ارمان
رفتم که تا ببوسم در گـاه عشق و مستی
ان شهره دوعالم، خوابگاه درد و زشتی
رفتم که از تموزش گرمی زند به جــــانم
آن جان پر زنورش، دیدم برون ز هستی
رفتم طواف دهرش تا سرمه کشم خاکش
دیدم که تار وپودش، برباد ز بت پرستی
رفتــم سبوی ارمان بردوش کشم صباحی
دیدم که، قهرظلمت پوشیدست هر سرایی
رفتـم که تا رهــانــم ارمانگه دلیران
مکان و لامکانش، الوان تنگ دستی
روهی به خود آی یکدم ،کارت تمام هست هردم
از خــواب خفته بــرخیــز بس کــن دراز دستی
ح.کرنزی ، ۱۵-۰۱- ۲۰۱۱
فرهنگی ـ بامداد۳/ ۱۳ـ ۰۸۱۰