانه‌ ای که کمابیش درسراسر جهان در جریان است، محصور و محدود کردن مردم دنیا در تاروپود توافق‌های همه‌ جانبه  « شرکت‌ پسند » نولیبرالی است که ازجمله شامل این توافق ‌نامه‌ها می‌شود: پیمان تجارت آزاد میان اتحادیه اروپا و کانادا (CETA) که تقریباً نهایی شده است؛ یک توافق چند جانبه تجارت خدمات  (TiSA)، از جمله درعرصه بانکی، درمانی و حمل ‌ونقل، میان ۲۳ کشور اروپایی و آسیایی و امریکایی  و یک توافق تجارت آزاد موازی با  TTIP  که امریکا تلاش دارد با کشورهای حوزه اقیانوس اطلس- البته بدون حضور چین- ببندد موسوم به «همکاری کشورهای دو سوی اطلس» TPP))

در ابتدا، خیلی از سندیکاهای امریکایی  وجود فصلی در توافق TTIP درباره مسایل کار و کارگری را فرصتی برای باز کردن باب گفت و گوی اجتماعی با کارفرماها به سبک اروپایی می‌ دیدند. برای نمونه، اتحادیه « کارگران ارتباطات امریکا »  می‌گفت که : اکنون ما می‌توانیم شرایط خودمان را با معیار یک اقتصاد مترقی ‌تر بسنجیم و مشارکت نیروی کار را در امریکا بیشتر کنیم؛ ما امیدواریم که بحث و گفت و گوها درباره تجارت آزاد، سبب بهبود شیوه برخورد و رفتار شرکت‌ های بزرگ با کارگران در امریکا شود.

«جامعه  ‌بین‌المللی ماشین کاران » این دیدگاه را از این هم جلوتر برد و گفت: مذاکره‌ کننده گان پیمان جدید (TTIP) باید شرکت هرکشور در این پیمان را منوط به این شرط کنند که حقوق بنیادی بشر تدوین شده در مقاوله‌ نامه‌ها و اصول حقوقی سازمان جهانی کار« ILO » ، یکی از نهادهای سازمان ملل متحد که در عرصه حقوق کار و کارگران فعالیت می‌کند) را بپذیرد، به عمل درآورد و به طور موثری اجرا کند.

اما امریکا فقط ۱۴ مقاوله ‌نامه از ۱۹۰ مقاوله ‌نامه سازمان جهانی کار را امضا کرده است، و جزو کشورهایی است که کمترین تعداد مقاوله ‌نامه‌ها را امضا کرده‌اند. امریکا هیچ‌ یک از دو مقاوله‌ نامه ۸۷ یا ۹۸ در مورد حق تشکّل سندیکایی و مذاکره دسته‌ جمعی را امضا نکرده است.

دربیست و چهار ایالت از پنجاه ایالت امریکا به‌ اصطلاح « حق کار » ـ یعنی اجبار نداشتن کارگران به پیوستن به سندیکای موجود در محیط کارشان ـ اعمال می‌ شود، که بدین معناست که این ایالت‌ها در عمل و به طور قانونی الزامی به پذیرش سندیکاها ندارند. با توجه به اینکه همه از کارنامه خراب امریکا در پذیرش و امضای مقاوله‌ نامه‌های سازمان جهانی کار درحمایت از حقوق کارگران اطلاع دارند، باید گفت که این ادعای کمیسیون اروپا که می‌ گوید که اتحادیه اروپا استانداردهای اصلی سازمان جهانی کار درارتباط با حقوق کار را عنصری ضروری می‌ داند که باید در متن توافق ‌نامه‌ های تجاری گنجانده شود، ادعایی سالوسانه است. بن دیویس از سندیکای کارگران فولاد سازی امریکا می‌ گوید که دولت امریکا مقاوله‌ نامه‌های اساسی سازمان جهانی کار را « در طول عمرما » امضا نخواهد کرد. کنفدراسیون سندیکاهای اروپا به‌ ویژه نسبت به نپذیرفتن مقاوله‌ نامه‌های سازمان جهانی کار و نقض حقوق بنیادی کار درامریکا  و از همه مهم‌ تر حق تشکیل سندیکا و مذاکره دسته‌ جمعی  و به‌ خصوص وجود ایالت‌های بدون سندیکا  ابراز نگرانی جدی کرده است.

سندیکاها و سازمان‌های جامعه مدنی در سراسر جهان علیه این نسل جدید پیمان‌های تجاری بسیج شده‌اند. پیش از برگزاری نشست سران کشورهای بیست‌گانه (G20) اخیر درشهر بریزبن در شرق استرالیا، کنفدراسیون بین‌المللی سندیکاها (ITUC) خواستار توقف گفت و گوها درباره پیمان «همکاری کشورهای دو سوی اطلس »  (TPP)  شد، و علت آن را نه ‌فقط مسایل مربوط به حقوق کار، بلکه مساله مهم‌ ترِ حرکت معکوس در مسیر پیشرفت‌های اجتماعی اعلام کرد. شارن بارو  دبیرکل کنفدراسیون گفت: « اگرچه به نظر می ‌آید که فصلی در ارتباط با حقوق کار در توافق TPP گنجانیده خواهد شد (اگر تصویب شود) که تا حدی قابل اجرا خواهـد بود، ولی ما این را برای تایید آن توافق کافی نمی‌ دانیم... به‌ علاوه  فصل مربوط به حقوق کار و کارگران... همه استانداردهای اصلی کار را دربرنمی‌گیرد... این بدان معنا نیست که ما از وجود یک فصل مجزا درباره حقوق کار حمایت نمی‌ کنیم؛  منظورما این است که تاثیر پیمان ـ همکاری کشورهای دو سوی اطلس ـ و دیگر توافق‌ نامه ‌های تجاری آینده بر وضعیت کارگران را باید در کل در نظر گرفت.»

حتا اگر بند الزام‌ آوری در « مشارکت بازرگانی و سرمایه‌ گذاری کشورهای دو سوی اطلس » (TTIP)  می‌ بود که از حقوق کار و کارگران دفاع می‌ کرد، بازهم ما باید نسبت به تاثیر آن متردد و باریک‌ بین باشیم. برای نمونه  در توافق تجارت آزاد میان کانادا و اتحادیهه اروپا (CETA) بندی مربوط به حقوق کار وجود دارد، ولی فقط دولت‌های امضا کننده را ملزم به رعایت و اجرای آن می‌کند، نه شرکت‌ها را.

درماده ۲۸ منشور حقوق بنیادی اتحادیه اروپا آمده است: « کارگران یا سازمان‌های آنها، مطابق با قانون اتحادیه اروپا و قانون‌ها و مقررات حقوقی ملی هرکشور، حق دارند در سطوح گوناگون مذاکره دسته‌ جمعی کنند و قرارداد دسته ‌جمعی ببندند  و در صورت بروز هرگونه برخورد و تضاد منافع، برای دفاع از منافع خود دست به اقدام جمعی  از جمله اعتصاب، بزنند.» اما وقتی که دریکی دو مورد کار به دیوان عالی اروپا کشیده شد و این ماده از منشور دربوته آزمایش گذاشته شد، دادگاه اعلام کرد که حق انجام کسب ‌وکار بر حق مذاکره دسته‌ جمعی و حق اعتصاب برای دفاع از قرارداد دسته‌ جمعی برتری دارد.

حدس زدن عاقبت ادعای حقوقی یک شرکت بزرگ فراملی که سودش کم شده است، چون قوانین ملی یک کشور عضو اتحادیه اروپا به کارگران اجازه اعتصاب داده است یا آن شرکت را ملزم به رعایت پیمان دسته‌ جمعی کار کرده است، چندان دور از تصور نیست. از آن بدتر اینکه چنین ادعایی در روال « حل اختلاف میان سرمایه‌ گذار و دولت » خواهد افتاد که در چارچوب طرح « مشارکت بازرگانی و سرمایه‌ گذاری کشورهای دو سوی اطلس»  (TTIP) و دیگر پیمان‌های مشابه گنجانده شده است. بر اساس این روال، شرکت شاکی می‌تواند از دولت شکایت کند، و هیچ سندیکا یا کارگری در این میان حق نماینده  داشتن یا ارایه دفاع ندارد. به عبارت دیگر، شیوه‌های شرکت‌ پسند مذاکره پیرامون جزییات این پیمان‌های تجاری، منجر به تدوین روش ‌کارهایی شده است که هرگونه حمایت از کارگران در فصل مربوط به حقوق کار را درسایه قرار می ‌دهد. درهرحال روشن است که همه فشاراین پیمان‌ها برای از میان برداشتن « بازدارنده‌ های غیرتعرفه ‌ای » در راه تجارت آزاد است، که معنای آن چیزی نیست جز مقررات‌ زدایی و پذیرش حداقل استانداردهای مشترک میان دو طرف.

در طرح « مشارکت بازرگانی و سرمایه ‌گذاری کشورهای دو سوی اطلس » (TTIP)  ترس و نگرانی کارگران اروپایی و سندیکاهای آنها از « انسجام نظارتی » است، که عبارت رمزی است برای پایین آوردن استانداردها تا حد استانداردهای امریکا. برعکس، در پیمان « همکاری کشورهای دو سوی اطلس»  (TPP)، این امریکاست که استاندارد بالاتری دارد، و کارگران امریکایی  و سندیکاهای آنها هستند که نگران « انسجام نظارتی » با کشورهای آسیای جنوب‌ شرقی‌اند.

کارگران عضو سندیکاها برای گسترش و تشدید مقاومت در برابر پیمان « مشارکت بازرگانی...»  (TTIP)  باید طرح خودسامانِ شهروندان اروپایی را در سایت.org  ttip **امضا کنند. هیچ توافقی در پیمان TTIP وجود ندارد که به سود کارگران و سندیکاها باشد. این پیمان در واقع عرصه دیگری از تلاش شرکت‌های بزرگ است برای اینکه قدرت خود را بیشتر کنند.

* New Deal

**!Stop-TTIP   

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۲۸۰۴

یک روز بهاری

 

در بهاری روز زیبایی...

کودک سرکش

اما شاداب!

غرق در دنیایی کودکی خیش

در کوچه ی محل خود

در شهر زیبای کابل!

گرم بازیی کودکانه بود

ناگهان همه چیز تغیر کرد...

آسمان تیره وتار شد

از سایه ی هجوم خفاشان شوم

از همه جا صدای دلخراش به گوش می رسید

صدای توب و تانگ وحشت

دیگر از بوی خوش بهار خبری نبود!

همه جارا رنگ خزانی گرفته بود

رنگ تیره و تار...

از زمین وهوا

بوی باروت به مشام می رسید

دیگر آن کودک شاداب نبود!

ترس سرتا پای وجودش

را گرفته بود

از دیدن شغال های نقابدار

دیری نگذشت

که مرگ گل ها فرا رسید

گلی سر به دار شد

و گلی سر به زیر خاک

دیگر آن خزان شوم

به باغچه او هم رسیده بود

به باغچه زندگیش...

عزیزان زیادی ...

از او را پژمرد...

کودکی اش را از یاد برد ...

نخواسته ...

بزرگ شده بود!

با آن که کودکی بیش نبود!

دیگر رنگ سرخ شده بود

سمبل آن خزان بهاری

سمبل آبیاری زمین تشنه به خون

بله آنروز

سراغاز خزان بهاری بود

سراغاز خفاشان تشنه به خون

سرآغاز کفتاران حریص

سراغاز مرگ کبوتران صلح

سراغاز سیاهی وتباهی...

او،من، تو، ما و شما...

سراغاز درد ورنج مادر وطن

سر اغاز مرگ فرزندانش

آنروز سراغاز شرمساری تاریخ بود

بله آن روز هشت ثور بود:

 

امان نظری

یونان ، ۲۰۱۴/۱/۲۰

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۷ـ ۲۷۰۴

برخی از ویژه گی های زبان گفتاری مردم افغانستان

بخش سوم

داکتر حمیدالله مفید

کارشناس مسایل فرهنگی و رسانه ای حزب مردم افغانستان

زبان یک پدیده ای همبودگاهی یا اجتماعی است ، به نگاه  و دیدگاه ویلیام چن وبیل وانگ دو زبان شناس وپژوهشگر (۱۹۷۵) « قاعده ای آوایی به طور آهسته و بطی شعاع عمل خود را به  روی واژگان دارای شرایط بالقوه گسترش می دهد، تا زمانی که تمامی آن آن واژگان را فرا بگیرد.»

این تغییرات در برخی گویش ها ولهجه ها بیشتر ودر برخی دیگر  لهجه ها وگویش ها کمتر پدیدار اند .

در این میان تغییرات در زبان گفتاری مردم افغانستان کمتر وبه گونه ای بطی بوده است ، در حالی که این تغییرات در زبان گفتاری مردم تهران و دوشنبه به گونه ای گسترده تر نمایان اند.

بدون شک زبان گفتاری مردم افغانستان به سه هزار سال پیش از میلاد می رسد. باشنده گان شهر کابل و روستا های بدخشان  که از نژاد سکاها از نژاد اصیل آریایی یا ایرانویچه باستانی اند که از شمال و شرق به این خطه سرازیر شده اند و از همین جا تا تهران ، بلوچستان ، زرنج ودیگر شهر ها کوچیده اند .

زبان آنها نیز از زبان های اوستایی ، مانوی ، تخاری و پامیری متآثر شده است. از زبان سکایی باستان و اوستایی برخی واژه ها در متن های یونانی ، لاتین وهندی ودر زبان گویشی مردم کابل بازتاب دارند، مگر به گونه ای کامل  چیزی دگری باقی نمانده است ، مگر از زبان سکایی میانه که از زبان های شرقی به شمار می آید ، آثار فراوانی شامل مسایل طب ، بازرگانی و تجارت به دبیره یا خط برهمایی باقی مانده اند، که اغلب از متن های سانسکرت به تبتی برگردانی شده اند ، چنین پنداشته می شود ، که زبان های سکایی میانه  و اوستایی در زبان های فلات پامیری بازتاب اند .

برخی ازواژگانهای گویشی مردم کابل و بدخشان اغلب بازمانده همین زبان های پامیری اوستایی وسکایی  اند ، که ویژه گی های همان زبان ها را در خود بازتاب دارند .

نام های اغلب روستا های بدخشان مانند: روستای «کویر شاه یا سکلکند»، «اژدلینگ» در اشکاشم ، واژه ها مانند: واژه رشنی که در زبان اشکاشمی آتش را گویند و واژه سنیشته به واخانی چمن زار را گویند  که در زند وپازند همین گونه بازتاب شده اند. امشوس به اشکاشمی روشنی  را گویند . که در اوستا امشاسپند یعنی پیامبر شده است . بازتاب همین واژه است ، شاگون یا همان شگون ، که در اوستا بازتاب شده است . واژه ریشامه که در فارسی  ریش را گویند. ویرک به معنی میش ،  براش ، یا قوتن همان نخاس تازی را گویند.فرغمچ به معنی بره ای ماده  را گویند ، تگاو به معنی پایین روستای پایین را گویند .پزینکوژ یعنی دانا ویا رسم ورواج های چون مویه ای سیاوشان  یا بازتاب واژه فر در نام های « پت فر» با آبرو و با عزت معنا می دهد،گشتاسپه یعنی دارنده اسپ های دونده ،  «جهان بینی احسان طبری آریا وآریا تباران»،«تاریخ بدخشان مرادی » وتاریخ تاجکان باباجان غفوروف». بیانگر پیشینه گی واژه ها گویشی مردم افغانستان در گذشته های دور می باشد.

همچنان ساختار های واکی و واژی زبان گویشی مردم افغانستان نیز بیانگر این ویژه گی ها می باشند.

 برخاسته های واکی :

چنین پنداشته می شود ، که برخاسته های واکی زبان گویشی مردم افغانستان به زبان فارسی میانه و زبان های پیشین نسبت به گویش تهرانی  نزدیکتر است در جدول زیرین این ویژه گی ها بیان شده است:

تغییر در واکه های U ‪-به O

 دوست

فارسی میانه döst

فارسی کابلی döst

فرسی تهرانی dust

—————

گوش:

فارسی میانه Gösh

فارسی کابلی Gösh

فارسی تهرانی:Gush

—————

تغییر واکه های i به e

فارسی میانه : mesh

فارسی کابلی: mesh

فارسی تهرانی:mish

ساده شدن واکه های خوشه یا کلوستر یا دفتنگ ها :

مانند:

خواب:

 فارسی میانه: xaub

فارسی کابلی :Xaw

فارسی تهرانی xaab

————

گاو

فارسی میانه gou

فارسی کابلی gau

فارسی تهرانی gaav

‫——————

آفتاب

فارسی میانه :ندارد

فارسی کابلی aftau

فارسی تهرانی äftäb

‫————

تغییر واژ  F —به P

گوسفند:

فارسی میانه‪: gospand

فارسی کابلی:gospand

فارسی تهرانی:gusfand

——————

تغییر واژ a به e

مرده

فارسی میانه‪ morda

فارسی کابلی morda

فارسی تهرانیmurde

‫———

پدر

فارسی میانه:Pia

فارسی کابلی:Padar

فارسی تهرانی:Pedar

—————

تغییر در واژه های تک سیلابی به واژه های دو سیلابی :

مانند:

فارسی میانه:brinj

فارسی کابلی :brinj

فارسی تهرانیberenj

————

ستون

فارسی میانه:stun

فارسی کابلی:stun

فارسی تهرانی:sotun

—————

شما

فارسی میانه:shmä

فارسی کابلی:shmä

فارسی تهرانی:shomä

——————

مانده دار

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۲ـ ۱۷۰۴

سیاست اتحادیه اروپا در برابر پناهنده گان مرگباراست

فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر با انتشار بیانیه ای اعلام کرد سیاست مجرمانه ای را که

اتحادیه اروپا و کشورهای عضودر مورد پناهنده گان در مدت طولانی دنبال کرده اند محکوم میکند.

 

پاریس  ۲۰ اپریل ۲۰۱۵

در ساعات اولیه روز ۱۹ اپریل کشتی ماهی گیری که با حدود ۷۰۰ تن مسافر از لیبیا به قصد اروپا حرکت کرده بود واژگون شد. تنها چند ده نفر از این عده نجات یافتند و چند جنازه نیز پیدا شد. در جریان عملیات نجات، قایق دیگری با حدود ٣۰۰ مسافر درخواست کمک کرد. تا زمانی که اتحادیه اروپا از تغییر اساسی سیاست مهاجرت خود قصور می کند، جنازه های بیشتری در مرزهای آن تلنبار خواهند شد.
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر سیاست مجرمانه ای را که اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن مدت طولانی دنبال کرده اند محکوم می کند. این سیاست، با وجود آثار چشمگیر آن بر زنده گی انسان ها در سال های اخیر با تشکیل اداره فرونتکس (Frontex) برای مراقبت از مرزهای اتحادیه اروپا و برقراری سیستم اشتراک اطلاعات یوروسور (Eurosur) تقویت شده است. مبالغ عظیمی که سالانه برای مراقبت از مرزهای اروپا هزینه می شود، بازتاب راه یافت امنیتی درون نگر اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن است. خود داری از پشتیبانی از عملیات نجات ماره نوستروم (Mare Nostrum)  ایتالیا که در سال ۲۰۱۴ ترسایی بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر را نجات داد، و آغاز عملیات مراقبتی تریتون (Triton) در چارچوب فرونتکس، نشانه تداوم لجوجانه این سیاست غیرمسوولانه است: محافظت از اتحادیه اروپا از تهدید خیالی، به بهای زنده گی انسان ها.
دیمیتریس کریستوپولوس معاون فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر  گفت: « وسواس در باره کنترول مرزی اروپا را به دژی تبدیل کرده که باعث مصیبت های انسانی در سطح گسترده می شود. شهروندان اروپا باید بفهمند که این مصیبت ها وقایع اجتناب ناپذیر نیستند، بلکه نتیجه سیاست های عمدی کشورهایشان هستند.»
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر کشورهای عضو اتحادیه اروپا را فرا می خواند راه های امن جایگزینی برای انسان های جویای محافظت در اتحادیه اروپا ایجاد کنند. بر اساس کنوانسیون ژنو مربوط‌ به‌ وضع‌ پناهنده گان (۱۹۵۱ترسایی) و منشور حقوق اساس اروپا (ماده ۱٨)، مهاجرانی که شرایط دریافت پناهنده گی را برآورده می کنند، یعنی کسانی که در کشور خود مورد آزار بوده اند یا دلیلی برای نگرانی از آزار دارند، حق دریافت حمایت بین المللی را دارند.
عبدالکریم لاهیجی  رییس فدراسیون، یادآوری کرد: «سوری ها، اریتره ای ها، سودانی ها و .... پناه جو هستند و کشورهای اروپایی تعهد دارند از آنها محافظت کنند. این افراد باید بتوانند بدون به خطر انداختن زنده گی خود خواهان حقوق شان شوند.»
ما از تمام کشورهای عضو اروپا می خواهیم صدور ویزه  بشردوستانه و پناهنده گی را تسهیل کنند و راه های قانونی دیگری را براساس توصیه اخیر اداره حقوق اساسی اروپا ارایه کنند.
به منظور واکنش به آثار مرگبار کنونی سیاست گذشته ، کشورهای عضو اتحادیه اروپا باید فوری عملیات جست و جو و نجات اروپایی را برپایه عملیات ماره نوستروم ایتالیا به راه بیاندازند.
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرعضو کارزار فرانتگزیت است که هدف از آن آگاه سازی افکار عمومی و نماینده گان سیاسی تاثیر عملیات فرونتکس بر حقوق بشر است.

بامداد ـ اجتماعی ـ ۶/ ۱۵ـ ۲۲۰۴

گراس دیگری باید

نیلاب موج سلام

گونتر گراس درگذشت. « طبل حلبی »، « موش و پشک »، « سالهای سگی»، « پوست کردن پیاز »، « سده من » و ده ها اثر گرانسنگ دیگرش به حیث بهترین مواد اندیشه ای و کاری برای نسل من و نسل های پسین میمانند.

 برای نخستین بار با گراس پس از بیرون دادن « پوست کردن پیاز» آشنا شدم. سال ۲۰۰۶ بود. در رسانه ها به تکرار از گراس می گفتند. به خاطر به اصطلاح اعتراف ناوقت گراس در پیرامون دوره سربازیش برای اس اس مسلح. در همه جا سخن از گراس بود. چنانچه خودش نیز پسانترها گفت، به نظر می رسید که نقدنگاران، ژورنالیستان و اهل رسانه ها دست به دست هم داده بوده باشند تا حساب گراس را روی کف دستش گذاشته باشند. حتا در اینجا و آنجا خوانده می شد که گراس را وادار به واپس سپردن جایزه ادبی نوبل خواهند کرد. گوییا کسی از آن میان تمنای درکش را نداشت. نمیتوانم بگویم که گراس با خواندن و شنیدن آن همه عصبانی بود. نه، او ناراضی بود. از وضعیتی که جریان داشت، خیلی ناراضی بود.

از آنگاه خویشتن را بر کارهای گراس متمرکز ساختم. برای من نه تنها شاهکارهای ادبی بلکه شخصیت اجتماعی و دیدگاه سیاسیش شخصیت اش را مکمل ساختند. با آنکه تا فرجام کنار حزب اش سوسیال دموکرات ماند؛  اما بیشتر چپگرا بود تا سوسیال دموکرات. کتابهایش را خریدم. به خواندن آغازیدم. گراس از نویسنده گانی نیست که به آسانی بتوان او را فهمید. او در دایره پیچیده نویسان میچرخد. به همین سبب خواننده گانش کمتر مردم عادی بل بیشتر اهل ادب، نقد و سیاست اند. شاید شیوه نگارشش شماری را خسته میسازد. اعتراف میکنم وقتی برای نخستین بار کتابی از او خواندم، چندین مراتبه بر آن شدم که کتاب را یکسو بگذارم . اما با خواندن کتاب دوم، سوم و سپس مقاله های سیاسی اش دیگر آن پیچیده نویسی نبود که مشغولم میساخت ؛ بلکه سخن های پرمایه در یک زبان نگارشی نقدآلود بود که مرا جذب میکرد و می انباشت. نقدها در پیرامونش و گفت و شنیدهایش را به فارسی دری برگردانیدم. شیفته قلمش شدم. شخصیت چندین بعدیش برایم هرروز احترام برانگیزتر گشت. من از گونتر گراس تنها بخاطر آثار مانده گارش سپاسگزار نیستم بل نیز برای اینکه برای نخستین بار گراس راهم را به صورت جدی به سوی ادبیات المان گشاد.

رابطه من با گراس رابطه ادبیی است که از راه مطالعه آثارش برقرار گشته و بر این بنا پابرجا می ماند. از خویش می پرسم، ما چرا با از دست دادن عزیزی سوگوار میشویم؟ زیرا رابطه یی که با همو داریم، میگسلد؟

 به گونه نمونه، شاید چون دیگر نمیتوانیم، با نامبرده سخن بگوییم. دست روی دستش بگذاریم. در آغوشش بگیریم. به چشمهایش بنگریم. به رویش بخندیم. اشکهایش را بستریم و ده ها مورد دیگر. اما وقتی با یک نویسنده و هنرمند بزرگ و اندیشمند رابطه یی داریم، مرگ نمی تواند او را از نزد مان برباید. من چنین می اندیشم.

با اینهمه متاثر استم و می پرسم، آیا گراس دیگری پیدا خواهد شد تا جراات مند و متعهد، در جای و وقت بجا شعری چون «آنچه باید گفته شود »* بسراید؟

هامبورگ، سیزدهم اپریل ۲۰۱۵

پانوشت:

* برای مطالعه گفت و شنید کانال رسمی تلویزیون المان با گونتر گراس میتوانید روی این لینک بروید.

http://www.farda.org/articles/12_updates/120300/poem_Nilab_Salaam2.htm

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۲ـ ۱۴۰۴