رییس جمهور غنی، وزارت خارجه را حذف کرد

 

موسی فرکیش

درکشوری که قانون از دهن تفنگ و ملا بر قانون رسمی ارجحیت دارد، پخش اعلامیه ای  ریاست جمهوری مبنی بر حمایت از عربستان سعودی در لشکرکشی بر یمن؛ این مورد را وضاحت داد.

 سخن گوی این مقام ابراز داشته است که این تصمیم در مشوره با « شورای علما » اتخاذ گردیده است. حکومت وحدت ملی که به همه چیز جز این وحدت می اندیشد، لگام امور روابط خارجی را بدست ملاها میدهـد، وزارت خارجه خویش را به هیچ می انگارد و حتا آن اعلام پشتیبانی نه از طریق وزارت خارجه که از مجرای نعره تاییدی شورای علما ابلاغ میگردد.

سه مورد سوال برانگیز درین اقدام رخ بر میکشد:

ـ ضرورت تاییدیه و اعلام پشتیبانی ریاست جمهوری ازعربستان سعودی چه میتواند باشد؟
ـ چرا پای وزارت خارجه درین معامله می لنگد، یا واضح تر چرا ازین امر حذف شده است؟
ـ شورای علما چرا و چگونه درین میانه سر برآورده است؟

میتوان رگه های دیگری را نیز درین عمل نشانی کرد، اما اینکه جناب رییس جمهور از زمان کمپاین های انتخاباتی برای دستیابی به محبوبیت راه آسانِ عبور از « دهلیز مذهبی » را کشف کرده است، چیزی ناگهانی نیست. او حتا در همان زمان، نخستین سفر رسمی اش را به حرمین شریفین نشانه زده بود. دیدار خادم الحرمین الشریفین آرزوی درونی او نبود، جلوه یی بود برای نمایش دعا با پشت به طرف کعبه یا همان گذر از دهلیز مذهبی برای نفوذ بر افکار باورمندان. به نظر آگاهان هیچ ضرورتی نبود که ریاست جمهوری کشوری که توانایی رهایی سی ویک گروگان را ندارد، زیر ریشش دختری سنگسار و آتش زده میشود، به خیزک بپردازد و اعلام پشتیبانی از لشکرکشی عربستان کند. حساسیت های موجود درمنطقه ، بخصوص با همسایه، اتخاذ این اعلامیه  بدون غور را به چالش کشانیده و کشور را به سوی جنگ نیابتی ناخواسته دیگر میکشاند. احتمالاً آنهایی که در پست های وزارت خارجه تکیه زده اند، حساب دیپلوماتیک تر و رسمی تری اتخاذ میکردند که در آنصورت عبور ریش سفید تازه مذهبی شده، از دهلیز و کسب نفوذ مشکلتر می بود. بنابرین استفاده از ضعف تدبیری و مدیریتی آن وزارت، این امکان را میسر ساخت تا یکبار دیگر، اتخاذ تصمیم در مناسبات خارجی، با ترازوی خود برتربینی در نفوذ باور مذهبی، شکل گیرد. انتظار عاملان اینست که نفوس خوشباور مذهبی آنرا یک ابتکار بی سابقه  قهرمان گونه بپندارند و در خواب های برتریت مذهبی به دیگرکُشی و اعمال نفوذ، تعظیمی برمقام ریاست کنند. نفس این اتخاذ، پای شورای نامنهاد علما را بخود میکشد. روند مناسبات خارجی ملبس با چپن ملا، به جنگی میرود که هیچ سرش با آب و خاک ان عسرت کده بسته نیست. « عبور از دهلیز مذهبی» برای نفوذ، متقاضی حامیانی ازین دست است. هر دو سر معامله به اتخاذ و تحقق موردی میپردازند که اصلاً مجرای اجرایی دیگری دارد و رسماً به هشدار و حذف وزارت خارجه کشور دست مییازند.

 کسی هم پیدا نشد که بپرسد، این شورای علما به کدام صلاحیت، حق و آگاهی، نقش مدیران وزارت خارجه را بازی میکند؟

 اینجا اما دراین همه گیرودار وزارت خارجه مزدحم و پرخرچ کجاست؟ این خلف ربانی درین هیچ گرفتنش، اگر در سرچوک قدم زند زیبنده تر است!

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۵/۲ ـ ۰۶۰۴

غم واندوه  در خانواده های سی ویک هموطن اختطاف شده ادامه دارد

میرمحمدشاه رفیعی

چهل روز قبل از امروز ۳۱ تن از هموطنان ما که بنابر اظهار منابع خبری از ایران برگشته بودند در مسیر راه کابل کندهار به اسارت برده شده اند که تاکنون (۱۲ حمل ۱۳۹۴) از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست.

افوهات میرساند که آنها از طرف گروه تروریستی نو ظهور داعش که وجود آنها طور قطعی در کشور ما ثابت نمی باشد اسیر گردیده اند. اطلاعات میرساند که اسرا به ولسوالی  خاک افغان ولایت زابل برده شده واز آنجا بعد از تجزیه به گروپ های کوچک به ولایت های دیگر از جمله ولایت غزنی و ارزگان انتقال داده شده اند.

در چند روز اول بعد از تقبیع این عمل ننگین وشرم آور دشمنان مردم افغانستان از طرف منابع مختلف قوت های مسلح کشور غرض رهایی آنها عملیات را درساحه براه انداخته بودند که باعث تلفات سنگین نیروهایی مسلح مخالف گردیده است اما در راه رهایی اسرا به نتیجه مطلوب نرسیدند . از آن تاریخ تا کنون نشست های متعددی از طرف فامیل ها و وابستگان اختطاف شده ها براه انداخته شده وطی مباحثات و نمایشات اعتراضی خواهان رهایی این هموطنان بیگناه و مظلوم ما گردیده اند.

عده ای از وکلای ولسی جرگه و سناتوران ضمن خواست ومطالبات جدی شان از دولت ومسوولین  امنیتی خواهان اقدامات قاطع  غرض رهایی آنها گردیده اند و اما با وجود این همه اعترضات و وخامت اوضاع به جز چند روز اول دولت ومراجع مسوول خاموش هستند ، خاموشی وعدم اجراات قاطع وهمه جانبه دولت در این زمینه مایه نگرانی وتشویش نیروهای ترقیخواه وپیشرو جامعه ما میباشد؛ زیرا دیده می شود که درقبال این حادثه ننگین وشرم آور برعلاوه ناتوانی دولت در حفظ امنیت شاهراه و حفظ جان مردم ،توطیه ودسایس غرض براه انداختن بی اعتمادی وسوتفاهمات میان مردم وباشنده گان باهم برادر این سرزمین براه افتیده است .

گروگان گیری به مثابه پدیده شوم بعد از سال ۱۳۷۱خورشیدی در کشور ما معمول گردیده . قبل از همه شخصیت های متمول وصاحبان سرمایه وافراد گروپ های رقیب تنظیم ها به اسارت گرفته می شدند که اکثریت آنها با دادن پول های هنگفت رها شده اند و عدای هم به قتل رسیده اند و یاسرنوشت آنها بعد از گذشت سال های نامعلوم باقی مانده است.

وقوع حوادث گروکان گیری به اطلاع مردم بنابر دلایلی کمتر رسانیده می شود. فامیل ها وشخصیت های که متقبل این همه زجروشکنجه  میگردند حاضر به افشای این مظالم و وقوع حادثه نیستند .

بنابر دلایل مختلف عاملین این نوع اعمال ضد بشری وخلاف کرامت انسانی گروه های مافیایی قدرتمند که حامیان شان در مقامات عالی دولت قرار دارد می باشند و از امکانات لازم اقتصادی و سیاسی برخوردارهستند.

 اما این گروگان گیری اخیر در مسیر شاهراه کابل کندهار حالت استثنایی دارد ؛ وبیش از دیگر حوادث مشابه قابل تشویش می باشد زیرا در این حادثه (۳۱) تن افرادی که از نگاه اقتصادی وامکانات قومی در لایه های پایین جامعه قرار دارند وهمه شان مربوط به یک گروه اتنیکی خاص جامعه می باشند؛ در یک ساحه ای که باشنده گان آن گروه قومی دیگری زیست دارند اسیر گردیده اند.

عاملین این رویداد هرگروه که باشند از جمله دشمنان مردم افغانستان محسوب میگردند اعمال آنها خطرناک وغیرانسانی است. وآنها اهداف بزرگتری را دنبال میکنند که عبارت است از ایجاد تفرقه وسوتفاهم میان باشنده گان باهم برادر این کشور وانتقال حالاتی که هم اکنون در سوریه یمن وعراق دوام دارد به کشورما میباشند.

این حادثه نمایانگر عدم امنیت ومصوونیت شاهراه افغانستان از جمله شاهراه کابل ـ کندهار می باشد که دولت نتوانسته باوجود امکانات موجود وکمک های جامعه جهانی وتوظیف صدها نفر از پرسونل امنیتی در مسیر این شاهره امنیت را تامین کند. زمینه رفت وآمد کارمندان دولتی وتجار وصاحبان اموال تجارتی در این شاهراه موجود نیست وبعد از وقوع این حادثه رفت وآمد مسافرین ازاین مسیربه مراتب کمتر گردیده است. براه انداختن جنگ ها و اختلافات مذهبی در کشورهای اسلامی از جمله اهداف شوم جنایت کاران جهانی می باشد که با ظهور گروه داعش این خطر روبه افزایش است. دولت افغانستان وقبل از همه مردمان آگاه وعاشقان راستین سعادت و خوشبختی این وطن آزاده گان وقهرمانان موظف هستند تا تمام امکانات واستعداد شان را در راه حفظ وحدت وهمبستگی خدشه ناپذیر اقوام وساکنان باهم برادر افغانستان براه اندازند وجلو توطیه و دسایس را که در این زمینه از طرف دشمنان مردم افغانستان براه افتیده بگیرند.

از اینرو خاموشی وحرکات پسیف مراجع امنیتی کشورمایه نگرانی وتشویش می باشد و این نوع حرکات فرهنگ گروگان گیری را نهادینه خواهید ساخت وباعث فشار های غیر انسانی بالای مردم خواهد گردید.

(۳۱) نفر از هموطنان ما بدون کدام جرم وگناهی به اسارت برده شده اند ومراجع امنیتی غرض رهایی آنها اجراات لازم وقابل نوجه را به عمل نیاورده اند. باید همه بدانند که حفظ سلامت وبقای افغانستان مربوط به وحدت وهمبستگی برادرانه و عاشقانه  فرزندان آن می باشد و بنابر  دلایل مختلف اعمال تفرقه افگنانه دشمنان بیرونی افغانستان وبعضی از نیروهای جاه طلب که خود را درعقب قوم مذهب ومنطقه پنهان کرده اند و اعمال ضد انسانی و مخالف عنعنات پرافتخار افغانی ما را انجام میدهند.از جمله موانع بزرگ در راه صلح وترقی وپیشرفت افغانستان محسوب می گردد وباید تمام نیروهای دموکرات ترقیخواه ومدافعین راه خوشبختی وسعادت مردم افغانستان برعلیه این عوامل ناپسند وغیر مشروع قاطعانه مبارزه نمایند.

 ما گروگان گیری وتحمیل اراده غیرقانونی وغیر انسانی را بالای هموطنان خود محکوم می نمائیم وخواهان اقدامات عاجل دولت ومتنفذین  محل در راه رهایی آنهاهستیم.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۵/۳ ـ ۰۴۰۴

نقدی بر فتوای غیرعقلانی مولوی ایاز نیازی

« جناب دکتور نیازی! فردای قیامت در پیشگاه خدا و در این دنیا در پیشگاه وجدان جمعی چه جوابی خواهید داشت؟»

 

دکتور محمدصالح مصلح

هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم » در چیزی که علم نداری دخالت نکن. عوض اینهمه اظهارات گناه آلود، بهتر بود که اول جناب عالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید.

دکترایاز نیازی درسخنرانی خویش (پس از قتل یک دختر جوان در کابل) به مساله ای استناد می کند که نه مبنای دینی دارد ونه عقلی، نه منطق می پذیرد و نه فقه و قانون. نمی دانم چرا برخی اوقات اینگونه فراتر از همه چیز حکم می کنند؟ جای خدا قرار می گیرند و عصای موسی برزمین می کوبند. ایشان به این باور است که اگر دیوانه ای برادرِ شما را به قتل برساند و شما درهمان زمان به دفاع از برادرتان دیوانه را به قتل برسانید، قاضی و سارنوال حق ندارد که شما را متهم و مواخذه کند!

بخشی از سخنان مولوی نیازی در سخنرانی اش: من یک مثال دیگر به شما میدهم. یک دیوانه در راه یک آدم را به قتل می رساند، اما برادر او فوراً در انتقام قتل برادرش، آن دیوانه را با تفنگچه می کُشد، حالا پولیس و سارنوال حق ندارد که آن آدم را ملامت کند که تو دیوانه را کشتی. او از کجا میدانست آن آدم که برادرش را کشت، دیوانه بود؟ حالا این همه آدم های مسلمانی که به دفاع از مقدسات خود آن زن را کشتند، آیا می شد که گفت آنها باید صبر می کردند تا یک تیم داکتران زن را معاینه کنند که تکلیف روانی و عقلی دارد یا نه، بعد او را مجازات می کردند. آیا این مردم با خودشان یک تیم داکتران هم داشتند تا آن زن را معاینه می کردند؟! ….)

من واقعا از این فتوای شکمبه ای شگفت زده شدم، چه باورم نمی شد که دکتور نیازی چنین فتوای سفیهانه ای دهد، خواستم تا مبنای این دیدگاه را در سیمای شریعت‌اسلامی به بررسی بگیرم که دیدگاه اسلام در این زمینه چیست؟

اولاً از ناحیه صدور حکم:

ایشان قبل از این که ثبوتی در اختیارشان قرار گیرد، لب به سخن گشوده و یخن دریده اند، خودشان حافظ کل قرآن هم هستند، حداقل به این آیه درنگ می کردند: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» [الحجرات: ۶] ای کسانی که ایمان آوردید، اگر فاسقی خبری را به شما می آورد، تحقیق وجستجو کنید، مبادا که صدمه ای به قومی بزنید و بعد نسبت به کرده خویش پشیمان شوید.

شگفت آورتر این که جناب «نیازی» حتا همین داستان را هم نمی پذیرد و می گوید که: رفتار این مردم ناشی از احساسات دینی است و در چنین مواردی نادیده گرفته می شود.

نمی دانم جناب دکتور از کدام دین سخن می گویند؟ دین مبین اسلام یا دین خشم و پشم؟ دین مبین اسلام که به صراحت می گوید: شما در هرکاری تحقیق کنید تا مبادا گرفتار اشتباهی شوید و بعد پشیمان گردید… اما دین خشم و پشم – شاید – به این اسلام زیاد اعتنایی نداشته باشد و هرچه هوای نفس گفت به آن عمل کند.

پدر و مادرش، مدارکی که او تحصیل کرده است، گذر و محله‌ ای که او زنده گی می کند، همه گواهی می دهند که آن زن اهل چنین کاری نبوده است و چیزِ بدی از او ندیده اند، اما جناب دکتور با کمال جراات می گوید: این کار درست است و سوختاندنش اسلامی است.

اگر این سخن را از سر احساسات زده است، چرا دوباره اظهار ندامت و بیزاری نمی کند؟

دوم، فرض ثبوت:

فرض را براین بگیرید که چنین قضیه ای ثابت شده و قطعی است که این زن قرآن را به قصد و عمد، سوزانده است، آیا از نظر اسلام برای مردم اجازه است که خودشان تصمیم بگیرند و به اجرای حکم بپردازند؟

در زنده گی انسان بالاتر از ناموس، چیزِ دیگری تعریف نشده است، مطابق احکام شریعت اسلامی، هرگاه مردی زن خویش را با مرد دیگری می بیند، لازم است که چهار شاهد در محضر محکمه حاضر کند، در غیرآن ادعای او بی اثر است؛

ابوهریره می گوید: سعد بن عُباده، گفت: ای رسول خدا (ص) اگر همسرم را با مردی دیدم، آیا درپی چهار شاهد بروم و رهایشان کنم؟ ایشان فرمودند: بله! چهار شاهد بیاور. (إکمال المعلم بفوائد مسلم ج۵ ص۹۲)

ابن حجر عسقلانی در این مورد به خوبی توضیح می دهد:

حکم کسی که همراه با زن خویش مردی را در حال زنا می بیند و او را می کشد:

در این مورد علما باهم اختلاف دارند: 

جمهور علمای اسلام به این نظر هستند که چنین شخصی باید قصاص شود.

امام احمدبن حنبل و اسحاق معتقد به این هستند که اگر شخص « بّیِّنه» اقامه کرد، قصاص نمی شود.
شافعی می گوید: ظاهرا قصاص ساقط نمی شود ولی این که شخص برحق است یا خیر؟ بین او و خدایش گذاشته می شود و قصاص اجرا می گردد.

عبدالرزاق صنعانی، به سند صحیح از «هانی بن حزام» آورده است که شخصی همراه بازنش مردی را دیده بود و درجای، هر دو را کشته بود، عمربن خطاب نامه ای را در محضر عمومی به فرماندار شهر مبنی بر دستگیری شخص، فرستاد و نامه دیگری را مخفیانه فرستاد تا دیه ی مقتول پرداخته شود.

امام شافعی می گوید: سخنی از علی بن ابی طالب نقل شده که من مخالفی برایش پیدانکرده ام و آن این که: هرگاه شخصی همراه با خانم خویش مردی را ببیند و آن مرد را به قتل برساند، در صورتی که چهار شاهد آورده نتواند، قصاص بالایش اجرا می شود. (فتح الباری لابن حجر ج۱۲ص ۱۷۴)

مهلب می گوید: این حدیث دال بر وجوب قصاصِ کسی است که مردی را با همسرش ببیند و اورا به قتل برساند، زیرا خدای متعال باغیرت تر از بندگانش می باشد، وقتی که در حدود، حضور شهود را لازم می داند، برای هیچ کسی جائز نیست که تحت هیچ نامی، از حدود خدا تجاوز کند و خون انسان به هیچ عنوانی نادیده گرفته نمی شود. (التوضیح لشرح الجامع الصحیح ابن الملقن، ج۳۱ ص ۲۶۳)

شمس الائمه سرخسی، از پیشوایان بزرگِ فقه حنفی در کتاب معروف خویش به نام «المبسوط» می گوید:« وَثُبُوتُ الْحُکْمِ بِاعْتِبَارِ کَمَالِ الْعِلَّةِ» حکم زمانی ثابت و پذیرفتنی است که علت آن کامل باشد. (المبسوط للسرخسی ج۱۷ص ۱۶) یعنی تا زمانی که علت حکم به کمال نرسیده است، ثبوت آن نیز ممکن نیست…

حالا اگر کسی از جناب نیازی صاحب بپرسد که: شما واقعا می دانستید که این زن قرآن را سوختانده است؟ واقعا می فهمیدید که به هدف عناد و دشمنی بوده است؟ واقعا شما برای این فتوای خویش مبنا و دلیلی دارید؟ در پاسخ جز یکی از دو راه را نخواهند رفت:

یا به همان تحکم خویش ادامه می دهد، که «خسرالدنیا والآخره» خواهد بود. ویا اظهار بی اطلاعی می کند که بازهم خساره ی اینهمه هتاکی به خانواده ی مقتول و حفظ حیثیت اش به عهده ی جنابعالی است.

تمام داد و فغان اسلام مبنی برتحقیق است،‌ نه چیز دیگر، هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم» در چیزی که علم نداری دخالت نکن؛ عوض اینهمه اظهاراتِ گناه آلود، بهتر بود که اول جناب عالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید.

مگرخدای متعال به صراحت نفرمود که: « لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ} [النور: ۱۲] چرا هنگامی که مردان و زنان مؤمن شنیدند- حداقل- حسن ظن وگمان نیک در نزد خودشان نکردند و نگفتند: این یک بهتان بزرگی است

جناب دکتور نیازی! فردای قیامت در پیشگاه خدا و در این دنیا در پیشگاه وجدان جمعی چه جوابی خواهید داشت؟
آبروی یک خانواده به باد رفته است و خون انسانی ریختانده شده است، به این ساده گی از کنارش گذشتن، جفایی است به دانش و ارزش، خیانتی است به دیانت و امانت، بهتانی است به علم و اعتقاد…. قمار یک عمر نماز و روزه و زکات و حجِ خویش را دریک جمله باختن، از صفات هنرمندان نیست و هنری نمیخواهدو

من باور دارم که جناب عالی شریک این جنایت می شوید، اگر از گفتار خویش ندامت نکنید و برنگردید.

چالش:
۱-  جناب دکتور نیازی لطفاً به اثبات برساند که هرگاه شخصی دیوانه ای را به دفاع از برادرش بکشد و او مواخذه نشود، درکجای دین چنین تصریحی شده است؟
۲ ـ دست‌کم لطف کنند که از کجای دین استنباط کرده اند؟
۳-  بفرمایند که عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین کسی بود که نسخه های قرآنکریم را جمع آوری کرد و تنها قرآنی را گذاشت که به لهجه قریش بود، سایر قرآنها و قراات ‌ها را به آتش کشید… تا کنون نه کسی کافر گفته است و نه هم گنهکار… لطف کنند مرجع سخن خویش را بگویند تا دیگران هم آگاه شوند.
۴-  جناب نیازی، شما اگر یک موردی را پیدا کردید که اسلام پیش از قضاوت قاضی، هرکسی را اجازه داده باشد تا هرچه میخواهد بکند، من به اشتباه خویش اقرار می کنم.
۵-  اینهمه به کنار، شما اگر در یک جایی پیدا کردید که سزای سوختاندن قرآن را کشتن گفته بود، بازهم من باکمال میل ازگفته های خویش دست می بردارم و سخن شما را قبول می کنم.
باوردارم که چیزی برای گفتن ندارید، فقط به عنوان برادر مسلمان، میخواهم که از فتواهای سرکوچه ای دست بکشید که از شما چنین توقعی نمی رود.

 

یادداشت : این جستار توسط  جناب محمد عالم افتخار پژوهشگر توانا و اگاه مسایل اجتماعی و دینی انتخاب و در اختیار ما قرار داده شده است؛ که بدینوسیله از همکاری های همیشه گی شان یک باردیگر اظهارسپاس و قدر مینماییم ـ بامداد 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۰۱۰۴

تکرار نظرملا ایاز نیازی توسط سه نماینده پارلمان در کمیسیون پارلمانی

ع . بصیر دهزاد

دراین روز های که قلب میلیون ها افغان هموطن ما چه در داخل و چه در خارج کشور از قتل وحشیانه توسط ولگردان داعشی خو ، خونین اند و همه میدانند که قتل این دختر جوان که به شیوه « ناجوانمردانه و نامردانه » توسط یک گروه ولگرد و به تحریک نا مسلمانان بیسواد که وحشت و دهشت سالهای جنگ چشم های شان را کور و وجدان های شان را خفته ساخته است، به قتل رسیده و هیچ دلیلی و سند و شواهدی وجود ندارد تا موضوع خود ساخته «  سوختاندن قران کریم » را ثبوت نماید ، حتی مظنونیتی هم در مورد وجود ندارد. در پی صحبت های تحریک آمیز و غیر مسوولانه  دلالان دین به مانند ملای مسجد وزیر اکبر خان ، معین بی فرهنگ وزارت اطلاعات و فرهنگ و یک سناتور پارلمان، دیروز بازهم سه نماینده در پارلمان افغانستان عین بته پرتعفن و شاخ و برگ داده را که این سه تن به زمین نفاق و وحشت شان نشانیده بودند، آبیاری نمودند. آقایان عبد الاحد درانی نماینده وردک، کرام الدین رضا زاده نماینده غور و انجینیر حلیم قرار نماینده لغمان باز هم مساله احتمال سوزاندن قران کریم را در جلسه کمیسیون پارلمانی بالا کشیدند. آنان به عوض اینکه مساله یک قتل بدون محاکمه و آنهم با وحشیانه ترین شیوه که درانسانیت و وجدان انسانی نمی گنجد، را بحیث نماینده ملت مطرح نمایند، میخواهند خاک به چشم دیگران زده ، وحشت و دهشت را با رنگ فروشی دین مذهب موجه جلوه دهند. چنین برـمد ها و اخذ موضع علناٌ در کشور بیان و تداعی همان پدیده جهل تاریکی در برابرعلم و روشنی و روشنگری را تکرار میکند که افغانستان از یک قرن بدین طرف ، از آن ملای لنگ دیروز تا اسلاف امروزی شان یعنی هم فکران ملای کور دست و گریبان اند.
چند دلیل برای این سه تن دلالان دین:
- شما آقایان باید قتل را که به ناجوانمردانه ترین و وحشیانه ترین شکل ارتکاب یافته است، باید از منبر های که تیکه دار آن هستید، محکوم کنید و دها و صدها دلیل و آیات قرآنی و احادیث بر محکومیت و حرام بودن چنین کشتار های ظالمانه ارایه بدارید. اگر میگویید وجود ندارند، بر آگاهی اسلامی تان شک کنید و اعتراف بر ایده های جهالت نمایید.
- شما آقایان این را درنظر نگرفته اید که این گروه ولگرد قاتل و عاملین وحشت و اخلال گران نظم و امنیت شهر و ملت اند، تا جاییکه این افراد قابل شناخت اند، چندان از دین و آیین اسلامی خبری ندارند. اینان در زمان جنگ های تنظیمی بجز از نبود تعلیم  و تربیه فامیلی، سلاح و کشتن چیزی دیگر را نیاموخته اند. آنان باید جنگ کنند و خون بریزند تا خشونت را که از خانواده و دلالان دین آموخته بار ها و بارها به تجربه گیرند.
- آنان در حین ارتکاب جرم ضد انسانی شان اطفال بین ۱۰، ۱۱ و ۱۲ ساله را نیز تشویق نموده اند تا بر پیکر این شهید سنگ های بزرگ را بکوبند. آنان چیزی را که از شمایان آموخته اند، به اطفال هم انتقال میدهند.
- شما حرف های مسوولین وزارت داخله ، ریاست امنیت ملی و وزارت حج  و اوقاف را مبنی برعدم سند سوزاندن قرآن را پشت سر زده ، باز هم از کرسی پارلمان احساسات پاک مردم متدین و خوشباور را تحریک میکنید که گویا ڼ آی مردم قرآن سوختانده شده، فرخنده دختر جوان یاغی، باغی ، مباح الدم و واجب القتل است ! »
- شما یان نه تنها بر یک خون ناحق خاک می پاشید بلکه صدای رسا و تحرک خود جوش مردم را در برابر قتل نا حق و تحقق عدالت دین ستیزی میدانید همچنان از تعویذ نویسان و جادوگران ( راه و رسم قدیمی یهودان ) و فالبین ها هم غیر مستقیم دفاع نموده توغ هوشدار توهین به مقدسات اسلامی ، دین ستیزی را بلند کرده اید.
با چنین طرز تفکر و برخورد با احساسات پاک مردم در حاشیه رفتن شما و انزجاز ملت در برابر شما برحق است و مشروعیت دارد.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۲/۱۵ـ ۰۳۰۴

بربریت: در بوسه چرچیل  تا خطبه ملا نیازی!

محمد عالم افتخار

با عرض اعتذار از اینکه تا حدی در عدم مطابقت منجمله به پیام محترم والی بلخ که خواستار کاستن فشار ها بر محترم ایاز نیازی گردیده اند؛ من این درنگ و تأمل را حسب تقاضای وجدان علمی خویش انجام میدهم برای اینکه امید واثق دارم که دیر یا زود ماحصل سیستماتیک تتبعات و تفکراتم منحیث بُن مایه مواد درسی دانشگاه ها و مکاتب، سازمان ها و اجتماعات... کشورم مورد بهره برداری قرار خواهند گرفت و در آن صورت  عدم تامل من بر جوانب یک موضوع مهم حادث تاریخی؛ کاستی برجسته ای را نشان خواهد داد و اعتماد آینده گان را بر صداقت و پایداری من  بر ناموس وظیفه خدشه دار خواهد نمود.

***

راویان اخبار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار چنین نقل کرده اند که:

 گاوپرستان هندوستان هر سال مراسم مذهبی پرشکوهی بر گزار میکردند و طی آن با تزیین یک گاو بزرگ به عبادت و دعا مشغول میشدند. دعوت از سفرا و مهمانان خارجی هم یکی از قسمت های این جشن بزرگ گاو پرستی بود.

میگویند در دوران نخست وزیری چرچیل که هندوستان هنوز مستعمره بریتانیا بود یک بارهم از این صدراعظم انگلیس برای شرکت درمراسم متذکره دعوت شد؛ و نخست وزیر انگلستان هم با یک هیات بلند پایه در این جشن مذهبی شرکت کرد. چرچیل در مراسم متوجه گشت که رهبر مذهبی یا کاهن اعظم به گاو مقدس نزدیک شده بعد از تعظیم جلو رفت و پیشانی گاو را بوسید.صدر اعظم با مشاهده این منظره به فکرافتاد و سپس به دست اندرکاران مراسم اشاره کرد که او و هیات همراهش نیز برای نشان دادن حسن نیت و ادای احترام به عقاید مردم هند میخواهند بروند پیش گاو بزرگ.

القصه چرچیل نزد گاو بزرگ شتافت که در میدان مراسم با انواع و اقسام جواهرات و پارچه های گرانبها تزیین شده بود و بعد از یک تعظیم طولانی همان طور که دولا (خمیده) بود عقب عقب رفت تا رسید به پُشت گاو؛ و کپل آن را محکم بوسه زد.

حسب این روایت تاریخی معروفِ پس از جنگ جهانی دوم این کار چرچیل جلوی رسانه های عمومی صورت گرفت و مایه حیرت جهانی شد. لذا پس از بازگشت به انگلستان او را درمجلس عوام بازخواست و متهم کردند که سبب آبروریزی ملت متمدن و دولت فخیمه انگلیس شده است. چرا که چرچیل منحیث صدراعظم بریتانیای کبیر، از یک عنعنه و باور دوران بربریت (عصر ماقبل تمدن)  تجلیل و در برابر آن تعظیم افراطی نموده بود.

چرچیل پاسخ داد:

هندی ها مردمانی سخت مذهبی هستند، مگر شما متوجه نشدید عوام هندو که به گاو بزرگ نزدیک میشدند اول سجده میکردند و بعد هم با بلند کردن دُمش؛ مقعد گاو را می بوسیدند و از مدفوعش چیزی به عنوان تبرک می گرفتند؟

هندی ها اقلاً از ۵۰۰ سال پیش همین کار را میکرده اند ولی وقتی دیدم که کاهن اعظم پیشانی گاو را بوسید و فقط به آن اکتفا کرد؛ ترسیدم که با این مسیرِ پیشانی گرفتن تا چند سال دیگر این جماعت به مغز رسیده اصلاً دست از گاو پرستی بردارند و کار ما با آنان سخت شود. لذا من آنانرا مجدداً به عقب و به درون گاو فرستادم تا اقلاٌ ۲۰۰ سال دیگر برای بریتانیا فرصت کمایی کنم!

این روایت تاریخی در منابع متعدد به اشکال مختلف نقل شده ولی در همه جا اصل بوسیدن عقبگاه گاو در ملای عام توسط چرچیل تفاوتی نمیکند. اظهر من الشمس است که لب لباب این حکایت تاریخی همان تلاش قدرت های غارتگر و استعمارگر برای عقب نگهداشتن عقلی و ذهنی مردمان در شرایط توحش و بربریت  به هدف تداوم حکومت و سیادت بر آنها و تسهیل بهره کشی از خود آنها و سرزمین ها و منابع ثروت طبیعی شان است.

این حکایت به خاطری زیاد جذاب افتاده و دراذهان مردمان ماندگارشده است که برجسته ترین نماد و الگوی نیات و اعمال ظالمان و غارتگران در برابر مظلومان و غارت شونده گان میباشد، یعنی تلبیس کردن و ستر و اخفا شدن در لباس معتقدات بدوی و راندن توده ها به جهت غریزه کور مذهبی به استقامت مزخرفات!

چنانچه  اوریانا فالاچی یکی از ژور نالیستان زبده وقت در مصاحبه ای از همین صدراعظم چرچیل سوال می کند:

ـ آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما این کار را نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید؟

چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:

ـ برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دو ابزار مهم را در ایرلند در اختیار نداریم.

سوال می‌ شود:

ـ این دو ابزار مهم چیست؟

چرچیل در پاسخ می گوید:

ـ اکثریت نادان و اقلیت خاین.

آری! اکثریت نادان و اقلیت خاین!

درین میان اصلی ترین، اکثریت نادان میباشد چرا که فقط با وجود آن برخ دیگر یعنی اقلیت خاین هم میتواند  پیدایش یابد و رشد و مانده گاری کسب نماید.

اولاً چرا اکثریت نادان در ایرلند نیست و منجمله درهند هست؟

در ایرلند به خاطری نیست که آن سرزمین منحیث خطه اروپای شهری (متمدن) شده و صنعتی شده؛ به مرحله پیشرفته سواد و جهانبینی و دانش و فرهنگ...؛ ترقی کرده است و اما منجمله در هند (وایضاً در پاکستان و افغانستان) به خاطری هست که این سرزمین ها در مراحل ماقبل تمدن و صنعت و علم و تکنالوژی واپس مانده و واپس نگهداشته شده اند!

لذا اکثریت نادان و اقلیت خاین  چیز هایی نیستند که چرچیل یا بریتانیا یا دیگران بتوانند منجمله در ایرلند یا جای دیگر دنیا خلق نموده منحیث افزارهای استعمارگری از آنها بهر برداری نمایند.

البته این حکم مقید به زمان و مربوط به روزگاری است که از آن سخن میرود و الا؛ چند قرن پیش تر ایرلند و اروپا در شرایط معیشتی و فرهنگی به مراتب عقب مانده تر از هند و آسیا ، افریقا و مخصوصاً از جهان اسلام قرار داشتند ولی عمدتاً در قرون ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ میلادی همه چیز برعکس شد.

اگر نخواهیم مسایل غامض را ساده و سرسری بگیریم؛ مسلماً یکی دو تا عامل و علت بسیط موجبات این چرخش های عظیم تاریخی نگردیده است. ولی در رابطه به زاویه مورد بحث ما  قاطعانه میتوان گفت که استیلای روشن بینی و روشن گری مذهبی در اروپا و برعکس سلطه یافتن انجماد و تحجر و تاریک اندیشی مذهبی در جهان اسلام و آسیا و افریقا در وقوع این چرخش ها یعنی پیشرفت ها و برعکس عقب رفت ها سهم های بزرگ و بارز داشته است و کماکان دارد.

بنده در رابطه به همین حقایق در گستره جهان اسلام به ویژه طی پُست های دو ماه اخیر خویش مطالب تحقیقی فراوانی تقدیم داشته ام که متکی برهمه آنها؛ دنیای اسلام و به خصوص افغانستان قاعدتاً نه تنها در منجلاب دومین دوران انحطاط تاریخی یا در عمق گودال «عصر تاریکی» خود به سر می برد؛ بلکه مزیداً در پنجه «بازی شیطانی» استعمار نوین و امپریالیزم جهانی جان می کند!

«بازی شیطانی» که جریان کلاسیک آن را ژورنالیست معروف بین المللی رابرت درایفوس در کتاب متقن و مستندی به همین نام تحقیق و تالیف کرده است  از دو صد سال قبل به گونه سیستماتیک آغاز گردیده و خاصتاً از چهار دهه بدینسو خود را در نمونه های متعدد «جهادی گری» خشن و مسلحانه و انتحاری و تروریستی نشان میدهد که فجایع عظیم تاکنون به کشورما، جهان اسلامی و دیگر بشریت تحمیل  و از دین بزرگ و روف و رحیم اسلام، یک مانفیست توحش و بربریت و بدتر از آنها در برابر چشمان جهانیان تصویر نموده است!

http://www.rahetudeh.com/rahetude/baziye-sheytani/html/aghaz-baziye-sheytani.html

یکی از درامه های فوق العاده تیپیک همین «بازی شیطانی»؛ عصرگاهان روز ۲۸ حوت ۱۳۹۳ در قلب کابل و کنار گورستان سردار معروف عرب قدیم «شاه دوشمشیره» به منصه ظهور رسید.

چنانکه اکنون همگان در کشور و جهان آگاهی دارند طی این سوپر تراژیدی؛ فرخنده دخترخانم ۲۷ ساله مومنه محجبه فارغ التحصیل مکتب علوم دینی بی بی عایشه صدیقه و حافظ قرآن و دعوت گر مسلمان متهم به قرآن سوزی گردیده توسط جمعی بزرگ اوباش بربری و لومپن مزدور که قبلاً به نحو مرموز حاضر و آماده گردانیده شده بودند؛ با کاربُرد آخرین شیوه های خشونت و ارعاب بی سیرت و با ضربات بی حد سنگ و خشت و چوب و میله های آهنی عذاب کش گردیده و مزیداً  پیکر نیم جانش روی جاده ها کش و بالاخره با پرت کردن در بستر خشک دریای کابل آتش زده شد.

این بربریت تجهیز شده با ابزارها و امکانات عصر تمدن، رویهمرفته  دوساعت در دو سه صد متری ارگ ریاست جمهوری دولت، مراکز قوای نظامی و انتظامی و ده ها اداره و ارگان حراست امن و نظم عامه حکومت واقع گردید ولی به شمول پولیس حی و حاضر در صحنه ، هیچگونه حرکت باز دارنده مدنی و شرعی و قانونی از هیچ جهتی در قبال آن دیده نشد. بر علاوه شایعاتی استخباراتی همه جا پیچید که دسیسه مطروحه اصلی به مراتب بزرگتر و فجیع تر ازاین ها بوده است و چورو چپاول شهرکابل و انواع کشتارها و آتش سوزی های دیگر را نیز در برمی گرفته است!

به هر حال پس از اینکه  فاجعه به نهایت میرسد  هنوز گویا آنقدرها احساسات برانگیخته وحشیان و بربرها توفانی است که قوماندانی پولیس کابل از فامیل فرخنده شهید ستم کُشته می طلبد که اعلان نمایند دختر شان ازشانزده سال بدینسو بیماری روانی داشته است و خودشان نیز از خیرخانه کابل منزل نشیمن را ترک کرده ؛ و به کدام جای امن نقل مکان نمایند.

شبانگاه آنروز و اوایل فردا که روز جمعه است  دستگاه های انتظامی دولت کمابیش تکان خورده  به اندیشه رسیده گی های قانونی به قضایا میشوند و گویا بلافاصله به بی گناه بودن فرخنده پرپر شده و در آتش جهل و وحشت سوخته؛ هم پی می برند. منجمله وزیر ارشاد و حج و اوقاف دولت (به ادعای خودش در تلویزیون طلوع) با تمام خطبا و امامان عمده مساجد شهر کابل در تماس شده آنانرا از پرداختن به سخنان تحریک آمیز و آشوبگرانه در خطبه های نماز جمعه برحذر میدارد. ولی علی الرغم تمام اینها؛ خطیب و امام مسجد جامع منطقه اعیان نشین وزیر اکبر خان، جناب دکتور محمد ایاز نیازی که استاد پوهنتون در بخش شرعیات نیز هستند  از فراز منبرهمان نماز جمعه اینگونه دُر فشانی می نمایند:

 (متن ویدیوی اخذ شده از ورای نشر تلویزیونی و منتشره در یوتیوب با لینک زیرین:

https://www.youtube.com/watch?v=OsyOKSlA2XA

« پس از اینکه اعلام میگردد که مجلدات زیاد قرآن (به روایتی ۱۲ جلد)؛ توسط متهمه فقید آتش زده شده بوده است؛ در ویدیو می شنویم «عقیده مردم را باید به شکل درست درک کنیم. درست است که پدر و مادر خانم (فرخنده) آمدند و گفتند که ای تکلیف روانی داشت از شانزده سال باینطرف.

این موردیست که به پدر و مادریش معلوم بود. اما خودتان فکر کنید؛ وقتی می بینی برادرت در اونجه روان است؛ یک دیوانه ـ تو خبر نداری که دیوانه است ـ تفنگچه را گرفته و برادرت را زد و فوراً تو قاتل را زدی. آیا قاضی و سارنوال حق دارد که بگوید چرا دیوانه را کشتی؟ به مه چه ربط؟ قاتل برادرم را کشتم هرکس که بود.

وقتی که در یک مساله که ارتباط میگیرد به حقوق انسان؛ حق ندارد قاضی و سارنوال؛ کس را که قاتل برادر خود را کشته است ملامت کند. پس چطور یک انسان بیایه و ای مردمه ببره ده زندان پرته؛ هی که تو چرا ای کار ره کردی، تو تحقیق نکردی که گپ چه رقم بود؟ او خو فرصت برایش نیست. احساسات دینی از او فوق احساسات برادر(ی ا)ش است. هزار برادر را فدای قرآن میکند، هزار مادر و خواهر و اولاد و جان را فدای قرآن میکند. وقتی که می بیند که همچو واقعه ای رخ میدهد.

درینجا خواهش من از ارگانهای عدلی و قضایی این است که دری باب به دقت حرکت بکنند. اینجا او قسمیکه او برادر شب قصه کرد گفت که: دومره خلک راتول شوی و چه عدد یی دیر مشکل و؛ او شمیره یی مونژ ته مالوم نه و. حتا یک خانم را هم شما دیدید که بسیار به احساسات گفت او خانم که مه هم سهم خود را گرفتم زدم چند سنگ و پرچه.(خنده یکی دو تن داخل مسجد) ها؛ خود خانم گفت!

خو برادرعزیز! وقتی که این مردم به خاطر آنکه به مقدس ترین معتَقَدِ شان اهانت صورت بگیره در روز روشن. او جرم مشهود است. اینجا مکلف درآن حالت نیست که برو پرسانیش کو، مایکروسکوبه بمان ببی که این اعصابش جور است یا ناجور.

مردمه ببر ده زندان پرتُو؛ ها؟!.. فکر تان باشه اشتباه بزرگی اس؛ اگر دست میزنین به دستگیری؛ شاید این مردم قیام کنند؛ جمع کردن این مردم باز بسیار مشکل است؛ فکریته بگی!!

ما قبول داریم که او شخص مشکل روانی داشت ولی این کسای دیگه که ایستاد شدن ضد قرآن؛ کسایی که ایستاد شدن ضد معتقدات مسلمانها؟ به نام عبد شیطان؛ یکی مرتد شد؛ به نام دیگه ؛ دیگه مرتد شد؛ به نام دیگه ؛ دیگه مرتد شد.. حتی دوباره باز گفتند که مشکلات روانی داشته؛ می بینید که ده میدان هوایی یکی از کشور های غربی این مشکلات روانی را استقبال میکنند؛ گل به گردنش می پرتاون. باز مشکلات روانی پیدا میکند؛ جور!؟ بعد ازو گفتند که نی مشکل روانی داشته.

یکیش گفت که هی صاحب از پیش مه یک اشتباه شد من به این عقیده نداشتم از فیس بوک این همی چیز هاره توزیع کردم به جوانا. اِی گپ خودم نبود. وقتی زیر فشار مردم می آیه به یک علت دیگر میره. درست اس آنچه ارتباط میگیره به ارگانهای عدلی و قضایی. گرفتار کردن یک مجرم توسط پلیس و سارنوال؛ فرق میکند با اینکه ملت او را میگیرد. این گرفت مردم است!»

این خطبه و فتاوی یا تحکمات متضمن آن صرف نظر از اینکه شاید توسط ده ها هزار تن هموطنان و همزبانان در فضاهای مجازی و در ویبساست ها و ویبلاک ها و در جریان تظاهرات و اعتراضات خیابانی وغیره  مورد خشم و خروش و بحث و فحص قرار گرفته است توسط اهل خبره و اندیشمندان مسلکی زیادی هم به وجوه برازنده  نقد و داوری گردیده که یک نمونه برجسته میتواند مقاله غرای فقهی و شرعی  با عنوان « نقدی بر فتوای غیر عقلایی مولوی ایاز نیازی» باشد که در پایان این مختصر درج میگردد.

البته که نظر به محاکمه اوضاع که فشرده آن فوقاً آمد؛ حتا محض ایراد این مطالب در خطبه همان روز جمعه یک حرکت مجرمانه است  و محتوای ضد دولتی و ضد مراجع مدرن عدلی و قضایی آن در حکم قرارگرفتن صریح علیه قوانین نافذه کشور میباشد؛ مگراینکه ما جناب ایاز نیازی را نه خطیب و امام مهمترین مسجد جامع پایتخت، بلکه یک مقام مخالف نظام و دولت موجود کشور فرض نماییم و به ایشان حق این را قایل شویم که میتوانند علیه دولت و نظم حاکم موجود تا سرحد براندازی آن و اقامه اداره و نظم و نظام متفاوت مبارزه بی امان نمایند.

آری؛ این دولت و نظام و انتظام نه دولت و نظام و انتظام دیگر! آیا در همان صورت نیز دفاع اینچنین لجوجانه و غلیظ از ابر جنایت « شاه دوشمشیره » و برحق و درست و انصراف ناپذیر و غیرقابل تعقیب و غیر قابل چون و چرا خواندن آن کمکی به داعیه مفروض اپوزیسیونی میکند. یعنی ما میتوانیم از خلال یا از ورای آن دریابیم که رهبر رستاخیز انقلاب گر جناب ایاز نیازی تحت رهبری و حاکمیت شخص شخیص خود؛ چگونه اداره و نظام شرعی و اسلامی و.. و... را تدویر میکند؟

مسلماً در حاکمیت جناب نیازی؛ « ...حق ندارد قاضی و سارنوال؛ کس را که مثلاً قاتل برادر خود را کشته است؛ ملامت کند. مخصوصاً در مسایل دینی؛ مقامات عدلی و قضایی و پولیس و امنیت ... حق ندارند "مردمه ببره ده زندان پرته؛ هی که تو چرا ای کار ره کردی، تو تحقیق نکردی که گپ چه رقم بود؟» چرا که مردم کوچه و بازار فرصت برای این چیز ها را ندارند. احساسات دینی شان فوق احساسات برادری ایشان است. هزار برادر را فدای قرآن میکنند، هزار مادر و خواهر و اولاد و جان را فدای قرآن میکنند.

تحت زعامت جناب نیازی آنچه ارتباط میگیره به ارگانهای عدلی و قضایی. گرفتار کردن یک مجرم توسط پلیس و سارنوال است  ولی وقتی گروه و دسته و جماعتی از مردم روی احساسات تحریک شده از مسموعات و شایعات و تحمیق ها؛ آدم ها و اماکن و ممالک را غرب و غراب کنند و به خاک و خون و آتش بکشند  این گرفت مردم است و با مورد یک مجرم فرق میکند!

اقتدار نیازی صاحب  میفرماید« ... ما قبول داریم که این یا آن آدمِ که توسط مردم کوچه و بازار قتل و قتال شود مشکل روانی هم خواهد داشت ولی به خاطر کسای دیگه که ایستاد شدن ضد قرآن؛ کسایی که ایستاد شدن ضد معتقدات مسلمانها؟ به نام عبد شیطان؛ یکی مرتد شد؛ به نام دیگه؛ دیگه مرتد شد؛ به نام دیگه؛ دیگه مرتد شد.. و به خاطر آنی که مدعی مشکلات روانی شده است؛ ولی ده میدان هوایی یکی از کشور های غربی استقبالش میکنند؛ گل به گردنش می پرتاون؛ آن محکمه و مجازات خیابانی هم درست یعنی اسلامی و خدا و پیغمبر فرموده است! ؟»

القصه که در امامت یا خلافت یا امارت حضرت نیازی صاحب؛ وقتی که مردم عوام کوچه و خیابان بشنوند یا خواب ببینند که به مقدس ترین معتَقَدِ شان اهانت صورت گرفته در روز روشن. چون جرم مشهود است مکلف درآن حالت نیست که برود پرسانیش کند، مایکروسکوبه بماند ببیند که متهم  اعصابش جور است یا ناجور، صغیر است یا کبیر؛ دفاعی دارد ندارد و.... مردم حق دارند قیامتی را که بر فرخنده مؤمنه محجبه و دعوتگر اسلامی برپا کردند؛ بر هر کی و در هر کجا و در هر وقت برپا کنند.

اگر ای مردمه باز ده زندان پرتُافتین؛... اشتباه بزرگی اس؛ اگر دست میزنین به دستگیری؛ این مردم قیام میکنند؛ جمع کردن این مردم باز بسیار مشکل است؛ فکریته بگی!!

شاد میشوم اگر کسانی که توانایی و آماده گی دارند؛ توسط نوشته و مقاله و بیانیه و ایمیل و تلیفون و هر آن طریق که لازم می بینند؛ حلاجی و تحلیل و تجزیه بدارند که تحت این شرایط کابوسی   مختصراً بر شمرده شده؛ قبل از همه تکلیف چیزی به نام فقه و شریعت اسلامی  محاکم ثلاثه اسلامی با قضات واقعاً مومن و مسلمان متقی و غیرمنافق؛ چه میشود!؟

شاد میشوم اگر کسانی با نظر داشت حدود و احکام صریح قرآنی در موارد تخطی ها و جرایم و جنایات و چگونگی مواجهه با اتهامات و بهتان ها و شک ها و ظن ها و گمان ها و توطیه ها و دسایس... نشان دهند که آیا فرمایشات و فتاوی و تحکمات جناب صاحب دکتورای علوم اسلامی از دانشگاه الازهر  در کدام موردی با خود قرآن تطابق دارد؟ یا یکسره در ضدیت آشکارا با قرآن میباشد تا سرحدی که میتوان آن را شنیعتر از قرآن سوزی سهوی یا عمدی هر جاهل و بیمار و ابله و هتاک خودی و اجنبی یافت.

تا جاییکه بنده تتبعات و تاملات درحد توان بنده گی در قرآن مجید دارم بی اطلاعی یا بی اعتنایی جناب مولوی ایاز نیازی به اوامر و نواهی قرآنی؛ حقیقتاً برایم وحشتناک معلوم میشود تا چه رسد به اطلاع و دانش و فهم و فراست مردم محروم از سواد و تعلیم و تربیه دینی و قرآنی در کوچه و پسکوچه و بازار و ده و دشت و بیغوله و مغاره... که جناب ایاز نیازی تمام صلاحیت جان و خون و آبرو و شرف و نام و ناموس و اولاد و اموال... افراد و شهروندان را در ید تصرف آنان میگذارد و دولت مدرن ملی را از هرگونه دخل و تصرف و نظارت و مراقبت بر آنان و عملکرد هایشان خلع ید مینماید.

فقط به اتکای تحلیلات تاریخی و ماقبل التاریخ؛ مختصراً به عرض میرسانم که اینهمه یعنی بربریت!ً یعنی شرایط زیستاری و رفتاری عصر طولانی ماقبل تمدن و ماقبل دولت و قانون و قضا!

و با این انداز جناب نیازی دست چرچیل را هم از پشت بسته اند؛ کله آن بیچاره؛ تا اینجای عقب رفت در تاریخ و زمان؛ هرگز کار نکرده بود!

 

* و اما؛ چرچیل کی بود؟

سر وینستون لیونارد اسپنسر چرچیل (تولد: ۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ - درگذشت: ۲۴ جنوری ۱۹۶۵) سیاست‌مدار و نویسنده بریتانیایی است که بین سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ یعنی در طول جنگ جهانی دوم و بار دیگر بین سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخست وزیر بریتانیا بود. او افسر ارتش بریتانیا نیز بود.

چرچیل جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۳ را به خاطر نوشته ‌هایش بدست آورد. مجله تایم درسال ۱۹۴۹، وینستون چرچیل را به عنوان «مرد نیمهٔ اول قرن بیستم» انتخاب کرد. چرچیل سال ۱۹۴۰ نیز به عنوان مرد سال تایم انتخاب شده بود.

**مضمون برگزیده جناب عالم افتخار « نقدی بر فتوای غیرعقلانی مولوی ایاز نیازی » از خامه جناب دوکتور محمد صالح مصلح  را  بصورت جداگانه درهمین رویه به نشر میرسانیم.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۲ـ ۰۱۰۴