تنهایی
کس نیافتم ز غم دل قصهء را سر کنم
قیل وقال زنده گی گفته لب جام تر کنم
تو نبودی او نبود سجادهء تقوا نبود
پس کجا سجده به خاقانی ان دجال کنم
کس که چیز فهم ، همدم بود و دلنواز شب
پیوست به غیرچه سان یادی ازان کافر کنم
شاه خوبان که نزاکتش چه بیداد میکرد
یکدم از یادش چه سان این غمسرا شاد کنم
کس برفت کاشان برفت شیرازه دودمانبرفت
عمردوتایی بماند شکوه زتنهایی کنم
روهی مینالد در این طومار سر بستهء دیر
تا به کی غم زده از سوزدلم فریاد کنم
ح،کرنزی
۲۹-۰۸-۲۰۰۸
فرهنگی ـ بامداد۱/ ۱۴ـ ۰۷۰۱