شــور بهــار

 

بهار آمد که گل‌ها را کند از خواب، بیدار

ز هر شاخی شکوفه سر زند با رنگ و رخسار

سبک‌بالی بلبل ز باغ و سبزه برخاست

نسیم نغمه خواند و غنچه وا شد مست و بیدار

چمن با جام باران مست شد در رقص رؤیا

درخت از باده‌ی خورشید شد آغشته در کار

ز هر کوی و گذر آواز شادی می‌رسد باز

جهان آیینه‌دار خنده‌ی یاران و دلدار

بهاری از نگاهت در دلم انگیخت جانی

جهان با چهره‌ات شد جلوه‌ای از مهر دادار

دل از نازک‌ترین گلبرگ می‌لرزد به شوقی

که هر گلبرگ، پیغامش رساند سوی دلدار

بیا، تا جام شادی را به هم نزدیک سازیم

که هر لحظه چو نوروزی شود، لبریز و سرشار

به سبزه، دست عشق آور، به گل بوسه بزن باز

که امروز آرزوها می‌شود نو با گهربار

به جانم وعده‌ی دیدار، در عید بهار است

بیا، امسال دل را خانه‌ای سازیم پرافتخار

به لطف عشق و نوروز، جهان دیگر شود خوش

که با دیدار یاران، دردها شد بی ‌تکرار.

هاجره ( امین )

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۲۵ـ ۲۵۰۳

Copyright ©bamdaad 2025