عراقی ها می گویند :

رییس « دولت اسلامی عراق و شام » به دنبال خلیفه گری بدون هرگونه اعتبارمذهبی یا حمایت مردمی است.

خلیفه داعش:ابوبکرالبغدادی

 

محمد القیسی

بغداد - در حالی که اعضای « دولت اسلامی عراق و شام » ـ داعش ـ به حمله خود در عراق ادامه می دهند، گزارشات رسانه ها حاکی از این ادعا هستند که این بخشی از طرحی توسط ابوبکر البغدادی رهبر این گروه است تا به خلیفه تبدیل شود.*

عراقی ها به الموطنی گفتند که البغدادی از کسب احترام در بین گروه های افراطی نومید شده است و اختلافات بسیار زیاد وی با رهبران القاعده او را به این سمت سوق داده اند که مشروعیت خود را اثبات کند.

فواد علی الدلیمی، مشاور امنیتی ولایت انبار، به موطنی گفت که هدف از آخرین حمله وی بدست آوردن هم اعتبار شخصی و تحسین از سوی اسلامگراهای تندرو است تا او بتواند فرصت های خود برای تبدیل شدن به رهبرعالی گروه های تندرو متحد با داعش و جناح های دیگر را بهبود بخشد.

الدلیمی گفت: « البغدادی ... در بین عوامل نسل اول القاعده که داعش را بوجود آورده اند اعتباری ندارد، بنا بر این چطور دیگرعراقی ها او را به عنوان رهبر کشوری پذیرفته و به او احترام بگذارند که تنها در رویاهایش وجود دارد؟»

او افزود: « صدها تن ازعوامل سابق القاعده وجود دارند که رهبری البغدادی را برسمیت نمی شناسند و او را غیرمشروع می دانند.»

الدلیمی گفت: « البغدادی به دنبال این است که پیروان و رزمنده گان سیستم خلیفه گری در عراق را متقاعد کند که او خلیفه مشروع است. با این وجود، آنهایی که از سیستم خلافت  در اسلام مطلع هستند می دانند که خلیفه برای خلیفه گری باید اصل و نسب و سابقه داشته باشد و او باید روحانی و عالمی مشهور در بین مسلمانان و غیرمسلمانان باشد که در مورد البغدادی صدق نمی کنند.»

او نماینده عراقی ها یا دین اسلام نیست

شیخ خالد الملا رییس «کمیته شورای کابینه عراق » به موطنی گفت که البغدادی تحت هیچ شرایطی نمی تواند نماینده اهل تسنن یا مسلمانان باشد چرا که او اعتبار مذهبی، اخلاقی یا حتا اجتماعی و قبیله ای در عراق ندارد.

حمید الجبوری، یک شجره شناس، به موطنی گفت که البغدادی در تلاش برای کسب مشروعیت برای ادعایش برای خلیفه گری مدعی است که از نسل پیامبراکرم است.

او گفت: « در عراق، ردیابی پشت افراد به حضرت محمد ( ص )  افتخاری است که تنها توسط کسی می تواند ادعا شود که از نظر خونی به پیامبر اکرم می رسد به همین دلیل است می بینیم که رهبران القاعده پشت این خط مخفی می شوند تا تایید شوند.»

الجبوری گفت: « در مورد البغدادی، او از یک خانواده متوسط است که هرگز ادعا نکرده اند ریشه ای به حضرت محمد دارند. او می کوشد تا مشروعیت مذهبی و روحانی به موقعیت خود بدهد و ما به عنوان شجره شناس به چیزی برخورد نکرده ایم که ادعای او را اثبات کند.»

سنترال ایشیا اونلاین

 

*بروز۳۰ جون ، آغازخلافت ابوبکر البغدادی توسط  سخنگوی المانی وی، ابو محمد ال عدنانی از طریق رسانه ها رسماً  اعلام گردید.

افزون برآن داعش برنامه پنج ساله رشد خلافت خود را نیز در رسانه ها پحش نمود. اینست نقشه امپراتوری داعش در پنج سال آینده .ـ بامداد

  بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۲۰۷

عمیق ترین رازهای پشت پرده انتخابات وبحران انتخاباتی افغانستان

 محمد عالم افتخار

ـ «عربستان سعودی با دادن ۱۰۰میلیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.»

ـ ... پس متفکر اول و سوم جهان کی ها اند؟

ـ ... آیا به راستی؛ افغانها در سیاست پروفیسور استند؟

صرف نظر از اینکه انتخابات ریاست جمهوری افغانستان حسب متن و معنای حماسه دموکراتیک مردمی در ۱۶ حمل ۱۳۹۳ که دسیسه آمیز به دور دوم نیز کشانیده شد؛ به ایجاد دولت طرف قبول اکثریت مردم می انجامد و یا برعکس تا سرحد تجزیه کشور و بحران های هولناک پیش و پس از آن انکشاف می یابد؛ نفس این تجربه سیاسی ـ اجتماعی بزرگتر و پراهمیت تر و در نتیجه برای همه گان حیاتی تر از آن است که بتوان با عقل سلیم در قبال آن؛ بی تفاوت بود.

انتخابات و دموکراسی در همه جهان واژه های دهان پُرکنی استند و معمولاً ازجانب طبقات واقشار حاکمه و کلیه نهاد ها و سیستم های ساختاری و تبلیغاتی آنها، چندان تمایلی وجود ندارد که به معانی و مصداق های این واژه ها  با دقت های علمی و ساینتفیک چنانکه درخیلی از ساحات دیگرحیات اجتماعی و فرهنگی و رفتاری پرداخته میشود؛ انهماک صورت بگیرد. لذا هرآنچه در اطراف دموکراسی وانتخابات و برابری حقوقی و سیاسی افراد شهروند دولت ها و کشورها حرف وحدیث است؛ اغلب شعاری و عوامفریبانه میباشد و این حکم قطعاً شامل نهاد ها وسیستم های اجرایی و مدیریتی روند های موسوم به دموکراسی و منجمله انتخابات نیز میگردد.

علت آن است که این واژه ها و مصداق های آنها به شدید ترین وجوه مرتبط به اقتدار و امتیاز و قدرت سیاسی است. در جهان کنونی که میگویند  توسط انقلاب انفورماتیکی ( اطلاعاتی و رسانه ای) به دهکده ای مبدل گردیده است، دیگر جزایر مجزا و منحصر به خویش وجود ندارد؛ معانی سرحدات، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی... دیگر معانی قرن ۱۹ و حتا  قرن ۲۰ نیست تا چه رسد به قرون ۶ و ۷ میلادی یا قرون ۱و۲ هجری ـ عربی و اسلامی....

بنابرین بسی مولفه ها و موسسات و روند های قدرت سیاسی در کشورهای مانند افغانستان؛ جداً با قدرت های منطقوی و جهانی منوط و مرتبط میباشد و در نتیجه انتخابات خصوصاً در مورد راس هرم قدرت سیاسی (ریاست جمهوری) ـ چه به گونه استخباراتی و صلح آمیز و چه به گونه جنگی و خونچکان مانند مورد افغانستان و پاکستان ـ ابداً فقط با رای مردم عادی متحقق نمیگردد. و درهمین حال رای مردمان هم تا جایی قیمت و قدرت دارد که آنها آگاهی و توانایی و سازمانیافته گی و ورزیدگی داشته باشند و قادر گردند عملی شدن مدعیات شعاری مندرج در قوانین و لوایح و نهاد ها و مؤسسات... را هوشیارانه بخواهند و بر ارکان های اساسی و دایمی قدرت حاکمه؛ تحمیل بدارند.

در جهان باصطلاح بسیار پیشرفته و « آزاد » و دموکراتیک کنونی که مثلاً ایالات متحده امریکا پیشقدم آن است؛ نیز شهروندان مربوط به طبقات متوسط و پایینی جامعه،عملاً به مثابه انتخاب شونده گان و کاندیدانِ مطرح  نمیتوانند عرض اندام نمایند؛ لذا آنها محکوم به انتخاب میان بد و بدتر در جمع نامزدان طبقه حاکم استند. طبقه یا طبقات حاکم  وقتا که میان جامعه فعالیت سیاسی و حزبی میکنند، برنامه ها و شعارهایی را به پیش میکشند که کمابیش منافع و تمایلات طبقات متوسط و پایینی را که حسب ادعای دموکراسی؛ نیازمند آرای آنها استند؛ بازتاب دهد و نوازش کند.

در نتیجه مردمان به انتخاب میان این یا آن شعار و احیاناً برنامه و قسماً کاریزمای شخصیتی و تیمی و حزبی وغیره می پردازند که آنهم با فلتر ها و چل و فن های متعدد و متکثر، غربالگری و کانالیزه میگردد و سرانجام چیزی تقریباً معادل درام و نمایش گسترده خیابانی و شهری متحقق گردیده صحنه ها و پرسوناژ ها جابجا میشود.

گرچه به لحاظ تیوری؛ این که طبقه بالنده ای قدرت سیاسی را از طبقه سابقاً حاکم بتواند به طریق انتخابات متصرف شود منتفی نیست ولی این رخداد در عالم واقعیت اجتماعی و اقتصادی یعنی در عمل و پراتیک، مستلزم عامل ها و متغییر ها و تصادف های متعدد بیشتر شاذ و نادر میباشد.

آنچه هیچگاه و هیچکس نباید فراموش کند این است که دموکراسی و از مصادیق آن انتخابات؛ به محمل های معین اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ضرورت دارد. عمده ترین این محمل ها همانا شهریت و مدنیت و نهادینه شدن روان و کلتورشهری و مدنی به مقیاس عصر بورژوازی در سرزمین معین میباشد وعمدتاً طبقات سرمایه دار تجاری و صنعتی داعیه دار و ممثل قسمی دموکراسی بوده اند و میتوانند باشند. این بدان معنی است که طبقات فئودال و نیمه فئودال و خاصتاً قبایل و عشایر وامانده و عقب نگهداشته شده که در پیله فرهنگ ها والگو های رفتاری ماقبل تمدن تنیده اند، قادر به تمثیل و تحقق حد اقل های دموکراسی هم نیستند و نمیتوانند باشند.

در گذشته ها که اردوگاه « صلح و سوسیالیزم » با قدرت و جبروت جهانی وجود داشت؛ حتا به حساب مراحل تکامل تاریخی (حسب ماتریالیزم تاریخی و پنج مرحله عمده و اصلی در آن) ادعا میشد که جوامع عقبمانده فیودالی و قبیله وی میتوانند با اتکا به نیروها وامکانات حمایه وی این اردوگاه مرحله تکامل پر رنج و درد سرمایه داری را نگذرانند و در مقابل همه آنچه را که سرمایه داری قبلاً منحیث وظیفه تاریخی درجوامع انجام داده است؛ و صد مرتبه سریعتر و بهتر از آن، توسط نسخه « راه رشد غیر سرمایه داری » متحقق سازند. درین زمره وظایف دموکراتیزه کردن دولت و قدرت و اداره هم می آمد و به همین جهت معمولاً کشورهای دارای تمایل راه رشد غیر سرمایه داری و نظامات منطبق با آن؛ « دموکراتیک » و « دموکراتیک خلق » و « دموکراتیک توده ای » وغیره عنوان میشدند.

اما از آنجا که محملِ شهریت و مدنیت و فرهنگ و روان مدرنیته درین سرزمین ها غایب و یا بی حد ضعیف و نحیف بود که آنهم مترتب بود بر عدم صنعت و بازار توانا و غلبه فیودالیته و قبیله در مناسبات اجتماعی و فرهنگی و روانی و رفتاری؛ این تیوری و ترفند موفقیت چندانی کسب ننمود ومخصوصاً مدعیات دموکراسی جز به استبداد فردی و توتالیتاریزم دیوانی وحکومتی منجر نگردید.

خاصتاً امروزه که دنیا از قطب « صلح و سوسیالیزم » محروم گردیده، قطب ابر قدرت سرمایه داری مونوپول و متروپول عین ادعا را در مورد دموکراسی دارد. حسب این ادعا با تکیه بر امکانات مالی و اقتصادی و نظامی جهان سرمایه داری؛ کشورهای وامانده در مناسبات فیودالی و ماقبل فیودالی میتوانند حایز نظامات دموکراتیک و منجمله انتخابات ها گردند.

همین مدعیات و مصداق های آن است که طی ۱۳ سال اخیر نُقل محافل سیاسی و کتلوی و خانواده گی و سازمانی در افغانستان ماقبل فیودالی و قبیله وی گردیده و میرود که به یک جریان غلبه کننده مبدل گردد.

انتخابات کنونی ریاست جمهوری که گویا دو دور آن  تاکنون برگزار شده، حلقه ای از همین زنجیر میباشد.

قرار معلوم نهایتاً درین انتخابات  دو تیم به زعامت دو فیگور  باقی ماندند که قرار شد در دور دوم  باهم رقابت نمایند.

دور دوم نیز  گویا انجام گرفت. اما یکی از طرف ها  نتایج این دور را نپذیرفته و با پروسه  بایکات نمود.

ما اینجا مسلماً نه به جزییات می پردازیم و نه پرداخته میتوانیم، اما در کُل آنچنان که ظاهراً به نظر می آید مساله ساده و بسیط نیست. چنانیکه حسب نورماتیف های قبلاً تصریح شده هردو طرف به حد لازم شهری و مدنی نبوده بلکه قومی و قبیله وی تشریف دارند و مذهب مورد ادعای طرفین هم که اساساً « ضدمذهب » مصنوع اموی ها در قرن اول تاریخ و فرهنگ اسلامی است و در آخرین تحلیل یک مجموعه روایات قبیله وی بدویان دوران میانی بربریت در شبه جزیره عربستان میباشد که پس از قتل پیامبر اسلام توسط سیاسیون اموی و عباسی و حتا اسراییلی سرهم گردیده است.

در چنین شرایط توقع اینکه دموکراسی و انتخابات ایده آل متحقق گردد و عدالت الهی و برابری شهروندی به کرسی نشیند؛ غالباً دست نیافتنی است و این ایده آل حتا در قبله های دموکراسی لیبرال با عالم عمل و دنیای واقعیت همخوانی به هم نمیرساند.

بنده اینجا میل ندارم که وارد مباحث تحلیلی و تحقیقی شوم و میان مدعیات دو تیم رقیب انتخابات دور دوم ریاست جمهوری موضعگیری نمایم. ولی منحیث وظیفه روشنگرانه ناگزیر استم خدمت جوانان روشن روان افغانستان عرض نمایم که نیاز بینش و دانش و مایه توان مانور های بالفعل ما، اکتساب اطلاعات صحیح از همه عرصه ها در مقیاس پهنای عالم انسانی میباشد و ما در چوکات فکرواندیشه و میل و جذبه واحساس قوم و قبیله تقریباً هیچ چیزی از رفتارها وهنجارها و روندهای دموکراسی و انتخابات...را نمیتوانیم از خویشتن ساطع و در خویشتن متبلور نماییم.

افغانستان اساساً کشوری با مناسبات تولید و معیشت و روان اجتماعی و فرهنگی ماقبل فیودالی و قبیله وی است که اشتراکات عدیده فرا مرزی با شمال و جنوب و شرق و غرب خود دارد و به لحاظ مذهبی، حایز جهان وطنی (انترناسیونالیزم) مغشوش اسلامی شیعی و سنی و اسماعیلی است و به دلیل آن تعلقات خاطر نیرومند با عرب ها و ایرانی ها و ترک ها و ... های هم کیش دارد.

تمدن هایی که در افغانستان و سرزمین های هم تاریخ آن بوده است نیز به لحاظ روبنایی هیچگاه عناصری مثلاً چون دموکراسی شهری یونان را درخود تجربه نکرده است و استبداد آسیایی غالباً وحشیانه در پهنه آن همه جا مشترک و مسری  و حتا نظام خانواده درین سرزمین زندان گونه، پدرسالار و دیکتاتوری بوده حقوق و شریعت مبتنی بر جسمیت و فیزیک و نه معنویت و روان  در آن استیلا داشته است.

در قرن ۱۹ و ۲۰ که مدرنیته و رونسانس و روشنگری ـ البته همراه با استعمار اروپایی ـ کمابیش در پیرامون افغانستان شاخ و پنجه می یافت  افغانستان؛ هم به دلیل محافظه کاری متوحشانه سنتی و هم به دلیل « منطقه حایل » واقع شدن میان قدرت های استعماری (روسیه تزاری و انگلیس) به یک خندق عقبمانده گی و ارتجاع سیاه بدل گردید و حتا به یک « سیاه چاله » شباهت یافت که سر برآوردن طالبان و طالبانیگری یا ارتجاعیت ماورای سیاه از آن در اواخر قرن بیستم بیان روشن مدعا میباشد.

با نظر داشت همه اینهاا، پاگیری عنعنات مدرن و دموکراتیک درین جغرافیا نه اینکه سهل و راحت نیست بلکه دارای انبوه چالش ها و موانع میباشد و آنچه غالباً به طور ظاهری و شعاری و « وارداتی » در آن مطرح و موجود گردیده  نیز بدون کیفیت حمایت « اردوگاه دموکراسی » از بیرون؛ طرف سوال جدی قرار دارد و با اینکه مردم عام افغانستان جداً نشان داده اند که دموکراسی و انتخابات را برگزیده اند، هنوز فاصله ما تا بومی شدن و نهادینه شدن و جز آگاهی و رفتار و منش عامه گردیدن اینها بسیار طولانی میباشد.

وانگهی تنها عناصر بومی و ملی مثبت و منفی نیستند که بر دموکراسی نوپای افغانستان تأثیر دارند بلکه عوامل و جریانات عدیده منطقه وی و جهانی هم در سمت و سو دهی و قوت و ضعف و استقامت و انحراف آن دخیل و اندرکار میباشند.

صرف به گونه مشت نمونه خروار اینجا نوشتار حاوی تحقیق و تتبع ویژه از محترم وحید مژده را خدمت عزیزان تقدیم میدارم که با وصف متمایل بودن به طالبان، تفحص و تحقیق و باریکبینی بایسته را در موضوع مبذول داشته است و شما با مرور متن که البته من آنرا از منابع طالبان به دست آورده ام با خیلی ازحقایق در مورد عملکرد قدرت های حاکم در کابل و ریاض و تهران و اسلام آباد و فراتر بر له و بر علیه این دموکراسی و خاصتاً در مورد انتخابات اخیر مواجه میشوید و به راز های سربه مُهر اینکه چرا انتخابات دور دوم ریاست جمهوری به سانحه منجرگشته و میرود که فاجعه آفرین گردد اتصال می یابید:

 

از انتخابات تا بعد از انتخابات!

وحید مژده

مدتها قبل که هنوز نام های کاندیدا ها مشخص نبود، شایع بود که داود زی کاندیدای ریاست جمهوری خواهد بود. عربستان سعودی از وی دعوت نمود تا به آن کشور برود. درهمان موقع گفته می شد که زلمی هیوادمل هم کاندیدا خواهد بود و وی هم به سعودی دعوت شد. زلمی رسول هم به سعودی رفت و نیز اشرف غنی احمدزی. این سعودی رفتن ها سوال برانگیز بود.

در کنار اشرف غنی احمدزی شخصیت های متفاوتی وجود داشتند، از عناصر چپ گرفته تا قومیت های گراهای پشتون  واز داکتر عبدالقیوم کوچی کاکای داکتر اشرف غنی که با طالبان رابطه  نزدیک دارد تا قاسم حلیمی و برادران شنواری.

حلیمی اعجوبه ای است که نظیرش را در افغانستان کمتر می توان یافت. او فارغ دانشگاه الازهر در مصر است استعداد عجیبی در ایجاد رابطه و تماس داشته و با بعضی از شخصیت های مهم درسعودی و امارات آشنایی نزدیک دارد. وجود افراد با استعدادی چون قاسم حلیمی و حمیدالله فاروقی مزیت تیم اشرف غنی بود.

شکی نیست که هم در انتخابات دوراول و هم در دور دوم تقلبات وسیعی صورت گرفت اما باید این نکته را هم در نظر بگیریم که تیم اشرف غنی بخصوص در دور دوم با ابتکار عمل کرد بعنوان مثال:

پخش یک سی دی تصویری از جنگ های کابل بخصوص از واقعه افشار که با مهارت زیاد ترتیب شده و در مناطق هزاره نشین ازغرب کابل گرفته تا بامیان و سایر جاها توزیع شد، در تغییر نظرهزاره ها در دور دوم موثر واقع شد. حتا بعضی از جوانان هزاره که در دور اول به دوکتور عبدالله رای داده بودند، بعد از دیدن این سی دی در دور دوم یا اصلا رای ندادند ویا به اشرف غنی رای دادند.

انتشار نامه هایی از طرف طالبان در مناطق پشتون نشین کشور که در آن از مردم خواسته شده بود تا به اشرف غنی رای دهند و نیز انتشار یک نامه رسمی که گویا گزارشی از طرف امنیت ملی بود و در آن دوکتورعبدالله در واقعه هوتل آریانا کابل به تلاش در کشتن انجنیر محمد خان متهم شده بود، تلاش دیگری به منظور تغییر اذهان عامه بود که از طرف تیم داکتر اشرف غنی صورت گرفت و البته بی تاثیر نبود.

امریکایی ها می خواستند درافغانستان تغییرآورند و دیگر به شورای نظار و جمعیت اسلامی بعنوان گروهی که فرصت های زیادی را بخاطر منافع شخصی خود به هـدر داده اند می دیدند. بزرگترین مشکل مارشال فهیم بود که اگر کنار می رفت، بزرگترین مانع از سر راه برداشته می شد. او نیز قبل از انتخابات وفات یافت.

امریکا می خواست برنامه خود را درافغانستان پیاده نماید اما نمی خواست کاری کند که سروصدای کرزی را بلند نماید به همین دلیل این برنامه را به سعودی سپرد.

نقش سعودی:

طوریکه می دانیم رهبران عربستان سعودی در قضایای جهان اسلام بخصوص در عراق و سوریه از امریکا بشدت آزرده شدند اما بقدرت رسیدن اخوانی ها در مصر موجب شد تا موقعیت سعودی نزد امریکا و اسراییل تقویت گردد. سعودی با امریکا به این توافق رسید که در مقابل کنار زدن اخوان از قدرت در مصر، باید ایران تحت فشار قرار گیرد و امریکا این معامله با سعودی را پذیرفت.

وقایع عراق و نقش سعودی و قطر در آن نیاز به توضیح بیشتر ندارد. سعودی و قطر از داعش خواستند تا اعلام نماید که از القاعده جدا شده است و به این ترتیب این گروه توانست بخش بزرگی از مناطق سنی نشین عراق را متصرف شود و حتا اجازه یابد تا بخشی از خاک سوریه را نیز با عراق یکجا نماید. زیرا سنی ها درعراق در اقلیت و درسوریه اکثریت اند. یکجا شدن این دو کشور به معنا در اقلیت قرار گرفتن شیعیان درعراق خواهد بود.

در همسایه دیگر ایران یعنی افغانستان، دوکتورعبدالله که شایع بود بیش از سی میلیون دالر در کمپاین انتخاباتی از ایران دریافت کرده است، از نظر سعودیها شخصی مطلوب نبود. سعودی در قضیه افغانستان همیشه از طریق پاکستان عمل کرده است اما در این انتخابات پاکستان ترجیح می داد تا بعد از کرزی دوکتورعبدالله را بر مسند قدرت ببیند زیرا دوکتورعبدالله بارها از حل مشکل دیورند با پاکستان در صورت رسیدن به قدرت سخن گفته بود. اما نوازشریف با رابطه نزدیکی که با سعودی ها داشت، در دور دوم انتخابات دیگر بدنبال پیروزی دوکتورعبدالله نبود.

امریکا در دو کشور همسایه ایران یعنی افغانستان و عراق، دو رژیم ضد ایران را از بین برده بود و باید این کار را جبران می کرد. برای این کار سعودی در افغانستان دست بکار شد و با دادن ۱۰۰ میلیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران  ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.

حکمتیار:

برعکس آنچه که در رسانه های افغانستان گفته می شود که پاکستان بدنبال بقدرت رسانیدن مجدد طالبان در افغانستان است، پاکستان نمی خواهد طالبان باردیگردر افغانستان بقدرت برسند بلکه بیشتر به چهره ای چون حکمتیار نیاز دارد. حکمتیار قطب الدین هلال را با تیمی از افراد حزب از پیشاور  به کابل فرستاد و هلال بدون مشکل شامل روند انتخابات ریاست جمهوری شد.

شرط حکمتیار این بود که از کاندیدایی حمایت می کند که قرارداد امنیتی با امریکا را امضا نکند و او در دور اول از هلال حمایت کرد. با اعلام اوباما مبنی براینکه نیروهای امریکایی بعد از ۲۰۱۶ از افغانستان بصورت کامل خارج خواهند شد، دیگر مساله قرارداد امنیتی منتفی است و او هم به هلال دستور داد تا در کنار اشرف غنی قرار گیرد. امروز تقریبا تمام افراد مهم حزب اسلامی در کابل اند و احتمال اینکه در آینده نزدیک حکمتیار را هم در کابل ببینیم، دوراز تصور نیست.

از جانب دیگر حکمتیار در طول چند سال گذشته موضع تند علیه ایران داشته است و نیزجنگ های افراد وی با طالبان هم نشان می دهد که او با طالبان سرسازش ندارد. تصوراینست که وجود چنین شخصی درحکومت آینده می تواند تاحدی نفوذ طالبان را درمناطق پشتون نشین مهار نماید.

اینکه بتوان حکمتیار را درکابل دید، زیاد متصور نیست اما این امکان وجود دارد که وی بعد از تغییر حکومت در افغانستان، از حالت زیرزمینی بیرون آید. او قبلا گفته است که دیگرعلاقه ای به سیاست ندارد و بیشتر کارهای تحقیقی را ترجیح می دهـد. آیا وی نیز به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته خواهد رفت تا باقی عمرخود را به کارهای تحقیقی بپردازد؟

دکتورعبدالله:

دکتورعبدالله و تیم وی برداشت سطحی از این جریانات داشتند. آنها سرشار ازاحساس خوش پیروزی دردور اول، به دور دوم پا گذاشتند غافل از اینکه عربستان سعودی و کمیسیوون انتخابات تصمیم خود را گرفته بودند.

هرچند هواداران دکتور عبدالله در کنار تظاهرات مدنی، تهدید به خشونت هم کرده اند اما به سختی می توان تصور کرد که آنها به مقاومت مسلحانه رو آورند و اگر به قناعت شان پرداخته نشود، فقط می توانند بصورت محدود مشکل ایجاد نمایند و در نهایت با وضع کنار خواهند آمد. سعودی ها با دادن پول می توانند چنین مشکلات را حل کنند. هرچند سخن از یک بحران بزرگ در میان است اما در خفا تلاش های درجریان است تا کار به جاهای باریک نکشد و مشکل جاری توسط امریکا حل گردد.

از آنجایی که اشرف غنی و دکتورعبدالله با هم بشدت مخالف اند، یکی ازگزینه ها برای حل این مشکل شاید این باشد که روی یک حکومت جدید کار شود و یک شخص مورد قبول دوطرف، رهبری حکومت جدید را بعهده بگیرد. اما این شخص کی خواهد بود؟

آیا ستار سیرت برخواهد گشت؟

داکترعبدالستار سیرت کسی است که سالهای طولانی را درسعودی بسر برده و اکنون درامریکا زنده گی می کند. او در کنفرانس بن اول نیز بیشترین آرا را بدست آورد اما چون درآن زمان امریکا به یک رهبر پشتون برای افغانستان نیاز داشت، همای پادشاهی بر سر کرزی نشست. اگر دوطرف این کشمکش یکی در برابر دیگری کوتاه نیایند، چاره کار یک حکومت مثلا وحدت ملی خواهد بود. این راه حل می تواند از تنش های قومی نیز بکاهد.

در این زمینه ما یک تجربه دیگررا هم پشت سر نهاده ایم و آن زمانی بود که رقابت میان استاد سیاف و قانونی بر سر ریاست ولسی جرگه به نتیجه نرسید و سرانجام یک ازبیک به این سمت انتصاب شد. آیا این تجربه این بار دریک سطح بزرگتر تکرار خواهد شد؟

طالبان:

طالبان با درک وضعیت می خواهند موقعیت خود را در افغانستان تحکیم ببخشند. شدت گرفتن حملات آنان بصورت جبهه ای این قصد را نشان می دهد که آنها در صدد بدست آوردن کنترول بعضی از مناطق اند تا در این معاملات سیاسی در نظر گرفته شوند.

همانگونه که در قضیه عراق، سعودی و قطر با هم نزدیک شدند، درافغانستان نیز امکان چنین نزدیکی مشهود است. دفتر سیاسی طالبان در قطر بعد از روشن شدن اوضاع در کابل، مذاکرات را با امریکا و حکومت افغانستان آغاز خواهد کرد و در نهایت همانگونه که اوباما وعده داده است، جنگ افغانستان را مسوولانه به پایان خواهد آورد.

اما این نکته را هم باید در نظر داشت که افغانستان کشوری است که پیشبینی تحولات اوضاع در آن سخت دشوار است. هرچند بازیگران اصلی در این تحولات مردم افغانستان نیستند اما این مردم گاهی با یک اقدام غیر قابل پیشبینی، می توانند مسیر بازی خارجی ها را تغییر دهند.

                                                                    ***

پس از اینها؛ میرسم به پرسش محترمه سکینه عزیز و آی تن گل آغا از ولسوالی خواجه دوکوه ولایت جوزجان که طی ایمیل زیبای شان مطرح نموده اند:

ـ وقتی محترم اشرف غنی احمد زی دومین مرد متفکرجهان  شناخته شده اند؛ درین ردیف باید سه نفرباشند؛ مانند برنده های فوتبال. پس داریم  متفکر اول؛ متفکردوم و متفکر سوم. لطف نموده مغزهای متفکر اول و سوم را هم برای ما معرفی نمایید تا متفکر دوم را با آنها مقایسه نموده قدر بدانیم.

 آرزو داریم متفکر اول یعنی پیشتر از جناب اشرف غنی را مفصلتر معرفی کنید که کیست و در کجاست و چه صفات و ارزش ها دارد؛ و بعد متفکر سوم جهان را؛ که مردم بدانند این متفکران چه ثروت هایی میباشند؟!

دوم : آیا افراد مربوط به مردم افغانستان از شهری ها و خارج دیده ها و تحصیلکرده ها تا ده نشین ها و کوچی ها و معتادها و گداها و ناقص الخلقه ها بالاتر از جناب متفکر دوم جهان اشرف غنی احمد زی صاحب  آگاهی در سیاست داشته و پروفیسور درسیاست استند  طوریکه جناب شان بار بار لطف کرده و فرموده اند؟

در پاسخ این عزیزان احتراماً عرض میشود که :

پرسش های شما  خود جواب سوال هایتان میباشد. بنده وهمکارانم در« بنیاد گوهراصیل آدمی » تاکنون از چیزی درمصداق المپیاد متفکران در جهان آگاهی نداریم که در فاینل آن مانند مسابقات ورزشی یک یا چند نفر به سکوی قهرمانی رسیده جام و نشان و مدال کمایی نموده باشند.

اما به راستی  وقتی متفکر دوم داریم، باید متفکر اول و سوم هم داشته باشیم. و نیز برای صعود به مقام اول تلاش و اصرار نماییم. الی اینکه متفکر اول، خود خداوند باشد و یا مانند برخی از قبایل بدوی و جنگلی  ترتیب حساب ما از ۰ و ۱ نه؛ بلکه از ۲ و بسیار  و نظایر اینها آغاز گردد.

لهذا ضمن عرض سپاس، فقط برای شما وهمه مردمان مرزبوم سرافراز مان خرد و آبادی ، شادابی وآزاده گی تمنا می نمایم.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۳۰۰۶

                         نباید به بهانه انتخابات با سرنوشت مردم بازی کرد

عبدالوکیل کوچی

 

آنجا که زورسالاری وتقلب حکمفرماست و آنگاه که مردم در گرو ستمگران قدرت مند قرار داشته باشند، مردم سرنوشت بهتری نخواهند داشت. تحلیل اوضاع سیاسی کشور نشاندهنده آنست که مردم افغانستان طی سه دهه اخیر باعبوراز بحران عمیق سیاسی اقتصادی واجتماعی هنوزهم با چالشهای بزرگی روبرو بوده وبآن دست و پنجه نرم میکنند. چنانچه موجودیت گروهای زورمند و تبارزقدرت ازجانب واپسگرایان وگرو هک های وابسته وجاه طلب ، سود جو وغیرمسوول، در برخورد با مسله انتخابات وتقسیم قدرت ، کشور را در سراشیب بحران عمیق سیاسی فرو می برند. شکل گیری محورهای مختلف قدرت واستمرار روند نامطلوب اجتماعی، زایش نفاق ، مرزبندی وجهت گیری های متخاصم ، وحدت ملی، استقلال، حاکمیت ملی وتمامیت ارضی را به چالش های مهندسی شده در داخل وخارج  روبرو ساخته وبه این ترتیب شمارش معکوس زمان را در سیمای سیاسی جامعه رقم خواهد زد. درین میان مردم  مستضعف افغانستان درمیان چهارچوب قدرت های چهار گانه وچهار ضلعی متمر کز، اعم از حکومت ، گرو های زور گوی ، تیم های انتخاباتی و خارجی ها ، برغم شرایط دشوار به پای صندوق های رای رفتند وبا استفاده از رای خود عمیق ترین نفرت وانزجار شان را در برابر اوضاع رقتبار کنونی وعاملین آن تبارز دادند. رفتن به کارزار انتخاباتی درزیر سایه تفنگ وتهدید، سلامت انتخابات را زیرسوال برده و این پرسش بمیان می آید در کشوری که اکثریت عظیم مردم آن فاقد سواد عادی ومحروم از سواد سیاسی باشند، چگونه میتوانند اولا کاندید ای مورد نظر خود را مشخص نموده وثانیا شخص مورد اعتماد شان را انتخاب نمایند. بآنکه میزان مشارکت مردم یعنی واجدان شرایط  در کار زار انتخاباتی  به تناسب کل نفوس کشور پاسخگوی سلامتی انتخابات نبوده ولی امید های معینی که وجود داشت آنهم دراثر تهدیدات متقابل تیم های انتخاباتی وخط نشان کشیدن ها از مواضع قدرت به یاس ونا امیدی مبدل میگردد. کاندیدان ریاست جمهوری که گفته میشود با هزینه های هنگفتی وارد میدان ومبارزه انتخاباتی شده اند ، هردو تیم تا انجام کارزار انتخاباتی دور دوم از تقلب  ومهندسی شده آرا شکایت کرده  اما سوال اساسی اینجاست که میزان صلاحیت واستقلالیت کاری کمیسیون های انتخاباتی وسمع شکایات را دقیقاً کی میتواند معین سازد ، اگر قانون ، پس معلوم شود که قانون در دستان کی ها قرار دارد؟ بنا بر آن پاسخ روشن است که موجودیت تقلب درجریان انتخابات ، جز اینکه به نمایش گذاشتن رای پاک مردم و بازی با سرنوشت مردم چی میتواند باشد ؟ که تاریخ به آن پاسخ روشن خواهد داد .

به همینطور دولت هایی که در میدان انتخبات با وعده ها ، قول و قرار های داخلی و خارجی که امانت مردم افغانستان را همچون مال شخصی خود در ازای اخذ حمایت وپشتیبانی ، در معامله قرار بدهند ، آیا این  دولت ها چگونه خواهند توانست در راه منافع علیای مردم قدم گذاشته ونقش آنها در تامین منافع مردم چی خواهد بود .آیا چنین دولت ها میتوانند مستقلانه عمل کنند ؟

واضح است که دولت های دور از مردم  وغیر مسوول هرگز نخواهند توانست بار مسولیت منافع علیای مردم را تا سر منزل مقصود برسانند.

برچرخ مکن حـواله کـانـدر ره عقل

چرخ از توهزار بار بیچاره تراست

و اما یگانه راه حل ناتوانی ها همانا جلب اعتماد وهمکاری مردم و کسب آرای واقعی ملت است که میتواند  به بیچاره گی ها خاتمه داده وهر کار نا ممکن را ممکن سازد . بگونه مثال گفته میتوان ، برغم شرایط دشوار روند انتخاباتی شورا های ولایتی وتهدیات قسمی در محلات ، اکثرا نماینده گان شورا های ولایتی که مستقیما از میان مردم برخاسته و با پشتیبانی مردم در فضای نسبتاً باز تر انتخاب میشوند و کارآیی بهتر آنها در میان مردم توجه وپشتیبانی عموم را بخود جلب خواهند کرد. بهر صورت طوریکه معلوم است بالعموم شرکت نسبتا وسع مردم در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در واقع پاسخ به تلاش های طالبان وپاکستانی ها درجهت تداوم بی ثباتی در افغانستان بوده است. هکذا شرکت گسترده زنان در انتخابات در حقیقت بیان موضعگیری و مخالفت  شان در مقابل افراطیون واپسگرا میباشد که با قبول مشکلات همگانی ، حضور خود را در کارزار انتخاباتی معین میسازند.

واما کاندیدان ریاست جمهوری افغانستان:

بنا به تحلیل آگاهان امور، نامزد های انتخاباتی ریاست جمهوری افغانستان همانا ادامه دهنده سیاست های پیشین هستند که اینبار با چهره های جدید روی صحنه می آیند .در حال حاضر بنظر میرسد که پیش داوری ها در روند انتخابات ریاست جمهوری افغانستان چالش هایی را در پی خواهد داشت که بر مبنای آن جهت گیری های تازه ومرزبندی ها ، گرایشات شتابنده قومی ، موضعگیری های نو ظهور سیاسی ، انگیزش احساسات زبانی وسمتی از یکسو؛ وازسوی دیگرمداخلات از خارج  و جریان سیل مهاجرت ها از آنسوی خط منحوس دیورند ( آغاز معمای تازه ایست که پیامد نا گوار آن برای مردم افغانستان پایانی نخواهد داشت.) پیامدی که در یک چشم انداز سیاسی ، از همین اکنون از دسایس پشت پرده وتوطیه های داخلی وخارجی که گفته میشود در راه هست پرده برمیدارد .

بنا برآن مبرمترین هشدار تاریخی در مرحله کنونی عبارت از آن است که هر گونه حرکت غیرمسولانه درقبال اوضاع کنونی کشور وکم توجهی برصیانت ملی ، وحدت ملی را تضعیف میکند وهرگونه تحریکات غرض آلود و دامن زدن احساسات قومی ومذهبی درهمچو کشورعقب نگهداشته شده برای کشور، چون پاشیدن روغن بروی آتش جنگ تلقی میگردد وخطرات جبران نا پذیری را در پی خواهد داشت. آفریدگار تاریخ   آنهایی را نخواهد بخشید که احساسات پاک مردم را به بازی گرفته ، منافع ملی یک ملت بزرگ را فدای منافع گروهی ، قومی وشخصی خود ساخته و وحدت ملی مردم افغانستان را به خطر فروپاشی روبرو بسازند .

بنا بر آن اوضاع کنونی کشور ازهمه ما میطلبد تا با فروتنی وفدا کاری ، با همبستگی وهمدلی برای تحکیم وحدت ملی وترقی خواهانه وعدالتخواهانه در یک صف مقدس ونیرومند مردمی در یک جبهه وسیع توده ای ، در مسیر واحد جنبش ملی وسراسری ونهایتاً دریک تشکل چپ و دموکراتیک گسترده و فراگیر،همه بسیج گردیده که بر بنیا د آن مردم افغانستان قادر به تعین سرنوشت خود گردند؛ تا ملت آزاده افغانستان با سروری تمام تقدیرشان را بدست خود نوشته ودهقانش برای خود کاشته وبه این ترتیب وطن را ازبحران بزرگ نجات دهند.تاریخ مبارزات مردم افغانستان نشاندهنده آنست که مردم آزاده وترقی خواه افغانستان ،مومنین پاکنهاد و متدین افغانستان در طول تاریخ  به هر قیمتی که تمام شده است ازنوامیس ملی و سرزمین واحد ومقدس خود دفاع نموده اند و پس ازآن هم به قیمت جان های پاک خود از سرزمین آبایی ، تاریخی وباستانی پنجهزار ساله خود ازمیراث کبیرنیاکان خود،ازافغانستان واحد وتجزیه ناپذیر، افغانستان آزاد وسربلند دفاع قاطعانه خواهند کرد . 

زنده باد افغانستان آزاد وسربلند!

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۹۰۶

 

             گشایش رمزی که اشخاص و کشورها را به معرفی میگیرد

 

سلیمان کبیر نوری

تداعی فی البداهه ی رمزی، ذهنم را آنن دگرگون ساخت و خودم را شگفتزده... که ای وای اینکه، جامعه جهانی چرا مردم و کشورمان را ازطاعون تروریستی طالبی ظاهراً نجات داد؛ اما بازهم چرا طی یک دهه عملاً، به همان طالب تروریست جان داد و جان آفرینش شد؟

شاید اکثرمان متوجه نبوده باشیم که بازکردن آهنگ بلند دموکراسی، حقوق بشر  و آزادی زنان و چه و چه که شعارهای دایمی و کارآمد برای تصاحب و اشغال و تحت فشار قراردادن کشور ها میباشد، امرتازه ای نیست. فراعنه غرب و نوکران شان ( کشور های اسلامی و فراتر از اروپای غرب) به بهانه محو شبکه های تروریستی القاعده و طالبان به افغانستان هجوم آوردند. تروریزمی را که خود در پاکستان بنا نهاده و رشد دادند، اکنون نه تنها در افغانستان دوباره فعال ساختند، بل درکشورهای آسیای میانه، سوریه ، عراق و افریقای مرکزی بنامهای « النصره »، « داعش » ... و عنقریب هم به نام دامس که طالبان افپاک نیز به حیث مجرب ها  در تشکیل و تکمیل آن ها دخیل شمرده میشود، نیز اکسپورت کردند. چه برای تعمیل اهداف جیوپولیتیک وچه برای حصول و تسخیروغارت طلای سیاه درعراق.

بیایید کوتاه و کوتاه، به رمزگشایی تروریزم طالبانی بپردازیم:

اظهر من الشمس است که طالبان پروژه ای انگلیسی است و سند و اثباتی درین زمینه درکار نیست. زیرا صد ها سند در مورد بروز داده شده است. وقتی طالبان پروژه ای انگلیسی است، پس آقای حامد کرزی شخصن خود اعتراف و ادعا کرده است، در تاسیس این پروژه درسال ۱۹۹۳ درکویته ی پاکستان سهیم بوده است، پس حامد کرزی کی است؟ کرزی یک طالب و کرزی هم جز  پروژه ای انگلیس، انگریزی است.

درسال ۱۹۹۶  آل سعود و کشورهای حاشیه خلیج فارس و پاکستان ضمن پشتیبانی و حمایت بیدریغ مالی ، نظامی، لوژیستیکی و ...  آنن حاکمیت امارت اسلامی طالبان را درافغانستان به رسمیت شناختند.

حاکمیت های اسلامی ایکه توسط انگلیس براریکه قدرت و تاج و تخت نشسته اند و امروز به قول سایت ویکی لیکس از تروریزم حمایت میکنند؛ بازهم صدها سند در مورد وجود دارد که درین مختصر گنجایش بازگویی ندارد.

اینکه زندان های افغانستان را از وجود جانیان طالب تهی ساختند، تعجب برانگیز نیست. و اینکه جناب اشرف غنی طی کمپاین انتخاباتی درولایت قندهار گفتند،« وعده کرده بودم که طالبان را از زندان ها رها میکنم، رها کردم (دستک زدن و ابراز احساسات عمیق) »، پس، آیا این آقا مشمول همان پروژه ی انگلیسی- پاکی نیست؟

بیشتر رسانه ها وشبکه های خبری داخلی و برونمرزی افغانستان به پیروی از حاکمیت پوشالی مافیایی کرزی، وقتی به گزارشهایی از جنایات طالبان میپردازند، آنان را شورشیان، نیروهای مسلح مخالف، افراد ناشناس، اپوزیسیون مسلح میخوانند.درست طوریکه جناب دکتر سپنتا اذعان داشته بودند که خارجی ها به ما اجازه نمیدهند تا نام طالبان را بگیریم. آیا این حکم در مورد رسانه ها هم صدق میکند؟ پیروی از چنین سیاستی ادعای مستقل بودن چنین رسانه هایی را زیر سوال قرار نمیدهد؟

من به همه قلمبدستان شجیع، خردورز و روشنگر و مدافعان حقوق انسان و انسانیت احترامانه  پیشنهاد مینمایم که در نبشته ها و مقالات خویش کاربرد نام اصلی و واقعی، مسجل ومکمل طالبان را مورد استفاده قراردهند (طالبان تروریست، طالبان مزدور، نیرو های نیابتی انگریزی – پاکستانی، گروهک وحشت و دهشت ... و طالبان بربریت ).

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۳۰۰۶

 

 

زاهد حسین روزنامه ‌نگار پاکستانی میگوید: القادری لنین و یا خمینی نیست، فقط سیاست نابخردانه دولت کاری کرده که یک مبلغ به فرد انقلابی تبدیل شود.

 

 نواز شریف نخست وزیر پاکستان بر خلاف عقیده طرفداران « دست محکم » دولت آن کشور تصمیم گرفت دکتر طاهر القادری را به گفت و گو جلب کند و ناظران این حرکت را بلافاصله بعنوان نشانه ضعف توصیف کردند.

در این داستان هنوز چیزهای مبهم زیادی باقی می ماند. ولی در رابطه با بازگشت طاهرالقادری یک پرسش اساسی پدید می‌آید و آن این که آیا این بازگشت به معنای پدید آمدن دورجدید رویارویی میان دولت غیرنظامی و رهبری نظامی آن کشورنیست؟ و چه کسانی به نفع خود سعی دارند اختلافات با نظامیان را درشرایطی افزایش دهند ، که ارتش درحال حمله قطعی به افراطیون در وزیرستان است و درافغانستان همسایه پس از شش ماه خلای حکومتی پدید خواهد آمد؟

زاهد حسین روزنامه ‌نگار پاکستانی در روزنامه « دون» در باره القادری نوشت: «او لنین و یا خمینی نیست و فقط سیاست نابخردانه دولت کاری کرده که یک مبلغ به فرد انقلابی تبدیل شود». ببینیم، طاهرالقادری چه کسی است وچرا هرمورد ظاهرشدن او درپاکستان موجب جمع شدن هزاران نفر و بروزهیاهو درخیابان ها می‌شود و دولت برای آرام کردن مردم مجبور است به مانور دست بزند؟

بوریس والخونسکی کارشناس انستیتوت پژوهش های استراتیژیک مسکو در این باره گفت:

 به یک سال و نیم پیش، به دسامبر ۲۰۱۲ ترسایی نگاه بیاندازیم. در آن زمان مانند حالا القادری رییس جنبش پاکستانی «عوامی تحریک» از کانادا بازگشت که درآنجا سال‌های اخیر بسرمی‌برد و اعلام کرد که هزاران نفر را به خیابان‌های پاکستانی فرامی خواند و دولت آصف علی زرداری رییس جمهور آن زمان را سرنگون خواهد کرد. آن راهپمایی صورت پذیرفته ولی میلیونی نبود و بنا به ارقام رسمی ۲۵ هزار نفر در آن سهم گرفتند.

 ولی حتا این اقدام دولت را به شدت مرعوب کرد و پرزیدنت زرداری اجرای اصلاحاتی را وعده داد که جنبش مردمی طلب کرده بود. دراین هنگام القادری این تصور را بوحود می‌آورد که وی از حمایت نظامیان و دادگاه عالی برخوردار است. ادعای اخیر بزودی تکذیب شد: دو هفته پس از « راهپیمایی میلیونی » دادگاه عالی پاکستان قراری صادرکرد و القادری را وادار به ترک کشورکرد. جنبش « عوامی تحریک » از شرکت در انتخابات ۲۰۱۳ خودداری کرد و بدین طریق اهمیت سیاسی خود را بطور مشروعی تایید نکرد. والخونسکی در ادامه گفت: « و آنچه که به حمایت نظامیان مربوط است باید گفت که قادری تا به حال هم طوری وانمود می‌کند که وی مدافع منافع نظامیان است. جالب اینجا است که الان تعداد اکثر ارتشیان پاکستان درعملیات ضد طالبان پاکستان درناحیه سکونت قبایل مشغول اند.تصمیمی درباره حمله به آن‌ها به زحمت گرفته شد. مقامات غیرنظامی با نخست وزیرنوازشریف درراس آن ، در طول مدت مدیدی برای گفت و گوی صلح آمیز سعی و کوشش کردند و فقط پس از ناکامی مذاکرات با دیدگاه نظامیان در باره لزوم عملیات جنگی موافقت نمودند.

طبعاً حال مقامات پاکستان برای مقابله با اقدام های نه چندان جمعی ولی پرهیاهوی طرفداران القادری در مرکز از نیروی کافی برخوردار نیستند. او ازاین موقعیت کنونی کاملاً استفاده کرد و دروقت مناسبی بازگشت. توضیح مقابله نواز شریف با طرفداران «دست محکم » در دولت و حزب حاکم پاکستان و دعوت القادری به مذاکرات با میانجی‌گری استاندار پنجاب همین است.

والخونسکی مگوید :« شاهد یک منظره ضد و نقیضی هستیم. بخش قابل ملاحظه چهره طاهرالقادری: سیاستمدار متنفذ، فرد انقلابی و حمایت شده ازسوی نظامیان بروی کارهای واقعی او استوار نبوده ولی ناشی ازکارزار زبردست تبلیغاتی وی است. ولی نتیجه‌ای که به دست می‌آید کاملاً واقعی است. القادری و یا دقیق‌تر گفته شود کسانی که پشت سراو قرار دارند توانستند کاری کنند تا دولت ضعف ازخود نشان دهد.

اینجا این سوالی پیش می‌آید که این وضع بدرد کی می‌خورد و چرا ایجاد می شود؟ به جزییات زنده گی این دگر اندیش مهاجر در کانادا و فعالیت‌های اجتماعی او درغرب نگاه نمی کنیم. فقط به این امر توجه می‌کنیم که مقامات پاکستان از خط ریشه‌کن کردن تروریسم در نواحی هممرزافغانستان دنبال می کنند. افغانستان و پاکستان ظروف مرتبطی هستند و تثبیت موقعیت در پاکستان به معنای بالا بردن نقش آن کشور درحل مسایل افغانی پس از بیرون رفتن ایتلاف غربی از آن کشور خواهد بود. ولی آیا این وضع به نفع غرب و مقدم برهمه به نفع امریکا است؟ و یا آن‌ها به نفع حفظ بی ثباتی عمل می‌کنند تا به مقامات جدید افغانستان نشان بدهند که حضور آتی شان در افغانستان لازم و ضروری است؟

اگر اینطور باشد تمایل نیروهای پشت سرالقادری به برقراری یک نوع بی ثباتی در پاکستان کاملاً مفهوم است.

ص ر

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۸۰۶