بـاغ پـژمـردسـت…
در آن دیار سپیدارهای اندوهناک
ز باغبان چه پرسید
کلید باغ کجاست،
که باغ پژمردست.
و گیاهان هرزه همه جا گستردست.
اما
ازین اسکوی باور متزلزل
و ازین رواق کژدیسه اندیشه، و
درین شب سنگین وقاحت قرن،
که جویبارهای ادراک خشکیدست
و مردگان مردگان را بدوش می کشند
و عقاب ها
هیهات
فکر پرواز ندارند بسر
از رهایی بردگان
آژیر ناقوسها راخواهیم شنید؟
آری
باغ پژمردست
و سایه ی پاییز همه جا گستردست.
( کریم حقوق )
شعر در بامداد ۲/ ۱۹ـ ۲۷۰۸
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2019