بسیج نسل جوان ضا من وحدت ملی است

زبیر شیر زاد

 
هرکشورازخود تاریخ پراز فراز ونشیب ،درد ورنج وخوشیها دارد. مردم کشورعزیزما در حالیکه ازاثرچاردهه جنګ خانمانسوز، ازمشکلات اقتصادی ، نا امنی و بدبختی فراوان اجتماعی اشک ،آه وناله میکشند، با پیروزی های شان ولو کوچک هم باشند می بالند و پایکوبی میکنند. ملت ما به واقیعت یک ملت بزرګ، شکیبا وصلحشور است. من در مدت کوتاه ، یک ما ه اقامتم در وطن عزیز خویش آنچه را که آرزو داشتم، در حیات خود دیدم - لبخند بر چهره های پیر وجوان ،زن ومرد و افتخار بر بیرق سه رنگ کشور وملت افغانستان. من کسانی را دیدم که از شادی وسرور ګریه می کردند. این همه ازبرکت موفقیت های پی درپی تیم های ملی فوتبال و کریکت افغانستان بود. بلی، در آن روز هاهمه به جاده ها ریختند واز هر کنج وکنار وطن آمدند وسرور و پایکوبی شایان نمودند، یکدیګر را در آغوش ګرفتند، شعار های زنده باد افغانستان و زنده باد مردم سربلند را سر دادند. من احساسات و صدای قلب هموطنان عادی خوردار برای همزیستی، همدلی ووحدت خدشه نا پذیر دیدم. برای من که سالها برای خوشبختی ووحدت ملی مردم رنجدیده افغانستان مبارزه کردم، فراموش ناشدنی است. چه زیبا و جانانه که اقوام مختلف وازولایات هایی دورترکشور شیفته وار، دراین شادی وخوشی ها ملت واحد بمثابه افغان سهم ګرفتند. فرزندان همه اقوام، از همه ولایات و مذاهب درین جشن پیروزی سهم ګرفتند وهر کدام خود شانرا قهرمان فکر می کردند. من دراین جشن همه ګانی پیروزی به انها ییکه سالها ست، رزیلانه و مزدورمنشانه طبل افتراق، دشمنی بین مردم افغانستان و تجزیه وطن را درګردن انداخته، جواب دندان شکن همبستګی ملی را دیدم. من د شمنان وحدت مردم ما را شرم سا ر وخجل دیدم و ومطمین شدم که هیچ قدرت وهیچ بیګانه ومزدور به هیچ وجه نمیتوانند وقادر هم نیست تا این ملت عزیز را از هم جدا سازد. مردم ما به جهان نشان داد که باشندګان این سرزمین برعلاوه اینکه درجنګ ماهر اند، صاحب کمال وفن هم هستند ،اګر دیګران ان ها را ارام بګذارند به قلعه هایی شامخ پیروزی ها در آبادی وطن، سپورت وفرهنګ میرسند. من در جریان سفر به وطن عزیز خود شاهد یک حادثه تاریخی دیګر نیز بودم. این رویداد تشکیل کنفرانس جوانان و تاسیس سازمان جوانان دموکرات´وترقیخواه افغانستان بود. تدویر کنفرانس سراسری جوانان کشور به واقعیت یک کنفرانس بزرګ و سراسری جوانان افغانستان بوده که از جانب حزب مردم افغانستان با نهایت هوشیاری ودلیری سازمان داده شده بود. ان روز دهم میزان را فراموش نخواهم کرد که جوانان اګاه از سراسر وطن عزیزم  ګروپ وار به دفتر حزب مردم افغانستان می آمدند. انها می آمدند تا به نمایندګی جوانان ولایات خویش در کنفرانس خود انها سهم فعال خویش بګیرند ودر بین خویش تبادل نظر نمایید. اولین ګروپ که رفقا انتظار انها داشت جوانان از ولایت بدخشان بوده که تشریف اوردند وحضور آنها باعث خرسندی همه رفقا ګردید. رفقای جوان با رفقا داخل احوالپرسی بوده و خوش آمدید تما م نشده بود که جوانان ننګرهار در راس ان رفیق عسکر تشریف اوردند وفضای دفتر پراز خوشی ها ګردید. دیدم که ګروپ جوانان پکتیا که در راس ان رفیق منوچهر مل بوده مورد استقبال رفقا قرار ګرفت. در این وقت یکی از رفیق ها چنان هیجانی صدا کرد که همه را متوجه ساخت " اونه شکر که رفقای هرات به خیر و بدون اینکه کسی در راه تلف شده باشند، رسید " قرار اطلاع قبلی رفقای هرات درمسیر راه دربین غزنی وزابل به مشکل امنیتی روبرو بودند واین همه را نگران ساخته بود. با رفیق مسول هرات رفیق پیشتاز که در
راس رفقا تشریف اورده بو صحبت داشتم که ګروپ دیګر جوانان از جوزجان به سرکردګی استاد حلیم داخل دفتر شد ند ولحظه بعد رفقای لغمان که در تنګی ابریشم همچون رفقای هرات به مشکل امنیتی مواجه بودند، به همراهی رفیق افضل رسیدند وبه همین تر تیب رفقای عزیز وجوان بامیان ، بغلان، پنجشیر، پروان ،لوګر، کندز ومزار شریف رسیدند. شمار زیادی جوانان و همه دور از اغوش ګرم فامیل. جوانان کابل به رسم مهمانوازی نیاکان شان فیصله کرده بود ند تا هر رفیقی که در کابل زندګی دارد با اندازه امکانات شان، شرکت کنند ګان کنفرانس را در خانه های شان مهمان نوازی کنند. یکی از همرزمان سالهایی دشوار اعلان کرد در ایام مبارزه مخفی پنج رفیق را در خانه خود جای دادم وحال از ده جوان عزیز مهمان نوازی و مواظبت می کند. همه رفقا امادګی به کار سازنده به فردا، تاریخ ۱۱ میزان میګرفتند. رفیق روزبه عزیز در تهیه شعار کار خستګی نا پذیر نمود ورفیق دهاتی عزیز درترتیب وتنظیم لست طبق هدایت کمیته اجراییه زحمات کشیدند ومن عده رفقا را باخود به هوتل بردم. شب همه رفقا چه اعضای حزب مردم بوده وچه جوانان که از ولایات دور ونزدیک به نمایندګی همرزمان خود امده بودند، به امید فردای روشن به خوشی ها سفری نمودند. فردا ساعت ۹ صبح همه به هوتل دوبی مارینا دستجمعی وفردی خودرا رسانید ند و از طرف رفقای موظف واز سوی کارمندان هوتل و مالک هوتل فرزند اګاه وطن محترم رفیق حاجی شعیب که یک لحظه هم خودرا دوراز ترقیخواهان نمیدانند خوش امدید ګفته شد. جای افتخار است وباید بالید که بیش از چهل دوشیزه جوان در کار کنفرانس از ولایات وشهر کابل، بایک علاقمندی خاص تشریف اورده بودند ودر کنفرانس خود فعالانه شرکت نمودند. کار جلسه توسط محترم قاری عبدالصبوربا قراعت چند ایت شریف آغاز و جلسه را رفیق جوان فواد کشمی عسکرزاده به پیش میبرد. از رفیق محترم پوهاند محمد داود راوش ګرامی تقاضا ګردید تا سخنرانی نماید. رفیق راوش در صحبت خود به اشتراک کنندګان چنین فرمود :

" جوانان عزیز ، تجربه نشان داده است که کلید حل مسایل هرکشور و هر ملت سرانجام در دست مردمآن است. مردم افغانستا ن امروز ، مردم دیروز نیستند. مردم ما امروز به آن سطح از شعور و بلوغ سیاسی رسیده اند که منافع شان را به درستی تشخیص کنند. اکثریت مطلق مردم ارزش های قانون اساسی و جامعه مدنی را می پذیرند و به پای صندوق های رای میروند. هزاران کادر ملی ، تجدد گرا و ترقی خواه در نظام و در نهادهای منتخب مصروف خدمت اند. ده های هزار انسانها آگاه در سازمانهای سیاسی و جامعه مدنی بسیج شده اند. صد های هزار هم وطن ما لباس پرافتخار خدمت به وطن را بر تن نموده ، از حریم کشور و نظام و قانون اساسی دفاع میکنند." رفیق راوش درمورد وظایف جوانان خاطرنشان ساختند : " در چنین شرایط چشم امید ما به نیروهای دموکرات و ترقی خواه و به خصوص نسل جوان کشور است. خوشبختی جامعه ما است که اکثریت نفوس کشور را نسل جوان وبالنده و پویا تشکیل میدهد. انرژی و تلاش نسل جوان برای زنده گی آزاد تر و بهتر مایه دلگرمی است.
مهم است تا جوانان کشور به میدان سیاست وارد شوند و در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه سهم فعال بگیرند و آینده کشور را که به خود شان و نسل های بعدی تعلق دارد ، بدست خود رقم زنند." در بخشی دیګر از صحبت رفیق راوش جوانان را مخاطب قرار داد و گفتند : " حزب ما بر نسل جوان و بالنده کشور متکی است. ما به آینده درخشان کشور خوشبین هستیم و این اینده به خرد و بازوی توانای نسل جوان کشور ما ساخته میشود. آنچه که گفته شد دیدگاه شخصی من نه بل که ازآماج های اساسی و برنامه یی حزب مردم افغانستان است که در عالی ترین مرجع آن ، کنگره حزب به تصویب رسیده است. از اینرو ما از جوانان و خواست های قانونی شان حمایت و پشتیبانی می نمائیم.که باکف زدن هایی متواتر ورفیقانه بدرګه ګردید رفیق راوش به جوانان نیز یاد اورشد و ګفت: همسوئی حزب ما با جوانان از برنامه ترقی خواهانه و باور های ما به خرد و توانائی های جوانان برای تغیر، تحول وزنده گی بهتر ناشی می شود." رفیق راوش در قسمت پایانی سخنرانی خاطر نشان ساختند : " جوانان ما در سنگر آموزش نه تنها درس های مسلکی را بیاموزند بل که از مبارزات آزادی خواهی وداد خواهی، تجارب نسل های گذشته و آموزه های ساختمان جامعه نوین و دموکراتیک بهره ور گردند. این جوانان متعهد باید تجارب تاریخی مبارزان ملی، تجدد گرا، دموکراتیک و عدالت خواه را در دستور کارخویش قرار دهند. جوانان تاریخ سرزمین خود را مطالعه کنند. شجاعت، دلیری وصداقت درگفتار و عمل خود داشته باشند " بعد از صحبت همه جانبه رفیق ګرامی راوش جوانان در یازده ګروپ تقسیم وبه کار  خود اغازنمودند. در هر ګروپ تعداد از نماینده های ولایات به دور یک میز جمع شدند تا با هم معرفی شوند که شدند، تا از مشکلات جوانان باخبر شوند ، تجربه ها ونظریات شانرا تبادله نمایند. بعد از تبادل نظر در ګروپ هایی خویش، رفقا جوان داد الله، ناصر حنیف، نرګس نوروزی ، منوچهر مل، نثار احمد امینی، احمد جاوید کامجو، عبدالفتاح ، آرین ،عابدالرحمن و حامدرحمانی صحبت نموده نظریات وپیشنهادات رفقا را بیان نمود. فضای جلسه نهایت پر از صمیمیت و خوشی ها بود. من نیز به نوبه خود صحبت مختصر داشتم که مورد تایید جوانان قرار ګرفت. در ختم کنفرانس شورای مرکزی جوانان از تمام ولایات ایجاد شد و رفقای دیګر مرخص ګردید و شورای مرکزی جوانان دموکرات به کار خود ادامه داد که بعد از تبادل نظر رفیق فریداحمدفرحت بحیث ریس تعین ګردید. جای افتخار است که آن چیزی را که در مدت ۱۱ سال ارزوانرا داشتم به چشمان باز وحضور خود دیدم وآن آمادګی و سهم جوانان اګاه درامر مبارزه برحق در راه زحمتکشان بود. دیدم ویادم آمد که آن پرچم مبارزه را که رفتګان عزیز ما در شرایط نهایت دشوار وبغرنج به دوش ما نسل واقعآ سوخته ګذاشته بود، در روز روشن و به کمال امانت داری به نسل آینده کشور انتقال می ګردد. آن خوشی وشادمانی شور وشوق همرزمان جوان برای من وهمرزمان ما به ترتیب کم از خوشی های پیروزی فوتبال ، کریکت، اتحاد مرد وزن وریختن آنها به جاده های شهر غرض استقبال از بازی کنان تیم های ملی نبود. من در آن کنفراس حیات دوامدار حزب تجدد خواهان وترقیخواهان را دیدم. در فرجام می خواهم دو حرف دو دختر و یک مردجوان را که یکی در روز پیروزی فوتبال ودیګران در کنفرانس سراسری جوانا ن بیان نمودند به شما عزیزان و دوستان محترم مختصر اراییه نمایم : جوان با استعداد سخنور شیرین زبان از مزارشریف که راه ورسم پدر خودرا نهایت ګرامی میداشت به اسم ناصر عفیف درقدم نخست ازصداقت پدر عزیز اش چنین به حضار حکایه کرد: پدرم روزی همه فامیل را خواست وګفت من را ببخشید بجز معاش حلال که در برابر کار میګرفتم و به شما می اوردم ، دیګر چیزی نداشتم، من نمیتوانستم از راه غیر مشروع، رشوت و دوزدی به شما بلند منزل بسازم وثروت را دربانګ برایتان نګاه میکردم وعلل اش این بوده که من پیوند به یک مکتب انسانی وتعهد به خدمت صادقانه به مردم داشتم. آن جوان افزود افتخار میکنم که فرزند یک حزبی صادق ، مومن وهمرزم شما عزیزان هستم وحال با سربلند از صداقت پدرعزیز خود در هرجا یاد اور میشوم. وی ادامه داد: ما دیګر کسی را به رنګ، نژاد ، لنګی، چپن، پکول، ریش، مجاهد وطالب نمیشناسیم. ما افغان هستیم وافغان باقی میمانیم وراه پدران خودرا ادامه میدهیم. در روز جشن فوتبالستان یک دوشیزه را دیدم که تا استدیوم خودرا رسانده بود ومیګفت افتخار میکنم یک دختر هستم یک زن افغان هستم ومن به همین خاطر امدم که نشان بدهم در خوشی ها ما کم از دیګران که هدف اش مردان جوان بوده نیستم وی به صدای بلند میګفت که : اګر یک جوان سهم در خوشی هموطن خود میګیرد، چرا یک دختر افغان سهم نګیرد واین حق ما است وخوشی مرد وزن یکسان است. اوبه مثابه یک دختر دلیر افغان ازدختران وزنان وطن خواست که از کنج خانه برایند وبه جاده ها سرازیر شوند. در پیروزی ها ی پی درپی سهم شایسته بګیرید وپایکوبی کنند. در سالون مجلل دوبی مارینا که نقش جوانان اګاه هرات رفقا سمیراحمدمزدک ،ونثار احمدامینی به همراهی رفیق یوسف پیشتاز مسول جوان شورای ولایتی هرات بیشتر محسوس بود، دوشیزه دیګری راهم د یدم که درکنفرانس جوانان حضور خودرا در مبارزه وخدمت به مردم ازهمه مقدم شمرد که جای افتخار است. به جا است سرم را به زمین فرود آورم در برابر آن شیر زنانی که در کار کنفرانس سهم فعال ګرفتند. آرزو دارم تا این جوانان بتوانند سازمان بزرګ ونیرومند دموکراتها وترقیخواهان آینده کشور را بسازند ، سنت شا یسته خدمت به مردم ووطن را ادامه دهند و به رهبری حزب و کشور برسند.

جایگاه طنز در ادبیات دری

 

نوشته:عبدالوکیل کوچی

قبل ازینکه به بحث در رابطه به جایگاه طنز در ادبیات دری یا زبان دری پرداخته شود بهتر است تا در باره زبان وزبانشناسی از جمله زبان دری فارسی مرور مختصری داشته باشیم .
زبان وسیله افهام وتفهیم است وادبیات از آن سر چشمه میگیرد . زبان دری یکی از شعب آن . بشر از همان پیدایش خود نا گزیر بود ه است در اجتماع زندگی کند با دیگران در آمیزد ومقصد خود را به دیگران بفهماند واز منظور دیگران با خبر شود .این نیاز مندی های متقابل او را مجبور ساخت تا از سمبول ها واشاره های لفظی کتبی وقرار دادی که بین او ودیگر اعضای جامعه مشترک بوده استفاده نماید . سیستماتیک ساختن این نشانه ها ودلالت های قرار دادی ، زبان آن توده را تشکیل می دهد . زبان عبارت از مجموعه دلالتها ونشانه ها وسمبول های قرار دادی صوتی ایست که افراد یک جامعه بوسیله آنها افهام وتفهیم می نمایند .وبوسیله ء آنها فعالیتهای اجتماعی وضرورت های با همیء خود را مرفوع می سازند .
طوریکه گفته آمدیم زبان ، همزمان با پیدایش انسان بو جود آمد و وسیله ء افهام وتفهیم بین انسانهاست. هم ماده تفکر ودانش است وهم آنرا بیان میکند وانتقال اندیشه ،تجربه وفرهنگ انسان با زبانش صورت میگیرد . زبان ظرف خلاقیت وجوهر اندیشهء آدمی ومعرف معنویت تاریخی آنست . زبان بمثابه یک پدیده ء اجتماعی وزنده ، ابزار اصلی تفکر و آفرینش ، نقش مهم در تحولات زندگی اجتماعی رشد هویت فردی وادامهء حیات دارد . به سخنی زبانشناسانه نامیء معاصر ( نو آم چامسکی ) زبان ابزار آزادی بیان واندیشه را در دست انسان میگذارد . با توجه به علم زبان شناسی تا جاییکه تخمین کرده اند شمار زبانهای زنده ء عالم در حدود سه تا چهار هزار نوع بالغ میگردد که از جمله یکی هم زبان دری .
زبان پارسی دری یکی از اصیل ترین زبان آریایی هاست .
باید گفت که آریانای کهن ،خراسان دوره اسلامی ویا افغانستان امروزی از قدیم ترین ادوار تاریخ محل ظهور عالی ترین ودرخشان ترین تمدن های جهان بوده فروغ آنهمه ذخایر فکری وگنجینه های معنوی بشکل علوم ،فرهنگ ،اخلاقیات وادبیات بما رسیده است که در ادوار مختلف به زبانهای مختلف نگاشته شده است وامروز از آن زبان های تاریخی زبان فارسی دری ( زبان خراسانی ) وچندین زبان محلی دیگری که بما رسیده است . طوریکه گفته آمدیم زبان پارسی دری یکی از زبانهای دوره  نوین آریانی وخاستگاه آن باختر وحوزه باکتریاست . این زبان پس از تکوین وشکل گیری از همین سر زمین باختردر غرب فارس یا ایران امروزی ، در شمال به بخارا ، در شرق وجنوب به قاره هند گسترش پیدا کرد ه است .پس معلوم میشود که زبان دری از افغانستان نشئات کرده است در گستره علوم انکشاف یافته است ودر منطقه نیز گسترش یافته است .حفظ اصالت زبان وارج گذاشتن بر پاییه اصیل بودن وشیرین بودن این زبان است که در نتیجه کوشش های اکادمیک علما دانشمندان وادیبان وسر وران قلم بود که محققان در باره منشا زبان دری این زبان را زبان بهشت گفته اند.
همانطوریکه آریانا محل ظهور عالیترین ودرخشانترین تمدن جهان بوده است .زبان دری با ظهور علوم و فرهنگ از گذشته های دور تا عصر ما بسط وگسترش یافته است که در پرتو آن فروغ درخشان ، جایگاه زبان دری در ادبیات معاصر کشور وجایگاه طنز در ادبیات دری مقام برجسته ی دارد.

جایگاه طنز در ادبیات دری فارسی
بقول معروف لغت فارسی طنز را طعنه زدن ، تمسخر کردن ، طنازی و حتا سرزنش معنا کرده اند . اساسا طنز واکنشی است در برابر استبداد ، میشود گفت که طنز خود نوع نقد اجتماعی وسیاسی است . طنز همواره بخش گسترده ی از ادبیات را در بر گرفته است .در ادبیات معاصر اکثر ملل جهان طنز به عنوان نوع جدید ومستقل ادبی شناخته میشود .

نویسند گان طنز نویس جهان نشان داده اند که طنز یک نوع مستقل ادبی است طنز نمی تواند در یک قالب محدود بماند طنز می تواند تصویری ،تمثیلی ،منظوم ،منثور ، داستان وژورنالیستیک باشد . طنز میتواند از رمان چند صفحه یی تا طنز یک جمله یی (کاریکاتور ) قالب اختیار کند . طنز می تواند بشکل نمایشنامه ، فیلمنامه ،کارتونی ،نیمه نمایشی یا نیمه روایتی ارایه شود . طنز ادبیاتی که در آن عیوب فردی واجتماعی در پوشش ظرافت وخنده ونیشخند به تصویر کشیده شود وبمنظور اصلاح ودگر گون سازی اعمال وافکار انسانها را هدف قرار داده باشد ادبیات طنز گونه است .
هر چند طنز نویسان چیره دست کشور به سیاسی بودن طنز اندک اشاراتی داشته اند ولی از نظر این کمینه طنز ریشه های عمیق سیاسی دارد ودر هر قالبی که بیان شود جوهر اصلی آن سیاست بوده ودرونمایه آن سیاسیست زیرا طنز اصلا مسبب نابرابری هاییست که سبب های آن از استبداد برخاسته است . پس مقابله با استبداد خود سیاسی و پروسه اینکاردرگیر سیاست است . همانطوریکه سیاست نتنها علم است بلکه هنر هم است . بنا بر آن طنز بمثابه نوع خاصی از ادبیات ، راه سیاسی را هنر مندانه طی میکند .
بگونه مثال، هر چند ارایه طنز اجتماعی بمفهوم اصلا حات ویا بهبود اموراجتماعی خود رسالت عظیم اجتماعی میباشد ولی کار برای جای گزینی نظم نوین اجتماعی خود سیاسیست زیرا استقرار نظم نوین اجتماعی قبلا به نظم نوین سیاسی بستگی دارد زیرا بهبود نظم اجتماعی بدون نظم نوین سیاسی کارایی نخواهد داشت . درین باره بر میگردیم به برخی از بزرگان طنز در دوره های قدیم بطور مثال آموزه های طنزی مولانای بزرگ اکثرا سیاسی بوده است ، طور نمونه تقسیم شکار ، داستان های شیر وروبا ، سلطان ودزدان ، خانه ساختن پسران شاه ، ویا طنز پردازی های حافظ وخیام اکثرا ستیزه جویی بر علیه استبداد بود .
واما در یک قرن گذشته نخستین طنز نویس قرن بیستم کشور ما شاد روان محمود طرزی در مقالات سراج الاخبار وافغانیه ء خود موضوع مخارج ومصارف حرم در زمان امیر غضبناک حبیب الله خان را به بحث گرفته به طرز زیرکانه ومحتاطانه اهداف وروش های اصلاحی خود را بگوش خاص وعام رسانیده است .
بهر حال بر میگردیم به مقالات بزرگان طنز نویس برگرفته از فصلنامه آریانا برون مرزی که چنین فرموده اند ، طنز برای نوع ویژه ی از ادبیات ، کم وبیش توافق شده است . طنز در ادبیات دری سابقه طولانی دارد طی هزار سال پیش درادبیات زبان دری ، کلمات طنز هنری ،هجو، ظرافت ،لطیفه ،خوشمزه گی ،نکته سنجی ، خوش طبعی . بآنکه طنز یک پدیده نو بنظر می رسد اما به هیچ صورت نمیتوان گفت که طنز وطنز پردازی در ادبیات ما سابقه کهن ندارد ، تقریبا هزار سال پیش حکیم سنایی داستان هایی را هنرمندانه تصویر گیری کرده است .بعد ها عطار ، مولوی ،خیام ، سعدی وحافظ نشان داده اند که چگونه با استفاده از صنایع لفظی کار برد کنایات واستعارات را می توان شدید ترین انتقادات را به شیرینی ظرافت ملمع کرد وچیزی آفرید که هم بخنداند وهم تنبه کند ،هم بفکر اندازد وهم دگر گون سازد . مولا نا عبدالرحمن جامی از طنز پردازانی است که با ارایه توان ادبی خویش ازاستقلال طنز حمایه کرد . طنز پردازی در زبان غنا مند دری از گذشته های دور چهره نموده است .اشعار طنز آمیز ناصر خسرو بلخی ( چنار وکدو بن ) تمثیلات حکیم سنایی غزنوی ، حکایات مثنوی مولوی ، ودیگر آفرینش ها وآموزه هایی است که تاریخ ادبیات به آن می بالد . عبید زاکانی که نامش را در کنار بزرگانی چون سعدی ،حافظ  و مولوی جاودانه ساخت ، منظومه ( موش وگربه ) رساله )دلکشا) وغیره از ظرافت ها و ویژه گی های برخوردار است . بهر حال عبید زاکانی نخستین منادی استقلال ادبیات طنز در زبان دری فارسی است .آنچه قابل یاد آوریست آنست که طنز در روز گار پیش بیشترینه در ارایه لطیفه ها
ومطایبه ها بیان میشده ونه بگونه امروزین که بیشتر سیاسی ، غیر مستقیم ، شکننده وتعمیم یابنده .
طنز در افغانستان تا اوسط قرن نوزدهم که هنوز ماشین چاپ در کشور وجود نداشت در شهر ها ودهات افغانستان هزاران کتاب خطی چاشنی زندگی فرهنگی مردم بود . درادبیات معاصر کشور میشود نخستین رگه های آفرینش ها وکاربرد زبان طنز آمیز را در نوشته های محمود طرزی وشعر بعضی از شاعران آن دوره پیدا کرد ودر آغاز قرن بیستم ، محمود طرزی با ارایه مقالات بیدار کننده خود در جریده سراج الاخبار، مردم افغانستان را با ادبیات جدید وتحولات جهان آشنا کرد . در همین دوره پس از اندک زمانی میتوان از طنز نویسی محمد اسمعیل سیاه هراتی نام برد او هم با استفاده از منظومه های طنز آمیزش چون منظومه (سگ وشغال ) قدرت های حاکمه را به باد انتقاد گرفته است وپس از آن در دهه های 20 و30 و40 سر آغاز طنز نویسی در افغانستان بعضی از نویسندگان ، مانند استاد عبدالغفور برشنا ،استاد غلام علی امید ضیا قاری زاده ، عبدالصبور غفوری ، مینه ور ، شایق جمال ، شیر علی قانون ،طالب قندهاری ، ناصر نصیب ، ود هها شاعر دیگر توانستند با انعکاس دادن مشکلات زندگی ونا هنجاری های اجتماعی طنز منظوم بیا فرینند .
هر چند تعدادی از نقاشان بر جسته آن عصر چون پروفیسور غلام محمد میمنگی ،استاد برشنا ، غلام علی امید ، اکرم نقاش ، سید مقدس نگاه ، سید جلال الدین ودیگران بصورت تفننی کارتون میکشیدند . در کتاب طنز منقوش ومنظوم طنز تمثیلی هم در افغانستان باری استادان ، برشنا ،عبدالرشید لطیفی ، عبدالرشید جلیا ، ومحمد علی رونق آنها نمایشنامه های توفیق عبدالحکیم وسایر نویسندگان بزرگ جهان را از طریق تئاتر در افغانستان اساس می گذاشتند وبدوام آن نمایش نامه های کمیدی جان می گیرد .
بسیاری از نویسندگان ، دهه پنجا را سر آغاز طنز نویسی معاصر در افغانستان می دانند بفرموده جناب پرتو نادری شاعر، طنز نویس ونویسنده توانای کشور ،در دهه پنجا نخستین نویسندگانی که به مفهوم امروزین به نوع ادبی طنز پرداخته اند پاییز حنیفی وجلال نورانی است که بعد ها چهره های دیگر در عرصه پیدا می گردد حنیفی از شمار نخستین شخصیت های فرهنگی افغانستان است که چندین اثر شعری گرفته تا مضمونش به چاپ رسیده است . پس از آن جلال نورانی یکی از پایه گذاران طنز نویسی معاصر کشور ،هارون یوسفی طنز نویس سابقه دار، رازق فانی ، طنز نویس شناخته شده کشور گزینه طنز های او بنام (آمر باصلاحیت )نشر گردیده ودارای اثر های فرا وان است .عزیز آسوده و حمید پژمان . موصوف به ادامه میگوید ، نامهای معدودی از طنز نویسان آن دوره را که به حافظه دارم خلیل احمد روفی ، ظاهر ایوبی ، بلقیس بسمل ، حبیب زی ، لطیفه سعیدی ، سید امان اشرفی ، عبدالله نوید ، محمد اسمعیل ، احمد فرید نوید ، صاحب شاه ، آصف همکار ، نصیر احمد نشاط ، اسحق ثنا ، ابراهیم کوهی ، عبدالبصیر شرر ، دکتور طلوع ، اسحق ژاله ، فاروق عطایی وشمار دیگری از طنز نویسان و طنز های چاپ شده در مطبوعات سال های دهه شصت در کابل موجود هست . طنز نویسان برون مرزی رسول جهان بین ،عاطف مقدس ، نجیب الله دهزاد ، ناتور رحمانی ، هارون یوسفی ،هاشم یوسفی ، آقای پیام ،عزیزاله نهفته ،محمود شاه سلیمی ، فیروز پنجشیری ، وعبدالحکیم اطرافی که با همه مشکلات توانستند مشعل ادبیات طنزی را روشن نگهدارند .
گرچه اکثر مجلات وروزنامه ها انتشار جوک ها وفکا هیات ترجمه شده از مجلات اروپایی ویا جوک های بر گرفته از نشرات ایرانی را آغاز می دانند اما طنز پردازی اوج نیافته است . پس از تصویب قانون اساسی 1343 که در آن آزادی مطبوعات تا حدی برسمیت شناخته میشد درین سالها شاعر نویسنده ودانشمند فرهیخته علی اضغر بشیر هروی به نشر کارتون ها در مجله ژوندون پرداخت . عبدالرحیم نوین کاریکاتوریست با ذوق با نامهای مستعار با نشریه فکاهی هفتگی ترجمان ادامه دادند وهم چنان در دوره تصدی داکتر محمد اکرم عثمان بحیث ریس انجمن بخش طنز نویسان در چهار چوب انجمن نویسندگان ایجاد گردید که آفرینش های طنزی در روز نامه های سباوون واخبار هفته به نشر رسیده وزمینه های گسترش طنز را فراهم کردند .
بزرگان با خلاقیت های علمی فرهنگی وادبیء شان در پرتو دانش و فروغ علم و تمدن باستانی این سرزمین ، ادبیات معاصر کشور مان را با استواری اساس گذاشتند وبه نور علم ودانش وتوانمندی های قلمیء شان آن را گسترش دادندکه آموزه های آنها چون ثروت عظیم فکری وگنجینه  گرانبهای تاریخی وچراغ راه نسل های آینده کشورمان خواهند بود .
 

زیر نویس ها
سر گذشت زبان دری تالیف جناب پروفیسرداکتر عبدالرسول رهین ریس شورای فرهنگی افغانستان .
فصلنامء آریانا برون مرزی
مقالات جناب پرتو نادری ص 12 و13 شماره سوم 1390
جناب جلال نورانی ص 10 تا 13 شماره چهارم 1390
جناب دکتور رازق رویین ص 3و4 شماره 1385
وبعضی از یادداشت ها وبرداشتهای پراگنده  نگارنده با منظومه های طنز آمیز بنام های (داد وبیداد)

و( ریکورد آزادی)....




ریکورد آزادی


چه نعمتیست سفر در مسیر آزادی       که هرکه برقدم خویش رفتن آزاد است
گدا بپای پیاده ، غنی به موتر لوکس      به هر کجا سفروسیر کردن آزاد است
صدای عاجز وبیچاره را کی میشنود     ولی زبان و بیان و نوشتن آزاد است
یکی مریض گرسنه دگر یتیم و اسیر     بدرد هرچه بمیرند مردن آزاد است
کسی مزاحم اندوه عیش کس نشود       یکی به خنده دگرگریه کردن آزاد است
به منحرف شدن کودکان قیودی نیست         دخا نیات و بمکتب نرفتن آزاد است
تلاش سود ز نیروی کار مزدوران        بهر قدرکه توان بهره بردن آزاد است
بچار چوب گهی منحصر نماند کار        تبر به پنجه ء قانون شکستن آزاد است
منا فقت نکند پشت در فلانی خان          پیء معامله رشوت گرفتن آزاد است
قبولزحمت سرقت به نیمه شب نرسد      حق الاجوره در روز روشن آزاد است
زسنگ چوب خریدفروش مشکلنیست      درین معامله ها کار کردن آزاد است
تجارت همگانی زبسکه رونق یافت        بهر کجای جهان هرچه بردن آزاد است
هرآنکه راکه نباشدمجال زیست            آنجا زخان مان وطن کوچ کردن آزاد است
دلا چه می طلبی به زهمچوآزادی          که آب تیره و ماهی گرفتن آزاد است
اگر چنین بود آزادگی تظلم چیست         که نظم باز وکبوتر به گلشن آزاد است
خوشآن دمیکه ببینم زقطره هاتوفان        که ازعذاب زمان کوی برزن آزاد است


 

داد وبیداد

پیر مردی به هزا ران امید
داد می زد که به دادم برسید
داد و بیداد ز همسایه وفر زندانش
شکوه از خود گی وبیگانه ونزدیکانش
سوی او رفتم و حالش دیدم
سر بشکسته وزخمی شده بود
تا طبیب زخم سر او را دید
مر هم آورد وبه پایش مالید
پیر از درد به خود می پیچید
با صدای بی صدایی ها گفت
که ندارم اختیار گریه کردن امشب
پس به در میگویم تا بشنود آنرا دیوار
مگر این هم کار آسانی نیست                                                                                     دیوار ها موش دارد موش ها گوش
در چنین حال وهوای ناخوش
رهروی آمد از آنسو که بغایط کربود
روی خود سوی مریض کرده بگفت
در چه حالی ایدوست
پیر گفت حالت جان کردن ومردن دارم
مهمان گفت که هزار بار شکر
گفت از خوردنی ها میل تو چیست
پیر مرد گفتا که زهر می خورم
مهمان گفت که نوشی جانت
بار دیگر مهمان روبه مریض کرده بگفت
که چه می خواهی وآرمان تو چیست
پیر گفتا که فقط مرگم و میخواهم مرگ
مهمان گفت که این هم ، میشود انشا الله
پیر که از این همه حرفها بستوه آمده بود
روبه مهمان کرده گفت
گفت خدا کاش ترا ، نمی آورد اینجا
مهمان گفت که تشویش مکن
بعد ازین در بر تو همیشه من خواهم ماند.




 

 

 

 

تظاهرات گسترده جوانان اسپانیا علیه خصوصی سازی نظام آموزشی

هزاران دانش آموز و دانشجودر اعتراض به ریاضتهای اقتصادی و اصلاحات آموزشی و خصوصی سازی نظام آموزشی در مادرید تظاهرات کردند…

 این افراد که شمار آنها از سوی برگزارکنندگان، حدود ۶۰ هزار نفر برآورد شده اما پلیس تعداد آنها را کمتر از پنج هزار نفر می داند، به قانون جدید آموزشی موسوم به ˈلومسهˈ، ریاضت های اقتصادی، کاهش بودجه دانشگاهها و مدارس و سخت شدن شرایط دسترسی دانش آموزان و دانشجویان به بورسیه و کمکهای دولتی اعتراض کردند و خواهان برکناری ˈخوسه ایگناسیو ورتˈ وزیر علوم و آموزش و پرورش شدند.

شرکت کنندگان در این تظاهرات که در مسیر خیابانهای آتوچا تا میدان مرکزی سول مادرید برگزار شد، پیشاپیش خود کارتل بزرگی را حمل می کردند که روی آن نوشته شده بود: ˈاصلاحات دوران دیکتاتوری فرانکو، نه. بودجه آری. عوارض نه. وزیر باید استعفا دهد.ˈ

شرکت کنندگان در تظاهرات امروز شعار می دادند:ˈاین اصلاحات را متوقف و این وزیر را برکنار خواهیم کردˈ ، ˈما می خواهیم تحصیل کنیم اما این دولت اجازه نمی دهدˈ.

دانش آموزان همچنین پلاکارد هایی در دست داشتند که شعار های متعددی از جمله ˈتحصیل یک سرمایه گذاری استˈ ، ˈآموزش و پرورش دولتی برای همه است و به همه تعلق داردˈ ، ˈآنها یک ملت تحصیل کرده نمی خواهندˈ و ˈمن فکر می کنم پس به هیچ درد نمی خورمˈ نوشته شده بودند.

این تظاهرات مسالمت آمیز همزمان با دومین روز از هفته اعتصاب دانشجویان و دانش آموزان برگزار شد. این تشکل ها گفتند بیش از ۹۰ درصد از مراکز آموزشی اسپانیا از اعتصاب روز چهارشنبه حمایت کرده اند.

روزنامه ˈال موندوˈ در نسخه آنلاین خود گزارش داد: خانم ˈآنا گارسیاˈ دبیرکل اتحادیه دانش آموزان در جریان تظاهرات امروز هشدار داد در صورتی که دولت اجرای قانون اصلاحات آموزشی که یک ˈکابوسˈ است و قانون جدید بورسیه و عوارض بالای دانشگاه ها را لغو نکند، اعتراض بخش آموزشی کشور در روزهای آینده شدت خواهد گرفت.

وی گفت: این اعتصاب نامحدود می تواند از مبارزه معلمان ایالت بالئار در شرق اسپانیا که به مدت سه هفته علیه قانون آموزشی تعلیم همزمان سه زبان در مدارس این ایالت اعتصاب و اعتراض کردند، الگو بگیرد.

گارسیا، ورت وزیر آموزش و علوم اسپانیا را متهم کرد که سیاستهای دوران دیکتاتوری ۴۰ ساله فرانکو را در کشور دنبال می کند.

وی با انتقاد از کاهش بورسیه های دولتی و دریافت غرامتهای سنگین مالی از دانش آموزان یا دانشجویانی که در امتحانات پایان سال رد شوند، افزود: ورت می خواهد هر طور شده است مانع تحصیل دانش آموزان خانواده های فقیر شود و آنها را به دلیل فقیر بودن تنبیه می کند .

به عقیده گارسیا، اینگونه تصمیمات نشات گرفته از دیدگاههای نظام سرمایه داری است.

دختران جوان سعودی که مثل پسر ها لباس میپوشند


مشکل هویتی در عربستان

 

دختران دانشجو در عربستان سعودی که تحت تاثیر سریال های تلویزیونی محلی و همچنین آمریکایی قرار گرفته اند ، بر خلاف جنسیت شان ، لباس های پسرانه میپوشند. آنها خود را « بویا » (۱) مینامند.

در عربستان انداختن زنجیرهای بزرگ و یا آویزان کردن زینت آلات غیر متعارف مثل جمجمه ، پلاک هائی با نوشته های ناشایست و یا عکس هایی از شخصیت های معروف ،آویزان کردن حلقه در جاهای نامتعارف بدن مثل چانه یا دهان،بالای گوش ها، نزدیک ابروها و . . . مطلقا ممنوع است.این پیامی است که توسط « دفتر نظارت وارشاد » (۲) بر روی دیوارهای غذاخوری و خوابگاه دختران دانشگاه ریاض در عربستان سعودی نصب شده است.این قوانین محدود کننده که در اکثر مواقع توسط دانشجویان نقض میشوند اغلب مدهایی مثل گوتیک (۳) ، امو (۴) و بویا که بین عده ی قلیلی از این دانشجویان رواج یافته است را هدف قرار میدهند. بویا ، واژه ای که از تولدش در عربستان مدت زمان زیادی سپری نشده است ، از کلمه  انگلیسی BOY گرفته شده است که پسوند مونث ساز « الف» عربی به آن افزوده شده است. در بسیاری از کشورهای شبه جزیره عربستان ، دخترانی مشاهده می شوند که لباس های پسرانه می پوشند،یعنی لباس هایی که قسمت های زنانه ی بدنشان را پنهان میکند.آنها لباس های مردانه، َشورت های فوتبال و یا سایر لباس های گشاد را جایگزین لباس های تنگ کرده اند و اغلب شالی برای مخفی کردن سینه هایشان به تن میکنند.البته این پوشش با پوشش اسلامی که مخصوص پنهان کردن قسمت های زنانه ی بدنشان است بدون اینکه در تشخیص جنسیت شان تردیدی ایجاد شود ، تفاوت دارد.

زنان یا دخترانی که معمولا با صفت « بویا » از سایرین تفکیک میشوند ، اغلب موهایی کوتاه و حلقه هایی در بالای گوش یا ابروی خود دارند.گروهی از آنها از عطر های مردانه استفاده میکنند و حتی برخی شان برای خود اسم های مردانه انتخاب کرده اند.کسانی که من با آنها مصاحبه کرده ام برای معرفی کردن از نام فامیلی خود استفاده کردند.در طول مصاحبه ، آنها خود را بویا معرفی میکنند،هویتی که در بستر آن سایت های اینترنتی گوناگون و صفحه های فیسبوک ایجاد شده است که این دختران در آنها به تبادل نظر،عکس و ویدئو میپردازند.

هرچند که مطبوعات سعودی و بحث های تلویزیونی این کشور اغلب با این پدیده همچون بیماری «مردگرایی» برخورد میکنند و علت آن را روابط احساسی میان دختران میدانند ، اما خود این دختران آنرا یک «شیوه لباس پوشیدن»(استیل) می دانند.

زمانی که من با چند تن از این دانشجویان دختر که در بین آنها گروهی بویا هم وجود داشت صحبت میکردم ، اغلبشان از سریال L word که به همراه زیرنویس عربی در شبکه ی مجازی قابل دانلود است حرف می زدند.این سریال که پخشش از سال ۲۰۰۴ آغاز شده است ، ماجرای چند زن همجنسگرای ساکن لس آنجلس را حکایت میکند. بسیاری از این جوانان علاقه ی خود به یکی از بازیگران این سریال را ابراز کرده اند : شین مک کوچن که با موهای بلندش بیشترین ظاهر مردانه را در بین بازیگران سریال داشته و مبدل به یک مدل گشته است.

اما با وجود این مساله ، جریان بویا تنها محدود به موجی وارد شده از ایالات متحده نمیشود.ظواهر هنجارشکنانه آن در ابعادی وسیع در شبه جزیره ی عربستان گسترده شده است.به همین ترتیب در سریال کویتی ادیل راه (۵) که برای اولین بار پخش آن در رمضان سال ۲۰۰۵ ( اندکی پس از آغاز به پخش سریال L world ) آغاز شد، شوجون الحجیری (۶) نقش یک بویا را ایفا میکرد.این سریال که بین دختران سعودی طرفدارن فراوانی دارد ، داستان خانواده ی کویتی را روایت میکرد که یکی از دخترانشان بویا بود.بسیاری از دختران بویا به این مساله اذعان کرده اند که این سریال ها آنها را تحت تاثیر قرار داده اند چرا که نه تنها به بررسی وضعیت آنها پرداخته اند بلکه توانستند نقطه ی آغازی باشند بر فعالیت این دختران در شبکه ی مجازی.

بسیاری از این دختران گرایش خود به جریان بویا را با تمایلشان به پسر بودن توجیه میکنند.پسر بودنی که برای آنها آزادی را به ارمغان می آورد ( من میخواهم رانندگی کنم ودیگر از پوشیدن ابا - روپوش بلند- خسته شده ام). این دختران دیگر از حساب پس دادن به والدینشان وکسب اجازه برای خروج از خانه خسته شده اند چرا که والدینشان دائما به آنها میگویند : «تو دختری! کی بیرون میروی؟ کی بر میگردی؟». گروهی از این دختران از پوشاندن موهای خود در اماکن مختلط خودداری میکنند.(۷) و از پوشیدن اجباری ابا اظهار نارضایتی میکنند چرا که بدون آن میتوانستند خود را شبیه پسر ها درست کنند. یکی از آنها میگوید که « زنان سعودی قانع شده اند که ضعیف هستند و برای حفاظت از خود نیاز به مردان دارند».گروهی میگویند که در دعوا کردن تردیدی به خود راه نمیدهند و گاهی درپردیس دانشگاه بین دختران درگیری ایجاد میشود.بعضی از آنها از بچگی دوست داشتند پسر باشند و برخی میگویند مدت کمی است به سمت جریان بویا کشیده شده اند ، مخصوصا از زمان دبیرستان و دانشگاه به بعد.حرف هایی که میزنند نه علت کارشان ، که به نوعی توجیه آن است. «شیوه لباس پوشیدن»(استیل) همچنین گاهی همراه میشود با اعتراض به شکل غالب زنانگی ، هرچند این به معنی وجود یک استراتژی از سوی کسانی که آن را دنبال می کنند ، نیست.

«مشکل روحی» ؟

هرچند که شخصیتی مثل شین در سریال L Word همزمان هم « متمایل به جنس مخالف » و هم « همجنسگرا » معرفی میشود ، این ارتباط بین شناخت از خویش و جهت گیری جنسی به هیچ عنوان اجتناب ناپذیر نیست. به علاوه ، عمل برقراری رابطه ی جنسی یا عاشقانه با همجنس خود ، در عربستان سعودی ، اگر در ملا عام نباشد ، الزاما به عنوان پایه ی هویت فردی تلقی نمیشود ( برای مردان ، این مساله به شدت سرکوب میشود).اکثر دختران بویایی که با من حرف زده اند به داشتن تجربه ی رابطه ی جنسی با دختران دیگر ، بدون اینکه کسی به جز دوستان خیلی صمیمی ، در جریان باشد ،اعتراف کرده اند.سوزان ، دختری ۱۹ ساله میگوید :« والدین من میدانند که من بویا هستم و برایم مشکل درست میکنند.من به آنها میگویم که شخصی معمولی هستم و تفاوتی بین ظاهر و باطنم وجود ندارد.مادرم ظاهرم را قبول دارد اما نمیداند که من همجنسگرا هستم.او میگوید که من تظاهر میکنم و مقصودم تفریح است و من هم جواب میدهم که این مساله به خاطر دختر بودنم است».دختران دانشجو ، چه بویا باشند و جه نه ، از اصطلاحات مختلفی برای توصیف روابط و فعالیت های خود استفاده میکنند و من در جریان مصاحبه ای که با گروهی از آنها داشتم به این مساله پی بردم.

شکیلا میگوید : «از نظرمن این مسئله در چارچوب ازادی های فردی است.من با همه می گردم اما نه با پسرها و نه با دخترها رابطه ندارم» . . بدریا میگوید :« من قبلا با دختران رابطه داشتم اما دست از این کار کشیدم ، چون از نظر اسلام حرام است».نورا میگوید :« من اول با پسرها بیرون می رفتم و بعد با دخترها و باز دوباره با پسرها».هیچکس از این مسائل خبر ندارد وگرنه برای این دختران مشکل ایجاد میشود.شکیلا ادامه میدهد :« اما در واقع، دختران بسیار کمی هستند که نه از دختر ها خوششان می آید و نه از پسر ها و استریت (۸) هستند ، یعنی میتوانند بدون داشتن روابط عاشقانه ،زندگی خود را سر کنند».نورا با خنده میگوید : « نه شکیلا ، استریت کسانی هستند که به پسرها تمایل دارند».

تعابیر گوناگونی را میتوان از این واژه ی انگلیسی که در زبان عربی جا افتاده است برداشت کرد.کسانی که با آنها حرف زده ام تسلط بسیار کمی به زبان انگلیسی دارند.شکیلا خود را استریت میداند ( واژه ای که معنای اصلیش میشود کسی که غریزه جنسی طبیعی دارد) یعنی اینکه نه رابطه ای با دختران دارد و نه پسران و احساسی هم به آن در خود احساس نمیکند.او این واژه را با معنای خاصی که درعربستان پیدا کرده ،جایی که داشتن روابط خارج ازدواج مطلقا ممنوع است ، استفاده میکند. نورا اما این واژه را در معنای صحیح آن ،یعنی جهت گیری های جنسی به کار میبرد.این لغت وارد شده از زبان انگلیسی بین نسل جوان رایج شده است.اندکی بعد ، نورا و بدریا به من توضیح میدهند که آنها همچنین از واژه ای قدیمی برای بیان دوستی های صمیمی هم استفاده میکنند که معنی دوست(خاویا) میدهد. براساس تعبیری دیگر ، این واژه از زمان قدیم بیانگر رابطه ی بین دو زن بوده است که از دوستی صمیمی هم فراتر میرود.استفاده از این واژه به زمان مادربزرگ او برمیگردد.

در پردیس دانشگاه ، برخی از دختران در حالیکه دست به دست هم داده اند قدم می زنند و به تعبیر کسانی که با آنها مصاحبه کردم ، یکی از آنها بویا است با موهایی کوتاه ، معمولی و با مدلی پسرانه ، و دیگری دختریست معمولی با موهایی بلند و سشوار خورده. رفتار آنها آیا تجسمی است از روابط دوستانه معمولی و یا جنسی بین دو دختر ؟ رابطه ای که ننگ آور تلقی شده و از اینرو مخفی می شود. برخی از آنها ، و نه الزما همه شان ، خود را همجنس گرا معرفی می کنند.

۱- Buya

۲- bureau de l’unité de supervision et de guidance

۳- ghotique

۴- Emo

۵- Adil Ruh

۶- Shujun Al-Hajiri

۷- در عربستان سعودی اجباری قانونی برای داشتن پوشش وجود ندارد ، اما نهاد حکومتی مذهبی در این زمینه فتوا صادر کرده است به طوری که در اماکن عمومی مختلط کمیته هایی برای مبارزه با فساد و گسترش پاکدامنی ایجاد شده اند که هدفشان مبارزه با تعرض به همه ی زنان و نه تها بد حجابان است.

۸-straight

 

 

  ( لوموند ديپلوماتيک )

              زما د لمړنی صنف خونه او د نیم قرن خواږه یادونه

د زبیر شیرزاد لیکنه

ویل کیږی زه لا کوچنی وم دورور جزدان می چه د تیکی نه به د بکس په شان دموراویا خورله خوا جوړیده اوبیا کتاب ،کتابچه ،قلم، نی ، پنسل ، پنسل پاک ،رنګ، تخته، تباشیر اوورسره یوه ټوټه سوړ جواری اویا سړه ډوډی به په کی ایښودل کیده او متعلیمونو به دځان سره مکتب ته وړله څوګ به په لوڅو خپو او خوشبخته به بیا څپلی او چا به بوټان درلوده، ما خلاصوه او کوشش می کاوه چه دهغه کتاب واخلم اوقلم باندی خط داره کتابچه کی څه ولیکم،شپږ کلنی کی مکتب کی شامل نشوم چه بیا اوه کلن شوم په داسی حال کی چه د باغیانودکلی لاندی می پلار پریمانه خټکی او هندوانی کرلی وی، دی خټکو دکندی دګرګګ خټکو نوم درلود او ډیر شهرت یی درلود دا خټکی ،ګاونډی ملکونو ته لکه ایران،پاکستان اوهندوستان خو لاڅه کوی چه غربی المان ته هم تلل او تاریخ کی هم دکندی دګرګګ خټکیو دکرلو اوخارج ته دصادرولو ذکر شوی دا خټکی واړه وه دکندز دخټکو په شان غټ نه وه لږ څه واړه وه خو ډیر خواږه وه. او پوستکی یی دډیری مودی دساتلو توانمندی او مقاومت درلوده کله به چه چاقو و دننه شو یولوړ غږ به تری ووت، سرک مو درلود خو قیر نه وه مجبور وه لویه لاره به مو غوره کړه دچارباغ په لار به دخټکو موتر کوم چه کنده کی بارګیری کیده حرکت وکړ دسرخکانو پل لا هغه وخت جوړ نه وه خو دامیر عبد الرحمن دپاره هره ورځ کنځلی اوروو، بیا به ددرونټی له پله به له یو کم ځنډ وروسته تیر شوو پله کی دیو موتردتلو اجازه وه او دپل ساتونکو به خپله شیرینی نقده او موتر کی به بار نه هم یو دانه اخیسته، چا به د کابل په طرف او چا به دپیښور او یا دپیښور له لاری دهند په لوری حرکت وکړ اود کندی دکلی کروندګرو به ښه ګټه کوله خو اوس نه هغه کروند ګر شته اونه هغه ګرګګ خټکی . په همدی وخت کی مورجانی می پاک کالی را واغوست او دخپل دترور زوی مرحوم فیروز ماما چه د قرغیو ولسوالی د ولسوال حاضر  باش وه دی دکابل وه او کابل کی دشورا مخا مخ دشرق په لوری دپروت کلی چه په قلعه افغانانو یادیده اوسیدونکی وه او هلته یی ژوند کاوه په دی شپه مونږ کره دبچیانو سره مهمانی راغلی وه فیروز ماما سهار وختی دلاسه ونیولم او د ولسوالی په لور مو چه څو کیلو متره لاره وه په خپووخوځیدو ولسوالی ته چه ورسیدو سمدلاسه هغه ارواښاد لاړاوپه هغه لست کی زما نوم له ټولو مخکی بی له دی چه اجازه واخلی ولیکه خو ما ورته وویل : ماما ګوره فتح محمد هم ماسره چه دمور می دتره د لور زوی وه او مونږ یو بل ته دخاله زامن ویل شامل کړه هغه یی هم شامل کړ، دی په ولسوالی کی پاته شو مونږ دواړو ته یی دسهار پنیرداره چای او توده دنانوایی ډوډی دپهلوان ماما په سماوار کی راکړه بیا یی پنځه روپی هم راکړی هغه وخت ډیری پیسی وی او ویی ویل کتابچه رنګ او قلم پری واخله او دسحر ګل ماما ګاډی کی یی کینولو، هغه ځای ته راغلو چه پلار می ولاړ وه او ځوانانو دګرګګ خټکی موټر ته جګول او دا خټکی دهند په لور تلل ما چیغه کړه پلارجانه زه فیروز ماما مکتب کی سیاه کړم اوفتح محمد یی هم سیاه کړ هغه وخت کلو کی مکتب کی شاملیدلو ته یی مکتب کی سیاه کول ویل تاسو به هم له خوشحالی زما په شان خندلی وی کله چه مکتب کی شامل شوی یاست ویلی به مووی پلار جانه مکتب کی سیاه شوم.فتح محمد تر دولسم ټولګی راسره یو ځای وه خو دغه کال زه جشن ته کابل ته راغلی وم بیرته چه لاړم فتح محمد د ساه تنګی مرض له امله چه اسما ورته وایی وژلی وه اوبل هم صنفی می چه په غوږو لږ دروند وه هم مړشوی وه.                         
کوم عکس چه تاسی ګوری دا یو یاد دی او دا یاد بیا زما د ژوند تعبیر دی، دغه عکس هغه لحظه راته رایادوی کوم چه زماد پـټو سترګو نه توره پرده ایسته شوه . او دی یاد ته بیا ډیر درناوی کوم، او هغه ښاغلی استاد مرحوم رشاد هوتګ او کورنی ته یی له هر چا نه ډیر درناوی یی کوم. دا ځکه چه ما ته یی او زما هم ټولګیو ته یی د زده کړی لمړی توری راوښودل اوبیا یی د هغوتورو جنګیدل را وښودل او دحساب عدد یی هم را وښودل . بیا له تورویی مونږ ته دغاړی امیل جوړ کړ ، او له عدده مو جمع ، منفی ،ضرب او تقسیم، بیا مو د مور او پلار، استاد ، خدای اودخدای د رسول نوم زده کړ، او په توره درسی دړه مو په ډیره خوشحالی د دوی نومونه ولیکل، دا عکس چه وینی دا زما د زده کړی د لمړنی ټولګی خونه ده، کوم چه دشرق له دروازی نه به داخلیدو دا لمړنی خونه وه چه ښی خوا کی موقیعت درلود او که دغرب له خوا به داخلیدو بیا ددهلیز دکیڼ خوا اخرنی خونه وه، دلته دهر خونی مقابل کی یوه بله همدا شان  درسی خونی هم وی. خو دومره فرق یی لاره چه زمونږ د ټولګی خوا ته شپږ درسی خونی وی چه دمندروړد شنو او میوه داره باغونو په لوری پرتی وی. او بل طرف یی بیا ۴ درسی خونی وی ا وزمونږ ددرس خونی د لوری بیا کمی وی دا ځکه دی طرف  کی دداخلیدو عمومی لاره اولویه برنډه وه لکه ستیژ غوندی جوړه شوی وه  دهلیز ته به کله چه داخل شوی له همدی امله ۴ درسی خونی په دی طرف کی وی چه دجنوب لور کی پرتی وی او د شمال له لوری کمی وی. اوله دی خونو نه یوه یی د مکتب اداره هم وه او ددغه ځایه به د مکتب امر ، سرمعلم ، معلم او یا راغلی هیت له ولسوالی،او یا مرکز نه، ور ته شاګردان به را ټول شوو شاګردانو ته کله به چه زما ورور کټوری چه هغه وخت دی هم د پنځم  ټولګی اول نمره وه له هرچا یی دچنار په شان لوړه ونه درلوده او هم دښی حنجری او اواز خاوند وه  شاګردانو ته به یی د دقت ، جمع شی ، تیار سی او راغلی هیت ته احترام وکړی وویل، او غږ به یی وکړ چه ټول شاګردان ستاسو معیانی ته  حاضر دی، او مقابل لوری به بیا خپل هدف په لنډو او یا اوږدو کلمو دترا نی داوریدونه وروسته بیان کړ. هو دا مکتب هم دنورو مکتبونو په شان دعلم او پوهی دښمنانو وسوزاوه او دود یی تر اسمانه ورسید او هغه چا چه دسوزیدو دستور یی ور کړی وه اوس دولسونود غولولو دپاره وایی دمکتب سوزیدل حرام دی ،هغه لس خونی بیا له سره دهغی سیمی داوسیدونکو په همکاری جوړی او اوس په څوارلسو خونو بدلی شوی پرون هره خونه لویه وه خو اوس هری خونی نه دوه خونی جوړی شوی، دا پوره د۵۰ کالو دمخه یاد دی او لما نځنه یی راته ضرور ده . دا دنیم قرن یاد دی دا زما دژوند او زما دهمصنفیانو دژوند خوږی ورځی او خاطری دی، دی ټولګی کی ماسره حبیب الرحمن ، ګلاقا، شمس الحق ، مرحوم عبدالقادر، چمن ګل،قیوم د ملک شیرین ماما زوی ، قیوم دباطن شاه زوی، کبیر ، یعقوب ، داداګل ، شهید سید احمد ، عزت الله ، مجنون ، ابراهیم ، حبیب الرحمن د فرمتنخیلود ملک زوی ، مرحوم فتح محمد ، ملنګ ، اسلم ، اقبال شاه. خیا لی ګل ، امین جان ، میاه سید دمیاګانو ، دقربان ما ما زوی ، شهید هارون، ظاهر ، رقیب ، دملک انځر ګل زوی ، همدارنګه یو تن زمونږ هندو وطنوال، او یوتن چه هغه مظلوم د خپوتکلیف یی درلود او دمندروړنه وه، مرحوم غیور، دقصاب زوی ، ظاهر ، طاهر، فضل،عزیزالله ، اسمعیل  کلکوټی، مرحوم تاج الدین، ددکاندار شیرعلم زوی او یو تعداد نور چه حا فظه راسره دنومونو یادکی مرسته ونه کړه هم صنفیان وه، دا مکتب د ډیرولرو پرتو کلواوسیدونکوته جوړ شوی وه، دلته دکله کوټ نه نیولی بیا تر سرخکانو او دمندروړ نه نیولی بیا ترقرغیواو دبلی ډډی نه د شیخانو او کڅ پوری ما شومان به ډلی ډلی راتلل چه څه زده کړی. هو دا لاڅه چه دشپږم ټولګی درسی خونه موهم دلمړی ټولګی په شان شمال لور کی د همدی خونی په طرف پرته وه درس مو دشرق نه شروع کړ، چه دغرب لور ته ورسیدو مکتب نه فارغ شوو،هرڅوګ یو لوری ته لاړ، دا مکتب دشنو باغونو په منځ کی پروت او له پخو خښتو جوړشوی وه  لویه ویاله یی هم در لوده او سر چینه یی دعلینګار او علیشنګ دسندونو له ګډو اوبو څخه وه، جنوب شرق خوا کی لوی بازار دمندرور په نامه هم  درلوده او دجمعی لمانځه لوی مسجد یی هم درلود، اهل هنود هم ډیر وه ، یهود هم هلته وه او غرب خواکی دلغمان نه د کابل او ننګرهار په لور لوی سرک پروت وه، دغه مکتب دپاچا صاحب او صبور خان په شان ارام  معلمین هم درلوده او دمعلم صاحب احمد او لندهور په شان له غضبه ډګ معلمین یی هم درلود، چه زوی یی امجد خان چه زمونږ همصنفی وه هم بی له وهلو نه دی پری ایښی،دامکتب کی شدی او کلچی او خوږی ډوډی چه یونسکو کمک کاوه هم شاګردانوته په وړیا ډول ورکول کیده، خو هیچا تری ناوړه ګټه دنن ورځی دغلو په شان نه ده کړی ، ورور می هم اول نمره له مکتب نه خلاص شو. هغه مکتب کی شاګردان ډیر وه خو هغه غږ او لوړه ونه بیا پیدا نشوه،دشپږم ټولګی زده کونکی وم دتودخی دپا ره داوبو دغاړی نوی درسی خونی په سر مو درس ویل چه دا خونی داصلی انګړ خونی نه وی، چه معلم راغی جګ شوم دقت می لا ختم کړی نه وه چه درسی خونه کیناستله او دمحشر ورځ شوه نور په ځان پوه نشوم ګورم چه تر تداوی لاندی دجمعه ګل خان دزامنو په دواخانه کی چه یو زوی یی هم زمونږ همصنفی وه او دوی دعمر زایو وه ، زه چمن او عزت الله پراته یاستو خو عزت ا لله ډیر زخمی وه، وایی چه بد غږ زر رسیږی دکلو اوسیدونکی خبر شوه دهرچا میندو او پلرو دمکتب خواته منډی وهلی زه چه دتداوی نه وروسته معلم صاحب ملتان ګاډی کی اچولی وم ګورم هغه څوګ چه زما دژوند نه هیریدونکی د محبت داستان دی یعنی پلار او مور می هم دنورو په شان دمکتب په لور روان وه، د معلم صاحب ملتان خان پری پام شوو، ګاډی یی ورته ودروله او زما دصحت یی اطمنان ورکړ او دواړو ښکل کړم او شکر یی وویسته چه زوی یی زخمی نه ده ماهم ددوی دپاره تر کوره سخت دردونه وزغمه. خو څه می ونه ویلی، کورته چه ننوتم بیا ترهغه وخته پوه نه وم چه غوړی اوشدی می تر خولی شوی، خو ډیر ژر ښه شوم . خو چمن او عزت الله تر ډیره وخته له درده یی شکایت کاوه،  دا را سره ولاړ ملګری چه تاسو وینی دا زما دګوندی درس او ژوند استاد او ملګری دی دا استاد او ملګری افتخارالدین هوتک دی او ددغی لیسی برحال مدیر دی، دا دهغه چا زوی دی چه د تورو نه یی مونږ ته امیل جوړ کړ اوده بیا زما مینه دبیوزلو سره پیدا کړه، چه نه به می دبیوزلو سره مینه کمه شی او نه به هم داستاد مرحوم رشاد مهربانی را نه هیر شی. دازما دلمړی ټولګی خونه او دنیم قرن خوږ یاد دی دا هغه مکتب دی چه زما مرحوم ماما  محمد نبی شاکر هم دلته معلم وه او دولسونو دردونو ته یی شعر ویل. دمندروړ لیسه بیرته جوړه شوه خو یو څه می ولید هغه شوراوشوق په کی نه وه کوم چه زه هلته متعلم وم. هغه وخت معلمین به په دریشی کی راته خو اوس با ور وکړی د ملازم ، متعلم، معلم ، سر معلم مامور او کاتب فرق نه کیږی .معلمین د اوږدو ږیرو او کالیو سره لکه دمسجد ملا امام ډلی ډلی راته او دونو تر سیوری لاندی ناست وه دغه شیبه دتفریح وخت وه. ټول درسی خونی می ولیدی ، هم می خپل او هم می دهم ټولګیو خاطرات  می په کی یو یو دپرون په شان ژوندی ولید، هم خوشحاله شوم هم ډیر غمجن، هغو سره می یو ګلاس شین چای وشکه، هلته یوه کتابخانه دمعلم مجیب الرحمن ناصری په مرسته هم جوړه شوی وه خو کتابونه کم وه.ټول دکالو سره ګرځیدل خو دمحبت نه ډک ښکاریده دا یولوی دردا وزغم ده چه اوس هم بی له دریشی معلم او شاګرد مکتب ته ځی. او معلم بیا دکیناستو خونه هم نه لری له مجبوریته دونو سیورو لاندی کینی. دا د افسوس ځای دی چه پنځوس کاله مخکی دریشی رواج وه خو اوس دپردونوکرانو دپردو کلتورله پنجاب او تهران نه د ځان سره راوړی دی او زما دوطن ښاغلی معلم او ګران شاګرد ددوی دلاسه نشی کولای دریشی واغوندی او ږیره وخره یی که دا کار وکړی بیا یی ملحد او بی دین ورته وایی او په همدی بهانه یی سنګساروی  ، د وی را غلی تر څوود پرمختللی ژوند او کلتور سره مخالفت وکړی او دریشی ددوی له برکته له دولتی ادارو او مکتبونو نه په رڼا ورځ کډه کړی د ه .داسی ورځ به کله راشی چه دمعلم اوملازم او متعلم توپیر وکړم ؟ 

پای