بشکن
زن ای زن بند در زنجیر ظلمت
بشکن این طلسم ظلم ووحشت
تا بکی اسیر دست لاشخوران
ستم ها میکند و رنج و غربت
به پا خیز وبه پا خیز و به پا خیز
بشکن این رسم و رواج پارینه
که مرد است قدرت والا دیرینه
همیشه مرد سردار زمان است
مگر او خلقت تنها مقام آست؟
خداوند خلق کردست هر دو یکجا
مگر زن در حق خود نا تمام است؟
تو هم موجودی چون جنس مخالف
قوت و قدرت در تو هم نهان است؟
تویی مادر تویی خواهر تو یک همسر
سزاوار نیست بر توظلم بیشتر
تویی محروم ز مهر و شادمانی
کجا باشد ز یزدان مهربانی
زن ای موجود هستی ساز دوران
نمایان است شهامتت فراوان
زلیخا طاقت و دیدش چنین است
فروزان باد دایم مشعلت در جهان
به پا خیز و به پا خیز و به پا خیز
بشکن این طلسم ظلم را جاودان
بشکن
بامداد ـ فرهنگی ـ ۳/ ۱۴ـ ۲۲۰۲