دیدگاه دیگران :

نزاع فلسطینی ـ امریکایی

 

یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالابگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی » که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، را  پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند.

 

منبع: الاهـرام

گویی این سال ١٧ قرن جدید تا همان بلاها و مصیبت‌های قرن بیستم را بر سر فلسطینی‌ ها، اعراب و مسلمانان نیاورد، قصد رفتن ندارد. همان ‌طور که صد سال پیش  (١٩١٧) وعده بالفور تصویب شد تا سرزمین فلسطین را به یهودیان ببخشد، حالا هم دونالد ترامپ بیت‌ المقدس را به عنوان پایتخت دولت آنها اعلام می ‌کند. با گذشت  صد سال هنوز یهودیان به آرزوی دیرین خود نرسیده ‌‌اند و در روزهای گذشته یک بار دیگر دیدیم که تمام جهانیان با شناسایی بیت‌المقدس به پایتختی اسراییل مخالف بودند. ترامپ برای تکمیل پروژه قدیمی صهیونیست‌ها بود که « بالفور ٢» را کلید زد تا رضایت دوستش بنیامین نتانیاهو را به دست آورد اما به انزوای کشورش در جهان ختم شد که یک نمونه‌ اش را چند روز پیش در شورای امنیت دیدیم. پس از حوادث ١١ سپتامبر ٢٠٠١ترسایی امریکایی‌ها از خود پرسیدند چرا جهانیان از ما نفرت دارند؟ بعد بعضی سعی کردند با بهانه‌هایی مثل این که ماهیت تمدن اسلامی چنین و چنان است یا جنگ تمدن‌ها به این سوال پاسخ دهند؛ حال آنکه نفرت ملت‌ های جهان از امریکا به دلیل سیاست‌های این کشور در منطقه  و در مرکز آن سیاست‌های این کشور نسبت به مساله فلسطین و جانبداری بی‌پروا از اسراییل بود. حتا اگر امروز یک نظرسنجی صورت بگیرد، معلوم خواهد شد که این میزان نفرت نسبت به امریکا نه‌ تنها کم نشده که بیش تر هم شده است. موضع امریکایی‌ها نسبت به مساله قدس تفاوت چندانی با موضع امریکایی‌ها پیش از حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ ترسایی ندارد.  بی‌توجهی به مشروعیت بین‌المللی و مخالفت با اصول اخلاقی و قانونی سبک کار رییس‌ جمهور کنونی امریکاست. این خطری است که نه‌ تنها مساله فلسطین که کل کشورهای عرب را تهدید می ‌کند. برای مقابله با تصمیم ترامپ به نظر می‌رسد در درجه اول باید آن را از محتوا خالی کرد. یعنی باید به اصل موضوع بازگشت؛ اصل موضوع در اینجا همان بیت المقدس است. شهری که اسراییل سال‌هاست آن را اشغال کرده و می‌ کوشد با یهودی ‌سازی هویت آن را عوض کند. حوادث این چند روز نشان داد که فلسطینی‌ها می ‌روند تا انتفاضه جدیدی را شبیه به همان انتفاضه سنگ برپا کنند. تصمیم ترامپ هرچه بود یک تصمیم امریکایی بود. بنابراین کوشش برای اینکه ترامپ از این تصمیم برگردد، كوشش بی هوده‌ای است.با این حال باید خیلی مراقب بود که نزاع فلسطینی ـ اسراییلی به نزاع فلسطینی ـ امریکایی تبدیل نشود. بهترین نتیجه برای اسراییل این است که اعراب در چنین دامی بیفتند. جهت‌گیری مبارزه به سمت امریکا به معنای پیچیده‌ ترشدن این نزاع و گم‌ کردن راه اصلی است. یکی از اقداماتی که می‌ توان انجام داد انحلال دولت خودگردان در چنین شرایطی است؛ به ‌ویژه اگر انتفاضه بالا بگیرد. همراه آن کشورهای عرب نیز می ‌توانند « طرح صلح عربی» را که ١٥ سال است خاک می ‌خورد و اسراییل هیچ توجهی به آن نکرد، پس بگیرند. کشورهای عرب همچنین می‌ توانند سطح روابط دیپلوماتیک خود را با اسراییل کاهش دهند. به بیان دیگر با تشدید انتفاضه و تداوم آن، کشورها‌ نیز باید در دستاوردهای خود از روند صلح تجدید نظر کنند. هنگامی که سال ١٩٩٧ ترسایی اسراییل اقدام به ترور خالد مشعل در اردن کرد، عمان تهدید كرد توافق‌نامه صلح با اسراییل را لغو می‌ كند. نبردی که با تصمیم ترامپ شروع شد، به این زودی خاتمه نخواهد یافت. با این حال هر نبردی نیاز به یک استراتیژی تکمیلی دارد تا بتوان برای مدتی طولانی همه امکانات فلسطینی و عربی را در یک جهت ساماندهی کرد. باید از برخوردهای احساسی و شورانگیز که صد سال است فقط برای فلسطین هزینه‌ بر بوده، پرهیز کرد. هدف کاملا روشن است. حفظ نام شهری که هزاران سال است بیت المقدس نامیده می‌ شود نه اورشلیم. مقابله با طرحی که می‌ خواهد بیت‌المقدس را به اورشلیم تبدیل کند، هدف روشن و مشخصی است. اما این هدف بدون یک انتفاضه فلسطینی که با یک ‌سلسله اعمال سیاسی و دیپلوماتیک همراه باشد، تحقق نخواهد یافت. به هرحال، قدسی که همه فلسطینی‌ها از هر گروه و سازمانی را حول محور خود جمع می ‌کند، می ‌تواند به عاملی برای گردآمدن اعراب و کشورهای مسلمان نیز تبدیل شود؛ حتا کشورهایی که برای یک روز هم سنگی به طرف اسراییل پرتاب نکرده و درعوض رابطه‌ ای رایگان با آن داشته‌‌ اند.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۱۷ـ ۳۱۱۲

 منازعه اسراییلی ها و فلسطینی بالای اورشلیم

 

علی رستمی


در جریان جنگ اول جهانی ارتش عثمانی ها، توسط انگلیس ها واسترالیایی ها درشهر اورشلیم در 9 دسامبر1917، شکست خورد و شهربه تصرف آنها درآمد. دراین شهر بعد از یکصد سال واندی به حاکمیت بیش از1200 ساله مسلمانان بر اورشلیم پایان داد.؛ حاکمیتی که  درجریان جنگ های صلیبی آغاز یافته بود. همچنان با شکل گیری جنبش صهیونیستی درسال 1897 وبیانیه بالفور در1917 ترسایی جامعه ملل قیمومت کشور فلسطین را به بریتانیا  واگذار کرد. براین اساس انگلیس ها بعد ازختم جنگ دوم جهانی درسال 1947 سرزمین فلسطین را به سازمان ملل واگذار نمود.سرانجام در 19 می 1948  بن گوریان رهبر صهیونیست های جهان، بدون احترام به قطعنامه های ملل متحد ، تشکیل یک دولت موقت را برای کشوراسرائیل اعلام کرد ، وملل متحد به اثر ناتوانی نتوانست که جلو این اقدام را بگیرد وهیچ اقدام از جانبآن صورت  نگرفت. در16 می 1948 ایالت متحده  و روسیه بر علاوه اعتراض های فلسطین ها وعده یی جهان غرب تشکیل دولت موقت بن گوریان را به رسمیت شناختند بعداز آن، این رویداد آغازگر نزاع های سیاسی وجنگ های خونین  میان مسلمانان ویهودیان در اورشلیم  گردید، که تا به حال ادامه دارد.

قدامت و قدسیت اورشلیم برای یهودیان ومسلمانان
شهر اورشلیم راحضرت داوود« ع » 1000 سال پیش ازمیلاد  پایتخت  حکومت خود قرار داد، بعد از وی حضرت سلیمان پسر او اولین معبد شهر را ساخت؛ حدود 400  سال بعد  این شهر با معبد یکجا ویران کردیده و یهودیان پراگنده شدند. سپس درزمان داریوش دوم پادشاه فارس در 538 قبل از میلاد به یهودیان اجازه داده شد تا دوباره به اورشلیم بیایند و معبد خود را بازسازی کنند.  بازهم بعداز 70 سال توسط امپراطوررم تیتوس دوم، معبد تخریب گردید. ازبقایای آن معبد دیوار ندبه که درغرب اورشلیم قرار دارد باقی مانده، که مورد احترام وستایش پیروان قوم بنی اسراییل میباشد.
اورشلیم برای مسیحیان مقدس است چون عیسی در اینجا تولد ومسیحیت را به جهان معرفی نموده است ، او در این جا به صلیب کشیده شده و به خاک سپرده و بالاخره زنده شده و به آسمان نزد خداوند برده شده است.
اورشلیم برای مسلمانان مقدس است، چون حضرت محمد (ص ) با اسپ بالدارخود باسفر شبانه از مکه به اورشلیم تشریف آورده ، و از انجا به  معراج  نزد خداوند مشرف شده است.حضرت محمد در اینجا اولین بارسجده بسوی خداوند کرده و دراولین سال های پیدایش اسلام، مسلمانان به طرف اورشلیم نماز می خواندند. سپس درسال624  پیامبر اسلام کعبه را نظر به خواهش قوم قریش ،قبله مسلمانان مسما نمود.
حکومت اسراییل مدعی است که اورشلیم پایتخت قوم یهود و مدت 70 سال است که پایتخت اسراییل است. ازنظر آنان رییس جمهور ترامپ در واقع یک حقانیت تاریخی را به ر سمیت شناخته است. در عمل این شهر در تاریخ بین حاکمیت یهودیان و مسلمانان دست بدست گشته است.
اورشلیم درگذشته های تاریخی پایتحت اسراییل نبود، بلکه مانند سایر شهرک های قوم یهود بوده ،   آنرا انگلیس های درزمان اشغال خود ، مرکز رهبری اداری ونظامی خود ساخته بودند؛ و قرن ها پایتخت نبود، و یک شهرک بوده است. برای مهاجرین  یهودی  تا جنگ جهانی دوم که درفلسطین می آمدند، اورشلیم برای آنها ارزش امروزی را نداشت ، برعکس آنها به داد وستد وکشاورزی اهمیت میدادند ،تا برای هدف نهایی  که تشکیل یک کشور مستقل  بود،نایل شوند.

عده یی از رهبران صهیونیستی دراوایل به زنده گی دراین شهر علاقمند نبودند. چنانکه تیودور هرسل موسس صهیونیسم سیاسی ، در 1898 درسفر خود به اورشلیم می نویسد:«  من نمی خواهم با حسن نیت بیاد توباشم، شهردست خورده ، بعداز 2000 سال مردم ستیزی، عدم تحمل، وکثافت که کوچه های آان بوی گند می دهند.»   هرزل ازجمله رهبران صهیونیست ترجیع می داد، تا پایتخت دولت یهودیان در شهر « کارمل برک » در شهر حیفا باشد. همچنان دیوید بن گوریان بنیاد گذار دولت اسراییل آرزو داشت تا دهکده «  کورنوب در صحرای نگته » پایتخت اسراییل شود.

اما جریان جنگ برضداشغالگران صهیونیستی ، میان فلسطین ها واسراییل در1967 که بنام جنگ شش روزه مشهوراست ، سرنوشت این شهر را  رقم زد؛که اسراییلی ها شرق اورشلیم را اشغال کردند و رویای دوصد ساله شان با رسیدن د رمقابل دیوار مقدس « ندبه » به واقعیت پیوست و به دعا پرداختند . بر این اساس معبد کوهی « تمپلبرگ » برای اجرای مناسک دینی به یهودیان واگذار گردید.وشرق فلسطین به اداره اردن  تعلق گرفت .
به این روبعد ازتقسیم فلسطین در 1947 سازمان ملل، مصمم شد که اورشلیم با مدیریت بین المللی اداره شود. کشورهای عرب این طرح سامان ملل را رد کردند. در دوران جنگ استقلال طلبانه خود، اسراییل شهر را تقسیم کرد. اسراییل قسمت غرب و اردن قسمت شرق و بخش قدیمی اورشلیم را اشغال کردند. اعراب تلاش می کردند جمعیت یهودی را از منطقه یهودی نشین شهر خارج کنند و مانع دسترسی آنان به دیوار ندبه شوند.
 اورشلیم مطابق قانون « کنست »  در1980جزو تمامیت ارضی اسراییل وپایتخت آن اعلام شد.اما سازمان ملل متحد آنرا مطابق قطعنامه 478 خود غیرقانونی اعلام کرد.با درنظرداشت این عمل شهر اورشلیم ویا بیت المقدس بین فلسطین ها واسراییل باعث مناقشه وارد مذاکرات صلح میان اسراییل و فلسطین گردید.

درسال 1988 اردن ازادعای خود مبنی بر شرق اورشلیم منصرف شده  اما فلسطینی ها ،بخش فلسطین اورشلیم را پایتخت خویش اعلام کردند.این منازعه که اسراییل اورشلیم را حق تاریخی ومذهبی خود دانسته وفلسطینی ها هم شرق فلسطین را پایتخت خویش خواستار هستند، به پایان نرسیده است!
با شکل گیری  حوادث فوق سرنوشت اعراب شرق اورشلیم که امروز35 فیصد جمعیت تمام اورشلیم را رقم میزند از حقوق مساوی شهروندی با سایر اشغالگران اسرائیلی ندارند. تنها طبق قوانین  1952 ورود به کشور اسراییل که  آنان نسل ها در آنجا زنده گی می کنند «  ساکنان مجاز» محسوب می شوند. 
آنان تنهااجازه اقامت  وحق کاردر اورشلیم را دارند، و دارای یک پاسپورت میباشند، وبه اجازه مقام های دولتی اجازه خروح را دارند و در « کنست » ها حق اشتراک  و رای را ندارند.
 مدارک متذکره باید هرسال تمدید شود، ودرغیرآن اجازه اقامت را ندارند ودرضمن باید اسناد و مدارک درمورد اعاشه واباته خانواده گی از جمله پرداخت کرایه خانه ،برق ومالیات را به اداره بنام« ارونا » بسپارند؛درغیر آن به محکمه معرفی میشوند.
به علاوه هر کسی بیش 7 سال در اورشلیم شرقی زنده گی نکرده باشد، اجازه اقامت و پاسپورت او باطل می شود. بدین گونه کسانی که فاقد تابعیت شوند، در کشور خود خارجی محسوب می شوند.

  سازمان ملل متحد چنین امده است : OCHA نظر به گزارش دفتر 

«  در 1967 درحدود  140000 فلسطینی ساکن اورشلیم مجوز اقامت دایم را در اورشلیم از دست داده اند.همسایه های یهودی اینها چنین مشکلی ندارند. بیش 200000 اسراییلی مهاجر در شهرک هایی که غیرقانونی ساخته شده در میان حدود2700000 فلسطینی در شرق اورشلیم اقامت کرده اند. دولت اسراییل هم مهاجرین را کمک مالی می کند تا خانه های اعراب را خریداری کنند. هدف تغییر ساختار جمعیت اورشلیم و بالا بردن ساکنان یهودی در شرق اورشلیم تا حد اکثریت جمعیت این قسمت است تا با خانه های مهاجرین یهودی حلقه ای بین اورشلیم و نوار غربی کشیده شود. این هدفی است که اسراییل در صدد ایجاد آن است. »

بعد ازآنکه این منازعه آغاز شد دولت اسراییل با میانجی گری امریکا وملل متحد مجبور شد ،تا با فلسطینی ها برای عقد  قرارداد صلح وتشکیل دولت مستقل فلسطین وارد مذاکره شود ،اما دولت اسراییل برعلاوه اتخاذ تصامیم  قرارداد صلح در ژنیو واسلو  با میانجی گری امریکا وملل متحد ، برای تشکیل دولت مستقل فلسطین درپهلوی اسراییل، صادقانه عمل نکرده ، شوربختانه همه توطیه ودسیسه  برای فریب  اذهان مردم جهان بوده است. چنانچه اعلامیه اخیر دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا مبنی بر اعلام فیصله تاریخی سال 1995 سنایی امریکا درمورد شناخت اورشلیم به حیث پایتخت اسراییل که ازدید جهانیان پنهان شده بود، دال براین امر می باشد. این اقدام جنجال برانگیزترامپ که احساسات تمام کشورهای اسلامی وجهان را درقبال داشت، برای تشنج بیشتر اوضاع نظامی درشرق میانه وتحریک ایران وحزب الله لبنان  برای اقدام های نظامی علیه اسراییل میباشد. تا به این بهانه  جنگ مدهشی تباه کننده میان اسراییل وهم پیمانان منطقه وی اش با پشتبانی امریکا برای ازبین بردن دولت اسلامی ایران وحزب الله لبنان آغازگردد. از جانب دیگر این اعلامیه روی دیگری صفحه کاغذرا افشا کرد، که اسراییل وامریکا هیچ زمانی حاضر نبوده ونمی باشند تا یک دولت مستقل فلسطین درکنار اسراییل بوجود بیاید ،همه نیرنگ ، دروغ وشعبده بازی های سیاسی  برای فریب دادن خلق جهان میباشد.

چنانکه امروز ترامپ وسایر نخبه گان سیاسی امریکا چنین سیاست های دوگانه و فریبکارانه را درقبال افغانستان، مبنی بر وارد آوردن فشاربالای پاکستان غرض قطع  کمک های نظامی  با تروریستان گروهی طالبان، حقانی ،القاعده وداعش  انجام میدهد،. از یک سو دولت پاکستان را تهدید شفاعی میکنند،تا همکاری خودرا باگروه های متذکره قطع نماید، واز سوی دیگر کمک های مالی 700 میلیون دالری را برایش  فرمان صادر می نماید. این سیاست یک بام و دوهوا تا کجا پیش خواهد رفت ؟

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۹۱۲ 

حقیقت اشغال وتـداوم

ولی محمد


تحت الحمایه گی:

در دکشنری روابین المللی ، چاپ ینورستی مشیگان در تعریف یک جز استعمار آمده است:« انتقال مهاجرین سرزمین مادر(کشور اصلی مهاجرین) برای تشکیل یک واحد جدید»  منظور از تشکیل واحد سیاسی جدید همانا دولت تابع در سرزمین تحت اشغال می باشد.
در زمان استعمارنو حیلی چون سقوط دیکتاتورها، ترویج  دموکراسی، کار برای ترقی و پیشرفت، انتقال تکنالوژی مدرن، حفاظت از منافع حیاتی،حمایت از دوستان استراتیژیک، اتهام دستیابی به سلاح کیمیاوی و ذروی، امحای بنیاد گرایی وتروریزم برای اشغال مناطق تحت پلان استراتیژیک بکار بسته می شود.
سیر پیدایش و انکشاف این جریانات و ریشه های آن عمتدتآ به مراکز استخباراتی ، نظامی  و مراجع تصمیم گیری سیاسی دولت های مستعمره جو پیوند میخورد ، که در ایجاد ، تقویت و بکار برد آنها با بی باکی تمام اقدام کرده بعد ها آنها را بهانه مداخله ولشکر کشی ساخته اند (مانند بنیاد گرایی وتروریزم ) که در زمان جنگ سرد بیش از ۶۰ سال وسیله دست امریکا غرض سرکوبی نهضت های استقلال خواهی وضد استعمار بود وحالا دلیل قشون کشی گردیده است.
استحصال ‌مواد خام و انتقال آن‌ به ممالک مستعمره جو مشخصه دیگر استعمار است که دردوران استعمار کهن عملی می شد و اکنون هم ادامه  دارد. این مشحصه اکنون در افغانستان عملی می گردد و حاصل کار دهقانان تریاک کار ومعادن قیمتی کشور بدون پرداخت های گمرکی و سایر تکس های معمول در تجارت مستقیماً  از دهقانان و معدن چیان‌ مزدور به قیمت نازل خریداری وانتقال می یابد ، این مساله نه سال بعد از اَشغال افغانستان افشا گردید. قوای نظامی انگلیس ولایت هلمند را بحیث منطقه کشت تریاک تحت اشغال نظامی درآورد که حاصل آن مستقیما به خاندان سلطنتی آن انتقال می یافت حالا امریکایی ها سالانه بیش از (۱۷۰) میلیارد دالر ازین مدرک به کشورشان سرازیر می سازند وحدود (۵) میلیارد آنرا بنام پول مالیه دهنده گان امریکا صرف جنگ نیابتی در افغانستان می نمایند.دولت افغانستان هیچگونه صلاحیتی در جلوگیری از انتقال آن ندارد.
کنفرانس بن که بعد از حمله نظامی امریکا دایر گردید زیر پوشش بازسازی ، مبارزه با تروریزم وسقوط بنیاد گرایی خود ساخته (سی آی ای) کار اشغال افغانستان را عملی ساخت.
دولت برآمده ازکنفرانس بن بحیث ( واحد سیاسی جدید) متشکل از افغان های مهاجردر اروپا ،امریکا و پاکستان ماموریت اَشغال را اکمال نمود.آنچنانی که در دکشنری تعریف شده است امریکا مهاجرین را از طریق این کنفرانس در رهبری این ( واحد سیاسی جدید) گماَشت.
با آغاز حملات نظامی سیلی از گرین کارتی ها ( مهاجرین دو تابیعتی) از امریکا بسوی کابل سرازیر شدند ودر تمام پست های کلیدی جابجا گردیدند. تیم کاری حامد کرزی راعمدتا همین ها تشکیل می داد ، وزارت خارجه ونماینده گی های دیپلوماتیک مقیم خارج میان گروه شرکت کننده گان کنفرانس بن تقسیم گردید، زلمی خلیل زاد که عضو حزب جمهوری خواه امریکا وتبعه  آن کشور است بحیث سفیر ونماینده خاص بوش در حقیقت وایسرای امریکا در کابل مقرر گردید ، او همه کاره ملک بود وخارج از وظایف دیپلوماتیکی اش در همه امورمداخله وعمل میکرد.
اشرف غنی احمد زی برگشته  دیگر، و شهروند امریکا مرکز سومی بود که میتوانست موازی با کرزی وپایان تر از خلیل زاد در سمتدهی امور نقش ایفا کند .
امریکا بصورت عاجل شبکه های تلویزیونی ، رادیویی و اخباری را به نفع خود ایجاد کرد وبه این ترتیب چنگالش را در همه تار وپود ساختاردولتی افغانستان فرو برد و یک شبکه گسترده کادری امربکایی های افغانی الاصل را طوری ایجاد کرد که حالا می تواند به راحتی هر تصمیم اش را ذریعه این شبکه و شخصیت های مزدوردر اداره امور مملکت تطبیق نموده هر عمل نامشروع ، ظالمانه و خلاف انسانیت  را که ناشی از تجاوز است، بر حق وا نمود سازد.
دولت تحت اشغال از کنفرانس بن تا اکنون نتوانسته ونه میتواند ممثل حاکمیت ملی و دولتی باشد.
از لحاظ حقوق دولت عالی ترین تشکل قدرت است که با داشتن حق بالا بینی بر سایر تشکلات سیاسی واجتماعی در تطبیق یکسان قانون از صلا حیت های وسیع بر خوردار می باشد.
دولت ازیک حق پذیرفته شده در حقوق بین الملل عمومی یعنی حاکمیت (سورنیتی) برخودار است، حاکمیت دولتی بدولت صلاحیت می دهد تا از انقسام قدرت توسط قدرت طلبان جداگانه وجنگجو در در داخل قلمروش جلوگیری کرده قدرت مشروع مرکزی را تحکیم بخشد.قدرت دولتی بدولت حق میدهد تا از تطبیق فیصله هایش مراقبت نماید. این مشخصه صلاحیت دولت رادر جلو گیری از جنگ های داخلی حفظ وحدت ملی و حاکمیت قانون مشروع وغیرقابل انقسام ساخته است. دولت درسایه این مشروعیت وظیفه دارد تا از جان و مال مردم در سراسر کشور حفاظت کند ودرعرصه خارجی از مداخله ، نفوذ وتجاوز سایر دول گروه های تخریب کار و اجیر ممانعت نماید.
دولت وحاکمیت اعم از حاکمیت ملی ودولتی دو اصل مستلزم یکدیگر اند.
در دولت موجود افغانستان حاکمیت دولتی بنا بر عوامل داخلی وخارجی مصدوم به نقض از موازین قبول شده حقوق بین ا لملل عمومی میباشد.
این دولت درتاسیس قدرت مرکزی قوی وموثر و جلو گیری ازدرگیری های داخلی و مداخلات ببرونی ناکام بوده حاکمیتش در سراسر قلمروش تطبیق نمیگردد ،از لحاظ مداخلات و اعمال نفوذ خارجی ها بر حاکمیت دولتی،تمامیت ارضی دولت در حال فقدان صلاحیت و قدرت قرار دارد. گروه های جنگی (طالب و داعش ) در نقاط مختلف کشور آورده شده، تجهیز و تمویل شده به جنگ گماشته می شوند از میان مردم سربازگیری کرده به اطفال اموزش جنگی می دهند دولت دراین ساحه صلاحیت و اقتدار ندارد.یعنی این دولت از لحاظ انطباق معیار های حقوقی نمی تواند بنام دولت مستقل و دارای حاکمیت تلقی گردد تحمیل امضای معاهدات استراتیژیک و امنیتی امریکا بر کشور صلاحیت و حاکمیت دولت رادر عرصه های مختلف سلب و محدود نموده این دولت یک دولت دست نشانده وتابع می باشد.
حاکمیت ملی که متعلق به ملت در امر تعین سرنوشت و نوع رژیم سیاسی آن می باشد نیز از دست مردم بیرون شده است.این مساله در روند تصویب قانون اساسی ( که بعدآ روی آن تماس گرفته خواهد شد) کاملآ هویدا بود ودر انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی مداخلات، سمتدهی و تطبیق اراده مراجع امربکایی افتضاح بزرگی را بر پا کرده وبر اراده مردم اهانت صورت گرفت.
اساسی ترین اجزای متشکله دولت (حاکمیت و استقلال) توسط مراجع امریکایی مورد تخطی قرار داشته حالت موجوده دولت نوعی از تحت الحمایه گی را م رساند.
همه حالات و ظرفیت ها اعم از نظامی، سیاسی و حقوقی بیانگر عدم قابلیت دولت در تحقق نورم های قبول شده حقوقی در عرصه حاکمیت واقتدار دولتی است . مداخلات صریح مراجع سیاسی-نظامی ودیپلوماتیک امریکا در سیاست داخلی وخارجی افغانستان تحت الحمایه گی افغانستان اشغالی را نشان می دهد. چند نمونه :
-سناتوران امریکایی وسفارت آن کشور مقیم کابل حین اتخاذ تدابیر وتصامیم مهم به صورت عریان داخل اقدامات می شوند عین مداخله توسط قوماندان های قطعات نظامی و مشاورین امریکایی در ولایات صورت می گیرد.درجریان انتخابات دور دوم ریاست جمهوری۴ سناتورامریکایی به کابل آمده با گروه های مختلف مردم ملاقات  و توصیه می کردند که به حامد کرزی رای بدهند.
- درانتخابات دورسوم ریاست جمهوری یک نفر امریکایی بدون مجوز قانونی به کمیسیون مرکزی انتخابات رفته به نفع عبدالله تبلیغ کرده کمشینران را تشویق به تقلب به نفع او می کردند.
- جان کیری نتیجه انتخابات تقلبی را حکومت وحدت ملی اعلان کرد و وظایف آنرا چنین تقسیم نمود:
ریس جمور احمد زی پالیسی میکر؛ و عبدالله صدراعظم اجراییه وی. او وظیفه سپرد تا طی دو سال آینده لویه جرگه دایر و قانون اساسی تغیر داده شود.
- امضای پیمان امنیتی به حیث یک پیمان اسارت آور اشغال را رسمیت بخشید.گرفتن نه پایگاه نظامی بدون پرداخت پول، داشتن دست باز نیروهای امریکایی در قلمرو افغانستان در امر انعقاد قرار دادها مطابق به قوانین امریکا نه افعانستان،عدم پرداخت مالیات و معافیت گمرکی ، عدم صلاحیت جانب افغانی در امر باز داشت ،تعقیب و دستگیری مجرمین امریکایی در داخل افغانستان، عدم رعایت نورم های بین المللی درمورد ویزه و امور سرحدی، معافیت از ثبت و کنترول اتباع امربکا در افغانستان همه مواردیست در حقیقت اشغال کشور ما.
- دولتی که صلاحیت اداره فضا وزمین اش را نداشته باشد، پرچم ملی تصویب ناشده اش نه درمقر ریاست چمهوری خودش بلکه در واشنگتن ( دی سی) توسط ریس جمهور موقت کرزی برافراشته شده باشد، دارایی هایش توسط متجاوزین به بیرون انتقال یابد ،تعین وتقرر کادرهایش بدون اسیتذان مراجع امربکایی ناممکن باشد، سال مالی اش برابر با سال مالی امریکا غرض تصویب بودجه عیار شده باشد، از تعلیم وتربیه تروریست ها در داخل قلمرواش جلوگیری نتواند و نظامی های بیگانه پایگاه های نظامی شان را مرکز تربیت وآموزش نظامی تروریست های داعش و طالب ساخته باشد (مانند پایگاه بگرام ) چگونه می تواند در زمره سایر دول جهان خودش رامستقل وانمود سازد؟

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۰۱۲

حقوق بشر و مفاهیم هویت، زبان و اتنیک در افغانستان

بصیر دهزاد

۱۰ دسامبر روز تجلیل از روز جهانی حقوق بشر و بزرگداشت از اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد است.

در صبحگاهان آرام امروز یکشنبه که برف می بارید، چشمانم بر دانه های برف خیره بود که رقصیده وچرخیده  بسوی زمین می آمدند  و ورود روزهای سرد زمستان را هوشدار میدادند. سکوت در روح و روان مرا یکبار دیگربه روز های خوش جوانی و گذشته های آرام آن دوران  برد و حوس و حسرت آن روز های آرام و بدون جنگ در شهری که در آن زاده شدم ، به جوانی رسیدم ، در وجودم زنده شدند. ولی جنگ لعنتی که قریب به ۲۰ سال زنده گی ام به به انبوه محرومیت ها گذشت و  در یک لحظه خاطرات  بد و خونین آن در ذهنم یکبار دیگر تداعی گردید  که در آنروز ها شهرکابل  با باران راکت های کور سکر، بم گذاری ها در محلات مزذحم شهر و اصابت راکت درمارکیت ها ، و هم زمانی جنگ های وحشناک کابل و اکنون حملات وحشیان با بم های انتحاری که چگونه حق زنده گی هم وطنان ما از آنها گرفته می شد و هنور این حق با بی رحمانه ترین شیوه های که در تاریخ بشر تکرار نگریده اند ، تلف می گردد و اتلاف آنرا هنوز پایانی نیست.

واژه های حق زنده گی ، حق آزادی و حق و امنیت شخصی سه مفاهیم برجسته و اساسی  اند که  در سرخط اعلامیه جهانی حقوق بشر تذکر یافته اند. اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ ملل متحد را به تحلیل گیریم چند مفهوم دیگری اند که این سه واژه یا مفاهیم اصلی را تکمیل و آنها را در فرعیات به توضیح میگیرند. این مفاهیم عبارت اند از حق یکسان بحیث اساس آزادی، عدالت و صلح که در تقابل با تحقیرحقوق، ترس و ارعاب و اعمال وحشیانه قرار میگرند.

اساس عدالت مربوط می شود به حمایت مفاهیم بالا  بر مبنای اجراٌ یا تطبیق بدون استثنای و یک سان قانون بالای افراد اجتماع. تطبیق بلاانحراف همه مفاهیم بالا مربوط می شوند به تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت، احترام این حقوق و آزادی ها.

وقتی من متن اعلامیه جهانی حقوق بشر را یکبار دیگر از نظر گذشتاندم، همین خلاصه را از آن برداشت نمودم و اکنون با شما خواننده گرامی پیشکش نمودم.

من درگذشته ها مقالات را پیرامون حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر نوشته و به نشر رسانیده ام ولی امروز می خواهم جراات نمایم که این حقوق را در یک بیان ساده با مفاهیم حق داشتن هویت، زبان ، مذهب و فرهنگ و دیگر داشته های پرارزش اجتماعی در کشور با کثرت قوم ها، زبان ها و سایر ارزش های کلتوری و فرهنگی ارتباط داده روی آن مکثی نمایم.

در این سالهای اخیر دیگر زیاد گفته شده است که حقوق بشر در کشور با شدید ترین شیوه آن پایمال و تلف میگردد و عمداٌ ، گستاخانه و با پرروئی مورد تمسخر قرار داده میشوند. در شرایط موجود ممکن صد ها نهاد، حلقه و سازمان های سیاسی و اجتماعی اند که گویی بالای صندوق ایستاده و اعلام موجودیت نموده اند که در این صندوق همین حقوق بشر قفل شده است و مانند صندوق سحر و جادو برخ دیگران کشیده می شود و از برگشت آن در آینده ها به جامعه افغانستان بشارت داده می شود. بیگانه از واقعیت نیست که متاٌسفانه موجودیت صدها نهاد و شعارهای حقوق بشر بالای شانه های مردم مظلوم گرانگی می کند و ملت از آنها « می غمد». عکس العمل های رسمی و سمبولیک نهادهای حقوق بشر در برابر خشن ترین حوادث ضد بشری و نقض حقوق بشر برای جامعه افغانی ما دیگرخسته کننده به نظر می خورند.

اصل موضوع تحریر این مقاله در آن است که ما  برای خود و به خاطر خود و بالای خود چگونه میتوانیم در پذیرش ، رعایت و احترام و مفاهیم حقوق بشردرملت واحد خود و جامعه با کثرت قوم، مذهب، زبان و کلتور ادای مسوولیت ملی و وطنی نماییم و همچنان تعلیم و تربیت آنرا جز کرکتر اجتماعی خویش قرار دهیم.

قوم:

افغانستان کشوریست با کثرت قومی. هر قومی در این کشورحق زنده گی دارد. تاریخ آن ،از موجودیت تا انکشاف و تکامل آن به حیث یک کتله بزرگ و در یک خطه معین ، یک واقعیت انکارناپذیرجامعه افغانی ماست. ایجاد سرحدات نتیجه اهداف سیاسی غیر مشروع شاهان قدرت و توسعه طلب بوده که قوم ها را در مقطع های مختلف تاریخی از هم جدا ساخته اند. در نتیجه جدایی این اقوام هر کدام با روان اجتماعی همان کشور خویش را وفق داده و دیگر مردمان دو کشور با خصوصیان روان اجتماعی متفاوت خود و اتنیک خویش را شکل داده اند.  واقعیت دیگر تاریخ تکامل بشر مهاجرت های طبیعی بوده که گروه های کوچک انسانی در طول تاریخ به سیر دریا ها، دره ها ومناطق سبز و حاصل خیر مهاجرت نموده و دریک  خطه مطلوب  متوطن گردیده اند که در سیر زمان به مجامع برزگتر مانند قوم تشکل و تکامل یافته اند.

در سال های اخیر تعداد از افراد در برآمد های سیاسی از این واقعیت های عینی و مبتنی بر دیدگاهای سیاسی، تنگنظرانه و سمپاتی با و انتی پتی با دستگاه حاکمه انکار می کنند و یکی دیگری را به مهاجر و غیرافغان توصیف می کنند.

مفاهیم حقوق بشر و توضیح حقوقی آن این مسااله را مدلل می سازد که هر قومی از ساکنان کشور بحیث ساکنان اصیل در طول در طول یک تاریخ معین در خطه های مختلف افغانستان زنده گی نموده اند . آنان بدون استثنا و تمایز حق زنده گی یک سان را داشته و حق انکشاف متوازن و بهره مند شدن از تمام نعمات مادی جامعه افغانی ما را دارا هستند.

در کشور با کثرت اقوام نمی تواند موضوع اکثریت ها و اقلیت ها مطرح باشند و نباید با ارقام و آمار هنوز ناتثبیت شده ، تثبیت هویت نمود و هویت تاریخی دیگران را مورد سوال قرار داد. برخورد مسوولانه با مسااله جامعه کثیرالقومی افغانستان باز هم ما را بر یک اصل مهم اعلامیه جهانی حقوق بشر بر میگرداند و آن مربوط می شود به « تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام این حقوق و آزادی های بشری» .

در اینجا  هدف در آن است که هر قوم و گروه اتنیکی جامعه افغانی ما حق دارد با حفظ هویت قومی اش به موجودیت، اصل تاریخی و هویت اقوام دیگر احترام نموده و آنرا بحیث یک حقوق مشروع بداند.

نباید یک اصل عمده را در این موضوع با اهمیت نادیده گرفت که هر قومی بخشی انکارناپذیر از یک ملت واحد اند که در سرزمین مشترک زنده گی می کنند و باید به موجودیت اقوام و روان اجتماعی آنان احترام گداشت و به حق داشتن به هویت قومی در وجود یک هویت ملی اعتراف نمود و آنرا جز افتخارات ملی دانست. یکی از مباحث مورد جرو بحث های بعضاٌ به ابتذال کشانیده شده موضوع مهاجرت های اجباری و انتقال از یک محله به محلات دیگرکشور در دوران های گذشته می باشد. در این مورد حقوق بشر حکم می نماید هر شخصی که در یک محل یا خطه تولد یافته، پدر و پدرکلانش باشنده همان محل باشند، پرورده همان محل و باشنده اصلی  آن بوده غیرقبل انتقال تلقی می گردند. زیرا این فرد جسماٌ و رواناٌ با خصوصیات جغرافیایی، عرف و سنن و خلاصه با روان اجتماعی همان محل گره خورده  است.

زبان

هر گروه اتنیکی در یک خطه معین دارای زبان اند که با آن نه تنها داد و ستد و تامین روابط اجتماعی می کنند بلکه با زبان معین تبادل احساس می کنند و همچنان احساس یکدیگر را به ساده گی درک می کنند. زبان هم یک پدیده تاریخی است . هیچ زبانی را بدون قدامت تاریخی که به هزاران سال میرسد، نمی توان جست وجو نمود. زبان جزهویت قومی و اتنیکی است که نظربه  محلات یک خطه با لهجه و دیالکت های متفاوت شکل گرفته است. احترام به داشتن و حفظ زبان که فرد در آن پرورش یافته است، انکشاف زبان و سچه نگهداشتن زبان یک حق طبیعی و حق بشری است.

تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام به این حق بشری حکم مینماید که هر گروه اتنیکی که دارای یک زبان معین اند، حق انکشاف و سچه ساختن زبان خویش را دارند. ولی باید تذکر داد  که تغیر در واژه های زبانی و انتخاب نام و تعریف یک زبان نباید موضوع جربحث های مبنی بر اهداف سیاسی بوده  ، بل در نتیجه تحقیقات و کاوش های دانشمندان بخش ادبیات و فرهنگ ، سیمینار ها و کنفرانس های علمی ـ ادبی در سطح مجامع علمی و اکادمیک صورت گیرد. تجارب مربوط به به بحث کشانیدن روی کاربرد واژه ها  و یا انتحاب نام و تعریف زبانها روی اهداف سیاسی نا مشروع و بعضاٌ در تقابل با مفاهیم ملت واحد ، منافع ملی ، غرور ملی میتوانند قرار گیرند.

مذهب

جامعه افغانی ما جامعه با مذاهب مختلف نیر دارای مشخصه خاصی اند. مذهب برای هر شخصی معنویت زنده گی است که جز روان اجتماعی شناخته می شود. داشتن مذهب و آزادی ادای مناسک مذهبی نه تنها یک حق بشری است بل در قانون اساسی کشور رسماٌ مسجل گردیده است. تعلیم و تربیه اجتماعی مبنی براصل پذیرفتن جامعه کثیرالمذهبی ما و حق داشتن عقیده مذهبی و پذیرفتن آن بحیث یک واقعیت عینی جامعه حکم می نماید که هیچ مذهبی را نباید صرفاٌ از دیدگاه عقیده مذهبی خود مورد نقد و محکومیت قرارداد. عقیده مذهبی در تاریخ بشری عمیق ترین احساس معنویت برای یک انسان است که ازرش، هویت و دیدگاه نسبت به جامعه را برای یک فرد مذهبی تعین می کند. حق داشتن عقیده مذهبی و احترام به حق داشتین یک مذهب برای افراد دیگر جامعه اصول پائه ئی حقوق بشری را تشکیل میدهد.

من از نتیجه گیری های مباحثات و مناظرات روی مسایل مبنی بر هویت قومی ، زبانی و مذهبی  در وسایل رسانه ابی و انترنتی به چند نکته نظر های رسیده ام که خود را بدان متکی و معتقد می دانم:

 - در جامعه افغانی با کثرت اقوام موضوع اقلیت و اکثریت نمیتواند بشکلی مورد بحث وارزیابی  قرار گیرد که اصل حقوق ،عدالت و آزادی های  بشری را برای اقوام دیگر ساکن در کشورمورد تحدید و تهدید قرار داده اصل ایده ملت واحد ، هویت ملی و منافع ملی و معیار های وطنپرستی را زیر سوال قرار داد. 

-  جامعه افغانی ما جامعه کثیر القومی است. هر قومی در یک روند تاریخی ودر یک خطه تاریخی شکل گرفته و رشد تکامل نموده است. هر فردی جامعه افغانی ما حق دارد به داشته ها و ارزش های قوم که در آن تولد و پرورش یافته است ، افتخار نماید و به عین حق دیگران نیز احترام  گذارد.

- هر قومی در افغانستان ریشه  و منشه تاریخی دارد. هر فرد کشور باید قوم های کشور را از ریشه تاریخی ، آن در خطه که در آن انکشاف نموده،  ارزیابی نماید.

- زبان های مختلفه افغانستان  در یک روند طولانی تاریخ رشد و تکامل یافته اند. مردمان هر زبان حق دارند زبان خویش را انکشاف دهند و در سچه سازی آن همت گمارند و این حق را برای تمام زبان های دیگر نیز قایل و بدان احترام گذارند. 

- تغیر و تعویض واژه ها در یک زبان  و یا تغبر نام و صفت یک زبان صرفاٌ از طریق سمینار ها و کنفرانس های علمی- ادبی در مجامع علمی و اکادمیک و توسط دانشمندان رشته صورت گیرد.

- انتخاب واژه های اصلی در یک زبان در اسناد رسمی  مورد استفاده قرار دارند ، باید مجاز و عاری از اجبار و حساسیت ها باشد. 

- هر قومی از اقوام کشور حق دارد به سنن و عنعنات پسندیده خویش افتخار نماید ولی رعایت آنرا بر اقوام دیگر از دید اجبار نبیند. 

- هویت مبنی بر قوم، زبان ، مذهب  و فرهنگ و رسوم و عنعنات پسندیده شان باید بحیث داشته های پر افتخار ملی و هویت ملی کشور تلقی و بدان احترام و افتخار گردد.

 

 

مقالات قبلی نویسنده در ارتباط با حقوق بشر:

۱- حقوق بشر و جرایم حذف فزیکی ( قتل های سیاسی ) بدون پروسه عدلی و قضایی ، مارچ ۲۰۱۳ ترسایی
۲- روز جهانی حقوق بشر « تجلیل از یک روز زیبا » ، دسامبر ۲۰۱۳ ترسایی

۳- ازدلدلزارپرتعفن خصومت های اتنیکی- زبانی تاحقوق مشروع بشری-اجتماعی دریک روند ملت سازی مدرن، جنوری ۲۰۱۴ ترسایی

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۱۴۱۲

 

 

شاهزاده رویاهای سعودی

 

« کارنامه ولیعهد عربستان در دو سال گذشته پر از اقدامات جاه‌ طلبانه و غافلگیرانه بوده است: عملیات توفان قاطعیت (جنگ یمن)، طرح انزوای قطر، اعطای حق راننده گی به زنان و اجازه صدور فتوا به آنها، پخش آواز‌ ام کلثوم از تلویزیون دولتی، شکستن تابوی همدستی با اسراییل، بازداشت جمعی از شاهزاده‌ها، مقامات حکومتی و صاحبان سرمایه به جرم فساد و پول ‌شویی و در نهایت درام استعفای حریری.»

 

 

عربستان جدیدی متولد شده، عربستانی که دیگر وهابیت به ساده گی کلید فهم آن نیست، و ولایتعهدی درآن جایگاه و تشخصی نهادی پیدا کرده است: عربستان محمد بن ‌سلمان که از بالا و با شتاب  سرسام ‌آور در حال به‌ روزشدن است. حالا دیگر هیچ‌ کس نمی ‌تواند اقتدار او را انکار کند، نه در خارج عربستان و نه در داخل پادشاهی آل‌ سعود. سخن از شاهزاده‌ای است که امروز آوازه‌اش از پادشاه بیشتر است، جوان‌ ترین وزیر دفاع جهان: محمد بن‌ سلمان، که با حفظ سمت در وزارت دفاع در ۲۱ جون ۲۰۱۶ ترسایی به ولیعهدی عربستان سعودی برگزیده شد. او کیست؟ و چه رویایی در سر دارد؟
از اوایل سال ۲۰۱۵ ترسایی که این شاهزاده سعودی وارد بازی قدرت در پادشاهی آل‌ سعود شد، تاریخ عربستان سرعت و شتاب بی‌ سابقه‌ای یافته است. با کلید زدن یک انقلاب اجتماعی، با به‌چالش ‌کشیدن اقتدار مذهبی و تصفیه رقبای سیاسی، از هم ‌اکنون نام محمد بن‌ سلمان به نقطه‌‌ عطفی در تاریخ عربستان بدل شده است. پس از فرزند سلمان، عربستان دیگر همان کشوری نیست که پیش از او وجود داشت.
قبل از هر چیز، در این عربستان جدید، دیگر این وهابیت نیست که محتوا و جهت رفتار سیاسی حاکم را تعیین یا دست ‌کم کادربندی می ‌کند. اکنون کلیت دستگاه مذهبی در عربستان به نفع نظام قدرت و تصمیمات آن به حالت تعلیق درآمده است. اگر در دهه ۹۰ ترسایی، مفتی اعظم عربستان، شیخ عبدالعزیز ابن باز، راننده گی زنان را منشا « آشکار بسیاری از شرها و گناهان » و عملی « بدون شک » ممنوع و غیرمجازمی ‌دانست، حالا دبیرخانه شورای علمای اعظم این کشور - نهادی که در رأاس آن مفتی اعظم امروز عربستان عبدالعزیز آل شیخ قرار دارد - در بیانیه‌ ای از پادشاه به خاطر پرده ‌برداشتن از مفاسد و شرهای ناشی از عدم راننده گی زنان تشکر می ‌کند. بله، این سیمای جدید عربستان است: عربستانی که در آن تابعیت علمای عظام از تصمیمات سیاسی حاکم به موضوع ریشخند در شبکه‌ های اجتماعی بدل شده است.
عربستان کشوری جوان و ۷۰ درصد جمعیت آن زیر ۳۰ سال است. ولیعهد ۳۲ ساله این کشور درصدد ایجاد فضاهای کار و سرگرمی و تبدیل عربستان به مملکتی است که برای جوانان معمولی نیز قابل زیستن باشد. محمد بن‌ سلمان اگرچه جایگاه و مقام خود را مدیون خون سلطنتی است، اما سرمایه اجتماعی‌اش را نزد همین جوانان جست ‌و جو می ‌کند؛ نزد اکثریت خاموشی که نه اعتقاد راسخی به اسلام دارند و نه به گروه‌های نخبه و ثروتمند جامعه تعلق دارند و زمان تهی و ملال ‌آور خود را در سرزنده ‌ترین حالت با راننده گی جنون ‌آمیز در صحرا و با « تفحیط و هجوله » یا به‌اصطلاح خشونت و تروریسم خیابانی تاب می ‌آورند. این جوانان برای توصیف وضعیت خود امروز اصطلاحی به کار می ‌برند که هم‌ زمان به معنای «خلأ» و « ملال» اجتماعی و حتا « خشم و جنونی » است که این تهی ‌بوده گی زنده گی به بار می‌آورد: اصطلاح «طفش» که ریشه لغوی آن فعلی است به معنای آخرین دست‌ وپازدن‌های قبل از غرق‌ شدن است.
حالا درعربستان سخت گیری‌ ها نسبت به موسیقی کمتر شده است. اهمیت این موضوع به‌ ویژه از آن جهت است که وضعیت موسیقی سنجه‌ای مناسب برای اندازه ‌گیری شیزوفرنی حاکم بر پادشاهی آل‌ سعود و ترس مقامات سنتی آن از پاره‌ شدن تاروپود  سنتی جامعه است. در فبروری گذشته، کنسرتی در جده برگزار شد که اگرچه تنها مردان اجازه ورود به آن را داشتند، اما نفس این رویداد در ۲۴ سال گذشته بی‌سابقه بود.
شاهزاده غیرمترقبه
بله، تصویری که امروز از عربستان به جهان مخابره می‌ شود، دیگر به ساده گی تصویر کلیشه ‌ای کشوری با ثروت ‌های باد آورده نفتی و مکان‌ های مقدس نیست که سلفیزم و تروریزم را به منطقه صادر می ‌کند. عربستان اکنون با محمد بن‌ سلمان، سرزمین اتفاق ‌های غیرمنتظره است.  کارنامه ولیعهد عربستان در دو سال گذشته پر از اقدامات جاه‌ طلبانه و غافلگیرانه بوده است: عملیات توفان قاطعیت (جنگ یمن)، طرح انزوای قطر، اعطای حق راننده گی به زنان و اجازه صدور فتوا به آنها، پخش آواز‌ ام کلثوم از تلویزیون دولتی، شکستن تابوی همدستی با اسراییل، بازداشت جمعی از شاهزاده‌ها، مقامات حکومتی و صاحبان سرمایه به جرم فساد و پول ‌شویی و در نهایت درام استعفای حریری.
بزرگ‌ ترین سلاح ولیعهد عربستان در برابر دشمنان خارجی و رقبای داخلی ‌اش همین « غافلگیری » بوده است. ماجرای استعفای سعد حریری به حدی غیرمنتظره بود که بسیاری از رسانه‌ ها، به شایعه دستگیری و حصر حریری در عربستان متوسل شدند و روی آن مانور دادند.
صحنه‌ پرداز رویدادهای غیرمنتظره ماه گذشته در ریاض کسی جز محمد بن‌ سلمان نبود، امیر جاه‌ طلبی که سعد حریری پس از استعفا او را « برادر » خود خواند. ولیعهد عربستان امروز در دوران نضج ملی ‌گرایی عرب و افول قدرت اخوان المسلمین، « برادر بزرگ » تمام اعراب سنی منطقه است. غافلگیری اما همواره شمشیری دولبه است و هر بمبی ممکن است در دستان سازنده ‌اش منفجر شود. شتاب ‌زده گی، جاه ‌طلبی و ماجراجویی ترکیب انفجاری خطرناکی است و طرح‌ ها و اقدامات بن‌ سلمان همه گی شامل این سه ماده‌اند، از جمله ماجرای دستگیری ولید بن طلال، ‌میلیاردر سعودی و شاهزاده متعب، فرمانده گارد ملی و پسر ملک عبدالله شاه مرحوم و صدها شخصیت بانفوذ سلطنتی دیگر.
اما در داخل کشور، او تعادل میان خانواده سلطنتی و مفتیان وهابیت و مصالحه میان پادشاه و دربار را برهم زده و همین ممکن است باعث تضعیف خاندان آل‌ سعود شود و در درازمدت به ضرر خود او به پایان رسد. در خارج کشور تا همین ‌جا نیز جنگ یمن، هزینه بسیاری برای عربستان داشته است و همه می ‌ترسند امیر جاه ‌طلب عربستان پس از ماجرای حریری، جنگ تازه‌ای را در منطقه آغاز کند. آنچه مشخص است، اینکه فهرست دشمنان او، از درون قصر تا بیرون شبه‌ جزیره، طولانی است و در مقابل، او نیز آماده انجام هر کاری برای نابود کردن دشمنانش است. این معادله نوید اتفاقات خطرناکی را می‌ دهد./شرق

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۴۱۲