گشایش رمزی که اشخاص و کشورها را به معرفی میگیرد
سلیمان کبیر نوری
تداعی فی البداهه ی رمزی، ذهنم را آنن دگرگون ساخت و خودم را شگفتزده... که ای وای اینکه، جامعه جهانی چرا مردم و کشورمان را ازطاعون تروریستی طالبی ظاهراً نجات داد؛ اما بازهم چرا طی یک دهه عملاً، به همان طالب تروریست جان داد و جان آفرینش شد؟
شاید اکثرمان متوجه نبوده باشیم که بازکردن آهنگ بلند دموکراسی، حقوق بشر و آزادی زنان و چه و چه که شعارهای دایمی و کارآمد برای تصاحب و اشغال و تحت فشار قراردادن کشور ها میباشد، امرتازه ای نیست. فراعنه غرب و نوکران شان ( کشور های اسلامی و فراتر از اروپای غرب) به بهانه محو شبکه های تروریستی القاعده و طالبان به افغانستان هجوم آوردند. تروریزمی را که خود در پاکستان بنا نهاده و رشد دادند، اکنون نه تنها در افغانستان دوباره فعال ساختند، بل درکشورهای آسیای میانه، سوریه ، عراق و افریقای مرکزی بنامهای « النصره »، « داعش » ... و عنقریب هم به نام دامس که طالبان افپاک نیز به حیث مجرب ها در تشکیل و تکمیل آن ها دخیل شمرده میشود، نیز اکسپورت کردند. چه برای تعمیل اهداف جیوپولیتیک وچه برای حصول و تسخیروغارت طلای سیاه درعراق.
بیایید کوتاه و کوتاه، به رمزگشایی تروریزم طالبانی بپردازیم:
اظهر من الشمس است که طالبان پروژه ای انگلیسی است و سند و اثباتی درین زمینه درکار نیست. زیرا صد ها سند در مورد بروز داده شده است. وقتی طالبان پروژه ای انگلیسی است، پس آقای حامد کرزی شخصن خود اعتراف و ادعا کرده است، در تاسیس این پروژه درسال ۱۹۹۳ درکویته ی پاکستان سهیم بوده است، پس حامد کرزی کی است؟ کرزی یک طالب و کرزی هم جز پروژه ای انگلیس، انگریزی است.
درسال ۱۹۹۶ آل سعود و کشورهای حاشیه خلیج فارس و پاکستان ضمن پشتیبانی و حمایت بیدریغ مالی ، نظامی، لوژیستیکی و ... آنن حاکمیت امارت اسلامی طالبان را درافغانستان به رسمیت شناختند.
حاکمیت های اسلامی ایکه توسط انگلیس براریکه قدرت و تاج و تخت نشسته اند و امروز به قول سایت ویکی لیکس از تروریزم حمایت میکنند؛ بازهم صدها سند در مورد وجود دارد که درین مختصر گنجایش بازگویی ندارد.
اینکه زندان های افغانستان را از وجود جانیان طالب تهی ساختند، تعجب برانگیز نیست. و اینکه جناب اشرف غنی طی کمپاین انتخاباتی درولایت قندهار گفتند،« وعده کرده بودم که طالبان را از زندان ها رها میکنم، رها کردم (دستک زدن و ابراز احساسات عمیق) »، پس، آیا این آقا مشمول همان پروژه ی انگلیسی- پاکی نیست؟
بیشتر رسانه ها وشبکه های خبری داخلی و برونمرزی افغانستان به پیروی از حاکمیت پوشالی مافیایی کرزی، وقتی به گزارشهایی از جنایات طالبان میپردازند، آنان را شورشیان، نیروهای مسلح مخالف، افراد ناشناس، اپوزیسیون مسلح میخوانند.درست طوریکه جناب دکتر سپنتا اذعان داشته بودند که خارجی ها به ما اجازه نمیدهند تا نام طالبان را بگیریم. آیا این حکم در مورد رسانه ها هم صدق میکند؟ پیروی از چنین سیاستی ادعای مستقل بودن چنین رسانه هایی را زیر سوال قرار نمیدهد؟
من به همه قلمبدستان شجیع، خردورز و روشنگر و مدافعان حقوق انسان و انسانیت احترامانه پیشنهاد مینمایم که در نبشته ها و مقالات خویش کاربرد نام اصلی و واقعی، مسجل ومکمل طالبان را مورد استفاده قراردهند (طالبان تروریست، طالبان مزدور، نیرو های نیابتی انگریزی – پاکستانی، گروهک وحشت و دهشت ... و طالبان بربریت ).
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۳۰۰۶
نباید به بهانه انتخابات با سرنوشت مردم بازی کرد
عبدالوکیل کوچی
آنجا که زورسالاری وتقلب حکمفرماست و آنگاه که مردم در گرو ستمگران قدرت مند قرار داشته باشند، مردم سرنوشت بهتری نخواهند داشت. تحلیل اوضاع سیاسی کشور نشاندهنده آنست که مردم افغانستان طی سه دهه اخیر باعبوراز بحران عمیق سیاسی اقتصادی واجتماعی هنوزهم با چالشهای بزرگی روبرو بوده وبآن دست و پنجه نرم میکنند. چنانچه موجودیت گروهای زورمند و تبارزقدرت ازجانب واپسگرایان وگرو هک های وابسته وجاه طلب ، سود جو وغیرمسوول، در برخورد با مسله انتخابات وتقسیم قدرت ، کشور را در سراشیب بحران عمیق سیاسی فرو می برند. شکل گیری محورهای مختلف قدرت واستمرار روند نامطلوب اجتماعی، زایش نفاق ، مرزبندی وجهت گیری های متخاصم ، وحدت ملی، استقلال، حاکمیت ملی وتمامیت ارضی را به چالش های مهندسی شده در داخل وخارج روبرو ساخته وبه این ترتیب شمارش معکوس زمان را در سیمای سیاسی جامعه رقم خواهد زد. درین میان مردم مستضعف افغانستان درمیان چهارچوب قدرت های چهار گانه وچهار ضلعی متمر کز، اعم از حکومت ، گرو های زور گوی ، تیم های انتخاباتی و خارجی ها ، برغم شرایط دشوار به پای صندوق های رای رفتند وبا استفاده از رای خود عمیق ترین نفرت وانزجار شان را در برابر اوضاع رقتبار کنونی وعاملین آن تبارز دادند. رفتن به کارزار انتخاباتی درزیر سایه تفنگ وتهدید، سلامت انتخابات را زیرسوال برده و این پرسش بمیان می آید در کشوری که اکثریت عظیم مردم آن فاقد سواد عادی ومحروم از سواد سیاسی باشند، چگونه میتوانند اولا کاندید ای مورد نظر خود را مشخص نموده وثانیا شخص مورد اعتماد شان را انتخاب نمایند. بآنکه میزان مشارکت مردم یعنی واجدان شرایط در کار زار انتخاباتی به تناسب کل نفوس کشور پاسخگوی سلامتی انتخابات نبوده ولی امید های معینی که وجود داشت آنهم دراثر تهدیدات متقابل تیم های انتخاباتی وخط نشان کشیدن ها از مواضع قدرت به یاس ونا امیدی مبدل میگردد. کاندیدان ریاست جمهوری که گفته میشود با هزینه های هنگفتی وارد میدان ومبارزه انتخاباتی شده اند ، هردو تیم تا انجام کارزار انتخاباتی دور دوم از تقلب ومهندسی شده آرا شکایت کرده اما سوال اساسی اینجاست که میزان صلاحیت واستقلالیت کاری کمیسیون های انتخاباتی وسمع شکایات را دقیقاً کی میتواند معین سازد ، اگر قانون ، پس معلوم شود که قانون در دستان کی ها قرار دارد؟ بنا بر آن پاسخ روشن است که موجودیت تقلب درجریان انتخابات ، جز اینکه به نمایش گذاشتن رای پاک مردم و بازی با سرنوشت مردم چی میتواند باشد ؟ که تاریخ به آن پاسخ روشن خواهد داد .
به همینطور دولت هایی که در میدان انتخبات با وعده ها ، قول و قرار های داخلی و خارجی که امانت مردم افغانستان را همچون مال شخصی خود در ازای اخذ حمایت وپشتیبانی ، در معامله قرار بدهند ، آیا این دولت ها چگونه خواهند توانست در راه منافع علیای مردم قدم گذاشته ونقش آنها در تامین منافع مردم چی خواهد بود .آیا چنین دولت ها میتوانند مستقلانه عمل کنند ؟
واضح است که دولت های دور از مردم وغیر مسوول هرگز نخواهند توانست بار مسولیت منافع علیای مردم را تا سر منزل مقصود برسانند.
برچرخ مکن حـواله کـانـدر ره عقل
چرخ از توهزار بار بیچاره تراست
و اما یگانه راه حل ناتوانی ها همانا جلب اعتماد وهمکاری مردم و کسب آرای واقعی ملت است که میتواند به بیچاره گی ها خاتمه داده وهر کار نا ممکن را ممکن سازد . بگونه مثال گفته میتوان ، برغم شرایط دشوار روند انتخاباتی شورا های ولایتی وتهدیات قسمی در محلات ، اکثرا نماینده گان شورا های ولایتی که مستقیما از میان مردم برخاسته و با پشتیبانی مردم در فضای نسبتاً باز تر انتخاب میشوند و کارآیی بهتر آنها در میان مردم توجه وپشتیبانی عموم را بخود جلب خواهند کرد. بهر صورت طوریکه معلوم است بالعموم شرکت نسبتا وسع مردم در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در واقع پاسخ به تلاش های طالبان وپاکستانی ها درجهت تداوم بی ثباتی در افغانستان بوده است. هکذا شرکت گسترده زنان در انتخابات در حقیقت بیان موضعگیری و مخالفت شان در مقابل افراطیون واپسگرا میباشد که با قبول مشکلات همگانی ، حضور خود را در کارزار انتخاباتی معین میسازند.
واما کاندیدان ریاست جمهوری افغانستان:
بنا به تحلیل آگاهان امور، نامزد های انتخاباتی ریاست جمهوری افغانستان همانا ادامه دهنده سیاست های پیشین هستند که اینبار با چهره های جدید روی صحنه می آیند .در حال حاضر بنظر میرسد که پیش داوری ها در روند انتخابات ریاست جمهوری افغانستان چالش هایی را در پی خواهد داشت که بر مبنای آن جهت گیری های تازه ومرزبندی ها ، گرایشات شتابنده قومی ، موضعگیری های نو ظهور سیاسی ، انگیزش احساسات زبانی وسمتی از یکسو؛ وازسوی دیگرمداخلات از خارج و جریان سیل مهاجرت ها از آنسوی خط منحوس دیورند ( آغاز معمای تازه ایست که پیامد نا گوار آن برای مردم افغانستان پایانی نخواهد داشت.) پیامدی که در یک چشم انداز سیاسی ، از همین اکنون از دسایس پشت پرده وتوطیه های داخلی وخارجی که گفته میشود در راه هست پرده برمیدارد .
بنا برآن مبرمترین هشدار تاریخی در مرحله کنونی عبارت از آن است که هر گونه حرکت غیرمسولانه درقبال اوضاع کنونی کشور وکم توجهی برصیانت ملی ، وحدت ملی را تضعیف میکند وهرگونه تحریکات غرض آلود و دامن زدن احساسات قومی ومذهبی درهمچو کشورعقب نگهداشته شده برای کشور، چون پاشیدن روغن بروی آتش جنگ تلقی میگردد وخطرات جبران نا پذیری را در پی خواهد داشت. آفریدگار تاریخ آنهایی را نخواهد بخشید که احساسات پاک مردم را به بازی گرفته ، منافع ملی یک ملت بزرگ را فدای منافع گروهی ، قومی وشخصی خود ساخته و وحدت ملی مردم افغانستان را به خطر فروپاشی روبرو بسازند .
بنا بر آن اوضاع کنونی کشور ازهمه ما میطلبد تا با فروتنی وفدا کاری ، با همبستگی وهمدلی برای تحکیم وحدت ملی وترقی خواهانه وعدالتخواهانه در یک صف مقدس ونیرومند مردمی در یک جبهه وسیع توده ای ، در مسیر واحد جنبش ملی وسراسری ونهایتاً دریک تشکل چپ و دموکراتیک گسترده و فراگیر،همه بسیج گردیده که بر بنیا د آن مردم افغانستان قادر به تعین سرنوشت خود گردند؛ تا ملت آزاده افغانستان با سروری تمام تقدیرشان را بدست خود نوشته ودهقانش برای خود کاشته وبه این ترتیب وطن را ازبحران بزرگ نجات دهند.تاریخ مبارزات مردم افغانستان نشاندهنده آنست که مردم آزاده وترقی خواه افغانستان ،مومنین پاکنهاد و متدین افغانستان در طول تاریخ به هر قیمتی که تمام شده است ازنوامیس ملی و سرزمین واحد ومقدس خود دفاع نموده اند و پس ازآن هم به قیمت جان های پاک خود از سرزمین آبایی ، تاریخی وباستانی پنجهزار ساله خود ازمیراث کبیرنیاکان خود،ازافغانستان واحد وتجزیه ناپذیر، افغانستان آزاد وسربلند دفاع قاطعانه خواهند کرد .
زنده باد افغانستان آزاد وسربلند!
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۹۰۶
استفاده ابزاری از مفاهیم « جهادی و کمونیستی » در کارزار انتخاباتی
بخش دوم
علی رستمی
۲ـ کمونیسم درروند تاریخ از نکاه انسان گرایی کارل هینریش مارکس
کمونیسم از ریشه لاتینی به معنای جمع گرایی واشتراکی گرفته شده است. و یا به معنای دیگر تحقق عدالت اجتماعیست. واژه های کمونیسم و سوسیالیسم دراغاز سده قرن نوزدهم بکار رفته و در روند تاریخ کمونیسم بمعنایی جامعه نخستین که زنده گی اجتماعی برپایه همکاری متقابل افراد بطور جمعی واشتراکی بوده بکار رفته است.اولین گروهی ودسته ای که علنأ خود را کمونیست مینامیدند ، درشروع دهه ای ۱۸۳۰ شکل گرفت که وایتلینگ درالمان بوجود آورد. همچنان در پهلوی واژه کمونیسم واژه دیگری بکار میرفت لفظ « سوسیالیسم » است؛ که در سال ۱۸۲۷ در مضامین رابرت اوون در انگلستان و فوریه در فرانسه، انعکاس یافته هست. دراولین موارد کاربرد این کلمه معنا های موازی داشت.کارل مارکس هم این دو واژه را به یک معنا بکار برده است . هدف مارکس ازاین الفاظ شرایط ویا جامعه ای بود که دران انسانها در اجتماع به طور اشتراکی و جمعی از پیداوار ومواد طبیعی استفاده مینمودند و در تولید وجمع اوری ان همبسته نقش داشتند ومتعلق به همگان بود .
مارکس وانگلس درسال ۱۸۴۸ در برنامه حزب کمونیست ، از دومرحله و یا دو فاز با شعارهای « از هرکس به اندازه توانایی اش ، وبه هرکس به اندازه کارش » از بابف وشعارای « از هرکس به اندازه تواناییش ،و به هرکس به اندازه نیازش» از بوناروتی به ارث گرفته بود که فاز اول را بنا م جامعه « سوسیالیستی » و فاز دوم را بنام جامعه « کمونیستی» نامیده است. شعاراساسی کمونیسم الغای مالکیت خصوص بر وسایل تولید(نه مالکیت شخصی فرد مانند خانه موتر وغیره) وتسلط اجتماع بران واز میان بردن « استثمار فرد از فرد » میباشد.
کارل هینریش مارکس در سال ۱۸۱۸ در شهر تریردر منطقه موزل المان ، از پدر ومادر یهودالاصل تولد یافته است. تبارشان به مومنان وخام خام ها یعنی کاهنان یهودی ویاملاهای یهودی مشهوربود. پدرش حقوق دان وآیین پروتستان داشت. مارکس در محیطی بزرگ شد که ایده های انقلاب فرانسه دران مسلط بود واندیشه های جمهوری طلبانه ،نواورانه ومتاثر از روشنگری وحتا باورهای رادیکال سیاسی وجود داشت. مارکس درفضای فرهنگی که اثار کانت ، گوته و روسو ، مروج بود،رشد جسمی وفکری یافت . کارل مارکس پس از ختم دوران دبیرستان در دانشگاه برلین رفت تا رشته حقوق بخواند. بعداً نسبت نارضایتی پدرش رشته فلسفه را پیش گرفت. او گواهنامه ویا دیپلوم خودرا راجع به « بحران اندیشه فلسفی پس از ارسطو وبه طور خاص تفاوت ماتریالیستی دموکریتوس ویا بیش ازان اپیکور در مورد طبیعت بود »" بدست اورد. در دوران دانشجویی در برلین انجا با هگلی (هگل فیلسوف واستاد مارکس است) های جوان اشنا شد. برعلاوه همرای سایر اندیشمندان برونو بوئر ، هس ، روگه تماس داشت. هگلی های جوان لیبرالهای نواندیشی بودند، که دیدگاهی نقادانه درمورد مسیحیت ارایه میکردند ،مارکس نیز دراین مورد به انان همراه بود. درهمین سالها به خوانش انتقادی فلسفه هگل وبه خصوص اندیشه های سیاسی او پرداخت ، مهمترین متن مارکس دراین مورد « درامدی به نقد فلسفه حق هگل » درسال ۱۸۴۳ است. برعلاوه در طول زنده گی خود ازهیچ فیلسوف تاثیر نه گرفت که ازهگل گرفت از دیالکتیک هگل و پدیدار شناسی روح هگل کاملن متآثرو انرا فراگرفته بود.
نظریات جسورانه مارکس ضد خرافات مذهبی ودینی وبالخصوص عقاید لیبرالی ورادیکال ، وی اورا مشهور کرد. به همین دلیل او را اجازه تدریس به دانشگاه ندادند. وبعداً به روزنامه نگاری درشهر کلن المان مصرف شد، دراین وقت سلطنت پروس درالمان وجود داشت وعلیه سلطنت وحکومت استبدادی ان مقاله هایی نوشته میکرد، که باعث تحریک جوانان میشد، این امرباعث شد تا زمینه کارسیاسی برای وی کم شود و راهی مهاجرت گرفت ؛ در شهر پاریس ا قامت گزین شد. دراینجا با سوسالیست های رادیکال تماس حاصل وبه فعالیت اغاز کرد . درهمین سال با دوست وهمکار هم اندیشه خود فریدریش انگلس نیز آشنا گردید.مارکس با شناسایی با انگلس که پسر یک سرمایدار انگلیسی بود ودرمانچستر انگلستان فابریکه پارچه بافی داشت، همین امر سبب شده بود که از وضعیت پرولتاریای انگلستان آشنا وبه ان احساس دلسوزی نماید وکتابی را بنام
« موقعیت طبقه کارگر انگلستان » به تحریر دراورد ،این کتاب باعث تشویق بیشتر مارکس شد، تا به مطالعه« اقتصاد سیاسی » بپردازد . مارکس دراثار مشهور ونخستین خود بنام « نقد به فلسفه حق هگل » برای نخستین بار نام « انقلاب کارگری » را بمیان اورد. بعد ازان دستنوشته های اقتصادی وفلسفی ویا بنام دستنوشته های ۱۸۴۴ مشهوراست تحریر داشته که دراین یاداشتها مفهومی انسان گرایانه ای را در« نظام اشتراکی واجتماعی » یا «کمونیسم » مطرح نموده است. مارکس با استفاده از سه منبع اندیشه های اقتصادیون انگلیسی مانند ادم اسمیت ،ریکاردو وفلاسفه المان مانند هگل ، فویرباخ وسوسیالیستهای تخیلی فرانسوی سن سیمون و فوریه ، نظریات خودرا تدوین کر ده است.
مارکس در اثارخود مانند: ایدیالوژی المانی ، فقر فلسفه ، مبارزه طبقاتی درفرانسه ، کاپیتال وسایر اثاری که دربالا ازان نامبردیم راجع به شیوه وطرق مبارزه طبقاتی وخصلت طبقه کارگر، از میان بردن استثمار فرد از فرد وبیگانکی انسان در نظام سرمایداری و رشد جنبش طبق کارگر ومبارزه منسجم واگاهانه علمی ورشد نظام مالی وبحرانهای سرمایداری را به تحلیل گرفته است.
مارکس در تمام نظریات فلسفی وعلمی خود انسان و انسانیت را درمحور کارخود قرارداده و ازانسان نوین ومدرن که در شیوه های تولید مناسبات مختلف نظامهای اجتماعی در روند تاریخی ،جایگاه خاصی دارند یاد کرده است. مارکس روش های تاریخی خودرا در اینمورد واضح واشکار توضیح داده است ،چنانکه در ایدیالوژی المانی تحریر کرده است که:« شیوه ای که انسان ها بدان وسیله وسایل معیشت خویشرا تولید می کنند ابتدا به چگونگی وسایل معیشت پیشین وبایسته تجدیدی تولید انها وابسته است. این شیوه تولید را نمی توان تنها اراین جنبه درنطرگرفت که تجدید تولید وجودی فیزیکی افراد است این شیوه پیش از هرچیز نوع معینی از فعالیت افراد است ، نوع معینی از ابزار وجودشان ونوع معینی از بیان شیوه زنده گی آنها و انچه که فرد هست بستگی بشیوه تولید کردن او دارد، یعنی اینکه چه چیزتولید می کند وچگونه تولیدمیکند. بنابراین توضیح اینکه افراد چه هستند بستگی به شرایط تولید مادی انها دارد.» مارکس از انسان نوینی که نقش انرابمثابه محرک اصلی تکامل جامعه میدانست ، سخن میگفت که نباید دیگر درفکر چگونکی پیدایش جهان باشد، بلکه باید روی تغیر جهان وتسلط بالای ان به اندیشد طوریکه درنهاده های در باره فویر باخ گفته است:« فیلسوفان، فقط جهانرا به راه های گوناگون تاویل کرده اند، ولی مساله بر سر دگرگون کردن ان است ».
مارکس برای رهایی انسان زحمتکش از یوغ استثمار فرد از فرد نظام ای غول پیگر سرمایداری ، نخستین بار تکلیف نیروهای پیشتاز طبقه کارگررا برای رهای از استبداد سرمایداری هدف انقلاب سوسیالیستی را درمقاله « شاه پروس واصلاح اجتماعی » چنین مطرح کرد « انتقال قدرت به کارگران است». اومعتقد بود که با سرنگونی نظام سرمایداری تغیرات بنیادی به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان بوجود میاید .
مارکس در رابطه به رویکرد دولتها چنین میگوید: « دولت و زنده گی سیاسی ، فارغ ازمناسبات مالکانه کار نمی کند، ونمی توانندخارج از قاعده های موجود ( که برامده از مناسبات مالکانه اند) به وضعیت مالکیت سروسامان دهند. دولت " درتحلیل نهایی" به سود یک طببقه ودرجهت حفظ مناسبات موجود مالکانه ، فعالیت می کنند. مفهوم مالکیت خصوصی برای فهم دولت سیاسی بنیادی است . دولت سیاسی آیینه موقعیت های سیاسی مشخصی است که رها از مناسبات مالکانه معنا ندارند و دولت در بالاترین موقعیت خود بیانگر ومدافع " شکلهای موجود تولیدی" است.»
نظریات وی مارا به این نتیجه میرساند که: ازادی واقعی انسان زمان دریک جامعه برپایه واقعیت تاریخی بوجود میاید که درجامعه تغیرات و ازادی اجتماعی به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان بوجود اید وهمه بمثابه شهروندان متساوی الحقوق جامعه ، از ثروت ملی بهره گیرند، بدون تحقق عدالت اجتماعی ازادی واقعی مفهوم ندارد. ازادی سیاسی تنها مفهوم حقوق فردی وشهرندوی را درجامعه حل میکند ،اما خوشبختی مادی نمی دهد. ازادی اجتماعی آنست که حقوق مادی انسانرا درجامعه مساویانه میا ن افراد جامعه تضمین وتامین میکند. مارکس بهترین « جامعه مدنی » را دولت سوسیالیستی میدانست که دران همه بمثابه شهروند مساوی الحقوق درهمه عرصه های اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی درکنارهم زیست مینماید. مارکس میگفت که: « یک جامعه در صورتی می تواند وجود داشته باشد که همخوانی ای میان ساختار ها و وجه تولید اقتصادی ان با حکومت (یعنی سیاست و قانون)، و با نهادهای اجتماعی ــ فرهنگی ای که نظام های فکری واعتقادی رایج درجامعه را نظم می دهند، وجود داشته باشد».
طوریکه مارکس در اثارخود تاکید کرده است که انسانها از لحاظ تاریخی، درجوامع گوناگون درشیوه های مختلف تولیداجتماعی قرارمیگرندکه یکجا باتکامل مناسبات تولیدی داخل مرحله جدیدی مناسبات تولیدی میشوند؛ در این زمینه درپیشگفتار کوتاه ای « درامدی به نقدی سیاسی هگل » گفته است:«انسانها درتولید اجتماعی وجود خویشرا به گونه ای ناگزیر به روابط معینی وارد میشوند که مستقل ازخواست و اراده ای انهاست ، این روابط را مناسبات تولید می خوانیم که منطبق اند با مرحله معینی از تکامل نیروهای مادی تولیدی انها.»
ماتریالسم تاریخی مارکس قسمیکه مبلغین ایدیولوژیکی سرمایداری واسلام سیاسی مطرح میکند که گویا دغدغه اصلی نظریات مارکس فقط درمحور تلاش برای پول دراوردن وکسب مادیات است، برعکس این نظام سرمایداریست که انسانها را ماشینی وپول پرست و زراندوزبارمی اورد و برشالوده استثمار انسان ازانسان رشد و نموکرده برای سود جویی بیشتر ،انها را بمثابه« کالا » تبدیل میکند.
نظریه ماتریالستی مارکس ویا « ماتریالیسم تاریخی » که برای « فلسفه تاریخ » مفهوم و تعریف جدیدی ارایه داشته، براین امرکه درگذشته تاریخ را تنها کارکردها ، رویدادها ودانستنی های کهنه در وجود افراد وقهرمانان میدانستند. اما مارکس تاریخ نوین را بمثابه علم پایه گذاری و درپهلوی سایرعلوم شیمی وفزیک قرارداد، تاریخ را به مفهوم درک قوانین از زنده گی انسان درروند مناسبات تولید اجتماعی تعریف کرد؛ اومیگفت:« انسان نویسنده وبازیگری تاریخ خود است». طوریکه در کتاب « ایدیالوژی المانی » توضیح داده است که:« انسان او لین لازمه تاریخ، وجود افراد انسانی است. ازاین روی اولین امر واقعی که باید تصدیق شود سازمان جسمانی این افراد و رابطه طبیعی انسان ــ زمین شناسی،اب وکوه شناسی، اقلیم شناسی وجز انها بپردازیم .کلیت تاریخ بایستی همواره با توجه به این بنیاد طبیعی واصلاح و تعدیل آنها درمسیرتاریخ و ازطریق کنش آنها، صورت بپذیرد. انسان را می توان توسط اگاهی وی ، توسط مذهب ویا هرانچه که میل تان باشد ازحیوانات تمیز داد. ولی انسانها به مجردی که دست به تولید می زنند خود را ازحیوان متمایزمیدارند. یعنی بمجرد آنکه شروع به تولید وسایل معاش خود میکنند، واین امر خود متأثر از سازمان بدنی آنهاست. انسان ها با تولید وسایل معیشت خود، بطورغیرمستقیم به تولید حیات مادی شان می پردازند.»
با تاکید اینکه، مارکس در کتاب مشهورخویش «کاپیتال» چنین گفته است :« درهریک از اعصار تاریخ شیوه مسلط تولید ومبادله اقتصادی وان نظام اجتماعی که ناگزیر از این شیوه ناشی می گردد زیر بنایی است که برروی آن تاریخ سیاسی ان عصر وتاریخ تکامل فکری آن بنا شده وتنها به وسیله آن زیر بنا میتوان این تاریخ را توجیه نمود؛ وبنا براین سراسر تاریخ بشریت ( از زمان تجزیه شدن جامعه ای اولیه که زمین دران مالکیت اشتراکی بود) تاریخ مبارزه طبقاتی وپیکاری بین استثمارکننده واستثمار شونده وطبقات حاکم ومحکوم بوده است و تاریخ این مبارزه طبقاتی ، ضمن تکامل خود اکنون به مرحله ای رسیده است که دران طبقه استثمار شونده ومحکوم یعنی پرولتاریا نمی تواند از سلطه طبقه استثمار کننده وحاکم ، یعنی بوروژوازی، رهایی یابد مگرآن که درعین حال و برای همیشه تمام جامعه را از هرگونه استثمار وستم و تقسیمات طبقاتی و مبارزه طبقاتی نجات بخشید.»
مارکس در اثرمشهور« کاپیتال » خودازمقام انسان در نظام « سرمایداری » تصور دقیق ارایه داشته است که دراین نظام ویا شیوه تولیدی سرمایداری ، کارگر نیروی کار خود را درمقابل مزد ناچیز بفروش میرسانند، نه تنها حقوق خود را براصل عدالت اجتماعی بدست نمیاورد ،بلکه ارزش اضافه را که به اثر کار اضافی بوجود میاورد و مستقیماً به سرمایدار تعلق میگرد ، استثمار میشود .این امرباعث تراکم سرمایه وسود بیشتر برای سرمایدارشده وازکالای که تولید میکنند، نه تنها به کارگر تعلق نمی گیرد بلکه از وی بیگانه شده وبالای وی مسلط میشود که این حالت را مارکس حالت « بیگانگی » انسان نامیده است. نظام سرمایداری روابط انسان را با افراد جامعه بر حسب وساطت پول به اشیای مجرد تبدیل میکند وشالوده اقتصادی خود را بر مبنای کالا، پول، ارزش اضافی وسود تامین میکند. بناً کار نه برای زنده گی انسان مولد، بلکه زنده گی برای کارکردن وتولید است .هرزمانیکه نیروهای تولیدی کالا رابرای مصرف انسان، نه برای باراوری ارزش و سود تولید نماید، استثمارانسان از بین میرود وانسان ازحالت بیگانگی بیرون شده ودوباره به اصل خود، بازمیگردد.
هر انچه گفته امدیم، مفهوم جامعه « اشتراکی ویا کمونیسم » بر بنیاد نظریات مارکس فقط وفقط بهروزی وازادی انسان زحمتکش از قید هرنوع سود اوری واعمال غیر عادلانه ومنصفانه که از جانب نظام های استبدادی ،متعصب وعقب گرا در جامعه تحمیل میشود ،تشکیل میدهد. مارکس بمثابه منتقد جامعه ای مدرن سرمایداری ، مترقی ترین متفکرای بود که ایده های ان در قرن نوزدهم باعث تغیرــ دگرکونی چهره جهان وزنده گی انسانهای زحمتکش وبالخصوص طبقه کارگربعد از انقلاب کبیر فرانسه شد . فیلسوفان جامعه شناسی کلاسیک ونوین ، نظریاتی راجع به تامین عدالت اجتماعی مانند :ژان ژاک روسو، فیشته، ریکاردو ،استوارت میل ،هگل، فویرباخ ،کانت، دکارت سپنوزا، مطرح کرده بوده اند ؛ اما انطوریکه مارکس بمثابه دانشمند انقلابی ، جهانِ مدرن « سرمایداری » را به شکل دقیق ازلحاظ تاریخی تحلیل ونقد کرده است، نظریات سایر دانشمندان درمقایسه با تفکر مارکس، بنیادی نیست .
احزاب چپ ومترقی که بعد ازپیروزی انقلاب فرانسه درکشورهای اروپایی وسایر نقاط جهان بوجود امدند ؛ دولت های مدرن رابرای« رفاه و ترقی اجتماعی » تشکیل داداند که درسرلوحه مبارزات انها: تامین صلح ، حفظ محیط زیست، حقوق شهروندی، ازادی و دموکراسی ، تشکیل سازمانهای مدنی، کسب حقوق زنان با مردان ، تبعیض نژادی مذهبی وزبانی ، کسب استقلال کشورهای مستعمره دراسیا، افریقا و امریکای لاتین ، قرارداشته است.
انقلاب اکتوبر در روسیه وایجاد دول سوسیالیستی در اسیا، افریقا ،اروپا وامریکایی لاتین ، دفاع وپشتبانی از داعیه برحق صلح و رشد جنبشهای کارگری درکشورهای سرمایداری وجهان سوم ،نمایانگر خدمات بی شایبه ایده های انسانکرایی مارکس بوده ، که درطول تاریخ ،فراموش ناشدنی و درمیان نسل مترقی باقی خواهد ماند. اشتباهات وانحرافات احزاب چپ در اعصار جدید نه باید به ایده های اصیل مارکس پیوند زده شود ؛ بخاطر که این رویکردهـای احزاب ناشی از عدم درک و برداشتهای گونه گونه از ارمانها وایدهای کارل مارکس میباشد.
طوریکه ارنست فیشردانشمند المان درآغاز کتاب خود تحت ،عنوان«مارکس در کلام خود او» تحریر کرده است:« اندیشه مارکس در جریان زنده گی اوشکل های بسیار متنوعی یافت، اما آنچه به عنوان آغازگاه اندیشگری اش به کار آمد، همواره دست نخورده باقی ماند، این نکنه امکان دست یابی به تمامیت، به انسان کامل بود.»
پایان
رویکردها:
ـ کتاب ایدیالوژی المانی، اثر کارل مارکس
ـ مارکس وسیاست مدرن ،اثر بابک احمدی
ـ انسان از دیدگاه مارکس، نویسنده اریش فروم، مترجم محمد راه رخشان
ـ جامعه شناسی مارکس ، نویسنده هانری لوفور، مترجم دکتر روح الله عباس
ـ شکل گیری جامعه مدنی در تیوری وعمل ترجمه وتالیف ب.بی نیاز(داریوش)
ـ مانیفست کمونیست ،اثر کارل مارکس وانگلس
ـ تاریخ فلسفه سیاسی ، اثر دکتر بها الدین پازارگار جلداول
ـ کارل مارکس فرماسیونهای اقتصادی ماقبل سرمایداری
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۱۶۰۶
زاهد حسین روزنامه نگار پاکستانی میگوید: القادری لنین و یا خمینی نیست، فقط سیاست نابخردانه دولت کاری کرده که یک مبلغ به فرد انقلابی تبدیل شود.
نواز شریف نخست وزیر پاکستان بر خلاف عقیده طرفداران « دست محکم » دولت آن کشور تصمیم گرفت دکتر طاهر القادری را به گفت و گو جلب کند و ناظران این حرکت را بلافاصله بعنوان نشانه ضعف توصیف کردند.
در این داستان هنوز چیزهای مبهم زیادی باقی می ماند. ولی در رابطه با بازگشت طاهرالقادری یک پرسش اساسی پدید میآید و آن این که آیا این بازگشت به معنای پدید آمدن دورجدید رویارویی میان دولت غیرنظامی و رهبری نظامی آن کشورنیست؟ و چه کسانی به نفع خود سعی دارند اختلافات با نظامیان را درشرایطی افزایش دهند ، که ارتش درحال حمله قطعی به افراطیون در وزیرستان است و درافغانستان همسایه پس از شش ماه خلای حکومتی پدید خواهد آمد؟
زاهد حسین روزنامه نگار پاکستانی در روزنامه « دون» در باره القادری نوشت: «او لنین و یا خمینی نیست و فقط سیاست نابخردانه دولت کاری کرده که یک مبلغ به فرد انقلابی تبدیل شود». ببینیم، طاهرالقادری چه کسی است وچرا هرمورد ظاهرشدن او درپاکستان موجب جمع شدن هزاران نفر و بروزهیاهو درخیابان ها میشود و دولت برای آرام کردن مردم مجبور است به مانور دست بزند؟
بوریس والخونسکی کارشناس انستیتوت پژوهش های استراتیژیک مسکو در این باره گفت:
به یک سال و نیم پیش، به دسامبر ۲۰۱۲ ترسایی نگاه بیاندازیم. در آن زمان مانند حالا القادری رییس جنبش پاکستانی «عوامی تحریک» از کانادا بازگشت که درآنجا سالهای اخیر بسرمیبرد و اعلام کرد که هزاران نفر را به خیابانهای پاکستانی فرامی خواند و دولت آصف علی زرداری رییس جمهور آن زمان را سرنگون خواهد کرد. آن راهپمایی صورت پذیرفته ولی میلیونی نبود و بنا به ارقام رسمی ۲۵ هزار نفر در آن سهم گرفتند.
ولی حتا این اقدام دولت را به شدت مرعوب کرد و پرزیدنت زرداری اجرای اصلاحاتی را وعده داد که جنبش مردمی طلب کرده بود. دراین هنگام القادری این تصور را بوحود میآورد که وی از حمایت نظامیان و دادگاه عالی برخوردار است. ادعای اخیر بزودی تکذیب شد: دو هفته پس از « راهپیمایی میلیونی » دادگاه عالی پاکستان قراری صادرکرد و القادری را وادار به ترک کشورکرد. جنبش « عوامی تحریک » از شرکت در انتخابات ۲۰۱۳ خودداری کرد و بدین طریق اهمیت سیاسی خود را بطور مشروعی تایید نکرد. والخونسکی در ادامه گفت: « و آنچه که به حمایت نظامیان مربوط است باید گفت که قادری تا به حال هم طوری وانمود میکند که وی مدافع منافع نظامیان است. جالب اینجا است که الان تعداد اکثر ارتشیان پاکستان درعملیات ضد طالبان پاکستان درناحیه سکونت قبایل مشغول اند.تصمیمی درباره حمله به آنها به زحمت گرفته شد. مقامات غیرنظامی با نخست وزیرنوازشریف درراس آن ، در طول مدت مدیدی برای گفت و گوی صلح آمیز سعی و کوشش کردند و فقط پس از ناکامی مذاکرات با دیدگاه نظامیان در باره لزوم عملیات جنگی موافقت نمودند.
طبعاً حال مقامات پاکستان برای مقابله با اقدام های نه چندان جمعی ولی پرهیاهوی طرفداران القادری در مرکز از نیروی کافی برخوردار نیستند. او ازاین موقعیت کنونی کاملاً استفاده کرد و دروقت مناسبی بازگشت. توضیح مقابله نواز شریف با طرفداران «دست محکم » در دولت و حزب حاکم پاکستان و دعوت القادری به مذاکرات با میانجیگری استاندار پنجاب همین است.
والخونسکی مگوید :« شاهد یک منظره ضد و نقیضی هستیم. بخش قابل ملاحظه چهره طاهرالقادری: سیاستمدار متنفذ، فرد انقلابی و حمایت شده ازسوی نظامیان بروی کارهای واقعی او استوار نبوده ولی ناشی ازکارزار زبردست تبلیغاتی وی است. ولی نتیجهای که به دست میآید کاملاً واقعی است. القادری و یا دقیقتر گفته شود کسانی که پشت سراو قرار دارند توانستند کاری کنند تا دولت ضعف ازخود نشان دهد.
اینجا این سوالی پیش میآید که این وضع بدرد کی میخورد و چرا ایجاد می شود؟ به جزییات زنده گی این دگر اندیش مهاجر در کانادا و فعالیتهای اجتماعی او درغرب نگاه نمی کنیم. فقط به این امر توجه میکنیم که مقامات پاکستان از خط ریشهکن کردن تروریسم در نواحی هممرزافغانستان دنبال می کنند. افغانستان و پاکستان ظروف مرتبطی هستند و تثبیت موقعیت در پاکستان به معنای بالا بردن نقش آن کشور درحل مسایل افغانی پس از بیرون رفتن ایتلاف غربی از آن کشور خواهد بود. ولی آیا این وضع به نفع غرب و مقدم برهمه به نفع امریکا است؟ و یا آنها به نفع حفظ بی ثباتی عمل میکنند تا به مقامات جدید افغانستان نشان بدهند که حضور آتی شان در افغانستان لازم و ضروری است؟
اگر اینطور باشد تمایل نیروهای پشت سرالقادری به برقراری یک نوع بی ثباتی در پاکستان کاملاً مفهوم است.
ص ر
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۸۰۶
پاسخ عملی در برابرتجاوزات پاکستانی ها بر حریم کشورما کدام است؟
عبدالوکیل کوچی
افغانستان کشوریست با ستانی ، دارای تمدن بزرگ وبا نمای فرهنگی وقدامت تاریخی بیش از پنج الی هفت هزار سال سابقه که بطور منظم حیات بشری در آن استمرار داشته است این سرزمین از همان دوره های آغازین ، مهد تمدن وعلم واندیشه بوده است . تاریخ گواه این حقیقت است که کشورما افغانستان پنجمین کانون مدنیت درجهان را احراز کرده است . مردم افغانستان در طول تاریخ برای آزادی کشور شان در برابر مهاجمین از اسکندر گرفته تا چنگیز و انگریز ودیگر متجاوزین به جنگ ومبارزه پرداخته اند چنانچه سه بار قوای استعمار گر انگلیس را در میدان جنگ شکست داده وبرای نخستین بار زنجیر استعمار را در قلب آسیا درهم شکست . قیام عمومی و آزادی خواهانه مردم افغانستان در زمان اعلیحضرت غازی امان الله خان درفش آزادی را در قله های بلند تاریخ آزادی خواهی کشور مان برافراشت .
پاکستان که تاریخ اعلام موجودیت آن منحیث یک کشور بیشتر از چهار سال از سن بنده نگارنده تفاوتی ندارد کشوریست فاقد سابقه تاریخی وتمدن باستانی که در نتیجه دسایس استعماری ومبنای ایدیولوژیک تشکیل گردیده است . این فرزند نامیمون استعمار از همان بدو ایجاد خود الی اکنون در گرداب بحرانها دست و پا میزند وبرای ادامه خود منحیث یک کشور، بوسیله جنرالان واکثراً نظامی گران اداره میشود . ایجاد چنین کشوری متکی به قدرت های خارجی وبا ترکیب نا متجانس ملی ،موجودیت مشکلات حقیقی وحقوقی سرحدات کشورو بحران های مستمراقتصادی وعدم ثبات اجتماعی ، بی باوری به سرنوشت حال و آینده این کشور را بو جود می آورد که وضعیت شکننده سیاسی وبحران دایمی از آن ناشی میشود . همچنان سبک وسنگین ساختن شرایط کمک های خارجی وطرز حمایت بیرونی از رژیم های خود کامه پاکستان از یکسو ونگرانی سردمداران پاکستانی از جنبش های آزادی خواهانه مردمان پشتون وبلوچ در مسیر خط نامنهاد دیورند از سوی دیگر، پاکستان را بیشتر از پیش متکی به خارجی ها ساخته و با ایجاد بحران داخلی بمنظور انحراف اذهان عامه وجلب توجه مردم به مسایل غیر اساسی ، این کشور را به لانه جاسوسی مبدل کرده وازین طریق دامنه بحران را به افغانستان همسایه میکشاند . رژیم های خود خواه پاکستانی که در همسایگی شان تحمل کشوری با ثبات وپیشرفته چون افغانستان مرفه را ندارند ، جنگ وخونریزی را بوسیله آدمکشان حرفوی اجیران خارجی وتند روان اسلامی در کشور ما دامن می زنند. واین به همگان معلوم است که دسایس وبهانه جویی پاکستانی ها از همان دوران رژیم سلطنتی وپس از آن در زمان داود آغاز گردیده و با وقوع قیام مسلحانه ثور ۱۳۵۷ خورشیدی وآمدن قوای محدود نظامی اتحاد شوروی در افغانستان بهانه دیگری بدست پاکستانی ها وقدرت های بزرگ خارجی داد که همه دشمنان افغانستان در یک صف نا مقدس این بار با استفاده ازعقب مانده گی ها برداشت ها ،پنداشت ها وپاکدلی مردم افغانستان توانستند مردم را برعلیه منافع خود شان بر انگیزند و نامش را دفاع از اسلام گذاشتند . به این ترتیب بازار تروریزم جهانی در خاک پاکستان گرم شد وپاکستانی که دین اسلام از افغانستان به آنجا رفته بود خود را گویا حافظ دین خواند . تا حدی که پس از عودت قطعات نظامی شوروی از افغانستان همچنان جنگ را برخلاف فیصله های ژنیو وبرعلیه مردم افغانستان تشدید کردند . از جنگ اعلام نا شده تا تجاوز آشکارا بر حریم کشور ما .
ولی مردم شریف وحق شناس افغانستان خوب بیاد دارند که در تمام دوره های حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان همواره به تجاوزات پاکستانی ها جواب دندان شکن داده اند و یک بار هم نتوانستند حتا در شرایط دفاع مستقلانه هم نتوانستند که یک سانتی متر از خاک افغانستان را پامال پاهای تجاوز گرانه خود سازند . زیرا دولت مردمی و دموکراتیک افغانستان بمثابه یک دولت متعهد ومسوول در دفاع از حاکمیت ملی، تمامیت ارضی واستقلال کشور شجاعانه وقهرمانانه رزمید . چنانچه موضعگیری قاطع حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن این حزب شهیدان وقهرمانان در قبال دفاع از وطن با شعار یا وطن یاکفن ، سرمیدهیم ولی سنگر نمیدهیم . که بر بنیاد آن پیروزی مادر جنگ جلال آباد آنهم در شرایط دفاع مستقلانه بیاد همگان است چنانچه شکست متجاوزین پاکستانی وهواداران شان درس عبرتی بود برای شرکای جنگی آنها. ولی پس از آن رژیم های پاکستانی با عقده های فراوان ، با تلاش تلافی جویانه ومذبوحانه در پی بی ثباتی اوضاع در افغانستان به مداخلات بی شرمانه شان ادامه داده وبرغم رویکار آمدن دولت اسلامی در افغانستان نیز عطش اربابی در کله های کینه توزانه سران پاکستانی با قیماند ه است که در زمان جهاد به آن عادت کرده بودند و آنگاه که چند پاکستانی از آنسوی خط منحوس دیورند آمدند ونماز شکرانه ادا کردند . تعبیر این گونه نماز ولو هرچه باشد ولی شهادت هزاران هزار هموطن ما تا اکنون بدست عمال پاکستانی ها در واقع شبیه نماز جنازه ای بود که برای کشتار دوامدارمردم بیگناه کشور ما با حملات انتحاری دوامدار ادا واجرا گردید که تا اکنون ادامه دارد.
تا جایی که این دهشت افگنی ها واعزام اجیران پاکستانی بمنظور جنگ وخونری درافغانستان نگرانی جامعه جهانی را بر انگیخته وپای ناتو وچندین کشور دنیا را به افغانستان کشانیده است. واما تجاوزات زمینی وهوایی پاکستان برحریم کشور ما با بیشرمی تمام آنهم در موجودیت قوای ناتو وامریکایی در افغانستان جداً سوال بر انگیزوقابل تعجب است . ولی مردم آزاده افغانستان با مسولیت وفدا کاری در یک صف واحد از وجب وجب خاک وطن همواره دفاع کرده اند وآماده دفاع میباشند. درین رابطه بخشی ازمقاله پرمحتوای محترم عالم افتخارتحت عنوان(پژواک انفجاری )توجه را بخود میکشاند. ایشان چنین مینگارند که « ..معهذا دریک تجزیه وتحلیل وارزیابی ومقایسه کلان ملی ومنطقوی در می یابیم که همین صف وسنگر جایگاه وپایگاه تاریخی واستراتیژیک دفاع میهن در برابر تجاوزات تبهه کن خارجی داشته است که به انگیزه عمق [ استراتیژیک پاکستان ] وعمق [ ایدیولوژیک ] ارتجاع منطقوی وفرا منطقوی علیه افغانستان ومردم آن همانند سیل وتوفان بنیان کن جاری بوده وهم اکنون ادامه دارد منجمله همین ایستاده گی ومقاومت بلند ی تاریخی در عقیم وخنثی کردن ماستر پلان های شوم [ کنفدراسیون افغانستان پاکستان ] صوبه پاکستان شدن افغانستان وخیلی دسایس راهبردی دیگر علیه وطن ومردم ما ایفا نموده است )چیزی که در زمانش رهبران صدیق کشور بار ها این مطلب را به مردم افغانستان وجهانیان هوشدار داده بودندومردم را در یک صف آشتی جویانه وسیاست مصالحه فرا میخواندند .واما در دفاع از وطن ، به یقین که مبارزان لایق وصادق فراوانی درین راستا سر داده وجام شهادت نوشیده اند . به همگان معلوم است که تداوم حملات زمینی وهوایی پاکستان بر حریم مقدس کشور ما خلاف هر گونه اصول همسایه داری ،حسن همجواری ونقض آشکار قوانین بین المللی میباشد . باآنکه قوای مسلح افغانستان هرگونه آماده گی شان را برای مقابله با تجاوزات پاکستانی ها برحریم کشورما شجاعانه ابراز داشته اند ولی قوای مسلح ما هنوز به تجهیزات قوی خاصتاً تکنالوژی عصری وپیشرفته دفاعی بیشتر نیاز مند است . ایکاش آن سلاح و تجهیزات مجهز به تکنالوژی جدید وهزاران تانک وتوپ وماشین های زرهی وصدها طیارات جنگی وپرسونل مجرب وآگاه بمیراث مانده ازدوران گذشته و دولت زنده یاد داکتر نجیب اله شهید اکنون به دسترس قوای مسلح افغانستان می بود تا قوای مسلح ما میتوانست به پای خود با توان بیشتر بایستد .ولی امروز می بینیم که نبود وکمبود آن تجهیزات دفاعی بجا مانده از دولت های گذشته در شکل گیری توان دفاعی ما تاثیر مستقیم دارد زمانیکه قوت های نظامی و دفاعی افغانستان به میل بیگانه گان از هم می پاشید گفته میشود که سردمداران رژیم خونتای پاکستانی خطاب به کسانی از مردم خود گفته بودند که بیشتر ازین از ما چه میخواهند قوای مسلح وماشین جنگی ودفاعی افغانستان را فلج ورژیم دموکراتیک آن را نابود کردیم . این همان کسانی بودند که اکنون مثل همیشه به هیچ قواعدی وتعهدی به حسن همجواری پابندی نداشته وهمه را وبخصوص قرار وقول های به اصطلاح برادرانه گذشته را نیز زیر پا گذاشته اند. با تغیر اوضاع سیاسی در کشور مسلماً وقتی پاکستانی ها کابل را مطابق میل خود ضعیف یافتند پس از آن به تعرضات بالقوه وبلفعل شان درحریم مقدس کشور ما ادامه دادند . دوام عمر ننگین رژیم های وحشتناک پاکستانی به بحراناتی مربوط میشود که خود آنها در داخل کشور شان ومنطقه دامن می زنند بنا بر آن معلوم است که بحران وتجاوزگری ، پاکستان را بطور همیش به بازی گرفته واین کشور را به بازیچه بازی های بزرگ جهان مبدل میسازد .
در حال حاضر در کشورما، ملت هردم شهید افغانستان دربرابر تهدیدات مثلث تا به دندان مسلح ، چگونه خواهند توانست در انتخاب سر نوشت حال و آینده شان بصورت آزادانه تصمیم بگیرند یگانه انتخاب حیاتی ومبرم مردم افغانستان هما نا تحکیم وحدت ملی ، بسیج وتشکل کلیه نیرو ها واقشار زحمتکش ، بدور ترقی خواهان عدالت پسند کشور در یک جبه وسع وجنبش سر تا سری دفاع از وطن در حقیقت پاسخ قاطع ودندان شکنی خواهد بود دربرابر متجاوزین پاکستانی ،جنگ وتروریزم .مسلماً اوضاع جاری بیش از هر زمان دیگری مستلزم وحدت ویکپارچگی ملت آزاده افغانستان است زیرا زمان از ما می طلبد که با کنار گذاشتن اختلافات قومی ،سمتی ، زبانی وغیره بخاطر تحکیم وحدت ملی کنار هم آمده تا بر بنیاد آن آماده گی های لازم دفاعی وطن ما در جهت عقیم ساختن پلان های شوم آی اس آی ودیگر متجاوزین پاکستانی وهر تجاوز دیگر تقویت گردد . بنا بگفته مشهور، صلح گدایی نمیشود ومصالحه بآنکه نیاز مبرم زمان است ولی جاده یکطرفه هم نیست . در اخیر باید گفت که درین برهه حساس تاریخ لازم است با عمق تفکر واندیشه ، با وسعت نظر وعمل با وحدت ملی اتحاد وهمبستگی ترقی خواهانه دست بدست هم داده به بیماری های کودکانه نقطه پایانی گذاشته و به مبرمترین وظایف ورسالت تاریخی در سطح کشور، منطقه و جهان تمرکز نموده با چراغ نواندیشی وآرمان های فراگیر راه نجات امروز وسعادت فردای کشور خود را روشن سازیم . تاریخ نشانداده است که خود محوری ها وتحکم یکجانبه وانحصار گرایی فکری نمیتواند بقای کسی را ضمانت کند فقط با وحدت وهمبستگی ملی وطنی میتوان با هم کنار آمد وبرای وطن بسطح ملی اندیشید. بسیج فکری نیروهای بشری وهسویی وطنپرستانه ، آگاهانه واندیشمندانه میتواند قدرت های دفاعی کشور ما را در برابر متجاوزین پاکستانی وهرگونه تجاوز تحکیم بخشد .
یگانه پاسخ قاطع وعملی دربرابر تجاوزات پاکستانی ها ودیگر متجاوزین باز هم هما نا اتحاد وطنپرستانه وحدت آهنین ملی مردم افغانستان است که در پیشا پیش آن جنبش ترقی خواهان افغانستان جایگا ویژه ومسوولیت تاریخی دارند . تاریخ آنهایی را هر گز نخواهد بخشید که هرگونه منافع را نسبت به منافع علیای کشور ویکپارچگی افغانستان ترجیح دهند. فقط رسالت عموم مردم افغانستان است که با هوشیاری موشگافانه تاریخی ، آتش درگرفته را با هر وسیله ممکن خاموش ساخته تعهد وطنی و رسالت تاریخی خویش را مسولانه به انجام رسانده بیرق آزادی بمیراث مانده از نیاکان وپدران خود را بر قله های بلند آرمان های والای مردم ستمدیده افغانستان و قله های شامخ شمشاد وکنر وبابا وسلیمان، هری وسفید کوه وهندوکش بیدار در اهتزاز داشته باشیم .
زنده باد افغانستان!
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ۱۵۰۶