ارزیابی کیسیجر از بحران اوکرایین


هنری کیسینجر مشاور اسبق امنیت ملی امریکا نوشت:

غرب و روسیه این واقعیت را بپذیرند که راه حل بحران اوکرایین این نیست که کیف یا به شرق بپیوندد یا به غرب، اوکرایین می تواند پلی میان شرق و غرب باشد.

 

هنری کیسینجر وزیر امور خارجه سال‌های دور امریکا (۷۷-۱۹۷۳) در یادداشتی در شماره روز پنجشنبه روزنامه امریکایی واشنگتن پست نقطه نظرات و راه‌های پیشنهادی‌اش را برای حل بحران اوکرایین به شرح ذیل مطرح کرده است:

همه بحث‌هایی که راجع به راه حل‌های بحران اوکرایین مطرح می‌شود، منحصرا حول محور تقابل نظامی است. اما آیا ما واقعا خودمان می‌دانیم به کجا می رویم؟

من در طول دوره زنده گی سیاسی خود چهار جنگ را تجربه کرده‌ام که همه با اشتیاقی وصف ناپذیر و پشتوانه محکم حمایت مردمی آغاز شد، در حالی که در هیچیک ما نمی‌دانستیم چگونه آنها را به پایان ببریم. در سرانجام کار، در همه آنها منهای یکی، ما به طور یک جانبه مجبور به عقب نشینی شدیم.

اصل مهم در هر سیاست گذاری برای جنگ، این است که چگونه آن را ختم کنیم، نه اینکه چگونه آن را شروع کنیم.

هم اکنون محور همه بحث‌ها در مورد سرنوشت نهایی بحران اوکرایین این است: آیا اوکرایین در عاقبت امر به شرق ملحق می‌شود یا غرب؟ آیا واقعا تنها راه حل برای آنکه اوکرایین بقای خود را حفظ کند و شاهد پیشرفت و کامیابی باشد، این است که یا به دامن شرق بپیوندد یا غرب و مانند پاسگاه مرزی دور افتاده علیه طرف مقابل رفتار کند؟ نه هرگز اینطور نیست. اوکرایین می‌تواند، پلی میان شرق و غرب باشد.

روسیه باید این واقعیت را بپذیرد، وادار کردن اوکرایین به اینکه کشور اقماری مسکو باشد و به تدریج به سمت مرزهای روسیه حرکت کند، حاصلی جز تکرار تاریخ چرخه خود محوری‌های مسکو در قبال فشارهای متقابل اروپا و امریکا نخواهد داشت. غرب هم باید قایل به درک این حقیقت باشد که اوکرایین برای روسیه فقط یک کشور بیگانه نیست.

مبدا تاریخ روسیه منطبق بوده است با آنچه که «کیوان - راس» خوانده می‌شود. مبدا انتشار مذهب روسیه نیز از همینجا بوده است. اوکرایین برای قرون متمادی جزیی از خاک روسیه بود و تاریخ‌های آن دو حتا در هم تنیده شده است. پاره‌ای از مهم‌ترین نبردهای تاریخی در راه آزاد سازی روسیه با «نبرد پولتاوا» در سال ۱۷۰۹ رقم خورده است که در خاک اوکرایین اتفاق افتاد.

«ناوگان دریای سیاه» روسیه که انگیزه غایی آن طرح قدرت نمایی روسیه در مدیترانه است، بر اجاره دراز مدت «سواستوپول» در شبه جزیره کریمه استوار است.

حتا معارضان نام آوری چون «آلکساندرسولژنستاین» و «ژوزف برودسکی» هم به طور اخص بر این نکته صراحت داشتند که «اوکرایین جزلاینفک تاریخ روسیه و در حقیقت متعلق به روسیه است». در اینجا خوب است نظری هم به نقش اتحادیه اروپا در این منازعه بیافکنیم. اتحادیه اروپا باید گناه بی تدبیری هایش در این زمینه را به گردن بگیرد.

اگر این اتحادیه سستی نمی ورزید و مذاکرات استراتژیک حول محور رابطه اوکرایین با اتحادیه را این قدر در پیچ و خم های طویل اداری سیاست های داخلی اش به تاخیر نمی انداخت، مذاکرات هرگز تبدیل به یک بحران نمی شد.

هنر بی‌بدیل درهرسیاست خارجی این است که در ابتدا نگاهمان به اولویت‌ها باشد.

عزم اوکرایینی‌ها جدی است. آنها در کشوری زنده گی می‌کنند که تاریخی پیچیده و چند زبانه دارد. غرب این کشور در سال ۱۹۳۹ در واقع با شوروی یکی شد یعنی در مقطعی که «استالین» و «هیتلر» برای یغماگری هایشان، خاک اوکرایین را تقسیم بندی کردند.

کریمه که ۶۰ درصد جمعیتش روس هستند در سال ۱۹۴۵ تحت قلمرو روسیه درآمد. «نیکیتا خروشچف» زاده اوکرایین به مناسبت سیصدمین سالگرد توافق روسیه با قزاق‌ها، کریمه را به روسیه هدیه کرد. بخش غرب نشین اوکرایین کاتولیک مذهب هستند و شرق ارتدکس روسی است که بر جز دیگر تسلط دارد.

همین مساله اختلاف مذهب و قومیت، در همیشه تاریخ، عامل و مقدمه ای برای بروز جنگ های داخلی و یا حتا تجزیه کشورها بوده است.

اینکه بیاییم و بحران اوکرایین را جزیی از تقابل شرق و غرب به حساب آوریم، نتیجه‌اش این است که همه موفقیت هایی را که در عرض چندین دهه در راه همراه ساختن روسیه و غرب و به خصوص روسیه و اروپا در نظام همکاری بین المللی بدست آورده ایم، به یکباره تخریب کنیم و هـدر بدهیم.

اوکرایین تنها ۲۳ سال است که استقلال خود را کسب کرده است. این کشور از قرن ۱۴ ترسایی به بعد تحت حاکمیت سلطه خارجی قرار داشته و بدیهی است که رهبران آن هنر کافی برای سازش کردن ندارند، حتا در مقایسه با چشم انداز تاریخی خود.

سیاست اوکرایین بعد از استقلال، تحمیل اراده سیاسی سیاستمداران بربخش های متمرد و سرکش کشور بوده است، هر جناحی که روی کار آید، همین رویه را درپیش می‌گیرد.

همین رویه، روح و درونمایه اصلی منازعه میان « ویکتور یانوکوویچ» و «یولیا تیموشنکو» رقیب سیاسی اصلی او بود. هریک از این دو معرف و نماینده دو جناح اوکرایین هستند و هرگز حاضر به تقسیم قدرت با یکدیگرهم نیستند.

حال در این منازعه، سیاست معقولی که امریکا باید در پیش گیرد چیست؟

سیاست مدبرانه واشنگتن باید این باشد که هر دو جز متفاوت کشور را به همکاری با یکدیگر راهنمایی کند. نقش امریکا باید آشتی میان دو جناح باشد، نه سلطه بر یکی از طرفین دعوا.

در این منازعه، نه روسیه، نه غرب و نه هیچیک از گروه های مختلف موجود در اوکرایین، هیچ یک دستور کارشان این نبوده است. هر یک با دخالت های نامعقول خود فقط اوضاع را بدتر کرده‌اند.

روسیه هرگز نمی تواند دخالت نظامی کند و از خطر منزوی شدن برهد، آن هم در برهه ای که بسیاری از مرزهایش پر خطراند.

غرب هم با سیاست لعن و تکفیر « ولادیمیر پوتین» راه به جایی نخواهد برد. غرب چون خودش به این رفتار ورود نکرده است، این چنین بهانه تراشی می‌کند.

پوتین هم باید درک کند که دنبال کردن سیاستی ظالمانه و ستم پیشه «جنگ سرد»ی دیگر را تکرار خواهد کرد.

امریکا هم باید به نوبه خود از این نوع نگاه که روسیه را گمراهی می شناسد که لازم است به او صبورانه رفتار و سلوک مورد خواست واشنگتن را تعلیم دهـد، دست بردارد.

پوتین یک استراتژیست جدی است. تاریخ روسیه چنین حکم می کند. پوتین رهبری نیست که منویات امریکا و یا ملاحظات روانشناسانه برای سیاست هایش اصل و مبنا باشد.

خوب طبیعی است، امریکا هم همینطور است. برای واشنگتن هم مهم نیست برای سیاست گذاری هایش، کاری به منویات تاریخی روسیه و یا ملاحظات روانشناسانه داشته باشد.

رهبران هر دو طرف باید بنشیتند و با دقت عاقبت رفتارهایشان را بسنجند، نه اینکه بیایند و در قبال یکدیگر موضع تقابل بگیرند.

از دیدگاه من، حل بحران اوکرایین به شیوه ای که منطبق با ارزش ها و منافع امنیتی همه طرف ها باشد طبق اصول زیر قابل اجراست:

۱ - اوکرایین باید حق آن را داشته باشد که آزادانه نهادهای اقتصادی و سیاسی خود و الحاق به اروپا را انتخاب کند.

۲ - اوکرایین نباید هرگز به ناتو ملحق شود. من هفت سال قبل هم که مشابه همین ماجراها اتفاق افتاد، همین ایده را مطرح کردم.

۳ - اوکرایین باید آزادانه دولتی با کفایت را روی کار آورد که اراده قابل بیان مردم آن را روی کار آورده است.

رهبران دارای عقل و تدبیر اوکرایین پس از آن باید آشتی میان بخش های مخلتف کشور را برقرار سازند و در بعد بین المللی منشی چون فنلاند را پیشه خود سازند.

فنلاند می تواند الگویی کاملا مناسب برای اوکرایین باشد. هلسینکی ضمن آنکه استقلال خود را حریصانه حفظ کرد، اما باغرب هم دراغلب زمینه ها همکاری دارد و درعین حال سخت مراقب است به خصومتی نهادینه با روسیه ورود نکند.

۴ - نظم امروز جهان، ضمیمه شدن کریمه به روسیه را تاب نمی‌آورد.

اما این مشکل راه حلی دارد. می شود روابط کریمه با اوکرایین را تا حد امکان کم کرد.

با این دستور کار، روسیه هم تمامیت ارضی اوکرایین را به رسمیت خواهد شناخت. اوکرایین هم بایستی خودمختاری کریمه را با برگزاری انتخاباتی با حضور ناظران بین المللی استحکام ببخشد.

به موازات این اقدامات، لازم است هرگونه ابهام راجع به وضعیت ناوگان روسیه در دریای سیاه واقع در «سواستوپول» رفع شود.

همه این نکات مطرح شده صرفا اصول پیشنهادی اند، نه امریه ای برای اجرا.

هرکس کمترین شناختی با این ناحیه دارد، خوب می داند مردم منطقه ابدا دغدغه اصلی هیچیک از طرفین ذینفع نیستند.

بحران اوکرایین، آزمونی مطلقا رضایت بخش نیست، یک نارضایتی متعادل است. اگر راه حلی بر مبنای اصول پیشنهاد شده یا اصول مشابه آن بدست نیاید، خطر یک تقابل نظامی اوج می گیرد. زمان برای آنکه نگذاریم این رخداد واقع شود، چندان هم طولانی نخواهد بود.

 

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۱ ـ۱۳۰۳