حلال است یا حرام؟
طنزی از دکتر حمیدالله مفید
حاجی نه با دل خود جور می آمد ونه با پای خود ، نمیدانست ومطمیین نبود . نشود که کار خلاف شرع را انجام بدهد.
با خود میندیشید : بس است، که یس از مکه رفتن در این سن هفتاد وپنج سالگی یکبار یک گوی کلانه خوردی ، حالی که دو باره به وطن آمدی ، نباید گناه دومی ره مرتکب شوی .
دو هفته پیش برای مدت یک هفته با یک هیات تجارتی رهسپارایالات متحده امریکا شده بود، در آنجا از روی تصادف مهماندار شان یک بانوی سی ساله بود ، در میان شش نفر عضو هیآت ، قد بلند وچشمان میشی بزرگ ، بزرگ حاجی را پسندیده وپنداشته بود که شاید نسبت به دیگران پربارتر باشد ، حاجی هم که درهمان دیدار نخست یک دل نی که هفتاد وپنج دل عاشق پاتریتسیا شده بود ، حاظر شد تا تمام شرایط نقدی وقلبی پاتریتسیا را بپذیرد وبه خاطر لوت خوردن دو نفری بالای یک تختخواب یک نفری ،یک بندل نوت را فدای چشمان آبی اش کند، حاجی که از دل شوقی وازتوانایی درمانده بود نمیدانست ، که چطور این لوت وپلوت خوردنها را به ثمر برساند و نشود، که توپ را درگل بی دربان حریف گل نتواند ، این تشویش دل عاشق پیشه سرگردانش را می خورد. در همان زمان پاتریتسیا به حاجی گفته بود ، که تشویش نکند برایش داروی می آورد که او را پنجاه سال جوانتر بسازد.
از همان روز ، زور وکمال تابلیت ( ویاگرا ) را دانست وبا تمام تشکیلات وجودش احساس کرد، وقت آمدن به کابل صد عدد تابلیت ویاگرا خرید وبا خود آورد ، حالا حساب چهار سر زن نکاحی اش را پوره می رسید ، زنانش که مدت ها پیش از نان زدن حاجی در تنور عشق شان نا امید شده بودند ، اینک حاجی را مانند دوران عروسی شان جوان ونیرومند یافته بودند. همه متعجب شده بودند ، که این مسافرت چی معجزه ای ببار آورده است..
حالا که حاجی دو باره به وطن بر گشته بود،ترجیح می داد که سوی آخرت نیز به دیده بینا نگرد و آن را یک لحظه از پیش چشمانش دور نکند.
از همین رو دوباره ردای توبه وتقوا را پوشید ، اندیشید ، که نشود تا تابلیت های معجزه اسای عشق اش حرام باشند واو ناآگاهانه آب در آسیاب گناه وحرام بریزاند.از اینرو پی عقبا دوید وپشت دنیا را رها کرد.
در میان علمای دینی به مولوی شیخ محمد نبی سخت باورمند بود، حاجی به این باور بود که شیخ ید بیضا وفهم طولا در مسایل دینی دارد، نخست اینکه هم سن و سال حاجی بود، دوم اینکه ازیک کوچه ویک منطقه سر بلند کرده بودند، سوم اینکه بالای یکدیگر باور داشتند.
حاجی نزد شیخ از سیر تا پیاز داستان را برگفت وخواهان فتوای حلال وحرام این معجزه دانش بشری گردید. شیخ محمد که تاحال به چنین مساله ای برنخورده بود، نخست خواست تا آن را امتحان کند یک تابلیت ویاگرا را از نزد حاجی گرفت وخورد.
به ،به ! دانست که این معجزه بشری است ، از اینرو آن را به نظر خوشبینی دید و دست به دامن شباهت ها زد واز روی قراین وهمسویی ها آن را به دلیل اینکه برای افزایش کلمه گویان کمک می کند نه تنها حلال پنداشت ، بلکه فتوا داد ،که شاید پیامبران پیشین نیز از برکت همین معجزه ها نیرومند تا مرگ به زنان شان می رسیدند . از اینرو آن را حلال مطلق پنداشت وفتوا داد ودیدگاه خود را نیز در رسانه ها به نشر رسانید.
مولوی گلرحمان خان که مدارس دیوبند وبلا بند را از الف تا یای آن خوانده بود، بدون اینکه تابلیت ویاگرا را امتحان کند ، این فتوای شیخ را بدعت پنداشت وبه دلایلی که این تابلیت ساخت کشور های کافر است وشاید در ترکیب آن از الکهول وگوشت خوک استفاده شده باشد وهم به دلیل اینکه لهو ولعب است ، آن را حرام مطلق پنداشت ونوشت ، که نه تنها خوردن آن ممنوع وحرام است ، بلکه فروشنده وخریدار آن نیز در روز رستاخیز نزد خدای یکتا پاسخ گو خواهد بود ، در فتوای خود افزوده بود که در آن دنیا خورنده ، فروشنده وخریدار آن را بالای خر سیاه سرچپه سوار ودر دوزخ می گردانند وبرای همیشه در آتش دوزخ خواهد سوخت.
جدال جدید میان دو مولوی پیر وجوان از دو قوم از دو منطقه واز دو زبان آغاز یافت. من بنویس وتو بنویس واو بنویس ، یکی آن را تایید ودیگری رد می کرد و دیدگاه های شان را در رسانه ها بازتاب می ساختند. آهسته ، آهسته سخن در پارلمان کشید ، وکیلانی که به ملیت ، قوم وزبان شیخ محمد نبی مربوط بودند ، به دفاع از تابلیت وآنانی که به قوم وزبان مولوی گلرحمان مربوط بودن به تقبیح تابلیت پرداختند ، بدون اینکه بدانند ، ده در کجاست ودرختها در کجاست؟ خدای په جات موضعگیری می کردند.
گپ در همین جا پایان نپذیرفت ، برخی ها پیشنهاد کردند که بجای واژه« تابلیت» انگلیسی واژه« قرص » را بکار برند، یک غوغای جدید بشگفت، کسی می نوشت ، که قرص مربوط به ایرانی های می شود وهر کسی که آن را پیشنهاد کرده جاسوس ایران است ومیخواهد تا وحدت ملی ما را بر هم بزند ،دیگری می گفت : واژه « تابلیت » انگلیسی است ، کسانی که به کاربرد این واژه پافشاری دارند جاسوس انگلیس هستند.
«ویاگرا» فراموش شد وجنگ تازه قرص وتابلیت آغاز یافت ، شورای ملی به دو گروپ منقسم شد ،بوتلهای آب بود که از اینسوی سالون به آن سوی سالن انداخت می شد .
در بازار مردم پیش از آن تابلیت ویاگرا را نمی شناختند ، حالا در دوافروشی ها پیدا نمی شد.
از کشور پاکستان تابلیتهای ویاگرای جعلی که در ترکیب آن تنها قرص کمر بود سرازیر شد.
یک روز صبح مظاهره عظیمی از مخالفان ویاگرا آغاز شد. پس فردای آن دوستان ویاگرا مظاهره باشکوه تر را بر پا کردندو یکی شعار می دا د :«مرگ به ویا گرا!!» دیگری شعار می داد : « زنده باد ویاگرا!»و فشرده سخن جامعه خواب برده مصروف ویاگرا شدند.
خدا مراد دولت فاسد را داد ، مسایل مربوط به قیر ریزی سرکها ، تطبیق نشدن برنامه های رشد اقتصادی اجتماعی ، ایجاد جای کار ، مبارزه با فساد اداری وغیره فراموش شد ومردم وجامعه غرق دنیایی جدید تابلیت ویاگرا شدند.
در کوچه بالا دریا. غلام رسول نام دختر خود را ویاگیرا گل واز پسر خود را غلام ویاگرا میاند.
شهرداری کابل نام جاده مرغها را به جاده ویاگرا نامگذاری کرد.
از بسکه فتوا های گوناگون داده شد ، تا حال کسی نمی داند که استفاده از تابلیت ویا گرا حلال است یا حرام؟مگر بازار خرید وفروش آن چنان گرم است ، که نپرسین!!!!!
اول ماه اگست سال۲۰۱۳ ترسایی ، شهرهامبورگ
فرهنگی ـ بامداد۲/ ۱۳ـ ۲۸۰۸