گـاونـډیـه  

څو گیلې درته کومه ، زما گرانه گاونډیه
د خ
ـالي میـــدان اتله ، پهلوانه ، گاونډیه
چې زما کوډله سوزي، ته غوړي ورباندې شیندې
ورورولي خــو داسې نـه وي ، مسـلمــانه گاونډیه
ما په تیږو باندې ولې ، بیا لاسونه شاته نیسې
د فتنې میـدان دې وړی ، له شیطانه ، گـاونډیه
 د تاریخ کوڅې مې پل کړې، خوستا نښه پکې نه وه
 تـه لـه کــومــه راپیدا شـــوې ، بې نښانه گــــاونډیه
 دا زمــا د وینــو څاڅکي ، ستا د باغ رنگین گـلان شول
 بیخ دې شین شه،څه شی غواړې،نور له مانه گاونـډیه ؟
 زه غمجن شومه، ته ښاد شوې،زه برباد شوم،ته آباد شوې
پــه پنځـــو کسو کــې یــاد شـــوې ، قــهــرمـــانه گـــاونډیه
کلمه دې مانه زده کړه ، اوس یې ته اجاره دار شوې
زه ناپاک شــومــه ، ته پاک شوې مهربانه گـــاونډیه
کله تورشې، کله سپین شې، کله شین کله رنگین شې
د رنگــونـــو پـــه بــازار کې ، سرگـــردانه گــاونــډیه
سپین میلو درباندې سپور دی، نڅوي دې، گډوي دې
 تــور ښامار دې سـر ایستلی ، له گرېوانه گاونډیه ...

 

                            ( صدیق کاوون )

 

 فرهنگی ـ بامداد۷/ ۱۳ـ ۰۱۰۹

حلال است یا حرام؟

طنزی از دکتر حمیدالله مفید

حاجی  نه با دل خود جور می آمد ونه با پای خود ، نمیدانست  ومطمیین نبود . نشود که کار خلاف شرع را انجام بدهد.

با خود میندیشید : بس است، که یس از مکه رفتن   در این سن هفتاد وپنج سالگی  یکبار یک گوی کلانه خوردی ، حالی که دو باره به وطن آمدی ، نباید گناه دومی ره مرتکب شوی .

دو هفته پیش  برای مدت یک هفته با یک هیات تجارتی رهسپارایالات متحده امریکا شده بود، در آنجا از روی تصادف مهماندار شان یک بانوی سی ساله بود ، در میان شش نفر عضو هیآت ، قد بلند وچشمان میشی  بزرگ ، بزرگ حاجی را پسندیده وپنداشته بود که شاید نسبت به دیگران پربارتر باشد  ، حاجی هم که درهمان دیدار نخست یک دل نی که هفتاد وپنج دل عاشق پاتریتسیا شده بود ، حاظر شد تا تمام شرایط نقدی وقلبی پاتریتسیا را بپذیرد وبه خاطر لوت خوردن دو نفری بالای یک تختخواب یک نفری ،یک بندل نوت را فدای چشمان آبی اش کند، حاجی که از دل شوقی وازتوانایی درمانده بود نمیدانست ، که چطور این لوت وپلوت خوردنها  را به ثمر برساند و نشود، که  توپ را درگل بی دربان حریف گل نتواند ، این تشویش دل عاشق پیشه سرگردانش را می خورد. در همان زمان پاتریتسیا به حاجی گفته بود ، که تشویش نکند برایش داروی می آورد که او را پنجاه سال جوانتر بسازد.

از همان روز ، زور وکمال تابلیت ( ویاگرا ) را دانست وبا تمام تشکیلات وجودش احساس کرد، وقت آمدن به کابل  صد عدد تابلیت ویاگرا خرید وبا خود آورد ، حالا حساب چهار سر زن نکاحی اش را پوره می رسید ، زنانش که  مدت ها پیش از نان زدن حاجی در تنور عشق شان نا امید شده بودند ، اینک حاجی را مانند دوران عروسی شان جوان ونیرومند یافته بودند. همه متعجب شده بودند ، که این مسافرت چی معجزه ای ببار آورده است..

حالا که حاجی دو باره به وطن  بر گشته بود،ترجیح می داد که سوی آخرت نیز به دیده بینا نگرد و آن را یک لحظه از پیش  چشمانش دور نکند.

از همین رو دوباره ردای توبه  وتقوا  را پوشید ، اندیشید ، که نشود تا تابلیت های معجزه اسای عشق اش حرام باشند واو ناآگاهانه آب در آسیاب گناه وحرام بریزاند.از اینرو پی عقبا دوید وپشت دنیا را رها کرد.

در میان علمای دینی به مولوی شیخ محمد نبی سخت باورمند بود، حاجی به این باور بود که شیخ ید بیضا وفهم طولا  در مسایل دینی دارد، نخست اینکه هم سن و سال حاجی بود، دوم اینکه ازیک کوچه ویک منطقه سر بلند کرده   بودند، سوم اینکه بالای یکدیگر باور داشتند.

 حاجی نزد شیخ از سیر تا پیاز داستان را برگفت وخواهان فتوای حلال وحرام این معجزه دانش بشری گردید. شیخ محمد که تاحال به چنین مساله ای برنخورده بود، نخست خواست تا آن را امتحان کند یک تابلیت ویاگرا را  از نزد حاجی گرفت وخورد.

 به ،به ! دانست که این معجزه بشری است ، از اینرو آن را به نظر خوشبینی دید و دست به دامن شباهت ها زد واز روی قراین وهمسویی ها آن را به دلیل اینکه برای افزایش کلمه گویان کمک می کند نه  تنها حلال پنداشت ، بلکه فتوا داد ،که شاید پیامبران  پیشین نیز از برکت همین معجزه ها نیرومند  تا مرگ به زنان شان می رسیدند . از اینرو آن را حلال مطلق پنداشت وفتوا داد ودیدگاه خود را  نیز در رسانه ها به نشر رسانید.

مولوی گلرحمان خان که  مدارس دیوبند وبلا بند را از الف  تا یای آن خوانده بود، بدون اینکه تابلیت ویاگرا را امتحان کند ، این فتوای شیخ را  بدعت  پنداشت  وبه دلایلی که این تابلیت ساخت کشور های کافر است وشاید در ترکیب آن از الکهول وگوشت خوک استفاده شده باشد وهم به دلیل اینکه لهو ولعب است ، آن را حرام مطلق پنداشت ونوشت ، که نه تنها خوردن آن ممنوع وحرام است ، بلکه فروشنده وخریدار آن نیز در روز رستاخیز نزد خدای یکتا پاسخ گو خواهد بود ، در  فتوای خود افزوده  بود که در آن دنیا خورنده ، فروشنده وخریدار آن را بالای خر سیاه سرچپه سوار ودر دوزخ می گردانند وبرای همیشه در آتش دوزخ خواهد سوخت.

جدال جدید میان دو مولوی پیر وجوان از دو قوم از دو منطقه واز دو زبان آغاز یافت. من بنویس وتو بنویس واو بنویس ، یکی آن را تایید ودیگری  رد می کرد و دیدگاه های شان را در رسانه ها بازتاب می ساختند. آهسته ، آهسته سخن در پارلمان کشید ، وکیلانی که به ملیت ، قوم وزبان  شیخ محمد نبی مربوط بودند ، به دفاع از تابلیت وآنانی که به قوم وزبان مولوی گلرحمان مربوط بودن به تقبیح تابلیت پرداختند ، بدون اینکه بدانند ، ده در کجاست ودرختها در کجاست؟ خدای په جات موضعگیری می کردند.

گپ در همین جا پایان نپذیرفت ، برخی ها پیشنهاد کردند که بجای واژه« تابلیت» انگلیسی واژه« قرص » را بکار برند، یک غوغای جدید بشگفت، کسی می نوشت ، که قرص مربوط به ایرانی های می شود وهر کسی که آن را  پیشنهاد کرده جاسوس ایران است ومیخواهد تا وحدت ملی ما را بر هم بزند ،دیگری می گفت : واژه « تابلیت » انگلیسی است ، کسانی که به کاربرد این واژه پافشاری دارند جاسوس انگلیس هستند.

«ویاگرا» فراموش شد وجنگ تازه قرص وتابلیت آغاز یافت ، شورای ملی به دو گروپ منقسم شد ،بوتلهای آب بود که از اینسوی سالون به آن سوی سالن انداخت می شد .

در بازار مردم پیش از آن تابلیت ویاگرا را نمی شناختند ، حالا در دوافروشی ها پیدا نمی شد.

از کشور پاکستان تابلیتهای ویاگرای جعلی که در ترکیب آن تنها قرص کمر بود سرازیر شد.

یک روز صبح مظاهره عظیمی از مخالفان ویاگرا آغاز شد. پس فردای آن دوستان ویاگرا مظاهره باشکوه تر را بر پا کردندو یکی شعار می دا د :«مرگ به ویا گرا!!» دیگری شعار می داد : « زنده باد ویاگرا!»و فشرده سخن جامعه خواب برده مصروف ویاگرا شدند.

خدا مراد دولت فاسد را داد ، مسایل مربوط به قیر ریزی سرکها ،  تطبیق نشدن برنامه های رشد اقتصادی اجتماعی ، ایجاد جای کار ، مبارزه با فساد اداری  وغیره فراموش شد ومردم وجامعه غرق دنیایی جدید تابلیت ویاگرا شدند.

در کوچه بالا دریا. غلام رسول نام دختر خود را ویاگیرا گل واز پسر خود را غلام ویاگرا میاند.

شهرداری کابل نام جاده مرغها را به جاده ویاگرا نامگذاری کرد.

از بسکه فتوا های گوناگون داده شد ، تا حال کسی نمی داند که  استفاده از تابلیت ویا گرا حلال است یا حرام؟مگر بازار خرید وفروش آن چنان گرم است  ، که نپرسین!!!!!

 

 

   اول ماه اگست سال۲۰۱۳ ترسایی ، شهرهامبورگ

 فرهنگی ـ بامداد۲/ ۱۳ـ ۲۸۰۸

 

 

گزارش فعالیت های ایتلاف درسه ماه گذشته که توسط پوهاند داکتر محمد داوود راوش در ششمین اجلاس شورای عالی ایتلاف احزاب دموکرات وترقی خواه افغانستان ارایه شد

 

«  رفقا و دوستان گرامی ، اعضای محترم شورای عا لی ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان !

اجازه میخواهم تا نخست از همه تشریف آوری شما را در ششمین اجلاس شورای عالی ایتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقیخواه افغانستان خیر مقدم و خوش آمدید بگویم.

جلسه کنونی بیانگر رشد و استحکام هرچه بیشتر ایتلاف ما است که یکسال و چهار ماه قبل پایه گذاری گردید و با گذار از دشواری ها اکنون هفت حزب و سازمان سیاسی عضویت آنرا دارد.

Read more...

مهـاجــر

د مات  پله  په  سر  ولاړ یمه   زنګیږم

چې نه  وړاندې  تیریدی  شم  نه  تر شا  زه

خونړۍ  سیند له  سیلابه   ډک  روان  دی

په  سکون  کې  خپل  برخلیک  ته  وار خطا  زه

ماهیګیر  یم  په  شکیدلي  جال  کې  ښکار  کړم

د  ګونګوټي  خواري  کړم  بیګاه،  سبا  زه

هر څه   وینم  مګر  هیڅ  کولای  نشم

حقیقت  کې  لکه   وړوند  یم  نابینا  زه

په  حقیرو  سترګو هر یو  راته  ګوري

په  غربت  کې  به  هم  مړ شم  خامخا  زه

که  شم  مړ دلته  په  خاوره  کې  مې  خښ  کړي

خاوره   وائي  مهاجره!   نه  یم   ستا  زه

تا خاپوړې  کړي  هلته  چې  پیدا  وې

بې وطنه!  بیا  به  هم  درکړم  پناه  زه

ژوند  او  مرګ  مې  شو  پردۍ  په  پردۍ  خاوره

نا امید  شوم  سراسر  له  دې   دنیا  زه

ما  کاکړ  ته  رسیدلی  مدام  غم  دی

یادوم   چې  تیر  وختونه  په  ژړا   زه

( عبدالکبیر کاکړ )

 

 

مـیـړانـه

هر څه  به  تیر  شي

په  هر  چا  به  تیر  شي

وختونه  به  تیر  شي

ځواني  به  تیره  شي

ښکلا  به  بدله  شي

زړه  به  شي

او  مړه  به  شي

مګر!

میړانه  پاتې  کیږي

او  تاریخ  پرې  لیکل  کیږي

( عبدالکبیر کاکړ )

 

 

د انجنیرعبدالقادر« مسعود » په انتخاب

 

 فرهنگی ـ بامداد۲/ ۱۳ـ ۲۶۰۸

گفت وگو با دوشیزه ثریا گوهرشاد علیمی
جوان فعال وپراستعداد

شیرین نظیری فعال حقوق زن


خوشبختانه اینبارگفت وگوی ما نه ازامریکا و نه ازاروپا ،بلکه ازداخل کشوربا دوشیزه ثریا گوهرشاد علیمی، استاد دانشگاه بغلان ورییس بنیاد خیریه کمک رسانی به افغانستان، در
آستان بغلان ودرشهرستان پلخمری است.

 دوشیزه ثریا درود برشما! بسیارخرسندم ازینکه با شما دوشیزه گرامی آنهم ازداخل کشور آشنامی میشویم. اجازه دهید تا مبدا سخن را با فشرده اززنده گینامه ی تان آغاز نماییم.

در قدم نخست عرض درود و ادب دارم خدمت شما و تمام خوانده گان ،هم میهنان و هم زبانان خود درسرتا سر جهان.

من در سال ۱۹۸۹ در یک خانواده متدین و روشن فکر درولایت کندزبه دنیا آمدم پدرم تجارت پیشه و مادرم بانوی خانه است.

چهارمین فرزند خانواده استم که شش برادر و یک خواهر دارم  .به اساس سعی و تلاش و زحمات خستگی نا پذیر والدین گرامی و مهربانم دردشوارترین شرایط افغانستان برای همه ما زمینه درس را فراهم ساختند که امروز همه فرزندان شان فارغ لسانس و در جریان تمام کردن دورلسانس خود در داخل و خارج کشور بوده و به سمت های داکتر، انجنیر و استاد دانشگاه برای میهن وهم میهنان خود خدمت می نماییم .

دروس ابتدای ،متوسطه و لیسه خود را در مکاتب ولایت بغلان شهرپلخمری به اتما م رسانیدم که در این دوره عضو فعال ازانجمن قلم بدستان مکتب خود بودم ....

در سال ۲۰۰۶ از لیسه عالی نسوان معدن شهرستان پلخمری فارغ شدم

و ازراه امتحان کانکور به دانشکده دلخواه خود (دانشکده ساینس، دانشگاه کابل ) راه پیدا کردم . بنا برعلاقمندی ویژه ایکه به طبیعت وعلم الطبیت داشتم، رشته فزیک را انتخاب کردم که خوشبختانه با نمرات کدری سند لیسانس گرفتم و دررقابت های آزاد اشتراک کرده توانستم وبه سمت استاد دردانشگاه بغلان جذب شوم ...

دردوره تحصیلی خود رییس کمیته نظم دسپلین در لیلیه ملی اناث کابل بودم .

پرسش: دردانشگاه بغلان " شهرستان پلخمری " چه دانشکده ها فعال بوده وبه چه تعداد استادان زن ومرد درآن اشتغال داشته  و شماری دختران وپسران دانش آموزبه چند تن میرسند؟

پاسخ : دردانشگاه ولایت بغلان به تعداد۶ دانشکده رسما" فعالیت دارند. مانند دانشکده انجنیری،  دانشکده زراعت، دانشکده اقتصاد ،دانشکده ژورنالیزم ،دانشکده تعلیم و تربیه ودانشکده ادبیات فارسی دری. 

که در حدود ۱۰۰ تن استاد عم از ذکورواناث درآن اجرای وظیفه دارند که از این جمع ۱۶ تن ایشان قشراناث و متابقی  آنرا آقایان تشکیل میدهند.

دانشگاه بغلان درحدود ۳۵۵۸ دانشجو دارد که ۳۰۸۲  آن آقایان و ۴۷۶ تن دیگربانوان استند

پرسش: گفته می توانید که ؛ دختران دانش آموزآستان بغلان درحال حاضربا چه چالش هایی مواجه هستند؟

در این زمینه باید اشارت کرد که مشکلات بانوان دانشجو ولایت بغلان مشکلات همه دانش جویان بانودرسرتا سرافغانستان است طبعا"چالش های منطقوی، رسوم عنعنات، پایان بودن سطح اقتصادی،عدم موجودیت امنیت عامه بویژه در مناطق دورازمرکز ازجمله عوامل استند که درپایان بودن شمار آنها درموسسات تعلیمی و تحصیلی نسبت به آقایان رول مهم را دارند ،که همه عوامل فوق مشکلات عمده است که دانشجویان دختران  بغلان نیز با آن مواجه بوده ودرحالت مبارزه با آنها قراردارند.

پرسش: ازچند سال بدینسو؛چه مضمونی را دردانشکده های تعلیم و تربیه ، انجنیری وزراعت تدریس می نمایید؟ دانش آموزان ممتازتانرا؛ بیشترکدام جنس تشکیل میدهند؟

پاسخ: من ازیک سال بدینسو مضامین مختلف فزیک را در دانشکده های تعلیم وتربیه  ،انجنیری و زراعت تدریس نمودم. دراوقات غیررسمی  دردانشگاه خصوصی حکیم سنای دردانشکده طب شهرستان پلخمری تدریس میکردم .

دانش آموزان ممتازمانرا هردوقشرتشکیل میدهد اما بیشتردختران زحمت کش وفعال استند.

پرسش: چند ماه پیش گزارشی ازدارالمعلمین بغلان برای ما رسید. استادی دختران را تهدید می کرد؛ که حتا دراتاق های درسی نیزبا چادری ملبس باشند .درین روزها چنین عمل باردیگرازسویی یک استاد بنام خلیل ،دردانشگاه شبرغان تکرارشده است. دردانشگاه شما وضعیت دختران ازچه قراراست؟

پاسخ: در داخل دانشگاه و مرکز شهر پلخمری دختران با هیچ نوع تردیدی مواجه نیستند تا حال شاهد هیچ نوع خشونت علیه بانوان درداخل دانشگاه نیستم، قابل ذکر است که رییس دانشگاه بغلان یک شخص روشن فکروحامی خوب بانوان است . خوشبختانه رییس دانشکده ،آمرین دیپارتمنت ها ومسولین شبانه دانشگاه بغلان را بانوان اداره می کنند .

پرسش: بغلان یکی ازآستان های است که رقم کشتن ، اختطاف وخشونت دربرابر بانوان روبه گسترش بوده وقرارگزارشات سری که برای ما میرسد. پولیس درهمه این جنایت ها وآدم ربایی ها دست بالایی دارند. خواستیم واقعیت این مسله را اززبان شما بدانیم. اگرتهدیدی متوجه شما هم اکنون ویا درآینده نمی شود ،لطفاً صادقانه پاسخ بنویسید؟ درغیرآن این پرسش را فراموش کنید.

پاسخ: میخواهم در این رابطه یک بحث جامع و فشرده داشته باشم چرا که مشکلات بانوان اینجا را نمیتوان درچند سطر خلاصه ساخت ...

این چالش بزرگ نه تنها بانوان بغلان را بلکه بانوان همه افغانستان را تهدید میکند

و منشا این همه نا بسامانی ها هم مشترک است و آن هم نداشتن یک حاکمیت مرکزی

سپردن قدرت به تیکه داران ( اشخاص غیر مسوول ) و نداشتن حامی قوی بانوان هم در حاکمیت مرکزی و هم نهاد مدنی ،آلوده بودن نهاد های قضای به فساد اداری  وغیره  ....

 


پرسش: چند ماه پیش درآستان شما دختری جوانی با کلشنکوف دست داشته حدود یک ساعت به تنهایی بالای پسته پولیس انداخت نمود. " شجاعانه با پولیس جنگ کرد" شما منحیث کمک کننده بانوان درین باره چیزی میدانید؟

درباره این سوال تان نمیدانم. خیرمی گذریم.
پرسش : دلیل اینکه دربغلان؛ درهرهفته یک دخترکشته ویا اختطاف می شود چیست؟

پاسخ: من همه دلایل راکه در باره مشکلات بانوان اشارت کردم در خشونت علیه بانوان در این ولایت ذی دخل میدانم تنها چیزی را که اضافه می کنم اینکه عقب مانده گی مردم ازسواد ، وضیعت بحرانی اقتصادی ،رسوم وعنعنات قبیله یی زاده اکثرخشونت ها علیه بانوان است
پرسش: ازمهمترین فعالیت های که به بانوهای آسیب دیده انجام داده اید. نام ببرید.

AFGHANISTAN HILFE, DIE ANKOMM پاسخ:    از طریق نهاد خیریه 
که به ریاست داکتر نجیبه بهمنش یک بانویی فعال و دلسوز به میهن و میهن دارانش مقیم جرمنی است. ما درحدود ۲۰ خانواده را  که نان آور ندارند ماهانه مبلغ ۲۰۰۰ افغانی میدهیم .همچنین کودکان را که پایین تر از سن ۱۲ سال باشند اگر به کدام بیماری قابل تداوی مبتلا و یا هم به شکستکی مواجه باشند وخانواده هایشان توان مداوای شان را نداشته باشد.  به سرپرستی شخص خود شان درداخل وخارج ازکشوربه همکاری کشور آلمان  تداوی می گردند. همچنین آنها یک انجمن خیاطی وصنایع دستی را درشهرستان پلخمری ایجاد کردند، که در آن شماری از بانوان مشغول کاراستند .

پرسش: شما با اینکه دردانشگاه بغلان مصروف تدریس هستید وهم بانوان خشونت دیده را یاری میرسانید. شنیدم که مکاتب را نیزمساعدت می نمایید.
اگرلطف نموده بسیارفشرده درباره کمک هایتان به مکاتب معلومات دهید ؛ این کمک ها به چه شکل صورت می گیرد. " مادی یا معنوی" ؛ و از کدام منابع تمویل می شود.

پاسخ: بلی! در مکاتب از قبیل میز ،چوکی ، فرش ، خیمه و مواد ساختمانی کمک کردیم  که در این اواخر خوشبختانه کار ساخت یک مکتب را شروع کردیم که هنوزهم ادامه دارد و تمویل کننده این همه داکتر صاحب بهمنش میباشند که شب روز برای مردم و یاری رساندن به آنها زحمت میکشند .
پرسش: چندی پیش دیزاین زیبایی شما را درفیسبوک مشاهده نمودم .شما ازدستمال های گل سیب وطنی ، طرح های بسیارزیبای لباس های محلی را نموده اید. یعنی اینکه ما درپهلوی لباس های قشنگ افغانی، لباس های زیبای محلی نیزداریم.این ایده چگونه به ذهن شما جا گرفت . آیا طرح های شما مورد استقبال هم قرارگرفته است؟

پاسخ: بلی! من برای نخستین بار پیراهن از دستمال های گل سیب و دیگر دستمال های وطنی دیزاین کردم  که خوشبختانه هم درداخل وهم درخارج مورد استقبال اکثریت قرارگرفت.

من عاشق میهن وهم میهنان و فرهنگ کهن اصیل وغنی خود استم وهمین شوق وعلاقه من را واداربه ساختن لباس های محلی ساخت .

من همیشه نو آوری ها را  دوست دارم زمانیکه به لباس های افغانی میدیم و استفاده میکردم

همیشه در فکر این بودم که باید یک لباسی ترتیب شود که هم ساده باشد وهم وزن زیاد نداشته باشد وهم دوختن آن زمانگیرنباشد ومهمتراینکه وابسته به همه مناطق افغانستان باشد.

زمانیکه نخستین طرح خود را درعمل پیاده ساختم. آنرا به مادرم نشان دادم اوتایید کرد و گفت: بلی بسیاریک لباس محلی زیبا ...

از آن پس هرکه لباس را میدید. نخستین پرسش اش این بود که این چه نوع لباس است؟

افغانی ،هزارگی ...

من گفتم محلی مربوط به همه نقاط افغانستان است ...

پرسش: چه پیامی به بانوان افغان درخارج کشوردارید؟

از همه بانوان میخواهم که درهرجای جهان که استید حس ملی خود را فراموش نکنید ،بیاید دست به دست همه داده وبرای کمک کردن به هم وطنان ، بویژه هم جنسان خود ازهیچ نوع ایثار دریغ نورزیم ما میتوانم با سنگ ریزه ها که به وحدت هم کنار بگذاریم زیر بنای مستحکم واستواربرای هم جنسان خود بسازیم  زخمی را که درطول تاریخ درپیکرمان بر جا گذاشته اند اگرخود مان درمان نکنیم هیچ غمخواری نخواهد توانست. از جوانان و هم سن های خود میخواهم از زمان و امکانات در دست داشته تان استفاده اعظمی نماید ما درآستانه پیشرفت قرار داریم خوب درس بخوانید و درعرصه های مختلف پشتیبانه قوی برای زنان رنج کشیده کشور خود باشید زمان هیچ درد را دوا نمیکند تنها این ما استیم که به آن عادت میکنیم در این دنیا همه میگن چرا شادی بگو تا ما هم بخندیم اما هرگز نمیشنوی که بگویند چرا گریه میکنی بگو تا ما هم گریه کنیم ..بیاید تا با گذشت زمان مرحم به زخم بانوان خود باشیم و اشک و اندوه شان را پاک کرده لبخندی شادی را به لبان شان نقش بندیم.

سخن آخر، چگونه به اینهمه شغل های سنگین میرسید.تقسیم اوقات کاری تان چگونه است؟ آیا گاهی پسمان شده اید؟

پاسخ: بلی من برای همه وظایف که دارم اوقات مشخص دارم تا روی آنها کار کنم 

تقسیم اوقاتم را ایام بیکاریی،دانشگاه تکمیل می سازد.درصورتیکه از درس ها فارغ باشم و ساعت رسمی نداشته باشم دردیگر امورات مصروف میشوم .

ثریا علیمی نازنین! ازینکه با این همه مسوولیت های مهم ، به مصاحبه ما حاضرشده اید. قلبا" ازشما سپاسگزارم.  موفق وپیروزباشید.

من هم از فرصت که برایم اهدا نمودید جهان سپاس

به شما و به فعالیت ها بشر دوستانه شما بر خصوص در قبال بانوان ارج گذاری مینمایم

فریاد برای بانوان افغانستان ازهرگلو که باشد حس  ودرد مشترک دارد .

۷/ ۷/ ۲۰۱۳

 

 فرهنگی ـ بامداد۶/ ۱۳ـ ۱۹۰۸