چهارپاره هایی از مختار تاجزی
غرور شرق عصیانم تویی تو
طلوع فجر طغیانم تویی تو
بلورغصهها آشوب درد است
سرشت اصل و بنیانم تویی تو
***
بهار انتظارم بی ثمر شد
فلک افسرده گشت و بی قمر شد
اهورای امید ، مار شد به آغوش
ضحاک بی کسی تیغ جگر شد
***
مرو کعبه اگر یزدان پرستی
اگر رفتی بدان که سنگ پرستی
بده نانی به دست مستمندان
شوی حاجی اگر ضعفان پرستی
***
اگر بار دگر من زاد بگردم
ز دست خالقم فریاد بگردم
حیات و هم مماتش را نخواهم
اگر ویران شوم آباد بگردم
***
صباح روزه ست و روز من سیاه است
غذای گشنه گان هر جا گیاه است
فقیران تا دم مرگ روزه دارند
نشاط و عیش و نوش از اغنیا است
***
بهار و شعر و ساغر بیتو ناید
خّمار و خّمر و اّخمر بیتو ناید
حدیث و آیت و سوره بمیرد
صلیب و ماه و منبر بیتو ناید
***
زنم ساغر عیان ، چون روزه آمد
دوصد تا خم ، هزاران کوزه آمد
نیت با می کنم افطار به بوسه
فراز سینه ام دست سوزه۱ آمد
( مختار تاجزی )
۱ـ دست سوزه زن یا دختری را میگویند که خواستگاری کرده باشند اما نکاح صورت نگرفته باشد .
بامداد ـ فرهنگی ـ ۱/ ۱۴ـ ۰۴۰۳