آیا نام  دری به راستی تغییر پذیرفته نام تخاری است؟

دکتر حمیدالله مفید

در این پسین روز ها که گلیم غم فارسی و دری در کشور غوغا زده ای ماپهن شده است ، برخی از استادان و ادبیات شناسان زبان فارسی - دری  در گفتمان های تلویزیونی شان وویدیو کلپ های که در بازار گرم مسنجر( پیام رسان)  دست به دست می گردند ، چنین بیان داشته اند ، که گویا واژه دری تغییر پذیرفته شده نام تخاری است ، که با گذشت روزگار تهاری ، ، تهری و سپس دری شده است.این دیدگاه برای نخستین بار از سوی سرهنگ یا دگروال تالقانی در یک نگارش ادبی شان بلق کرده پدیدار شد، بدون اینکه ایشان در کدام نگاره ای آن را دریافته باشند .

تا جایی که تاریخ پیشین کشور از میان گرد وخاک ونگاره های چشم سفید با دیده درایی می تابند، تخار ها از تبار ترکان (کیوتوهای  اقوام یوته چی ،سیتی ) بودند ، که از سوی شمال و شمالغرب پس از شکست دولت هفتالها یا یفتلی ها  و پس نشینی دولت ساسانی در سده ای ششم ترسایی در شمالشرق کشور ما پای بند کرده جابجا شدند، این نگاره را  گردشگر چینی هیوان تسنگ که در سال ۶۳۰ ترسایی  به تخارستان گشت وگذارش افتاده بود ، نیز نگاشته است .به گفتاورد این (گل آغای پتونی ) ) هیوان تسنگ :در کندز (کن دژ ، کن به چماورد شهر و دژ به چماورد یا معنی قلعه) پسر ترک بزرگ ( خان ترک) به نام تاردو چاد Tarduchäd پادشاهی می چلاند که نام دولتش تخارستان بود و به ۲۷ خان نشین جدا شده بود که از آن میان اینها  برجسته بودند:

نخست: کیو -می- تو Kui-mi-to  که شهرستانهای درواز وروشان ایدونی مراد است.

دوم: پو-تو- چنگ نا Po-to-chakg-nä   استان بدخشان امروزی از آن مراد است.

سوم: شی- کی- نی Shi-ki-ni که شغنان اکنونی  می باشد.

چارم: ان-ته- لو- پو An-ta-lo-poo اندراب کنونی 

پنجم: پو -هو Po-ho باختر زمین آن زمانها .

ششم: کو-زی - تو Kowh-zi-to  که  که شهرستان خوست وفرنگ بغلان از آن مراد است.

هفتم: مینگ -کن Mung-Kin که هدف از آن شهرستان کران ومنجان  می باشد.

تخار ها پس از صد سال پادشاهی از سوی یفتلی ها تار ومار شدند و به سرزمین های شمال تاجکستان امروزی و قرغزستان و قزاقستان متواری شدند. زبان تخاری به هیچروی زبان فارسی  یا دری پیشین نبوده واثار مانده از آنها همه به مادر زبان ترکی و ایغوری وابسته است.

پس امکان ندارد، که زبان تخاری به تهاری و سپس به دری چهره گشتانیده باشد.

واژه دری به گفتاورد شاه سروده سرایان ایران (ملک الشعرأ بهار)  در نبیک یا کتاب سبک شناسی : زبان مشرق ایران بود که همراه هرمز وپهلوانان در زمان( آزرمی) به تیسفون کشانیده شد وزبان درباری بود ، که پسان ها دری شد ، زبانی که همه درباریان با آن سخن می راندند. 

این نام زبان دری  بهیچروی نام زبان دیگری نیست و در آثر بزرگان زبان فارسی-دری  هدف از آن همین زبان فارسی است .

درآثار بزرگان  و سروده سرایان زبان فارسی  چون : رودکی  سمرقندی، فرخی سیستانی ، ابوسعید ابوالخیر ، فردوسی طوسی ، اسدی طوسی ، مسعود سلمان ، منوچهری دامغانی ،فخرالدین اسعد گورگانی ، ، ناصر خسرو بلخی ، سنایی، مهستی گنجوی ، انوری ابیوردی، خاقانی، نظامی گنجوی ، امیر خسرو دهلوی، سعدی، حافظ، زاکانی، محتشم کاشانی ، صایب طبریزی ، اقبال لاهوری و پروین اعتصامی  نزدیک به( ۲۷۰ )بار نام این زبان پارسی آمده است ونزدیک به ۱۷ بار دری و طرز دری  آمده است .

 در کشورهندوستان نام دری وزبان دری تنها یکبار از سوی اقبال لاهوری ذکر شده است ، در هیچ آثار دستور زبان ، دیوان سروده سرایان ، تاریخ ادب، تاریخ سیاسی و لغتنامه های تهیه شده در هندوستان  نام دری یاد نشده و این نام نا شناخته می باشد.در همه آثار تهنا نام فارسی یا پارسی آمده است.

در هیچ آثار دستور زبان ، پژوهش های ادبی در ترکیه و عرب نام دری نیامده است ، از  نخستین لغتنامه فرس اسدی گرفته تا آخرین آین ها فرهنگ دهخدا است ، تنها نام فارسی ذکر شده است.

حتا لغتنامه :( لغات عامیانه فارسی افغانستان ) به خامه عبدالله افغاننویس نیز به نام فارسی است نه دری .هیچ لغتنامه در دنیا به نام لغتنامه یا فرهنگ زبان دری وجود ندارد.

در تمام آثار بزرگان وپژوهشگران غربی چون: پاول هورن ، شپیگل ، هانریش هوبشمان ، گایگر ، شیندلر ، توماشک ، سوکین ، شوکفسکی ، پروفیسور ملر، پرله ، میکلوسیشن ، نولد، ولستون و دیگران نام این زبان فارسی  آمده است ، نه دری 

نام اغلب  انستیتوت ها و دانشکده ها ی  که در بخش پژوهش زبان فارسی سرو کار دارند ، از جاپان ، چین ، هندوستان ، پاکستان ، آغاز وتا امریکا ، ایتالیا ، چکسلواکیا و کشور های عربی مصر ، سوریه و بیروت   زبان فارسی است، نه دری ، تنها در مسکو به نام زبان فارسی و زبان دری دو بخش جداگانه کار می کنند. 

 به این شمارش ، با رهایی فرنام فارسی از نام فارسی -دری و جابجایی تنها نام دری بجای فارسی در افغانستان ،  همه امتیاز های جهانی این زبان به کشور های ایران وتاجکستان داده می شود  و کشور افغانستان از نام جهانی این زبان و از وابستگی تاریخی سروده سرایان ، پژوهشگران ، ادبیات شناسان پیشین زبان فارسی و جهانی  محروم وبی بهره می شود.

 

  بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۸ـ ۲۰۰۲

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

آگاهی

شورای سراسری زنان افغان درهالندباهمکاری مشترک با انچمن افغانهای شهر آرنهم ونواحی آن می خواهند بتاریخ سوم مارچ از روز جهانی و همبستگی زنان تجلیل باشکوه بعمل آورند.

بدین منظور از هنرمند جوان و محبوب؛ محترم نجیم نیکزاد دعوت شده است تا با شرکت و اجرای آهنگ های شاد  برخوشی و رنگینی جشنواره بیفزاید.

چون برنامه ویژه خانم هاست احترامانه تقاضامی شود تاجهت شرکت قبلا ثبت نام نمایند.

زمان                          روزشنبه سوم مارچ ۲۰۱۸

آغاز                           ساعت ۱۶ الی ۲۳  شب

تکت درصورت ریزف        ۱۰ یورو بروزمحفل ۱۳ یورو

برای اطفال                     ۳ یورو

تیلفونهای تماس :               0624465670

                                  0263827358     

آدرس : 

  Petersborg   Slochterenweg 40 Arnhem

 

     

این دختران تجسم زنده گی میلیونها زن هستند

 

 

مینو مرتاضی لنگرودی

موجی به راه افتاده که در آن دختران انقلاب به جای اینکه مانند مادران انقلابی ‌شان با شور و شعارنمایشی چارقدشان را به سر کنند، چارقدشان را بر سر چوب می‌ کشند و بی هیچ شور و شعاری خموشانه چونان مجسمه  در گوشه و حاشیه میدان انقلاب می‌ایستند. به نظر خسته می آیند. اعتنایی به موبایل‌هایی که بسمت شان نشانه رفته ندارند. گوش های بدون پوشش  شان انواع متلک‌ها را تاب می‌آورد. صورت هاشان برای تعریف جدیت اقدامشان به سردی و سختی سنگ در آمده است. خلاف آمد عادت مجسمه‌ ها که شبیه جانداران اما بی جان‌اند. این بانو مجسمان که جان و رگ و پی و هوش و حواس دارند و نفس می ‌کشند خلاف آمد مجسمه مردان قهرمان و نامدار که وسط میدان‌ها جا خوش کرده و نشسته‌ اند، دختران انقلاب در حاشیه و اطراف میدانه ای شهر روی  . جعبه تقسیم برقی، جعبه خالی میوه ایی در سکوت با بیرقی که از چارقدشان ساخته ‌اند ایستاده‌اند.

در واقع این دختران تجسم زنده گی میلیونها زنی هستند که هر روزدر حواشی میادین و خیابان های هستی شهر را می ‌سازند اما برغم تفاوت‌ها در سبک زنده گی و زیست زنانه ‌شان چندان تکرار شده‌اند که دیگر به چشم نمی آیند. آنان برای زدودن تکرار باید مجسمه می ‌شدند تا دیده شوند. استفاده از هنر تجسمی دربرانگیختن احساس دیدن و زدودن آشنایی از امر آشنا، کنش خلاق و نابی است. باشد تا با مجسمه شده گی انکار سیلان زنانه گی و اندام دارای سر زنان را در حیات و هستی جامعه رویت پذیر سازند. دختران انقلاب با نقد رفتار انقلابی و اسلامی که حضور زنان را به صورت اندام های بی سر در متن و بطن اجتماع می ‌پسندد، چارقدهاشان را گل میخ و چوب می ‌زنند تا زن به منزله انسان صاحب اندیشه و اراده و موثر در اداره جامعه را رویت پذیرکنند.

این کنش در عین سکوت؛ هستی سیال زنان و بوده گی آنان در انبوه نابوده گی ها و نا دیده انگاری ها را فریاد می زند. زنانه گی در جامعه ایی که حتا مانکن پلاستیکی‌ اش هم اندام بی سر و صورتش را در چارقد و چادرهای چینی و حاپانی پیچانده است زایده و حد اکثر زینت محسوب می‌ شود و ویژه گی انسانی قابل اعتنا در هستی به حساب نمی آید. از این رو این کنش زنان چونان دردی مشترک  درک می ‌شود. دردی که هیچ جناح سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا و چپ و راست و انقلاب و ضد انقلاب قادر به مصادره آن نیست. چنین کنشی برخاسته از جاذبه  کشش انسانیت بالقوه زنان برای بالفعل شدن و به حساب آمدن در هستی انسانی جامعه است. دختران انقلاب تلاش دارند زنانه گی‌شان را ازخفه گی و سوختن زیر خاکسترزنده گی انقلابی نمای والدین شان نجات دهند. آنان درتمنای برسمیت شناختن هستن زنان در متن و بطن حیات اجتماعی ‌شان بیرق افراشته ‌اند. چنین انگیخته گی قابل تقلیل به بود و نبود و گذاشتن و برداشتن تکه پارچه ایی بر سر زنان نیست. باور کنیم این کنشی معطوف به خلق حرکت است و بازنمایی نوستالژیک دوران سپری شده وغیر قابل بازگشت که مدام در فضای مجازی تبلیغ و ترویج می شود نیست. مجسمه گی زنان در پی بر انگیختن احساس مشترک موجود بین تمامی انسان‌هایی است که امر سیاسی آنها را به منزله بدن‌های بی سر از متن به حاشیه رانده است. در این وضعیت به میخ و چوب زدن چارقد کنشی جهت فراتر رفتن از قلمروهایی است که نظام قدرت و سرمایه برای انسان‌ها ساخته و هر کس را به بهانه ایی درون انها جا داده است. قدرت انحصار طلب بر هراندامی برچسبی می زند تا تبعیض علیهان را روا جلوه دهد. رهایی از قلمروهای تبعیض ساخت الزاماً ضد ایده نیستند. بلکه ضد تهی شدن جامعه از حضور همه ایده‌های موجود و انکار ایده‌های ممکن آینده هستند. و از این روست که هر انقلابی به محض نفی آزادی و ارتکاب تبعیض به دالی میان تهی تبدیل می شود و جامعه را از سرها تهی می‌ سازد. جریان انقلابی از مشروطه به این طرف سرشار از سیلان بی کم و کاست اندیشه‌ ها  و انسان‌ها بود. سیلان زنان و مردان اندیشمند، زن و مرد کارگر، زن و مرد دانشجو، بازاری کارمند کشاورز. اما خیلی زود به هزار دلیل و بهانه و به تدریج بهر بهانه جلوی این سیلانات سدها ساخته شدند. در حالی که تمام اندام ها و سرهای سیلان ساز برای بقا و دوام حیات جامعه به انقلاب روی آورد بودند.. اشتباه کلان انقلابیون به قدرت رسیده آن است که با ممانعت از جریان یافتن افکار و تثبیت تبعیض‌ها در سطح و عمق جامعه سبب سر ریز سیلانات و جریان‌هایی می‌ شوند که ماشین قدرت قادر به شناخت وکنترول آنها از طریق برچسب گذاری نیست. فلذا در وهله نخست انها را به عنوان دشمن سرکوب می‌ کند. کنش‌های دردمندانه  آنها را به غیر و خارجی نسبت می ‌دهد. اما ایکاش بفهمد باید انها را واقع بینانه بازشناسی کند. حکومت چند سالی است با مردانی که گیسوان شان را بلند می ‌کنند و دخترانی که گیسوان شان را از ته می ‌زنند و با مردانی که گوشوار می ‌اندازند و دخترانی که برای رفتن به ورزشگاه ریش می ‌گذارند مواجه است.

اما با نا دیده گرفتن و یا با سرکوب این ها چشم ها را بر تغییرات بنیادین در شرف وقوع بست. حال به نظر می ‌رسد ناگهان با جامعه ایی بسیار جوان و سرشار از سیلان مواجه شد ه است که قلمرو مطلق و سراسر بدن قدرت را به چالش کشیده است و نمی‌ ترسد. این دختران در درون خانه‌ های انقلابیون و در دل جامعه و فرهنگ انقلابی رشد کرده و بالیده‌اند. زیر گوش‌هایی که خود را به کری زده بودند و چشم‌ هایی که نمی ‌خواستند ببینند و سرهایی ظاهراً به زیرکه جواب سر بالا می ‌دادند. همان‌ها که نفهمیدند اگر تا دو دهه قبل ازدواج راهکار حل مشکلات زنان محسوب می ‌شد امروز. اولین چیزی که در کوچ اختیاری و دسته جمعی زنان کنار زده شده است ازدواج است.

امروز حاکمیت با کنش‌های اجتماعی زنان به منزله موج اجتماعی مواجه است. بیش از آنکه زنی در کار باشد، سیلان کنش های اجتماعی است که زنان را از درون خانه‌ ها به جامعه کشاند یا رانده است. به هر روی نگرش زنانه بصورت جریانی مدعی در نظام فکری و ساختار سیاسی اجتماعی کنونی وارد شده و قابل انکار نیست. نمی‌ توان با رفتارهای متناقض این جریان به بازی گرفت و یا انکار کرد./ کانون زنان ایرانی

  بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۵۰۲


احسان واصل

کابل از زمان های دوردرنوشته های مورخین، جغرافیه نگاران ، سیاحین وجهانگرانی که ازکابل دیدن نموده اند بازتاب گسترده دارد. کشفیات باستانشناسی موید جابجایی تمدن ها و کلتورهای ادوار مختلف تاریخی در شهر کابل و حومه آن می باشد. براساس کشفیات درکول چمن حضوری ، تاریخ کابل به قرن پنج قبل ازمیلاد می رسد.
کابل ازقدیم الایام مرکزتجارتی آسیا ، هند  و چین بوده است. به قول مورخ مشهور یونان باستان هیرودت مال التجاره کابل در تمام بازارهای یونان و روم مشتری داشته است.
ظهیرالدین محمد بابرمی نویسد:« میان هندوستان و خراسان از راه خشکی دوبندر است.یکی کابل ودیگری قندهار.کاروان کاشغر وفرغانه وترکستان وسمرقند و بخارا وبلخ  وحصار بدخشان به کابل وکاروان خراسان به قندهارمی آید. بین خراسان وهندوستان واسطه همین ولایت می باشدکه سودا خانه بسیار خوبی است.اگر سوداگران به خطا( ختا، چینؤژی ) یا روم بروند همین قدر سودا خواهندکرد. هرسال هفت ـ هشت- ده هزاراسپ به کابل می آید وازجانب هندوستان سفلی نیزکاروان ده ـ پانزده وبیست هزار خانوار بکابل آمده بامتاع هندوستان ـ رخت سفید وقند ونبات  برده ، شکر وعقابر می آورند. سوداگران زیادی است که به سود ده، سی وچهل هم راضی نیستند... ، زراعت آن خوب نیست ، زراعت خوب در چاردهی وپنجدهی است ....»
کابل مرکز ادیان مختلف چون بودایی ، زردشتی، مزدکی، نصرانی، هندی  وغیره بود که معابد واستوپه های مذهبی بودایی ومیترایی تا زمان هندوشاهیان و کابل شاهان در قرن هفت ترسایی در نقاط مختلف کابل موجود بود واکثر این جاها پس از استیلای عرب با تغیرنام  و یا به همان شکل بحیث عبادت گاه مردم باقی ماند . مثل چشمه خضر ، معبد آسمایی ، خواجه صفا  وغیره. کشف مجسمه بزرگ سوریا ( رب النوع آفتاب) از هزاره بغل  در خیر خانه ثابت می سازد که این محل الی قرن پنجم وششم ترسایی بزرگترین عبادت گاه مذهبی هندوشاهی های کابل است .
جاهایی که ممکن بارها ازآنجا گذر کرده باشید ولی نام اش را نمی دانستید:
 تپه خزانه :

در انتهای غربی کوه شیرر دروازه فراز قلعه هزاره های چنداول و شفاخانه ابن سینا( گندای سابق) رابنام تپه خزانه یاد می کنند و دراثرکاوش ها آثاری ازآنجا بدست آمده و درموزیم کابل موجودبود(*). دربالای همین تپه بابرتختی ساخته بود که بنام تخت شاه یاد می شود وبیش ترین قسمت کابل از آنجا نمایان است.

 خواجه صفا:

در دامنه کوه شیر درازه مکانی است مقدس . درگذشته ها درفصل بهار درختان ارغوان اش از شهرکابل نمایان ومیله جای خوبی برای شهریان کابل بود. در سال ۱۹۰۵ترسایی  مجسمه بودای کوچک از این محل بدست آمده،تحقیقاتی که صورت گرفته بین سال های (۳۰۰- ۵۰۰) ترسایی معبد بودایی بوده و با تسلط اعراب ودین اسلام در سال های (۸۷۹-۸۶۷) تخریب گردیده است.
 تپه مرنجان :

این تپه بزرگ و طویل درشرق کابل موقعیت داشته دراطراف آن چمن ، گذرشاه شهید (سید نور محمد شاه مینه)، میکرویان و قلعه زمانخان واقع شده است. در سال ۱۹۳۳ ترسایی حفریاتی درآنجا صورت گرفت که درنتیجه بقایای ساختمان ها و دو مجسمه گلی که در موزیم نگهداری می شد، کشف گردید .
در سال ۱۹۸۱ ترسایی حفریات تپه مرنجان از طرف کارمندان علمی و مسلکی باستانشناسی دوباره آغاز و تا سال ۱۹۸۹ ترسایی ادامه داشت که پارچه های مجسمه های سنگی ، ظروف سفالی و سکه های مسی بدست آمده بود.درسال های اخیر بنام تپه شهدا یاد شده است .

واماچرا مرنجان: می گویند هیات افغانی که  در زمان امیر امان الله به هند بریتانیوی فرستاده شد نرنجان سنگهـ هم عضوهیات بود که شاه امان الله تپه وجمن زار پهلویش را به نرنجان سنگهـ بخشید.دراوایل تپه به نام نرنجان وبعد ها به تپه مرنجان معروف شد .
 تپه نارنج:

در شهدای صالحین  جوار« زیارت پنجه شاه » وجنوب بالاحصارکابل موقعیت دارد. درسال۱۸۳۳ ترسایی ازطرف افرادمربوط کمپنی هندشرقی کاوش های غیرقانونی صورت گرفته بود.
درسال ۲۰۰۴ ترسایی  حفریات این منطقه توسط کارمندان انستیتوت باستانشناسی دوباره صورت گرفته که درنتیجه یک معبد بزرگ وپنج حجره که درداخل آن مجسمه های خورد وبزرگ موجود بود کشف و از همه مهمتردریکی ازاین حجره ها پاهای یک مجسمه که ممکن بلندی آن تا پنج مترمی رسیده پیدا شد . دربین یکی از تالارها آتش دان هشت ضلعی کشف گردیده که نشان می دهد که این معبد ازقرن اول تا قرن نهم مورد استفاده قراد داشت .آثارمنقول به موزیم انتقال و استوپه ها ومجسمه های بزرگ درساحه بشکل موزیم حفظ گردیده است.
البته دراطراف شهرکابل تپه های(خاک بلخ) درشاه شهید، تپه دوست خیل درسید نورمحمد شاه مینه، تپه شهرآرا، تپه شیرپور وکلوله پشته، تپه قلعه بلند درخیرخانه که ازکوه کافرنه برجه وباغ بالا تا کتل(کوتل) خیرخانه امتداد دارد نیزمی باشد . این تپه هاممکن در گذشته ها بعضاً باهم پیوست بوده باشند ودر جاهای مختلف بنام های مختلف یادشده اند مثل تپه کلوله پشته وشهرآرا ویا تپه بی بی مهرو وتپه شیرپور وغیره.

منار چکری


 ویسل آباد:**

درزمان میرزاالوغ بیگ، میرزاویس الدین آتکه، درکارهای عمرانی کارهای فوق العاده انجام داده است ازآنجمله جوی بزرگی که بطرف غرب کوه شیردروازه وازباغ بابر می گذرد (بالاجوی) محصول دست میرزاویس الدین است.
مرحوم احمدعلی کهزاد در(بالاحصارکابل وپیش آمد های تاریخی) صفحه۲۸ ازموجودیت کتیبه ذیل درموزیم کابل تذکر داده است : « بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله والسلام علی عباده الذین اصطعاء واما بعد،بیرون آورد جویی ویسل الاباد را حفر کرد حوض واین مسجد تهنیت آباد را درشهود سنه سبعین وثمان مائه و وقف کرد امیرمعظم امیر وایسل الدین امیر مغول اتابک سلطان زاده عالمیان سلطان الغ بیگ ابن بیگ ابن سلطان اعظم ابو سعید گورگان خلدالله ملکها.»

اطراف کابل: (عوام بنام شش کروهی کابل یاد میکنند)
 یخ دره :

درجنوب شهر کابل ودردوکیلومتری شیوه کی واقع است که درسال های ۱۸۳۴ و۱۸۶۵ ترسایی توسط خارجی ها به شکل غیرقانونی حفریات گردیده که شاید بردنی آنرا برده باشند ولی بقایای دو استوپه ومجتمع معابد  در آنجاموجودبود.
شیوه کی:

منطقه سبز و زیبا درجنوب کابل درپای کوه های نزدیک یخ دره واقع شده وشامل برج کمری، سنجددره وقلعه مفتی می باشد.آثاری که ازاین منطقه بدست آمده مربوط به قرن اول تا سوم ترسایی است که عبارت ازبقایای یک معبد، ستوپه وچند عدد سکه های طلا ونقره می باشد.
 کمری:

درچهارده کیلو متری جنوب شهر کابل وپنج کیلومتری شرق شیوه کی واقع است.درسال۱۸۳۳ ترسایی توسط ژرارد ازکمپنی شرق الهند به صورت غیرقانونی حفریات شده که بازیافته های آنها دو استوپه، یک عدد سکه طلا کدفیزیوس و چراغ های تیلی می باشد .
 منارچکری:

درجنوب شرق کابل بالای تیغه کوه به ارتفاع ۲۷ متراعمارشده بود .این منارازقدیمی ترین منارهای تاریخی شهر کابل وازنگاه مهندسی وهنری خیلی ها با ارزش بود. درفاصله دوکیلو متری غرب چکری مناری بنام منارسرخ درنزدیک یخ دره قرارگرفته بود که درگذشته های دور برای جهت یابی و رهنمایی کاروان ها اعمار گردیده بودند.این دو منار براساس شواهد تاریخی مربوط به قرن اول ترسایی ودوره کوشانی ها بود که فعلاً جزتهداب آنها چیزی دیگری باقی نمانده است.***

 *درسال۱۹۹۲ ترسایی وقتی قدرت بدست« مجاهدین » افتادموزیم کابل متاسفانه چوروچپاول شد وآثار قیمتی افغانستان دربازارهای پشاور به قیمت نازل بفروش رسید ویک تعداد آن هم ازطرف سران تنظیم های هفت گانه وهشت گانه برای رهبران پاکستان وعربستان طورتحفه پیشکش شد(روزنامه ه اواخبارمتعددجهان)
**بعضی از مردمان کابل ویسل آباد را به اشتباه ( واصل آباد) یاد می کنند.

***درمورد منار چکری بیش تربخوانید از: دکتورصبورالله سیاه سنگ http://www.kabulnat.de/…/Sho…/dr.%20Ssasang.Chakari-2.html

دراین نوشته از بابرنامه ، صفحه انترنتی شاه محمود محمود ، ویادداشت های شخصی استفاده شده است.

  اهـدا به وحـدت خـواهان آزاده

 

عاشق همسویی ام دوری مرا درکار نیست

وحدت همفکری و همبستگی  دشوار نیست

اولین گام اعتماد صدق و عزم راسخ  است

دل اگر خواهد عمل را مشکل بسیار نیست

برگذشتن ازموانع  خود اساس وحدت است

گر چنین  باشد  نیاز نقد  یار از  یار نیست

سالها  در راه  وحدت  گامها  برداشته  شد

عزم میخواهد وگرنه حیله ی  درکار نیست

عشق میهن راه مردم آنقدر هم سهل  نیست

هرکه نتواند درین راه حاجت اصرارنیست

صدق وعزم آهنین معیارهای  وحدت است

چونکه هرآزموده ی راحاجت تکرارنیست

مشکل وحدت یگانه بر گذشتن ازخود است

ورنه هیچ همفکرخوب ازیکدگربیزارنیست

اندرین  برهه  ، وطن  ایثار میخواهد ز ما

عزم میباید که همچون  راه بی آزار نیست

پا نهادن درمسیرعشق زخود بگذشتن است

زانکه راه پیچ وخم  بی گژدم بی مارنیست

اندرین ره رمز پیروزی ما دروحدت است

با تاسف طور لازم  سعی در  رفتار نیست

هر رفیقی در نظر  گوید سرم قربان حزب

درعمل کوحاصلی گردست بادل  یارنیست

سالها  شد جلسه  وحدت  به اهداف بزرگ

لیک هنگام  توافق ، پایه ی  کردار  نیست

هرکسی وحدت بخواهدیا نخواهد ره یکیست

راه جبهه روشنست این حاجت زنهار نیست

بهر وحدت ، فاش میگویم ، نرنجد  گـردلی

هست دست دیگران یاعشق ماسرشارنیست

گر شود  وحدت  میان  داد  خواهان  وطن

بهر  پیروزی ما جای  شک و انکار نیست

( عبدالو کیل کوچی)

 

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۴۰۲