در سوگ یک چهره با استقامت ، استاد موسیقی و ادبیات زبان روانشاد جلیل احمد مسحور جمال


 

ع. بصیر دهزاد

 

کجا « کوهی »  تسلی میشود قلب پر از دردت

که من معلول درد بی تسلایم چه میپرسی

 

این نوشته ادای احترام به یک انسان بی بدیل و هم بیان  یک درد یست که در دورنم پیچیده و اشکیست که  ریختن آن را از چشمانم یارای خشکی نیست. بخاطر از دست رفتن یک چهره که شخصیت وی تنها به موسیقی و آواز محدو نبوده است . او  فقط چند ساعت قبل در اثر مریضی طولانی از میان ما رفت و به  ابدیت پیوست.  استاد مسحور جمال  کسی بود که آواز و آهنگ های میهنی اش هر دل شیفته به وطن و عشق به آرمانهای مردم را به شور میآورد، در جمعیت های بزرگ هیجان و غریو « زنده باد وطن ، جاویدان باد آرمانهای شریفانه ،عشق به انسان زحمتکش وطن » را برپا مینمود.

درد و اشک بخاطر یک شخصیت بی همتا که با انبوه درد ها و فشار های روانی  قریب به بیست سال را در کشور شاهی هالند بسر برد، درد های جسمانی ناشی از مریضی سعب العلاج،  بی سرنوشتی پناهنده گی و فشار های روانی ناشی از آن برایش سخت آزاردهنده بودند . استاد مسحور جمال را هرکسی که یکباری بالمواجه میدید، بدون شک انسان سنگین، با وقار ،مهربان و متواضع در عین حال با غرور و با استقامت در میابید.

اشک و درد بخاطری از میان رفتن کسی است که او با تمام گذشته پر افتخار اش نه تنها بحیث یک کارمند شایسته عرصه موسیقی و فرهنگ بود بلکه یکی از خدمت گذاران معارف کشور، استاد ادبیات دری در لیسه حبیبیه بود ، بیشتر سرود های میهنی میخواند که در دل هر شنونده با احساس وطن و مردم شور و انگیزه میآفرید. او یک روشنفکر وطنپرستی بود که احساس درونی اش الهامی برای سرودن  آهنگ های میهنی اش بود.

درد و اشک بخاطر اینکه او را با صد بهتان و تهمت های بی بنیاد جنایتکارجنگی و مرتکب  جرایم اشد ضد حقوق بشر خواندنش و صد درو دیوار را با دست وبا  کله کوبیدند ، صدا ها را بلند نمودند تا  او را صرفاٌ بخاطر اندیشه و  سرودن  آهنگ های میهنی اش « مجرم جنگی و ناقض حقوق بشر خواندنش » . او نظر به رنج بردن از یک مریضی طولانی و صعب العلاج حق بشری داشت تا تحت شرایط خاصی حالت جسمانی که در شرییط پناهنده گی در قوانین هالند پیش بینی گردیده است، مستحق دادن اقامت قانونی  میگردید ولی تحت نام حقوق بشر، حق بشری اش را با پرروئی زیر پا نمودند. استاد بزرگ ما استاد جلیل احمد مسحور جمال سالها را در چنین رنج های  روانی در هالند بسر برد که با خدمات بزرگ اش به  فرهنگ و ادبیات و معارف وطن سزاوار چنین تهمت ها و بهتان های عقده مندانه و نتیجه گیریهای حکومت هالند  نبوده است. به یقین که گفته اند:

دستـــــت مگشا در پــــی آزار کسی            مخراش بـــــناخن دل افگار کـــسی

روزی برسد که تو خود درمانده شوی        اقبال همیشه  کی بود یـــار کــــسی

 

آنانکه به ظلم و کینه عادت دارند             نه رحم و نه لطف و نه مروت دارند

گر خون  تمام  خلق عالم نوشند                  نه بس گویند و نه قناعت دارند

 

استاد مسحور جمال در لیسه حبیبیه زمان که من در صنف دهم بودم استاد ادبیات دری ما بود. بهترین خاطره مانده گار من از استاد این بود که روزی  قطعه شعری را باید در برابر همصنفان میخواندم. استاد گفت که باید پیشروی صنف به آواز بلند بخوانی. از اینکه استاد خیلی ها با دسپلین بود در عین زمان مهربان و مشوق خوبی بود. من که از ترس یکروز قبل خواندن شعر را به حساب « وزن و قافیه » از پدرم « خوب » آموخته بودم تا در صنف مورد تنبه استاد قرار نگیرم. وقتی شعر را با وزن و قافیه خوب و کمی دیکلمه گونه قرائت نمودم، استاد با نوازش پدرانه برایم گفت « افرین خیلی خوب خواندی، ایا از کسی در س گرفتی؟ من گفتم بلی از پدرم، بعد برایم گفت سلامم را برای پدرت بگو چونکه پدرم هم معلم ادبیات دری بود. » این شفقت و تشویق استاد بزرگوار الهام و انگیزه خوبی بود که به ادبیات زبان دری بیشتر علاقمند شوم و نمرات بهتر اخذ نمایم.

استاد بزگوار بحیث یک چهره مبارز راه مردم و وطن زمانی  در سال ۱۳۵۸ در زندان پلچرخی در بلاک ۴ زندانی بود، جای که تقریباٌ برای مدت سه ماه و اند روزی ایشان را همه روزه میدیم. او مرا نمیشناخت ولی  او با استقامت و به همان سنگینی و کرکتر و شخصیت متین و برده بارش یک نمونه خوبی بود که از ایشان میآموختم.

استاد بزرگوار را بعد از چند سالی در هالند دوباره دیدم و خود را برایش معرفی نمودم که من از جمله شاگردان اش در لیسه حبیبیه هستم و وقتی قصه همان صنف دهم را برایش کردم در یک لحظه بیادش آمد و قصه های از همان صنف « شوخ » ما را که بخاطر داشت، بیان نمود وبا لطف و مهربانی خندید.

استاد مسحور جمال با آنکه شخصیت محترم و قابل افتخار برای تعداد از حقله برزگ روشنفکری و پناهنده گان افغان در هالند بود ، به همان اندازه شخص متواضع و حلیم  بود که هنر اش را از هیچ کسی دریغ نمیکرد. روزی من که هنوز مسئول انجمن کلتوری افغانان در شهر هلموند هالند بودم، در یک مراسم کوچکی از فامیل های افغان که به مناسبت جشن نوروز تدویر  می گردید با استاد تماس گرفتم. حیای حضور و موقف استادی وی برایم اجازه نمیداد  جراات نمایم تا  ایشان  را در این محفل کوچک دعوت نمایم که صرف بخاطر چند آهنگی در این جشن بی آلایش و فامیل ها بسرآید و تا رنج بی وطنی و هجرت افغانهای تازه به هالند آمده بدل گردد و در یک فضای افغانی با هم شبی خوشی را داشته باشند. وی با تواضع و بعد از چند سوال استادانه اش با ملایمت پذیرفت تا با یک کیبورد ارزان قیمت اش و با خرچ راه سفر توسط خودش بیاید. جالب بود که یکی دو نفر به رسم  عقده مندی و حسادت ( با طرز دید سالهای جنگ)  تبلیغ نمودند که اینجا باز هم « کمونیست ها »  جمع شده اند و فعالیت سیاسی میکنند و گویا مسحور جمال میآید تا همان سرود حزب و انترناسیونال « پرچمی ها »  را بخواند. خواستند برنامه را برهم زنند ولی فامیل های که اکثریت بی طرف و تشنه یک شب پر از خوشی و موسیقی بودند، مانع گردیده  خود خواستند برنامه بدون معضله اجرا گردد. یکی از همین افراد که همین جمع اطفال، زنان و مردان را جمع کمونیستی و برنامه کلتوری را جمع آمد سیاسی کمونیستها تبلیغ نموده و شور و شر ایجاد نموده بود که  بیشتر در عقب پرده کارش را میکرد، در ختم برنامه بطرف من آمد و گفت: استاد دهزاد دست های این مسحور جمال از بوسیدن است، من هیچگاهی آواز و آهنگ های وی را در یک مجلس خصوصی نشنیده بودم. وی چه انسان با وقار و متواضع است. من میخواهم با ایشان معرفی شوم و مرا کمک کن. من گفتمش: ضرورت به واسطه من نیست ، خودت برو وی را انسان دیگری میابی، انسان حلیم، برده بار و مهربان.

استاد مرحوم که دیگر جایش در میان ما نیست، معنویت و خومتگذاری اش به فرهنگ و معارف کشور و داشتن  شخصیت پاک و با شرافت اش در هر قلب جاویدانه باقی خواهد ماند. وی ودیگر شخصیت های مانند استاد مسحور جمال بالا ما حق دارند تا خدمات بزرگ، نقش پر ارزش و صداقت و طینت پاک شان را جاویدانه گرامی داریم و با آنرا به آینده گان انتقال دهیم.

ما از دست رفتن هر شخصیت اهل کلتور، فرهنگ، دانش ،قلم و ترقیخواه و متعهد به انسان و جامعه افغانی مان را یک  ضایعه جامعه وسیع روشنفکری تلقی نموده بدون آنکه در آن سمت، سو، تبیعض  و استثنای باشد.

 روح استاد بزرگ و شخصیت بی مانند جلیل احمد مسحور جمال شاد ، خاطراتش جاویدان ،بهشت برین جایش و راه و آرمانهایش سبز.

برای فامیل، اقارب و دوستداران هنر و شخصیت بی مانند وی تسلیت میگویم و صبر جمیل برای شان خواهانم.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۸ـ ۲۵۰۸

 

 

 

ضرورت حاد رستاخیز برای احیا و اعتلای « انسانیت »

محمد عالم افتخار

 

دراغلب فیلم ها و بگو مگو های آثارهنری و نیز گفتمان های عادی و عامیانه ، حینی که بناست یک نومیدی فوق العاده از کسی رفع و دفع شود و به طرف، امید و استواری و پایداری هدیه گردد، چنین جملات حکمی به کار گرفته میشود:

ـ انسانیت که هنوز نمُرده است؟

ـ آخر، انسانیت که هست!...

به نظر میرسد حتا بزرگترین فلاسفه و نوابغ هم که عندالموقع چنین احکام را در متون آثار خویش استفاده نموده اند و استفاده مینمایند، کمتر به عمق معنایی و مصداقی آنها نظر داشته اند و یا به لحاظ محدودیت های زمانی و مکانی، میتوانسته اند نظر داشته باشند.

بدینگونه؛ گویا «انسانیت» از بدیهیات مورد اتفاق همه گان یا کم ازکم اکثریت مطلق در عالم بشری میباشد!، مثلاً بدان حد که میگویند: «آفتاب آمد، دلیل آفتاب»

اما باید توجه کرد که حتا تحکم «آفتاب آمد، دلیل آفتاب»!، فقط در محدوده ای معنا و مصداق دارد که دو جانب گفتگو و جدل، از «آفتاب»، معنا و مصداق معین و مشترکی را مدنظر داشته و (فرضاً) تنها درین راستا گرفتار شک و تردید باشند که آیا خود، در ظلمتی زیر زمینی، زیر آبی، زیر سقفی، زیر ابری یا کسوفی... قرار دارند، یا در اعماق ظلمت شبی دیجور، که اساساً آفتاب در دور دستِ ناکجا ها مفقود است؟

در حالات نخست، مسلم است همینکه حد و مرز ظلمت موقت و محدود بشکند، آفتاب، دلیل آفتاب می آید و دیگر بحث و جدل و استدلال و استنتاج و اثباتی در کار نیست.

در پایان شب دیجور نیز، عین حکم معنا و مصداق می یابد، فقط زمان طولانی تر و حوصله مندی بیشتری ضرورت میباشد.

ولی، هرگاه به دلایل زبانی و دیداری و شنیداری وغیره، منظور طرفین از «آفتاب» عین چیز نباشد، مثلاً برای انگلیسی زبانی که فارسی بلد نیست و برای مقابل او، و یا برای کورسیاه بین که فرق شب و روز را نتواند و برای بینای سالم و کامل، تقریباً محال است که به یکسان، آفتاب، دلیل آفتاب بیاید و قسم اتوماتیک بر مجادله و مناقشه پایان ببخشاید.

عین مورد، به طاقت کم ازکم هزار مرتبه بالاتر و بیشتر، در مورد «انسانیت» صادق و دقیق است، چرا که انسانیت، واقعیتی مادی و مشهود به برجسته گی و عظمت و محسوسی و معلومی«آفتاب» نیست.

انسانیت، واقعیتی مفهومی و قراردادی ـ یعنی ذهنی و نه عینی ـ است که مشمول سلسله ای از ارزش ها و ارزش نماها میشود و از آنجا که به علل فرهنگی ـ و دقیق تر: خرده فرهنگی ـ ارزش ها و ارزش نما ها نزد گروه ها و اقشار و طبقات و اقوام و قبایل و مذاهب... مختلف بشری، مختلف است، مصداق و مدلول و پهنا و ژرفای «انسانیت» هم نزد همه افراد و آحاد بشری، تفاوت و گاه تضاد پیدا می نماید. مثلاً نزد گروه هایی چون «داعش» و امثال و اسلاف ایدیالوژیک آنها، ختنه کردن زنان و اخته کردن مردان کارکن در حرمسرا های خلیفه های خدا!، کمال «انسانیت» است، در حالیکه نزد سایر گروه های بشری، هردو عمل، ضد «انسانیت» میباشد.

هکذا تحمیل جابرانه و اکراهی باور و عقیده خود بر ضعفا و محکومان جنگی و حکومتی و در صورت امتناع و مقاومت، کشتار آنان و برده و کنیز و غلام ساختن اطفال و زنان و منسوبان شان، چنانی که مدعیان خلافت اسلامی «داعشی» هم اکنون در مورد ایزدی ها و عیسویان متصرفات خود در عراق مرتکب میشوند، برای این بربرهای تکفیری، «انسانیت» خدا تجویز کرده است(۱)ولی نزد قریب کافه بشریت روی زمین، شنیع ترین موارد ضد «انسانیت» میباشد.

اینچنین برای طالبان پاکستانی و افغانستانی و جرنیلان و کرنیلان آی . اس . آی و حامیان و تمویل کننده گان و امر و فرمان دهنده گان امپریالیستی و عربی و یهودی شان، تمامی اعمال و فجایع صادره از آنها، چیز های بیرون از «انسانیت» نه بلکه کمال «انسانیت» است، آنهم «انسانیت»ی که گویا طرح و برنامه و ساختار و حدود و ثغورش از عرش و لوح و قلم الهی آمده است و در هیچ جز و کُل آن، شک و شبه ای نیست!

در تاریخ معلوم بشر، تمامی فجایع و ظلم و اجحاف و قتال و تاراج و برده سازی و زجرکشی و زنده به گورکردن و مسخ و مثله ساختن آدم ها توسط حاکمان و زور آوران و جهانگشایان و استعمارگران و امپریالیست های سیاه و سرخ و زرد، توسط خود آنان و مداحان و کاسه لیسان شان منجمله سیستم غول آسای رسانه های معاصر کاپیتالیستی، کمال «انسانیت» خوانده و سروده شده و بیشترینه در حریر مقدسات، هم تلبیس و تزیین گردیده است و میگردد.

به راستی، سوالی است سهمگین و بُرنده و سوزنده که بالاخره «انسانیت» هست، نیست؟

اگر هست، پس چیست؟ از چه ناشی شده، ازکجا آمده، چطور میتواند یافته و شناخته شود، چطور میتواند علم گردد، احیا شود و اعتلا یابد؟

درین راستا در آینده ها «کوتاه نوشت» های نه آنقدر ها تراشیده و کوتوله، خواهیم داشت و از جوانان اندیشمند عزیز نظیر گرانقدری که اینک یک «کوتاه نوشت» ابداعی و الهامبخش و امید آفرینش به شما هدیه میگردد، تمنا داریم درین «کوتاه نوشت» ها و «کوتاه گفت» ها، کوتاه کوتاه، سهم بگیرند!

چنانکه می بینید این «کوتاه نوشت» زیاد مستقیم و یک راست به بحث «انسانیت» مربوط معلوم نمیشود ولی در «کوتاه نوشت» های پسین، بالاخره معلوم خواهد گشت که ارتباط و بی ارتباطی آن، از چه قرار است.

وانگهی، اینکه این عزیز و خیلی از همقطاراران «خط سومی» شان، «کوتاه نوشت» می کنند، واضحاً بدین معناست که عجالتاً چیز هایی مانند اندیشیدن و یاد گیری و خوانش و دانش ... در «انسانیت» افغانستانی، طاقت «دراز نوشت» و بلند گویی و پهن سرایی ندارد، تازه، «خط سوم» هم که «خط سوم» است.

***

  کوتاه نوشت ِ «درد شکم»، به اقتباس از "گزارشنامه افغانستان"


نوشته: رضا شاه «محسنی»


غوغا و ناله های امروزی بیشتر از جنبه درد شکم است. اکثر مردم چه در بُعد روشنفکری و چه در بُعد توده، وقتی می نالند و صدایی سر میدهند، ناشی از گرسنگی و رنجش شکمی است. 
این گرسنگی دامنه ی وسیع دارد. کسی از بیکاری رنج می برد و کسی از کارنامناسب. عده ی از بد معامله گری های بازار شکایت دارد و بعضی هم از شکست و قریب به شکست تجارت اش. کسانی هم هستند که از مزد کم و کار زیاد در عذاب هستند. 
اما کمتر کسی در این سرزمین پیدا می شود که از فقر فکری، از سرنوشت اندیشه ها، از خمود و جمود بودن جامعه به حیث یک موجود زنده سخن بگوید و نگران باشد. کمتر کسی درین سر زمین.. [هست] که از نبود یک خط فکری و حرکت فکری این مرز و بوم بنالد و صدایی سر بدهد که (آهای موجود زنده! اگر هر ثانیه ای زنده گی تان بدون کدام اندیشه و تعقل سپری می شود در حقیقت شما بزرگترین سرمایه این کشور و نسل آینده این وادی را به باد فنا داده اید)
امکان ندارد که همه در چوکی های حکومتی جا شوند، همه حزبی شوند و همه وقت سیاست حرف اول را بزنند، پس بیایید یک کمی روی اندیشه ها و مفکوره ها کار کنید.
مهم نیست که شما در حکومت آینده در جای کلیدی بدنه ای حکومت موقف داشته باشید و چند صباحی کروزین و گارد بدرقه ی تان کند.
بیایید در راه روند طبیعی زنده گی انسان(موجود متفکر و بااندیشه) قدم بردارید و نسل این جغرافیایی بشری را از برده گی و ذلت نجات بدهید.
حداقل از بین این سی میلیون، یک پنج فیصد اندیشه تولید کنید و سنگ بنای یک جامعه ای با اندیشه و متفکر را بگذارید.
بس است این همه ذلت، خودفریبی، سیاست های ناقص، نان و نام خواهی، و روی آب خانه سازی!

***

آری، بیایید در راه روند طبیعی؟ زنده گی انسان (موجود متفکر و بااندیشه) [به عبارت این مبحث: در راه «انسانیت»!] قدم بردارید و نسل این جغرافیایی بشری را از برده گی و ذلت نجات بدهید.

حداقل از بین این سی میلیون[نفوس انسان افغانستان]، یک پنج فیصد اندیشه تولید کنید و سنگ بنای یک جامعه ی با اندیشه و متفکر را بگذارید.

***

۱ـ از کوتاه خبر های روز و روزگار:

ـ داعش ۷۰۰ عضو یک قبیله را در « دیر الزور» عراق اعدام کرد.

خبرگزاری رویترز در بیروت، به نقل از ناظران حقوق بشر سوریه گزارش داده که اکثر اعدام شدهگان غیرنظامی بودند و فقط ١٠٠ نفر آنها سلاح در اختیار داشتند، این افراد در برابر داعش که قصد تصرف روستاهای آنان را داشتند، مبارزه می کردند.

ناظران حقوق بشر سوریه نزدیک به اپوزیسیون سوریه اضافه کرده که تعدادی از اعضای یک طایفه در "دیر الزور" توسط اسلامگرایان مسلح سر بریده شدند.

انتشار این خبر درحالی است که داعش شب گذشته نیز در روستایی در شمال عراق، دست به قتل‌عام [دست کم ۸۰ تن از] ایزدی‌ها زده بود.

ـ ایزدی ها: دختران را بکشید تا بی عزت نشوند.

ـ دنیای اسلام در دست کیست؟ این دریاهای خون و توفان های بشری را چه کسانی مدیریت می کنند؟ مسلمان ها چرا به این سوال جوابی ندارند؟

برخی از سران طائفه ایزدی های عراق از کردها می خواهند که دختران آنها را به خاطر در امان ماندن از تعرض داعش به قتل برسانند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس» به نقل از روزنامه اینترنتی "سبق"، برخی از بزرگان طائفه ایزدی از نیروهای پیشمرگ کُرد خواستند ۲ مدرسه در شهرهای تلعفر و موصل را که محل اسارت دختران و زن های ایزدی است، بمباران کنند.

گروه تروریستی داعش می گوید که صدها زن و کودک ایزدی را از سنجار به تلعفر و موصل منتقل کرده است. داعش زن های به اسارت گرفته شده ایزدی را کنیز و غنیمت جنگی به حساب می آورد.

چند هفته پیش در پی خروج ناگهانی نیروهای پیشمرگ کُرد از سنجار، این شهر به اشغال داعش درآمد و بسیاری از مردم در حملات داعش کشته و آواره شدند.

سران ایزدی می گویند ترجیح می دهند دخترانشان بمیرند تا این که در معرض تجاوز تروریست های داعش قرار بگیرند.

در همین حال رادیو بی بی سی با اشاره به گزارشی از روزنامه تایمز افزود: صدها زن طائفه ایزدی که به دست تروریست های داعش در شمال عراق ربوده شده اند، با سرنوشت مبهمی روبرو هستند.

تایمز به نقل از سرویس اطلاعات اقلیم کردستان عراق از ربوده شدن هزاران زن عراقی خبر می دهد که به عنوان کنیز به قاچاقچیان انسان فروخته شده یا در اختیار تروریست های داعش قرار گرفته اند.

بنا به گفته یکی از افسران امنیتی اطلاعات کردستان عراق، آنها اطلاعاتی در اختیار دارند که تروریستها این زنان را بین ۵۰۰ تا ۳۰۰۰ دلار به قاچاقچیان انسان می فروشند.

رونامه تایمز بر این باور است که گروهک تروریستی داعش دستکم هزار و  ۲۰۰  زن عراقی را از شهر سنجار و هزاران زن دیگر را از شهرها و روستاهای عراق ربوده است.

تروریستها از دو مدرسه در شهرهای تلعفر و موصل بعنوان محل اسکان موقت این زنان استفاده می کنند.

ـ خرید و فروش زنان عراقی حلال است!

مفتی وهابی و عضو هیئت العلمای عربستان اقدام گروه تروریستی داعش در خرید و فروش زنان و دختران عراقی را تایید کرد و آن را حلال دانست.

«صالح الفوزان» در نواری ویدیویی که از او منتشر شد، گفت: اقدام داعش در خرید و فروش زنان و دختران عراقی حلال است و هیچ منع شرعی ندارد.

عناصر گروه تروریستی تکفیری – بعثی داعش اخیرا صد‌ها نفر از زنان وابسته به اقلیت‌ها را در عراق تصاحب کردند و در بازار به فروش رساندند.

هلال احمر عراق در بیانیه‌ای اعلام کرد: «عناصر داعش پس از کنترل شهر سنجار صد‌ها خانواده را به اسارت گرفتند و پس از کشتن مردان، زنان ایزدی را با خود بردند تا به عنوان برده و کنیز نگهداری کنند یا بفروشند.»

در سال ۲۰۱۳ «یاسر العجلونی» از شیوخ سلفی در اردن، فتوا داده بود، در درگیری‌های سوریه تملک زنان و دختران (برای گروه های مسلح مخالف) مجاز است.

وی در این فتوا که در فیسبوک منتشر کرده بود نوشت: « به خواست خدا به زودی ویدیوهایی منتشر می‌کنم که در آن‌ها برده داری و کنیزداری در درگیری‌های شام مجاز شمرده می‌شود… آنان (تروریست‌ها) می‌توانند زنان را به مالکیت خود در آورند و بدون مهریه و عقد ازدواج با آنان نکاح کنند و اگر فرزندی نیز از این راه متولد شود پدر چنین فرزندانی در مراکز شرعی مشخص می‌شود، پس مجاهدان (تروریست‌ها) زنان و دختران را به مالکیت خود در آورند که این کار مطابق با گفته خداوند در قرآن کریم است.

لینک منبع : خرید فروش زنان عراقی حلال…

ـ لباس پاکستانی بپوشید، دختران خود را برای جهاد نکاح آماده کنید!

براساس فرمان جدید گروه تروریستی تکفیری داعش به ساکنان موصل که از طریق بلندگوها در شهر اعلام شد، اهالی نینوا و مرکز آن موصل، از این پس فقط باید البسه پاکستانی به تن کنند.

به گزارش ایرنا، گزارش شاهدان و منابع محلی از موصل حاکی است، گشت های داعش با حمله به فروشگاه های لباس در موصل، البسه های داخل آن را خارج و مصادره کردند. آنها همچنین درب های فروشگاه های تعطیل را شکسته و لباس های داخل آن را خارج کردند.

این تازه ترین فرمان عناصر گروه تروریستی داعش است که براساس آن، هر شهروندی که از این پس لباس های معمولی به تن کند، دستگیر شده و مجازات خواهد شد، البته هنوز نحوه و میزان مجازات آن اعلام نشده است.
عناصر این گروه تروریستی، همچنین به مردم محلی اعلام کرده اند که تا پایان تعطیلات عید فطر فرصت دارند دخترانشان را برای جهاد نکاح (برای اعضای مسلح داعش) آماده کنند.
آنها از بلندگوها این موضوع را به اطلاع مردمی رساندند که روز معین اجازه نیافتند نماز عید فطر را بخوانند.
خبر دیگری که از موصل رسیده اینکه در دو روز گذشته عملیات سرشماری زنان و معاینه آنان برای تصدیق انجام ختنه، توسط عناصر داعش در نینوا و مرکز آن موصل آغاز شده است.
گفته می شود داعش برای انجام این کار، تعدادی از زنان عضو این گروه تروریستی از تونس و سوریه را به کار گرفته است. تصمیم ها و فرامین گروه تروریستی تکفیری داعش، هراس و رعب را بر سراسر موصل حاکم کرده و مردم عادی از مجازات های داعش که بعضا با اعدام و مرگ همراه است، وحشت دارند.
همچنین عناصر گروه تروریستی داعش این روزها سرگرم تخریب و انهدام همه ساختمان ها، اماکن مقدسه و مساجد در نینوا و مرکز آن موصل هستند.
براساس آخرین گزارش ها، این گروه تکفیری مراقد پیامبران الهی، یونس، شیث و جرجیس را تخریب کرده و کلیسای مریم عذرا را نیز به آتش کشیده اند. همچنین خبر تایید نشده ای مبنی بر انهدام برج الحدباء، یکی از آثار ارزشمند تاریخی عراق در موصل وجود دارد.

ـ جنایات اسراییل، اشک سازمان ملل را در آورد.

سازمان ملل از کشتار غیرنظامیان به ویژه کودکان و زنان در حملات اسراییل به غزه به شدت اظهار نگرانی کرده و خواستار قطع فوری این حملات شده است.

آقای گریس گانس، سخنگوی آژانس کار و امداد سازمان ملل که با شبکه الجزیره صحبت می کرد گفت که از کشتار غیرنظامیان در غزه شوکه شده است و او در این هنگام جلو گریه خود را گرفته نتوانست.
در تازه ترین مورد، در حمله راکتی رژیم اسراییل به یک مدرسه تحت نظارت سازمان ملل، ‍۱۵ نفر کشته و ده ها تن دیگر زخمی شده اند.
سازمان ملل اعلام کرده است که بیشتر قربانیان کودکان و زنان بودند که به این مدرسه پناه آورده بودند.
براساس آمار ارایه شده از سوی سازمان ملل، ۳۳۰۰ نفر به این مدرسه پناه آورده اند و قبلا ارتش اسراییل به آنها هشدار داده بود که خانه ها یشان را ترک کنند.
گریس گانس، گفته است که قربانیان در حال خواب بودند که هدف راکت های اسراییل قرار گرفتند.
وقتی آقای گانس جلو گریه خود را گرفته نتوانست، شبکه الجزیره مجبور به قطع این گفتگو شد.
    ـ دنیا شرمنده است
از آغاز حمله اسراییل به غزه ، حدود ۲۰۰۰ فلسطینی که اکثرا آنها غیرنظامی بودند کشته و حدود ۸۰۰۰ نفر زخمی و ده ها هزار نفر اواره شدند و قریب کل آبادی های غزه به خاک یکسان گردید.
یونیسف تایید کرده است که در میان قربانیان صد ها کودک شامل هستند که بیشتر آنها یا درخانه و یا در محله های زندگی شان کشته شده اند.
آژانس کار و امداد سازمان ملل بیانیه یی صادر کرده و در آن گفته است که کشتار غیرنظامیان در غزه که شامل کودکان و زنان می شوند، توهین به بشریت است.
در بیانیه این سازمان آمده است: ̎امروز برای جنایاتی که اسراییل در غزه مرتکب شده، دنیا باید شرمنده باشد.̎
آژانس کار و امداد سازمان ملل به صراحت گفته است با وجود اینکه ماموران آنها هفده بار موقعیت مدرسه ایرا که در آن ۳۳۰۰ غیرنظامی پناه آورده اند به اسراییل اطلاع داده بودند اما بازهم ارتش اسراییل این مدرسه را گلوله باران کردند.
آخرین بار، چندساعت مانده به حمله، این اطلاعات به جانب اسراییل مخابره شده بود.
بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل نیز این حمله را گستاخانه خوانده و گفته است که چیزی شرم آورتر از حمله به کودکان در خواب، متصور نیست.
فراتر از انسان دوستی
براساس آمارهای ارایه شده از سوی آژانس کار و امداد سازمان ملل، این ششمین حمله اسراییل به مدرسه های تحت نظر سازمان ملل است که در آن هزاران غیرنظامی پناه آورده اند.
با توجه به وسعت جنایات رژیم اسراییل، سازمان ملل اعلام کرده است که این سازمان از حوزه انسان دوستی فراتر رفته و وارد مسوولیت پذیری برای نجات جان انسان های بی گناه شده است.
پیشتر، کمیشنر عالی حقوق بشر سازمان ملل، حملات اسراییل به نوار غزه را محکوم کرده و گفته است این حملات را می‌توان جنایت جنگی خواند.
این در حالیست که ایالات متحده امریکا از حملات رژیم اسراییل و از جنایات این رژیم در غزه حمایت کرده است.
باراک اوباما، رییس جمهوری امریکا با بنیامین نتانیاهو، نخست ‌وزیر اسراییل تلفونی صحبت کرده و به او اطمینان داده که دفاع از کشور، حق اسراییل است.
آقای اوباما بدون ذکر رقم قربانیان در غزه خطاب به نتانیاهو گفته است که هیچ کشوری نمی‌تواند تحمل کند که به داخل مرزهایش راکت شلیک شود.
کارشناسان، می گویند که در جنایات رژیم اسراییل علیه فلسطینی ها، امریکا نیز متهم است و باید روزی این کشور از جنایات جنگی که رژیم اسراییل مرتکب شده جواب بدهد.
این کارشناسان به این باورند که این حمایت«بی باکانه»   امریکا، جان هزاران امریکایی در کشورهای مختلف را با خطر جدی مواجه کرده است.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۴ـ ۱۸۰۸

 

 

 نگرشی بریک نـگاه نادرسـت

داکتر حمیدالله مفید

 

چندی پیش جناب حامد کرزی رییس جمهور مطلق العنان (فرمانفرمایانه) جمهوری اسلامی افغانستان طی بیانیه یی  گفت:« افغانستان هنوز آماده نظام صدارتی یا پارلمانی نیست ، این خارجی ها هستند ، که بحث تغییر نظام را مطرح کرده اند ، » او در یک بخش دیگر همین بیانیه اش  افزود: « نظام اداری وعسکری کشور هنوز طوری که باید غیر سیاسی نشده است ».

با یک نگرش کوتاه درمیابیم ، که حامد ، کرزی قصد دارد ، تا دست آوردی  را که با دخالت جان کری وزیر خارجه ایالات متحده امریکا ایجاد شده است ، ودر فرایند آن حکومت وحدت ملی ایجاد خواهد شد ، بر هم بزند و یکبار دیگر کشور را به لبه پرتگاه تجزیه وهرج ومرج وکنکاش بکشاند .

ایدون بنگریم ، که این دید گاه واین گفتمان تا چه اندازه درست وتا چه اندازه نادرست است :

در مورد بخش نخست این دیدگاه:

یکم : اگر به گهنامه های پیشینیان بنگریم ، همه شاهان وشهنشاهان خراسان پیشین وافغانستان امروزی  صدراعظم ویا رییس الوزرا داشته اند ، در دوران احمد شاه بابا ، شاه ولی خان رییس الوزرا او بود ، موجود یت عبدالقدوس خان اعتماد الدوله به حیث صدراعظم  سید نورمحمد شاه ، شاه ولی خان دروازی ودیگران که نخست وزیر یا همان صدراعظم بودند . صدراعظمان نامدار چون سردارمحمد   هاشم خان ، سردار شاه محمود خان  . گواه این دیدگاه  است ، در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ و۱۳۴۴ خورشیدی افغانستان که بر بنیاد نظام پارلمانی استوار بود ، بر بنیاد قانون اساسی شاهی مشروطه افغانستان : هموندان خانواده شاهی یا سلطنتی حق نداشتند ، تا به حیث صدراعظم گزیده شوند ، در دوره های سیزده وچهارده شورای ملی یوسف خان (ازشیعه های کابل ) ، داکتر محمد ظاهر  وموسی شفیق آخرین صدراعظم رژیم دموکرات شاهی از نمونه های اشکار این سیستم درکشور بودند ، پس از رویداد هفتم ثور وایجاد یک حکومت بر بنیاد سیاسی وحزبی ، همان سیستم پارلمانی پیشین رویکار آمد ، گزینش سلطانعلی کشتمند  در دوران رهبری شاد روان  ببرک کارمل  به حیث  صدراعظم  در مرحله پسین به حیث رییس کمیته اجراییه  و پس از ایشان گزینش حسن شرق و خالقیار از سوی پارلمان به حیث صدراعظمان این کشور ، بیانگر بودش  سیستم پارلمانی درکشور بود ، در دوران مجاهـدان نیز گمارش گلبدین حکمتیار وسپس معلم فرید به حیث صدراعظم وهمچنان در دوران طالبان ، که بنیاد گرا ترین رژیم در افغانستان بود ، ملا ربانی به حیث رییس کمیته اجراییه ، مبین آنست ، که در این کشور سیستم پارلمانی ، با فراکرد وتجربه های مثبتش امتحانش را داده است ودرآن زمانها  ، فساد ادرای ، رشوت ، بیرو کراسی وبی امنیتی تا این اندازه که ایدون  وجود دارد  نداشت.

چگونه جناب حامد کرزی رییس جمهور افغانستان میان خالی استدلال می کند و به خود جراات می دهد ، که مردم افغانستان را به تمسخر بکشاند و حکم کند ، که  برای افغانستان هنوز شرایط نظام پارلمانی فراهم نشده است. مگر درهمین کشور ازسالهای زیادی این سیستم اجرا نشده است؟

بدبختی اینجاست ، که جناب حامد کرزی درهمه سخنرانی هایش بی خریطه وبدون آگهی سخن می راند .

دوم:  این جناب حامد کرزی نبود ، که پس از مرگ مارشال فهیم معاون نخستش به آگهی رسانید ،  که نظام موجود می تواند ، به یک نظام بهتر که  در آن دموکراسی نهادینه شود وصلاحیت های اجراییوی به محلات وبه پارلمان سپرده شود  تا با فساد اداری مبارزه کند، تغییر بپذیرد . چنان فکر می شد ، که جناب کرزی نیز باورمند به تغییر این نظام فاسد وپوسیده  مصلحتی ریاستی  به پارلمانی  شده است .

سوم: این گفته ای جناب کرزی ، که این خارجی ها اند ، که تغییر نظام  را از ریاستی به پارلمانی مطرح می کنند ، نه او : شگفت انگیز است ، اینجا این پرسش مطرح می شود : نظام ریاستی را کی برای شما برگزید؟ خود تان یا خارجی ها، مگر فراموش کرده اید ، که این امریکا بود ، که همگون با کشور خودش نظام ریاستی را برای افغانستان برگزید ، اما چه نظامی را؟

چهارم: نظام موجود ریاستی در افغانستان :  با دریغ در کنفرانس بن نوع نظام سیاسی افغانستان همگون با امریکا ریاستی دستورینه شد، اما نه  نوع امریکایی آن . در امریکا ودراغلب کشورهای جهان  با آنکه نظام ریاستی است ، مگر والیان وگوارناتوران وشهرداران از سوی مردم گزیده می شوند ، رییس جمهور حتا صلاحیت گمارش یک سفیر ویا افسر عالی رتبه ویا یک قاضی را ندارد، این صلاحیت ها همه وهمه به کنگره امریکا تعلق دارد.

 اما در افغانستان: نوع رژیم به هیچروی مانند ریاستی کشور امریکا ودیگر جهان نیست ، نوع ریاستی کرزیی که نظام فاسد سیاسی مصلحتی است ، رییس جمهور به خاطر برده شدن چهره های سیاسی ، از روی مصلحت ، فساد بیشه ترین چهره ها را در پست های اداری ، ارگانهای محلی ارتشی ، دادگستری وعدلی کشورگماشته است ، پست های حکومتی ، والیان  ، سفیران ، حتا قاضیان  دادگستران یا څارنوالان وحتا کارمندان عادی حکومت روی مناسبات رشوت ستانی و رشوت دهی گماشته شده اند ، همین مساله سرقفلی موجب شده است ، که افغانستان فساد گسترترین رژیم درجهان باشد. نقشه کشی  انتخابات دور نخست ریاستی جمهوری که با میلیونهای رای تقلبی همراه بود و همچنان تقلب گسترده درانتخابات ریاست جمهوری سال جاری ازهمین فساد ریاستی سرچشمه می گیرد، پس از تقلب گسترده که نزدیک بود تا شیرازه سیاسی کشور برهم بخورد ، عامل  اساسی همین نظام فساد گستر (نه ریاستی به شیوه جهانی بلکه ریاستی مطلق العنانی نوع کرزیی) بوده است.

پنچم: مطلق العنانی (فرمانفرمایی) نظام ریاستی کرزیی  را طی دو دوره ریاست جمهوری اش ، می توان چنین بر شمرد: نقض قانون اساسی ، به گونه های گوناگون ، برگذاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ونقشه کشی توطیه برای خود ، با صدور فرمان غیرقانونی. سبکدوشی ۹ وکیل پارلمان وگمارش ۹ نفر مفسد دیگر ازهواخوا هایش بجای آنها که موجب شد ، تا پارلمان کشور به بازیچه دست او چهره نماید و پارلمان به جایگاه گرایشهای تباری و زبانی ورشوه ستانی مبدل شود .

لردآکتن  فیلسوف نامدار انگلیسی گفته است :« قدرت فساد می اورد وقدرت مطلق فساد مطلقة

این گفته در کشور ما بسیار درست وبجا در مورد نوع نظام « کرزیی فرمانفرمایی » صدق می کند.

همه ارگانهای قضایی ، دادگستری ، قانونگذاری ، کمیسیون های انتخاباتی ، شورا های نامنهاد علما و روحانیون ومانند ، آنها ساخته وپرداخته شخصی جناب کرزی اند وهمه غرق در فساد می باشند ،

کرزی نیزبا اعمال نفوذ درمیان آنها برای خودش پول وسرمایه هنگفتی تدارک کرده است.

رییس جمهور فرمافرمایی کرزیی در برابر قانون پاسخگو نیست ، زیرا با صلاحیت های بی اندازه زیادی که دارد،  ماورای یا بالاتر از قانون تصمیم می گیرد ، رهایی زندانیان طالبان بدون مجوز قانون  وبدون پاسخگویی ، موجب شده است ، تا ترور وادمکشی وانتحاری به گونه ای گسترده تر آن انجام شود.

ششم: جناب حامد کرزی رییس جمهور مطلق العنان (فرمانفرمایی) افغانستان در یک بخش این گفتمانش گفته است :« نظام اداری وعسکری کشورهنوز آنطوری که باید غیر سیاسی نشده است.

« پیش جانانه ای من کشمش وپنگ دانه یکسیت»

 نخست نظام اداری کشور با غیر سیاسی شدن چی ربطی دارد؟

مگر در کدام کشور جهان نظام اداری سیاسی نیست ، درهمه کشورهای جهان هنگامی که حزبی در پارلمان ویا ریاست جمهوری پیروز می شود ، نظام اداری وفادار به خود را بر پا می دارد. همین ایدون مگر نظام اداری کشور همه به کرزی وباند مافیایی اش وفادار نیست؟  که است.

 در مورد نظام عسکری یا ارتشی کشور :

جناب کرزی به منظور جلب وفاداری سیاسی ، شماری از چهره های گمنام وفرسوده تاریخی را در دستگاه ارتشی کشور مقام ومنصب بخشید ، تا  گوش به فرمان او باشند، این کار را پارلمان نکرد! پارلمان فساد زده کشور صلاحیت تعیین هیچ افسروصاحب منصب را ندارد، پارلمان به منظور پر شدن جیب های شان مصروف اجازه تاکسی ، توزیع زمین ، جدال زبانی وتباری می باشد، در هیچ کاری دیگری دست نزده است ، این کرزی است ، که نمی خواهد تا نظام ارتشی کشور بی طرف سیاسی باشد. نه مردم ونه پارلمان . گناه  وبرف بام خود را با این دیده درایی به بام دیگران انداختن ، هم اندازه دارد!

 هفتم: جناب کرزی وبرخی دیگری از هواخواهان رژیم ریاستی ، استدلال می کنند، که  درکشور احزاب قدرتمند سیاسی وجود ندارد ، از اینرو هنوز شرایط نظام پارلمانی در کشور فرا هم نیست وبا همین استدلال نظام پارلمانی را برای افغانستان مردود می شمارند، برای آنها همینقدر می توان نوشت ، که در هیچ کشور ی حزب های سیاسی ، خود سر رشد نکرده اند ، باید زمینه های رشد حزب ها فراهم شود ، کرزیی با گروپ مصلحتی اش ، قانون احزاب را به تصویب رسانید، مگر هیچ زمینه رشد آنها را فراهم نکرد ، اگر پارلمان بر بنیاد احزاب گزیده می شدند ، اگر شورا های ولایتی و ولسوالی وشهرداری بر بنیاد احزاب رای می گرفتند ، تا ایدون احزاب کشور از جایگاه والای نیرومندی برخوردار می شد، هیچ منطقی قبول نمی کند ، که احزاب در خلای صلاحیت وقدرت رشد کند ، کرزی با باند وابسته اش اگاهانه زمینه های رشد حزب های سیاسی را  بند نموده است  واگر همین رژیم وهمین سیستم ادامه پیدا کند ، نه تنها احزاب جدید پدیدار نمی شوند ، بلکه همین حزب های انگشت شمار موجود نیز یکی پی دیگری از بین خواهند رفت ، این سیستم و رژیم است ، که حزب ها را رشد می دهد.

در کشور نایجریا پس از ایجاد سیستم پارلمانی  وتغییر رژیم حزب های سیاسی ، طی مدت کوتاهی توانستند تا به حزب های نیرومند چهره بنمایند .

 اگر درکنفرانس بن بجای رژیم ریاستی مصلحتی ( فرمانفرمایانه) نوع کرزیی ، نظام پارلمانی پدیدار می شد، امروز حزبهای نیرومندی  سیاسی درکشور وجود می داشتند.

 هشتم: جوهر دموکراسی ، توزیع متوازن وعادلانه قدرت است  واین مساله در سیستم پارلمانی به خوبی بازتاب می یابد. برخی ازهواداران ریاستی ، استدلال می کنند، که درپارلمان کشور برخی وکیلان آله دست کشورهای همسایه اند و از طریق آنها حمایه می شوند، این سخن بجاست. مگر عامل آن چه است؟

در حقیقت ، پارلمان هرجل وهرخیال وپخپل سراست ، که اشخاص غیر مسلکی وناوارد از طریق انتخابات پر از جعل وتقلب به پارلمان راه یافته اند ، اینها هستند ، که آله دست شده اند همانطوری که آله دست جناب شما اقای کرزی شده اند  واین هم نمونه منفی سیستم ریاستی است، اگر پارلمان حزبی شود ومردم بجای اشخاص فساد بیشه ومتمتع که با رشوت وتقلب به پارلمان راه یافته اند ، احزاب سیاسی را برگزینند، درآنصورت  احزاب سیاسی تلاش می کنند ، تا بهترین نماینده گان خود را به پارلمان بکشانند ، درکار انتخابات نظارت کنند ومانع شوند ، که تقلب روی دهد .

از سوی دیگر زیاترین رشوت وپول را از کشور های ایران وپاکستان شخص جناب کرزی بدست آورده است ، نه مردم وپارلمان ، آله دست ، باید کرزی وکابینه اش باشد ، نه پارلمان.

 نهم: در برنامه ومرامنامه نزدیک به همه حزب های سیاسی تغییر مدیریت اداری کشور از ریاستی به  پارلمانی تذکارشده است ، تنها حزب های جنبش اسلامی و کنگره  ملی  خواهان نظام فدرالیزم هستند ، سایر احزاب خواهان نظام پارلمانی اند ، این مساله نیز بیانگر اینست ، که احزاب سیاسی کشور خواهان تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی اند ، که باید به دیده نگریسته شوند.

پایان سخن :

ایدون که به کمک دوستان جهانی افغانستان ،مساله انتخابات وایجاد سیستم ریاستی وتقسیم قدرت (فرمانفرمایانه نوع کرزی ) جایش را به سیستم تقسیم متوازن قدرت، نقش فعال مردم در حاکمیت دولتی ونهادینه شدن دموکراسی می دهد ، مرغ جناب کرزی با آذان بی وقتش ، یکبار دیگر می خواهد ، تا کشور را به سوی نابودی بکشاند وهمان دسیسه ای را که سالها پیش یکی دیگری از رهبران دولتی افغانستان  با این اندیشه یا من ویا هیچکس ، شیرازه یک سیستم عالی دولتی را فرو ریختاند او نیز فرو بریزاند وتاریخ سیاه جنگهای داخلی را یکبار دیگر سردهد.

راه حل مساله افغانستان نیز با افزایش  پست معاونان رییس جمهور ، ایجاد پست رییس کمیته اجراییه وایجاد یک دولت متوازن ملی نیست ، راه حل اینست ، که پیش از اعلام  نتایج انتخابات ریاست جمهوری ، لویه جرگه اضطراری همانگونه که به منظور پیمان نظامی با امریکا دایر شد ، تدویر یابد ، قانون اساسی تعدیل شود ، سیستم مدیریت سیاسی کشور از ریاستی به پارلمانی  تغییر پذیرد، پیش از اعلام فرایند انتخابات و نامزد برنده ، نامزد شکست خورده در پارلمان به حیث صدراعظم یا نخست وزیر پیشنهاد ومنظور گردد ، آنگاه نامزد برنده اعلام شود. کشیدن این مساله برای دوسال دیگر نیز به این متل مشهور ، که« بزک ، بزک نمر که جو لغمان می رسد،» صدق می کند، ، هرآن امکان آن میرود ، تا نامزد شکست خورده ترورشود ویا رییس جمهور برگزیده زیر تعهد وپیمانش بزند و چشمانش را انحصار قدرت بگیرد، ویکبار دیگر جنگ وکشتار روی دهــد .

اگر جناب کرزی به این امرموافق نیست ، لویه جرگه از سوی معاون نخست او دعوت شود  ویا بر بنیاد قانون اساسی کشور پارلمان تدویر لویه جرگه اضطراری را دعوت نماید.  واین ارزومندی تحقق پذیرد. ازدیدگاه این قلم این یگانه راه بیرون رفت از دشواری های کنونی است،

ترسم که نررسی به کعبه ای اعرابی

این ره که تو می روی به ترکستان است.

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۵ـ ۲۳۰۷

 

عید در آتش

عتیق الله مولوی زاده 

ملت مظلوم وستم کشیده فلسطین درغزه، رمضان را در زیر آوار خانه‌هایشان که توسط بمب‌ها و موشک‌های هدایت شده اسراییلی ویران گردید، با بجا گذاشتن بیش از یک هزار کشته و هفت هزار زخمی پشت سرگذاشتند، هنوز اجساد کشته‌ها در کوچه  و پس کوچه‌های غزه افتیده است. آتش سنگین دشمن بی‌رحم، زنده جانی را اجازه نمی‌دهد که از جا به جنبد و برای جمع آوری کشته‌ها اقدامی کند، تاجایی که من دیدم اجساد کودکان معصوم بسیار وحشت ناک روی هم افتیده بود، باورت نمی‌شد که این همه جسد از کودکانی باشد که چند ساعت پیش مادر و پدر داشتند، عروسکی در بغل داشتند و درآغوش گرم و پراز محبت مادران درجایی بنام خانه زنده گی میکردند، چه بلایی یکباره نازل شد که همه را به هر طرف پخش کرد. بمب‌ها و موشک‌هایی که از زیر بال بمب افگن‌های اف شانزده امریکایی فیر میشد همان امریکایی که از دوستان نزدیک خانواده کثیف آل سعود و شیخ‌ها و دلقک‌های کشورهای خلیج هستند؛ همان امارات و دبی و ابوظبی.

پیره مردان و پیره زنان قامت شکسته که زیر سنگینی آوار گیر مانده‌اند و برای نجات بچه گک‌های خانواده‌شان آخرین تلاش‌های خود را کرده بودند با شکم گرسنه و زبان تشنه درحسرت قطره آب، جان باختند؛ ولی چشمان باز و دست‌های آویزان شان به سمت بیرون درحال امید و انتظار، گویا پیامی را می‌خواستند برای شما بگویند، و آن اینکه که حواس تان بر کودکانی باشد که زیر دروازه و پنجره‌های ویران شده خانه افتیده اند حواس تان باشد که زیر پای شان نکنید! ولی آتش سوزان بمب‌های دشمن زنده گی را از همه زنده جان‌ها گرفته بود. ولی بودند تعدادی از فرزندان راستین و باهمت که برای نجات مجروحین تلاش میکنند، امکانات بسیار بسیار محدود است زیرا غزه چند سال است که در محاصره شدید یهود و اعراب به‌اصطلاح مسلمان قراردارد، بیشتر ضروریات مردم از طریق تونل‌های زیرزمینی تهیه میشود، آنهم اگر از چشم جاسوسان حسود پست فطرت عرب‌های بی‌ایمان درامان بماند، زیرا پست فطران خبرچین با نشان دادن هر سرنخی از تونل‌ها، پول‌های کلانی از وزارت اطلاعات اسراییل دریافت میکنند، کار برای تیم‌های عملیاتی نجات هم دشوار است، آ وار خانه‌های تخریب شده راه را برای رسیدن آمبولانس‌ها هم بسته است، تیم امدادی صلیب سرخ دولت امارات (دبی) ویا فاحشه خانه خلیج، برای کمک رسانی فلسطینی‌ها وارد غزه شدند، بیچاره برادران شان درغزه با دیدن برادران خلیجی بازهم امید وار شدند ؛ گفتند بارک الله به برادران عرب مان، اگر در زنده گی‌مان بدرد نخوردند حد اقل برای جمع کردن اجساد تیرخورده و نیمه جان وبی جان مان وارد عمل شدند. هنوز حملات دشمن آ غاز نیافته بود که معلوم شد تیم صلیب سرخ امارات، مربوط به شبکه اطلاعاتی امارات بوده که برای همکاری با اسراییل زیر نام صلیب سرخ وارد غزه شدند، آمدند تا مناطق موشکی حماس را شناسایی کنند، و برای اسراییلی‌ها گزارش دهند، خوشبختانه دلیر مردان مجاهد به ‌زودی جاسوسان را شناسایی کردند و به ‌زودی زود از غزه خارج شان نمودند وقتی این خبر به گوش بیچاره مردم بیچاره دردمند غزه رسید با خود می‌گفتند، از همان اول هم برای مان تعجب آور بود که از سرزمین فحشا و کثافت بنام دبی ، چطور ممکن است که تیمی برای کمک رسانی و نجات ما بیا ید، هنوز جنگ به‌ شدت ادامه دارد راست گرایان افراطی اسراییل از مذهبی و سیاسی و ارتشی همه خواهان کشتار و محو کلی فلسطینان در غزه شدند. خاخام راست گرای یهودی فتوا داد که هرچه فلسطینی درغزه است باید کشته شود، ولی این فتوا با مخالفت گروهای میانه رو و حزب چپ گرای اسراییل بروبرگردید، بعضی اوقات در بعضی جاها بی ‌دینی هم بدرد انسان‌ها میخورد، یک موردش هم همین موضع قاطعانه حزب کارگر اسراییل بود که گرایش‌های مذهبی زیاد ندارد، و حداقل بی‌دینی‌اش به نفع مردم فلسطین تمام شد، و مانع کشتار بی‌ قیدوشرط مردم غزه گردید، وقتی این خبر را شنیدم گفتم بارک الله به این بی‌دینی خدا قوت.

ولی دراین طرف جنگ در کشورهای عربی وکلاً جهان اسلام که آمار و ارقامش را بیش از یک میلیارد انسان گذارش داده‌اند، یعنی بیش از یک میلیارد انسان بنام مسلمان دراین کره خاکی زنده گی می‌کند، حال و احوال متفاوت با فلسطین و غزه برقراراست، مسلمانان ماه مبارک رمضان را همراه باختم قران مجید و نماز تراویح به پایان رسانیدند، به گمان اغلب بیشتر گناهان شان بخشوده شده و آماده رفتن به جنت الفردوس می‌باشند! ولی حالا ترتیبات و آماده گی برای تجلیل از عید مبارک فطر است، خرید شیرینی‌های رنگارنگ و میوه‌های تازه و لباس‌های جدید همراه با طلا و جواهرات، ترتیب سفره‌های رنگین. به زبانی دیگر عید فرصتی برای نشان دادن داشته‌ها و به رخ کشیدن‌ها درمقابل آشنایان و اقوام و خویشاوندان و مستمندان و فقرا محل و در نهایت ایامی برای لذت بردن و دم غنیمت دانستن، دراین ایام دیگراز کشته‌ها و ویرانی‌های غزه و سربریدن نوعروس و داماد و بیست وسی نفر هزاره مظلوم که با خینه و لباس عروسی کفن برتن کردند و از ماتم داران ارگون پکتیا، از قربانیان فاریاب و تخار که به‌ دست طالبان پست بی‌وجدان، جان‌های شیرین خود را از دست دادند، خبری نیست، َاسفا که درد و مصیبت این امت تنها درغزه و کابل خلاصه نمی‌شود، شمشیر خونین بران خلافت اسلامی (داعش) تازه از نیام بیرون شده، طوری که معلوم میشود این خلافت کارش به درازا میکشد این نهال خبیث بنام خلافت به‌مانند همان وهابیت عبدالوهاب انگلیسی نجدی به خون‌های بیشتری نیازمنداست وجان‌های بیشتری را قربانی میکرد، زیرا نهالی که با خون غرس شود با خون هم بزرگ میشود و این تازه اول داستان است.

 برادر! آدم وقتی مصیبت‌ها را می‌بیند درد هارا تاجایی احساس می‌کند، گلویش را غصه می‌گیرد از دستش هم چیزی برنمی آید جز اینکه با خودش می‌گوید ای کاش و با حسرت می‌گوید اگر چنین می‌شد وچنان نمی‌شد ومن هم اوضاع دردناک یافتم، ناخودآگاه با خود گفتم آیا به‌ راستی مسلمانان عید دارند اگر بگوییم عید داریم جهان برما نمی‌خندد. گفتم ای کاش ما مسلمانان، ما گله گوسفندانی که تعددمان بیش از یک میلیارد می‌رسد، چوپانی می‌داشتیم که رمه داری را بلد می‌بود برای مان میگفت گوسفندان تلفات شما امسال بیشتر از گذشته است گرگ‌ها بیشتر و خون خوارتر شدند، هر روز در هر نقطه از چراگاه شما را مورد حمله قرار می‌دهند، در غزه اصلاً گله از گرگ‌ها شبخون زدند، در عراق در افغانستان، پاکستان، سومالی نیجریه، یمن، سوریه همه جا گرگ‌ها دیوانه شدند، مرتب شبخون می‌زنند شکم پاره میکنند بره گک هارا گلو می‌فشارند همان یک قطره خون شان را می‌خورند، صدها بره گوسفند درکوچه‌های غزه افتیده است.

گفتم ای کاش چوپانی می‌داشتیم تا برای مان میگفت گوسفندان آرام نگیرید، صدا کنید، بع بع کنید این یک میلیارد گوسفند اگر بع بع کنند گرگ‌ها وحشت میکنند، گرگ‌ها را فرارمیکنند ولی متاسفانه چوپان هاییکه ما داریم در فکر سلامت و زنده ماندن ما نیستند، آنها برای خودشان عالمی دارند بدور از این دغدغه‌ها و ما را همچنان گرگ‌ها می‌خورند و معلوم نیست که آینده ما چه خواهد شد.

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۹۰۷

 

در فقر بینش و دانش، جوانان نیروی ویرانگری اند تا سازنده گی!

 

محمد عالم افتخار

ـ مغز بشر یک دستگاه جهانشناختی است!

ـ برترین حماقت بشر امروز، مشقت انگاشتن آموختن است!

ـ از کوزه همان تراود که دراوست !

 

انگیزه این گفتار، خوانش تحلیلی بود پیرامون بن بست سیاسی و غوامض اوضاع درسرزمین مصر. 

تمدن ـ یا بهتر است بگوییم: تمدن های متعاقب هم ـ در منطقه کنونی مصر که در کناره رود عظیم نیل شکل گرفته است؛ در زمره کهن‌ ترین تمدن‌ های شناخته شده به شمار می‌آید که از حدود ۴ هزار سال پیش از میلاد مسیح موجود بوده است. مصر باستان سرزمین فراعنه نامبرداری بوده و آثار تاریخی برجسته‌ای چون اهرام سه گانه و نیایشگاه بزرگ را از آن دوران به یادگار دارد. در اسطوره‌های سامی محل ظهور پیامبرانی مانند یوسف وموسی را نیز درهمان دوران و در سرزمین مصر آورده‌ اند.

مصر از دیدگاه سیاسی و فرهنگی یکی ازمهمترین کشورها در جهان عرب و خاورمیانه‌ است، از چهره‌های شاخص فرهنگی مصرمیتوان به نجیب محفوظ ، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات و نیز ژورنالیست حسنین هیکل و همانند های زیادی اشاره کرد. همچنین بسیاری از شهروندان مصری به ریاست سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای رسیده‌اند مانند پتروس غالی دبیرکل سازمان ملل متحد، محمد البرادعی دبیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، عمرو موسی دبیر کل اتحادیه عرب و....

و دانشگاه الاظهر مهمترین مرکز مذهبی جهان اسلام دراین کشور قرار دارد.

در سال ۳۳۲ ق. م اسکندر فاتح یونانی این سرزمین را تصرف نمود و مدتی بعد دودمان بطللمیوسیان که از جانشینان اسکندربودند، بر آن حکمفرما شدند. در سال ۳۰ پیش از میلاد رومیان با غلبه بر کلیوپاترا، آخرین ملکه بطلمیوسی، مصر را ضمیمه قلمرو روم نمودند. مصر به تصرف شهنشاهی ایران قدیم هم درآمده و با این خطه همانند یونان و روم تبادلات فرهنگی و تمدنی حاصل کرده است.

مصر، در دوران استیلای عرب های مسلمان به لحاظ فرهنگی سیرعجیبی داشته است بدین معنی که مسلمان شدن مردم مصر با عرب ‌زبان شدن آن‌ها همراه نبوده و اسلامی‌سازی مصر سده‌ ها پس از عرب‌ زبان‌شدن آن‌ها به انجام رسیده است. زبان عربی از سده نهم میلادی در مصر گسترش یافته ولی دین اسلام تنها در سده چهاردهم تبدیل به دین اکثریت مصریان شده است.

در دوران معاصر هم مصربلند آوازه ترین مرکز سیاسی خاورمیانه بوده که اوج آن با نام جمال عبدالناصر گره خورده است. در سلسله خیزش های سیاسی موسوم به « بهار عربی » مصریان و قبل از همه جوانان آن، نیروی محرکه انقلاب شکوهمندی بودند که به دیکتاتوری دیرپای حسنی مبارک پایان بخشید.

ولی در قطب دیگر، مصر دارای جامعه‌ای مردسالاراست. منجمله بر اساس گزارش رسمی زنان سازمان ملل در سال ۲۰۱۳  میلادی، ۹۹ درصد زنان مصری به نحوی مورد آزار جنسی واقع شده‌اند. هم‌ چنین مصر بیشترین موارد ختنه زنان را در جهان دارد. بر اساس آمار، ۹۰ درصد زنان مصری، قربانی سنت «مثله‌ کردن جنسی» شده‌ اند....

بادر نظر داشت اینهمه، آنچه مرا در تحلیل یاد شده تکان داد خوانش این سطور بود:

«...برای پاسخگویی به این سوالات ابتدا باید نیروهای سیاسی تاثیرگذار در مصر را بهتر بشناسیم تا در پرتو آن بتوانیم به تحلیل واقع بینانه دست یابیم.

۱– جوانان

در سه سال اخیر جوانان آزادی‌خواه به یکی از مهم‌ترین کنشگران سیاسی مصر تبدیل‌ شده‌اند. دسته‌ ای که بیش‌ترین ارتباط را با جهان معاصر دارند، از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، ساعات زیادی از روزرا در فضای مجازی می‌گذرانند، علاقه‌ای به سنت‌ها ندارند و مفاهیم مدرنی چون آزادی، جامعه مدنی، دمکراسی، برابری‌های اجتماعی و … برای آن‌ها ارزش محسوب می‌شود.

این دسته با بهره‌گیری از توان بسیج بالا، در سه سال اخیر، دو رییس‌جمهور را کنار گذاشتند. اما سوال اینجاست که آن‌ها چرا پس از غلبه بر مبارک و مرسی، همچنان به بازی (های سیاسی در محاسبه ) گرفته نشدند؟

پاسخ ساده است، این گروه ایدیولوژی مشخصی ندارند و بسان عموم جنبش‌های اجتماعی و اعتراضی، تنها می‌دانند چه نمی‌خواهند و هیچ طرح و ایده‌ای برای اداره کشور ندارند. از سوی دیگر آن‌ها برخی حقایق جامعه مصر را هم نادیده می‌گیرند. جامعه مصر از مردمی تشکیل ‌شده که اغلب اعتقاد راسخی به اسلام و به سنت‌های اسلامی دارند.

بیش از نیمی از این جامعه شهرنشین نیستند و در نتیجه، بخش قابل‌ توجه مصریان با سنت‌های اغلب قبیلوی در هم تنیدگی بالایی دارند. در نتیجه این جوانان لیبرال، حتا پس ازموفقیت در کنار زدن رییس قوه مجریه هم، به دلیل عدم درک صحیح از واقعیات جامعه مصر، نه می‌توانند قدرت را دردست بگیرند و نه در ساخت جدید قدرت سهمی خواهند داشت.

این بُن بستی است که جوانان مصری درآن گرفتار آمده‌اند. گروهی که بیش از آنکه توانایی ساختن داشته باشند، می‌توانند خراب کنند."

مسلم است که درین گفتارِ ما مخاطب، جوانان مصری نه که جوانان افغانستانی استند؟

آنقدرها لزومی ندارد که اینجا به مقایسه شاخصه های شعوری و فرهنگی و تجربه های بشری میان مردمان و جوانان مصر و افغانستان پرداخته شود. ولی اینکه جوانان مصری، علی الرغم آنهمه سابقه ها و سایقه ها و امتیاز ها و پویش ها و جوشش ها و ارتباط ! با جهان معاصر...هنوز گرفتار بُن بست اند تا حدی که بیش از توانایی ساختن؛ توانایی خراب کردن دارند؛ حتماً اندیشه بر انگیز میباشد.

دیریست که ادعا میشود ۶۰ درصد نفوس جامعه امروز افغانستان هم  جوانان استند؛ و جوانان؛ دربست! سازنده گان جامعه فردا میباشند. این موارد را میتوان مانند هزاران مورد شعر و شعار فاقد اندیشه و احتساب شناختی و منطقی نادیده انگاشت.

با اینکه جوانان شور و حرارت و انرژی فورانی دارند، معهذا در غیاب بینش و دانش جامعه شناختی و جهانشناختی، تنها ممکن است بدانند که درعرصه سیاست چه چیزی را نمیخواهند!

«دانستن» اینکه ما چه چیزی را خوش نداریم، نمیخواهیم و ازآن متنفر و منزجریم اصولاً بینش و دانشی نمی طلبد.

تحقیقات نشان میدهد که فرد بشری حتا در رحم مادر تاثراتی برمیدارد و درنتیجه خوشایند ها و بدآیند ها و دوست داشتنی ها و نادوست داشتنی هایی ـ در حد اقل ها ـ پیدا میکند. منجمله کشف شده است که نوزاد وقتاً که در بغل مادر طوری قرارگیرد که آواز قلب مادر را بشنود، راحت تروشاد ترمیخوابد. اینچنین آوازهای مادرو پدرو سایر نزدیکان که درحیات درون رحمی با اهتزازات آنها مواجه بوده است، برای نوزاد خوشایند و راحت بخش میباشد؛ درحالیکه حتا بهترین موسیقی که او چنین تماس قبلی با آن نداشته است، ممکن است برایش ترس آور و دهشتناک باشد.

کودک بشری از نوزادی تا پنج ـ شش ساله گی آنهم درمحیط های اغلباً غیرشهری افغانستان، با موثرات خرده فرهنگی و خلقیات عجیب وغریب اطرافیان فامیلی و خاندانی کوچک خویش، مغز و استخوان سخت میکند و رشد و رسش می نماید. طی این دوره بسیارتهدابی است که اساس اغلب باورها و حب و بغض ها و مختصات شخصیتی و رفتاری و ناهنجاری های روانی فرد، گذاشته میشود.

تا اینجا اکثریت آنهایی که اینک با وصفیه «جوانان ما» یاد میگردند، افراد ذهناً و عملاً تنها و گوشه گیر و غیراجتماعی و حتا ضد اجتماعی اند. سپس هم برای عده های محدودی فرصت میسر میگردد تا شامل سامانه های اجتماعی مدنی و مدنی نما یا حداقل دسته جمعی، مانند مکاتب و مدارس گردند. ولی اگر یک ششم حصه وقت آنها را برنامه های آموزش و پرورش درین نهاد ها (صرف نظر ازکم و کیف آنها) احتوا نماید، بازهم پنج بر ششم وقت وهوش وگوش شان به اوامر و نواهی و تحبیب و تقبیح و تحلیل و تحریم و چه بسا کاشت نفرت و عناد علیه دیگران در روان ایشان از سوی مراجع و منابر قومی و قبیلوی و مذهبی و سمتی و نژادی...مصروف و معطوف باقی میماند.

بدینگونه تحت شرایط خرده فرهنگی و محیطی دارای کمترین مطلوبیت به مقیاس عصر امروز، فرزندان ما نوجوان و جوان میشوند و در عین اینکه یک فیصدی کوچک راهی دانشگاه ها و موسسات تحصیلات نیمه عالی میگردند، متباقی به غم جان و غم نان می افتند و جامعه از فاصله نه چندان دور نمای تکری بقه را به خود گرفته میرود که تقریباً جز همان «تکری» دیگر ضابطه و رابطه  با ارج و پر ارزشی، اعضا و افراد را به هم پیوند نمیدهـد ولی بالمقابل ده ها و صدها محرکه بدبینی و نفرت و تحریم و تحقیر و تفوق جویی و عِقد و کین، آنها را در مقابل هم متخاصم نگهمیدارد.

نبود محلات بزرگ کار و همکاری گروهی در زراعت و صنعت و مواصلات و مخابرات و خدمات و بنگاه ها و بانک ها... به حدی که بتواند جوانان دهات و شهرک ها و شهر ها را جذب و مصروف نماید، نه تنها آنان را از امکانات پرورش و رشد اجتماعی سجایا و استعداد ها و مهارت هایشان محروم میدارد بلکه برای کسب قوت لایموت در تنازع بقا  زمینه گمراهی ها و تباهی ها را فرا رویشان میگشاید تا جاییکه روش های غریزی و جنگلی را هم در پیش میگیرند و یا به کام اژدها های مافیا ها و باند گروپ های تروریستی فرو میروند، قطاع الطریق و رهزن و یا معتاد و بیمارمیشوند و یا به صف گدایان و گداصفتان قرار میگیرند.

البته حتا حرفی از جوان دختران نمیتوان زد ولی در مورد جوان پسران، تا همین دهه پیش هم دوره دوساله مکلفیت عسکری غنیمت بزرگی بود. به باورخیلی ها جوانان طی دوران مکلفیت «مرد» میشدند و میتوانستند به شوهری دختران برگزیده شوند.

این سلسله را میتوان بسیار زیاد ادامه داد که اینجا بیشتر گنجایش ندارد.

نتیجه طرح وتحلیل فوق این است که افراد جوان امروز، دیروز طفل و کودک و نوزاد و جنین بوده اند. فرد بشری مانند گل وگیاه و بوته و درخت، صرف با آب و خاک و هوا و نور خورشید بزرگ نمیشود و حتا مانند حیوانات تکامل یافته عالی ماقبل بشری، رشد و رسش مقدر و دترمیته شده ندارد که توسط نظام ژنتیکی «اتوماتیسم غریزی» تنظیم و رهبری و کنترول میگردد.

نظام کهن اتوماتیسم غریزی، موجود زنده را از اشتباه مصوون میدارد و گوهر یا فطرت آدمی، درست ازهمین نظام فراجهیده است، لذا فرد بشراز همان لحظات جنینی الی نهایه ـ در حدی که نظام اتوماتیزم غریزی یاری اش نمیکند ـ معروض به خطا و اشتباه است و جهت اینکه خطا و اشتباه خاصتاً تباه کننده و مرگبار ننماید، باید برمحیط و برجهانی که زنده گی میدارد، آگاهی و شناخت فراغریزی و منحصر به فرد انسانی پیدا نماید و نظر به درجات رشد و احتیاجات حیاتی خود و وابستگان این آگاهی و شناخت را متداوماً توسیع و تکمیل و تازه و آپدیت بدارد.

 

یافته های بیشمار باستانسشناسی و فوسیل شناسی و شعب متعدد علوم مرتبط، محقق ساخته است که نوع بشر در برهه ای از زمان به علت وقوع یک موتاسیون یا جهش ژنتیکی؛ راه تکامل بعدی خود را از عالم حیوانی جدا کرده و به تدریج طی میلیونها سال و هزاران نسل؛ با بزرگ شدن مغز و تغییرات الزامی در اندام ها خاصتاً دست و پا و کمر پروسه پرفراز و نشیب «انسان شدن» را آغاز نهاده است.

 «انسان شدن»؛ چنانکه امروز تصورات و توهماتی ناشی از خرده فرهنگ ها و باور ها؛ می نمایاندهرگز به معنی یک ستیژ مطلق کمالی نبوده و نیست بلکه دقیقاً به معنای یک سیر تطوری میباشد. این سیر را که ناگزیر بیحد پر شیب و فراز و شتاب و در جا زدن و عقبگرد... بوده است و خواهد بود؛ در عام ترین مفهوم « تاریخ تکامل بشری» می نامند.

البته «تاریخ» درعالم حیوانی و برای خود حیوانات اعم از پست و عالی معنا و مصداق ندارد «تاریخ» یک مفهوم است و این؛ تنها و تنها؛ مغز آدمی است که «مفهوم سازی» میکند لذا «مفهوم تاریخ» منحصراً بشری است. ولی از آنجا که بشر در تداوم و تعالی کارکرد های عقلانی خود؛ سیرهای تطورات سایر پدیده ها مانند حیوانات و نظام شمسی و کهکشانها را هم مورد توجه و دقت و مطالعه و محاسبه قرار داده است و قرار میدهد لذا به خاطرافاده این سیرها نیز از واژه و مفهوم « تاریخ » استفاده کرده است و استفاده میکند.

بدینسان آگاهی ها و معارف بشری دارای بخش ها و شق های «تاریخ تکامل جهان»، «تاریخ تکامل حیات» وغیره وغیره نیز شده است.

آری! آگاهی ها و معارف بشری!

این یعنی آنکه،  آگاهی ها و معارف (شناخت ها )ی غیربشری یا حیوانی نیز مطلقاً معدوم و مردود نیست. همه موجودات حیه از هستی و محیط و گذشته و حال و آینده خویش، شناخت ها و آگاهی های معینی دارند. با این تفاوت که همچو آگاهی ها و شناخت ها و کنش های مبتنی بر آنها توسط نظام به هم بسته بسیارکهن غرایز (یا اتوماتیزم غریزی) سامان گرفته و عمدتاً توسط سامانه های ژنتیکی  مداومت یافته اند و مداومت می یابند.

لهذا بشر نیز به مثابه یکی از حیوانات عالی، دارای این گنجینه آگاهی ها واطلاعات هست. ولی آگاهی ها و اطلاعات منحصراً بشری یا منحصر به فرد بشری، سلسله آگاهی ها و اطلاعاتی است که پس از جدا شدن راه تکامل بشر از سایر حیوانات فراهم شده رفته است.

به تازه گی ها در حوزه علوم مغزشناسی  کشفیات عظیمی به عمل آمده که عصاره استنتاجات از آنها در زمینه مورد بحث ما قرارآتی میباشد:

مغز جانوران عالی دارای سه قسمت میباشد؛ قدیمی ترین بخش مغز که بین جانداران عالی ـ تا بشرـ  و خزنده گان مشترک است همانا «ساقه مغز» میباشد. بخش پسین تر، عبارت از «مغز میانی» است که اثبات شده  به لحاظ زمانی پس از ساقه و بر روی ساقه تدریجاً به وجود آمده و افزایش یافته است. بخش سوم را «مغز جدید» مینامند که دارای پوشه حاوی یک قشرخاکستری موسوم به «کورتیکس» میباشد و ماحصل معجزه تکامل در فاصله سه میلیون سال تا سه صد سال اخیر پنداشته میشود.

مهمترین و شگفتی انگیز ترین حصه کورتیکس، همانا فرانتیلی کورتیکس یا قشرپیشانی است، کلید راز «انسان شدن» و ساحه و سامانه آگاهی و اطلاعات منحصر به فرد بشری درهمین قسمت قشرپیشانی کورتیکس حتا به گونه فیزیکی و هندسی قابل شناسایی می باشد. چنانکه آدمیان فرانتیلی کورتیکسی دارند که ۳۰ تا ۳۳ درصد بزرگتر است، در شامپانزه ها یعنی عموزاده های نزدیک به ما این مقیاس فقط ۱۱ درصد میباشد.

این مقیاس در سگ ۷ درصد، در گربه ۳ درصد و در موش، حیوان پستاندارکوچک یا همخانواده دیگر بیولوژیکی ما که قریب صد درصد ژنوم آن مشابه به بشر میباشد؛ این مقیاس تنها ۱ در صد محاسبه شده است.

بدینگونه اگر واژه «فرانتیلی کورتیکس» را به طور عامیانه مغز پیشانی، تعبیر نماییم میتوانیم حکم بداریم که همین مغز پیشانی ما را آدم کرده است، البته پس از آن زمان که به رشد و افزایشی بالاتر از ۱۱ درصدی گذار نموده.

دانشمندان مغز و اعصاب  درین قسمت منحصر به فرد مغز بشری قابلیت ۹ گونه فعالیت ازهم متفاوت مغزی را شناسایی کرده اند که درساختن ذهن (یا «ماین») ما یعنی درساختن روان اختصاصی ی انسانی  نقش بسیار مؤثر دارند.

علی الرغم مفدیت  اینجا از پرداختن به تعداد وکارکرد سلول های عصبی و گلیال مغز و کورتیکس، سیناپس ها، پیامبران هورمونی و انزایمی و الکتریکی وغیره این متکاملترین و پیچیده ترین دستگاه طبیعی، انصراف نموده منحیث نتیجه گیری خاطرنشان مینمایم که:

مغز بشر بر خلاف مغزسایر حیوانات در محیط رحمی، کامل نمیشود و رویهمرفته تمام دوران طولانی کودکی که اینک بر اساس نورم های جهانی از تولد تا ۱۸ ساله گی میباشد، نیز ضرورت است تا ساختار های مغزی و به ویژه بخش منحصر به فرد انسانی کورتیکس یا قشر خاکستری پیشانی تکمیل گردد.

این تکمیل فقط به معنای کامل شدن تعداد سلول های عصبی (نورون ها ) و سلول های گلیال یا رگ ها و مویرگ ها وغیره نیست که در مصطلحات سایبری، بخش سخت افزاری خوانده میشود. بلکه حتا به درجه اولی  به معنای تکمیل نرم افزاری میباشد طوریکه میتوان گفت رشد سلولی مغز توامان و منوط و مرتبط با توسعه اطلاعاتی و آگاهی میباشد.

به عبارت دیگر، مغز بشر یک دستگاه جهانشناختی است و ظرفیت گنجایش تمامی اطلاعات جهان پیرامون را داراست.

هرگاه واژه «اطلاعات جهان پیرامون» را به معادل آن «فرهنگ» برگردانیم، کمیت نرم افزاری که طی تمام دوران تکامل بشری فراهم گردیده و به مدد ظروف ومکانیزم های فراحیوانی مانند محفوظات دماغی، نوشته ها و تصاویر و عمارات، نوارهای الکترونیکی... از نسلی به نسلی و از یک سر جهان به سر دیگرآن انتقال کرده و تدریجاً غنی تر و دقیق تر وصحیح تر شده است و بیش از پیش غنی تر و دقیق تر و صحیح تر میگردد.

تمام تجارب عینی مبرهن میدارد که این دستگاه اعجاز آمیز جهانشناختی، به صورت طبیعی، به اخذ و پردازش و تذخیر درست ترین و دقیق ترین اطلاعات پیرامونی میلان دارد ولی مجموعه های اطلاعاتی یا خرده فرهنگی که تحت شرایط و اوضاع و احوال نارس و ناهنجار تشکل کرده و برنسل ها و مردمان پیشین چون حقایق منزل ومقدس تحمیل گردیده است، این میلان را سد میگرداند و به انحراف و انجماد و تحجر محکوم میدارد.

ترس و اضطراب بشر در حوزه اطلاعات و فرهنگ و خصوصاً باور ها و تیمن ها و تفاول ها و تکیه های روحی، واقعیت سرسختی است که از تنهایی و ضعیفی و بی پناهی و سایر بیچاره گی هایش در قبال تموجات و تلاطم ها و طوفانها و امراض و مصایب عدیده طبیعی ناشی میگردد.

نتیجه این واقعیت سرسخت؛ وارونه شدن کم و بیش اطلاعات و تشدید و تحجر آن مولد بدفرهنگی است!

امروزه حقیقت وارونه گی اطلاعاتی و بدفرهنگی در سراسر عالم بشری ساری و جاری است ولی در جغرافیا هایی نظیر افغانستان، شدت و غلظت بیشتری دارد.

به دریافت اینجانب در دکتورین « گوهر اصیل آدمی » بدفرهنگی آفتی است که اگر کودکان را از نوزادی تا شش و بازتا هشت ـ ده ساله گی مورد هجوم قرار دهد، نسل را به تمامی ممکن است تباه بسازد. چنانکه دانشمندان عرصه تعلیم و تربیت کودکان محقق ساخته اند که ۸۰ فیصد ساختارهای روانی فرد بشری تا ۸ ساله گی اکمال میگردد و قریب به تمامی در ماتحت الضمیر یا ناخود آگاه او متراکم و مخفی میشود.

نیز درکودکانی که به جنگل رها شده و توسط حیوانات به فرزندی گرفته شده و بزرگ گردیده بودند، دیده شد که انعکاسات محیط حیوانی تا هشت ـ ده ساله گی این کودکان، مغز و روان آنها را دگرگونه به بار آورده و سفت و سخت کرده است، یعنی پرورده یک محیط حیوانی همانند حیوان مربوط به بارآمده است تا جاییکه خصوصیاتی مانند رنگ و شعاع چشم حیوان را نیز به خویش گرفته است!

حالا تصور بفرمایید که محیط های خرده فرهنگی منحط و درجازده و سرگشته نیز کمابیش با محیط های مطلقاً حیوانی و وحشیانه بالا، سنخیت هایی می یابند و بالنتیجه حتا باکمال حسن نیت و دوستی و رواداری، روان کودکان را به تباهی سوق میدهند.

شاید اینجا پرسشی عرض اندام نماید، وقتاً که فرد نوزاد بشر اینهمه پروبال بسته اسیر و محصور محیط طبیعی و خرده فرهنگی است، پس جادو و کرامت و حرمت گوهر و طینت و فطرت آدمی به مثابه یک فاز مستقل تکاملی در کجاست؟

مسلماً درعقب این سوال، این اندیشه و باور وجود دارد که باید گوهر آدمی  یک دینامیک قادر و قهار باشد و بتواند مانند نیلوفر در مرداب و حتا مانند حبه در آتش هم نیش بزند و هم بروید و کمال یابد و نهایی ترین و بهترین حاصل را بدهد.

چنین اندیشه و باور  صریحاً با ناموس طبیعت ضدیت دارد. پدیده های طبیعی درگستره موجودات حیه، البته که دینامیک کودیک اطلاعاتی یا بیز گوهرین دارند ولی رشد و تکامل شان مشروط به محیط و آب و هوا و دما و مواد معینی است که از اجزای همان اطلاعات کودیک میباشد.

لذا هیچ موجود حیه ای درمحیط ناسازگار با سامانه اطلاعات گوهرین خود به کمال نمیرسد. درمورد آدمی بغرنجی مساله به مراتب افزایش یافته است و از همین رو آدمی آن موجود حیه ایست که در جهان امروز، در بهترین حالات کمتر از ۲ فیصد به کمال میرسد یعنی ۹۸ درصد آدم ها  ناکامل در جا میزنند.

این ناکاملی در یک قطب مثلا ۹۰ درصد تا ۱ درصد کمتر ازستیج کمال است و در دیگر قطب  چنانکه در مورد کودکان جنگلی دیدیم  در جا زده گی حتا به حالت کامل حیوان ماندگی میباشد!

گاهآگ ***

بادر نظر داشت همه این واقعیت های عینی و علمی و مجرب و محسوس، نه در افغانستان و نه در مصر و نه حتا در بهترین سرزمین های دنیا  جوانان به صورت یکدست و همسان و مالامال ازبینش و دانش مساوی مورد ضرورت کشور ومردم ومحیط و جهان، تولید وعرضه نشده اند و نمیتوانند بشوند. به عبارت دیگر  جوانان، کدام محصول انبوه فابریکاتی ( مثلاً همانند ربات ها) نیستند.

اخیراً خبری خواندم که ممکن است در آینده گولی هایی ساخته شود که پس از بلعیده شدن، اطلاعات معین تعبیه شده در آنها را درمغز انسان منتقل و فعال بگرداند، ولو که این خبر یک فانتیزی نبوده و موفقانه کاربردی گردد بازهم دهه ها وقت را دربرخواهد گرفت و تا آنگاه، جوانان ما دیگرجوان نخواهند بود.

این است که هم جوانان، خود شان وهم نهاد ها و سازمانها و موسسات ذی ربط، ناگزیراند به امر خطیر خود آموزی و آموزش های عمومی و حرفه ای و تخصصی جوانان همه جانبه توجه و تمرکز نمایند.

معمولاً شنیده میشود که جوانان امروز وقت و حوصله بالاتر از دوصفحه مطلب خواندن را ندارند. اینجا صحت و سقم حتمی این سخنان مطرح نیست ولی خوشبختانه یا بدبختانه کسب بینش جهانشناختی و فراگیری دانش های سیاسی و دیپلوماتیک و پولیسی و استخباراتی و مافیایی...جهان امروز، نه به خواندن صفحات ـ تاچه رسد به لایک ها و کامینت ها ـ بلکه به خواندن و یادگرفتن بی تردید و تعصب و خستگی ناپذیر کتابخانه ها ضرورت دارد.

میزان و حجم اطلاعات مورد ضرورت فعال سیاسی و اجتماعی موفق ـ تاچه رسد به شخصیت های پیشاهنگ و رهبری کننده ـ در جهان روزتاروز پیچیده شونده کنونی، درست روز تا روز افزایش می یابد و این یعنی اینکه امرآموزش و اطلاع یابی و آپدیدت معلومات محلی و منطقوی و جهانی  هیچگاه تمام و کمال نخواهد داشت!

بن بست و بحران انتخاباتی اخیر در افغانستان، آزمون مهمی درتبارزجوانان دارای مواضع متضاد به طریق رسانه های اجتماعی بود. با کمال تاسف آنچه  اکثر جوانان محترم بروز دادند، چنته های خالی از مهارت های لاتعد و لاتفسای علم و هنر سیاسی بود، چنانکه با شرمنده گی  اکثراً جای ابزار ها و براهین و احتسابات و احتجاجات سیاسی و انتقادی را، حتا پرداختن به آلات تناسلی خود و دیگران و طرح ها و تصاویر وهن آور و قبیح و مستأجن گرفت.

ـ از کوزه همان تراود که در اوست!

جوانانی که مصدر اینگونه به اصطلاح مبارزه و خشم و خروش شدند  فقط ویران کردند، منجمله پل ها و استحکامات عقبی را.

ولی منظور من از تذکار این موارد و ترکیز روی این خبط ها و خطا های دورازسیاست و مردم ناپذیر، تولید احساس پشیمانی و انگیزیش عذاب وجدان نیست  انسان جایز الخطاست و حتا اشتباه ، حق انسان است معهذا اصرار بر خطا و اشتباه و آنرا صواب و درست و جمیل جا زدن، دیگر اشتباه نیست، گناه است و جرم است و جفا برخویشتن.

بشراولیه با اشتباه کردن تکامل نموده است چرا که ازقبل هیچ چیزی به فحوای شناخت عرصه کار و تشبث... نداشته و ازجایی دانستنی ها و اطلاعات لازم به ارث نبرده بوده است!

مگر ما دیگربشر اولیه نیستم، برای ما کوهساران و اقیانوس های دانستنی ها و اطلاعات به میراث رسیده و روز تا روز هم تازه تر و نو تر و با طراوت تر و کاری تر و کارسازتر میشود، حتا سیر و گلگشت درین کوهساران و اقیانوس ها  ما را صحتمند و تنومند و بزرگ و با ابهت میسازد.

برترین حماقت و بلاهت بشر امروز، مشقت و مصیبت انگاشتن آموختن و اندیشیدن و کشف کردن و دریافتن قوانین و رموز جامعه و جهان است!

همانگونه که یک آموزگار واقعی، برای آماده شدن به یک ساعت درس موثر، علاوه برگنجینه دانش و مهارت موجود خود ساعت های متوالی مطالعه و پژوهش مینماید، یک سیاستگر حتا برای دادن شعاری بر روی یک رسانه باید رنج و ریاضت موازی بر خود هموار نماید ولی چنانیکه می بینید اکثر آگاهان سیاسی! و بلند گویان پیشوایان مدعی قدرت و حکومت، گویی تایب ریکاردرهایی استند که باز و باز پلی میشوند!

من در پیشگفتار کتاب گوهر اصیل آدمی  غول آسا ترین مشکل در افغانستان یک دهه قبل را  مشکل فهمیدن و فهمانیدن، خوانده بودم که از دریافت صرفاً تجربی  استنتاج شده بود. امروزه نمیدانم جامعه واقعاً چقدر تفاوت کرده است؛ ولی من هنوز متقاعد نشده ام که این «مشکل غول آسا» مثلاً «فیل آسا» شده باشد!

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۲۰۷