هم چپ، هم میانه و هم راست؟

سرتیر کابلی

من نمی خواهم درین نبشته مقدمه چینی نمایم. رُک و راست و بدون مقدمه و پیشتبصره می نویسم.

مقاله ی جناب سپنتا را زیر عنوان: جنگ نیابتی« یا مبارزه با تجاوز و اشغال؟» مطالعه کردم. این مقاله جناب سپنتا که خود به چپی مشهور بود؛ اما اکنون چه؟ ایشان را میانه یا راست بنامیم؟ یا معجون عجیب محیرالعقول؟

بازهم سپنتا؛... این سپنتا هیچ شرم ندارد.

 سیاف که شیطان در لباس انسان است قدری شرم و حیا دارد. زیرا او آنچه بود وآنچه میگفت فعلا هم همان چیزاست وهمان چیزمیگوید. ولی این جناب عالی سپنتا مانند نامش چون شملیون هرروز چهره بدل میکند. سپنتا با تمام تحصلاتش تا حال فرق میان مبارزه ی آزادیبخش خلق ها و جنگ نیابتی را نفهمیده است و نمیداند. اوشان مبارزه خلق قهرمان ویتنام را که به کمک اتحاد شوروی وجمهوری خلق چین پیش برده می شد، یک جنگ نیابتی میداند. البته مبارزه مردم افغانستان، مردم انگولا، حبشه، و نیکاراگوا... وکمک های اتحاد شوروی، کوبا وکمپ سوسیالیزم را که به خاطررهایی این ممالک از چنگال امپریالیزم صورت میگرفت نیز نزد سپنتا در ردیف جنگ نیابتی است . « پیش جانانه ای من کشمش وپنبه دانه یکیست »

 متاسفم به سپنتا بدین تحلیلی که ازجنگ نیابتی داده است. باید عرض نمایم که موضوع خیلی ها بغرنج تر وبزرگتر از آن است که فکرسپنتا به آن برسد.
تحلیلگران درست میگویند، در افغانستان ودرمنطقه جنگ کاملا اعیار نیابتی جریان دارد.

 درپاکستان ازبدوتاسیس تا اکنون یک رژیم نیابتی سراقتدار است. جنرالان و ای اس ای  ، پاکستان به نیابت انگلیس وامریکا، افغانستان ومنطقه را به آتش نشانده اند. بهتراست آقای سپنتا لست ده فقره ای خود را به بادارهای امریکایی خود پیش کند « زورش به خر نمیرسد میزند به پالانش» آخر شما با امریکا قرارداد استراتیژیک یعنی کپیتلاسیون وتسلیم بدون قید وشرط را امضا نموده اید ، باید توجه کنند. آنچه امریکا میخواست بدست آورد پایگاه های نظامی را صاحب شد دیگر باید از افغان کشی دست بکشد. اما نه...، فلم نوآغازمیشود و آسیای میانه پیش روی است. امریکا همه طرف های درگیر را کمک میکند تا جنگ نیابتی ادامه داشته باشد.

« جنگ متداوم ، بی ثباتی وهرج ومرج قابل کنترول » دکترین امروز انگلیس- امریکا درجهان است. انگلیس- ایالات متحده این وضع را به نفع خود تشخیص داده است. نظامیان افغانستان وطالبان و دیگر تروریستان را کمک میکند تا تنور را گرم نگه دارد (از یک طرف از تجارت تریاک میکمنی میکند واز طرف دیگر افغانستان را زیرقرض گور مینماید تا روزی رسد که حتا فروش همه معادن افغانستان آنرا تکافو نتواند.)
ازاینرو مبارزه و تلفات به اصطلاح اردوی افغانستان و تروریست های طالب را نمیتوان مبارزه آزادی بخش خواند زیرا تروریست های طالب وگارد امنیتی به اصطلاح اردو افغانستان یک اردوی اجیر است که ازمنافع امریکا وایادی داخلی اش دفاع میکند و هردو به اصطلاح اردو و تروریست های طالب جنگ نیابتی امریکا را در افغانستان پیش میبرند که مردم بی دفاع افغانستان چوب سوخت وگوشت دهن توپ آن اند.
امروز تمام خلق های جهان به شمول پاکستان و افغانستان در مترکس قرار دارند ( مترکس داستان ساینس فکشن است که در آن کمپیوتر ها زمام امور را بدست داشته باکنترول مغز انسانها آنها را در جهان مجازی قرار داده و از انرژی شان استفاده میکنند) طوریکه دیده میشود روبط امریکا با دیگر خلق های جهان خیلی ها شباهت به عمل کرد مترکس دارد.
درجای دیگر آقای سپنتا از سیاست خارجی وداخلی افغانستان سخن میگوید اما چشم پوشی میکند و افشا  نمی نماید که سیاست داخلی وخارجی افغانستان درکابل ازسفارت امریکا دیکته میشود، او به عوض آنکه مبارزه آزادی بخش را به ضد استعمار و اشغال تبلیغ نماید وچاره بسنجد که چطور مردم بی دفاع افغانستان را ازچنگال ومترکس امریکا نجات دهیم به دیماگوژی درمورد جنگ نیابتی میپردازد. البته او نوکر خان است نه از بادنجان که چنین نماید.

امریکا میخواهد تا جنگ نیابتی بین رژیم کابل وتروریست های طالب را ادامه دهد تا آنها مصروف جنگ با یکدیگر شوند قوای شان به تحلیل برسد وهیچگاه موقع نیابند که به ضد اشغال بجنگند وامریکا را از افغانستان طرد نمایند. البته عین مطلب درمورد پاکستان به مثابه دشمن دیرینه افغانستان صدق مینماید و پاکستان سالهاست که ازاین ایده استفاده مینماید .

 از تاریخ باید آموخت. استعمار انگلیس ایده فوق راخوب بکار برده جناح های مطرح نیم قاره هند ( دولت مرکزی ، جنبش مرته ، سیکها، مسلمانها، هندوها وافغانها ) را مقابل هم قرار داده است همه جوانب را کمک کرد و به جان هم انداخت و دوصد سال بالای شان حکومت کرد. امریکا که میراث خوراستعمار انگلیس است این تاکتیک را درجنگ بین ایران وعراق بکار برد. هر دو جناح را کمک کرد تا یک دیگر راپرکند پرکند کنند که امریکا راحت باشد. امریکا این تاکتیک را درافغانستان پیاده کرده است تا سالهای متمادی افغانستان را به اشغال داشته باشد (اشغال افغانستان بخشی ازستراتیژی امریکا در آسیای میانه است) زیرا خوب میداند که صلح افغانستان ختم اشغال است که او یعنی امریکا ابدا آرزویش را ندارد بنااضرورت میداند تاجنگ نیابتی را درافغانستان ادامه بدهد.

 فازجدید این جنگ با سرازیر شدن ده ها هزارترورست داعش از ممالک مختلفه جهان به افغانستان ومنطقه آغاز میگردد. تحت هیاهوی مذاکرات صلح با طالبان امریکا می خواهد بخشی از طالبان را با رژیم کابل پیوند داده ؛ بخش دیگر آنرا زیر بیرق داعش بفرستد تا بین داعش و رژیم کابل یک نوع توازن قوا بوجود آید وحریفان بتوانند در این میدان سگ جنگی چند صباحی داشت نمایند زیرا مقامات امریکایی  گفته اند که سرکوب داعش سالهای زیادی را دربرمیگیرد.

در چنین هوا وفضابه سیاستمدارنی چون سپنتا لازم است تا به جای چرند نویسی مصروف طرح پلان خاتمه اشغال و ویرانی خانه صیاد شوند و دین وطنی خود را ادا نمایند. اما نه ، اوباید وظیفه ستون پنجم را اجرا کند؛  ببینیم چطور؟

امریکا به بهانه محو تروریزم، اعاده صلح ،اعمار دموکراسی و بازسازی، افغانستان را اشغال نمود اما امروزطوریکه دیده میشود هیچ یکی از این تعهدات خود را عملی نکرده است. از اینرو سخت مورد انتقاد آرای عامه جهان ومجامع بین المللی قرار دارد. بنا طوریکه در رسانه ها به مشاهده میرسد ؛ میخواهد رفع مسوولیت نماید ومشکل تراشی کرده عوامل دیگر را مسوول جنایات خود درافغانستان وانمود سازد و برای این منظور جهت فریب آرای عامه جهان کمپاین تبلیغاتی را توسط ستون پنجم خود به راه انداخته است. اگرخواننده گان ارجمند متوجه شده باشند مشابهت زیادی بین قلقله ها ومصاحبه های شخصی بنام وحید وحید الله ونوشته سپنتا وجود دارد. مثل آنکه هر دو در یک روند کار میکنند و ایادی اشغال اند.

به امید روسیاهی عناصر خاین به وطن!

به امید طرد اشغال!

 به امید اعاده صلح دایمی در وطن محبوب ما افغانستان!

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۲۵۰۳

فاجعه فراموش ناشدنی و رویداد هولناک تاریخ

میرمحمدشاه رفیعی

کشتن و سوزاندن فرخنده در آستانه سال نو خورشیدی در مرکز افغانستان و در مقابل چشمان صدها بیننده رویداد فجیع غیر انسانی در تاریخ افغانستان محسوب می گردد.

این رویداد همه مردم را غمگین ساخته و سالها در خاطرات مردم ما باقی خواهد ماند و نام فرخنده به مثابه سمبول مظلومیت یادآور ناکامی رهبران دولتی و حامیان آنها در جهان خواهد بود. زیرا نظام مسلط کنونی و حامیان آنها نتوانسته اند روان آسیب دیده مردمان ما را درمان کنند و به خوش باوری های مردم کم سواد ما و بی اعتمادی های که بنابر اعمال ضد اسلامی و برعلیه فرهنگ و عنعنات پر افتخار افغانی ما تا کنون صورت گرفته نقطه پایان بگذارند.

این رویداد در زمانی که جنایات داعش و بوکوحرام سرخط خبرهای همه رسانه ها می باشد برای جهانیان آنقدر هولناک و تکان دهنده نخواهد بود. هم چنان آگاهان سیاسی میدانند که براه انداختن جنایات سازمان یافته بخشی از استراتیژی نظام جهانی غیرعادلانه  و فرعونیان زمان است که می خواهند با براه انداختن وحشت و ترور بر سیطره الیگارشی مالی و ایدئولوژی نیولبرالیستی در جهان ادامه دهند. از این حادثه هولناک نیروهای ترقیخواه کشور و میهن دوستان واقعی یک بار دیگر باید به خود آیند و سوال کنند که چرا با گذشت سیزده سال از ایتلاف جهانی برعلیه تروریزم و آمدن قوای آیساف با مجهزترین ساز و برگ نظامی و مصارف ملیارد ها دالر تا هنوز ترور و وحشت بیرحمانه از مردم بی دفاع و مظلوم ما قربانی می گیرد.
عده ای با آمدن نیروهای ایتلاف بین المللی در سال ۲۰۰۱ میلادی دختران ما را تشویق به آموزش سپورت های رزمی نمودند به باور آنها آمدن قوت ها ی نظامی از غرب باخود فرهنگ خاص شان را می آورند از جمله کانگستریزم و حمله بالای زنان در روی بازار اعمال روزانه انها می باشد، پس آنها باید آماده دفاع از خود باشند.

امروز زمان آن رسیده که باتوجه به قتل فجیع و غیر انسانی فرخنده همه مردم آگاه افغانستان و آنانیکه در عقب خود وسایط زرهی و بادی گارد های مسلح ندارند آماده دفاع و حمایت ناموس و جان و مال خود باشند.

زیرا در این حادثه ضعف و ناتوانی دولت از جمله نیروهای امنیتی در دفاع و حمایت از جان و مال مردم آشکار است و نمی توان به این نیروها اعتماد و باور کامل داشت.

همانطوریکه نظام سرمایداری با توسعه بازار آزاد و تجارت بدون نظارت و کنترول امکانات کار و توسعه ساحه فعالیت را مساعد ساخته برای جادوگران بدون هویت و ناشناخته شده نیز زمینه وسیع از فعالیت و انداختن مردم را به دام اوهام و خرافات خلاف عقاید دینی رامساعد ساخته است.

عواید بعضی از جادوگران در شهر کابل بالاتر از عواید سرمایداران متوسط و در حد عواید مامورین عالی رتبه دولتی می باشد. در عقب دروازه هر یک از این جادوگران موترهای رنجر و پیجارو ایستاد است و در داخل منزل آنها مکالمات را که انجام می دهند وانمود می سازند که گویا مریدها و پیروان خود را در امریکا و اروپا مشوره می دهند و ازاینکه آنها تنها به دادن تعویذ مشغول هستند و یا اعمال دیگری را هم انجام می دهند کسی معلومات ندارد و تحت کنترول کدام نهاد امنیتی هم قرار ندارند.

در قتل فرخنده افراد معلوم الحال و شناخته شده مجرم کمتر اشتراک کرده، اکثریت کسانیکه با قساوت و بی رحمی بالای فرخنده حمله نمودند کمتر از سی سال عمر داشتند این اراذل و اوباش محصول جامعه فقیر و ویران شده افغانستان هستند که از بیکاری رنج می برند و شکار عناصر مفسد، منفعت جو و افراطیون گردیده اند. بنابران حل معضلات بیکاری،تربیه و اشتغال موثر جوانان خواهد توانست تا جلو حوادث ناگوار و جنایات سازمان یافته را بگیرد و با توسعه دامنه آموزش و تربیت سالم جوانان به خوش باوری ها و اعتقادات خرافی خاتمه داد.
در پیوند به قتل فرخنده اعتراض ها در کابل و شماری از ولایت ها در حال افزایش است که ما شاهد بزرگترین همایش اعتراضی مردم روز سه شنبه ۴ حمل ۱۳۹۴ در شهر کابل بودیم که با حضور عده کثیری از باشنده گان شهر کابل صورت گرفت. در تمام اعتراض ها محاکمه علنی مجرمین و عاملین قتل فرخنده تقاضا می گردد و مردم خواهان عدالت هستند. هرگاه در تعقیب و مجازات قاتلین و افشای دست های که در عقب این رویداد قرار دارند دولت موفق نگردد بی اعتمادی میان مردم و حکومت بیشتر خواهد شد و احتمال وقوع حوادث ناگوار مشابه به حادثه ۲۸ حوت ۱۳۹۳ مساعد می گردد. در تقبیح حوادث ناگوار و جنایات بی شرمانه ضد انسانی دشمنان مردم افغانستان باید نیروهای دموکرات و ترقی خواه کشور بیش از دیگران سهم داشته باشند. حالانکه با تاسف در صف اول اعتراض کننده ها اعضای جامعه مدنی و جوانان به پا خواسته برای تامین عدالت و حقوق انسانی قرار دارند و جای ترقی خواهان و چهره های درخشان راه ترقی و پیشرفت افغانستان کمرنگ است و احتمال اینکه از طریق اعتراضات کنونی عناصر مخالف دموکراسی و حقوق بشر به نفع  دشمنان سو  استفاده نمایند دور از تصور نیست. دیده می شود که در قبال این رویداد اکثریت از تنظیم ها و کسانیکه در جنگ های داخلی دهه ۷۰ سهم داشتند خاموش هستند.
در شرایط کنونی ضرورت است تا برای جلوگیری از وقوع  همچو رویداد های ضد بشری مجرمین و سازماندهنده گان این رویداد به پنجه قانون سپرده شوند و به اشد مجازات محکوم گردند و برای رفع بیکاری و تبلیغات دینی مطابق احکام و هدایات دین مبین اسلام تدابیر عملی اتخاذ گردد و آنانیکه از عقاید پاک مذهبی مردم سو استفاده می کنند زمینه و امکان فعالیت داده نه شود.

دستگاه امنیتی کشور متشکل از افراد مسلکی و تربیت یافته و وفادار به آرمان های مردم و منافع علیای کشور باشند در غیر آن مردم مظلوم و بی دفاع کشور هر لحظه به خاک و خون کشانیده خواهند شد و قربانی های بیشتر را متقبل خواهند گردید.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۴ـ ۲۴۰۳

 مام میهن در آستانه سال نو

هنوز کهنه بجای است و کهنه  کاری ها

کجا ست  عنصر نو تا  مبارک اش  گویم

 

عبدالوکیل کوچی     

کارشناس امور فرهنگی حزب مردم افغانستان

 

چرخش زمان درقبال تبدلات کهنه ونو اندرون پدیده های طبیعی واجتماعی تغیرات مهمی را درپی داشته است که ازآغازین پیدایش تا بدینسو ادامه دارد . انسان بمثابه عالی ترین موجود اجتماعی در راستای دگرگونی های طبیعی و رویدادهای اجتماعی ، شاهد تغیرات وتحولات سیاسی ، فرهنگی  و رخداد های عظیم تاریخی بوده است .

در مسیر تحولات گسترده سیاسی واجتماعی ، آنگاه که مام میهن در قلب آسیا گهواره می جنبانید ، جهان جنبید . در شرق ، کرملین وپیکن و در غرب لندن واشنگتن جنبید. گویا که کل جهان جنبید و تاریخ برعکس زمان چرخید ، دربازار مکر وحیله بساط کهن گسترید . ودر کشور ما آتش غم بلا ومصیبت بارید . به این ترتیب هرآن تکرار سال گذشته بنام سال نو آغازید که چیزی نو نیآفرید .

بآنکه نوروز یکی از سنت های ارزشمند فرهنگی کشورما ، نماد تولد دوباره زمین و بیدار شدن این کره خاکی از خواب زمستانی و نجات طبیعت از انجماد ، سردی ویخبندان است ولی کله های منجمد وقلب های یخبندان تا هنوز خفته در خواب زمستان ، بلبل از چمن گریزان ،رنگ زمین سرخ شده از خون شهیدان  وچشم مام وطن به گریان است که در خانه وکاشانه ما چیزی رنگ نوی ندارد.

هرسالی که میگذرد مام وطن بار رنجها ، آلام و مصیبت های بزرگ را بدوش میکشد سالها پی در پی به پایان میرسد فقط چیزی که نو میشود همان رنجها و رنگهاست .

فریاد مام وطن از میان دود آتش وخون ، حاکی از آنست که پسرم نورچشمم را ، دخترم توته جگرم را، سرپرست نان آورم را و دستیاران خانواده ام را از من گرفتند . نابکاران قرن ، تنم را زخمی ،زخمی وخانه ام را بر سرم جهنم ساختند . میگویند که نوروز آغاز سال ونخستین روز بهار است ولی در کوچه ما نسیم سحری هنوز بوی خون میدهد . گفته میشود که  سال نو را با مراسم باشکوه وبرپایی میله گل سرخ ، بز کشی ،کشتی گیری ، افراشتن جهنده سخی وبا نمایشات ، تخم های بزری ، گاو وآهن وبا پرواز کفتر ها استقبال میکنند .ولی بنظرمیرسد که زمین آنقدر به خون و آتش فرورفته است که  گل سرخ دیگر سرخی ندارد و پای اسپان یارای دویدن . و برادران بجای کشتی گیری بجان هم افتاده اند ، چوب برای افراشتن بیرق سخی نمانده است . به عوض نمایش تخم بزری ، آنقدر تخم نفاق کاشته و انباشته اند که در زمین طبیعت بجز تریاک و در سرزمین دل های سیه کاران  بغیر از تخم نفاق و تعصبات چیز دیگرنخواهد رویید. قاچاق گاو و آهن تا هنوز به پاکستان ادامه دارد وکفتر های سخی جان هم از شدت دود باروت وهوای تیره وتار خیال پرواز را از سرخود بدور کرده اند .

به روایات مذهبی میگویند که گردش زمین ونظام کاینات مصادف است به روز نوروز ولی در خانه ما این تعادل برهم خورده است وچرخ تاریخ گویا از حرکت ایستاده است. همچنان گفته میشود ، کتاب های انجیل ، زبور ، تورات ودیگر کتب آسمانی در همین روز نا زل گردیده است ولی متاسفانه بر سرما ، بلا نازل گردیده است .همچنان میگویند که تو فان نوح درین روز متوقف شده است . بلعکس خانه وکاشانه ما آنقدرتوفانی شده است که هیچ تمامی ندارد . دارد که همه چیز را در خود غرق میکند. هکذا میگویند که انگشتری حضرت سلیمان درین روز یافت شده است و ایشان در چنین روزی برسر تخت شاهی نشته وبر دیو پری حکم رانده است. ولی در خانه ما قضیه برعکس شده است یعنی بجای انگشتر، دستان شکسته ، زبان وچشمانم بسته وبجای پریان اختاپوس واهریمن زشت تاریخ ، مصیبت میبارند . شنیده بودم که آتش نمرود درین روز خاموش گردیده است ولی متاسفانه اینجا آتش نفاق وبرادرکشی را چنان مشتعل ساخته اند وپاکستانی ها همه روزه به آن روغن می پاشند که شعله هایش چشم جهانیان را خیره می سازد. گفته میشود که در روز نوروز سمنک پخته میکنند وبساط هفت سین می گسترند ولی در خانه ما شوربختانه بجای سمنک ، کاسه نان ما با خون تر میشود وبه جای هفت سین هفت رقم مرمی بر سفره زنده گی ما می بارد .

 بازهم درمورد فضیلت نوروز میگویند که بقول بعضی از برادران اهل تشیع ، حضرت علی دراین روز به خلافت رسیده است ولی باید گفت که در حال حاضر در کوچه و پسکوچه ما  صدای امیر المومنین ها ، القاعده یی ها ، داعشی ها ، آرامش عمومی را به چالش کشیده اند .

صدای مام وطن با طنین صد برابر بیشتر بیانگر آنست که در چنین عصری ، عصر پیشرفت های علوم ، ساینس وتکنالوجی پیشرفته وعصر انترنیت به مثابه انقلاب علمی قرن بیست ویکم که دیگران را به کیهان رساند ولی درزمین سوخته ما هستند کسانی که  بروی همدیگر تیغ کشیده و آنها تا هنوز برسر موضوع ریش ، نوع کلاه ، رنگ چپن ، نکاح دخت صغیر، فرقه گرایی های دینی ، تعصبات سمتی ، قومی و لسانی ، تقسیم ثروت های باد آورده از خارج ، قاچاق مواد مخدره ،آدم ربایی وفروش آثار تاریخی وطن بجان همدیگرافتاده اند و مردم را با حیل و تزویر ، ابا وقبا ، دلق ودرشن به گروگان گرفته اند وبا تا ر عنکبوتی چنان دست وپای مردم را بسته اند که محمد پیامبر خدا «ص » هرگز نبسته بود وحق را بیان میکرد . در کشور ما درحالیکه در اثر جنگ و خونریزی  ،فقر و بدبختی ،جهل و مرض ، زورگویی وخود سری ، قانون شکنی وبیعدالتی ،فساد مالی ، ترور وتجاوز ، ظلم وحشت ، دزدی وآدم ربایی ، ناامنی ، حق تلفی ، رشوت واختلاص ،تقلب وتعصب ، نفاق قومی ،سمتی ، زبانی ، جنسیتی ، بیکاری ، بی خان ومانی ، آواره گی وغربت و ده ها پدیده شوم دیگری که بر زنده گی توده های میلیونی هموطنان رنجدیده ما از دیرزمانی سایه افگنده است ، مگر حالا وجود ندارد ؟  طوریکه دیده میشود هنوزهمه ناهنجاری ها وخرابی های گذشته بحالت اولیست وتا هنوز ادامه دارد .  

اگر گامی برای بهبود هم برداشته میشود از سوی عقب گرایان سیه دل وسیه رویان تاریخ، تخریب میگردد .کدام بهبودی در اوضاع رقتبار مردم بو جود آمده است ؟  چه چیز نو شده است ؟ حملات انتحاری ؟ چالشها ونیرنگ های تازه وسیاست خارجی ها ؟ تجاوز پاکستانی ها ؟ سرازیر شدن لشکر عرب وعجم ، القاعده وداعش در وطن ما ؟ یا نحوه عملکرد تروریزم نو شده است ؟ همین حالا موج تازه مهاجرت جوانان تحصیل کرده وبیکار به کشورهای دیگر بالا ترین سطح مهاجرت را رقم میزند وبجای آن سیل مهاجرت اتباع پاکستانی همچون مار ومور وملخ ، زاغ و زغن وزنبور با نیش های زهرآلود شان در کشور ما سرازیر میشوند. مگر چی نو شده است ؟

 سالها نو و کهنه میشود ولی نمیشود با اندیشه عقبگرایی وعنصر کهنه به استقبال  نو شتافت .علم حکم میکند که جریان تغیر و نوی قانونمند است .جریان تغیرهمیشه گی وتوقف نا پذیراست. اگر سکون نسبی هم باشد ولی تغیر وحرکت بمثابه جریان مطلق وفناناپذیر در پدیده ها باقی وجاودانیست. بنا بر آن سال نو آنست که با پدیده های نو ، تغیرات وتحولات نو ، کاروان های نو ،دستاوردهای نو ،پلان وپروگرام نو ،برنامه کاری نوهمراه ومژده رسان نوی ها باشد .

با توجه به تجارب گذشته ، داستان های کینه وکدورت ها و قهرمان تراشی ها کدام درد وطن را دوا نخواهد ساخت ، بلکه سال نو پیام آور جنبش نو ،حرکت نو وپدیدار اهداف نو است. در جهانی که ما زنده گی می کنیم هرچیز بسوی نوشدن در حرکت است می باید درین راستا علاج زخم های خونین مادر وطن را جستجو کرد. تن بیمار وطن نیاز مند مرحم است. باموجودیت  تعصب ، تحجر وعقب گرایی فرصت های طلایی برای جنبیدن وجنبش از دست میرود. در وطن عزیز ما شرایط تجلیل از سال نو بسیار بالاتر از آنست که دیگ سمنک وهفتسین را به تعریف بگیریم .هموطنان عزیز ما در سال نو با خانه تکانی و رنگ و روغن منازل و پوشیدن لباس های پاک به استقبال سال نو میروند . ولی سوال اساسی در اینجاست ، آنهایی که خانه ندارند چی را رنگ و روغن کنند و آنهایی که لباس نو ندارند چی بپوشند وآنهایی که هفت سین ندارند با چی استقبال کنند ؟ طبعیست که این گونه  ندارند ها اکثریت جامعه را در بر میگیرد پس اگر اکثریت نفوس جامعه به تجلیل نوروز دسترسی نداشته باشند چگونه میتوان با همایش چند تا ثروتمند و زورگوی ونمایشات فریبنده سال نو را به تجلیل گرفت  اما با توجه به واقعیت ها وپرابلم های موجود کشور ما برای هرکدام ما، لازم است تا بجای خانه تکانی منزل سنگی وخشتی، خانه دلهای مان را از گرد وغبار کدورت ، تعصب و د شمنی پاک ومنزه ساخته و با اندیشه صلح برادری ،همدیگر پذیری وهمسویی ،همدلی وهمگرایی به استقبال سال نو بشتابیم . سال نو آنست که  ابر های سیه از فضای وطن محبوب ما گم ونابود شود ، خورشید آزادی و عدالت ،صلح و سعادت بر در و بام و روزنه ها ، کوچه وپسکوچه ها یکسان بتابد. در زیر آسمان صاف وسبز ونیلگون نسیم سحری پیام آور صلح و آرامش باشد دهقانان بدون تشویش در زمین خود دانه مهر ومحبت  بکارند ، باغبان ها درختان دوستی را در سرزمین آبایی غرس کنند ، جوانان در فضای امن وآرامش به تعلیم و تحصیل بپردازند. سال نو آنست که برای بیکاران کار وبرای بیماران دوا ، برای بی خان ومان ها خانه برای گرسنه گان نان وبرای غمدیده گان آرامش و آسایش به ارمغان آورد .سال نو آنست که مسوولین امور با توجه به زنده گی مردم مستضعف افغانستان پلان های کاری و پروگرام های آبادی و نوسازی وطن را بیشتر از پیش رویدست گرفته و در یک کلمه در سال نو زنده گی مردم کم از کم نو شود. سال نوآنست که ما را با تیزس های نو برنامه های کاری نو ،  متحد و یکپارچه بسازد.

سال نو آنست که تمام ترقی خواهان عدالت پسند وطندوستان دموکرات وعاشقان وطن را در مقابل خطرات احتمالی دشمنان افغانستان ،  در یک جبهه مقدس دفاع از وطن متحد سازد . سال نو فقط  با اندیشه نو ، برنامه نو ، دانش نو ، دیدگاه های نو بالخاصه با عناصر نو به تجلیل گرفته میشود . بیایید با توجه به آموزه های گذشته همه با هم به پیش بسوی نوی ها ونوآوری ها گام برداشته وبا جنبش متحدانه وهمبسته گی وطنپرستانه  به سر منزل مقصود خواهیم رسید .

 

وطن هر روز تو نوروز باشد

همی نو روز تو  پیروز  باشد

پی سازنده گی و کار وکو شش

فردایت  بهتر از امروز باشد

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۴ـ ۱۸۰۳

 

تراژیدی۲۸حوت عقبه ای کمتر از موتر بم انتحاری ندارد!

محمد عالم افتخار

در چهل سال نویسنده گی؛ امروز حالتی کاملاً متفاوت درد انگیز و عذاب دهنده دارم. عرق شرم و سرافگنده گی سوزان از تمامی سلول های پوست بدنم جاریست؛ شرم و سرافگنده گی از انسان بودن و افغان بودن و مسلمان بودن و ایضاً مرد بودن یعنی اشتراکات ناگزیرم با تعویز گران شاه دوشمشیره و اوباشان و لومپن هایی که عصر روز ۲۸ حوت ۱۳۹۳ فاجعه باور نکردنی در تاریخ افغانستان و اسلام و حتا عالم بشریت را به منصه ظهور رسانیدند.

دختر خانمی مومنه و محجبه و تحصیلکرده که به سایقه ایمان و عقیده اش به زیارت رفته بوده است؛ به ناگهان در دام یک توطیه شوم بی سابقه و مرموز می افتد که پرده نخست آن توسط  باصطلاح مجاوران زیارت سردار مدفون عرب؛ کارگردانی میگردد.

دختر خانم که فرخنده نام داشته و جوانی ۲۷ ساله از اهالی خیرخانه است؛ توسط مجاورانی به سوختاندن قرآن  متهم و به چنگ اوباشان متعددی داده میشود که معلوم نیست در کدام سوراخ سومبه ها کمین کرده ولی با احضارات تام مترصد بوده اند تا فاجعه ندیده ونشنیده ای را در  قلب افغانستان فلاکت زده عملی بدارند.

در ویدیویی که از مقدمات سانحه بر داشته شده و در شبکه های اجتماعی نشر گردیده فرخنده محجبه با کسانی که او را به  قرآن سوزی متهم میکنند  با عقلانیت و منطق رسا در مجادله بوده اظهار بیگناهی میکند ولی آنان؛ زن بی پناه را تحت شماتت گرفته منجمله به او نسبت «عامل امریکا بودن » میدهند.

براساس گزارش های مورد اشاره آژانس کوکچه  به نقل از والدین مقتول آمده است که  دختر گویا مشکل عصبی داشته و مدتی قبل برای حل مشکلات خود به مجاور تعویذ نویس زیارت شاه دوشمشیره مراجعه کرده و تعویذ نویس در مقابل پول غالباً هنگفت  برایش  قول داده بوده است که مشکل او را حل میکند. اما این بار، فرخنده به دلیل رفع نشدن مشکلش؛ به تعویذنویس مراجعه کرده و از وی میخواهد که پولش را پس دهد. تعویذنویس از استرداد پول دخترجوان خودداری و سپس پرخاشگری می کند. فرخنده با عصبانیت؛ کتابهای تعویذ نویس را روی چراغ می اندازد؛ تعویذ نویس فریاد می زند که این دخترک کتاب خدا را آتش زده است!

با نظر داشت اینکه؛ طبق اظهارات شاهدان عینی  دختر حتا از ساعت ۱۱ قبل از ظهر؛ در محوطه زیارت بوده، توسط مبلایل با پدر خود در تماس شده و گفته است که به خانه جهت صرف طعام چاشت آمده نمیتواند و منجمله نماز پیشین خوانده و صحن زیارت را جاروب کرده است؛ مسلماً اینکه در حوالی ساعت 4 عصر با این غایله روبرو میشود  مساله  عمیقتر و گسترده تر از آوازه ها و شایعات تا کنون انتشار یافته است.

اما هرانچه جدال این دختر خانم با تعویز نویس  جدی و دارای شاخ و پنجه بوده و منجمله در جمع کتاب های رمالی و تعویزات اگر نسخه قرآن هم به اثر عصبانیت او  به آتش شمع و شمعدان تماس نموده باشد  از هرگونه احتمال عقلانی بعید است که صرفاً حرکات و عملکرد دختر  موجب راه افتاد ن یک چنان فاجعه عظیم و دامنه دار دهشت افگنانه و حتا بلوا برانگیز شود.

البته واکنش های مملو از خشم و عاطفه هموطنان؛ مسوولان دولتی و امنیتی و مدنی و نیز مسوولان و ناظران نقاط مختلف جهان منحیث المجموع محترم و تا حدودی ارجمند و سازنده میباشد، ولی به نظر نمی رسد که چیز هایی مبتنی بر تلقیات اتفاقی، لحظه ای و تصادفاً راه افتاده بودن این اَبَر جنایت قرن  درست باشد.

در کشور فلکزده ای که بیش و کم از نیم قرن بدینسو میدان بزرگترین و مخوف ترین جنگ های نیابتی استخباراتی است؛ و مردمان آن نیز از جنگ و آشوب و بلوا حقیقتاً به جان آمده اند؛ راه اندازی یک چنین حرکت عظیم؛ تداراکات و سازماندهی های مقدماتی دامنه دار و مصارف پولی هنگفتی را ضرورت دارد.

مرم عادی افغانستان  منجمله به دلیل هزاران تجربه عینی اسفناک فریب خورده گی که در دوسه دهه اخیر از سر گذشتانده اند و هزاران تجربه که در حافظه تاریخی خود دارند  مدت هاست که در برابر سروصدا های فتنه گرانه و دعوت ها برای بلوا و آشوب و تحرکات فراقانونی و خشونت آمیز مقاومت پیدا کرده اند و بخصوص به اشتعال در آوردن و از کوره به در بردن آنی و بدون انگیزه های کاملاَ مشهود و بالفعل آنان؛ اغلباً غیر ممکن شده است.

این حکم مخصوصاً در مورد سانحه ۲۸ حوت کابل بیش از همه مصداق دارد. بنابر این همانگونه که از قول ریاست عمومی امنیت ملی نیز پخش گردیده  رویداد به تمام و کمال «عمدی»، از پیش طراحی شده و قبلاً سازمان یافته به نظر می آید.

در چنین شرایطی  محتمل است که فرخنده مظلوم نامراد هم پیشاپیش برای قربانی ساختن انتخاب شده باشد  چرا که غایله ای از قبل پلان شده ، نمیتواند دارای جزییاتی تعیین ناشده باشد  لذا اینکه فرخنده اسیر ومحصور قبل از سانحه حد اقل چهارساعت در محوطه زیارت نگهداشته میشود؛ میتواند معنای خاصتری پیدا نماید.

هکذا قراین نشان میدهد که قربانی این سانحه بخصوص می بایستی زن یا دختر  و نه ـ مرد یا پسر ـ می بوده است چرا که طراحان فاجعه بدین طریق میخواسته اند ضمناً جامعه زنان را مرعوب تر کنند و منجمله علیه تحرکاتی فمنیستی از قبیل تظاهر منفی و ماجراجویانه که همین روز های نزدیک خانم کبرا خادمی در آن استعمال گردیده بود  واکنش داشته باشند.

انتخاب بدترین و تکاندهنده ترین اشکال اِعمال خشونت چون بیرحمانه ترین حملات با خشت و سنگ و میله های آهنی، پاره پاره کردن عمدی لباس های قربانی به هدف بی سیرت کردن، هجوم های شدیداً هستریک نما مانند درهم شکستن پنجره ها  تلاش برای به بام بالا کشیدن و از آن به زیر پرت کردن هدف، زیر تایر موتر ساختن، به عقب موتر بستن و روی زمین کشیدن جسد به فواصل زیاد، افگندن جنازه به دریا و آتش زدن آن با فراهم سازی تمامی وسایل محترقه ... همه و همه گویای پلانگذاری قبلی و اجرای توام با قومانده داعشی و القاعده ای این ابرجنایت قرن میباشد.

به وضوح معلوم است که مردمان عادی افغانستان اعم از اینکه به کدام قوم  و ملیت تعلق داشته باشند؛ از ملکات اخلاقی و فضایلی بالاتر از آن برخوردار میباشند که ولو با زنان خارجی و ناهمکیش خویشتن، علی الحساب یک چنین قساوتکارانه و پست فطرتانه روش و رفتار نمایند.

بنابر این می توان  حدس زد کسانی که چون موتور محرکه در سراپای این غایله عمل کرده اند  افراد استخدام شده، تربیت شده، تِرینینگ دیده و تابع دستور و قومانده مضبوط و محکم میباشند که طبق روال آزموده ده ها ساله در افغانستان وپاکستان و سراسر جهان از میان لومپن های جوامع ، دست چین، استخدام و شست وشوی مغزی ـ روانی میگردند و یا هم به طریق قاچاق کودکان، گردآوری و در شرایط قرنطین؛ قسم جانی و جلاد پرورده میشوند.

به هرحال؛ مجموع پروسه ها وجود سازمان و تشکیلات اکیداً پردامنه و حایز بالاترین امکانات را در عقب خویش نشان می دهد که علامات متبارز شده توسط برخی از شاملان غایله در رسانه ها و منابر... ثبوت های قانع کننده تر مزید هستند که مقاماتی بلند پایه از پولیس، اطلاعات و فرهنگ، سنا وغیره را شامل میگردد.

علی الوصف گسترده گی عجالتاً مبرهن شده این تشکیلات شوم و شیطانی و مدافعه برهنه و خود شیفته مولوی محمد ایاز نیازی خطیب و امام مسجد جامع وزیر اکبر خان از این جنایت سنگین و ننگین و عاملان آن و مورد تهدید قرار دادن دولت و قوای امنیتی از بابت تعقیب و رسیده گی به جنایت، اغلباً خود مسجد و زیارت شاه دو شمشیره  جغرافیای بسیار مهم و اساسی سازمان ابلیسی مورد نظر بوده در واقع ملا ها و تعویزگران و مجاوران و خدماتی ها و ارتباطی آن؛ باید تا مغز استخوان تفتیش و تصفیه شوند.

گرچه پیشنهادات غلیظ تری هم در رسانه ها عنوان گردیده ولی کاملاً ضروری به نظر میرسد که این مسجد و زیارتگاه لااقل برای مدتی الزامی که تحقیقات و محاکمات ایجاب میکند؛ باید بسته و لاک و مهر و موم گردد و سپس مطابق حقایق مکشوفه در مورد بقا یا عدم آن اتخاذ تصمیم شود.

همانگونه که عرض کردم در تمام عمر این نخستین بار است که حین نوشتن  عرق شرم و سرافگنده گی سوزان از تمامی سلول های پوستم جاریست؛ شرم و سرافگنده گی از انسان بودن و افغان بودن و مسلمان بودن و ایضاً مرد بودن یعنی اشتراکات ناگزیرم با تعویز گران شاه دوشمشیره و اوباشان پست و دنی ایکه این ابر جنایت قرن را مرتکب گردیدند.

ولی میدانم اقلاً دو ثلث از هموطنان یعنی زنان و مردان بالغ افغانستان اعم از اینکه در درون کشور یا بیرون آن اند؛ به لحاظ عاطفی وضع من و حادتر از وضع من را دارند و طی روز های اندک گذشته عملاً ثابت گردید که ابر جنایت ارتجاع سیاه و اجیران ابلیس، وجدان عمومی را قسم کاملاً بیسابقه تکان داده و قضاوت و موضعگیری روشنبینانه و عادلانه و خردمندانه همه گانی را موجب گردیده است تاجاییکه امیدواری ها برای وقوع یک تحول کیفی فکری ـ عقیدتی و روانی را شگوفا کرده است!

روی همه این براهین، علی الرغم هرقدر خشم و درد و تاثر، نسبت دادن مسوولیت و ملامتی این مورد به عامه مردم کشور پذیرفتنی نیست:

به متنی که در یکی از رسانه ها درج شده  توجه و اندکی مکث می نماییم:

از زمان رسمی شدن آزادی مطبوعات و بیان، در ظرف پانزده سال، ده ها خبرعریان را شنیده و خوانده ایم که ملا یا عامی دختران را مورد تعدی به عنف قرار میدهند و فرار می کنند! مردانی مسلمان، به ساده گی دختران شان را باردار کرده و زمانی که به خاطر سوختاندن صفحاتی از قرآن کریم از سوی نیروهای خارجی تظاهرات استخباراتی راه افتاده، همین پدر با ناموس، جلو تر از دیگران علیه بی ناموسی و کفر شعار داده و دهانش کف کرده است.

ملاصاحب صمد یکی از علمای جید کشور، دخترک قرآن آموز را در ماه رمضان بارها و بارها در خانه خدا مورد تجاوز قرار میدهدُ مگر هیچ کسی از مردم دین پرور ما خم به ابرو نمی آورد. مردی در بغلان، هرات و دیگر ولایات که این چنین خبرها زیاد روزانه به اشتراک گذاشته می شوند؛ بر دختران، برمحارم شان دست درازی و تجاوز می کنند تا آن جا که فرزندانی از آنان چشم به دنیا میگشایند  مگر جوهره دینی هیچ یک از دین مداران به جوش نمی آید تا بروند او را بکشند و بسوزانند تا عبرتی برای متخلفان احتمالی شود. مردمی که با دختر خود جماع می کنند؛ از دین چه می فهمند؛ فهم دینی آن ها به درد چه کسی میخورد؟

گزارش شده که در کشتن فرخنده (بیمار قابل ترحم روانی) پولیس هم ثوابی مشارکت داشته و حتا یک شخصی در شبکه مجازی با افتخار مدعی شده که «خود » نیز در کشتن و آتش زدن آن دختر بی پناه دست داشته است!

به نظرمی رسد که این آغاز عصبیت سالاری از نوع جدید است. برخی ها بیهوده آه وفنا راه می اندازند که این عمل مخالف احکام قرآن است و قس علیهذا... این دسته نیاز به مطالعه تاریخ اصلی اسلام و قرآن شناسی دارند ونباید نا دانسته از قرآن نماینده گی کنند.

فعلاً بحث قرآن و احکام دینی در میان نیست؛ وحشتی فراتر از تصور هم نیست ُ فهرست اعمال دهشت افگنی مردم اغوا شده که غیر از قدرت جادویی تلقین پذیری، هیچ سرمایه یی انسانی ندارد، مطابق قرآن ویا غیرقرآن، براساس فرمان رهبر تنظیم یا قوماندان ... بسیار طولانی است.  آن چه واقع شده، شناعتی غیرقابل وصف است که فقط می تواند از دست مردم شهید پرور ما سر بزند. چرا هماره برچنین مردمی اشک تأسف ریختانده می شود که های درفقر و فلاکت افتاده، بی سواد اند و لایق یک زنده گی بهتر اند.

این مردم که کلاه گشاد و دروغین شهید پروری و دین داری را برسر کوچک شان گذاشته اند  اگر درعمق واقیعیات روزمره زنده گی شان دقت کنی، بسیار بی عزت، فاقد غرور، فقیرترین ازنظر فهم و درایت و شخصیت وبالاخره در بهترین حالت تفاله های دو پا اند. پس چرا داعش نیاید؟ چرا داعش نیاید؟ اگر داعش درین فلاکت کده نیاید؛ پس درکجا برود؟

عجالتاً صغرا وکبرا کردن زیاد پیرامون این شعارهای آتشین که علی القاعده خشک و تر را به یکجایی میسوزاند نه ضرور است و نه مفید. فقط بار دیگر به «شاه بیت» هایی از این سرایش؛ یک دقت مجدد نموده و از آن نتیجه زمانی و مکانی خود را استحصال میداریم: به نظرمی رسد که این آغاز عصبیت سالاری از نوع جدید است. برخی ها بیهوده آه وفنا (فغان) راه می اندازند که این عمل مخالف احکام قرآن است و قس علیهذا... این دسته نیاز به مطالعه تاریخ اصلی اسلام و قرآن شناسی دارند و نباید نا دانسته از قرآن نماینده گی کنند.

اگر بخواهیم معنایی از این شاعرانه مرثیه وار بیرون آوریم همین میشود که تمامی بر و گز این ابرجنایت و نظایر آن نه مخالف قرآن که عین قرآن است و کسانی که با آه و فغان؛ اینهمه را «مخالف قرآن» میخوانند؛ عدم « مطالعه خود از تاریخ اصلی اسلام » و عدم « قرآن شناسی » خود را ثابت میدارند. آنها و فقط همانها نیاز به مطالعه تاریخ اصلی اسلام و قرآن شناسی دارند و نباید نادانسته از قرآن نماینده گی کنند.

شک نیست که دسته های مورد نظر هم به شدت نیاز به مطالعه تاریخ اصلی اسلام و قرآن شناسی دارند و حتی نا دقیق نیست بگوئیم که اغلب «نا دانسته از قرآن نماینده گی میکنند.»

معهذا سایران و منجمله من و نویسنده این شاعرانه و زعمای کشوری و لشکری و پوزیسیون و اپوزیسیون دولت ها و همه آحاد فعالان اجتماعی و مدنی و علمی و رسانه ای به شدت و به مرگ « نیاز به مطالعه تاریخ اصلی اسلام و قرآن شناسی » دارند و نباید نا دانسته در گستره اثر و رسوخ  قرآن و اسلام قرآنی  حرکت و مانور نمایند. و مخصوصاً نباید هوای کدام تحول و بهبود و بهشد را درین گستره بر سر بپرورانند و به دل راه دهند!

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۶ـ ۲۳۰۳

كلارا زتكين مبتکر بنیان گذاری هشت مارچ

علی رستمی

پزوهشگرمسایل سیاسی

نام كلارا زتكين  بمثابه یکی از شخصیت نامور مبارز و ازشمار  پیشاهنگان ، برای کسب حقوق زنان ومبتکربرقراری روز جهانی زن در تاریخ ثبت است. او یکی از رهبران برجسته جنبش کارگری المان واز بنیان گذاران حزب کمونست بود.

كلارا زتكين ، روز۵جولای   ۱۸۵۷ ترسایی درقریه « د میدوری ساکسون »  در المان چشم به جهان گشود. هوشیاری ودرک سالم از مسایل اجتماعی، توانایی تفکر،اراده وانساندوستی از جمله مشخصاتی عالی بود ،  که از ابتدائ جوانی شخصیت وی را برجسته می کرد

كلارا زتكين  درسال ۱۸۷۲ با خانواده خود به شهر لایپزیک مسکن گزید ودرآن محل به عضویت حزب سوسیال دموکرات درامد. كلارا زتكين   درسال ۱۸۷۸  زمانیکه  فعالیت حزب سوسیال دموکرات از طرف بیسمارک صدراعظم الما ن غیر قانونی اعلام شد ، با ۹۰۰ تن از اعضای این حزب زندانی ویا تبعید شدند با همسرش  به پاریس تبعید شد. درآنجا درسالهای ۱۸۸۷ و۱۸۸۵  دورفرزند به دنیا اورد. در پاریس  کلارا  بیکار نه نشسته به فعالیتهای انقلابی خویش ادامه داده که محل ومنزلش ملاقات انقلابیون شده بود.

 کلارا با درک و روحیه سرشار از حق طلبی و ایدهای انقلابی شب روز برای جنبش وحقوق  زنان درخارج وداخل المان مبارزه میکرد . کلارا نظر به شهرتی که درمیان احزاب سوسیال دموکراتها وجنبش زنان پیدا نموده بود ، در برگزاری کنگره موسس بین الملل دوم که در۱۸۸۹ ترسایی در پاریس برپاشد، نقش برازنده ای را درتدارک ان داشت. کلارا بمثابه اشتراک کننده نه بلکه به صفت دبیر جلسه وهمچنان سخنران پیشتاز جنبش زن دراین کنگره بود . این زن جوان دربرابر ۴۰۰ نفر از رهبران احزاب سوسیالیست و رهبران اتحادیه های کارگری سرتاسری  اروپا که درمیان انها تعداد انگشت شمار نماینده گان زن وجود داشت؛  درباره آزادی زن وحقوق شهروندی انان سخنرانی نمود.  دراین سخنرانی نقش نظامهای سرمایداری را درمورد حقوق زن ومرد ، محکوم نموده وابراز داشت « که تا تضادهای طبقاتی درجهان وجود دارد حقوق زن ومرد تا مین نمیشود وبا سرنگونی نظامهای طبقاتی اختلافات جنسی وبرتری های جنسی ازمیان خواهد رفت » او عقیده داشت که با انقلاب اجتماعی به نفع زحمتکشان تبعیض وستم  برزنان نیز ازبین میرود  .

با وجود که سخنرانی وی در کنفرانس مورد استقبال قرار گرفت اما  کنگره ادامه بخش کار با زنان را ممنوع اعلام کرد.

کلارا درسال  ۱۸۸۹ ترسایی بعد از درگذشت همسر خود به المان بازگشت ودرشهر اشتوتگارت مسکن گزید. درانجا به نشر روزنامه بنام «یوهان هایترش دیتر» که مربوط حزب سوسیال دموکرات هابود اشنا شده وبخش کار بازنان این جریده به عهده گرفت، همچنان جریده ای بنام«برابریِ» که ارگان جنبش زنان سوسیالیست بود، رهبری ان به کلارا سپرده شد؛ کلارا از ۱۸۹۲ الی ۱۹۱۷ ترسایی رهبری  این نشریه بود، کلارا  برعلاوه امورات فرهنگی رهبری سازمان زنان سوسیالیست دموکرات را نیز عهده دار شده بود.

Clara Zetkin y Rosa Luxemburgo

درآنزمان عده از رهبران احزاب سوسیالیست واتحادیه کارگر ان مخالف کار زنان بودند وکلارا انها را نقد میکرد ،اشتغال زنان را برابر به حقوق مساوی با مردان تاکید مینمود. اومیگفت براینکه زنان از ستم مردسالاری نجات یابند، شرط اول انست که استقلالیت اقتصادی بدست آورند.  کلارا با کمک سازمانهای کارگری اروپا، آسیا ، امریکا ، استرلیا وافریقا موافق شد که دراگست سال ۱۹۰۷ کنگره بین المللی سوسیالیست ها را با اشتراک ۸۸۴ نماینده درشهر اشتوتگارت برگزار نماید، دراین کنگره راجع به حق « رای زنان » با یکدیگر تبادل نظر نمودند.

کلارازتکین درکار سازماندهی اولین کنفرانس بین المللی زنان که درآن از ۱۵ کشور جهان نماینده گان اشتراک ورزیده بودند، نقش تعین کننده داشت . این کنفرانس تصمیم گرفت تا به تمام نیروهای سوسیالست جهانی ارتباط تامین گردد ونشرجریده «برابری» به عنوان ارگان  بین المللی  تصویب شد وهمچنان  کنفرانس کارسازماندهی برگزاری دوهمین کنفرانس بین ا لمللی زنان که دراینده دایر میشود به عهده کلارا گذاشت . پیشنهاد كلارا زتكين  مبنی بر اختصاص هشتم مارچ بعنوان روز جهانی زن، در دومین کنفرانس بین المللی زنان سوسیالیست در سال ۱۹۱۰ یکی ازبرجسته ترین ابتکار ،عمل خلاقانه واقدام بزرگ در جهت وحدت وهماهنگی مبارزه زنان در سراسر جهان در راه تحقق ارمانهای شان میباشد .

كلارا زتكين  براین باور بود :« زنان کارگر می بایست دراین باره اگاه باشند که نمی توانند حق رای را با یک مبارزه جنسی  به دست آورند، بلکه تنها این امر از طریق مبارزه طبقاتی تمامی کسانی که استثمار میشوند بدون استثنا جنسیت امکان پذیر است ». با انقلاب ۱۹۱۸، زنان الما ن موافق شدند که حقوق شهروندی خویشرا درابطه به «حق رای»  بدست اورند.

 کلارازتکین موضع گیرهای حزب «اس.پ.د»  را در مورد اینکه رای موافق به وام های جنگی پادشاهی در سال ۱۹۱۴ ترسایی دادند محکوم نموده وبرضد نظریات ریفرمیستی آنان دردرون تشکیلات حزبی  مبارزه مینمود.سر انجام با دلایل  اینکه سوسیال دموکراتها از سیاست جنگی طلبی دفاع و پشتبانی مینمایند، در اگست ۱۹۱۴  از حزب  اس . پ .د  کناری گیری نموده وبه فرکسیون اقلیت انقلابی  که به برنامه های انترناسیونال سوسیالیستی روزا لوکزامبورگ، کارل لیبکنشت وفرانس مرینگ وفادارمانده  بودند، پیوست.

کلارازتکین  دریکی از جلسات حزب سوسیال دموکرات  جدایی خود را از این حزب چنین اعلام کرد:« دقیقآ ۴۰ سال است که من برای ایده های سوسیالیستی می جنگم وهمان قدر هم سن من است .  میخواهم تا زمانی که می توانم موثر باشم درهمین موضع قرارداشته باشم ومبارزه میکنم. ان هم جایی که زنده گی است ونه جایی که ضعفف وحل شدن مرا احاطه کند. من نمی خواهم که بگذارم به اندیشه و روح زنده ام مرگ سیاسی دمیده شود. تنها این سو وآن سویی وجود دارد، کاپیتالیسم یا سوسیالیسم.»

کلارازتکین درهیات رهبری امور بین الملل حزب کمونیست تعین شد ودرجنوری سال ۱۹۱۹زمانیکه رفقای همرزمش لیبکنشت وروز ا لوگزامبورگ  زیر شکنجه های فاشیستی و ضد انسانی دولت المان درگذشتند، سوگند نامه بنام رفقای خود نوشت وبه حزب کمونیست المان پیوست. وی درسال ۱۹۲۰ به عنوان اولین نماینده کمونیستها در پارلمان المان برگزیده شد.

کلارازتکین  تا سال ۱۹۲۱ در ارگان مرکزی حزب کمونست المان فعالیت داشت واز ۱۹۲۷ تا ۱۹۲۹ عضو کمیته مرکزی حزب بود درسال ۱۹۲۵ به حیث رییس سازمان کمک های سرخ بین المللی  انتخاب گردید و از اینطریق  کمک های اجتماعی را با کارگران زنان، واتحادیه دختران  وغیره مینمود.

 کلارازتکین  در ۲۰ جون ۱۹۲۳ در گزارش خود به  پلینوم کمیته انتر ناسیونال کمونیستی تحریر داشت که: « پرولتاریا در زمان فاشیسم یک دشمن بسیار خطرناک و وحشتناک را در پیش روی خود دارد وفاشیسم قوی ترین ومتمرکزترین دشمن است و در واقع فاشیسم بیان کلاسیک حمله گسترده وکلی بورژوازی جهان دراین لحظه ومقطع میباشد.»

کلارازتکین  تا سال ۱۹۳۳ به حیث نماینده حزب کمونیست در رایش تاک( پارلمان ) مبارزه سیاسی وطبقاتی خود را پیش برد  ودر سال ۱۹۳۲ بیمار وبعداً نابینا شد وبازهم به عنوان ریس قدیمی مجلس رایش را افتتاح کرد. درحالیکه 37.4 درصد مجلس را نماینده فاشیست ها تشکیل میداد وبزرگترین فراکسیون پارلمانی بود ،درسخنرانی خود قویآ به فاشیسم حمله  کرده  که بعد ازآن از ظرف فاشیست ها تهدید به مرگ شده بود. کلارازتکین فاشیسم را « درنده ــ خونریزترین شکل حکومت سرمایداری انخصاری» محکوم میکرد.

 کلارا درسال ۱۹۳۲ طی صحبت همه جانبه خواستار جبهه برزگ واحد کارگری علیه فاشیسم شد . بالاخره با قدرت گرفتن قدرت نازی ها درسال ۱۹۳۳ وی  باردیگر اجبارآ تبعید شد وبه مسکو رفت. کلارازتکین بمثابه معلم ،آموزگار دلسوزو انسان باخرد، مجهزبا دانش وسیع ومبارزخسته گی ناپذیر، در راه کسب حقوق زنان، به آموزگار میلیونها زن مبدل شده بود.

كلارا زتكين  به مسایل فرهنگی وتربیتی توجه خاص داشت،هنرو ادبیات را سلاح نیرومند درمبارزه برای تامین زنده گی بهتر برای توده های زحمتکش می دانست. وی زنی مهربان، گرم وصمیمی بود. درد و رنج زن ها را به مثابه یک زن اگاه و با حساس درک ، هم صحبت وسخنگوی خوبِ برای برآورده شدن آرزوهای آنان بود.

پیش امد وبرخورد سالم  كلارا زتكين ،زمینهه ارتباط  انرا با زنان سایر اقشار طبقه کمک نموده تا آنان رابرای مبارزه اجتماعی جلب نماید.زنان ودختران از هرگروه و دسته، به اومراجعه میکردند واز رهنمایی ها وکمکش برخوردار می شدند.

تحریر مقالات وانتشار ان به نشرات کارکری، برای احقاق حقوق زنان زحمتکش وسخنرانی های جالب وموثرش درمجلس نماینده گان المان درآن وفت، باحضور اکثریت نماینده گان نازی های فاشیست، در رشد جنبش زنان ومبارزه دادخواهانه انها فراموش ناشدنی میباشد.

کلارازتکین  در جون سا ل ۱۹۳۳ چشم از جهان پوشیده ونامش در تاریخ مبازره سراسر زنان جهان درج و همه سال ازوی به نیکوی  در روز هشتم مارچ به حیث بنیانگذار این روز یاد میگردد.

روحش  شاد ، آرمانها وخاطراتش زنده وپیروز باد.

فر خنده باد هشت مارچ روز همبستگی زنان جهان علیه ظلم وستم طبقاتی وجنسیتی!

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۴ـ ۰۸۰۳