قوم گرایی و پیامد های فاجعه بار آن 


داکترحبیب منگل

قوم گروهی از انسان‌هاست که اعضای آن دارای اصل و نسبی یک سان و مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که به آبا و اجداد شان برمی گردد. این مشترکات علایم ثانوی انسان ها را تشکیل می دهد ؛ نه ماهیت آن را .

ماهیت انسان ها را آدمیت وبشریت او تشکیل می دهد .
قوم گرایی وقومداری رفتاری اجتماعی و طرز تلقي عاطفی ایی است كه به رجحان بخشيدن و ارزش نهادن مفرط به آن گروه‌های اجتماعی محلی يا ملی كه شخص به آن تعلق دارد، میانجامد. در اين ديدگاه ارزش ها ؛ آداب و رسوم و عادات گروه خويشتن به هنجارها ومقدسات و عقايد قالبی و تصاوير ذهنی از پيش ساخته خرافات و تفوق طلبی و تنگ نظری و افزون خواهی نژادی ؛ قومی ومذهبی ودرسیاست به منفعت مبدل می شود . دراین جاست که سیاست مداران وافراد سودجو ، موقعيت طلب و ستمگر از افكار قومداری مردم استفاده می كنند و بر دوش مردم سوارمی شوند وفاق اجتماعی وملی را ازبین می برد و موجب ا نقطاب و جنگ های قومی و نژادی می شوند .
طایفه وقـوم از بقایای فـورماسیون برده‌ داری و فیـودالی است ودر کشور توسعه نیافتـه مانند کشور ما در دوران گذار به سرمایه داری نیز به مشاهده می رسد وقوم گرایی از عقب مانده گی وعقب گرایی و بینش ومنش کهنه عشیره ایی و استبدادی ؛ استبداد و حکومت های استبدادی ناشی شده و می شود و فرایند انسجام و وفاق اجتماعی ؛ توسعه سیاسی و دموکراسی شدن و تشکیل ملت - دولت ؛ تامین وتعمیق وحدت ووفاق ملی و ثبات سیاسی یک کشور را برهم می زنند .
قوم گرایی که در کشور پیشینه دردناک داشته است ؛ شوربختانه اکنون نیز توسط قوم گرایان یا گروه ها ی تفوق طلب وتنگ نظر وافزون خواه قومی ؛ نژادی  مذهبی دامن زده می شود وبه یک ویروس کشنده وچالش فاجعه بار مبدل شده است .
بنابر آن قوم گرایی ازنام هرقوم مردود است و مبارزه فراگیر برای زدودن آن از عمده ترین وظایفی است که دربرابر نیروهای فارغ از ذهنیت ومنش قوم گرایی ؛ انسان دوست و بشردوست ؛ ترقی خواه ؛ دموکرات و داد خواه کشور قراردارد.

بامداد ـ  سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۳۰۹

نمی شــود

 

با زور سوته و با جنگ نمی شود
با مکر و فتنه و با رنگ نمی شود

با زور برچــه  و تیر و کـمـان هیـچ
با عقده و تعصب و نیرنگ نمی شود

با رهبــران فـاقـــد فهـــم و اراده یى
با آن وزیر جنگ ز پا لنگ نمی شود

با دزد و جانى و مزدور و مرتجع
با مرمى تفنگچه و تفنگ نمی شود

آهنگ همدلى که نباشد دریـن وطـن
آهنگ ملک ما و تو آهنگ نمی شود

صلح و صفا و همدلى و هم برابرى
بیدون خلط ایده و فرهنگ نمی شود

سلاته ى رنگین و لـذیـذ فغـان ستــان
بى پیاز و رومى و بادرنگ نمی شود

بى ازبک  و هــزاره و پشتــون بـاغ مــا
بى تاجیک و هنود و دگر رنگ نمی شود

قــربان پشــه هــاى دیار پشه یى اش
بى آن بلوچ دلاور و با ننگ نمی شود

بى قندهار و بلخ و هرات و اروزگان
بى کوچى قلات و یکاولنگ نمی شود

ساز وطن به طبــع دل هر کــدام مــان
بى طبله و بدون دف و چنک نمی شود

اى واعظى بیا و سرودى به ما بگـو
با جبن و انزوا و دلى تنگ نمی شود

( زبیر واعظى )

بامداد ـ  فرهنگی واجتماعی ـ ۵ /۱۶ ـ ۲۸۰۸

« مردم بزرگ و رهبران کوچک »

 

 

میرعبدالواحد سادات

در بزرگی مردم افغانستان هرچه بگوییم کم گفته ایم . مردمی که طولانی ترین جنگ تحمیلی تاریخ را با تمام مشقات و عواقب خونبار آن متحمل می گردند ، دوسال قبل با اشتراک در انتخابات حماسه آفریدند وبه جهانیان پیام دادند که :

صلح ، ثبات ، تغییر و حاکمیت قانون می خواهیم ؛ وافغانستان حق دارد و مردم آن مستحق می باشند تا به شاهراه بازسازی و ترقی گذار نمایند . اظهرمن الشمس است که درانتخابات چنانچه این قلم درهمان وقت نیز نوشته بود ، کدام نیلسن ماندیلا کاندید نبود تا مردم به خاطر گل روی او قربانی بدهند ، مردم از فساد و فساد سالاران ، تاجران دین، تیکه داران « جهاد » و دکانداران قوم به بینی رسیده اند و می خواستند و می خواهند تا حاکمیت قانون درکشور استقرار یآبد و قانون بدون هر نوع تبعیض و تمایز حقوق هر شهروند افغان را تامین و تضمین نماید. اما متاسفانه تقلب گسترده توسط هردو تیم در دور دوم ، عدم تمکین به قانون ، با نوعی مهندسی سکانداران دولت وقت و دسایس بیرونی زمینه های آشوب طلبی را مساعد و بهانه برای پا درمیانی بلند قد ترین وزیر خارجه جهان فراهم ساخته شد .

آقای « ک » با طرح « فضولی » که در آستین داشت ، دموکراسی نو پا را سلاخی و حاکمیت ملی افغانستان را که به صورت انحصاری به مردم تعلق دارد ، تقسیم و به دو تیم رقیب به مثابه غنیمت ، باج و تحفه داد. معنی ساده این گستاخی به حقوق مردم افغانستان آن بود که : امریکا به خاطر مدیریت درست بحران به حکومت شکننده تر ، دست نگرتر و محتاج تر ضرورت دارد ، در غیر آن کدام عقل سلیم می پذیرد که هم شمارش مجدد آرا و با مصارف گزاف تجویز گردید و همزمان و قبل از وقت موافقت نامه سیاسی تقسیم قدرت را برآنان امضا نمود.                                                                             

من در آن وقت قصه از مثنوی شریف و این کلام حضرت مولانا را نوشتم:
شیر بی یال ودم واشکم که دید ؟ 
این چنین شیری خدا کی آفـرید ؟


از قدیم شنیده ایم که : بار کج به منزل نمی رسد . آقایان « ع » و « غ » منافع ملی و ثبات سازی را همیشه دلیل این شهکار شان وانمود نموده اند و متاسفانه در عمل حاکمیت ملی را در وجود الیگارشی تیمی خلاصه ساخته و هربار تمام جنگ و جدل شان بر تقرر نزدیکانشان می باشد . در حالیکه هفده ولایت در معرض تهدید بلند امنیتی قراردارد و همه روزه فرزندان فداکار مردم در قوای مسلح قربانی می دهند ، آقایان با خیانت به آرمان و اراده مردم بزرگ از عقب دیوار های قصر همانند امباق ها همدیگر را طعنه می دهند ( جالب بود که حتا در همانروز جنگ های زرگری ، درمجلس یاد وبود مزحوم حشمت کرزی دستان همدیگر را بلند نمودند).                                                             
دیر یا زود  مردم از شر فساد سالاران ، تاجران دین و « جهاد » و دکانداران قوم نجات خواهند یافت و اما تاریخ مضحکه « رهبران کوچک » را با مردم بزرگ ، حماسه آفرین و فداکار به زشتی باز گو خواهد کرد.

بامداد ـ  دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۳۰۸            

 

باید وحدت کنیم


یاسین بیدار

اوضاع نارام و نا بسامان وطن قبل از همه نیروها و حلقه های روشنفکر افغانستان را قطع نظر از اینکه در کجای دنیا ساکن اند می طلبد تا دست به دست هم داده در راه نجات کشور از حالت تاثر آور کنونی دست به کار شوند. خواست امروز در واقع صدای سهمگین و هیبتناک مادر وطن است که ما نند شلاق بر شانه های فعالان و اثر گذاران سیاسی ما نواخته می شود و همه را برای همکاری و تساند دعوت می نماید.

۲۵ سال قبل وقتی حاکمیت حزب وطن سقوط نمود و حزب وطن با ۲۰۰ هزار عضو در سراسر جهان متلاشی و متواری شد اوضاع آشفته وطن همه را واداشت تا بخاطر نجات وطن در هر کجایی که بودند بلا فاصله دوباره دست به کار شوند و در صورت ممکن حزبی یا جریانی را راه اندازی کنند تا مگر بتوانند بخشی از نارامی های روانی و دلواپسی های شان را مدا وا نمایند. این تلاش های بسیار شریفانه و وطنپرستانه تا حال به چندین تجمع منتج شده است.

عمق و پهنای بحران کشور به آن حدی است که این حلقات به تتنهایی حتی امکان دیدن کامل آنرا ندارند چه رسد به حل آن به این سبب در طی یکنیم دهه سپری شده مساله راه اندازی یک جریان بزرگترپیوسته مطرح بوده است واقداماتی هم از مدت ها به اینطرف در داخل و خارج کشور راه افتیده است. اما در هر گامی که بر داشته ایم و یا خواسته ایم برداریم و هر تلاشی که انجام داده ایم حرکت ما نه به پیش که به عقب بوده است و از هر تلاش ما ناکامی و درد سر های ناخواسته بجا مانده است.

هر بار با همان مشکل بر میخوریم که بار ها برخورده ایم. تجربه یک وحدت عملی را در سال ۲۰۰۸ در اروپا انجام دادیم. چهار حزب راجستر شده مدت های طولانی به مذاکره و مباحثه نشستند و بعدا هم اجلاس بزرگ ۵۰۰ نفری را که از سراسر دنیا روشنفکران آمده بودند در شهر ایندهوون کشور هالند دعوت نمودند. اما بخاطر آنکه عده ای غیر واقع بین و یا خود بزرگ بین که هدف شان از اجماع بزرگتر کرسی بزرگتر برای خود شان بود „است" تمام آن همه تلاش هارا بر هم زدند و به ناکامی مواجه ساختند. چون شکل گیری اجماع را بسودخود ندیدند. این تجربه تلخ را بعدا در "حزب واحد" از سر گذشتاندیم و از آغاز تا انجامش را دیدیم و تجربه کردیم و بیاد داریم که چگونه حاصل تلاش و زحمت صد ها عضو و فعال سیاسی ما اختطاف گردید.

وقت آن فرا رسیده است که باید از خود پرسید که جریانات "ترقیخواه" افغانی در کجا ایستاده مانده اند؟ و چرا پس از شکست حاکمیت خود , در بیست سال اخیر پیوسته بن بست ها و شکست ها را از سر می گذراند.؟ حلقات "چپ" افغانی بمثابه پر عده ترین و با تجربه ترین فعالان سیاسی افغانی چرا نمی توانند روی پای خود بایستند؟ از یکدهه بدینسو فعالان "چپ" افغانی مصممانه تلاش شباروزی بخرچ داده اند تا یک جریان وسیع و محکم سیاسی را راه اندازی کنند اما از هیچ گوشه صدای دلنوازی به گوش نمی رسد.؟ مشکل ما در کجا است؟ چرا ما اینقدر بیچاره شده ایم.؟

این پرسشها با بسیار سر سختی در تمام مجامع و محافل و نشست های ما مطرح میگردد اما مثل آنکه ما ارائه پاسخ درست به این پرسش ها را به کدام آینده نا معلوم موکول کرده ایم , و یا اینکه ما اصلا به این پرسش ها پاسخ منطقی ارائه کرده نمیتوانیم بهمین سبب از پرداختن به آن طفره می رویم.

روحیه گریز از انتقاد سبب شده است که ما اصلا از گفتمان بگریزیم و این نیاز جدی و اساسی لحظه کنونی را به یک آینده نا معلوم موکول کنیم. این تنها نیست, اقدامات روز مره ما نیز با شرایط کنونی ما مطابقت نمی کند. در اقدامات ما این واقعیت کمتر انعکاس می یابد که ما آن حزب "بزرگ" دیروز نیستیم , اینکه ما دیگر حزب حاکم نیستیم و اینکه تعداد اعضای سابق حزب که امروز در حلقات تازه تشکیل شده متشکل نشده اند بمراتب بیشتر از آنانی اند که تشکلات تازه را بوجود آورده اند. این حقیقت که ما یک جریان شکست خورده ای هستیم که در ۷۰ کشور متواری شده ایم. و این حقیقت که در واقع همه چیز را از سر می آغازیم. ما حق نداریم از خود چیزی فراتر از آنچه هستیم افاده بدهیم. مردم اعمال ما را بر رسی میکنند و ما در واقع در برابر چشم مردم که خیلی ها موثر تر از هر کمره تلویزیون کار میکند عمل میکنیم.
آنچه از این تمهید مختصر نتیجه می شود این است که این احزاب و حلقات بر روی درک های متفاوت از زندگی و سیاست بوجود آمده اند به این سبب هرکدام به زبان جداگانه و غیر قابل فهم برای دیگران سخن گفته ایم و میگوییم و اینکه گرفتاری ذهنی هر یک از ما این است که از هویت خود یا بی خبریم و یا دیگران را بی خبر گذاشته ایم.

به این سبب الزاما باید :
الف) قبل از برداشتن گام اول لازم است و این نه برای جدایی است بلکه برای این است که هویت خود را بی هیچ ابهامی برای خود و برای دیگران روشن نماییم و پیش از آنکه گامی برای اتحاد و ایتللاف و هر شکل و هر نوع همکاری دیگر برداریم و برای خود و برای دیگران روشن کنیم که جهان را چگونه می بینیم و چه میخواهیم تا همگان با چشم و دست باز در کنار صفحه شطرنج سیاست بنشینیم.

ب) در حالیکه هنوز بر سر آنچه میخواهیم دید روشنی و یا لا اقل سخن روشنی نداریم و برای اینکه هویت مان را برای خود و برای دیگران روشنتر کنیم لازم داریم که پیش از همه خود مان بر سر آنچه میخواهیم به گفتگو بنشینیم و به طرح های مشترکی برسیم. و با دید باز و واقعگرایانه ببینیم که ما در کجا و در چه وضعی قرار داریم. تجربه نشان داد که گرد هم آمدن جمعی نا سازگار و نا پایدار که کار شان سر نگرفته به آخر می رسد به درد لحظه کنونی نمی خورند. در چنین اوضاعی باید دست از خیالبافی ها برداریم و در ایجاد یک اجتماع واقعی گام های واقعبینانه برداریم.

طوریکه دیده شد قسمت اعظم تجمعات و حلقات ساخته شده امروزی ریشه در افتخارات و انتقادات از دیروز دارد و تکیه گاه های شان را دید گاه ی دیروز از زندگی و سیاست تشکیل میدهد. فکر ترقیخواه دیروزی ما در واقع ریشه در بنیاد های فکری قرن نزده و اوایل قرن بیستم داشت که تجربه عملی قرن بیستم عدم کار آیی انرا در سراسر جهان بخصوص در کشور ما به اثبات رسانید. دیگر آن نسخه های قرن نزدهم و اوایل قرن بیستم درد های قرن بیست و یکم را مداوا کرده نمی تواند. دلبستن به آن خود و دیگران را فریب دادن است. بنابران ایجاب میکند که با جرات و رسما با آن وداع کرد.

سوالیکه بیست سال قبل باید مطرح میگردید امروز سر بلند میکند و آن اینکه ما اصلا به کدام سو می رویم؟ اینکه از کجا امده ایم همه با تفصیل میدانند اما اینکه به کجا می رویم کمتر کسی پاسخی دارد و کمتر کسی به آن پرداخته است. این پرسش بنیادی یک پرسش متمم دیگرنیز باخود دارد که بحیث پیشوند باید مطرح گردد و آن اینکه چرا و چگونه به اینجا رسیدیم؟ گرچه تاجائیکه دیده میشود در بسی موارد از مطرح شدن سوال متمم طفره رفته میشود اما پرسش با سماجت تمام خود را بر ما تحمیل میکند.

حالا ما در واقع باید دو سوال را پاسخ بگوئیم. اول اینکه چگونه بدینجا رسیدیم؟ دوم اینکه از اینجا کجا می رویم.؟ در پاسخ به سوال اول , ما به بر رسی همه جانبه دیروز نیاز داریم. باید تمام مولفه های دیروز را روشن و آفتابی کنیم و ببینیم دلیل شکست ما در چه بوده است. شکست دیروز صرفا سیاسی نبود . نظام فکری و نظام کاری ما هردو معضله داشت. بهمین سبب متلاشی شد. و دوم اینکه در تحت اوضاع نا بسامان و فوق العاده مایوس کننده فعلی کشور , اوضاع شدیدا خطر ناک منطقوی و بین المللی چشم انداز جریانات "ترقیخواه“ „چپ" ما به کدام سو خواهد بود. و قبل از آن این سوال را با ید مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهیم که جریان "ترقیخواه" یعنی کدام جریان؟ و اینکه در اطراف کدام اندیشه های رهنما باید بسیج شد؟ وغیره . به این سوال ها هرکس مطابق درک و ذوق خویش پاسخ ارائه نموده اند.

ما در حزب متحد ملی افغانستان به این سوال ها با دقت و به تفصیل پرداخته ایم و دید گاه های خود را بدون کم و کاست و بدون پیرایه و پرداز بیان داشته ایم وبخود می بالیم که ما با طرح ها و دیدگاه های روشن و مشخص روی صحنه گام گذاشتیم. این مسایل اندیشه ای و ارزشی را بخاطر آن مطرح می نماییم و باید مطرح نماییم که پارتنر های ما در پروسه وحدت بدانند که بدون گفتمان صمیمانه و رفیقانه و نتیجه گیری های روشن و بدون خدشه نمی توان "حزب واحد" ساخت. میتوان ا تحاد کرد , میتواند ایتلاف کرد اما نمی توان "حزب واحد“ شد.

گفتیم خواست زمان و صدای مادر وطن ما را بسوی یکی شدن ها می کشاند. اما خواست زمان و صدای مادر وطن هر گز بمعنی تطبیق بر نامه های نا پخته و ناسنجیده , خود محوری و تحمیل اراده یک گروه یا حلقه کوچک تحت نام "وحدت"بر یک اجتماع بزرگ نمی باشد. خواست زمان این است که اقدامات سیاسی با دیگر الزامات اجتماعی وقت و زمان مطابقت و همنوائی داشته باشد. باید با تحمل و برده باری بدون شتاب و عجله بی مورد قدم به قدم و ارام آرام صفوف وطنپرستان را آرایش داد و در این راه باید همه را بدون استثنا در نظر گرفت. به خواست ها و انتقادات دیگران گوش فرا داد. از دیگران آموخت. باید به این حقیقت تن داد که ما یکی از رهروان هستیم که تعداد از ما بهتران در صفوف و اطراف ما کم نیستند.

احزاب و سازمانهای نوبنیاد که هنوز از لحاظ فکری صاحب هویت نشده اند و توده های مردم همه را بنام حزبی های دیروز میشناسند و بااندیشه های جدید شان کمتر آشنائی دارند, حتی خود این حلقات هم درک روشن از آنچه میخواهند وآنچه موعظه میکنند ندارند. آنچه هم دارند بخاطر اهداف بلند پروازانه تشکیلاتی در بعضی موارد معروض به زیر پا شدن است. و چه بسا که افکار واندیشه ها که سنگ پایه های احزاب و سازمانها و ساختار های سیاسی واجتماعی را می سازند, بخاطر تمایلات و اهداف تشکیلاتی, بخصوص در اروپا که همه فعالین سیاسی مانند مرغان پریده , خود را تابع کسی و یا چیزی نمیدانند , بدون خم ابرو زیر پا قرار میگیرند. در بسا حالات ارزش ها و ضد ارزش ها به ساده گی جا عوض میکنند.

تعهد روشنفکرانه برای دسترسی به آرمان معین , اصل انکار ناپذیر و گریز ناپذیر در فعالیت های سیاسی پنداشته می شود. اما متاسفانه در طی دو دهه اخیر در فعالیت های سیاسی – تشکیلاتی ما دیده شد که در بسا موارد رابطه ها نه بر بنیاد تعهدات که بر بنیاد داد و گرفت ها ( مصلحت ها , جور آمد ها) شکل میگیرند . از آنجا ئیکه داد وگرفت ها معمولا مقطعی صورت میگیرند پایدار باقی نمی مانند. به همان منوالی که بوجود می ایند به همان منوال هم از بین می روند. و این مبارزه روشنفکرانه ما را از محتوا تهی میکند.

نکته قابل ذکر که فعالان سیاسی ما در طیف وسیع از نظر دور انداخته اند و فعالیت سیاسی را در تشکیل خلاصه میکنند , تمرکز و توجه به تحقیق وپژوهش و شکافتن مسایل مبرم سیاسی- اجتماعی ست. آنچه یک فعال سیاسی را در شرایط کنونی, که ساختار های سیاسی تازه سر بلند میکنند, بیشتر از منزلت تشکیلاتی , اثر گذار می سازد و بحیث فعال سیاسی زنده نگه میدارد, کمیت وکیفیت کار تحقیقی سیاسی, فکری و اندیشه ای میباشد. روشنائی بخشیدن به زوایای تاریک مسایل سیاسی , تیوریک و اندیشه وی, تنویر کردن اذهان عامه و فعالان سیاسی, بخودی خود کاریست قابل اهمیت و ستایش و ماندگار. با روی آوردن به تحقیق و پژوهش ,ما میتوانیم بسیاری از معضلات کنونی جریانات سیاسی مان را حل کنیم.

فراتر از آن نیازجدی به شکستاندن حصار سیاسی „حزبی دیروز" و باز کردن راه در میان مردم حس می شود.ساختار هاییکه در طی دو دهه سپری شده روی کار آمده است همه واقعا از همان اعضای حزب وطن ( حزبی های دیروز) بوده اند. " حزبی های دیروز" تا حال موفق نشده اند که خود را با مردم خلط کنند و در ساختار های جدید مردم غیر حزبی های دیروز را جذب نمایند. این حالت عمدتا نتیجه موضع گیری ها وبرخورد های افراطی و اورتودوکس „ حزبی های دیروز" بوده است که مردم غیر حزبی از آن رم میکنند.

باید جوش خوردن با مردم , فرا گرفتن از مردم وتنویر کردن مردم ومهمتر از همه کشاندن پای مردم به تشکلات و ساختار های تازه شکل گرفته سیاسی را فرا گرفت. و این مهمترین و دشوار ترین بخش کار و فعالیت یک حزب سیاسی بخصوص نهاد های تازه تشکیل شده از چکیده های حزب وطن دیروز را تشکیل میدهد. برای این منظور کار وسیع و دوامدار تنویری و تبلیغی نیاز است. عام ساختن اندیشه ها و افکار سیاسی و جلب توجه مردم به آن, کاریست بس دشوار و زمان گیر. برای انجام چنین رسالت به افراد متعهد, با وقف , مبتکر وصاحب فهم و فراست سیاسی نیاز است.

بامداد ـ  دیدگاه ـ ۵/ ۱۶ـ ۲۷۰۸

حقیقـت یا ســراب ‌

صمـد کـارمنـد 

چهار دهه گذشته پر از فراز ونشیب بود سال های جنگ و ویرانی ، سال های امید ها و شکست ها ، طی این مدت احزاب و حاکمیت ها آمدند و رفتند ، قدرت و عملکرد های خویش را به نمایش گذاشتند مردم و وطن تجارب و درس های تلخ و شیرین را امتحان کردند. مشخصه بارز سال های قبل رفت و آمد قدرت های بزرگ در سرزمین زیبای ما بود هر کدام به خاطر منافع خویش لشکر کشی نمود و در نهایت انسان میهن ما کشته و کشور ویران گردید .

آنانیکه آرمان های انسانی و وطن پرستانه به خاطر رشد و ترقی جامعه و مردم داشتند کنار زده شدند ، از آن جمله حزب دموکراتیک خلق  افغانستان اهداف بزرگ انسانی ، ملی و دموکرات برای آینده بهتر افغانستان طرح و پیش کش نمود اما متاسفانه در نتیجه اشتباهات درونی و عدم شرایط نامناسب جامعه ، ادامه جنگ و خشونت از جانب مخالفین و حمایت غرب از آنان، حاکمیت این حزب به مثابه بیانگر و مدافع منافع طبقات و اقشار زحمتکش کشور و روشنفکران وطنپرست ترقی خواه بر سقوط مواجه و اعضای حزب به جزایر مختلف تقسیم و حتا در بعضی موارد در تقابل هم قرار گرفتند . در بیش از دو دهه اخیر بنابر تلاش های یک تعداد وطن پرستان با اتکا به بدنه  دموکراتیک خلق سازمان ها و احزاب مختلف که تقریبا همه دارای پروگرام و اهداف مشترک اند ایجاد و داخل سیستم سیاسی افغانستان شدند ، اما تجارب و درس های سال های سپری شده نشان داد که نقش و رسالت احزاب ملی ، مترقی و دموکرات در روند سیاسی ، دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، آزادی بیان و دولت داری خوب به تنهایی برجسته گی خاص نداشته ؛ و در ضمن خود این احزاب به نحو خواستند بدون ارزش دادن به تاثیر گذاری حزب خویش داخل قدرت شوند  طی سال های سپری شده بار بار وحدت و کنار آمدن این احزاب در زیر یک چتر واحد مطرح شد به خصوص شش سال قبل حزب متحد ملی ( پیشین ـ بامداد ) و نهضت میهنی ( حزب مردم  پیشین ـ بامداد ) پیمان وحدت بستند به یاد دارم که با چه شور و شوق وطنپرستانه پروسه ی ادغام تشکیلاتی آغاز و ختم یافت ، طرح برنامه و اساسنامه حزب اماده و نماینده گان برای کنگره واحد حزب از سراسر کشور و خارج کشور انتخاب و روانه کابل شدند ، هر جای امید واری برای یک تشکل نیرومند و کارا وجود داشت اما با تاسف و درد که این پروسه بزرگ ملی و سیاسی مورد توطیه مقام پرستان و افراد خود خواه قرار گرفت ارزش های بزرگ وطن ، مردم و جنبش ترقی خواهانه قربانی اهداف غیر ضروری و معامله گرانه شد و درنتیجه هر دو حزب در پی تدویر کنگره های جداگانه خویش رفتند حتا وحدت درونی خویش را هم حفظ کرده نتوانستند و هر دو به جریان های مختلف تقسیم و زمینه ای تقابل وسیعتر شد و صدها فرزند صادق و وطن پرست کنار رفتند و هزاران تن ناامید و بی اعتماد شدند . آن زمان هم مانند سال های دوران وحدت خلق و پرچم که هیچگاه یک حزب واحد نشدند ،متحد ملی و نهضتی ها در حلقه خود باقی ماندند با وجود ادغام تشکیلاتی و اعلان حزب واحد جلسات جداگانه و مخفی خود را داشتند و صرفا خود را آیینه مقام ها می دیدند .

 پس از سال های سکوت و تنهایی امروز باز هم صدای وحدت خواهی و کنارآمدن ها بلند شده و همه خواستار یک حرکت ترقی خواهانه برای نجات وطن و مردم از حالت بحرانی سیاسی کشوراند . این همه را می توان به دیده قدر و امید واری دید در صورتی که دست ها واحد شوند و سنگ اندازی ها قطع و باور به آنچه می خواهند داشته باشند .

به منظور بهبود امور و نتایج مثبت ، ایده هاو نظریات خویش را با شما عزیزان شریک می کنم امید وارم دور از عقده ، تعصب و امراض کهنه دیروز در تکمیل آن کمک و در نهایت موثر واقع شویم برای فردای بهتر و ساختن خانه ی مشترک ما .

 ⁃ تا زمانی که ما از گذشته ارزیابی دقیق نداشته باشیم آینده را نمی توان بهتر ترسیم کنیم ،  بنابرین ضرور است گذشته سیاسی ، حزبی و حتا قدرت را همه جانبه ، علمی و با دید ژرف نقد و بررسی کنیم با اشتباهات و کمبود ها خدا حافظی و جهات مثبت را نشانی و شامل اهداف دور و نزدیک خویش سازیم . با آنانیکه پروسه وحدت شش سال قبل را به شکست مواجه نمودند برخورد قاطع دور از هر نوع معامله و پنهان کاری داشته باشیم .

 ⁃ برای یک حزب فعال و نیرومند اندیشه بزرگ ترین سلاح فعالیت و بیان چهره واقعی آن است ، بسیاری از رفقا هنوز فکر می کنند که ما همانا حزب دیروز ایم و با آن روش و سیاست ها می توانیم دو باره خود را در جامعه مطرح کنیم . به فکر من ایجاد حزبی با خیال و حواس دیروز نه هم ضرور است و نه هم مفید  ! امروز را باید در زمان خودش دید و متناسب با دنیای امروز اندیشه و سیاست های خویش را عیار و به پیش رفت البته ارزش های مفید و مطلوب سیاست های دیروز را غنی ساخت و ادامه داد ما نباید به وحدت چهره ها و افراد تاکید نمایم هرگاه اندیشه ما مولود ادویه  درد مریض امروز و نسخه  خوب برای فردای او باشد ، پس هماناست که مردم خود بخود در کنار ما قرار می گیرند .

حزب نو به ساختار دموکراتیک و همه گیر ضرورت دارد بهتر خواهد بود تا مسوولین و رهبری کوتاه مدت انتخاب و میدان داده شود به همه ای آنانی که شایسته گی رهبری و سازماندهی را دارند .

 ⁃ در طی سالهای سپری شده یک تعداد شخصیت ها و اعضای احزاب مطرح شده دلسرد و گوشه ای تنهایی اختیار نموده اند ضرور است به هر یک مراجعه و قناعت شان فراهم و دوباره به خانواده آزادی خواهان ، ترقی خواهان و مبارزین نجاب وطن و مردم بسیج شوند .

⁃ یک واقعیت عینی را باید پذیرفت که بیش ترین اعضای این احزاب همان های اند که دیروز در حزب دموکراتیک خلق حضور و فعالیت داشتند جوان ترین این نسل بیش از پنجاه سال عمر دارند و در دو دهه آینده بیشترین این ها را از لحاظ جسمانی و روانی با خود نخواهیم داشت آنجاست که بحران سیاسی جنبش را تهدید می کند پس چه بهتر است به جوانان اعم از دختران و پسران تکیه نمایم و زمینه دهیم برای ساحه فعالیت و عملکرد جوانان .

امروز اکثریت مسوولین این احزاب را کهن سالان تشکیل میدهند و یکتعداد یک قدم هم از موقف و وظیفه خود عقب نمی روند در حالیکه این درک را دارند که جوانان بهتر و بیشتر و در پهلوی آنها برای جنبش ترقی خواهانه با ارزش و مفید اند ، لازم است تا از تجربه ، درک و فهم بزرگان که سال های طولانی جوانی و زنده گی خود را وقف وطن و مردم نموده اند استفاده شده و در صورت ضرورت مشاورین خوب باشند . تکیه بر جوانان و زنان به معنا آینده روشن و بهتر از امروز بوده درعدم موجودیت جوانان و زنان فاجعه جبران ناپزیر پیشرو خواهیم داشت . بهتر خواهند بود تا حزب را از مرد سالاری نجات دهیم و ساحه فعالیت و موجودیت زنان را وسیعتر سازیم .

⁃ آنچه می خواهم به صراحت بیان دارم اینست که ایجاد یک حزب واحد و سراسری همه ای بقایای دموکراتیک خلق و شخصیت های ملی ، مترقی و دموکرات دور از امکان بوده و شاید هم ضرورت ان احساس نگردد؛  و از طرف دگر تجارب و درس های پنج دهه گذشته نشان داده که رهبران احزاب پس از اتحاد هنوز هم در فرکسیون و حلقه های خود باقی اند و در فکر رهبر شدن قرار دارند پس چه بهتر است تا در اندیشه ای ایجاد جبهه وسیع نیروهای ملی، مترقی و دموکرات شویم . این جبهه متشکل از احزاب ، سازمان ها ، نهاد ها و شخصیت های مستقل بوده و سیتم رهبری ان دورانی باشد از طریق جبهه می توان نقش فعال را در سیاست و رهبری جامعه به عهده داشت. در اینجا نباید گرفتن قدرت و مدغم شدن در قدرت مطرح باشد بلکه مبارزه از طریق نهاد های انتخابی جوهر کار را تشکیل دهد ، کاندید های مشخص را به نهاد های انتخاباتی کشور به خصوص شورا های محلی ، پارلمان ارایه و پشتیبانی کرد . جبهه باید به مرکز اپوزیسیون قوی ، فعال ، مثبت و نیرومند تبدیل شود .

 رفقا و دوستان گرانقدر !

وحدت را نمی توان خرید ، وحدت را نمی توان گدایی کرد ، وحدت را نمی توان در لابلای کتاب ها جست وجو کرد ضرور است برای وحدت اعتماد سازی کرد و قلبا به آن وفادار بود و شجاعانه رزمید در غیر آن حقیقت نی بلکه سراب خواهد بود . بگذار آنچه می سازیم انعکاس دهنده ای خواست های بر حق مردم به خاطر دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، آزادی ، صلح ، امنیت و رسیدن به جامعه دارای تمدن و پیشرفت انسان و انسانیت باشد . ما به دگرگونی فرهنگی و فکری نیاز مبرم داریم .

 

بامداد ـ  دیدګاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۲۳۰۸