دفترچه

(سیاه ، سرخ، زرد، آبی و)

 طلایی

 

 

تا رویه های ۱۵۰ـ ۱۶۰ برای مطالعه برگهای پسین بایستی بر خویش فشار می آوردم. کافی بود که به ضحامت کتاب ببینم تا حس دلبستگی نسبت به خوانش آن فروکش بکند. باید اعتراف بکنم که در نخست، بار بار بر آن شدم تا از روی بیمیلی هرچند برگ، پرگرافی را بخوانم تا هم از رویدادها آگاهی یافته و هم سریعتر به فرجام رمان رسیده باشم. اما از آنجایی که این کار خلاف پرنسیپم میباشد، با وجود داشتن دشواری در خوانش نخستین رویه ها، رمان را سطر به سطر پی گرفتم.

پس از رویه های ۲۰۰، رمان جالب و جالبتر شد. بعد از رویه ۳۰۰ توصیف روزمرگیها چنان در بندم کشید که نزدیک شدن به پایان را تاسف بار مییافتم. به دیگر بیان، برای مطالعه ۳۰۰ رویه نخستین، یک ماه به کار داشتم و برای ۴۹۹ رویه فرجامین کمتر از یک هفته.

"دفترچه طلایی" رمان معروف برنده جایزه ادبی نوبل سال ۲۰۰۷ ـ دوریس لسینگ که در شمار برترین رمانهای جهان آمده، در ۷۹۹ رویه از سوی ایریس واگنر از انگلیسی به آلمانی برگردانیده شده و ناشر، فیشر به چاپش رسانده است. همین رمان دلیل برجسته اهدای جایزه ادبی نوبل به لسینگ قلمداد شده است.

 رمان در افریقای جنوبی و انگلستان میانه سده بیستم نقش، کرکتر و صحنه میبافد. شخصیتهای مرکزی رمان را دو دوست کمونیست ـ دو زن انا وولف نویسنده و مالی یاکوبس هنرپیشه میسازند.

 انا وولف پنج دفتر خاطرات دارد: سیاه، سرخ، زرد، آبی و سرانجام طلایی. وقتی تامی (تلاش میکند به کمک تفنگچه به زندگیش نقطه پایان بگذارد. نجات مییابد ولی تا فرجام زندگی نابینا میماند.) پسر بیست ساله مالی یاکوبس از انا وولف میپرسد چه نیازی به نگاشتن اینهمه دفترچه است، چرا یکی نه؟ انا نخست میگوید که خودش نیز نمیداند. سپس جلوگیری از پراگندگی را دلیل می آورد. چندی بعد سول گرین ـ یک دوست انا وولف همین پرسش را مطرح میکند و انا پاسخ میدهد، چنین بر می آید او ناگزیر بوده، خویشتن را چندین پاره نماید؛ اما از اکنون تنها یک دفتر خاطرات خواهد داشت و از آن روز تنها در دفترچه طلایی مینویسد.

 دفترچه سیاه از انا وولف نویسنده میگوید. دفترچه سرخ دور سیاست میچرخد. دفترچه زرد تجربه ها و خاطره های نویسنده را قصه میسازد. دفترچه آبی تلاش میکند شکل تیپیک دفتر خاطرات را داشته باشد.

 نگاشته های چار دفتر با برازندگی چشمگیر در دفتر فرجامین ـ "دفترچه طلایی" پیوند میخورند و پایان مییابند.

این ویژگیهای رمان را حیف میدانم، ناگفته بگذارم:

۱. درازی دیالوگها و مونولوگها بدون وقفه به بیشتر از یک، دو حتا سه رویه میرسد. متن از سوی صحنه آرایی، سیما آرایی، تعریف درونی کرکتر و هرگونه بریدگی دیگر، بدون مزاحمت میماند. به این ویژگی در رمانهای هرمان هسه نیز برمیخوریم. در رمان "گرگ بیابان" و نیز "سیداتا" هرمان هسه مونولوگها بدون بریدگی به چندین رویه میرسند. این چیزیست که در میان داستاننویسان افغانستان ( تا جایی که من در داستان و بحث بر داستان افغانستان برخورده ام) تاکنون بیشتر رد شده است. در حالیکه در داستانهای نویسندگان معاصر اروپایی به آن زیاد بر میخوریم و پی میبریم که این شیوه نگارش بر خواننده در داستانهای میانه و دراز، بیشتر تاثیر میگذارد.

۲. بر فضای رمان گرایش و فعالیتهای چپی ـ کمونیستی دور از لفافه به شکل خیلی شفاف توضیح داده میشود. به گونه یی که به انتقاد شدید درونی نیز اکتفا نکرده بلکه پیشتر رفته و پرابلمهای درون سازمانی را در شکل برون آوردن کرکترها در زیر پوشش فضای حاکم حزبی به چالش میکشد. و نشان میدهد، آنانی که خویشتن را وابسته به فلسفه، اندیشه و راه چپ میتراشیدند، در ناکامی جریان سهم کلان بازی کرده اند.

۳. رمان شفافیت اندیشه و عملکرد مردان را در پیرامون عشق ـ رابطه جنسی زیر پرسش میبرد. استوار بر این دلیل "دفترچه طلایی" و نویسنده آن بخاطر آفرینش همین رمان از سوی شماری از منتقدان و نویسندگان مرد رد شده است. آنچه در پیوند با این انگاره سزاوار چشم پوشی نیست، حاکمیت فضای مردسالار بر حتا باشگاههای مدرن اروپاست. رمان در سال ۱۹۶۲ به نوشت آمده است. روشنست امروز پس از گذشت بیشتر از چهل سال، مبارزه برای رسیدن به برابری جنسی به دست آوردهای سزاوار ملاحظه رسیده است اما هنوز که هنوز است در همین اروپا حتا آنچه به تحصیل یافتگان و در کل اهل خبره برمیگردد، از کنار ادعای برتریجویی جنسی مردان نمیتوان به سادگی گذشت.

در این رمان نه اغراق و نه ذهنیگرایی بلکه حقیقت دنیای ما تصویر میشود: چگونه مردان متاهل از میان داکتران، نویسندگان و اکادمیکران زنان شانرا برای خانه و بچه داری نگه میدارند و خود روابط غیر اخلاقی شانرا میپرورانند. بدون داشتن وجدان ناراحت. این زوایه دید برای شماری از مردان بکلی پذیرفته شده است. آنان در میانهم به چنین بحثهایی میپردازند و در این مورد بیشتر شان همنظر میباشند یا نظر نمیدهند و طفره میروند. اما زنان زیر فشار روانی و  کنترول پیهم مردان شان به بیماری های روانی و الکل آغشته میشوند. آنانی که توانمند میمانند تهمت دیوانه، دروغگو، خایین بودن را میخورند.

۴. اندیشه ها با جزییگری و شکیبایی و اتکا به اینکه " هنر یعنی شکیبایی" شکل میگیرند. حالتهای گونه گون یک کرکتر مرکزی ـ انا وولف با آفتابی سازی جزییات یک اندیشه، یک بحث روشن ساخته شده و به پیش به سوی تکمیل سازی رمان به وسیله یکجاسازی پاره ها میرود.

۵. بحثها در چارچوب لکچرها و دیالوگهای خشک ارایه میگردند. یعنی چنانی که ایجاب میکند. در این رمان به دفعات به تیوریها برمیخوریم بدون بازیهای واژگانی. و به کرات به "یسم"ها.

۶. پرداختهای روانشناختانه نه تنها شخصیتهای مرکزی بلکه نیز کرکترهای جانبی را میکاوند. افسردگی، تنهایی، هراس، ناامیدی و اما نیز شگوفایی و مبارزه با پدیده های ویرانگر روانی از ژرفای وجود کرکترها بیرون آمده هنرمندانه زندگی روزمره آدمان میشوند.

۷. ضدیت با اپارتاید افریقای جنوبی ـ از آنجایی که نویسنده خود سالهای نوجوانی و جوانی را در افریقای جنوبی (گاهی که مستعمره بریتانیا بود) گذشتانده به کمک تجربیات و چشمدیدهایش بیان میشود و یک نقش کلیدی را بازی میکند.

۸. هرآنچه از نظر نویسندگان افغانستان به ویژه ایران خسته کننده، سزاوار سانسور، پیچیده و درازی در رمان قلمداد میشود و بایستی کم ساخته ویا حذف شود، در "دفترچه طلایی" یک نیاز میگردد.

ادبیات اروپا پیشرفتش را در کنار دیگر فکتورها مدیون داستاننویسی، نقدنگاری و فاصله از شعر و شعرسرایی میداند. زیرا زبان در نثر و داستان رشد میکند. آنچه شعر آفریده و پیشکش نموده برای ادبیات فارسی تا یک برهه تاریخ خوب بوده است. هر آنچه از دهه های فرجامین سده بیستم آفریده شده شاید دیواری بوده بر راه رشد زبان و داستان ـ ادبیات. به سببی که آن به شکل اغراق آمیز تولید و تایید گشته و بیشتر با ابتذال آمیخته بوده است.

 ادبیات فارسی به همین منظور در بند مانده و رهاییش کارماست.

 

نیلاب موج سلام

 جنوری ۲۰۱۴، اشتادی ـ آلمان

 

بامداد ـ فرهنگی ـ۱ / ۱۴ـ ۱۲۰۲