دهیواد اساسی قانون د تصویب د کلیزی په مناسبت

دوکتور حبیب منگل

په افغانستان کی دنوی اساسی قانون دتصویب کلیزه تجلیل شوه.  ۱۴کال پخوا د ۱۳۸۲ کال جدی دمیاشتی په ۱۹ نیټه د لوی جرګی له خوا دهیواد نوی اساسی قانون تصویب شو چې « داسلام په مقدس دین دافغانستان دخلکو اعتقاد او دملي قبول شوو ارزښتونو ساتل، دملي یوالي، خپلواکۍ، ملي حاکمیت او د خاورې بشپړتيا، د خلکو د ارادې او دموکراسی پراساس د یوه نظام تاسیس، د ظلم، استبداد، تبعیض او تشدد او دټولنیز عدالت پر اساس دیوې مدني ټولنې ایجاد، دانساني کرامت ساتنه او د بشری حقونو دنړیوالې اعلامیې رعایت؛ دهیوادهراړخیز پرمختګ او د سیاسي، ټولنیز، اقتصادي اودفاعي بنسټونو پیاوړتیا؛ اوددې خاورې داوسیدونکو لپاره د مرفه دژوند او سالم محیط تامین؛ دملګرو ملتونو د سازمان دمنشور رعایت اوپه نړیواله کورنئ کې دافغانستان دوړ ځای تثبیت» یی اساسی او زرین اصول، احکام؛ ارزښتونه او موخې (هدفونه) تشکیلوي.

  پدی دول افغانستان؛ دجهادی تنظیمونو د ۱۳۷۰ کالو د کورنی جګړی او دولت دله منځه وړنی او انارشی او بی قانونی دخونړی اوورپسی دطالبانو دمنخنیو پیړیو داستبدادی واکمنی وروسته؛ بیا د یوه مدون اساسی قانون خاوند شو؛ چی دملی؛ دموکراتیکو او مترقی ځواکونو د مبارزی او د جهانی ټولنی د حضور او غوښتنو په نتیجه کی تدوین او د لویی جرګی له خوا تصویب شو؛ کوم چی په هیواد کی دیوه مدرن، حقوقی او ددموکراسی پراصولو مبتنی دولت دبیا را منځته کولو او جوړولوپه لاره کی داهمیت وړ اقدام او ګام شمیرل کیږی.

  پداسی حال کی چی داساسی قانون د تدوین او تصویب څخه په قاطعیت باید ملاتړ کیږی. ‎ خوله بده مرغه دهیواد داعتبار وړ دا ملی وثیقه دهغه دابتدا څخه په ډیرو مواردو کی نقض شوی او نقض کول یی دوام موندلی دی؛ چی بیلګی یی معلومی دی او په یوه ډول یی داساسی قانون بحران را منخته کړیدی. او دنقض کولو اساسی عمده عوامل یی هم معلوم دی او هغه دحاکمیت او د دولت په دری ګونو قواو کی دقدرت - ثروت د مافیایی کړیو، جهادی بنست پالو او قومی افراطیونو، جنګ سالارنو، لوټ مارانو او هیروین سالارانو شتون او قانونی ضد کړنی دی چه د اساسی قانون په تطبیق او د قانون په حاکمیت کی؛ قدرت، جاه وجلال او باد راوړي افسانوی ثروتونه له لاسه ورکوی.

  بنا پردی دافغانستان اساسی قانون او دهغه پورته ذکر شوی تجدد ګرانه، انسانی – بشری، ملی، دموکراتیک اوعادلانه،  ارزښتونه ، اصول او هدفونه په هغه صورت کی په عمل کی تطبیق کیدای اوتحقق موندلی شی چی دهیواد په سیاسی وضعیت یعنی د ملی حاکمیت په نهادونو دولت او دولتی اداره کی، ملی، مترقی، دموکرات او دټولنیزعدالت غوښتونکی سیاسی ځواکونه په مسلط جریان بدل شی. نو داملي او بیړنی اړتیا را منځته کیږی چې د دولت دننه او بهر ملی - مترقی دموکرات او دټولیز عدالت غو ښټونکی سیاسی ځواکونه په یوه واحده اوستره وطنی او دموکراتیکه جبهه کی سره متحد شی او د اساسی قانون د کامل تطبیق او د قانون د حاکمیت دتامین او دهغه په رڼا کی د یو ه ځواکمن حقوقی او قانونمدار، ملی - دموکراتیک او دخلکو خدمت ګار دولت په جوړولو کی خپل رسالت او دین ترسره کړی.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۱۱۰۱

حوادث و مواضع پاکستان را ازکدام زاویه باید دید؟ 

   

 

اسد کشتمند

در این اواخربحث روی موضوع پاکستان به طور بی سابقه ای بالا گرفته است؛ و این مسلماً نتیجه نقش مستقیم پاکستان در حوادث منطقه وتغییرلحن وموضع علنی امریکا در قبال این کشور می باشد. چهارده سال قبل نوشته تحلیلی ای درباره کشورهای منطقه به ویژه افغانستان، پاکستان، ایران، عراق، اسراییل، هند و روسیه داشتم  زیرعنوان« دیدی نامتعارف درباره یکی از مسایل بسیار متعارف» که درچند جائی منجمله سایت انترنتی ونشریه مشعل منتشرشد. درواقع این نوشته به نحوکلی پایه واساس نظریاتم را ازهمان زمان تا اکنون درباره وضع منطقه تشکیل می دهد.
درنظردارم مطالبی رادرباره موقعیت کنونی پاکستان وموضع گیری هائی که درطیف های متنوعی از افراد سیاسی افغانستان دراین موردصورت می گیرد، تقدیم کنم. ولی قبل ازآن، لازمی می پندارم بخش های مختلفی از نوشته متذکره رادرباره پاکستان، اینجا بگذارم تا به اتکای آنچه چهارده سال قبل در این مورد گفته شده بود، به بررسی وضع موجود پرداخته شود و موضع گیری های کنونی دراین مورد موجب تعجب نگردد. 
قبل ازهمه ذکر این مطلب راضروری میدانم که نوشتن تحلیل های سیاسی مسوولیت سنگینی را بردوش نویسنده گان آن قرارمیدهد؛ تحلیل گران جدی، تنها برای امروزنمی نویسند. اگر امروزبدون توجه به روند حوادث وفرآیند آن موردتحلیل ما قرارگیرد ودراین تصور غلط غرق باشیم که فرداهمه چیزفراموش خواهد شد ودر وضع نوین رشته را ازسرمی گیریم و به تسلسل حوادث کاری نداریم وخود را تابع منطق واحدی ندانیم، تحلیل مورد نظر و موضعگیری های متناسب به آن، نمی تواند چیزی بیش از گذارش توضیحی وضع موجود با آرایش لفظی باشد. به این معنا که داشتن مواضع متغیرو به نرخ روز، بدون درنظرداشت سیرتکاملی حوادث تعیین کننده، کاردرستی نیست و نمی تواند مورد قبول اهل دل و یاران خرد قرارگیرد. من معتقدم که ریشه موضعگیری های امریکا درباره پاکستان دردیروز نهفته است وموضعگیری های کنونی آن نمی تواند خلق الساعه باشد. خوشوقتم که احکامی که درنوشته متذکره آمده است باگذشت چهارده سال وانبوهی ازحوادث بزرگ درچهارچوب کلی، بوسیله مسیروماهیت حوادث خدشه کلی برنداشته است. اینک بخش هایی از نوشته متذکره دررابطه به پاکستان تقدیم میشود ودرپی آن به توضیح وتحلیل وضع موجودپرداخته خواهدشد:

بخش نخست: نقل قول ها ازمتن« دیدی نامتعارف درباره یکی ازمسائل بسیارمتعارف»

«... پاکستان وجنبش های اسلامی را چگونه باید دید؟

پاکستان در چه موقعیتی قرار دارد؟

حاکمیت درپاکستان همان مخلوق استعماری سابق است ویا عوامل دیگری را نیز باید دخیل دانست؟
... نخست دراینکه پاکستان در گذشته همواره مرکز تجاوز و وسیله اعمال سیاست های امریکا بخصوص در برابر افغانستان وهندوستان و مرکز تنظیم و رهبری فعالیت های بنیاد گراهای اسلامی بوده است واز این جهت خصومت ونفرت تمام نیروهای ترقی خواه را کمائی کرده است، شکی وجود ندارد.این برای همیشه در جبین پاکستان نقش شده است. ولی شرایط امروزی دنیا بعد از فروپاشی اتحاد شوروی بکلی دگرگون شده است ومسلما" نقش وجای پاکستان در صحنه بین المللی وبخصوص در منطقه آشوب زده ما تغیر بنیادی یافته است که باید در همین چهارچوب وبدون اتکا به آن بد بینی بر حقی که ما افغانها نسبت به گذشته پاکستان داریم، در نظر گرفته شود در غیر آن به گمراه میرویم. بعد از فروپاشی شوروی پاکستان همچنان بمثابه مرکز همآهنگی تحرکات بنیادگراها باقی ماند . برای مدتها تغیری درین جهت وارد نشد ولی در عین زمان سیاست امریکا در قبال کشورهای منطقه وبخصوص کشورهای اسلامی دستخوش تغیراتی بنیادی گردید وبنیادگراهای اسلامی هم تغیر سیاست وتا حدودی تغیر ماهیت دادند. بسیار ساده لوحانه خواهد بود اگر ما جنبش های اسلامی در منطقه را با همان دیدی ببینیم که در زمان جنگ اعلام ناشده که در برابر کشور ماقرار داشتند می دیدیم . ...
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی ،اولین آزمایشات اتمی هند ومتعاقبا" پاکستان تمام داده های قبلی سیاسی وجیوپولیتیک در منطقه را نه تنها تغیر داد بلکه در مقیاس قابل ملاحظه ای وارونه ساخت و مرحله کیفی جدیدی را در تغیر سیاست های امریکا در منطقه بطورعام ودر برابر کشور های اسلامی بخصوص پاکستان بطور اخص تشکیل میدهد.قبل ازتوضیح در این زمینه، درینجا چند ملاحظه را باید مطرح ساخت:
- تمایلات و فعالیت های اسلام گرایانه پاکستان درحالتی عادی (در شرایط عدم موجودیت سلاح هسته ای) می توانست همچنان برای امریکا بی ضرر وحتی مفید باشد. 
- با دستیابی به سلاح هسته ای پاکستان به امیدی( ولو هرچند واهی در ارتباط با توانایی واقعی آن) برای کشور های اسلامی مبدل گردید. انفجار اتمی پاکستان پیش درآمد نوعی تخریب خفته وخزنده در روابط ویا میل امریکا به حفظ روابط با پاکستان بود. 
- چون جهان یک قطبی دیر نمی پاید ، حالا در وضعی قرار داریم که به صورت واقعی یا در اثر تحریکات وتمایلات امریکا نوعی انقطاب کما بیش آشکار جهانی که در یکسوی آن امریکا و اسراییل و در جانب دیگر آن جنبش های اسلامی وحتا کشور های اسلامی قرار دارند، بوجود آمده است... 
... تحرکات امریکا در جهت زیر فشار قرار دادن مسلمانان کشور های اسلامی این تصور را برای همه مسلمانان بوجود آورد که مسلمان بودن آنها باعث می گردد تا امریکا مخالف آنها باشد. این روحیه به رهبران کشور های اسلامی تاثیر گذاشت. این تاثیر در اوایل بعد از 11 سپتامبر بسیار شدید بود.امریکا( بخصوص بخش هوشیار حاکمیت آن) توانست سریعا" یک نوع آرامش نسبی را در روابط با مطیع ترین متحدین اسلامی خود بوجود آورد که بسیار شکننده است وعوامل ویران کننده فراوانی در برابر آن قرار دارد.( مثال زنده آن رهبران عربستان سعودی وسائر شیخک های عرب خلیج فارس است) ولی سائر متحدین آن بخصوص پاکستان وتا حدودی مصر که مانند عربستان وکشورهای خلیج که تابع روابط بسیار نا برابر با امریکا نیستند، « تکان » خوردند. درین میان پاکستان میداند که در دراز مدت باید تضعیف گردد وتضعیف درینجا صرفا" به معنا از دست دادن امکان ضربه اتمی به اسراییل است. به هوشیاری زیاده از حد معمول نیاز نیست تا رهبران کشور های اسلامی منطقه خاور میانه ونزدیک بدانند که هریک از آنها بصورت بالفعل (در عمل) وبه صورت بالقوه رقیب امریکا هستند. ...
... اینبار باید پاکستان را در مقیاس شرایط تغیر یافته نوین دید که امریکا آن را برای دفاع از منافع اسراییل در موضع مخالف می کشاند. در چنین کادری باید انتقال دانستنی های اتمی پاکستان به ایران را مطالعه کرد: ساده لوحانه خواهد بود اگر تصور شود که اقدام دانشمندان اتمی پاکستان وبخصوص قادر خان ( که به پدر بمب اتمی پاکستان شهرت یافته است) یک ابتکار فردی ومجزا از شرایط تحمیل شده بر دنیای اسلام بوده است.با مطالعه ساختار پیچیده قدرت نظامیان در پاکستان به این نتیجه میتوان رسید که حتما" تفاهمی همگانی از این امر به میان آمده است که: بالاخره امریکا به سادگی تمام پاکستان را فدای اسرائیل میسازد ونابودی پاکستان امری است حتمی.اگر بتوانیم چنین بیاندیشیم مسلم است که هر پاکستانی که در اهرمهای قدرت جادارد به فکر چاره اندیشی خواهد بود؛ نه اینکه بسیار مترقی شده اند بلکه این برای نجات خود است.طوریکه میگویند کارد به استخوان خواهد رسید وانهائیکه دست اندر کار اند این کارد را می بینند. فکر نمی کنم دانستن این مطلب با آنچه که هر روز در دنیا می گذرد ، برای هر دست اندر کار ی مساله پیچیده ای باشد.منطقا" هر زمامداری ویا ساختاری که در پاکستان قدرت را در دست داشته باشد به نتیجه ای جز این نمیتواند برسد. گویا حالا حکم زمان این است. ...
...القاعده یک ابزار تصادفی است که منشا" اصلی آن تجاوز وجنگ علیه مردم افغانستان بود، ولی قرار گرفتن امریکا در برابر اسلام از قوانین عام تری ناشی میشود.
پاکستان برای کمائی کردن زمان وجلو گیری از شدت عمل امریکا مبارزه با القاعده را تشدید بخشیده است نه از روی اعتقاد به ضرورت واقعی چنین نبردی. ...
... وضع پریشان ونا مطمئن پاکستان موجب آن میگردد تا مشرف در « بازی » بود ونبود پاکستان عمل کند. در واقع حاکمیت کنونی پاکستان در برابر"دیلم" ودوراهی بغرنجی قرار دارد؛ نیروی ضربتی هسته ای« اسلامی »(در مقیاس کوچک) ویا نیروی ضربتی موثر وکاری انسانی اسلامی (القاعده وجنبشهای اسلامی بنیادگرا) کدام یک را در درجه اول حفظ کند؟ ازین جا است که سیاست کنونی پاکستان بر میخیزد. طوریکه دیده میشود پاکستان هم بر اساس غریزه وهم بر اساس منطق راه اولی را برگزیده است. گو اینکه احیا و« باز تولید » ویا تقویت راه دومی کاری است امکان پذیر. در همین راستا است که پاکستان راه مصالحه با هند را در پیش گرفته است. تا کار را ساده تر ساخته باشد. این سیاست هوشیارانه ای است که برای حفظ آن چه مهم است سائر ملحوظات را کنار میگذارند.دیگر شوروی ای وجود ندارد که پاکستان برای جلب کمک امریکا در ضدیت با دوست عنعنوی آن یعنی هند عمل کند واین هم از آغاز روشن بوده است که در مبارزه با هند هیچگاهی برنده نخواهد بود منتهی در گذشته ضدیت با هند میتوانست به کمک امریکا هم باعث حفظ پاکستان گردد وهم باعث تقویت روز افزون آن ولی دیگر شرایط عوض شده اند وپاکستان ناگزیر است با شرایط نوین خود را سازگار سازد.»


 

۱۴جدی روز تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان

محمد ولی


یادی از آن لویه جرگه
برطبق موافقتنامه ترتیبات موقت در افغانستان ۱۸ ماه بعد از تاسیس حکومت موقت باید لویه جرگه غرض تصویب قانون اساسی دایر می شد. این لویه جرگه از ۱۴ دسامبر الی ۴ جنوری دایر گردید.

۴ روز اول کار لویه جرگه صرف بحث های پراگنده گردید. حفیظ منصور که خودش را نویسنده چندین جلد کتاب می گوید گفت اول نوع رژیم را تعین کنید بعد پیرامون مسوده قانون اساسی بحث نمایید ، او نمی دانست که قانون اساسی نوع رژیم را تعین می کند .معلوم بود سایر نماینده گان که جمعی از جنگسالاران بودند باید چه میگفتند ؟
هر گروهی طرح خودش را داشت وبر طبق درک وسلیقه ومیل خود مطرح میساخت .مردم ازترکیب انفرادی لویه جرگه در مطبوعات ابراز نارضایتی می کردند.
در جریان کار لویه جرگه خانم ملالی جویا پس از یک دهه استبدادخونین تنظیمی وطالبی خطاب به آنها کلماتی چون( زن ستیزان،جنایتکاران وجنگ افروزان) را بکار برده گفت کسانی در کار لویه جرگه آمده اند که لویه جرگه را معادل کفر وفحاشی میخواندند.این ها افغانسنان را محراق جنگ های ملی وبین المللی ساختند، این ها منفور ترین کسان در جامعه ما هستند که باید محاکمه ملی و بین المللی شوند،اگر مردم پا برهنه افعانستان این ها را ببخشد تاربخ آن ها را نمی بخشد .
انفجار این خشم گره خورده مردم چون پتکی بر دماغ آنانی که نخوت وغرور آدمکشی شانرا صدمه زده بود حواله شد و با شعار های مرگ بر کمونیستها ونعره های تکبیر از جا برخاسته بسوی محل خطابه هجوم بردند . عبدالرسول سیاف عقب تربیون رفته گفت:« مجاهدین از بریق شمشیر شان سوپر پاور شوروی راکه جهان از آن میلرزید از پا درآوردند. ریس مجلس مجددی از خانم ملالی جویا مانند انکیزاسیون قرون وسطی خواست تا از مجاهدین عفو بخواهد بوی گفت مجاهدین را « تور» می دهی ،عفو هم نمی خواهی ، بسیارادم بدهستی اگر بار دیگرچنین سخنانی از تو شنیده شود باز خواهد دیدی که ترا چه خواهیم کرد.اوامرنمود تا افراد امنیت از تالار خارج اش سازند. ساعت سه شب عده ای از نماینده گان جهادی به رهایش گاه وکلای زن رفته با کشیدن نعره های الله اکبر وتوهین برزنان به وکلای زن دشنام می دادند.
در کار لویه جرگه که با بی کفایتی اداره می شد هر روز مشاجرات بود وبحث های فاقد ارزش حقوقی راه می افتید .مقام ریاست جمهوری ،هیات اداری لویه جرگه وسفارت امربکا همه معطوف به این بودند تا بهر شکلی شود همان مسوده قانون اساسی به تصویب برسد برای ابن کار تدابیر مختلف رویدست می گرفتند.چون بحث پیرامون مسوده در اجلاس می توانست خلاف این مراجع باشد وکالا به ده کمسیون ۵۰ نفری تقسیم شدند تا نماینده گان از طریق این کمسیون ها نظریات شان رابه مجلس ارایه نمایند. نظریات اکثرآ پیرامون نظام ریاستی و پارلمانی ،نام افغانسنان بحیث جمهوری اسلامی،صلاحیت های رییس جمهور،مساله تابعیت های دو گانه وزرا، ذکر کلمه دموکراسی در قانون اساسی، سرود ملی وزبان های مربوط به آن وغیره جریان داشت.
با ختم کار کمیسیون ها نظریات به کمیته تفاهم سپرده شد و روزهای زیادی را در برگرفت تا نطریات جمع بندی شده به اجلاس عمومی ارایه گردد با ارایه این جمع بندی جلسه را تشنج فراگرفت عصبانیت ها و اعتراضات بالا شد زیرا نظریات کمیسیون ها تحریف شده بود.شیخ اصف محسنی رییس یکی از کمسیون ها گفت در جلسات کمیسیون ها نطریاتی ارایه شده بود حالا چیز دیگری به مجلس ارایه شده است نسبت این تشنج به رییس مجلس طرح دیگری داده شد وی گفت هر کس نظری دارد آنرا تحریری به هیات اداری بسپارد به شرط آن که ۱۵۰ نفر در پای ان امضا گذاشته باشد . بار دیگراز حق ابراز نطر یک نماینده جلوگیری شد.عده ای از وکلا نسبت عدم در نظرگرفتن نظریات و ارایه آنها به مجلس برسم احتجاج کار اجلاس عمومی را ترک کردند . نسبت این تشنج نیرنگ دیگری به کار گرفته شده هیات اداری اعلان کرد تا از بحث دراجلاس عمومی صرفنظر شود. فورمه های توزیع گردید که در آن علاوه برماده اصلی مسوده ماده پیشنها دی تعدیل شده نیز جا داشت و نماینده باید در مقابل آن علامت می گذاشت.
وکلا به تصویب عاجل مواد قانون ترغیب و باری تهدید می شدند.فاروق وردک منشی دارالانشای کمیسیون طرح مسوده قانون اساسی وکلا را به خاطر ابرازنظر و سخنرانی پیرامون مسوده تهدید به قطع اعاشه کر ده گفت هر روز ۵۰ هزار دالر امریکایی صرف مصارف وکلا می شود اگر بحث ها ادامه یابد مراجع تمویل این پول راقطع کرده وکلا را رخصت خواهد کرد.
در عقب گرداننده گان ظاهری اجلاس یعنی هیات ریسه و رییس مجلس، زلمی خلیل زاد سفیر امریکا وتیم کاری اش قرار داشت که همه اموررا اداره می کرد این مساله تاحدی مشهود بود که یادداشتها و نامنویس های افراد برای ریاست مجلس بزبان انگلیسی می آمد و مجددی گفت دیگر این اسناد را بزبان فارسی به ما بیاورید.
در کارمجلس دیکتاتوری حکمفرما بود به کسی حق سخنرانی داده نمی شد ریس مجلس می گفت مکروفونش را خاموش کنید  چیغ میزد اگر من رییس مجلس هستم به تو موقع نمی دهم وازین قبیل تهدید ها.او گفت شما وکلا مرا بحیث رییس مجلس انتخاب کردید حالا من اولی الا امر شما هستم اطاعت عام وتام شما ازمن به حکم شریعت اسلامی بر شما واجب است. نیرنگ ها وتاکتیک های تخنیکی در کار لویه جرگه تا دیکتاتوری مذهبی ولی الامر بودن همه باعث شد تا آنچه سفارت امریکا می خواست مورد تصویب قرارگیرد.روزنامه هرالد تربیون به تاریخ هشتم جنوری۲۰۰۴  ترسایی نوشت : قانون اساسی افغانستان به تصویب رسید در حالی که در کار لویه جرگه رشوت، تطمیع، تکفیر،تهدید به ترور، پول و وعده ها وجود داشت، قدرتمندان دولتی اعمال نفوذ میکردند و زورمندان زورگویی می نمودند. به نوشته روز نامه در کار لویه جرگه کسانی هم شرکت داشتند که نامهای شان در مراجع حمایت از حقوق بشردر لیست جنایتکاران جنگی ثبت است. در همین تاریخ سازمان نظارت بر حقوق بشر از جریان کار لویه جرگه انتقاد کرده گفت که این قانون اساسی قادر به دفاع از حقوق بشر در افغانستان نمی باشد.
بر خلاف همه معیارهای قبول شده طرزالعمل کار لویه جرگه از بالا دیکته شده بر اساس فرمان رییس جمهور امر شده بود تا نماینده گان بر طبق آن کار لویه جرگه را پیش ببرند در حالیکه طبق تعاملات دیمو کراسی باید وکلا طرز کار وسناریوی جرگه رابه تصویب میرساندند .دسایس وممانعت ها از بحث پیرامون مواد قانون اساسی و جلوگیری از مطرح نمودن آن به اجلاس عمومی نقض دموکراسی بود.
در کمیسیوونی که سیاف ریاست آنرا به عهده داشت در باره کلمه  دموکراسی و تطابق آن با اسلام بحث های زیادی بعمل آمد بالاخره از سیاف پرسیدند تا نطر خود را را ابراز کند او گفت دهانم بسته است چیزی گفته نمیتوانم وگرنه می گفتم که ما دو میلیون کشته بخاطر اسلام دادیم نه دموکراسی. بعد ها را دیو صدای امریکا افشا کردکه زلمی خلیل زاد برهان الدین ربانی و سیاف را تهدید کرده بودکه اگر بر نظریات شان پا فشاری کنند بحیث مجرمان جنگی محاکمه خواهند شد.
اعمال نفوذ بر وکلا مشهود بود آنها هر شب مصروف دعوت های پر مصرف و وعده های مختلف ساخته می شدند.
بالاخره این قانون اساسی با نیرنگ وهیله رشوت و تطمیع تهدید وتکفیر به تاریخ ۱۴ جدی برابر با ۴ جنوری ۲۰۰۴ ترسایی به تصویب رسید.اما تصویبآن به اکثریت ارای اعضای لویه جرگه با پرسش ها مواجه است. زیرا نماینده گان مربوط به جمعیت اسلامی وهوا داران شان تعداد خود را در لویه جرگه ۲۶۰ نفر وانمودکرده گفتند از دا دن رای به قانون اساسی خود دا ری و اجلاس را بایکوت کردند . بدین ترتیب از جمله ۵۰۲ وکیل لویه جرگه ۲۴۲ نماینده ابراز رای کرده اند که در اقلیت می باشند.اما صفیه صدیقی سخن گوی لویه جرگه این ادعا را رد کرده گفت وی آخرین نفری بود که در مورد رای داد و نام اش در لست رای دهنده گان شماره ۲۷۵ بود یعنی اکثریت کوچک ۲۷۵ نفری قانون اساسی را تصویب نمود.
توشیح قانون اساسی ۲۴ روز بعد ا ز تصویب لویه جرگه صورت گرفت ولی معلوم شد که غبن بزرگی در زمینه صورت گرفته شایع گردید ۱۵ مورد در قانون اساسی بعد  از لویه جرگه دستکاری شده وخلاف رای نماینده گان توشیح گردید. گویا اساس تقلب ،جعل و فریب از پروسیجر تصویب و توشیح قانون اساسی در کشور پایه گذاری شد. آرای لویه جرگه پامال شد و دموکراسی تقلبی سرنوشت کشور را تا سرحد وضع موجو د به آشفته حالی کشانید.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۴۰۱

درس های انتخابات گذشته رهگشای انتخابات آینده

عبدالو کیل کوچی  

ازهزاران سال تا بدین سو مردم شریف افغانستان ، اعم از ملیت های عزیز و برادر پشتون ، تاجیک ،هزاره ،ازبک ، ترکمن ، پشه یی ، بلوچی ، نورستانی ،اهل هنود ، قزلباش ... وغیره با پیوند های خونی ، جوشش های مردمی واحساسات باهمی در سرزمین واحد ومشترک افغانستان برادر وار زیست کرده اند .

ولی حوادث تاریخی ، عقب مانده گی سیاسی، فرهنگی و مداخلات بیرحمانه بیرونی اثرات منفی و دیرپا را در جامعه بجاگذاشت . بخصوص تحولات سیاسی دهه هشتاد خورشیدی  که با اختلافات قومی ، سمتی ، تعصبات مذهبی ومنطقه وی بشکل ملموسی همراه بود بنوعی  خودمختاری محلی ، تشدید جنگ های داخلی وانقسام قومی ومحورهای قدرت در مرکز ومحلات را بوجود آورد که کمتر از هوای پادشاهی نبود .

دراین میان بالانشینان ارگ در تبانی با عناصر خارجی به منظور تحکیم مواضع قدرت با گزینه گرایش های قومی وسرباز گیری از میان اقوام با استحکام قدرت ، خود محوری و روش های قبیله سالاری ، برخی از شرکای قدرت را در مرکز ومحلات به حاشیه راندند  که به نارضایتی مردم وآشفته گی های قومی و گرایش های پرشتاب سمتی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری افغانستان بشکل آشکارا ظاهر گردید وبا پادرمیانی خارجی ها قدرت سیاسی مصلحتاً بین دوشریک نمایش انتخاباتی معامله و تقسیم شد و بخاطر سرپوش گذاری بر تقلب ، اسمش را «حکومت وحدت ملی » گذاشتند واین انتخابات درس های بزرگی را برای مردم ، خارجی ها ومحورهای قدرت بجا گذاشت  .

برای مردم ازینرو که غاصبان قدرت نتوانستند و یا ماهیتاُ نخواستند به وعده های انتخاباتی شان درتغیر اوضاع نامطلوب امنیتی و برای بهبود زنده گی مردم عمل کنند روی این اصل لازم است تا درآینده مردم باید با استفاده از درس های گذشته انتخاباتی و درایت کامل وهوشیاری لازم درانتخابات آینده در انتخاب رای خود مطابق به منافع عموم مردم مسوولانه عمل کنند وبه میزان خواست های برحق شان به سرنوشت حال و آینده خویش توجه جدی مبذول داشته وبا هرشکل معامله با رای وسرنوشت  شان مقابله کنند .

دررابطه به خارجی ها باید گفت جورآمد دومحور اساسی قدرت به وسیله جان کری امریکایی یادآور همان گفته هایی است که بیگانگان در مورد مردم افغانستان چندین دهه  قبل گفته بودند که رام کردن مردم این سرزمین آسان است ولی نگهداری شان مشکل ، اراییه این مثال بدان معناست که نگهداری وجه توافق ساختاری قدرت پس از انتخابات گذشته ریاست جمهوری در ظرف چند ماه اول و از همان آغاز درهم شکست .

پس از آن  بروز تنش های پسا انتخاباتی ، بین ارگ وسفیدار وقدرت های محلی در شمال کشور تا شرایط مخالفت و مقابله طرفین بهم دیگر تشدید یافت و منجر به تشکیل اپوزیسیون دولت گردید که موضعگری های اخیر بین مثلث ارگ نشینان از یکطرف وجنرال دوستم ،محقق وعطامحمد نورو دیگران یکبار دیگرجامعه را بسوی انقسام جدید اجتماعی وگرایشات تازه قومی وسیاسی کشانید که تشکلات جدید سیاسی و سمتی را در پی داشت .

بنابرآن درس انتخابات برای محور قدرت درمرکز همانا نتیجه گیری ازنمایشات  انتخاباتی گذشته با تلاش های مکیاولیستی غنی ــ عبدالله واستفاده از نیروهای محلی ، وبکار گیری وجوهات زبانی ،سمتی ، افسانه سازی های قومی ودادن تعهدات خدمت به مردم بالاخص بهره گیری وسیع و گسترده عبداله در حوزه های انتخاباتی منحیث کاندیداتور واحد در برابر غنی ، درسی بود برای قدرت انتخاباتی که تکرار مشابه آن شاید در چشم اندازانتخابات آینده ریاست جمهوری برنتابد. بنا برآن محور مرکزی قدرت بااستفاده از شرایط بدست آمده یعنی از موضعگیری های مختلف رجال باقی مانده در کادررهبری جمعیت وبخش های قدرتمند دولتی باجذب تعدادی ازاین مهره ها با اعطای کرسی های پوقانه یی در دولت وبه حاشیه راندن تعداد دیگری از قدرت وبه انزوا کشاندن برخی ها در داخل وخارج کشور در واقع نشاندهنده اقدامات پیشگیری کننده و پیش زمینه ایی برای بی حریف ساختن صحنه های انتخاباتی آینده که همچون درس بزرگی بجا مانده از انتخابات قبلی میتواند برای ایشان  باشد.

بگونه مثال رهبران جمعیت اسلامی ، صلاح الدین ربانی منحیث وزیر خارجه برحال دولت، درکنار آن ازعبداله گرفته تا امراله بطور مستقیم ویا غیرمستقیم همه دارای مواضع مشترک وآنسو تر آن از عطامحمد گرفته تا محمد محقق ودوستم منتقدان واپوزیسیون دولت   ، شرایطی را بوجود می آورد که دوامش برای قبیله سالاران ارگ وقوت های جانبی آن ،  یک چانس بزرگ انتخاباتی بعدی خواهد بود .

بنا برآن دوراز تصور نیست که ارگ اوضاع نیمه آشفته موجود را با دوگانگی سران اپوزیسیون و در رابطه به منتقدان شمال بخصوص عطامحمد نورشرایط را تا انتخابات آینده بطور کجدار ومریز نگهداشته تا از عدم امکانیت آنها به معرفی کاندیدای واحد در نمایشات انتخاباتی آینده مطمین گردند .

البته رقابت های سالم انتخاباتی با روحیه دموکراسی حق تمام شهروندان وکاندیدان انتخاباتی است که آنرا نفی نمی کنیم ولی بگذار بجای اختلافات تنش زا ، تجزیه شدن وپارچه شدن قوت های ملی ،همبسته گی ملی ومردمی نسج بگیرد وبا نیروی سراسری مشکل وطن را حل نموده وسرنوشت مردم را مشخص سازد .

ولی طوریکه معلوم است تنش ها ی سیاسی موجود با روند ناهمگون وسلیقه های گونه گون ومتفاوت درجریان است . به گونه مثال عطامحمد نور تصامیم مثلث ارگ وموضعگیری های عبداله را با عکس العمل های دندان شکنانه پاسخ میدهد ولی معلوم نیست که آیا این خط و نشان کشیدن ها ،واکنش ها وابراز عصبانیت ها راه را برای حل منازعه هموار خواهد ساخت زیرا جهانیان می بینند که این طرف برادرها با تهدید واخطاریه های قهرآمیز وبا عکس العمل های تمسخر آمیز دارند دربین هم درآویزند .

اما آنسوی موضوع ، با روش های قبیله سالاری برغم موجودیت اختلافات میانگروهی وتضادهای درونی وغیره اگر گلبدینی هست یا طالب ، اگربرخی حزبی بوده یا مجاهد ، اگر تندرو هستند یا کندرو ، سر از یک گریبان کشیده همه وهمه در پشتیبانی محور واحد و قدرت مطلوب خود منسجم گردیده بزرگترین اختلافات شان را در برابر منش زبانی کنار میگذارند .

باید گفت اگر وحدت های مردمی دربر گیرنده منافع عموم مردم وهمبسته گی تمام اقوام وملیت های افغانستان سمت وسوداده شود قابل تمجید بوده ومشتی واحد بر دهان دشمنان خارجی وتاریخی مردم افغانستان کوبیده خواهد شد .

بالعکس اگر گرایش های سمتی و ناسیونالیزم قومی برتری جویانه به جامعه سایه می افگند درآنصورت ضربه زدن به وحدت ملی کشور است. درین جا لازم به تذکر است  طرف های که ادعای پیشوایی قومی دارند به حال عموم مردم مظلوم و رنجدیده افغانستان فکرکنند و با توجه به تجارب ونتایج جنگ چهل ساله در افغانستان ، باید مواضع همبسته گی متحدانه و منافع ملی افغانستان را در نظر گرفته تا کشتی شکسته کشور به ساحل مقصود برسد .

مردم مظلوم افغانستان در امتداد جنگ چهل ساله به چشم سر دیدند که بم های صادر شده از خارج قبل از انفجار، هیچگاه اقوام وملیت ها را تشخیص نمی دهد، ودروقت انفجار  همه را یکسان بکام نیستی می کشاند . پس بیایید بجای خود را جازدن بنام نماینده قوم بی چاره وسربازگیری ازملت گروگان گرفته شده ، راه مردم را در پیش گرفته زیرا دولت ها می آیند ومی روند ولی ملت ها پابرجا خواهند بود .

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۴۰۱

دیدگاه دیگران :

نزاع فلسطینی ـ امریکایی

 

یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالابگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی » که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، را  پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند.

 

منبع: الاهـرام

گویی این سال ١٧ قرن جدید تا همان بلاها و مصیبت‌های قرن بیستم را بر سر فلسطینی‌ ها، اعراب و مسلمانان نیاورد، قصد رفتن ندارد. همان ‌طور که صد سال پیش  (١٩١٧) وعده بالفور تصویب شد تا سرزمین فلسطین را به یهودیان ببخشد، حالا هم دونالد ترامپ بیت‌ المقدس را به عنوان پایتخت دولت آنها اعلام می ‌کند. با گذشت  صد سال هنوز یهودیان به آرزوی دیرین خود نرسیده ‌‌اند و در روزهای گذشته یک بار دیگر دیدیم که تمام جهانیان با شناسایی بیت‌المقدس به پایتختی اسراییل مخالف بودند. ترامپ برای تکمیل پروژه قدیمی صهیونیست‌ها بود که « بالفور ٢» را کلید زد تا رضایت دوستش بنیامین نتانیاهو را به دست آورد اما به انزوای کشورش در جهان ختم شد که یک نمونه‌ اش را چند روز پیش در شورای امنیت دیدیم. پس از حوادث ١١ سپتامبر ٢٠٠١ترسایی امریکایی‌ها از خود پرسیدند چرا جهانیان از ما نفرت دارند؟ بعد بعضی سعی کردند با بهانه‌هایی مثل این که ماهیت تمدن اسلامی چنین و چنان است یا جنگ تمدن‌ها به این سوال پاسخ دهند؛ حال آنکه نفرت ملت‌ های جهان از امریکا به دلیل سیاست‌های این کشور در منطقه  و در مرکز آن سیاست‌های این کشور نسبت به مساله فلسطین و جانبداری بی‌پروا از اسراییل بود. حتا اگر امروز یک نظرسنجی صورت بگیرد، معلوم خواهد شد که این میزان نفرت نسبت به امریکا نه‌ تنها کم نشده که بیش تر هم شده است. موضع امریکایی‌ها نسبت به مساله قدس تفاوت چندانی با موضع امریکایی‌ها پیش از حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ ترسایی ندارد.  بی‌توجهی به مشروعیت بین‌المللی و مخالفت با اصول اخلاقی و قانونی سبک کار رییس‌ جمهور کنونی امریکاست. این خطری است که نه‌ تنها مساله فلسطین که کل کشورهای عرب را تهدید می ‌کند. برای مقابله با تصمیم ترامپ به نظر می‌رسد در درجه اول باید آن را از محتوا خالی کرد. یعنی باید به اصل موضوع بازگشت؛ اصل موضوع در اینجا همان بیت المقدس است. شهری که اسراییل سال‌هاست آن را اشغال کرده و می‌ کوشد با یهودی ‌سازی هویت آن را عوض کند. حوادث این چند روز نشان داد که فلسطینی‌ها می ‌روند تا انتفاضه جدیدی را شبیه به همان انتفاضه سنگ برپا کنند. تصمیم ترامپ هرچه بود یک تصمیم امریکایی بود. بنابراین کوشش برای اینکه ترامپ از این تصمیم برگردد، كوشش بی هوده‌ای است.با این حال باید خیلی مراقب بود که نزاع فلسطینی ـ اسراییلی به نزاع فلسطینی ـ امریکایی تبدیل نشود. بهترین نتیجه برای اسراییل این است که اعراب در چنین دامی بیفتند. جهت‌گیری مبارزه به سمت امریکا به معنای پیچیده‌ ترشدن این نزاع و گم‌ کردن راه اصلی است. یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالا بگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی» را که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند. هنگامی که سال ١٩٩٧ ترسایی اسراییل اقدام به ترور خالد مشعل در اردن کرد، عمان تهدید كرد توافق‌نامه صلح با اسراییل را لغو می‌ كند. نبردی که با تصمیم ترامپ شروع شد، به این زودی خاتمه نخواهد یافت. با این حال هر نبردی نیاز به یک استراتیژی تکمیلی دارد تا بتوان برای مدتی طولانی همه امکانات فلسطینی و عربی را در یک جهت ساماندهی کرد. باید از برخوردهای احساسی و شورانگیز که صد سال است فقط برای فلسطین هزینه‌ بر بوده، پرهیز کرد. هدف کاملا روشن است. حفظ نام شهری که هزاران سال است بیت المقدس نامیده می‌ شود نه اورشلیم. مقابله با طرحی که می‌ خواهد بیت‌المقدس را به اورشلیم تبدیل کند، هدف روشن و مشخصی است. اما این هدف بدون یک انتفاضه فلسطینی که با یک ‌سلسله اعمال سیاسی و دیپلوماتیک همراه باشد، تحقق نخواهد یافت. به هرحال، قدسی که همه فلسطینی‌ها از هر گروه و سازمانی را حول محور خود جمع می ‌کند، می ‌تواند به عاملی برای گردآمدن اعراب و کشورهای مسلمان نیز تبدیل شود؛ حتا کشورهایی که برای یک روز هم سنگی به طرف اسراییل پرتاب نکرده و درعوض رابطه‌ ای رایگان با آن داشته‌‌ اند.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۱۷ـ ۳۱۱۲