ترامپ یا هاریس: قرعه اوکرایین وفال انتخابات امریکا

 

اسد الله کشتمند

تاسه هفته دیگر، یکی ازبااهمیت ترین و پرسروصدا ترین انتخابات امریکا در پیش رو است. اوضاع متشنج کنونی ونقش دست اول امریکا در تمام جنجال های قاره ما به مثابه یکی ازعوامل عمده این امرباعث آن شده است تا این دوره از انتخابات امریکا، این اندازه در مرکز توجه مردمان جهان قرار گیرد و این توجه بیشتر پیرامون اوضاع اوکرایین متمرکز شود. از قضا دو شخصیت نه چندان درخشان صحنه سیاسی امریکا در مرکز این ماجرا قرار گرفته اند. امریکایی ها بین ترامپ و هریس یکی را باید انتخاب کنند. شاید این دو به دلایل مختلف، به ویژه شخصیت های ناپخته وحساسیت برانگیز و با توجه به کم تجربه گی آنها درعرصه سیاست خارجی (علیرغم اینکه ترامپ یک دوره ریاست جمهوری را پشت سرگذاشته است) بدیل های نه چندان مناسب انتخابات امریکا باشند. اگر ما شرایط بعد از جنگ جهانی دوم را(که امریکا در صحنه بین المللی نقش تعیین کننده ای را احراز کرده است) در نظر بگیریم، این دو کاندید را از لحاظ کاریزما و ورود درسیاست های بزرگ و استراتیژیک بین المللی به طور قطع با افرادی مانند روزولت، آیزنهاور ،کندی ، نیکسون و کارتر نمی توان مقایسه کرد. درست است که افراد یاد شده در دوران های متفاوتی از امروز و با الزامات سیاسی دیگری وارد این کارزار شده بودند و دولت پنهان در آن زمان نقشی به مراتب کم رنگ تر از امروز را ایفا می نمود ولی مردم امریکا اصولاً می توانند انتطار داشته باشند که روسای جمهورشان از لحاظ شخصیتی با درنظرداشت نقش تعیین کنده امریکا درعرصه جهانی درسطح بالاتری قرار داشته باشند. بی هوده نیست که برخی از تفسیرگران حوزه سیاست بین المللی انتخاب بین این دو را انتخاب بین طاعون و وبا نامیده اند. امروزه امریکا تا گلو در تبعات منفی سیاست خارجی خود که افرادی با چنین کاریزمایی در زیر سایه دولت پنهان، دربالانرین مقامات آن قرار داشتند غرق شده است و با چنین افرادی است که باید سیاست خود را در عمل پیاده کند.

تصورات مختلفی درباره فرجام این انتخابات و مسلماً نگرانی های معینی در رابطه با انتخاب هریک ازاین دو کاندید وجود دارد. درچنین وضعی سناریوهای مختلفی میدان جولان پیدا می کنند ویکی از این سناریوها را شاید بتوان برپایه نقش دولت پنهان، صرفاً در رابطه با اوضاع کنونی جهانی در ریاست جمهوری رساندن ترامپ و یا کاملا هریس مورد ارزیابی قرارداد.

نخست باید گفت که درشرایط امروزی قدرمسلم این است که انتخابات امریکا می تواند در واقعیت به صحنه خیمه شب بازی دولت پنهان مبدل شود و واقعیت بعدی این است که در وضع کنونی درعملکرد دولت پنهان، لابی صهیونیست نقش بسیار بزرگ و گاهی تعیین کننده را ایفا می نماید و در نتیجه این انتخابات بیشتر تابع تحولات اوضاع بین المللی خواهد بود.

ازسالها پیش به اینسو درباره « دولت پنهان » صحبت به میان می آید. ببینیم این دولت پنهان که طوریکه ازنامش پیدااست « پنهان» است و فقط علایم عملکرد آن را می توان تشخیص داد، چیست ودر این انتخابات چه نقش احتمالی را می تواند ایفا کند؟

قبل از همه باید گفت که روحیه و شیوه دولت پنهان در هرزمان و در هرجایی می تواند وجود داشته باشد ولی امروزه نقشی را که دولت پنهان امریکا درسطح جهانی ایفامی نماید یکی از پدیده های تاثیر گذار با تبعات بزرگ جهانی است که باید مورد توجه قرارداد. اینجا ما در باره نقش دولت پنهان در سایه مرکز سرمایه داری انحصاری دنیا یعنی ایالات متحده امریکا را مدنظر داریم. تعریفی که ویکی پدیا در باره این دولت می دهد چنین است:« دولت پنهان ـ deep state » اصطلاحی است در اشاره به دولتِ قدرتمند تر از دولتِ انتخابی. دولت پنهان، دولتی بالفعل اما مخفی است که با استفاده از امکانات دولتی با هویتی مجهول در تشکیلات رسمی نظام، به‌گونه‌ ای سازمان‌ یافته و برای مقاصدی غیر از منافع ملی در حال فعالیت است.»

به نظرمن تعریف دقیق تری را که با استفاده از اطلاعات گسترده ای که درباره هریک از ارکان این نیروی پنهانی(که شمایل کلی آن چندان پنهانی هم نیست- زیرا تنها شکل گیری و تکمیل متداول ومتداوم آن با تأنی، بی سروصدا، دور از انظار و به شیوه خودبخودی اما آگاهانه صورت می گیرد) می توان ارایه کرد و همه میتوانند دراختیار داشته باشند، این است که دولت پنهان یا بهتر گفته شود« دولتِ درسایه » (نه «دولت سایه » احزاب مخالف درسیستم انتخاباتی مانند انگلستان) متشکل ازتمام مراجع تاثیرگذار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فنی ، تکنولوژیک و فرهنگی به ویژه رسانه ای است که در طول زمان با نوعی تفاهم نانوشته درراستای منافع طبقاتی سیستم موجود ورود پیدا کرده وسیستمی ازعملکرد نامریی و مفهوم شده را بنیاد نهاده که درهمه شرایط به طورسیستماتیک عمل می کند و در طول زمان به معیار عمل هریک از ارکان آن مبدل شده است.

در واقع روان دولت پنهان درسراسر رگ و پی سیستم سرمایه داری ریشه دوانیده و در همه جا به شیوه عملکرد خود بخودی ایدیولوژیک سرمایه داری به طور اتوماتیک عمل می کند. دولت پنهان درچنین شرایطی به تشکیلات منظم و روابط زنجیره ای نیاز ندارد زیرا سیّالیت اطلاعات کار موضع گیری بامعیارهای پذیرفته شده تفاهمی را آسان ساخته و همه ارکان دولت درسایه (که خودسیّال و درحال تغییر و تکمیل دایمی است) می دانند که معیارها کدام هااند. این معیارها که اساس آن منافع طبقاتی و اصول برخورد جهانی برآمده از این منافع و دیدگاه راس سیستم سرمایه داری جهانی که امروزه ایالات متحده امریکا است به وسیله اندیشکده های شناخته شده دنیای سرمایه داری مانند دانشگاه استانفورد، اندیشکده فریدمن، رند کورپوریشن، نهاد اوپن سوسایتی جورج سوروس، سی آی ای، وغیره و شخصیت های مطرح دنیای سیاسی مانند برژینسکی، کیسینجر، پول وولفوویتس، جورج فریدمن، مارگریت تاچر، تونی بلیر، باراک اوباما، بیل گیت، ایلان ماسک ونماینده گان مستقیم و دست اندرکار کمپلکس های صنعتی نظامی و انحصارات بزرگ سرمایه داری درطول زمان (نه به یک بارگی) و در مواقعی که چنین اقدامی مطرح باشد، وارد میدان و معیار عمل واقع می شوند. سرمایه داری به عنوان یک سیستم بسیار پیشرفته و باتجربه تمام زوایای منافع خود را مورد مطالعه و ارزیابی قرارداده و همه سناریوهای احتمالی را هم با استفاده از نهادهای پژوهشی خود در نظر گرفته است. دو فاکتورعمده به مثابه تکانه های بزرگ یعنی فروپاشی سیستم سوسیالیستی (به مثابه عامل بازدارنده) و پیشرفت های تکنولوژیک عمدتاً در عرصه دیجیتال نقش حکومت پنهان در عرصه جهانی را به شدت متحول ساخته است. با ظهورهوش مصنوعی این تحول دردرجه بالاتری قرارگرفته وحکومت پنهان جهت به کاربست انحصاری آن درهمه عرصه ها به ویژه درعرصه جنگ وخرابکاری تلاش های بی سابقه ای رابراه انداخته است. فاکت های عدیده ای نشان می دهد که حکومت پنهان بعد از فروپاشی شوروی مرزهای عمل خود را به ویژه در اروپا وسعت بخشیده است. سیستمی را که برپایه آن دولت پنهان با مرکزیت امریکا عمل می کند، درجریان حوادثی نزدیک به یک قرن اخیر ازجنگ جهانی دوم به بعد گام به گام تحکیم گردیده است. مزید برآن افراد برای دولت پنهان در دو سطح جهانی (تا اکنون عمدتاً اروپایی) و منطقه ای به طورنامریی ونرم و به شیوه مجرد انتخاب و در نقاط حساس جا به جا می شوند. مسلماً مرکز ومغز متفکر اصلی دولت پنهان را باید در واشنگتن تصور کرد. درسطح جهانی و به طریق اولی در مقیاس کشورهای پیشرفته سرمایه داری از واشنگتن است که افراد به طور عام برای خدمت در کادر دولت پنهان انتخاب و روانه میدان عمل می شوند.

متبارزترین نمونه های آن همین زمام داران تازه به دوران رسیده اروپایی مانند خانم اورسولا فوندرلاین،آقای امانویل مکرون ومدیران ارشد ناتو وغیره وغیره است. ارتباطات و گذرهمه این شخصیت ها از دهلیزهای دولت پنهان در امریکا بر کسی پوشیده نیست. این افراد در کادر کلوب ها یا اندیشکده های سرّی چون کلوب یا کنفرانس بیلدربرگ، تا حدی درفوروم داووس وغیره دوره آموزشی خود را تکمیل می کنند. مثلاً همین آقای امانویل مکرون درسال ۲۰۱۲ برای « ستاژ» درخدمت بانک روچیلد قرارگرفت و به « سیلی کان ولی » روانه شد و در ظرف دو سال دو میلیون دلار درآمد داشت. در برگشت به فرانسه باسرعت سرسام آور تا مقام ریاست جمهوری بالا رفت. طبیعی است که انتخاب افراد نه براساس یک وظیفه سیستمی بلکه ظاهراً به طور انفرادی صورت می گیرد ولی اینکه چه سفارشاتی از جانب چه مقاماتی صورت می گیرد و چه ترفندهایی بکبار می رود، شاید براساس یک نظم نسبی و محدود عملی شود.

عملکرد سیستم سرمایه داری امریکا طی بیشتر از سه ربع قرن اخیر نشان می دهد که متناسب به نضج و قوام سیستمی دولت پنهان، نهادهای رسمی دولتی با راحتی وبدون کوچکترین مقاومت به تدریج در راه تابعیت کامل از این نهاد نامریی غیرقانونی سرنهاده اند و دساتیرحکومت پنهان جزو قوانین نانوشته درآمده و مسلماً گام به گام این روند در اروپای وابسته به امریکا هم راه باز می کند. تصورما ازحکومت پنهان به کلی ناقص ازآب درخواهد آمد اگر نقش پرتاثیرونیرومند لابی صهیونیستی و نهادهای نیرومند آن را دراین معادله سهیم  ندانیم ، امرروشنی است که درامریکا هیچکسی نخواهد توانست رییس جمهورشود مگر اینکه تایید« آیپک» (کمیته امورعمومی امریکا واسراییل) را با خود داشته باشد ویا درفرانسه بعد ازدوره ریاست جمهوری ژاک شیراک، « کریف » (شورای نماینده گی نهادهای یهودی فرانسه) نقش عظیمی را در صحنه سیاسی و رسانه ای ایفا می کند.

در رابطه با اوضاع کنونی و نقش دولت پنهان در انتخابات امریکا باید یادآورشد که سایه جنگ اوکرایین سراسر پهنه این انتخابات را پوشانیده است. امریکا و اقمار آن (عمدتاً کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا) تا اکنون درجنگ اوکرایین هرآنچه از دست شان در ضدیت با روسیه برمی آمد انجام داده اند؛ از کمک های مستقیم و بی سابقه نظامی تمامی غرب جمعی و ناتو گرفته تا کمک های سیل آسای اقتصادی و تحمیل بیشتر از هژده هزار تحریم علیه روسیه تا بسیج تمام امکانات اطلاعاتی و فضایی امریکا و ناتو تا فشار سیاسی و دیپلوماتیک، تا توطیه و بازی اوپراتیفی واعمال صاف و ساده شیوه های تروریستی، تا وارد کردن ده ها هزار مزدور جنگی از اقصی نقاط جهان، و غیره وغیره کارگرفته اند و درآخر با درمانده گی از اینجا و آنجا صدایی برای آغاز مذاکرات را درمی آورند. در چنین فضایی انتخابات امریکا به زودی راه می افتد. دراین انتخابات دو کاندید، ترامپ وهاریس دو شیوه برخورد ظاهراً متفاوتی را نسبت به اوضاع جنگ در اوکرایین در پیش گرفته اند. در واقع این دو برخورد می تواند انعکاس دقیق نوع سناریو و انتظار بخش های مختلفی از سیاست های استراتیژیست های دولت پنهان امریکایی باشد. چگونه؟ در واقع امریکایی ها همیشه برای وضعیت های بحرانی سناریوهای مختلفی را آماده دارند تا در بزنگاه حوادث دست شان خالی نباشد. طوریکه می بینیم اوضاع جنگ اوکرایین طبق خواست همیشگی امریکایی ها به پیش نمی رود. احتمال تغییر ناگهانی درعرصه جنگ ناممکن نیست. تا اکنون ترامپ به مثابه پایان دهنده جنگ اوکرایین شهرت یافته است وکاملا هریس به روسی فوبی و روس هراسی اش ادامه داده است.

درصورتی که پیشنهادهای اخیر پوتین درزمینه تغییر دوکتورین نظامی روسیه درعرصه کاربرد سلاح هسته ای تمایلات جنگ طلبانه غرب جمعی را لگام بزند و غرب از هوس ضربه زدن به قلب روسیه به وسیله اوکرایین مجهز به سلاح های دوربرد باز بماند، مسلماً تغییر بزرگی در میدان جنگ وارد خواهد شد. چنانچه تحلیل گران مستقل و برجسته کنونی اوضاع اوکرایین چون ژاک بو، اسکات ریتر،الکساندرمرکوری، جون مرشایمر، نیکولای مرکوویچ (فرانسوی)، اسلوبودان دسپوت (سویسی) و عده زیاد دیگری به هرحال معتقداند که دروضع کنونی فروپاشی ارتش اوکرایین یک احتمال بسیار نیرومند است، در صورتی که این اتفاق بیفتد امریکا اصولاً پلان« ب » برای اوکرایین را روی صحنه خواهد آورد. در این صورت آیا ترامپ همان پلان« ب » امریکایی ها نمی تواند باشد؟

امیدوارم چنین برداشت نشود که گویا، ترامپ وکاملا هریس را دولت پنهان برای چنین روزی آماده ساخته است ، این دو شخصیت زاده شرایط امروزی قدرت یکه تاز امریکایی است که درهمین فضا پرورش یافته اند و معیارهای عمل شان مانند تمام یک نسل از سیاستمداران امریکایی برپایه زورگویی و نشاندن قانون امریکا به جای قوانین بین المللی است، که این خود میتواند با سناریوهای دولت پنهان درهمآهنگی طبیعی قرارداشته باشد، مثلاً در زمان جنگ سرد قبلی مگر می شد که علیرغم میل درونی حکومت پنهان، یک رییس جمهور امریکا اعلام  کند که فلان منطقه فلان کشور از این به بعد مال فلان کشور است (مثلاًمنطقه تپه های جولان سوریه)؟

درنتیجه، انتخاب هریک به پیشرفت روسیه درجنگ ارتباط خواهد داشت؛ نه به خاطر این که پیروزی بیشتر روسیه باعث ارتقای صرفاً شانس یکی از آنها خواهد شد بلکه به خاطر این که روند تکامل وضع و تناسب قوا در این جنگ باعث آن خواهد شد که واشنگتن بااستفاده از این وقفه ای که درروند حوادث سیاسی داخل امریکا وارد می شود بار دیگر پایه سیاست اوکرایینی خود را براساس توان و امکاناتی که در این عرصه برایش باقی مانده است به روز سازد و در نتیجه یکی از این « گلادیاتورها » را برای چهارسال دیگر روی صحنه بیآورد، اگرجبهه های جنگ حکومت دست نشانده و پوشالی کیف فرو بپاشد، مناسب ترین راه برای امریکا این خواهد بود که ترامپ را وارد میدان کند و برای فرار از آبروریزی از زبان او باهمان ساده لوحی بگوید که جنگ را درظرف ۲۴ یا ۴۸ ساعت تمام می کند. با شناختی که از امکانات و شیوه عمل دولت پنهان پیدا است، ترامپ به هیچ روی نمی تواند ازحیطۀ نفوذ آن به دور باشد ، ترامپ یکی از واریانت های مطرح سیستم سرمایه داری امریکا و بدون اینکه خود بداند، یکی از واریانت های تولید شده دولت پنهان است. ترامپ ظاهراً غیرقابل پیش بینی و شاید بتوان تصور کرد که واریانت معترض تر دولت پنهان است.

امریکا اگر بازهم توان و نیرنگی در چنته داشته باشد و دوام جنگ را بازهم ممکن بداند، مسلماً کاملا هریس روس هراس را وارد میدان خواهد کرد، زیرا دولت پنهان توان این را دارد که در آخرین لحظات هر نیرنگی را که خواسته باشد از آستین درآورد؛ طوریکه « الگور » را پس زد تا « جورج بوش »  پسر(که براساس نظرسنجی های همان انتخابات اول به حیث فردی کمی پایین تراز میانگین اتباع امریکایی ازلحاظ قوای فکری وآماده گی و فهم سیاسی و فرهنگی معرفی شد) رییس جمهور شود و یا اینکه بایدن را در آخرین « لحظات » پیروز میدان درآورد.

 

پ.ن: برداشت ازترم های «حکومت» و « دولت » درایران و افغانستان متفاوت است.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۴ـ ‍۱۴۱۰

Copyright ©bamdaad 2024