چند قطعه شعر انتخابی ازپدر بزرگوارم  مرحوم محمد ابراهیم « کوهی لشکری» به عنوان اهدا به تمام شهدای راستین که بخاطر اهداف پاک و مقدس وطنی شان طعمه خفاشان شبگرد شدند. به ده ها هزار شهید با نام و گمنام که بدون کدام پروسه عدلی در زندان ها و صحرا ها سر به نیست شدند. روح این رفته گان شاد و قلب های پر درد غم دیده های شان در التیام باد  ( ع. بصیر دهزاد)

 

خواب شگفت

 

شبی درپرتو مهتاب تابان                

که نورش بود هرجا پرتو افشان

شبی چون قلب دانا پاک و پر نور           

سفید و روشن هم مانند کافور

نمیدانم گذارم شیر نامش               

و یا نسبت دهم با سیم خامش

مه اندر جاده بود و آسمان صاف      

گرفته نور مه از قاف تا قاف

فتادم روی بستر گوشه بام             

که تا گیرم دمی از رنج آرام

خیالاتم به هر سو داشت پرواز        

بدم با خاطرات خویش دمساز

به سوی آسمان پر ستاره               

بدم با هر طرف گرم نظاره

دو چشمانم به سوی آسمان بود         

گهی مشغول مه گه کهکشان بود

در این حالت ندانستم که چون شد    

هوا و هوش من از سر برون شد

ندانم خواب یا بیدار بودم               

و یا بیهوش یا هوشیار بودم

که خود را یافتم در بوستانی           

غلط گفتم ،که یک زیبا جهانی

عجب یک عالم بر کیف و اسرار     

که مانند اش ندیده کس در این دار

میان گلشن شاداب و زیبا               

که در گیتی نبودش مثل و همتا

نمودی هر گلش در چشم بینا          

شراب آتشین در جام مینا

درختان صف بصف زیبا و موزون   

کشیده سر بسوی طاق گردون

به هر شاخی ،زهر میوه فراوان       

که میشد در نظر هر جا نمایان

زمین اش آنچنان زیبا و شاداب        

که از هر برگ سبزه میچکید آب

به هر گلبن هزاری در ترانه            

که سر داده نوای عاشقانه

هوایش جانفزا و روح پرور            

ز خوشبوئی مثال مشک و عنبر

فضایش خوشگوار و صاف خوشبو    

 نه گرمی و نه سردی بود در او

به جوی اش آب جاری صاف و آرام         

 سفید و پاک همچون نقره فام

قصر ها دیده میشد سر به کیهان         

همه گلرنگ چون یاقوت و مرجان

سخن کوتاه آنجا آن چنان بود            

که بی مانند در روی جهان بود

نمیدانم که فردوس برین بود             

و یا او جنت روی زمین بود

نگنجد شرح آن اندر بیانم                 

بود عاجز ز وصف آن زبانم

در این جا مهت ایستادم و حیران         

گروهی گشت در چشمم نمایان

همه در بین خود خوشحال و شاداب       

همه خوش مشرب و خوش خو و خندان

بسی خوش صورت و زیبا و خوشگل   

همه خوش طلعت و شیرین شمایل

همه در تن لباس سرخ در بر              

چو گل رنگین قبا از پای تا سر

شدم در جانب آنان روانه                  

مرا کردند حلقه در میانه

مرا چون آنچنان حیران بدیدند            

چو سلک سچه دورم صف کشیدند

زمن احوال برسی ها نمودند               

به لطف و مهربانی لب گشودند

مرا در محفل خود بار دادند                

برایم جراٌت گفتار دادند

دهان خود به صحبت باز کردم            

به اول از سلام آغاز کردم

جواب خوش بدادند از سلامم               

شدند آماده از بهر کلامم

بپرسیدم شمایان از کجائید             

که چون گل جمله گی رنگین قبائید

چرا هر چیز این سان لاله گون است         

همه اندر نظر مانند خون است

یکی از آن میان بشاش و خندان           

جوان خوشگل و نیکو سخندان

تبسم در لبش چون غنچه بشگفت          

به خنده در جواب ام اینچنین گفت

تمام ما همه افغانیانیم                         

همه از این دیار باستانیم

زخاک آریانای کبیریم                     

که در مردی و غیرت بی نظیریم

همه زین کشور آزاده گانیم                

همه زین میهن جنت نشانیم

پی حفظ وطن از جان گذشتیم            

همه قربانی این راه گشتیم

شهیدان جفا های فرنگیم                 

 به خون خویش چون گل سرخ رنگیم

همه نا بود استبداد هستیم                 

 شهید جنجر بیداد هستیم

چو خون ما فدای این سرزمین است    

همانا افتخار ما همین است

همه اینها که خونین مینمایند            

همش سمبول رنگ خون ما است

کنون بهر ابد ما زنده گانیم              

 از آنجا با نشات و شادکامیم

همه شادیم از این زنده گانی           

همه داریم عیش جاودانی

در اینجا رنج و محنت را نداریم       

همانا شادکام و با نشاطیم

همیشه راحت و آسوده حالیم            

همیشه بی گزند و بی ملالیم

نه از مرگ و نه از غم در هراسیم     

ز لطف حق همیشه در سپاسیم

چو دیدی اندر اینجا حال ما را         

شنیدی قصه و احوال ما را

کنون بشنو تو از بگذشته ما             

ز حال و روز گار رفته ما

در آن دم کان سپاه خصم بیباک        

سپاه دشمن بد جنس نا باک

به فکر غارت میهن فتادند            

 به این خاک مقدس با نهادند

در اینجا فتنه ها ایجاد کردند           

به ملت ظلم و استبداد کردند

به نیرنگ این وطن اشغال کردند    

همه هستی ما پا مال کردند

از این رو دسته دسته قهرمانان      

 زنان و بیر مردان و جوانان

به منظور جهاد آماده گشتند           

بروی دشمنان ایستاده گشتند

به همرای تفنگ و داس و تلوار     

 به دشمن حلمه آوردند یکبار

چنان یک حمله جانانه کردند        

که دشمن تیت و پاش و دانه کردند

تمام دشمنان خوار و زبون شد     

 همه غرق در میان خاک و خون شد

چنان دادند درس بس ز عبرت       

برای دشمنان بی مروت

که دیگر نام این کشور نگیرند       

اگر گیرند همچو سگ بمیرند

چو دشمن خسته و برباد گردید       

وطن باری دگر آزاد گردید

چو آنها آنچنان خوار و زبون شد   

بنا قدرت شان سرنگون شد

به فکر و چاره دیگر فتادند          

پی بربادی کشور فتادند

ز روی دشمنی و کینه توزی       

برای انتقام آن تباهی

به خاک اقدس ما پا نهادند           

بدل اندیشه بیجا نمودند

ز راه خدعه و مکر و خیانت      

گرفتند این وطن را در حمایت

وطن چندی دگر زیر اثر بود       

به استثمار خصم حیله گر بود

چو این مردم همه آزاده گان اند     

به یوغ بنده گی سر بر نماند

بهم یکباره گی پیمان نمودند       

به دشمن حلمه چون توفان نمودند

طریق چاره بر دشمن ببستند      

به هر سو قدرت آنرا شکستند

چو پایش در تلک آمد گرفتار      

به آزادی ما کردند اقرار

وطن باری دگر آزاد گردید            

همه اهل وطن دلشاد گردید

چو دشمن باز تا و مار گردید         

زبون و خوار و بی مقدار گردید

از این رو در دل خود کینه دارند       

عناد و کینه دیرینه دارند

همیشه در بی آزار مایند              

شکست پیشرفت کار مایند

همیشه فتنه ها ایجاد سازند           

که تا این ملک را برباد سازند

گهی با این گهی با آن بسازند        

که تا هستی ما ویران سازند

پس ای اهل وطن هوشیار باشید     

ز فکر دشمنان آگاه باشید

که دشمن فتنه روی جهان است     

به چال و فن ابلیس زمان است

همه با هم برادر وار باشید          

ز کین و دشمنی بیزار باشید

گهی با نام این و گه با آن           

نمایند مردم ما را پریشان

برای حفظ استقلال کشور          

به هم باشید دایم یار و یاور

بجا آرید حق این وطن را          

کنید آباد این دشت و دمن را

به صلح و آشتی و یا محبت      

به قلب صاف و پا ک و بی کدوریت

نفاق و کینه را یکسو گذارید       

برادر وار دست هم فشارید

برای ملک خود خدمت نمائید     

 وطن را همسر جنت نمائید

             ***

در آنجا بود کز بستر پریدم      

به دور خویشتن کس را ندیدم

 

 فرهنگی ـ بامداد۳/ ۱۳ـ ۰۴۱۱

زن ستم دیده افغان میگوید :« چرا باید لت وکوب شویم. ما همه انسانیم. حق زنده گی داریم. حق استفاده از زیبایی های طبیعت را داریم. ما و شما که فرهنگ و زبان مشترکی داریم بیایید همه با هم کمک کنیم تا دیگر زنی در منطقه و کشورمان لت  نخورد و تحقیر نشود .»

 

گزارشی از یک خانه امن در پایتخت افغانستان

 

 

کانون زنان ایرانی فغانستان- کابل: ترانه بنی یعقوب و فریده غائب

 

در شهر کابل نزدیک به محله ای که به (…)* معروف است؛ خانه ای سه طبقه و …*قرار دارد که قرار است هیچ مرد افغانی از وجود آن با خبر نشود. اینجا یکی از خانه های امن ( یا به قول افغان ها شلتر) برای زنان تحت خشونت و آسیب دیده افغانستان است.
در دیدار از انجمن های غیر دولتی زنان در کابل و صحبت با زنان فعال آنها فهمیدیم چهار خانه امن در این شهر برای زنان ساخته شده است و در کل افغانستان نیز ۱۲ خانه امن وجود دارد .

در دیدار با حسینه صافی، رییس شبکه زنان افغان از او می خواهیم به ما اجازه دهد از خانه های امن زنان دیدار کنیم. حسینه می گوید بدون هماهنگی و بدون مجوز، دیدار از این خانه ها امکان پذیر نیست. با این همه او ما را به خانم ماریا اکرمی زنی که سرپرستی یکی از این خانه ها را بر عهده دارد؛ معرفی می کند. با یکی از همراهان افغان مان که مردی جوان است و در این سفر به عنوان راهنما همراهی مان می کند راهی دفتر ماریا می شویم. ماریا را در ساختمانی بسیار شیک و تازه ساخت که بعد از جنگ آمریکا به افغانستان تاسیس شده و چند سالی است به این انجمن تعلق یافته ملاقات می کنیم. از پله های مارپیچی بالا می رویم تا به دفتر ماریا برسیم. جایی که با عکس های مختلف از فعالیت های این انجمن و زنان فعال افغان مزین شده است. در یکی از عکس ها ، تصویری از ماریا را در کنار هیلاری کلینتون ، وزیر وقت خارجه امریکا که کت و دامنی آبی بر تن دارد؛ می بینی.

ماریا هم دیدار ما با خانه های امن را ابتدا به داشتن برگه ورود مشروط می کند. اما وقتی برایش توضیح می دهیم که چند روزی بیشتر به پایان سفرمان نمانده است؛ و علاقه مندیم درباره وضعیت زنان تحت خشونت گزارش بنویسیم، چندین باربه جاهای مختلف تلفن می زند تا تاییدیه ورودمان را بگیرد .

با این همه خیلی فوری و بدون آنکه مستقیم به چشمانمان نگاه کند می گوید:« دیدارتان نباید طولانی باشد. حق استفاده از کمره و ضبط صوت را هم ندارید و نباید از جزییات زنده گی زنانی که در خانه امن زنده گی می کنند چیزی بپرسید. گزارش کلی و تصویر فضا مانعی ندارد.»

ماریا برای گرفتن موتر که ما را تا خانه امن برساند ،چند باری با همکارانش صحبت می کند اما ظاهرا موتر موسسه در دسترس نیست. از او می خواهیم از موتر  اجاره ای ما استفاده کنیم، سرش را به معنی نفی تکان می دهد و می گوید نمی شود:« هیچ مرد افغانی نباید آدرس خانه های امن را بداند اینجا جایی امن برای زنده گی و سکونت زنان است. اینطور امنیتش به خطر می افتد.»

به پیشنهاد ماریا با پای پیاده و بدون همراه مان راهی خانه امن می شویم. مسیر طولانی نیست اما ماریا ما را از کوچه پس کوچه های زیادی می گذراند، آنطور که اصلا تشخیص نمی دهیم به کدام سمت می رویم.با همه اینها در طول مسیر پسربچه هایی را می بینیم که با شیطنت رو به ما می گویند: « به خانه ی امن می روید؟ » به نظر می رسد پنهانکاری ها برای ناشناس ماندن کامل این خانه چندان هم موفق نبوده؛ اما با این همه سعی و تلاش ماریا و همکارانش را برای حفاظت از این خانه کاملا حس می کنیم.

بعد از چند دقیقه ای پیاده روی به نزدیکی ساختمانی…* رنگ می رسیم که در ورودی اش بسیار کوچک است و پیرمردی که به عنوان دربان بیرون آن ایستاده است در را به رویمان می گشاید. اتاق های بزرگ و نور گیر طبقه اول با فرش های رنگی و پشتی تزیین شده اند. حیاط از داخل اتاق ها کاملا پیداست. چند درخت و یک حوض کوچک بدون آب در وسط حویلی قرار دارد .

آشپزخانه هم در راهروی مقابل اتاق ها قرار دارد. در چند اتاق هم ماشین خیاطی دیده می شود. چند دقیقه ای می گذرد تا ساکنان ساختمان دور هم جمع می شوند. ۱۳ زن در این خانه که یکی از چهار خانه امن کابل است زنده گی می کنند. ماریا برایمان توضیح می دهد:« اینجا یکی از خانه های موقت زنان برای سکونت است و هر یک از این زنان می توانند سه تا نه ماه در این خانه بمانند اما بعد از آن باید به دیگر خانه های امن منتقل شوند.این یک قانون است.»

زنان افغان در خانه امن

در یکی از اتاق های طبقه اول منتظر آمدن زنان این خانه می مانیم. یک به یک می آیند . بیشترشان لباس های رنگی و شاد پوشیده اند . پیراهن هایی بلند و گلدار اغلب . در مدت کوتاهی ۱۳ زن گرد هم جمع می شوند. این زنان در گروه های مختلف سنی قرار دارند .از خدیجه ۱۵ ساله تا خاله مملکت ۵۵ ساله.از آنها می خواهیم خودشان را معرفی کنند. خدیجه ۱۵ ساله از پیشاور پاکستان به اینجا آمده است. خدیجه زبان فارسی نمی داند . ماریا برایمان توضیح می دهد که از پیشاور سوار یک لاری شده و خودش را به کابل رسانده است:

« اوخیلی شانس آورده که راننده لاری ادم اهلی بوده و در این مسیر طولانی بلایی سرش نیاورده است . همین راننده لاری بوده که در طول مسیر متوجه می شود خدیجه از خانه اش فرار کرده و او را به وزارت زنان می برد. »

وزارت زنان خدیجه را به این خانه امن منتقل می کند. او حالا سه ماه است در اینجا زنده گی می کند. مریم ۲۰ ساله که بزرگ شده ایران است و چند سالی است به همراه خانواده اش به کابل آمده و به خاطر داشتن هوو یا آنطور که خودشان می گویند « انباق » مدتی است در این خانه به سر می برد؛ سعی می کند سرگذشت خدیجه را برایمان توضیح دهد:« خدیجه هم مثل من انباق داشت. زنی ۲۷ ساله که سه فرزند داشت، انباق اش بود . انباق و همسر خدیجه، او را مدام لت و کوب می کردند». خدیجه در ۱۲ سالگی به اجبار به عقد مردی ۲۵ ساله که همسر داشت در آمد. او به خاطر آزار و اذیت شوهرش و همین طور یافتن مادرش راهی کابل می شود. آنها برایمان توضیح می دهند که خدیجه می گوید مادرش در کابل زنده گی می کند . اما از او هیچ نام و نشانی ندارد.

از خانم ماریا می پرسیم که اگر خدیجه یا زنانی مثل او هیچ وقت کس و کارشان را پیدا نکنند چه سرنوشتی در انتظارشان است؟ که می گوید :« می توانند تا سال ها در خانه های امن بمانند.اکنون زنی را داریم که سه سال است در این خانه ها به صورت چرخشی زنده گی می کند . برای امنیت خودش جایش را گه گاهی عوض می کنیم.» او بلافاصله اضافه می کند:« یک دختر ایرانی هم در یکی از این خانه ها زنده گی می کند.از ایران به اینجا آمده و ظاهرا تحت آزار بوده و اکنون پیش ماست.»

خشونت و قطع اعضای بدن

خشونت علیه زنان یکی از مشکلات اصلی زنان ساکن در این خانه و به طور کلی زنان افغانستان است. زنان در کابل و به ویژه در ولایات افغانستان از سوی همسر و خانواده همسر تحت آزار و اذیت قرار می گیرند. در موارد زیادی دست و پای زنان با طناب یا چوب بسته می شود و آنها به شدت لت وکوب می زنند .در مورادی هم در همین حالت اعضای صورت این زنان از جمله گوش و بینی شان بریده می شود.

خیلی از زنان خشونت دیده به خاطر ترس از این موضوع خانه شان را ترک می کنند. در ابتدا ترک زنان از خانه از سوی جامعه سنتی افغانستان کمتر پذیرفته می شد و حتا مورد مناقشه جدی سیاست مداران در این کشور بود. آنها حتا به وجود خانه های امن اعتراض می کردند و آن را دلیل تمرد زنان از اعضای خانواده و همسران شان عنوان می کردند. اما در سال های اخیر آنطور که ماریا می گوید:« خشونت حتا از سوی مردان هم محکوم می شود. دیگر کمتر کسی (البته در کابل) خشونت علیه زنان را می پذیرد. با این همه هنوز در ولایات زنان زیادی تحت خشونت به سر می برند. .»

از بین زنان ساکن در این خانه امن حدود ده زن از ولایات مختلف خود را به کابل رسانده اند. آنها همه تحت خشونت بوده و بیشتر با مردانی زنده گی می کرده اند که چند زن داشتند. مریم که زبان فارسی را بهتر از بقیه صحبت می کند می گوید:« تقریبا هر روز شوهرم مرا با چوب لت وکوب می کرد.»

شیلا ۲۲ ساله هم وضعیت مشابهی دارد. به قول خودش هر روز توسط همسر و دو انباقش لت و کوب می شده است. خاله مملکت ۵۵ ساله با دختر ۱۲ ساله اش ازبک هستند و از جوزجان به اینجا آمده اند.مریم درباره آنها نیز برایمان می گوید« خاله مملکت و دخترش هم به شدت لت وکوب می خوردند. تا اینکه دامادش به جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاد. او ۱۵ سال حکم حبس دارد. »

راضیه  ۴۰ ساله با پسر شش ساله اش اقبال هم در خانه امن زنده گی می کند. شش فرزند دارد و به خاطر آزارهای خشویش به اینجا پناه آورده است . قرار است همسرش خانه ای جداگانه برایشان تهیه کند تا دوباره به سر زنده گی اش برگردد. شوهر راضیه می داند که همسرش کجاست و حتا گاهی به دیدن شان می آید. او قبلا شاغل بوده و به قول خودش فرزند کلانش ۱۸ سال سن دارد: « نمی توانستم اجازه دهم خشویم همچنان به توهین هایش به من و فرزندانم ادامه دهد.»

در اینجا ماریا که ناظر همه ی گفت و گوهای ما با این زنان است به زبان انگلیسی رو به ما می گوید:« خواهش می کنم بیش از این وارد جزییات زنده گی خاله مملکت ودیگر زنان نشوید . همین قدر کافی است.»

زنی بلند قامت با چشم و ابروی مشکی که خود را از قوم پشتون معرفی می کند ناگهان به میان سخنان ماریا می آید و با لحنی هیجان زده و با لهجه غلیظ رو به ما می گوید:« چرا باید لت وکوب شویم. ما همه انسانیم. حق زندگی داریم. حق استفاده از زیبایی های طبیعت را داریم. ما و شما که فرهنگ و زبان مشترکی داریم بیایید همه با هم کمک کنیم تا دیگر زنی در منطقه و کشورمان لت  نخورد و تحقیر نشود .»

خانم ماریا تذکر می دهد که دیگر باید خانه را ترک کنیم. با نگاهی کوتاه به طبقات بالای ساختمان که در آن برای این زنان کلاس های خیاطی،نقاشی،گلدوزی و حتا سوادآموزی برگزار می شود؛ این خانه را ترک می کنیم.

 

 

* تمام این موارد به منظور حفظ گمنامی خانه ی امن زنان کابل در این گزارش حذف شده است.عکس نیز تزیینی است

 

اجتماعی ـ بامداد۱/ ۱۳ ـ ۰۱۱۱

                                         

 

 

 

 

زمانه رنگ بدل میکند ز سستی ما

عارف فتاده زعرفان زبـد مستی ما

 

قــلم زشــرم خجل گشته درفــراق وصال

کجاست یاری مراو را ز بی شعوری ما

 

خرد  که  تاج  زرینی  به  سر دانا  بود

چسان  فتاده   در گزند  مکر طالب  مـا

 

روهــــی ارمانت سرابیست دراین دشت حیـات

زمانه نیست مقصرنقص درخود فروشی ماست

 

ح .کرنزی ،۲۴ -۰۶-۲۰۰۸

فرهنگی ـ بامداد۳/ ۱۳ـ ۳۰۱۰

 

 

 

 

 

لامې په مټوکې ډېـر زور لرمه
سړوایرو کې سوزند اور لرمه

د خـــواخـوږﺉ تمـه پـردونــه نشي
ګیلې زړه تل کې له خپل ورورلرمه

ومې پاللې چې مې وسوزوې؟
پرتا د پاکې مینې پـــور لرمـه

مخ رانــه مــــاړوه لامــړ نه یــمــه
خوځنده ځواک او زوږو شورلرمه

دمخ سوروالی به مې څرک نوﺉ کړي
خـیرکه بــاروتـــونــه مــخ تــورلــرمه

که تاسې مخ واړوه بلې خواته
سکه بچیان لمن کې نور لرمه

مواجه مه ژاړه ناخـوالــو باندې
بشپړ خزان کې بڼ سمسورلرمه

 

( نجم الرحمن مواج )

 

 

فرهنگی ـ بامداد۴/ ۱۳ـ ۳۰۱۰

 

نگاهی به جنبش جوانان افغانستان

پیوسته به گذشته

داکتر آرین

به این ترتیب جنبش "ویش زلمیان" با مارش و تحرک انقلابی خویش چهره سیاسی و فکری جامعه را دگرگون کرد، مبارزات شجاعانه "جنبش جوانان" علیه ارتجاع و اختناق در بیداری تدریجی توده های شهرنشین بخصوص در پایتخت اثرات مهم از خود در اندیشه جوانان بجا گذاشت، آزادی های نسبی که بر اثر این مبارزات به ویژه به اثر مبارزات "جوانان بیدار" حاصل شده بود به دستآورد مبدل میشد و به آگاهی اجتماعی و دانش سیاسی و تجربه مبارزاتی "جنبش جوانان افغانستان" افزود میگردید، که همزمان به آن آگاهی سیاسی و اجتماعی سایر لایه ها و اقشار جامعه نیز بلند میرفت.

درحالی که دولت شاهی میخواست سلطه جابرانه خود را بالای مردم زحمتکش و جوانان ترقیخواه تحمیل کند، جوانان مبارز از پایان نظام فاسد و پوسیده و دوران کامروایی مستضعفان و ستم دیده گان سخن می راندن، در همین روند داغ نبرد اجتماعی، برعلاوه جنبش "ویش زلمیان" جوانان ما کمرهمت را به احیا دو سازمان دیگر  بنامهای  "وطن" و "خلق" بستند که از نفوذ و شناخت در میان جوانان برخوردار بود، اولی به رهبری میرغلام محمد غبار و دومی به رهبری دوکتورعبدالرحمن محمودی، که به باور میرمحمد صدیق فرهنگ این سازمانها دارای گرایشهای "سوسیالیزم عاطفی" بودند. ٥۲

صفات برجسته اجتماعی و سیاسی جوانان میهن پرست افغان را دراین دوره آرزوهای مقدس و آمال والای آزادی خواهی، دموکراسی، میهن دوستی و گسترش علم و فرهنگ نوین و ایده های صلح و برابری میان مردم ما و دفاع از حق و حقوق جوانان مشخص می ساخت و به همین جهت بود که بخاطر ادامه و گسترش مبارزات اجتماعی- سیاسی میان جوانان و فراگیرشدن هرچه بیشترآن، در دانشگاه کابل برای اولین بار در سال ١۳۲٨  توسط یکتعداد از محصلین پوهنتون، اتحادیه محصلان پایه گذاری شد که درهیات رهبری آن ببرک کارمل جوان نقش عمده و بارز داشت. ٥۳ خصوصیت مهم این مرحله را تشدید مبارزات طبقاتی، افزایش شعور و آگاهی سیاسی مردم، ایجاد سازمانهای اجتماعی و سیاسی تشکیل می داد، دراین دوره تضاد های اجتماعی حاد و حادتر و مرز میان اقشار و لایه های اجتماعی روشن و روشن تر می گردید. همزمان با این وقایع سیاسی در کشور، مبارزات انتخاباتی دور هفتم شورای ملی افغانستان برگذار شد، جریانات و سازمانهای سیاسی به رقابت برخاستند که در مرکز آن "جنبش جوانان افغانستان" قرار داشت در این دوره جوانان با شور و شوق به پای صندوق های رای رفتند که "در حوزه های انتخاباتی کابل دوکتور عبدالرحمن محمودی و میرغلام محمد غبار بر حریفان پیشی گرفتند و بوکالت برگزیده شدند. هم چنان تعدادی از اعضای "ویش زلمیان" در بعضی حوزه ها پیروزی کسب کردند و به شورا آمدند و به این ترتیب در شورای دوره هفتم یک جبهه مخالف "اپوزیسیون" تشکیل یافت و تضادهای فکری و سیاسی تبارز کرد."٥٤ 

نظام دولتی که از جایگاه مردمی برخوردار نبود ترس از انهدام نظام کهنه و استقرار نظام جدید داشت و از عمق توده ای شدن "جنبش جوانان افغانستان" به وحشت افتاده بود، سعی کرد بخاطر حفظ سلطنت و نظام فرسوده و فساد، با برخی تغییرات و ریفورم مانع ادامه و توسعه جنبش و دگرگونی های اجتماعی- سیاسی شود، که زیر فشار مبارزات "جنبش جوانان افغانستان" به تاریخ ١١ جدی ١۳۲٩ مطابق به ۳جنوری ١٩٥١میلادی خبر تصویب و توشیح قانون مطبوعات ازطرف حکومت، در جراید انعکاس یافت٥٥، به استفاده از این قانون نخستین بار یک تعداد از جراید غیر دولتی یکی پی دیگر به نشرات آغاز کردند - ندای  خلق، وطن، نیلاب، خلق، پرچم، شعله جاوید، کاروان، اتحاد ملی، وحدت، افغان ملت، مساوات، صدای عوام، پیام امروز، صبا، کمک، کاروان، خیبر، گهیځ، هدف، پکتیکا، جبهه ملی، سپیده دم، افغان ولس، افکارنو، پیکار، شوخک٥٦ و... که در بلند بردن سطح شعور سیاسی جوانان و توده های زحمتکش از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.

 در ماه می سال ١٩٥۲ میلادی در کابل اولین مظاهره سیاسی درتاریخ  "جنبش جوانان افغانستان" بخاطر اعتراض به نتایج انتخابات دوره هشتم شورای ملی که دولت به تقلب آشکار دست زده بود براه انداخته شد در این تظاهرات باشکوه اشتراک کننده گان خواستار برگذاری دوباره انتخابات شده و همچنان خشم و نفرت خویش را در مورد نابرابری های اجتماعی، تبعیض و بیکاری فزاینده ووضع بسیار رقت انگیز توده های محروم جامعه ابراز داشتند. با برگذاری این مظاهرت باعظمت و توده ئی که روشنفکران جوان و عدالت خواه صف خویشرا از صف ارتجاع و استبداد جدا و آشکار نمودند، آرزوهای انسانی و قانونی جوانان متوجه رهائی افغانستان از تسلط استعمار و مناسبات پوسیده و قرون وسطائی، احیای دموکراسی و آزادی های مدنی برای توده های زحمتکش مردم بود و از خواسته های اساسی این مظاهره اعاده حقوق غضب شده دو وکیل پارلمان از شهر کابل میرغلام محمد غبار و محمودی بود که مسوول آن دولت را می شناختند و در پیشاپیش تظاهر کنندگان ببرک کارمل جوان محصل صنف سوم دانشکده حقوق مانند یک رهبرشجاع با شعارهای وطن پرستانه برای اشتراک کننده گان قوت پیکارجوئی و عدالت خواهی میداد.٥٧ این مظاهره که خصلت وماهیت ضد استبدادی، ضد استعماری و ضد ارتجاعی  داشت در آن روز به یک جنبش عظیم توده ئی بخاطر عدالت خواهی و احقاق حقوق وکلای مورد تائید و رای مردم تبدیل گردیده بود. دولت و ارتجاع که از عظمت و شکوه آن به لرزه درآمده بود در پی درهم شکستن "جنبش جوانان افغانستان" برآمدند، که  پیامد آن به زنجیر و به زندان کشاندن عده ای از جوانان ترقی خواه بود - میرغلام محمد غبار به مدت ٤ سال، دوکتور عبدالرحمن محمودی به مدت ٩ سال، ببرک کارمل برای مدت چهارونیم سال زندانی شدند همچنان جوانان ترقیخواه دیگر – میرغلام محمد فرهنگ، برات علی تاج، سرور جویا، دوکتور فاروق اعتمادی، یوسف آیینه، رحیم محمودی، امان الله محمودی، دوکتورهادی محمودی و ...  مدت های کوتاه را در زندان سپری نمودند٥٨، اگرچه این حمله به "جنبش جوانان افغانستان" ضربه شدید وارد نمود اما برخلاف آنچه تصور میرفت اوج گیری جنبش و مبارزات جوانان ما بخاطر آزادی و دموکراسی به رشد و تکامل خویش ادامه داد، دموکراسی، عدالت اجتماعی، برابری، ترقی و دانش واژه های بودند که در هر گردهمآیی و محافل جوانان روشنفکر تحلیل و تجزیه، بحث و تکرار می گردید،  گفتگو درباره سیاست و مسایل اجتماعی درمکتب و دانشگاه، در زندان و تعبید، درشهر و ده به یک فرهنگ عمومی تبدیل شده و همگان در آن شرکت می نمودند، باآنکه بزبان آوردن حرف از میهن پرستی، ترقی و عدالت اجتماعی  در آن زمان گناه و جنایت تلقی می شد و این اعمال مورد پیگرد دولت قرار می گرفت، ولی جوانان با مبارزه آگاهانه و پی گیربا قبول همه خطرات به پیروی از فلسفه ای که "نسلی باید خودرا فدا کند تا نسل دیگر خوشبخت شود" با شور و شوق انقلابی در مقابل زندان و شکنجه، محرومیت های اجتماعی، ناسزا و تهمت های ناجوانمردانه استبداد و ارتجاع سرفرود نیاورده و به نبرد خویش ادامه داده و بیشتر از گذشته بخاطر دموکراسی و دفاع از حقوق مردم مبارزه کردند که در فرجام مقاومت دولت استبدادی را به شکست مواجه ساخته و "جنبش جوانان افغانستان" با چنان دستآورد بزرگ و موفقیتی وارد "دهه ای دموکراسی" شد که ارزش آن بیشتر از هر پیروزی نظامی به حساب می آمد.

"دهه ای دموکراسی" ارمغان مبارزات سیاسی و دستاورد تمام طبقات و اقشار جامعه ما بود در این مرحله طوریکه از نام آن هویدا است شعارهای دموکراسی و ترقی در دستور روز قرار گرفته و بتدریج تغییرات مثبت درساختار اجتماعی و سیاسی دولت و جامعه رونما شد، انتقال قانونی مقام صدارت از خاندان شاهی به مردم برای همیشه، تصویب قانون اساسی جدید، تصویب قانون  احزاب توسط مجلس شورای ملی، تاسیس احزاب سیاسی، نشر دها روزنامه و جراید غیردولتی، پیروزی چشمگیر نیروهای چپ در انتخابات شورای ملی، آزادی مطبوعات، تشکیل فرکسیون نیرومند چپ درپارلمان افغانستان، ایجاد شرایط مناسب برای سهمگیری زنان درعرصه های مختلف درجامعه همه و همه پیروزی جوانان و  انگیزه های الحامی برای اوجگیری جنبش و حوادثی بودند که هم دولت و هم نیروهای دموکرات و چپ را در برابر وضع و شرایط سیاسی جدیدی قرار داده و جامعه داخل دوران جدید سیاسی شده بود، دراین مرحله شرایط عینی برای تدوین استرتیژی جدید جهت ژرفش و گسترش دموکراسی آماده و بطورنسبی برخوردار از حقوق و آزادی های دموکراتیک و قانونی بود. این وقایع ناگاهانی که طی آن اقدامات و نقشه های عقبگرایان و استعمار در برابر آن به شکست مواجه گردید زمینه را برای کار سیاسی میان توده های مردم و ایجاد احزاب قوی و نیرومند چپ در سرتاسر افغانستان فراهم کرد.

١- حزب دموکراتیک خلق افغانستان: اولین سازمان و بزرگترین حزب سیاسی است که در دهه دموکراسی با برگذاری اولین کنگره خود بتاریخ ١١ جدی ١۳٤۳ خورشیدی مطابق با اول جنوری ١٩٦۰ در کابل در منزل نورمحمد تره کی موجودیت خویش را اعلان نمود در این کنگره نورمحمد تره کی بحیث منشی عمومی و ببرک کارمل به صفت معاون حزب انتخاب گردید. ارگان نشراتی آن جریده "خلق" به امتیاز نورمحمد تره کی و مسوولیت بارق شفعی و جریده ای" پرچم" به امتیاز و مسوولیت سلیمان لایق و میراکبر خیبر بود.٥٩

۲- حزب ستم ملی: این حزب در سال ١۳٤٥ به فعالیت آغاز نمود رهبر آن طاهر بدخشی و بحرالدین باعث معاون این حزب، ارگان نشراتی آن "ستم ملی" بود٦۰

۳- حزب دموکرات نوین: در سال ١۳٤٧ پایه گذاری شد ارگان نشراتی آن جریده "شعله جاوید" است صاحب امتیاز دوکتور عبدالرحیم محمودی و مدیر مسوول آن دوکتور هادی محمودی بود.٦١

٤- حزب وحدت ملی تحت رهبری استاد خلیل الله خلیلی تشکیل گردید ارگان نشراتی آن جریده "وحدت" بود.٦۲

٥- حزب دموکرات مترقی: توسط میوند وال تاسیس گردید ارگان نشراتی آن جریده ای بنام "مساوات" بود.٦۳

٦- حزب افغان ملت: این حزب را غلام محمد فرهاد پایه گذاری نمود، ارگان نشراتی آن جریده "افغان ملت" بود.٦٤

٧- حزب اتحاد ملی: در سال ١۳٤٨ توسط محمد اسحاق عثمان تاسیس و ارگان نشراتی آن جریده ای بنام "اتحاد ملی" بود.٦٥

٨- حزب جمعیت عوام: این حزب توسط داکتر عبدالکریم فرزان تشکیل شد. ارگان نشراتی آن "صدای عوام" بود.٦٦

9- انجمن یا حزب"کلوپ ملی" موسس این حزب داود خان و برادرش محمد نعیم بود، توسط شاه محمود خان صدرراعظم وقت در منزل غلام فاروق خان عثمان افتتاح شد.٦٧

طوریکه در بخش های گذشته تذکر داده ام در این نوشته موضوع بحث ما آن بخشی ازجنبشی سیاسی و "جنبش جوانان افغانستان" است که با تکامل جامعه، علم، ترقی و پیشرفت ایمان دارند و در روند بغرنج و متناقض سیاسی کشورما بخاطر استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و دموکراسی رزمیده اند و تاریخ میهن ما شاهد کارنامه ها و نامدارترین مردانی ازاین جنبش است که همواره با بیداد گران در ستیز، "نبودن خویش را بخاطر بودن" مردم و میهنش ترجیع داده اند، نه نیروهای ارتجاعی و وابسته به استعمار که همواره بخاطر در بند کشیدن خلق، غارت، فساد، خیانت و جنایت و به قهقراکشاندن میهن ما کوشش نموده اند و مردم مسلمان افغانستان را با پوشیدن ماسکی مذهبی و دینی فریب داده و در طول تاریخ کشورما، به مثابه مرکز توطه و تحریک علیه جوانان ترقیخواه و دموکرات قرار گرفته و همواره به اعصای دست بیگانه گان تبدیل شده اند، میهن ما را به تفرقه و چند گانگی ها و دشمنی های ملی، مذهبی و زبانی کشانده و مردم ما را به فقر و فاقه و به گدائی اندخته اند و برای "بودن خود نبودن" تمام مردم افغانستان را خواسته اند و میخواهند. اما توضیحات مختصر در مورد این احزاب و سازمانها بخاطریست که جوانان ما با این جنبشی شرارت پیشه و فتنه انگیز که میخواهند دین و سیاست را با هم آمیخته و از آن جهتی عوام فریبی استفاده نمایند نیز معرفی شوند تا به آسانی در چنگال و اسارت مستکبران و خائینین به منافع خلق و مردم گرفتار نشوند.

١- "حزب الله: این سازمان در سال ١۳۳۲ توسط مولوی صاحب قلعه بلند پایه گذاری و در مسجد سربازار چاریکار بنام حزب "الله و رسول" موجودیت خویشرا اعلام نمودند، اما بزودی با اثر فشار دولت شاهی از فعالیت باز ماند و منحل گردید.

۲- گروپ مجددی و مولوی عبدالوهاب پنجشیری: این گروپ که مردم را به شورش علیه حکومت تشویق و دعوت مینمود، در دوران دولت محمد ظاهرشاه مورد خشم حکومت قرار گرفته مجددی زندانی و مولوی عبدالوهاب پنجشیری به پلخمری تبعید و نظربند شد.

۳- جمعیت اسلامی افغانستان: توسط استاد نیازی پایه گذاری شد، امیر عمومی آن استاد برهان ا لدین ربانی و معاون امیر عمومی عبدالرسول سیاف انتخاب گردید، از فعالین جوان این حزب محصلین دانشکده انجنیری گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود بود. بخاطر فعالیت های ضد دولتی، اعضای این حزب در زمان جمهوری محمد داود گرفتار یک عده اعدام و زندانی گردیده و تعدادی به پاکستان فرار نمودند.

٤- حلقه منهاج الدین گهیځ یا "توابین" : رهبر آن منهاج الدین "گهیځ" و اعضای رهبری آن مولوی عبدالرب و مولوی خالص، ارگان نشراتی آن جریده "گهیځ" بود که رهبر آن در زمان رژیم شاهی ترور گردید.

٥- گروپ مولوی فیضانی: در این حلقه بیشتر ملاهای متعصب مساجد عضویت داشتن که در زمان جمهوری محمد داود رهبر آن اعدام و اعضای آن زندانی و پراگنده گردید.

٦- جمعیت العلمای محمدی: در سال ١۳٥۰ در منزل صبغت الله مجددی تاسیس شد. صبغت الله مجددی بحیث رییس جمعیت و اعضای آن مولوی فضل هادی شینواری، مولوی چرخ و مولوی صاحب زاده و ... این سازمان بعد از کودتای محمد داود و اعلان جمهوریت، زیرفشار دولت پاشان و پراگنده گردید.

٧- جمعیت جمال مینه: در سال ١۳٥١ خورشیدی تاسیس شد ارگان نشراتی آن جریده ای "برهان" و مدیر مسوول و صاحب امتیاز آن سید عالم شاهی نقطه بود.

٨- خدام الفرقان: از این حلقه معلومات در دست نیست". ٦٨

این احزاب و یا اگر "جنبش جوانان اخون المسلمین" آن را بنامیم، هرگز اندیشه ترقی خواهانه ووطن پرستانه نداشته اند در طول موجودیت خویش از آغاز تابه امروز با تمام نیرو بخاطر جلوگیری از فرهنگ نوین، ترقی و تعالی کشور مبارزه کرده و به دولتهای ملی و مترقی و جنبشهای ترقی خواهانه جوانان افغانستان ضربه وارد ساخته اند در بیست سال اخیر این احزاب که در افغانستان قدرت سیاسی در چنگ دارند، چه در دهه ویرانی، چپاول و تروریزم و چه در دهه فساد و پر نمودن جیب ها، نیروهای جهادی– طالبی به جنایاتی متوسل شده اند که در صفحات اندک و سطور محدود نمی توان به آن پرداخت،  باید تذکر داده شود که این احزاب با دولت شاهی و نظام جمهوری داود خان نیز در تصادم، جنگ و شورش بوده اند اگرچه اندیشه های آنها با هم نزدیک و بسیار تفاوت نداشت، اما تاریخ شاهد خشونت و نهایت بی رحمی و ویرانگری آنان با دولت های ملی و مترقی شاه امان الله غازی، شاد روان نورمحمد تره کی، ببرک کارمل فقید و دوکتور نجیب الله شهید است که بدون هیچگونه مصالحه و کمپرامیس با ترور، وحشت و انتحار به مبارزه برخاستند، البته این طبعیی و  برای جوانان ما باید قابل فهم و درک باشد، زیرا اگر غیر از آن می بود، ما به اندیشه های انسانی و ترقی خواهانه ای دولتهای ملی و مترقی تردید میکردیم.

چه باشد افتخار ما بر تو ای لنگ

 که در تاریخ فقط کور و کری تو

زکشور خانه شیطان تو کردی  

همه ظلم است اگرکه داوری تو

به هرحال چون این بحثی جداگانه ای است خلاصه بگویم همان طوریکه سردار داود در فاکولته حقوق دانشگاه کابل حین صحبت با محصلین، دست خود را طرف قلعه جواد، جایکه شیخ المسایل مجددی زنده گی میکرد دراز کرده گفت: " تا زمانیکه این سنگرارتجاع برجاست مملکت ترقی نخواهد کرد". ٦٩  با تایید حرف او باید بگویم، هجوم ارتجاع، یعنی احزاب جهادی و طالبی در دو دهه گذشته نه تنها از ترقی جلوگیری کرد، بلکه دستآوردهای یک قرن اخیر "جنبش جوانان افغانستان" را که به رنج، مبارزه و قربانی های بیشمار بدست آمده بود برباد نمود، اندیشه های مترقی و عدالت خواهانه را منجمد کرد، با مروج ساختن فرهنگ های مضحک عربی - وهابی، آخوندی و پاکستانی رشد مدنی جامعه افغانی را بطی ساخته حتا به عقب کشاند، جهالت عمومی را در سرتاسر افغانستان پخش، میهن ما را به سیر قهقرائی و جوانان ما را به بدبختی و شرایط غم انگیزی روبرو ساخته اند، درسرزمینی که افتخارات چندین هزار ساله ای فرهنگ و انسانیت را دارد، چنان بی باوری را نسبت علم، دانش و تمدن ایجاد نموده اند که اکثریت جامعه را در تاریکی نگهداشته و روح مردم را شکستانده اند و توده ها را در مورد میهن پرستی، دموکراسی و پرورش انسان نوین دچار تردید ساخته اند.

چه جوئی درد ملت را از مستی که از فطرت  

نه درد بوزری دارد نه ایمان سلیمانی

بدست خود کی ویران سازد خانه خود را  

همان از دست نادانی فغان از دست نادانی ٧۰

تا از موضوع خارج نشده برمی گردیم به اصل آن، صحنه ای نبرد ارتجاع و پیشرفت، تاریکی و روشنی، عدالت و ظلم، اسارت و آزادی، دروغ و حقیقت، دموکراسی و دیکتاتوری عبرت خیزترین و فاجعه آمیزترین و مشهود ترین صحنه تصادم نیرومند " نو" و "کهنه " در تاریخ است دراین کارزار تاریخی، از یکطرف استبداد و تاریک اندیشی و از جانبی انقلابیون و روشنفکران درمیدان نبرد اند و درست همین نبرد است که هر انسان باید ارزش زیست، کرامت و انسانیت خویش را ثابت نماید، آنچه که "جنبش جوانان افغانستان" در دهه ای دموکراسی به اثبات رساند.

"جنبش جوانان افغانستان" دردهه ای دموکراسی بر اساس "تایید" و "انتقاد" از اصلاحات دولت شاهی  پشتیبانی به عمل آورد و پیشگام ترین حزبی که از این دهه استقبال نمود "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" بود، زیرا، از یک طرف این اصلاحات نسبی به سود مردم و ترقی کشور بود و از جانب دیگر، برخواستن علیه این اصلاحات، آگاهانه ویا غیرآگاهانه خدمت به ارتجاع و استعمار محسوب می شد.

دهه ای دموکراسی که حاصل مبارزات "جنبش جوانان افغانستان" است، پرجوش ترین صفحات تاریخ افغانستان را تشکیل می دهد، یکی از بزرگترین دستاورهای این جنبش در این دهه پیروزی تابناک نیروهای چپ در انتخابات دوره دوازدهم شورای ملی است که دوازده نفر از جناح چپ به شمول ببرک کارمل از کابل، اناهیتا راتب زاد از کابل، نوراحمد نور از پنجوائی قندهار، فیضان الحق از رودات ننگرهار به گرفتن رای از مردم موفق شدند٧١، این پیروزی نه تنها رویدادی تاریخی در حیات سیاسی- اجتماعی مردم و زحمتکشان مهین ما بشمار می رفت، بلکه به عنوان تواناترین نیروی سیاسی در پارلمان افغانستان از اسقلال ملی،تمامیت ارضی، وحدت و حاکمیت ملی و منافع طبقات محروم و زحمتکش کشور ما دفاع می نمود،  در این دهه مظاهرات و تظاهرات عظیمی بخاطر رسیدن  به جامعه دارای دموکراسی و عدالت اجتماعی تدویر و برگذار شده است، که از مهم ترین و مشهور ترین این تظاهرات "جنبش سوم عقرب" است. 

در این روز هزارها تن جوان ازمحصلان دانشگاه و صنوف بالائی لیسه های کابل در مخالفت با بعضی از اعضای کابینه و عدم رای اعتماد به آنان، در برابر شورای ملی افغانستان دست به تظاهرات مسالمت آمیز زدند، گرچه این تظاهرات از کجا به خوشونت کشیده شد و چند نفر از محصلین شهید و زخمی شدند، اما با همه حال  پیروزی از آن جوانان مبارز ما گردید، داکتر محمد یوسف صدر اعظم وقت به استعفا مجبور شد و سه روز بعد از این واقعه صدراعظم جدید آقای میوندوال به دانشگاه کابل رفته و درمجلس فاتحه و سوگواری حادثه ای "سوم عقرب" اشتراک کرد، و وعده داد که خواسته های محصلین را عملی خواهد کرد، خواسته های که از جانب محصلین مطرح شده بود:

١- افرادی که بجرم اشتراک در تظاهرات سوم عقرب باز داشت شده اند، فورا رها گردد.

۲- به محصلین اجازه داده شود تابه تشکیل اتحادیه اقدام کنند.

۳- واقعه سوم عقرب تحقیق و عاملین آن مجازات گردد.٧۲

( ادامه دارد )

 

اجتماعی ـ بامداد۲/ ۱۳ ـ ۳۰۱۰