جریده پرچم بازتاب دهنده دوره از روشنگری و مبارزات اجتماعی طبقاتی
بصیر دهزاد
جریان دموکراتیک خلق که در روشنی قانون اساسی سال 1964 و در جو دموکراسی نوپا و نیمبتد نظام سلطنتی به وجود آمد، برنامه سیاسی خویش را بر مبنای اهداف مبارزه طبقاتی و مبارزه در برابر استبداد نظام تدوین نمود. این مبارزات بدون شک تحت تأثیر جو سیاسی جهان دو قطبی سوسیالیزم و امپریالیزم و موجودیت چین کمونیستی با سیاست آتشین " جنگ ببر ها را باید از فراز تپه ها مشاهده نمود" ، شکل گرفتند و جریان دموکراتیک خلق ، علی الرغم انشعاب بدو فرکسیون خلق و پرچم، بحیث یکی از فکتور های قابل حساب در نهضت ترقی خواهی ، مبارزه ضد استبداد و جبهه گیری در برابر راست گراه های افراطی و حلقات وابسته به دستگاه های کشورهای آمپریالستی قرار گرفت.
جریده پرچم ارگان نشراتی فرکسیون پرچم ، تحت رهبری یکی از اندیشمند ترین، سیاستمدار با تعهد و هدفمند و ترقی خواه، با اراده و وطندوست زنده یاد ببرک کارمل قرار داشت و اقبال نشر میافت . این جریده را که بحق تابناک مینامم، ناشر افکار ترقی خواهی و مبارزات آزادیبخش افغانستان بود که صفحه از تاریج مبارزات سیاسی و جو مسلط سیاسی و اقتصادی جامعه افغانی را در یک مقطع و دوران خاص تبارز میدهد.
انگیزه این مقاله در چهار نکته قابل بحث، ارزیابی و یادهانی خلاصه میگردد.
1-جریده پرچم بازتاب جو سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی جامعه طبقاتی و استبدادی افغانستان در دهه شصت وهفتاد قرن بیست میباشد.
2- جریده پرچم بازتاب و ناشر طرز دید های چپ ، انقلابی ، ترقی خواه و یک جهانبینی مسلط همان عصربود.
3- جریده پرچم بیان مبارزات جسورانه، شجاعانه و اشکال مبارزه مسالمت آمیز در چوکات قانون اساسی و سائر مجوزه های قانونی در یک مقطع معین تاریخی است.
4- جریده پرچم بحیث یک موخذ و منبع معتبر برای تحلیل های سیاسی و تاریخی و مقایسوی در ابعاد، منافع ملی، وفاق ملی و شرایط متفاوت سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی و بین المللی در فاصله زمانی شصت سال از آنروز تا امروز میتواند باشد. علاوتن این جریده باتاب دهنده همه نا ملایمات اجتماعی و وضع رقتبار و بحرانی جامعه در عمق فقر و قحطی و محرومیت های ناشی از عدم توجه حکام و دولتمداران به ضرورت های اولیه مردم بوده است.
به همت دو تن از چهره های وزین فرهنگی و شناخته شده محترم قاسم آسمائی و محترم انجنیر محمد عمر فیض در صفحات اتترنتی حقیقت و راه پرچم شماره های این جریده با ویرایش از نو تهیه و در خدمت خواننده قرار میگیرند. من از زحمات و کار خستگی نا پذیر این دو فرهنگی با تعهد سپاس عمیق مینمایم و کار متداوم و هدفمندانه آنها را شایسته تقدیر و سپاس بزرگ میدانم. این را نمیتوانم دلیل دیگری بجز افتخار به گذشته با غرور و خدمت پر ارج فرهنگی برای نسل جوان پویا و هدفمند امروزی کشور بدانم.
من در این مقاله اصطلاحات را بکار برده ام که در آن جریده و در همان جو سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی جهانی بحیث مفاهیم زمان بکار میرفتند. واضیح ، مستدل و پر مفهموم است که اصطلاحات مربوط به اندیشه چپی و طبقاتی آن وقت ، در ادبیات سیاسی امروز نه تنها کمتر بکار گرفته میشوند، بلکه دوران کنونی جو جدید فکری ، ساختار متفاوت اجتماعی و اقتصادی را بمیان آورده است که باید در کاربرد اصطلاحات کلاسیک و طبقاتی محتاط بود .
یکی از مشخصه های قابل مقایسه دوران دهه شصت و قبل ازآن تسلط نظام مسلط قبیلوی و فیودالی در افغانستان بوده است که نظر به تعریف و محتوا زمینداران بزرگ و خوانین تحت حمایت نظام سلطنتی طبقه مسلط جامعه بودند که دهاقین تهی دست را نه تنها تحت ستم قرار میداند ، بلکه هر گونه سرکشی دهقانان را با وحشیانه ترین وسایل سرکوب مینمودند. به آتش کشیدن یک دهقان در ولایت جوزجان توسط یکی از خوانین و فیودالان به اسم اسحاقزی خبر روز بود که این خان زمیندار و ثروتمند به جرم این قتل تنها روزانه بصورت سمبولیک و مدت کوتاه با دو خدمتگارانش در زندان بسر میبرد و شبانه به منزل خویش بازمیگشت.
جریان دموکراتیک خلق بخصوص رهبران دست اول و دوم آن با مقالات و سایر نوشته جات شان این تظلم نظام و استبداد زمینداران بزرگ را افشا و محکوم مینمودند. علاوتن وقایع و حرکت های مدنی مانند اعتصابات و مظاهرات منظمن در تازه ترین شماره های جریره پرچم انعکاس میافت که در روشنگری و راون و آگاهی اجتماعی اثر بخشی خاص خود را داشت.
فکتور عمده سیاست های بین المللی و تضاد در ابعاد سیاست، اقتصاد و ایدیالوژی میان آمپریالیزم و سوسیالیزم یک واقعیت عینی آن دوران بود که اکثریت حکومات، احزاب سیاسی و اتحادیه های صنفی را در انتخاب ضمنی و مستقیم یکی از این دو قطب قرار میداد. روی همین دلایل استفاده از اصطلاحات و مفاهیم مانند مبارزه طبقاتی، تمایل به اهداف نهائی مانند راه رشد غیر سرمایه داری ، تشکیل دولت های آزادیبخش ملی و نهاتین تکامل در جهت ایجاد سوسیالیزم محتوا و سوال این دوران بودند . اندیشه سوسیالیزم درست بعد از جنگ دوم جهانی در کشور های اروپا غربی با عث ایجاد احزاب ساسیالیستی و کمونستی گردید که سیستم تآمینات و تضمینات اجتماعی و اقتصادی و بیمه های اجتماعی محصول همان زمان است که تا کنون در بیشتری کشور ها در سطح بلند قرار دارند. طبعن مبارزه انقلابی با نفی کودتا ها و کودتاگری ، کسب قدرت با استفاده از نیروی انقلابی مانند کارگران ، دهقانان و تهی دستان مطرح میگردیدند. در آن دوران میارزه هدفمند متکی بر یک ایدیالوژی و جهانبینی بود. تحت تآثر همین اهداف و سیاست های چپی و انقلابی بودند که در کشور دها مظاهرات، اعتصابات و مارشهای دها کیلومتری کارگران مستند در جریده پرجم انعکاس میافتند که هر خواننده این چنین گزارشات و تحلیل ها را به ساده گی در شماره های ویرایش شده جریده پرچم میتوانند در یابند و به مطالعه گیرند. در حالیکه خصوصیت فعالیت های مبارزاتی طبقه کارگر آنزمان در کشور های مدرن سرمایه داری اکنون به نقش نهاد های بزرگ اجتماعی و مدافع لایه های مختلف کارگران و کارمندان در داخل سیستم سیاسی به فکتور بزرک و بی بدیل کسب خواست های موسسات تولیدی و کارمندان عرصه های غیر تولیدی تبدیل شده است که منظمن با دولت داخل مزاکرات و مشاجرات میباشند که با مظاهرات بزرگ کارگران آن وقت در شکل و محتوا متفاوت اند.
مشخصه دیگر آن عصر تعویض و تحمیل کردن رژیم ها ی کودتائی و حافظ منافع منطقوی و بین المللی دول آمپریالستی با خونریزی ها و قلع و قمع نیرو های ترقیخواه و چپ بود که بیشتر در کشور های آسیائی، آفریقائی و آمریکای لاتین واقع گردیدند.
در عصر کنونی که سیاسی دوقطبی با آن سازو برگ استزاتیژی و نظامی شکل دیگری بخود کسب نموده است، اعمال نفوذ ، تسلط بر کشور ها و سلب استقلال ملی شان، تحت نام نجات دموکراسی و حقوق بشر صورت میگیرد . توازن قوا که بصورت نسبی عامل ثبات جهانی بود، جایش را با مداخلات بدون سرحد و مداخله نظامی تعویض نموده است با پر روئی و گستاخی بر ملت ها تحمیل میگردند. آمریکا از زمان سقوط سوسیالیزم و پیمان وارسا از موقف ضعیف سازمان ملل متحد سواستفاده نموده بر کشور های مانند افغانستان، لیبیا، سوریه، عراق ، یوگوسلاویا مداخله نظامی نمود ، گستاخانه حاکمیت ملی این کشور ها را ، آنچه در اساسنامه ملل متحد تعریف گردیده است، نقض نموده است.
خواننده در شماره های پرچم میتواند سیاست جهانی و نقش دولت های بزرگ را در نقض حاکمیت ملی و در یک جو دیگر بین المللی مطالعه نمایند.
یک تبارز با اهمیت مطالعه و مقایسه برای نسل کنونی کشور در عملکرد رهبری جریان دموکراتیک خلق در برابر نظام و حوادث سیاسی مرتبط با نظام و جریانانت دیگر سیاسی اعم از چپ و راست بوده است که رهبران با درک ، مطالعه و ارزیابی زمان ، سیاست اپوزیسیونی را بحیث بهترین گزینه انتخاتب نمودند. آنان یا شجاعت، درایت و متکی بر سیاست سازمان سیاسی خویش دولت و نا برابری های اجتماعی ناشی از استبداد و بی عدالتی را به نقد میگرفتند. رهبران سیاسی آنوقت تحلیل و نظر و اراده سازمان خویش را مرتبط به آنها معین میساختند. آنها در نقد و اعتراضات خویش فاکت های، حتی کوچک ، یعنی حوادث در یک قریه کوچک را استفاده و نظر سازمان سیاسی خویش را انعکاس میداند. رهبران جریان دموکراتیک خلق در جریده پرچم با شهامت و با جسارت آنچه را به نقد میگرفتند، نه تنها در اورگان نشراتی خویش انعکاس میدادند بلکه در مبارزات داخل پارلمانی خویش هم با قوت استفاده نموده و توجه میلیونها دهقان، کارگر و مردمان فقیر و آسیب پذیر جامعه را به اهداف خویش جلب مینمودند و از منافع این مردمان دفاع مینمودند. این نقش اپوزیسیونی جریان دموکراتیک خلق یک تجربه پربها بوده که این سازمان سیاسی را در جامعه افغانی انوقته ما متبارز و قابل شناخت ساخت.
نویسنده به عنوان اختتام این خاکه میخواهد ضمن قدرمندی از دو فرهنگی ارجمند محترم قاسم آسمائی و محترم عمر فییض، میخواهد مطالعه شماره های پرچم وهمچنان سائر نشرات اورگانهای سیاسی دوره دهه شصت را که یکدوره متبازر مبارزات اجتماعی در افغانستان است، مشورت دهد.
( ویرایش از نویسنده )
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۲۰۵
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2019
د زبرځواکونو هدیره
ولی منگل
هغه جګړه ده چې د متحده ایالتونو لپاره د ډالرو په یوې څيرې بوجۍ بدله شوې؛ دا هغه جګړه ده چې د هغوی د عسکرو زیاتې ککرۍ یې وخواړلې.د جګړې په پيل کې د امریکا د هغه وخت دفاع وزیر رمسفلد ویلي و چې : ' ( موږ هغه هېواد ته په جګه غاړه ځو، کوم ته چې د امپراطوریو قبرستان ' ویلي شوي دي. موږ به په دغه هېواد کې د امریکا د دوښمنانو د کبر ښکر مات کړو او یوه پایداره سوله به ټينګه کړو)
خو داسې ښکاري چې رمسفلد پرحقه نه و؛ او هسې غورې یې بادولې ؛ ځکه په دې نولسوکلونو کې ، نه هغوی پایداره سوله ټينګه کړه او نه یې د خپلو سرکشو دښمنانو د قبر ښکر مات کړل. په وروستي تحلیل کې دا په دې مانا ده ، چې امریکا به له افغانستان نه ووځي، ځکه چې پوه دي چې په رښتیا هم هغوی د زبرځواکونو هدیرې ته راغلي دي او ور سره په ورته وخت کې د متحده ایالتونو حاکمې کړۍ پوهیږي، چې د یوې قطبي نړۍ عمر نور ختم شوی دی، او افغانستان نه شي د تل لپاره لاندې کولی او اېل کولی. متحده ایالتونه یوه څه ته باید غاړه کېږدي هغه دا چې، د افغانستان ستونزه بغیر د بین الاففاني تفاهم او بغیر د منطقې د سترو ځواکونو لکه چین، روسیه،پاکستان، هند او همدا راز د ایران له ګډون پرته نه شي حل کیدای. افغانستان باید بیرته د ناپیلتوب او بې طرفۍ دور ته وګرځي؛ ځکه نورې ټولې ستراتیژۍ او طرحې دې دغه هېواد د اوږدې غمیزې د پای ته رسیدو په لاره کې ناچله او بې کاره دي.. افغانستان هغه هېواد نه دی چې ، د زبرځواکونو د ' ټوپ تختې' غوندې د یو او بل هېواد پر ضد استعمال شي؛ ددغو هیلو سره د ډېرو امپراطوریو لپاره افغانستان په هدیره بدل شوی دی .
( ویرایش از نویسنده )
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۹ـ ۲۲۰۵
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2019
مبارزه سیاسی در بحبوحه چه باید کردها ونباید کردها
از چه باید کرد اگر یک راه حل پیدا نشد
پس توجه در نبا ید کردها معطوف دار
عبدالوکیل کوچی
در پروسه مبارزه سیاسی قبل از آنکه موضوع چه باید کردها منحیث یک سوال کلیدی مطرح بحث قرار میگیرد، همزمان بخاطر دریافت راه حل ها وپاسخ های عملی چنین سوال تاریخی ومهم ، مسایلی بخاطر نفی موانع ونباید کردها در ذهن انسان خطور میکند . زیرا مبارزه با موانع ومعضلات ناحل شده وعبور از خطوط قرمز،انسانهای مسوول ومتعهد را بهدف نزدیک ساخته و با گزینش عبورمسُولانه ودلسوزانه ازگذرگاهای دشوار و متعارف ، بلاخره تمام موانع ومشکلات در جهت طرح ها و تصامیم ، و دریافت راه حل های عملی وبنیادی از میان برداشته خواهد شد .
انسان از همان آغاز پیدایش بخاطر زنده ماندن درجست وجوی وسایل زنده گی ومقابله با حوادث به چالش های سختی روبرو بود ه است که در درازنای زمان باعبور از مسیر تکامل تحول و پیمود ن مراحل زنده گی کنش ها و واکنش ها را بسختی تجربه کرده و با مطرح نمودن سوال تاریخی وبنیادی مفهوم چه باید کرد ، در راستای تحولات تازه و نگرش های ژرف انسانی در گستره علم ودانش ،بر پایه تجارب ، اندیشه وتفکرات سالم ، اهداف واستراتیژی خود را رقم زده بندش ها وقفل های همه پرابلم ها را ، عمده تاً با پاسخ عملی همچون سوال کلیدی وتاریخی بازگشایی میکنند .
مسلماً سوال چه باید کرد آموزه بزرگ تاریخی طرح ها ی فورمولبندی شده برای رهایی انسان ستمکش از ظلم وستم وشگوفایی جامعه بر مبنای جهانبینی علمی و مبارزات ترقیخواهی برهبری و پیشآهنگی رهگشایان راه ترقی وسعادت انسان زحمتکش بوده و رهکار خوبی برای عبور از کوره راه های پیچ و خم زمان و رسیدن به اهداف والای انسانی میباشد.
سوال تاریخی چه باید کرد در پرتو اندیشه های خلاقانه وتفکرات عظیم پیشوایان ترقی و سعادت مردم ، حدوداً پنجاه سال قبل در یکی از شماره های وزین پرچم ارگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطرح گردیده بود که باتحلیل جهانبینی علمی مبتنی بر شرایط واوضاع جاری همان وقت ، شعار روز وپراتیک مبارزه را مشخص میساخت .
به عبارات دیگر این سوال تاریخی بمثابه مادر سوالها درصدر مضامین جریده تابناک پرچم بخصوص نگاهی بوظایف ملی ما دراین مرحله تاریخی ،راه ها و وسایل نیل به پیروزی و دیگر سوالات مشابه مطرح شده که با تحلیل های علمی واکادمیک رهبری فرزانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان راه های برون رفت از مشکلات وراهیابی بسوی افق های تازه مشخص گردیده بود.
همچنان در مسیر مبارزات سیاسی ، درحال حاضر ، برخی از نویسنده گان فرهیخته وسروران قلم واندیشه با طرح سوال چه باید کرد در راستای مبارزات دادخواهانه بخاطر برونرفت از وضع رقتبار موجود کشور ونجات وطن ازبحران جنگ ، با فراخوان بزرگ اتحاد ، همبستگی وجمعبندی نظریات وپیشنهادات سازنده بخاطر حل قضایای پیچیده افغانستان با ارایه ی نظریات اکادمیک وهمه جانبه ، بخصوص مسایل داغ را مورد بحث وبررسی قرار داده که زمینه خوبی برای بحث گسترده وگفتمان سیاسی بمنظور دریافت پاسخ های اساسی این سوال کلیدی میباشد که قابل ستایش است.
واضح است که جمعبندی نظریات وجوشش اندیشه های داد خواهانه وخرد جمعی وطنخواهانه ،با حصول پاسخهای علمی وعملی ، فورمول بندی شده و قابل قبول ، روزنه های امید را برای همه گروه های ترقیخواه عدالت پسند گشوده وآنها را به هدف نزدیک میسازد.
البته بدون شک نظریات جمعی وطنخواهانه وپیشنهادات سازنده وفراگیر ، برای دریافت راه حل های اصولی و تجسم یک نیروی بازدارنده در مقابل جنگ در وجود یک جنبش سراسری وهمگانی با اتحاد وهمبستگی نیروهای وطنپرست وسالم اندیش جامعه از هر لحاظ مبرمیت دارد .
اما درعین زمان باید گفت که پاسخ جامع وعملی سوال تاریخی چه باید کرد زمانی بطور متحدانه میسر خواهد شد که قبل از همه توجه جدی را به رفع موانع ومشکلات ناشی ازملاحظات مربوط به آن معطوف داشت یا بعباره دیگر نه گفتن به پروسه نفی اصول و پراتیک مبارزه . این بخاطری مبرمیت دارد که برغم تلاش ها ی پیگیر وابراز نظریات معقول و پیشنهادات سازنده در مسیر فعالیت های متحدانه سیاسی ، سازمانی و فراسازمانی به دریافت یک راه حل معقول وسازنده در سطح ملی ومنطقه وی برای مهارجنگ ( بدلایلی که همه میدانند از عوامل داخلی گرفته تا فاکتورهای خارجی ) آنچه توقع میرفت تا هنوز راه حل عملی و اساسی در سطح کشور پیدا نگردیده است .
بگونه مثال جنگ بعوض اینکه کاهش پیداکند، گسترش یافته و شرایط اوضاع روز تا روزپیچیده تر میشود . (وحدت نیروهای ترقیخواه برغم وجوهات مشترک اعضای همان خانواده بزرگ ) باشتاب بیشتر ادعاهای وطنپرستانه ، ، ولی درعمل به پای مورچه گان رفتارمیشود واهداف ترقیخواهانه ونجات بخش ، قربانی خودخواهی ، خود محوری ، کینه توزی ،انتقام گیری ، عقده های سمتی وقبیله وی ، لسانی عدم پذیرش یکدیگر و سایر امراض بچه گانه ونظام فرتوت فیودالی گردیده اگر اشتباه نکرده باشم گفته میشود روز تاروز صفوف نیروهای چپ و دموکراتیک بجای متشکل ، متلاشی گردیده در برخی مناطق ودر بعضی حالات برغم انکشافات شکلی ، شمارش معکوس خود را می پیمایند .
بطورمثال اگر در نتیجه جنگ نیابتی قدرتهای غربی وتحولات سیاسی سال ۹۲ ترسایی بیش از نیم میلیون مدافعین مجرب قوای مسلح بدستور ارتجاع داخلی وعمال خارجی متلاشی گردید ولی نیروهای حزبی ومترقی با عبور از مرحله فروپاشی چرا نمیتوانند از لحاظ سیاسی دوباره خود را بطوری که لازم هست منسجم سازند ؟
در طی چهل سالی که گذشت برغم ایتلاف های موقت وگذرا وجذب معین عنصر جوان به برخی احزاب ، تا هنوز اعضای حزب مادر و این فامیل بزرگ متاُسفانه روز بروز پراگنده شده واین دریای عظیم به جویبارها وجویچه ها منقسم میگردد . هرچند که همواره تلاش بخاطر وحدت واستحکام نیروهای چپ دموکراتیک و دادخواهان ، وطن دوستان صلح پسند وعدالت خواه که با دلسوزی جریان دارد ، مگر صفوف وطنپرستان ترقیخواه تا هنوز ضعیف وسازمانها از هم دور.
بنظر میرسد که آیا همسو های دموکراتیک در مسیر مخالف در حرکت اند واگر کارمثبتی هم صورت گرفته باشد بمقیاس پرابلم های کشور وچالش های در پیش رو برای خنثی کردن دسا یس سازمانیافته از داخل وخارج کشور اصلاً قابل مقایسه نیست .
همه میدانند که فروپاشی جنبش دادخواهانه چپ ودموکراتیک ومجموع نیروهای ترقی خواه کشور یک امر تصادفی نبوده زیرا حدوداً نیم قرن پیش زنده یاد ببرک کارمل فقید بوضاحت فرموده بودند که ارتجاع و امپریالیزم ، جریان دموکراتیک خلق و پرچمداران دموکراتیک خلق افغانستان و سایر وطنپرستان ترقی خواه وسالم اندیش را در لیست سیاه خود گرفته اند.
دشمنان وطن ، ترقی خواهان دموکراتیک وطن پرست را بمثابه دشمنان درجه یکم خویش تشخیص داده اند . روی این اصل بخاطر جلوگیری از آسیب پذیری حزب وجنبش ترقی خواهی در کشور زنده یاد کارمل بزرگ با هوشدارهای سازنده و حیاتی صفوف حزب را از گزند دشمنان برحذر میساخت .
ا کنون که اکثریت اعضای حزب وترقیخواهان کشور در یک فضای امن با امکانات و آرامش نسبی بسر میبرند کارهدفمند ی که همه وطندوستان خواهان آن هستند ، در گرداب سردرگمی غوطه ور است.البته دلیل آن شاید همانا مساله روشنفکری باشد که با همه ارزش ها ی حیاتی ، پیشآهنگی و رشنگرانه نمیتوان آسیب پذیری آنرا نادیده گرفت .
بنا بر آن بنظر میرسد که هنوز هم دریافت پاسخ همه جانبه وفراگیر این سوال تاریخی چه باید کرد نیازمند کارهای بیشتر وتلاش های جمعی ، پیگیروخسته گی ناپذیر میباشد .
شاید یکی از دلایل کندی کار سیاسی وهمبسته گی دادخواهانه کم توجهی به توقف از خطوطی باشد که از آن عبور کرده ایم .
بنا بر آن بنظر میرسد که قبل ازطرح سوال چه باید کرد وتفصیل نیازها ، به پرسش چه نباید کردها و برجسته ساختن ضعف ها الویت داده شود که بر بنیاد آن کلیه کارکرد ها و رویکردهای مان با خرد جمعی و نگرش نوین سیاسی به افتضای زمان مورد بازنگری قرار گرفته بازسازی سیاسی شود .
چه بهتر ضعف ها را بر شمردن
سپس خلاقیت را بر گزیدن
یقین داشتن به خورشید حقیقت
که آید بار دیگر بردمیدن
با توجه به ضرب المثل مشهوربزرگان ، جلو نقص هروقت که گرفته شود فایده است . بنا بر آن به باور این قلم ، بخاطر مبارزه با موانع ومشکلات ویافتن پاسخ همه جانبه وعملی به سوال کلیدی چه باید کرد ، میتوان علل وعوامل ضعف های کاری را برجسته ساخته برای جلوگیری از تکرار آن با اخذ تصامیم لازم بطور جمعی راه آینده را بسوی هدف واحد باز گشایی نمود .
بنا برآن درگام نخست با تحلیل از اوضاع مشخص ومبرمیت های کاری باید گفت که بجای مشخص ساختن الویت های کاری و یکی از آن بلند کردن صداهای دادخواهانه بگوش جهانیان ، ادامه سکوت بزیان جبران ناپذیر جنبش خواهد انجامید . در حالی که بسیاری از احزاب وسازمان های دادخواه وعدالت پسند دنیا در راستای مبارزات عادلانه و آزادی خواهی صدای متحدانه وفریاد داخواهانه خود را بخاطر ختم جنگ و رسیدن به صلح پایدار به توجه جامعه جهانی بخصوص سازمان ملل متحد ، کمیسیون حقوق بشر ،اتحادیه اروپا وسایر نهادهای مسوول میرسانند . ولی نهادهای دادخواهانه برونمرزی کشور ما داین خصوص با لنگش مایوس کننده ای دراین مسیر دست وپامی زنند .
همچنان به همه واضح است که نمی توان در رابطه به جنگ و صلح چشم طمع به خارج وخارجیان داشت زیرا که ( برغم عمده بودن بعد خارجی عوامل جنگ ) کلید حل مشکلات وطن بدست مردم وطن است . فقط مردم کشورمیتوانند با همسویی وطنپرستانه در کنار قوای مسلح ، این مدافعین خاک و نوامیس ملی کشور جنگ نیابتی پاکستان را مهار کنند ونقشه شوم تسلط گرایان جهان را مانند گذشته خنثی نمایند . همچنان تحرک سیستماتیک ومتحدانه مردمی در سراسر کشور میتواند بر جنگ غلبه حاصل کند وصلح سرنوشت کشور را رقم زند .
نمیشود به کارسیاسی در بین مردم کم بها داد زیرا اگر مردم بصورت جمعی بیداری حاصل کنند میتوانند به نیروی لایزال مبدل گردیده جنگ را مهار سازند .تا جایی که دیده میشود حضور ترقی خواهان در محافل غم وخوشی ومحل کار و زنده گی مردم پر رنگ نیست .تا وقتی که مردم ما را در کنار خود نبینند به نوشته ها وشعار های ما باور چندانی نخواهند داشت البته این تنها مربوز ومنحصر بداخل کشور نبوده در خارج مملکت نیز شرایط کاراجتماعی و سیاسی در بین هموطنان وطندوست خیلی ها مساعد است که به تحرک نیاز دارد .
نباید هژمونی کار سیاسی در میان مردم ناموثر باشد باید در میان مردم رفت واز مردم آموخت و به مردم یاد داد البته این کار دادخواهانه ایست که خوشبختانه ترقی خواهان داخل کشور به آن دسترسی بیشتر دارند .
خوش آیند نیست که آگاهی دادن وبلند بردن شعور سیاسی مردم را دست کم گرفت . وتمام کوشش خود را به ساختار تشکیلاتی سیاسی وصدور شعار ها وتصویب ها متمرکز نمود، بلکه با ید عوامل بدبختی را مشخص ساخت و برای رفع آن تصامیم لازم گرفت منجمله به مساله سواد وسواد سیاسی نباید کم بها داد .
در بخش همبسته گی واتحاد ترقی خواهانه باید گفت که لازم ندارد که به اتحاد های ناپخته وناسچه ، وحدت های میکانیکی وشکننده توام با عجله وشتاب زده گی دل خوش کرد . زیرا که جنبش ترقی خواهانه افغانستان از تجارب چنین وحدت های کلیشه یی بی نیاز است.
نباید روند کارسیاسی را با عقده ها ی گذشته سازمانی ،سیاسی ، سمتی ، قومی و زبانی ادامه داد زیرا نتایج اینگونه امراض بسیار زیان آور بوده وتمام ارزش ها ی وطنپرستی را زیر سوال می برد اکنون وطن درلب پرتگاه رسیده است . دور از اصول مبارزه وانصاف است که منافع گروهی ،حزبی ، قومی و زبانی را نسبت به منافع علیای کشور ترجیح داد زیرا هیچ حزبی ،گروهی ، و یا سازمانی وقومیتی به تنهایی خود نمی تواند وطن را ازحالت کنونی نجات دهد .
نباید تواضع رفیقانه وهمسویی را نادیده گرفت زیرا مجموع ترقی خواهان عدالت پسند روزهای دشواری را پشت سرگذشتانده اند وطبیعیست که روزهای دشواری نیز در پیش روست . بنا بر آن نباید گذاشت تا آن روزهای سخت و دشوار وآن تجارب گرانبها فرا موش شود ومحبت رفقای همسو وهمرزم به سردی گراید .
بسیار دشوار بنظر میرسد ولو برخی افراد مبارز ودادخواه با کم بها دادن اصول وارزشهای معیاری در مبارزه حق بر باطل دستاورد ها وافتخارات گذشته را به باطله دان تاریخ سپرد ه و ادعای نو اندیشی کنند . بلکه میباید تجارب گذشته را همچون چراغ راه آینده روشن نگداشت زیرا وظیفه داریم تا درعصر وزمان خود گذشته را به آینده پیوند داده و به آن افتخار کنیم .
نباید با کسانی که مترقی وطنپرست و فدا کارهستند ولی با ما نیستند آنها را مخالف خود فکر کنیم نباید ارزش های کاری و نقش سیاسی شخصیت های مجرب وپیشرو وآگاه را نادیده گرفت زیرا تجارب تلخ گذشته نشان داد که بسیاری ترقیخواهان وطندوستان را که با ما نبودند از دست دادیم و درصف دشمن نزدیک شان ساختیم این اشتباه تاریخی ما بود که نباید فراموش گردد .
هدف این است که صدای ما در جهان وقتی رساتر میشود که همسفران بیرون از کاروان ما نیز ، همسو وهمصدای ما باشند .
همه میدانند که در مبارزه بی حوصله گی خود خواهی ، اندک رنجی ویا تکبرجای ندارد اگر با آن یعنی با خصایلی که ( اگر درخود داریم ) مبارزه نکنیم نمیتوان صفوف ترقی خواهی را گسترش داد .
لازم نیست که تمام مسوولیت ها را به گردن چیزفهمان وبزرگان ترقی خواه گذاشت باید در مبارزه وطنپرستانه نخست از همه تحمل پذیر بود و از خود سوال کرد که من در بخش یاد شده چه کرده ام تا از دیگران انتظار داشته باشم .
ما نباید نظریات ،پیشنهادات وعقاید دیگران را نادیده بگیریم و چوکات مبارزه را آنقدر تنگ وتنگتر و بخود محدود بسازیم که همه فرار کنند. باید به پیشنهادات ونظریات سازنده دیگران احترام گذاشت ومبارزه داد خواهانه را تنها بسلیقه خود انحصاری نسازیم . ( هستند بسیاری کسانی که بنام مبارزه وخدمت برای مردم افغانستان با رفیق روزهای دشوار خود جنگی وبا مخالفین آشتی) بنا بر آن چه میتوان از (مبارزه مردمی ) همچو یک رفیق وهمسو توقع داشت .
وقتی انسان تحمل پذیرش رفیق همسوی خود را نداشته باشد پس چگونه میتواند مصدر خدمت به سایر هموطنان گردد ؟
نکاتی که نباید ادامه آن را در کارمبارزه سیاسی تحمل کرد با بیان ساده وآشکارا آنچه که مبارزین ترقی خواه وطنپرست بسیار بالاتر واعلاتر از آن میدانند آن را بخاطر تجدید توجه به آموزه های بزرگان ویاد آوری از وصایای پیشوایان راه ترقی وسعادت مردم افغانستان میباشد .
در اخیر میتوان امید کرد که با پیوند نظریات وطرح های جمعی با یک اجماع عمومی چیزفهمان دلسوزبوطن ، با خردهمگانی وجمع آمد سراسری وطنی در پیشآپیش آن همبسته گی دادخواهانه و مردمی ، خواهیم توانست کاروان نجات وطن را از میان کوه های بلند چه باید کردها و راه های صعب العبور نباید کردها موفقانه عبور دهیم .آنگاه به هدف نزدیک خواهیم شد .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۹۰۵
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2019
څوک سره وژني؟
ولی منگل
یو لوري د جګړې ګرمې لیکې ته په داسې حال کې ور دانګي چې سر ونه یې په ورغوو کې نیولي دي څو لا له وخته پلورل شوي .
د پردیو غلامان او د آزادۍ دلالان ورته وایي چې : ستاسو د نیکونو ټاټوبی اشغال شوی دی؛ کفار راغلي دي! اسلام په خطر کې دی او که تاسې مسلمانان یاستی افغانان یاستی ، نو جهاد پر تاسو فرص دی...
حقیقت دا دی چې ، دا وګړي چې عملآ په جګړه بوخت دي ، په رښتیا هم پر حقه دی، د هغوی جګړه مقدسه ده؛ ځکه په رښتیا هم دغه شعارونه او دغه آرمانونه مقدس دي. بل لوری د هېواد مسلح ځواکونه دي. هغوی هم خپل سرونه په ورغوو کې نیولي او د هېواد پر وړاندې خپله دنده تر سره کوي .هغوی ته د یوه ګورت لاسپوڅې ادارې چې د خپلې ږیرې واک نه لري ، ویل کیږي چې خدای، هېواد ، دنده ! دردوونکې دا ده چې ، هغوی چې سره وژني ، دواړه پر حقه دي ؛ خو جنګوونکي یې غداران او خاینان دي.. که دې دغو جنګوونکو خاینانو اولادونه په جګړه کې مړه کېدلای او یا خپله په جګړه بوخت وی ، د ستر ګاندي په خبره، جګړه به نه وه.
د یو لوري اولادونه په بهر کې اروپا کې مزې چړچې کوي ، خپله په محاصره شویو ودانیو کې اوسي اوکله چې د میکرافون وار شي ، نو له سینګار سره په داسې عوام غولوونکو دروغو او غورو خولې خلاصې کړي چې وجدان او ضمیر له هغه ځایه تښتي.
بل لوري په حیات آباد او عربي هېوادونو کې په دوزخي هوا کې د یخو کولرونو په منځ کې ناست دي، اورمېږونه ، خېټې او څټونه یې د فیلانو غوندې څاربه شوي دي او د ږیرو له پړکونو نه یې د چا سترګې ړندیږي.
افسوس دا دی ،هغه څوک چې په دې جګړه کې مري، د سبا ورځې بې نومه او ورکنومه سپاهیان دي، د هغوی وینه یوازې د یوې محدودې کړۍ د قدرت، شان او شوکت لپاره بهیږي.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۱۰۰۵
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2019
زوایای معضله افغانستان و سوال جنگ و صلح
یک تبصره سیاسی
بصیر دهزاد
مردم خسته از تداوم جنگ و خونریزی با مذاکرات دوجانبه میان طالبان و نماینده دولت امریکا دلگرم و امیدوارند تا از آن یک روزنه حتا کوچک برای ایجاد یک احساس باز و حسن نیت برای آتش بس جنگ میان طالبان و نیروهای مسلح دولت نیز رونما گردد. این مذاکرات که اکنون مرحله ششم خود را از سر میگذراند، هنوز یک گام فراتر از چانه زدن های که دارد خسته کن و فرسایشی میشوند، پیشرفت نکرده است، زیرا طرح و بحث موضوع بالای منافع استراتیژیک و امنیت منطقوی دولت امریکا ، در حال و آینده، متمرکز شده به اصطلاح عامیانه « سنگک شده است » این هم واضح گردیده است که آقای خلیلزاد نماینده دولت امریکا، بخاطر امریکا و منافع استراتیژیک و حیاتی امریکا موقف واضح را دارد و به وضاحت آنرا مطرح می نماید. آقای خلیلزاد خود میگوید « اهای مردم ! من یک امریکایی هستم، برایم منافع امریکا تقدم دارد و من موظفم منافی امریکا را در کوتاه و دازمدت در این مذاکرات تضمین وبدون برگشت سازم .»
از جانب دیگر طالبان که خود را طرف قضیه با امریکا میداند، ولی جنگ را با نیروهای مسلح کشور پیش میبرد و هر روز عامل قربانی های فراوان میگردد و با طرف که در جنگ رویاروی قرار دارد ، آماده مذاکره نیست. طالبان چنین وانمود میکنند که گویا قسمت بزرگ افغانستان را تحت حاکمیت دارد، در حالیکه تا کنون در هیچ حمله پلان شده برای تسلط و ادامه تسلط مناطق کشور موفق نشده و هر باری در برابر نیروهای جنگی دولت شکست خورده اند. واضح است که طالبان بیشتر در یک جنگ روانی چهره دیگر از خود به نمایش میگذارد تا آنچه در واقعیت وجود دارد.
جهت دیگر معضله در آن است که دولت افغانستان به مذاکرات مستقیم بین افغانان چندان علاقمند نیست. دولت در تعین یک هیات 250 نفری در مذاکرات بین الافغانی دوحه عملاً کنفرانس دوحه را ماهرانه بایکوت نمود، در حقیقت بایکوت خموشانه را اختیارکرد که عکس العمل و پاسخ طالبان در برابر آن غیرقابل پیشبینی نبود. یعنی چونکه دولت ضریب 10 در مقابل 1 را در برابر طالبان انتخاب نمود. به عنوان شوخی دولت خواست با دهل و سرنا جمع کثیری را برای سه وقت نان مکلف و هوتل لوکس پنج ستاره به تفریح بفرستد. بالای آن نمیتوان اصطلاح هیات را گذاشت بلکه جمع بزرگ که بیشترین آنها با پالیسی های دولت خود مو افق نیستند و مشروعیت دولتمداران را زیر سوال قرارمیدهند. این سوال راباید مطرح نمود که این جمع بزرگ چگونه از یک پالیسی گنگ و ناپیدای دولتمداران باید نماینده گی میکردند و نکات نظر واحد را درمذاکرات مطرح میکردند.
برای نویسنده هم پیشکش نمودن یک هیآت 250 نفری از جانب دولت برای پیشبرد مذاکره صلح و آنهم از موضع ، خواست ها و سیاست دولت افغانستان نامتعارف و غیرعملی به نظرمیرسید.
از جانب دیگر دولتمداران تلاش ماهرانه نمودند تا با بایکوت خموش مذاکرات میان افغانها خواست ها و تازه ساختن مشروعیت خویش را از طریق لویه جرگه مشورتی ممکن سازند. اینبار محتوای این لویه جرگه عین شیوه عنعنوی بود که دولت مداران فقط خواست های خود را با یک میکانیزم قبلاً ترتیب شده صحه بگذارند. نظر به گفته تعداد زیاد اشتراک کننده گان این جمع آمد تمام مسایل در کمیته های کاری از قبل معین شده بودند. یکی از بدنام ترین چهره های متقلب انتخابات پر از تقلب و مسخره قبلی آقای امرخیل یکبار دیگر در این لویه جرگه میر میدان شد وسر رشته همه امور را بدست گرفت. او بود که در هر برآمد های ژورنالیستیک از شفافیت، عدم تقلب و مشروعیت مژده دروغین میداد.
با تجارب از پنج سال اخیر اعتماد بر قول، تعهد و قرار دولتمداران یا حکومت وحدت ملی در حد اقل قرار دارد. دولت مداران در راس هرم قدرت بر همه وعده ها و نکات مورد تفاهمات و ایتلاف ها پشت دور دادند، ایتلاف های انتخاباتی را بعد از کسب قدرت نیز به پیش پا زدند. درحالیکه اگر ما مجموع فیصدی های انتخاباتی را که بر مبنی آن رییس جمهور خود را برنده اعلام نمود، دوبار حذف نماییم، عدم مشروعیت انتخاباتی رییس جمهور کاملاً روشن است. با کمال تاسف در دستگاه دولت یک شیوه دیکتاتوری خاموش ، اعتماد بر قول ، تعهد و قرار این دولت مداران را شدیداً آسیب پذیر ساختن است که نتیجه آن بدون شک عدم اعتماد ملت و طرف های قضیه صلح را به پروسه ملی نیز بوجود آورده است.
شورای صلح هم اکنون به یک نهاد غیرموثر و فاقد اعتبار،اعتماد و صلاحیت تبدیل شده است که هیچگونه امیدی را به آن نمیتوان بست. اگر نام شورای معاش و پلو بدان گذاشته شود هم چندان عجیب به نظر نمیرسد.
نکته قابل دقت دیگر در این پروسه ها در آن است که سران و قوماندانان جهادی همه تلاش شان را می نمایند تا با رونمایی دو روی سکه شان هم از دولت اسلامی و حفظ حق پایان ناپذیر شان، از نام جهاد، حرف بزنند و از جانب دیگر بخاطر حفظ و مصوون نگهداشتن آرگاه ها و بارگاه های شان چنگ به حقوق مدنی ، دموکراسی و ارزش های قانون اساسی میزنند و با قبول سنگینی کلمات مانند حقوق زنان موقف خویش را درپروسه ها حفظ نمایند. اینان که دیگر جایگاه اشرافیت میراثی در را جامعه میخواند ایجاد نمایند، بر ملت مظلوم افتخار فروشی نمایند.
حزب اسلامی با برآمد های رسانه یی شان، بخصوص برآد های آقای حکمتیار در چندین برنامه تلویزیون و اخیراً در برنامه کاکتوس کاملاً چهره دیگر از خود و حزب خود به تصویر میدهد تا یک سازمان جهنمی که ملت در سالهای طولانی جنگ از اآها تجربه دارند. آقای حکمتیار خود و حزب خود را بی رقیب معرفی و سرتاج تنظیم های اسلامی جا میزند. ولی وجوه مشترک زیاد میان طالبان و این حزب نمایان است . این وجوه مشترک کدام ها اند:
۱- هر دو در ارایه پاسخ واضح از نقش جامعه مدنی، حقوق زنان در عرصه اجتماعی و سیاسی گنگ صحبت میکنند و همه را به اساسات دینی راجع می سازند ولی آنها برخورد های زشت و موانع جدی و وحشت بار در برابر زنان در گذشته های خویش را نقد نمی کنند. هر دو نمی خواهند همه ترس و تشویش ملت بخصوص اهل سیاست، جامعه مدنی و زنان را با ارایه بدیل های تشویش زدا ارایه بدارند.
۲-هردو در برابر سیاست های دولت پاکستان بحیث حامی تروریزم و دشمن تاریخی ملت افغانستان نه تنها خموشی اختیار میکنند، بلکه خموشانه و غیر مستقیم چراغ سبز هم نشان میدهند.
۳-هردو از همه کشتار ، بربادی ، تظلم بر مردم عادی، سیاست فشار و تهدید و جرایم بی شمار ضد بشری شان ندامت نشان نمی دهند و از ملت حاضر به عذرخواهی نیستند. آقای حکمتیار میگوید که « من لباس های خود را خودم اتو میکنم، هیچ فرزندم را به سلی هم نزده ام و.... »
بدون شک هر کسی در کرکتر فامیلی اش میتواند شخص دیگری باشد ولی هزاران فرزندان بی پدر و مادر، هزاران والدین که فرزندان شان طعمه هر دو سازمان گردیدند با پر رویی انکار میکنند و یا خود را در کوچه حسن چپ میزنند.
۴-هر دو هنوز هم دشمنی شان را در برابر نیروهای قابل محاسبه چپ اندیش،ترقی خواه و آزادیخواه پنهان نمی کنند، با روشنگران تحول پسند از کنج چشم می بینند و حتا دولت را در استفاده از متخصصین و کارآگاهان و نظامیان با تجربه مربوط به رژیم های قبلی، تحت نام کمونیست و سیکولارمیکوبند و مثل سابق تاپه بی دینی بر آنها میکوبند. این خود نه تنها یک شیوه تبعیضی است بلکه مهر تایید برهمه تشویش های اند که در چهل سال گذشته وجود داشته اند.
مثلث قدرتهای بزرگ مانند چین، امریکا و روسیه هر کدام تیغ هایشان را در تنور گرم جنگ افغانستان تیز و بران میسازند تا هر یک دو حریف دیگر را در چال ضربه فنی مواجه سازند . آنها ها برای این هدف هرکدام زدوبند های را با دولت های اطراف فغانستان نیز ایجاد تا وسایل فشار، حوزه اثربخشی خود را در قضیه افغانستان فراختر سازند.
چالش ها و عوامل فوق هر کدام پروسه صلح و ثبات و حتا یک آتش بس کوتاه مدت را نیز به معضله کشانیده، راه تفاهم و مذاکره را پیچیده تر، طولانی تر و فرسایشی تر میسازد.
پس سوال جنگ و صلح را از کدام زوایای عملی تر، مستدل تر و با در نظرداشت واقعیت ها به بررسی گرفت وبه کدام فاکت ها خواست های مردم تمکین نمود و بدان تن داد.
مساله دولت و طالبان
طالبان باید به دو واقعیت تن در دهند: اول اینکه جنگ کنونی یک جنگ تمام اعیار بین گروه های مسلح طالبان و نیرو های مسلح دولت یعنی اردوی ملی، پولیس و قطعات خاص و کامندویی دستگاه امنیت ملی است. بدون شک نیرو های مسلح با نقش موثر شان در جنگ به نیروی قابل اعتماد برای اکثریت قاطع ملت مبدل شده و جایگاه وزین ، قابل ستایش و ازجگزاری را در جامعه کسب نموده اند.
یکی از دلایل و فکتور قدرت موقف حقوقی دولت بحیث یک موسسه سیاسی در سیستم سیاسی افغانستان و ممثل حاکمیت ملی و تمامیت ارضی است . دولت افغانستان بحیث یک موسسه سیاسی و فکتور اساسی قدرت یک پدیده تاریخی است که در مر احل مختلف توسط دولتمداران مختلف و با سیاست های متفاوت رهبری شده است. بحث ما مفهوم و جایگاه حقوقی دولت است. در هر مرحله از حوادث تاریخی در افغانستان ، چه توافقات ویا مسایل مربوط به حاکمیت ملی بوده و یا ختم و ادامه جنگ بوده، دولت یک طرف موضوع بوده است. اکنون هم عین موضوع با عین مفهوم میتواند مورد بحث، تعمق و نتیجه گیری قرار گیرد که پرنسیپن دولت باید طرف مذاکره مرتبط به جنگ و یا صلح باشد.
مساله دیگر و فاکت غیرقابل انکار این است که در مرحله حساس کنونی که هر کدام از جوانب اصلی میخواهد زور ، توانایی و حدود تحت تسلط خود را با اعلام مرحله بهاری جنگ میخو اهند تثبیت و تحکیم بخشند، نیرو های مسلح دولت افغانستان دست خیلی بالا در جنگ دارد. گذار از جنگ تدافعی به جنگ تهاجمی و نتایج بدست آمده نشان میدهد که طالبان در برابر حملات هوایی شدیداً زیر فشارقرار دارند و تلفات و دیگر آسیب های ناشی از حملات تهاجمی دولت حتای تعداد زیاد طالبان را وادار به جست وجوی یکجاشدن با داعشیان در ولایات شرقی افغانستان ساخته است.
نویسنده بدین عقیده است که بازکردن باب مذاکره مستقیم با دولت کتونی ، تشکیل یک گروپ کوچک میانجی ازخود افغانان و بدون مداخله خارجی ها میتواند گزینه بهتر باشد، تا تشکیل یک حکومت موقت که خطرات بزرگ و غیرقابل جبران ناشی از خلای قدرت در آن متصور است.
دولتمداران، تنظیم ها وطالبان تا زمانکه همدیگر پذیری شان را در تمام ابعاد و همه حقوق و آزادی های مسجل در قانون اساسی را نپذیرند وواضحاً به ملت تعهد ندهند، پروسه صلح و ثبات و اعتماد بر ادامه این پروسه ملی شکنند خواهد بود و عتماد بر ایجاد دولت با قاعده وسیع هم یک رویا و سراب خواهد بود.
طالبان باید خود را از مذاکرات فرسایشی که در گروگان منافع استراتیژیک امریکا و نماینده امریکا قرغر دارد، آزاد سازد و رجوع به بازکردن باب مذاکره با دولت و بامیانجی گری یک گروه قابل اعتماد و متخصص و ملی اندیش نماید.
طالبان باید بخاطر ابراز حسن نیت برای پروسه ملی مذاکرات صلح به آتس بش طولانی تن در دهد، زیرا این خواست ملت است و توده های ملیونی در انتظار آن هستند. طالبان باید موقف قوی و غیرقابل مقایسه نیروهای مسلح دولت را درتوازن جنگ دست کم نگیرند زیرا این نیروها مورد اعتماد وطرفداری اکثریت ملت را نیز با خود دارند.
دولت امریکا که با پیش شرط های مبتنی بر منافع طویل المدت خویش که رو پوش مبارزه با تروریزم را بر آنها گسترده است، مذاکرات بین الافغانی و قرار گرفتن دولت در این پروسه را تشویق و طالبان و دولت مداخله گر پاکستان را بیشتر تحت فشار قرار دهد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۸۰۵
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2019